تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,646 |
تعداد مقالات | 13,379 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,114,916 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,062,200 |
ساختار، ویژگیها و کارکردهای ژانر طبقاتالصوفیه با تأکید بر طبقاتالصوفیة سُلمی و خواجه عبدالله انصاری | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 3، دوره 14، شماره 2 - شماره پیاپی 45، مهر 1399، صفحه 19-38 اصل مقاله (2.21 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jpll.2020.124358.1520 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مهدی نیک منش* 1؛ فائزه واعظ زاده2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه الزهرا، تهران، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه الزهرا، تهران، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مجموعه میراث گرانبهای ادبیات عرفانی را، با وجود تنوع مضامین و موضوعات، میتوان در دستهبندی کلیِ متون تفسیری و آثار تعلیمی و شرححالنویسی طبقهبندی کرد. این آثار ازنظر موضوعی همپای نمونههای غیرعرفانی خود حرکت کرده است؛ اما شیوه و سبک صوفیه در ورود به این موضوعات همواره ویژة خود بوده است. این پژوهش برای شناسایی شاخهای از مجموعه تذکرهنویسی عرفانی با عنوان متون «طبقاتالصوفیه» و تبیین جایگاه ژانریک این آثار انجام شده است. بررسی سیر تاریخی طبقاتنویسی و بهویژه طبقاتالصوفیهنگاری و ارزیابی نمونههای موجود نشان میدهد که میتوان دو اثر طبقاتالصوفیة ابوعبدالرحمن سلمی نیشابوری و طبقاتالصوفیة خواجه عبدالله انصاری را بهترتیب کاملترین و بهترین نمونهها در این گونة ادبی ـ عرفانی دانست. همچنین با مقایسة اجمالی طبقاتالصوفیه با گونههای مختلف ژانر تاریخنگاری و تذکرههای عرفانی و مطالعة ویژگیهای نمونههای برتر میتوان فهمید جنبة ثبت و ضبط وقایع، طبقاتالصوفیه را به تاریخنگاری منسوب میکند و ویژگی شرح حال افراد، آن را به تذکرهنویسی پیوند میدهد؛ اما ساختار ویژة طبقاتالصوفیه و رسالت طبقهبندی دورههای عرفانی به همراه کارکردهای متعددِ این گونة خاص ـ مانند ارشاد و تعلیم صوفیه، انتقال ارزشها و باورهای اجتماعی و فرهنگی دورههای مختلف، بیان آداب و رسوم اجتماعی و فرقهای و غیره ـ اهمیتی بالاتر از ثبت وقایع و شرححالنویسی داشته است. این ویژگیها به اندازهای بااهمیت و خاص است که طبقاتالصوفیه را ژانری مستقل در حوزة ادبیات عرفانی معرفی میکند. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ادبیات عرفانی؛ تذکرة عرفانی؛ طبقاتالصوفیه؛ ژانر | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1ـ مقدمه یکی از کهنترین مباحث نظری در حوزة نقد ادبی و مطالعات تاریخ ادبی جهان رویکردهای گونهشناسانه بوده است. امروزه نیز با گسترش دامنة تحقیقات ادبی و بهویژه در بحث مطالعات فرهنگی، صاحبنظران به مقولة ژانر و مباحث مرتبط با آن توجه داشتهاند. جایگاه ژانر در تحقیقات ادبی از آنجا اهمیت مییابد که طبقهبندی و بازتعریف آثار ادبی در قالب ژانرها نخستین گام در بررسی آنهاست و اصولاً ما چارهای جز طبقهبندی نداریم؛ ازسوی دیگر، اصلیترین ویژگی ژانر پیوندی است که با بازشناختن و ردهشناسی دارد؛ «سازماندهی چیزها و جایدادن آنها در دستههای بازشناختی» (فراو، 1391: 85). با تمام اهمیتی که مقولة ژانر در تحقیقات ادبی دارد، کلمة ژانر ابهامات متعددی در خود دارد؛ بهگونهای که حتی در پاسخ به چیستی مفهوم ژانر شاید نتوانیم به تعریفی ثابت دست یابیم. در یک نگاه کلی، کلمة ژانر دو معنا را به ذهن متبادر میکند؛ در معنای نخست، ژانر سیستمی ذهنی و انتزاعی است که در طبقهبندی، ردهبندی، تفسیر و فهم متون کاربرد دارد. ژانر در معنای دوم بر طبقهای از متون اطلاق میشود که ویژگیهای مشترکی دارد (زرقانی و قربانصباغ، 1395: 295). افزونبر معنا و مفهوم ژانر، دربارة اینکه ژانرها بر چه اساس طبقهبندی شود نیز توافق دقیقی میان صاحبنظران دورههای مختلف تاریخی وجود نداشته است. تفاوت نظریهها موجب پیدایی شیوههای متنوعی در طبقهبندی ژانرها شده است که تعدادی از این شیوهها امروزه هم کاربرد دارد؛ اما برخی از آنها کارآیی خود را از دست داده است. بهطور کلی، دیدگاه کلاننگر و سلسلهمراتبی کلاسیک کوشیده است ژانرها را لزوماً در ذیل کلانژانرها قرار دهد و برای هر ژانری «مادرژانر» و «زیرژانر» فرض کند. چنین دیدگاهی «مناسب جامعهای بوده است که در آن حتماً باید شاهی، پیری، قطبی، کسی در رأس امور میبوده است تا بقیه در ذیل او معنا و هویّت یابند. ایراد اساسی این طبقهبندی آن است که محقق مجبور است همة ژانرهای کوچکتر را در ذیل یک یا چند ژانر مادر جای دهد و درصورتیکه میان ویژگیها و قواعد ژانرهای کوچکتر با ژانر مادر مطابقت وجود نداشته باشد، باید یا برخی ویژگیهای اثر را نادیده بگیرد یا برخی قواعد و خصلتهای ژانر مادر را که در هر دو صورت نادرست است. دیدگاههای مدرن این امکان را به ما میدهد تا جامعهای از ژانرها را ترسیم کنیم که وجود کلانژانرها در آنها ضروری نیست. میتوانیم ژانرها را یکانیکان تعریف کنیم. اگر چند ژانر قابلیت آن را داشتند که در ذیل یک ژانر بزرگتر قرار گیرند، ژانرهای کلانتر را طراحی میکنیم، بیآنکه این قاعده را برای همة ژانرها و زیرژانرها اساس قرار دهیم؛ بنابراین، نخست، ردهبندی ژانری امری گریزناپذیر است؛ دوم، در ردهبندیها بر ویژگیهای مشترک تأکید میکنیم؛ سوم، هیچ اصراری نداریم که دو یا سه ژانر کلان را اساس قرار دهیم و بقیة ژانرها را در ذیل آنها بیاوریم» (زرقانی، 1396: 43‑44). به هرحال، چه از دیدگاه کلاسیک و چه از دریچة نگاه مدرن به مقولة ژانر و مباحث مرتبط با آن بنگریم، اهمیتی که رویکردهای ژانری در تحقیقات ادبی جهان یافته، انکارناپذیر است. این حوزه با وجود گسترش در تحقیقات ادبی جهان، در تحقیقات ادبی زبان فارسی و بهویژه حوزة وسیع ادبیات عرفانی، گسترش بسیاری نیافته است. نویسندگان این پژوهش میکوشند تا مجموعهای از آثار صوفیانه با عنوان طبقاتالصوفیه را از این چشمانداز بررسی کنند. هدف این پژوهش در مرحلة اول، شناخت ویژگیهای اختصاصی طبقاتالصوفیه و در مرحلة بعد، ضمن بازتعریف جایگاه ژانریک این گونة خاص، معرفی کارکردهای مختلف متون طبقاتالصوفیه است. به این منظور، ابتدا نمونههای متون طبقاتالصوفیه از میان انواع شرححال نوشتهها و تذکرههای عرفانی شناسایی و سپس نمونههای موجود و در دسترس ارزیابی و تحلیل شد. 1ـ1 پیشینة پژوهش درمسیربررسیتاریخنگاریاسلامیودر کنار انواعشرححالنویسی،هموارهبهصورت گذرا دربارة طبقاتالصوفیه بحث شده است. تحقیقاتی نیز دربارة ژانر طبقات بهطور کلی انجام شده است؛ ازجمله دو مقاله تألیف نعمتالله صفری فروشانی با عنوانهای «پیشینة طبقاتنگاری در میان مسلمانان» (1381) و «فصلی در تاریخنگاری اسلامی طبقات» (1388) است که مؤلّف ضمن معرفی نوع طبقات و بیان ویژگیهای اصلی و بنیادی آن و چگونگی پیدایش و شعبات مختلف آن، به سیر تاریخی پیدایش طبقاتالصوفیه نیز اشاره کرده است. جاوید مجددی نیز کتابی به نام طبقات از سلمی تا جامی (2013) به زبان انگلیسی منتشر کرده است که در آن به پنج اثر گزینششده (طبقاتالصوفیه سلمی، حلیةالأولیاء، رساله قشیریه، کشفالمحجوب، نفحاتالأنس) پرداخته است. شیوة کار او ـ برخلاف عنوان جامع و کلی کتاب ـ بدون در نظر گرفتن چند اثر معتبر در این مجموعه، بیشتر تحلیل محتوای چند اثر انتخابی اوست؛ همچنین تمرکز نویسنده بر موضوعاتی مانند اولویّتهای ذهنی مؤلفان این آثار در گزینش و چیدمان شخصیتها، ملاک برجستهشدن افراد درون هر طبقه، میزان پایبندی این آثار به واقعیت و تاریخ و بررسی این نکته است که در هریک از آثار یادشده کدام جنبه (تذکرهای یا آموزشی و تبلیغیبودن) بیشتر غلبه دارد. افزونبر این کتاب، در تحقیقاتی پراکنده به طبقاتالصوفیة سلمی، انصاری و دیگران پرداخته شده است؛ اما تاکنون پژوهشی مستقل در معرفی ساختار و کارکردهای ژانر طبقاتالصوفیه و بهویژه در تعیین جایگاه ژانریک این دسته آثار انجام نشده است. 1ـ2 پرسشها و فرضیههای پژوهش پرسشهای اصلی پژوهش عبارت است از: ـ ساختار، ویژگیهای اصلی و کارکردهای مختلف طبقاتالصوفیه چیست؟ ـ آیا این گونه را باید تاریخ به شمار آورد یا سرگذشت؟ یا براساس ویژگیها میتوان جایگاه ژانریک مستقلی را برای طبقاتالصوفیه در نظر گرفت؟ فرضیة نگارندگان دربارۀ این پرسشها را میتوان اینچنین بهاختصار بیان کرد: ـ به نظر میرسد طبقاتالصوفیه ساختاری روایی و داستانواره دارد. ویژگی برجستۀ این دسته از آثار، ثبت و ضبط وقایع زندگی مشایخ و دورههای عرفان، و مهمترین کارکردهای آن نیز جنبة تعلیمی و الگوبخشی این آثار است. ـ همچنین براساس محتوای آثار این گونة ادبی میتوان کارکردهای اعتقادی، اجتماعی و فرهنگی را در نظر گرفت.
2ـ تحلیل و بررسی بررسی تبارشناسانة طبقاتنویسیْ به علم تاریخ یا زماننگاری (Chronography) میانجامد؛ دانشی که ضمن تحقیق، به اتفاقات و رویدادهایی میپردازد که در زمان روی میدهد؛ با این تفاوت که در تاریخ، حوادث در مرکز قرار میگیرد؛ اما موضوع اصلی طبقاتنویسی افراد است و نه وقایع. در تبارشناسی طبقاتالصوفیهنگاری باید یادآور شد که این گونة خاص در بستر تاریخنگاری اسلامی رشد یافت که در بسیاری از جهات با تاریخنویسی ایران باستان، یونان باستان و سایر ملل تفاوت دارد. تاریخنگاری اسلامی برپایة سنت روایی و شفاهی قوم عرب در روایاتی با نام «ایامالعرب» و «الأنساب» شکل گرفت که عصارة آن نقل شفاهی جنگهای قبیلهای و شرح روایی اعمال و رفتار قهرمانان قبیله و قوم بوده است؛ درحقیقت، همین روایات شفاهیْ بنیانگذار روش تازهای در تاریخنگاری اسلامی شد که آن را روش روایی میخواندند. متون اخبار نیز از ابتدا شکل روایی داشت؛ اما چون نقل روایات و اخبار تاریخی تحت تأثیر گرایشهای سیاسی و اعتقادی و قومی قرار داشت، تأکید بر حفظ سلسلهراویان راهی بر اثبات درستی روایت به شمار میرفت؛ بنابراین، راویان و صاحبان اخبار نخستین مورخان عصر اسلامی هستند که روایاتی متناسب با واقعة منظور را جمعآوری میکردند. میتوان گفت تاریخنگاری اسلامی با آغاز کتابت حدیث و اخبار و تحول نقل شفاهی و پراکندة روایات به تدوین و نقل منظم و کتبی آن مقارن بود (سجادی و عالمزاده، 1380: 37‑40). بررسی «سنخشناسانه» طبقاتالصوفیهنگاری نیز به شناخت چند مقولة دیگر میانجامد؛ به این معنی که در طبقهبندی تاریخنگاری اسلامی، به زیرمجموعههایی میرسیم که نسبت به هم دارای دو شاخصهاند: از یکسو در صفاتی با یکدیگر مشترک و همجنس و ازسوی دیگر با هم متفاوتاند و براساس همین تفاوتها از یکدیگر تفکیکشدنی هستند. مجموعة همسنخ زیستنگاری (Biography) و نامنگاری یا طبقات (Prosopography) در محورهای کلان، یک صورت نوعی را تشکیل میدهد. در این مجموعه زیرشاخههای دیگری مانند انساب، سیره و تذکره وجود دارد. هدف در علم انساب، شناسایی اقوام و طوایف اصیل و حفظ اسامی و نسب خاندانهای مشهور است (روضاتی، 1335: 10)؛ در سیرهنویسی بیشتر به شرححالهای مفصل و گسترده دربارة زندگی و جنگهای پیامبر (ص) و سپس به شرح زندگی صحابه، صوفیان و بعدها دربارة پادشاهان و دانشمندان پرداخته شده است (عبدالغنی حسن، 1362: 26‑27)؛ اما نویسندة تذکره روایتگری است که زندگی فرد را از نظرگاه دانای کل گزارش میکند. در این میان نوع ارتباط میان گونة سیرهنویسی و تذکرهنویسی عرفانی با طبقاتالصوفیهنگاری توجهبرانگیز است. به نظر میرسد سیرهنویسیازجهاتی، بستر پیدایش طبقاتالصوفیهنگاری است و تذکرهنویسی عرفانی نیز امتداد و گونة تکاملیافته آن به شمار میرود. 2ـ1 تشابه و تفاوت گونههای سیرهنویسی، تذکرههای عرفانی و طبقاتالصوفیه اصطلاح سیره از اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم هجری با مفهوم ویژه و خاصی متداول شد. هدف سیره تدوین گفتار، رفتار و روش پیامبر اسلام درطی زندگی و دوران رسالت و شامل قول، فعل و تقریر آن حضرت بود؛ اما بعدها، متون سیره به نوشتههایی اطلاق شد که در آنها اخبار ظهور اسلام و شرح همة زوایا و ابعاد زندگی پیامبر اسلام به نگارش درآمده بود (طیبی، 1386: 3). ریشة واژة طبقات یعنی «طبق» در لغت به معنای چیزی است که چیز دیگر را کاملاً میپوشاند؛ چنانکه در تعریف آن چنین آمده است: «الطبقُ غطاءُ کل شیء» 1 (ابنمنظور، 1408: 120). حدیثشناسان معنای اصطلاحی این کلمه را چنین بیان کردهاند: «الطبقه قوم تقاربوا فی السن و الاسناد او فی الاسناد فقط» 2 (سیوطی، 1392 ق: 381). شهید ثانی در تعریف این کلمه آورده است: «الطبقه فی الاصطلاح عبارة عن جماعه اشترکوا فی السن و لقاء المشایخ ثم بعدهم طبقه اخری و هکذا» 3 (شهید ثانی، 1413 ق: 388؛ به نقل از صفری فروشانی، 1388: 2). براساس تعریف بالا، آنچه در طبقاتنگاری اهمیت دارد، ملاحظة رابطة استاد و شاگردی بین طبقات مختلف است که لازمة آن وجود حداقل دو طبقه است. همچنین، در طبقهبندی متونِ طبقات، زمان و مکان اساس کار طبقهبندی بوده است؛ اما در برخی آثار نسب، طبقه و موطن رجالْ ملاک طبقهبندی واقع شده است (سجادی، 1380: 135‑136). تقسیم گزارشهای تاریخی بر مبنای طبقات منشأ اسلامی دارد. روزنتال پیدایش ژانر طبقات را حاصل اندیشة نژاد سامی میداند و معتقد است که این شیوه با شیوههای سنت سرگذشتنامهای رایج یونان، ایرانی و یهود ارتباطی ندارد (روزنتال، 1365: 111‑112). با پدیدآمدن دستهبندیهای سیاسی و بهدنبال آن پیدایش گرایشهای مختلف کلامی در نیمة نخست قرن اول هجری، استفادة گروههای مختلف از سیره و سنت پیامبر (ص) ـبهعنوان ابزاری برای اثبات حقانیت خود ـ رشد فزایندهای یافت و از همین زمان طبقاتنویسی آغاز شد. ازسوی دیگر، گسترش فتوحات مسلمانان و ایجاد سرزمینهای جدید موجب پدیدآمدن برخی تعصبات شهری در میان مسلمانان شد؛ بهگونهای که مردمان شهرهای مختلف برای اظهار فضیلت خود، به جعل روایات پیامبر (ص) دربارة حوادث تاریخی دربارة قوم، قبیله و شهرهایشان پرداختند. مورخان و محدثان هوشمند به فکر چاره افتادند و در نخستین گام، مسئلة «اِسناد» را پدید آوردند؛ بدین ترتیب که هر گزارشگرِ سیره و سنت پیامبر (ص) میبایست گزارش خود را مستند به کسی میکرد که بیواسطه روایت را از پیامبر (ص) شنیده بود؛ تا آنجا که سلسلة سند به شاهد عینی ماجرا منتهی میشد. این راهِ علاج توانست تاحدی از فعالیت جاعلان بکاهد؛ اما برخی از این جاعلان بهعنوان استادان فن نقل روایت شناخته میشدند و افراد بیاطلاع از دروغگوبودن آنها، روایات و گزارشهای آنان را با ذکر سلسله سند در جامعه انتشار میدادند. برای جلوگیری از انتشار گزارشهای دروغین، «علم رجال» پدید آمد. در این علم راویان و گزارشگران ازنظر راستگویی، قدرت ثبت و ضبط روایت و گزارش بررسی میشدند. در این میان، گاه در ذکر سلسلهاسناد یک روایت، نظم و پیوستگی زمانی و مکانی میان افراد سلسله سند مورد تردید واقع میشد؛ به این معنی که گاه با نقادیِ سلسله سند و روایات، این نتیجه به دست میآمد که ازنظر زمانی و مکانی، امکان نقل بیواسطة یک راوی از راوی بعدی وجود ندارد؛ به این دلیل، رشتهای دیگر به نام «طبقات» ایجاد شد که ضمن بیان تاریخ تولد و مرگِ راویان و تعیین سرزمینی که در آن به تعلیم و تعلّم اشتغال داشتهاند، آنها را دستهبندی میکرد؛ همچنین تشخیص امکان برقراریِ رابطة شاگردی و استادی در سلسلهسند فراهم میشد؛ بنابراین میتوان گفت بستر پیدایش این رشته سیره و سنت نبوی بود که دانشمندان را در قرون اولیه واداشت تا با هدف حفظ احادیث و جلوگیری از تحریف و جعل، به ایجاد و تکمیل آن بپردازند؛ البته بعدها صاحبان علوم دیگر مانند کلام، فقه، تفسیر، تصوف، طب و سایر علوم ـ البته نه همواره با نظم و انضباط طبقاتنگاری محدثین ـ به روشهای گوناگون از این گونه بهره گرفتند و مطالبی را به رشتة تحریر درآوردند (صفری فروشانی، 1379: 2‑4). در تاریخ ادبیات فارسی واژة «تذکره» با گذشت زمان از حوزة لغوی و معناییِ بهخاطرآوردن، یادداشت و غیره به حوزة اصطلاحی، تغییر و تحول یافته است؛ تذکره به کتابهایی اطلاق میشود که در شرح احوال شاعران، عارفان و منجمان، طبیبان و غیره تألیف شده است. امروزه تعداد تذکرههای فارسی را 557 عدد شمردهاند که از میان آنها تنها 354 اثر ویژگیهای تذکره را دارد و بقیة موارد کتابهایی است که نمیتوان نام تذکره را بر آنها اطلاق کرد (گلچین معانی، 1349: 871‑880) و درواقع کتابهایی هستند که در خلال مطالب دیگر، از افراد و زندگی و آثارشان نیز بهصورت پراکنده یاد شده است. همچنین، از مجموع تذکرههای فارسی که مشخصات آنها موجود است، 311 تذکرة عرفانی وجود دارد که در ایران، افغانستان، شبهقارة هند و پاکستان تألیف شده است. تذکرههای عرفانی به انواع جمعی و فردی، تحقیقی، تألیفی، سلسلهای، خاندانی، زنجیرة طریقت، زنان، منظوم و منثور، خودنوشت و دیگرنوشت، اقلیمی، عصری و غیره دستهبندی میشود. در این میان 174 تذکره گروهی است (سلطانی، 1391: 64‑68) که متون طبقاتالصوفیه نیز جزو این دسته قرار میگیرد. بهطور کلی، زیستنگاری و زندگینامهنویسی (شامل تذکره، سیره و غیره) گزارشی از حیات یک فرد شاخص یا پرنفوذ از زمان تولد تا مرگ اوست؛ اما نامنگاری (طبقات) دادههای زیستنگارانة این افراد را در یک گروه گردآوری و ساماندهی میکند. درواقع زیستنگاریها بر افراد تأکید میکند؛ اما نامنگاریها به اعضای منحصربهفرد گروهها میپردازد (رابینسن، 1389: 129). طبقاتالصوفیه علاوهبر نقاط اشتراک با گونههای همسنخ، بهدلیل داشتن ساختار طبقاتی، کارکردهای تعلیمی، اعتقادی و اجتماعی بهگونهای خاص متمایز است. در صفحات بعد به ویژگیهای اختصاصی متون طبقاتالصوفیه پرداخته خواهد شد. 2ـ2 سیر تاریخی طبقاتالصوفیهنویسی سرآغاز طبقاتنویسی را از قرن دوم دانستهاند؛ اما قرن سوم هجری را باید آغاز شکوفایی طبقاتنگاری مسلمانان دانست. طبقاتنگاری در این دوره به یک علم خاص محدود نشد. صاحبنظران علوم مختلف از آن در طبقهبندی سرآمدان علم خود استفاده کردند. صوفیان که مراحل رشد خود را سپری میکردند نیز طبقاتنگاری شخصیتهای خود را در این قرن پایهگذاری کردند. قدیمیترین کتاب صوفیه در سبک طبقاتنگاریْ کتاب محمد بن علی حکیم ترمذی (متوفی به 255 هجری قمری) است که امروزه فقط نامی از آن باقی مانده است. در قرن چهارم، با وجود رکود در شاخة طبقاتنویسی، کتاب طبقاتالنساک نوشتة احمد ابن محمد بن سعید اعرابی (246‑341 هجری قمری) تألیف شد. در قرن پنجم طبقاتنگاری صوفیان در وضع مطلوبی قرار داشت. ابوعبدالرحمن محمد بن حسین سلمی (325‑412 هجری قمری) با نوشتن کتاب طبقاتالصوفیه نام خود را در میان طبقاتنگاران این قرن ثبت کرد. پس از سلمی، احمد ابن عبدالله معروف به ابونعیم اصفهانی (336‑430 هجری قمری) دومین طبقاتنگار صوفیان در این قرن است که کتاب خود به نام حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء را در شرح حال حدود 800 تن از زهاد و نساک مسلمان نوشت. طبقاتنگار دیگر این قرن ابوالقاسم قشیری است که در الرسالة القشیریه به شرح حال برخی از صوفیان و بهشیوة الهام از طبقاتنویسی سلمی پرداخته است. در این قرن همچنین حاصل تقریرات خواجه عبدالله انصاری از کتاب سلمی موجب پیدایش کتاب طبقاتالصوفیه انصاری شد که در پنج طبقه به 267 تن از صوفیان پرداخته است. مهمترین کتاب بهشیوة طبقاتنویسی صوفیه در قرن ششم صفوة الصفوة ابنجوزی (متوفی به 597 هجری قمری) است. در قرن هفتم و هشتم هجری، شاید بهدلیل تحولات ناشی از حملة مغول، در زمینة طبقاتنویسی صوفیه اثری دیده نمیشود. در قرن نهم، صوفیان بار دیگر جزو طبقاتنگاران قرار گرفتند و سراجالدین (723‑804 هجری قمری) کتاب خود را به نام طبقاتالأولیاء نوشت. در قرن دهم عبدالوهاب ابن احمد شعرانی کتاب لواقح الأنوار فی طبقات الأخیار معروف به طبقات الشعرانی الکبری را در شرح حال زاهدان و صوفیان از عصر صحابه تا زمان خود، گردآوری کرده است (صفری فروشانی، 1381: 67‑74). 2ـ3 ویژگیهای متون طبقاتالصوفیه چنانکه پیشتر اشاره شد، نخستین انگیزههای پیدایش طبقاتنویسی در ادامة حرکت برای پیشگیری از جعل حدیث و روایت بود؛ همچنین این متون برای جلوگیری از انتشار گزارشهای دروغین و با هدف تأیید رابطة شاگردی و استادی در سلسلهسند ایجاد شد؛ بنابراین از همان ابتدا دارای هدف، محتوا، روش و کارکرد تعریفشده و مشخصی بود. بعدها طبقات در علوم دیگر نیز به کار گرفته شد؛ اما مقولههای چهارگانة هدف، روش، محتوا و کاربرد آنها گاه با آنچه بنیانگذاران اولیة علم طبقات در نظر داشتند، بسیار متفاوت بود. صوفیه نیز زمانیکه درپی خلق طبقاتالصوفیه برآمدند، از مقولههای یادشده غافل نبودند. این ویژگیها به مرور زمان تاحدی دستخوش تغییراتی شد؛ اما کلیّت آنها بسیار بارز و همچنان پابرجاست. برای دستیابی به ویژگیهای طبقاتالصوفیه ابتدا نمونههای این گونة خاص شناسایی شد و پس از مطالعة آنها، ویژگیهای اختصاصی این گونة ادبی ـ عرفانی شناسایی شد. بر این اساس، در ادامه با استناد به متنِ نمونههای مشهور و در دسترس، به ویژگیهای طبقاتالصوفیه ازنظر هدف، روش، محتوا و کارکرد پرداخته خواهد شد. 2ـ3ـ1 هدف بررسی نمونههای متون طبقاتالصوفیه نشان میدهد که عدهای از نویسندگان آشکارا هدف خود را بیان کردهاند؛ مواردی مانند درخواست مریدان، ارشاد مریدان، پیشنهاد شیخ و حتی تکمیل متون طبقاتالصوفیة کهنتر. برخی دیگر در این باره بهروشنی چیزی نگفتهاند؛ اما محتوای کلامشان بهگونهای است که بهخوبی میتوان به هدف نویسنده از ایجاد اثر پی برد. عدهای از نویسندگان هم به هدف خود از نوشتن کتاب هیچ اشارهای نکردهاند. در زیر به برخی نمونهها پرداخته میشود. 1ـ سلمى کتاب خود را پس از حمد و ستایش خداوند و نعت پیامبر (ص) با بیان چند آیه و حدیث دربارة طبقهبندی انبیا و اولیا شروع کرده است: «واتبع الانبیا (ع) بالأولیاء، یخلفونهم فی سننهم و یحملون امتهم علی طریقتهم و سمتهم و جعلهم طبقات فی کل زمان. فالولی یخلف الولی، باتباع آثاره والاقتداء بسلوکه فیتأدب بهم المریدون و یأتسی بهم الموحدون» 4 (سلمی، بیتا: 9). اشاره و تأکید سلمی به اینکه در هر طبقه یک «ولی» وجود دارد که پیروان به او اقتدا میکنند، چهبسا بیانگر هدف سلمی از نوشتن طبقاتالصوفیه باشد که تفکیک دورههای عرفان است. در طبقهبندی سلمی هرچند تقرب زمانی مبنای کار بوده، موضوع اصلی این امر بوده است که عدهای خاص در یک دوره از زمان برای بهرهرسانی به مریدان مهیا بودند؛ بهگونهای که این عدة خاص از عارفان در یک حلقه جای میگرفتند و عارفان دورة بعد در حلقهای دیگر (شاکری، همان: 168‑169). 2ـ مقدمة کتاب خواجه عبدالله انصاری پس از حمد و سپاس خداوند و درود بر پیامبر (ص) و خاندان ایشان و مقدمهای دربارة عنوان و القاب و نسبنامة شیخ انصاری و قولی از جنید، از زبان شیخ انصاری آغاز میشود: «قال الشیخ، شیخالاسلام، رضی الله عنه قال ابوالقاسم جنید محمد بن الصوفی رحمة الله: حکایات المشایخ جند من جنود الله عزّوجلّ، یعنی للقلوب. از وی پرسیدند که این حکایات چه منفعت کند مریدان را؟ جواب داد که: الله میگوید، عزّ ذکره، و کلا نقص علیک من انباء الرسل ما نثبت به فؤادک. میگوید، عزّ ذکره، که قصههای پیغامبران و اخبار ایشان بر تو میخوانیم و از احوال ایشان تو را آگاه میکنیم تا دل تو را بدان ثبات باشد و قوت افزاید» (انصاری، 1362: 2). چهبسا این مقدمه نیز بیانگر هدف انصاری، یعنی «ارشاد و ثبات قلبی رهروان» باشد. 3ـ نورالدین عبدالرحمن جامی در مقدمة کتاب نفحاتالأنس، پس از شرحی بر شیوة کار سلمی و انصاری، دو هدف برای نوشتن کتاب خود ذکر کرده که عبارت است از بهروزکردن و تکمیلکردن طبقاتالصوفیة انصاری: «کتاب اما چون به زبان هروی قدیم که در آن عهد معهود بوده وقوع یافته و... در بسیاری از مواضع فهم مقصود به سهولت دست نمیدهد، و ایضاً مقتصر است بر ذکر بعض متقدمّان» (جامی، 1370: 20). بهطور کلی، این بررسی نشان میدهد که هدف نویسندگان طبقاتالصوفیه، ارشاد و ثبات قلبی رهروان راه حقیقت، با زبان ساده و با آوردن حکایاتی از مشایخ و نیز طبقهبندی و تفکیک دورههای عرفانی، شناساندن و زنده نگهداشتن نام و نشان مشایخ و طبقهبندی آنها در مدارج خاص بوده است. 2ـ3ـ2 روش ملاکهای طبقهبندیِ نخستین نمونههای متون طبقاتالصوفیه روشن است؛ با این حال در بررسی نمونههای موجود، یک روش همگانی و ثابت دیده نمیشود؛ این نکته البته جلوة بسیار غیرطبیعی نیافته است؛ زیرا «همانطور که رنگها در اشیاء واقعی با درجات متفاوتی از اشباع پدیدار میشوند، یک اثر هم ممکن است مشخصههای نوع ادبی خود را زنده و دقیق نمایش دهد، یا اینکه نه، روایتی تغییریافته و نهچندان روشن از الگوهای نوع را در برابرمان بگذارد» (دوبرو، 1389: 45). در این حوزه نیز معدود نویسندگانی در آثارشان به اصول اولیة طبقاتنویسی پایبند ماندهاند. برخی از آنان روشهای طبقهبندی دیگری مانند ترتیب تاریخی، منطقهای، سلسلهای و یا ترتیب حروف الفبا را ملاک کار خود قرار دادهاند. گذشته از ملاک طبقهبندی، مضامینی که در این متون دیده میشود، تقریباً در همة انواع طبقاتالصوفیه اشتراک دارد؛ مضامینی مانند بیان ویژگیهای فردی، جایگاه عرفانی، معرفی استادان و مریدان، تاریخ تولد و وفات شخصیتها و مواردی از این قبیل. علاوهبر موارد یادشده، برخی از این آثار طرح کلی و نظمی تکرارشونده را در خود نشان میدهد که هم آن آثار را نوع کاملتر معرفی میکند و هم میتوان آنها را ویژگی سبکی طبقاتالصوفیه به شمار آورد. برای اثبات این نکته به نمونههای زیر پرداخته میشود. 1ـ طرح کلی طبقاتالصوفیة سلمی در ادای مطلب دربارة هر شخصیت عرفانی بسیار نظاممند و به شکل زیر است: الف) ویژگیهای فردی شناساندن شخصیت ازنظر تاریخ و محل تولد، تاریخ و محل وفات، بیان نام و کنیه و لقب فرد، گاه معرفی استادان و شاگردان و طریقت عرفانی او؛ ب) ذکر حدیثی از پیامبر (ص) از زبان صحابه و یا مشایخ اهل معرفت، بعد از عبارت «و اسند الحدیث» یا «و روی الحدیث»؛ پ) بیان سخنی (و گاهی روایت یا حکایتی) از شخصیت عرفانی یادشده، بعد از ذکر عبارت «و من کلام...». این نوع بیان در همة طبقاتالصوفیة سلمی رعایت شده است؛ البته سخنان و احادیث هر شخصیت عرفانی بهصورت مجزا ذیل بحث دربارة همان شخصیت مطرح میشود و سخن دیگر شخصیتهای عرفانی در آن دخیل نمیشود. همچنین کم اتفاق میافتد که سلمی حکایت یا داستانی دربارة شخصیت عرفانی مطرح کند. او بیشتر به نقل احادیث و سخنان آن بزرگان میپردازد؛ مگر آنکه شخصی خاص یا حکایتی خاص باشد (منصوری، 1393: 49‑50). 2ـدربارة طرح کلی طبقاتالصوفیة انصاری باید اشاره کرد که طبقاتالصوفیة سلمی در ذکر شخصیتهای عرفانی نظم و ترتیبی دارد که طبقاتالصوفیة انصاری از آن بیبهره است. البته این امر بهسبب نوع تألیف این کتاب عرفانی است. طرح مطالب کتاب انصاری به این شیوه است: الف) ویژگیهای فردی شناساندن شخصیت، ازنظر تاریخ و محل تولد، تاریخ و محل وفات، بیان نام و کنیه و لقب، معرفی استادان و شاگردان و طریقت عرفانی و بیان مسافرتهای او و مطالبی از این دست؛ ب) بیان سخنان، احادیث، کرامات، روایات و حکایاتی از شخصیت عرفانی یادشده که غالباً احادیث و سخنان او را در درون حکایتی جا داده است؛ پ) گاهی بیان سلسله احادیث و سخنان و روایات دربارة شخصیت عرفانی؛ ت) بیان سخنان و احادیث و روایات و حکایاتی مشابه و همپایة سخنان و حکایات شخصیت یادشده از شخصیت عرفانی دیگر؛ ث) نقد و تفسیر و تحلیل سخنان و احادیث و روایات و حکایات؛ ج) نقد و نظر دربارة خود شخصیت عرفانی و مقایسه و سنجش او با دیگر شخصیتها. انصاری سبک خاصی را در عرضة سخنان مشایخ در پیش میگیرد. طبقات سلمی سخنان و احادیث هرکدام از مشایخ را جداجدا مطرح میکند؛ ولی او برخلاف سلمی هنگام نقل سخنی از مشایخ، نظیر آن سخن را از مشایخ دیگر در دنبالة بحث گنجانده است و سپس به نقد و تفسیر و تحلیل و به اظهار نظر دربارة آنها میپردازد. غالباً سعی شیخ بر آن است تا سخنان مشایخ را در قالب حکایات و روایات بر زبان آورد. با درنظرگرفتن اینکه سخنان هریک از مشایخ در بحث مربوط به خود او محدود نمیشود و در همة کتاب پراکنده است، میتوان گفت توجه و تکیة انصاری بیشتر بر نقد و بررسی موضوعی سخنان مشایخ است و فقط به معرفی و ذکر سخنان و احوال و روایات و حکایات مشایخ نمیپردازد (همان: 50‑54). 2ـ3ـ3 محتوا محتوای متون طبقاتالصوفیه از چند دیدگاه درخور بررسی است: ـ اطلاعات فردی شخصیتها: شامل نام، کنیه، لقب، تاریخ و محل تولد، تاریخ و محل وفات. همچنین بخشی از اطلاعات شامل شرح حال بیرونی شخصیتها، مانند اطلاعات خاندانی، تحصیلی، جایگاه علمی و عرفانی، ارتباط با دیگر مشایخ، سفرها و نظایر آن است. ـ اطلاعات تاریخی:درمتونطبقاتالصوفیه نکات مهم تاریخیدرجشدهاست؛ برای نمونه، در طبقاتالصوفیة انصاری مواردی از این قبیل آمده است: نخستین کسی که نام صوفی بر او نهادند (انصاری، 1362: 147)؛ نخستین خانقاه که ساخته شد (همان: 149)؛ نخستین کسانی که بهطور مشخص از تصوف سخن گفتند (همان: 150). افزونبر تاریخ صوفیه، اطلاعات فراوان سیاسی و اجتماعی نیز در جایجای متون طبقاتالصوفیه دیده میشود؛ مانند آمدن امیر سبکتکین به هرات، ماجرای کشتهشدن حلاج و غیره. ـ محتوای عرفانی: استفاده از آیات، روایات، حکایات، سرگذشتها و همچنین بیان اصول و آرا و نظریات عرفانی مشایخ عرفان. ـ محتوای فرهنگیـاجتماعی: این بخش شامل جنبههای مختلفی است؛ مواردی برای نمونه از کتاب طبقاتالصوفیة انصاری بیان میشود: باورهای اعتقادی شامل «امتناع عارفان از آزار و کشتن حیوانات» و «لزوم پوشیدهماندن کرامات» (همان: 338) است؛ آداب رفتاری صوفیه شامل «رسیدن به حضور بزرگان عرفان و زانوزدن در برابر آنان» (همان: 330) و «با وضو بودن در محضر پیران» (همان: 450) و «برپای بودن در مقابل پیر» (همان: 211) و «سکوت و تسلیم در برابر پیر» (همان: 301) است؛ پوشش متداول صوفیان و دیگر اقشار جامعه مانند «شاه شجاع کرمان «قبا» و باب فرغانی و نوری و سیروانی و حیری «طیلسان» و نهاوندی «خفتان» بر تن میکردند و دقاق در زی کردان با «گلیم» میگردید» (همان: 289) است؛ نقد اجتماعی شامل تحلیل ویژگیها و تفاوت فکری طبقات متصوفه است؛ مانند «طبقه اول عرفا کمسخن بودند ... یا طبقه دوم سخنگوتر بودند» (همان: 147) و غیره. 2ـ3ـ4 کارکرد به نظر میرسد در گونة طبقاتالصوفیه (برخلاف گونههای دیگر تذکرهنویسی) سرگذشتنویسی در درجة دوم اهمیت قرار دارد. برای این گونة ادبیـعرفانی، براساس محتوای موجود در آن، کارکردهای مختلف تاریخی، اعتقادی، تعلیمی، اجتماعی و غیره را میتوان در نظر گرفت؛ کارکردهایی مانند طبقهبندی هدفمند دورههای تصوف و عرفان، گزینش اعضای منحصربهفرد هر طبقه یا دوره، ثبت و ضبط نام و نشان افراد برجستة هر طبقه، داشتن اهداف ارشادی و تعلیمی، انتقال عامدانة ارزشها و باورهای اجتماعی و فرقهای.
جدول شمارة 1: بررسی زمینههای ارزیابی و نتایج ارزیابی نمونههای طبقاتالصوفیه
2ـ4 نمونههای طبقاتالصوفیه و آثار مشابه در بررسی نمونههای طبقاتالصوفیه،آثاری را میبینیم که فقط عنوان طبقات دارد؛ اما شرایط اولیة مندرج در تعریف طبقات (طبقهبندی با ملاک رابطة استاد و شاگردی و همزمانی افراد درون یک طبقه) را ندارد. این گروه شامل نمونههایی است که نویسندگان در آنها از روشهای طبقهبندی زمانی، منطقهای، سلسلهای و یا الفبایی استفاده کردهاند. هدف طبقاتنویسی صوفیانه با طبقاتنویسی علم رجال (با هدف حفظ احادیث از تحریف و جعل) متفاوت است؛ به همین سبب این مسئله تاحدی توجیهپذیر است. همچنین نمونههایی را شاهد هستیم که با وجود داشتن ساختاری از نوع طبقات، عنوان طبقات ندارند. در کنار این نمونهها، آثاری معتبر اما معدود وجود دارد که هم نام طبقات دارد و هم ساختارشان طبقات است. در سطرهای بعد به معروفترین نمونهها پرداخته خواهد شد. 2ـ4ـ1 آثاری با عنوان طبقات، اما با ساختاری کمابیش غیرمطابق با معیارهای اصلی طبقاتنویسی 2ـ4ـ1ـ1 کتاب مناقب الأبرار و محاسن الأخیار فی طبقات الصوفیه: تألیف ابوعبدالله حسین بن نصر موصلی (466‑552 هجری قمری) که گفته شده از شاگردان امام محمد غزالی بوده است. این کتاب به زبان عربی تألیف شده است و صوفیان در آن بهترتیب تاریخی ذکر شدهاند. مؤلف در مقدمة کتاب اشاره کرده که هدف او از تألیف این اثر موعظه و بهرهگیری از سیرت بزرگان صوفیه بوده است، نه روایت و شرح حال صوفیه؛ به همین سبب او طبقهبندی براساس رابطة استاد و شاگردی شخصیتها را (که یکی از اصول اولیة طبقاتنگاری بوده است) مدّنظر قرار نداده است. با این حال، اسم طبقاتالصوفیه را در ادامة عنوان اثرش اضافه کرده است. 2ـ4ـ1ـ2 کتاب طبقاتالأولیا: تألیف سراجالدین ابوحفص عمر بن على بن احمد مصرى، معروف به ابنملقن (متوفى 804 هجری قمری) شرح حالى از صوفیه از ابتدا تا قرن هشتم به زبان عربى است. او در اثر خود شرح حال صوفیان را تا قبل از قرن هشتم بهصورت الفبایی بیان میکند و فصل آخر کتاب خود را به اولیای قرن هشتم اختصاص میدهد. او در ذیل شرح حال صوفیان به ذکر بعضی از عبارات نغز آنها نیز میپردازد (صفری فروشانی، 1381: 73). نویسندة این اثر بدون رعایت اصول طبقاتنویسی، از عنوان طبقات استفاده کرده است. 2ـ4ـ1ـ3 کتاب لواقح الأنوار فی طبقات الأخیار معروف به طبقات الشعرانی الکبری: تألیف عبدالوهاب ابن احمد شعرانی (898‑973) به زبان عربی است. نویسنده در اثر خود به شرح حال زاهدان و صوفیان از عصر صحابه تا روزگار خود پرداخته است. او از زندگینامة خلفای چهارگانه شروع کرده است و سپس به دیگر صحابه میرسد و تا پایان قرن نهم و بخشی از قرن دهم، بهترتیب زمانی و نه براساس معیارهای طبقاتنویسی، کتاب خود را ادامه میدهد. نویسنده در هر مورد، علاوهبر شرح حال مشایخ، برخی از عبارات نغز آنان را با آوردن عبارت «عیون کلامهم» نیز آورده است (همان: 74). این کتاب نیز عنوان طبقات را بر خود حمل کرده؛ اما از اصول طبقاتنویسی پیروی نکرده است. 2ـ4ـ2 آثاری بدون عنوان طبقات، اما با ساختاری بهگونة طبقات 2ـ4ـ2ـ1 کتاب الرسالة القشیریه: تألیف ابوالقاسم قشیری است که در نوشتن شرح حال برخی از صوفیان، به شیوة الهام از طبقاتنویسی سلمی پرداخته است؛ اما اثر او طبقاتالصوفیه شناخته نمیشود (همان: 67) و عنوان طبقات را با خود حمل نمیکند؛ زیرا هدف اصلی کتاب طبقهبندی مشایخ صوفیه نیست؛ بلکه هدف شرح اصطلاحات صوفیه و نیز تنزیه و تبرئة صوفیه از اتهاماتی است که بر آنان وارد شده است. 2ـ4ـ2ـ2 کتاب صفوةالصفوة: این کتابِ ابنجوزی (متوفی به 597 هجری قمری) را جزو متون طبقاتنویسی صوفیه به شمار آوردهاند و آن را تهذیب، تصحیح و تلخیصی از کتاب حلیة الأولیا اثر ابننعیم دانستهاند. در این کتاب، نویسنده بهجای طبقهبندی زمانی، روش طبقهبندی ناحیهای را در پیش گرفته است و از صوفیان مدینه شروع کرده؛ سپس به صوفیان مکه، صوفیان بغداد و سایر نواحی پرداخته است (همان). این کتاب براساس نوعی طبقهبندی شکل گرفته است؛ اما عنوان طبقات را ندارد. 2ـ4ـ2ـ3 کتاب اخبار الأخیار فی اسرار الأبرار من اهل هذه الدیار: نوشتة عبدالحق محدث دهلوی متخلص به حقی (958‑1052 هجری قمری) درباره زندگی 552 تن از مشایخ صوفیة شبهقاره است. این کتاب در سه طبقه نوشته شده است و با احوال و مناقب و کرامات خواجه معینالدین سجزی چشتی اجمیری، سرسلسلة چشتیان هند، معاصران و مریدان و خلفای او آغاز میشود. پس از آن زندگینامة مشایخ بزرگ هند از سلسلههای اصلی و فرعی میآید. در پایان کتاب نیز به احوال زنان عارف اشارت کوتاهی شده است. در طبقة اول بیست تن، در طبقة دوم چهل تن و در طبقه سوم پنجاه تن از مشایخ جای داده شده است که در خلال شرح حال آنان از مریدان و مشایخ آنان نام برده شده است (رادفر، همان: 3‑7). این اثر نیز با وجود داشتن روش طبقهای، نام طبقات ندارد. 2ـ4ـ2ـ4 کتاب مجمعالأولیا (محفلالأوصیا و مجمعالأولیا): این کتاب نوشتة علیاکبر اردستانی، فارسینویس و ایرانیتبار شبهقاره، است که آن را در سال 1043 هجری قمری در یک مقدمه، دوازده باب و یک خاتمه نوشته است. مقدمة کتاب به اصطلاحات صوفیان، مقامات عشره و بیان طوایف اقطاب، اوتاد و ابدال اختصاص یافته است. باب اول به شرح احوال خلفای راشدین، امامان اثنیعشری و صحابه و تابعین و تبع تابعین و برخی فرزندان پیامبر (ص) پرداخته است؛ پس از آن، بابها بهترتیب به این افراد اختصاص یافته است: باب دوم به حسن بصری و پیران منسوب به او؛ باب سوم به ابراهیم ادهم و پیران منسوب به او؛ باب چهارم به معروف کرخی و پیران وی؛ باب پنجم به بایزید بسطامی و گروه او؛ باب ششم به جنید بغدادی و وابستگان وی؛ باب هفتم به گروه خواجگان و مشایخ ترکی؛ باب هشتم پیران روزگار شیخ عبدالقادر گیلانی؛ باب نهم به سهروردیان، کسرویان و چشتیان؛ باب دهم به پیران هندوستان؛ باب یازدهم به شاعران صوفی؛ باب دوازدهم به زنان عارف (همان: 146‑150). در این اثر از «باب» برای جداکردن بخشهای مختلف استفاده شده است؛ اما شیوة جداسازی موضوعات هر باب بسیار شبیه به روش طبقات است. 2ـ4ـ2ـ5 کتاب کرامات الأولیا: این اثررا نظامالدیناحمدصدیقی(متوفی به 1068 هجری قمری) در زندگینامة مشایخ و صوفیه از ظهور اسلام تا زمان حیات مؤلف، در یک مقدمه، سه فصل و یازده طبقه نوشته است: طبقة اول دربارة زندگی و کرامات 29 تن از تابعین؛ طبقة دوم ذکر احوال 32 تن از پیشوایان مذهبی و زهاد و صوفیه؛ طبقة سوم در ذکر احوال 37 تن از بزرگان عرفا؛ طبقة چهارم ذکر احوال 45 تن از بزرگان صوفیه؛ طبقة پنجم بیان احوال 35 تن از مشاهیر عرفا؛ طبقة ششم در احوال 30 تن از عارفان بزرگ؛ طبقة هفتم ذکر احوال 29 تن از عرفای نامدار شبهقاره؛ طبقة هشتم ذکر احوال 23 تن از عرفای معروف؛ طبقة نهم بیان احوال 23 تن از مشایخ صوفیه؛ طبقة دهم ذکر کرامات بعضی از مشایخ شبهقاره و طبقة یازدهم در ذکر عقلای مجانین؛ در ادامه نیز بخش نساء واصلات است (همان: 124‑129). 2ـ4ـ2ـ6 کتاب مرآتالأسرار: تألیف عبدالرحمن چشتی صابری (متوفی به 1094 هجری قمری) در دو جلد و دربردارندة سرگذشت مشایخ صوفیه از ظهور اسلام تا روزگار مؤلف است. این اثر در یک تمهید، یک مقدمه، ذکر دوازده سلسله و بیست و سه طبقه ترتیب یافته است. طبقات بیستوسهگانة آن براساس ترتیب تاریخی و سلسله پیران صوفیه تدوین شده و به قرار زیر است: طبقة اول شامل خلاصهای از زندگی پیامبر (ص) و خلفای راشدین و همچنین عشره مبشره؛ طبقة دوم در ذکر خلاصهای از احوال امامان معصوم (ع)؛طبقة سوم در احوال شش تن از بزرگان صوفیه؛ طبقة چهارم احوال پنج تن از بزرگان صوفیه؛ طبقة پنجم احوال دوازده تن از مشایخ صوفیه؛ طبقة ششم احوال ده تن؛ طبقة هفتم در احوال یازده تن؛ طبقة هشتم در احوال ده تن از مشایخ؛ طبقة نهم در احوال ده تن؛ طبقة دهم در احوال ده تن؛ طبقة یازدهم در احوال یازده تن از بزرگان تصوف؛ طبقة دوازدهم در احوال ده تن؛ طبقة سیزدهم در شرح حال دوازده تن؛ طبقة چهاردهم در احوال ده تن؛ طبقة پانزدهم در احوال دوازده تن؛ طبقة شانزدهم در شرح حال سیزده تن؛ طبقة هفدهم در ذکر احوال هجده تن؛ طبقة هجدهم شانزده تن؛ طبقه نوزدهم ذکر احوال شانزده تن؛ طبقه بیستم در ذکر احوال نوزده تن؛ طبقه بیستویکم در شرح حال نوزده تن؛ طبقه بیستودوم در ذکر احوال هجده تن و طبقه بیستوسوم در ذکر احوال نوزده تن از مشایخ تصوف نوشته شده است (همان: 151‑161). 2ـ4ـ2ـ7 نفحات الأنس من حضرات القدس: اثر نورالدین عبدالرحمن جامی (817‑898 هجری قمری) دربارة زندگینامه و سخنان بیش از ششصد تن از عارفان و صوفیان مسلمان، هند، خراسان، عراق و مصر، از نخستین آنان تا روزگار مؤلف است. جامی بر آن بود که طبقاتالصوفیة خواجه عبدالله انصاری را ـ که به زبان هروی کهن نوشته شده بود ـ به زبان روزگار خود بگرداند. درواقع، این اثر تحریر دیگری از طبقاتالصوفیة انصاری و همچنین طبقاتالصوفیة سلمی نیشابوری است که نویسنده برای تکمیل آن از منابع مشهور فارسی و عربی دیگر استفاده کرده است (همان: 177‑179). نفحاتالأنس با مقدمهای در شرح اصطلاحات صوفیه آغاز میشود و هیچگونه ترتیب تاریخی یا جغرافیایی روشن و استواری در آن مراعات نشده است. بخش نخستین کتاب در مواردی برپایة طبقاتالصوفیة انصاری است. اگر بتوان طرح ازپیشاندیشیدهای برای ترتیب مطالب کتاب تصور کرد، باید گفت مؤلف از آغاز بر آن بوده است آنچه درباب خواجگان نقشبندیه میآید، در قلب کتاب قرار دهد (جامی، 1370: سی و پنج مقدمة مصحّح). در این اثر، برخلاف الگوی اولیة آن (طبقاتالصوفیه) ملاک طبقهبندی دیده نمیشود و اگر هم عنوان طبقه در کنار اسم یک شخصیت قرار گرفته، فقط به این دلیل است که در طبقاتالصوفیة انصاری در کنار آن اسم قرار داشته است. بررسی شرح حال صد شخصیت از مشایخ عرفان در نفحاتالأنس (بهترتیب از شخصیت اول تا صدم) نشان میدهد که تنها در کنار نام بیست و شش تن، شمارة طبقة او ذکر شده است. در این میان شمارة یازده تن «طبقة الاولی»، یازده تن «طبقة الثانیه»، سه تن «طبقة الثالثه» و یک تن «طبقة الخامسه» است. نتیجة این بررسی بیانگر نظم خاصی نیست و حتی نشان میدهد که اساس کار جامی به هیچ وجه طبقات نیست؛ بنابراین نفحاتالأنس عبدالرحمن جامی را، ورای هدف اولیة مؤلف، بیشتر میتوان جزو تذکرههای عرفانی به شمار آورد تا متون طبقاتالصوفیه. 2ـ4ـ3 آثاری با نام و ساختار طبقات 2ـ4ـ3ـ1 طبقاتالصوفیة سلمی: این کتاب تألیف ابوعبدالرحمن محمد بن حسین سلمى، در شرح حال صوفیه و نخستین نمونة برجایمانده از طبقاتالصوفیه است که حدوداً اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجرى به زبان عربی نوشته شده است. او در کتاب خود مشایخ صوفیه را به پنج گروه طبقهبندى کرده و در هر طبقه از بیست صوفى نام برده است. اهمیت و برخى از ویژگىهاى طبقاتالصوفیة سلمی شامل موارد زیر است: ـ نخستین کتابى که مشایخ عرفان را طبقهبندى و آنان را شخص به شخص شناسایى کرده است. ـ انسجام و انضباطى که در متن دیده مىشود، این اثر را جزو نخستین و بهترین تذکرههای عرفانى قرار داده است؛ بهگونهای که بهطور مستقیم یا غیرمستقیم در خلق تذکرههاى عرفانی پس از خود تأثیر داشته است. ـ سلمی نقطة آغاز مناسبی براى ذکر نام مشایخ عرفان دارد و سرآغاز تصوف را پس از دورة تابعانِ تابعان مىشمارد. او در طبقات از کسانى اسم برده است که به دورة پس از توابع مربوط هستند. او در طبقات خود از افرادى نام برده است که عارف و دارای حالات و کرامات بودهاند؛ همچنین رجال صوفیه را برحسب نزدیکى زمانى طبقهبندى کرده است؛ بنابراین تذکرة او طبقاتالصوفیه در معنای واقعی کلمه است، نه فهرستى از صحابه و توابع که درعینحال نام بعضى از عارفان را هم در خود داشته باشد. ـ رسالهاى مختصر دربارة شرح حال بانوان صوفیه با عنوان «ذکر النسوة المتعبدات الصوفیات» در انتهاى کتاب افزوده شده که شیوة کار نویسنده در این رساله همانند کتاب طبقات است؛ با این تفاوت که به معرفى بانوان عارف و صوفی مسلک اختصاص یافته است (شاکری، 1385: 5‑16). 2ـ4ـ3ـ2 کتاب طبقاتالصوفیة انصارى: خواجه عبدالله انصاری مستقیماً طبقاتالصوفیه را ننوشته؛ این اثر حاصل سخنان او به زبان دری و لهجة هروی است که در مجلس وعظ تقریر میکرده است و بعد از مرگ او یکی یا بیش از یکی از مریدان او آنها را مینوشته و بعدها بهصورت کتاب عرضه کرده است. این کتاب برخلاف طبقاتالصوفیة سلمی و حتی سایر آثار انصاری، ترتیب و تبویب منظمی ندارد. انصاری پس از یک مقدمة آغازین، به فایدة شنیدن سخن نیکان و حکایت پیران و احوال ایشان با استناد به احادیثی چند از پیامبر (ص) و سخنانی از مشایخ طریقت اشاره کرده است و سپس تقریرات او درباب پیران و درویشانِ اهل معرفت آغاز میشود. در این کتاب، صوفیان به شش طبقه تقسیم شدهاند. در هر طبقه نام و نشان گروهى از شخصیتهاى عرفانى و صوفى و سخنانى تأملبرانگیز از آنان نقل شده است. طبقة اول با ابوهاشم صوفى آغاز شده است؛ او اولین شخصى بود که در تاریخ تصوف و عرفان اسلامى «صوفى» نامیده شد. طبقة ششم با ابوعلى دقاق پایان یافته که در سال 405 ق. درگذشته است. در این اثر دربارة 267 تن از شخصیتهاى صوفى بهطور مستقیم و غیرمستقیم، بحث و به آنان توجه شده است. افزونبر بحث سرگذشتنامهای کتاب، انصاری اطلاعات وسیعی درباب مباحث مختلف عرفانی ارائه کرده و همچنین این اثر دربردارندة دریافتها، مواجید و مناجات پیر هرات است (رادفر، 1386: 116). 2ـ4ـ3ـ3 کتاب حلیة الأولیا و طبقة الأصفیا: این کتاب تألیف احمد بن عبدالله، مشهور به ابونُعَیمِ اصفهانی (336‑430) به زبان عربی است. ابونعیم اصفهانی افراد یادشده در حلیةالأولیاء را به پنج طبقه تقسیم و مقام معنوی و اخلاقی آنان را گزارش کرده است: طبقة نخست در شرح حال خلفای اربعه؛ طبقة دوم در معرفی سایر صحابه که در رتبة پس از خلفا قرار داشتند؛ طبقة سوم در شرح حال اهل صفه؛ طبقة چهارم دربارة زنان پرهیزگار از صحابه که این بخش با شرح حال حضرت زهرا (س) و همسران پیامبر آغاز شده است و طبقة پنجم دربارة تابعان و تابعانِ تابعان است. بیشترین مطالب این کتاب، مربوطبه طبقة پنجم و بیان احوال تابعان تابعانی است که در شمار فقها و محدّثان، امیران زاهد و عرفای بزرگ بودهاند. این کتاب در سال 1346 هجری شمسی در الازهر مصر، در ده مجلد به چاپ رسیده است (سجادی و سید عرب، 1393: 1‑2؛ به نقل از دانشنامه جهان اسلام، ذیل مدخل حلیة الأولیا). 2ـ4ـ3ـ4 کتاب طبقاتالصوفیه مناوی یا الطبقاتالکبری: این اثر تألیف زینالدین محمد عبدالرئوف مناوی (925‑1021 هجری قمری) مجموعهای پنج جلدی است که در جلد اول تا سوم تحت عنوانالطبقاتالکبری با نام الکواکب الدریه فی تراجم الساده الصوفیه پس از هشت باب در سیرة پیامبر اکرم (ص) به شرح حال اولیای الهی و صوفیان در یازده طبقه بهترتیب حروف الفبا اختصاص یافته است. جلد چهارم تحت عنوان الطبقاتالصغری با نام إرغام أولیاء الشیطان بذکر مناقب أولیاء الرحمن مشتمل بر مقدمهای مجزا و کلیاتی در شش باب (در ترغیب به حب اولیای الهی و رد بر منکرین آنها و نیز پنجاه و نه اصل در علم تصوف) است؛ پس از آن شرح حال اعلام تصوف بهترتیب حروف الفبا آورده شده است. در این اثر هم عنوان و هم ساختار، طبقات است و هم موضوع آن به زهاد و صوفیه اختصاص یافته است، با این حال کمتر به ذکر رابطة استادی و شاگردی توجه شده است.
جدول شمارة 2: نمونههای طبقاتالصوفیه و آثار مشابه
3ـ نتیجهگیری پس از شناسایی نمونههای طبقاتالصوفیه از میان انواع تذکرههای عرفانی و براساس مطالعه موردی نمونههای در دسترس و تحلیل اشتراکات و تفاوتهای موجود میان نمونهها، این نتیجه به دست آمد که در میان همة آثار این گونه، طبقاتالصوفیة سلمی نیشابوری کاملترین اثر در نوع خود است و نظم، تبویب و طبقهبندی آن در هیچ اثر دیگری تکرار نشده است. پس از آن طبقاتالصوفیه خواجه عبدالله انصاری را میتوان دومین نمونة کامل معرفی کرد، البته اثر او بهدلیل روش خاص پیدایش، نظم و تبویب اثر سلمی را ندارد؛ اما بهسبب آنکه شرححالنویسی صوفیه جزو آثار تبلیغی و گاه تعلیمی آنان به شمار میرود، طبقاتالصوفیة انصاری در این باره بسیار کاملتر از نمونة اول است. همچنین، بر مبنای مطالعة انجامشده میتوان فهمید اگرچه نفحاتالأنس جامی ادامة طبقات الصوفیة سلمی نیشابوری و انصاری معرفی شده است ـ با وجود اهمیت فراوان در میان تذکرههای عرفانی ـ ویژگیهای اصلی و اولیة طبقاتالصوفیه را ندارد. نمونههای دیگر این گونه که بهمرور زمان به وجود آمده است ـ ضمن داشتن ارزش و جایگاه در مجموعه تذکرههای عرفانی ـ یا از دیدگاه محتوا، تکرار مطالب پیشین بوده و یا ازنظر طبقهبندی بهگونهای از ملاکهای اولیة طبقاتنویسی عدول کردهاند؛ بنابراین پس از مطالعة نمونهها و بنابر دلایلی که در سطرهای پیشین به آنها اشاره شد، دو اثر معروف طبقاتالصوفیة سلمی نیشابوری و طبقاتالصوفیة خواجه عبدالله انصاری بهترتیب، دو نمونه کامل این گونة ادبی ـ عرفانی شناخته شدند. بهطور کلی، ویژگیهای مشترک و عام همة نمونهها عبارت است از: 1) طبقهبندی در طبقاتالصوفیه به معنی تفکیک دورههای عرفان است. این درحالی است که تفکیک دوره در هیچیک از گونههای همسنخ دیگر وجود ندارد. 2) اهمیت طبقهبندی در طبقاتالصوفیه در این است که برای شناخت علمی و شخصیتی یک فرد، شناخت معاصران وی بسیار اهمیت دارد؛ تا بتوان جایگاه و تأثیر و تأثرات او را بهدرستی فهمید. 3) نویسندگان طبقاتالصوفیه در هر طبقه به اعضای منحصربهفرد آن طبقه پرداختهاند. 4) تأثیرپذیری و استفاده از قرآن و حدیث از ویژگیهای آشکار و اصول اولیة طبقاتالصوفیه است. 5) جنبة تعلیمی و الگوبخشی در طبقاتنویسی صوفیانه بااهمیتتر از ثبت و ضبط سرگذشت مشایخ است. 6) در طبقاتالصوفیه، ضمن داشتن شیوة روایی و داستانانگاری، غالباً جنبة تقدسبخشی به شخصیتها پررنگ است. همچنین، نتایج پژوهش بیانگر آن است که بهطور کلی میان تاریخ با سیرهنویسی، طبقاتالصوفیهنگاری و تذکرة عرفانی وجوه اشتراک و افتراق توجهبرانگیزی وجود دارد. مهمترین وجوه اشتراک عبارت است از: ـ اولین وجه اشتراک هر سه گروه با هم و نیز با ژانر تاریخ، ثبت و ضبط وقایع زندگی افراد (شخصیت سیاسی، مشایخ دینی و عرفانی) است. ـ دومین وجه اشتراک میان تاریخ و گونههای بالا در این است که همة موارد نخبهگرا هستند؛ به این معنی که همانگونه که ژانر تاریخ به طبقات برتر سیاسی و قدرت اجتماعی معطوف است، گونههای تاریخنویسی صوفیانه در حوزة ادبیات عرفانی (شامل تذکرة عرفانی و طبقاتالصوفیه) به بزرگان دین و مشایخ عرفان و تصوف توجه دارد. ـ سومین وجه اشتراک تاریخ با سه گونة سیرهنویسی، طبقاتالصوفیهنگاری و تذکرة عرفانی شیوة بیان روایی آنهاست. در مقابل، اساسیترین تمایز میان گونههای تاریخنویسی صوفیانه (شامل تذکره عرفانی و طبقاتالصوفیه) از ژانر تاریخ، تفاوت در نوع نخبهگرایی آنهاست؛ زیرا درحالی که تاریخ به شخصیتهای برجستة قدرت و سیاست میپردازد، تاریخنویسی حوزة ادبیات عرفانی، بهویژه طبقاتالصوفیه، به نخبگان و مشایخ عرفان و تصوف توجه دارد. همچنین براساس محتوای آثار این گونة ادبی، ورای نقش تاریخنگارانة آن، میتوان کارکردهای مختلف اعتقادی، اجتماعی و فرهنگی را در نظر گرفت که در دیگر گونههای همسنخ یا وجود ندارد و یا حضورشان بسیار کمرنگتر از طبقاتالصوفیه است. وجود ویژگیهای اختصاصی بالا در طبقاتالصوفیه بهاندازهای بارز است که به ما اجازه دهد تا آن را ژانری مستقل در حوزة ادبیات عرفانی معرفی کنیم.
پینوشت
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 942 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 359 |