تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,651 |
تعداد مقالات | 13,406 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,243,396 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,085,124 |
واکاوی پدیدارشناسانۀ تجربۀ لاغری در بین زنان شهرستان نقده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش های راهبردی مسائل اجتماعی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 6، دوره 9، شماره 3 - شماره پیاپی 30، مهر 1399، صفحه 103-128 اصل مقاله (1.09 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/srspi.2020.122370.1524 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
معصومه قاسمی* 1؛ محمد عباس زاده2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1مربی گروه علوم اجتماعی دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه پیام نور، تهران، ایران صندوق پستی: 4697- 19395 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استاد ، گروه علوم اجتماعی، دانشکدۀ حقوق و علوم انسانی، دانشگاه تبریز، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
با وجود تفاوت فرهنگها در نگاه به زیبایی در گذشته، جامعۀ مدرن، ایدئال زیبایی واحدی را دربارۀ فرم بدنی ارائه کرده است که آن، لاغری است. در دهههای اخیر، پدیدۀ لاغری، بهعنوان ایدئال زیبایی برگرفته از فرهنگ غربی، معانی و تعریف بدن در بین زنان جوامع در حال گذار را نیز دستخوش تغییر کرده است. در این پژوهش، برای مطالعۀ لاغری بهعنوان حالتی از بودن، از رویکرد کیفی با تأکید بر روش پدیدارشناسی استفاده شد. دادههای میدانی با استفاده از تکنیک مصاحبه و مشاهده و معیار اشباع در بین زنان 19 تا 50سالۀ شهر نقده گردآوری شد. از تحلیل و کدگذاری مصاحبهها، 8 مضمون اصلی استخراج شد که عبارت است از: سلطۀ عادتوارۀ مردانه، تمایزیافتگی، برنامۀ بدنی، برساخت اخلاقی بدن، طرد بدن نابهنجار، ساخت هویت بصری، تظاهر و مصرف و جذابیت وسیلۀ مشارکت در قدرت. مضمون سلطۀ عادتوارۀ مردانه در روشنکردن چرایی و چگونگی غلبۀ این نوع ادراک از زنان بهعنوان حلقۀ اتصال در پیوند سایر مضامین با هم عمل میکند. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
لاغری؛ پدیدارشناسی؛ ونمانن؛ تجربۀ زیسته؛ شهرستان نقده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه لاغری، جد و جهدی تکراری و آشنا در بطن زندگی روزانۀ زنان است که به اندازۀ پیشپاافتادهبودنش، غریب و ناآشنا نیز به نظر میرسد. لاغری برای زن، چگونگیِ بودن و زندگیکردن و بهمثابه بخشی از ادراک او از هستیاش، معانی بسیاری دارد؛ اما شبکۀ معانی دربارۀ بدن، بهویژه بدن زنان، ثابت نبوده و در گذر زمان، تغییر کرده است. یکی از موضوعات اساسی در آرای نظریهپردازان جامعهشناسی نیز توجه به معانی بدنی در جامعه بوده است. بهطور مثال و براساس بینش نظری دورکیم، بدن در طول تاریخ، عنصری مرکزی در جامعه بود و کسانی که به بهترین شیوه، نشانههای کلان خود را بر بدن داشتند و ظاهر خود را براساس اعتقادات و باورهای کلان زینت میدادند، جایگاه باارزشی در جامعه داشتند (Lomgman, 2003، به نقل از پرستش، بهنوئیگدنه و محمودی، 1387: 28). از دیدگاه الیاس نیز در فرایند رشد مدنیت، تابوهای بدنی بیشتری ساخته شده است (Atkinson, 2008: 67، به نقل از شعاع و نیازی، 1395: 67). خارج از جهان نظریه، در طول تاریخ نیز اعضای خاصی، تقریباً از تمامی فرهنگها، ظاهر طبیعی بدن خود را تغییر داده (Blair and Shalmon, 2005: 14) و معیارهای زیبایی را شکل دادهاند که این معیارهای زیبایی از بین گروههای نخبه، بین عموم مردم نیز گسترش یافته است. بررسی ایدئالهای زیبایی در تاریخ نشان میدهد این ایدئالها در فرهنگهای مختلف، متفاوت بوده است؛ بهعنوان مثال، یکی از معیارهای زیبایی زنان در چین قدیم، که با ارزشهای سنتی حفاظت میشد، اندازۀ پا بود. اندازۀ ایدئال پا، 3 اینچ بوده است (Berger, Yang and Ye, 2019: 80). دختر تحصیلکرده، دارایی خانوادۀ اشرافیای محسوب میشد که به دنبال ایجاد روابط قدرت با خانوادهای از موقعیت اجتماعی مشابه بود. پای بسته، نماد زیبایی اصیل، اخلاق و زنانگی اشراف بود که در قرن نوزدهم در بین دختران طبقۀ پایین نیز برای امکان ازدواج با طبقۀ بالا رایج شد (Niemi, 2016: 13). زنان پادانگ[1] نیز گردن بلند را نماد زیبایی تلقی میکردند و استفاده از حلقه برای کشیدهترکردن گردن، سنت این قبیله بود (Theurer, 2014: 53). در فرهنگ بصری دوران ویکتوریا نیز کمر باریک، معرف بدن زنانه بود و شکمبند از دهۀ 1850 تا 1860، وسیلهای برای نمایش زنان محسوب میشد (Bazell, 2016: 16)؛ لیکن، به نظر میرسد امروزه، جای تفاوتهای فرهنگی گذشته در معیارهای زیبایی را نگاه یکدستتر و واحد به زیبایی گرفته باشد. با وجود تفاوت فرهنگهای مختلف در نگاه به زیبایی و ظهور و برچیدهشدن اشکال گوناگون زیبایی در گذشته، جهان مدرن، ایدئال واحدی ارائه کرده است که به نظر میرسد، ایدئال لاغری[2] باشد. در سالهای گذشته، به لاغری بهعنوان ایدئال زیبایی، که از فرهنگ غربی برآمده است (Sohn and Youn, 2013: 165)، بیشازپیش توجه شده است. تماشای روزافزون تبلیغات تلویزیونی و برنامههایی که از مدلهای بسیار لاغر تجلیل میکنند (Chrisler et al., 2013: 649)، شاهدی بر این مدعاست. در مجلات چند دهۀ پیش، عکسهای زنان در اشکال و اندازههای مختلف دیده میشد؛ در حالی که در مجلات و رسانههای امروز، فقط عکس زنان بلند و لاغر یافت میشود (Dinc and Alisinanoglu, 2010). این تأکید بر لاغری از رسانه به متن زندگی روزانه نیز منتقل و در بین عموم فراگیر شده است. از فراگیرشدن معیار لاغری، با نام سلطۀ «حکومت استبدادی لاغری[3]» یاد میشود (Chernin, 1981, in Fitzsimmons-Craft, 2012: 43)؛ اما اشتغال به کاهش وزن و لاغری برای زنان به قدری مهم است که از این وضعیت نیز با نام «دین لاغری[4]» یاد شده است. زنانی که درگیر کاهش وزن هستند، «گروه مذهبی» تشکیل نمیدهند؛ اما نمادها، رسوم و باورهای لاغری آنها، شبیه یک دین است. براساس روایتهای زنان از کشاکش با غذا، تصویر بدن، آیینها و باورها، میتوان این دین سکولار را «دین لاغری» نامید .(Lelwica, 2006: 54) همسو با فراگیری معیار لاغری، بازار محصولات لاغری نیز در سالهای اخیر، گسترش زیادی یافته است (Muller, Weinmann Wolfgang and Clusen, 2017: 91). بیشتر کاربران، اطلاعات محصولات لاغری را با اینترنت جستوجو و خریداری میکنند .(Wuttisin, Yodped and Kittigowittan, 2017: 91) مطالعهای روی 3300 زن در 10 کشور مختلف نشان داد 90 درصد زنان 15 تا 64ساله به کاهش وزن تمایل دارند (Etcoff et al., 2004, in Calogero, Boroughs and Thompson, 2007: 259). تمایل به زیبایی، مسئلهای جهانی است؛ اما شواهد نشان میدهد توجه به ظاهر در آسیا بیشتر است (Madan et al., 2018: 55). براساس مطالعات موجود، باورهای زیبایی ایرانیان نیز تغییرات اساسی کرده است؛ اما پیش از این، تأکید بر داشتن سیرت زیبا بوده است (صفری شالی، 1398: 64). براساس هنجارهای فرهنگی جدید، ملاک زیبایی زن در ایران نیز از داشتن بدن چاق، که نشاندهندۀ سلامت، شادابی و قدرت باروری بود، به بدن لاغر بهعنوان امتیازی برای زنان تغییر کرده و بهطور کلی، در 30 سال گذشته، اندام ایدئال بهطور روزافزونی، اندام لاغر بوده است (صفوی، 1388: 129، به نقل از خانی هنجنی و الوند، 1396: 20). سیر افزایشی استفاده از مکملهای لاغری گیاهی در ایران، نشاندهندۀ این موضوع است. علاوه بر این، بررسی شش مکمل رایج در بازار تهران در سال 1390، نشاندهندۀ وجود مواد غیرمجاز مصنوعی در این محصولات بوده است (خزان و همکاران، 1392: 30). گزارشهای منتشرشده از منطقۀ مورد مطالعه (شهرستان نقده از توابع استان آذربایجان غربی)، نشاندهندۀ گرایش زنان به مواد مخدر صنعتی (شبکۀ اطلاعرسانی راه دانا، 1395) و استعمال قرص و کپسول برای لاغرشدن است. تبلیغات راههای آسان دستیابی به لاغری، از عوامل زمینهای این پدیده بوده است. این شواهد، نشاندهندۀ قدرت هنجار لاغری است که زنان، بیشتر از مردان به درونیسازی و تجربۀ آن بهعنوان ارزش توجه میکنند. قدرتیافتن روزافزون معیارهای مرئی و ظاهری، مانند لاغری در جایگاه تعیین و تعریف ارزش و هویت زن و همنوایی زنان با این هنجارها، باعث غلبۀ تعریف کالبدمحور از زنان میشود و آسیبهای اجتماعی و فرهنگی جبرانناپذیری را به دنبال دارد. بررسی اینکه چگونه این تجربیات، ادراک زنان از خود تجسدیشان را شکل میدهد و مشارکت در این فعالیتها، ساختارهای گستردهتر بدن مبتنی بر جنسیت را بازتولید میکند، نشاندهندۀ پیچیدگیهای لاغری بهعنوان شبکۀ کلی معنایی و فرهنگ تناسب اندام بوده است؛ بنابراین، انجامدادن پژوهشهایی برای مشخصکردن این پدیده به روش کیفی ضرورت مییابد؛ بنابراین، هدف پژوهش حاضر، فهم ادراک زنان شهرستان نقده از پدیدۀ لاغری است. بر این اساس، در مطالعۀ حاضر به دو پرسش اساسی پاسخ داده میشود: اول، لاغری بهعنوان ایدئال زیبایی و معرف بدنمندی زنان چگونه ادراک میشود و پیرامون چه محورهایی تمرکز دارد؟ دوم، علل مؤثر بر اشتغال زنان مورد مطالعه به رویههای لاغری کدام است؟ توجه به بدن در مطالعات اخیر در ایران رو به افزایش گذاشته است؛ در حالی که طیف متنوع تکنیکهای لاغری، از روشهای تهاجمی، مانند جراحی و استعمال دارو تا پرهیز غذایی، تجربۀ روزمرۀ تعداد پرشماری از زنان در ایران را تشکیل میدهد. لاغری بهطور عمده، بهعنوان بعدی از مدیریت بدن در کنار سایر ابعاد آن ازجمله استفاده از لوازم آرایشی، عمل جراحی و ... بررسی شده است؛ بنابراین، مطالعهای مستقل و اختصاصی که به فهم معنا و تجربۀ لاغری زنان توجه کند، دانش موجود در این زمینه را توسعه میدهد.
پیشینۀ پژوهش در مطالعات داخلی، کوشش برای رسیدن به لاغری و تناسب اندام در کنار آرایش و جراحیهای زیبایی، یکی از پرشمارترین تجربیات زیستۀ مشارکتکنندگان و بهویژه زنان، پیرامون بدن است. نتایج مطالعۀ آقایی و خلیلی (1396) نشان میدهد مقولههای نیاز به توجه و دیدهشدن، ایجاد حس اعتماد به نفس، غلبه بر ترس و تنهایی، حفظ حیثیت، افزایش امکان مشارکت اجتماعی، مقابله با طرد و حذف اجتماعی، ایجاد فرصتهای ازدواج و دوستی، نمایش تعلق به طبقۀ اجتماعی بالاتر، حفظ خانواده و روابط زناشویی و شباهت به دیگر اعضای گروه، مقولههای بهدستآمده از مصاحبه با مشارکتکنندگان در استفاده از داروهای تناسب اندام بوده است. نتایج مطالعۀ قبادی[5] و همکاران (1396) دربارۀ زنان 19 تا 44سالۀ شهر ایلام- که مدیریت بدن را در چهار بعد شیوههای لاغری، سلامتی، جراحیهای زیبایی، نوع پوشش و مراقبتهای بهداشتی مطالعه کردند- نشان میدهد، رسانه یکی از مهمترین عوامل انتقال فشار اجتماعی - فرهنگی برای لاغرشدن است. نتایج مطالعۀ حسین عباسی و همکاران (1397) نشان میدهد، زنان مورد مطالعه با کاهش وزن، حفظ آن و استمرار ارتباط اثربخش با دیگران، سعی در سازگارکردن خود در دنیای زندگیشده دارند. درونمایۀ اصلی این مطالعه، تابآوری و زیردرونمایۀ آن، آرزوی تغییر (آرزو و امید لاغرشدن)، کوشش امیدوارانه (برای لاغرشدن) و دغدغههای تابآوری است. زمانی مقدم، میرزایی و بیرانوند (1397)، در مطالعۀ کیفی نگرش زنان طبقات بالا به مدیریت بدن با ورزش تناسب اندام، نشان دادند سه مقولۀ توجه به بدن براساس حفظ سلامت، تغییر فضای سنتی و رسانههای خارجی و شبکههای اجتماعی، ازجمله بسترها و شرایطی است که در ترغیب بانوان به مدیریت بدن در قالب فعالیت ورزشی اثرگذار است. پژوهش رستگار خالد و باقریان (1392) نشان داد جهتگیری ارزشی در ابعاد مادی (پذیرش اجتماعی) و فرامادی (عزّت نفس)، با اهمیت باریکاندامی، رابطة معناداری دارد. نتایج مطالعۀ کیوانآرا، ربانی و ژیانپور (1389) نشان داد جراحی زیبایی بهعنوان یک رفتار مصرفی منزلتبخش، مختص اقشار ممتاز جامعه نیست و در میان اقشار فرودست جامعه نیز فراگیر شده که نشاندهندۀ اهمیت اجتماعی زیبایی و تمایل این افراد برای کسب موقعیت بهتر و دستیابی به احترام بیشتر است. نتایج مطالعۀ صفری شالی (1398) نیز نشان میدهد بیشترین علت انجامدادن جراحی زیبایی با اهداف مصرف تظاهری و برخورداری از رفاه عینی و دریافت مقبولیت اجتماعی است. رویکرد مطالعات خارجی به بدن، متنوع است. تحلیل دادههای مطالعۀ پدیدارشناختی سوارت[6] (2013) دربارۀ تجربۀ افراد از چاقی، نشاندهندۀ وجود سه مضمون کنترل[7]، پذیرش[8] و محدودیت[9] در تجربۀ مشارکتکنندگان است. مطالعۀ کرگ[10] و همکاران (2000) در مقایسۀ ادراک تونگاییها[11] (بومیان) و سفیدپوستان استرالیا از اندازۀ بدن، نشاندهندۀ تغییر ادراک تونگاییها و نزدیکی ترجیحات این دو گروه براثر افزایش نفوذ غربیهاست. مطالعۀ قومنگارانۀ کلارک[12] (2019) از انگیزۀ ورزشکردن زنان در فرهنگ تناسب اندام[13]، که از مشاهدۀ چگونگی شکلگیری ادراک 12 زن از خود مجسم[14] و بررسی ساختارهای گستردهتر بدن مبتنی بر جنسیت[15] انجام شده است، نشان میدهد اعمال فشار برای ورزشکردن در انطباق با باورهای مسلط پیرامون بدن زنانه قرار دارد که آن نیز از نیروهای ساختاری، فرهنگی، تاریخی و محلی متأثر است. چنین زمینهای که تنشها در آن اتفاق میافتد، بستر شرکت در فعالیتهای فیزیکی و فرهنگ بدنی[16] است. مطالعۀ چنی[17] (2011) دربارۀ لاغری در بین زنان رنگینپوست نشان میدهد زنان با منشأ قومی متفاوت در واکنش به ایدئال زیبایی جامعۀ سفیدپوست، نارضایتی بدن و آشفتگی غذایی را تجربه میکنند و روایتهای آنان نشان میدهد بدن، وسیلۀ تحرک اجتماعی است و بهطور استراتژیک، زنان با هویتهای حاشیهای، آن را برای مذاکره در مبادلات نابرابر اجتماعی استفاده میکنند. بررسیهای لولویکا[18] (2006) نشان میدهد رژیم غذایی زنان هم بهعنوان وسیلهای برای مذاکره در هنجارهای جنسیتی غالب و هم بهعنوان وسیلهای برای مشارکت در قدرت و دیدهشدن استفاده شده است. همچنین، در مطالعۀ برایانت[19] (2013)، درونیسازی استانداردهای زیبایی، آثار مخربی همچون نفرت از خود[20] بر زندگی زنان سیاهپوست داشته است؛ اما اسکولر و دنیلز[21] (2014) نشان دادند دخترانی که خود را با هویت قومی توصیف میکنند، بیشتر از دیگران، تصور مثبتی از ظاهر و بدن خود دارند. همچنین، بخش مهمی از بدنۀ مبانی نظری موجود، به مطالعۀ نقش رسانه بر تعریف شکل و فرم بدن اختصاص یافته است. رسانه با فعالکردن سازوکار مقایسۀ اجتماعی با مدلهای لاغر و پیروی از آنها، نقش مهمی در شکلدادن به ادراک از بدن و نارضایتی از آن داشته است (Posavac et al., 2001; Tiggemann, 2014; Galioto and Crowther 2013; Bell and Dittmar, 2011). متنوعسازی اندازه و شکل بدن، استراتژی مهمی در مقابله با تصاویر کلیشهای بدن شناخته شده و نارضایتی از بدن را کاهش داده است (Franko et al., 2013: 249, in Stokes, Clemens and Rios, 2016: 13-14). برخی مطالعات کیفی به شناخت علل گرایش به لاغری اختصاص یافته است. دیویس[22] (2013)، عوامل و تسهیلکنندههای کاهش وزن را استرس و محیط دانشگاهی معرفی میکند. روگرسون، سلطانی و کپلند[23] (2016) بر آمادگی برای تغییر، نظارت بر خود و حمایت اجتماعی تأکید کردند. فاریس[24] و همکاران (2016) نیز ادراک از محرک لاغری (غربالگری در اینجا)، معنای محرک لاغری و ادراک از خود را شناسایی کردند. در مطالعۀ ووتیسن، یادپد و کیتیگوویتان[25] (2017) نیز جنسیت، درآمد، نگرش به فرم بدنی و شاخص تودۀ بدنی در استفاده از محصولات لاغری مؤثر بوده است. همچنین، اهمیتیافتن ظاهر بدنی در تعاملات اجتماعی و وجود فشارهای اجتماعی روزافزون در تأکید بر آن، تهدیدی است که با پذیرش هنجار لاغری در بین جوانان و گرایش آنان به سبک زندگی مصرفی، روشهای ناسالم لاغری، تغییر ارزشها و ... مرتبط بوده است (Gaur et al., 2012; Grogan, 2008; Jain et al., 2015). در جمعبندی مطالعات پیشین، علل گرایش به لاغری را در دسته عوامل سطوح خرد (نیاز به توجه، ایجاد اعتماد به نفس و ...)، میانی (حفظ خانواده، شباهت به دیگر اعضای گروه و ...) و کلان (تفاوت نسلی، تحولات ارزشی، طرد و حذف اجتماعی، باورهای مسلط، رسانهها، درآمد و ...) میتوان طبقهبندی کرد. همچنین، مرور منابع داخلی نشان میدهد مطالعۀ پدیدۀ لاغری بهطور عمده، در کنار سایر رویههای مدیریت بدن، همچون پوشاک، آرایش، جراحی زیبایی و بهطور کلی، ذیل نام مدیریت بدن انجام شده و کمتر بهصورت مجزا و تفصیلی بررسی شده است که به این علت به آن انتقاد وارد است؛ در حالی که مدیریت بدن، مفهوم گستردهای است که میتوان آن را به موضوعات خاصتری تقسیم و مطالعه کرد؛ بنابراین، مطالعۀ اختصاصی لاغری با توجه به رواج و پذیرش زیاد آن و بهعنوان بعد مهمی از مدیریت بدن، سهم بسزایی در توسعۀ دانش موجود در این حوزه دارد.
چهارچوب مفهومی با توجه به اولویت تجربۀ زیستۀ مشارکتکنندگان، هدف از ارائۀ چهارچوب مفهومی در مطالعات پدیدارشناختی، ارائۀ مفاهیم حساس نظری است. حساسیت نظری در پدیدارشناسی، مهمتر از نظریۀ زمینهای تشخیص داده شده است. با بررسی مفاهیم در مبانی نظری، پژوهشگر، حضور آنها را در متن دادههای خویش تشخیص و یا علت نبود آنها را جستوجو میکند (Corbin and Strauss, 2007، به نقل از جوادی پاشاکی و درویشپور، 1396: 59). «طرح بدنی»[26] گیدنز، «جامعۀ جسمانی»[27] ترنر، «سرمایۀ جسمانی»[28] بوردیو و «تابوهای بدنی»[29] الیاس، مفاهیمی است که در توضیح تلاقی فرد و جامعه استفاده شده است. «مصرف تظاهری و نیابتی»[30] وبلن و «بدن نمایشی»[31] گافمن[32]، بیشتر به کارکردهای بدن در جامعۀ نمایشی و مصرفی معاصر اشاره دارد. همچنین، کولی، به بدن آیینهسان[33] در بیان شکلگیری بدن با تفسیرهای متقابل توجه کرده است. فوکو نیز مفهوم مرکزی «جنسیت»[34] را در توضیح استیلای گفتمان و قدرت بر انسان ازطریق بدن به کار برده است. بهطور کلی، بدن در سالهای اخیر، بهعنوان مسئلۀ اصلی در علوم اجتماعی شناخته شده و جامعهشناسی معاصر تا حد زیادی در بازگرداندن بدن [به حوزۀ جامعهشناسی] پیش رفته است (Adelman and Ruggi, 2012: 2)؛ بنابراین، بدن و تنانگی به یکی از موضوعات مهم در آرای نظریهپردازان جامعهشناسی تبدیل شده است. ترنر، معتقد است تفکر مسیحی، که بدن را نیازمند کنترل و انضباط میداند و نیز اندیشۀ دوگانگی بدن و تفکر در اندیشۀ دکارت [من میاندیشم، پس هستم]، به حذف بدن از قلمرو اجتماعی و غیبت آن از جامعهشناسی منجر شد (Turner, 2009: 514). با فروپاشی فرض جامعهشناسی پوزیتیویستی کلاسیک [تعلق بدن به زیستشناسی]، مفهوم بدن به موضوعی برای تحلیل زبانشناختی، فرهنگی و اجتماعی تبدیل شد (Hancock et al., 2002: 2l). بهزعم ترنر، بدن هم از جامعه تأثیر میگیرد و هم بهصورت پروژه، افراد جامعۀ مدرن در آن دخل و تصرف میکنند. ازنظر وی، ماهیت بدن هم طبیعی و هم فرهنگی است. ترنر با این نگاه به بدن، به این مسئله توجه میکند که جوامع صنعتی مدرن به سمتی حرکت میکنند که وی آن را جامعۀ جسمانی مینامد. به تعبیر وی، این جامعه، نظامی است که در آن، بدن، حوزۀ اصلی فعالیتهای سیاسی و فرهنگی را تشکیل میدهد (احمدی و همکاران، 1395: 35)؛ بدن بهمنزلۀ مستقیمترین و دردسترسترین قرارگاهی که حامل و نمایشگر شکلهای هویت است و بدینسان، جسم به اصلی هویتی بدل میشود (Turner, 1994: 13، به نقل از ارمکی و چاوشیان، 1381: 59). وبلن با استفاده از مفهوم مصرف تظاهری، تمایز و چگونگی کسب منزلت اجتماعی در جامعۀ مصرفی را توضیح میدهد. ازنظر وبلن، طبقۀ مرفه با خودنمایی ازطریق مصرف و نمایش ثروت، جایگاه اجتماعی خود را نشان میدهد. خودنمایی به واسطۀ بدن، که جایگاه نمایش و مصرف ثروت و قدرت است، آن را به یکی از مهمترین ابعاد سازندۀ مصرف تظاهری تبدیل کرده است؛ به عبارت دیگر، تظاهر به شایستگی، برازندگی، ثروت و قدرت ازطریق بدن انجام میشود (وبلن، 1386: 82). همچنین، بدن زنان، مکانی برای نمایش ثروت و قدرت مردان است که در اندیشۀ وبلن با نام مصرف نیابتی شناخته میشود (فاضلی، 1382: 22). ازنظر کولی، هنگامی که ما به بدن دیگران نگاه میکنیم، لزوماً آنچه را مشاهده کردهایم، تفسیر میکنیم. دیگران نیز آنچه را ما میبینیم و احساس میکنیم، تصور میکنند و [اینچنین] بدن در کنش ارتباطی ایجاد میشود (Waskul and Vannini, 2006: 5-4). بهزعم گافمن، ارتباطات روزمرۀ ما مشروط به نشانههای بدنی است؛ بهگونهای که برای آنکه بتوانیم با دیگران در تولید و بازتولید روابط اجتماعی شریک شویم، باید بتوانیم نظارتی مداوم و موفق بر چهره و بدن خود اعمال کنیم (گافمن، 1971: 248، به نقل از ارمکی و چاوشیان، 1381: 60). مقبولیت اجتماعی اجرای نقشها تا حدی به طرز کردار و سلوک بدنی اجراکنندة آنها بستگی دارد (لـوپز و اسکات، 1385: 155). الیاس در نظریۀ فرایند تمدنیابی و با رویکرد توسعهای دربارۀ بدن، تغییرات ایجادشده در نمای فیزیکی و احساسی بدن را نتیجۀ فرایندهای تمدنسازی در افراد و جامعه میداند. بهنظر وی، در فرایند رشد مدنیت، بهتدریج تابوهای بدنی ساخته میشود و نظم حاکم بر بدن، گونۀ کوچکتر حاکم بر جامعه است (Atkinson, 2008: 67، به نقل از شعاع و نیازی، 1395: 67). فوکو نیز بدن را در ارتباط با قدرت و جنسیت قرار میدهد. بدن، همواره مورد «سرمایهگذاری»، «نشانهگذاری» و «تربیت» قرار میگیرد و برای «انجامدادن وظایف»، «شرکت در مناسک» و «ساطعکردن انواع نشانهها» بر آن فشار وارد میشود. همچنین، «راهبردهای خود» به روشهایی اطلاق میشود که افراد با آن برای رسیدن به حس رضایت روی بدنهای خود، کار انجام میدهند و افراد، متأثر از گفتمانهای غالب اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، بدنهای خود را از آنها متأثر میکنند. «خود»های برساختة اجتماع، «بدنیشده» و «متجسّد» است که با روشهای دستهبندی، مدیریت بدن و به انضباط کشیدن آن حاصل میشود. ویژگیهای ظاهری بدن، به افراد، قدرت چانهزنی میبخشد و افراد از آن برای سرمایهگذاری استفاده میکنند (ذکایی، 1386: 124، به نقل از فاتحی و اخلاصی، 1389: 62). بهزعم گیدنز، کنشگر جامعۀ مدرن با خود و بدنش نیز همانند یک طرح و پروژه، رفتار و آن را بازاندیشی میکند. فشار برای طراحی بدن، با فاصلهگرفتن از جامعۀ سنتی بیشتر میشود (گیدنز، 1385: 87). وی بر این باور است که با فرا رسیدن عصر جدید، برخی از انواع سیماهای ظاهری بهصورت یکی از عناصر مرکزی طرحی درمیآید که افراد به شکل بازتابی از خود ارائه میدهند و کردار، به حد زیادی از محیطهای گوناگون اجتماعی متأثر شده است (احمدی و همکاران، 1395: 34). از آنجا که بدن، طرحی برای تعریف خویشتن دارد، پردازش بدن با رویههایی همچون گرفتن رژیم و ورزش، نوعی آگاهی بازاندیشانۀ کنشگر به خویشتن است. بوردیو معتقد است همانگونه که گروههای اجتماعی در سرمایۀ مادی خود با یکدیگر تمایز دارند، در سلیقههای خاص خود در امور مختلف نیز با هم متفاوت هستند (امیرمظاهری، 1392: 17). علاوه بر این، ازنظر بوردیو، قابلیتها و توانمندیهای جسمانی انسان، یکی از عوامل تعیینکنندة جایگاه او در جامعه است. ازنظر او، توزیع ارزشها و فرصتها در جامعه براساس میزان برخورداری از چهار نوع سرمایه شکل میگیرد. درحقیقت، میزان بهرهمندی از سرمایۀ اقتصادی، سرمایۀ فرهنگی، سرمایۀ نمادی و سرمایۀ جسمانی (شکل بدن، نحوة صحبتکردن و گفتوگو با دیگران و طرز راهرفتن)، موقعیت فرد را در سلسلهمراتب اجتماعی مشخص میکند. سرمایۀ جسمانی براساس طبقۀ اجتماعی تغییر میکند؛ از اینرو، اعضای طبقۀ کارگر به بدن خود، نگرشی ابزارگرایانه دارند؛ در حالی که برای اعضای طبقۀ متوسط، بدن، بهخودیخود، اهمیت و ارزش دارد. طبقۀ کارگر میکوشد با انجامدادن فعالیتهای ورزشی حرفهای از سرمایۀ جسمانی خویش همچون ابزاری برای کسب سرمایۀ اقتصادی استفاده کند (Nettleton, 1996: 121-122، به نقل از جواهری، 1387: 63). عادتواره نیز از دیگر مفاهیم اساسی بوردیو در فهم هنجارهای جنسیتی ملکۀ ذهنشده، بهویژه دربارۀ بدن زنان است. لیزاردو[35]، بین دو استفادۀ اصلی بوردیو از مفهوم عادتواره تمایز قائل میشود: عادتواره بهعنوان ساختار ادراکی و طبقهبندی و عادتواره بهعنوان ساختار مولد کنش عملی (Lizardo, 2004: 9). یکی از کارکردهای عادتواره برای عاملان این است که امکان آموختن و درونیکردن قواعد، ارزشها و شیوههای میدانهای خاص را فراهم کند (بوردیو، 1380: 16). برای بوردیو، مدیریت بدن به معنای بهرهگیری و استفاده از سرمایۀ فرهنگی (بدن بهعنوان سرمایۀ جسمانی، بخشی از سرمایۀ فرهنگی است) و تسلط بر نظام نمادین است؛ بنابراین، کنشگران با ورزش، رژیم و هر نوع پیراستن دیگر، درصدد تقویت و افزودن بر این سرمایه برمیآیند. در جمعبندی آرای نظری مذکور، به تأکید روزافزون بر بدن پس از غیبت طولانی آن در آرای جامعهشناختی میتوان اشاره کرد. از عوامل اساسی توجه جدی به بدن در آرای جامعهشناسی، حرکت از جامعۀ تولیدی به جامعۀ مصرفی است. وفور مفاهیمی مانند جسمانیشدن، بصریشدن، نمایشیشدن و مصرفیشدن نشان میدهد اندیشههای جامعهشناختی بر مادیگرایی بیشازپیش جامعۀ مدرن تأکید دارد. افزایش تابوهای بدنی در فرایند تمدن، افزایش فشار طراحی بدن با حرکت از جامعۀ سنتی به مدرن، کسب مقبولیت با نمایشهای بدنی، تأکید بر بدن بهمثابه نوعی سرمایه، تظاهر به ثروت و قدرت با بدن و ... همگی نشان میدهد گیدنز، وبلن، بوردیو، گافمن و الیاس، نظریهپردازان جامعۀ مصرفی هستند. مادیشدن، فرایندی است که به جای تأکید بر مرگ، بدن را در کانون مباحث اجتماعی، اقتصادی و سیاسی قرار میدهد. بدینترتیب، بدنی که پنهان نگاه داشته میشد، این بار در روابط اجتماعی، نقش اساسی دارد و جزئی مهم از نظام کنش میشود. همچنین، بدن، مبنایی برای هویت، تفاوت و نابرابری به شمار میآید. رویههای تنظیم، کنترل و مدیریت بدنی، روشهای تمایزیابی و طبقهبندی خود و نمایش آن برای دیگران نیز است؛ بنابراین، کنشگران در جامعۀ مصرفی در مدیریت مداوم بدنهای خود به سر میبرند؛ اما اشتغال روزافزون به بدن در جامعۀ مصرفی و تعریف خود براساس کالبد جسمانی، نشانهندۀ ازخودبیگانگی و تکبعدیشدن انسان در عصر مدرن نیز است. همچنین، جامعۀ مصرفی را میتوان جامعهای انضباطی نیز تلقی کرد. کنترلهای بدنی در جامعۀ انضباطی تشدید میشود.
روش مطالعه با توجه به اینکه مطالعات زیادی بهصورت مجزا دربارۀ تجربۀ لاغری با رویههای مختلف آن انجام نشده است، برای روشنسازی بیشتر پدیدۀ لاغری از روش پدیدهشناسی استفاده شد. روش پدیدهشناسی، از روش توصیفی استقرایی مشتق شده است و از فلسفۀ پدیدهشناسی سرچشمه میگیرد (عابدی، 1388: 208). پدیدارشناسی، مطالعۀ معنای اولیه، زیسته، پیشاتأملی و پیشبینیکنندۀ یک تجربه است. پژوهشگران کیفی متعددی به استفاده از مفاهیم پدیدارشناختی، مانند تجربهزیسته[36]، نیتمندی[37] و تحلیل موضوعی[38] علاقهمند شدهاند؛ اما همۀ پژوهشهای کیفی الهامگرفته از پدیدارشناسی، پدیدارشناسی نیست. مطالعهای که ادعای پدیدارشناسی دارد، درحقیقت از شیوۀ اپوخه[39] و تقلیل[40] پدیدارشناختی استفاده میکند (Van Manen, 2017: 777-778). روشهای جمعآوری دادهها در پژوهش پدیدهشناسی عبارت است از: مشاهده، مصاحبه و یادداشتبرداری میدانی، اسناد و مدارک و یا ترکیبی از این روشها (هالووی و ویلر[41]، 1385، به نقل از عابدی، 1388: 201). در این مطالعه، ابزار اصلی جمعآوری داده، مصاحبۀ عمیق و بدون ساختار و مشاهده (مشاهدۀ رفتار کلامی و غیرکلامی حاکی از نوع مواجهه با لاغری، تکنیکهای روزانۀ مشارکتکنندگان برای کاهش وزن، نحوۀ توصیف فرهنگ تناسب اندام و ...) است که پژوهشگر بهمنزلۀ مشارکتکننده در محیط طبیعی ثبت کرده است. از الگوی روشی ونمانن[42] برای تحلیل دادهها استفاده شد. این الگو شامل 6 گام اساسی است: 1- رویآوردن به ماهیت تجربهزیسته، 2- بررسی تجربه به همان شکل زیستهشده، 3- تحلیل دادهها به کمک تأملات پدیدارشناختی هرمنوتیکی، 4- نگارش پدیدارشناختی هرمنوتیکی، 5- حفظ ارتباط مستمر و قوی با پدیده و 6- برقراری تعادلی در بافت با در نظر گرفتن همزمان کلیت و اجزای آن. ونمانن، پژوهش پدیدارشناسی را پژوهشی پویا قلمداد میکند که در آن، مجموعهای از فعالیتهای پژوهشی در ارتباطی متقابل و حالت رفت و برگشتی انجام میشود (پنجتنی، منصوریان و مبینی، 1396: 27). بهزعم ونمانن، سه رویکرد برای استخراج مضامین از دادهها وجود دارد که دربردارندۀ رویکرد کلنگر، رویکرد انتخابی یا برجستهسازی و رویکرد جزئی یا خط به خط است (دیس و هینفلد[43]، 2011، به نقل از فلاحتپیشه و همکاران، 1395: 154). در این مطالعه، از رویکرد انتخابی برای استخراج مضامین استفاده شد. براساس رویکرد انتخابی، جملات با بار معنایی مشخص شد. پس از پیادهسازی مصاحبهها، روش کدگذاری موضوعی برای رسیدن به مقولهها و کدگذاری باز برای بسط مقولات مذکور به کار رفت. جامعۀ مورد مطالعه شامل زنان 19 تا 50سالۀ ساکن شهر نقده است که در سال 1398 و با هدف کاهش وزن و لاغری، به باشگاهها، مکانهای ورزشی عمومی، متخصصان تغذیه و داروخانهها مراجعه کردهاند. از روش نمونهگیری هدفمند و براساس هدف پژوهش، در انتخاب موردها، استفاده شد. حجم نمونه، در مطالعات کیفی در ابتدای مطالعه، برآوردپذیر نیست و تا زمانی که دادهها به حد اشباع برسد، مصاحبه انجام شد. در این مطالعه با انجامدادن 17 مصاحبه، دادهها به حد اشباع رسید. باورپذیری پژوهش، با استفاده از راهبردهایی مانند بازبینی توسط اعضا و همکاران تأمین شد. برای انتقالپذیری دادهها، توصیف جامع و غنی از شرایط شرکتکنندگان، شامل سن، وضعیت تأهل، تحصیلات و وضعیت شغلی ارائه شد. برای اطمینانپذیری، از روش کفایت ارجاعی استفاده شد؛ بدینصورت که دربارۀ مفاهیم بهدستآمده، نقل قولهای مستقیم مشارکتکنندگان ارائه شد. جدول ذیل، اطلاعات بیشتری را از شرکتکنندگان در این پژوهش نشان میدهد.
جدول 1- مشخصات شرکتکنندگان در پژوهش Table 1- Details of the participants in the research
یافتهها از تحلیل و کدگذاری مصاحبهها، 8 مضمون اصلی استخراج شد که عبارت است از: سلطۀ عادتوارۀ مردانه، تظاهر و مصرف، برساخت اخلاقی بدن، تمایزگرایی، برنامۀ بدنی، طرد بدن نابهنجار، ساخت هویت بصری و بدن، وسیلۀ مشارکت در قدرت.
سلطۀ عادتوارۀ مردانه با تحلیل دادههای حاصل از مصاحبه در بخش سلطۀ عادتوارۀ مردانه، 3 مضمون فرعی، یعنی «ذائقۀ مردانه در تعریف بدن»، «مالکیت مردانۀ بدن»، و «بدن ابژۀ شهوانی» به دست آمد. عادتواره، نظامی از تمایلات بادوام و قابل انتقال است که با تجربههای گذشته ادغام میشود، بهصورت ماتریس ادراک، فهم و اعمال عمل میکند، انجامدادن وظایف و کارها را ممکن و با انتقال قیاسی طرحها، امکان حل مسائل مشابه را فراهم میکند (Lizardo, 2012: 7). منظور از عادتوارۀ مردانه، ساختمان ذهنی مردان است که ادراک و فهم آنان دربارۀ موضوعات مختلف و بهخصوص، بدن زنان را دربرمیگیرد. باورهایی که زنان دربارۀ بدن خود دارند، از نگرش و انتظارات مردان تأثیر میپذیرد. زنان از کودکی و در فرایند اجتماعیشدن یاد میگیرند خود و بدنشان را از چشم مردان بنگرند. زنان مورد مطالعه، ظاهر بدنی خود را آنگونه که است، نپذیرفتهاند و با لاغرکردن به دنبال ایجاد تغییر در آن هستند. براساس اظهارات زنان مورد مطالعه، زنان بیشتر از مردان، براساس جاذبههای فیزیکی و ویژگیهای بدنی فهم و ادراک میشوند. براثر ساختارهای جامعۀ مردسالار، زن بیشتر از اینکه سوژهای آگاه و توانمند فهمیده شود، بهصورت ابژهای اغواگر و جذاب بر ساخته شده است؛ بنابراین، زن همسو با این ساختارها و با چشمپوشی از توانمندیها و اشتغال بیشتر به بدن، در تقلیل خود به ابژهای جسمانی و سطحی، همنوایی و مشارکت میکند. این نوعی عادت فرهنگی است که زن با نگاه به بدن خود در ارتباطی مستقل با خود آشنا نیست. بدن در تملک زن نیست و خود را بیشتر از چشم مردها و زنهای خوگرفته به میدان مردانه میبیند که این امر، نشاندهندۀ وابستگی زنان در برابر استقلال بیشتر مردان است. مریم، 19ساله، بیکار، مجرد میگوید: «الان دیگه همه مخصوصاً مردها از زنی که اندامش خوبه، خوششون میاد». یا زهرا، 24ساله، متأهل و دانشجو میگوید: «خیلی شنیدم مردها میگویند فلانی انصافاً خانومش شیک و برازنده است یا بیچاره فلانی زنش بدقواره است، چطوری تحملش میکنه». مینا، 43ساله متأهل و شاغل میگوید: «همسرم غذا را از جلو دست من برمیداره. لاغر دوست داره».
تظاهر و مصرف بهزعم وبلن، علاوه بر مصرف برای نیازهای واقعی، میتوان از نوع دیگری از مصرف با نام «مصرف تظاهری» یاد کرد که کارکرد آن، اثبات شایستگی و کسب اعتبار با آشکارکردن و نشاندادن ثروت است (وبلن، 1386: 82). در این مطالعه، مضامین «خودنمایی ازطریق مصرف بدن»، «مصرف نیابتی»، «ساخت و بازتولید کلیشههای جنسیتی» و «تبلیغ و فروش محصولات لاغری»، سازندۀ مقوله تظاهر و مصرف است. دو مضمون خودنمایی ازطریق مصرف بدن و مصرف نیابتی، نشاندهندۀ دو نوع نمایش تقریباً متمایز است: اول، در تجربۀ بدنی زنان مورد مطالعه، لاغربودن، امکان مصرف بدن مدیریتشده را در زندگی روزانه فراهم میکند و حس رضایت و برتری به آنها میدهد. بعد دیگر نمایش، استفادۀ مردان از نمای بدنی زنان است؛ یعنی مردان نیز با بدن زنان، ثروت و قدرت خود را به نمایش میگذارند و از این طریق، منزلت و برتری در مبادلات اجتماعی کسب میکنند؛ به عبارت دیگر، بدن مدیریتشدۀ زنان، جایگاهی برای نمایش منزلت و شایستگی مردان است و وجه اجتماعی مردان را ارتقا میدهد. بدینترتیب، بخش مهمی از امر نمایش ثروت مردان به دوش زنهاست و با «مصرف نیابتی» محقق میشود (فاضلی، 1382: 22)؛ اما در این مطالعه و متفاوت با مفهوم مصرف نیابتی وبلن، زنان برخوردار از سرمایۀ مادی، علاوه بر خود، برای نزدیکان مهم خود نیز امکان نمایش ثروت ازطریق بدن را فراهم میکنند؛ به عبارت دیگر، مخارج مدیریت بدن دیگران را تقبل میکنند. بهعنوان مثال، هاجر، 50ساله، متأهل و خانهدار میگوید: «دخترم من را قانع کرده است که توی این دوره زمونه باید به وضع ظاهرت برسی. ماشاءالله کار میکنه و دستش به دهنش میرسه. به ظاهر و لباس من هم میرسه. میگه عقل مردم به چشمشونه. پیش دور و بریهای من باید اینجوری باشی که بهمون احترام بذارن». لیلا، 20ساله، مجرد و دانشجو میگوید: «زن خوشاندام و زیبا برای مردها یکجور شهرت و اعتباره. اینور، اونور باهاش پز میدن». هستی، 30ساله، مجرد و دانشجو میگوید: «همۀ لباسهای بهروز و باکلاس بازار برای بدنهای لاغره. این لباسها آنقدر آدم را برای پوشیدنش وسوسه میکنه که مجبوری لاغر کنی دیگه. اینهایی که هیکلشون خوشفرم و لاغره، با این لباسها خودنمایی میکنن». زینب، 21ساله، مجرد و بیکار میگوید: «وقتی هیکل روبهراه باشه، دیگه تا میتونی خرجش میکنی که دیده بشه با لباس، جواهر و ... چشم و همچشمیه دیگه». دو مضمون ساخت و بازتولید کلیشههای جنسیتی و تبلیغ و فروش محصولات لاغری نیز نشان میدهد جامعۀ مصرفی امروز، بهعنوان جامعهای بصری و نمایشی، به مدیریت اذهان کنشگران با بازتولید کلیشهها و تبلیغ لوازم مادی همسو با این کلیشهها نیاز دارد. کنجکاویهای بصری بهطور عمدی با نمایشهای مهیج برانگیخته میشود. براساس اظهارات مشارکتکنندگان، نمایش لباس، مانکنها، سلبریتیها و ... از ماهواره، جامعه را با نسخۀ رسانهای بدن زنانه آشنا کرده و این نمایشها، اندیشه و آمال لاغری را در بین پاسخگویان شکل داده است. در این میان، راههای آسانتر لاغرشدن، که از رسانههای مختلف تبلیغ میشود، اغواکننده است. رسانهها با ایجاد گرایش به لاغری و آگاهی از پذیرش زیاد آن، راهکارهای آسان دستیابی به لاغری را در بین برنامههای تبلیغی خود گنجاندهاند. رسانه با فعالکردن سازوکار مقایسۀ اجتماعی با مدلهای لاغر و پیروی از آنها، نقش مهمی در شکلدادن به ادراک از بدن و نارضایتی از آن داشته است (Tiggemann, 2014; Galioto and Crowther 2013). ویدا، 30ساله، مجرد و دانشجو میگوید: «اندام هنرپیشههای زن فیلمهای ماهواره، خیلی زیباست. زن، یعنی این. آدم حسرت زیباییشان را میخوره. مدام به فکر اندامم هستم که باهاش چه کار کنم». «هر سال مسابقۀ دختر شایسته را میبینم و ازطریق یوتیوب سعی میکنم ببینم تغذیه و ورزشهاشون چیه». طیبه، 45ساله، متأهل و خانهدار میگوید: «چای سبز و قهوه سبز برای لاغری خیلی تبلیغ میشه. من چای سبز خریدم؛ اما بعد از استفاده ازش سرم درد میکرد که بعد عادت کردم». شهلا، 24ساله، مجرد و شاغل میگوید: «ماهواره دستگاه درازنشست و شکمبند تبلیغ میکرد که خریدم و استفاده کردم».
برساخت اخلاقی بدن (بدن متمدن) با بسط اندیشۀ الیاس، بدنی را که در جزئیات اموری مانند غذاخوردن، لباسپوشیدن و ... با آدابی خاص، تربیت دقیق شده باشد، میتوان بدنی تلقی کرد که محصول فرایند متمدنشدن است. ازنظر الیاس، جوامع هر قدر متمدنتر میشوند، قیود بیشتری بر بدن افراد اعمال میکنند و افراد یاد میگیرند برای زندگی در جامعه، کنترل بیشتری بر بدن خود اعمال کنند. 3 مضمون «اخلاقیات در غذاخوردن و پرهیز پارسامنشانه»، «تغذیۀ سالم» و «نمایش متانت و بیاعتنایی به خوردن»، نشاندهندۀ اعمال اخلاقیات نسبتاً سخت به عمل خوردن در بین مشارکتکنندگان است. زنان مورد مطالعه، دیدگاهی به غذا و عمل خوردن دارند که به نظر میرسد آنها را بهلحاظ روانی، آمادۀ پذیرش لاغری و گرفتن رژیمهای سخت میکند. آنان پرهیز غذایی را به امر اخلاقی پیوند میزنند. بدینترتیب، پرهیز از غذا و رعایت رژیم، تبعیت از نوعی انضباط و تربیت روحی - بدنی نیز به شمار میآید و اشتغال بیهدف به خوردن و ارتزاق از اقلام ناسالم، مذموم و ناخوشایند تلقی میشود. برخی از مشارکتکنندگان، بهویژه زنان شاغل و طبقۀ متوسط، اقلام موجود در رژیم غذایی خود را سمبل انضباط، میانهروی و اعتدال معرفی میکنند و به جزئیات اخلاقی پیرامون نحوۀ غذاخوردن، مانند خوردن در اندازۀ کم و در نظر گرفتن فاصلۀ زمانی در خوردن اقلام خوراکی متفاوت اشاره میکنند که نشاندهندۀ غلبه بر نفس است و با احساس رضایت و خرسندی از خود همراه است. مینا، 43ساله، متأهل و شاغل میگوید: «بدن اصولاً باید لاغر باشه؛ چون بیشتر خوردنها غیرضروری و برای لذت است. وگرنه بدن با چند تکه نان و خرما هم سیر میشود. در خوردن نباید عادت کنیم که دنبال لذت باشیم؛ پسندیده نیست». شهلا، 24ساله، مجرد و شاغل میگوید: «باید هوس خوردن را کنترل کنیم. خیلی زشته. سمت هر چیزی برای خوردن نباید برویم». هستی، 30ساله، مجرد و دانشجو میگوید: «باید رعایت کنیم و از هر چیزی به اندازه بخوریم. بدن ذاتاً به غذای زیاد و پرحجم احتیاج نداره. امتحان کنید وقتی از اعتدال خارج میشید، بدن واکنش نشان میدهد؛ پس یعنی بدن، لاغری را ترجیح میدهد». آرزو، 31ساله، مجرد و شاغل میگوید: «کسی که برنامۀ لاغری داره، یعنی هر غذای آلوده و سمیای را وارد بدنش نمیکنه و غذاخوردنش نظم دارد. مسئله فقط خوردن نیست. مسئله تغذیۀ سالم است. ترجیح من مصرف کمتر و با کیفیتتر است تا مصرف زیاد و بیکیفیت». لیلا، 20ساله، مجرد و دانشجو میگوید: «آدمهای چاق، هر چیزی دستشان میاد میخورند. چون مواد غذایی ارگانیک در حال حاضر بهندرت یافت میشود، من به همان کم بسنده میکنم؛ مخصوصاً درهمخواری نمیکنم». فریبا، 48ساله، متأهل و شاغل میگوید: «من در مهمانیها ترجیح میدهم به جای خوردن، بیشتر مصاحبت کنم. اینجور جاها رژیمم را کنار نمیگذارم. بعضی چیزها را از سفره انتخاب میکنم و میخورم؛ مثلاً برنج را نمیخورم؛ چون من هر برنجی را نمیخورم. یک تیکه از ران مرغ را میخورم که قسمت سالمتر مرغ است. یا فقط سوپ میخورم. اینجور جاها غذای خوب به آدم نمیدهند».
تمایزگرایی ایدۀ تمایز، یعنی مجموعهای از کیفیات راجع به منش و شیوههای رفتاری، درحقیقت، چیزی جز تفاوت و فاصله نیست و این ایدۀ تمایز یا تفاوت، زیربنای مفهوم فضای اجتماعی است (بوردیو، 1390، به نقل از بودات و معروفی، 1396: 155). براساس مصاحبههای انجامشده، مضامین «پیروی از رژیمهای پرهزینه» و «تمایزبخشی با انتخاب غذاها و فرآوردههای لوکس رژیمی و تازه»، سازندۀ بعد تمایزگرایی در تجربۀ مشارکتکنندگان از لاغری است. مشارکتکنندگان بر مبنای رفتارهای مربوط به غذاخوردن، انتخابها و رژیم غذاییشان، برای متمایز جلوهدادن خود نیز میکوشند؛ به عبارت دیگر، فعالانه، رژیم خاص غذاییای را دنبال میکنند که شامل اجناس نسبتاً لوکس، گران و تازه است. این مضمون، بهطور خاص از اظهارات زنان شاغل طبقۀ متوسط به دست آمد که بارها به ارزش غذا اشاره داشتند. لیلا، 20ساله، مجرد و دانشجو میگوید: «سعی میکنم همیشه رژیمم را حفظ کنم و توجهم را از غذا به چیزهای مهمتر بدهم. البته گاهی تفریحات کوچک غذایی هم دارم». زهره، 29ساله، متأهل و خانهدار میگوید: «من تقریباً همه چیز را تازه مصرف میکنم. براساس برنامۀ غذایی آن روز، روزانه، اقلام خوراکی لازم برای طبخ غذا را خرید میکنم. غذای فریزری و زودپزشده را حذف کردم. فقط در وعدۀ نهار، غذای پخته میخوریم». مینا، 43ساله، متأهل و شاغل میگوید: «رژیم من چنین است که برای صبحانه میوه و آب میوه، میانوعده، مغزها و برای شام هم سالاد استفاده میکنیم که ارزش غذایی دارند». براساس نظر بوردیو، افراد براساس طبقۀ اجتماعی خویش، شیوۀ غذاخوردن متفاوتی را تجربه میکنند. بر همین اساس، طبقات اجتماعی متوسط و بالا، رژیم غذایی خود را انتخاب میکنند؛ در حالی که فقرا نمیتوانند بهراحتی، رژیم غذایی خود را همسو با زیبایی و لاغری شکل دهند.
برنامۀ بدنی بهزعم شیلینگ، بدن طرحی است که با مشارکت در جامعه، پیوسته در معرض شدن قرار دارد. منظور از پروژهبودن بدن، مداخلۀ دانش فنی و شیوۀ زندگی انتخابی مردم در بدن است که آن را به طرحی پایانناپذیر تبدیل کرده است (Nettleton, 1996: 109-110، به نقل از جواهری، 1387: 60). با امکانات گستردهای که امروزه برای دستکاری بدن فراهم شده است، برنامههای بدنی متعددی میتوان ایجاد کرد. «جستوجو و مبادلۀ اطلاعات غذایی»، «ترس از بیماری و طرح مراقبتهای پیشگیرانه»، «طرح برنامۀ ترمیم و تناسببخشی»، سازندۀ بعد برنامۀ بدنی آیندهنگر در این پژوهش است. پاسخگویان برای بهرهمندی از سلامت و پیشگیری از بیماری و سایر عوارض ناشی از چاقی و پیرشدن در آینده، طرحها و برنامههایی در پیش گرفتهاند که با نام «برنامۀ بدنی آیندهنگر» کدگذاری شده است. این طرحها شامل کنشها و برنامههایی است که با نوعی جهتگیری به آینده مشخص میشود؛ بنابراین، هدف از لاغری، حفظ کیفیت فیزیکی - بدنی برای مدت طولانیتر نیز است. اطلاع از برنامههای بدنی معطوف به آینده در تجربۀ مشارکتکنندگان نشان میدهد، آنها جدیدترین اطلاعاتی را جستوجو میکنند و به کار میگیرند که از سرعت به تحلیلرفتن تودۀ عضلانی، بیماری و پیری بکاهد (بهویژه با ورزش و سفتکردن عضلات و لاغرکردن). همچنین، جراحی و پیکرتراشی برای رسیدن به اندام دلخواه، ازجمله برنامههای ترمیمی بعدی برخی از مشارکتکنندگان است. مشارکتکنندگانی که طرحهای بدنی آیندهنگر دارند، بهطور عمده بیشتر از 30 سال دارند و آیندهنگری بدنی برای آنان نوعی آمادگی برای مواجهه با بحران میانسالی آتی تلقی میشود. مینا، 43ساله، متأهل و شاغل میگوید: «کمکم سنمان زیاد میشه؛ پس نباید مثل دوران جوانی هر چیزی بخوریم. من به شیرینی علاقه داشتم؛ اما ذائقهام را تغییر دادم و لاغر شدم. تقریباً همۀ همکارانم دنبال اطلاعات جدید از انواع رژیمها و مواد غذایی هستند و این اطلاعات را به هم منتقل میکنیم». فریبا، 48ساله، متأهل و شاغل میگوید: «آدم که سنش بالا میره، بیمار میشه. باید بیشتر مراقب باشه. تقریباً کالری هر چیزی را که میخوریم، حساب میکنیم». معصومه، 32ساله، مجرد و بیکار میگوید: «من هنوز جوان هستم؛ اما ده پانزده سال دیگر، اوضاع فرق خواهد کرد. میخواهم تا جایی که میشود تنم را سالم نگه بدارم. رژیم میگیرم و ورزش میکنم که عضلاتم در 50 سالگی هم همچنان سفت باشد؛ چون تودۀ عضلانی با افزایش سن کم میشود».
طرد بدن نابهنجار ازنظر گافمن، مقبولیت اجتماعی اجرای نقشها تا حدی به طرز کردار و سلوک بدنی اجراکنندة آنها بستگی دارد (لـوپز و اسکات، 1385: 155). جامعۀ امروزی، لاغری را بهعنوان هنجاری تأثیرگذار پذیرفته است و افراد، رویههای لاغری را برای ساختن هویت خود براساس ویژگیهای مری و بدنی در پیش گرفتهاند تا از این طریق بر دیگران تأثیر بگذارند و آنها را مدیریت کنند. آنچه هنجار لاغری در اذهان دیگران القا میکند، این است که زن لاغر و خوشاندام به سلامتی خود و خانوادهاش اهمیت میدهد، راحتتر نظم را میپذیرد و آیندهنگر است؛ بنابراین، درخور تحسین و قابل اعتماد است. «سلطۀ نگاههای مبادلهای بر بدن نابهنجار»، «گریز از بدن واقعی»، «تلاش برای معتبر جلوهکردن» و «تحقیر بدن نابهنجار»، سازندۀ بعد طرد بدن نابهنجار است و به کنترل ازطریق بدن در جامعۀ بصری و جسمانی امروزی اشاره دارد. سلطۀ نگاههای مبادلهای بر بدن نابهنجار نشان میدهد مشارکتکنندگان، نگاههای خیره به بدن طبیعیشان را به شکل آزاردهندهای تجربه میکنند و متأثر از این نگاهها و قضاوتهای کلامی تحقیرکننده، تکنیکهای معطوف به لاغری بدن را در پیش میگیرند. این نگاههای کنترلکننده، سازندۀ نظمی مبتنی بر بدن است. زنان مورد مطالعه، با درگیری در اعمال مرتبط به لاغری، مانند رژیمگرفتن، مصرف کپسولها و محصولات لاغری، ورزش و ... بیشازپیش از بدن طبیعی فاصله میگیرند و با تغییر اندازۀ بدنی، خود را از طرد بدنی و اجتماعی محافظت میکنند. آرزو، 31ساله، مجرد و شاغل میگوید: «توجه من به ظاهر زیاد نبود؛ چون مشغلهام زیاده؛ اما امان از مردم. مدام سرتاپای آدم را برانداز میکنند». رؤیا، 35ساله، متأهل و خانهدار میگوید: «اوایل، دخترخالهام مدام به من تشر میزد که بیقوارهام. رژیم گرفتم و لاغر کردم. الان میگه بهتر شدی و تناسب داری. همش میترسم بخورم، دوباره هیکلم به هم بریزه». ویدا، 30ساله، مجرد و دانشجو میگوید: «مدتی است که وزنم بهخاطر مشکلات هورمونی زیاد شده. همه از من ایراد میگیرند».
ساخت هویت بصری از تحلیل دادهها، دو مضمون «مرئیترشدن» و «جسمانیترشدن» در بعد ساخت هویت بصری از تجربۀ لاغری به دست آمد. مرئیترشدن، تجربهای است که در آن، مشارکتکنندگان با لاغرکردن خود، بیشتر دیده میشوند و به چشم میآیند؛ در حالی که بدن غیرنرمال، باعث نادیده گرفتهشدن آنان میشد. جسمانیترشدن نیز نشان میدهد مشارکتکنندگان بیشازپیش، هویت خود را با بدن و ویژگیهای جسمانی تعریف میکنند. بصریشدن هویت، یعنی امروزه، ظاهر یکی از منابع مهم معنا را شکل میدهد. بصریشدن[44]، منبع اصلی برقراری ارتباط و به کار بستن معناها شده است. اهمیت قطعی ظواهر از آنجا ناشی میشود که منبع اساسی تعیین معنای هر چیز، همان ظاهر آن چیز است و اعضای جامعۀ جدید، که به اهمیت ظواهر وقوف یافتهاند، اهمیت بسیار زیادی به نظارت و مراقبت از ظاهر میدهند که تحت کنترل و در حوزۀ قدرت آنهاست (ارمکی و چاوشیان، 1381: 59). از میان این ظواهر، بدن بهمنزلۀ مستقیمترین و دردسترسترین قرارگاهی که حامل و نمایشگر تفاوتهای شیوۀ زندگی و شکلهای هویت است، اهمیت اساسی مییابد و بدینسان، جسم به اصلی هویتی تبدیل میشود (Turner, 1994: 13، به نقل از ارمکی و چاوشیان، 1381: 59). زینب، 21ساله، مجرد و بیکار میگوید: «برای کاهش وزنم خیلی زحمت کشیدم. کلی ورزش کردم و رژیم گرفتم. از هیکلم راضیام. قبلاً خجالت میکشیدم و لباسهای گشاد میپوشیدم که بدنم را مخفی کنم؛ اما الان هر لباسی که بخواهم، میتوانم بپوشم. دوستان و آشنایان هم متوجه تغییراتم شدند. الان بیشتر به چشم میام». شیوا، 19ساله، مجرد و بیکار میگوید: «الان دیگه فرم بدن آدمها شده شناسنامهشان. ما آدمها را براساس قد و وزن و فرم بدنشان رتبهبندی میکنیم». هاله، 20ساله، مجرد و دانشجو میگوید: «برای پسر داییام یک دختر خوشاخلاق و خوب پیدا کرده بودم که از اندام دختره خوشش نیومد».
جذابیت، وسیلۀ مشارکت در قدرت «امتیازگیری»، «پیشبرد امور و کارها» و «تأثیرگذاری بر تصمیمها»، سازندۀ مضمون اصلی جذابیت فیزیکی در وسیلۀ مشارکت در قدرت است و نشان میدهد زنان در تجربۀ خود، مزیتها و کارکردهایی به شکل بدنی ایدئال و لاغر نسبت میدهند. براساس اظهارات پاسخگویان، به نظر میرسد جاذبۀ فیزیکی، نوعی قدرت چانهزنی برای زنان فراهم میکند که تأثیرگذاری آنان را در رویدادهای پیرامونشان تقویت میکند. امتیازگیری نشان میدهد، زنانی که از ظاهر اندام و لاغری خود مراقبت میکنند، امکانات مادی و توجه بیشتری، بهویژه از همسر خود دریافت میکنند و تأثیر بیشتری نیز بر تصمیمهای خانواده میگذارند. ازنظر مشارکتکنندگان، زنانی که به ظاهر بدنی خود توجه ندارند، در موقعیتی منفعلانه، پاسخگوی انتظارات دیگران میمانند. پیشبرد کارها، به کارکردهای جذابیت فیزیکی، که بخش مهمی از آن به اندام لاغر معطوف است، در حوزۀ عمومی اشاره دارد. براساس اظهارات پاسخگویان به نظر میرسد، جذابیت فیزیکی، قدرت زنان را هم در حوزۀ خصوصی و هم در حوزۀ عمومی ارتقا میبخشد. ازنظر فوکو، ویژگیهای ظاهری بدن به افراد، قدرت چانهزنی میبخشد و افراد از آن برای سرمایهگذاری استفاده میکنند (ذکایی، 1386: 124، به نقل از فاتحی و اخلاصی، 1389: 62). زنان از رژیم غذایی هم بهعنوان وسیلهای برای مذاکره در هنجارهای جنسیتی غالب و هم بهعنوان وسیلهای برای مشارکت در قدرت و دیده شدن استفاده میکنند (Lelwica, 2006). زهرا، 24ساله، متأهل و دانشجو میگوید: «کسی به زنهای کاری، که به کار بیشتر اولویت میدهند، اهمیت نمیده. همیشه باید فداکاری کنند؛ اما زنهای خوشهیکل و متناسب، شیک میکنند و به هر چی میخواهند میرسند. لباس، ماشین، جواهر و ... . برای زن کاری بیچاره، لباس هم نمیخرند». مریم، 19ساله، مجرد و بیکار میگوید: «مردم به زنی که هیکلش خوبه، به دیدۀ احترام نگاه میکنند. حتی کار اداری هم داشته باشه، سریع انجام میدهند». رؤیا، 35ساله، متأهل و خانهدار میگوید: «دوست من زن دومه. زن اول، پاهای مرده را هم میشسته؛ اما دومی فقط به خودش میرسه. از کپسول لاغری گرفته تا تردمیل استفاده کرد که وزنش را کم کنه. مرده حیاط هم براش جارو میکنه». در جدول شمارۀ 2، کدهای مفهومی استخراجشده از مصاحبهها و مضامین اصلی و فرعی حاصل از آن ارائه شده است.
جدول 2- مضامین بهدستآمده از تحلیل دادهها Table 2 - Themes obtained from data analysis
نتیجه هدف از انجامدادن این مطالعه، فهم تجربۀ زنان شهرستان نقده از پدیدۀ لاغری بوده است که بر این اساس، دو پرسش اساسی مطرح شد. اولین پرسش، چگونگی ادراک لاغری بهعنوان ایدئال زیبایی توسط زنان بود. در پاسخ به این پرسش، 5 محور اصلی «برساخت اخلاقی بدن»، «تمایزگرایی»، «برنامۀ بدنی»، «طرد بدن نابهنجار» و «ساخت هویت بصری»، تشریحپذیر است. دربارۀ «برساخت اخلاقی بدن (بدن متمدن)» مشخص شد در بین زنان مورد مطالعه، پدیدههای اخلاقیات و پرهیز پارسامنشانه، نمایش متانت و بیاعتنایی به خوردن و تغذیۀ سالم وجود دارد. درحقیقت، در تجربۀ زنان مورد مطالعه، لاغری، فرایندی است که کنشگران در آن، بهطور مستمر به نظارت و کنترل بر بدن خود اشتغال دارند. اظهارات زنان مورد مطالعه نشان داد چاقی و اشتغال خارج از قاعده به ارضای نیازهای زیستی، مانند خوردن و نداشتن کنترل بر بدن و نفس، مایۀ شرمساری و عذاب وجدان تلقی میشود؛ در حالی که بدن لاغر، نشاندهندۀ متانت در عمل خوردن و نشانۀ تحت انضباط و قاعده درآوردن بدن است. از دیدگاه الیاس نیز تغییرات بهوجودآمده در نمای فیزیکی و احساسی بدن، نتیجۀ فرایندهای تمدنسازی در افراد و جامعه است. بهنظر الیاس، در فرایند رشد مدنیت، بهتدریج تابوهای بدنی ساخته میشود و نظم حاکم بر بدن، گونۀ کوچکتر حاکم بر جامعه است (Atkinson, 2008: 67، به نقل از شعاع و نیازی، 1395: 67). دربارۀ تمایزگرایی، پدیدۀ پیروی از رژیمهای پرهزینه و تمایزبخشی با انتخاب غذاها و فرآوردههای لوکس رژیمی و تازه در تجربۀ زنان مورد مطالعه از لاغری دیده شد. زنان با گرایش به اقلام مصرفی پرهزینه، به اثبات فردیت و ایجاد تمایز از دیگران نیز توجه میکنند. بدینطریق، لاغری را بهعنوان فرآوردهای اجتماعی و مرتبط با جایگاهشان بازتولید میکنند. این یافته با نتایج پژوهش قادرزاده و همکاران (1391)، همسوست که نشان دادند بین پایگاه اجتماعی و مدیریت بدن، رابطه وجود دارد. براساس دیدگاه بوردیو نیز برای اعضای طبقۀ متوسط، بدن، بهخودیخود، اهمیت و ارزش دارد، قابلیتها و توانمندیهای جسمانی انسان، یکی از عوامل تعیینکنندة جایگاه او در جامعه است و سرمایۀ جسمانی براساس طبقۀ اجتماعی تغییر میکند (Nettleton, 1996: 122، به نقل از جواهری، 1387: 63). همچنین، ازنظر بوردیو، اهمیت بدن به حدی است که آن را مظهر تجلی سلیقۀ طبقاتی میداند (ذکائی، 1385: 95). البته اظهارات پاسخگویان نشان میدهد طبقات فرودست نیز به لاغری گرایش دارند که نشاندهندۀ رسوخ ارزشهای طبقۀ متوسط به طبقۀ پایین است. این یافته با نتایج مطالعۀ کرگ[45] و همکاران (2000)، همسوست که نشان دادند ادراک و ترجیحات تونگایی، متأثر از افزایش نفوذ غربیها تغییر کرده است. این یافته همچنین با نتایج کیوانآرا، ربانی و ژیانپور (1389) نیز همسوست که نشان دادند انجامدادن جراحی زیبایی بهعنوان یک رفتار مصرفی منزلتبخش، مختص به اقشار ممتاز جامعه نیست و در میان اقشار پایینتر جامعه نیز فراگیر شده است. دربارۀ «برنامۀ بدنی»، پدیدههایجستوجو و مبادلۀ اطلاعات غذایی، ترس از بیماری و طرح مراقبتهای پیشگیرانه و طرح و تناسببخشی دیده شد. مسائل بدنی، که براثر افزایش سن جمعیت در عصر حاضر ایجاد شده است، توجه به موضوعات بدنی و ازجمله کندکردن روند پیری و حفظ طولانیمدت شادابی و سلامت فیزیکی را برانگیخته است و بدیهی است که زنان، بیشازپیش احساس میکنند مسئول طراحی بدن خویش هستند؛ بنابراین، گرایش روزافزون زنان، بهویژه زنان بالای 30سال به مدیریت بدنی و ازجمله حفظ لاغری و زیبایی و سلامت بدن دیده میشود. زنان و دختران با نیت حفظ زیبایی و سلامت طولانیمدت، اعمال مرتبط با لاغری، ازجمله رژیمهای لاغری، ورزش و ... را به بخشی از سبک زندگی روزانۀ خود تبدیل کردهاند. براساس چهارچوب نظری پژوهش و نظریۀ گیدنز نیز با فاصلهگرفتن از جامعۀ سنتی، فشار برای طراحی بدن بیشتر میشود (گیدنز، 1385: 87-94). این یافته با نتایج مطالعۀ ذوقی گنجعلیخانی (1395)، همسوست که نشان داد عوامل مؤثر بر مدیریت بدن در هر یک از گروههای سنی متفاوت است. زنان میانسال امروزی نسبت به دورههای قبل و متأثر از عوامل متعدد، بیشتر از گذشته به مدیریت بدن گرایش دارند و با مسائل جسمی، روحی و روانی جدیدی برخورد کردهاند. دربارۀ «طرد بدن نابهنجار»، پدیدههای سلطۀ نگاههای مبادلهای بر بدن نابهنجار، گریز از بدن واقعی و تحقیر بدن نابهنجار دیده شد. فهم زنان از بدنهای فیزیکیشان از معانی منتقلشده در کنش متقابل تأثیر میگیرد. در این کنشهای متقابل، لاغری، ارزشمند تلقی میشود و بدن ایدئال، بدنی لاغر است که تأیید و مقبولیت اجتماعی را نیز دریافت میکند؛ بنابراین، بدنهای غیرلاغر، بدنهای ناهنجار است و امر ناهنجار با طرد و رد مواجه میشود. زنان مورد مطالعه نیز با گرفتن رژیم، مصرف کپسولها و محصولات لاغری، ورزش و ... به دنبال رهایی از نگاههای عیبجویانه و افزودن بر ارزش مبادلهای بدن خود هستند. کولی نیز منبع تفسیر معانی بدنی را کنشهای متقابل بیان کرده است. بهزعم وی، مشاهدۀ متقابل بدنها با تفسیر بدن همراه است. این تفسیر، عملی متقابل است. و [اینچنین] بدن در کنش ارتباطی ایجاد میشود (Waskul and Vannini, 2006: 4-5). این یافته با نتایج پژوهش برایانت[46] (2013)، همسوست که نشان داد، درونیسازی استانداردهای زیبایی توسط زنان سیاهپوست، آثار مخربی بر زندگی زنان سیاهپوست، به شکل نفرت از خود[47] داشته است که نمونهای از تحقیر بدن نابهنجار است. دربارۀ «ساخت هویت بصری»، پدیدههای مرئیترشدن و جسمانیترشدن دیده شد. زنان از دیرباز، بیشتر از مردان، با ویژگیهای ظاهری و بدنی فهم و ادراک شدهاند؛ اما با تبدیلشدن کیفیت ظاهر، بهطور عام و لاغری، بهطور خاص به ارزشی مقبول و جاافتاده، دیده میشود زنان بیشازپیش، هستی خود را به بعد ظاهری و فیزیکی تقلیل دادهاند و هویت خویش را با ظاهر جسمانی تعریف میکنند؛ بنابراین، بهصورت روزافزونی در دستکاری شکل و اندازۀ بدنی خود مشارکت میکنند. از دیدگاه ترنر نیز بدن، مستقیمترین و دردسترسترین قرارگاهی است که حامل و نمایشگر شکلهای هویت است و بدینسان، جسم به اصلی هویتی تبدیل میشود (Turner, 1994: 13، به نقل از ارمکی و چاوشیان، 1381: 59). این یافته با نتایج ارمکی و چاوشیان (1381)، همسوست که نشان دادند میزان اهمیتی که زنان به مقولههای مختلف مدیریت بدن میدهند، بهوضوح متفاوت است و بیشتر زنان (68 درصد)، نظارت زیادی بر ظواهر بدن خود دارند و بهطور کلی، زنان بیشتر از مردان، دلمشغول مراقبت و نظارت بر ظواهر جسمانی خود هستند. دومین پرسشی که در پژوهش به آن پاسخ داده شد، فهم علل گرایش زنان مورد مطالعه به لاغری بود. 3 محور اصلی «سلطۀ عادتوارۀ مردانه»، «تظاهر و مصرف»، و «جذابیت وسیلۀ مشارکت در قدرت» تشریحشدنی است. دربارۀ سلطۀ عادتوارۀ مردانه، پدیدههای ذائقۀ مردانه در تعریف بدن، مالکیت مردانۀ بدن و بدن ابژۀ شهوانی دیده شد. بین طرحوارۀ مردانه و تغییر و اصلاح فرم و اندازۀ بدن زنان، پیوندی ناگسستنی وجود دارد. زنان، خودپندارۀ خویش را پیرامون مفهوم زنانگی سامان میبخشند. زنانگی و نظارت و کنترل مستمر بدنی برای ساخت بدنی لاغرتر در انطباق با تمایلات و ادراک مردان تعریف، و بدن، همسو با این طرحواره، به امری جنسیتیشده تبدیل میشود. گرایش زنان مورد مطالعه به لاغری، نوعی همنوایی با این طرحواره تلقی میشود. براساس چهارچوب مفهومی پژوهش و دیدگاه بوردیو، یکی از کارکردهای عادتواره برای عاملان، این است که امکان آموختن و درونیکردن قواعد، ارزشها و شیوههای میدانهای خاص را فراهم کند (بوردیو، 1380: 16). بسط دیدگاه بوردیو، این امکان را میدهد تا هنجارهای جنسیتی ملکۀ ذهنشدۀ عاملان را بخشی از محتوای ساختمان ذهنی کنشگران قلمداد کرد. در جامعۀ مردسالار، بهعنوان میدان کلان، مردانگی در مقایسه با زنانگی در جایگاه ارزشگذاری قرار میگیرد و بر ادراک از زنانگی اثر میگذارد. باورها و ارزشهای مرتبط با جنسیت در فرایند جامعهپذیری، درونی میشود. زنان، خود را از دیدگاه مردان میبینند و با دیدگاه مردان دربارۀ خود، بهویژه بدنشان همنوایی نشان میدهند؛ بنابراین، گرایش به لاغری، نوعی همنوایی با ارزشهای جامعۀ مردسالار نیز است. این یافته با نتایج مرتضوی و پاکزاد (1396)، همسوست که نشان دادند دیدگاه بوردیو، مبنایی منطقی برای فهم پذیرش اقتدار مردانه توسط زنان مورد مطالعه فراهم میکند و قوانین مردسالارانه، خودبهخود، ملکۀ ذهن زنان میشود و بهطور طبیعی در اعمال و رفتارشان تجلی مییابد. این یافته همچنین با نتایج پژوهش کلارک[48] (2019) نیز همسوست که نشان داد، ورزشکردن و اعمال فشار برای لاغری در انطباق با باورهای مسلط دربارۀ بدن زنانه، از نیروهای ساختاری، فرهنگی و تاریخی متأثر است و مشارکت در فعالیتها و فرهنگ بدنی[49] را شکل میدهد. دربارۀ «تظاهر و مصرف»، پدیدههای خودنمایی با خوشاندامی، مصرف نیابتی، ساخت و بازتولید کلیشههای جنسیتی و تبلیغ و فروش محصولات لاغری دیده شد. با توجه به اهمیت بدن در جامعۀ مصرفی، کنترل و دستکاری بدنی، امکان دستیابی به منزلت را نیز فراهم میکند؛ به این صورت که نمایش منزلت در قالبی جسمانی انجام میشود. در جامعۀ مصرفی، بدن زنان به مکانی برای هزینهکردن و خرید کالا و خدمات تبدیل شده است. توجه به عناصر مصرفی همبسته با بدن، مانند لباس و نقش آن در نمایشیکردن مضاعف بدن مهم است. براساس مبانی نظری و دیدگاه وبلن نیز مصرف نمایشی بدن، سازندۀ بعد مهمی از مصرف تظاهری در جامعۀ مصرفی و نمایشی امروزی است؛ یعنی تظاهر به شایستگی، برازندگی، ثروت و قدرت با بدن انجام میشود (وبلن، 1386: 82 و فاضلی، 1382: 22)؛ اما در این پژوهش، مصرف نیابتی، مفهومی است که در آن، بدن زنان بهعنوان مکان نمایش قدرت و ثروت، فقط به مردان تعلق ندارد و قرارگاه نمایش قدرت زنان برخوردارِ دیگر نیز است که تا حدی با دیدگاه وبلن متفاوت است. این یافته با نتایج پژوهش صفری شالی (1389)، همسوست که نشان داد بیشترین علت انجامدادن جراحی زیبایی با اهداف مصرف تظاهری و برخورداری از رفاه عینی و دریافت مقبولیت اجتماعی همراه است. همچنین، در جامعۀ مصرفی، رسانهها بخش مهمی از مصرف معطوف به بدن را با نشانهگذاری مصرف و زیبایی بر بدن، شکل میدهند؛ بنابراین، پاسخگویان براثر مصرف رسانه، که زنان را با اندامهای لاغر نمایش میدهد و محصولات لاغری را تبلیغ میکند، برای داشتن اندامی لاغر تشویق میشوند. این یافته با نتایج پژوهشهای استوک، کلمنز و ریوز[50] (2016)، همسوست که نشان دادند زنان بهطور منظم، بدن خود را با تصاویر زنان در رسانهها مقایسه میکنند و درنتیجه، رضایت کمتری از آن دارند. دربارۀ «جذابیت وسیلۀ مشارکت در قدرت»، پدیدههای امتیازگیری، پیشبرد امور و کارها و تأثیرگذاری بر تصمیمها دیده شد. برخلاف دسترسی کمتر زنان به سرمایۀ اقتصادی و اجتماعی، سرمایۀ جسمانی، دردسترسترین سرمایه برای این گروه است که زنان، آن را درک کردهاند؛ بنابراین، افزودن بر این سرمایه، وسیلهای برای مشارکت زنان در قدرت است که کمتر بهگونهای مستقیم به آن دسترسی دارند. براساس چهارچوب نظری پژوهش و دیدگاه فوکو نیز ویژگیهای ظاهری بدن، به افراد، قدرت چانهزنی میبخشد و افراد از آن برای سرمایهگذاری استفاده میکنند (ذکایی، 1386: 124، به نقل از فاتحی و اخلاصی، 1389: 62). این یافته با نتایج پژوهش چنی[51] (2011) و للویکا[52] (2006)، همسوست که نشان دادند، بدن وسیلۀ تحرک اجتماعی و مشارکت در قدرت است و برای زنان، امکان مذاکره در هنجارهای جنسیتی غالب را فراهم میکند. بهطور کلی، لاغری، علاوه بر فرم بدنی ایدئال و غایت رژیمهای رنگارنگ، نمادی از حضور تنزلیافتۀ زن در جامعه نیز است؛ زیرا بر غلبۀ تعریف بدنمند از زن در جامعه دلالت دارد. درونیسازی لاغری توسط زنان در این مطالعه، نشاندهندۀ ادراک قوی از بدنمندی در بین زنان نیز است که نشان میدهد زنبودن بهمثابه ابژۀ بدنی درک میشود؛ بنابراین، لاغری، پدیدهای است که چگونگی و چرایی ادراک زنانگی بهصورت ابژهای جسمانی را نمایان میکند. مضمون سلطۀ عادتوارۀ مردانه در روشنکردن چرایی و چگونگی غلبۀ این نوع ادراک از زنبودن، بهعنوان حلقۀ اتصال در پیوند سایر مضامین با یکدیگر عمل میکند. زنان و مردان متأثر از عادتوارۀ مردانه میآموزند زنان را با بدنهایشان تعریف و درجهبندی کنند. قواعد میدانهای قدرت و اقتصاد، بهطور عمده بهصورت ناخودآگاه و در قالب هنجارها و انتظارات در عادتوارۀ کنشگران تثبیت میشود. هنجارها و انتظارات جامعه از زنان را میتوان در قالب معانی و نشانههای بدنی نشان داد. بدینترتیب، لاغری بهعنوان نوعی هنجار و هویت، درونی شده، بدن با افزایش فشارهای هنجاری، طرد بدن نابهنجار و بازنماییهای رسانهای، به کانون سرمایهگذاری و نشانهگذاری تبدیل میشود؛ بهعنوان مثال، رویههای تمایز و نمایش لوکسبودن، با بیاعتنایی به غذای معمولی و رایج در مهمانیها، انتخاب سختگیرانه و گران اقلام خوراکی سالم با توجیه پیروی از رژیم سلامتی و تناسب اندام و ... ، خود را در انطباق با بدن لاغر بازتعریف میکند. اهمیت بدن چنان است که با افزایش سن، سرمایهگذاریهای متناسب با شرایط سنی شکل میگیرد و جستوجوی احساس امنیت هستیشناختی را در کنشگر برمیانگیزد. توصیههای پزشکی نیز با در ارتباط قراردادن چاقی با بیماری و لاغری با سلامتی در این فرایند همراهی میکند. اخلاقیات همبسته با هنجار لاغری، چاقی بدن را نشاندهندۀ ضعف در کنترل هوس خوردن و لاغری را نشاندهندۀ خودسازی و موفقیت نشان میدهد. البته زنان با سرمایهگذاری بر بدن در قالب تحمل رژیمهای لاغری و ورزشهای مداوم و به عبارت دیگر، افراط در دستکاری جنبههای بدنی هستی خویش، ضمن اسارت در بدن خود، از این سرمایۀ جسمانی بهرهمند نیز میشوند. سیستم پیچیدهای که زنان را با بدنشان تعریف، و زن را وادار به انجامدادن وظایف در قالب انتظارات این سیستم میکند، به او مجال برخورداری از مواهبی را نیز میدهد که بدن ایدئال به ارمغان میآورد. جامعۀ بصری و نمایشی کنونی با همراهی مجموعۀ گستردهای از عوامل، همچون رسانه، بازار، عادتوارههای موجود و ... تعریف بدنمحور از زنان را پیش میبرد. در این شرایط پیشنهاد میشود برای برونرفت از این مسئله، با فرهنگسازی و کنترل و بازبینی جدی فرایند اجتماعیشدن در نسلهای جوانتر وارد عمل شد و تغییرات مؤثری در هنجارها و معانی تقویتکننده نگاه بدنمحور به زن ایجاد کرد. همچنین، ارتقای جایگاه زنان و رفع موانع مشارکت آنان در جامعه، بهگونهای که امکان دسترسی آنان به سرمایۀ اقتصادی و اجتماعی را فراهم کند، از تکیۀ افراطی زنان بر سرمایۀ جسمانی میکاهد. [1] Padaung [2]thin ideal [3] tyranny of slenderness [4] Religion of Thinness [5] Ghobadi [6]Swart [7]Control [8]Acceptance [9]Restriction [10]Craig [11]Tonga [12]Clark [13]fitness cultures [14] embodied self [15]gendered body [16]physical cultures [17]Cheney [18]Lelwica [19] Bryant [20] self-hatred [21] SchoolerandDaniels [22] Davis [23] Rogerson, Soltani and Copeland [24] Faries [25]Wuttisin, Yodped and Kittigowittan
[26]Body Project [27]Somatic Society [28]physical Capital [29] Taboos [30] Conspicuous and Vicarious Consumption [31] dramaturgical body [32] Goffman [33]The Looking-Glass Body [34] Sexuality [35]Lizardo [36] lived experience [37] intentionality [38]thematic analysis [39]époche [40]reduction implicitly or explicitly [41] Holloway [42]Van Manen [43] Dees and Heinfeldt [44]Visualization [45]Craig [46]Bryant [47]self-hatred [48]Clark [49] physical cultures [50]Stokes, Clemens and Rios [51]Cheney [52]Lelwica | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آقایی، ع. و خلیلی، م. (1396). «تحلیل پدیدارشناسانۀ مدیریت بدن در بین دختران و زنان جوان شهر تهران»، زن و مطالعات خانواده، د 11، ش 41، ص 72-57. احمدی، ع.؛ عدلیپور، ص.؛ افشار، س. و بنیاد، ل. (1395). «تبیین جامعهشناختی مدیریت بدن و ارتباط آن با عوامل اجتماعی و فرهنگی در میان دختران و زنان شهر تبریز، پژوهشنامۀ زنان، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، س 7، ش 1، ص 50-29. آزاد ارمکی، ت. و چاوشیان، ح. (1381). «بدن بهمثابه رسانۀ هویت»، مجلۀ جامعهشناسی ایران، د 4، ش 4، ص 75-57. امیرمظاهری، ا. (1392). «نقش سرمایۀ فرهنگی و تمایز طبقاتی در شکلگیری و تکوین جامعهشناسی موسیقی»، مطالعات جامعهشناسی، د 5، ش 19، ص 20-7. بوردیو، پ. (1380). نظریۀ کنش، ترجمۀ مرتضی مردیها، تهران: انتشارات نقش و نگار. بودات، ی. و معروفی، م. (1396). «اثر سرمایههای فرهنگی و اقتصادی بر تمایز اجتماعی: با تأکید بر مالکیت اتومبیل لوکس»، فصلنامۀ علمی پژوهشی رفاه اجتماعی، س 17، ش 65، ص 172- 139. پرستش، ش.؛ بهنوئیگدنه، ع. و محمودی، ک. (1387). «بررسی جامعهشناختی مدیریت ظاهر و هویت فردی در بین جوانان، مطالعۀ موردی شهر بابلسر»، مجلۀعلوماجتماعیدانشکدۀ ادبیاتوعلومانسانیدانشگاهفردوسیمشهد، س 5، ش 2، ص 19-49. پنجتنی، م.؛ منصوریان، م. و مبینی، م. (1396). «پدیدارشناسی تجربۀ زیستشناختی مکان: مطالعۀ موردی میدان نقش جهان»، پژوهشهای فلسفی، س 11، ش 20، ص 23-59. جوادی پاشاکی، ن. و درویشپور، آ. (1398). «مروری بر مفاهیم حساسیت نظری و بازاندیشی در تحقیق کیفی»، فصلنامۀ تحقیقات کیفی در علوم سلامت، س 8، ش 2، ص 57-65. جواهری، ف. (1387). «بدن و دلالتهای فرهنگی – اجتماعی آن»، نامۀ پژوهش فرهنگی، س 9، ش 1، ص 37-80. خانی هنجنی، ن. و الوندی، ه. (1396). «عوامل مؤثر بر گرایش دختران به مانکنیسم»، پژوهشنامۀ علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، س 8، ش 3، ص 19-45. حسین عباسی، ن.؛ مهرداد، ن.؛ نیکبخت نصرآبادی، ع. و آقا امیری، م. (1397). «تجربۀ زیستۀ تابآوری در زنان با افزایش وزن»، نشریۀ پژوهش پرستاری ایران، د 13، ش 3، ص 11-81. خزان، م.؛ هدایتی، م.؛ عسگری، س. و عزیزی، ف. (1390). «بررسی ترکیبات غیرمجاز قرص و کپسولهای گیاهی کاهش وزن وارداتی چینی»، پژوهش در پزشکی، د 35، ش 4، ص 209- 214. ذکائی، م. (1385). مطالعات جوانان، تهران: انتشارات آگه. ذوقی گنجعلیخانی، ز. (1395). بررسی رابطۀ عوامل اجتماعی و مدیریت بدن در بین زنان میانسال (مطالعۀ موردی: شهر کرمان)، رشتۀ مطالعات زنان، گرایش زن و خانواده، پایاننامۀ کارشناسی ارشد دانشگاه شهید باهنر کرمان، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، استاد راهنما: سعیده گروسی. رستگار خالد، ا. و باقریان، م. (1392). «بدن و ارزشها: اهمیت باریکاندامی در میان زنان و دختران و رابطۀ آن با جهتگیری ارزشی آنها»، مطالعات اجتماعی، روانشناختی زنان، س 11، ش 1، ص 7-54. زمانی مقدم، م.؛ میرزایی، ن. و بیرانوند، ح. (1397). «زنان و مدیریت بدن: مطالعۀ کیفی یک باشگاه تناسب اندام در تهران»، فصلنامۀ علمی ترویجی جامعه، فرهنگ و رسانه، س 7، ش 28، ص 37-57. شبکۀ اطلاعرسانی دانا. (1395). «زنان اولین قربانیان آسیبهای اجتماعی»، www.dana.ir، (12/4/1399). شعاع، ص. و نیازی، م. (1395) «فراتحلیلی بر ارتباط سرمایۀ فرهنگی و مدیریت بدن»، فصلنامۀ تحقیقات فرهنگی ایران، د 9، ش 1، ص 61-81. صفری شالی، ر. (1398). «گرایش زنان به جراحی زیبایی بهمثابه مقبولیت اجتماعی (نمایش برخورداری از رفاه عینی)»، علوم اجتماعی، ش 84، ص 61-88. عابدی، ح. (1388). «کاربرد روش تحقیق پدیدهشناسی در علوم بالینی»، فصلنامۀ راهبرد، س 19، ش 54، ص 207-224. فاتحی، ا. و اخلاصی، ا. (1389). «گفتمان جامعهشناسی بدن و نقد آن بر مبنای نظریۀ حیات معقول و جهانبینی اسلامی»، معرفت فرهنگی اجتماعی، س 1، ش 2، ص 57-82. فاضلی، م. (1382). مصرف و سبک زندگی، قم: انتشارات صبح صادق. فلاحتپیشه، م.؛ حبیبی عسگرآباد، م.؛ شمشیری، م. و صادقی، م. (1395). «خانوادۀ نابسامان: تجربۀ زیستۀ دختران فراری ساکن کانون اصلاح و تربیت از دارا بودن خانواده»، مجلۀ علوم پزشکی دانشگاه مازندران، د 20، ش 139، ص 149-165. قادرزاده، ا.؛ قادرزاده، ه. و حسنپناه، ح. (1391). «تأثیر مصرف رسانههای جمعی بر مدیریت بدن زنان»، فصلنامۀ علمی – پژوهشی زن و جامعه، س 3، ش 3، ص 125-153. قبادی، ح.؛ کلدی، ع. و مهدوی، م. (1396). «بررسی عوامل مؤثر بر گرایش به جراحیهای زیبایی و مدیریت بدن در بین زنان شهر ایلام»، مجلۀ علمی پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی ایلام، د 25، ش 3، ص 44-56. کیوانآرا، م.؛ ربانی، ر. و ژیانپور، م. (1389). «قشربندی اجتماعی و اصلاح بدن»، مطالعات راهبردی زنان، س 12، ش 47، ص 73-98. گیدنز، آ. (1385). تجدد و تشخص؛ جامعه و هویت شخصی در عصر جدید، ترجمۀ: ناصر موفقیان، تهران: نشر نی. لوپز، خ. و اسکات، ج. (1385) ساخت نظریۀ اجتماعی، ترجمۀ حسین قاضیان، تهران: نشر نی. وبلن، ت. (1386). نظریۀ طبقۀ تنآسا، ترجمۀ: فرهنگ ارشاد، تهران: نشر نی. Adelman., M., and Ruggi, L. (2012) Contemporary sociology and the body, Federal University of Paraná, Brazil, Sociopedia.isa, doi: 10.1177/205684601281. Bazell, B.A. (2016) The Wrist, The Neck, and The Waist: Articulations of Female Sexuality in Mid_Nineteenth Century Culture. Art Phd Thesis, Department of English, Theatre and Creative Writing, Birkbeck, University of London. Berger, E., Yang, L., and Ye, W. (2019) Foot binding in a ming dynasty cemetery near Xian. China. Int J Paleopathol, 24, 79-88. Bell, B.T., and Dittmar, H. (2011) Does media type matter? The role of identification in adolescent girls’ media consumption and the impact of different thin-ideal media on body image. Sex Roles, 65(7), 478– 490. Blair, L., and Shalmon, M. (2005) Cosmetic surgery and the cultural construction of beauty, Journal Art Education, 58(3), 14-18. Bryant, S L. (2013) The beauty ideal: The effects of european standards of beauty on black women, Columbia Social Work Review, 5(10), 80-91. Calogero, R.M., Boroughs, M., and Thompson, J.K. (2007) “The impact of Western beauty ideals on the lives of women and men: A sociocultural perspective”. in.Swami, Y. and Furnham, A (Eds.), (2007) Body beautiful: Evolutionary and sociocultural perspectives. New York: Palgrave Macmillan. 259-298. Cheney, AM. (2011) Most girls want to be skinny: Body (dis)satisfaction among ethnically diverse women, Qual Health Res, 21(10), 1347-59. Chrisler, J.C., Fung, K.T., Lopez, A.M., and Gorman, J.A. (2013) Suffering by comparison: Twitter users’ reactions to the Victoria’s Secret Fashion Show. Body Image, 10(4), 648–652. Clark, A. (2019) Article exploring women’s experiences: Embodied pathways and influences for exercise participation, Societies, 9, 1-21, www.mdpi.com/journal/societies. Craig, P.L., Halavatau, V., Cominio, E., and Id, C. (2000) Perception of body size in the tongan community: Differences from and similarities to an australian sample, International Journal of Obesity, 23(12), 1288-1294. Davis, M.W. (2013) Understanding the journey: A phenomenological study of college students' lived experiences during the weight-loss process, A dissertation submitted to the graduate faculty in partial fulfillment of the requirements for the degree of Doctor of Philosophy, Iowa State University. Dinç, B., and Alisinanoğlu, F. (2010) Defining the effects of television on the body image on the basis of adolescents’ opinions, Turkish Online Journal of Qualitative Inquiry, 1(2), 65-77. Faries, M.D., Espie, E., Gnagy, E., and McMorries, K.P. (2016) Experiences with weight loss triggers in women prescribed to lose weight by their physician, Women's Health Bull, 3(1), 1-7 Galioto, R., and Crowther, J.H. (2013) The effects of exposure to slender and muscular images on male body dissatisfaction. Body Image, 10, 566–573. Grogan, S. (2008) Body image: Understanding body dissaticfaction in men, women, and children (2nd Ed.). NewYork: Psychology Press. Gaur, S.S. (2012) Ohanian’s celebrity endorsers’ credibility scale: evaluation and validation in the context of an emerging economy, International Journal of Indian Culture and Business Management, 5(2), 152–161. Hancock, Ph., Hughes, B., Jagger, E., Paterson, k., Russell, A., Tulle-Winton, E., and Tyler, M. (2000) The body, culture and society, Philadelphia: Open University Press Buckingham. Fitzsimmons-Craft, E.E., Harney, M.B., Koehler, L.G., Danzi, L.E., Riddell, M.K., and Bardone-Cone, A.M. (2012) Explaining the relation between thin ideal internalization and body dissatisfaction among college women: The roles of social comparison and body surveillance, Body Image, 9(1), 43–49. Jain, A., Lata, P., Raj Goyal, A., and Khandelwa, S. (2015) Socio-cultural impact of film celebrities on teenagers: An empirical study, International Journal of Indian Culture and Business Management, 11(3), 308-322. Lelwica, M. (2006) Gender, power, and the religion of thinnes, Anthropology of Food, journals.openedition.org. 13, 25-37. Madan, S., Basu, S., Ng, S., and Lim, E.A.C. (2018) Impact of culture on the pursuit of beauty: Evidence from five countries, Journal of International Marketing,26(4), 54-68. Lizardo, O. (2012) Habitus-Sociological-sources-and-definitions, University of Notre Dame. (in press). Lizardo, O. (2004) The cognitive origins of bourdieu's habitus, Journal for the Theory of Social Behaviour, 34(4), 375–401. Paterson, k., Russell, A., Tulle-Winton, E., and Tyler, M. (2018)Impact of culture on the pursuit of beauty: evidence from five countries, Journal of International Marketing, 26(4), 54-68. Muller, D., Weinmann, W., and Hermanns-Clausen, M. (2009) Chinese slimming capsules containing sibutramine over the interest – A case series. Deutsches Arzteblatt International, 106(13), 218-222 Niemi, J. (2016) Bound and Unbound Feminnities. Master Thesis East Asian Studies, Department of World Cultures, University of Helsinki. Posavac, H.D., Posavac Steven, S., and Weigel Richard, G. (2001) Reducing the impact of media images on women at risk for body image disturbance: Three targeted interventions, Journal of Social and Clinical Psychology, 20(3), 324-340. Rogerson, D., Soltani, H., and Copeland, R. (2016) The weight-loss experience: A qualitative exploration, BMC Public Health, 16(1), 1-13. Schooler, D., and Daniels, E.A. (2014) I am not a skinny toothpick and proud of it: Latina adolescents’ ethnic identity and responses to mainstream media images. Body Image, 11(1), 8-11. Sohn, S.H., and Youn, S. (2013) Does she have to be thin? testing the effects of models' body sizes on advertising effectiveness, Journal Atlantic Journal of Communication, 21(3), 164-183. Stokes, D., Milton, C., Christopher, F., and Rios, D.I. (2016) Brown beauty: Body image, latinas, and the media, Journal of Family Strengths, 16(1), 9-30. http://digitalcommons.library.tmc.edu. Swami, V., and Furnham, A. (Ed.). (2007). Body beautiful: Evolutionary and sociocultural perspectives. New York: Palgrave Macmillan. Swart, J.J. (2013) A systematic review of Phenomenological Research on Obese Adults, A minor dissertation submitted in partial requirement for the degree of master of arts in clinical psychology in the faculty of humanities, supervisor: Ms Adri Prinsloo, University of Pretoria. Theurer, J. (2014) Trapped in their own rings: Padaung women and their fight for traditional freedom. International Journal of Gender and Women’s Studies, 2(4), 51-67. Tiggemann, M. (2014) The status of media effects on body image research: Commentary on articles in the themed issue on body image and media. Media Psychology, 17(10), 127–133. Tiggemann, M., Slater, A., Bury, B., Hawkins, K., and Firth, B. (2013) Disclaimer labels on fashion magazine advertisements: Effects on social comparison and body dissatisfaction. Body Image, 10(1), 45– 53. Turner, B.S. (2009) Social Theory. United Kingdom:Blackwell. Van Manen, M. (2017) But is it phenomenology?, Qualitative Health Research, 27(6): 775–779. Waskul, D.D., and Vannini, P. (2006) The Body in Symbolic Interaction, England: Ashgate. Wuttisin, N., Yodped, R., and Kittigowittana, K. (2017) Online survey of slimming products use among the Thais. J Health Res, 31(2), 91-99. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,663 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 572 |