تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,650 |
تعداد مقالات | 13,398 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,196,309 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,072,258 |
بررسی آداب سلوکِ سالک از منظر سلسلة کبرویه | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 11، دوره 14، شماره 1 - شماره پیاپی 44، شهریور 1399، صفحه 155-180 اصل مقاله (1.26 M) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jpll.2020.122385.1472 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
علیرضا نبی لو* 1؛ علیرضا جوهرچی2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه قم | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی دانشگاه قم | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آداب سلوک و تربیت در هر حوزهای، اصول و روشهای مشخصی دارد که تربیتکننده و سالک و آموزنده باید به این اصول آگاهی داشته باشند تا راههای رسیدن به مقصد و هدف اصلی برای سالک و مرید بهآسانی هموار شود. در آموزههای عرفانی نیز این روشها بسیار اهمیت دارد و همة مکتبها و نحلههای عرفانی به آنها پایبند هستند. در سلسلة کبرویه نیز مبانی و روشهای مشخصی برای تربیت سالک و رساندن او به مقصد اصلی، یعنی معرفت حق وجود دارد. این مقاله با روش توصیفی ـ تحلیلی و با استفاده از مطالعات کتابخانهای به بررسی آداب سلوک سالک از نگاه سه تن از عارفان برجستة این سلسله، نجمالدین کبری و مجدالدین بغدادی و نجمالدین رازی، پرداخته است. نتیجة بهدستآمده نشان میدهد عارفان این سلسله برای سالک در ابعاد مختلف فردی، اجتماعی و روحانی ـ غیبی، توصیهها و دستورالعملهای تربیتی مشخص و ارزشمندی دارند. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نجمالدین کبری؛ مجدالدین بغدادی؛ نجمالدین رازی؛ کبرویه؛ آداب سلوک؛ سالک | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1ـ مقدمه تصوف و عرفان، در کنار آموزههای خاص عرفانی خود، به آموزههای اخلاقی و تربیتی (آداب سلوک) نیز توجه داشته است. عارفان و متصوفه کتابهای متعددی دارند که بخش عمدة آن، متوجه همین آداب سلوک و آموزههای تربیتی و اخلاقی است. به همین دلیل، یکی از منابع مهم تربیتی و تعلیمی در ادبیات فارسی همین آثار است. این مباحث ازنظر دیگری نیز اهمیت دارد؛ پیر و مرشد، تعلیمات و آداب ذکرشده را غالباً بهشکل عملی و کاربردی رصد میکردند و این آداب و تعلیمات بهعینه در مریدان و سالکان مشاهده میشد. دربارة مبانی نظری موضوع باید یادآوری کرد که مرید و سالکْ یکی از ارکان اصلی عرفان و تصوف و سلسلههای طریقت است؛ یعنی اگر در کنار شیخ و مراد، ضلع دیگری (سالک) حضور نداشته باشد، نه آموزهها و معارف آن شیخ به ثمر خواهد رسید و نه راه برای تربیت مشایخ و عارفان بعدی باز میشود؛ بنابراین در جایی که همة اصول عرفان و تصوف درپی تربیت انسان کامل و شناحت حقیقت محض است، اهمیت سالک و جایگاه او نیز نمایانتر میشود. ازسوی دیگر، آموزههای عارفان در آثار آنها پراکنده و نامنسجم مطرح شده است و دستهبندی و منسجمکردن آن برای جامعة امروز نیز ثمربخش و تأثیرگذار خواهد بود. حوزهبندی و دستهبندی این آموزهها به شناخت نظام فکری منظم و منظومة فکری عارفان سلسلة کبرویه نیز میانجامد. همچنین در تبیین مبانی نظری پژوهش باید اشاره کرد که مطالب پراکندة آثار پس از استخراج در سه بخش امور و ارزشهای فردی، امور و ارزشهای اجتماعی و امور و ارزشهای معنوی ـ غیبی دستهبندی شد و از این نظر به تبیین جوانب مختلف وجودی سالک پرداخته میشود؛ یعنی آنچه سالک ازنظر فردی، اجتماعی و غیبی باید مراعات کند، از منظر سلسله کبرویه ترسیم خواهد شد و اگر تبیین این مطلب در طریقهها و سلسلههای دیگر نیز بررسی شود، منشور و منظومة فکری آن طریقهها و سلسلهها بهتر نمایان میشود و برای خوانندة علاقهمند، درک دقیقتری از موضوع حاصل خواهد شد. علت تمرکز بر مرید و سالکْ اهمیت و جایگاه سالک در عرفان است؛ زیرا همة آموزهها و مجاهدتهای شیخ و جامعه و مراکز عرفان و تصوف باید به پروراندن انسانهای کامل و سالکان واصل ختم شود و غالب آثار عارفان به همین قصد نوشته شده است. یکی از سلسلههای عرفانی تأثیرگذار در ایران طریقت کبرویه است. این طریقه منتسب به شیخ نجمالدین کبری (م 618 ق.) است. هریک از عارفان این سلسله در آثار ارزندة خود، به اصول و آداب سلوک سالک اشاره کردهاند. این مقاله به ویژگیهای سالک از نگاه سه تن از عارفان بزرگ این سلسله یعنی نجمالدین کبری و مجدالدین بغدادی و نجمالدین رازی میپردازد. ابتدا بهطور مختصر، به زندگینامة هر سه عارف پرداخته میشود. الف) نجمالدین کبری (540‑618 ق.) او در سال 540 قمری در خوارزم به دنیا آمد و در سال 618 قمری در حملة مغول به نیشابور کشته شد. ابتدا به تهذیب و تزکیة نفس نزد پدر پرداخت که از بزرگان مشایخ عرفان بود. استادان بسیاری را درک کرد ـ مانند شیخاسماعیل حلبی و بابافرج تبریزی ـ و سپس داماد شیخ روزبهان مصری شد. نجمالدین آموزگار یک سلسلهکامل از عارفان، مفسران، فقیهان، محدثان، شاعران، فیلسوفان و دانشمندان جهان اسلام بود و شـاگردان بسیاری را در طـریقت کبرویه پرورش داد؛ مانند مجدالدین بغدادی، سیفالدین باخرزی، شیخ عطار و... . فوایحالجمال، اصول العشره و رسالة سایرالحایر از آثار معروف اوست. به باور بسـیاری از پژوهـشگران، نجمالدین کبری و مریدانش به شیعة دوازدهامامی گرایش داشتهاند؛ زیرا ولایت از نظر آنها، به دوازده معصوم معطوف است و در تصوف، کمتر سلسلهای وجود دارد که با این قوّت از ولایت شیعی سخن گوید (نصیری و درودگر، 1393: 119‑137). ب) مجدالدین بغدادی (544‑607 ق.) او در سـال 544 یا 556 قمری در خوارزم به دنیا آمد. در کودکی تحت سرپرستی پدرش بود و مانند او در علم طب مهارت یافت. ابتدا در دربار بود؛ اما پس از زیارت قبر ابوسعید متحوّل شد و به دربار پشت کرد. پس از همت در وادی طلب و جذبة الهی، به خدمت نجمالدین کبری درآمد و پس از پانزده سال شاگردی وی، در حل و نقد اسرار برآمد. استادِ رضیالدین علی لالا، نجمالدین رازی و شیخ عطار بود. اثر اصلی او کتاب تحفهالبرره به زبان عربی در موضوعات تصوف و عرفان است. ج) نجمالدین رازی (573‑654 ق.) در سـال 573 قمری در شـهر ری متـولد شـد و در سـال 654 قمری در بغداد درگذشت. اشعریمذهب بود و نسبتبه اهل سنت تعصب شدید داشت. همچنین نسبتبه فلاسفه دشمنی میورزید. تصوفش عاشقانه ـ عابدانه و حدّ میان زاهدان و مجذوبان بود. به گفتة نفحاتالانس، «نجمالدین کبری شیخ وی بوده که او را به شیخ مجدالدین حواله کرده است» (جامی، 1382: 435). مرصادالعباد اثر اصلی او در پنج باب و چهل فصل تنظیم شده است. او در این کتاب به موضوعات مختلفی مانند خلقت ارواح، مدارج ملکوتیان، ظهور عوالم مختلف، حجابهای نفس و غیره پرداخته است. نجمالدین رازی در این کتاب، هنگام ذکر موضوعات مختلف عرفانی، به نقش و جایگاه شیخ در عرفان اسلامی اشاره کرده و وجود او را برای رساندن سالک مرید به مراحل کمال لازم شمرده است. هرکدام از عارفان یادشده، در کنار عرفان نظری و عملی و هنگام ذکر دقایق و نکات عرفانی، به سلوک سالک و تربیت وی نیز توجه ویژهای داشتهاند؛ زیرا از نظر آنان تا سالک با ریاضتهای نفسانی و مجاهدتهای بسیار، خود را به آداب اسلامی و فضایل انسانی متخلق نکند، سلوک صحیح و واقعی ممکن نخواهد بود؛ حتی ذکر تجربیات عرفانی که بیشتر با زبان سکر بیان شده است ـ نجمالدین کبری نسبتبه دو عارف دیگر در این زمینه قویتر است ـ بیشتر با رویکرد پروراندن سالک صورت گرفته است تا بتواند منازل و مقامات عرفانی را بهخوبی سپری کند. غالب این اصول و آداب، برگرفته از قرآن کریم، سنّت نبوی و سخنان و تعلیمات دیگر عارفان بزرگ اسلامی است. 1ـ1 اهداف و ضرورتهای پژوهش هدف این پژوهش بررسی جایگاه سالک در نگاه سلسلة کبرویه است. یکی از مهمترین آموزههای عرفان، تربیت و پرورش سالکان و توجه به سلوک و پروراندن آنها برای رسیدن به مراتب بالای معرفت است؛ سلسلة کبرویه نیز از این امر مستثنا نیست؛ دانستنِ شیوة تربیت مریدان و جایگاه سالک در این سلسله بسیار مهم است. از ضرورت انجام این مقاله آن است که پژوهشی دقیقی در این باره از منظر کبرویه انجام نشده است؛ درواقع بررسی این مطلب به فهم دقیقتر آموزههای این سلسله کمک میکند و در شکلدادن به درک جایگاه این موضوع در سراسر عرفان ایران نیز یاری خواهد کرد. 1ـ2 روش پژوهش روش این پژوهش توصیفی ـ تحلیلی و براساس تحقیق کتابخانهای است که با مراجعه به منابع اصیل این سلسله انجام شده و سپس دستهبندی، تحلیل و تبیین جایگاه سالک در این طریقه تبیین شده است. 1ـ3 پیشینة پژوهش دربارة موضوع این مقاله، هیچ پژوهش و تحقیق مشابهی انجام نشده است؛ یعنی درباب ویژگیهای مرید و سالک در این سلسله و آداب سلوک سالکان این طریقه نمیتوان پژوهش مستقل و واحدی را معرفی کرد؛ غالب تحقیقها دربارة خود طریقه و گرایشهای شیعی آنان است که به چند نمونه اشاره میشود: - «رفتارشناسی سالک در مصیبتنامة عطار براساس آزمایش رنگ ماکس لوشر»، نوشتة فرشته ناصری (1398)؛ در این مقاله، دربارة عنصر رنگ و مراحل سیر سالک برای رسیدن به قرب الهی بحث شده است. ـ «سلوک طوایف در عرفان» (با رویکرد به مرصادالعباد نجمالدین رازی) نوشتة محمدحسین صایینی و همکاران (1393). به گفتة نویسندگان این مقاله، عرفان یعنی شناخت خدای متعال، صفات و افعال او؛ شناختی که نه از راه فکر و استدلال، بلکه با ادراک قلبی و دریافت باطنی حاصل میشود. - «گرایشهای شیعی کبرویه» نوشتة محمد نصیری و محمد درودگر (1393). این مقاله به جریانشناسی عرفان شیعی پرداخته و آن را به دو دستة رسمی و غیررسمی تقسیم کرده است؛ همچنین سلسلههای عرفانی ازجمله کبرویه را جزو عرفان شیعی دانسته است؛ زیرا همة این سلسلهها به اعتقاد نویسندگان مقاله، از عرفان اصیل شیعی سرچشمه میگیرد که پیامبر اکرم و اهلبیت سرشاخة اصلی آن به شمار میروند. - «مکتب کبرویه» نوشتة ابوالقاسم سلامیان (1353). نویسنده در این مقاله، به زندگینامة نجمالدین کبری و استادان و شاگردان و مریدان وی اشاره میکند و اندکی به دیدگاه نجمالدین دربارة اصول طریقت و ویژگیهای سلوک میپردازد؛ همچنین به آثار و تألیفات او و موضوعات این آثار اشاره کرده است. چنانکه دیده میشود هیچکدام از مقالات یادشده به موضوع این مقاله نپرداختهاند.
2ـ بحث اصلی نجمالدین کبری و مجدالدین بغدادی و نجم رازی ویژگیهای متعددی را در منظومة فکری خود برای پرورش سالک برشمردهاند که در آثارشان پراکنده است. برای بهرهگیری بهتر و نظاممندترکردن مطالب از سه رویکرد امور و ارزشهای فردی، اجتماعی، و روحانی ـ غیبی به آنها پرداخته میشود. 2ـ1 امور و ارزشهای فردی در سلسلة کبرویه، سالک ابتدا باید ازنظر فردی، ویژگیهایی را به دست آرد تا بتواند برای مراتب سلوک، خود را آماده کند. برخی از این ویژگیها بر اوصاف جسمانی و برخی بر رعایت ضوابط و اصول اخلاقی ناظر است که در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود: 2ـ1ـ1 ویژگیهای جسمانی و شخصی مرید یا سالک باید بر شیوة خور و خواب خود نظارت کند و با خاموشیگزیدن، قوای جسمانی و شخصی خود را تربیت کند تا اهلیّت ورود به مراتب عرفانی و سلوک را به دست آورد. ـ از غذا کاستن سالک باید به شیوة غذاخوردنِ خود و کمکردن و کاستن آن توجه کند. «اول کمخوردن و بهتدریج از آن دستبرداشتن؛ چه آن که غذاست که به وجود عاریتی کمک میکند و نفس و شیطان را در خواستههای آنان مدد مینماید و آنگاه که غذا رو به کاستی گذارد، از نیروی آنان کاسته میشود» (نجمالدین کبری، 1368: 67) و با این کار، جسم و کالبد بهتر رام سالک میشود. همچنین در رسالة سایرالحایر (همان، 1390: 44)، شرط دهم سلوک، کمکردن غذاست که فوایدی بر آن مترتب است: بهجا آوردن فرمان حق، جزو بندگان خاص حق شدن، انفاق به مستحقان، دورشدن از محدودة حیوانبودن، غلبه بر نفس و سیر آسان طریق حق از آن جمله است. امام علی (ع) میفرماید: «کمخوری، مایة گرامیداشتن بیشتر خویش است و سلامت را بیشتر استمرار میبخشد» (آمدی تمیمی، 1410: 6819). ـ خواب و بیداری پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: «هرکس که خداوند را بسیار تسبیح گوید و به بزرگی یاد کند و در عوض به مقدار کم بخورد و بیاشامد و بخوابد، فرشتگان مشتاق او میشوند» (ورام، بیتا، ج 2: 116). نجمالدین کبری شرط نهم سلوک را ترک خواب دانسته؛ مگر به قدر ضرورت و اضطرار؛ همچنین فوایدی برای آن برشمرده است که به برخی از آن اشاره میشود: موجب تشبهیافتن به اخلاق ملائکه است؛ سیر در بیداری صورت میگیرد؛ بیداری نشان محبان است؛ بیداری نشان خوف و رجا و سبب دوام ذکر است؛ خواب از مقام خاصگیان میاندازد؛ سالک در ستایش حق درمیآید؛ محرومنماندن از نزول حقیقت؛ بازنماندن از توبة مقبول؛ خواب اضطراری به مشاهده میانجامد؛ رفتن و آمدن جان را در بیداری میتوان مشاهده کرد؛ پرواز جان علوی. وقتی سالک به این مراتب دست مییابد، حواس ظاهری به ضعف رومیگذارد و حواس باطنی و قلبی تقویت میشود (نجمالدین کبری، 1390: 39‑46). «سالک در آغاز سلوک، دست از خواب میکشد و به اختیار خود نمیخوابد تا اینکه رقبای رحمت او را به بستر خواب میبرند؛ او درحالیکه پهلو بر بستر نهاده، بیدار است و یا خود را درحالیکه در سجود است، بیدار مشاهده میکند. سالک در ادامة سلوک نیز پهلو بر بستر نمینهد و هرگاه به اختیار خود بخوابد، لشکرهای ذکر از همه طرف، بهویژه از جانب فوقانی اطراف او را احاطه میکنند...» (همان، 1368: 188). ـ خاموشیگزیدن نجمالدین کبری شرط دوم سیر و سلوک را خاموشی میداند که فوایدی دارد و سالک را برای مراتب بعدی سیر و سلوک معنوی و روحانی مهیا میکند؛ از آن جمله است: نجات در روز قیامت؛ به سخن درآمدن زبان دل؛ نجات از دوزخ؛ مخالفت با نفس؛ شنیدن کلام حق؛ گشودهشدن خزاین حکمتها؛ گشودهشدن زبان به گفتن حق؛ تداومیافتن ذکر حق به زبان و دل (همان، 1390: 24‑21). امام صادق (ع) دربارة فواید خاموشی میفرماید: «صمت و خاموشی، طریقة اهل تحقیق و شعار کسانی است که با دیدة بصیرت در حقایق ثابت و استوار جهان مینگرند؛ کسانی که در حقایق ماسبق و زمانهای گذشته غور و بررسی کرده و حقایقی را بیان میکنند که قلمها ننوشته و در کتابها نیامده است» (گیلانی، 1381: 101). چنانکه دیده میشود، سالک با تربیت جسم و نفس خویش و رعایت این ضوابط و اصول، آمادة ورود به مراحل سلوک میشود. 2ـ1ـ2 ویژگیهای عاطفی و اخلاقی در این سلسه، برخی از ویژگیهای اخلاقی و عاطفی برای تربیت و تعلیم سالک توصیه میشود؛ نکاتی مانند داشتن اخلاص در کارها، صبر و شکیبایی، دوری از هوای نفس، بهکاربستن عقل و خرد، جمعیت خاطر و نیز دستهای از صفات که مرید را در رسیدن به هدف یاری کند. ـ داشتن اخلاص در همه کارها اخلاص نقطة مقابل ریاست است؛ وقتی انسان به درجة اخلاص میرسد که روح و قلب خویش را کاملاً از سیطرة شیطان جدا کند و از دام او رهایی یابد. به نظر نجمالدین کبری، سالک حتی از اظهار اخلاص خویش نیز باید بپرهیزد تا لحظهای از توجه به حق غافل نشود و عبادات خویش را خالصانه برای او انجام دهد (نجمالدین کبری، 1368: 93). شیخ صدوق یکی از فواید داشتن اخلاص را خضوع تمام ماسوىاللّه در برابر انسان مخلص میداند (ابنبابویه، 1372، ج 2: 69). ـ داشتن صبر و شکیبایی در همة امور قرآن کریم بر داشتن صبر در مقابل مصائب و گرفتاریها بسیار تأکید کرده است. این واژه و مشتقات آن 103 بار در قرآن به کار رفته است؛ از ویژگیهای مؤمنان آن است که یکدیگر را به داشتن صبر سفارش میکنند (و تواصوا باالصبر). پیامبر نیز می فرمایند: «اَلصَّبْرُ ثَلاَثَةٌ صَبْرٌ عَلَى اَلْمُصِیبَةِ وَ صَبْرٌ عَلَى اَلطَّاعَةِ وَ صَبْرٌ عَلَى اَلْمَعْصِیَةِ» (کلینی، 1390، ج 3: 145). نجمالدین در اصولالعشره صبر را به گونههای مختلف تقسیم کرده است که سالک با بهکارگرفتن آنها، طی طریقت را زودتر پشت سر میگذارد. این صبر از نظر وی «بیرونآمدن است به اختیار از حظوظ نفس به کوشش و رنج و مقاسات شدت، چنانچه به موت طبیعی بیرون آید شخص از آن و ثباتورزیدن بر بازایستادن نفس را از آن چیزها که به آن الفت گرفته و دوست داشته» (نجمالدین کبری، 1363: 71). ـ دوری از هواهای نفسانی از نظر عارفان، انسان ابتدا باید ویژگیها و صفات نفسانی خویش را بشناسد و به تزکیه و تصفیة آنها بپردازد تا بتواند مراحل سلوک و رسیدن به حضرت حق را با موفقیت سپری کند. تا هنگامی که سالک نفس سرکش خویش را رام نکند و غرایز و شهواتش را مهار نکند و روی دل را بهسوی قبلة حقیقی نگرداند، نمیتواند عارف حقیقی باشد. امام هفتم میفرماید: «از ما نیست کسی که هر روز نفس خود را به محاسبه نکشد. اگر عمل نیک انجام داده، بر آن بیفزاید و اگر کار زشتی مرتکب شده، از خدا آمرزش بخواهد و بهسوی او بازگردد؛ یا هشام! لیس منّا من لم یحاسب نفسه فی کلّ یوم فان عمل حسناً استزاد منه و ان عمل سیئا استغفر الله منه و تاب الیه» (ابنشعبه حرانی، 1363: 292). نفس در بیان عارفان مراتبی دارد. نجمالدین کبری نفس را به سه نوع تقسیم میکند: الف) نفس اماره: نفس عمومی است که همة مردم آن را دارند و تیرگی و تاریکی مطلق است. اگر ذکر حقتعالی در آن قرار گیرد، آن را منوّر میکند. ب) نفس لوّامه: این نفس هنگامی ظهور میکند که خانة وجود را مملو از تاریکی و نجاست ببیند؛ بنابراین برای پاککردن آن و بیرونکردن رذایل اخلاقی، دل را به ذکر حق تعالی و توجه به حق ملزم میکند؛ تاجاییکه موانع رسیدن به پیشگاه حق برطرف شود. ج) نفس مطمئنه: این نفس ظاهر میشود تا خانة وجود را به بهترین صفات و زیورآلات مزیّن کند و آن را برای نزول اجلال سلطان (حضرت حق) فراهم گرداند. هنگامی که حق در آن متجلی شد، برای نفس آرامش و اطمینان حاصل میشود (نجمالدین کبری، 1368: 117‑118). هرکدام از این نفسها علامتی دارد؛ برای مثال نفس اماره بهشکل ابری سیاه و وحشتناک است و نفس لوّامه مانند خورشید سرخگون ظاهر میشود؛ چنانکه صورت سالکْ گرمی آن را احساس میکند. نفس مطمئنه نیز گاهی مانند چشمه بزرگ ظاهر میشود و از آن انواری میدرخشد و اگر سالک فانی گردد، دایرة چهرهاش که از نور صافی تشکیل شده و مانند آیینه صیقلی است، ظهور میکند (همان: 118‑119 و 246). نفس نیز هرگاه به آتشهای هوا و شهوت و به حرارت شیطان برسد، به حرکت درمیآید و سپس همة اعضا و جوارح آدمی را در دست ستمکاری خویش قرار میدهد و غذاهای روحانی را از وی بازمیدارد (همان: 246). مجدالدین نیز بر مبارزة شدید با هوای نفس و اهمیت نفس مطمئنه برای رسیدن سالک به سعادت حقیقی بسیار تأکید دارد (مجدالدین بغدادی، 1368: 69). به گفتة او سالک میتواند ماهیت نفس را به قلب تغییر دهد که این جز با زدودن کدورات از قلب حاصل نمیشود. هنگامی که نور حق بر دل تابید، آرامش حاصل میشود. سالک برای آرامش نفس باید کمال مراقبه را در خود ایجاد کند (همان). حقیقت سلوک از نظر وی بر دو اصل استوار است: غلبه بر نفس و تربیت روح (همان: 158). نجم رازی نیز برای نفس و مراتب آن در سلوک الیالله ارزش ویژهای قائل است: «چون نفس انسان که مستعد آیینگی است، تربیت یابد و به کمال خود رسد، ظهور جملگی صفات حق در خود مشاهده کند؛ نفس خود را بشناسد که او را ازبهر چه آفریدهاند. آنگه حقیقت «من عرف نفس فقد عرف ربّه» محقق او گردد. بازداند که او کیست و از برای کدام سرّ، کرامت و فضیلت یافته است» (نجم رازی، 1376: 3). البته نفس برای رسیدن به کمالِ مرتبة صفای آیینگی، باید مسیرها و گردنههای خطرناکی را طی کند و این جز با رفتن در جادة شریعت و طریقت و حقیقت میسّر نمیشود. ـ جمعیت خاطر سالک برای موفقیت در مراحل سلوک، به خاطری آرام احتیاج دارد؛ زیرا بدون جمعیت خاطر، این مسیر معرفت طی نخواهد شد. در روایات اهلبیت، فراوان تأکید شده است که مؤمن یک همّ و غم بیشتر نداشته باشد: «اجْعَلْ هَمَّکَ هَمّاً وَاحِدا». در حدیثمعراجآمدهاست: «اى احمد!اهتمامت را یکىنماوزبانترایکزبانساز»(مجلسی، 1403، ج 28: 74). سالک بهدنبال رسیدن به توحید و درک مراتب آن است و این جز با جمعیت خاطر فراهم نمیشود. نجمالدین کبری نیز میگوید: «هرگاه دل سالک بهجانب عرش الهی تمایل یابد، عرش هم متقابلاً بهسوی دل توجه و تعطف مینماید و در این موقع الطافی فی مابین قلب و عرش ایجاد میگردد و حقیقت جمعیت به حصول می پیوندد...» (نجمالدین کبری، 1368: 126). ـ بهکارگیری عقل هنگام دیدن حقایق عقل سلیم نیز در سیر و معرفتشناسی اهمیت دارد. به نظر نجمالدین کبری، حس ممکن است گاهی در نشاندادن حقیقت به عقل، به بیراهه رود و واقعیت را نشان ندهد و طوری عقل را تحت تأثیر قرار دهد که او را به تصدیق آن کذب وادارد؛ درنتیجه عقل برای مدتی طولانی، از هرگونه تصرف دست بردارد و از عالم صور و خیال روگردان شود؛ ازنظر معرفتشناسى، درجة شناخت حسّى ضعیفترین مرحلة معرفت است. البته بین افراد یا اصناف شناخت حسّى، برخى بر بعضى رجحان دارد و از اینجاست که گفته مىشود: شنیدن کى بود مانند دیدن (لیس الخبر کالمعاینه) (ابنبابویه، 1363، ج 4: 378). عقل در این زمان باید معانی را که در ضمن رنگهای مختلف آشکار میشود با نیروی بصیرت خود دریافت کند و در چشمههای آن معانی که قلب است، فنا شود تا رنگ حیات قلبی متجلی شود (نجمالدین کبری، 1368: 104). ـ چند صفت دیگر صفات دیگری که عارفان یادشده با استناد به سخنان دیگر عرفا در این دسته بهطور ضمنی بدانها اشاره کردهاند، عبارت است از: ـ دائمالوضو بودن (نجمالدین کبری، 1368: 68؛ نجم رازی، 1376: 138)؛ ـ روزهبودن دائم (مجدالدین بغدادی، 1368: 69)؛ ـ توبة همیشگی و داشتن حزن و اندوه (نجمالدین کبری، 1368: 200 و 218)؛ ـ به یاد مرگ بودن (نجم رازی، 1376: 215)؛ ـ پوشیدن جامة سفید و اهمیتدادن به آن (نجم رازی، 1376: 134‑141)؛ ـ رفع هرگونه آلودگی ظاهری؛ ـ رسیدن به دین واقعی با نظافت؛ ـ دورشدن آلودگی از روح؛ ـ خاموشکردن آتش نفسانی؛ ـ پیوستن به اسباب حیات؛ ـ پوشیدن سلاح اهل ایمان؛ ـ افزودهشدن نور؛ ـ ظاهرکردن علامات ایمان بر خود (نجمالدین کبری، 1390: 21‑22). 2ـ2 امور و ارزشهای اجتماعی سالک برای رسیدن به مقصود، باید برخی ارزشهای اجتماعی را نیز در نظر داشته باشد. البته این ارزشها جدا از مراتب پیشین نیست. در سلسلة کبرویه، به این صفات توجه ویژه میشود و هریک از عارفان منظور در روش تربیتی خود برخی از آنها را برشمردهاند. دلنبستن به دنیا، اهمیت سفر، مشورت با شیخ، همنشینی با صالحان و دوری از بدکاران و نیز ذکر اوصاف و سلوک طبقات و قشرهای مختلف جامعه از آن جمله است که در ادامة توضیح داده میشود. 2ـ2ـ1 دلنبستن به دنیا در متون عرفانی و تعلیمی، دلبستن به دنیا و وابستگی بیش از حدّ به آن مذمت میشود و این مطلب از قرآن و روایات سرچشمه میگیرد: «اوْلَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوْا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ فَلَایُخَفَّفُ عَنْهُمْ الْعَذَابُ وَ لَا هُمْ یُنصَرُونَ»؛ «ایشان کسانی هستند که متاع چندروزة دنیا را به نعیم آخرت خریدهاند و به عذاب ابدی گرفتار شدهاند؛ نه عذاب ایشان تخفیف داده میشود و نه کسی ایشان را یاری میکند» (بقره: 86). پیامبر اکرم (ص)، ائمه، عارفان اسلامی و بسیاری از شاعران در آثار خود، به مذمت دنیا و لزوم پرهیز از ظواهر آن پرداختهاند. امیرمؤمنان (ع) در این باره میفرمایند: «هان! زندگی چندروزة دنیا شما را فریب ندهد که دنیا خانهای است پر از رنج و بلا و محنت و عنا؛ و پیرایهای است ناپایدار و عجوزهای است مکار؛ حالاتش متزلزل و منقلب و ساکنانش مشوش و مضطرب و...» (نراقی، 1389: 261 به نقل از نهج البلاغه: 716). دنیا از دید عارفان اسلامی، از بزرگترین حجابهای نفسانی به شمار میآید؛ زیرا محل و جایگاه جسم است که سالک الیالله باید ابتدا دلبستگی و محبت دنیا را از دل خویش بزداید تا بتواند مراحل بعدی را با موفقیت سپری کند. نجمالدین کبری حبّ دنیا را بیارتباط با اغوای شیطان نمیداند. او در حکایتی از حضرت عیسی (ع) چنین نقل میکند که آن حضرت در هنگام خواب، خشتی در بالین خویش قرار داده بود، شیطان را مشاهده کرد که به طمع گمراهکردن او به آن حضرت روآورده بود؛ بنابراین خشت را به دور افکند تا شیطان را از خود دور کند. نجمالدین چنین نتیجه میگیرد که همین اندازه دلبستگی به متاع دنیا، ممکن است انسان را از راه حق دور کند (نجمالدین کبری، 1368: 94‑95). از نظر او، بهترین کار برای رهایی از دامهای دنیا، پرهیزکاری و زهد است. مجدالدین نیز با استناد به آیة «مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیَا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَةَ...» (آلعمران: 152)، افراد را به دو دسته تقسیم میکند: طالبان دنیا و طالبان آخرت؛ او به نقل از شبلی میگوید طالبان دنیا بیش از خواهندگان آخرت هستند. انسان در ابتدا فقط به دنیا نظر دارد و اگر خداوند او را از خواب غفلت بیدار کند، به آخرت که جایگاه حقیقی و وطن اصلی اوست، علاقه مییابد. طلبکردن آخرت، خواستة ویژة قلب است و طلبکردن دنیا، از ویژگیهای نفس به شمار میآید. طالب صرف دنیا، عیش و لذت آخرت را بر خود حرام میکند؛ بنابراین انسان باید به اندازة رفع نیازهای ضروری از دنیا خود را بهرهمند کند (مجدالدین بغدادی، 1368: 101‑102). نجم رازی نیز با آوردن استعاراتی زیبا، به مذمت دنیا پرداخته است. از نظر وی، یکی از ویژگیهای پادشاه خردمند و باسعادت که ازجانب حق تأیید شده، آن است که «به نور فراست شاهانه، نظر کند اندر احوال زمانه که این گنده پیر غدّار و این بیوفای مکار، از ابتدای عهد فلک دوّار تا انتهای کار روزگار، چندین هزار برنای چون نگار و جوان چون نوبهار را شوهر گرفت و به یک دست هریک را به هزاران نشاط و ناز در بر میکشد و به دیگر دست، خنجر قهر باز برمیکشد. کدامین سر بر بالین خود یافت که نبرید؟ کدام شکم پر کرد که ندرید؟... کدام دوست را بخواند که نه به در دشمنی بیرون راند؟ کدام عزیز را بنواخت که نه به مذلتش بگداخت؟ کدام بیچاره را امیر کرد که نه عاقبتش اسیر کرد؟ کرا در مملکت وزیر گردانید که نه چون مملکتش زبر و زیر گردانید؟ کرا به شهریاری بر تخت شاهی نشاند که نه چون تخته شطرنجش با شاه برافشاند؟ تا چون به دیدة اعتبار، بدعهدی دنیای ناپایدار و بیوفایی سپهر مکار مشاهده کند، به رسن غرور او فرا چاه نشود و به زخارف جاه و مال و تنعم دو روزه فانی گمره نگردد و یقین شناسد که چون با دیگران وفا نکرد، با او هم نکند. پس بر خود و بر خلق خدای ازبهر جهان عاریتی ستم نکند که دنیای بیوفا سربهسر آزار موری نیرزد؛ چرا عاقل ازبهر او آزار خدای و خلق بورزد؟» (نجم رازی، 1376: 442‑444). 2ـ2ـ2 اهمیت سفر در تربیت سالک در قرآن کریم و روایات اسلامی، بر سیر و سفر و گرفتن درس عبرت از وقایع روزگار بسیار تأکید شده است. پیامبر میفرمایند: «سافِروا فَاِنَّکُم اِنْ لَم تَغنَموا مالاً أَفَدتُم عَقلاً؛ مسافرت کنید. در سفر اگر نفع مالی عایدتان نشود (دستکم) از فواید عقلانی و تجربی آن بهرهمند خواهید شد» (طبرسی، 1376: 240). مجدالدین در رسالة در سفر، سفر را در سه وجه میداند: سفر عوام، سفر خواص، سفر خاصالخاص. سفر عوام، سیاحت اقالیم است که یا برای کسب لذات نفسانی است یا برای گرفتن عبرت از روزگاران گذشته که وجه دوم برای سالک اهمیت دارد. سفر خواص نیز سفری از ملک به ملکوت است؛ از ظاهر به باطن؛ از صور به معنا و از شهادت به غیب. سفر خاصالخاص نیز هر دو را شامل میشود؛ یعنی هم سفر در عالم ملک و هم سفر در عالم ملکوت. او در این رساله، به سفر عوام اشاره کرده که سیاحت اقالیم است. این نوع سفر برای دو طایفه است: یکی برای کسانی که گرفتار حجابهای طبیعت گشته و در دام شهوات افتادهاند که این سفر باعث میشود تا به افراد دیگر فخرفروشی کنند و به لذات نفسانی بپردازند؛ اما برای طبقة دوم که دید باطنی دارند، دیدن وقایع در سفر، باعث گرفتن عبرت و روشنشدن بیشتر دلشان است تا از گرفتارشدن در دام شیطان و هوای نفس رهایی یابند (مجدالدین بغدادی، 1356: 71). 2ـ2ـ3 مشورت با شیخ و اطاعت از اوامر او در همة مراحل سلوک مرید سالک در طی مراحل و مقامات سلوک، در همهحال به وجود شیخ و راهنماییهای او نیاز دارد. او که در این مسیر مانند مردهای در دست غسّال یا طفلی تحت تربیت پدر خویش است، هیچگونه اختیاری از خود ندارد و کاملاً تحت ولایت شیخ قرار دارد. نجمالدین در فوایح، به موضوع ترک اختیار اشاره دارد؛ اینکه سالک اختیار خود را تحت اختیار شیخ خویش درمیآورد و با حمایت او، از هرگونه خطری در امان است (نجمالدین کبری، 1368: 189). امام صادق (ع) میفرماید: «انَّ الْمَشْوِرَةَ لاتَکُونُ الّا بِحُدودِها الارْبَعَةِ... فَاوَّلُها انْ یَکُونَ الَّذى تُشاوِرُهُ عاقِلًا، وَ الثّانى انْ یَکُونَ حُرّاً مُتَدَیِّناً، وَ الثّالثُ انْ یَکُونَ صَدیقاً مُؤاخِیاً، وَ الرّابِعُ انْ تُطْلِعَهُ عَلى سِرَّکَ فَیَکُونَ عِلْمُهُ بِهِ کَعِلْمِک؛ مشورت تنها با چهار شرط سودمند است: نخست اینکه مشاور تو عاقل باشد. دوم آزاده و باایمان و سوم دوست علاقهمند و دلسوز باشد. چهارم اینکه او را بر سرّ خود آگاه سازى تا آگاهى او نسبتبه موضوع مورد مشورت همچون آگاهى تو باشد» (برقی، 1371، ج 2: 603). مجدالدین نیز عبودیّت را منحصر به تصرف و تربیت شیخ میداند؛ فقط او میتواند با نیروی باطنی خود، مرید را از خواص مفردات اجزایش جدا کند (مجدالدین بغدادی، 1368: 106). از نظر وی حتی افراد کامل هم بدون وساطت شیخ به بیراهه میافتند و نور شیخ مانند نور خورشید، باطن مرید را که به صفات بشری تاریک است، منوّر میکند و قلب شیخ مانند آیینه، نور حق را در دل مرید میتاباند و مرید از باطن و حقایق اشیاء آگاه میشود (همان: 107‑108). مرید پس از مجاهده و انجام نوافل، ممکن است نوری در دلش ایجاد شود که به گفتة مجدالدین، از شیخ احساس بینیازی کند و دچار آفت خودبینی گردد؛ بنابراین شیخ با دادن ذکر مخصوص به مرید، شرّ مکر و وسوسة شیطان را باطل میکند و سایة شیخ، شیطان را از مرید دور میکند (همان: 107‑111). نجمالدین رازی با استناد به آیة 67 سورة کهف، به مقام خضر در هدایت باطنی حضرت موسی (ع) اشاره میکند. همچنین به احتیاج کلیمالله در اول رسالت به خدمت ده ساله به شعیب، براساس سورة قصص، اشاره دارد. او به حدیث «الشیخ فی قومه کاالنبی فی امته» از پیامبر (ص) بسیار اهمیت داده است (نجمالدین رازی، 1376: 226) و بعد از عنایت حق، هدایت و پرورش پیامبر و شیخ را ملاک سلوک قرار میدهد (همان: 228). از نظر او، مرید سالک در رابطه با شیخ باید به این امور توجه داشته باشد: 1) دوام سکوت (با هیچکس سخن مگوید؛ مگر با شیخ)؛ 2) مراقبت دل شیخ کردن (پیوسته دل با دل شیخ داشته باشد و از دل او مدد طلبد؛ زیرا نفحات الطاف الهی ابتدا از دریچة دل شیخ به دل مرید میرسد)؛ 3) ترک اعتراض هم در برابر خداوند و هم در برابر شیخ؛ یعنی تسلیم واقعی مرید در همة مراتب و مقامات سلوکی (همان: 285‑286). او همچنین دلایلی برای سالک برمیشمرد که ضرورت پیروی از شیخ و مراد را نشان میدهد: 1) همچنانکه راه کعبه ظاهر است و بدون دلیل و راهنما پیموده نمیشود، راه کعبة حقیقت را نیز بدون راهنمایی شیخ نمیتوان پیمود. 2) در راه حقیقت نیز مانند راههای دنیایی، دزد وجود دارد (مانند مشتهیات نفسانی) که بدون راهنمایی صاحب ولایت نمیتوان بهدرستی آن را پیمود. 3) آفات و شبهات و لغزشها در این راه بسیار است و شیخْ سالک را از هلاکت نجات میبخشد. 4) ابتلائات و امتحانات در این راه بسیار است و شیخی باید تا سالک را از توقف و سستی بازدارد و انگیزه و شوق دوباره را در او زنده کند. 5) علل و امراضی برای سالک در طی طریق وجود دارد که شیخ مانند طبیب حاذق، به معالجة آنها میپردازد تا سالک از طی طریق بازنماند (همان: 228‑235). مجدالدین بهطور گستردهتر به این موضوع پرداخته است. او به حقیقتِ ارادت و نیازمندی مرید به مراد اشاره میکند و به ویژگیها و شرایط مرید از نظر ابوسعید ابوالخیر میپردازد که بهطور خلاصه عبارت است از: خردمند و فهمیده بودن؛ مخالف با نفس؛ تیزگوش بودن؛ نورانیبودن دل؛ راستگویی؛ وفای به عهد؛ سخاوتمند بودن؛ نگهدارندة سرّ؛ اندرزپذیر بودن؛ متحرک و همیشه بیدار بودن (مجدالدین بغدادی، 1368: 99‑100). این اوصاف و توصیهها بیشوپیش از آنکه عرفانی باشد، تربیتی و پرورشدهنده است و جزو ضروریات مراتب سلوک دانسته میشود. 2ـ2ـ4 همنشینی با صالحان و دوری از بدکاران دین اسلام به همنشینی با افراد سالم و شایسته بسیار تأکید میکند؛ زیرا تأثیر مستقیم در سرنوشت فرد دارد. قرآن کریم نیز در آیات مختلف به این مهم تأکید دارد؛ ازجمله میفرماید: «حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ» (زخرف: 38) امام سجاد (ع) نیز میفرماید: «مجالسه الصالحین داعیه الی الصلاح؛ همنشینی با صالحان به صلاح و رستگاری میکشاند» (کلینی، 1390، ج 2: 20). نجمالدین کبری در رسالة سایرالحایر، شرط هشتم سلوک را همین مطلب میداند. او با استناد به حدیثی از پیامبر (ص) میگوید: «مثَل همنشین نیک مثل عطار باشد؛ اگر از عطر خود چیزی به تو ندهد، بوی خوش در تو گیرد و مثَل همنشین بد مثل آهنگر باشد که اگر آتش وی تو را بنسوزاند، بوی دود در تو گیرد» (نجمالدین کبری، 1390: 38). 2ـ3 امور و ارزشهای روحانی و معنوی و غیبی سالکِ مخاطب با عمری مجاهدات و ریاضتهای نفسانی به صفات و کمالات اخلاقی و اجتماعی دست مییابد و درواقع تحت تربیت شیخ خویش، متخلق به این صفات میشود و مراحل سهگانة تخلیه، تحلیه و تجلیه را با موفقیت سپری میکند؛ پس از این مراحل نوبت به ارتباط با عالم غیب و رسیدن به اقصی مقصد مرتبة سلوک میرسد که همان قرب الهی است. برخی از نکات تربیتی برای مخاطب سالک، آمادهکردن او برای رسیدن به ارزشهای روحانی و غیبی است. در سلسلة کبرویه، به محورهایی مانند خلوتنشینی، ذکر، کشف و شهود، شناساندن حجابهای نفسانی، عشق و محبت، رسیدن به قلب سلیم، اهمیت سماع و رسیدن به مقام عصمت تأکید شده است. 2ـ3ـ1 خلوتنشینی و فواید آن در مراحل سلوک معانی خلوت، دوریگزیدن ظاهری و باطنی از غافلان است. محییالدین در بیان انواع خلوت چنین میگوید: «عزلت را دو قسم است، عزلت مریدین بالاجسام از مخالطت اغیار و عزلت محققین به دل از اکوان» (ابنعربی، 1382: 122). خلوت عرفانی، دوریکردن از مردم برای متوجهکردن جان و دل به خداوند و سخنگفتن با او برای رسیدن به مقام قرب است و بر دو قسم است: خلوت ظاهری که همان خلوت بیرونی است که به قصد خودسازی صورت میگیرد و خلوت باطنی که حفظ دل از وساوس شیطانی، جمعیت خاطر و دائم در محضر حق بودن است (نجمالدین کبری، 1368: 55). شرط ورود در خلوت از نظر نجمالدین کبری، دوری از خلق و پرداختن به اذکار قلبیه و قالبیه است. او در بیان مکاشفهای از خود، با پرداختن بر این اذکار، شیطان را از خود دور کرده است: «شیطان بر من وارد شد و حیلهها برانگیخت و تشویشها به جای آورد تا از خلوت بیرون خرامم و از یاد حقتعالی دست بردارم. در آن هنگام، شمشیر همت را که از غلاف بیرون آمده بود، مشاهده نمودم که از سر تا پا و از نیش تا قبضهاش اللهالله نگاشته و حک شده بود و بهوسیلة آن، لشکر خاطرهها را که موجبات اعراض مرا از حقتعالی ایجاد میکردند، از خویش راندم...» (همان: 95). به اعتقاد او، سالک باید هنگام خلوتنشینی، مراقب دوستان و معاشران خود باشد تا او را از برکات این خلوتنشینی خارج نکنند که این موجب هلاکت وی میشود؛ بنابراین باید با تمام توان از آنان اعراض کند و رابطهاش را قطع گرداند. البته در تمام مدت خلوتنشینیها، بینیاز از شیخ و راهنماییهای او نیست؛ زیرا دعوت شیخ به خلوتنشینی سالک برای به انجام رساندن مراحل سلوک و پاککردن باطن سالک از صفات مذموم نفسانی است (همان: 189)؛ درنتیجه، خلوتنشینی و ارتباط دائم با حق داشتن از نظر نجمالدین کبری، یکی از ضروریات در سلوک الیالله و کشف حقایق ربانی است. مجدالدین بغدادی نیز در تحفه، در اهمیت خلوت میگوید: «هرگاه باد تلقیح عنایت در دل مرید بوزد و درخت طلب او سبز و خرم شود و شکوفههای آن شکوفا گردد، از شهوات دنیا و لذتهای آن روگردان شود و نعمتهای نابودشونده و زخارف ناپایدار آن را زشت انگارد، به دنبال آن از مردم به وحشت میافتد و از آمیزش با آنان احتراز نماید و خورشید علاقهمندی به آخرت و اهتمام به جهان دیگر، بر باطن او پرتو میافکند و تصمیم دارد از هر جهتی که متصور است، جلب خرسندی حقتعالی بنماید تا کارش به جایی میرسد که زمین بدان پهناوری بر وی تنگ میشود. این موقع است که خلوت را برمیگزیند و عزلت از خلق را بر دیگر خواستهها برتری میدهد» (مجدالدین بغدادی، 1368: 134). به گفتة مجدالدین، عدهای از مشایخ، پیروان خویش را به انجامدادن اربعینیات میخواندند تا بین هر دو خلوتی، به استراحت بپردازند؛ مانند ابونجیب سهروردی؛ اما عدهای دیگر مانند شیخ یوسف همدانی، پیروان خود را به خلوت دائم دعوت میکردند. مجدالدین نیز به مداومت دائم در خلوت تأکید دارد؛ اما استراحت بین دو خلوت را ترجیح میدهد؛ زیرا باعث اشتیاق و رغبت بیشتر مرید میشود (همان: 158). او از قول پیامبر (ص) میگوید: «المؤمن الذی یخاط الناس و یصبر علی اذاهم، خیر من الذی لا یخالط الناس و لا یصبر علی اذاهم؛ مؤمنی که با مردم آمیزش داشته باشد و در برابر آزار آنان شکیبایی ورزد، بهتر از مؤمنی است که با مردم آمیزش نداشته باشد و به آزار آنان تن در ندهد» (همان: 162). براساس این حدیث، روش گروه اول درستتر است. نجمالدین رازی نیز یک فصل از کتاب خود را به احتیاج سالک به خلوت و شرایط و آداب آن اختصاص داده است (نجمالدین رازی، 1376: 181‑288). او بنای سلوک راه دین و وصول به مقامات یقین را بر خلوت و عزلت گذاشته است که همة انبیا و اولیا در ابتدای حال، داد خلوت دادهاند تا به مقصود رسیدهاند؛ چنانکه عایشه در حق پیامبر (ص) میگوید: «کان حُبِّب الیه الخلاُ؛ اول خلوت و عزلت بر دل خواجه شیرین گردانیدند» (همان: 281). 2ـ3ـ2 اهمیت ذکر در تربیت سالک ذکر همان یاد خداست که سالک الیالله دائم باید با آن ارتباط داشته باشد و تنها ذکر زبانی (ورد)، ملاک نیست؛ بلکه منظور احساس حضور دائم سالک با خداوند در هر مکان و زمانی است؛ زیرا شیاطین پیوسته با تیرهای وسوسه، قلب انسان را هدف قرار میدهند و ذکر مانند سپر، شرّ آنها را دور میکند؛ درنتیجه، ضرورت دوام ذکر و ورد برای سالک اهمیت مییابد. امام صادق (ع) دربارة پدر بزرگوارشان میفرماید: «پدرم دائم زبانش به ذکر لاالهالاالله مرطوب بود» (شیخ مفید، 1388، ج 3: 498). ذکر اقسامی دارد مانند قالبی (جاریکردن ورد بر زبان بدون توجه به معنای آن)، اطلاقی (که عدد خاصی در آن شرط نشده باشد)، حصری (که عدد خاصی در آن شرط شده باشد) (بحرالعلوم، 1418: 312). ذکر در عرفان اسلامی، تحت تأثیر آیات قرآن کریم و روایات اسلامی، نقشی اساسی در سیر و سلوک دارد و در هر طریقتی، آداب و جایگاه برای آن قائلاند؛ ازجمله در طریقت کبرویه برای نفی ماسویالله و اثبات هستی مطلق، به اذکار بهویژه ذکر لاالهالاالله توجه بسیاری داشتهاند و هریک از عارفان این طریقت، دستورهای ویژهای برای آن دادهاند. نجمالدین در فوایح، ترکیب آتش ذکر را در برابر آتش شیطان قرار میدهد؛ این آتش، صاف و پاک است و با سهولت بهسوی بالا حرکت میکند؛ اما آتش شیطان، تیره است و بهکندی جابهجا میشود. آتش ذکر هیچچیز را در تیرگی وجود باقی نمیگذارد. این یکی از معانی واقعی لاالهالاالله است (نجمالدین کبری، 1368: 72 و 202). نجمالدین کبری ذکر را به سه دستة زبانی، قلبی و سرّی تقسیم میکند که درنهایت ذکر، سلطنت عظیمی بر شخص پیدا میکند. این سلطنت همان نوری است که از بالای سر یا پیش روی سالک میدرخشد و حالت تزلزل و بیم در سالک به وجود میآورد و او به سجده میافتد و توبه میکند (همان: 116). مجدالدین نیز نقشی مهم برای مداومت بر ذکر قائل است. همانگونه که گفته شد، وی ذکر دائم را یکی از شرایط خلوت میداند. در این حالت، سالک باید ذکری معین بگوید و از تذکر آن اظهار سستی و ناتوانی نکند. حضور قلب در این مواقع ضروری است؛ زیرا غافلبودن با حقیقت ذکر منافات دارد و ذکر مؤثر و معتبر، ذکری است که دل و زبان با هم موافق باشد. این ذکر باید در همة اعضا و جوارح اثر کند و خاطرات نفسانی را نفی و موجبات جمعیت خاطر را حاصل کند. اگر شخص ذاکر مواظبت کند، ذکر زبانی به ذکر قلبی تبدیل میشود و حاصل آن، اطمینان کامل قلب است؛ چنانکه قرآن میفرماید: «أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد: 28) (مجدالدین بغدادی، 1368: 137‑139). نجمالدین رازی نیز در مرصاد به اهمیت ذکر و مداومت بر آن اشاره کرده است. او نور ذکر و نفی خواطر را در رهایی دل از تشویش نفس و وساوس شیطان مؤثر میداند: «خاصیت ذکر، هر کدورت و حجاب که از تصرف شیطان و نفس به دل رسیده بود و در دل متمکن گشته، از دل محوکردن گیرد. چون آن کدورت و حجاب گم شود، نور ذکر بر جوهر دل تابد، در دل وجل و خوف پدید آید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» (سورة انفال، آیة 2) و بعد از آن چون دل از ذکر شرب یافت، قساوت از او برخیزد و لیّن و رقت در او پدید آید: «ثمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ و َقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِکْرِ اللَّه» (سوره زمر، آیه 23)» (نجم رازی، 1376: 204). نجمالدین رازی نیز ذکر دل را بر ذکر زبانی ترجیح میدهد؛ زیرا «ذکر زبان مشوشکننده بود و هر وقت که دل از ذکر خود ایستد، زبان را به ذکر باید داشت تا دل به کلی ذاکر گردد...» (همان: 278). 2ـ3ـ3 کشف و شهود و مراقبه مکاشفه و مشاهده (کشف و شهود) به مرتبهای در مراحل سلوک گفته میشود که پردههای حجاب از دیدگان سالک کنار میرود و سالک بر باطن امور آگاه میشود. «کشف از سنخ علم حضوری است و قابل انتقال به دیگران نیست و در حوزة «من مکاشف» باقی میماند» (فعالی، 1390: 131). مجدالدین بغدادی به مشاهدات و حالاتی که برای سالک اتفاق میافتد، اشاره دارد و چگونگی تشخیص میان مشاهدة درست (واقعی) با مشاهدة نادرست (خیالی) را بیان کرده است: «سالک مادامی که در حقیقت صفات نفس باقی باشد، از کمال حقیقت نفس هرچند هم بالمعاینه شاهد آنها باشد، برخوردار نخواهد بود. هرگاه از صفات نفس عبور کرد و به عالم قلب ارتقا پیدا نمود، براثر درخشش نور قلب که حقیقت ایمان است، به شناخت حقیقت صفات نفس و حقیقت صفات شیطان، نایل خواهد آمد... و هرگاه به عالم روح ارتقا پیدا کند، براثر درخشندگی نور روح، از حقیقت قلب و کمال آن خبردار خواهد شد...»؛ پس هرگاه به مقام عالیتری نائل آید و به عالم صفات الوهیت قدم گذارد و در سراپردههای عزت راه یابد، از نور حقتعالی استفاده کرده، براثر درخشش بینهایت نور حقتعالی، از صفات ربوبیّت او برخوردار گردد» (مجدالدین بغدادی، 1368: 177‑180). کشف از نظر نجم رازی، برطرفشدن پردههای حجاب از پیش چشم است که این پردهها، هیجده هزار عالم و به روایتی هفتاد هزار و به روایت دیگر سیصد و شصت هزار عالم است و هم شامل حجب نورانی است و هم حجب ظلمانی. نجم رازی نیز مکاشفات را در اصطلاح اهل سلوک، مدرکات پنجگانه باطنی میداند که مافوق این حواس ظاهری است. سالک با گذر از هر حجابی، دیدهای مناسب با آن مقام برایش گشوده میشود (نجم رازی، 1376: 57). بر این پایه، مراتب کشف از نظر نجم رازی عبارت است از: ـ کشف نظری: هنگامی است که دیدة عقل گشاده میگردد و به اسرار معقولات مکاشف میشود. بر این کشف، نمیتوان بسیار اعتماد کرد. بیشتر حکما و فلاسفه در این مقام مانده و به گمراهی افتادهاند. ـ کشف دلی: همان کشف شهودی است. ـ کشف سرّی (کشف الهامی): در این نوع کشف، اسرار آفرینش و حکمت وجود هرچیز مکشوف میشود. ـ کشف روحی (کشف روحانی): روح در این کشف، بهکلی صفا میگیرد و از کدورات جسمانی پاک میشود؛ بنابراین تمام درجات بهشت و جهنم و ملائکه و مکالمات آنها را مشاهده میکند. در این کشف، حجاب زمان و مکان وجود ندارد؛ بلکه دایرة ازل و ابد نصب دیده میشود. بیشتر خرق عادات (کرامات) در این مقام پدید میآید. ـ کشف خفی: فقط بر اهل دین است و بعد از کشف روحی پدید میآید و مخصوص افراد خاص درگاه حضرت حق است. در این مقام، روحی نورانی به بنده عطا میشود که با آن به عالم صفات خداوندی راه مییابد (همان). ـ کشف صفات: «همچنین خفی واسطة عالم صفات خداوندی و عالم روحانیت آمد تا قابل مکاشفات صفات حضرتی گردد و عکس آن، اخلاق به عالم روحانیت رساند تا به شرف «تخلقوا باخلاق الله» مشرف گردد و این را کشف صفاتی گویند» (همان: 315). ـ کشف ذاتی: مرتبهای بس بلند است که عبارت و اشارت از بیان آن قاصر است. این مقام همان تجلی ذات و صفات خداوند است (همان). 2ـ3ـ4 شناساندن حجب نفسانی به سالک و رفع آنها حجابهای نفسانی در عرفان، به دو شکل نورانی و ظلمانی تقسیم میشود که از آیات قرآن کریم و روایات اسلامی گرفته شده است؛ برای مثال، حجابهای نورانی پردههایی است که برای ابتلا و آزمایش اولیا و انبیا بر قلب آنها عارض میشود و اگر ارادة کشف آن در نزد ایشان باشد، مایة رشد آنهاست (روزبهان بقلی، 1387: 73‑74). سالک مرید در سیر عبودی و سلوک الیالله، حتی باید از این حجب نیز بگذرد تا به لقاءالله برسد. حجابهای ظلمانی عارض روح انسان شده است و او را بهسوی غیر حقتعالی سوق میدهد و انسان را روزبهروز از حضرت حق دورتر میسازد. رنگی که این حجابها بر روح عارض میکند، در صفاتی مانند غرور، کبر، تکاثر و... آشکار میشود. انسانی که در زدودن این حجابهای ظلمانی کوشاست، عاقبت به عالم نور هدایت میشود. عرفای اسلامی هنگام نقل نکات و ظرایف عرفانی، به این حجابهای نفسانی نگاهی ویژه داشتهاند؛ زیرا از دید آنان، هر سالکی برای رسیدن به حق، باید حتماً از این حجابها عبور کند و با موفقیت آنها را کنار بزند؛ نجمالدین کبری به این موضوع اشاره کرده است. او حقتعالی را در عوالم غیب و شهادت، در حجاب دلایل و آیات میداند که در عالم غیب محتجب به آیات باطنه است و در عالم شهادت، محتجب به آیات ظاهره؛ زیرا عالم شهادت و غیبْ هر دو مشتمل بر نور و ظلمت است که هر دو حجاب محسوب میشود؛ با این تفاوت که «نور و ظلمت عالم شهادت، نام دو نور و ظلمت عالم غیب است و دو نور ظلمت عالم غیب، دو معنا برای آن دو اسم عالم شهادتاند و خود حقتعالی، معنای حقیقی معناها و روح واقعی روحها و قلب راستین قلبهاست...» (نجمالدین کبری، 1368: 253‑254). به باور مجدالدین نیز قویترین و مهمترین حجاب که موجب پیدایش ظلمت روح میشود، آمیزش با اغیار و همنشینی با یار بدکردار است؛ بنابراین سالک با نور توبه باید این حجاب و تیرگی را رفع کند؛ البته این کار با راهنمایی شیخ خویش صورت میپذیرد (مجدالدین بغدادی، 1368: 80). او حجابهای نورانی و ظلمانی را هفتاد هزار نوع میداند که «آنها انوار روحانیة قلبی و ظلمات جسدانی هستند و مادامیکه مرید از این حجابهای نورانی و ظلمانی رهایی پیدا نکند، در راه طریقت آزاد نبوده؛ بلکه اسیر طبیعت است و هیچکسی به طبیعت خویش از بند اسیری طبیعت بیرون نخواهد آمد» (همان: 112). نجم رازی نیز مفصلتر دربارة این حجابها سخن رانده است. از نظر او، روح هنگام گذر از عوالم ملک و ملکوت روحانی و جسمانی، هر دم دچار حجاب و بعد ظلمت میشود؛ اما روح مجذوبان سالک از این امر مستثناست (نجم رازی، 1376: 108). هنگامی که «صفای دل به کمال رسد و حجب شفاف شود و ارائت «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ...» (سوره فصلت، آیه 54) پدید آید، اگر در خود نگرد، همه حق بیند و اگر در موجودات نگرد، در هرچه نگرد، در آن حق را بیند؛ چنانکه آن بزرگ گفت: «ما نظرتُ فی شئ الاّ و رأیت الله فیه». و چون حجب برخیزد بهکلی و مقام شهود بیواسطه میسّر شود، گوید: «ما نظرتُ فی شئ الا و رأیت الله قبله» و اگر در بحر بیپایان شهود مستغرق شود و وجود مشاهدی متلاشی گردد، وجود شاهد ماند و بس؛ چنانکه جنید میگفت: «ما فی الوجود سوی الله...». در این مقام شهود، جمال شاهد در آیینة انسان هم نظر شاهد را بود» (همان: 306). 2ـ3ـ5 نقش عشق و محبت در سلوک سالک شاید عشق و محبت، شیرینترین موضوع عرفانی باشد و اصولاً پایة خداشناسی بر این موضوع قرار گرفته است. همة عارفان به این موضوع در آثارشان پرداختهاند. ریشة محبت از آیة مبارک «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» (مائده: 54) نشأت میگیرد. عارفان با استشهاد به این آیه و مبنا قراردادن آن به نکات ظریف و دقیق عرفانی پرداخته و شاخ و برگهای متعددی به آن دادهاند. به اعتقاد آنان، اصل خلقت بر مبنای عشق صورت گرفته و جوهر عشق مایة حرکت مخلوقات است. در رسالة قشیریه آمده است: «عشق بنده به خدا، حالتی بود از لطف که شخص در دل خویش یابد و آن حالت در عبارت نیاید و آن حالت او را دائم بر تعظیم حقتعالی استوار دارد و اختیارکردن رضای او و صبر ناکردن به دوری او، شادینمودن بدو و بیقراری از دون او و یافتن انس به دوام ذکر او در دل باشد» (قشیری، 1393: 556). نجمالدین کبری در فوایح، دربارة عشق و محبت، ابتدا به اسم اعظم حضرت حق و ویژگیهای آن اشاره کرده است. هریک از سالکان به نامی از نامهای اسم اعظم مفتخر شدهاند؛ اسم اعظم همان نام مقدسی است که از سرچشمة دلها میجوشد و مرکب از تمام آیات و نشانهها در عوالم غیب و شهادت است که به معرفت و محبت میانجامد؛ بنابراین «محبت میوة معرفت است؛ زیرا کسی که از نعمت محبت بهرهور نشده باشد، از محبت بهره نخواهد داشت و محبت حضرت او نسبتبه ما، بیش از محبت ما نسبتبه جناب اوست و بیشک کسی که دوستدار چیزی باشد، همواره از او یاد میکند و خدا فرموده: دروغ گفته کسی که مدعی محبت من است درحالیکه شب به سرآید، میخوابد و... و نشانة ویژة محبت آن است که در هر حالی که باشد، جز محبوب خویش، دیگری را نمیبیند و معلومی جز او ندارد» (نجمالدین کبری، 1368: 135‑136). مجدالدین نیز در تحفه، در آداب صوفیان و پارهای از احوال و معاملات ایشان، به درجة محبت و محبوب تأکید کرده است. سالک برای رسیدن به مقام عبودیّت و بهدستآوردن جامة محبوبیّت، حتماً باید از پیامبر اکرم (ص) پیروی کند و براساس آیة سی و یک سورة آلعمران که میفرماید: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمْ اللَّهُ...»، در همة حرکات و سکنات و احوال و مقامات و در احکام و شرایع، از آن حضرت پیروی کند. (مجدالدین بغدادی، 1368: 74) بر این اساس، سالک نیز پس از بهجاآوردن همة شرایط محبت، به مقام محبوبیّت میرسد و از مریدیّت به مقام مرادیّت ارتقا مییابد؛ بنابراین ولی مانند پیامبر (ص) ازسوی خدا به رسیدگی و تربیت مریدان میپردازد (همان: 95). نجم رازی در مرصاد، بیشتر و مفصلتر به بحث عشق و محبت پرداخته است. به گفتة او، حرارت مایة محبت است و تخم محبت را در ارواح، پیش از جملة صفات دیگر انداختند و محبت با محنت، از یک خانه هستند و محبت و شادی از هم بیگانه است (نجم رازی، 1376: 40‑45). نجم رازی با استناد به آیة «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ...» (احزاب: 72)، پذیرش امانت الهی توسط انسان را به این دلیل میداند که انسان، هم عاشق است و هم معشوق و این رابطة عاشقی و معشوقی، فقط بین انسان و خداوند است: «میان عاشق و معشوق کس درنگنجد؛ بار ناز معشوقی معشوق، عاشق تواند کشید و بار ناز عاشقی عاشق هم معشوق تواند کشید؛ چنانکه معشوق ناگذران عاشق است، عاشق هم ناگذران معشوق است. خواست معشوق عاشق را پیش از خواست عاشق بود معشوق را؛ بلکه ناز و کرشمة معشوقانه عاشق را میرسد؛ زیراکه عاشق پیش از وجود خویش، معشوق را مرید نبود؛ اما معشوق پیش از وجود عاشق، مرید عاشق بود؛ چنانکه خرقانی میگوید: «او را خواست که ما را خواست»» (همان: 49). او همچنین اصحاب سهگانة قرآنی را نیز با مقام عشق و عاشقی تأویل کرده است: «چون حقتعالی دل را بیافرید، عقل را بر یمین او بداشت و هوا را بر شمال او بداشت و عشق را در سابقة او بداشت. اصحابالیمین آنها بودند که متابعت عقل کردند و اصحابالشمال آنها بودند که متابعت هوا کردند و سابقان آنها بودند که متابعت عشق کردند؛ پس عقل عاقل را به معقول رساند و هوا هاوی را به هاویه رساند و عشق عاشق را به معشوق رساند...» (همان: 354). درنتیجه، تجلی عشق و محبتْ نیروی محرک سالک در سیر عبودی و گذراندن مقامات سلوکی است و تعلیم و تربیت درستِ معلمِ طریق میتواند با جهتدهی درست شاگرد طریقت را به هدف اصلی رساند که همان مرحلة وصول است. 2ـ3ـ6 رسیدنِ سالک به قلب سلیم قلب «جوهری نورانی و مجرد است که میان روح و نفس قرار دارد. این همان حقیقتی است که انسانیّت انسان بدان تحقق مییابد و فیلسوف او را نفس ناطقه مینامد» (کاشانی، 1393: 145). قلب که با واژگانی مانند دل و نفس و روح مترادف است نیز در قرآن کریم و روایات اسلامی جایگاه بلندی دارد. «قلب در استعمال قرآنی، موجودی است که درک میکند، میاندیشد، مرکز عواطف است، تصمیم میگیرد، دوستی و دشمنی میکند و... . شاید بتوان ادعا کرد که منظور از قلب، همان روح و نفس انسانی است که منشأ همة صفات عالی و ویژگیهای انسانی است؛ چنانکه میتواند منشأ سقوط انسان و رذایل انسانی باشد و شاید بتوان این حقیقت را ادعا کرد که هیچ بعدی از ابعاد نفس انسانی و صفتی از صفات و یا کاری از کارهای روح انسانی را نمیتوان یافت که قابلاستناد به قلب نباش» (مصباح یزدی، 1383: 244). قلب در عرفان، منشأ همة انواع شناختها و معرفتهاست و تنها قلب سلیم میتواند حقایق جهان هستی را شهود کند. نجمالدین در فوایح، ابتدا به لطیفة دل اشاره میکند و از این جهت آن را لطیفه مینامد که قلب همواره از حالی به حال دیگر درمیآید و در وجود و معانی انقلاب ایجاد میکند. این لطیفة ربانی عکس اشیاء و معانی را که مانند پرگار حول محور آن به حرکت درمیآید، در خود میپذیرد و رنگ آن را منعکس میکند و به رنگ آن ملون میشود. از نظر وی، قلب را بدین جهت قلب نامیدهاند که نوری در چاه وجود ایجاد میکند. این چاه، عمیقترین چاه است که هرگاه در بیداری تجلی کند، به آن انس و علاقه پیدا میشود؛ اما در غیبت (خواب)، بیم و تزلزل در وجود انسان میاندازد که نزدیک است قالب تهی کند و ذکر حقتعالی پناهگاه انسان در این مواقع است (نجمالدین کبری، 1368: 79‑80). از نظر وی، روش قلب در دعوت به کارهای پسندیده مانند فرشته است؛ اما چون درگیر شهرت و شوق و رغبت و عشق و... است، بر فرشته امتیاز دارد؛ بدین جهت مؤمنان بر فرشتگان برتری دارند (همان: 89‑90) درنتیجه، قلب از نظر او، جایگاهی ویژه برای سالک دارد و سالک با قلب سلیم میتواند حقایق را کشف کند. مجدالدین نیز در تحفه به تغییر ماهیّت نفس به قلب اشاره کرده است؛ یعنی هرگاه نفس به مرحلة اطمینان رسید، آیینة قلب صیقلی میشود و از کدورات خالص میشود و نور حق در آن انعکاس مییابد؛ بنابراین سالک به اطمینان قلبی میرسد و به صفات قلبی مانند اطمینان بر عبودیّت مفتخر میشود. این تغییر حال، یکی از ویژگیهای اکسیر اعظم یعنی ذکر خداست که ماهیات اشیا را منقلب و دگرگون میکند (مجدالدین بغدادی، 1368: 69‑70). از نظر وی برای قلب، توقفگاه و منازلی وجود ندارد تا در نتیجة آن نیازمند توقف و سکون باشد؛ بلکه خوراک آن نفحات الطاف الهی است (همان: 71). نجم رازی نیز به بحث دل و جایگاه و اهمیت آن در سیر و سلوک الیالله پرداخته است. به گفتة او، «خلاصة نفس انسان دل است و دل آیینه است و هر دو جهان غلاف آن آیینه و ظهور جملگی صفات جمال و جلال حضرت الوهیّت به واسطة این آیینه» (نجم رازی، 1376: 3). 2ـ3ـ7اهمیت سماع در تربیت سالک شاید سماع بهطور مستقیم بهعنوان یک محور تعلیمی و تربیتی به نظر نرسد؛ ولی از آن جهت که مخاطب سالک را برای مراتب دیگر معرفت آماده میکند، نقش یاریگر و کمککننده دارد. نجمالدین کبری غلبة حالت بسط بر سالک را نتیجة سماع میداند؛ زیرا سالک در این حالت، به اندازهای مجذوب میشود که اختیار خود را از دست میدهد؛ اما این حالت بر شیخ پیش نمیآید؛ زیرا او دارای نیروی باطنی است و با تمام قدرت، به اعمال سالک نظارت دارد و او را زیر سیطرة ولایتی خویش درمیآورد. وی در اثبات این سخن، به شرکتکردن جنید و ابوالحسن نوری در مجلس سماع اشاره کرده است. جنید چون در سماع سالکان حاضر شرکت نکرد، آنان پنداشتند که او سماع را حرام میداند؛ اما او با استناد به آیه «وَ تَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً» (نحل: 88) به حرکت باطنی خود اشاره میکند (نجمالدین کبری، 1368: 156‑158). مجدالدین نیز سماع را برای اهلش جایز میداند. او یک بخش کامل از کتاب تحفه را به سماع و حقیقت آن اختصاص داده است. او ابتدا به ارتباط گوش ظاهری با قلب میپردازد و ارتباط آن را بیشتر از چشم ظاهری با قلب میداند؛ زیرا گوش با شنیدن آوازهای خوب همراه با الحان ویژه، انسان را به حالت غشوه و جذب درمیآورد. گوش حقیقی نیز گاهی بنده را به خود جذب میکند و صدای اشیاء را با گوش قلبی میشنود و چون حس ظاهری با حس باطنی (گوش حقیقی) همراه میشود، برای انسان احساس خرسندی و آرامش به ارمغان میآورد. سماع با گوش حقیقی (باطنی) ارزندهتر است و سالک در این حالت، تسبیح همة اشیاء را میشنود و مورد عنایت حقتعالی قرار میگیرد؛ بنابراین بالاترین و بهترین سماع، سماع حقتعالی است که هیچگاه قطع نمیشود (مجدالدین بغدادی، 1368: 259‑260). مجدالدین از قول ذوالنون مصری، سماع را واردی از حق میداند که دلهای شنوندگان را بهسوی حق هدایت میکند. اگر کسی سماع را چنانکه شایسته است، بشنود از حقیقت برخوردار میشود و اگر براساس خواهش نفسانی بشنود، به بیدینی گرفتار میشود (همان: 266). نجم رازی نیز هنگام بیان ویژگیهای نفس مقتصد و نفس ملهمه، به موضوع سماع اشاره کرده است. نفس در مقام ملهمگی که حق را از باطل تشخیص میدهد و پیرو حق و گریزان از باطل میشود، سماع برایش حلال میشود؛ زیرا با نابودی صفات زشت، زمان شادی وی فرامیرسد (عرس) و چون با معانی غیب ازدواج کرده و با صفات نیکو عقد بسته است، برای تهنیت دل به سماع میپردازد؛ در این حالت هرچه با گوش حق بشنود، از الهامات غیبی است و او را به حق هدایت میکند. در این حالت، هر صدایی از ترانهخوان بشنود که در لباس زیبا و موزون باشد، خطاب حق میبیند و شوق پرواز به مقصد اصلی در او به وجود میآید (نجم رازی، 1376: 363‑365). درواقع سماع در این مسیر، با تزریق انرژی مثبت و بالابردن روحیة سالک، او را برای سایر مراحل سیر مهیاتر میکند. 2ـ3ـ8 رسیدنِ سالک به مقام عصمت نجمالدین کبری عصمت را منحصربهفرد نمیداند؛ بلکه ظهور آن مختلف است. پیامبران و فرشتگان بیواسطه دارای این مقام هستند؛ اما برای سالک این مقام، با یک واسطه یا چند واسطه حاصل میشود. در نوع اول، معصوم تنها پروردگارش را مشاهده میکند؛ اما در نوع باواسطه، سالک جز خود، دیگری را نمیبیند؛ بنابراین او در آغاز کار، نخست سبب و بعد مسبب را میبیند؛ سپس، هم سبب را میبیند و هم مسبب را و در پایان تنها مسبب را میبیند؛ زیرا جهان باقی را برگزیده و از جهان فانی رویگردان شده و در توحید باریتعالی فانی شده است (نجمالدین کبری، 1368: 237‑238). 2ـ4 تأثیر آداب این طریقه بر ادبیات عرفانی در اینجا نمونههایی ذکر میشود تا تأثیرگذاریهای آداب سلوک طریقت کبرویه بر ادبیات عرفانی بهتر نشان داده شود؛ برخی از نویسندگان و شاعران عارف و عرفانگرا مانند سهروردی، علاءالدوله سمنانی، سیف باخرزی، سعدالدین حموی، فخرالدین عراقی و عطار نیشابوری مستقیم یا غیرمستقیم تحت تأثیر آموزههای طریقت کبرویه بودهاند و در آثارشان این امر مشهود است (با توجه به محدودیت صفحات مقاله به چند نمونه بسنده میشود). یکی از آداب این طریقه تأکید بر اهمیت ذکر است. ابوالمعالى سیفالدین سعید بن مطهر باخرزى از پیروان این طریق، دربارة تأثیر ذکر «لاالهالاالله» میگوید پیش از این، دل به اندیشههای متعددی مشغول بود ولی اکنون این ذکر همة آنها را کنار زده و توحید که حاصل این ذکر است بر همة اندیشهها سیطره یافته است:
عشق از موضوعات محوری این طریقت است و بیشترِ شاعران و نویسندگان متأثر از این طریقه نیز از آن غافل نبودهاند. سهروردی از نامداران علاقهمند به این طریقه میگوید عشق چنان حالتی ایجاد میکند که در بود و نبود معشوق، عاشق بیقرار است و سر از پا نمیشناسد:
سعدالدین حموی نیز از پیروان این مکتب دربارة عشق میگوید عاشق اگر از زیبایی رخ یار آگهی یابد صبر پیشه میکند و به آواز و فریاد روی نمیآورد:
از دیگر علاقهمندان طریقه کبرویه، علاالدوله سمنانی است که عشق را طبیب درد و درمانگر دیوانگان عشق میداند که در دل خانه میکند و هستی عاشق را درمیرباید:
عطار نیز از شاعرانی است که به پیروی از طریقت کبرویه و دلسپردن به این مکتب شناخته میشود. او در موضوع عشق سرودههای بسیاری دارد که به یک نمونة آن اشاره میشود:
سیفالدین باخرزی نیز در آثارش ازجمله رساله العشق و رباعیات (حدود صد رباعی) دربارة عشق سروده است که به یک نمونة آن اشاره میشود:
عراقی شاعر دیگری است که به پیروی از طریقة کبرویه مشهور است. او نیز دربارة عشق میگوید:
سماع یکی دیگر از آداب سلوک این طریقه است و علاءالدوله سمنانی در این باره میگوید این ذوق و سماع حقیقتی در خود دارد که بیخبران از آن غافل هستند:
در همین موضوع سیفالدین باخرزی میگوید سماع کار خواص است و نباید آن را بازیچة عوام دانست؛ سماع برای عارفان حقیقی حلال و برای حقیقتناشناسان حرام است:
عطار حلقة سماع را دریای حالت میداند که دلها را بیقرار کرده است و عارف را از هستی فانی میکند:
خاموشی از آداب تأکیدشدة طریقه کبرویه است و به نظر عطار تنها جوابی است که میتوان در سرگردانی انسان در این کنج خرابات اختیار کرد و به آن دلخوش بود:
صبر از دیگر آداب این طریقه است که عطار به آن توصیه میکند تا در نتیجة صبر و رنج، گنج شایگانی نصیب انسان شود:
دوری از هوای نفس و تحت اختیار درآوردن آن از توصیههای مهم طریقت کبرویه است. عطار از هواداران این طریقه توصیههایی برای زدودن پلیدی نفس و پاکشدن آن بیان میکند:
سیفالدین باخرزی نیز به نبرد با نفس نفیس و بخیل میپردازد:
نقش پیر و شیخ در طریقت کبرویه مانند سایر طریقهها بسیار پررنگ و مهم است. عطار، فارغ از فضای متناقضنمای خرابات، در خرابات به ترسیم عملکرد پیر میپردازد؛ تأثیرگذاری و قدرت دخل و تصرف پیر در این ابیات کاملا نمایان است:
عراقی نیز به پیر و مقتداشدن او پرداخته است:
مواردی که ذکر شد تنها بخشی از تأثیرگذاری این طریقه را بر ادبیات عرفانی فارسی نشان میدهد و تفصیل آن، مقالات و پژوهشهای مستقلی را میطلبد.
3ـ نتیجهگیری آداب سلوک و تربیت از موضوعات بسیار مهمی است که طرفداران مکاتب مختلف برای آن، اهمیت بسیاری در نظر میگیرند و اصول و روشهای آن را برای وصول سالک تبیین میکنند. در عرفان نیز اصول و روشهایی برای سیر و سلوک وجود دارد و همة طریقتها به این اصول پایبند هستند؛ شکلگیری هر طریقتی وابسته به این اصول است. در سلسلة کبرویه نیز روشهای خاصی ذکر کردهاند که سالک باید زیر نظر شیخ خویش آن را فراگیرد؛ چنانکه دیده شد، طریقت کبرویه و مشایخ طراز اول این سلسله، برای پروراندن و تربیت سالک از وجوه مختلف، توصیهها و دستورالعملهایی بیان کردهاند. این توصیهها به همة جوانب فردی و شخصی، اجتماعی و نیز ابعاد روحانی و معنوی سالک توجه دارد. در ابعاد فردی، توصیههایی برای سالک در شیوة خور و خواب و خاموشیگزیدن مطرح کردهاند و به داشتن اخلاص در کارها، صبر و شکیبایی، دوری از هوای نفس، بهکاربستن عقل و خرد، جمعیت خاطر و نیز دستهای از صفات که مرید در رسیدن به هدف باید به آنها آراسته شود، تأکید کردهاند. در ابعاد اجتماعی نیز با توصیه به دل نبستن به دنیا، اهمیت سفر، مشورت با شیخ، همنشینی با صالحان و دوری از بدکاران و ذکر اوصاف و سلوک طبقات و قشرهای مختلف جامعه، به تربیت سالک پرداختهاند. همچنین در ابعاد روحانی و معنوی به خلوتنشینی، ذکر، کشف و شهود، شناساندن حجابهای نفسانی، عشق و محبت، رسیدن به قلب سلیم، اهمیت سماع و رسیدن به مقام عصمت تأکید داشتهاند. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,336 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 329 |