تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,675 |
تعداد مقالات | 13,674 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,684,783 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,514,958 |
تحلیل نقش آرا و آثار خواجه محمد پارسا در طریقت نقشبندیّه | |||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | |||||||||||||||
مقاله 4، دوره 13، شماره 3 - شماره پیاپی 42، آذر 1398، صفحه 65-90 اصل مقاله (876.33 K) | |||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jpll.2020.122086.1461 | |||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||
تقی اژه ای* 1؛ غلامعباس صائب2 | |||||||||||||||
1دانشیار، ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، ایران | |||||||||||||||
2دانشجوی دکتری ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، ایران | |||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||
از سدۀ هفتم هجری، در تصوّف دورهای نو آغاز شد که به دو دسته شدن متصوّفه انجامید؛ گروهی به اصول و مبانی عارفان پیشین پایبند ماندند و گروهی دیگر بهسبب رویکرد به فلسفه و کلام و تمایل به برخی اعتقادات شیعی، سنّتی نو در عرفان پایهریزی کردند که امروزه به سنّت دوم عرفانی شهرت یافته است. درپی این دگرگونیها طریقت نقشبندیّه بهمثابة مولود طریقه خواجگان، در قرن هشتم هجری با خواجه بهاءالدین نقشبند بخارایی در فرارودان تأسیس شد و در قرنهای نهم و دهم هجری به بزرگترین دستگاه تصوّف در ایران تبدیل شد. در این پژوهش به روش تحلیلی و با ابزار کتابخانهای سعی شده است جایگاه خواجه شمسالدین محمد بخارایی، ملقّب به خواجه پارسا در ترویج این طریقت نشان داده شود. برپایة تحقیق، چنین فهمیده شد که خواجه پارسا به دو طریق جذبه و سلوک، تحت تعالیم خواجه نقشبند پرورش یافته است و در طریقت نقشبندیّه به جایگاهی رسیده که بهاءالدینمحمدْ مقصود از ظهور خود را تربیت وی دانسته است. پارسا پس از علاءالدین عطار، خلیفة دوم نقشبندیّه خوانده میشود؛ اما در ترویج مبانی و تعالیم نقشبندیّه، نقشی مهمتر از وی بر عهده داشته است. یکی از خطوط برجستة فکری در تعالیم مشایخ و طریقۀ نقشبندیّه بزرگداشت و محبّت نسبتبه بزرگان و خلفای این طریقت و ارجنهادن به جایگاه و منزلت رفیع آنان است که در آثار و مکتوبات عارفان آن بهوضوح آشکار است. از دیگر دستاوردهای این پژوهش عبارت است از: اثبات تربیت مریدان به همّت خواجه پارسا؛ پیبردن به فراهمکردن مقدمة ارتباط پیروان و مشایخ نقشبندی با صاحبان قدرت و سیاست بهوسیلۀ وی؛ آگاهی از اینکه خواجه پارسا نخستین کسی است که با تألیف آثار مهمی مثل فصلالخطاب، قدسیّه و تحقیقات، مبانی و تعالیم این طریقه را تبیین و تثبیت کرده است. | |||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||
طریقۀ نقشبندیّه؛ سنّت اول عرفانی؛ سنّت دوم عرفانی؛ بهاءالدین نقشبند؛ خواجه پارسا؛ آثار مکتوب | |||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||
ـ مقدمه پس از شکلگیری تصوّف در جهان اسلام و تبدیل آن به جریانی پویا، طریقههای مختلف تصوّف در دورترین نقاط جهان اسلام، گستردهشده از کاشغر تا اندلس، تکوین مییابد. به تعبیر زرینکوب در کتاب جستجو در تصوّف ایران، آبشخور همۀ این طریقهها و فرقهها و سلسلههای مختلف آن، قرآن و سیرت حضرت رسول (ص) بود (زرینکوب، ۱۳۵۷: ۴۷). طریقة تصوّف خراسان در میان دیگر فرق تصوّفِ سرزمینهای اسلامی تا حدودی برجستهتر و دارای ویژگیهای منحصربهفردی است. این طریقه بیشتر از همة سلسلهها، رقیب و قرینة طریقت تصوّف عراق است که از توانمندترین و پویاترین سلسلههای تصوّف به شمار میرود. طریقۀ تصوّف خراسان در دورههای پیش از حملة مغول، فرق و سلسلههای خاص خود را داشته است؛ اما بعد از حملۀ مغول، مثل بسیاری از نهادهای فرهنگی و اجتماعی، آسیبهای بسیاری میبیند و دیرزمانی طول میکشد تا ققنوس تصوّف خراسان دوباره از خاکستر خود سر برآرد. فرقۀ نقشبندیّه این ققنوس جدید تصوّف است که از خاکستر طریقۀ خواجگان متولد میشود؛ طریقهای که ابوعلی فارمدی و خواجه یوسف همدانی و عبدالخالق غجدوانی در طی دو سدۀ پنجم و ششم هجری در شرق ایران بنیان نهاده بودند. بهاءالدین محمد نقشبند بخارایی اساس فرقۀ نقشبندیّه را در فرارودان خراسان در سدۀ هشتم بنیان نهاد؛ البته یکی از شاگردان و مریدان خواجه بهاءالدین به نام محمد بن محمد بن محمود الحافظی البخاری که بهاءالدین او را به خواجه پارسا ملقّب کرده بود، در تکوین و اعتلای این فرقه سهم بسیاری دارد. او برای تثبیت و علمیکردن مبانی و تعالیم طریقۀ نقشبندیّه کوشید تا مبانی سنّتهای اول و دوم عرفانی را جمع کند و به آثار ابنعربی نیز توجه نشان دهد؛ همچنین از تعالیم و دیدگاههای عارفان سدۀ هفتم هجری و پیروان آنان در دو سدۀ هفتم و هشتم بهره گیرد. راهی که خواجه پارسا آغاز کرد بیشتر مشایخ این طریقه ادامه دادند و در کنار تعالیم عارفان سنّت اول، به آرای اهل معرفت در سنّت دوم نیز توجه کردند؛ بهگونهای که میتوان مدعی شد، اگر خواجه پارسا نمیبود، فرقۀ نقشبندیّه هم بدین ساختار وجود نداشت؛ زیرا او بود که اولبار به تألیف و تصنیف در حوزۀ تعالیم و آموزههای این فرقه دست زد و در یک کلام، فرهنگ شفاهی آن را به فرهنگ نوشتاری تبدیل کرد. در این مقاله میکوشیم همین مسئله را واکاویم و جایگاه خواجه محمد پارسا را در تکوین و تداوم طریقت نقشبندیّه تبیین کنیم. ۱ـ۱ پیشینة پژوهش تاکنون درباب فرقۀ نقشبندیّه و جایگاه و اهمیت آن و نیز دربارۀ شناسایی خواجه محمد پارسا، پژوهشهای ارزندهای انجام گرفته است؛ اما پژوهش مستقلّی که به نقش خواجه محمد پارسا بهعنوان شارح و مفسّر تعالیم نقشبندیّه پرداخته باشد و جایگاه او را در این طریقت بیان کرده باشد، مشاهده نشد. البته در برخی پژوهشها، اشاراتی پراکنده به این مهم شده است؛ مقدمة احمد طاهری عراقی بر قدسیّۀ خواجه محمد نقشبند (پارسا، ۱۳۵۴: مقدمة مصحح، ۷۶) و مقالة «شخصیّت عرفانی و علمی خواجه محمد پارسای نقشبندی بخاری» (اخترچیمه، ۱۳۵۳: ۴۶۸) از آن جمله است. ۱ـ۲ روش پژوهش در این تحقیق به حدّ و حدود اشتهار، محبوبیّت، منزلت و جایگاه خواجه محمد پارسای بخارایی در طریقت نقشبندیّه، بهویژه از نظر و باور خواجه بهاءالدین نقشبند، بنیانگذار این طریقت پرداخته میشود. پرسشهای این پژوهش عبارت است از: آیا بزرگان این طریقت وی را میشناختند و اگر چنین بود، چه دلایلی برای اثبات این مدّعا وجود دارد؟ برای پیبردن به این موضوع باید دانست او در چه محدودۀ جفرافیایی میزیسته و اوضاع سیاسی و فرهنگی و اجتماعی حاکم بر آن حوزه چگونه بوده است؟ کدامین مکان بیشتر از جایهای دیگر، محل شکلگیری، بالندگی و جولان این طریقت بوده است؟ محدودۀ زمانی این تحقیق بیشتر، از روزگار خود خواجه محمد پارسا شروع میشود، هرچند به زمان پیش از آن نیز نگاهی گذرا خواهد شد. جریان بررسی این مدّعا، بهطور ویژه به زمان حیات خواجه محدود میشود؛ البته بهدلیل وجود اخلاف نیکش، در این تحقیق از زمان حیات این طریقت تا حدود سدۀ دهم نیز سخن میرود؛ بنابراین مطالعه و واکاوی آثاری که دربارة طریقت نقشبندیّه نگاشته شده است، امری ضروری به نظر میرسد؛ از آن جمله است: نفحاتالانس من حضرات القدس نورالدین عبدالرحمان جامی، رشحات عین الحیات مولانا فخرالدین علی بن حسین واعظ کاشفی، سخنان خواجه یوسف همدانی، کتاب قدسیّه بهاءالدین نقشبند و آثار خودِ خواجه محمد پارسا و دیگر آثاری که راهگشای رسیدن به این مطلوب است.
۲ـ زمینهها و عوامل شکلگیری طریقة نقشبندیّه از سدۀ هفتم هجری، در تصوّف دورهای نو آغاز شد که به دو دسته شدن متصوّفه انجامید؛ گروهی به اصول و مبانی عارفان پیشین پایبند ماندند و گروهی دیگر بهدلیل رویکرد به فلسفه و کلام و تمایل به برخی اعتقادات شیعی، سنّتی نو در عرفان پایهریزی کردند که امروزه سنّت دوم عرفانی گفته میشود. در اثر این تحوّل، شماری از طریقهها بهآرامی زوال پذیرفتند؛ پارهای از آنها نیز تغییر شیوه دادند و طریقههای تازهای شکل گرفت. این تحوّلات فضای پر جنبوجوشی در ساحت عرفان اسلامی پدید آورد که ضرورت دارد در بررسی و تحلیل سیر تطوّر عرفان اسلامی، به این شرایط توجه شود. یکی از ویژگیهای این دوره، ظهور طریقههای تازهای بود که با اهداف و انگیزههای مختلف پدید آمد. بررسی و تحلیل عوامل شکلگیری این طریقهها از موضوعات مهم پژوهشی است که ضرورت دارد در مجالی مناسب بدان پرداخته شود. یکی از این طریقههای نوظهور که در سدۀ هشتم هجری بنیان گذارده شد، طریقۀ نقشبندیّه است. بنیانگذار این طریقه خواجه بهاءالدین محمد نقشبند بود. مبانی فکری این طریقه، متأثّر از سه تن از مشایخ اهل طریقت در دورههای پیش بود: یکی شیخ ابوعلی فضل بن محمد فارمدی از مشایخ قرن پنجم هجری است که او را واسطةالعقد سلسلههایی میدانند که طریقۀ نقشبندیّه خود را بدان منسوب میکند (رک. کاشفی، ۱۳۵۶: ۴۰)؛ دوم، خواجه ابوایّوب (یعقوب) یوسف همدانی (۴۴۰‑۵۳۵) پیر طریقت خواجگان و صاحب کتاب رتبةالحیات است و سومین آنان، خواجه عبدالخالق غجدوانی (م. ۵۷۵) از شاگردان خواجه یوسف همدانی است که مبتنی بر تعالیم پیر خود، مبانی طریقۀ عرفانی خواجگان را استوار کرد (رک. همان: ۴۰؛ پارسا، ۱۳۵۴: مقدمة مصحح، ۹۰). در میان این سه تن، نقش عبدالخالق غجدوانی پُررنگتر از دیگران است. در تعالیم غجدوانی برخلاف آموزههای یوسف همدانی، ذکر خفی بر ذکر جلیّ ترجیح داده شد. ارکان اصلی مشرب عرفانی او بر هشت اصل استوار است که ازجمله مهمترین آنها اصل «خلوت در انجمن» بود (کاشفی، ۱۳۵۶: ۳۴). حدود دو قرن بعد بهاءالدین محمد نقشبند (م. ۸۰۲ ق) بر مبنای تعالیم عبدالخالق غجدوانی، طریقۀ نقشبندیّه را بنیان گذارد. درواقع طریقۀ نقشبندیّه آمیزهای از تعالیم خواجه عبدالخالق غجدوانی و خواجه بهاءالدین محمد است که متناسب با شرایط فرهنگی و اجتماعی آن روزگار شکل گرفت. بدین سبب بزرگان و مشایخ این طایفه نیز در گفتهها و نوشتههای خود، این طریقه را «طریقۀ خواجگان» (همان: ۹)، «خاندان خواجگان» (جامی، ۱۳۷۰: ۳۹۳) و «طبقۀ خواجگان» (کاشفی، ۱۳۵۶: ۵۸) نامیده و گاه خود را خادمان و ملازمان خواجه عبدالخالق خواندهاند (کاشفی، ۱۳۵۶: ۱۱‑۱۸۲). گویا مشایخ این طریقه نیز بدینسبب عنوان «خواجه» یافتهاند که به سلسلۀ خواجگان منسوب شدهاند. این طریقه از روزگار خواجه بهاءالدین محمد نقشبند، بهسبب نقش وی در احیا و اصلاح مبانی این طریقه، «نقشبندیّه» خوانده شد ـ دربارۀ وجه تسمیّۀ نقشبندیّه به کتاب قدسیّه مراجعه شود (پارسا، ۱۳۵۴: مقدمة مصحح، ۴۶). بهاءالدین نقشبند خود را پروردة روحانیّت عبدالخالق غجدوانى مىدانست و متأثّر از او بود. به همین سبب است که طریقت نقشبندیّه براساس تعالیم خواجه عبدالخالق بنیان شده است. عبدالخالق مبناى طریقت خود را بر هشت کلمة فارسى نهاده بود: هوش در دم؛ نظر بر قدم؛ خلوت در انجمن؛ یادکرد؛ سفر در وطن؛ بازگشت؛ نگاهداشت و یادداشت. بهاءالدین محمد این هشت کلمه را گرفت و خود سه کلمة دیگر (وقوف قلبى، وقوف عددى، وقوف زمانى) به آنها افزود و این یازده کلمه بناى طریقت نقشبندى شد (رک. همان: مقدمة مصحح، ۵۵). دو عامل و انگیزۀ مهم در شکلگیری طریقۀ نقشبندیّه نقش داشت: انگیزۀ اول، مبارزه با آداب و رسوم رایج در میان طریقههای تصوّف در آن روزگار بود که آثار اجتماعی مطلوبی به همراه نداشت. در دایرۀ آداب و رسوم صوفیان خانقاهی، آثار تربیتی و پرورشی نامطلوبی راه یافته بود. در تصویری که از زندگانی این صوفیان در آن دوره به دست داده میشود، بیشتر آنان افرادی خلوتگزین، بیکار و درویشانِ یاوهگویی معرفی میشوند که برخلاف اهداف عرفان اصیل اسلامی، از یکسو در بند ظواهر و امور دنیوی بودند و از معنویّت و مراتب کمال بهرهای نبرده بودند و از دیگر سو، در جامعه هیچ نقش مثبتی ایفا نمیکردند. خواجه بهاءالدین محمد در پایهگذاری مبانی فکری این طریقه کوشید از آفت و آسیبی که بسیاری از اهل طریقت گرفتار آن بودند، دوری کند و تعالیم خود را در ساختاری پایهگذاری کند که پرورشیافتگان آن، سربار دیگران نباشند؛ در فعالیتهای اجتماعی مشارکت کنند و به مراتب معنوی نیز دست یابند. این موضوع سبب شد، پیروان نقشبندیّه خواجه بهاءالدین محمد را دوباره مائة ثامنه بخوانند (همان: مقدمة مصحح، ۲۵). براساس این تعالیم، عارف باید از خلوت دوری گزیند و وارد جامعه شود و با دسترنج خود، زندگانی خود را بگذراند؛ به دیگران یاری رساند و در ادارۀ جامعه نقشی مهم ایفا کند. بهاءالدین نقشبندْ سلسله و نسب عرفانی را که اهل طریقت بدان میبالیدند، به سخره گرفت و تأکید میکرد از سلسله کاری برنیاید، از خود باید طلبید و در خود باید جست. وقتی یکی از او پرسید: سلسلۀ شما به کجا میرسد؟ تبسّم کرد و گفت: «از سلسله کسی به جایی نرسد» (جامی، ۱۳۷۰: ۴۴۲). بدینسبب در تعالیم نقشبندی، مراتب شیخی و مرشدی جایگاهی نداشت؛ زیرا این مراتب جز نام و مقام ظاهری چیز دیگری نداشت؛ از حقیقت ارشاد و تربیت دور شده و مانند پوست بیمغزی شده بود و این موضوع مهم تحت تأثیر تعالیم خواجه عبدالخالق غجدوانی بود که میگفت: «در شیخی را دربند و در یاری گشای» (کاشفی، ۱۳۵۶: ۴۵۱). انگیزۀ دومِ پایهگذار طریقۀ نقشبندیّه ترویج سنّت نبوی و مبارزه با بدعت است. به اعتقاد آنها احیا و اشاعۀ سنّت پیامبر (ص) موجب میشود راه انحراف و بدعت بر اعتقادات مسلمانان بسته شود. نقشبندیّه کوشیدند این موضوع را هم در مبانی نظری و هم در تعالیم خود نهادینه کنند. جامی که خود از پرورشیافتگان و مشایخ این طریقه است، این رکن مهم را از خواجه بهاءالدین محمد نقشبند چنین روایت میکند: «طریقۀ ما، عروة وثقی است، چنگ در ذیل متابعت حضرت رسالت ـ صلّی الله علیه و سلّم ـ زدن است و اقتدا به آثار صحابۀ اکرام ـ رضی الله تعالی عنهم ـ کردن است و در این طریقه به اندک عمل، فتوح بسیار است؛ اما رعایت متابعت سنّت، کاری بزرگ است. هرکه از طریقۀ ما روی گرداند خطر دین دارد» (جامی، ۱۳۷۰: ۳۲۹). البته پیروان طریقۀ نقشبندیّه دایرۀ پیروی از سنّت را چندان محدود کردند که به ماهیّت تعالیم آنان بیش از آنکه جنبۀ عرفانی دهد، صبغۀ اعتقادی بخشید و این شبهه را برانگیخت که آنها بهجای توجه به حقیقت عرفان اسلامی، در دایرۀ تعصّبهای اعتقادی وارد شدهاند. این شبهه چندان پررنگ میشود که شکلگیری این طریقۀ عرفانی را برای ممانعت از گسترش تفکر و اعتقادات شیعی میدانند که از قرن هفتم به بعد در میان طریقههای تصوّف نفوذ بسیاری یافته بود.
۳ـ جایگاه خواجه محمد پارسا در طریقۀ نقشبندّیه خواجه بهاءالدین بعد از خود، دو تن از یاران برجستهاش به نام خواجه علاءالدین عطار (متوفی ۸۰۲) و خواجه محمد پارسا (متوفی ۸۲۲) را جانشین خود کرد. بعد از درگذشت بهاءالدین محمد، ملازمان وی ازجمله محمد پارسا، به خواجه علاءالدین عطار پیوستند. بعد از آنکه علاءالدین عطار در سال ۸۰۲ دار فانی را وداع گفت، همۀ بار هدایت و ارشاد طریقۀ نقشبندیّه بر دوش خواجه محمد پارسا قرار گرفت. پارسا زمانی مسئولیّتِ ارشاد طریقۀ نقشبندیّه را به عهده گرفت که این طریقه دورۀ شکلگیری و تثبیت را سپری کرده و در گسترۀ جغرافیایی رواج یافته بود و شمار بسیاری از قشرهای مختلف، بهویژه پیشهوران و بازرگانان در شمار پیروان آن درآمده بودند و دایرۀ نفوذ آن در قلمرو تیموریان، چنان گسترش یافته بود که در مسائل فرهنگی و اجتماعی و حتی سیاسی تیموریان، نقشی تأثیرگذار ایفا میکرد. در این شرایط خواجه محمد پارسا وظیفهای بس سنگین بر عهده داشت. در دورهای که او این طریقه را رهبری میکرد، کارهایی انجام داد که موجب شد جایگاه نقشبندیّه ارتقا یاید و سیر تکاملیای را آغاز کند که در جامعۀ آن روزگار، منشأ آثار گستردۀ اعتقادی و فرهنگی و اجتماعی بود. البته پارسا در زمان شکلگیری و تثبیت نقشبندیّه، یعنی در دورۀ خواجه بهاءالدین نیز نقش تأثیرگذاری بر عهده داشت و همراه دیگر یاران برجستۀ محمد نقشبند، در تثبیت و ترویج آن، سخت کوشید. بدین سبب او در میان نقشبندیّه، تنها کسی است که هم در زمان پیدایش، در تثبیت و شکلگیری نقشبندیّه تأثیرگذار بود و هم بعد از خواجۀ نقشبند بهعنوان پیر این طریقه، در دورۀ بعد از تثبیت، در استوارکردن ارکان و ترویج آن سخت کوشید. از این نظر او در این طریقه جایگاهی کمنظیر یافت و در تداوم رونق و ترویج آن، سهم بسیاری بر عهده گرفت. ۳ـ۱ سخنان خواجه بهاءالدین محمد نقشبند دربارۀ خواجه محمد پارسا در دورانی که این طریقه در حال شکلگیری بود و بهاءالدین محمد نقشبند ارکان آن را استوار میکرد، خواجه محمد پارسا در میان یاران او، نقش مهمی داشت. یکی از شگردهای خواجه بهاءالدین آن بود که یاران بااستعداد و باورمند خود را شناسایی میکرد؛ آنان را میپرورد و برای نقشآفرینی در دورۀ شکلگیری و همچنین روزگار پس از خود، برای ترویج مبانی این طریقه، آماده میکرد. یکی از این یاران و شاگردان مستعد و تأثیرگذار، خواجۀ پارسا بود. اشارات و سخنان بسیاری از خواجه بهاءالدین دربارۀ جایگاه و نقش مهم خواجه پارسا آوردهاند؛ صاحب نفحاتالانس دربارۀ او از خواجه نقشبند چنین روایت میکند: «مقصود از ظهور ما وجود اوست. او را به هر دو طریق جذبه و سلوک تربیت کردهام. اگر مشغول میشود، جهانی از او منوّر میگردد» (جامی، ۱۳۷۰: ۴۴۸). «خواجه علی داماد که ازجمله خدّام خواجه بوده است، چنین فرموده است که حضرت خواجه قدّس اللّه تعالی سرّه، در مرض آخر، مرا امر فرمودند به حفر قبری که روضه مبارک ایشان است. بعد از اتمام آن نزد ایشان آمدم و در خاطر من گذشت که بعد از ایشان امر ارشاد، اشارت به که خواهد شد، ناگاه سر مبارک برآوردند و فرمودند که سخن همان است که در راه حجاز تمام کردهایم، هرکه را آرزوی ما آید، در خواجه محمد پارسا نظر کند، بعد از این نفس، به جوار رحمت حق سبحانه، نقل کردند» (کاشفی، ۱۳۵۶: ۹۹). جامی از خواجه بهاءالدین نقل میکند: «حقّی و امانتی که از خلفای خاندان خواجگان قدّس الله تعالی اسرارهم به این ضعیف رسیده است و آنچه در این راه کسب کرده است، آن امانت را به شما سپردیم، چنانکه برادر دینی، مولانا عارف سپرد. قبول میباید کرد و آن امانت را به خلق سبحانه میباید رسانید، ایشان تواضع نمودند و قبول کردند» (جامی، ۱۳۷۰: ۴۴۸ و 449؛ نیز رک. کاشفی، ۱۳۵۶: ۱۰۳‑۱۱۵ و 104). عارفانی هستند که در سنّت اول و دوم عرفانی، سخنانشان قابل جمعبندیست و میتوان قضاوت کرد که در دایرۀ سنّت اول یا در دایرۀ سنّت دوم قابل شناسایی و تفکیکاند؛ اما خواجه محمد پارسا ازجمله عارفانی است که به هر دو سنّت عرفانی در آثارش توجه داشته است (رک. میرباقریفرد، ۱۳۹۱: ۷۵). با همین نگاه، آثار خواجه محمد پارسا بهطور اختصار معرفی میشود. ۳ـ۲ تألیف آثار و ساماندهی علمی مبانی و ارکان نقشبندیّه مهمترین نقشی که خواجه محمد پارسا در طریقۀ نقشبندیّه ایفا کرد، آن بود که با تألیف آثار پرشمار و تأثیرگذار کوشید، مبانی این طریقه را تثبیت کند و زمینۀ ترویج و گسترش نفوذ آن را در دورههای بعد فراهم کند. این کوشش پارسا بیتردید از مهمترین عوامل تثبیت و دوام و بقای این طریقه است. آثار خواجه پارسا در موضوعات مختلف و متنوّعی تألیف شد. یکی از ویژگیهای مهم تألیفات خواجه محمد پارسا آن است که کوشید، مبانی و تعالیم سنّت اول و دوم عرفانی را با هم تلفیق و از جمع آنها پایۀ مبانی طریقۀ نقشبندیّه را استوار کند؛ البته سهم و نقش تعالیم سنّت اول عرفانی در آثار او پر رنگتر و برجستهتر است. ۳ـ۲ـ۱ آثار خواجه پارسا تألیفات بسیار دارد، از اغلب آنها نسخ خطّی در کتابخانههای جهان موجود است و تعدادی از آنها به چاپ رسیده است. آثار او را ازنظر موضوع و محتوا میتوان به چهار دسته تقسیم کرد: الف) عرفان و تصوّف
تحقیقات: اثری در عرفان و اخلاق و آداب سلوک، مقامات و منازل، اسماء و صفاتالله، فقر، زهد، صبر، شکر، توکّل، صحو و سکر، در بیان طریقت خواجگان نقشبند و... است (رک. پارسا، ۹۸۷: ۱۷۰). از این اثر تاکنون شش نسخه به دست آمده است که در کتابخانههای مجلس، ملّی، آستان قدس رضوی و کتابخانۀ گنجبخش پاکستان نگهداری میشود (منزوی، ۱۳۷۴: ۱۰۷۷). تحقیقات هفت باب دارد و هر باب به چند فصل تقسیم میشود:
آشکارا میتوان گفت این اثر از مهمترین آثار عرفانی خواجه محمد پارساست. در این کتاب بهندرت از کلام و فلسفه و حکمت سخن به میان میآید و کمتر موضوعات و مفاهیم عرفانیای است که در آن دیده نشود. در این نسخة خطّی از صد اسم و صفت خداوند سخن میرود و زمان کاربرد آنها بیان میشود. این کتاب دربردارندة نکاتی است که میتوان با تحقیق و تفحص در آن به مشرب عرفانی خواجه پارسا پی برد؛ همچنین بیانگر آموزههای نقشبندی است، آن هم بهگونهای که کمتر در دیگر آثار این طریقت عرفانی دیده میشود. پارسا در این اثر استقلال خویش را در شیوة بیان نکات عرفانی نشان میدهد و ارزش این را دارد که نسخهای منقّح از آن فراهم آید و برای پیبردن به نکات ظریف عرفانی در دسترس محقّقین قرار گیرد. نویسندۀ همین مقاله به تصحیح و تحشیه و تعلیق این اثر همت گمارده است.
ب) تفسیر
ج) حدیث
د) کلام و اعتقادات
۴ـ دورۀ ترویج و گسترش طریقۀ نقشبندیّه ۴ـ۱ دوران خلافت خواجه محمد بهاءالدین نقشبند خلفایی داشت که طریقۀ او را در شهرهای خراسان و ماوراءالنهر گستردند. نامیترین آنان علاءالدین محمد عطار (متوفی ۸۰۲) و خواجه محمد پارسا (متوفی ۸۲۲) و یعقوب چرخی (متوفی ۸۵۱) هستند. علاءالدین محمد عطار، داماد بهاءالدین و بزرگتر خلیفگان او و جانشین وی بود؛ ولی سهم مهم معنوی خواجه محمد پارسا در طریقۀ نقشبندی و بهطور عام، در تصوّف اسلامی بیش از اقران اوست. همانا درآمدن عمو و پدرش به طریقت نقشبندی در این مورد بیتأثیر نبوده است (رک. همان: مقدمة مصحح، ۶۶، ۶۷، ۶۹). خواجه پارسا در زمان خلافتش از مقام علمی و روحانی و نفوذ کلام چشمگیری در بین امرای زمان بهرهمند بود؛ ازجمله گفتهاند که نفوذ کلام سلسلۀ نقشبندی در حکومتهای وقت، از وی آغاز شده است (کاشفی، ۱۳۵۶: ۱۰۶‑۱۰۹). خواجه محمد پارسا با آنکه در مملکت میرزا خلیل میزیست، با شاهرخ یار و یکدل بود و به او نامهها مینوشت (پارسا، ۱۳۵۴: مقدمة مصحح، ۱۶). نفوذ کلام وی اساس شکلگیری اقتدار خلفای نقشبندیّه پس از اوست؛ بهگونهای که کاتب عبیدالله احرار مینویسد: «روز بودی که از قبل حضرت ایشان، بیست رقعه به پادشاه زمان و صدور و امرا و ارباب دیوان نوشتی» (کاشفی، ۱۳۵۶: ۳۴۸). سلطان ابوسعید میرزا (۸۵۵‑۸۷۲) و فرزندش میرزا احمد (۸۷۲‑۸۹۹) به عبیدالله احرار، ارادت و عقیده داشتند، عبیدالله به خواهش سلطان ابوسعید، مسکن و مأوایش، تاشکند را رها و به سمرقند کوچ کرد (کاشفی، ۱۳۵۶: ۲۹۰‑۳۵۴) و از این پس سمرقند مرکز قدرت نقشبندیان شد. هر دو امیر در مهمّات امور، با خواجه عبیدالله مشورت میکردند (خواندمیر، ۱۳۳۳، ج 4: ۸۷‑۱۰۹). ۴ـ۱ـ۱ شاگردپروری عارفانی مانند خواجه ابونصر پارسا ـ فرزند و خلیفة خواجه محمد پارسا ـ علاءالدین غجدوانی، شاه مسافر خوارزمی و مولانا شیخ محمد مغاندی که مصاحبت و مجلس خواجه پارسا را دریافته بودند، هریک بهنوعی متاثّر از تعلیم و تربیت سلوک وی بودهاند؛ ایشان تشکیل مجلس درس، فراگرفتن حدیث و اجازة نقل آن، انجام سفر حج، حضور در مجالس درس و محافل عارفان بزرگ، پایبندی به علوم شریعت و سنّت و به کمال رسانیدن سلوک در محضر پیران طریقت را به پیروی از مراد خود، خواجه محمد پارسا دنبال میکردند؛ نیز در نشر آداب طریقت نقشبندی و انتقال آن، سهم بسزایی داشتهاند. ابونصر پارسا خواجه محمد پارسا فرزندى به نام ابونصر پارسا داشته که او نیز از مشایخ نقشبندى و از علماى نامى ماوراءالنّهر است؛ او مجلس درس داشته و حدیث مىگفته و به محدّثان اجازۀ روایت حدیث مىداده است. خواجه ابونصر پایۀ علوم شریعت را به پدر خود رسانیده و حتی در بخشش از وی نیز پیشی گرفته است. از ابونصر، شاخهای در طریقت نقشبندیّه شکل گرفت که بعداً به شاخة «پارسائیّه» شهرت یافت (رک. کاشفی، ۱۳۵۶: ۱۰۶). وفات خواجه ابونصر پارسا در ۸۶۵ هجری اتفاق افتاده و مزارش در بلخ است و «سر خدا» مادهتاریخ وفاتش است (رک. همان: ۱۱۲؛ جامی، ۱۳۷۰: ۴۰۱). خواجه علاءالدّین غجدوانی او از اصحاب خواجه بهاءالدین محمد نقشبند بوده و پس از درگذشت ایشان، به توصیۀ خواجۀ نقشبند، بقیۀ عمر خود را در مصاحبت، خواجه محمد پارسا و فرزندش خواجه ابونصر، به سر برده است. در سن نود سالگی همراه با خواجه پارسا به سفر میرفت؛ خواجه پارسا گفته است که چون ایشان را میبینیم از نسبت عزیزان یاد میآید و این برای ما مددی و معونتی تمام است (رک. کاشفی، ۱۳۵۶: ۱۲۴؛ جامی، ۱۳۷۰: ۴۰۴). خواجه شاه مسافر خوارزمی خواجه شاه مسافر پس از درگذشت خواجۀ نقشبند، به خدمت خواجه محمد پارسا حاضر شد و سلوک خود را تکمیل کرد. او با آنکه بسیار سالخورده بود، به سماع میل بسیار داشت. گفتهاند وی در حال سماع بود و خواجۀ نقشبند او را در ین حالت میبیند؛ خواجه شاه مسافر بسیار میترسد و از قوّالان میخواهد که از این کار دست بکشند، خواجه نقشبند میگوید: ما نه این کار میکنیم و نه انکار (رک. کاشفی، ۱۳۵۶: ۱۱۵). مولانا شیخ محمد مغاندی مولانا شیخ محمد مغاندی ازجمله اصحاب خواجۀ بزرگ بهاءالدین بود. چون خواجه وفات یافت، مصاحبت خواجه محمد پارسا را برگزید (پارسا، ۱۳۵۴: مقدمة مصحح، ۱۰۶). ۴ـ۱ـ۲ تداوم و تألیف آثار خواجه محمد پارسا آغازکنندۀ شیوههای علمی و تحقیقی در طریقت نقشبندیّه بود (همان: مقدمة مصحح، ۵؛ همان، ج 1: ۲۷۸). خواجه آثار گرانسنگی مثل رسالۀ قدسیّه از خود برجای نهاد که از کهنترین آثار نقشبندیّه است و با همۀ خردی اصول کلّی آن طریقه را در بر دارد؛ همچنین نخستین اثر از آثار نقشبندی است که بهطور مستقل تصحیح و چاپ شده است؛ او فصلالخطاب و تحقیقات و... (رک. پارسا، ۱۳۵۴: مقدمة مصحح، ۶) را نیز مانند میراثی برای طریقت نقشبندیّه برجای نهاد و آغاز و سرمشقی برای خلق آثار دیگر پیروان این طریقت شد؛ بهگونهای که یعقوب چرخی، یکی از خلیفگان نزدیک به روزگار پارسا، تدوام تألیف آثار نقشبندیّه را بلافاصله پس از خواجه محمد پیگیری کرد. او رسائل ابدالیّه، انسیّه، جمالیّه و تفسیر قرآن، از خود بهجای نهاد (رک. منزوی، ۱۳۷۴: ۲۳، ۳۰). خلفای نقشبندی این سنّت تألیف را ادامه دادند. خواجه عبیدالله احرار (۸۰۶‑۸۹۵)، عارف و مؤلّف نامدار نقشبندیّه، مشهورترین و منتفّذترین مشایخ عصر تیموری است که در عهد او، این طریقت به اوج نفوذ و شهرت و رواج رسید (پارسا، ۱۳۵۴: مقدمة مصحح، ۹، ۱۲، ۱۳) و مانند مراد خود، یعقوب چرخی (رک. جامی، ۱۳۷۰: ۴۰۳‑۴۰۴؛ کاشفی، ۱۳۵۶: ۴۲۹‑۴۳۰) آثاری ازقبیل ملفوظات (مسموعات احرار)، والدیّه، حورائیّه، مکتوبات و فقرات رانوشت. تألیف آثار مربوط به طریقت نقشبندیّه همچنان ادامه مییابد و میتوان از مشهورترین مؤلّفان این طریقت پس از خواجه عبیدالله، از امام ربّانی، الشیخ احمد الفاروقی سهرهندی (سرهند) ملقّب به مجدّد الفثانی (۹۷۱‑۱۰۳۴) نام برد که بعد از خواجه بهاءالدین و خواجه عبیدالله احرار، از بزرگترین مشایخ سلسلۀ نقشبندیّه است؛ او را مصلح و تجدیدکنندة هزارۀ دوم لقب دادهاند (پارسا، ۱۳۵۴: مقدمة مصحح، ۳۹). مهمترین اثرش مکتوبات است و دیگر آثار او عبارت است از: رسائل تهلیله؛ مبدأ و معاد؛ آدابالمریدین؛ تأیید اهل سنّت؛ اثبات نبوّت؛ مکاشفات غیبیّه؛ معارف لدنیّه؛ تعلیقات العوارف و شرح رباعیّات خواجه باقیبالله رحمهالله. مریدان این طریقت تألیف آثار نقشبندیّه را همچنان ادامه دادند. ۴ـ۲ تأثیر و نقش آثار خواجه پارسا در گسترش تعالیم نقشبندیّه خواجه محمد پارسا دارای آثار ارزشمندی است که در هریک از آنها بهطور بارزی، به گسترش تعالیم این طریقت پرداخته است؛ ازجمله رسالۀ قدسیّه است که از قدیمیترین آثار این طریقت و دربرگیرندۀ مبانی کلّی آن است. این اثر در چشم نقشبندیان سخت عزیز و ارزشمند مینماید؛ زیرا سخنانی از خواجه بهاءالدین محمد نقشبند، پیشوای این طایفه، گردآورده و شرحکردۀ خواجه محمد پارسا از بزرگان این طریقه است (رک. همان: مقدمة مصحح، ۶). خواجه محمد پارسا با این اثر، نقش بزرگی در گسترش تعالیم نقشبندیّه داشته است؛ زیرا هم بیانات یا کلمات قدسیّه خواجه بهاءالدین را جمعآوری کرده و به آن سامان بخشیده و هم آنها را از دستبرد گذر زمان در امان داشته و به تفسیر و شرح آن نیز کوشیده است (رک. همان: ۷). او در آغاز این اثر بهطور مفصل دربارۀ سلسلۀ نقشبندیّه و اینکه خواجهبهاءالدین از کدام عارف تربیت پذیرفته است، سخن میگوید. بهگونهای که میتوان گفت وی تاریخچهای متقن از این طریقت را در اختیار طالبان آن قرار داده است: «حضرت خواجه ما را ـ قدّس الله روحه ـ در طریقت نظر قبول به فرزندی از خدمت شیخ طریقت، خواجه محمد بابایسماسی است که ایشان از خلفای حضرت عزیزان خواجه علی رامتینی و ایشان از خلفای خواجه محمود انجیر فغنوی، و ایشان از خلفای حضرت عارف ریوگری، و ایشان از خلفای خواجه عبدالخالق غجدوانی، قدّس الله ارواحهم» (همان: مقدمة مصحح، ۱۰). وی در این اثر به تبیین و شرح اصول نقشبندیّه پرداخته است: «وقوف قلبی برای آن است که تا اثر آن جذبه، مطالعهکرده شود، و آن اثر در دل قرار گیرد و رعایت عدد در ذکر قلبی، برای جمع خواطر متفرّقه است» (همان: مقدمة مصحح، ۷۳). حضرت خواجۀ ما ـ قدّس الله روحه ـ در ذکر، بازداشتن نفس را لازم نمیشمردند؛ چنانکه عدد را لازم شمرند؛ اما رعایت «وقوف قلبی» را مهمتر میداشتند و لازم میشمردند (همان: مقدمة مصحح، ۳۵) و یا اینکه خواجه برای تبیین و شرح «جمع و تفرقه» از سخن خواجه بهاءالدین بهره میگیرد و اینگونه به آن استناد میکند: «سخن خواجگان ما ـ قدّس الله ارواحهم ـ است: در خلوت در بند، در خدمت را گشای، در شیخی را بربند و در یاری را گشای؛ و در عزلت را بربند، در صحبت را گشای» (همان: مقدمة مصحح، ۱۷). خواجه پارسا در نسخة خطّی تحقیقات، به تبیین و توضیح مصطلحاتی میپردازد که خواجه عبدالخالق غجدوانی و خواجه بهاءالدین نقشبند برای این طریقت وضع کردهاند: «سخن خواجگان است، علیهم الرّحمه و الرضوان، اساس و ارکان ذکر چهار است: هوش در دم، نظر در قدم، خلوت در انجمن، سفر در وطن؛ هوش در دم یعنی انتقال از نفسی به نفسی دیگر، میباید که از سر غفلت نباشد و از سر حضور باشد، و هر نفسی که میزند از حقّ تعالی غافل نباشد. نظر بر قدم یعنی...» (پارسا، ۹۸۷: ۱۲۱). او نظر خود را در تکامل این اصطلاحات بیان میکند. در بخش پایانی، خاتمة کتاب فصل الخطاب لوصل الاحباب الفارق بین الخطا و الصّواب، موضوعی تحت عنوان «روش خواجگان و شمایل خواجه عبدالخالق» مطرح میکند. در این بخش به شناخت خواجه ابویعقوب یوسف همدانی و اندیشههای او میپردازد که گویا در غیر ازین کتاب در هیچ اثری دیگری از آنها مطلبی نمانده است و بدین طریق نقش خود را در گسترش تعالیم نقشبندیّه ایفا میکند. ۴ـ۲ـ۱ اثرگذاری بر تألیفات نقشبندیّه در دورههای بعد خواجه محمد پارسا کتابها و رسالهها نوشته و آثار ارجمند او، مانند فصلالخطاب و قدسیّه، پایه و مایة آثار دیگر نقشبندیان شده است. بهحقیقت خواجه پارسا پایهگذار سنّتهای علمی و ادبی طریقۀ نقشبندی است و دیگر نقشبندیان در آثار خود عیال او هستند. از کسانی که در تألیفات خود از خواجه محمد پارسا متأثّر بوده است، میتوان از نورالدین عبدالرحمان جامی، فخرالدین علی بن حسین کاشفی، یعقوب چرخی، سلیمان بن ابراهیم قندوزی، خواجه احمد فانی شیرازی معروف به دهدار، که یکی از شاعران و گویندگان سدۀ دهم است، و همچنین از شیخ احمد سرهندی نام برد. جامی در نفحات الانس من حضرات القدس، بهتفصیل از خواجه پارسا یاد کرده است و در اغلب مثنویات خود از وی نام برده و از روح وی طلب فتوح کرده و به عزّت و ادب سخن رانده است (رک. حکمت، ۱۳۶۳: ۲). دیدار خواجه محمد پارسا، قطب بزرگ و پرآوازۀ طریقت نقشبندیّه، رویداد بزرگی در زندگی جامی ـ که مسیر ارتباط او با طریقت نقشبندی است ـ به شمار میرود. او در سفر حج خود از مسیر هرات عبور میکرد و با جامی ملاقات داشت (رک. پارسا، ۱۳۵۴: مقدمة مصحح، ۱۰۷). پدر جامی نیز پسر پنج سالۀ خود را برای دعای خیر ایشان به نزد او برد؛ خواجه پارسا یک سیر نبات کرمانی به او داد (جامی، ۱۳۷۰: ۳۹۲). جامی در جایجای نفحاتالانس از خواجه محمد پارسا تأثیر پذیرفته است: بعضی از کلمات قدسیّۀ ایشان را که در مجالس، صحبت میفرمودهاند، خدمت خواجه محمد پارسا ـ قدّس الله تعالی روحهما ـ در قید کتابت آورده بودهاند و چندی از آن به نیّت تبرّک و استرشاد مذکور میگردد: سابقۀ عنایت ازلی را میباید دید و از امیدواری به آن عنایت بیعلّت و طلب آن عنایت، لحظهای غافل نمیباید بود (همان: ۴۴۳). همچنین خدمت خواجه محمد پارسا ـ قدّس الله تعالی سرّه ـ در بعضی مکتوبات، القاب ایشان را چنین نوشته است: «ذوالعلم النافع و العمل الرافع، ملاذ الجمهور، شفاء الصدور، صفوة العلما و العرفاء... سیدنا و مولانا زین الملّة و الدّین» (همان: ۵۶۹). همچنین است: خدمت خواجه محمد پارسا ـ قدّس الله روحه ـ در کرّت اخیر که به حج رفته است و به زیارت مرقد مطهر، خدمت مولانا آمده بوده، میفرموده که: «اولبار که همراه خواجۀ بزرگ، خواجه بهاءالدین قدّس الله تعالی سرّه، به حج میرفتیم، به مرو رسیدیم، قافله دو فرقه شدند...» (همان: ۷۸). جامی علاوهبر این موارد یادشده، از خواجه پارسا در آثار خود وام گرفته است. او فصلی از کتاب مناسک حج خود را از فصلالخطاب گرفته است (رک. پارسا، ۱۳۵۴: مقدمة مصحح، ۷۷‑۷۹). فصلالخطاب سرمشق عبدالرحمان جامی در تألیف نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص قرار گرفته است. نقدالنصوص مشابهتهای ساختاری بسیاری با فصلالخطاب دارد. سی و پنج درصد از نقدالنصوص به فارسی و شصت و پنج درصد به عربی است. مباحث آن از آثار فارسی و عربیای گردآوری شده که پیش از جامی تألیف شده است (رک. جامی، ۱۳۷۰: ۵۲‑۵۷). فخرالدین علی بن حسین کاشفی در آثار خود ازجمله رشحات عین الحیات فی مناقب مشایخ الطریقه النقشبندیّه و لطائفالطوایف از خواجه محمد پارسا پیروی کرده و از او تأثیر پذیرفته است. کاشفی از اصول طریقۀ خواجگان در کتاب رشحات یاد کرده و آنها را در یازده رشحه تفسیر و تجزیه و تحلیل کرده است؛ حتی در برخی موارد، عین مطالبی که در این مورد به کار برده، پیشتر خواجه پارسا در نسخة خطّی تحقیقات و قدسیّه، نقل کرده است؛ نمونه: «نظر در قدم: یعنی سالک در رفتن و آمدن، نظر او در پشت پای او باشد و به جایی که نمیباید نه بیند نافتد» (پارسا، ۹۸۷: ۱۴۹). «نظر بر قدم: آن است که سالک در رفتن و آمدن در شهر و صحرا و همهجا نظر او بر پشت پای او باشد تا نظر او پراکنده نشود و به جایی که نمیباید نیفتد» (کاشفی، ۱۳۵۶: ۴۰). نیز «خلوت در انجمن: در خلوت را دربند و در خدمت را گشای و در شیخی را دربند و در یاری را گشای و در عزلت را بربند و در صحبت را گشای» (پارسا، ۱۳۵۴: ۷۴). «در شیخی را دربند، در یاری را گشای، در خلوت را بند، در صحبت را گشای» (کاشفی، ۱۳۵۶، ج 2: ۱۳۵). فخرالدین علی بن حسین کاشفی بدون اینکه نامی از خواجه پارسا ببرد، از علایم ظهور حضرت قائم (ع)، سه روایت از کتاب فصلالخطاب را در کتاب لطائفالطوایف، صفحات ۶۳، ۶۴، ۶۵ ذکر میکند (کاشفی، قرن ۱۰: ۶۳‑۶۵). نمونۀ بارز دیگری که کاشفی در تألیف آثارش از خواجه پارسا پیروی کرده، این است: آنگونه که خواجه پارسا رسالۀ قدسیّه، سخنان مرادش خواجه بهاءالدین محمد را گردآوری کرده و به شرح و تفسیر آنها پرداخته است، کاشفی نیز کتاب رشحات عین الحیات را در مناقب و فضایل و کرامات و کلمات قصار مرادش عبیدالله احرار و بزرگان آن سلسله تألیف کرده است. «علّت غایی و مقصود اصلی از تألیف رشحات ذکر شمایل و مناقب حضرت ایشان بود» (کاشفی، ۱۳۵۶: ۹). تمام مطالبی که زیر عنوان معارف و لطائف در معنی آیات قرآن و احادیث نبوی و کلام اولیا است، او بیواسطه و مستقیم از خود خواجه عبیدالله نقل کرده است (همان، ج ۲: ۱۳۰). یعقوب چرخی (۷۵۷‑۸۵۱) ـ عارف طریقۀ نقشبندیّه در قرن نهم و یکی از مریدان خواجه بهاءالدین محمد و مراد خواجه عبیدالله احرار ـ نیز در تألیفات خود از پارسا اثر پذیرفته است. او به پیروی از خواجه پارسا که در نسخه خطّی تحقیقات، به شرح اسماءالحسنی میپردازد و از نود و نُه اسم خداوند و بیان خواص آنها سخن میگوید، در اثری به نام «تفسیر قرآن» از نود و نُه اسم خداوند نام میبرد و به بیان خواص آنها میپردازد. علاوهبر این در همین اثر، سورۀ فاتحه را تفسیر میکند که پیش از او، خواجه پارسا تفسیر همین سوره را در رسالۀ تفسیر ثمانیّه آورده است (پارسا، ۹۸۷: ۱۳۴). سلیمان بن ابراهیم قندوزی شرح احوال امامان دوازدهگانة شیعه را ضمن کتاب خود با عنوان ینابیع المودّة لذوی القربی، از فصل هفتم فصلالخطاب گزارش کرد (رک. درایتی، ۱۳۹۰، ج 6: ۸۸۲). خواجه احمد فانی شیرازی معروف به دهدار، یکی از شاعران و نویسندگان سدۀ دهم، بر این کتاب حاشیه نوشت (نفیسی، ۱۳۴۴، ج 1: ۶۵۵). شیخ احمد سرهندی، معروف به مجدّد الفثانی، عبارتهایی از رسالۀ قدسیّه خواجه پارسا را در مکتوبات خود به کار برده است (پارسا، ۱۳۵۴: مقدمة مصحح، ۱۴). ۴ـ۲ـ۲ سخنان و آرای دیگران جامی در نفحاتالانس میگوید: «چون در محرّم سنه اثنتین و عشرین و ثمانمائه، به نیّت طواف بیتاللهالحرام و زیارت نبی ـ علیه الصّلاة و السّلام ـ از بخارا بیرون آمدند و از راه نسف به صغانیان و ترمذ و بلخ و هرات، به قصد دریافت مزارات متبرّکه روان شدند، همهجا سادات و مشایخ و علما، مقدم شریف ایشان را مغتنم شمردند و به اکرام و اعزاز تمام تلقّى نمودند. به خاطر مىآید که چون از ولایت جام مىگذشتند ـ و به قیاس چنان مىنماید که در اواخر جمادىالاولى یا اوایل جمادىالاخرى بوده باشد، از سال مذکور ـ پدر این فقیر با جمعى کثیر از نیازمندان و مخلصان به قصد زیارت ایشان بیرون آمده بودند و هنوز عمر من پنج سال تمام نشده بود. یکى از متعلّقان را گفت که مرا بر دوش گرفته، پیش محفّه محفوف به انوار ایشان داشت. ایشان التفات نمودند و یک سیر نبات کرمانى عنایت فرمودند و امروز از آن شصت سال است، هنوز صفاى طلعت منوّر ایشان در چشم من است و لذّت دیدار مبارک ایشان در دل من. و همانا که رابطة اخلاص و اعتقاد و ارادت و محبّتى که این فقیر را نسبتبه خاندان خواجگان ـ قدّس الله تعالى ارواحهم ـ واقع است، به برکت نظر ایشان بوده باشد و امید مىدارم که به یُمن همین رابطه در زمرة محباّن و مخلصان ایشان محشور گردم، بمنّة و جوده» (جامی، ۱۳۷۰: ۴۴۹). نیز میگوید: «چون در کنف صحّت و عافیّت و سلامت و رفاهیّت به مکّه محترمه رسیدهاند و ارکان حجّ تمام گزاردهاند، ایشان را مرضى عارض شده است، چنانکه طواف وداع در عمارى کردهاند. و از آنجا متوجّه مدینه شدهاند، در راه، اصحاب را طلبیدهاند و املا فرموده که بسم الله الرّحمن الرّحیم، جاءنى سید الطائفه، الجنید ـ قدّس الله تعالى سّره ـ فى ضحوه یوم السبت، التاسع عشر من ذىالحجه، سنة اثنتین و عشرین و ثمانمائه، عند انصرافنا من مکة المبارکه ـ زادها الله تعالى تکریما و برکات ـ و نحن نسیر مع الرکب، و أنا بینالنوم و الیقظه، فقال ـ رضىالله عنه ـ فى زیارته و بشارته: القصد مقبول. فحفظت هذه الکلمه و سورت بها، ثم استیقظت من الحاله الواقعه بین النوم و الیقظه. الحمد لله على ذلک» (همان: ۴۵۱). یکى از ثقات خواجه برهانالدین ابونصر به نقل از وی میگوید: «در آن وقت که خدمت والد من فوت مىشدند، بر بالین ایشان حاضر نبودم. چون حاضر شدم، روى مبارک ایشان را گشادم تا نظرى کنم. چشم بگشادند و تبسّم نمودند. قلق و اضطراب من زیادت شد. به پایان پاى ایشان آمدم و روى خود بر کف پاى ایشان نهادم، پاى خود بالا کشیدند» (رک. همان: ۴۵۲). خواجه صاینالدین علی بن محمد ترکۀ اصفهانی (م. ۸۳۰ یا ۸۳۵ ق) در چهارده مقالۀ فارسی، نفثةالمصدور، خواجه محمد پارسا را «سرجریده بزرگان» زمان خود مینامد (رک. ترکه اصفهانی، ۱۳۶۸: ۱۹۳) و میگوید: وی در زمرۀ بزرگان صوفیّه، چون عبدالله انصاری و خواجه محمدعلی حکیم ترمذی و شیخ سعدالدین حموی است و فصلی از سخنان او را دربارة علم ظاهر و باطن میآورد ذکر میکند (رک. پارسا، ۱۳۶۶: مقدمة مصحح، ۱۶). کمالالدین حسین خوارزمی از عارفان نامدار و دانشمندان بزرگوار قرن هشتم و نهم هجری در کتاب ینبوع الاسرار فی نصایح الابرار، از پارسا به نیکی یاد میکند و وی را «صفوة الأصفیاء، خاتمة الاولیاء، قدوة المحدثّین، خاتمة المجتهدین، محرم خلوتخانۀ کبریا، هادم بنیان کبر و ریا» مینامد (خوارزمی، ۱۳۶۰: ۱۵۹). به گفتۀ کاشفیخواجه محمد پارسا را صاحب کشف و کرامات بسیاری دانستهاند؛ از آن جمله است: در زمان میرزا الغبیک شیخ شمسالدین محمد بن محمد بن محمد الجزرى به سمرقند آمده بودهاند برای تحقیق و تصحیح سند محدّثان ماوراءالنهر، بعضى از ارباب حسد و غرض به ایشان عرض کردهاند که خواجه محمد پارسا در بخارا، احادیث بسیار نقل مىکنند و صحّت سند ایشان معلوم نیست! اگر حضرت شیخ آن را تحقیق فرمایند دور نباشد. شیخ در مقام تحقیق آن شدهاند و میرزا الغبیک را بر آن داشته تا قاصدى به بخارا فرستد و از خواجه پارسا بخواهد به سمرقند بیاید. پس شیخ با خواجه عصامالدین که شیخالاسلام سمرقند بود و جمیع اعاظم دانشمندان وقت، مجمعى ساختهاند و حضرت خواجه به آن مجلس شریف حاضر شدهاند. شیخ در آن مجلس از ایشان التماس نمودهاند تا حدیثى به اسناد خود روایت کردهاند. شیخ فرمودهاند که در صحّت این حدیث هیچ سخن نیست؛ اما این اسناد نزد من ثابت نشده، از این سخن، حسودان خوشدل شدهاند و خواجه پارسا همان حدیث را از طریق دیگر اسناد گفتهاند. شیخ در آن اسناد نیز همان سخن فرمودهاند. حضرت خواجه دریافتهاند که هر اسناد که بیان کنند مسموع نخواهد افتاد. لحظهاى مراقب شدهاند و سکوت کرده و بعد از آن، روى به شیخ آوردهاند و فرموده که خدمت شما فلان مسند را از کتب اهل حدیث مسلم مىدارید و اسانید آن را معتبر مىشمارید؟ شیخ فرمودهاند که آرى، اسانید آن همه معتبر و معتمد است و در آن هیچکس از محققان فن حدیث شبهه و دغدغه ندارد و اگر اسانید خدمت شما از آن مسند باشد، ما را در آن سخن نیست. پس حضرت خواجه روى به خواجه عصامالدین کردهاند و فرموده که در کتابخانۀ خدمت شما در فلان طاق زیر فلان و فلان کتاب، این مسند که نام بردیم، قطعش این و جلدش چنین نهاده است و در آن مسند، بعد از چند ورق در فلان صفحه، این حدیث به این اسانید که بیان کردیم، بهتفصیل مذکور و مسطور است، عنایت کرده شاگردى را از خدّام فرستید تا زود آن را حاضر گرداند، خواجه عصامالدین متردّد بودهاند در آنکه این مسند آنجا هست یا نى؟ و اهل مجلس ازین سخن بهغایت متعجّب و متحیّر شدهاند؛ چه بر همگنان ظاهر بوده است که حضرت خواجه هرگز به کتابخانه عصامالدین نرسیده بودهاند. پس عصامالدین کسى را از ملازمان خاصّه، بهتعجیل تمام فرستادهاند تا آن نشانها را ملاحظه کرده، اگر یابد بیارد، آن کس رفته و مسند را به همان صفت که نشان داده بودند، بازیافته و به مجلس آورده و آن حدیث در همان صفحه که اشارت کرده بودهاند، به آن طریق اسناد بىتفاوت، مسطور بوده. خروش از آن مجلس برخاسته و شیخ با سایر علما عظیم حیرتزده شدهاند و تحیّر و تعجّب خواجه عصام الدین از دیگران زیاده بوده؛ زیرا که وى بهیقین نمىدانسته که این مسند در کتابخانة او هست و چون این قصّه به میرزا الغبیک رسیده، وى نیز از طلبیدن حضرت خواجه تشویر و انفعال یافته و این تصرّف که از حضرت خواجه در آن مجلس واقع شده، سبب مزید شهرت ایشان گشته و اعیان و اکابر زمان را به ایشان عقیده دیگر پیدا شده (رک. کاشفی، ۱۳۵۶، ج 1: ۱۰۶). خواجه ابونصر پارسااز والد خود نقل کردند که ایشان مىفرمودهاند: «فصوص جان است و فتوحات دل.» و نیز مىفرمودهاند: «هرکه فصوص را نیک مىداند، وى را داعیّة متابعت حضرت رسالت ـ صلّى الله علیه و سلّم ـ قوى مىگردد» (جامی، ۱۳۷۰: ۴۵۴).
۵ـ نتیجهگیری طریقت نقشبندی بر اصول استوار طریقۀ خواجگان بنا نهاده شده است و در اندیشههای عرفانیِ بنیانگذاران بزرگ آن طریقت ریشه دارد؛ یعنی شیخ ابوعلی فارمدی (متوفی ۴۷۷) و خواجه یوسف همدانی (۴۴۰‑۵۳۵) و عبدالخالق غجدوانی (متوفی ۵۷۵) که واضع هشت اصل از اصول یازدهگانة طریقۀ خواجگان است؛ اما باید گفت این طریقت با خواجه بهاءالدین که سه اصل وقوف عددی، وقوف زمانی و وقوف قلبی را بر اصول این طریقت افزود، ادامه حیات مییابد. آنگونه که خواجه بهاءالدین در کالبد این طریقت دمید، خواجه محمد پارسا نیز با تربیت مریدانی همان نقش را در طریقت نقشبندی دارد و حتی باعث استعلا و پیشرفت آن شد. ازجمله مریدان او میتوان به ابوالقاسم مسعود بخاری صاحب رسالة بهاییّه و احمد بن محمود المدعو به معینالفقرا، مؤلّف تاریخ ملّازاده، و علاءالدّین غجدوانی و مهمتر از همه، فرزندش ابونصر پارسا اشاره کرد که مایة شریعت و مخزن طریقت گردید و در عرفان گوی سبقت از مشایخ عظام برد. خواجه پارسا به امر و ارشاد اعزّه دوستان و تشویق علاءالدین عطار، جانشین و خلیفه و داماد خواجه بهاءالدین، با شرح و توضیح کلمات قدسیّه ـ مجموعهای از مناقب و کلمات خواجه بهاءالدین محمد بن محمد بخاری ـ روح تازهای در کالبد طریقت نقشبندی دمید. نقش و جایگاه والای خواجه محمد پارسا در جایجای سخنان خواجه بهاءالدین نقشبندی مشهود است. جایی میگوید: «آنچه در این راه کسب کرده است، آن امانت را به شما سپردهایم». جایی دیگر گوید: «مقصود از ظهور ما، وجود اوست» و نیز میگوید: «هرکه را آرزوی ما آید، در خواجه محمد پارسا نظر کند». سرانجام اینکه طریقت نقشبندی تا قبل از خواجه پارسا در میان بازاریان و پیشهوران رواج داشت و مشایخ نخستین آن از ماجراهای سیاسی و اجتماعی به دور بودند و ساده و زاهدانه میزیستند؛ اما در زمان او و پس از آن، بسیاری از قدرتمندان و روحانیان متنفّذ، در زمرة نقشبندیان درآمدند و مشایخ نقشبندی نیز با امیران و بزرگان عصر ارتباط برقرار کردند. همة اینها، درنتیجة تألیفات محمد پارسا بود که سخنان و اندیشههای عرفانی عارفان قبل و همعصران خود را که معتقد به این طریقت عرفانی بودند، مطرح میکرد. | |||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||
- قرآن کریم (۱۳۸۳). ترجمة حسین انصاری، قم: اسوه. 2- آقاحسینی، حسین؛ یلمهها، احمدرضا (۱۳۹۲). «انیسالطالبین و عدةالسالکین»، ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت ﻋﺮﻓﺎﻧﯽ، ﺷﻤﺎرة ﻫﻔﺪﻫﻢ، 5‑20. 3- اخترچیمه، محمد (۱۳۵۳). «شخصیّت عرفانی و علمی خواجه محمد پارسای نقشبندی بخاری»، جستارهای ادبی، شمارۀ ۳۹، 483‑500. 4- پارسا، محمد بن محمد (۹۸۷). نسخه خطّی تحقیقات، تهران: کتابخانة مجلس، شمارة ۱۰۱۳۹. 5- --------------- (۱۳۸۱). فصلالخطاب، تصحیح و تعلیقات جلیل مسگرنژاد، تهران: مرکز دانشگاهی، چاپ اول. 6- ------------ (۱۳۵۴). رساله قدسیّه، تصحیح ملکمحمد اقبال، راولپندی: مرکز تحقیقات ایران و پاکستان. 7- ------------ (۱۳۶۶). شرح فصوصالحکم، تصحیح جلیل مسگرنژاد، تهران: مرکز نشر دانشگاهی. 8- ترکۀ اصفهانی، علی بن محمد (۱۳۶۸). چهارده رساله، تصحیح علی موسوی بهبهانی، تهران: تقی شریف رضایی. 9- جامی، نورالدین عبدالرحمان (۱۳۷۰). نفحات الانس من حضرات القدس، تصحیح دکتر محمود عابدی، تهران: اطلاعات، چاپ دوم. 10- ----------------- (۱۳۷۰). نقد النّصوص فی شرح نقش الفصوص، مقدمه و تصحیح ویلیام چیتیک، تهران: انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران. 11- حاجیخلیفه، مصطفی بن عبدالله (۱۹۶۷). کشف الظّنون، بیروت: دار احیاء التراث العربی. 12- حکمت، علیاصغر (۱۳۲۰). جامی، متضمّن تحقیقات در تاریخ احوال و آثار منظوم و منثور خاتمالشعرا نورالدین عبدالرحمان جامی، تهران: وزارت فرهنگ. 13- خوارزمی، کمالالدین حسین (۱۳۶۰). ینبوع الاسرار، تصحیح مهدی درخشان، تهران: انجمن استادان زبان و ادبیّات فارسی. 14- خواندمیر، غیاثالدین بن همامالدین (۱۳۳۳). تاریخ حبیب السیّر فی اخبار افراد بشر، تهران: خیّام. 15- دانشپژوه، محمدتقی (۱۳۴۸). فهرست میکروفیلمهای کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، تهران: دانشگاه تهران. 16- درایتی، مصطفی (۱۳۹۰). فهرست نسخههای خطّی ایران (فنخا)، تهران: سازمان اسناد و کتابخانه ملّی جمهوری اسلامی ایران. 17- --------- (۱۳۸۹). فهرست دستنوشتههای ایران (دنا)، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی. 18- دولتشاه، دولتشاه بن بختیشاه (۱۳۳۸). تذکرة الشّعرای دولتشاه، بههمّت محمد رضایی، تهران: کلاله خاور. 19- زرینکوب عبدالحسین (۱۳۵۷). جستجو در تصوف ایران، تهران: امیرکبیر. 20- سرهندی مجدّد الفثانی، شیخ احمد (1401 ق). مکتوبات امام ربّانی مجدّد الف ثانی، استانبول: المکتبة الیشیق. 21- شیرانی، محمدبشیر (۱۹۶۸). فهرست مخطوطات، پاکستان: دانشگاه پنجاب. 22- کاشفی، فخرالدین علی بن حسین (۱۳۵۶). رشحات عینالحیات، تصحیح علیاصغر معینیان، تهران: بنیاد نیکوکاری نوریانی. 23- ----------------------- (۱۳۳۶). لطایف الطوایف، تهران: اقبال. 24- گلچین معانی، احمد (۱۳۲۵ و ۱۳۲۹). نسخههای خطّی ایران، مشهد: کتابخانة آستان قدس رضوی. 25- منزوی، احمد (۱۳۷۴). فهرست نسخههای خطّی فارسی، تهران: انجمن آثار مفاخر فرهنگی. 26- میرباقریفرد، سیّد علیاصغر (۱۳۹۱). «عرفان عملی و نظری یا سنّت اوّل و دوّم عرفانی»، پژوهشهای ادب عرفانی (گوهر گویا)، سال ششم، شمارة دوم، پیاپی ۲۲. 27- نفیسی، سعید (۱۳۴۴). تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم، تهران: فروغی. | |||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,382 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 425 |