تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,651 |
تعداد مقالات | 13,405 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,212,349 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,076,385 |
ارتقا و ساماندهی ساختار راستة بازارهای سنتی با تأکید بر پیکرهبندی و همپیوندی فضایی نمونة پژوهش: بازار کرمانشاه | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
جغرافیا و برنامه ریزی محیطی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 6، دوره 31، شماره 3 - شماره پیاپی 79، مهر 1399، صفحه 79-106 اصل مقاله (1.05 M) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/gep.2020.123372.1313 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
حسن سجادزاده* 1؛ مهسا عباسی کرناچی2؛ ندا سهرابی3 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشیار، طراحی شهری، دانشکده هنر و معماری، دانشگاه بو علی سینا، همدان، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2کارشناسی ارشد برنامه ریزی شهری و منطقهای، دانشکده هنر و معماری، دانشگاه آزاد اسلامی واحد همدان، همدان، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3کارشناسی ارشد طراحی شهری، دانشکده هنر و معماری، دانشگاه بوعلی سینا، همدان، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نابسامانیها و ناهنجاریهای ایجادشده در ابعاد مختلف کالبدی، عملکردی و معنایی که پیامد بیتوجهی به ساختار و سازمان فضایی شهرهای کهن و استخوانبندی اصلی آنهاست، لزوم بازنگری و کنکاش را در روشهای مطلوبتر طراحی و ساماندهی فضاهای شهری قطعی میکند. هدف از پژوهش حاضر، بررسی تأثیر پیکرهبندی و همپیوندی فضایی بهمثابة مشخصههای رابطهای در شناخت فضایی بازارهای سنتی است. در این پژوهش از برنامة گراف استفاده شده است؛ نرمافزاری تکمیلی و مناسب با آیتمهایی که نقش مهمی در شناخت فضایی دارد. در این نرمافزار که توانایی مشخصکردن ریزترین خطوط محوری را دارد، نقشهها با فرمت JPEG وارد میشود. در پژوهش پیش رو، محدوده، بازار اسلامی و بازار زرگرهای شهر کرمانشاه در ایران انتخاب شده است. محدودة پژوهش به 4 محدوده تقسیم شده است که با توجه به نتایج بهدستآمده در محدودة 2 و 4، فضای سبز کاربریهای شاخص را تشکیل میدهد. با توجه به مطالعات انجامشده براساس نظریة چیدمان فضایی، بخشهای شمالی بدنة این مناطق نسبت به سایر نقاط این منطقه، عمق فضایی بیشتر و همپیوندی کمتری دارد. ایجاد همپیوندی و انسجامبخشی در سازمان فضایی شهرها، هم برای باززندهسازی بافت قدیم بهویژه استخوانبندی قدیم شهر کارایی دارد و هم برای رفع نابسامانیهای بافتهای شهری معاصر مناسب است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
همپیوندی؛ ساماندهی؛ عمق فضایی؛ بازار کرمانشاه | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه طرح مسئله گسترش روزافزون شهرها، اقدامات فوری عمرانی را میطلبد و شهر ناگزیر از پذیرش تغییرات است. نشناختن و درکنکردن سازمان و ساختار اصلی شهرها و تلاشنکردن برای حفظ، باززندهسازی و ساماندهی آن، آسیبهای فراوانی به ارزشهای نهفته در شهرها و الگوهای شهرسازی سنتی ایران وارد کرده است. تأثیر سوء بعضی خیابانکشیهای جدید در متلاشیکردن مجموعههای ارزشمند و کهن شهرها نیز، با شروع دوران جدید در زندگی شهرهای معاصر، به ازهمگسیختگی ساختار بیشتر شهرهای ایران منجر شده است. در دوران اخیر، پراکندگی عناصر شهری و فعالیتهای عمومی و به بیان دیگر، تغییر الگوی ساختاری مراکز و بخشهای مختلف موجب بروز نابسامانیهایی در سازمان فضایی شهر شده است. کاربریهای شهری که بیشتر در نواحی محدود مرکز شهر در مراحل مختلف تکامل یافته بودند، با رونق بازار اراضی شهری و بخش خدمات، گسترشی لجامگسیخته یافتهاند. تغییر گرایشهای شهری در زمینههای متفاوت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، رشد شهری مبتنی بر مهاجرت، نبود سیاستهای درست توسعه و نابسامانی توزیع کاربریهای شهری، به ناهماهنگی در ترکیب بناها، تفکیک ساختارها و تفکیک عملکردها، نبود سلسلهمراتب در قلمروهای عمومی، تضاد در الگوهای مختلف ترکیب توده و فضا و تمایز آشکار میان نو و کهنه انجامیده است؛ به گونهای که شهر را همچون پارهای جدا از هم شکل داده و وضعیتی از انفصال را به نمایش گذاشته است. در چنین شرایطی پاسخ به شکاف میان وضعیت موجود و آنچه مطلوب مینماید، ما را به شکلی منسجم از سازمان فضایی شهر رهنمون میکند. آثار باستانی و ابنیة سنتی، یکی از مهمترین عوامل شناساندن فرهنگ و تمدن نیاکان هر قوم و ملتی است. از میان این آثار، بازار، یکی از اصلیترین اجزای تشکیلدهندة ساختار شهری و مرکز انجام تبادلات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است. متأسفانه در روند توسعة کالبدی در بسیاری از شهرهای تاریخی ایران به ساختار و شکل بافت تاریخی و سنتی شهر توجه کافی نشده است؛ در این میان، بازار کرمانشاه با طول 2700 متر همانند بسیاری از بازارهای سنتی با داشتن اجزای مختلف از این تغییر مستثنی نبوده است. ساخت خیابان سپه یا مدرس فعلی در سال 1314 که به انقطاع بازار سرپوشیدة کرمانشاه و جدایی دو راستة زرگرها و اسلامی منجر شد، نمونة بارزی از بیتوجهی به زمینة کالبدی و وضعیت موجود این بنا و اجرای شتابزدة این خیابان است. در حال حاضر مشکلات خاصی چون نبود همپیوندی فضایی و کالبدی در دو راستة این بازار دیده میشود؛ دو راستهای که زمانی به هم متصل بودند. نابسامانیها و ناهنجاریهای ایجادشده در ابعاد مختلف کالبدی، عملکردی و معنایی که پیامد بیتوجهی به ساختار و سازمان فضایی شهرهای کهن و استخوانبندی اصلی آنهاست، لزوم بازنگری و کنکاش را در روشهای مطلوبتر طراحی و ساماندهی شهری قطعی میکند؛ از این رو بهمنظور جلوگیری از افزایش نابسامانیها در شهر، ضرورت دارد اقدامات منفرد و پراکنده در ارتباط با یکدیگر قرار گیرد و بین محورها و عناصر تاریخی مانند بازارها و کارکردهای مهم کنونی در گسترة شهر، پیوندی ظریف، اما ناگسستنی ایجاد و استقرار اتفاقی عناصر شهری منتفی شود. ازجمله نظریهها و روشهایی که ساختار و پیکرهبندی فضاهای شهری را بررسی میکند، نظریة space syntax یا چیدمان فضاست. همپیوندی فضایی بهمثابة یک ارزش فضایی در تحلیل ساختار فضایی، مفهومی است که براساس روش چیدمان فضا توسعه داده شده است. نظریة حرکت طبیعی طرح خیابان را بهمثابة عاملی اصلی بر حرکت عابران پیاده در داخل شهر مؤثر میداند (Dhanani et al., 2017: 54- 69). استفاده از روش همپیوندی فضا برای ارتقای کیفیت ساختارهای فضایی موجود در پس شکلها و ساختارهای فضایی است که در سال 1984 میلادی، هیلیر و هنسون[1] در رشتههای مختلف ازجمله شهرسازی بنیان گذاشتند. براساس کاربرد، این فرایند و روش بهویژه در بافتهای تاریخی و شهری به روش نمودار توجیهی استفاده شد و زمینة کاربرد آن در فرایند کیفیتبخشی به محیطهای شهری رواج یافت. این روش بهدنبال معنابخشی به شیوة زندگی شهروندان و در پی همپیوندی فضا برای ایجاد راحتی و تعاملات کاربران با فضاهای شهری است؛ به این ترتیب که هرچه میزان همپیوندی یک راسته یا بافت بیشتر باشد، پتانسیل حرکت عابر پیاده و کیفیت پیادهمداری برای استفادهکنندگان مطلوبتر خواهد بود؛ بنابراین در این پژوهش تلاش شده است با استفاده از تکنیک space syntax، ساختار فضایی بازار سرپوشیدة کرمانشاه در دو راستة زرگرها و اسلامی تحلیل شود تا به این وسیله تغییرات خلق فضا در طول زمان درک و درنهایت با روشی درست برای ارتقا و ساماندهی فضا اقدام و انسجام فضایی از دست رفته دوباره برپا شود. هدف اصلی ما در این پژوهش، بررسی، ارتقا و ساماندهی ساختار راستههای بازار سنتی کرمانشاه با تأکید بر پیکرهبندی و همپیوندی فضایی است. پژوهش حاضر بهدنبال پاسخ به پرسشها و اثبات فرضیههای زیر است: - چگونه با استفاده از رویکرد همپیوندی فضا، ساختارهای بازارهای سنتی ارتقا داده میشود؟ - ساختار سنتی بازار سرپوشیده ازلحاظ بصری مناسب نیست. - بهرهگیری از اتصالات فضایی و ارتباط میان راستههای متعدد نقش مهمی در همپیوندی فضایی دارد. - شناخت تنوع فضایی و عملکردی و پیوند آنها نقش مهمی در افزایش کیفیت بازار دارد. - با یک برنامهریزی مناسب و منسجم میتوان برای ارتقای هویت بازارهای سنتی اقدام کرد.
پیشینة پژوهش ریشههای تکنیک چیدمان فضا را میبایست در حوزة مطالعات فضا- ریختشناسی دانست. این مطالعات از جنگ جهانی دوم در دانشگاه کمبریج و به اعتبار کارهای لسلی مارتین و لیونل مارچ [2]در مقام بنیانگذاران مرکز شکل شهری و مطالعات کاربری زمین انجام شد (Zamani and Honarvar, 2012: 1- 18). این روش را در سال 1984 م هیلیر و هنسون با هدف تغییر این انگاشت بنیان گذاشتند که دانش [3]لزوماً باید اول در رشتههای علمی و دانشگاهی تولید و سپس در علوم کاربردی [4]استفاده شود (Hillier and Hanson, 1997: 1- 5). امروزه این روش کاربردهای متنوع و فراوانی یافته است. کشف و تجزیه و تحلیل ساختار اصلی شهر، بررسی حجم تردد عابر پیاده، مکانیابی کاربریهای شهری، طراحی کاربریهای ویژة شهری، بررسی جداییگزینیهای شهری، تثبیت و تحلیل فرایند پویای رشد شهر در طول تاریخ، سنجش احتمال بزهکاری، تحلیل بنا، بیان ویژگیها و شیوة ساخت الگوهای فضایی که جوامع انسانی شکل دادند و همچنین بیان چگونگی ارتباط الگوهای فضایی با الگوهای اجتماعی، بخشی از این کاربردهاست (Bahraini and Taqaban, 2011: 6). روش چیدمان فضا به کمک مفهوم شعاع همپیوندی قادر است میزان عبور پیاده را پیشبینی کند. تجربه ثابت کرده میزان همپیوندی یک گره با میزان استفاده از آن گره یا میزان عبور پیاده در آن گره مرتبط است؛ تا حدی که این معیار بهمثابة «پتانسیل حرکت»[5] شناخته شده است (Raford and Ragland, 2003: 66- 74; Penn, 2003: 30- 65; Hillier, 1996: 10- 64)؛ به این ترتیب که هرچه میزان همپیوندی یک خیابان بیشتر باشد، پتانسیل حرکت عابر پیاده در آن بیشتر و درنتیجه فضا برای استفادهکنندگان مطلوبتر خواهد بود. در کنار مفهوم پتانسیل حرکت، مفهوم دیگری به نام «حرکت طبیعی»[6] بیان میشود که مبین رابطة میان ساختار شهر و شیوة قرارگیری فضاهای شهری در کنار یکدیگر با تراکم تردد عابر در آن است. حرکت طبیعی، مفهوم دیگری را به دنبال دارد که «اقتصاد حرکت»[7] نامیده میشود؛ حرکت طبیعی و درنتیجه شبکة شهری از راه جذب حرکت بر الگوهای کاربری تأثیر خواهد گذاشت و الگوهای کاربری پس از شکلگیری، حرکت طبیعی را تشدید خواهد کرد؛ به این ترتیب چرخهای از تأثیرات تشدیدکننده شکل میگیرد و این چرخه، الگوی شهری را سامان خواهد داد (Hillier, 1996: 10- 64). یکی دیگر از تحلیلهای نقشة همپیوندی، تعیین میزان عمومی یا خصوصیبودن فضاها و شناسایی بخشهای دورافتادة شهری است که با معیار «عمق» در نمودار توجیهی لحاظ شده است. روش چیدمان فضا درزمینة سنجش میزان خوانایی یک فضا نیز از قابلیتهایی برخوردار (Penn, 2003: 30- 65) و قادر است ساختار اصلی شهر را مشخص کند (Hillier, 2003: 213- 251). این روش علاوه بر علمیکردن فرایند طراحی، خلاقیت آن را نیز افزایش میدهد (Hillier and Penn, 2004: 501- 511). هیلیر و همکاران دربارة شهر سانتیاگو در شیلی و شهر لندن و همچنین ووگان در شهر لندن مطالعاتی را انجام داده و از روش چیدمان فضا و تحلیل شاخصهای مطرحشده در این نظریه استفاده کردهاند (Hillier et al., 2000: 61- 96; Hillier and Vaughan, 2007: 205- 230; Vaughan, 2005: 231- 250). در دهههای گذشته پژوهشها و کارهای تطبیقی و اصلاحی زیادی برپایة این نظریه انجام شده، ولی در ایران مبانی نظری و روشهای این نظریه برای نخستینبار در سال 2002 مطرح شده است (Abbas Zadegan, 2002: 64- 75 Jamshidi, 2003: 20- 25;) . معماریان[8] (2002) جزو نخستین پژوهشگرانی بوده که نظریة چیدمان فضا را معرفی کرده است. پس از آن با استفاده از این روش، تحلیلهایی درزمینة شهری در ایران انجام شده است (Yazdanfar et al., 2008: 58- 69, Reismanchian, 2010: 49- 56, Mokhtarzadeh et al., 2012: 43- 62). ون نیز و دی رویج با مطالعۀ نحوۀ استفادۀ افراد از خیابانهای سه محله در شهر نوتردام در هلند به تأثیر ساختار خیابانها در تقویت زندگی خیابانی و احساس امنیت کاربران پی بردند. همپیوندی زیاد شبکۀ خیابانها (در مقیاس کلان و پیوند با شبکۀ شهری) سبب حضور افراد متنوعی در آنها میشود و مناطق مسکونی را امنتر میکند؛ همچنین ساختار غیرهمپیوند یکی از محلهها، حضور مردم را در خیابانها محدود کرده و سبب احساس ناامنی در نقاط منزوی آن شده است (Van Nes and De Rooij, 2015: 1- 19). یزدانفر و همکاران از روش چیدمان فضا برای تحلیل ساختار فضایی شهر تبریز با محدودة بارو استفاده کردهاند. نتایج این پژوهش بیان میدارد تفاوت محسوسی در میزان دسترسی و اهمیت عملکردی بافت ارگانیک شهر در قدیم و بافت جدید شهر (پس از خیابانکشیها) وجود دارد؛ به نحوی که باعث برهمخوردن تعادل فضایی و کاهش راندمان فضا شده است (Yazdanfar et al., 2009: 58- 69). ریسمانچیان و سایمون بل در پژوهش دیگری جداافتادگی فضایی بافتهای فرسوده را در ساختار شهر تهران با روش چیدمان فضا بررسی کردهاند. نتایج این پژوهش، ارائة مدارک مستدل دربارة چگونگی جداافتادگی فضایی بافتهای فرسوده از ساختار شهر تهران و رفع نقص رواییبودن مطالعات تاریخی است؛ همچنین تفاوت بین جداافتادگی فضایی اجباری و انتخابی در بافتهای مختلف شهری پررنگ و روشی کاربردی برای شناخت این پیچیدگی ارائه میشود (Rismanchian and Bell, 2011: 49- 56). لِی و همکاران نیز روابط بین پیکرهبندی فضایی، رفتار فضایی و شناخت فضایی را روی خوانایی و نمایانی بررسی کردند. نتایج پژوهش آنها نشان داد توصیف چیدمانی پیکرهبندی فضایی با مواضع نظری شناخت فضایی برای تحقق تجربة فضایی انسان ترکیب میشود و مشارکت پیکرهبندی فضایی یک اساس ویژه را در فهم نقش پیکرهبندی در شناخت و رفتار محیطی فراهم میکند (Lay et al., 2005: 129- 135). در پژوهشی که پیپونیز و همکاران دربارة ارتباط بین اتصالات و تراکم شهری انجام دادند، بر نقش اتصالات و پیکرهبندی فضایی در انسجام ساختار فضایی شهرها تأکید شد. آنها به این نتیجه رسیدند که اتصالات بیشتر سبب جریان حرکت بیشتر و جذب بیشتر عابر پیاده در فضا میشود (Peponis et al., 2007: 815- 840). بیزیوسی و همکاران در پژوهشی در ارتباط با ساختار و شکل شهری، رشد شهر، الگوهای فضایی و چگونگی پراکنش فضایی را تحلیل و بر نقش مورفولوژی شهر در کیفیتبخشی اجتماعی و اقتصاد فضا تأکید کردند (Besussi et al., 2010: 13- 31). در پژوهش دیگری که توپکو و همکاران (2014) با عنوان «مقایسـة مورفولوژیکی مناطق مسکونی در سانفرانسیسکو» انجام دادهاند، با پرداختن به مقایسة مناطق مسکونی ازنظر چیدمان فضایی با الگوهای مختلف مربوط به خواص مورفولوژیکی فضا، مهمترین شاخصهای مؤثر بر کیفیتبخشی به فضا را دسترسی، همپیوندی محلی و فراگیر، خوانایی و تراکم بیان کردهاند. یان سانگ و گریت جان نپ نیز در پژوهش خود با تکنیک چیدمان فضا به این نتیجه رسیدند که بلوکهای بزرگ باعث کاهش اتصالپذیری شده و نتیجة آن، کاهش دسترسی و میزان شبکة اتصال بوده است (Knaap and Song, 2004: 210- 225). مبانی نظری پژوهش نظریة چیدمان فضا با قدمتی حدود یک دهه، در واژگان فارسی معادل چیدمان فضا، نحو فضا یا دستورزبان فضاست (Hamedani Golshan, 2014: 85- 92). مفهوم پیکرهبندی فضایی بر نحوة ارتباط میان فضاها تأکید دارد. نظریة چیدمان فضا ضمن بررسی ارتباطات فضایی، نتایج را بهصورت دادههای گرافیکی و ریاضی ارائه میکند. با استفاده از این تحلیلها، به ارتباط متقابل کالبد فضا و رفتارهای کاربران پی برده و حتی پیشبینیپذیر میشود (Yazdanfar et al., 2008: 58- 69). این نظریه بهمثابة یکی از سامانههای پژوهش مطرح و بیشتر از بقیة نظریهها در معماری معاصر به آن توجه شده است (Groot, 2005: 307). عبارت اسپیسسینتکس[9] برای توصیف آن دسته از رفتارهای اجتماعی و فرهنگی استفاده میشود که بهصورت گزینشی و اختیاری انجام میگیرد. از این نظریه، معماران و طراحانی همچون نورمن فاستر و ریچارد راجرز[10] استفاده کردهاند (Yazdanfar et al., 2008: 58- 69). پیکرهبندی فضایی و نحوة ترکیب فضاهای شهری، عامل اصلی الگوی توزیع فعالیتهای اجتماعیاقتصادی مانند توزیع کاربریهای تجاری، قومیتهای مختلف، جرائم شهری و حرکت در سطح شهر است (Hillier and Vaughan, 2007: 205- 230)؛ همچنین این عامل تأثیر مهمی بر رشد نواحی از راه افزایش دسترسی به فضا بهویژه در محیطهای تجاری دارد (Giannopoulou et al., 2016: 153- 159). چیدمان فضا که بهصورت کلی از سه نظریه در حوزة فلسفی، جغرافیای انسانی و ریاضی استفاده میکند، از نرمافزارهای مرتبط برای مدلسازی و محاسبات سود میبرد و با کمک شاخصها تحلیل میکند. نقش رایانه در مرحلة مدلسازی و تحلیلها بسیار تأثیرگذار و اجتنابناپذیر است. در حوزة مبانی فلسفی باید به فلسفة نو بهمثابة مبانی این نظریه اشاره کرد. جمشیدی در اینباره به جوهرة پوزیتیویستی نظریة چیدمان فضا اشاره و اظهار میکند که نحوة نگرش آن به پدیدهها و فضاهای شهری متأثر از منطق و تفکر پوزیتیویسم[11] منطقی و اندیشههای ویتگنشتاین [12]در رسالة منطقی- فلسفی است. در حوزة مبانی جغرافیایی نیز دربارة مفهوم فضا در این نظریه توضیح میدهد که منظور فضاهای باز مانند خیابانها، بازارها، اتاقها، راهروها و... است که با موانع بصری و حرکتی مانند دیوار از هم جدا شدهاند. در حوزة ریاضیات به ریاضیات گسسته بهمثابة مبانی این نظریه اشاره میکند که از شاخههای مختلفی مانند ریاضیات ترکیبی، پیچیدگی و نظریة گراف تشکیل شده است که ظرفیتهای بالقوة فراوانی دارد (Jamshidi, 2003: 20- 25). در ادامة این بحث، هیلیر با طرح نظریة «حرکت طبیعی»، نقش پیکرهبندی را در حرکت عابر پیاده بررسی میکند. چنانکه پیکرهبندی فضایی تنها عامل مهم هدایت حرکت پیاده در فضای شهر است و در این زمینه عوامل محلی و خردمقیاس مانند جاذبهای فضایی و کاربری اراضی اهمیت کمتری دارند. پیکرهبندی بر هر دو عامل حرکت و جاذبهای فضایی تأثیرگذار است، اما از آن تأثیر نمیپذیرد. روابط میان حرکت و جاذبهای فضایی نیز متقابل است. در ابتدا پیکرهبندی سبب ایجاد حرکت در فضای شهر میشود؛ سپس کاربریهای عمدتاً تجاری برای بهرهوری از این حرکت در راستای آن مکانیابی و بهمثابة جاذبههای فضایی سبب ایجاد حرکت و افزایش آن میشوند (Hillier et al., 1993: 29- 66)؛ بنابراین این نظریه بر این باور است که حرکت اساساً یک مسئلة مرتبط با ریختشناسی شهر و محصول اصلی، پیکرهبندی فضا و نحوة ارتباط بین عناصر شهری است؛ بهطوری که پیکرهبندی فضایی بهتنهایی بهمثابة عامل اصل پیشبینی حرکت در سطح شهر در نظر گرفته میشود (Toker et al., 2005: 1- 7). در چهارچوب این نظریه، شهرها و مناطق شهری برحسب اتفاق به وجود نمیآیند، بلکه از طرحی خودبهخودی نسبت به زمان و شرایط اجتماعی و اقتصادی پیروی میکنند؛ به بیان دیگر از ساختاری اصلی پیروی میکنند که به ساختار فضایی تعبیر میشود. به همین ترتیب در بسیاری از کشورهای جهان از دهة 1960 به بعد اعتقاد بر آن شد که تهیة طرحهای شالودهای یا ساختاری در دستورکار قرار گیرد؛ بر این اساس لازمة برنامهریزی مؤثر و کارا، شناخت «ساختار اصلی» شهر بود. شناخت ساختار شهر از این رو اهمیت دارد که به دلیل وسعت و بزرگی شهرهای امروزی، برنامهریزان و طراحان قادر به ارائة طرح برای کل شهر نیستند (Bacon, 2008: 253) و اگر توجه خویش را به مهمترین اجزا و عناصر تشکیلدهندة شهر و رابطة بین آنها معطوف کنند، اثر اقدامات شهرسازی افزایش خواهد یافت. ساختار فضایی شهر، مجموعهای مرکب از یک ستون فقرات و شبکهای به هم پیوسته از کاربریها و عناصر مختلف و متنوع شهری است که شهر را در کلیت آن انسجام میبخشد و تاروپودش در همة گسترة شهر تا انتهاییترین اجزای آن، یعنی محلههای مسکونی امتداد مییابد. این مجموعه، شالودة سازمان فضایی- کالبدی شهر و اجزای داخلی آن و مبین ویژگیهای کلی شهر است و سایر ساختمانها در شهر همانند پرکنندهها بینابین بخشهای اصلی این شبکه را میپوشانند (Hamidi et al., 1997: 1). علاوه بر ویژگیهای کالبدی و فیزیکی، ساختار فضایی شهر حاصل فرایندهای تاریخی و شرایط اقتصادیاجتماعی و سیاسی است. برخی پژوهشگران این ویژگیهای تأثیرگذار را در سه گروه مشخصات کالبدی، مشخصات عملکردی و فعالیتها و مشخصات فضایی و بصری طبقهبندی کردهاند (Roshani and Saghafi Asl, 2016: 57- 72)؛ بنابراین ساختار فضایی شهر، شیوة بهطور نسبی پایدار تشکیل عناصر و عوامل شهر است که چگونگی استقرار و نحوة ارتباط بین آنها را با درجة معینی از انتظام و ظرفیت عملکردی سامان میبخشد (Hassanzadeh Ronizi, 2008: 18).
شاخصهایتحلیلساختارفضابااستفادهازروشچیدمانفضا با کمک خطوط بیشماری از طولهای مختلف، رویکرد گرافیکی، یک هندسة اقلیدسی منطقی و دقیق را از عوامل رفتار متقابل در فضای آزاد نشان میدهد. اتصال[13]: مفهوم عینی اتصال به معنی ارتباط فضایی است؛ بدین معنا که هرچقدر مقدار اتصال بیشتر باشد، تعداد ارتباطات فضای مدنظر و دیگر فضاها بیشتر است. میتوان مفهوم کاربردی آن را دسترسی بیان کرد و مقدار عددی اتصال، بیانکنندة تعداد دسترسیهای منتهی به فضای مدنظر است (Mousavi and Zargar Daqiq, 2010: 73). همپیوندی[14]: واژة یکپارچگی و همپیوندی برای ترجمة واژة Integration به کار رفته است (Hamedani Golshan, 2014: 90). منظور از همپیوندی، میزان یکپارچگی یک فضا با فضاهای دیگر است که با مفهوم عمق ارتباط معکوس دارد؛ به این معنا که یک فضا یا همان گره وقتی یکپارچگی زیادی دارد که بقیة گرهها در عمق کمی نسبت به آن قرار گرفته باشند و همین همپیوندی باعث میشود تغییر جهت در کاربر برای رفتن از یک فضا به فضای دیگر صورت گیرد (Peponis et al., 1990: 765; Penn, 2003: 45). شاخص همپیوندی با شاخص اتصال رابطة مستقیم و خطی دارد؛ یعنی هرچه تعداد ارتباطات یک فضا بیشتر باشد و با گرههای بیشتری اتصال داشته باشد، میزان همپیوندی بیشتری نیز دارد (Heidari et al., 2017: 21- 33). عمق: این شاخص در روش چیدمان فضا دو قسمت میشود؛ قسمت اول به معنی عمق متریک یا همان فاصلة میان دو گره است؛ قسمت دوم به معنای تعداد گرههایی است که برای رفتن از گرة یک به گرة دو باید طی شود (Memarian, 2002: 75). گفتنی است شاخص عمق و یکپارچگی رابطة معکوسی با یکدیگر دارند (Haq, 1999: 4). دسترسی: در دو قسمت دسترسی بصری و دسترسی فیزیکی بررسی میشود؛ دسترسی بصری با اسم ایزویست[15] و دسترسی فیزیکی بهصورت عمق متریک محاسبه میشود (Heidari et al., 2017: 21- 33). ایزویست درحقیقت مخروط دید کاربر به فضای اطراف در یک نقطة مدنظر است (Benedikt, 1979: 47). حرکت طبیعی: فضاهای شهری در رفع نیاز تعاملات اجتماعی انسانها که بخش مهمی از آن با تعاملات چهرهبهچهره مرتفع میشود، نقش مهمی دارند. نبود ارتباط چهرهبهچهره و بیواسطة انسانها با یکدیگر پیامدهای زیادی در رابطه با سلامت روانی افراد دارد (Abbaszadegan, 2002: 70)؛ حتی میتوان اظهار داشت عملکرد اجتماعی طرح شهری تا حدی از الگوی حرکت روزمرة آنها مشخص میشود (Legeby, 2013: 99). همانگونه که بیان شد، تجلیگاه این ارتباط و تعامل، فضاهای شهری و معماری است و قسمتی از رفتار کاربران را نیز در محیط شامل میشود. نظریة چیدمان فضا، حرکت طبیعی افراد را در فضا که درحقیقت تردد برای رسیدن از مبدأ به مقصد است، بهصورت مستقیم با ساختار چیدمان فضا مرتبط میداند؛ همچنین بیان میدارد عواملی چون توزیع کاربری اراضی و جاذبة فضایی، تأثیر کمتری بر حرکت طبیعی کاربران دارد (Hillier et al., 1993: 29- 66). منطق حرکت طبیعی به گونهای است که پیکرهبندی فضایی روی حرکت و جاذبة فضایی تأثیر میگذارد، در حالی که خود از آنها تأثیر نمیپذیرد؛ به بیان دیگر افراد از فضایی متأثر از پیکرهبندی فضایی بیشتر عبور میکنند؛ درنتیجه کاربریهایی متناسب با تراکم جمعیت در آن نواحی ایجاد و همین خود باعث افزایش تراکم عبوری میشود (Abbaszadegan, 2002: 73).
بررسی شاخصة انسجام و مؤلفة کیفیت در فضای شهری برای ایجاد انسجام بین فضاهای شهری و یک فضای شهر با کل پیچیدة خود، شاخصههای انسجام فضایی باید به کار گرفته شوند. این شاخصهها عبارتاند از: تخلخل: تخلخل یکپارچگی را طوری حفظ میکند که اشیا گرد هم آیند؛ در حالی که منافذی نیز برای نفوذ در آن بین وجود دارد؛ برخلاف تلاشهای مدرنیستها در از بین بردن هرگونه مرزبندی و همچنین تلاش پستمدرنها در غنیسازی آن (Ellin, 2006: 60). خواناییمرزها: خوانایی یک تابع تعادلی بین محتوای فضا و دسترسی آن به محرکهای متنوع ممکن است. همانطور که لینچ[16] (1960، 1981) ادعا دارد، یک محیط خوانا، یک اصل برای کمک به مردم است تا تصویر ذهنیشان را شکل دهند یا به مردم کمک میکند تا بهطور مؤثرتری فضا را جهتیابی کنند و به محیط واکنش نشان دهند. یکی دیگر از جنبههای ضروری از حرکت و خوانایی در فضای شهری، نفوذپذیری لبههای آن است که اجازة انتخاب مسیر به درون یا بیرون از آن را میدهد (Im Sik et al., 2015: 153- 163). امتزاج: نظم در کوچکترین مقیاس با اجزا و عناصر متضادی حاصل میشود که با یکدیگر ممزوج شدهاند و کشش بصری متعادلی دارند. اجزا و عناصر شهری که قویاً با هم ممزوج شدهاند، مقیاسهای مشابهی دارند و تشکیل یک واحد را میدهند؛ بنابراین در یک واحد نباید اجزا و عناصر ناپیوسته وجود داشته باشد. امتزاج اجزا و عناصر شهری در مقیاس کوچکپایه و بستری برای ایجاد انسجام در ساختارهایی با مقیاس بزرگتر است (Duany and platter- Zyberk, 2014: 32- 35). تنوعو گوناگونی: تنوع فضایی با تنوع عملکردی- تجربی- بصری فراهمشده در فضا مرتبط است. تنوع فضایی برخلاف حس تمایزی که در فضا ایجاد میکند، ارتباط بصری و کالبدی را با تمام فضا بهمثابة یک کل حفظ میکند (Im Sik et al., 2015: 153- 163). ازنظر سالینگاروس تنوعی از عناصر مختلف لازم است تا بعضی عناصر بهمثابة واسط میان عناصر دیگر عمل کنند (Salingaros, 2000: 293- 308). پیوستگی: عناصری که در یک مقیاس مشابه قویاً به هم متصل شدهاند، یک مدول را تشکیل میدهند. درون یک مدول نباید هیچ عنصر اتصالنیافتهای وجود داشته باشد (Salingarus, 2000: 293). سازماندهی: در یک سیستم پیچیده، سازماندهی سلسلهمراتبی از کوچک به بزرگ در تمامی اجزا و عناصر آن وجود دارد. سازماندهی سلسلهمراتبی برای دستیابی به انسجام به وجود اجزایی در ابعاد و اندازههای مختلف نیاز دارد تا با کل هماهنگ شود؛ اجزایی مکمل و متضاد که با یکدیگر امتزاج و برای دستیابی به پیچیدگی لازم تأثیرات متقابل داشته باشند (Alexander, 2000: 24). سلسلهمراتب: عناصر یک سیستم بهصورت پیشروندهای از کوچک تا بزرگ با یکدیگر ترکیب میشوند؛ این فرایند واحدهای متصلی را تولید میکند که در مقیاسهای مشخص زیادی تشخیص داده میشوند. در سیستم منسجم و پیچیدة شهر، اجزا و عناصر آن باید با نظمی سلسلهمراتبی در تمامی مقیاسهای مختلف از کوچک به بزرگ با یکدیگر پیوند داشته باشند (Ali al- Hasabi and Abbasi, 2013: 18). وابستگیدرونی: در یک سیستم پیچیده، تغییر در مقیاس بزرگ از تغییر در مقیاس کوچک سختتر است. در این مقیاس، اجزای بسیاری به جابهجایی نیاز دارند. درعوض تغییر در مقیاسهای کوچکتر که به مقیاس بزرگ وابسته نیستند، آسانتر است (Salingarus, 2000: 296). تجزیهناپذیری: تجزیة یک سیستم پیچیده به تحلیل آن کمک میکند؛ زیرا روابط ساختار درونی را آشکار میکند. یک سیستم منسجم بهطور کامل به بخشهای سازندهاش تجزیه نمیشود؛ در غیر این صورت پیچیدگیهای یک سیستم همواره پنهان خواهد ماند. یک سیستم یکپارچة فعال شهری از قسمتهای مختلفی تشکیل شده است؛ اما یک کل را نمیتوان بهطور قاطع به قسمتها و روابط درونیاش تجزیه کرد. این را میتوان «قابلیت انحلال تقریبی» نامید؛ زیرا اگر سیستم بهطور کامل تجزیهپذیر بود، هر زیرمجموعهای از این کلیت به یک همجواری ساده تبدیل میشد (Ali al- Hasabi and Abbasi, 2013: 19). اتصالات: درجهای از پیوستگی که در آن محیط نقاط ارتباطی با دامنهای از مقیاسها و گروهها برقرار میکند (Talen, 2011: 65). به حداکثر رساندن سطوحی از ارتباطات در فضای شهری با فراهمکردن تعداد متنوعی از مسیرهای پیاده و افزایش فرصتهای پیاده (Hepcan et al. 2006: 45- 53; Salingaros, 1999: 29- 49). اندیشمندان با این امر موافق هستند که بلوکهای بزرگمقیاس، بنبستها و شبکههایی همچون درخت بهندرت اتصالات مناسبی را فراهم میکنند. حرکت یعنی در حالی که اولویت با پیاده است، یک فضای شهری موفق امکان دسترسی به انواع وسایل نقلیه را نیز فراهم کند (Shaftoe, 2008: 43). مکان، عنصر اصلی هویت ساکنان آن در محیط است. انسان با شناخت مکان به شناخت خود میرسد. یکی از علل سرگردانی انسان امروز، بیتوجهی به مفهوم مکان و بهدنبال آن، نبود هویت مکانی است (Sadat Habibi, 2008, 39). مفهوم مکان از دیدگاه پدیدارشناختی (پدیدهشناسی هوسرل[17]) بدین گونه است که براساس تعریف فضا در ردة عینیت قرار میگیرد و فرم و عملکرد دارد. چنانچه فضا برای انسان معنای خاصی داشته باشد و در ذهن خاطراتی را ایجاد کند، ذهنیت جای خود را باز میکند و فضا از پدیدهای عینی به موجودی ذهنی تبدیل میشود که «مکان» نام دارد. نکتة مهم این است که ذهنیبودن مکان به معنای آن نیست که مکان فرم و عملکرد ندارد، بلکه مکان عینیتی است که علاوه بر فرم و عملکرد، ویژگیهای معنایی نیز دارد؛ درواقع مکان، محل تلاقی فرم، عملکرد و معنای فضاست (Vahid, 2008: 77). رلف معتقد است یک مکان موقعی فراتر از یک فضاست که سه ویژگی محدودة کالبدی، فعالیت و معنا دارد. در این میان، معنا را جزو اصلی و جداییناپذیر و صعبالوصول این گروه میداند (Relph,1976: 211; Tuan, 1974: 211- 252) که از مشخصههای آن، حضور انسان و واجد معناکردن یک فضا در ذهن ناظر است. این تعریف بهصورت «مکان= فضا + معنا» نیز بیان میشود (Harrison and Dourish, 1996: 6). کارمونا نیز در کتاب خود مکان را یک مثلث سه قطبی حاصل برآیند سه عامل فعالیت، فرم و تصور ذهنی میداند. شهر نیز همچون هر پدیده و محیط دیگری همین سه مؤلفة فرم، عملکرد و معنا را دارد. مکان با ساختار فرم و عملکرد که در آن رخ میدهد، تعریف مادی مییابد و با شکلگرفتن تصویر و خاطرة آن در ذهن انسان و در طول زمان معنا و روح مییابد (Sadat Habibi, 2008: 49). هریک از مؤلفههای یادشدة مکان، کیفیتهای خاص مکانی را ایجاد میکند (Sadat Habibi, 2008: 43). شولتز نیز مکان را فضای احساس و درکشده و با خاطره عجینشده تلقی و بخشی از معنای مکان را در تجربهها و حالات روحی انسان جستوجو میکند. برای او مکان، همان فضای زنده است (Schultz, 2004: 73). نمودار 1. الگوی مفهومی در ارتباط با ارتقای ساختار فضای شهری Figure 1. Conceptual model in relation to improving the structure of urban space
روش پژوهش روش تحلیلی چیدمان فضا، در طراحی و برنامهریزی شهری و همچنین پژوهشهای مرتبط استفاده میشود (Van Nes and Yamu, 2017: 136- 150)؛ بهطور کلی رویههای انجام پژوهش بهصورت میدانی است و ازجمله ابزارهای گردآوری اطلاعات در این پژوهش، مشاهده، بازدید و برداشت از محل و استفاده از کتابخانههای متعدد و همچنین بانکهای اطلاعاتی، شبکههای رایانهای، ماهوارهای و سایتهای اینترنتی، آرشیو عکس و مجله است. روشهای استفادهشده در پژوهش، بهطور کلی کتابخانهای، با استفاده از نرمافزارهای اتوکد، GIS و Space Syntax بهمنظور گردآوری اطلاعات استفاده خواهد شد. یکی از ابزارهای تحلیل فضا با استفاده از این روش، نمودارهای توجیهی است که براساس نظریة گراف شکل گرفته است؛ بدین ترتیب که هر محیط یک گره و ارتباط میان هر دو فضا بهصورت خط مرتبطکنندة دو گره ترسیم میشود. این گراف نظریة ساختار پلان را بهصورت ساده و خوانا نشان میدهد (Brown and Bellal, 2001: 1- 14). نظریة گرافها، چکیدهای از جنبههای ساختاری مدل است و شبکه را در قالب ریاضیات شبیهسازی میکند (Brandes and Erlebacg, 2005: 350). بر این اساس روش پژوهش در این مقاله، روشی تفسیریتحلیلی است. با بررسی مستندات و پژوهشهای برجسته درزمینة موضوع مطالعه، در گام نخست پس از ایجاد نقشة محوری در اتوکد، آن را در نرمافزار Depthmap و تحلیلهای مورد نیاز خود را بهصورت شاخصهای فضایی برای بهدستآوردن ارتباط میان گرهها و میزان همپیوندی و عمق در نرمافزار گراف وارد میکنیم؛ در ادامه نقشههای خود را در نرمافزار GIS وارد و سایت مدنظر را از راه توابع Reach،Gravity ، Betweennes، Closeness و Straightnes بررسی میکنیم؛ درنهایت هرکدام از این توابع خروجیهایی را بهصورت تحلیل عملکرد بلوکهای بازار، نقش تراکم جمعیتی و نقش دسترسی دربارة محدودة مطالعهشده ارائه میکند.
محدودة پژوهش تحولات ساختاری بازار کرمانشاه بازار کرمانشاه، بخشی از راه تجاری و زیارتی ایران به بینالنهرین بود که کاروانها در رفت و برگشت، مسیر آن را طی میکردند. یکی از قدیمیترین اشارههای مکتوب به بازار کرمانشاه در نشریهای انگلیسی است که در نوشتهای به تاریخ فروردین 1219 دربارة بازارهای شرقی، به بازار سرپوشیده و دارای سه محور و یک میدان عمدة کرمانشاه بهمثابة نمونة کامل بازار شهر اسلامی و شرقی اشاره کرده است (Saturday magazine, 1840: 145). میدان اشارهشده در این نوشته، در متون بعدی بهویژه در سفرنامهها، با نام «سبزهمیدان» یا «میدان توپخانه» آمده که میدان اصلی شهر بوده و مسجد جامع، گمرک و نقارهخانه گرداگرد آن و سربازخانه پشت آن استقرار داشته است (Grote, 1990: 76). بازار شهر کرمانشاه همانند بیشتر بازارهای ایرانی، پس از پشت سر گذاشتن دورانی پررونق و رو به گسترش و تکامل، از اوایل دورة پهلوی تحولات عمیقی را آغاز کرده که درنهایت به شرایط کنونی عموماً همراه با رکود انجامیده است. عمدهترین تحولات بازار کرمانشاه در چند دهة گذشته بهطور خلاصه در سه محور اصلی به بحث گذاشته میشود؛ بازار که از شرق تا غرب در سرتاسر شهر قدیم بهصورت خطی کشیده شده بود، با خیابانکشیهای جدید و تقسیمشدن آن به چهار قسمت مجزا، انقطاع و گسیختگی یافت و انسجام و پیوستگی آن از بین رفت. براساس این انقطاع، پارة اول بازار (توپخانه) از سر قبر آقا شروع و تا خیابان (چهارراه) جوانشیر ادامه یافت. پارة دوم آن در بین خیابان جوانشیر و مدرس است که مرکزیت و عناصر اصلی بازار در این قسمت قرار گرفتهاند. پارة سوم بین خیابان مدرس و میدان نواب قرار دارد. درنهایت پارة چهارم از میدان نواب به طرف شرق شهر کشیده شده است. درمجموع در این دوره، بازار پیوسته دراثر برنامههای عمرانی و خیابانکشیهای دورة پهلوی اول و دوم به چهار بخش مجزا با عملکرد و ساختار تقریباً مستقل و مجزا بدل شد. براثر دگرگونیهای کالبدی و تحول کاربریها، بعضی عناصر اصلی بازار از بین رفت و به جای آن عناصر و کاربریهای جدید ظهور یافت. عمدة این تغییرات در دو منتهیالیه شرقی و غربی و در مواقعی در مرکز بازار شکل گرفت. تغییر کاربری عناصری مانند کاروانسرا، حمام و کارگاهها به کاربریهایی مانند مدرسه، گاراژ و پارکینگ از این جمله است؛ همچنین گرایش به ایجاد عناصر ریزدانه مانند مغازهها و غرفههای عرضه و فروش کالا در قسمتهایی از ساختار بازار با شکستهشدن عناصر درشتدانه مانند کاروانسراها همراه بود. با دگرگونیهای جدید، بعضی از عناصر مانند تیمچهها و بعضی سراها و کاروانسراها نیز، پیوند کالبدی و عملکردی خود را با بازار گسستند و ارتباط خود را با خیابانهای اصلی شهر تنظیم کردند. بعضی عناصر نیز کاملاً هضم شده و از بین رفتهاند (مانند تیمچه) و بعضی به دگرگونی کالبدی و عملکردی دچار شدهاند.
یافتههای پژوهش در نقشة 3، فضاهای محدب و کریدورهای حرکتیبصری محدودة بازار زرگرها به بازار اسلامی ارائه شده است. در شبکة شطرنجی شاهد فضاهای محدب بزرگمقیاستری هستیم؛ زیرا شبکة شطرنجی راستگوشه است و پرت فضایی کمتری دارد؛ بنابراین کل فضا در دید و حرکت عابر سواره و پیاده قرار میگیرد؛ اما در بافتهای ارگانیک با توجه به اینکه فضاهای نامنظم بسیار به چشم میخورد، فضاهای محدب معمولاً در مقیاس کوچکتری دیده میشوند. با مقایسة طول خیابانها میتوان دید که دو خیابان اصلی شمالیجنوبی با کمترین تعداد فضای محدب پوشانده میشوند و طولانیترین محورهای حرکتیبصری را دارند.
نقشة 3. فضاهای محدب و کریدورهای حرکتیبصری محدودة بازار زرگرها به بازار اسلامی (ترسیم: نگارندگان) Map 3. Convex spaces and visual movement corridors of the market The range of the goldsmiths' market to the Islamic market (Drawing: Writers) خطوط قرمز در نقشه، میزان همپیوندی اندازة شاخص همپیوندی را در هریک از کریدورها نشان میدهد که بیانکنندة میزان زیاد شاخص همپیوندی در این فضاهاست و هرچه به سمت رنگهای سرد میرویم، از این میزان کاسته میشود. گفتنی است میزان همپیوندی گرههای موجود با میزان همپیوندی کریدورهای حرکتیبصری متفاوت است. ممکن است مسیری همپیوندی زیاد داشته باشد، اما گرهها و تقاطعهای موجود در آن کریدور میزان همپیوندی کمتری داشته باشند. همچنان که در نقشههای زیر ملاحظه میشود، در بافت شطرنجی موجود، کریدورهای حرکتیبصری همپیوندی زیادی دارند؛ زیرا عمق کمتری دارند و در مسیرهای دارای وضوح بیشتر، حرکت و جابهجایی بین نقاط بیشتر است؛ اما بعضی از گرهها و تقاطعها به دلیل آنکه دسترسی کمتری با نقاط اطراف دارند (حتی اگر در کریدوری با همپیوندی زیاد باشند)، میزان همپیوندی کمتری دارند. با توجه به نقشة کریدورهای حرکتیبصری واضح است که در مسیرهای دارای وضوح بیشتر، میزان بیشتری از اطلاعات بصری دریافت میشود؛ این بدان معناست که این فضاها شفافیت بیشتری دارند و پیشبینیپذیرترند؛ درنتیجه با توجه به رویکرد پیشگیری از جرم با استفاده از طراحی محیطی (CPTED)، امنیت بیشتر و میزان جرمپذیری کمتری دارد. مسیرهایی که در گذشته بهصورت ارگانیک به وجود آمدند، با توجه به نقشة کریدورهای حرکتیبصری وضوح کمتری دارند و میزان کمتری از اطلاعات بصری در آنها دریافت میشود؛ این بدان معناست که این فضاها شفافیت کمتری دارند و پیشبینیپذیری آنها کمتر است؛ درنتیجه میزان جرمپذیری در این نواحی طبعاً بیشتر خواهد بود. در نقشة میزان همپیوندی گرههای فضایی اصلی با توجه به خروجی حاصل از نرمافزار گراف، گرههایی که میزان عمق فضایی کمتری نسبت به سایر گرهها دارند، همپیوندی بیشتر و به بیانی دسترسی بهتری به سایر نقاط فضا دارند. در مطالعات پیش رو محدودة بازار زرگرها به بازار اسلامی، برای مشخصکردن میزان همپیوندی بافت، با توجه به وسعت محدودة مطالعاتی به 4 محدوده تقسیم شده است. در محدودة 2 و 4 دو فضای سبز کاربریهای شاخص را تشکیل میدهند. در ادامه مشخص میشود با توجه به مطالعات انجامشده براساس نظریة چیدمان فضایی، بخشهای شمالی بدنة این مناطق ازنظر میزان همپیوندی و عمق فضایی نسبت به سایر نقاط این منطقه عمق فضایی بیشتر و همپیوندی کمتری دارد.
جدول 1. شاخصهای فضایی بررسی با نرمافزار گراف در محدودة مطالعاتی Table 1. Spatial indicators studied with graph software in the study area (Source: writers' Studies)
(منبع: مطالعات نویسندگان)
تحلیل فضایی محدودههای مطالعاتی با استفاده از پلاگین UNA در نرمافزار GIS تحلیل خام: در نقشة 12 ما با خروجی تابع Reach برای سایت مدنظر روبهرو هستیم. براساس نقشة 12 و مشخصات ارائهشده در آن میتوان مشاهده کرد چه بلوکهایی با تعداد بلوکهای بیشتری در ارتباطاند. براساس این نقشه در شعاع 3کیلومتری منطقه، بلوکهای مرکزی شهر، Reach بیشتری دارند و با تعداد بیشتری از بلوکهای همجوار در ارتباطاند. در تصویر زیر کاملاً واضح است که بیشتر بلوکهای حاشیهای در این قاعده مشترکاند که Reach کمتر و به تعداد بلوکهای کمتری از شهر دسترسی دارند. هرچه به مرکز نزدیک میشویم، Reach بلوکها بیشتر میشود و دسترسیشان با بلوکهای دیگر به تعداد بیشتری میرسد. تحلیل Weight: با وزن Population دادهشده به تحلیل، کاملاً واضح است که نقش جمعیت در این تحلیل چقدر حائز اهمیت است. ناحیۀ قرمز مشخصشده، همان تصویر شمارۀ یک در صفحۀ مکانیابی سایت است که «مجتمع مسکونی» با تراکم زیادی در آن وجود دارد که درجة Reach را در آن بلوک به شکل مشخصی بالا برده است؛ اما در تصویر شمارة دو صفحة مکانیابی سایت با ساختمانهای بلند اداری مواجهیم. پس واضح است که Reach پایینتری به خود میگیرند. تحلیل شاخصهای اضافی: در نقشة زیر کاملاً نقش «نفوذپذیری» و همچنین «ارتباط با درجة دسترسی» در این معیار تابع مشاهده میشود. با اینکه بلوک شمارة 1 در نزدیکی مرکز شهر قرار دارد، Reach آن کمتر از بلوک شمارة 2 است که در حاشیة شهر قرار دارد؛ به این دلیل که نفوذپذیری زیاد بلوک 2 و تقسیم آن به بلوکهای کوچکتر و قرارگیری آن در کنار شریانی با مرتبۀ زیاد دسترسی موجب بالاتربردن Reach آن نسبت به بلوک 1 شده است.
نقشة 12. تحلیل فضایی محدودههای مطالعاتی با استفاده از پلاگین درلایة اول (ترسیم: نگارندگان) Map 12. Spatial analysis of study areas using plugins in the first layer (Drawing: Writers)
تحلیل سایت با تابع Gravity تحلیل خام: در نقشة زیر ما با خروجی تابع Gravity برای سایت مدنظر روبهرو هستیم. براساس نقشة 13 و مشخصات ارائهشده در آن مشاهده میشود چه بلوکهایی جاذبۀ بیشتری برای سفر از سایر بلوکها به خود دارند. در نقشة زیر واضح است هر بلوکی که براساس دسترسیهای مدنظر فاصلۀ کمتری نسبت به سایر بلوکها دارد، درجة جاذبۀ بیشتری دارد وGravity آن بالاتر است. تحلیل Weight: تحلیل Weight با وزن Population دادهشده به تحلیل، کاملاً واضح است که جمعیت متراکم (نواحی مسکونی با تراکم زیاد) در نواحی با Gravity بالا وجود دارد و احتمالاً در این نواحی، کاربریهای جاذب جمعیت (تجاری، فراغتی، فرهنگی و...) وجود دارد، نه حامل جمعیت (مسکونی). تحلیل شاخصهای اضافی: همانطور که مشاهده میشود، موضوع «ارتباط با درجة دسترسی سواره» نقش بسیار مهمی در درجۀ Gravity یک بلوک دارد؛ به این دلیل که درجۀ زیاد شریان سواره موجب ارتباط بهتر و فاصلة کمتر (در مقابله با گذر از کوچهها و خیابانهای پرپیچوخم) بلوکها نسبت به یکدیگر میشود و قاعدتاً درجۀ جذابیت آن را افزایش میدهد (2 =Beta). مقایسة دو بلوک 1، 2 و 3 با یکدیگر تأثیر نقش ارتباط بلوک را با درجۀ شریان سواره مشخص میکند. بلوک شمارة 2 و 3، با قرارگیری در کنار شریان اصلی منطقه، Gravity بالاتری نسبت به بلوک شمارة 1 دارند که در جوار شریان درجة کمتر قرار دارد.
نقشة 13. تحلیل فضایی محدودههای مطالعاتی با استفاده از پلاگین در لایة دوم (ترسیم: نگارندگان) Map 13. Spatial analysis of study areas using plugins in the second layer (Drawing: Writers)
تحلیل سایت با تابع Betweennes تحلیل خام: در نقشة زیر ما با خروجی تابع Betweennesبرای سایت مدنظر روبهرو هستیم. براساس نقشه و مشخصات ارائهشده در آن مشاهده میشود که در چه بلوکهایی احتمال تردد زیادتری نسبت به سایر بلوکها وجود دارد. مطمئناً در مرکز شهر احتمال تردد بیشتری وجود دارد؛ به این دلیل که هر خطی را که از هر نقطهای از شهر به نقطهای دیگر وصل کنیم، احتمال زیادی وجود دارد تا از مرکز شهر عبور کند. تحلیل Weight: تحلیل Weight با وزن Population دادهشده به تحلیل، کاملاً واضح است که جمعیت متراکم (نواحی مسکونی با تراکم زیاد) در نواحی با Betweennes بالا وجود دارد. ناحیۀ نارنجی مشخصشدة مرکزی، همان تصویر شمارة یک در صفحۀ مکانیابی سایت است که «مجتمع مسکونی» با تراکم زیادی در آنجا وجود دارد که درجة Betweennes را در آن بلوک به شکل مشخصی بالا برده است؛ همچنین در نواحی دیگر مسکونی حامل جمعیت زیاد موجب افزایش Betweennes در محدوده شده است. تحلیل شاخصهای اضافی: در بلوک شمارة 1 ما با بیشترین احتمال تردد روبهرو هستیم. بلوک شمارة 2 که به همراه بلوک شمارة 1 در مرکز شهر قرار دارد نیز، Betweennes بالایی دارد و از نقش تعداد دسترسیهای ورودی یا «نفوذپذیری» بلوک نمیتوان چشم پوشید. تأثیر این «نفوذپذیری» زیاد در بلوک شمارة 3 دیده میشود که حتی در حاشیه قرار دارد. بقیة بلوکها حتی اگر در مرکز هم باشند، به دلیل نفوذپذیری کم، Betweennes کمی دارند (مانند بلوک شمارة 4).
نقشة 14. تحلیل فضایی محدودههای مطالعاتی با استفاده از پلاگین در لایة سوم (ترسیم: نگارندگان) Role 14. Spatial analysis of study areas using plug-ins in the third layer (Drawing: Writers) تحلیل سایت با تابع Closeness تحلیل خام: در نقشة زیر ما با خروجی تابع Closeness برای سایت مدنظر روبهرو هستیم. براساس نقشه و مشخصات ارائهشده در آن مشاهده میشود که چه بلوکهایی نزدیکی بیشتری نسبت به سایر بلوکها دارند و چه بلوکهایی با نزدیکی کمتر در این تابع هستند؛ برای نمونه کلیت مرکز شهر نسبت به سایر بلوکهای شهر نزدیکی کمتری دارد؛ یعنی با مجموع فاصلههای بیشتر، نزدیکی کمتری دارند؛ «پس روی خطوط شبکه، فاصلة متریک بیشتری را با بقیة بلوکها دارند»؛ پس بهوضوح نزدیکی بیشتر در پلاکهای مشخصشده درک میشود که با کمکگیری از «دسترسیهای اصلی» و «Nodeهای بیشتر ارتباطی»، فاصلۀ متریک خود روی شبکة دسترسی را نسبت به سایر بلوکها کمتر کردهاند. تحلیل Weight: با وزن Population دادهشده به تحلیل و ارتباط ویژۀ این تابع با فاصلة متریک با سایر بلوکها و همچنین تعداد Nodeهای ارتباطی، تأثیرات جمعیتی اثری عکس داشته است و باید با نقشۀ خام بدون وزن مقایسه شود.
نقشة 15. تحلیل فضایی محدودههای مطالعاتی با استفاده از پلاگین در لایة چهارم (ترسیم: نگارندگان) Map 15. Spatial analysis of study areas using plugins in the fourth layer (Drawing: Writers)
تحلیل سایت با تابع Straightness تحلیل خام: در نقشة زیر ما با خروجی تابع Straightness برای سایت مدنظر روبهرو هستیم. براساس نقشه و مشخصات ارائهشده در آن مشاهده میشود در چه بلوکهایی نسبت راههای مستقیم منتهی به آن به کل راههای منتهی به آن بلوک بیشتر است. تحلیل Weight: با وزن Population دادهشده به تحلیل، کاملاً واضح است که نقش جمعیت در این تحلیل چقدر مهم است. ناحیۀ قرمز مرکزی، همان تصویر شمارۀ 1 در صفحۀ مکانیابی سایت است. «مجتمع مسکونی» با تراکم زیادی در آنجا وجود دارد که درجة Straightness را در آن بلوک به شکل مشخصی بالا برده است. در تصویر شمارة 2 صفحة مکانیابی سایت، ما با ساختمانهای بلند اداری مواجهیم. پس واضح است که Straightness پایینتری به خود میگیرند. تحلیل شاخصهای اضافی: در مراکز شهری و البته بافتهایی که علاوه بر بافتی با شریانهای صاف و مستقیم در محدودهای با «Reach» بالا قرار دارند، Straightness بالاتر و پیرو آن جذابیت بیشتری برای ورود به آنها مشاهده میشود؛ برای نمونه بلوک شمارة 1 با وجود اینکه راههای زیادی به آن برخورد کرده است و بیشتر این راهها مستقیم هستند، به دلیل داشتن «Reach» پایینتر نسبت به بلوک شمارة 2، Straightnessپایینتری نیز دارد و پیرو آن جذابیت کمتری را اعمال میکند.
نقشة 16. خروجی تابعStraightness(ترسیم: نگارندگان) Map 16. Output of the Straightness function (Drawing: Writers) نتیجهگیری و پیشنهادها براساس بررسیهای انجامشده در محدودة بازار زرگرها به بازار اسلامی، برای مشخصکردن میزان همپیوندی، بافت با توجه به وسعت محدودة مطالعاتی به 4 محدوده تقسیم شده است. براساس نظریة چیدمان فضایی، پس از واردکردن نقشههای خود در نرمافزار گراف، خروجی کار به این صورت بوده که بخشهای شمالی بدنة این مناطق ازنظر میزان همپیوندی و عمق فضایی نسبت به سایر نقاط این منطقه عمق فضایی بیشتر و همپیوندی کمتری دارد. پس از واردکردن نقشهها در نرمافزار GIS و تحلیل نقشهها از راه توابعی که آنها را بررسی کردیم، اکنون میتوانیم از راه راهبردهای چهارگانه برای نواحی منتخب بهصورت راهبردهای تهاجمی، راهبردهای اقتضایی، راهبردهای انطباقی و راهبردهای تدافعی، پیشنهادهایی را دربارة این نواحی ارائه دهیم. جدول 2. ارائة راهبردهای چهارگانه برای نواحی چهارگانة منتخب Table 2. Presenting four strategies for the selected four areas (Source: writers' Studies)
(منبع: مطالعات نویسندگان) در ادامه کاربریهای پیشنهادی مورد نیاز هر محدوده را در قالب نقشة وزن دادهشده براساس توابع آنالیز فضایی در نرمافزار گراف بررسی و تعیین کردیم. بررسیها نشان میدهد: تابع :Reach با توجه به نقشة 17، ناحیة الف بارزترین ناحیة موجود برای پیشنهاد کاربری است که در نقشة خام سمت چپ کاملاً واضح است که میزان Reach بالایی دارد؛ ولی در نقشة سمت راست با ارائة وزن Populaton میبینیم Reach پایینتری به خود گرفته است؛ پس جمعیت موجود به اندازهای نیست که ناحیه استعداد پذیرش آن را داشته باشد. پیشنهاد میشود در این ناحیه، کاربری مسکونی (کاربری حامل جمعیت) تزریق شود. در ناحیة ب مانند ناحیة الف است؛ اما کاربری پیشنهادی تزریقی به این ناحیه از سوی ما دیگر مسکونی نیست. به دلیل همجواری مناسب از یک سو با دسترسی درجة بالای شهری و از سوی دیگر با فضای سبز، کاربری پیشنهادی ما در این ناحیه با توجه به Reach نسبتاً مناسب، کاربری تجاری یا فراغتی است؛ بهصورتی که در صورت تزریق این کاربری به این ناحیه، قطب مناسبی در کنار قطب سبز شکل میگیرد که ناحیة مناسبی برای نواحی اطراف ازلحاظ گذران اوقات فراغت روزانه خواهد بود. در ناحیة ج، ما با وضعیتی چون الف و ب مواجهیم؛ اما به علت قرارگیری در ادامة فرم شهری محلة مسکونی همجوار که در بالای آن وجود دارد، کاربری پیشنهادی حامل جمعیت با کاربری مسکونی است.
نقشة 17. پیشنهاد مکانیابی کاربریهای جدید با توجه به تابعReach (ترسیم: نگارندگان) Map 17. Suggest locating new uses according to the Reach function (Drawing: Writers)
تابع Gravity: براساس نقشة 18، تفاوت زیادی میان وضع مستعد و موجود دیده نمیشود. میتوان نواحی مستعد ازلحاظ جاذبة Gravityرا بهوضوح درک و با توجه به نقشة وزن دادهشده، کاربریهای مختلف را در آن پیشنهاد یا وجودشان را نقد کرد. ناحیة الف به دلیل قرارگیری در جوار دسترسی بالای شریانی، Gravity بالایی دارد. پیشنهاد میشود در این ناحیه، کاربری تجاری شاخص (کاربری جاذب جمعیت) تزریق شود. در ناحیة ب ما با بیشترین جاذبه در کل محدوده مواجهیم. مکانی بسیار مناسب برای تزریق کاربریهای شاخص نظیر کاربریهای تجاری، کاربری فراغتی با جذب جمعیت زیاد است که محدودة بزرگی از اطراف خود را زیر پوشش قرار دهد. ناحیة ج، ما میتوانیم از Gravity نسبتاً مناسب آن برای تزریق کاربری جاذب یا تعدیل در کاربریهای موجود آن استفاده کنیم.
نقشة 18. پیشنهاد مکانیابی کاربریهای جدید با توجه به تابعGravity (ترسیم: نگارندگان) Map 18. Suggest locating new uses according to the Gravity function (Drawing: Writers)
تابع Betweenns: با توجه به نقشة 19 در ناحیة الف، ناحیة مرکزی که با رنگهای قرمز و نارنجی مشخص شده است، Betweennes بیشتری را در کل محدوده دارد و عموماً با کاربری مسکونی با تراکم زیاد بیشتر شاخص شده و مکان مناسبی برای جانمایی کاربری مسکونی است. ناحیة ب یا همان پارک در نقشههای دوتایی ارائهشده تفاوتی ازلحاظ Beetweennes ندارد؛ به همین ترتیب با توجه به Betweennes نسبتاً مناسب آن، باید علاوه بر کاربری موجود، کاربریهای تجاری، فرهنگی و فراغتی در آن تزریق کرد. ناحیة ج تفاوت در Betweennes موجود در نقشة خام و نقشة وزندار نشان میدهد این ناحیه پتانسیل بیشتری برای جذب جمعیت دارد و Betweennes مناسب، آن را حمایت میکند؛ اما در وضع موجود اینگونه نیست. پس ما میتوانیم با توجه به مکان آن که در نزدیکی شریان درجه بالا قرار دارد، به این ناحیه کاربری تجاری جاذب جمعیت تزریق کنیم.
نقشة 19. پیشنهاد مکانیابی کاربریهای جدید با توجه به تابعBetweennes (ترسیم: نگارندگان) Map 19. Suggest locating new uses according to the Betweennes function (Drawing: Writers)
تابع Closeness: براساس نقشة 20 و مقایسة تطبیقی میان این دو نقشه میتوان گفت در نقشة خام و توجه صرف به دسترسیها و عمق بلوکها و تعداد Nodeها، نتیجة نزدیکی بلوکها نسبت به یکدیگر بهتر فهمیده میشود. نزدیکی بالای ناحیة الف به سایر بلوکها و نبود کاربری مسکونی در این پلاکها نشان میدهد کاربری مسکونی در این بلوک عمومیت ندارد. در این صورت باید به چنین محدودهای که ویژگیهایی نظیر Closeness بالا، بزرگی اندازة بلوک و عدم عمومیت کاربری مسکونی دارد، کاربری مناسبی ازجمله تجاری، فراغتی و حتی اداری تزریق شود. در ناحیة ب با جمعیت پایین خود، تأثیر شگرفی بر درجة Closeness آن دارد؛ بهطوری که درجة نزدیکی بالای خود را در نقشة خام به درجة نزدیکی پایین با وزندهی Population عوض کرده است. پیشنهاد ما برای کاربری تزریقی به ناحیة ب در حد تجاریهای کوچکی برای جذب جمعیت متغیر به این محدوده است تا هویت پارک به خطر نیفتد.
نقشة 20. پیشنهاد مکانیابی کاربریهای جدید با توجه به تابع Closeness(ترسیم: نگارندگان) Map 20. Suggest locating new uses according to the Closeness function (Drawing: Writers)
تابع Straightness: براساس نقشة 21 میتوان نواحی مستعد ازلحاظ دسترسی را بهوضوح درک و برمبنای نقشة وزن دادهشده، کاربریهای مختلف را در آن پیشنهاد یا وجودشان را نقد کرد؛ برای نمونه ناحیة الف که در نقشة خام سمت چپ کاملاً واضح است که میزان Streghtness بالایی دارد؛ ولی در نقشة سمت راست با ارائة وزن Population میبینیم که Streghtness بالاتری به خود گرفته است. پس جمعیت موجود از استعداد پذیرش جمعیت محدوده استفادة مناسب کرده است. پیشنهاد میشود در این ناحیه، کمی هم کاربری فرهنگی تزریق شود تا هم از جذب جمعیت فراوان کاربریهای تجاری و اداری جلوگیری شود و هم در کنار کاربری مسکونی به آن کمک کند. در ناحیة ب، وضعیت برعکس ناحیة الف است. به دلیل همجواری مناسب از یک سو با دسترسی درجة بالای شهری و از سوی دیگر با پارک و Streghtness بالا، کاربری پیشنهاد ما در این ناحیه، کاربری تجاری یا فراغتی است که در صورت تزریق این کاربری به این ناحیه، قطب مناسبی در کنار قطب سبز پارک شکل میگیرد که ناحیة مناسبی برای نواحی اطراف ازلحاظ گذران اوقات فراغت روزانه خواهد بود. در صورت اضافهشدن کاربری اداری نیز تناسب مناسبی با وضعیت Streghtness بالای محدوده دارد. در ناحیة ج نیز ما با وضعیتی چون الف مواجهیم. در اینجا ما کاربری با وضعیت مسکونی را پیشنهاد میکنیم.
نقشة 21. پیشنهاد مکانیابی کاربریهای جدید با توجه به تابعStraightness(ترسیم: نگارندگان) Map 21. Suggest locating new uses according to the Straightness function (Drawing: Writers) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
References
Abbaszadegan, M. (2002). Space Layout Method in Urban Design Process, with a Look at the City of Yazd. Journal of Urban Management, 9, 64-75.
Alexander, C. (2000). The Nature of Order. UK: Oxford University Press.
Ali Al-Hesabi, M., & Abbasi, M. (2013). A Study of the need for systematic cohesion in cities and its laws from the perspective of some theorists. Specialized Monthly Journal of City and Landscape, 14, 14-19.
Bacon, E. (2008). Cities Design.Translation by Farzaneh Taheri, Second Edition. Tehran: Shahidi Publications,.
Bahraini, S. H., & Taghabun, S. (2011). Test of Application of Space Layout Method in Designing Traditional Urban Spaces, Case Study: Designing the Axis of Imamzadeh Ghasem (AS), Journal of Fine Arts, 48, 5-18.
Bell, S., & Rismanchian, O. (2011). A Study of Spatial Separation of Worn Tissues in the Structure of Tehran by Space Arrangement Method. Bagh Nazar Journal,17, 69-80
Benedikt, M. L. (1979). To Take Hold of Space:Isovists and Isovist Fields. Environment and Planning B: Planning and Design, 6(1), 47-65.
Besussi, E., Chin, N., & Batty, M. (2010). The Structure and Form of Urban Settlements. 13-31. Retrieved from http:// www.springer.com/978-1-4020-4371-0.
Brandes U., & Erlebach T. (2005). Network analysis: Methodological Foundations. Springer-Verlag Berlin Heidelberg, 350.
Brown. F., & Bellal. T. (2001).Comparative Analysisof Mzabite and Other Berber Domestic Spaces. In 3th International SpaceSyntax Symposium, Atlanta, 1-41.
Clark, J. I.B.D. (1969). Kermanshah an Iranian Provincial city. Durham: University of Durham DEDT, of geographyResearch paper series 10.
Dhanani, A., Tarkhanyan, L., & Vaughan, L. (2017). Estimating Pedestrian Demand for Active Transport Evaluation and Planning. Transportation Research Part A: Policy and Practice, 13(103), 54-69.
Duany, A., & platter- Zyberk, E. (2014). The Lexicon of the New Urbanism. Duany- platter, Zyberk & Company.
Ellin, N. (2006). Integral Urbanism. New York: Architectural Press.
Gehl, J. (2010). Cities for People. Washington, DC: Island Press.
Giannopoulou, M., Vavatsikos, P., & Lykostrattis, K. (2016). A Proccess for Defining Relations between urban integration and residential market prices. Procedia- Social and Behavioral Sciences, 223, 153 – 159.
Groot, L., & Wang, D. (2005). Research Methods in Architecture. Translated by Dr. Alireza Einifar, University of Tehran. Tehran: Institute of Publishing and Printing.
Grote, H. (1990). Grote's travelogue. translated by Majid Jalilvand, Tehran: (n.p).
Haq. S .(1999). Can Space syntax Predict EnvironmentalCognition?, Proceedings: 2th International Space SyntaxSymposium.
Hamedani Golshan, H. (2015). Rethinking the Theory of Space Syntax,An Approach in Architecture andUrban Design, Case Study: Boroujerdi House, Kashan. Journal of Fine Arts, Architecture and Urban Planning, 20(2), 85-92.
Hamidi, M., Sabri, S., Habibi, R., & Salimi, M.,.(1997). Bone formation of Tehran-Volume I-Evaluation, Examining Concepts and Examples: Iran-World, Technical and Civil Engineering Deputy of Tehran Municipality. Tehran Technical and Engineering Consulting Organization.
Harrison, S., & Dourish, P. (1996). Re-Place-ing space: The Roles of Place and Space in Collaborative Systems. ACM Press.
Hassanzadeh Ronizi, M. (2008). Study and Analysis of Spatial Structure of Shiraz City Based on Alan Berto Model. Master Thesis in Geography and Urban Planning, Yazd University.
Heidari, A. A., Ghasemian Asl, I., & Kiai, M .(2017). Analysis of the Spatial Structure of Iranian Traditional Houses Using Space Synthesis Method, Case Study: Comparison of Yazd, Kashan and Isfahan houses. Quarterly Journal of Studies Islamic Iranian City, 28, 21-33.
Hepcan, S., Kaplan, A. & Ozkan, B. (2006). Public Space Networks as a Guide to Sustainable Urban Development and Social life. International journal of sustainable development, 17(2), 45-53
Hillier, B. (1996). Space is the machine: A Configurational Theory of Architecture. Cambridge: Cambridge University Press, 10-64.
Hiller, B., J .(1984). The Social Logicof Space. Cambridge: Cambridge University press.
Hillier, B., Greene, M., & Desyllas, J., (2000). Self-Generated Neighbourhoods: The Role of Urban Form in the Consolidation of Informal Settlements. International Journal of Urban Design, 5(2), 61-96.
Hillier, B., & Hanson, J. (1997). The Reasoning Art: or, the Need for an Analytical Theory of Architecture. In: Major, M. D. and Amorim, L. and Dufaux, D. (Eds.), Proceedings of the First International Space Syntax Symposium. London: University College London, 01, 1-5.
Hillier, B. (2003). Quantitative Analysis of Clay and Other Minerals in Sandstones by X-ray Powder Diffraction (XRPD). Special Publ. Int. Assoc. Sedimentol., 34(2003), 213-251
Hillier, B., & Penn, A. (2004). Rejoinder to Carlo Ratti. Environment and Planning B: Planning and Design, 31(4), 501-511.
Hillier, B., Penn, A., Hanson, J., Grajewski, T., & Xu, J., (1993). Natural Movement: Or, Configuration and Attraction in Urban Pedestrian Movement. Environment and Planning B: Planning and Design, 20(1), 29 – 66.
Hillier, B.(Ed.). (2007). Space is the machine. Press Syndicate of the University of Cambridge.
Hillier, B., Vaughan, L. ( 2007). The City as One Thing. Journal of Progress in Planning, 67(3), 205-230.
Im Sik, C., Zdravko, T. & Ivan, N. (2015). Towards an Integrated Urban Space Framework for Emerging Urban Conditions in a High-density Context. Journal of Urban Design, 20(2), 147–168.
Jamshidi, M. (2003). Considerations on the Theory of Spatial Arrangement. Journal of Urban Research, 6, 20-25.
Lay, M. C. D., Reis, A., Dreux, V., Becker, D., & Ambrosini, V. (2005). Spatial Configuration, Spatial Behavior and Spatial Cognition: Syntactic and Perceptual Analysis of the Market Station Area in Porto Alegre. In Proceedings from EDRA 35, 129-135. Vancouver, Canada.
Legeby, A. (2013). Patterns of Co-presence: Spatial Configuration and Social Segregation. PhD Thesis, KTH Royal Institute of Technology, Stockholm, Sweden, Retrieved from http://www.divaportal.org/smash/record.jsf?pid=diva2%3A662753 & dswid=1607.
Lynch, K. (1960). The Image of the City. Cambridge: MIT Press.
Lynch, K. (1981). A Theory of Good City Form. Cambridge: MIT Press.
Memarian, G. H. (2002). The Syntax of Architectural Space. Page Journal, (35), 74-84.
Mokhtarzadeh, S. (2012). Rehabilitation of Worn Texture in Mashhad Using Space Layout Technique. Master Thesis, Isfahan University of Arts.
Mousavi. M., & Zargar Daqiq, H. (2010). Analysis of the Spatial Structure of Tabriz in the Fortress Area Using the Space Syntax Technique. Abadi Magazine, 32.
Oftadeh, J. (2016). Analysis of Social Networks (Along With Training in Software Analysis of Nodexial and Gaffy Networks). Tehran: Thaniyeh Publications.
Penn, A. (2003). Space Syntax and Spatial Cognition or Why the Axial Line?. Journal of Environment and Behavior, 35(1), 30-65.
Peponis, J., Bafna, S., Bajaj, R., Bromberg, J., Congdon, C., Rashid, M., . . . & Zimring, C. (2007).Designing Space to Support Knowledge Work. Journal of Environment and Behavior, 39(6), 815-840.
Peponis. J., Zimring. C., & Choi, Y. K. (1990). Finding the Building in Wayfinding. Journal of Environment and Behavior, 22(5), 555-590.
Raford, N., & Ragland, D. R. (2004). Space Syntax: Innovative Pedestrian Volume Modeling Tool for Pedestrian Safety. Transportation Research Record, 1878(1), 66-74.
Rajabi, A. (2007). Market Morphology. Tehran: Nashragah Publishing.
Relph, E. (1976). Place and Placelessness. London: Pion Limited.
Rismanchian, O. (2010). Attitude Affect in Passenger Management Move (Analysis and Comparison the Available Balance in Case Example Nezamabad Sector and Yossef Abbad). Manzar Journal, 8, 36-39.
Rismanchian, O., & simon, B. (2011). Control Cognition of Space Syntax Approach in Special Configuration Realization of Cities. Honar-Ha-Ye-Ziba, Memari-Va-Shahrsazi, 2, (43), 49-56.
Roshani, M., & Saghafi Asl, A. (2016). A Comparative Analysis of the Main Structure of Tabriz City from the Late Qajar to Contemporary Period. Journal of Iranian Culture and Urbanism, 7(2), 57-72.
Sadat Habibi, R. (2008). Mental Images and the Concept of Place. Journal of Fine Arts, (35): 39-50.
Salingaros, N. A. (1999). Urban Space and Its Information Field. Journal of Urban Design, 4(1), 29–49.
Salingaros, N. A. (2000). Complexity and Urban Coherence. Journal of Urban Design, 5(2), 291-316.
Saturday, M. (1840). On Oriental Bazaar. London: Society for Promoting Christian Knowledge, 500.
Schultz, N. C. (2004). Architecture: Meaning and Place, Borazjani Translation. Tehran: John Jahan Publications.
Shaftoe, H. (2008). Convivial Urban Spaces: Creating Effective Public Spaces. London: Earthscan.
Song, Y., G. Jan Knaap. (2004). Measuring Urban Forms Portland Winning the War on Sprawl. Journal of the American Planning Association, 70(2), 210- 225.
Talen, E. (2011). Sprawl Retrofit: Sustainable Urban Form in Unsustainable Places. NewYourk: Phoenix Urban Research Lab.
Toker, U., Baran, P. K. & Mull, M. (2005). Sub-Urban Evolution: A Cross-Temporal Analysis of Spatial Configuraion in an American Town (1989-2002). 5th International Space Syntax Symposium, Delft.1-7.
Topcu, M., & Southworth, M. (2014). A Comparative Study of the Morphological Characteristics of Residential Areas in San Francisco. A/Z Itu Journal of the Faculty of Architecture, 11(2), 173-189.
Tuan, Y.F. (1974), Space and place: humanistic perspective, Progress in Geography, 6, 211-252.
Vahid, A. (2008). Design of the Faculty of Architecture and Art of Guilan University. Master Thesis in Architecture, Faculty of Art and Architecture, Guilan University, Guilan
Van Nes. A. & De Rooij, L. (2015). The Perceived Safety and Spatial Behavior in Three Different Neighbourhoods in Rotterdam. In: Proceedings of 10th International Space Syntax Symposium. 139, 1-19.
Van Nes, A., & Yamu, C. (2017). Space Syntax: A Method to Measure Urban Space Related to Social, Economic and Cognitive Factors. The Virtual and the Real in Planning and Urban Design: Perspectives, Practices and Applications, 136- 150.
Vaughan, L. (2005). The Spatial Form of Poverty in Charles Booth’s London, Elsevier, 67, Issue 4.
Yazdanfar, S.A. Mousavi, M. & Zargar Daghigh, H. (2008). Analize Special Structure in Tabriz at Bulwark Zone Using Space Syntax Technique. International civil Monthly Journal, 67, 58-69.
Zamani, B., & Honarvar, M. (2012). Fundamentals and Criteria of Space Layout Technique (Comparative Application: Dolatkhaneh and Mulla SadraNeighborhoods of North Isfahan). 4th Conference on Urban Planning and Management, Mashhad, Mashhad University, 2, 1-18.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,374 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 565 |