
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,685 |
تعداد مقالات | 13,830 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,696,582 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,920,545 |
نقش گروه قرااوناس در تعاملات سیاسی و نظامی حکومت تیموریان | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 5، دوره 12، شماره 1 - شماره پیاپی 45، فروردین 1399، صفحه 59-75 اصل مقاله (4.45 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2020.120523.1891 | ||
نویسندگان | ||
علیرضا ساریجلو؛ محسن بهرام نژاد* | ||
گروه تاریخ، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره) قزوین، ایران | ||
چکیده | ||
قرااوناس از گروههای حاضر در عصر تیموریان بودند. این گروه تلاش میکردند با ایفای نقش سیاسی و نظامی در معادلات حکومت وقت و پیشبرد اهداف تیموریان، در تاریخ آن دوران نامی برای خود دستوپا کنند. قرااوناسها به علت جنگاوری و شجاعتی که داشتند، همانند برخی قبایل اصلی ترک و مغول، پیش از تیموریان در حیات سیاسی الوس جغتای نقش پررنگی بازی میکردند. با این حال، مسئله مهم این بود که باوجود اهمیت ذاتی این گروه در حکم نیروی جنگی بالقوه، در عصر تیموریان کمتر به آنها توجه میشد. در این جستار تلاش شده است با استفاده از منابع اصلی و پژوهشی و با تکیهبر روش توصیفیتحلیلی، با نگاهی دوباره به رویدادهای مرتبط با این گروه در دورﮤ تیموریان، نقش قرااوناس در معادلات سیاسی الوس جغتای تبیین شود؛ همچنین علتهای برخورد ویژﮤ تیموریان با این گروه بررسی شود. پرسش اصلی پژوهش این است: چرا در عصر تیموری، گروه قرااوناس اعتبار سیاسی و نظامی خود را بهتدریج از دست داد؟ یافتههای پژوهش نشان میدهد در حیات سیاسی الوس جغتای، تیموریان برای قرااوناس نقش کماهمیتی در نظر گرفته بودند. علت واگذاری این نقشهای کماهمیت نیز از این قرار بود: 1. تجرﺑﮥ تاریخی که از دوران مغولان وجود داشت؛ 2. این مهم که قرااوناس از مخالفان بزرگ تیمور در تشکیل حکومت بودند؛ 3. کوتاهیهای عمدی یا سهوی این گروه در برخی مأموریتهایی که به آنها واگذار میشد. | ||
کلیدواژهها | ||
قرااوناس؛ اپاردی؛ نگودریان؛ تیمور؛ شاهرخ؛ الوس جغتای | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه با بررسی منابع تاریخی دورﮤ تیموری، علاوهبر آشنایی با نظام سیاسی حاکم بر الوس جغتای، به نقش نیروهای حاضر در این الوس نیز پی میبریم. چشمپوشی از نقشی که گروههای موجود در الوس جغتای ایفا میکردند، امکانپذیر نیست. گروه قرااوناس هم ازجمله گروههایی بودند که در برهههای مهم تاریخی این خطه، نامی برای خود دستوپا کرده بوددند. این گروه به علت مجاورت با سایر گروههای حاضر در قلمرو جغتاییان، با نظام سیاسی این دیار آشنا شده بودند و آن را به کار میبستند. نظام سیاسی الوس جغتای همواره بر اتحادهای ناپایدار استوار بود؛ به این صورت که با پیداشدن رقیبی سرآمدتر از مدعی حکومت فعلی، رهبران قبایل بهراحتی پیمان بستهشده را نقض میکردند و به فردی روی میآوردند که احساس میکردند قدرتمندتر است. به شهادت منابع تاریخی، قرااوناسها افرادی جنگاور و شجاع و بیرحم بودند. همین ویژگیهای آنها باعث میشد مدعیان حکومت، همواره برای متحدشدن با چنین نیروهایی بیوقفه تلاش کنند. برای هر مدعی حکومت، اتحاد با چنین گروه جنگاوری تکیهگاهی امن و پناهگاهی مستحکم بود. ﻫﻤﮥ این علتها دستبهدست هم میداد تا در حیات سیاسی جغتاییان، قرااوناس نقشی مهم و پررنگ داشته باشد و شاﻳﺴﺘﮥ پژوهشی مستقل باشد. حال پژوهش حاضر درصدد است در گام نخست، نقش این گروه را در معادلات سیاسی و نظامی عصر تیموریان بررسی کند و در گام دوم، علتهای توجهنداشتن تیموریان به این نیروها را واکاوی کند. تیموریان از نیروی قرااوناس تاحد ممکن استفاده کردند؛ ولی با این حال، آنها را کمتر در عرﺻﮥ سیاسی الوس جغتای مشارکت و ارتقا دادند؛ حتی رهبر این گروه را نیز حکام تیموری تعیین میکردند و همواره رهبرشان شخصی خارج از گروه خودشان بود. نداشتن اقبال و نوع برخورد تیموریان با این گروه مسئله اصلی این پژوهش است. تیمور همواره با اثبات وفاداری فرد، او را ارتقا میداد؛ اما در برخورد با قرااوناسها که نیروهای نظامی مهمی در الوس جغتای بودند، کمتر این اتفاق افتاده است. از همین نکته درمییابیم در واگذاری مناصب به افراد مشهور این گروه، فقط بحث اثبات وفاداری کافی نبوده است و تیمور معیارهای دیگری را نیز در نظر میگرفته است. به نظر میرسد تجربه و حاﻓﻈﮥ تاریخی تیموریان یکی از این معیارها بوده است. پژوهش دربارﮤ قرااوناس و نقش آنها در عرﺻﮥ سیاسی تیموریان از این لحاظ مهم تلقی میشود که از جزئیات نقش نیروهای آزاد و فعالی همچون قرااوناس، به راﺑﻄﮥ تیموریان با جامعهای که بر آن حکومت میکردند، پی میبریم. روی دیگر اینگونه پژوهشها، در تبیین راﺑﻄﮥ خادم با مخدوم به پژوهشگر کمک میکند. محوریت منابع تاریخی حاکمیت است؛ چون مورخان برای حکام و به تشویق آنها تاریخ را مینگاشتند؛ اما پژوهشهایی از این دست، این امکان را فراهم میکنند که از بین منابع، رفتار خادمان را رصد کنیم. در این راستا، پژوهشگران داخلی و خارجی پژوهشهای چندی انجام دادهاند؛ ولی کمتر پژوهشی را مشاهده میکنیم که نقش گروه قرااوناس را در حیات سیاسی قلمرو تیموریان بررسی کرده باشد. در بخش پژوهشهای خارجی، خانم منز (Manz) دو کتاب دربارﮤ تیموریان به رشته تحریر درآورده است: برآمدن و فرمانروایی تیمور و ایران عصر تیموری. در این دو کتاب نویسنده به قبایل درون الوس جغتای اشاره کرده است؛ ولی با توجه به گستردگی مطالب دربارﮤ عصر تیموریان، برای بررسی جزئیات نقش یکیک قبایل در عرﺻﮥ سیاسی و نظامی الوس جغتای فرصتی نداشته است؛ چون رسالت موضوع کتابها با رسالت پژوهش پیش رو متفاوت بوده است. این نویسنده در بخش پیوستهای کتاب خود، به قرااوناس نیز اشارهای کلی کرده است؛ اما بهصورت جزئی و به گونهای که پژوهش پیش رو قصد دارد، نقش این گروه را در فضای سیاسی الوس جغتای بررسی نکرده است. تمایز مهم دیگر این است که منز در کتابهای خود، محور مباحث را حکام تیموری قرار داده و تمام مباحث، ازجمله نقش قبایل و گروهها را حول این افراد نگاشته است؛ در حالی که پژوهش حاضر محور خود را بر گروه قرااوناس قرار داده است و مسائل متفرقه را حول این گروه بررسی خواهد کرد. پژوهشگر بنامی همچون ژان اوبن (Jean Aubin) مقالهای با نام «قومشناسی قرااوناس» نگاشته که در این پژوهش به آن استناد شده است. مقاﻟﮥ اوبن بیشتر در حوزﮤ تبارشناسی تاریخی قرااوناس است که در این پژوهش نیز این موضوع بهاختصار طرح خواهد شد. بهتازگی مقاﻟﮥ دیگری با نام «مغولان آسیای مرکزی و قرااوناس» به قلم پیتر جکسون (peter Jackson) چاپ شده است که این مقاله نیز بیشتر دربارﮤ وجهتسمیه واژﮤ قرااوناس، زیستگاه قرااوناس، راﺑﻄﮥ قرااوناس با جغتاییان و نحوﮤ گسترش قلمرو قرااوناس در ماوراءالنهر است. پژوهش پیش رو همان گونه که از نامش پیداست، دورﮤ ایلخانیان را شامل نمیشود و بهعلاوه، هدفی غیر از هدف مقاﻟﮥ جکسون را دنبال میکند. با جستوجوی انجامشده، در پژوهشهای داخلی صورتگرفته نیز باید به مقاﻟﮥ «قراوناس عراقی و نقش آنها در تحولات عصر ایلخانی» اثر علیرضا کریمی و توحید شریفی اشاره کرد. نخستین وجهتمایز این مقاله با پژوهش حاضر در آن است که مقطع تاریخی موضوع بحث هر دو مقاله متفاوت است و دومین تمایز در این است که دربارﮤ قرااوناس در عصر ایلخانی چند مقاﻟﮥ خارجی نگاشته شده است؛ اما دربارﮤ نقش این گروه در دورﮤ تیموریان پژوهش درخور توجهی انجام نشده است. با توضیحات بیانشده، پرسش اصلی این پژوهش از این قرار است: چرا در عصر تیموری، گروه قرااوناس اعتبار سیاسی و نظامی خود را بهتدریج از دست داد؟ فرضیه پژوهش نیز این است: تیموریان باتوجه به تجرﺑﮥ تاریخی مغولان و این مهم که قرااوناس از بزرگترین مخالفان تیمور در تشکیل حکومت بودند و همچنین، خطاهای عمدی یا سهوی این گروه در برخی مأموریتهای تفویضشده، بهتدریج از نقش و فعالیتهای پررنگ آنها در ساختار سیاسی و نظامی الوس جغتای کاستند.
مختصری دربارﮤ تبارشناسی تاریخی قرااوناس به طور قطع نمیتوان گفت اصطلاح قرااوناس کی و چگونه به گروههای حاضر در قندوز و بغلان داده شده است؛ اما امر مسلم آن است که در فتوحات بیستساﻟﮥ هلاکوخان، نمایندﮤ قاآن بزرگ در ایران، آنها گروهی مستقل و شناختهشده بودند (منز، ۱۳۸۹: ۲۳۵). مارکوپولو دربارﮤ چرایی نهادن نام قرااوناس به این نیروها اینگونه میگوید: «چون از طرف مادر هندی و از طرف پدر تاتار میباشند» (پولو، ۱۳۶۳: ۴۷). علاوهبر اختلاف نظر دربارﮤ نامگذاری این نیروها، حتی در نحوﮤ نوشتن قرااوناس و نحوﮤ خطابکردن آنها نیز بین مورخان وحدت رویهای دیده نمیشود. در جامعالتواریخ، این گروه بهصورت قَراؤنا (همدانی، ۱۳۷۳: ۱/۷۷۲؛ 2/۱۱۰۹ و ۱۱۳۶ و ۱۱۳۷ و ۱۲۱۱)، قَراؤنَه (همدانی، 1373: 1/۸۸؛ 2/۱۰۹۰ و ۱۱۰۹ و ۱۱۳۱ و ۱۱۳۷ و ۱۱۴۴ و ۱۱۴۵ و ۱۱۴۷ و ۱۲۲۲ و ۱۲۲۴ و ۱۲۲۵ و ۱۲۲۸ و ۱۲۲۹ و ۱۲۴۲ و ۱۲۴۹) و قَراؤناس (همدانی، 1373: 1/۱۶۰ و ۱۷۸ و ۱۹۵ و ۷۵۴؛ 2/۱۲۲۲ و ۱۲۸۸) نامیده شدهاند. در تاریخ الفی از آنها بهصورت قَراناس (تتوی، 1382: 6/4143)، قَراؤنا (تتوی، 1382: 6/673 و 680 و 689)، قَراؤناس (تتوی، 1382: 6/699 و 762تا 764) و قَراؤنَه (تتوی، 1382: 6/608 و 680 و 682) یاد شده است. در روضه الصفا، تاریخ وصاف و مطلع سعدین و مجمع بحرین به شکل قَراؤناس آمده است (میرخواند،1270: 14تا19؛ شیرازی، 1338: 1/118؛ سمرقندی، 1372: 75 و 77 و 391 و 394 و 397 و 398). در ظفرنامه قروناس ذکر شده است (یزدی، 1387: 1/332 و 337 و 339 و 345 و 349 و 350 و 354 و 358 و 361 و 369). در تاریخ رشیدی نیز اینگونه آمده است که: «در میان منقولان قبیلهاى به نام قورانس بوده، اما این اسم در فهرست رشیدالدین قابل شناسایی نیست؛ در هر صورت گفته شده که قورانس بعدها در فارسى به قراوناس تغییر یافته که همان تلفظ میرزاحیدر مىباشد» (میرزادوغلات، ۱۳۸۳: ۱۵۰). در زبان ترکی، واژﮤ قَرا در اصل به معنی سیاه است؛ اما به تنهایی و در ترکیب، معانی مادی و نامادی فراوانی دارد؛ مانند تیره متضاد روشن، قراخانیان، مرکب، گله، تابعان (مردم عادی) و جاریه (همدانی، 1373: 3/2383). در زبان مغولی، واژﮤ معادل قَرا قَراؤن است که بیگمان از واژﮤ قَرای ترکی مشتق شده است (همدانی، 1373: 3/2384). در میان منابع خارجی دستاول نیز باید به مارکوپولو و سفرناﻣﮥ او اشاره کرد. مارکوپولو از گروهی به نام قرااوناس نام میبرد که پیوسته شهر کامادی و منطقه رودبار را غارت میکرند. اهالی شهر برای دفع خطر قرااوناسها، مجبور بودند حصارهای دفاعی بلند و مستحکم ایجاد کنند (پولو، ۱۳۶۳: ۴۷). مارکوپولو اظهار میکند قرااوناس بسیار خونریز و بیرحم بودند (ویکتور، 1348: 146). او میگوید: «آنان مردان، اشیاء و حیوانات را غارت میکنند. پیرها را میکشند و جوانها را مانند بردگان به فروش میرسانند» (پولو، ۱۳۶۳: ۴۷). او دربارﮤ نحوۀ راهزنی قرااوناس نیز گفتههای جالبی دارد: «این راهزنان وقتی میخواهند سرزمینی را غارت کنند، کاری جادویی که ریشه شیطانی دارد، انجام میدهند. آنها هوای روز را چنان تیرهوتار میکنند که تنها از فاصله بسیار نزدیک میتوان کسی یا چیزی را دید و با آن هوای تیرهوتار مسافتی بالغبر هفت روز راه را میپیمایند و از آنجایی که به آن سرزمین، خوب آشنا میباشند، در تاریکی هم در کنار یکدیگر اسب میتازند. به نحوی که دشتی را که تصمیم به غارتش گرفتهاند، کاملاً میپوشانند و آنچه بیرون مانده باشد غارت میکنند» (پولو، 1363: 47). این گروه برای ایلخانان مشکلات متمادی به وجود آورده بودند؛ چون همواره به اعماق ایران یورش میبردند (Amitai, 2011: 4). در ادامه، مارکوپولو از پادشاه این گروه نام میبرد که نگودار نام داشت. نگودر تاتارهایی را با خود به نقاط مرزی هندوستان برد که این «تاتارهای سفید با زنهای سیاه هندی آمیختند و دورگهها (کَرئوناس) هستند که راهزنی و چپاول میکنند» (گابریل، ۱۳۸۱: ۲۴۸؛ پولو، ۱۳۶۳: ۴۷). نظر مارکوپولو هنوز هم یکی از نظریههای پرطرفدار بین پژوهشگران تاریخی است. براساس این نظریه، لشکرهای اعزامی مغولان به نواحی قندوز و بغلان که به تمّا مشهورند، در اثر آمیزش با بومیان این نواحی موجب ایجاد تیرﮤ دورگه هندی و مغولی شدند. در مناطق شرقی ایران از این تیره با نام قرااوناس یاد میشود. مارکوپولو دربارﮤ معنی قرااوناس میگوید: «قرااوناس یعنی مخلوط، دورگه» (پولو، ۱۳۶۳: ۴۷؛ آکا، 1390: 77). اگر این معنا را بپذیریم، درک میکنیم چرا منابع از به کار بردن لفظ قرااوناس خودداری میکردند؛ زیرا به نظر میرسد قرااوناس اصطلاحی توهینآمیز بود و مغولان از آن برای اشاره به جغتاییان استفاده میکردند (منز، ۱۳۸۹: ۲۳۶). در نگاه دقیقتر، مغولان شرق آسیا به مغولان غربی قرااوناس میگفتند که در واقع به معنای دورگه بود (Adshead, 1993: 104). شاید به همین علت، منابع تیموری از این گروه کمتر نام بردهاند؛ هر چند که در تابعیت تیموریان بودند و تیموریان نیز همواره از حمایت آنها برخوردار بودند. از این موضوع که بگذریم، باید گفت در قرن هفتم قمری/سیزدهم میلادی دو تومان، هر دههزار نفر را یک تومان میگفتند، و برخی میگویند یک تومان (takagi, 2015: 83) از نیروهای مغولی، برای ایجاد ساخلو در نقاط مرزی هند و کشمیر، به این نواحی اعزام شدند (Aubin, 1969: 69-73 Hirotoshi, 1977: 140-162)؛ همدانی، 1373: 1/87. اینان همان لشکرهای تمّا بودند که حاکمان مغولی به این ناحیه فرستادند (ostrowski, 1998: 266). در سال ۶۵۱ق/1254م مُنْگْکَه (مُنْگْکَه یا مونگک)، قاآن مغولی، سالینویان، پسر قَرا مُنْگَتُو اُوهه را که به اعتبار چشمگیری دست یافته بود، به قندوز و بغلان و حدود بدخشان فرستاد (همدانی، ۱۳۷۳: 1/87). منگکه به او دستور داد در خدمت هلاکوخان باشد (همدانی، 1373: 1/۸۸). یکی از نیروهای فرمانبردار جوجی، پسر ارشد چنگیزخان، به نام نگودر که هنوز زنده بود، حسب ظاهر در این زمان همچنان مستقل از سالی و هلاکو و در تابعیت الوس جوجی بود (Aubin, 1977: 79-81). در جامعالتواریخ نیز در تعریف سپاه قراؤنه آمده است به علت نام یکی از فرماندهانشان، نگودری نیز نامیده میشدند (همدانی، 1373: 3/2384) نیروهای نگودری بخشی از قرااوناس قندهار بودند (منز، 1389: 48). پس از سالینویان، پسرش اُلدُونویان صاحب لشکر پدر شد. اُلدُو دو پسر داشت: یکی بَکِتوُتْ که امیر لشکر قَراؤنَه خراسان بود و دیگری دَلتَک که ملازم بکتوت بود (همدانی، 1373: 1/88). «قرااوناس به طور سنتی به یک امیر وابسته بودند. امیری که گاه منصبش موروثی و گاه انتصابی بود» (منز، ۱۳۸۹: ۵۷)؛ اما با دقت در ساﺑﻘﮥ تاریخی قرااوناس درمییابیم اینان در مقاطعی از تاریخ، تابع حکومتهای بزرگ نبودند و بیشتر بهصورت مزدور گذران زندگی میکردند؛ برای نمونه، این گروه در راه تسلط کرتیان بر خراسان رقیبی سرسخت بودند. همان طور که میدانیم، کرتیان سلسله امرایی بودند که بین سالهای ۶۴۳تا۷۸۳ق/م1246تا1382م در خراسان استقلال داشتند (hope, 2016: 555). گزارشی از این رویارویی در شرق ایران، بین قرااوناس و کرتیان، موجود است (Bosworth, 2000: 41). نموﻧﮥ دیگر در جریان به قدرت رسیدن دواخان بود. دواخان از خانهای جغتایی بود که در زمان او خانهای جغتای شکوهمند و بااقتدار بودند. در سال ۶۸۱ق/1283م، قرااوناسها بهنحوی خودمختار و مستقل از حکومت مرکزی بودند که دواخان برای نیل به نیات خود، از این مزدوران نیروی قرااوناس سود میبرد (lane, 2016: 4). قرااوناس در بیشتر مواقع از امیری اطاعت میکردند که از خارج گروهشان انتخاب میشد. علت این امر را باید در قوانین مغولان و ساختار لشکرهای تمّا جستوجو کرد. سپاهیان تمّا از ایلات و قبایل مختلفی انتخاب میشدند و به نظر میرسد علت این کار جلوگیری از تمرد و شورشهای احتمالی، شکلنگرفتن حس استقلالطلبی و جلوگیری از ایجاد تعصبهای قومگرایانه بود. در سال 712ق/1313م داوودخواجه، برادرزاده اسنبوقا، امیر قرااوناس بود که به خراسان حمله کرد؛ اما از ایلخانان شکست سختی خورد ( amitai & biran, 2005: 364) . تا سال ۷۲۰ق/1320م، بکتوت امیر قرااوناس بود. پس از بکتوت، بورولدای امیر قرااوناس بود. او امیری باقدرت و مطمئن و از قبیله اورونائوت بود (amitai & biran, 2005: 236). قزغن امیر دیگری از قرااوناس بود که در تاریخ از او یاد شده است. اطلاعاتی که از او داریم، بیشتر دربارﮤ رهبری او در الوس جغتای است (یزدی، ۱۳۸۷: 1/249 و 250). «دربارﮤ اجداد قزغن اطلاعاتی در دست نیست» (منز، ۱۳۸۹: ۲۳۶). یزدی طاﻳﻔﮥ او را تبیت یا ببیعت ذکر کرده است (یزدی، ۱۳۸۷: 1/249). بنابراین معلوم میشود قزغن با سالینویان یا فرزندانش هیچ نسبتی نداشته است. منز میافزاید: «احتمال دارد قزغن مقام خویش را نه از راه ارث بلکه از راه برگماری به دست آورده باشد» (منز، ۱۳۸۹: ۲۳۶). همان گونه که منز نیز اشاره کرده است، پای قرااوناسها به ادعای حاکمیت بر الوس جغتای نیز کشیده شد. جریان آن اینگونه بود که در سال ۷۳۳ق/1333م، قزانسلطانخانبنیسوناغلن حاکم الوس جغتای شد. ظلم و تعدی او را یزدی در ظفرناﻣﮥ خود وصف کرده است. قزغن با دیگر امرای الوس متحد شد و در سالیسرای که ولایتی از ایالت بدخشان بود (دهخدا، 1339، ذیل واژه سالیسرای)، مقابل قزانسلطان صفآرایی کرد. قزغن، قزانسلطان را شکست داد و «به ضبط مملکت تدبیر امور و نسق مصالح سلطنت و اسعاف حوایج جمهور بهنوعی قیام نمود» (یزدی، ۱۳۸۷: 1/249 و 250). اینگونه بود که پای قرااوناسها به الوس جغتای باز شد و آنها در این وادی پرتلاطم نقشآفرینی کردند. در سال ۷۶۱ق/1360م پس از قزغن، پسرش عبدالله جانشین او شد. مدتی از حکومت عبدالله نگذشته بود که بیان (بویان) قلیخان سلدوز او را کشت (شامی، ۱۳۶۳: ۱۵؛ یزدی، ۱۳۸۷: ۱/۲۵۹). امیرحسین، نوﮤ قزغن، امیر بعدی قرااوناس بود (شامی، ۱۳۶۳: ۱۶). امیرحسین علاوهبر امیری بر قرااوناس، سودای حکومت بر الوس را در سر میپروراند. تا اینکه در میان مدعیان حکومت بر الوس، مدعی جدیدی پیدا شد که تیمور نام داشت. تیمور در ابتدای کار بهاندازﮤ امیرحسین قرااوناس قدرت نداشت؛ اما تقدیر تاریخی بر این استوار بود که تیمور عنان حکومت الوس جغتای را بر دوش کشد.
گروهبندیهای درونی قرااوناس پیش از بررسی نقش قرااوناس در عصر تیموریان، برای شناخت بهتر، باید گروهبندیهای درونی آنها را بررسی کنیم؛ چون این گروه نیز، مثل سایر قبایل حاضر در الوس جغتای، شاخههای متعددی داشتند. در شناخت این گروهبندیها مشکل اساسی این است که مرزبندیهای داخل گروهی آنها شفاف نیست. همین مقوله، باعث اختلافنظرهایی بین پژوهشگران تاریخی شده است. قرااوناس در مجموع شامل سه گروه بودند: اپاردیان و بورولدای و نگودریان. اپاردیان گویا با قرااوناس رابطهای گرم و صمیمی داشتند و به نظر میرسد یا از قرااوناس بودند یا به این گروه بسیار نزدیک بودند. ارهنگ از مراکز اپاردیان بود که به سالیسرای، محل قشلاق امرای قرااوناسی، نزدیک بود. به گفته یزدی، اپاردیان وفادارترین حامیان قزغن و امیرحسین بودند (یزدی، 1387: 1/252 و 261 و 273 و 308 و 312 و 313). بورولدای یک تومان بود که بورولدای آن را تشکیل داد. بورولدای امیر قرااوناس بود و در تابعیت ترمشیرینخان و قزغن بود (یزدی، 1387: 1/258؛ شامی، 1363: 24). «مهمترین گروه در میان نیروهای قرااوناس، نگودریان بودند. آنها را به طور سنتی قرااوناس میخواندند؛ زیرا رهبری از خویش داشتند» (منز، 1389: 237). البته دربارﮤ این گروهبندی ملاحظاتی باید اعمال شود و آن اینکه در این گروهبندی هیچ قطعیتی وجود ندارد و منابع تاریخی نیز بهروشنی در این باره اطلاعاتی به دست نمیدهند. مشخصات جغرافیایی محل زندگی قرااوناس در الوس جغتای
شکل1: نقشه جغرافیایی الوس جغتای و محل زندگی قرااوناس
همان گونه که در نقشه مشاهده میکنیم، جایگاه قرااوناس در قندوز و بغلان بوده است. در قرن چهارم قمری/دهم میلادی، بغلان خود به بغلان پایین و بغلان بالا تقسیم میشد که هر دو در خراسان آن زمان بودند (مقدسی، 1361: 2/441). در مجموع، بغلان در ناحیهای موسوم به طخارستان قرار داشت که شهری از شهرهای بلخ بود (مقدسی، 1361: 2/430). مقدسی فاصله میان بلخ تا بغلان را شش مرحله (منزل) نوشته است (مقدسی، 1361: 2/507). دهخدا مرحله یا منزل را مسافتی تعریف میکند که مسافر در طول یک روز میپیماید (دهخدا، ۱۳۳۹: ذیل واژه مرحله). بغلان از شمال با ارهنگ و سالیسرای، از جنوب با شیبرتو و از غرب با خُلم و بلخ همجوار بود. از طرف شرقی نیز به کوهستان منتهی میشد. قرااوناس با اقوام سلدوزیان و اپاردیان و ارلاتها همسایه بودند. به نظر میرسد همین همسایگی موجب شده است برخی احساس کنند اپاردیان و ارلاتها نیز جزء قرااوناس بودهاند؛ چون در منتخبالتواریخ، از یکی از یاران امیرحسین به نام فرهاد قرااوناس یاد شده است؛ اما در ظفرنامه یزدی این نام بهصورت فرهاد اپاردی ذکر شده است (نطنزی، 1383: 1/187؛ یزدی، 1387: 2/1804).
شکل2: نقشه جغرافیایی قندوز و بغلان.
دربارﮤ قندوز نیز، محمدحسنخان اعتمادالسلطنه در مرآةالبلدان مینویسد: «از بلخ به طرف بالای جیحون در سمت شرقی شهر مزبور ناحیه قندوز است و بالاتر از قندوز باز در طرف مشرق، بدخشان است. اگرچه برخی ناحیه بدخشان را جزء ناحیه قندوز فرض کردهاند» (اعتمادالسلطنه، 1368: 4/2344).
قرااوناس در زمان تیمور الف. نقش قرااوناس در به قدرت رسیدن تیمور نخستین رویدادی که از قرااوناس در منابع تاریخی میتوان سراغ گرفت، به شکست این گروه از تیمور مربوط است. در این نبرد قرااوناسها در رکاب امیرحسین بودند (شامی، 1363: 38؛ تربتی حسینی، 1342: 8؛ 67 :2017 lee,). در جریان درگیری تیمور و امیرحسین، قرااوناس در بخارا منتظر فرمان امیرحسین بودند که تیمور پیشدستی کرد و به جانب بخارا شتافت؛ سپس لشکر قرااوناس را که امیرخلیل قرااوناس طلایهدار گروه بود، تارومار کرد (یزدی، 1387: 1/349؛ شامی، 1363: 43). این گروه چون زیر فرمان امیرحسین بودند، قدرت فراوانی داشتند. به همین علت، خودشان یکی از مدعیان بزرگ حکومت بر الوس جغتای بودند. اینان در به قدرت رسیدن تیمور هیچ نقشی نداشتند و حتی در به قدرت رسیدن او بزرگترین سد بودند (Adshead, 1993: 107). نبردهای پیدرپی که آنها به رهبری امیرحسین انجام دادند، مدرک مستحکمی برای این ادعاست (یزدی، 1387: 1/353 و 357 و 361 و 364؛ شامی، 1363: 44 و 47 و 50). پس از این جنگها، امیرحسین و تیمور باب مصالحه را باز کردند و با هم متحد شدند (یزدی، 1387: 1/365؛ شامی، 1363: 53؛ تربتی حسینی، 1342: 84؛ تتوی، 1382: 7/4631). با این اتحاد، لشکر قرااوناس در تابعیت تیمور و امیرحسین قرار گرفت و آنها فتوحاتی انجام دادند. در سال 770ق/1369م باز بین تیمور و امیرحسین اختلاف به وجود آمد (یزدی، 1387: 1/383؛ شامی، 1363: 56). پس از یک سال، این اختلاف در سال 771ق/1370م درنهایت به کشتهشدن امیرحسین منجر شد (حسینی تربتی، 1342: 108تا110؛ تتوی، 1382: 7/4692؛ 2018: 99 Jackson,). در منابع تیموری، نکتهای جالب بهوضوح به چشم میخورد و آن این مطلب است که پیش از اتحاد امیرحسین و تیمور، مورخان بهراحتی لفظ قرااوناس را برای لشکریان امیرحسین به کار میبردند که در مقابل تیمور قرار گرفته بودند؛ اما بهمحض اینکه تیمور و امیرحسین متحد شدند، هرگز اصطلاح قرااوناس را خطاب به لشکریان امیرحسین نمیبینیم. به نظر میرسد ممکن است این مهم به آن علت باشد که اصطلاح قرااوناس برای تخریب و تمسخر استفاده میشده است. به هر روی، با بررسی منابع، به نظر میرسد قرااوناس در شکستدادن دشمنان تیمور و به تخت نشستن او هیچ نقشی نداشتند؛ چون خود آنها از رقبای بزرگ و قدرتمند تیمور برای حکومت بر الوس جغتای بودند. ب. نقش قرااوناس در حکمرانی تیمور در طول حکمرانی تیمور، به نخستین نامی که از قرااوناس برمیخوریم، شخصی به نام براتخواجه کوکلتاش است که از امرای قرااوناس بود و با تیمور بیعت کرده بود. در چند رویداد تاریخی بهوضوح نام این امیر آمده است؛ اما نکتهای که دربارﮤ براتخواجه کوکلتاش باید در نظر داشت، این است که خدمت او به تیمور فرازونشیبهایی داشت؛ بنابراین این امکان وجود ندارد که بهراحتی بگوییم او به تیمور وفادار بود یا خیر. در اینجا بهتر است نقشهای براتخواجه را یکبهیک کنکاش کنیم. تیمور براتخواجه کوکلتاش و ایلچیبوغا را برای مجازات قمرالدین «از طایفه دوغلات و از حکام جته» فرستاد (یزدی، 1387: 2/ 1807). منظور از جته «سینکیانگ یا ترکستان شرقی چین است» (یزدی، 1387: 2/1840). این دو در ابتدا، عادلشاه جلایر را که از فرمانهای تیمور سرپیچی کرده بود و در آقسوماق پنهان شده بود، گرفتند و به یاساق (شریعت مغولان را گویند) (دهخدا، ۱۳۳۹: ذیل واژه یاساق) رساندند. در اداﻣﮥ مأموریت، براتخواجه کوکلتاش و یارانش قمرالدین را در بیابان قراتو گرفتار کردند و از این مأموریت سربلند بیرون آمدند (یزدی، 1387: 1/459). نام براتخواجه بار دیگر در یاریرساندن به تیمور، در جریان لشکرکشیدن توقماق به ماوراءالنهر مطرح است. گویا لشکر سمرقند در اختیار براتخواجه کوکلتاش بود که او نیز به عمرشیخ، پسر تیمور (یزدی، 1387: 2/1802)، پیوست (نطنزی، 1383: 254). براتخواجه از امرای لشکر تیمور بود؛ چون نطنزی اینگونه بیان کرده است که لشکر سمرقند در اختیار براتخواجه بود (میرخواند، 1270: 31). به نظر میرسد برای تیمور، حتی تحمل ذرهای شکست بسیار سخت مینمود؛ به گونهای که در جریان جنگ جوکلک که با توقتمشخان روی داد، گویا ابتدا غلبه با لشکر توقتمش بود و تیمور که از این حادثه بسیار خشمگین شده بود، براتخواجه قرااوناس را به اهمالکاری در این نبرد متهم کرد؛ پس او را بهسختی مجازات کرد. یزدی در این باره مینویسد براتخواجه کوکلتاش را به امر تیمور «گرفته و ریش تراشیده، مؤاخذه عظیم کردند و گوناب و سفیداب کرده، معجر (روسری) پوشانیدند» (یزدی، 1387: 1/599؛ شامی، 1363: 107؛ تتوی، 1382: 7/4781؛ میرخواند، 1270: 50؛ سمرقندی، 1372: 1/603). در سال 794ق/1392م، تیمور تصمیم گرفت ولایت ایالت زابلستان را به نوهاش، پیرمحمد جهانگیر، تفویض کند. او به همراه پیرمحمد، امرایی را در مقام مشاوران نظامی و سیاسی تعیین کرد که یکی از این امرا براتخواجه کوکلتاش بود (یزدی، 1387: 1/679). بار دیگر در جریان جنگ تیمور با سارقمحمد ترکمان، نام براتخواجه کوکلتاش به چشم میخورد. منابع تاریخی از او در این نبرد به نیکی یاد کردهاند: «براتخواجه کوکلتاش در آن پرخاش کوششهای بهادرانه نمود و از ممرهای تنگ به کوه برآمده، جنگ دلاورانه میکرد، تا از شست تقدیر تیری به او رسیده و کمان حیاتش را زه بقا بگسیخت» (یزدی، 1387: 1/725 و 726؛ شامی، 1363: 137؛ میرخواند، 1270: 67؛ سمرقندی، 1372: 1/673). باوجود شم جنگی قوی که بیشترِ منابع مغولی و ایلخانی برای قرااوناس ذکر کردهاند، در زمان حکومت تیمور، دیگر سراغی از نام قرااوناسها نداریم. به علت این امر پیشتر اشاره کردیم که اصطلاح قرااوناس بهخودیخود اصطلاح توهینآمیزی بوده است (منز، ۱۳۸۹: ۲۳۶). پس از حکومت تیمور، قرااوناسها در لشکر قندوز و بغلان حضور داشتند؛ اما به نظر میرسد مشکل اینجاست که همواره به قرااوناسها به چشم نیروهای غیر قبیلهای و فقط نیروی جنگی مینگریستند. پس همچون گذشته، تیمور نیز مثل مغولان و ایلخانان برای آنها رهبری غیر از خودشان انتخاب میکرد. در بیان علت این رفتار تیمور، باید تجرﺑﮥ تاریخی مغولان و ایلخانان و تیزهوشی تیمور را مدنظر قرار داد. همان گونه که پیشتر اشاره کردیم، این سنتی سیاسی بود که مغولان رهبری قرااوناس را به علتهای مختلف، از طرف حکومت مرکزی انتخاب میکردند (کریمی، ۱۳۹۱: ۹۸). برای مطالعه بیشتر درباره تیزهوشی تیمور در امر حکومت و نحوه مدیریت او به مقاله «امپراطوری تیموری» (Schubel, 2016) مراجعه کنید. به نظر میرسد علت دیگر سیاست تیمور برای ادامهدادن به روال سیاسی مغولان دربارۀ قرااوناس را باید در سالیان پیشین و در نبردهای به حکومت رسیدن تیمور جستوجو کرد. قرااوناس همواره وفادارترین نیروهای بزرگترین رقیب و دشمن تیمور، یعنی امیرحسین، بودند. همین مسئله میتواند علت موجهی برای این امر باشد که تیمور این گروه را نپذیرفت. به هر حال تیمور در سال 772ق/1371م، حکومت قندوز و بغلان را به سردار وفادار خود، جاکو برلاس، اعطا کرد (یزدی، 1387: 1/424). پس از درگذشت جاکو در سال 785ق/1384م نیز حکومت قندوز و بغلان را به جهانشاه، پسر جاکو، سپرد (خواندمیر، 1380: 3/436؛ یزدی، 1387: 1/545). طبیعی است اختیار لشکرهای قندوز و بغلان که بخش اعظم نیروی قرااوناس در این لشکرها حضور داشت، در دست جاکو و اعقابش بود؛ اما مشکل اساسی این است که در منابع تاریخی، فقط نام امرای نامدار آمده است و چون قرااوناس از خود رهبری نداشتند، نام آنها نیز کمتر در منابع آمده است. با این حال به نظر میرسد آنها در لشکرکشیهای تیموریان نقش اساسی داشتند؛ چون هر جا نام جاکو و فرزندانش که فرمانروای قندوز و بغلان بودند، آمده است، لشکر قرااوناس نیز حضور داشتند و به پیشبرد اهداف سپاهیان تیمور کمک میکردند. چنانکه در بازه سیزدهساﻟﮥ امیری جاکو بر قندوز و بغلان، در جریان لشکرکشی تیمور بهجانب اروسخان و لشکرکشی تیمور به مازندران و سیستان، قرااوناس در ضبط و نسق سمرقند حضور گسترده و مؤثری داشتند (یزدی، 1387: 1/464و532؛ شامی، 1363: 91). زندهحشم یکی از امرای بنام اپاردی بود که جزئی از قرااوناس بودند. او سه بار علیه تیمور طغیان کرد که هر بار با شفاعت شخصی، تیمور از گناه او گذشت. نخستین سرپیچی او در سال 771ق/1370م بود که امیرموسی، از امرای قرااوناسی، زندهحشم را وسوسه کرده بود. در این نوبت، زندهحشم از رفتن به قوریلتایی که تیمور دعوتش کرده بود، سرباز زد و نمایندگان اعزامی تیمور را به قتل رساند. تیمور دیگربار امیرتابان بهادر و خواجهیوسف را برای نصیحت نزد زندهحشم فرستاد که این دو را نیز زندانی کرد؛ پس خودِ تیمور به محاصره شبرغان اقدام کرد و زندهحشم امیرموسی را به تیمور داد و با وساطت اولجایتو اپاردی، به پابوسی تیمور آمد و تیمور از گناه او گذشت (تتوی، 1382: 7/4685؛ خواندمیر، 1380: 3/419؛ یزدی، 1387: 1/409تا411؛ سمرقندی، 1383: 2/450 و 451). تمرد دوم زندهحشم نیز اینگونه بود که به سال 774ق/1373م «چون صاحبقران، زندهحشم را نوازش نمود و به شبرغان فرستاد، او بار دیگر سر از فرمان پیچیده با خانزاده ابوالمعالى [ترمذى] که آوازه انداخته بود که حضرت مصطفى و على مرتضى، صلواتاللّهعلیهواله را در خواب دیدهام و به حکم ایشان تقویت دین میکنم اتفاق نمود و دست به غارت و تاراج برآورد» (خواندمیر، 1380: 3/419 و 420). این بار جاکو زندهحشم را در حصار شبرغان محاصره کرد و سرانجام با وساطت جاکو، تیمور بار دیگر از تقصیر زندهحشم گذشت (یزدی، 1387: 1/412تا414؛ تتوی، 1382: 7/4687). جریان طغیان سوم زندهحشم که در همان سال 774ق/1373م رخ داد، از این قرار بود که زندهحشم و امیرموسی، به دستور تیمور، در پی کُپَکتیمور بودند که علیه تیمور شورش کرده بود؛ پس چون شورش او را دفع کردند «به وقت مراجعت، امیرموسى و زندهحشم با وجود آن همه مرحمت که در حق ایشان صادر شده بود، در مقام غدر شده با لشکر خضر یسورى و خانزاده ابوالمعالى و شیخابواللیث سمرقندى اتفاق نمودند که در شکارگاه آن حضرت [تیمور] را به حیله بگیرند و با یکدیگر همسوگند شدند. این سخن به عرض آن حضرت رسید. بعد از تحقیق بر ایشان گناه ثابت شد. امیرموسى به دولت خویشى مهدعلیا، سرایملکخانم (امیرموسی خواهرزاده سرایملکخانم بود) (خواندمیر، 1380: 3/421) به جان خلاصى یافت و زندهحشم را بند کردند به سمرقند بردند. دیگر از زنده و مرده او کسى نشان نداد» (خواندمیر، 1380: 3/421؛ تتوی، 1382: 7/4688؛ یزدی، 1387: 1/420 و 421). به نظر میرسد رفتارهای امرای قرااوناسی، همچون زندهحشم، در شکلگیری ذهنیت منفی تیمور دربارﮤ قرااوناس مؤثر بوده است. در زمان رهبری جهانشاه، پسر جاکو، نیز قرااوناس در سال 788ق/1386م در لشکرکشی به ولایت شکی و دفع فساد قرامحمد ترکمان نقشآفرینی کردند (یزدی، 1387: 1/532 و 567). در جریان لشکرکشی تیمور به خوارزم، جهانشاه با نیروهای بورولدای و اپاردی از قندوز رهسپار بلخ شدند. در بلخ، بورولدای یاغی شدند و از میاﻧﮥ راه برگشتند (شامی، 1363: 110). چون در سال 790ق/1388م گماشتگان تیمور به دنبال ایشان رفتند، جنید بورولدای و برادرش بایزید و علیاکبر یاغی شدند و شبیخون زدند؛ اما درنهایت، بورولداییان شکست خوردند و به کابل فرار کردند (یزدی، 1387: 1/605تا607). این تنها اطلاعاتی است که در منابع تاریخی، از بورولدای در این مقطع ثبت شده است. به نظر میرسد یکی از علتهایی که تیمور با قرااوناسها با بیمهری رفتار میکرد، همین رفتارهای خطرناکی بود که انجام میدادند و اینگونه وفاداری آنها نزد تیمور دچار خدشه میشد. تیمور فقط برای اشخاص و قبایلی احترام قائل بود که وفاداریشان همواره برای او اثبات شده بود؛ برای نمونه، باید به اولجایتو اپاردی اشاره کرد که ابتدا مثل بیشترِ اپاردیان در خدمت قزغن و امیرحسین بود؛ ولی با خدمات گوناگونی که به تیمور ارائه کرد، از امرا و مشاوران او شد (یزدی، ۱۳۸۷: 2/۱۷۶۱)؛ همچنین باید از بایزید بورولدای، برادر جنید، نام برد که از وفاداران و قراولان سپاه تیمور بود (یزدی، 1387: 2/1763). با این حال قرااوناس در لشکرکشیهای زیر در لشکر تیمور حضور داشتند: در سال 791ق/1389م زیر پرچم جهانشاه، پسر جاکو، در حمله پنجم به مغولستان (خواندمیر، 1380: 3/420؛ یزدی، 1387: 1/621)؛ در سال 793ق/م/1391 نبرد تیمور با قراولان (یزدی، 1387: 1/658)؛ لشکرکشی به گرجستان در سال 796ق/1394م (خواندمیر، 1380: 3/439؛ یزدی، 1387: 1/780)؛ لشکرکشی به چرکس به سال 797ق/1395م (تتوی، 1382: 7/4854؛ یزدی، 1387: 1/818)؛ حمله به سرای در سال 798ق/1396م (یزدی، 1387: 826)؛ فتح هندوستان در سال 800ق/1398م (خواندمیر، 1380: 3/475؛ یزدی، 1387: 1/881)؛ در سرکوب مخالفان کابل به سال 801ق/1399م (تتوی، 1382: 7/4870؛ یزدی، 1387: 1/913)؛ حمله به دهلی در سال 801ق/1399م (خواندمیر، 1380: 3/474؛ یزدی، 1387: 1/917)؛ در فتح دهلی به سال 801ق/1399م (تتوی، 1382: 7/4885؛ یزدی، 1387: 1/935)؛ در نبرد با جماعت گبران در دریای گنگ در سال 801ق/1399م (شامی، 1363: 216؛ یزدی، 1387: 1/947)؛ فتح کوه سوالک به سال 801ق/1399م (شامی، 1363: 199؛ یزدی، 1387: 1/959)؛ دفع خطر گرگینخان به سال 802ق/1400م (خواندمیر، 1380: 3/486؛ یزدی، 1387: 2/1020)؛ فتح سیواس و نواحی آن در سال 803ق/1401م (یزدی، 1387: 2/1035)؛ فتح حلب در همان سال 803ق/1401م (تتوی، 1382: 7/4915؛ یزدی، 1387: 2/1055)؛ فتح دمشق در سال 803ق/1401م (خواندمیر، 1380: 3/493؛ یزدی، 1387: 2/1075)؛ فتح عکه به سال 803ق/1401م (تتوی، 1382: 7/4922؛ یزدی، 1387: 2/1081)؛ فتح قلعه النجق سال 803ق/1401م (شامی، 1363: 238؛ یزدی، 1387: 2/1092)؛ حمله به بغداد در سال 804ق/1402م (شامی، 1363: 245؛ یزدی، 1387: 2/1092)؛ فتح حله به سال 804ق/1402م (شامی، 1363: 245؛ یزدی، 1387: 2/1115)؛ فتح قلعه کماخ در سال 804ق/1402م (خواندمیر، 1380: 3/506؛ شامی، 1363: 250؛ یزدی، 1387: 2/1125)؛ فتح ازمیر به سال 805ق/1403م (تتوی، 1382: 7/4955؛ یزدی، 1387: 2/1171)؛ فتح آماسیه در سال 805ق/1403م (خواندمیر، 1380: 3/515؛ یزدی، 1387: 2/1189). ملاحظه میکنیم که قرااوناسها در بُعد نظامی، اگر نگوییم بیشتر از سایر قبایل، همپای سایر قبایل در حکومت نقش مؤثری داشتند. آنها در ایجاد سیاست منسجم تیمور نیز بسیار بااهمیت بودند (Robinson, 2012: 112)؛ اما کارشکنیها و سرپیچیهایی که در مقاطعی از آنها سر زد، باعث شد تیمور در برخورد و اعطای مناصب به قرااوناسها نهایت احتیاط را به کار گیرد. بودند معدود افرادی از گروههای مختلف قرااوناسها که رضایت تیمور را جلب کردند و به مناصب خطیری همچون مشاور نظامی، پیشقراول و امیر لشکر نائل آمدند؛ اما در مقایسه با سایر گروههای نزدیک تیمور، به ازای خدمات نظامی که ارائه کردند، از آنها تقدیر درخوری نشد. ﻧﮑﺘﮥ دیگر این است که اگر هم از خدمات قرااوناس تقدیر درخوری شد، نصیب رهبرشان شد که به طور موروثی در اختیار جاکو و اعقابش بود که از قبیله برلاس بودند و رهبری غیر قبیلهای محسوب میشدند. همین امر باعث میشود باوجود نقش مؤثر نظامی قرااوناس در حکومت تیمور، از آنها و نظامیانشان کمتر نامی در منابع آمده باشد.
قرااوناس در ستیزهای جانشینی تیمور به علت نبودن روال مشخص و استواری برای جانشینی، با مرگ تیمور، مدعیان حکومت موجی را آغاز کردند که به ستیزهای جانشینی مشهور است. در این برﻫﮥ تاریخی، سه کانون اصلی برای مدعیان وجود داشت: ماوراءالنهر و خراسان و آذربایجان. متأسفانه به علتهایی نامعلوم، از فعالیت قرااوناس و گروههای درونی آن همچون بورولدای و اپاردی در این زمان، اطلاعات بسیار اندکی وجود دارد. با بررسیهای انجامگرفته، در ﻣﻨﻄﻘﮥ ماوراءالنهر هیچ نامی از قرااوناس در فعالیتهای جانشینی وجود ندارد. در ﻣﻨﻄﻘﮥ خراسان «تاریخنگاریهای همزمان این دوران از قبیله اپاردی در این ناحیه سخن نمیگویند و به یاری منابع فرعی نیز نمیتوان نشانی از آنان یافت» (منز، 1389: 205). در سال 806ق/1404م، تیمور اختیار آذربایجان و استانبول و شام تا مصر را به نوهاش عمر، پسر میرانشاه، واگذار کرد و اشخاصی همچون جهانشاه جاکو و جنید بورولدای را نیز به سمت مشاور سیاسی و نظامی برای عمر انتخاب کرد (یزدی، 1387: 2/1235؛ سمرقندی، 1383: 2/1001). جهانشاه نقش لَلِه (مربی) عمر را نیز برعهده داشت؛ اما به نظر میرسد به علت تعارض دیدگاه در مسائل مختلف، رفتهرفته بین جهانشاه و عمر فاصله افتاد (منز، 1389: 207؛ آکا، 1390: 95). زخم این اختلافها پس از مرگ تیمور سر باز کرد و جهانشاه علیه عمر قیام کرد. یادآوری میکنیم جهانشاه رهبر نیروهای قرااوناس نیز بود و احتمال دارد در جریان قیام خود، از این گروه استفاده کرده باشد. حافظابرو در زبدةالتواریخ ذکر میکند جهانشاه همچون بیشتر مواقع، مست بود و فرﻳﻔﺘﮥ عدهای بدخواه شد و هوای قیام به سرش زد و سرانجام نیز در این قیام کشته شد (حافظابرو، 1380: 3/38؛ آکا، 1390: 109). همچنین در سال 810ق/1408م خواجهعلی پسر اولجایتوی اپاردی، حاکم سالیسرای، نوکران و پیشکشهایی خدمت خلیلسلطان، مدعی تاجوتخت در ماوراءالنهر، فرستاد و اظهار اطاعت کرد (حافظابرو، 1380: 3/190). این تمام اطلاعاتی است که دربارﮤ قرااوناس یا امرای آنها در منابع وجود دارد و با اینکه امیر قرااوناس، یعنی جهانشاه، در منطقه آذربایجان بود، هیچ نامی از قرااوناس در این قیام دیده نمیشود.
قرااوناس از حکمرانی شاهرخ تا پایان دورﮤ تیموریان با پایانیافتن دورﮤ پانزدهساله کشمکش درونسلسلهای، شاهرخ فرزند چهارم تیمور بر سایر رقبا چیره شد. به نظر میرسد با سلطنت شاهرخ، در اوضاع قرااوناس و گروههای درونی آن تغییرات چندانی حاصل نشد و به علت برقراری آرامش نسبی در سلطنت شاهرخ، نقش این گروه در عرصۀ سیاسی تیموریان کمرنگتر از پیش شد. این بدان معنی است که علاوه بر اینکه شاهرخ کماکان روﻳﮥ پدرش را در برخورد با قرااوناسها ادامه داد، حاکمیت آرامش در این دوره سبب کمترشدن نقش آنها در قلمرو تیموریان شد. با این همه در سال ۸۱۰ق/1408م، شاهرخ عزم سیستان کرد و شاهمحمود نگودری هم جزو سپاهیان او بود (سمرقندی، 1383: 3/89؛ حافظابرو، 1380: 3/259)؛ همچنین سال 817ق/1415م، شیخوی قرااوناس در ظاهر سپاهان به اردوى شاهرخ رسید و حکایت کشتهشدن امیرموسى و امیرمحمد تابان و امیرعلی قوچین به دست امیرک احمد را به عرض رسانید (حافظابرو، 1380: 3/539؛ سمرقندی، 1383: 3/194). بهاحتمال قوی، تنها این دو روایت تاریخی است که دربارﮤ قرااوناس از دورﮤ شاهرخ در منابع تاریخی مییابیم. البته ذکر این نکته ضروری است که تا سال ۸۳۰ق/1427م، همچنان فرزندان جاکو حاکم سرزمینهای قرااوناس بودند. پس از شاهرخ حاکم مقتدری همچون او در عرصه سیاسی تیموریان پدیدار نشد. این دوره، دورﮤ حکومتهای متزلزل با عمر کوتاه بود. به نظر میرسد در این دوره نیز، اگر قرااوناس اندک نقشی در عرﺻﮥ سیاسی داشتند، فقط نظامی بود. براساس گزارشها درمییابیم که در سال860ق/1456م، نگودریان در اطاعت تیموریان نبودند؛ چون قاصدی جانب ابوالقاسم بابر، فرزند بایسنقرمیرزا و نواده شاهرخ تیموری (موسوی بجنوردی، 1381: 11/4267) آمده و اظهار کرده بود: «ملک سلطانمحمد که سردار ایل والوس نگودرى است، انقیاد نموده در سلک بندگان درگاه جهانپناه منتظم است» (سمرقندی، 1383: 4/771). در حکومت سلطانحسین بایقرا که از 873تا 911ق1469تا1506/م حکومت کرد (حاجیخلیفه، 1384: 458) و فرزندش بدیعالزمانمیرزا، از قرااوناس با نام «هزاره و نگودری» یاد شده است. سلطانحسین بایقرا در سال ۸۸۴ق/1480م، امیر ذوالنون را والی ولایات غور و داور کرد. امیر ذوالنون نیز «متوجه آن ولایت شد و به سعى بسیار در سه چهار سال بعد از چند جنگ آن ولایت را متصرف شد و اقوام هزاره و نگودرى او را تابع شدند» (تتوی، 1382: 8/5393؛ خواندمیر، 1380: 4/171). همچنین در جریان طغیان امیرولی در قلعه قندوز، امیر ذوالنون با لشکر هزاره و نگودری به یاری حسین بایقرا آمد (خواندمیر، 1380: 4/191). بدیعالزمانمیرزا با امیر ذوالنون متحد شد و علیه پدرش، حسین بایقرا، وارد عمل شدند. در این طغیان، نیروهای تابع امیر ذوالنون لشکر هزاره و نگودری بودند که در این اتحاد نقش پررنگی داشتند (خواندمیر، 1380: 4/237). لشکر هزاره و نگودری که همچنان در رهبری امیرذوالنون بودند، در زیر پرچم بدیعالزمانمیرزا، در تسخیر هرات و مرغاب نیز حضور داشتند (خواندمیر، 1380: 4/248و249). در سال ۹۰۷ق/1502م میرزاعبدالرزاق، پسر الغبیگمیرزا پسر سلطانابوسعیدمیرزا (حسینی خاتونآبادی، 1352: 444)، حاکم کابل بود که وضعیت کابل رو به وخامت گذاشت و محمد مقیم، پسر کوچک ذوالنون ارغون حاکم گرمسیر (حسینی خاتونآبادی، 1352: 444)، با لشکر هزاره و نگودری متوجه کابل شد و کابل را فتح کرد (تتوی، 1382: 8/5452). آخرین نامی که از قرااوناس در واپسین ایام حکومت تیموریان در منابع مییابیم، به سال ۹۲۰ق/1515م مربوط است که میرزامحمدزمان، پسر بدیعالزمانمیرزا، در لشکرکشیهایی که داشت به قبایل نگودر حمله کرد و از این قبایل غنائمی گرفت (خواندمیر، 1380: 4/397). به نظر میرسد قرااوناس از دورﮤ شاهرخ تا پایان دورﮤ تیموریان از نقش نظامی فراتر نرفتند و نبود رهبری از جنس خودشان، در ارتباط بین قرااوناس و حاکمیت مانعی بزرگ ایجاد میکرد. خطاهای چندی که از آنها در دورههای مختلف سر زد، از حافظه تاریخی حکام تیموری پاک نشد و همواره معیاری برای قضاوت تیموریان دربارﮤ این گروه بود.
نتیجه قرااوناسها که مردمی آمیخته از هندوان و مغولان بودند، ریشه در لشکرهای تمّا داشتند. اینان زمان مغولان در نواحی مرزی و ساخلوها نقش مرزبانان را داشتند. با توجه به شجاعت و خوی جنگی قرااوناس، مغولان از آنها در لشکرکشیهای خود استفاده میکردند؛ ولی هیچگاه اجازه ندادند رهبری از خودشان داشته باشند. علت اصلی میدانندادن به قرااوناس و برخورد ویژﮤ مغولان، جلوگیریکردن از رشد و نمو حس استقلالطلبی و قبیلهگرایی بود. تیمور با عنایت به بصیرت و تجرﺑﮥ تاریخی خود، روال مغولان را در قبال قرااوناس ادامه داد؛ حتی چون قرااوناس از مهمترین گروههای مخالف تیمور در سلسله نزاعهای حاکمیت بر الوس جغتای بودند، علتهای موجهی برای بیمهری به قرااوناس داشت. به نظر میرسد تیمور در تفویض اختیارات و مناصب، عنصر مهمی همچون وفاداری را سرلوﺣﮥ حکومتداری خود کرده بود. با عنایت به این مهم، میتوان گفت اگر قرااوناسها صادقانه به تیمور خدمت میکردند، تیمور نیز مناصب مختلفی به آنها اعطا میکرد؛ همان گونه که به اپاردیان که گروهی از قرااوناسها محسوب میشدند، مناصب حکومتی درخوری اعطا کرد. اما قرااوناس با خطاهای عمدی و سهوی که انجام دادند، برای تفویض مناصب مهم، واهمهای شدید در دل تیموریان انداختند. با توجه به بررسی که از نقش قرااوناس انجام گرفت، بیشترین نقشی که قرااوناس در طول دورﮤ تیموریان ایفا کرد، نقش نظامی بود. شاهرخ و حکام دورﮤ پایانی تیموریان نیز به تأسی از تیمور، کماکان روال سابق را در برخورد با قرااوناس ادامه دادند و آنها نیز بیشتر در لشکرکشیهای خود از این گروه استفاده میکردند. | ||
مراجع | ||
کتابنامه الف. کتابهای فارسی 1. آکا، اسماعیل، (1390)، تیموریان، ترجمه اکبر صبوری، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. 2. اعتمادالسلطنه، محمدحسنخان، (1368)، مرآةالبلدان، تصحیح دکتر عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران: دانشگاه تهران. 3. پولو، مارکو، (1363)، سفرنامه مارکوپولو؛ ایل میلیونه، ترجمه س. منصور سجادی و آنجلا دی جوانی رومانو، تهران: بوعلی. 4. تتوی، قاضی احمد آصفخان قزوینی، (1382)، تاریخ الفی، به تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: علمی و فرهنگی. 5. حاجیخلیفه، مصطفیبنعبدالله، (1384)، ترجمه تقویمالتواریخ؛ سالشمار وقایع مهم جهان از آغاز آفرینش تا سال 1085 هـ.ق، مترجم ناشناخته، مصحح هاشم محدث، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب. 6. حافظابرو، عبداللهبنلطفالله، (1380)، زبدةالتواریخ، تصحیح سیدکمال حاجسیدجوادی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى. 7. حسینی تربتی، ابوطالب، (1342)، تزوکات تیموری، تهران: کتابفروشی اسدی. 8. حسینی خاتونآبادی، عبدالحسین، (1352)، وقایعالسنین و الاعوام، مصحح محمدباقر بهبودی، تهران: کتابفروشی اسلامیه. 9. خواندمیر، غیاثالدینبنهمامالدین، (1380)، تاریخ حبیبالسیر، تهران: خیام. 10. دهخدا، علیاکبر، (1339)، لغتنامه، تهران: دانشگاه تهران. 11. سمرقندی، عبدالرزاقبناسحاق، (1372)، مطلع سعدین و مجمع بحرین، تصحیح محمد شفیع، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. 12. شامی، نظامالدین، (1363)، ظفرنامه، مقدمه و تصحیح محمداحمد پناهی، تهران: بامداد. 13. شیرازی، شهابالدین (شرفالدین) عبدالله، (1338)، تاریخ وصاف، تهران: کتابخانه ابنسینا و کتابخانه جعفری تبریزی. 14. گابریل، آلفونس، (1381)، مارکوپولو در ایران، ترجمه دکتر پرویز رجبی، تهران: اساطیر. 15. مقدسی، ابوعبداللهمحمدبناحمد، (1361)، احسنالتقاسیم فی معرفهالاقالیم، ترجمه دکتر علینقی منزوی، تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ایران. 16. منز، بئاتریس فوربز، (۱۳۸۹)، برآمدن و فرمانروایی تیمور، مترجم منصور صفتگل، تهران: رسا. 17. موسوی بجنوردی، محمدکاظم، (1381)، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج11: بابافرج تبریزی-برماوی، تهران: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی. 18. ---------------------، (1392)، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی ج21: حسین،طه-خانقاه، تهران: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی. 19. میرخواند، محمدبنخاوندشاه، (1270ق)، روﺿﻺالصفا، بیجا: بینا. 20. میرزادوغلات، محمد، (۱۳۸۳)، تاریخ رشیدی، مصحح عباسقلی غفاریفرد، تهران: مرکز پژوهشی میرات مکتوب. 21. خواندمیر، غیاثالدینبنهمامالدین، (1380)، تاریخ حبیبالسیر، تهران: خیام. 22. نطنزی، معینالدین، (1383)، منتخبالتواریخ معینی، تصحیح پروین استخری، تهران: اساطیر. 23. ویکتور، ش، (1348)، جهانگردی مارکوپولو، ترجمه م. محمدلوی عباسی، تهران: کتابفروشی گوتنبرگ. 24. همدانی، رشیدالدینفضلالله، (۱۳۷۳)، جامعالتواریخ، به تصحیح و تحشیه محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران: البرز. 25. یزدی، شرفالدین، (1387)، ظفرنامه، ترجمه عبدالقادر هاشمی، تصحیح و تحقیق سعید میرمحمدصادق و عبدالحسین نوائی، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی. ب. مقاله 26. کریمی، علیرضا و توحید شریفی، (۱۳۹۱)، «قراوناس عراقی و نقش آنها در تحولات عصر ایلخانی»، پژوهشهای تاریخی، س4، ش۱۳، ص۱۱۲تا۹۵.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,070 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 637 |