تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,650 |
تعداد مقالات | 13,402 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,206,852 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,075,459 |
شانس و مسئولیت اخلاقی در نگاه مایکل جِی.زیمرمن | ||
متافیزیک | ||
مقاله 5، دوره 12، شماره 29، فروردین 1399، صفحه 45-62 اصل مقاله (625.89 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/mph.2020.122811.1218 | ||
نویسندگان | ||
زهرا خزاعی* 1؛ فاطمه تمدن2 | ||
1استاد فلسفه، گروه فلسفه و کلام، دانشکده الهیات، دانشگاه قم،قم، ایران | ||
2دکتری فلسفه اخلاق، گروه اخلاق، دانشکده الهیات، دانشگاه قم، قم، ایران | ||
چکیده | ||
پژوهشِ حاضر به تحلیل و ارزیابی دیدگاه مایکل جِی.زیمرمن دربارۀ رابطۀ شانس اخلاقی و مسئولیت اخلاقی میپردازد. این رابطه در فلسفۀ اخلاق از دو جنبۀ مفهومی و موضوعی مطرح میشود. بهلحاظِ مفهومی، شانس اخلاقی، قضاوت اخلاقی انسانها دربارۀ یکدیگر را مبتنیبر اعمال غیراختیاری و شانسی دانسته است؛ درحالیکه مسئولیت اخلاقی، این قضاوت را مبتنیبر اعمال مختارانه میداند؛ اما بهلحاظ موضوعی، بحث شانس اخلاقی با معضلی روبهروست که مشکل دیرینۀ تعارض جبرگرایی با ارادۀ آزاد و مسئولیت اخلاقی را فرامیگیرد و فراتر از آن نیز میرود. زیمرمن از فیلسوفان بنام و نادری است که با پذیرش اختیار درمعنای داشتن اراده و خواست در عمل و ابتکار اختلاف بین درجه و دامنۀ مسئولیت اخلاقی، شانس اخلاقی را انکار و از مسئولیت اخلاقی دفاع میکند. او همچنین مدعی است که دو معضل شانس اخلاقی و مسئولیت اخلاقی را حل کرده است. این پژوهش، پس از اشاره به معنا و رابطۀ مسئولیت و شانس اخلاقی، دیدگاه زیمرمن را دربارۀ مسئولیت اخلاقی و اختیار و نفی شانس اخلاقی توضیح میدهد. درنهایت، ارزیابی این دیدگاه نشان خواهد داد که باوجود نوآوریهای زیمرمن، افراط او در دفاع از مسئولیت اخلاقی، پذیرفتن دیدگاه وی را دشوار کرده است. | ||
کلیدواژهها | ||
مایکل جِی.زیمرمن؛ شانس اخلاقی؛ مسئولیت اخلاقی؛ اختیار یا ارادۀ آزاد | ||
اصل مقاله | ||
- مقدمه «یک فرد میتواند مسئول باشد بیآنکه برای چیزی مسئول باشد» (Zimmerman, 2002: 558). ازجمله ویژگیهای زندگی ما این است که یکدیگر را بهسببِ رفتارمان تحسین و تقبیح میکنیم، مجازات و پاداش میدهیم و درقبالِ اعمالمان به داوری دربارۀ شأن اخلاقی یکدیگر میپردازیم. اینجاست که آتش نزاع بین دو عامل مؤثر در عمل، یعنی شانس و اختیار روشن میشود و سعی میکنیم آنجا که بهنفعمان است، تا حد توان، عامل شانس را در رابطه با عملمان پررنگ کنیم؛ اما بهراستی تا چه حد و تا کجا درست عمل میکنیم؟ ما کجای زندگی خود قرار داریم و شانس کجای زندگی ما؟ دفاع از اختیار و مسئولیت اخلاقی که همواره در طول تاریخ تفکر بشر با موضوعاتی مانند جبرگرایی، تقدیرگرایی، علم و ارادۀ پیشین خداوند و... مشکلات و درگیریهای زیادی داشته است، از این جهت ضروری است که هرگونه ضعف و سستی در اثبات آن میتواند تمام ابعاد زندگی بشر را متأثر کند و مهمتر از همه، موجب رواج فساد اخلاقی شود. امروزه شانس اخلاقی و مسئولیت اخلاقی بهعنوانِ دو مفهوم متعارض و متنازع با هم و دو موضوع بسیار مهم، گسترده و مسئلهساز در فلسفۀ اخلاق مطرح شده است. منشأ این تعارض مفهومی آن است که شانس اخلاقی مؤید غیراختیاری و شانسیبودن اعمال بشر و برعکس مسئولیت اخلاقی مؤید اختیاریبودن آنهاست؛ اما بهلحاظِ موضوع، سابقۀ بحث مسئولیت اخلاقی به پیش از سقراط میرسد و مبحث شانس اخلاقی مربوط به عصر حاضر است و تعارض مسئولیت اخلاقی با جبرگرایی را در بر میگیرد و فراتر از آن نیز میرود. اصطلاح شانس اخلاقی را برای نخستین بار در سال ۱۹۷۶، برنارد ویلیامز با انتشار مقالهای به همین نام وارد فلسفۀ اخلاق کرد. ویلیامز در این مسیر چندان خوش ندرخشید؛ اما بلافاصله نهال شانس اخلاقی با تلاشهای تامس نیگلْ رشد یافت و پرورانده شد؛ بهگونهای که امروزه شانس اخلاقی، ایدۀ نیگل محسوب میشود. منظور از شانس، عامل خارجازکنترل بشر، اما مؤثر در اعمال و امور زندگی او (Williams, 1976: 117; Nagel, 1976: 138-140) و شانس اخلاقی بهمعنای قضاوتکردن دربارۀ شأن[1] اخلاقی فاعل براساسِ اعمال شانسی اوست (Nagel, 1976: 138-140). نیگل شانس اخلاقی را در چهار نوع شانس اخلاقی پیامدی[2]، مقوم[3]، موقعیتی[4]، و علّی[5] مطرح میکند: شانس اخلاقی پیامدی، قضاوت دربارۀ شأن اخلاقی فاعل براساسِ عملی است که در تحقق خارجی و از کار درآمدن آن، عوامل خارجازکنترل فاعل دخالت داشتهاند. برای مثال، دو فرد مست را در نظر بگیرید که هردو اقدام به رانندگی میکنند. رانندۀ اول در مسیر خود با عابری مواجه و مرتکب قتل وی میشود؛ درحالیکه رانندۀ دوم قتلی انجام نمیدهد؛ چون عابری در مسیر او قرار نگرفته است. پدیدارشدن یا نشدن عابر در مسیر اتومبیل، عاملی است که خارجازکنترل هر دو راننده بوده است؛ اما مردم بدون توجه به این نکته، رانندۀ اول را برخلاف رانندۀ دوم قاتل میدانند و بهلحاظ اخلاقی بیشتر از رانندۀ دوم سرزنش میکنند. شانس اخلاقی مقوم، قضاوت دربارۀ فاعل براساسِ عملی است که حاصل طبیعت و سرشتی است که وی با آن متولد شده است. فردی طبیعتاً خونسرد است و بهندرت عصبانی میشود؛ اما فرد دیگری طبیعتاً عصبی است. داشتن چنین طبیعتهایی خارجازکنترل هردو بوده است؛ با وجود این، مردمْ فرد عصبی را بهلحاظِ اخلاقی بیشتر از فرد خونسرد سرزنش میکنند. شانس اخلاقی موقعیتی، قضاوت دربارۀ شأن اخلاقی فاعل براساسِ عملی است که تحتِتأثیر نوع موقعیت و آزمونی است که وی با آن مواجه شده است. افرادی که در رژیم ستمگر زندگی میکنند، این فرصت را دارند که علیه آن رژیم قیام کنند و پیروز و قهرمان شوند و یا اینکه شکست بخورند؛ اما مردم کشورهای دیگر که در چنین موقعیتی نیستند، فرصتی برای قهرمانی و شکست نیز ندارند و داشتن این فرصت هم عاملی است که خارجازکنترل همه است. با وجودِ این، مردمْ قیامکنندگانی را که پیروز شوند، برخلاف مردم سایر کشورها تحسین و درصورت شکست هم سرزنش میکنند. شانس اخلاقی علّی، قضاوت دربارۀ شأن اخلاقی فاعل مبتنیبر عملی است که حاصل تأثیر عوامل پیشینی فاعل ـاعم از وراثت، محیط، و...ـ است. این نوع شانس، ناظر به همان نزاع قدیمی جبرگرایی و مسئولیت اخلاقی است (Nagel, 1993: 60-66) مطابق با جبرگراییْ انسان محصول وراثت، عوامل محیطی و... و اعمال وی نیز ناشی از این عوامل است؛ بنابراین، انسان فاقد اختیار و مسئولیت اخلاقی است؛ اما مردم همچنان یکدیگر را بهسببِ اعمالشان قضاوت اخلاقی میکنند. اما معضل و مشکل بحث شانس اخلاقی چیست؟ بهباورِ نیگل، ما بهطورِ شهودی بر این باوریم که نمیتوان فردی را بهلحاظِ اخلاقی، مسئول عملی بدانیم که خارجازکنترل و اختیار او بوده است (Nagel, 1976: 138). یعنی او را بهسببِ آن عملْ تحسین و یا سرزنش کنیم (Eshleman, 2014)؛ اما در زندگی عملی خود شاهد پدیدهای خلاف این هستیم. ما بدون توجه به تأثیر عوامل خارجازکنترل در اعمالمان (عوامل شانس) یکدیگر را قضاوت اخلاقی میکنیم و فاعل خوششانس را بهتر از بدشانس میدانیم؛ بنابراین، واقعیت زندگی ما شانس اخلاقی است؛ نه مسئولیت اخلاقی (Nagel, 1976: 138-139)[i]. رهیافت فلاسفه در مواجهه با معضل شانس اخلاقی، در سه عنوان انکار شانس اخلاقی، پذیرش شانس اخلاقی و انسجامنداشتن خلاصه میشود که عمدتاً درقالبِ رویکردهای کانتی و ارسطویی و گاه بهطورِ تلفیقی یعنی کانتیـارسطویی و یا نشاندادن عدمِاختلاف بین کانت و ارسطو مطرح میشود. ارسطو ضمن اینکه عوامل غیرارادی را در سعادتمندی و فضیلتمندی انسان مؤثر میداند، درعینِحال، انسان را معاف از قضاوت اخلاقی تصور نمیکند؛ ازاینرو، وی متهم به طرفداری از شانس اخلاقی است (ارسطو، 1391: 69؛ خزاعی و تمدن، 1394: 67؛ Annas, 1993: 376-377)[ii]. ازطرف دیگر، کانت که هر عملی را که ازسر ارادۀ نیک انجام شود، صرفِنظر از اینکه به چه پیامدی منتهی شود، فعلی اخلاقی میداند (کانت، 1394: 34-33) و هر فاعل عاقل را مستعد فاعل اخلاقیبودن میپندارد، به مخالفت با شانس اخلاقی متهم است. فلاسفهای مانند استیون سوردلیک[6] (1993)، درن دامسکی[7] (1993) و نوسبام[8] (1993) از مدافعین معاصر شانس اخلاقی هستند. جودیث جرویس تامسون[9] (1993)، مایکل جی.زیمرمن[10] (1993، 2006، 2002)، جودیث آندره[11] (1993)، برنارد ویلیامز (1993)، هنینگ جنسن[12] (1993)، نوروین ریچاردز[13] (1993) با تقریرهای خاص خود از منکرین معاصر شانس اخلاقی محسوب میشوند. نیکولاس رشر[14] (1993) نیز رهیافت انسجامنداشتن را در پیش میگیرد. مطابق این رهیافت، پذیرش یا انکار نوع یا انواعی از شانس اخلاقی کاملاً نامنسجم است (Nelkin, 2013). این پژوهش به بررسی و ارزیابی دیدگاه مایکل جی.زیمرمن دربارۀ شانس و مسئولیت اخلاقی میپردازد. اهمیت وی را میتوان از چند جهت مورد توجه قرار داد: 1-زیمرمن ازجمله فلاسفۀ اخلاق بنام و نادری است که درزمینۀ مباحث مهمی مانند شانس اخلاقی و مسئولیت اخلاقی آثار متعددی ارائه کرده و به بررسی هر 4 نوع شانس اخلاقی و شرایط تحقق مسئولیت اخلاقی پرداخته است؛ بهطوریکه بسیاری از فلاسفۀ دیگر به ارائۀ یک اثر یا دو اثر و بررسی یک نوع از این مباحث اکتفا کردهاند. جدیگرفتن شانس[15](۲۰۰۲)، شانس و مسئولیت اخلاقی[16] (۱۹۹۳)، مسئولیت[17] (۲۰۰۱)، شانس اخلاقی: یک طرح نسبی[18] (۲۰۰۶) ازجمله آثار زیمرمن در این زمینه هستند. 2-در فضایی که تامس نیگل (سردمدار بحث شانس اخلاقی)، علاوهبر مشکل دیرینۀ جبرگرایی و مسئولیت اخلاقیْ شانس اخلاقی را هم بهعنوان معضلی فراگیرتر، در هر جهانی ـاعم از جبری و غیرجبریـ لاینحل معرفی میکند، مایکل جی.زیمرمن از معدود کسانی است که دربرابر این موضع، محکم قد برافراشته است و ادعا میکند که هم معضل شانس اخلاقی و هم مشکل مسئولیت اخلاقی را حل کرده است. 3-وی در رد شانس اخلاقی و دفاع از مسئولیت اخلاقی علاوهبر کانت، به هری فرانکفورت تمسک میجوید. فرانکفورت، فیلسوف بسیار تأثیرگذار در بحث مسئولیت اخلاقی است؛ بدین جهت که او برای نخستین بار با ابداع مثالهایی خاص، نشان داد مسئولیت اخلاقی متوقف بر اختیاری نیست که شرط امکانهای بدیل برای آن ضروری باشد و بهدنبالِ او جان مارتین فیشر (فیلسوف برجستۀ دیگر در مسئولیت اخلاقی) از دو کنترل تنظیمکننده و کنترل هدایتکننده صحبت میکند و به تفکیک آنها میپردازد. مایکل زیمرمن شاید تنها کسی باشد که این خطمشی را تا انکار شانس اخلاقی امتداد میدهد. 4- نکتۀ دیگر این است که زیمرمن صرفاً پیرو کانت و فرانکفورت نیست؛ بلکه با ابتکارات درخورِتوجهی، دیدگاهی خاص را به خود اختصاص میدهد که از بنیادیترین ابتکارات او، تمایز بین دامنه و درجۀ مسئولیت است. این تمایز است که او را به این باور میرساند: انسان میتواند مسئول باشد بیآنکه برای چیزی مسئول باشد و رفتهرفته او را به نتایجی افراطی میرساند که بررسی این دیدگاه را برای ما مهم و جذاب میسازد. وی ضمن آنکه موافق با نیگل، حضور عاملی به نام شانس را در زندگی بشر میپذیرد، برخلاف نیگل، همۀ زندگی و اعمال انسان را متأثر از چنین عاملی نمیداند. با تعریف اختیار و کنترل در معنای محدود (بهتبعیت از هری جی.فرانکفورت)، و توجه به تفاوت بین دامنه و درجۀ مسئولیت، چهار نوع شانس اخلاقی را بررسی میکند. درنهایت، زیمرمن با اعتقاد به حدی از اختیار و مسئولیت اخلاقی برای انسان و با ترسیم سناریوهایی، تنها مواردی استثنایی را در شانس اخلاقی مقوم میپذیرد و بقیۀ انواع شانس اخلاقی را انکار میکند. این پژوهش برای تحلیل و ارزیابی دیدگاه زیمرمن دربارۀ ارتباط شانس و مسئولیت اخلاقی، ابتدا به تبیین نظر زیمرمن دربارۀ مسئولیت اخلاقی و اختیار میپردازد و سپس نوآوری او را در بیان تفاوت بین دامنه و درجۀ مسئولیت بررسی میکند. درنهایت با تفصیل نظر او دربارۀ انواع شانس اخلاقی و توضیح انتقادات برخی از مخالفان وی مانند فلندر، نلکین و هارتمن، به این نتیجه میرسد که زیمرمن برخلاف ادعای خود، به غیر از شانس اخلاقی پیامدی، در انکار سایر انواع شانس اخلاقی و دفاع از مسئولیت اخلاقی دچار افراط شده است و دیدگاهی غیرقابلِقبول ارائه میدهد.
2- شانس و مسئولیت اخلاقی همانطور که در مقدمه اشاره شد، زیمرمن در نزاع بین شانس اخلاقی و مسئولیت اخلاقی، مدافع وجود اختیار و مسئولیت اخلاقی در زندگی انسان است. حال سؤال این است که آیا بهراستی میتوان وجود و دخالت عوامل خارجازکنترل در امور زندگیمان را بهکلی منکر شویم؟پاسخ زیمرمن در اینجا چیست؟ باید به این نکتۀ مهم توجه داشته باشیم که پاسخ زیمرمن هم مانند ما منفی است؛ اما آنچه او انکار میکند، شانس اخلاقی است؛ نه وجود و دخالت شانس در زندگی ما. برای رفع پیچیدگی بحث باید گفت درست است که مقوم بحث شانس اخلاقی، اعتقاد به نفوذ خودسرانۀ شانس در زندگی ماست، اما این صرفاً مبنای اولیۀ آن است؛ و تمام ماجرا نیست. آنچه معنای شانس اخلاقی را تکمیل میکند، اعتقاد به این است که ما بدون درنظرگرفتن تأثیر شانس بر اعمالمان، به قضاوتکردن دربارۀ شأن اخلاقی یکدیگر میپردازیم. گویا اصلاً عامل خارجازکنترلی به نام شانس در زندگی ما وجود ندارد؛ بنابراین، آنچه زیمرمن انکار میکند، همین بخش قضاوتکردن ما براساسِ شانس است. اینکه چرا و چگونه او این دیدگاه را اتخاذ میکند، نکاتی است که در ادامۀ پژوهش حاضر مشخص خواهد شد. در اینجا به نظر میرسد میتوان دیدگاه زیمرمن دربارۀ رابطۀ بین شانس اخلاقی و مسئولیت اخلاقی را درقالب استدلال زیر تنظیم کرد: 1-عوامل خارجازکنترلی به نام شانس در زندگی ما وجود دارد. 2-در کنار این عوامل خارجازکنترل، هنوز انسانها میتوانند براساس اراده و خواست خود تصمیماتی بگیرند (معنای اختیار در نظر زیمرمن). 3-انسانها براساسِ تصمیماتی که به خواست خود میگیرند، درجۀ مسئولیت اخلاقی خود را تعیین میکنند و تا جایی که بتوانند آن تصمیم را به مرحلۀ عمل برسانند، دامنۀ مسئولیت اخلاقی خود را متفاوت میسازند. 4-بنابراین، آنچه واقعیت زندگی ماست، مسئولیت اخلاقی است و مردم براساس آنچه در کنترل فاعل است، دربارۀ او قضاوت میکنند؛ مگر اینکه آنها ناآگاهانه و ناخواسته دچار قضاوت شانس اخلاقی شوند. برای روشنشدن استدلال زیمرمن درادامه به توضیح مفاهیم و محتوای مقدمات آن پرداخته میشود.
3- مسئولیت اخلاقی و اختیار بهعنوانِ شرط مقوم آن زیمرمن برای تبیین چیستی مسئولیت اخلاقی[iii] مدنظر خود، دو دیدگاه را دربارۀ مسئولیت اخلاقی از هم تمیز میدهد: 1- دیدگاهی که پیتر استراوسن آن را نگرشهای واکنشی[19] مینامد. برایناساس، مسئولیت اخلاقیْ نوعی واکنش و عکسالعمل مانند انزجار، بخشش، سپاسگزاری و... به یک فرد است. زمانی که گفته میشود انسان مسئولیت اخلاقی دارد، یعنی متعلق مناسبی برای چنین واکنشهایی است. 2-براساس دیدگاه دوم، فعلْ متأثر از عوامل و حقایق درونی فاعل است و قضاوت اخلاقی دربارۀ این فعل است که فاعل را سزاوار نگرشهای واکنشی میسازد. این دیدگاه دوم از اولی دقیقتر است؛ چون در اولی مسئولیت اخلاقی با مستعدبودن برای نگرشهای واکنشی تطبیق دارد؛ اما در دومی مسئولیت اخلاقی با آنچه که فاعل بهخاطرِ[20] آن مستعد چنین نگرشهایی است انطباق دارد. منظور زیمرمن از مسئولیت اخلاقی دیدگاه دوم است (Zimmerman, 2002: 554). نکتۀ دیگری که در مسئولیت اخلاقیِ زیمرمنْ باید مدنظر داشت، این است که او مسئولیت اخلاقی را به باورهای فاعل گره میزند. بهعبارتِ دیگر، دیدگاه ذهنی برای آن قائل میشود؛ نه عینی. یعنی او معتقد است اراده و عمل فاعل باید موافق با باورهای او باشد. اگر فاعل باور دارد که عملی اشتباه است و آن را اراده و انجام داد، او سزاوار سرزنش است؛ ولو اینکه بهواقع آن عمل درست بوده باشد. همچنین، اگر فاعل باور دارد که عملی درست است و آن را اراده و انجام داد ، سزاوار تحسین است؛ ولو اینکه بهواقع آن عمل اشتباه باشد (Zimmerman, 2006). بنابر این مقدماتْ مسئولیت اخلاقی، موضوعی است که بعد از انجام یک عمل مطرح میشود و بررسی علل گذشتهای را میطلبد که به آن عمل منجر شده است (Zimmerman, 2001: 1486). تحسین و سرزنش، قضاوتکردن دربارۀ فعل یک فاعل است که این قضاوت مبنای واکنش در نگرش یا رفتار قویتری (در شکل انزجار و سپاسگزاری و...) به فاعل میشود. سزاوارِسرزنشبودن یک فاعل، یعنی فعل او با اختیار و آگاهی او ناسازگار است و این پایۀ نگرشها و رفتارهای واکنشی ای(مانند خشم و و انزجار) به فاعل است. سزاوارِتحسینبودن یک فاعل یعنی فعل او با اختیار و آگاهی او همسو است و این پایۀ نگرشها و رفتارهای واکنشی ای(مانند سپاسگزاری) به فاعل است (Zimmerman, 2002: 554). بنابراین، قضاوت دربارۀ همسوبودن یا نبودن فعل با علم و اختیار فاعل، پایۀ نگرشهای واکنشی است؛ نه اینکه قضاوت همان نگرشهای واکنشی و برابر با آن باشد (چنانکه دیدگاه استراوسن میگوید) (Ibid, 2002: 554). زیمرمن کنترل یا اختیار و علم را دو شرط ضروری برای تحقق مسئولیت اخلاقی انسان میداند (Zimmerman, 2001: 1487-1491)؛ اما شرطی که در نزاع شانس و مسئولیت اخلاقی، درگیر بحث میشود اختیار است؛ پس برای بحث حاضر باید بهسراغ تعریف او از اختیار رفت. ازنظر زیمرمن، بسیاری از ارزیابیهای اخلاقی ما دربارۀ فاعل، شرط کنترل را پیشفرض نمیگیرد؛ اما مسئولیت اخلاقی، قضاوتی[iv] دربارۀ فاعل است که اختیار و کنترل، پیشفرض آن است (Zimmerman, 2002: 554). او با تعریفی خاص و نزدیک به فرانکفورت از اختیار، معتقد است هرچند انسان از کنترل نامحدود در زندگیاش برخوردار نیست، این بدان معنا نیست که از کنترل در معنایی محدودتر و به همان میزان از مسئولیت اخلاقی نیز بهرهمند نباشد. ازنظر زیمرمن، همین که در معنای خاصی مبدأ عمل در ما وجود داشته باشد، میتواند ما را مسئول عملمان سازد. یعنی زمانی میگوییم چیزی در کنترل ماست که از روی اراده و خواست و تصمیم ما انجام شده باشد (Zimmerman, 2001: 1490; 1993: 229). این همان معنای کنترل هدایتکنندۀ[21] فرانکفورت است[v]. این نوع کنترل برخلاف کنترل تنظیمکننده[22]، شرط امکانهای بدیل را در بر نمیگیرد؛ اما در پرتو آن فرد صرفاً میتواند عملی را انجام دهد؛ حتی اگر نتواند از آن خودداری کند (Zimmerman, 2006). او معتقد است ما باید بین تمایلات و عمل به آنها و بهموازاتِ همین مطلب، باید بین کنترل و مسئولیت اخلاقی برای تمایلات و کنترل و مسئولیت اخلاقی برای اعمالمان تفاوت قائل شویم (Zimmerman, 2002: 555). یک انسان معمولی از کنترل مستقیم یا بیواسطه در تصمیمگیریهایش برخوردار است. هرچند عمل او و پیامدهایش بهدلیلِ تأثیر عوامل طبیعی و خارجازکنترل بر آنها، در کنترل کامل او نیست، باید گفت او دستِکم از کنترل نسبی، کنترل هدایتکننده و غیرمستقیم در عملش برخوردار و به همان میزان بهلحاظِ اخلاقی مسئول است؛ بنابراین، زیمرمن همراستا با کانت و برخلاف نیگل، معتقد است شانس بر مسئولیت اخلاقی انسان تأثیر نمیگذارد. ازنظر زیمرمن، علت اینکه مسئولیت اخلاقی از شانس مصون است، اصل کنترل است. براساسِ اصل کنترلْ ما نمیتوانیم برای چیزی که در کنترلمان نبوده است اخلاقاً مسئول باشیم. زیمرمن معتقد است این اصل کنترل را باید دقیقتر بیان کنیم: درجۀ مسئولیت اخلاقی ما نمیتواند متأثر از آن چیزی باشد که در کنترل ما نیست. بهاعتقادِ او حتی فرانکفورت که منکر شرط امکانهای بدیل است هم این را تصدیق میکند. ازنظر زیمرمن، بیانصافی است که کسی را برای چیزی که در کنترلش نبوده مسئول بدانیم. بهبیانِ وی، کنترل و اختیارْ معادل یکدیگرند و با مسئولیت اخلاقی رابطۀ مستقیم دارند. یعنی ما به هر درجهای که از کنترل و اختیار برسیم، به همان اندازه واجد مسئولیت اخلاقی هستیم (Zimmerman, 2006). چرا اختیار و کنترل برای مسئولیت اخلاقی ضروری و مهم است؟ در مباحث شانس اخلاقیْ ضرورت کنترل و اختیار برای مسئولیت اخلاقی را درقالب اصلی به نام اصل کنترل بیان میکنند که در بالا توضیح داده شد. ازنظرِ زیمرمن، این اصل کنترل که بیانگر ضرورت اختیار برای مسئولیت اخلاقی است، یک اصل شهودی است (Zimmerman, 2002: 555). او این مطلب را در مقالۀ دیگر خود به نام «دوبارهآزمودن شانس اخلاقی» با عنوان «حقیقت فراگیرتر» مطرح میکند. البته او در آنجا به جای واژۀ مسئول از واژۀ «تقصیر» هم در اصل کنترل و هم در حقیقت فراگیرتر استفاده میکند: «اصل کنترل: کسی نمیتواند برای چیزی که در کنترلش نیست، مقصر باشد» (Zimmerman, 2015: 137). «حقیقت فراگیرتر[23]: درجۀ تقصیر یک فرد مقصر نمیتواند متأثر از چیزی که در کنترلش نیست، باشد» (Zimmerman, 2015: 138).
1-3-تفاوت بین دامنه و درجۀ مسئولیت از ابتکارات زیمرمن در بحث مسئولیت و شانس اخلاقی، بیان درجه و دامنۀ مسئولیت و تفاوت بین آنهاست. درجۀ مسئولیت چیزی است که با اراده و خواست فاعل در ارتباط است؛ اما دامنۀ مسئولیت، با عمل و گسترۀ پیامدهای ناشی از آن اراده و خواست گره میخورد. زیمرمن معتقد است یک فاعل عادی که تحت اجبار خاصی نباشد، در خواست، تصمیم و انتخاب خود کنترل مستقیم دارد؛ پس دخالت عوامل طبیعت و خارجازکنترل در وی نیست؛ اما دامنۀ مسئولیت، چیزی است که در کنترل غیرمستقیم فرد است؛ چون چیزی است که عوامل دیگر طبیعت نیز بر آن تأثیر میگذارند؛ بهگونهای که عوامل طبیعت میتوانند دامنۀ مسئولیت فرد را از صفر تا صد متغیر سازند. یعنی میتوان فردی را تصور کرد که با وجود آنکه تصمیم خاصی گرفته است، بهدلیلِ همکارینکردن عوامل طبیعی نتوانسته تصمیم خود را عملی سازد؛ پس مسئول «هیچ چیزی» نیست و دامنۀ مسئولیت او صفر است. یعنی «انسان میتواند مسئول باشد، بدون آنکه برای چیزی مسئول باشد» و میتوان برعکس، فردی را تصور کرد که با همان تصمیم، بهدلیلِ همکاری عوامل طبیعی با او ـکه این همکاری و یا همکارینکردن در کنترل هیچ فاعلی نیست و شانسی است ـ مسئول رویدادن بسیاری از چیزهاست و دامنۀ مسئولیت او بسیار گسترده شود (Zimmerman, 2002: 556-559). سؤال مهم مطرحشده در اینجا این است که مسئولیت اخلاقی به درجۀ مسئولیت وابسته است یا دامنۀ مسئولیت یا هردو؟ ازنظر زیمرمن، مسئولیت اخلاقی با شانس بیارتباط است. پس اگر مسئولیت اخلاقی به دامنۀ مسئولیت وابسته باشد، چون دامنه مورد مداخلۀ شانس است، با بیارتباطی شانس با مسئولیت اخلاقی سازگار نیست. زیمرمن معتقد است چگونگی قضاوت دربارۀ مسئولیت اخلاقی یک فرد، کارکرد درجۀ مسئولیت است، نه دامنه مسئولیت. یعنی به چگونگی تصمیم، خواست و ارادۀ فاعل وابسته است و در کنترل مستقیم اوست و شانس در آن راه ندارد. تمایز بین درجه و دامنۀ مسئولیت است که او را به این باور میرساند که یک فرد میتواند مسئول باشد، بدون آنکه برای چیزی مسئول باشد. یعنی یک فرد تصمیمی گرفته است؛ اما بهدلیلِ همکارینکردنِ شرایط و عوامل طبیعی، تصمیم وی عملی نشده است؛ پس اصلاً هیچ چیزی در دامنۀ مسئولیت او ثبت نشده است. اینکه در دامنۀ مسئولیت این فرد چیزی ثبت شده یا خیر، تفاوتی در درجه و میزان مسئولیت او ایجاد نمیکند؛ چون ماهیت تصمیم او کاملاً مشخص است و اگر عوامل طبیعت با او همکاری کرده بودند، وی تصمیم خود را عملی کرده بود و دامنۀ مسئولیت او صفر نبود؛ پس به همین دلیل مسئول است؛ اما برای چیزی مسئول نیست؛ چون تصمیم خود را عملی نکرده است و دامنۀ مسئولیت او صفر است (Ibid).
4- نقض شانس اخلاقی بهنفعِ مسئولیت اخلاقی با درنظرگرفتن مباحث ذکرشده، بحث شانس اخلاقی زیمرمن مطرح میشود. پیشتر بیان شد که شانس اخلاقیْ انکار و مسئولیت اخلاقی را میپذیرد. گفتنی است شانس اخلاقی در اینجا هم در همان معنای شانس اخلاقی نیگلی مدنظر است؛ زیمرمن سناریوها و مثالهایی را برای بررسی انواع شانس اخلاقی ترتیب میدهد که باید به آنها پرداخت: وی دربارۀ شانس پیامدی میگوید فرض کنید تبهکاری بهقصدِ کشتن فردی خاص با اسلحه بهسمتِ هدف خود شلیک میکند و فرد مدنظر خود را میکشد؛ درحالیکه تبهکاری دیگر بهسمتِ هدف شلیک میکند؛ اما پرندهای ناگهان در مسیر تیر پرواز میکند و تیر به آن اصابت میکند و به هدف نمیخورد. تبهکار اول قاتل محسوب میشود و مردم بهلحاظِ اخلاقی، او را سرزنش میکنند؛ اما تبهکار دوم را خیر. طبق شانس اخلاقی، پرواز یک پرنده که عاملی خارجازکنترل هر دو فاعل بوده است، سبب شده که مردمْ تنها تبهکار اول را قاتل بدانند و او را بهشدت سرزنش کنند. حال این سؤال مطرح میشود که: آیا این تفسیر از این موقعیت که در نوعی شانس اخلاقی بیان شده است، درست و بهحق هست یا خیر؟ آیا قضاوتهای مردم دربارۀ یکدیگر تحتتأثیر اعمال شانسی آنهاست؟ اگر زیمرمن یا هرکس دیگر بخواهد شانس اخلاقی را انکار کند، باید دو نکته را تبیین و اثبات کند: ا-تبهکاران در عملی که مرتکب شدهاند، کنترل داشتهاند. 2-قضاوت مردم در بارۀ آنها به همان بخش اختیاری عمل آنها مربوط است؛ نه غیراختیاری. زیمرمن معتقد است در این نوع شانس، شهوداً پذیرفتنی است که هر دو فاعل به یک اندازه مسئولاند (Zimmerman, 2015: 139). امکان ندارد قضاوت اخلاقی دربارۀ این تبهکاران به یک عامل خارجازکنترل وابسته باشد. اگر بخواهیم تبهکار ناکام و ناموفق را بهاندازۀ تبهکار موفق مسئول و سزاوار سرزنش ندانیم، باید در هیچ حالتی کسی را مقصر ندانیم؛ چون موفقیت همیشه مستلزم همکاری عوامل خارجازکنترل فرد است. او پروسۀ رویدادن تیراندازی و وقوع مرگ را اینطور ترسیم میکند: فرض کنید a تصمیم به تیراندازی، b توکشیدن انگشت،c حرکت ماشه، d شلیک و تیراندازی، e پرواز گلوله، f نفوذ گلوله به بدن قربانی و g مرگ قربانی باشد. بین اینها روابط علّی وجود دارد و همانطور که پیشتر گفته شد، ازنظر زیمرمن، فاعلها تنها در انتخاب و تصمیمگیری خود، کنترل مستقیم دارند؛ بنابراین، آنها با کنترل در مرحلۀ a، بهطورِ غیرمستقیم میتوانند موجب مراحل دیگر از b تا g شوند؛ اما برای رویدادن b و پیشرفتن تا مرحلۀ g، همکاری عوامل دیگر طبیعت که خارجازکنترل فاعلاند، ضروری است و به خود فاعل وابسته نیست. تبهکارِ موفق بهدلیلِ همکاری عوامل دیگر طبیعت تا مرحلۀ g پیش میرود؛ اما فاعل ناموفق فقط همکاری عوامل خارجازکنترل را تا مرحلۀ e دارد. یعنی دامنۀ مسئولیت تبهکار ناموفق کمتر از دامنۀ تبهکار موفق است و تبهکار موفق برای «چیزهای بیشتری» سرزنش میشود؛ نه اینکه خود تبهکار موفق «بیشتر و شدیدتر» سرزنش شود؛ اما چون هر دو تبهکار، تصمیم یکسانی گرفتهاند و هردو در آن تصمیم به یک اندازه از کنترل مستقیم برخوردار بودهاند و همکاری عوامل طبیعت از مرحلۀ b چیزی است که در کنترل هیچکدام از فاعلها نبوده است، باز به یک اندازه و درجه، مسئول و سزاوار سرزنشاند و قضاوت اخلاقی دربارۀ آنان تفاوت نمیکند؛ چون قضاوت اخلاقی کارکرد درجه است؛ نه دامنه. از بعد از مرحلۀ a امکان متوقفشدن این پروسه ازسوی عوامل خارجازکنترل وجود دارد؛ پس در هر مرحله که قطع شود، درجۀ مسئولیت فاعل را تخریب نمیکند؛ بلکه صرفاً دامنه و گسترۀ مسئولیت فرد را کاهش و یا افزایش میدهد (Zimmerman, 2015: 138-142). ممکن است کسی بگوید تبهکار موفق که مرتکب قتل شده است، بههرحال کاری بدتر از تبهکار ناموفق انجام داده است: زیمرمن درمقابلِ میگوید چنین ارزیابیای که به ارزیابی عمل مرتبط شده، قضاوت وظیفهای است؛ درحالیکه بحث ما دربارۀ مسئولیت اخلاقی است و فاعلها در این باره با هم اختلافی ندارند (Zimmerman, 2002: 556). باز ممکن است کسی بگوید مسئولیت با سزاواری تحسین و سرزنش گره خورده است و واکنش ما دربرابرِ قتل، شدیدتر خواهد بود. ازنظر زیمرمن، واکنش شدیدتر ما میتواند علل دیگری داشته باشد؛ نه اینکه ناشی از متفاوتبودن قضاوت اخلاقی ما دربارۀ آنها باشد (Ibid: 556-557). در شانس اخلاقی موقعیتی، موقعیتهایی است که بدون انتخاب خودمان در آنها قرار گرفتهایم و با تأثیر بر رفتار ما، قضاوت اخلاقی دربارۀ ما را نیز متفاوت میکنند. زیمرمن این نوع شانس را به دو بخش موقعیت و شرایط بیرونی و موقعیتهای درونی تقسیم میکند. شرایط بیرونی برابر با همان شانس اخلاقی موقعیتی است که مدنظر نیگل است و موقعیتهای درونی، همان شانس اخلاقی مقوم است. یعنی زیمرمن کمی عناوین بحث را تغییر داده؛ اما موضوع بحث یکی است (Ibid: 557). از اینجا به بعد است که دیدگاه زیمرمن پیچیده میشود و تمایز بین دامنه و درجۀ مسئولیت خود را بیشتر نمایان میکند. تا آنجا که زیمرمن را به این نتیجه میرساند که انسان میتواند مسئول باشد، بدون آنکه برای چیزی مسئول باشد. این پیچیدگی و ابهام در موقعیتهای درونی و شانس اخلاقی علّی به اوج خود میرسد. زیمرمن با یک مثال خاص شانس اخلاقی موقعیتی بیرونی را توضیح میدهد: در اینجا فرض کنید همان تبهکار موفق در مثال فوق تصمیم به تیراندازی میگیرد؛ یعنی مطابق با مرحلهبندی بالا، مرحلۀ a تحقق مییابد؛ اما بهمحضِ آنکه میخواهد انگشت خود را به داخل بکشاند و مرحلۀ b تحقق یابد، دچار سرفۀ شدید میشود و کار از همان مرحلۀ b متوقف میشود. ازنظر زیمرمن، چون این فاعل تصمیم خود را گرفته بود و اگر شرایط فراهم میشد، با اختیار خود کار را به اتمام رسانده بود، از درجۀ مسئولیت این فاعل نسبت به تبهکار موفق کاسته نمیشود و قضاوت اخلاقی دربارۀ آنها یکسان خواهد بود (باز به این دلیل که قضاوت اخلاقی کارکرد درجه است؛ نه دامنه). ضمن اینکه دامنۀ فاعل ناموفق در اینجا حتی از دامنۀ مسئولیت فاعل ناموفق در مورد قبل (در شانس پیامدی) نیز کمتر است تا چه رسد به دامنۀ مسئولیت تبهکار موفق. دامنۀ مسئولیت فاعل ناموفق در اینجا صفر است. یعنی او مسئول هیچ چیزی نیست. اینجاست که زیمرمن میگوید یک فرد میتواند مسئول باشد بدون آنکه برای چیزی مسئول باشد؛ چون ما به غیر از انتخابهایمان، در حوادث دیگر طبیعت دخالتی نداریم؛ پس آنچه مهم است، این است که اگر شرایط اجازه دهد، چه چیزی را آزادانه انتخاب میکنیم و انجام میدهیم (Zimmerman, 2002: 557-558). اما دربارۀ موقعیتهای درونی یا شانس اخلاقی مقوم، زیمرمن میگوید فرض کنید که در مثال قبل، تیراندازینکردن بهدلیلِ سرفۀ شدید نبوده؛ بلکه بهدلیلِ ناشنوایی و یا ترسویی بیشازاَندازۀ فاعل بوده که موجب شده است درمقابلِ اهانتهای طرف مقابل خود، اقدام به تیراندازی و کشتن او نکند؛ درصورتیکه اگر او شنوا بود و اهانتهای او را شنیده بود و یا ترسو نبود، دست به چنین اقدامی زده بود. باز بهسببِ آنکه اگر شرایط و عوامل طبیعت همکاری کرده بود، او با اختیار خود این عمل را انتخاب و انجام داده بود، این فاعل هم به اندازه و درجۀ همان تبهکار موفق، بهلحاظ اخلاقی مسئول است؛ با این تفاوت که او برای هیچ چیزی مسئول نیست؛ درصورتیکه تبهکار موفق، برای مرگ یک فرد مسئول است (Zimmerman, 2002: 558). زیمرمن از بحث خود در موقعیتهای درونی و بیرونی، برای پاسخ به شانس اخلاقی علّی استفاده میکند که در نگاه نیگل برابر با همان مسئلۀ دیرینۀ مسئولیت اخلاقی است. براساسِ شانس اخلاقی علّی، مردم بهسببِ اعمالی که مرتکب میشوند، دربارۀ شأن اخلاقی یکدیگر قضاوت میکنند؛ درحالیکه جهانی که ما در آن زندگی میکنیم، جهانی جبری و علت و معلولی است و در چنین جهانیْ انسانها و اعمالشان نیز جبراً حاصل عوامل پیشینی و گذشتۀ خود هستند. حال چگونه انسان میتواند مختار و مسئول باشد. آیا اختیار مستلزم توانایی فاعل برای انجام بدیل نیست؟ اگر هست، چون مسئولیت اخلاقی هم نیازمند اختیار هست، پس هم اختیار و هم مسئولیت اخلاقی با جبرگرایی ناسازگار خواهد بود. زیمرمن در اینجا میگوید همانطور که در موارد قبل دیده شد، قضاوت اخلاقی با درجۀ مسئولیت مرتبط میشود. در درجۀ مسئولیت هم مهم این است که اگر شرایط فراهم بود، فرد آزادانه چه چیزی را انتخاب میکرد؛ بنابراین، حال چه اهمیتی دارد که آیا فرد به امکان بدیل دسترسی داشته است یا خیر. یعنی ازنظر او، آن حد از کنترل برای مسئولیت ضرورتی ندارد؛ بنابراین، بحث در این موضوع، چنانکه سالها فلاسفه به آن پرداختهاند، بیهوده و بیاهمیت است. البته او معتقد است امکانهای بدیل با دامنۀ مسئولیت بیارتباط نیستند؛ اما باید توجه داشت که دامنۀ مسئولیت در قضاوت اخلاقی اهمیتی ندارد (Ibid: 558-559). نکتۀ زیمرمن در مثالهای خود این است که زمانی که تنها عامل شانس سبب اختلاف در عمل دو فاعل شده است، نمیتوان گفت این دو فاعل بهلحاظِ منشی با هم متفاوتاند. حتی در شانس مقوم که دو فاعل بهدلیلِ طبیعت درونی متفاوت، دو عمل متفاوت انجام دادهاند، نمیتوان گفت یکی منش بهتری نسبت به دیگری دارد. چهبسا اگر دارای طبیعت مدنظر بود، آزادانه اقدام به کشتن آن فرد میکرد. درنهایت، زیمرمن به اینجا میرسد که بهطورِ کلی، هیچکدام از ما نباید خود را نسبت به دیگری بهتر بدانیم؛ چون چهبسا ما نیز اگر در شرایط دیگران قرار میگرفتیم، همانند آنها عمل میکردیم. هرچند این مطلب قطعیت ندارد، یعنی نمیتوان گفت حتماً مثل آنها رفتار میکردیم؛ اما مهم توجه به این نکته است که اینکه ما رفتار بد نداشته باشیم، بهطورِ قطعْ برتری منش ما را اثبات نمیکند (Zimmerman, 2015: 145). زیمرمن در دیدگاه خود تا آنجا پیش میرود که بیان میکند ما باید در مجازاتهایمان برای دیگران تجدیدنظر کنیم. وی در کتاب خود با نام غیراخلاقی بودن مجازات[24] در فصل چهارم بار دیگر ازباب اعتراض به جوامع که چرا مجازات متفاوتی نسبت به این فاعلهای موفق و ناموفق دارند، به موضوع شانس اخلاقی میپردازد. گویا او بر آن است که وجود شانس در زندگی انسانها، آنها را از مجازات متفاوت درقبال کارهایشان معاف میکند. او در این کتاب نهتنها نارضایتی خود را از وضع موجود جوامع، بلکه از هر مجازات قانونی و حقوقی ابراز میکند و آن را غیراخلاقی و توجیهنشده میداند و خواستار تعدیل آنهاست. او در فصل آخر کتاب خود بیان میکند که مجازات بهترین راه برای مقابله با مجرمان نیست. ضررهای اخلاقی مجازات بیشتر از منافع آن است. ما میتوانیم دیگران را با ترس، از انجام جرم بازداریم؛ اما راههای بهتری برای مواجهه با جرم نیز وجود دارد: پرداخت خسارت، آموزش بهتر و خدمات اجتماعی بهتر برای رفع پایههای اجتماعی جرم و... بهلحاظِ اخلاقی کمتر ایراد دارند تا اینکه یک نهاد برای اعمال مجازات مجرمان به پا شود (Flanders, 2012: 641-645).
5-ارزیابی زیمرمن سعی کرد ضمن اینکه وجود عوامل خارجازکنترل شانس در زندگی ما و تأثیر آنها بر اعمالمان را میپذیرد، شانس اخلاقی را انکار کند. یعنی او تلاش میکند تا اثبات کند شانس نمیتواند در قضاوت اخلاقی ما نسبت به فاعلهایی که صرفاً بهدلیل دخالت شانس، فعل اخلاقی متفاوتی انجام دادهاند، تفاوتی ایجاد کند. او نشان میدهد ما تا چه حد از کنترل و درنتیجه مسئولیت اخلاقی در اعمالمان برخورداریم؛ اما به نظر میرسد همانطور که خودش نیز معترف است، در انکار شانس اخلاقی و دفاع از مسئولیت اخلاقی بسیار افراط کرده است (Zimmerman, 2015: 136)؛ ازاینرو، دیدگاه زیمرمن محاسنی دارد و تلاش وی در دفاع از مسئولیت اخلاقی قابلِتقدیر است؛ اما مقدمات و نتایج آن خالی از اشکال نیست. درنظرگرفتن اختیار در معنای کنترل هدایتکننده، رسیدن به این نتیجۀ افراطی که انسان میتواند مسئول باشد، بدون آنکه برای چیزی مسئول باشد و توجیهناپذیردانستن تحسین، سرزنش و مجازات افراد از مواردی است که اعتراضات زیادی را علیه این دیدگاه برانگیخته و آن را غیرعادی و نامأنوس ساخته است. در همین راستا، چاد فلندرز، هارتمن، نلکین و... انتقاداتی را مطرح کردهاند که درادامه به آنها پرداخته میشود: چاد فلندرز میگوید زیمرمن به جای دفاع از مسئولیت اخلاقی، ما را دچار شک و تردید در مسئولیت اخلاقی میکند. او بیان میکند من نمیدانم زیمرمن چگونه به این نتیجه میرسد که ما نمیتوانیم از شریرترین فرد در تاریخ مقصرتر باشیم؛ چون براساسِ نظر او، بهدلیلِ آنکه شانس در همۀ ابعاد زندگی ما دخالت دارد، هیچکسی سزاوار تحسین یا سرزنش بیشتر نسبت به دیگری نیست. یعنی بهطورِ بامعنایی نمیتوانیم مسئول اعمالمان باشیم و ما را نسبت به مسئولیت دچار شکوتردید میکند. ازنظر او مجازات هیچکس توجیهپذیر نیست؛ درحالیکه حس مشترک ما میگوید مثلاً فردی که با آگاهی از شرّبودن دزدی، میلیونها پول میدزدد؛ حتی اگر دزدینکردن او موجب فقر وی شود، باز مجازات او کاملاً بجاست (Flanders, 2012: 643). این اعتراض درست به نظر میرسد. دیدگاه افراطی زیمرمن سبب فاصلهگرفتن و انحراف و گمراهشدن او از هدفش در حفظ مسئولیت اخلاقی شده است. اما اعتراضات مهم دیگری هم روبرت جی. هارتمن به زیمرمن وارد کرده است. این ایرادات متوجه همان باور کلیدی زیمرمن در شانس اخلاقی موقعیتی درونی و بیرونی و شانس اخلاقی علّی است که ما میتوانیم مسئول باشیم، بدون اینکه برای چیزی مسئول باشیم. در این دو نوع شانس، زیمرمن معتقد است دو فاعل موفق و ناموفق بهلحاظِ منشی، سزاوار سرزنش یکسان هستند؛ چون تنها شانسْ سبب اختلاف عمل دو فاعل موفق و ناموفق شده است و اگر شرایط همکاری کرده بود، فاعل ناموفق آزادانه همانند فاعل موفق عمل کرده بود. اعتراضات هارتمن از این قرار است: 1-هارتمن معتقد است کیفیت سزاواری سرزنش و تحسین فاعلها در این دیدگاه، دلالاتی خلاف شهود ما دارد. فاعلها در جهانهای ممکن برای حوادثی سزاوار تحسین و سرزنش هستند که با نوع حوادثی که آنها برای تحسین و سرزنش در جهان واقعی سزاوار تحسین و سرزنشاند، بسیار متفاوت است. فرض کنید فرد x اگر عوامل طبیعت با او همکاری میکردند، میلیونها نفر را میکشت و فرد y اگر در شرایط لازم قرار میگرفت، دست به دزدی میزد. در نگاه زیمرمنْ این افراد بهاندازۀ زمانی که آنها در یک جهان واقعی مرتکب چنین اعمالی میشدند، سزاوار سرزنش هستند (Hartman, 2016: 2851-2850). ازنظر هارتمن بهطورِ شهودی پذیرش این مطلب کمی سخت است. 2-براساس این دیدگاه، کمّیت اعمال آزادی که برای آن فرد سرزنش میشود، بیشمار و خلاف عقل سلیم و شهود ماست. باتوجهبه این دیدگاه، دربارۀ هر فاعلی فرض میشود که اگر در یک شرایط خاص قرار میگرفت، چه کاری را آزادانه انجام میداد. چون میتوان بیشمار از این شرایط را در نظر گرفت و جهانهای ممکن زیادی را فرض کرد؛ بهطوریکه میزان این شرایط غیرواقعی و جهانهای ممکن، از شرایط و جهانهای واقعیای که در آن فاعل واقعاً عملی را مرتکب میشود، بیشتر است، درنتیجه سزاواری تحسین و سرزنش او در جهانهای ممکن بهلحاظِ کمّی بیشتر از جهانهای واقعی میشود و این خلاف شهود ماست (Ibid: 2852). 3-ازنظر هارتمن، دیدگاه زیمرمن سبب میشود سزاورای سرزنش معنای خود را از دست بدهد (Ibid: 2853): فرض کنید کارلوس به قماربازی خیلی علاقه دارد؛ اما فرد بیمسئولیت و بیدقتی هم نیست و شغل خوبی دارد. باز فرض کنید که همسر کارلوس باتوجهبه شناختی که از کارلوس دارد، مطمئن است که اگر در یک جهان ممکن، کارلوس شغل خود را از دست بدهد، این خبرْ موجب پریشانی زیاد او میشود؛ پس او برای آنکه از این افکار ناراحتکننده فاصله بگیرد، سراغ قماربازی میرود و بسیاری از سرمایۀ خود را بهخاطرِ آن از دست میدهد و امنیت مالی خانوادهاش را به خطر میاندازد؛ پس همسر او برپایۀ همین تصورات خود، دست به سرزنش او میزند. ازنظر هارتمن، دیدگاه زیمرمن چنین نتیجهای را در بر دارد. حال آیا سرزنش یک فرد در جهان واقعی برای تصور آنچه که او آزادانه در شرایط غیرواقعی انجام میداد، بجا و پذیرفتنی است؟ (Hartman, 2019: 229-230). هارتمن درادامه میگوید همچنین سرزنش یک فرد به این دلیل که در جهانی ممکن، اگر شرایط با او همکاری میکرد، عمل خاص بدی را انجام میداد، نمیتواند هیچ پیامی برای فاعل داشته باشد؛ یعنی موجب پشیمانی، تأسف و... او نخواهد شد؛ چون نه نظراً و نه عملاً مرتکب آن شده است: کارلوس باور دارد که قماربازی یک کار بد اخلاقی است ـهرچند که به آن میل داشته باشدـ بنابراین، نظراً مرتکب اشتباه نشده است. علاوهبراین، در جهان واقعی هم که مرتکب آن نشده است؛ بنابراین، سرزنش همسر کارلوس نسبت به او هیچ پیام و فایدهای برای کارلوس ندارد و او را دچار پشیمانی و... نخواهد کرد (Hartman, 2016: 2854-2855). نلکین نیز در مقالۀ شانس اخلاقی خود میگوید این ادعای زیمرمن را کاملاً اشتباه میداند (نلکین، 1393: 46)؛ اما در این زمینه استدلال خاصی ارائه نمیکند. مطالعۀ اعتراضات نشان میدهد جمله و باور کلیدی زیمرمن ـیعنی ما میتوانیم مسئول باشیم؛ بدون آنکه...ـ محور اعتراضات شده است. زیمرمن در مقالۀ خود با عنوان دوبارهآزمودن شانس اخلاقی بار دیگر دیدگاه خود را توضیح میدهد و به این اعتراض و اعتراضات دیگر پاسخ میدهد: او میگوید یک اعتراض به نظریۀ من این است که کسی نمیتواند مقصر و مسئول باشد؛ بدون اینکه برای چیزی مقصر باشد. من موافقم؛ اما من انکار میکنم که چیزی را که فرد بهخاطرِ آن[25] مقصر و مسئول است، باید چیزی باشد که فرد برای یا درقبالِ[26] آن مسئول است. درست است من در همۀ موارد تبهکار ناموفق را بهاندازۀ موفق مقصر و مسئول دانستهام. در شانس اخلاقی موقعیتی بیرونی درست است که تبهکار بهدلیلِ سرفه تیراندازی نکرد، اما ماهیت تصمیم مشخص بود و بهعلاوه، او برای فراهمکردن موقعیت، مکان و زمان که در آن بتواند فرد مدنظر خود را بکشد، تلاش کرده بود؛ بنابراین، یک سرفۀ شدید که خارجازکنترل او بوده است، نمیتواند درجۀ مسئولیت او را کاهش دهد؛ هرچند که تیراندازی و قتل را از دامنۀ مسئولیت وی پاک میکند. زیمرمن ادامه میدهد که درست است در شانس موقعیتی درونی و شانس علّی، ما شاهد همین تلاش در مورد قبل هم نیستیم؛ پس تبهکار ناموفق بهخاطرِ[27] چه چیزی بهاندازۀ تبهکار موفق مقصر و مسئول است؟ پاسخ من این است که اگر طبیعت با او همکاری کرده بود، او آزادانه مرتکب قتل میشد. او میگوید علت اینکه بیان و پذیرش این مطالب برای شما سخت میآید، این است که مقصربودن برای چیزی را در اصل کنترل برابر با اِعمال کنترل در آن چیز[28] میگیرید. یعنی فکر میکنید که فاعل باید اقدام به بهاجرادرآوردن تصمیم و خواست خود بکند تا مقصر آن محسوب شود (Zimmerman, 2015: 143-144). زیمرمن میگوید ممکن است کسی اشکال کند که در شانس موقعیتی درونی اگر بگوییم «اگر تبهکار ناموفق ترسو نبود و یا ناشنوا نبود، مرتکب قتل میشد» لازمهاش این است که فرد یک شخص دیگری شود: زیمرمن در پاسخ میگوید اگر خصوصیتیْ ذاتی فرد باشد، عوضشدن شخص لازمۀ تغییر شرایط درونی است؛ اما به نظر میرسد این خصوصیاتْ ذاتی انسان نیستند. آنچه ذاتی اوست، آزادانهعملکردن است؛ بنابراین، او شانس اخلاقی را تنها در موارد استثنایی خصوصیات ذاتی میپذیرد (Zimmerman, 2002: 562). او میگوید ممکن است کسی بگوید از کجا معلوم که اگر ترسو و ناشنوا نبود، حتماً این عمل را انجام میداد؟ او در پاسخ میگوید درست است کاملاً معلوم نیست که این عمل را مرتکب میشد؛ اما کاملاً محال هم نیست که این عمل را مرتکب نمیشد (Zimmerman, 2015: 145). زیمرمن میگوید اعتراض دیگر این است که ما از کجا بدانیم که اگر طبیعت همکاری کرده بود، تبهکار ناموفق در شانس اخلاقی موقعیتی درونی و بیرونی و شانس علّی آزادانه دچار قتل میشد؟ همیشه نمیتوانیم چنین معرفتی داشته باشیم. پاسخ زیمرمن این است که درست است چنین نیست که همیشه واجد این معرفت باشیم؛ اما اینطور هم نیست که هیچوقت چنین معرفتی نداشته باشیم. در شانس موقعیتی بیرونی، اگر از نزدیک شاهد برنامهریزیهای تبهکار ناموفق برای قتل فرد مدنظرش، آرزو و تمایل او برای تحقق این عمل و... بودیم، دیگر نمیتواند جای تردید وجود داشته باشد و اگر بگویید در این مورد و یا بهطور قویتر دربارۀ شانس موقعیتی درونی و شانس علّی هنوز جای تردید وجود دارد، من میگویم اگر نتوان کاملاً مطمئن به ارتکاب قتل بود، دستِکم 90 یا 99درصد احتمال وجود دارد که تبهکار ناموفق درصورت همکاری طبیعت آزادانه چنین عملی را انجام میداد. پس 90درصد یا... تبهکار ناموفق بهاندازۀ تبهکار موفق مقصر و سزاوار سرزنش است (Ibid: 152-154). ازنظرِ زیمرمن، چون در همۀ موارد شانس اخلاقی آنچه سبب اختلاف بین دو تبهکار موفق و ناموفق شده است، عامل شانس بوده است، پس هیچ تضمینی وجود ندارد که تبهکار ناموفق هم مرتکب قتل میشد. بر این اساس است که او نتیجه میگیرد هیچکس نباید بهلحاظِ منشی خود را برتر از دیگری بداند و بپندارد فرد بهتری از دیگری است؛ به همین دلیل، مجازات افراد هم کاری نابجاست (Ibid: 157). زیمرمن سعی میکند مدعای خود را بر ما روشن و اثبات کند؛ اما توضیحات او تا حدودی میتواند ما را دربارۀ شانس اخلاقی موقعیتی بیرونی مجاب کند و در شانس موقعیتی درونی و شانس علّی همچنان این سؤال ذهن ما را میآزارد که چگونه میتوان براساسِ یکسری احتمالات، منصفانه فردی را اخلاقاً مقصر و مسئول دانست و سرزنش کرد؟ آیا این احتمالات مبانی و پایههای قوی و معقولی هستند که بتوان مسئولیت اخلاقی را بر آنها بنا نهاد؟ چنین چیزی بعید به نظر میرسد. در اینجا انتقادات دیگری هم به نظر میرسد حائز اهمیت است: زیمرمن در آثار خود مدعی است که درصددِ پاسخگویی به معضل شانس اخلاقی بوده و راهحل مناسبی برای آن ارائه کرده است. وی برپایۀ مبانی و مثالهایی که ذکر شد، سعی کرده است این معضل را رفع کند. در اینجا با مقایسهای بین مبانی و مثالهای او و آنچه که نیگل بهعنوان بسطدهندۀ شانس اخلاقی مطرح کرده است، دیدگاه زیمرمن بیشتر بررسی میشود: نکتۀ اول توجه به معنای اختیار در نظر نیگل و زیمرمن است. نیگل در مثالهای شانس اخلاقی بهگونهای صحبت میکند که گویا اصلاً فاعلها هیچ حدی از اختیار ندارند و همهچیز را عوامل خارجازکنترل آنها شکل میدهند. این مطلب، بررسی معنای اختیار در نظر او را ضروری مینماید. جستوجو در این زمینه نشان میدهد اختیار در نظر نیگل، اختیاری نامحدود است. وی معتقد است زمانی ما دارای اختیاریم که از خودمختاری بهرهمند باشیم. بدین معنا که بتوانیم خود را از هیچ به وجود آوریم و حتی اصول حاکم بر فکر و انتخاب خود را خودمان تعیین کنیم و هنگام عمل، گزینههای بسیار متنوعی برای انتخاب داشته باشیم و آزادانه هرکدام را که بخواهیم، بتوانیم انتخاب کنیم. در غیر این صورت، اگر کنترل محدودی هم برای انسان وجود داشته باشد، آمیخته با تأثیر شانس است و چنین کنترلی برای ما مسئولیتی به بار نخواهد آورد (Nagel, 1986: 113-120). اما زیمرمن با تغییر معنای اختیار از نامحدود به محدود معتقد است هرچند همهچیز در کنترل و ارادۀ ما نیست، این نمیتواند بدین معنا باشد که هیچچیز در کنترل ما نیست. از باورهای ما تا اعمال ما هرآنچه به خواست و ارادۀ ما صورت گرفته شده باشد، در کنترل ماست و به همان میزان برای آنها مسئولیم. تا اینجا باید گفت فاصلهگرفتن زیمرمن از اختیار نامحدود نیگل ـبرای حل معضل شانس اخلاقیـ کار درستی به نظر میرسد؛ هرچند در محتوا عاری از اشکال نیست. همانطور که پیشتر اشاره شد، وی برداشت خود از اختیار را برابر با کنترل هدایتکنندۀ فرانکفورت و فیشر میداند. این نوع کنترل بهدلیلِ حذف امکانهای بدیل دچار مشکلاتی است. ازجملۀ این مشکلات این است این حد از کنترل بهحدی قوی نیست که بتواند فاعلهای مسئول را از فاعلهای غیرمسئول بازشناسد. پذیرش کنترل هدایتکننده چهبسا سبب شود فاعلهایی بهناحق سرزنش و یا تحسین شوند. بهدلیلِ آنکه پژوهشگر در پژوهش دیگری مفصل به اشکالات کنترل هدایتکننده پرداخته است، از توضیح مجدد در اینجا خودداری میشود[vi]. نکتۀ دیگر این است که اگر مثال زیمرمن در شانس موقعیتی با مثال نیگل مقایسه شود، اختلاف اساسی خود را نشان میدهد. نیگل در شانس موقعیتی از فاعلهای همتایی صحبت میکند که در آن، یک فاعل در یک موقعیت است و دیگری اصلاً در آن موقعیت نیست و تصمیم و تلاشی مشابه با کسی که در آن موقعیت است، نداشته است. نیگل در شانس موقعیتی میگوید شهروندان آلمان نازی ـ یا هر جامعهای دیگرـ که در یک رژیم ستمگر به سر میبردند، این فرصت را داشتند که با انقلابی علیه رژیم وقت یا به قهرمانی برسند و تحسین شوند و یا شکست بخورند و سرزنش شوند؛ اما کسانی که در جامعۀ خوبی زندگی میکنند که به انقلاب و جنگ برای رسیدن به شرایط مطلوب نیازی ندارند، از کسب قهرمانی یا شکست در این زمینه محروماند. چهبسا اگر آنان در شرایطی همانند شهروندان آلمان نازی بودند، چنین رکوردهای اخلاقی را کسب میکردند. قرارگرفتن در رژیم ستمگر یا عادلانه چیزی است که خارجازکنترل هر فردی است (Nagel, 1976: 145-146). اما زیمرمن در شانس موقعیتی دو فاعلی را مثال میزند که در موقعیتی مشابه تصمیم یکسانی گرفتهاند و تلاش یکسانی کردهاند و تنها یکی براثر دخالت شانسْ نتوانسته است عمل لازم را انجام دهد. اختلاف این مثال با مثال نیگل در این است که هر دو فاعل زیمرمن در شرایط مشابه واقع شدهاند و تصمیمات و تلاش مشابهی داشتهاند؛ اما نیگل از روی حدس و گمان دربارۀ کسانی که میتوانستند به جای شهروندان آلمان نازی قرار بگیرند ـاما بهواقع قرار نگرفتهاندـ صحبت میکند. نکتۀ دیگر این است که مبنای نظریۀ شانس اخلاقی نیگل، باور به دو منظر درونی و بیرونی است که به نظر میرسد اگر کسی همانند زیمرمن میخواهد ادعای حل معضل شانس اخلاقی را بکند، باید به این مسئله هم بپردازد؛ اما در نظرات زیمرمن، هیچ ردپایی از این مطلب پیدا نشده است؛ به همین دلیل، در پژوهش حاضرْ بیشازاین بحث آن باز نمیشود؛ اما این مسئله همچنان بهعنوانِ یک اشکال به زیمرمن باقی خواهد ماند. درنهایت، بررسی دیدگاه زیمرمن و اعتراضات واردشده به آن، بهخصوص دربارۀ نظر زیمرمن مبنیبر اینکه میتوانیم مسئول باشیم، بدون آنکه مسئول چیزی باشیم، نشان میدهد نظر زیمرمن را در شانس اخلاقی پیامدی میتوان پذیرفت؛ اما در شانس اخلاقی موقعیتی اعم از بیرونی و درونی و شانس اخلاقی علّی خیر. علت این است که در شانس پیامدی فاعل ناموفق نتوانست فرد مدنظر را بکشد؛ اما عمل تیراندازی را انجام داده و آنچه را به او مربوط میشده، کامل کرده است. یعنی تصمیم او صرفاً درقالب تصمیم باقی نماند و تا آخرین مرحله اجرا شد؛ پس هیچ شکی وجود ندارد که فاعل آزادانه تیراندازی میکند یا خیر؛ اما در شانس موقعیتی، تلاش فاعل ناموفق کامل نشده است تا ما را دربارۀ اینکه چه عملی را انجام میدهد، مطمئن کند. این مطلب در شانس موقعیتی درونی(یا شانس مقوم) و علّی به اوج خود میرسد و هرچند زیمرمن سعی کرد به این اشکالات پاسخ دهد، قانعکننده نیست و این ابهام و سؤال همچنان بهقوتِ خود باقی است که: آیا واقعاً میتوان مسئول بود، بدون آنکه مسئول برای چیزی بود؟
6-نتیجهگیری باتوجهبه ارزیابیهای بهعملآمده میتوان چنین نتیجه گرفت که هرچند دیدگاه زیمرمن عاری از محاسن و نوآوری نیست، در رسیدن به آنچه وی سودای آن را در سر داشته نیز کاملاً موفق نبوده است. توجه به معنای محدود اختیار به جای معنای نامحدود و مسئولیت اخلاقی متناسب با آن، تفکیک درجه و دامنۀ مسئولیت اخلاقی از محاسن و دستاوردهای آن است؛ اما حذف کامل شرط امکانهای بدیل از معنای اختیار، افراط در دفاع از مسئولیت اخلاقی تا آنجا که ما میتوانیم مسئول باشیم، بدون آنکه مسئول برای چیزی باشیم، بیتوجهی به همۀ جوانب نظریۀ شانس اخلاقی مانند منظر درونی و بیرونی که زیربنای شانس اخلاقی است و اختلاف بین مثالهای او مثالهای معروف شانس اخلاقی، ازجمله مواردی است که زیمرمن را در تحقق هدف و ادعای خود ـیعنی حل معضل شانس و مسئولیت اخلاقی و دفاع از اختیار و مسئولیت اخلاقیـ ناکام میگذارد. [i] .برای مطالعۀ بیشتر دربارۀ دیدگاه برنارد ویلیامز و تامس نیگل ر.ک. (خزاعی و تمدن، 1397: 84-61). برای مطالعۀ بیشتر دربارۀ شانس اخلاقی ویلیامز ر.ک. (خزاعی و تمدن، 1395: 218-189). [ii] . برای مطالعۀ بیشتر دربارۀ دیدگاه ارسطو و ارسطوییان درباب چگونگی تأثیر شانس در زندگی انسان ر.ک. (پروان و جوادی، 1397: 5-28). [iii]. زیمرمن بررسیهای زیادی دربارۀ اختلاف بین احکام و قضاوتهای وظیفهای و مسئولیت اخلاقی انجام داده است. برای مطالعۀ بیشتر ر.ک. (Zimmerman, 2006). [iv] . باید توجه داشت که ارزیابی اخلاقی با قضاوت اخلاقی تفاوت دارد. ارزیابی اخلاقی دربارۀ همۀ موجودات اعم از مختار و غیرمختار میتواند صورت بگیرد؛ چون برابر با اظهار تأسف یا شادی در مواجهه با یک عمل است؛ اما قضاوت اخلاقی تنها دربارۀ موجود مختار میتواند معنا یابد؛ چون برابر با تحسین و سرزنش فاعل است و تحسین و سرزنش فاعل زمانی میتواند منصفانه و منطقی باشد که مختار باشد. [v] .در متون غربی مشهور است که مسئولیت اخلاقی مستلزم داشتن اختیار است و اختیار را دارای دو مؤلفه میدانند:1- وجود مبدأ نهایی عمل در خود فاعل و 2-توانایی انجام عمل بدیل (Moya, 2006: 6)؛ اما بهدلیلِ درگیریهای بحثی ای که در اینجا دربارۀ تعارض جبریبودن جهان با توانایی انسان برای انجام عمل بدیل رخ داد، فرانکفورت برای حل این معضل و حفظ اختیار و مسئولیت اخلاقی، بین دو کنترل تنظیمکننده و هدایتکننده تفاوت گذاشت و تنها کنترل هدایتکننده را برای تحقق مسئولیت اخلاقی لازم و کافی دانست. بهباورِ او کنترل تنظیمکننده هر دو مؤلفۀ فوق را در بر میگیرد؛ اما کنترل هدایتکننده، کنترلی است که تنها بیانگر وجود مبدأ عمل ـالبته نه مبدأ نهاییـ در فاعل است و شرط توانایی انجام عمل بدیل را در بر نمیگیرد. برای مطالعۀ بیشتر درزمینۀ دیدگاه فرانکفورت ر.ک. (خزاعی و تمدن، ۱۳۹۳: 135-136)؛ (Frankfurt, 2003: 17-26). [vi] . برای مطالعۀ بیشتر ر.ک. (خزاعی و تمدن، ۱۳۹۳: 131-151)
| ||
مراجع | ||
ارسطو. (1391)، اخلاق نیکوماخوس، ترجمۀ سیدابوالقاسم حسینی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران. پروان، نغمه و جوادی، محسن. (1397)، «نقش شانس در سعادت آدمی با نظر به جولیا آناس»، مجلۀ پژوهشهای فلسفی کلامی دانشگاه قم، سال بیستم، شمارۀ دوم، 5-28. خزاعی، زهرا و تمدن، فاطمه. (1393)، «دیدگاه جان مارتین فیشر دربارۀ اختیار لازم در مسئولیت اخلاقی»، مجلۀ حکمت و فلسفۀ دانشگاه علامه طباطبایی، 131-151. --------------------. (1397)، «رابطۀ شانس و مسئولیت اخلاقی از نگاه تامس نیگل»، مجلۀ اندیشۀ دینی دانشگاه شیراز، دورۀ 18، شمارۀ 3، 84-61. -------------------. (1395)، «شانس اخلاقی از نظر برنارد ویلیامز»، مجلۀ پژوهشهای فلسفی دانشگاه تبریز، شمارۀ 18، 218-189. کانت، ایمانوئل. (1394)، بنیاد مابعدالطبیعۀ اخلاق، ترجمۀ علی قیصری، چاپ دوم، تهران: خوارزمی. نلکین، دانا. (1393)، بخت اخلاقی، ترجمۀ مریم خدادادی، دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد، تهران: ققنوس. Annas, Julia. (1993), Morality of Happiness, New York, Oxford: Oxford University Press.
Andrew, Eshleman. (2014), Moral Responsibility, Standford Encyclopedia of Philosoph, http://plato. standEdu/entries/moral-responsibility
Flanders, Chad. (2012), “Immorality of Punishment”, Book Review of Immorality of Punishment by Michael J.Zimmerman, The University of Chicago Press, Ethics, Vol. 122, No. 3, pp. 641-645
Frankfurt, Hary.G. (2003), “Alternate possibilities and Moral Responsibility”, in Moral Responsibility and Alternate possibilities, Eds. David widerker and Michael Mckenna, USA: Ashgata, pp.17-26
Hartman, Robert. J. (2019),“Accepting Moral Luck”, The Routledge Handbook of the Philosophy and Psychology of Luck, New York: Routledge, pp.227-238.
----------------------. (2016), “Against Luck-Free Moral Responsibility”, Philosophical Studies, volume 173(10), pp. 2845-2865.
Moya, Carlos. J. (2006), Moral Responsibility, the ways, skepticism, USA and Canada: Routledge.
Nagel, Thomas. (1993), “Moral Luck”, In Moral Luck, Ed. Daniel Statman, Albany: State University of New York Press
-------------------. (1976), “Moral Luck”, Blackwell publishing on behalf on the Aristotelian Society, Proceedings of the Aristotelian Society, Supplementary Volumes, Vol. 50, pp:137-151
--------------------. (1986), The View From Nowhere, Oxford University Press, Oxford New York.
Nelkin, Dana. K. (2013), “Moral Luck”, in Stanford Encyclopedia of Philosophy
Williams, B. A. O. (1976), “Moral Luck”, Blackwell Publishing on behalf of the Aristotelian Society, vol.50,pp:115-135
Zimmerman, Michael. J. (1993), “Luck and Moral Responsibility”, In Moral Luck, Ed. Daniel Statman, State University of New York.
-----------------------------. (2001), “Responsibility”, Encyclopedia of Ethics, Ed. Lawrence. C. Bcker and B. Becker, New york: Routledge.
------------------------------. (2002), “Taking Luck Seriously”, Journal of Philosophy, http://www. Journalofphilosophy.org/ , pp. 553-576.
------------------------------. (2006), “Moral Luck: A Partial Map”, Canadian Journal of Philosophy,https://libres.uncg.edu/ir/uncg/f/M_Zimmerman_Moral_2006.pdf
-------------------------------. (2015), “Moral Luck Reexamined”, In Agency and Responsibility, Ed. David Shoemaker, Oxford University press, volume3 | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 603 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 235 |