تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,686 |
تعداد مقالات | 13,795 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,471,804 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,815,329 |
جایگاه فاطمه أمّ علی مهد علیه در تصوف و فتوت اسلامی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 7، دوره 13، شماره 3 - شماره پیاپی 42، آذر 1398، صفحه 123-142 اصل مقاله (770.87 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jpll.2020.121682.1455 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مریم حسینی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
استاد زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه الزهرا، تهران، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
یکی از زنانی که در تاریخ و فرهنگ کهن ایران و اسلام نقش برجستهای ایفا کرده، فاطمه أمّ علی (متوفی حدود 250 ق.) همسر احمد بن خضرویه (متوفی 240 ق.) از عارفان و فتیان قرن سوم هجری است. دربارۀ زندگی این بانوی فرهیخته اطلاعات پراکندهای موجود است؛ اما با توجه به اینکه نام او همواره در کنار نام همسرش در تذکرهها آمده است، میتوان با جمعآوری دادهها به شرح احوال و آرا و سخنان وی دست یافت و تلاشهای او را برای یافتن جایگاهی درخور در تصوف و فتوت اسلامی نشان داد و ستود. نویسندة این مقاله میکوشد با تحلیل گفتمانهای موجود در عصر فاطمه، افزونبر ترسیم نقش او در حمایت و یا برانداختن آن گفتمانها، حقایق پنهان تاریخی را آشکار کند. با استفاده از نظریة انواع سرمایههای پیر بوردیو میتوان به اثبات این مطلب پرداخت که فاطمه أمّ علی ـ فرزند دختر یکی از خانوادههای اشراف و بزرگان بلخ ـ با تکیه بر سرمایۀ اقتصادی و نمادین میکوشد سرمایۀ فرهنگی درخوری برای خود فراهم آورد و با ورود به گفتمان صوفیه و اهالی فتوت به سرمایۀ اجتماعی و جایگاه اجتماعی سزاوار دست یابد. همچنین توانسته است با ورود به حلقههای تصوف و اهل فتوت در مقابل گفتمان مردسالاری روزگار خود بایستد و نگرش زنگریز حاکم بر آن را به حاشیه براند. روش این پژوهش در بخش مرکزی مقاله، شیوۀ پژوهش تاریخی است؛ در آن بخش به جستوجوی منابع دربارة زندگی، احوال و آثار أم علی اقدام شده است. شیوۀ پژوهش در بخش دیگر مقاله تحلیلی ـ توصیفی بوده و از نظریة سرمایه پیر بوردیو و دیدگاه زنمبنای والترز در چهارچوب نظری این پژوهش استفاده شده است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تصوف؛ أمّ علی؛ احمد بن خضرویه؛ گفتمان فتوت؛ مردسالاری؛ هویّت؛ سرمایة فرهنگی؛ سرمایة اجتماعی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1ـ مقدمه این مقاله پژوهشی دربارة زندگی، احوال و آثار أمّ علی (متوفی 250 ق.) است؛ پارسازنی از قرن سوم هجری که به پشتوانۀ اشرافیّتِ خانوادگی و سرمایۀ اقتصادی به پشتیبانی از نهادهای تصوف میپردازد و با بهکارگیری شگردهایی فرصت مییابد به حلقههای صوفیه و اهل فتیان وارد شود. او خود را به همسری احمد خضرویه درمیآورد و از محضر بزرگانی مانند بایزید بسطامی و ابوحفص نیشابوری برخوردار میشود. أمّ علی نمونة زنی است که در طول زندگی خود هنجارهای معمول گفتمان مردسالاری را پسِپشت میگذارد و با کسب سرمایههای نهادین فرهنگی به هویّت درخور و شایستهای دست مییابد. در بخش پیشینة پژوهش این مقاله، معرفی قدیمیترین منابع زندگینامهای او آمده است؛ پس از آن ضمن بررسی اهمیت شهر بلخ، زادگاه و خاستگاه أمّ علی، به تحلیل منابع زندگینامهای او پرداخته شده است. أمّ علی و گفتمان مردسالاری، أمّ علی و گفتمان تصوف و فتوت، أمّ علی و هویّتْ بخشهایی از مقاله است که در آن به تحلیل موقعیت این زن در جوامع مردسالار توجه شده و دربارة شگردهای او برای بیرونشد از این گفتمان و ایجاد گفتمانهای جدید بحث شده است. 1ـ1 پیشینۀ پژوهش به نظر میرسد قدیمیترین منبع دربارۀ أمّ علی کتاب ذکر النسوة المتعبدات الصوفیات تألیف ابوعبدالرحمن السلمی نیشابوری (متوفی 412 ق.) است. این کتاب دربردارندۀ احوال و سخنان هشتاد و دو زن عارف است که میان ایشان در مدخل شمارۀ چهل و یک، نام أمّ علی جای دارد. در این مدخل به اهمیت او در طریقت تصوف و فتوت اشاره شده و نقش او بهعنوان یکی از حامیان صوفیه پررنگ شده است. افزونبر اینکه گفتار و عبارتهایی از أمّ علی در این مدخل نقل میشود، سخنانی نیز از ابوحفص حداد نیشابوری و بایزید بسطامی در ستایش این زن میآید. ابونعیم اصفهانی (متوفی 442 ق.) نویسندۀ حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء نیز گزارش مبسوطی دربارۀ أمّ علی ذیل مدخل احمد خضرویه میدهد و در آن به دیدار این زن با بایزید و چگونگی رویگشودنش در محضر بایزید اشاره دارد. عبدالکریم قشیری نیشابوری (متوفی 465 ق.) در رسالة قشیریه ـ از امّهات کتابهای مدرسی و صوفیه ـ ماجرای مهمانکردن احمد خضرویه رئیس فتیانِ وقت را (مطابق دیگر منابع، منظور از این فرد، یحیی بن معاذ رازی است) نقل میکند و بهسبب راهنمایی او برای فراهمآوردن اسباب شایستة این مهمانی و اطعام حیوانات، نام أمّ علی را میآورد. هجویری غزنوی (متوفی 465 ق.) صاحب کشفالمحجوب نیز بهتفصیل به زندگی و احوال أمّ علی میپردازد و به چگونگی دیدار وی با بایزید اشاره دارد. او همچنین جملاتی را نقل میکند که بایزید در ستایش این زن گفته است. جالب اینکه نقل این حکایت در باب فتوت نشانۀ اشارۀ قشیری به فتوّتِ فاطمه أمّ علی است. ازجمله پیرنامههایی که در مقامات بایزید بسطامی نوشته شده کتاب النور نوشتۀ محمد بن علی سهلگی (379‑477 ق.) است. در بندی از این کتاب ذکری از أمّ علی میرود و برخی اطلاعات ما دربارة او که از منابع پیشین به دست آمده بود، تأیید میشود؛ اینکه دختر یکی از بزرگان بلخ و همسر احمد خضرویه بوده است و به همراهی همسرش به حضور بایزید میرسد و رویگشاده با او سخن میگوید. جملۀ معروف بایزید در حق این زن نیز در این کتاب میآید که خطاب به احمد خضرویه گفت: «جوانمردی از همسر خویش بیاموز». خواجه عبدالله انصاری (385‑481 ق.) نیز در طبقاتالصوفیه ذیل مدخل نام احمد خضرویه به نام أمّ علی همسر او اشاره میکند که در راه نیشابور و سفر به بسطام و گزاردن مراسم حج همراه همسرش بوده است. گزارش عطار (متوفی 618 ق.) در تذکرةالأولیا نیز یادکرد مفصلی از این زن است که در آن به جایگاه مهم او در طریقت تصوف توجه میشود. عطار برخی اطلاعات دیگر مانند خواستگاری این زن از احمد خضرویه را میآورد و از دیدار او با ابوحفص و بایزید سخن میگوید؛ همچنین از ستایش بایزید در حق وی سخن میگوید که گفت: هرکه خواهد تا مردی بیند پنهان در لباس زنان، گو در فاطمه نگاه کن (عطار، 1398: 358). به نظر میآید عطار کتاب ذکر النسوة المتعبدات را در آن زمان در اختیار داشته و از اطلاعات آن استفاده کرده است. یکی از مهمترین کتابهایی که اطلاعات مبسوطی دربارة أمّ علی در اختیار ما میگذارد، کتاب فضایل بلخ، نوشتۀ شیخالاسلام واعظ بلخی (متوفی 610 ق.) است. واعظ بلخی این کتاب را به عربی نوشت و پس از او عبدالله محمد بن قاسم حسینی (متوفی 676 ق.) این اثر را به فارسی برگرداند. واعظ بلخی در گزارش خود دربارة أمّ علی استنادی به رسالة قشیریه عبدالکریم بن هوازن قشیری دارد؛ همچنین از متون تاریخیای یاد میکند که امروز بر ما معلوم نیست چه کتابهایی بودهاند. بههرحال با توجه به اطلاعاتی که در اختیار ما میگذارد میتوانیم بگوییم برخی کتابهای تاریخی دربارة بلخ و بزرگان آن را در اختیار داشته که بعدها از بین رفته است. یکی از مهمترین منابع تاریخی که در فضایل بلخ بارها مورد استشهاد قرار میگیرد، کتابی با عنوان طبقات علی بن فضل طاهر بلخی (متوفی 323 ق.) است که امروزه در دست نیست. جامی (متوفی 898 ق.) نیز در نفحاتالانس همة دادههای موجود در کتاب سلمی یعنی ذکر النسوة المتعبدات و الصوفیات را بدون کموکاست نقل میکند و نکتهای بر آن نمیافزاید. آنماری شیمل ازجمله پژوهشگران دوران جدید است که کتابی با عنوان «روح من زن است» (My soul is a Woman) نوشت و بخشی از این اثر را به بحث دربارۀ زنان صوفی اختصاص داد؛ اما در زمان شیمل هنوز کتاب سلمی پیدا نشده بود و اطلاعات ایشان در این کتاب دربارۀ أمّ علی با زندگی فاطمه نیشابوری تخلیط شده است (Schimmel, 1995: 40). روت رودد (Ruth Roded) در کتاب زنان در مجموعه سیرههای اسلامی (Women in Islamic biographical collection) به ماجرای دیدار فاطمه با بایزید اشاره میکند و در بخشی تحت عنوان «اختلاط زنان و مردان صوفی» که در مجالس ذکر صورت میگرفت، به رواج اینگونه دیدارها توجه و البته تأکید میکند که ازنظر شرح احوالنویسان، این دیدارها فقط برای اهداف روحانی صورت میگرفته است. مردان صوفی با این زنان عارف یا در خانههای ایشان و یا در مجالس درس و یا مساجد دیدار میکردند و معمولاً در این وعدههای ملاقات مطلبی از زنان میپرسیدند. همچنین زنان نیز به دیدار مردان عارف میرفتند و آنها را یا در خانههایشان و یا در مجالس وعظ و درس ملاقات میکردند و گاه سمت شاگردی ایشان را داشتهاند (Roded, 1994: 101). خانم ارکیا کرنل کتاب ذکر النسوة المتعبدات الصوفیات سلمی را با نام نخستین زنان صوفی (Early Sufi Women) به انگلیسی ترجمه کرده و حواشی مفیدی را به شرح احوال هشتاد و دو زن معرفیشدة سلمی افزوده است. مریم حسینی نیز در ترجمة کتاب نخستین زنان صوفی به زبان فارسی، اطلاعات دیگری را که کرنل ذکر نکرده به حواشی این اثر افزوده است. زهرا طاهری نیز در کتاب حضور پیدا و پنهان زن در متون صوفیه تقریباً همان مطالب را دربارۀ أمّ علی آورده که در کتابهای تذکره ذکر شده است.
2ـ بحث و بررسی 2ـ1 بلخ باشکوه از مهمترین شهرهای خراسان شهر بلخ بوده که أمّالبلاد نامیده میشده است. مقدسی آن را بلخ باشکوه مینامد. بلخ شهری با برج و باروهای رفیع و باعظمت بوده است؛ ولی زیبایی و شکوه آن تا نیمۀ قرن ششم هجری بیشتر نپایید و در سال 550 هجری که ترکان غز بر آن سرزمین استیلا یافتند، خرابی بسیار بر آن وارد شد. بیشتر مردم بلخ تا قرن اول هجری از کیش بودایی پیروی میکردند. تعالیم بودا احتمالاً از قرن اول میلادی و از هند بهویژه در حدود شرقی ایران و در سواحل سیحون و جیحون انتشار یافت؛ از همان ایام، معابد و نوبهارهای بودایی در همهجای این خطه برپا شده بود. افکار بودایی پایه و اساس آیین مانی به شمار میرفت و حتی بعد از اسلام نیز تا چندی برجای ماند؛ ظاهراً همین افکار از علل مهم پیدایی تصوف ایرانی است (مشایخ فریدنی، 1376: 32). هیوان تسنگ دانشمند، راهب بودایی و سفرنامهنویس چینی، در سفرنامهاش به هندوستان که در سالهای 629 تا 645 میلادی نوشته، تعداد معابد بودایی بلخ را صد معبد برشمرده است که سه هزار راهب در آنها معتکف بودهاند. معابد یادشده در درههای بلخ پراکنده بوده است (Watters, 1904: 108). لسترنج مینویسد نوبهار بلخ در تاریخ بسیار مشهور بوده؛ زیرا بزرگترین آتشکدههای گبران 1 در آن جای داشته است و برمک که برمکیان بدو منسوباند، پردهدار آنجا بوده است. شاهراه معروف خراسان از بلخ میگذشت و به نشابور و ایالت قومس میرسید و شهرهای دامغان و سمنان و بسطام را پسِپشت میگذاشت تا به ری برسد (لسترنج، 1367: 446‑447)؛ بنابراین رفتوآمد مشایخ بلخ و نشابور و قومس در مسیر این شاهراه صورت میگرفته و همین راه بوده است که احتمالاً زائران برای رسیدن به کعبه طی میکردهاند. بلخ به همراه مرو و هرات و نشابور، چهار شهر بزرگ خراسان قدیم است (اصطخری، 1368: 203). قرن دوم و سوم هجری از دوران پرآشوب فرهنگی ـ اجتماعی ایران است که از یکسو حکومت امویان و پس از آن عباسیان بر خراسان موجب میشود فرهنگ عربی در این سرزمین جاری شود؛ دیگر اینکه قیامهای ابومسلم و پس از آن حکومتهای طاهریان و صفاریان سالهای ثبات و آرامش را برای این منطقه رقم نمیزند. حتی برخی بر این عقیدهاند که خروج ابراهیم ادهم از بلخ بهسوی نواحی غربی موجبات سیاسی داشت و ترس از ابومسلم او را به ترک خراسان وادار کرد (زرینکوب، 1363: 32‑33). بههرحال مجاورت این سرزمین با حوزۀ فعالیت سیاحان و زائران بودایی و ناآرامیهای سیاسی، خراسان را به کانون تمایلات صوفیانه تبدیل میکند. ابراهیم ادهم (متوفی 160 ق.)، شقیق بلخی (متوفی 194 ق.)، حاتم اصمّ (متوفی 237 ق.)، احمد بن خضرویه (متوفی 240 ق.)، محمد بن فضل بلخی (متوفی 243 ق.) و ابوتراب نخشبی (245 ق.) مهمترین چهرههای تصوف شهر بلخ هستند که جزو جوانمردان روزگار نیز بودهاند؛ اما از نیمۀ دوم قرن سوم مرکز تصوف از بلخ به نشابور منتقل شد و بزرگانی مانند ابوحفص حداد (متوفی 264 ق.) و حمدون قصار (271 ق.) به دنبالهروی مکتب بلخ پرداختند و مکتب فتوت بلخیان را به مکتب ملامتیان نشابور تبدیل کردند. به نظر میرسد بعضی از صفات اهل فتوت بهویژه ازخودگذشتگی و ایثار از عارفان بلخ به مکتب نشابور راه یافته است (عفیفی، 1372: 361). احتمالاً مراودۀ احمد بن خضرویه و ابوتراب نخشبی با ابوحفص حداد در این تأثیرگذاری مؤثر بوده است. ملامتیان نشابور همگی پرورشیافتگان مکتب ابوحفص بودهاند. ابوعثمان حیری (298 ق.)، از مشهورترین پیران فرقۀ ملامتیه، شاگرد وی بوده است. ابراهیم ادهم، قدیمترین عارف خراسان، از بلخ برآمده است؛ پادشاهزادهای که طی یک رؤیای شبانه دربار و زندگی درباری را ترک میگوید و پس از نه سال اقامت در غارهای نشابور به شام میرود و سالها در نواحی شام و مکه و مدینه به عبادت و تحصیل علوم دینی میپردازد (عطار، 1398: 107‑109). شباهت بسیار داستان زندگی ابراهیم ادهم به زندگی بودا که با توبه از زندگی شاهانه، تجرّد و زهد را پیشة خود میکند، موجب شده برخی افراد روایت زندگی او را با روایت زندگی بودا که در بلخ رواج داشته است ـ بلخ مرکز بوداییان بوده است ـ بیوجه ندانند. به گفتۀ ابنبطوطه مردمان در شهر بلخ تا زمان او، خانۀ ابراهیم ادهم را میشناختهاند و او خود به زیارت آن رفته است (ابنبطوطه، 1397، ج 1: 434)؛ بنابراین روشن است که در اوایل قرن سوم خاطره و یاد ابراهیم ادهم در اذهان مردم بلخ بوده است و جای شگفتی نیست که زنی از خاندان امرا در رؤیایش مسیر ابراهیم ادهم را در خیال بپروراند و برای رسیدن به این هدف از هیچ کوششی فروگذار نکند. ابنبطوطه و نویسندة کتاب فضایل بلخ داستان دیگری را هم یاد کردهاند که بیشک أمّ علی شنیده و به یاد داشته است و آن بخشش و سخای زنی از بزرگان بلخ است. داود بن عباس بانیجور والی ولایت بلخ (233‑256 ق.) بود؛ خلیفه 2 در زمان او خراج سنگینی بر مردم بلخ میبندد که پرداخت آن برای مردم شهر بسیار دشوار است. این زن لباس خود را که با گوهرهای قیمتی و طلا مرصّع شده است برای خلیفه میفرستد و از او میخواهد این لباس را برگیرد و از خراج بر مردم درگذرد. خلیفه لباس را میبیند و دستور میدهد تا لباس را برگردانند و خراج را بر مردم میبخشد و میگوید: «این خاتون ما را جوانمردی تعلیم کرده است». خاتون هم دستور میدهد تا لباس را بفروشند و با درآمد آن مسجد آدینة بزرگ بلخ را بسازند 3 (واعظ بلخی، 1350: 40 و 20‑21؛ ابنبطوطه، 1397: 433). دوران زندگی أمّ علی مصادف با حکومت داود بن عباس و همسر او بوده و بیشک این ماجرا بر پیوستن أمّ علی به جماعتهای فتیان بیتأثیر نبوده است. 2ـ2 زندگینامۀ أمّ علی از لابهلای ورقهای تاریخ فاطمه أمّ علی، مهدعلیه همسر شیخ احمد خضرویه و دختر مالک بن صالح بوده است. مادر او را مؤمنه میخواندهاند. مؤمنه دختر حسن عمران والی خراسان 4 بوده است. تربت مؤمنه خاتون در بُنَج (شهری کوچک در نزدیکی بلخ) قرار داشته که تا اوایل قرن هفتم موجود بوده است و آن را طاق مؤمنه رباط میخواندند (واعظ بلخی، 1350: 226). از واژۀ رباط که واعظ بلخی به عبارت طاق مؤمنه افزوده است، برمیآید که احتمالاً این محل یا در زمان این زن خانقاه و رباطی بوده و یا بعدها به چنین مکانی تبدیل شده است. در همة تذکرهها بر این نکته تأکید شده که فاطمه دختر یکی از بزرگان بلخ بوده و به این سبب سرمایۀ قابل توجهی داشته است. لقب مهد علیه را فقط واعظ بلخی ذکر میکند؛ ولی در سایر منابع أمّ علی کنیة وی ذکر شده است. همسر فاطمه أمّ علی، ابوحامد احمد بن خضرویۀ بلخی (متوفی 240 ق.) یکی از عارفان برجستۀ خراسان بود؛ او در طریق ملامتیه به سر میبرد و لباس لشکریان به بر میکرد. خضرویه بهسبب داشتن فتوّت در میان صوفیه مشهور بود و میگفت: نفست را بمیران تا خدا او را دوباره زندگی بخشد: اَمِتْ نَفْسَک حَتّی یحییها. ابوحفص حداد در حق او گوید: لولا احمد بن خضرویه ماظهرت الفتوة: اگر احمد بن خضرویه نبودی فتوت و مروت پیدا نگشتی (هجویری، 1383: 183‑184). هجویری و عطار حکایتی نقل میکنند که بنابر روایت آن، فاطمه از احمد بن خضرویه خواستگاری میکند: «و فاطمه که عیال وی بود، اندر طریقت شأنی عظیم داشت. وی دختر امیر بلخ بود. چون وی را ارادت توبه پدیدار آمد، به احمد کس فرستاد که مرا از پدر بخواه. وی اجابت نکرد. کس فرستاد که یا احمد من تو را مرد آن نپنداشتم که راه حق بزنی. راهبَر باش نه راهبُر. احمد کس فرستاد و وی را از پدر بخواست. پدرش به حکم تبرّک، وی را به احمد خضرویه داد و فاطمه به ترک مشغولی دنیا بگفت و به حکم عزلت با احمد بیارامید» (همان). فاطمه پس از ازدواج با احمد خضرویه، از بزرگمردان شهر بلخ، در کنار او به تعلیم میپردازد و ظاهراً در کلاسهای تفسیر قرآن شرکت میکرده است. در احوال احمد خضرویه آمده که از صالح بن عبدالله تفسیر سماع کرده است (واعظ بلخی، 1350: 219). همچنین در همین کتاب در احوال همسر وی فاطمه أمّ علی نیز آمده که کتاب التفسیر صالح بن عبدالله را روایت کرده است ـ صالح بن عبدالله ابن ذکوان باهلی ترمذی (متوفی 239 ق.) که استاد صاحب صحیح ترمذی و محدث صدوق نزیل بغداد بود (همان: 226). بر ما روشن نیست که آیا این زن و شوهر آموختن دانش تفسیر را در بلخ آموختهاند و یا در بغداد. آنچه روشن است اینکه هر دو در مجلس درس حاضر میشدهاند و هر دو از صالح بن عبدالله تفسیر روایت کردهاند. در زندگینامة احمد بن خضرویه آمده است که او راهی سفر حج میشود و در این سفر، همسرش فاطمه او را همراهی میکرده است. انصاری مینویسد: «به نشابور آمد که به حج خواستید رفت و اهل خود، أمّ علی، با خود ببرده بود. به زیارت باحفص رفت و به بسطام رفت به زیارت بایزید» (انصاری، 1386: 200). در منابع دیگر گزارشهایی موجود است که فاطمه برای تأمین سفر حج خود ضیاع و عقار خود را به هفتاد هزار و نه هزار درم بفروخت و احرام حج کرد (واعظ بلخی، 1350: 226). همانگونه که در بالا ذکر شد مسیر سفر بلخ به مکه از شاهراه بزرگ خراسان بود و از شهرهای نیشابور و قومس میگذشت. بنابر رسم سفر، بزرگان صوفی در هر شهری برای دیدار مشایخ آن میرفتهاند؛ فاطمه نیز که احمد بن خضرویه، همسرش را همراهی میکند، با ابوحفص در نیشابور و با بایزید بسطامی در بسطام دیدار دارد. سلمی و انصاری و جامی بر دیدار با ابوحفص تأکید داشتهاند و تقریباً همة منابع دربارۀ دیدار وی با بایزید گزارشی نوشتهاند که بسیار نزدیک به یکدیگر است. سلمی عبارتی را از ابوحفص نقل میکند که دربارۀ فاطمه میگوید: «همواره حدیث زنان را مکروه میداشتم تا أمّ علی همسر احمد بن خضرویه را ملاقات کردم. پس دانستم که خدای تعالی معرفتش را هرجای که بخواهد قرار میدهد» (سلمی، 1398: 257؛ جامی، 1370: 620). سخن ابوحفص دربارة أمّ علی احتمالاً صحیح است؛ زیرا بنابر گفتۀ خواجه عبدالله انصاری، باحفص رفیق احمد خضرویه و بایزید بسطامی بوده است (انصاری، 1386: 210). هجویری در تحسین او میگوید: اندر طریقت شأنی عظیم داشت (هجویری، 1383: 183‑184). عطار هم مینویسد: اندر طریقت آیتی بود (عطار، 1398: 358). دیدار فاطمه با بایزید از جنجالیترین ماجراهای زندگی احمد خضرویه و بایزید بسطامی است. ابونعیم اصفهانی، هجویری، عطار و سهلگی آوردهاند که فاطمه ضمن دیدار با بایزید، روی خود را گشود و آزادانه با وی صحبت کرد؛ به حدی که غیرت احمد برانگیخته شد و بر این واقعه اعتراض کرد. ماجرا از کتاب النور سهلگی نقل میشود: «از ابوالحسن شنیدم که گفت حدیث کرد ما را احمد گفت حکایت کردهاند که أمّ علی از دختران خاندانهای بزرگ بود. وی مهریۀ خویش را که ده هزار دینار بود به همسر خویش احمد بن خضرویه بلخی مروزی بخشید، بدان شرط که او را نزد بایزید بَرَد. و او أمّ علی را نزد بایزید بُرد. پس بر بایزید درآمد و در برابر او نشست. پرده از رخساره برگرفته. همسرش احمد بدو گفت چیزی شگفت از تو میبینم! در برابر بایزید پرده از رخسار برگرفتهای. أمّ علی گفت زیراکه چون در او نگریستم، همة لذّتهای نفس خویش را گم کردم و هر گاه که در تو نظر کنم به لذّتهای نفس خویش بازمیگردم. چون برون آمدند احمد، بایزید را گفت مرا وصیتی کن. بایزید گفت: جوانمردی از همسر خویش بیاموز» (شفیعی کدکنی، 1384: 477). بهجز سهلگی، ابونعیم هم نقل کرده است که فاطمه مهریة خود را میبخشد تا احمد او را به دیدار بایزید ببرد؛ هجویری نیز سخنگفتن وی با روی گشوده را آورده است. اصفهانی در حلیةالأولیاء به نکتهای دربارۀ فاطمه و همسرش احمد بن خضرویه اشاره میکند که سایر تذکرهنویسان آن را ذکر نکردهاند. او مینویسد فاطمه مهریة خود را به احمد بخشید و از او خواست تا وی را به ازدواج بایزید بسطامی درآورد. به همین سبب است که احمد وی را به نزد بایزید میبرد: «فمنهم احمد بن خضر، المعروف بابن خضرویه البلخی شیخ خراسان، له الفتوة المشهورة و التجرید الحمید، کانت قرینته المکتنیة بأمّ علی من بنات الکبار، حللت زوجها احمد من صداقها علی أن یزوجها أبایزید البسطامی، فحملها إلی بایزید فدخلت علیه و قعدت بین یدیه مسفرة عن وجهها. فقال لها احمد: رأیت منک عجبا أسفرت عن وجهک بین یدی أبی یزید. فقالت: لأنی لمّا نظرت الیه فقدت حظوظ نفسی و کلّما نظرت الیک رجعت الی حظوظ نفسی. فلمّا خرج قال لأبییزید: أوصینی. قال: تعلم الفتوة من زوجک» (اصفهانی، 2002، ج 10: 43). در ادامه به این سخن ابونعیم بازخواهیم گشت. پس از این دیدار و احتمالاً دیدارهای مکرر دیگری که هنگام اقامت در بسطام داشتهاند، احمد خضرویه از بایزید میخواهد که وی را نصیحتی کند. ابونعیم و سهلگی چنین آوردهاند: «فلما خرج [احمد] قال لأبییزید: أوصینی. قال: تعلم الفتوة من زوجک» (همان). «چون برون آمدند احمد، بایزید را گفت مرا وصیتی کن. بایزید گفت: جوانمردی از همسر خویش بیاموز» (شفیعیکدکنی، 1384: 477). از بایزید پس از ملاقات با فاطمه سخنان دیگری نیز نقل کردهاند. در یکی از این نقل قولها دربارۀ وی میگوید: «مَنْ أَرادَ اَنْ یَنْظُرَ اِلی رَجُل مِنَ الرّجالِ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِباسِ النَّسْوانِ فَلْیَنظُرْ اِلی فاطِمَه». هرکه خواهد تا مردی بیند پنهان اندر لباس زنان، گو در فاطمه نگاه کن (هجویری، 1383: 183‑84). عطار هم با عبارتی مشابه، همین جملات را نقل می کند (رک: عطار، 1398: 358). در ذکر النسوة المتعبدات الصوفیات و نفحاتالانس جملهای آمده است که در دیگر مدارک دربارۀ أمّ علی موجود نیست و آن اینکه بایزید در حق او فرمود: هرکه تصوّف ورزد، باید که به همّتی ورزد چون همّت أمّ علی زوجۀ احمد خضرویه، یا به حالی همچون حال او (سلمی، 1398: 257؛ جامی، 1370: 620). ارتباط بایزید با فاطمه در همینجا پایان نمییابد. عطار در تذکرةالأولیا حکایتی نقل میکند که فاطمه پس از وفات شیخ بایزید به بسطام میآید تا مرقد او را زیارت کند. آوردهاند پس از زیارت قبر بایزید چنین میگوید: «میدانید که بایزید که بود؟ گفتند تو بِه دانی. گفت: یک شب در طواف کعبه بودم. ساعتی بنشستم متفکر. پس در خواب شدم. چنان دیدم که مرا به آسمان بردند تا زیر عرش بردند و آنجا که زیر عرش بود بیابانی دیدم که پهنا و بالای آن پدید نبود. جملۀ آن بیابان گل و ریحان فروگرفته بود و بررسته و بر هر برگی نوشته که ابویزید ولی الله» (عطار، 1398: 204). این روایت بیانگر علاقۀ فراوان أمّ علی به بایزید است؛ او در مکه نیز خاطر عزیز این شیخ بزرگ بسطام را با خود داشته است و پس از شنیدن خبر درگذشتش دیدار مرقد و مزارش را عزم میکند (همان: 204). بههرحال فاطمه به همراه همسرش پس از اقامت در نشابور و بسطام و احتمالاً بسیاری از شهرهای دیگر به مکه میرود و احرام حج و مناسک را بهجا میآورد. واعظ بلخی مینویسد فاطمه هفت سال در مکه اقامت دارد و در همة علوم ماهر میشود و احادیث را استماع میکند. «آنگاه به بلخ آمد و در بلخ به نزدیک مرقد شیخ احمد دفن کردندش» (واعظ بلخی، 1350: 226). بنابر گفتۀ واعظ بلخی، فاطمه این سالها را بهتنهایی در مکه گذرانده؛ زیرا هنگام ورود به بلخ همسرش از دنیا رفته بوده است. مهمترین حکایت دیگر دربارة فاطمه أمّ علی ماجرای مهمانیکردن احمد خضرویه است که بنابر گزارش تذکرهنویسان ظاهراً یحیی بن معاذ رازی مهمان او بوده است. در اینکه یحیی بن معاذ رازی از نیشابور به بلخ میرود و مدتی در آنجا رحل اقامت میافکند، شکی نیست. سلمی در طبقاتالصوفیه به سفر او اشاره میکند: «و خرج یحیی الی بلخ، و أقام بها مدة ثم رجع الی نیشابور و مات بها سنه ثمان و خمسین و مائتین» (سلمی، 2003: 98). سخنان فاطمه دربارۀ چگونگی برگزاری این مهمانی آنقدر مهم بوده است که قشیری و هجویری و واعظ بلخی (به نقل از قشیری) آن را آورده و بهتفصیل ماجرا را نقل کردهاند. تنها کسی که از زندگی أمّ علی در خانۀ احمد خضرویه نقلی بیان میکند، واعظ بلخی در کتاب فضایل بلخ است. او مینویسد احمد خضرویه بهجز أمّ علی زنی دیگر با نام حکیمۀ زاهده داشته و أمّ علی زن اول و حکیمه دومی بوده است. هر دو زن در عرفان تجربههایی داشتهاند که با یکدیگر متفاوت بوده است. واعظ بلخی جملاتی از هر دو نقل میکند که در تقابل کامل با یکدیگر است: «علی بن فضل رحمة الله علیه روایت میکند از شیخ احمد خضرویه که أمّ علی خاتون بزرگتر میگفتی که ایمان المؤمن کالجبل لاتحرک للریاح. و کانت له امرأة أخری حکیمه زاهده تقول: ایمان المؤمن کالشجرة تمیل و لاتقطع. معنی چنین باشد که أمّ علی که خاتون بزرگتر شیخ بود میگفت که ایمان مؤمن چون کوه است که از بودن و جنبانیدن باد سالم است. و خاتون خرد میفرمود که ایمان مؤمن به درخت تر و تازه ماند که به هر طرفی میل کند و نیفتد. تا روزی أمّ علی را خبر کردند که شیخ احمد فوت شد و هر دو خاتون در مطبخ بودند و نان می پختند. خاتون خردتر به در خانه دوید تا نیکوتر معلوم کند و دست از نان پختن بداشت. چون زمانی بگذشت، بشارت رسانیدند که شیخ زنده است و آن اغمایی بوده و به هوش آمده. بار دیگر خاتون خرد به در خانه دوید تا صحت تمام استطلاع کند. أمّ علی که ایمان مؤمن میگفته که کوه است، ساکن نشسته بود و دست از نان پختن نکشیده، و به مردن شیخ مغموم و محزون نشد و به خبر بشارت و صحت سلامت شادمان و مسرور نگشت. آنگاه آن خاتون حکیمه زاهده که گفته بود ایمان مؤمن به درخت تر و تازه ماند که به هر طرف میل کند اما از پا نیفتد، به سخن أمّ علی رجوع کرد و معلوم شد که هرکس از مقام و وقت خود سخن گوید. زنان این پاکان چنین بودهاند تا مشایخ عظام به چه حد بوده باشند» (واعظ بلخی، 1350: 226‑227). از أمّ علی سخنانی بهجای مانده است که سلمی و جامی آن را آوردهاند و در بخش بعدی از آن سخن خواهد رفت. 2ـ3 أمّ علی و گفتمان مردسالاری بدیهی است در همة دورههای تاریخی کموبیش با فراز و فرود گفتمان حاکم مردسالاری در سیاست و اجتماع و فرهنگ روبهرو هستیم که نتیجۀ قدرتیافتن مردان در برابر زنان و سلطۀ ایشان و نگاه تحقیرآمیزشان به زنان بهعنوان جنس دوم و دیگری است؛ اما در طول همین تاریخ طولانی و درازمدت، زنانی با کوششهای خود در برابر گفتمان حاکم بر جامعه قد علم کرده و به ترفندهای گوناگون خواستار تغییر آن بودهاند. مارگارت والترز در دو بخش ابتدایی کتاب فمنیسم (Feminism (A very short Introduction)) دو گروه از زنان را مطالعه میکند که با تکیه بر مذهب و یا موقعیت اجتماعی و اقتصادی خود درصدد دگرگونی و مساواتخواهی بودهاند. بخش نخست کتاب با عنوان «ریشههای دینی فمنیسم» (Religious roots of feminism) به معرفی زنانی مانند هیلدگارد بینگنی (Hildegard Bingen) در قرن یازدهم میلادی میپردازد که با حضور در صومعهها به تحصیل و تدریس امور دینی پرداختند و با عنوان مبلّغ مذهبی در شهرها وعظ و تبلیغ میکردند. درحقیقت حضور در صومعه فرصتی برای رهایی از جبر مردسالاری در بیرون از دروازههای آن بود که فرصتهای تحصیل و تعلیم را نیز برای ایشان فراهم میکرد. برخی از ایشان مانند خانم جین انگر (Jane Anger) آثاری پدید آوردند و به بازخوانی و بازنویسی متون انجیلی پرداختند. او نوشت حوا از آدم خالصتر بود؛ زیرا آدم از خاک کثیف آفریده شد و زن از پهلوی او بود؛ بنابراین یک مرحلة خلوص و پاکی را از سر گذرانده بود. همچنین مینویسد زنان نخستین ایمانآورندگان و نخستین توبهکنندگان هستند (walters, 2005: 9). بسیاری از زنان در این دوران به تهمت روسپیگری و جادوگری محاکمه شدند؛ اما بسیاری دیگر این فرصت را یافتند تا آزادانه و صریح سخنان خود را بیان کنند. گروه دومِ زنان که در برابر سنت مردسالاری در جوامع غربی ایستادند، زنانی از خانوادههای اشراف و متمول بودند که در خانه از تحصیلات و تعلیم و تربیت مناسبی برخوردار بودند و از آن موقعیت برای حضور در اجتماع و گاه حتی در سیاست استفاده کردند. مارگارت کاوندیش (Margaret Cavendish)، دوشس نیوکاسل، فیلسوف و شاعر و نویسندۀ قرن هفدهم از جملة این زنان جاهطلب بود که از فرصتهایی که برایش فراهم شد بهخوبی استفاده کرد و امروزه یکی از پیشروان نهضتهای آزادی زنان شناخته میشود (همان: 20). با توجه به حضور زنان از دو گروه دینی و اشرافی در تاریخ زنان و در مقابله با گفتمان مردسالاری به نظر میرسد أمّ علی که خود از یکی از طبقات اشراف شهر بلخ بوده، کوشیده است تا در میان طبقۀ عارفان آن زمان که از گروههای مورد احترام بودند نیز جایگاهی درخور بیابد. درحقیقت او ازجمله زنانی است که تلاش کرد از هر دو شیوۀ قدرت و سلطه برای مقابله با فضای مردسالاری روزگار خود استفاده کند. قرن دوم و سوم هجری در ایران و شهر بلخ نیز از سایۀ این نوع هژمونی به دور نبوده و حواشی زندگی أمّ علی خود دلیلی بر این مدعاست. ماجرای خواستگاری أمّ علی را بیشتر تذکرهنویسان با تعجب و تأکید بیان کردهاند. روشن است چنین رفتاری به هیچ وجه معمول نبوده و أمّ علی روشی دور از هنجارهای رایج را پیش گرفته بوده است. همچنین ماجرای دیدار او با بایزید یکی از مهمترین وجوه اختلاف تذکرهنویسان بوده است. ابنجوزی که احوال و آثار بسیاری از زنان عابد را از سرزمینهای اسلامی آورده است، به هیچ وجه به أمّ علی اشارهای نمیکند. ابنجوزی از احمد خضرویه سخن میگوید؛ ولی از همسر او یادی نمیکند (ابنجوزی، 1992، ج 2، بخش 4: 109). به نظر میرسد رفتار این زنِ بیباک در چهارچوب اندیشگانی این مرد سختگیر (ابنجوزی) در امور شرعی که البته برای زنان عارف ارزش بسیاری قائل بوده، جای نمیگرفته است. حذف أمّ علی از مجموعه زنان عارفِ ابنجوزی از نمونههای حذف چهرههای دگراندیش آن روزگار است. از رویکردهای شگفت اینکه یکی از تذکرهنویسان ماجرای دیدار أمّ علی با بایزید را به یک ماجرای درام تبدیل میکند که طی آن أمّ علی با بخشیدن صداق و مهریهاش از همسرش تقاضا میکند او را طلاق دهد و به عقد بایزید درآورد. ابونعیم اصفهانی که احتمالاً دیدار گستاخانۀ او با بایزید را برنمیتافته است، ماجرای این دیدار را با به ازدواج درآمدن وی به بایزید خاتمه میدهد و بهنوعی اعلام میکند که او به همسری بایزید درآمده است: «حللت زوجها احمد من صداقها علی أن یزوجها» (اصفهانی، 2002، ج 10: 43). ظاهراً این نوع طلاق که طلاق مُبارات نامیده میشود با بخشیدن مهریه به همسر، رسمی میشده است. ابونعیم پس از ذکر طلاق او از احمد به رویگشادهبودن وی در برابر بایزید اشاره میکند. البته مقاماتنویسان دیگر همگی اشاره کردهاند که أمّ علی مهریة خود را بر احمد خضرویه بخشید تا او را به دیدار بایزید ببرد. به نظر میآید گفتار دوم به حقیقت نزدیکتر باشد؛ زیرا در طول همین سفر است که أمّ علی به زیارت خانه خدا و انجام مراسم حج نائل میشود. از دیگر شگفتیهایی که دربارة این زن نقل کردهاند همین به حج رفتن او با همراهی همسرش بوده که در طول این سفر طولانی با اقامت در شهرهای مختلف به دیدار مشایخ شهرهایی مانند نیشابور و قومس نائل آمده است. خواجه عبدالله انصاری در یادکرد احمد خضرویه اشارتی دارد مبنی بر اینکه وی در سفر حج، اهل خود یعنی امّ علی را با خود برده بود (انصاری، 1362: 98). خواجه عبدالله انصاری از عارفان سختگیر حنبلیمذهب تصوف خراسان است و در کتابش یادی از هیچ زن عارفی نمیکند؛ حال نقل این مطلب بیانگر این است که همراهی زنان با همسرانشان در این سفرهای طولانی معمول نبوده است. در نیشابور ابوحفص حداد ـ از دوستان احمد خضرویه ـ پس از دیدار با أمّ علی دربارة او میگوید: «همیشه حدیث زنان را مکروه میداشتم تا آن وقت که أمّ علی زوجۀ احمد خضرویه را دیدم. پس دانستم که حق سبحانه، معرفت و شناخت خود را آنجا که میخواهد مینهد» (سلمی، 1999: 169؛ جامی، 1370: 622). از همین جمله میزان مردسالاری عارفی مثل ابوحفص روشن میشود و اینکه او چگونه پس از دیدار با أمّ علی اقرار میکند که معرفت و شناخت حق تعالی به مذکر و مؤنث بودن ایشان ربطی ندارد. همچنین بایزید نیز در عبارتی که از نهادی مردسالارانه برمیآید به ستایش أمّ علی میپردازد: مَنْ أَرادَ اَنْ یَنْظُرَ اِلی رَجُل مِنَ الرّجالِ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِباسِ النَّسْوانِ فَلْیَنظُرْ اِلی فاطِمَه: هرکه خواهد تا مردی بیند پنهان اندر لباس زنان، گو در فاطمه نگاه کن (هجویری، 1383: 183‑84). عطار نیز همین عبارت را عیناً نقل میکند (رک. عطار، 1398: 358). درحقیقت او بزرگیهای أمّ علی را صفاتی مردانه میداند؛ ویژگیهایی که فقط مردان میتوانند آن را به دست آوردند و این زن درواقع مردی است که در جامۀ زنان روی پوشانده است. بایزید شاگردان مرد و زن داشته و نمونة یکی از آزاداندیشان روزگار خود است؛ اما از نوع سخنان وی برمیآید که بههرحال از سلطۀ گفتمان زنستیزی روزگار خود دور نبوده است. 2ـ4 أم علی و گفتمان تصوف و فتوت أمّ علی معاصر چند تن از بزرگان عارف خراسان بوده است که در فتوت و جوانمردی شهرۀ آفاق بودند و بنیاد آیینهای فتوت خراسان را گذارده بودند. فتوت یا جوانمردی به مجموعهای از فضائل گفته میشود که مهمترین آنها کرم و مروت و سخا و شجاعت است و دارندۀ این اوصاف با داشتن این صفتها از دیگران متمایز میشود. از آغاز پیدایش تصوف، فتوت با آن پیوند یافت و به رنگ آن درآمد. نشانههای آشکاری از افکار صوفیه را در تعالیم اهل فتوت میتوان یافت و آثاری از فتوت را در محافل صوفیه نیز میتوان دید. بسیاری از رجال صوفیه پیش از آنکه به تصوف روی آورند از فتیان بودهاند؛ مانند علی بن احمد پوشنجی و احمد بن خضرویه و امثال ایشان (عفیفی، 1372: 352‑353). به نظر میرسد شیوۀ فتوت و جوانمردی ریشۀ ایرانی داشته باشد. ایدۀ اصلی فتیان این است که نفس باید در راه خدا و مردمان فدا گردد تا در این از خود گذشتن و بر نفس بهطور کامل فائقآمدن «ایثار»، که بارزترین مشخصۀ فتوت است، تحقق مییابد (همان: 371). شاید بتوان گفتمان فتوت را زیرمجموعهای از گفتمان بزرگ تصوف به شمار آورد که خود در گذر زمان و با تکیه و تأکید بر یکی از مؤلفههای آن فراز و فرودهای بسیاری را پشت سر گذاشته است. گفتمان تصوف خود دربردارندۀ گفتمان زهد است که بر شریعت و زهد تأکید دارد؛ همچنین این شیوۀ زهدآمیز در قرون سوم هجری به بعد با تکیه بر مؤلفۀ عشق به گفتمان عشق تبدیل میشود و گفتمان تصوف رنگی عاشقانه مییابد. در خراسان، گفتمان فتوت گفتمان حاکم تصوف در قرون دوم و سوم هجری است که تکیة آن بر سخا و بخشندگی و ایثار است و دیگر مفصلهای گفتمان در ارتباط با آن معنا مییابد. از کهنترین کتابها درباب آیین فتوت و جوانمردی رسالهای از سلمی با عنوان کتاب الفتوة است. در این رساله، سلمی اصول فتوت را برمیشمرد و دربارة هریک توضیحاتی میدهد. شفیعی کدکنی در کتاب قلندریه در تاریخ، ترجمهای روان از این اصول به دست داده است که به برخی از مهمترین آن اشاره میشود: نرمخویی با یاران و چشمپوشی از لغزش ایشان، رفتن به سرای دوست بیمهمانی و دعوتِ به هنگام، همدلی با یاران، یاران را در اموال خویش حاکم و فروانروا دانستن، اهل اکرام میهمان و میهماندوست بودن، غریبان را دوستداشتن و به نیکی ایشان را تعهدکردن و غیره (شفیعی کدکنی، 1386: 150). سلمی که با اصول و مبانی فتوت آشناست در کتاب مهم خود در ذکر احوال زنان صوفی یعنی ذکر النسوة المتعبدات الصوفیات از زنانی صوفیای نام میبرد که اهل فتوت و از فتیان بودهاند؛ یکی از آنها فاطمه أمّ علی است. «مطالعۀ شرح احوال و سخنان بعضی از زنان نشان میدهد که ایشان بهگونهای با جماعتهای فتیان و جوانمردان در نیشابور مرتبط بودهاند. ازجملۀ ایشان فاطمۀ خانقهیه است که سلمی او را چنین معرفی میکند: "مِنْ فِتْیانِ وَقْتِها" از جوانمردان عصر خود بود. میدانیم که حلقههای فتوّت عموماً مخصوص مردان بوده است و زنان در آن راه نداشتهاند. ولی آنچه از روایت سلمی برمیآید مبنی بر این است که وی در میان درویشان محترم بوده و خدمت ایشان میکرده است. دو جملهای که سلمی از وی روایت میکند هر دو دربارۀ فتیان است. فاطمه در پاسخ به سؤال کسی که از وی دربارۀ فتوّت پرسید میگوید: "فتوّت اقدام به خدمت دیگران است بدون شناخت ایشان" و همچنین گفت: "شادی جان عارفان به دیدن فتیان است واندوهشان به جدایی از ایشان" (سلمی، همان: 257). أمةالعزیز معروف به هوره نیز از زنانی است که سلمی او را از طبقۀ فتیان میداند. وَ کانَتْ أَفْتی وَقْتِها فِی النّسوان. او مینویسد که "وی لباس پشمینه میپوشید و میگفت آن که لباس صوف میپوشد باید پاکترین اشخاص زمان خود باشد" (سلمی، همان: 223). بهجز یادداشتهایی دربارۀ این دو تن، سلمی جای دیگری دربارۀ فتوّت زنان صحبتی نمیکند و آنچه از نوشتههایش برمیآید این است که تعداد بسیاری از زنان تعهّد فقراء (دراویش) کردهاند» (حسینی، 1398: 61‑62). شیمل هم بدون اینکه منبع سخنانش را نقل کند از قول ماسینیون مینویسد: «خدیجه جهنیه (که در سال 1067 میلادی درگذشت) انجمنی به نام «آیین فتوّت زنان» تأسیس کرد و ظاهراً کریمه مروی (که در سال 1070 میلادی درگذشت) یکی از پارسازنان عارفی بود که با این انجمن آشنا شد و با آن در ارتباط بود؛ زیرا این «فتوّت»ها، انجمنهایی بودند که از آرمانهای مردانگی و جوانمردی دفاع میکردند و پیروان آن موظّف بودند از زندگی زاهدانهای تبعیت نمایند» (شیمل، 1381: 54). شفیعی کدکنی هم با نقل این حکایت از دفتر روشنایی، أمّ علی را جزو فتیان جای میدهد: «آنگاه که احمد خضرویه با همسرش أمّ علی نزد بایزید رفتند، در لحظۀ بدرود، بایزید به احمد خضرویه گفت: جوانمردی را از همسر خویش بیاموز» (شفیعی کدکنی، 1386: 147). در دو منبع مهم یعنی کتاب ذکر النسوة المتعبدات سلمی و پیرو او نفحاتالأنس به مال فراوان أمّ علی و انفاق آن در راه درویشان اشاره شده است: ثروت فراوانی داشت که همة آن را در راه درویشان خرج کرد و همسرش احمد را در طریقش یاری داد. بخشش و سخا از مهمترین اصول جوانمردی و فتوت است که أمّ علی به آن شهرت داشته است. در حکایت مهمانی احمد خضرویه، تذکرهنویسان بر مروّت و جوانمردی همسر او (أمّ علی) تأکید میکنند. قشیری در باب سیوچهارم کتاب رسالۀ قشیریه که عنوان فتوت دارد حکایت مهمانیکردن احمد خضرویه را اینگونه نقل میکند که او به همسرش أمّ علی میگوید میخواهد دعوتی بکند از عیارا شاطرا کان فی بلدهم رأس الفتیان (قشیری، 1392: 295). ماجرای این مهمانی مشهور است و بیشتر تذکرهنویسان ازجمله هجویری و عطار و واعظ بلخی آن را نقل کردهاند. اینکه احمد عبارت عیار و شاطر را دربارة مهمان خود میآورد، جالب است. در آیین فتیان به شخص جوانمرد، عیار و گاه شاطر گفته میشده است (عفیفی، 1372: 365)؛ بنابراین کاملاً روشن است که این مهمان و مهمانی بهشیوۀ فتیان صورت گرفته است. بنابر روایتهای دیگرِ تذکرهنویسان این مهمان یحیی بن معاذ رازی بوده است. نقل ماجرا با عبارتهای مترجم رسالة قشیریه چنین است: «احمد خضرویه گفت به زن خویش گفتم أمّ علی که مرا مُرادست که سرِ همۀ عیّاران را مهمان کنم. گفت دعوت ایشان را راه فراندانی. گفت چاره نیست تا این کار کرده نیاید، آن زن گفت اگر میخواهی که این دعوت کنی باید که بسیاری از گوسفند و گاو و خر بیاری و همه بکشی و از در سرای ما تا در سرای عیار همه بیفکنی. احمد گفت این گاو و گوسفند دانستم این خر باری چیست؟ گفت جوانمردی را مهمان کنی کم از آن نباشد که سگان محلت را از آن نصیب بود» (قشیری، 1367: 358). پیشنهاد أمّ علی برای قربانیکردن خران و اطعام سگان محله در منابع بسیاری نقل شده است و به نظر میرسد بهعنوان سنتی در میان فتیان رواج یافته است. 5 تأثیر سخن أمّ علی در ماجرای مهمانیکردن یحیی معاذ را میتوان در حکایتی از اسرارالتوحید یافت که محمد بن منوّر نقل میکند: «آوردهاند که شیخ ما ابوسعید قدس الله روحه العزیز قصد مرو کرد، خواجه علی خباز خادم صوفیان بود و پیر بوعلی سیاه پیر جمع بود. چون خبر آمدن شیخ بشنودند، پیر بوعلی به خواجه علی خباز رسید گفت: آن مرغ میرسد. گفت آری. گفت چینه از پیش من و تو برگیرد. یک ساعت سخن گفتند. پس گفتند: ترتیبی باید کرد و به استقبال رفت. خواجه علی شغلی بساخت نیکو، چنانک ازجهت سگان محله، دو درازگوش فربه بخرید و بکشت. خادم دستۀ وی گفت: این چراست؟ گفت: کم از آنک چنین پادشاهی میدرآید، سگان محله شکمی چرب کنند؟» (محمد بن منوّر، 1367: 167). بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت که مبنای گفتمان فتوت بر ازخودگذشتگی، انفاق، ایثار، سخا، تعهد فقرا و نیازمندان و فقرا، مهماندوستی، نیکی در حق همة مردمان از آشنا و غریبه است. مطالعۀ زندگی احمد خضرویه نمایانگر چنین رفتاری است تا حدی که «ابوحفص حداد گوید رحمة الله علیه: لولا احمد بن خضرویه ماظهرت الفتوة. اگر احمد بن خضرویه نبودی فتوت و مروت پیدا نگشتی» (هجویری، 1383: 183‑184). واعظ بلخی از ابویزید بسطامی نقل میکند که دربارۀ احمد گفته است: لولا احمد بن خضرویه مانعلم الفتوة: اگر احمد بن خضرویه نبودی ما ندانستیمی که فتوت چیست (واعظ بلخی، 1350: 220)؛ همچنین حکایت دیگری نقل میکند که «احمد خضرویه رحمة الله صدهزار درم استقراض کرد از مردی. و آن او را گفت که تو نه از زاهدانی، ازجمله عارفانی! چندین مال را چه میکنی؟ گفت که این همه را طعام سازم و لقمهلقمه در دهان مؤمنان نهم، و هرگز آن دلیری نکنم که در مقابلۀ آن ثوابی طمع دارم یا مزدی خواهم که به حضرت صمدیّت به مقدار پر پشه نیرزد» (همان: 223). در جای دیگر شبیه همین جمله را چنین تکرار میکند: «اگر سهل و جبل و اتلال 6 زر گردد و از آنِ من باشد، همه را طعام سازم و لقمهلقمه در دهان مؤمنان نهم تا از آن راحتی به ایشان واصل شود» (همان: 225). عطار نیز احمد را جوانمردِ راه و از مشهوران فتوت میداند (عطار، 1398: 357). تذکرهنویسان حکایتی از هنگام وفات احمد نقل کردهاند که او هنگام مرگ هفتصد دینار وام داشت و همه به مساکین و مسافران داده بود. وامدهندگانش بر بالینش حاضر میشوند و طلب وام میکنند. احمد دعا میکند کسی حاضر شود تا وام وی را بگزارد. درحال کسی درِ خانه را بکوفت و همة وام شیخ را بگزارد. درحال جان از احمد جدا شد (همان: 362؛ واعظ بلخی، 1350: 220‑221). 2ـ5 تلاش أمّ علی برای به دست آوردن جایگاهی در گفتمان تصوّف و فتوت در طول تاریخ، زنان صرف نظر از طبقة آنان، در مقایسه با مردان در سلسله مراتب اجتماعی، در مرتبهای فروتر جای داشتهاند. زنان در مقایسه با مردان ازنظر هویّتیابی با دشواریهای بیشتری روبهرو بودهاند؛ بااینحال بسیاری از زنان تلاش کردند تا موانعی را که عامل تفاوت جنسیتی بود، از میان بردارند و به شأن و مقامی درخور و سزاوار دست یابند. هویّت یک امر تکوینی است و در جریان تعاملات و مناسبات اجتماعی با خود و دیگران شکل میگیرد و زمینه و موقعیت اجتماعیْ جایگاه درخور توجهی در شکلگیری آن دارد. هویّتْ تصویری ذهنی است که شخص در پاسخ به چیستی و کیستی خود به دست میدهد. هویّت اجتماعیْ درک ما از این مطلب است که «چه کسی» هستیم و دیگران کیستاند؛ بنابراین هویّت اجتماعی معنایی ذاتی نیست و محصول داشتن و نداشتن توافق است (جنگینز، 1391: 7). هویّت فردی زنان از مجموع هویّتهای اجتماعی و هویّت شخصی آنها تشکیل میشود. هویتیابی فرایندی پویا و جاری است که دراثر تعامل بین خود و جامعه شکل میگیرد و در فرایندهای اجتماعیشدن ریشه دارد (همان: 36). متأسفانه زنان بهسبب نداشتن انواع سرمایههای فرهنگی و اجتماعی در هویّتیابی اختلال داشتهاند و هویّت فردی و اجتماعی آنان در طول تاریخ سزاوار جایگاه ایشان در مناسبات خانوادگی و اجتماعی نبوده است. به گمان بوردیو (1930‑2002 م.) جامعهشناس و فیلسوف و مردمشناس فرانسوی، سرمایة هرگونه خاستگاه و سرچشمه در عرصۀ اجتماعی است که در توانایی فرد برای بهرهمندی از منافع خاصی که در صحنه حاصل میگردد، مؤثر واقع میشود و در چهار شکل بنیادی متجلی میشود: سرمایۀ اقتصادی، سرمایۀ اجتماعی، سرمایۀ فرهنگی و سرمایۀ نمادین. «1) سرمایۀ اقتصادی: انواع دارایی مالی و مادی شامل مالکیت خصوصی یا عمومی. 2) سرمایۀ فرهنگی: خصوصیات فکری و تربیتی، خصوصیات آموزشی، کالاها و مهارتهای فرهنگی. 3) سرمایۀ اجتماعی: عضویت در گروههای اجتماعی یا خانوادگی وخویشاوندی. و 4) سرمایۀ نمادین: آوازه، شهرت و بهطورکلی خصوصیات اخلاقی» (پرستش، 1390: 85). از انواع سرمایۀ اقتصادی میتوان درآمدِ ناشی از اشتغال، مالکیت و ارث را نام برد. از انواع سرمایۀ فرهنگی تحصیلات، عادات و مهارتها و داراییهای فرهنگی است و گونههای مختلف سرمایة اجتماعی شامل عضویت در شبکه، عضویت در انجمنها و دوستیها میشود. از نظر بوردیو مرتبه و جایگاه اجتماعی افراد متأثر از میزان دسترسی به منابع ارزشمند جامعه است و سرمایههای اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی از عوامل تعیینکنندة مراتب اجتماعی است. بوردیو در مقالات متعددش ازجمله مقالۀ معروفِ «اشکال مختلف سرمایه» انواع سرمایه را برمیشمرد و توضیح میدهد که چگونه اکتساب این سرمایهها موجب افزایش قدرت در فرد و یا نهاد می شود (Bourdiu, 1986: 241-58). در این بخش از مقاله نشان داده میشود که چگونه زنی فاطمهنام از خاندانهای بزرگ خراسان میکوشد تا با به دست آوردن انواع سرمایههای فرهنگی و اجتماعی و اتصال به جماعتهای دارای اعتبار آن روزگار مانند گروه فتیان ضمن به دست آوردن سرمایة نمادین نشان دهد که میتواند همردیف مردان و بنابر اعتراف ابوحفص حداد و بایزید بسطامی در ردیفی بالاتر از آنان جای گیرد. 2ـ6 شگردهای أمّ علی برای دستیابی به هویّت فردی و اجتماعی أمّ علی به گفتة همة مقاماتنویسان، دختر امیر بلخ بوده است و به این ترتیب شأن اجتماعی بالایی داشته است.
أمّ علی ضمن بههمریختن کلیشههای جنسیتی، فضای تازه و متفاوتی را پیش چشم بزرگان روزگار خود قرار میدهد. زنی که در جوانی به خواستگاری شیخی از مشایخ صوفیه میرود و پس از سر باز زدن وی با اصرار، او را به ازدواج وامیدارد؛ اموال خود را در راه فقرا و دراویش انفاق میکند و با بخشیدن صداق، همسرش را وامیدارد تا او را به دیدار بایزید ببرد؛ در برابر بایزید روی میگشاید و به تعبیر مقاماتنویسان گستاخ ظاهر میشود؛ به سفر حج میرود و به مدت هفت سال در آنجا دور از شهر بلخ اقامت میکند. 2ـ7 سخنان بازمانده از أمّ علی تنها منبع مورد اعتماد که در آن چند جملهای از کلام أمّ علی ضبط شده کتاب ذکر النسوة المتعبدات الصوفیات ابوعبدالرحمن سلمی است که جامی نیز همان مطالب را بدون کموکاست در نفحاتالانس آورده است. در ادامه متن سخنان و ترجمه این بخش میآید:
تأکید این کلمات بر آن است که خداوند بندگانش را دوست میدارد و برای اینکه آنها را بهسوی خود بخواند حتی از انواع بلا هم استفاده میکند. أمّ علی رابطة میان خلق و خدا را رابطهای محبتآمیز میداند که انواع ترفندها از خداوند به خلقش روان میشود تا آنها را بهسمت خود بکشاند؛ همۀ اینها به این سبب است که «أحبّهم»؛ دوستشان میدارم. جالب اینکه راوی بهجای یحبّهم، أحبّهم میآورد و در این بخش از زبان خدای تعالی سخن میگوید تا بر تأثیر کلام بر بندگان بیفزاید. این عبارت را میتوان در گفتمان مربوط به زهد جای داد که در حال انتقال به دورۀ عشق است.
از این عبارت أمّ علی نوعی گفتمان زهد برمیآید؛ زیرا خداوند را سیّد و سرور همة مردمان میداند. لفظ سیّد در این جملات بیانگر قدرت قاهرة الهی است و بنابر فهمی که از واژة سیّد وجود دارد، هنوز رابطة نزدیک میان خلق و خدا شکلی عاشقانه نگرفته است. همچنین در این جملات نوعی توکل بر خدا و استغنای او موجود است. تقابل دو واژۀ فقر و استغنا که مدار بسیاری از گفتارهای صوفیه بوده است نیز در آن دیده میشود.
أمّ علی خواری و ذلت را برای برطرفکردن حاجت و نیاز صحیح نمیداند و ترجیح میدهد از آن نیاز چشم بپوشد و بگذرد تا اینکه بخواهد برای آن دست نیاز نزد کسی دراز کند. این سخنان را میتوان بهنوعی در گفتمان اهل فتوت جای داد.
«از این حکایت چنین برمیآید که أمّ علی در روزگار خودش بهعنوان یکی از پارسازنان شناختهشده بوده و «تصویر یک قدیس را داشته است» (طاهری، 1397: 54) که زنی از اهالی بلخ قصد خدمت وی را دارد. در این روزگار بسیاری از زنان با خدمتکردن به زنان عارف و صوفی میکوشیدند راه طریقت را به هدایت و راهنمایی ایشان بپیمایند. در احوال دیگر زنان عارف مانند رابعه عدویه هم دیده میشود که زنانِ کنیز و خدمتکارشان در معرفت و کسب مدارج طریق کوشیدهاند. نکتۀ جالب دیگرِ این سخنان که آن را به شطحیاتی صوفیانه نزدیک میکند جابهجایی جایگاه حق و بنده است. أمّ علی جای خود و الله را در پاسخ خود به آن زن عوض میکند تا نشان دهد از نظر او تقرّب به حق همان تقرّب به أمّ علی و خدمت به حق همان خدمت به اوست. تأثیر کلام بایزید بسطامی را میتوان از این عبارت أمّ علی فهمید. از این چهار عبارتی که از أمّ علی نقل شده است چنین برمیآید که او تحت تأثیر دیدار و ملاقات و احتمالاً شاگردی در محضر بایزید بسطامی، گفتاری شطحآمیز داشته؛ اما این مانع آن نبوده است که درون گفتمان زهد و شریعت جای داشته باشد و گاه آن را با طعم محبت و فتوت دلنشینتر کند.
3ـ نتیجهگیری این مقاله افزونبر تحلیل احوال و آثار پارسازنی اهل فتوت و پیشرو در تاریخ قدیم ایران، وضعیت زنان و ارتباط ایشان با مردان عارف در حلقههای صوفیه را نیز بررسی و تحلیل میکند و نشان میدهد که چگونه دو گروه از زنان، در دستههای مذهبی و یا اشراف، به پشتوانۀ سرمایههای اقتصادی و نمادین و یا سرمایههای فرهنگی ـ اجتماعی کوشیدند تا جایگاهی درخور شأن و منزلتشان در جامعة مردسالار روزگار خود بیابند؛ منزلتی که اعتبار و ارزش برخی زنان در آن بالاتر از مردان همعصرشان بوده؛ تا جایی که نامشان در کتابهای مقامات و طبقات ضبط و ثبت شده و به سخنانشان توجه شده است. این نوع مطالعات در تاریخ زنان پیشرو بیانگر آن است که با وجود تاریخ مذکر و مردسالار و زنستیز و زنگریز همواره زنان کوشیدهاند تا سنتها و هنجارهای حاکم بر جامعه را دگرگون کنند. أمّ علی زنی پیشرو بود که با پشتوانۀ سرمایۀ اقتصادی و شأن و اعتبار اجتماعی درصدد کسب سرمایههای فرهنگی و اجتماعی برآمد؛ درنتیجه توانست سنت مردسالاریِ زمان خود را دگرگون کند تا مردانی از نوع بایزید و ابوحفص او را بستایند و جایگاهش را از همسرش و دیگر بزرگانِ زمان خود بالاتر ببینند؛ تا آنجا که بایزید با آن درجه از مکانت در حق او فرماید: «هرکه تصوّف ورزد باید که به همّتی ورزد چون همّت أمّ علی زوجۀ احمد خضرویه، یا به حالی همچون حال او». در زیر جدول تطبیقیِ کتابهای طبقات دربارة اخبار أمّ علی آمده است:
جدول شمارة 1: بررسی کتابهای طبقات دربارة اخبار أمّ علی
پینوشت
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
5. انصاری، خواجه عبدالله (1368). طبقاتالصوفیه، تصحیح محمّدسرور مولایی، تهران: توس، چاپ دوم.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 608 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 274 |