تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,637 |
تعداد مقالات | 13,311 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,864,289 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,942,453 |
بررسی و تحلیل مؤلفههای مشروعیتیابی حکومت حسن بن زید علوی (250تا270ق/865تا884م) | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 5، دوره 12، شماره 2 - شماره پیاپی 46، تیر 1399، صفحه 53-70 اصل مقاله (7.56 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2020.123120.1983 | ||
نویسندگان | ||
آرمان فروهی1؛ محمدعلی چلونگر* 2؛ اصغر منتظرالقائم2 | ||
1دانشجوی دکتری تاریخ اسلام، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||
2استاد گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||
چکیده | ||
در مناسبات حکومتها با مردم، مشروعیت از بنیانهای اساسی است. حکومتها با توجه به مقتضیات مکانیزمانی و ویژگیهای درون حاکمیتی خود، برای کسب مشروعیت، از مؤلفههای مختلف استفاده میکنند. هدف حکومتها در استفاده از این مؤلفهها این است که در پیوستگی با ﺳﻠﻄﮥ سیاسی خود، سیاستهای مدنظر را اعمال کنند. حکومت علویان طبرستان (حکـ: 250تا316ق/865تا929م) همزمان با عصر دوم عباسی (232تا334ق/847تا946م) در ﻣﻨﻄﻘﮥ طبرستان و به دور از مرکز خلافت شکل گرفت. حسنبنزید علوی، نخستین داعی که بر زیدیان حکومت کرد، وجه مشروعیت مذهبی حکومت خود را در واگرایی با خلافت عباسی قرار داد و این سرلوﺣﮥ سیاستهای او شد. در واقع، بیشترِ حکومتهای این دوره برای استحکام پایههای حکومت، مبانی مشروعیت خود را متأثر از خلافت عباسی پی میگرفتند و در این میان، حسنبنزید روشی متفاوت در پیش گرفت؛ از این رو، در این مقطع تاریخی کشمکشهای فرسایشی و طولانی بین حسنبنزید علوی و عُمال خلیفه عباسی شکل گرفت. حال مقاﻟﮥ حاضر با رویکرد توصیفیتحلیلی و بر پاﻳﮥ مطالعات کتابخانهای، در پی واکاوی و تحلیل تکاپوهای مشروعیتیابی حسنبنزید علوی در حکومت علویان طبرستان است. پژوهش حاضر میکوشد به این پرسش پاسخ دهد که حسنبنزید علوی برای کسب مشروعیت حکومت خود، از چه مؤلفههایی بهره گرفت. یافتههای پژوهش از آن حکایت دارد که حسنبنزید علوی ابتدا در قامت «امام زیدی»، با توجه به ویژگیهای ذاتی آن، موفق شد مردم طبرستان را در اطراف خود جمع کند و با در پیش گرفتن سیاست ضدیت با خلافت، مشروعیت حکومت خود را تقویت کند. او همچنین همزمان، کارآمدی و توجه به مناقع عمومی جامعه را برای جلب رضایت عامه مردم دنبال کرد. | ||
کلیدواژهها | ||
مشروعیت؛ طبرستان؛ علویان؛ حسنبنزید؛ خلافت عباسی | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه علویان که تا زمان شهادت امامحسین(ع) در قدرت قرار داشتند، پس از آن واقعه نیز در حکومت، خود را صاحب حق میدانستند؛ بنابراین برای دستیابی به قدرت، از هیچ تلاشی فروگذار نبودند. قیامهای متعدد علویان همچون مختار ثقفی، زیدبنعلی (ع)، عبداللّهبنمعاویه، محمد نفس زکیه و... در دورﮤ اموی و سپس در عصر خلافت عباسی، تنها بخشی از حرکتهای آنها در راستای احقاق حق خود بود. با گذشت زمان و تثبیت قدرت خلافت، خلفا که در دوران اوج قدرت خود به سر میبردند، تمام نیروهای مدعی قدرت، ازجمله علویان را باشدت تمام کنار زدند. عصر دوم عباسی (232تا334ق/847تا946م) با شکلگیری حکومت علویان طبرستان (حکـ: 250تا316ق/865تا929م) همزمان بود. در این دوره، خلفای عباسی اقتدار عصر نخست خلافت را نداشتند و قدرت در دست آنها متمرکز نبود؛ از این رو، نیروهای معارض با آنها در نقاط مختلف جهان اسلام قدرت گرفتند. عصر دوم عباسی را باید آغاز دورﮤ حرکتهای استقلالجویی، در راستای تجزﻳﮥ خلافت نامید. خلافت عباسی به علت گستردگی قلمرو مکانی، مستعد شکلگیری حرکتهای استقلالطلبانه در شرق و غرب جهان اسلام بود. در زمان هادی، خلیفه عباسی (169و170ق/784 و789م)، حرکت علویان به رهبری حسینبنعلی، معروف به صاحبفخ، سرکوب شد (مسعودی، 1409: 3/327و328). ادریسبنعبداللّه و یحیی بنعبداللّه دو تن از بزرگان علوی بودند که از این واقعه جان سالم به در بردند. ادریس به آفریقیه رفت و در آن منطقه، زمینههای شکلگیری حکومت ادریسیان را فراهم کرد. یحیی نیز طبرستان را برگزید و در آنجا یارانی برای خود جمع کرد (بلاذری، 1417: 3/355). علویان بهواﺳﻄﮥ حضور یحیی بنعبداللّه و دوری طبرستان از مرکز خلافت، در منطقه قدرت گرفتند و زمینه برای تشکیل حکومت آنها فراهم آمد. دربارﮤ ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ مقاﻟﮥ حاضر باید به برخی مقالهها اشاره کرد؛ برای مثال رضوی و آذر (1395) در مقاﻟﮥ «عوامل اقتدار و مشروعیت حکومت علویان طبرستان» در پی شرح تأثیر مبانی مشروعیت حکومت علویان طبرستان بر چگونگی تداوم این حکومت بودهاند. نویسندگان در بخشهایی از مقاله، عوامل مشروعیتبخش حکومتهای محلی در ایران و همچنین تاریخ تحولات حکومت علویان طبرستان را بررسی کردهاند؛ اما با توجه به موضوع اصلی مقاله، این بررسی جزء هدفهای مقاله نیست؛ همچنین در بخش اصلی مقاله، نویسندگان عوامل اقتدار و مشروعیت حکومت علویان را با هم و در کنار یکدیگر آورده که درنهایت، خواننده را در تعیین مصادیق مشروعیت این حکومت دچار ابهام کردهاند. ضعف دیگر مقاله استنادنکردن به منابع متقدم همچون المصابیح حسنی، الحدائقالوردیه فی مناقب ائمهالزیدیه مُحِلِّی و اخبار ائمةالذیدیه فی طبرستان و دیلمان و جیلان به کوشش مادلونگ (Wilferd Ferdinand Madelung) است که دربارﮤ موضوع، اطلاعات ارزندهای دارد. گستردگی موضوع نیز به نویسندگان کمتر اجازه داده است که مبانی مشروعیت حکومت حسنبنزید را بهصورت مستقل بررسی کنند. جاناحمدی و رمضانی (1396) در مقاﻟﮥ «تحلیلی جامعهشناختی از دوگانگی رفتار سیاسیفرهنگی حاکمان شیعی تبرستان؛ مطالعه موردی: حسنبنزید و حسنبنعلی علوی» در تلاشاند تضاد رفتار سیاسیاجتماعی حسنبنزید و ناصر کبیر اطروش را با عقاید مذهبی آنها بیان کنند. در مقاله، نویسندگان بیشتر با نگاه نقادانه، عملکرد این دو شخصیت حاکم زیدی را در ارتباط با رقبا و تودﮤ مردم ارزیابی کرده و به جنبههای مشروعیتیابی حکومت حسنبنزید توجه نکردهاند. معلمی (1393) نیز همین مسئله را بهصورت اختصاصی در ارتباط با حسنبنزید در مقاﻟﮥ «حکومت داعی کبیر در طبرستان و دوگانگی در برخورد با مخالفان» پی گرفته است. نویسنده معتقد است رویارویی حسنبنزید با مخالفان سیاسی و اجتماعی و مذهبی خود، از فضای سیاسی و حکومتی متأثر بود و در راستای عقاید مذهبی نبود. به هر نحو، مقالههای ذکرشده بیشتر با نگاه سلبی حکومت حسنبنزید را بررسی کرده و تلاشهای او را برای مشروعیتبخشی به حکومت علویان طبرستان نادیده گرفتهاند. بر این اساس، پژوهش حاضر ضمن بیان مشروعیت حکومت در تفکر زیدیه که در مشروعیتیابی حکومت داعی کبیر نقش اساسی داشته است، سایر جنبههای مشروعیت حکومت او همچون واگرایی از خلافت عباسی و کارآمدی و توجه به منافع عامه را واکاوی خواهد کرد.
مفهومشناسی مشروعیت در مباحث جامعهشناسی سیاسی مفهوم مشروعیت (Legitimacy) ازجمله مفاهیم پرکاربرد است. در اصطلاح سیاسی، پذیرش یا فرمانبری آگاهانه و داوطلباﻧﮥ مردم از نظام سیاسی و قدرت حاکم را مشروعیت میگویند (ابوالحمد، 1382: 244). پژوهشگران تعریفهای گوناگونی1 برای واژﮤ «مشروعیت» ارائه کردهاند؛ اما بیشترِ آنها بهنوعی، به توجیه عقلی اطاعت مردم از زمامداران و اعمال قدرت زمامداران بر مردم بازمیگردند (کواکبیان، 1378: 9). مشروعیت به علت تکلیفی که برای تبعیت بر مردم تحمیل میکند و انگیزههایی که در راستای اطاعت آنها ایجاد میکند، زﻣﻴﻨﮥ تبیین اطاعت را فراهم میکند (بیتهام، 1390: 43)؛ همچنین مشروعیت تضمینکنندﮤ توانایی نظام سیاسی در ایجاد و حفظ این عقیده است که نهادهای سیاسی موجود، مناسبترین نهادها برای جامعهاند (وینسنت، 1389: 67و68). با وجود این، رعایا به طور سنتی معتقدند قدرت حاکمهایی که حکمران اعمال میکند، حق مشروع اوست؛ ولی این اعمال قدرت بدون در نظر گرفتن راهکار برای تبیین و به حق بودن آن ﻧﺘﻴﺠﮥ مطلوب ندارد (وبر، 1397: الف/402). حکومتها قدرت خود را از رضایت فرمانبران به دست میآورند و همین رضایت یا مقبولیت مردمی تنها منبع مشروعیت است. به بیان دیگر، مردم یگانه منبع مشروعیت حکومتاند و خواست آنها تنها معیار تعیینکننده است و رضایت آنها هدف منحصربهفرد حاکمان است (متقی، 1393: 340). اینجاست که بحث کارآمدی (Efficiency) حکومت و مشروعیت و رضایت مردم، در ردیف با یکدیگر خود را مهم جلوه میدهند. بر این اساس، کارآمدی عبارت است از تحقق عینی یا توان سیستم در تحقق کارکردهای اساسی هر حکومت به گونهای که بیشترِ مردم و گروههای قدرتمند درون نظام آن را بهروشنی مشاهده کنند. برخلاف مشروعیت که مقولهای ارزشی است، کارآمدی ماهیت ابزاری دارد (لیپست، 1374: 10). با تلفیق مشروعیت و کارآمدی، اقتدار هر حکومت شکل میگیرد. دو اصطلاح مشروعیت و مشروعیتیابی با یکدیگر تفاوت دارند. مشروعیتیابی یعنی فرایندی که در آن حکومت برای ایجاد و گسترش مقبولیت اجتماعی، تثبیت موقعیت سیاسی خود و همچنین افزایش رضایت مردم تلاش میکند (حجاریان، 1373: 80). در مؤلفههای کسب مشروعیت در ایران، به علت بافت مذهبی، قطع نظر از نوع گرایش مذهبی و پایبندی حاکم وقت، دین اساس و بنیاد مشروعیت دولتها را تشکیل میداده است (شجاعی زند، 1375: 191). در این میان، حکومت علویان طبرستان نیز به شیوههای گوناگون، بر جنبههای دینی مشروعیت خود تأکید کرده است. حال بررسی دادههای تاریخی مرتبط با مفاهیم مشروعیت، مشروعیت دینی و کارآمدی در دورﮤ حسنبنزید هدف پژوهش حاضر است.
مشروعیت حکومت در تفکر زیدیه زیدیه از فرقههای شیعه است که در ابتدای سده دوم قمری/نهم میلادی شکل گرفت. این فرقه طرفداران زید، پسر امامسجاد(ع)، بودند که پس از قیام اطراف او گرد آمدند. آنها زیدبنعلی(ع) را در حکم امام برگزیدند و پس از اینکه یوسفبنعمر ثقفی، کارگزار هشامبنعبدالملک اموی (105تا125ق/724تا743م)، زید را به شهادت رساند، سیره و سنت او را پیروانش ادامه دادند (ابنطقطقی، 1417ق: 131و132). نهضت زید بر پاﻳﮥ عمل به قرآن و سنت رسول خدا(ص) شکل گرفت و هدف آن عبارت بود از: لزوم مقاومت در برابر ستمگران؛ یاری مستضعفان و بازگرداندن حقوق غصب شدﮤ آنها؛ جلوگیری از هدررفتن بیتالمال و تقسیم عادلاﻧﮥ آن میان همگان؛ دفاع از حریم اهلبیت(ع) (شامی، 1367: 94). قیام زیدبنعلی(ع) تنها به زماﻧﮥ او محدود نشد و هواداران او بیش از چهارده قیام را در عصر اموی و عباسی ترتیب دادند. قیامهایی همچون عبداللّهبنمعاویه، نفس زکیه، ابراهیمبنعبداللّه باخمری، یحییبنعبداللّه مثنی، ابنطباطبا و... . دیدگاههای زیدیه در مسائل مختلف، در فرقهها و زیرشاخههای متعدد آن متفاوت است؛ ولی اساس اندﻳﺸﮥ سیاسی زیدیه بر دو مسئله نظارت دارد: تفسیر آنها از حکومت خلفای راشدین، بهویژه خلیفه نخست و دوم و دیگری امامت زیدی (قادری، 1388: 52). در اینجا بحث مشروعیت امام و حکومت آنها حائز اهمیت است که زمینهساز حکومتهای مختلف در سطح جهان اسلام نیز میشود. زیدیه در زﻣﻴﻨﮥ تفسیر حکومت خلفای راشدین نظرﻳﮥ «امامت مفضول» را مطرح میکند. زیدیه خلفای پیش از حضرت علی(ع) را میپذیرد. زیدیه امامت ابوبکر را بر حق میدانست و از این نظر، نزد اهل سنت بهترین دﺳﺘﮥ شیعه است (نوبختی، 1404: 57). زیدیه معتقدند خلفا در مقام و منزلت همپای حضرت علی(ع) نبودند؛ اما نسبت آنها به حضرت علی(ع) همانند نسبت مفضول به افضل بود و در موقعیتی که امکان حکومت افضل وجود ندارد، حکومت مفضول بلامانع است (اشعری، 1929: 98؛ قادری، 1388: 52). زیدیه براساس این نظریه، درصدد برآمد آراء میان شیعیان و اهل سنت را جمع کند و شکاف ایجادشده را بپوشاند. پذیرش حکومت مفضول باوجود شخص افضل، تضمینکنندﮤ مصلحت مسلمانان بود و بروز هرجومرج ناشی از نبود قدرت را مانع میشد و آتش فتنه و فساد را خاموش میکرد. به نظر میرسد این دیدگاه زیدیه در واقع دنباﻟﮥ همان کوششی بود که مذهب اعتزال در پیش گرفته بود؛ همچنین تلاشی بود در راستای جلب حمایت و همراهی علما و دانشمندانی که با حساسیت به خلافت خلفای راشدین مینگریستند (ولوی، 1380: 238). زیدیه معتقدند هرکس از آلمحمد مردم را به طاعت الهی فراخواند، امام امت است و اطاعت از او نیز واجب است. آنها امامان را مانند ﺑﻘﻴﮥ انسانها میدانند؛ اما معتقدند پس از رسولالله(ص)، ایشان برترین آفریدگاناند (ابوزهره، 1393: 175). حضرت علی(ع) مردم را به امامت خود فراخواند و پس از ایشان، امامحسن(ع) و امامحسین(ع) امام بودند. در دیدگاه زیدیه، پس از ایشان هرکس از نسل امام حسن(ع) و امامحسین(ع) باشد و دعوت و قیام خود را آشکار کند، مشروع است و اطاعت از او واجب میشود. چنین کسی اجازه دارد به پا خیزد و ادعای امامت کند و مردم را بهسوی خود فراخواند. برخی از فرقههای زیدی معتقدند پیروی از این فرد بر خاندان خودش و جمیع مسلمانان واجب است و هرکس باوجود توانایی، در این باره کوتاهی کند، کافر و مشرک است (ابوحاتم رازی، 1390: 141). این دیدگاه خاص زیدیه از جنبههای مختلف درخور تحلیل است: زیدیه با پذیرش اصل «لزوم قیام از سوی امام»، از یک سو به امامت دنیایی قائلاند که فقط به معنای رهبری نظام اسلامی و به دست گرفتن قدرت سیاسی در راستای احیای فریضه امربهمعروف و نهیازمنکر است (فرمانیان، 1386: 194)؛ از سوی دیگر زیدیه با پذیرش این اصل و با نفی تقیه، راه خود را از امامیه جدا کردند و از لحاظ انجام شورشهای متعدد در عصر عباسی، جای خوارج دوران اموی را پر کردند. زیدیه دعوی امامت کسی را که در خانه مینشست و پردهنشین بود، نمیپذیرفتند و پیروی از او را روا نمیدانستند و این مسئله، انکار امامت امامسجاد(ع) و امامباقر(ع) را در پی داشت (صابری، 1390: 2/87). زمانیکه از زیدبنعلی(ع) از شرط گوشهنشین نبودن رهبر در مذهب زیدیه پرسیدند، پاسخ داد: «در مذهب ما امام کسی نیست که در خانهاش ساکت نشیند و از جهاد با دشمن امتناع ورزد؛ بلکه کسی است که به وظیفه خود عمل کرده و در راه خدا جهاد نماید و از حقوق مردم و حریم احکام اسلام دفاع نماید» (کلینی، 1381: 1/357). منابع مختلف، دربارﮤ ویژگیهای امام از منظر زیدیه سخن گفتهاند. در ابتدای ویژگیهای امام زیدی زیبایی، تناسب اندام، بیعیببودن، سلامتی حواس و اعضای بدن و نیز بالغ و عاقلبودن بیان شده است (شامی، 1367: 257؛ صابری، 1390: 2/86). از نظر زیدیه، امام باید از اولاد فاطمه زهرا(س) باشد که در ذرﻳﮥ امامحسن(ع) و امامحسین(ع) فرقی ندارد (بغدادی، 1409: 41؛ شهرستانی، 1998: 1/172؛ اشعری، 1929: 67). تأکید زید بر نسب فاطمی امام، وفاداری او را به کاریزمامذهبی نشان میدهد. در کنار نسب فاطمی امام زیدی، منابع سایر ویژگیهای امام را نیز بیان کردهاند. از نظر زیدیه، ائمه جانشین انبیا هستند؛ اما ضرورتی وجود ندارد که ائمه صفات انبیا را داشته باشند. دست مردم در گزینش امام به نحوی باز است. آنها انتخاب امام را برای اجرای حدود و جهاد ضروری میدانند، نه برای هدایت افراد جامعه و سوقدادن آنها بهسوی خدا (سلطانی، 1387: 100). از این نظر ویژگی مهم امام زیدی، یعنی انجام قیام بالسیف، مطرح میشود. از نظر آنها امامت را برای شخص معینی در نظر نمیگیرند و هرکس از فرزندان حضرت علی(ع) از هر بطن و شکمی خروج و قیام کند، امام است و باید او را همراهی کرد (نوبختی، 1404: 57؛ ابنرسته، 1892: 219). زیدیه قیام علیه فرمانروای ستمگر را با شمشیر روا میدانند که باید آنها را از میان برداشت و ستم را نابود کرد و حق را بهجای خود نشاند و نباید بر امامت فاجر اقتدا کرد (اشعری، 1929: 44و45؛ عمرجی، 1420: 166تا172). مشروعیت امام زیدی در واقع به افعال سیاسینظامی او وابسته است. در پی آن، امام زیدی در جستوجوی برپایی حکومت عادلانه با در اختیار گرفتن قدرت است و این حکومت با دعوت به امام و قیام با شمشیر برپا میشود. امام زیدی از لحاظ علمی و اعتقادی نیز باید از شخصیتهای برﺟﺴﺘﮥ زماﻧﮥ خود باشد. در تفکر زیدیه، امام باید دانا، پرهیزگار، باتقوا، دانشمند، عالم، پارسا و فاضل باشد (بغدادی، 1409: 41؛ اشعری، 1929: 67). عصمت از ویژگیهای امام زیدی نیست. رصاص، از دانشمندان زیدیه در قرن هفتم قمری/چهاردهم میلادی، اعلمبودن و آگاهی از امور مردم در دین و دنیا، صاحبنظر و مدیربودن، شهرهبودن در دین، شجاعت و قدرت تدبیر امور مردم را ازجمله ویژگیها و صلاحیتهای لازم برای امام زیدی دانسته است (رصاص، 1424 : 87). براساس ویژگیهای ذکرشده، حسنبنزید در جایگاه رهبر و حاکم، با برخورداری از نسب زیدی و با حمایت مردم، زمینه را برای تشکیل حکومت مناسب دید.
واگرایی ازخلافت عباسی در دورﮤ حیات حکومت علویان طبرستان که کمتر از هفتاد سال بود، هفت خلیفه عباسی از مستعین (248تا252ق/863تا866م) تا مقتدر (295تا320ق/ 908تا932م) بر سر کار آمدند. طولانینبودن مدت خلافت خلفای عباسی زﻣﻴﻨﮥ بیثباتی را بیشازپیش فراهم آورد. در عصر عباسی، علویان منشاء بسیاری از قیامهای ضد خلافت بودند و در واقع، در طول این سالها علویگری مهمترین کابوس عباسیان بود (جعفریان، 1388: 307)؛ به گونهای که حتی رهبران برخی قیامها، همچون قیام زنگیان، برای کسب اعتبار نزد عاﻣﮥ مردم خود را به علویان منسوب میکردند (مسعودی، 1409: 4/108). این موضوع اعتبار و اهمیت جایگاه علویان را نزد مردم مشخص میکند. در این میان، علویان طبرستان وجههمت خود را برای کسب مشروعیت، در ضدیت با خلافت عباسی قرار دادند. در این اوضاع، از یک سو خلفای عباسی بیشتر درگیر تحولات داخلی بودند و کمتر به مناطق دوردست، همچون طبرستان، توجه میکردند؛ از سوی دیگر نیز در عمل، تضاد خلافت عباسی با حکومت علویان طبرستان بهصورت مستقیم نبود و بلکه این کنش متقابل را حُکّام منصوب به خلافت، همچون امیران طاهری و سامانی، انجام میدادند. حکومت علویان طبرستان نخستین حکومتی بود که در شرق اسلامی، به دور از تأیید خلفای عباسی تشکیل شد. خلفای عباسی نیز رﻳﺸﮥ دهها قیام علویان در مصر، عراق، حجاز و ایران را در طبرستان میدانستند. شکلگیری حکومت علویان طبرستان که برای بغداد کمترین رسمیتی قائل نبود، ممکن بود زنگ خطری برای پیدایش دیگر حکومتهای مستقل، بهویژه از نوع علوی آن، باشد (جعفریان، 1388: 301و302). پیشزﻣﻴﻨﮥ درگیری عباسیان و علویان طبرستان به قیام یحییبنعمر و تأثیرگذاری آن بر نهضت زیدیه برمیگشت. در سال 249ق/864م محمدبنعبداللّه، از خاندان طاهری، قیام یحییبنعمر را در کوفه سرکوب کرد. از این قیام، جمعی از مردم کوفه و واسط و حتی بغداد حمایت کردند که وحشت مستعین، خلیفه عباسی را در پی داشت (ابنطقطقی، 1418: 238؛ ابوالفرج اصفهانی، بیتا: 507). در این محدودﮤ زمانی، قدرت زیدیه بهشدت رو به افزایش بود و با شهادت یحیی نیز حزن و اندوه، شهرهای حامی او را دربرگرفت؛ حتی برخی مرگ او را باور نکردند و قائل به رجعت او شدند (ابوالفرج اصفهانی، بیتا: 509). در این وضعیت، قیام زیدیان به تزلزل وضعیت خلیفه و ناخرسندی عاﻣﮥ مردم از عباسیان منجر شد. همزمان نیز محمدبنجعفر علوی در ری و حسینبنمحمد کوکبی و علویان مکه و نینوا ضد خلافت عباسی قیام کردند (ابوالفرج اصفهانی، بیتا: 558؛ زرینکوب، 1392: 2/123). این گستردگی قیامها در مناطق مختلف، از اقبال مردم به حرکتهای زیدیان و جنبشهای ضد خلافت حکایت داشت. زمانی که محمدبنعبداللّه طاهری قیام یحییبن عمر را سرکوب کرد، مستعین (حکـ: 248تا252ق/ 863تا866م) او را تشویق کرد و زمینهایی از ﻣﻨﻄﻘﮥ طبرستان را به او اقطاع داد. این نخستین جای پای عباسیان در ﻣﻨﻄﻘﮥ طبرستان به حساب میآمد که چندان خوشایند ساکنان نخستین نیز نبود. بخشی از اقطاعهایی که به امیر طاهری داده شد، پیش از آن به پادوسپانیان تعلق داشت و علاوه بر آن زمینها، کارگزار محمدبنعبداللّه، یعنی جابربنهارون، مناطق اطراف را نیز تصرف کرده بود که نارضایتی عمومی را در پی داشت (طبری، 1387ق: 9/271و272). در ادامه، روند ناخشنودی مردم از حضور کارگزاران منصوب به خلافت در منطقه تداوم یافت. دو عامل موجب شد با توجه به ساﺑﻘﮥ درخشان علویان در منطقه، مردم برای برونرفت از وضعیت موجود از آنها استمدادخواهی کنند. این دو عامل عبارت بودند از: تضاد منافع خاندانهای محلی منطقه با عواملی که محمدبناوس، کارگزار طاهری، برای چالوس و کلار منصوب کرده بود؛ همچنین، ظلم و بیداد سایر عوامل طاهری و نارضایتی مردم منطقه از آنها (پرگاری، 1375: 100و101). مردم ﻣﻨﻄﻘﮥ طبرستان که از ظلم و ناجوانمردی کارگزاران دستنشاندﮤ خلافت به ستوه آمده بودند و «به هر وقت ساداتی را که به نواحی ایشان نشسته بودند، میدویدند و زهد و علم و ورع ایشان را اعتقاد کردند و گفتند آنچه سیرت مسلمانی است با سادات است» (ابناسفندیار، 1320: 1/228). به این علت نزد محمدبنابراهیم، از بزرگان خاندان علوی در رویان، رفتند و از او درخواست بیعت کردند (ابنجوزی، 1412: 12/34). او در آن منطقه به زهد و پاکدلی مشهور بود و طرف توجه و اکرام مردم بود. مردم به او گفتند: «بر تو بیعت میکنیم مگر به برکات تو این ظلم خدای از ما بردارد» (ابناسفندیار، 1320: 1/228)؛ همچنین بیان کردند به دنبال سیدی از خاندان آلمحمد(ص) هستیم که با ما با عدل و راستی و به سیرت حضرت محمد(ص) و حضرت علی(ع) رفتار کند (آملی، 1348: 87؛ مرعشی، 1361: 129). باوجود اصرار فرستادگان به بیعت، محمدبنابراهیم نپذیرفت و آنها را به حسنبنزید ارجاع داد که ساکن ری بود و از منظر محمدبنابراهیم نیرومندتر و دلیرتر بود (ابناثیر، 1385ق: 7/132). محمدبنابراهیم او را «مردی شجاع و کافی، حربهادیده و وقایع پس پشتانداخته... به انواع فضایل نفسانی آراسته، در شجاعت و ثبات دل و تدبیر حرب مثل نداشت» معرفی کرد (ابناسفندیار، 1320: 1/228؛ آملی، 1348: 87). به این ترتیب، هیئتی به ری رفتند و حسن را با خود به آمل آوردند و سرانجام در رمضان250ق/ 865م، در سعیدآباد با او بیعت کردند و در کلار و رویان به نام حسنبنزید خطبه خواندند (ابنفقیه همدانی، 1416: 576و577؛ مرعشی، 1361: 131). ﻧﮑﺘﮥ درخور توجه آن است که حسن با خواست مردم به حکومت رسید و حاکمیت او مشروعیت مردمی داشت. در مجموع، عواملی را که حسنبنزید موفق شد از آنها استفاده کند و زمام امور طبرستان را به دست گیرد، باید اینگونه برشمرد: دریافت خراج و مالیاتهای سنگین؛ دستدرازی عمال و کارگزاران طاهری به مال مردم؛ محبوبنبودن کارگزاران در جامعه؛ نارضایتی اسپهبدان و قشر اشرافی این نواحی از عملکرد کارگزاران خلفا؛ بدسیرتی خلفا و تسلط ترکان بر آنها؛ موقعیت جغرافیایی مناسب سواحل جنوبی دریای خزر (اشپولر، 1373: 1/122؛ معطوفی، 1396: 163و164). قیام حسنبنزید با هدف برانداختن حاکمیت متحد طاهریانعباسیان در منطقه، بیرونراندن کامل عوامل خلافت بنیعباس از ایران، کسب مالکیت اراضی برای روستاییان و دفع حاکم ستمگر شکل گرفت (انصافپور، 2536: 552). حسنبنزید نیز در خطبهای بلیغ، بر آیه «ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را نیز اطاعت کنید»2 (نساء، 59) تأکید کرد و مردم را ترغیب کرد. این آیه که تاحدودی بیشترِِ فقها و بزرگان مسلمان به آن استناد کردهاند، در واقع دستاویزی قرار گرفت برای جهتبخشیدن به وجه شرعی و دینی قدرتهای متعدد و حُکّامی که یکی پس از دیگری پس از رسول خدا(ص) سر بر میآوردند (دلیر، 1397: 196). حسنبنزید با مردم بیعت کرد و فرمانهای عملی خود را اینگونه با مردم در میان گذاشت: «به کتاب خدا و سنت رسولاللّه عمل کنید و بر اصول و فروع دین بر آنچه از امامعلی(ع) رسیده عمل شود. حضرت علی بر همه امت برتر بدانید. مردم را از اعتقاد به جبر و تشبیه باز دارند و از دشمنی با موحدان که به عدل و توحید معتقدند بر حذر باشند، بسماللّهالرحمنالرحیم را با صدای بلند در نمازها بخوانند. در نماز صبح قنوت را به جای آورند. برای نماز میت 5 تکبیر بگویند. هنگام وضوگرفتن مسح کفشها ترک شود و عبارت حَیعَلیخَیرِالعَمَل در اذان و اقامه گفته شود» (جشمی، 1987: 128و129؛ ابناسفندیار، 1320: 1/239و240؛ آملی، 1348: 1/92و93). حسنبنزید در عمل، با انتشار چنین فرمانهایی حرکت خود را از تشیع اعتقادی صرف فراتر برد و مطابق با دیدگاه زیدی، وارد مرﺣﻠﮥ تشیع سیاسی کرد (جعفریان، 1388: 307)؛ همچنین مخالفت خود را در بُعد سیاسی و اعتقادی نیز با خلافت و کارگزاران آن آشکار کرد. تمامی ساکنان طبرستان پس از آنکه فرستادههای حسنبنزید این فرمانها را به اطلاع آنها رساندند، «نشان به قدم اطاعت و اذعان پیش آمدند و از صمیم القلب حلقه فرمانبرداری داعی در گوش کشیدند» (خواندمیر، 1380: 2/409). در چالوس نیز حسینبنمحمدالمهدی، از بزرگان حنفی، به فرستادﮤ حسنبنزید اجازه داد در مسجد جامع چالوس مردم را به نهضت حسنبنزید دعوت کند و بیعت بگیرد (آملی، 1348: 88و89؛ ابناسفندیار، 1320: 1/229). این مسئله که بزرگ حنفی در چالوس اجازﮤ انتشار و تبلیغ دعوت نهضت را داد، از یک سو از اقتدار و مشروعیت حرکت حسنبنزید در تمام منطقه طبرستان نشان دارد که حاکمان و بزرگان دینی را وادار به همراهی کرده بود؛ از سوی دیگر نیز، تساهل مذهبی او را نشان میدهد که تبلیغ تسنن را در قلمرو خود جایز دانسته بود. حسنبنزید پس از آن تلاش کرد نهضت خود را گسترش دهد. او موفق شد در نبردی سلیمان بنعبداللّه، حاکم منصوب طاهری را شکست دهد. پس از آن سلیمان که زن، فرزند، اموال و خزاین خود را در دست داعی زیدی میدید، با فرستادن نامهای عذرخواهی کرد و درخواست استرداد آنها را داد. حسنبنزید درخواست او را پذیرفت و قدرت او را به نفع خود درآورد (ابناسفندیار، 1320: 1/238؛ مرعشی، 1361: 133)؛ البته ابناثیر مدعی است سلیمان فردی معتقد به تشیع بود و از این نظر، در برابر حسنبنزید به طور عمد شکست خورده بود (ابناثیر، 1385ق: 7/132). ابناثیر ﮔﻔﺘﮥ سلیمان را دربارﮤ جنگ با حسنبنزید اینگونه آورده است: «من اگر سپاه دو طرف صف بکشند و مقابله کنند از میان آنها نخستین کسی خواهم بود که تن به فرار بدهد. آنگاه عذر من نزد پیغمبر خدا روشن و مقبول خواهد شد؛ زیرا خون فرزندان فاطمه را حفظ کردم و نریختم» (ابناثیر، 1385ق: 7/133). پیروزیهای حسنبنزید بر کارگزاران حکومتی، آوازﮤ او را سراسری کرد و «سادات از هر طرف به داعی پیوستند و چون در حق سادات به شفقت و عاطفت میبود، بسیار سید بر او جمع شدند. چنانکه هرگاه سوار میشدی 300 سید شمشیرزن با او سوار شدندی» (مرعشی، 1361: 135). به این ترتیب، محبوبیت فزایندﮤ حسنبنزید در منطقه، زمینهساز قدرت نمایشی او برای مخالفت صریح با نظام خلافت عباسی بود. او «هر آفریده را که هوادار مسوده بودند، به عقوبات میکشت و ملامتها میکرد تا دلهای مردم چنان هراسان شد که جز طاعت و رضای او فکرتی نماند» (ابناسفندیار، 1320: 1/242). در نظر خلفای عباسی، این حرکت بیش از حرکت استقلالطلباﻧﮥ صفاریان و صاحبالزنج اساس خلافت را تهدید میکرد؛ چون برپایی این قیام و شکلگیری حکومت علویان، در واقع اعلان رسمی مخالفت بر طرفداران آلعباس (مسوده) بود؛ همچنین تضمینکنندﮤ بیرونآوردن علمهای سفید به نشاﻧﮥ مخالفت بود و در مرﺣﻠﮥ نهایی، اعلام مخالفت رسمی با اساس خلافت بود (زرینکوب، 1392: 2/122). شأن و اعتبار نخستین و نیز قدرت کاریزماتیکی که ائمه زیدی در آغاز بین توده مردم به دست آورده بودند، باعث شد مردم به آنها به چشم ناجی و برآوردهکنندگان آرزوهای خود بنگرند و گروهگروه به او بپیوندند (معطوفی، 1396: 164). نفوذ و تأثیرگذاری حسنبنزید در ﻣﻨﻄﻘﮥ طبرستان و دیلم بهحدی گسترش یافت که او موفق شد زمینه را برای افزایش اسلامپذیری مردم منطقه فراهم آورد. بررسی آثار جغرافیدانان نشان میدهد بخش عمدهای از مردم طبرستان و دیلم که تا روزگار حسنبنزید کافر بودند و فرزندان آنها را در حکم برده میبردند، به دعوت او مسلمان شوند (اصطخری، 1340: 169؛ ابنحوقل، 1366: 119؛ جیهانی، 1368: 146). پذیرش دین اسلام، حتی بهصورت سطحی، در این منطقه از آن نظر حائز اهمیت است که حکومت علویان طبرستان آغازکنندﮤ اسلامیشدن اقوام ایرانی جنوب دریای خزر شد. اقوامی که گرویدن آنها به دین اسلام، مقدم و شرط امکان ورودشان به سیاست بود. تشیع زیدی در این منطقه استحکام و بقایی نیافت؛ ولی خود باعث آن شد که تسنن هم در آنجا رواج پیدا نکند و درنهایت، تشیع به صورتهای گوناگون، مذهب آن منطقه شد (اشپولر، 1373: 1/153و154). زمانیکه اقدامات و توسعهطلبیهای حسنبنزید از ﻣﻨﻄﻘﮥ طبرستان فراتر رفت، رویارویی خلافت با علویان نیز شدت گرفت که این امر با کمک دستنشاندگان خلافت، همچون طاهریان، صورت گرفت. نیروهای حسنبنزید با فتح مناطقی همچون ری، قزوین، ابهر و زنجان از یک سو موجب تضعیف قدرت طاهریان شدند و از سوی دیگر، باعث شدند که مستعین، خلیفه عباسی، نگران پیشروی سریع و همهجاﻧﺒﮥ علویان زیدی شود (طبری، 1387ق: 9/346؛ مستوفی، 1364: 328). باوجود اقدامات مستعین در سرکوبی نهضت علویان طبرستان، دوران او بدون ﻧﺘﻴﺠﮥ قطعی در ارتباط با این حکومت به پایان رسید. مخالفت با خلافت عباسی تنها به اقدامات نظامی محدود نشد؛ چنانکه در خطبههای داعی حکومتکنندﮤ زیدی از نام خلفای عباسی خبری نبود؛ همچنین در سکههای منسوب به حسنبنزید نیز، از خلیفه وقت ذکری به میان نیامده است. داعیان زیدی آﻳﮥ 39 سورﮤ حج، بخشی از آیه 23 سورﮤ شوری، آیه 55 سورﮤ مائده و بخشی از سورﮤ احزاب را که بیانکنندﮤ تمایلات شیعی بود، در سکههای خود ضرب میکردند (سلیمانی، 1396: 135). در ﺳﮑﮥ منسوب به حسنبنزید، بخشی از آیه 33 سورﮤ احزاب ضرب شده است: «إِنَّمایُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِب َعَنْکُم ُالرِّجْسَ أَهْل َالْبَیْت ِوَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً». این آیه که به آیه تطهیر معروف است، بر عصمت و پاکی اهل بیت تأکید میکند.
تصویر1: سکه حسنبنزید (سلیمانی، 1396: 136). همچنین در ﺳﮑﮥ دیگر بهجامانده از حسنبنزید، شعائر شیعی در مخالفت با خلافت عباسی آمده است. در حاشیه خارجی ﺳﮑﮥ زیر نیز، بخشی از آیه 23 سورﮤ شوری، معروف به آیه مودت که بر فضیلت اهل بیت نیز تأکید میکند، حک شده است: «قُل لَّا أسْأَلُکُمْ عَلَیه ِأَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی وَ مَن یقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا». مراد حسنبنزید از حککردن این دو آیه بر سکهها، نخست اعلام حق خود برای امامت زیدی، در حکم خاندان پیامبر(ص) بود؛ دوم اعلام سربسته ستمهایی که بر خاندان پیامبر رفته بود (آذرینیا، 1396: 23/40).
تصویر2: سکه حسنبنزید (سلیمانی، 1396: 135). معتز، خلیفه جدید (حکـ: 252تا255ق/ 866-869م) که حکومت حسن بن زید را برای خلافت مخاطرهآمیز میدید، موسیبنبغا و مفلح، دو تن از فرماندهان خود را برای مقابله با او روانه کرد. موسیبنبغا با شکست سپاه حسنبنزید، موفق شد او را از ﻣﻨﻄﻘﮥ عراق و حوالی آن خارج کند و قلمرو علویان طبرستان را به طبرستان و مازندران محدود کند (طبری، 1387ق: 9/382؛ مستوفی، 1364: 328)؛ اما مرگ زودهنگام معتز در سال 255ق و قیام صاحبالزنج در بصره که عراق را تهدید میکرد، باعث شد لشکریان موسیبنبغا و مفلح برای محافظت نهاد خلافت از خطر سقوط و کسب سهم در تعیین ﺧﻠﻴﻔﮥ جدید، طبرستان را ترک کنند (پرگاری، 1375: 123). این مسئله به طور موقت، حکومت نوپای علویان طبرستان را از خطر سقوط رهانید. دوران جانشین معتز، یعنی مهتدی (حکـ: 255و256ق/869و870م) نیز چندان دوامی نداشت و پس از یک سال، خلافت به معتمد (حکـ: 256تا279ق/870تا893م) رسید. او در همان ابتدای خلافت خود، به رهبری موسیبنبغا، لشکری به ری فرستاد. موسیبنبغا در سال 258ق/872م موفق شد ری را از نیروهای حسنبنزید بگیرد (طبری، 1387ق: 9/501). در این وضعیت، حسنبنزید توان خود را صرف حفظ تداوم حضورش در مناطق تصرفشده کرد. در طرف مقابل نیز دشمن آنها، یعنی طاهریان، درگیر حرکتهای مخالفان خود، ازجمله صفاریان، شده بود و مقابله با حکومت علویان در دستور کار آنها نبود. در این وضعیت، یعقوب لیث صفاری در زمان تصرف نیشابور که در دست نیروهای طاهری بود، ادعا کرد خلیفه او را برای سرکوبی حکومت علویان طبرستان مأمور کرده است (ابناثیر، 1385ق: 7/262). به نظر میرسد این ادعا تنها وسیلهای بود، برای سرپوشگذاشتن بر توسعهطلبیهای سرزمینی یعقوب؛ چون از یک سو خلیفه، حکومت صفاریان و شخص یعقوب را از دشمنان بالقوه خود میدانست و در عمل، نزدیکی سیاسی آنها در آن وضعیت امکانپذیر نبود؛ از سوی دیگر نیز یعقوب در سال 259 ق/873م، پس از تصرف نیشابور، در دیداری که با علما و بزرگان این شهر داشت، حکومت خود را به منشور و لواء خلافت وابسته ندانست و شمشیر و قدرت ﻏﻠﺒﮥ خود را عامل مشروعیت حکومتش بیان کرد (تاریخ سیستان، 1366: 222و223). یعقوب پس از آن عازم فتح مناطق شمالی شد و موفق شد حسنبنزید را شکست دهد؛ ولی حضور او در آن منطقه چندان دوامی نداشت و پس از مدتی، به متصرفات سابق خود بازگشت. پس از آن تا فوت حسنبنزید در سال 270ق/884م، علویان بیشتر با خاندان محلی منطقه طبرستان درگیر شدند و کمتر فرصت رویارویی با کارگزاران خلافت را پیدا کردند.
کارآمدی و تأمین منافع عمومی حکومت علویان باوجود عمر کوتاه و قلمرو محدود، در زﻣﻴﻨﮥ رفاه و آسایش مردم و اقدامات عمرانی، در ﻣﻨﻄﻘﮥ طبرستان خدمات درخور توجهی از خود به یادگار گذاشت. بخشی از این فعالیتها را باید در راستای دیدگاه مذهبی آنها و جایگاه امام زیدی در حکومت بررسی کرد. صرف نظر از انتساب به رسول خدا(ص) و سیادت ایشان، تلاش برای برقراری حکومتی مبتنیبر دین و در لوای امامت و شریعت، در ماهیت قدرت علویان سهم بسزایی داشت (رضوی، 1395: 44). از این منظر، حکومت علویان در طبرستان، در مقایسه با سایر حکومتهای همعصر خود، موفق شد در عرﺻﮥ سیاسیاجتماعی متفاوتتر عمل کند. در این باره باسورث (Clifford Edmund Bosworth) معتقد است: «اثرات این انقلاب [نهضت علویان در طبرستان] چنان ژرف و دیرپا بود که دیگر اِعمال قدرت کامل از بیرون در آنجا ممکن نگردید. این جنبش انقلابی شیعیان زیدی در طبرستان که در واقع نخستین تجلی خیزشی است که تا آن زمان ایرانیان شمالی و برتر از همه دیلمیان را در کام خود کشید، میرفت که صفت ممیزه سده 4 و اوایل 5ق/10و11م گردد» (باسورث، 1385: 4/90). لقب رسمی حاکمان علوی در طبرستان، با سایر حکومتهای متقارن متفاوت بود. آنها برخلاف دیگر حکومتها، بهجای استفاده از لقبهایی همچون امیر، شاه، پادشاه و غیره برای خود لفظ داعی را برگزیدند. در اصطلاح فرﻗﮥ زیدیه، داعی به یکی از شخصیتهای بزرگ گفته میشود که غیر از امامان زیدی باشد و مردم را به رضای آلمحمد دعوت کند. از آنجایی که آنها برخلاف ﺷﻴﻌﮥ امامیه به نص معتقد نبودند، به اختیار و تعیین اصحاب حل و عقد، رهبر خود را از میان فضلای اهل بیت و از نسل حضرت فاطمه(س) انتخاب میکردند که رهبر زیدی صفات ویژهای همچون شجاعت، حسن سابقه، علم و تقوا داشت (شامی، 1367: 204). بر این اساس، ممکن بود سالها بگذرد بیآنکه یک امام مشروع زیدی وجود داشته باشد. در صورت نبود مدعی علوی که صلاحیتهای ذکرشده را داشته باشد، زیدیان در بیشتر مواقع از حُکّام علوی تنها در جایگاه داعیان خود پشتیبانی میکردند. زیدیان در نظریههای شرعی خود، این داعیان را امامان با صلاحیت محدود تعریف میکردند (مادلونگ، 1381: 140). تمام حُکّام علوی در طبرستان، برای خود از لفظ داعی استفاده میکردند. حسنبنزید ملقب به داعی اول، داعی کبیر و داعیالیالحق بود (صابی، 1987: 21؛ ابنواصل، 1274ق: 474). در واقع، این لقبها علاوه بر اینکه بر جایگاه والا و مقام رفیع آنها در میان مردم دلالت داشت، مشروعیت و اقتدار آنها را نیز القا میکرد (رضوی، 1395: 41). آنها اینگونه، در مقایسه با همعصرهای خود، جایگاهی نزدیکتر به مردم پیدا کردند و محبوبیت بیشتری نیز داشتند. حسنبنزید با انتخاب لقب داعیالیالحق، برای خود جایگاهی فراتر از حاکمی محلی متصور شد. در مقابل، رقبای اصلی آنها عباسیان بودند که در پی آن بودند برای منصبی که بدان تکیه کردهاند، شأن دینی پیدا کنند؛ بنابراین اینگونه به خودشان مشروعیت بخشند و نهاد خلافت و خلفای پس از رسول خدا(ص) را امر الهی و مقدس جلوه دهند. حسنبنزید که «خلافت در بلاد دیلم و طبرستان» (صفدی، 1405: 12/20) را در اختیار داشت، خود را داعی از سوی خداوند برای مردم معرفی کرد و اینگونه، مقام خود را از منصوبان به خلفا عالیتر جلوه داد (صابی، 1987: 18). مادلونگ نیز لقب داعیالیالحق را برای حسنبنزید «شاهانه» میداند (مادلونگ، 1385: 4/179). این الفاظ نشان میدهد داعیان زیدی علاوه بر آنکه خود را رهبران مذهبی میدانستند، برای مقابله با دشمنان، در پی همترازی با آنها نیز بودند. حسنبنزید از همان ابتدای حکومت کوشش کرد حمایت مردم را جلب کند. او به این علت، تلاش میکرد به نظرهای آنها در انتخاب کارگزاران مناطق مختلف توجه کند. حسنبنزید در زمان انتخاب عُمال خود برای مناطق مختلف همچون رویان و کلار و چالوس، از اهل آمل نیز دربارﮤ حاکم خود نظر خواست که آنها محمدبنابراهیمیبنعلی بنعبدالرحمن را خواستار شدند. حسنبنزید نیز خواﺳﺘﮥ مردم را اجابت کرد و حکم امارت بر آمل را به او تفویض کرد (ابناسفندیار، 1320: 1/230؛ مسکویه، 1379: 4/332). او به انتصاب افراد شایسته نیز نظر داشت و به عموی خود، قاسمبنعلیبنحسنبنزید، که از عراق نزد او آمده بود، در منطقه تُریجه مسئولیتی داد (ابناسفندیار، 1320: 1/239). انتصاب این افراد شایسته و نزدیک به خود که به آنها اعتماد داشت، باعث شد مردم نیز از این انتصابها و در پی آن از حکومت حسنبنزید رضایت داشته باشند. حسنبنزید از لحاظ شخصیتی نیز چهرﮤ مطلوب حاکمیت برای مردم آن دوره بود؛ به گونهای که آوازﮤ نیکوکاری، تقوا، دانش دینی و مقبولیت اجتماعی باعث پیوند ﻃﺒﻘﮥ دهقانان و کشاورزان بومی طبرستانی با علویان شد. در منایع و پژوهشهای تاریخی بهکرات از صفات پسندیدﮤ او یاد شده است. مورخان او را بخشنده، مهربان، عادل، خردمند، دادگر، زاهد، باتقوا، ادیب، شاعر و فاضل معرفی میکنند که به عدالت و انسانیت و حقانیت فرمانروایی میکرد (ابنکثیر، 1407: 11/47؛ صفدی، 1405: 12/21؛ باسورث، 1385: 4/91؛ شامی، 1367: 206). حسنبنزید در تمام سال برای علویان و حامیان خود، بخشش و جوانمردی داشت و مال فراوانی بین آنها تقسیم میکرد. این روند در زمان بردارش، محمدبنزید، نیز ادامه پیدا کرد (آبی، 1424: 3/96). او همچنین تلاش میکرد مجلسها و جشنهایی ترتیب دهد و در آنها علاوهبر بخششها برای مردم، از وضعیت آنها نیز مطلع شود. منابع در این باره اطلاعات کمی ارائه میدهند؛ ولی از لابهلای مطالب دیگر، به برگزاری جشنهایی همچون مهرگان میرسیم. ابناسفندیار و جشمی در نگاشتههای خود اشاره کردهاند که مقاتل رازی، از شعرای این دوره، قصیدهای با مطلع «اللّهُ فَردُ و ابنزید فَردُ» سرود که حسنبنزید ناراحت شد و سجده به خاک مالید و گفت «اللّهُ فرد و ابنزید عبد»؛ سپس شاعر را از مجلس بیرون کرد و در روز جشن مهرگان او را بخشید (ابناسفندیار، 1320: 1/240؛ جشمی، 1987: 130). برگزاری این جشن علاوه بر آنکه از علاﻗﮥ داعی زیدی به عیدهای باستانی حکایت دارد، از راﺑﻄﮥ نزدیک مردم و حاکمان حکومت علویان طبرستان نشان دارد. حسنبنزید در خلال این جشنها، در پی آشکارکردن جلوههای کارآمدی و مشروعیت حکومت خود بود. او همچنین در اواخر عمر، عمارتی باشکوه در آمل بنا کرد و برای خود دخمه و قبهای ساخت و هفتاد آبادی در نواحی آمل و همچنین باغ، حمام، دکانها و زمینهای حاصلخیز بر مقبرﮤ خود وقف کرد (آملی، 1348: 97؛ مرعشی، 1361: 137و138). این اقدامات باعث شد در میان مردم چهرﮤ خوشنامی باشد و علاوه بر این کارآمدی حکومت او نیز در نگاه مردم موجه و خوشایند جلوه کند. رضایت مردم که با این فعالیتهای عمرانیخدماتی حاصل میشد، مشروعیت و تداوم حکومت حسنبنزید را موجب شد. حسنبنزید در برقراری امنیت با حساسیت عمل میکرد و آن را جزء وظایف حکومت خود میشمرد. در زمان فتح نیشابور، دیلمیها از هیچ قتل و غارت و دزدی در شهر فروگذار نبودند و شهر از وجود آنها ناامن شده بود. داعی چندین مرتبه آنها را به ترک اعمال خود سفارش کرد که نپذیرفتند. حسنبنزید نیز برای تأمین امنیت مردم دستور داد دست و پای هزار مرد شرور دیلمی را ببرند (ابناسفندیار، 1320: 1/96). اقدامات مفید و تأثیرگذار حسنبنزید، در جایگاه مؤسس حکومت علویان طبرستان، باعث شد در سالهای آینده و در دورﮤ ناصر کبیر اطروش نیز از او به نیکی یاد شود. در شعری منسوب به ناصر کبیر، شخصیت حسن بنزید اینگونه توصیف شده است: «زمانیکه ابنزید با همراهان خود راه میرود انگار که آسمانها دورِ ستارﮤ درخشانی میچرخند. وای بر حال قومی که حق او را پایمال کردهاند و خوشا به حال آنهایی که او در میان آنها میدرخشد» (شامی، 1367: 217). داعیان حکومت علویان طبرستان باوجود درگیریهای فرسایشی که با حکومتهای متقارن خود داشتند، تلاش کردند به مسائل علمی توجه کنند و بزرگان و دانشمندان احترام گذارند. داعیان زیدی خود، اشخاص فرهیخته و عالم در دین محسوب میشدند؛ به گونهای که حسنبنزید عالم به علم فقه و عربی بود و خود دانشمند و شاعر بود (ابوحیان توحیدی، 1419: 9/12؛ مجملالتواریخ و القصص، بیتا: 459؛ ابناثیر، 1385ق: 7/407و504). ابنندیم حسنبنزید را مؤلف کتابهای الجامع فی الفقه و البیان و الحجة فی الامامة میداند (ابنندیم، 1381: 360). این آثار نشان میدهد حسنبنزید علاوه بر آنکه شخصیت سیاسی و نظامی بود، در جایگاه امام زیدی، وجه علمی و مذهبی نیز داشت و در زﻣﻴﻨﮥ مسائل دینی آثاری ﺗﺄلیف کرد.
نتیجه در میان حکومتهای قرون نخستین اسلامی، علویان طبرستان از ابتدا تا پایان حکومتشان، مخالفت خود را با خلافت عباسی استمرار دادند. در واقع، این حکومت مشروعیت خود را در حوزﮤ خارج از ﺣﻴﻄﮥ مشروعیت خلافت عباسی جستوجو کرد. از این نظر، حکومت علویان طبرستان در میان حکومتهای معاصر خود، جزء حاکمیتهای واگرا از خلافت عباسی بود که لوای حکومتداری از سوی خلیفه را نداشت. حسنبنزید علوی، در مقام مؤسس حکومت علویان طبرستان، نیز از همان ابتدا هدف حکومت خود را در تقابل با حاکمیت عُمال عباسیان در ایران، همچون طاهریان، و دفع حاکم ستمگر قرار داد و ماهیت حکومت خود را در تضاد با خلافت پیریزی کرد. وابستگی به خاندان پیامبر(ص) و نفوذ معنوی که در علویان وجود داشت، پشتواﻧﮥ درخور اتکایی بود که حسنبنزید را از کسب مشروعیت از خلفای عباسی بینیاز میکرد. ورود حسنبنزید به منطقه، موجب شد حکومت او حمایت مردمی در منطقه را به دست آورد. این امر به او در کسب مشروعیت کمک فراوان کرد و این حمایت تا پایان حکومت نیز ادامه یافت. حسنبنزید جزء حُکّامی بود که در نظر عاﻣﮥ مردم محبوب بود و از این منظر موفق شد سیاستهای خود را با همراهی مردم پیش برد. حکومت حسنبنزید به علت دوری از پایتخت عباسیان، بُعد مسافت، محدودیت قلمرو و همچنین همزمانی با درگیریهای داخلی دربار عباسی، با خلافت عباسی درگیری مستقیم چندانی نداشت؛ به گونهای که درگیری و حضور مستقیم خلیفه را در منطقه طبرستان مشاهده نمیکنیم. بنابراین خلیفه عباسی برای مقابله با علویان طبرستان، تلاش کرد از نیروهای نیابتی یا حامیان خود استفاده کند. اقدام معتز و معتمد و عُمال طاهری در فرستادن موسیبنبغا و مفلح برای سرکوب علویان طبرستان نمونههایی از این تلاش است. در این میان امرای طاهری و سامانی و صفاری از تضاد و درگیری حکومت علویان طبرستان و خلافت عباسی نهایت بهره را بردند. آنها از موقعیت سرکوبی علویان برای نزدیکی و خوشخدمتی به خلیفه و استحکام پایههای حکومت خود استفاده کردند و خلفای عباسی نیز از این وضعیت استقبال کردند. حسنبنزید در زﻣﻴﻨﮥ کارآمدی و تأمین منافع عمومی نیز موفق عمل کرد. او علاوه بر آنکه به بخشش و نیکوکاری شهره بود، در برقراری امنیت نیز سختگیری بسیار میکرد؛ همچنین حسنبنزید در انتخاب حاکمان مناطق به نظر مردم توجه میکرد و انتصاب افراد خوشنام را سرلوﺣﮥ انتخابهای خود قرار میداد. حسنبنزید با توجه به محدودیت قلمرو، برای رضایت عاﻣﮥ مردم و کارآمدی، در حد توان اقدامات ارزندهای انجام داد. وقف آبادیها، ساخت باغ، حمام، دکان، مدرسه، مسجد و پل ازجمله اقدامات مهم او در زﻣﻴﻨﮥ کسب مشروعیت حکومت بود. حسنبنزید در تلاش برای کارآمدی، علاوه بر آنکه به نیکوکاری و ساخت بناهایی برای استفادﮤ همگانی در راستای جلب نظر مردم تأکید میکرد، در برقراری امنیت و انتخاب افراد شایسته در مناصب حکومتی دقت نظر داشت. این اقدامات همراهی و همدلی مردم را با حکومت او به دنبال داشت و مشروعیت و استمرار حاکمیت سیاسی او را باعث شد. در مجموع، رویکرد او در زﻣﻴﻨﮥ کسب مشروعیت، علاوهبر تأکید بر اصل امامت امام زیدی، براساس واگرایی از خلافت عباسی و کارآمدی بود. جانشینان او نیز به این رویکرد به مثاﺑﮥ الگو حکومتی توجه کردند و آن را دنبال کردند. | ||
مراجع | ||
پینوشت 1. برای اطلاع بیشتر از تعریفهای مشروعیت که پژوهشگران علوم سیاسی ارائه کردهاند، ر.ک به: (وبر، 1397 ب: 93 و 99؛ بشیریه، 1380: 36و37؛ عالم، 1386: 105). 2. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ». 3. بگو به ازای آن [رسالت] پاداشی از شما خواستار نیستم مگر دوستی درباره خویشاوندان و هرکس نیکی به جای آورد [و طاعتی اندوزد] برای او در ثواب آن خواهیم افزود. کتابنامه الف.کتاب 1. قرآن کریم. 2. آبی، ابوسعدمنصوربنحسین، (1424)، نثرالدر فی المحاضرات، تحقیق خالد عبدالغنی محفوظ، بیروت: دارالکتب العلمیه. 3. آذرینیا، حمیدرضا، (1396)، «سکههای حاکمان شیعه ایران»، در دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حدادعادل، تهران: بنیاد دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. 4. آملی، مولانا اولیاءالله، (1384)، تاریخ رویان، تصحیح منوچهر ستوده، تهران: بنیاد فرهنگ ایران. 5. ابناثیر، عزالدینابوالحسنعلیبن محمد، (1385ق)، الکامل فی التاریخ، بیروت: دارصادر. 6. ابناسفندیار، بهاءالدینمحمدبنحسن، (1320)، تاریخ طبرستان، ج1 (از ابتدای بنیاد طبرستان تا استیلای آلزیار)، تصحیح عباس اقبال، تهران: کتابخانه کلاله خاور. 7. ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علیبن محمد، (1412)، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیه. 8. ابنحوقل، ابوالقاسممحمد، (1366)، سفرنامه ابنحوقل، ترجمه جعفر شعار، چ2، تهران: امیرکبیر. 9. ابنرسته، احمدبنعمر، (1892)، الاعلاقالنفیسه، بیروت: دارصادر. 10. ابنطقطقی، محمدبنعلیبنطباطبا، (1418)، الفخری فی الادابالسلطانیه و الدولالاسلامیه، تحقیق عبدالقادر محمد مایو، بیروت: دارالقلم العربی. 11. ابنفقیه همدانی، ابوعبدالله احمدبن محمدبناسحاق، (1416)، البلدان، تحقیق یوسف الهادی، بیروت: عالم الکتب. 12. ابنکثیر، ابوالفداءاسماعیلبنعمر، (1407)، البدایه و النهایه، بیروت: دارالفکر. 13. ابنندیم، محمدبناسحاق، (1381)، الفهرست، ترجمه محمدرضا تجدد، تهران: اساطیر. 14. ابنواصل، ابوعبداللهمحمدبنسالم، (1274ق)، «من کتاب تاریخ الصالحی»، فی الانتخابات البهیه من الکتب العربیه و الفارسیه و الترکیه فیها یتعلق بتواریخ طبرستان و گیلان و جغرافیا تلک النواحی المرعیه، جمعها و نقحها و صححها برنهارد دارن، سنپترزبورگ: مطبعه الاکادمیه الایمبراطوریه. 15. ابوالحمد، عبدالحمید، (1382)، مبانی سیاست، چ9، تهران: توس. 16. ابوالفرج اصفهانی، علیبنحسین، (بیتا)، مقاتلالطالبین، تحقیق سیداحمد صقر، بیروت: دارالمعرفه. 17. ابوحاتم رازی، احمدبنحمدان، (1390)، گرایشها و مذاهب اسلامی در سه قرن نخست هجری (الزینه)، ترجمه علی آقانوری، چ2، قم: دانشگاه ادیان و مذاهب. 18. ابوحیان توحیدی، علیبنمحمدبنعباس، (1419)، البصائر و الذخائر، تحقیق وداد قاضی، طـ الرابع، بیروت: دارصادر. 19. ابوزهره، محمد، (1393)، تاریخ مذاهب اسلامی، ترجمه علیرضا ایمانی، چ2، قم: دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی. 20. اشپولر، برتولد، (1373)، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری و مریم میراحمدی، چ4، تهران: علمی و فرهنگی. 21. اشعری، ابوالحسنعلیبناسماعیل، (1929م)، مقالاتالاسلامیین و اختلافالمسلمین، تصحیح هـ.ریتر، استانبول: مطبعة الدولة. 22. اصطخری، ابواسحقابراهیم، (1340)، مسالکالممالک، به کوشش ایرج افشار، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. 23. انصافپور، غلامرضا، (2536)، ساخت دولت در ایران از اسلام تا یورش مغول، تهران: امیرکبیر. 24. باسورث، ادموند کلیفورد، (1385)، «طاهریان و صفاریان» در تاریخ ایران از فروپاشی دولت ساسانیان تا آمدن سلجوقیان (پژوهش دانشگاه کمبریج)، گردآورنده: ر.ن.فرای، ترجمه حسن انوشه، چ6، تهران: امیرکبیر. 25. بشیریه، حسین، (1380)، آموزش دانش سیاسی، تهران: نگاه معاصر. 26. بغدادی، ابومنصورعبدالقاهربنطاهر، (1409)، الفرق بین الفرق، تحقیق محمدعثمان الخُشت، قاهره: مکتبة ابنسینا. 27. بلاذری، احمدبنیحییبنجابر، (1417)، جمل من انسابالاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: دارالفکر. 28. بیتهام، دیوید، (1390)، مشروعسازی قدرت، ترجمه محمد عابدی اردکانی، چ2، یزد: دانشگاه یزد. 29. پرگاری، صالح، (زمستان1375)، تجزیه و تحلیل و مراحل تکوین نهضت علویان در طبرستان و آثار و نتایج آن، رساله دوره دکتری تاریخ، استاد راهنما: عبدالحسین نوایی، گروه تاریخ، دانشگاه تربیتمدرس. 30. تاریخ سیستان، (1366)، تصحیح ملکالشعرای بهار، چ2، تهران: پدیدهخاور. 31. جشمی، حاکم ابیسعدمحسنبنمحمد، (1987)، «نُخَب من کتاب جلاء الابصار»، اخبار ائمة الذیدیه فی طبرستان و دیلمان و جیلان، به کوشش ویلفرد مادلونگ، بیروت: دارالنشر. 32. جعفریان، رسول، (1388)، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، چ3، تهران: علم. 33. جیهانی، ابوالقاسمبناحمد، (1368)، اشکال العالم، ترجمه عبدالسلام کاتب، تصحیح و تعلیقات فیروز منصوری، مشهد: بهنشر. 34. خواندمیر، غیاثالدینبنهمامالدین، (1380)، تاریخ حبیبالسیر، زیرنظر محمد دبیرسیاقی، چ4، تهران: خیام. 35. دلیر، نیره، (1397)، مفهوم مشروعیت در تاریخ ایران دوره میانه، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. 36. رصاص، احمدبنحسن، (1424)، مصباحالعلوم فی معرفة الیالقیوم، تحقیق مرتضیبن زید محطوری حسنی، طـ الثانیه، صنعا: مکتبة بدرللطباعة و النشر و التوزیع. 37. زرینکوب، عبدالحسین، (1392)، تاریخ مردم ایران از زمان ساسانیان تا پایان آلبویه، چ14، تهران: امیرکبیر. 38. سلطانی، مصطفی، (1387)، امامت از دیدگاه امامیه و زیدیه، قم: دانشگاه ادیان و مذاهب. 39. سلیمانی، سعید، (1396)، تاریخ سکه در دودمانهای محلی ایران (قرن سوم و چهارم هجری قمری)، تهران: برگنگار. 40. شامی، فضیلت، (1367)، تاریخ زیدیه در قرن دوم و سوم هجری، ترجمه سیدمحمد ثقفی و علیاکبر مهدیپور، شیراز: دانشگاه شیراز. 41. شهرستانی، ابوالفتحمحمدبنعبدالکریم، (1998)، الملل و النحل، قَدَّم له و علَّق حواشیه صلاحالدین الهواری، بیروت: دار و مکتبة الهلال. 42. صابری، حسین، (1390)، تاریخ فرق اسلامی (2): فرق شیعی و فرقههای منسوب به شیعه، چ7، تهران: سمت. 43. صابی، ابیاسحاقابراهیمبنهلال، (1987)، «المنتزع من التاجی فی اخبار الدولةالدیلمیه»، اخبار ائمةالذیدیه فی طبرستان و دیلمان و جیلان، به کوشش ویلفرد مادلونگ، بیروت: دارالنشر. 44. صفدی، صلاحالدین خلیلبنایبک، (1405)، الوافی بالوفیات، باعتنا رمضان عبدالتواب و اسسهاهلموت ریتر، بیروت: النشرات الاسلامیه. 45. طبری، ابوجعفرمحمدبنجریر، (1387ق)، تاریخالامم و الملوک، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، طـ الثانیه، بیروت: دارالتراث. 46. عالم، عبدالرحمن، (1386)، بنیادهای علم سیاست، چ17، تهران: نی. 47. عمرجی، احمدشوقیابراهیم، (1420)، الحیاةالسیاسیة و الفکریه للزیدیه فی مشرقالاسلامی، قاهره: مکتبة مدبولی. 48. فرمانیان، مهدی و علی موسوینژاد، (1386)، درسنامه زیدیه؛ تاریخ و عقاید، قم: ادیان. 49. قادری، حاتم، (1388)، اندیشههای سیاسی در اسلام و ایران، چ10، تهران: سمت. 50. کلینی، ابوجعفرمحمدبنیعقوب، (1381)، اصول کافی، تصحیح علیاکبر غفاری، تهران: مکتبةالصدوق. 51. کواکبیان، مصطفی، (1378)، مبانیمشروعیت در نظام ولایتفقیه، چ2، تهران: عروج. 52. مادلونگ، ویلفرد، (1381)، فرقههای اسلامی، ترجمه ابوالقاسم سری، چ2، تهران: اساطیر. 53. مجملالتواریخ و القصص، (بیتا)، تحقیق ملکالشعرا بهار، تهران: کلالهخاور. 54. مُحِلِّی، حمیدبناحمدبنمحمد، (1423)، الحدائقالوردیة فی مناقب ائمةالزیدیه، تحقیق مرتضی بنزید محطوری حسنی، صنعا: مکتبة بدرللطباعة و النشر و التوزیع. 55. مرعشی، سیدظهرالدینبنسیدنصرالدین، (1361)، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، به کوشش محمدحسین تسبیحی، چ2، تهران: مؤسسه مطبوعاتی شرق. 56. مستوفی، حمداللّه بنابیبکر، (1364)، تاریخ گزیده، تحقیق عبدالحسین نوایی، چ3، تهران: امیرکبیر. 57. مسعودی، ابوالحسنعلیبنحسین، (1409)، مروجالذهب و معادنالجوهر، تحقیق اسعد داغر،، طـ الثانیه، قم: دارالهجره. 58. مسکویه، ابوعلی، (1379)، تجاربالامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، طـ الثانیه، تهران: سروش. 59. معطوفی، اسدالله، (1396)، زیدیان علوی در طبرستان، دیلمستان، استرآباد و گرگان، تهران: نگاه. 60. نوبختی، حسنبنموسی، (1404)، فرقالشیعه، تصحیح و تعلیق سیدهبةالدین حسینی شهرستانی، بیروت: دارالاضواء. 61. وبر، ماکس، (1397 الف)، اقتصاد و جامعه، ترجمه عباس منوچهری، مهرداد ترابینژاد و مصطفی عمادزاده، چ5، تهران: سمت. 62. -------، (1397 ب)، مفاهیم اساسی جامعهشناسی، ترجمه احمد صدراتی، چ12، تهران: مرکز. 63. ولوی، محمدعلی، (1380)، دیانت و سیاست در قرون نخستین اسلامی؛ پژوهشی در تعامل اندیشههای کلامی و جریانهای سیاسی، تهران: دانشگاه الزهرا (س). 64. وینسنت، اندرو، (1389)، نظریههای دولت، ترجمه حسین بشیریه، تهران: نی. ب. مقاله 65. جاناحمدی، فاطمه و سجاد رمضانی، (بهار و تابستان1396)، «تحلیلی جامعهشناختی از دوگانگی رفتار سیاسیفرهنگی حاکمان شیعی تبرستان؛ مطالعه موردی: حسنبنزید و حسنبنعلی علوی»، دو فصلنامه علمیپژوهشی جستارهای تاریخی، س8، ش1، ص41تا53. 66. حجاریان، سعید، (بهار 1373)، «نگاهی به مسئله مشروعیت»، فصلنامه راهبرد، ش3، ص78تا93. 67. رضوی، سیدابولفضل و سعیده آذر، (پاییز1395)، «عوامل اقتدار و مشروعیت حکومت علویان طبرستان»، فصلنامه علمیپژوهشی پژوهشنامه تاریخ اسلام، س6، ش23، ص27تا47. 68. شجاعی زند، علیرضا، (زمستان1375)، «سلسلههای اسلامی و مسئله مشروعیت»، فصلنامه حکومت اسلامی، س1، ش2، ص168تا206. 69. لیپست، سیمور مارتین، (1374)، «مشروعیت و کارآمدی»، ترجمه رضا زبیب، مجله فرهنگ و توسعه، ش18، ص10و11. 70. متقی، ابراهیم و فرهاد کرامت، (تابستان1393)، «عناصر مشروعیتیابی در نظامهای سیاسی»، فصلنامه علمیپژوهشی سیاست، ش2، ص335تا350. 71. معلمی، مصطفی، (1393)، «حکومت داعی کبیر در طبرستان و دوگانگی در برخورد با مخالفان»، مجموعه مقالات همایش بینالمللی تــاریـخ محـلی مازنـدران، به کوشش علی رمضانیپاچی، ساری: هاوژین، ص481تا504. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,231 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 451 |