
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,685 |
تعداد مقالات | 13,830 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,678,883 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,918,382 |
سهم صوفیان در اسلامپذیری بومیان در هند عصر ترکان | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 4، دوره 11، شماره 4 - شماره پیاپی 44، دی 1398، صفحه 37-52 اصل مقاله (835.03 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2020.119229.1818 | ||
نویسندگان | ||
اسماعیل قادری1؛ حمید حاجیان پور* 2 | ||
1دانشجوی گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران | ||
2دانشیار گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران | ||
چکیده | ||
نفوذ و گسترش دین اسلام در شبهقارﮤ هند از مباحث و مسائل مهمی است که از دیرباز، ذهن پژوهشگران را متوجه خود کرده است. در گسترش و نفوذ اسلام، عوامل متعددی تاًثیر داشتهاند که میتوان به ورود مهاجمان نخستین و تجار و بازرگانان مسلمان و مهاجرت علما و اهل تصوف اشاره کرد. در این بین نقش و سهم صوفیان از سایرگروهها بیشترو پررنگتر بوده است. صوفیان با رفتارهای مناسب و انسانی و تعامل با ساکنان شبهقارﮤ هند و ادیان هندی، موفق شدند تاحدودی، نفرت و بدبینی هندیها را از عملکرد مهاجمان در حملات دورﮤ آغاز گسترش اسلام از بین ببرند. یافتههای پژوهش از آن حکایت دارد که تعامل مبلغان و رهبران صوفیان و کارکرد آنها، در عمیقشدن باورهای اسلامی و دینی در میان ساکنان شبهقارﮤ هند نقش مؤثری داشته است. محتوای دعوت صوفیان، اشتراکهای فکری تصوف با ادیان و آیینهای هندی، سلوک معنوی صوفیان، دادوستدهای طریقتهای صوفیانه با ادیان هندی و نیز کاستن و زدودن پیامدهای منفی لشکرکشیهای نظامی را باید از مهمترین عوامل موفقیت صوفیان در گسترش اسلام در شبهقارﮤ هند دانست. این مقاله به روش توصیفیتحلیلی و بر پاﻳﮥ منابع کتابخانهای جمعآوری شده و هدف آن،بررسی سهم صوفیان در اسلامپذیری بومیان در هند عصر ترکان است. | ||
کلیدواژهها | ||
واژههای کلیدی: تصوف؛ اسلامپذیری؛ شبهقارﮤ هند؛ غوریان؛ عصر ترکان | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه در گسترش دین اسلام در بین اهالی شبهقارﮤ هند، تصوف نقش چشمگیری داشت. برخی هندیها اسلام واقعی را اسلامی میدانند که از راه تصوف به آنها رسیده است. ویژگیهای روحی، ظرافت طبع و خوشخلقی بومیان هند بستر بسیار مناسبی را برای گسترش تصوف و پذیرش آیین اسلام در این سرزمین فراهم آورد. زندگی پاک و بیآلایش صوفیان باعث شد نظر عاﻣﮥ مردم به دین مبین اسلام جلب شود؛ بهویژه اینکه صوفیان در تبلیغ خود، بهاجبار و اکراه متوسل نمیشدند. صوفیان گاهی نیز بهدنبال کاروانهای تجاری و لشکریان راه خود را میپیمودند و در نواحی ساکن میشدند که خارج از نفوذ و قلمرو حکومتهای اسلامی بودند؛ سپس با اخلاق و منش خود، مردمان این نواحی را به اسلام جذب میکردند. اهل تصوف با راهکارهایی همچون احترام به شیوههای سلوک هندی و آداب و سنن سایر ادیان، سفارش به انساندوستی و انسجام و برادری موفق شدند با پیروان دیگر ادیان در این سرزمین، راﺑﻂﮥ مناسبی برقرار کنند؛ درنتیجه، نظر پیروان سایر ادیان را به اسلام جلب کردند. بررسی چگونگی گسترش اسلام در هند، با اثرپذیری از سلوک معنوی و اخلاقی صوفیان و بهویژه تأثیر آنها در زدودن بدبینی هندیها از عملکرد نخستین مهاجمان اسلام به هند، ﻣﺴﺌﻠﮥ پژوهش در این مقاله است. اماپرسش اصلی مدنظر در این مقاله: صوفیان در اسلامپذیری بومیان، در هند عصر ترکان، چه سهم و نقشی داشتند؟ در این زمینه پرسشهای فرعی دیگری نیز بررسی میشود؛ مانند: . تعامل طریقتهای صوفیانه و رهبران آنها با بومیان هند، بهویژه سلوک معنوی صوفیان و دوریگزیدن از رفتار نظامیگری، در اسلامپذیری مردم هند چه تأثیری داشت؟ فرضیه . تصوف در حکم جریان اسلامی فعالی در شبهقارﮤ هند، در گسترش اسلام در این سرزمین نقش عظیمی داشت؛ به طوری که صوفیان با بهکارگیری شیوههای سلوک معنوی، انساندوستی و نیز احترام به آداب و سنتهای سایر ادیان در این منطقه، با آنها تعامل مثبتی ایجاد کردند. صوفیان این باور ابتدایی را که سپاهیان مسلمان رفتار خشونتآمیز دارند، تاحد چشمگیری از ذهن هندیان زدودند.
ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ پژوهش در پژوهشهای جدید، پژوهشگران نقش جریان تصوف و شیوههای تبلیغی صوفیان را در چگونگی گسترش اسلام در شبهقارﮤ هند بررسی کردهاند؛ اما به طور مستقل، دربارﮤ سهم صوفیان در اسلامپذیری بومیان در هند عصر ترکان، پژوهشهای چندان منسجمی انجام نشده است. البته در این میان باید به پژوهش خدیجه عالمی «نقش تصوف در ترویج رویکردهای اسلامی» اشاره کرد که براساس دادههای تاریخی و مردمشناسی، فقط حکومت سلاطین دهلی را در قرن 7تا10ق/13تا16 واکاوی کرده است؛ همچنین باید به مقاﻟﮥ «مناسبات سلاطین دهلی با مشایخ چشتیه» نوﺷﺘﮥ محسن معصومی اشاره کرد که در محدودﮤ مکانی و زمانی مشخصی، تنها نقش یکی از فرقههای تصوف، یعنی چشتیه را در دورﮤ سلاطین دهلی برسی کرده است. پژوهشگرانی نظیر سیر توماس آرنوند (Thomas walker Arnold) در کتاب چگونگی گسترش اسلام، گسترش اسلام در محدودﮤ جغرافیایی شرق آسیا و شبهقارﮤ هند و شیوههای تبلیغی برخی مبلغان صوفی را در جذب مردم هند بهاجمال تشریح کرده است. سیاوش یاری در کتاب تاریخ اسلام در هند و مقاﻟﮥ «گسترش نفوذ دین اسلام در شبهقارﮤ هند»، بیشتر به چگونگی گسترش اسلام در قرن 1تا5ق/6تا11م و تأثیر مبادلات علمی و فرهنگی دنیای اسلام با هند در این دوره اشاره کرده است. سیداطهر رضوی در کتاب شیعه در هند و مقاﻟﮥ «تصوف در شبهقارﮤ هند»، نقش و تأثیر مذهب شیعه، علما، دانشمندان شیعی و تارﻳﺨﭽﮥ طریقتهای تصوف را در شبهقارﮤ هند توضیح داده است. پژوهشگران دیگری نظیر انوشه در دانشنامه ادب پارسی، تلاش کردهاند سهم فرهنگ ایرانی اسلامی، اشتراکهای دینی و نقش زبان و ادب فارسی را بیان کنند. مجتبایی نیز بیشتر، تاریخ تطبیقی ادیان را از دیدگاه علوم عقلی مطالعه کرده است. پژوهشگران نامبرده، در این زمینه مطالب ارزشمندی بیان کردهاند؛ اما مقاﻟﮥ حاضر را میتوان پژوهشی مستقل دربارﮤ این موضوع و از زاویهای دیگر دانست؛ چون این مقاله فقط با هدف تبیین و تحلیل رویکرد و نقش صوفیان مسلمان و طریقتهای تصوف در اسلامپذیری مردمان ساکن شبهقارﮤ هند دورﮤ ترکان و چگونگی از بین بردن ذهنیتی که هندیان از رفتار خشونتآمیز مهاجمان مسلمان داشتند، سازمان یافته است.
بسترسازی برای ورود صوفیان در هند در میان عوامل متعدد اسلامپذیری مردم شبهقارﮤ هند، جایگاه و کارکرد صوفیان بسیار پررنگ است و میتوان آن را عامل اصلی به حساب آورد؛ اما عوامل دیگری نیز وجود داشتنند که بستر مناسب را برای نفوذ و فعالیت صوفیان مسلمان در هند فراهم کردند. در زﻣﻴﻨﮥ اسلامپذیری مردم هند، برخی پژوهشگران غربی و هندی عقیده دارند اسلام ابتدا با فتوحات نظامی وارد این منطقه شد؛ اما بررسی جریان تاریخی ورود اسلام مؤید این ادعا نیست؛ هرچند در اشغال هند، غزنویان مؤثرترین گامها را برداشتند. سبکتگین برای نخستین بار در قرن 4ق/10م به هند حمله کرد و حاکمیت خود را بر بخش عظیمی از این منطقه سیطره بخشید. چند سال پس از او نیز سلطان محمود غزنوی به هند حمله کرد و تا آخر سلطنت خود، پانزده یا هفده بار به هند هجوم برد. در فرآیندی کلی، تحرکات نظامی را باید از موانع نفوذ و انتشار اسلام به حساب آورد؛ ولی در برخی دورهها و در بعضی مناطق، همین لشکرکشیهای نظامی زﻣﻴﻨﮥ مهاجرت دستههایی از قبایل عرب یا افراد و گروههایی از بازرگانان، صوفیان، علما و دانشمندان را فراهم کردند و بستر مناسب را برای ورود صوفیان به این منطقه محیا کردند. حتی عدهای از صوفیان همراه همین لشکریان به سرزمین هند رفتند. مناسبات اقتصادی و تجاری بین دنیای اسلام و شرق آسیا، بهویژه سواحل و جزایر غربی و جنوبی هند، ساﺑﻘﮥ دیرینهای دارد. پس از ظهور اسلام، تجار و بازرگانان مسلمان عقاید و اندیشههای خود را به مردمانی عرضه کردند که با آنها در ارتباط بودند. چهبسا در بین تجار و بازرگانان، صوفیان بازرگانی نیز وجود داشتند. صوفیان گاهی بهدنبال کاروانهای تجاری و لشکریان راه خود را میپیمودند و با سلوک معنوی خود، مردمان هند را به اسلام جذب میکردند. در روند اسلامپذیری جاﻣﻌﮥ شبهقارﮤ هند و بسترسازی برای ورود تصوف و مشایخ صوفیه، حکومتهای اسلامی همچون غلامشاهیان، خلجان، تغلقیان، سلسله سادات، سلاطین لودی و شاهان سوری نیز نقش داشتند؛ به طوری که در ارتباط با سلسلههای صوفی، از این طریقتها در امور مختلف مشاوره و کمک میگرفتند و زﻣﻴﻨﮥ لازم را برای فعالیتهای صوفیان فراهم میکردند. حکومت غوریان و سلاطین دهلی در هند حکومت غوریان که پس از انقراض حکومت غزنویان بر ویرانههای حکومت آنها تأسیس شده بود، همان روش غزنویان را چه در فتوحات و چه در گسترش اسلام در شبهقاره ادامه داد. از پادشاهان غور سلطان شهابالدین غوری نخستین فردی بود که فتوحات غزنویان را در شبهقارﮤ هند ادامه داد. او به معزالدین محمدبنسام مشهور است. سلطان شهابالدین غوری در سال ۵۷۱ق/1175م فتوحات غوریان را در شبهقاره آغاز کرد. سلطان شهابالدین محمد در سال ۵۸۸ق/1192م، با حمله به هند دارالملک اجمیر و تمام سوالک همچون هانسی و سرستی را به تصرف غوریان درآورد. جوزجانی شهرهای فتحشده توسط شهابالدین محمد را در هند «کالیور، مالوه، بهار، لکهنوتی، کالنجر، تراین، مانبورای (بنداری)، لاهور، سنقرقان، مولتان، اوچه، سیالکوت، تبرهنده، اجمیر، هانس، سرستی، کهرام، میرت، دهلی، کول، بنارس، تهنکر، نهرواله، بدوان و سوالک ذکر میکند» (جوزجانی، 1363: 11). پس از آنکه سلطان شهابالدین حکومت هند را به قطبالدین ایبک واگذار کرد، او نیز در همین سال 588ق دهلی را فتح کرد و آنجا را دارالملک خویش قرار داد. پس از قتل سلطان معزالدین، رشتۀ انتظام ممالک غوری یکمرتبه از هم گسیخت و دولتی با آن عظمت و وسعت در سراشیبی تجزیه افتاد. در سند و مولتان نیز ملوکی همچون ناصرالدین قباچه از ممالیک سلطان معزالدین استقلال یافت و از تبعیت غوریان بیرون رفت (جوزجانی، 1363: ۱۲). در دهلی، قطبالدین آیبک در سال ۶۰۲ ق/1205م، پس از کشتهشدن سلطان معزالدین، خود را سلطان نامید و مؤسس سلسلهای به نام ممالیک غوری شد. قطبالدین ایبک بلافاصله پس از وفات محمد غوری در سال 602ق/1206م، خود را حاکم هند خواند و نخستین دولت اسلامی را که فقط در هند حکومت میکرد، بنا نهاد. تا این زمان، سرزمین هند اسلامی بیش از یکی از ایالتهای دوردست دولت غزنویان نبود. این دولت اسلامی که در هند تأسیس شد و به دولت ممالیک معروف شد، نخستین دولت از دولتهای پنجگانهای بود که پیش از فتوحات مغول در هند پای گرفت. ایلتتمش، جانشین ایبک، پس از به قدرت رسیدن، قلمرو خود را در هند گسترش داد و ﺧﻠﻴﻔﮥ بغداد نیز حکومت او را به رسمیت شناخت. سلاطین دهلی پنج ﺳﻠﺴﻠﮥ خلجیان، ممالیک، تغلقیان، سادات و سوریان را تشکیل دادند که به سلاطین دهلی معروفاند؛ ولی آنها به خاندانی واحد منسوب نبودند و نام عمومی «سلاطین دهلی» فقط از آن نظر به آنها اطلاق میشود که همگی در دهلی حکومت میکردند (هندوشاه استرآبادی، 1378: 76).
ساﺑﻘﮥ حضور صوفیان در شبهقارﮤ هند از آنجا که موضوع اصلی پژوهش حاضر، سهم صوفیان در اسلامپذیری بومیان در هند عصر ترکان است، نخست ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ حضور اهل تصوف در این سرزمین بررسی میشود؛ سپس عملکرد صوفیان واکاوی خواهد شد. تصوف اسلامی در سدههای 2و3ق/7و8م به شبهقارﮤ هند راه یافت. شیخروزبهان بقلی، در شرح شطحیات، دربارﮤ دیدار ابوعلی سِندی با بایزید بسطامی، متوفی 261 یا 264ق/874 یا 877م، آورده است که بایزید میگوید: «من از بوعلی علم فنا در توحید میآموختم و ابوعلی از من الحمد و قلهوالله» (جامی، 1370: 57). حلاج نیز در سال 293ق/905م از راه دریا به هند رفت و از راه خشکی بازگشت. او از شهرهای ترکستان و شمال هند گذشت و با حکیمان و عارفان آن دیار مباحثه کرد (چند، 1374: 85). به عقیدﮤ برخی از پژوهشگران، ﻣﺄموریت او در این مسافرت تبلیغ در میان کفار ترک آن طرف رود جیحون و اهالی نواحی غرب هند بوده است (بدوی، 1375: 61). این اقدامات از اهتمام مشایخ صوفی، برای آشناکردن بومیان هند با مفاهیم دین اسلام نشان دارد. در سال 391 ق/1000م و همزمان با موج دوم فتوحات اسلامی که ترکان غزنوی در هند آغاز کردند، پای دانشمندانی نظیر ابوریحان بیرونی به این کشور باز شد؛ همچنین عارف برجسته، علیبنعثمان جلایی هجویری مؤلف و صاحب کتاب کشفالمحجوب، به دستور مراد خویش، شیخ ابوالفضل محمدبنحسن ختلی که از پیروان و مریدان حصری (متوفی381 ق/991م) از اهالی جنید بود، به همراه دیگر مرید شیخ، یعنی حسین زنجانی، پس از سفری طولانی به لاهور آمدند و تا پایان عمر در آنجا ماندند (چند، 1374: 86). دربارﮤ سفر شیخحسین زنجانی (متوفی420 ق/1029م) و اقامت ایشان در پنجاب که با هدف گسترش طریقت صوفیانه و تعلیموتربیت مریدانش و نیز مهاجرت علیبنعثمان هُجویری به پنجاب به سفارش ابوالفضل خَتْلی، مراد او، انجام شد، گزارشهایی وجود دارد. برخی پژوهشگران معتقدند هجویری در لاهور خانقاه ساخت و به تعلیم و ارشاد مشغول شد و در همان جا نیز درگذشت (رحمان، 1914: 59). هرچند پیش از حکومت غوریان، صوفیان در شبهقارﮤ هند حضور داشتند و از قرن 4تا6ق/10تا12م، فعالیتهای آنها بیشتر بهصورت فردی ادامه یافت، حضور آنها در این دوره سازمانیافته نبود. در اواخر قرن ششم قمری و همزمان با فتوحات شهابالدین غوری و جانشینان او در دهلی بود که بسیاری از مشایخ صوفیه فعالیتهای منسجم و تشکیلیاﻓﺘﮥ خود را آغاز کردند (حکمت، 1337: 65). با ورود سلسههای صوفی به شبهقارﮤ هند که با فتوحات غوریان (حک: 543تا612ق/1148تا1215م) صورت گرفت، برخی از سلسههای صوفی بهصورت تشکیلات سازمانیافته از آسیای مرکزی به هند مهاجرت کردند. در این دوره سهروردیه و چِشتیه از نخستین طریقتها بودند. چشتیه به طور عمده در اَجْمیر و بعضی از مناطق اوتارپرادش، دهلی، پنجاب و بیهار و سهروردیه در سند، مولتان و پنجاب تبلیغ میکردند. طریقتهای قادریه، نقشبندیه و شطاریه نیز از دیگر طریقتهای مهم بودند که در هند فعالیت میکردند (Trimingham, 1973: 64). از لحاظ تاریخی، در قرن دوم قمری تصوف اسلامی در شبهقارﮤ هند بهصورت غیررسمی شکل گرفت و در قرون بعدی بهشکل سازمانیافته دنبال شد. در قرن ششم تا اوایل قرن هفتم قمری و در دورﮤ سلاطین غوری و جانشینان آنها، با ورود سلسلههای تصوف، بهتدریج فعالیت سازمانیاﻓﺘﮥ صوفیان آغاز شد؛ به طوری که طریقتهای چشتیه، قادریه، سهروردیه و کبرویه که ﻫﻤﮥ آنها خاستگاه ایرانی داشتند، در میان مردم منطقه انتشار یافتند (آریا، 1382: 42). معینالدین چشتی، بنیانگذار طریقت چشتیه، با کمک عرفان اسلامی که با فکر و روح مردم هند سازگار بود، اندیشههای دینی را القاء میکرد. معینالدین چشتی علاوهبر مردم، نزد پادشاهان و امرای اسلامی هند نیز جایگاه والایی داشت و به همین علت، از هر نظر زﻣﻴﻨﮥ پیشرفت برای او فراهم شده بود. در اثر فعالیتهای او، دین اسلام تا شمال غرب هند پیش رفت (شیخعطار، 1381: 189). ضیاءالدین ابونجیب سهروردی نیز طریقت سهروردیه را متعاقب چشتیه در هند تشکیل داد. مشایخ این طریقت از مروجان ﺗﺄثیرگذار در گسترش اسلام در پنجاب و مولتان هند بودند؛ به طوری که خانقاههای آنها جایگاهی برای ترویج عقیدهها و اندیشههای اهل تصوف بود (مجتبایی، 1367: 89). در این دوره، یعنی عصر ترکان، تصوف با دو طریقت اصلیِ سهروردیه و چشتیه، مردم هند را به دین اسلام فراخواند؛ به طوری که در این دوره، در گسترش و نفوذ اسلام در شبهقارﮤ هند موفقیتهای چشمگیری پدید آمد.
ارتباط اهل تصوف با سلاطین، با هدف گسترش اسلام در هند ارتباط صوفیان با سلاطین دهلی، در برخورد اجتماعی و حکومتی سلاطین تاٌثیر بسزایی داشت؛ به طوری که در چند جا سیدنورالدین مبارک، از مشایخ سهروردیه، سلطان شمسالدین ایلتتمش را به مداراکردن با مردم و پیروی از سیره پیامبر(ص) برای گرایش مردم به اسلام سفارش کرد (برنی، 1862: 51). جلالالدین بخاری، مخدوم جهان، نیز با سلطان فیروزشاه روابط خوب و حسنهای داشت؛ به طوری که به دیدار هم میرفتند. سلاطین نیز در مقابل، به صوفیه احترام میگذاشتند؛ برای مثال قطبالدین آیبَک (التتمش)ضمن استقبال گرم از قطبالدین بختیار کاکی، به او مقام شیخالاسلامی داد؛ اما او نپذیرفت(عفیف، 1385: 515). سلطان فیروزشاه نیز در اثر روابطی که با مشایخ صوفی داشت، دستور داد برخی آداب غیراسلامی و نیز ﺷﻜﻨﺠﮥ غیرمسلمانان برداشته شود که این امر در مواقعی باعث جذب بومیان هند به اسلام شد (فیروزشاه، 1954: 15). در دورﮤ سلاطین غوری و دهلی، نقش دو طریقت سهروردیه و چشتیه در عرصۀ سیاست و تصوف بارزتر بود. در این زمان، تصوف با همراهی طریقتهای سهروردیه و چشنیه، مردمان هندوستان را به پذیرش مسلمانی دعوت میکرد (جوانی، 1378: ۴٠٧) که این دعوت دستاوردهای مهمی را بهدنبال داشت. در زﻣﻴﻨﮥ تبلیغ دین اسلام در هندوستان، طریقت چشتیه از دیگر سلسلههای صوفیگری جلوتر بود (آریا، 1386: 442). معینالدین چشتی، رهبر طریقت چشتیه، در گسترش اسلام و اندﻳﺸﮥ صوفیگری منشأ خدمات فراوانی شد؛ به طوری که او را با لقب هندالنبی یا پیامبر هندوستان مینامیدند (چشتی، 1385: ١٠٣). با تأسیس حکومتهای دهلی و به قدرت رسیدن شیوخ اهل تصوف در شکلهای گوناگون، ارتباط دوسوﻳﮥ میان سلطنت و تصوف از این جریان تأثیر گرفت. در زمان حکام دهلی، سلطنت و طریقت صوفیگری دو محور اساسی در گسترش اسلام بودند. هرکدام از این دو، یعنی سلطنت و تصوف، با انجام وظایف و عملکرد جداگانه، همدیگر را تکمیل میکردند؛ برای نمونه، معینالدین چشتی مسئولیت معنوی حکومت دهلی را به بختیار کاکی، یکی از مریدان خود، واگذار کرده بود (چشتی، 1385: 410). در دورﮤ حکومت حاکمان دهلی، به جز زمانی معین، حاکمان و صوفیان استقلال خود را از یکدیگر حفظ کردند. حاکمان دهلی بهشدت طرفدار این رویه بودندتا از دخالت اهل تصوف در مسائل سیاسی جلوگیری کنند (سیهرندی، 1382: ٩٩). این حاکمان تلاش میکردند صوفیان در جایگاه مشاوران مذهبی، درنهایت در مقام شیخالاسلامی فعالیت کنند تا صیانت و پاسداری از مسائل معنوی برعهدﮤ شیخالاسلام باشد (حسنی، 1350: ١۵۵). رهبران طریقتهای صوفیانه نیز خود را در مقام حامیان دینی سلاطین مسلمان میدانستند؛ برای مثال، عبدالرحمان چشتی اعتقاد داشت چشتیه باید از مقام سلطنت و حکومت محافظت کند (رضوی، 1357ق: ٣۶٧). کارکرد اصلی اهل تصوف در ترویج احکام دینی و حل مشکلاتی که مردم به آنان ارجاع میدادند، در دورههایی باعث خارجشدن اجباری صوفیان از شهرها میشد. طریقت سهروردیه که مرکز آن شهر مولتان بود، به شکل پیوسته و با اهداف معین و مشخص، با دربار سلطنت ارتباط داشتند (سجزی دهلوی، 1385: ۵۵). رهبران سهروردیه در دورههایی منصب شیخالاسلامی را پذیرفتند (سیهرندی، 1382: 124). مشایخ طریقت سهروردیه همچنین از پذیرش مواجب و مستمری امتناع میکردند. نداشتن ارتباط با صاحبان قدرت، در کنار نپذیرفتن کمکهای مالی از حاکمان، مهمترین عامل گسترش طریقت سهروردیه در قرون 7و8ق/13و14م بود (آریا، 1386: ٣٠٢ ). آمدوشد شیوخ و رهبران این طریقت به دربار سلاطین آنچنان رایج بود که در دورههایی و به هنگام حضور بزرگان در دربار، این شیوخ از جایگاه بسیار رفیع و ارزشمندی برخوردار بودند (محدث دهلوی، 1383: ۵۴). ﺳﻠﺴﻠﮥ سهروردیه با هدف گسترش مفاهیم دینی و حل مشکلات مردم و اصلاح پادشاهان، موفق شدند اصلاحات اساسی انجام دهند که این اصلاحات با استقبال بومیان هند و درنتیجه، جلب نظر آنها به اسلام روبهرو شد. طریقت چشتیه نیز در جایگاه نخستین طریقت صوفیانه در هند، شیوﮤ همانندی را در پیش گرفت؛ ولی به علت فشار دربار و اوضاع زمانی، قادر نبود با سهروردیه کارکرد یکسانی داشته باشد. شیوخ چشتیه، همانند مشایخ سهروردیه، برای پیروان خود پیروی از حاکمان را واجب میدانستند. آنها هرگونه ارتباط با دربار و سلاطین را در حکم یک اصل، برای خود نفی میکردند و همنشینی با سلاطین را باعث نابودی میدانستند (هندوشاه استرآبادی، 1378: ٣٢٨ ). بعضی از اهل تصوف، برای تأمین معاش خود، زمینهای بایر را زیر کشت میبردند. آنها پس از ورود به شهرها و رویآوردن به دنیادوستی، از پذیرش هدایای سلاطین و ثروتمندان امتناع نمیکردند (سبحانی، 1377: ١٨١). در سدههای هفتم و هشتم قمری، افرادی همچون بختیار اوشی1 اقداماتی مانند پذیرفتن جایگاه شیخ الاسلامی را در گذشته انجام دادند؛ همچنین مشایخ چشتیه ترفندهایی برای به قدرت رساندن افراد خاص انجام دادند که نموﻧﮥ آن را دربارﮤ خلیفه نظامالدین اولیاء2 و چراغ دهلی میتوان دید (بداونی، 1379: ۶١). چراغ دهلی در لشکرکشیهای محمدبن تغلق3 حاضر بود و حتی به اجبار، منصب جامه داری او را نیز به عهده داشت (رضوی، 1380: 331). با ورود صوفیان به شهرهای بزرگ، همچون دهلی، بهتدریج قدرت طریقتهای صوفی افزایش یافت. توجه سلاطین و بازرگانان به تصوف، بهویژه در شهرهای بزرگ، افزایش قدرت سیاسی و اقتصادی و مذهبی آنها را باعث شده بود. تحمل دشواریها بههمراه مردم، پرهیزکاری، فروتنی شیوخ و ازخودگذشتی آنها احترام فراوان مردم به صوفیان را به دنبال داشت. این احترام و معروفبودن صوفیان به پرهیزکاری به اندازهای بود که در بیشتر اوقات، دستاوردهای حکومت را به مشایخ صوفیه نسبت میدادند (هندوشاه استرآبادی، 1378: ٣٩٣). این مقبولیت باعث شد مردم هند صوفیان را بپذیرند و درنتیجه، موجب شد به اسلام روی آورند. محبوبیت صوفیان در بین لشکریان یکی دیگر از عواملی بود که افزایش قدرت سیاسی اهل تصوف را به دنبال داشت. در گذﺷﺘﮥ طریقت چشنیه، همراهی بزرگان و خلفای این طریقت با لشکریان در حکم قانون و سنت تلقی میشده است. بعضی منابع از همراهی معینالدین چشتی، سرسلسله طریقت چشنیه، در اردوکشی قطبالدین ایبک به اجمیر و تصرف این شهر مطالبی بیان کردهاند. موضوعی که باعث اقامت معینالدین در اجمیر شد و درنهایت، این شهر در جایگاه مرکز فعالیتهای چشنیه در این زمان مطرح شد (دهلوی کشمیری، 1988: ۶). این همراهی اهل تصوف چشتیه با لشکریان در آینده نیز تکرار شد. با فتح مناطق مختلف، اهل تصوف باهدف گسترش اسلام در این سرزمینها، در کنار نهاد حکومت ساکن شدند. در دورﮤ سلاطین دهلی، فرماندهان لشکری از شیوخ تصوف پیروی میکردند و به این شیوخ اعتقاد فراوانی داشتند. فرماندهان نظامی سلاطین دهلی در اردوکشیهای خود، از مشایخ صوفی میخواستند نمایندهای از طرف شیخ در سپاه حاضر باشد. هدف آن بود که در جنگ با دشمن، لشکریان مسلمان بین خود رهبری دینی داشته باشند تا با حمایت او بر دشمن پیروز شوند. در صورتی که در جنگ پیروز میشدند،ﺧﻠﻴﻔﮥ آن سلسله در حکم نمایندﮤ شیخ در آن سرزمین ساکن میشد و افزایش نفوذ این سلسله در بین لشکریان و گسترش اسلام در آن سرزمین را باعث میشد. محبوبیت خلیفه به اندازهای بود که گاهی حاکم منطقه هنگام جابهجایی، از خلیفه درخواست میکرد او را در مکان جدید همراهی کند (الامام، 1372: ۴٣). اعتقاد لشکریان به شیوخ تصوف خود را به شکل دیگری نیز نشان میداد؛ برای مثال، وقتی لشکریان از محلی میگذشتند که یکی از بزرگان صوفی در آنجا سکونت داشت، برای دیدن شیخ در مسجد اجتماع میکردند. جمعشدن پیروان و مریدان برگرد شیخ، برای محافظت از او، بنابر خواست شیوخ صورت میگرفت و از فراوانی ملاقاتکنندگان سپاهی با شیخ نشان داشت (سجزی دهلوی، 1385: ١٧٩). به طوری که در لشکرکشی ناصرالدین ایلتتمش به اچه و مولتان، لشکریان او برای ملاقات با فریدالدین گنجشکر چنان یورش بردند که نزدیک بود محل اقامت خواجه تخریب شود (میرخورد، 1357: ٨٩ )؛ به طور کلی، در دوران سلاطین دهلی، شیوخ تصوف از سه قدرت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی برخوردار بودند. نفوذ صوفیان، بهویژه شیوخ چشتیه، زمانی که با خودداری از رابطه با دربار همراه میشد، موجب حسادت درباریان میشد و ارتباط حاکمان را با شیوخ تصوف، به علت ترس از سقوط حکومت، به تیرگی میکشاند (بولاق دهلوی، 1376: ١٠٣و١٠۴). مشایخ چشنیه برای اینکه ازکشتهشدن در امان باشند، تلاش میکردند با حکام و امرا همنشینی نداشته باشند و این موضوع را به پیروان خود متذکر میشدند؛ زیرا همنشینی با امرا، باعث میشد صوفیان به هلاکت خود شک کنند. قتل سیدی موله در دوران سلطان جلالالدین خلجینمونهای از رعایتنکردن این اصل بود. در این دوره، خانقاه سیدی موله به تذکرات شیخفریدالدین گنجشکر مبنیبر هم نشیننشدن با حکام و فرماندهان توجه نکرد و خانقاه شیخ محل اجتماع فرماندهان نظامی بلنی شده بود؛ درنتیجه، این عمل به قتل سیدی موله منجر شد. نقش مذهبی گستردهای که اهل تصوف در هند برعهده داشتند و نفوذ دینی آنها که به مسلمانان نیز محدود نبود، سلاطین و حاکمان مسلمان را بدان امر وامی داشت که برای جلوگیری از قدرت صوفیان به اقداماتی دست بزنند؛ برای مثال قدرتگیری مشایخ طریقت چشتیه در پایتخت سلاطین دهلی، حکومت را وادار کرد از مشایخ طریقتهای دیگر بهره ببرد (عفیف، 1385: 37).
عوامل تسریعکنندﮤ اسلامپذیری هندیان با همراهی صوفیان با مطاﻟﻌﮥ دقیق تصوف اسلامی و آیین هندو درمییابیم تصوف با آیین هندو دادوستدهای بسیاری داشته است؛ به طوری که امروزه بسیاری از اَعمال تصوف و آیین هندو به هم شبیهاند. ادبیات، عرفان، تصوف و بخش عمدهای از ﻓﻠﺴﻔﮥ اسلامی با عرفان، ادبیات و تصوف هندی مشابهت دارد. بسیاری از مکاتب آیین هندوئیسم زمانی شکل گرفتهاند که اسلام رو به گسترش بوده است. همان گونه که تصوف از آیین هندو تأثیر پذیرفته است، آیین هندوئیسم نیز با اثرپذیری از افکار و عقاید اسلامی، بسیاری از مکاتب خود را بنا نهاده است؛ به طوری که بسیاری از استدلالهای این مکاتب با ﺗﺄثیرپذیری از استدلالهای اسلامی شکل گرفته است.
دادوستد تصوف و صوفیان با آیینهای هندی پژوهشگران میان اعتقادات و اعمال صوفیانه با پیروان آیین هندو مشابهتهای بسیاری یافتند؛ ازجمله، اشتغال به تفکر، مراقبه، روزهداری، ارادت به پیر یا مراد، آسانگیری دربارﮤ ادیان و مذاهب و نیز شفقت با مردم؛ همچنین عدهای از پژوهشگران بر این باورند که ترکیب معتقدات صوفیانِ اسلامی با آرای یک کشمیری شیواپرست به نام لالا یوگیش واری، ایجاد ﺳﻠﺴﻠﮥ ریشی را موجب شد (رضوی، 1376: 334). بیرونی ریاضتها و سلوک صوفیان را که باعث اشتغال به حق و کنترل نفس میشود و همچنین گفتمان مربوط به اتحاد را با تعالیم پاتَنْجَلی یکی دانسته است(بیرونی، 1362: 59). با گرایش تعداد بسیاری از هندیان به اسلام، افکار و آرای هندیان نیز در مسلمانان ﻣﺆثر واقع شد و در ﻧﺘﻴﺠﮥ چنین ﺗﺄثیری، آداب و تعالیم زاهداﻧﮥ صوفیان و مذاهب رایج در هند در اذهان مسلمانان ماندگار و استوار شد (کیائینژاد، 1389: 46). سالها پیش از اسلام، صومعه و پرستشگاههای معروفی در نواحی ماوراءالنهر، بهویژه بخارا و بلخ، وجود داشت که به رواج مذهب بودایی مشغول بودند؛ بنابراین میتوان اینطور استنباط کرد که نخستین بزرگان صوفیه که از آن نواحی برخاستند، از افکار صوفیانه و زندگی ترک دنیایی مذاهب بودا و دیگر فرقههای مذهبی هند ﺗﺄثیر گرفتند و از این راه، تعالیم هندی را با تعالیم اسلامی درآمیختند و تصوف را به وجود آوردند. از این رو میتوان گفت شهر بلخ یکی از مراکز بزرگ انتشار تصوف اسلامی بوده است و مشایخ ﻃﺒﻘﮥ نخست صوفیه مانند فضیلبنعیاض (متوفی 187ق/787م)، شقیق بلخی (174ق/774م) و داود بلخی (174ق/774م) همه از بلخ بودند. بعضی پژوهشگران بازگشت حسینبنمنصور حلاج را از سفر هند به ایران که در تصوف غوغا و دگرگونی عظیمی به پا کرد و باعث تحول شگرفی در تصوف شد، شاهدی بر تأثیر تعالیم هندیان در تصوف میدانند (میرآخوندی، 1389: ۲۳). ابناثیر در کتاب الکامل فی التاریخ مینویسد: «تصوف یک مذهب اسلامی خالص نیست؛ بلکه مذهبی هندی است که نزد رواقیان و حکمای اسکندرانی رنگ یونانی یافته و در عصر و دورﮤ بنیعباس رنگ اسلامی گرفته است» (ابناثیر، 1370: 368). به اعتقاد زرینکوب، تأثیر آیین هندو بر تصوف اسلامی در دوران نخست شکلگیری تصوف نبود و در دوران متأخر صورت گرفت (زرینکوب، 1362: 367). ترﺟﻤﮥ آثار مذهبی هندوها باعث شد صوفیان به این آثار توجه کنند؛ چنانکه فیضی (متوفی 1004ق/1595م)، شاعر و حکیم دربار اکبرشاه، مهابهاراتا را که کتابی دینی بود، از زبان سانسکریت به فارسی ترجمه کرد. همچنین به تشویق داراشکوه ،کتاب جوک باشِست و آثار دیگری از هندوها به فارسی ترجمه شد. قسمتی از اوپانیشادها را نیز داراشکوه به فارسی برگرداند. داراشکوه در مجمعالبحرین مطابقت عقاید و آراء هندوها را با اندیشهها و آراء صوفیه بیان کرده است. تأثیر و اهمیت جوک باشست آن چنان بود که میرفندرسکی (متوفی 1050ق/1640م)، حکیم و عارف عصر صفوی، تعلیقهای بر آن نوشت و گزیدهای از آن را فراهم آورد (رضوی، 1376: 349). به طور کلی و در ﻧﺘﻴﺠﮥ تعامل دین اسلام و هندوئیسم، در زمانهای مختلف، آیینها و مذاهب التقاطی بسیاری به وجود آمده است. مذهب سیک یکی از این مذاهب است که عارفی بزرگ به نام کبیر (1440تا1518م/779تا857ق) آن را به وجود آورد. کبیرعقاید توحیدی اسلام را با بعضی از آیینها و عقاید هندوها درهم آمیخت و اینگونه پیروان و مریدان بسیاری سوی خود جذب کرد. نانک، یکی از شاگردان کبیر بود که بنیانگذار آیین سیک است و درواقع، نخستین گورو یا معلم است. پس از نانک، نه گروه دیگر یکی پس از دیگری آمدند و فرﻗﮥ نانک قدرت گرفت و به گروهی سیاسی و مذهبی تبدیل شد (توفیقى، 1389: 50). صوفیان در دورﮤ ترکان در برخی مواقع بر آیینهای بومی شبهقارﮤ هند تأثیر گذاشتند. آنها همانند ﻓﻠﺴﻔﮥ هند میخواستند در متن دنیا حاضر باشند؛ اما به آن تعلق خاطر نداشته باشند. صوفیان، همانند مردم عادی، ازدواج میکردند و بچهدار میشدند. آنها در میان مردم میزیستند و تلاش میکردند عدالت و ارزشهای اخلاقی را بر زندگی انسانها حاکم کنند. ﻓﻠﺴﻔﮥ هند نیز متعقد بود انسان باید از یک سو اصول اجتماعی و اخلاقی را رعایت کند و از سوی دیگر، برای پرورش معنوی خود کوشش کند. در ضمن تودﮤ مردم صوفیان را شبیه مرتاضان میدانستند و هدف این دو گروه را یکی تلقی میکردند. صوفیان از نزدیک با مردم در تماس بودند و همچون آنها زندگی میکردند و مشکلات آنها را درک میکردند و هرجا میرفتند، با خود آرامش به ارمغان میبردند و گرهگشای مشکلات مردم بودند (مدرس تبریزی، 369 1: 135).
نزدیکی اندیشههای صوفیان با باورها و اعتقادهای بومیان و ادیان هندی تصوف در گسترش اسلام و ترویج آن در سرزمینهای مختلف، بهویژه شبهقارﮤ هند، نقش تاٌثیرگذاری داشت. در هند، صوفیان بیش از هر گروه مذهبی یا فرهنگی دیگری عهدهدار امر مسلمانکردن تودههای هند بودند. اهل تصوف سعادت معنوی مردم را وﻇﻴﻔﮥ خود میدانستند. آنها بر این عقیده بودند که به موازات حکومت سیاسی که پادشاه و فرمانروایان او آن را محقق میکنند، حکومت معنوی عاﻣﮥ مردم نیز به صوفیان واگذار شده است (عزیز، 1367: 52تا65). صوفیان همچنین، بر باورهای اسلامی و دینی اهالی هند تأثیر فراوانی داشتند. ویژگیهای روحی، ظرافت طبع و خوشخلقی ساکنان این سرزمین برای نشر تصوف اسلامی در این ناحیه، بستر مناسبی به وجود آورده بود. صوفیان از مواهب دنیوی کنارهگیری میکردند و بیشتر اوقات خود را صرف عبادت و نمازخواندن میکرددند. آنها بیشتر، احساسات خود را با شعر بیان میکردند. به طور کلی، شیوﮤ زندگی و تبلیغ صوفیان مسلمان هند شبیه مبلغان بهاکتی هندی بود. همان مبلغانی که به سطح والایی از عرفان دست یافته بودند. بهعلاوه، برخی از نظریههای صوفیان نیز با اصول ﻓﻠﺴﻔﮥ هند مطابقت داشت (ارشاد، 1379: 73و74). محبوببودن رهبران و مشایخ طریقتهای صوفیانه میان مردم، برپایی مجالس خطابه و سماع و وعظ به زبان فارسی و دیگر زبانهای محلی شبهقارﮤ هند و ایمان و اعتقاد به برابری تمام انسانها اسباب موفقیت صوفیه در این امر بوده است. فعالیتهای مشایخ چشتیه و نقشبندیه و شطاریه در تبلیغ اسلام میان هندوان بسیار بود. موعظههای سادﮤ مشایخ، بهویژه دربارﮤ محبت به خداوند و دوستداشتن همسایه، باعث جذب هندوان، بهخصوص جذب افرادی از ﻃﺒﻘﮥ پایین و حتی افراد بیﻃﺒﻘﮥ هند (نجسها)، شد (ندوی، 1384: 287). اهل تصوف سعادت معنوی مردم را وﻇﻴﻔﮥ خود میدانستند. صوفیان بر این عقیده بودند که به موازات حکومت سیاسی که پادشاه و فرمانروایان او محقق میکنند، حکومت معنوی عاﻣﮥ مردم نیز به آنها واگذار شده است (عزیز، 1367: 52تا65). روحیۀ تساهل و تسامح اهل تصوف نیز، در پذیرش صوفیه و گرایش هندوها به اسلام در شبهقارﮤ هند نقش تأثیرگذاری داشت؛ چنان که تعداد بسیاری از مشایخ صوفی، علاوهبر پیروان مسلمان خود، در میان هندوها نیز مریدان فراوانی داشتند؛ به طوری که حتى سلاطین و فرمانروایان محلی هندو برای کسب تبرک یا گرفتن حاجت، به ملاقات آنها میرفتند. (هندوشاه استرآبادی، 1378: 106). به عقیدﮤ چند: «اسلام در زندگی اجتماعی، برابری و آزادی را تبلیغ میکرد و توجهی به نژاد یا طبقه اجتماعی افراد نداشت. این طرز تفکر در آیین هندو نیز تأثیر گذاشت و فکر تازﮤ برابری اجتماعی، نظامهای کهن را در مورد طبقات اجتماعی هندو درهم شکست؛ به طوری که نفوذ اسلام در کلیه شئون زندگی هندیها تعمیم یافت» (چند، 1374: 192). به طور کلی، شیوﮤ زندگی صوفیان در هند و نزدیکی آن با سبک زندگی هندوها، موجب شد برخی از اهالی مناطق شبهقارﮤ هند که با صوفیان مسلمان در ارتباط بودند، برخی از آدابورسوم آنها را بپذیرند. صوفیان در هند نیز، در متقابل و با هدف تعامل با اهالی شبهقارﮤ هند، لباس هندی بر تن میکردند و از برخی آدابورسوم هندیها پیروی میکردند. آنها با این شیوه، سازگاری خود را با جاﻣﻌﮥ هند نشان میدادند. اهل تصوف زمانی که به سرزمین هند وارد شدند، چون در بین هندوان ساکن بودند، آنجا را همانند خاﻧﮥ خود ساختند؛ به طوری که بهتدریج روابط متقابل بین هندوها و مسلمانان موجب تفاهم میان آنها شد. از این زمان، تلاش برای شیوهای تازه از زندگی شروع شد که ﻧﺘﻴﺠﮥ آن ایجاد فرهنگی اسلامیهندی بود که نه به طور کامل اسلامی بود و نه به طور کامل هندو. اقدامات صوفیان مسلمان در کاستن تنفر هندیان از عملکرد نخستین مهاجمان مسلمان اهل تصوف و صوفیان با انجام کارها و اقداماتی و به شیوههای گوناگون، تلاش کردند نفرت و بدبینی هندیها را از عملکرد نخستین مهاجمان مسلمان تاحدود بسیاری از بین ببرند و اسلام عارفانه را که با ویژگیها و خلقوخوی پیروان و مذاهب هندی سازگار بود، به آنها معرفی و عرضه کنند (یاری، 1388: 14). مهمترین اقدامات و رفتارهای صوفیان را که باعث زدودن تنفر هندیان از عملکرد نخستین مهاجمان مسلمان شد، میتوان در نمونههای زیر دستهبندی کرد: . صوفیان با صفای باطن و سلوک انسانی و معنوی، بهتدریج از تنفر ناشی از خشونتها و خونریزیهای مسلمانان جنگجو در بین هندیان کاستند و آنها را با درونمایههای اصیل اسلام آشنا کردند. آنها با زندگی پاک و روحانی خود، مردم را به دین اسلام جلب میکردند و در تبلیغ اسلام، زور و اجبار به کار نمیبردند (قاسمی، 1350: 3). . صوفیان در تبلیغ اسلام، از روشهای خشونتآمیز برای گسترش باورهای خود دوری گزیدند و بهجای توجه به پادشاهان و حاکمان، پناهگاه افراد فقیر و درماندهای بودند که به آنها پناه میآوردند. هندیها از زندگی ساده و بیپیراﻳﮥ صوفیان ﺗﺄثیر میگرفتند. . مشایخ صوفیه تلاش میکردند به زبان خاصی تعلق خاطر نداشته باشند؛ آنها در گسترش زبانهای محلی نیز نقش وافری داشتند و میکوشیدند زبانهای محلی شبهقاره را بیاموزند و با زبان محلی هندیها، با آنها تعامل کنند و ارتباط برقرار کنند. . صوفیانی که در قالب تجار و کاروانهای تجاری وارد سرزمین هند میشدند، با صداقت و امانتداری و پاکدستی در دادوستدها، بر مردمان هند ﺗﺄثیر فراوان میگذاشتند. آنها با رعایت عدالت و انصاف، بر افکار و عقاید هندیهایی که با آنها در تعامل بودند، اثر چشمگیری میگذاشتند (هجویری غزنوی، 1371: 285). . صوفیان در حمایت از بخش روستایی هند مشارکت فعال داشتند و از افراد راندهشده از جامعه حمایت میکردند. . صوفیها به باورهای بومی مردم هند احترام میگذاشتند؛ به طوری که شیوﮤ تبلیغ مبلغان صوفی با مبلغان ادیان هندی قرابت و نزدیکی فراوانی داشت؛ برای نمونه میتوان از برگزاری مجالس سماع در خانقاهها و منازل بزرگان صوفیه، در حکم یکی از شیوههای تبلیغی صوفیان در میان هندوها، نام برد. شیوهای که با استقبال آنها مواجه میشد؛ به گونهای که برخی از شیوخ طریقت سهروردیه نیز به برگزاری مجالس سماع، در جایگاه شیوهای تبلیغی، علاقه نشان میدادند (عصامی سمرقندی، 1948: 117تا120). . صوفیان با مشاورهدادن صحیح به حکومتهای اسلامی هند، آنها را از ستم و بیعدالتی به بومیان هند پرهیز میدادند. به همین علت، ﻃﺒﻘﮥ فرودست جاﻣﻌﮥ هند صوفیان را پناهگاه و ﻣﺄمنی برای خود میدیدند. تعامل اهل تصوف و حاکمان وجه دیگری نیز داشت؛ این گونه که حاکمان اسلامی برای رفع بخشی از نیازها و همچنین تأیید خود، به ایشان مراجعه میکردند. براساس منابع تاریخی، سلطان شمسالدین التتمش و غیاثالدین بلبن و فیروزشاه تغلقی، پیش از رسیدن به سلطنت، تأیید محترمبودن و بزرگی خود را از اهل تصوف دریافت کردند (عفیف، 1385: 28). فیروزشاه تغلقی هم در اثر روابط با مشایخ طریقتهای تصوف، در رسوم و قوانینی که رنگوبوی غیراسلامی داشت، اصلاحات مذهبی انجام داد؛ ازجمله اصلاحات او میتوان به حذف لباسها و ظرفهای طلایی دربار، تنبیه معاندان دین و مدعیان دینی و حذف شکنجههای غیراسلامی اشاره کرد. سلطان فیروزشاه حتی با اثرپذیری از مشایخ صوفی، بسیاری از مالیاتهای غیراسلامی را لغو کرد و به مسائلی مانند رشوه در سیستم اداری رسیدگی کرد (فیروزشاه، 1954: 14). . مشایخ اهل تصوف در چگونگی رفتار اجتماعی و حکومتی سلاطین و حاکمان مسلمان نیز مؤثر بودند. آنها تلاش میکردند فسق و فجور را در جاﻣﻌﮥ هند ریشهکن کنند و سلاطین و حاکمان مسلمان را وادار میکردند عدالت را محور کار خود قرار دهند و با تمام توان، با ظلم و ستم در محدودﮤ قلمرو خود مبارزه کنند (برنی، 1862: 49تا52). . مخالفت صوفیان و رهبران طریقتهای صوفیانه با انحصارگری مذهبی، در جلب آرای هندیان بسیار مؤثر بود. مخالفت صوفیان با هرگونه انحصارگری مذهبی و تسامح و تساهلی که در این زمینه به خرج میدادند، یکی از علتهای موفقیت آنها بود. محتوای دعوت صوفیان عبارت بود از: یگانگی خدا، تساوی حقوق انسانها، تواضع، متخلقشدن به اخلاق الهی، برابری انسانها و رسیدن به خدا از راه کمک به خلق و درماندگان. این محتوای دعوت صوفیان در جامعۀ هند که از نابرابری اجتماعی رنج میبرد، تأثیر فراوان داشت و باعث شد نظر هندیان به صوفیان جلب شود و تنفر آنها از عملکرد نخستین مهاجمان مسلمان از بین رفت (هندوشاه استرآبادی، 1378: 129). . هندیها از جنگ و خونریزی و خشونت بیزار بودند. آنها در بسیاری از مواقع حتی حاضر نبودند برای دفاع از سرزمین خود یا دفاع از شهرها و مردمانشان، به خونریزی و جنگ دست بزنند. به همین علت باید گفت حمله به هند باعث گسترش اسلام در این منطقه نشد و مسلمانان با حمله به هند، تنها سرزمینهایی را به تصرف خود درآوردند؛ البته این امر زمینهساز مهاجرت علما، صوفیان و قشرها مختلف مردم به آن سرزمین شد (ارشاد، 1379: 136). درواقع صوفیان با انجام این کارها و در پیش گرفتن این شیوهها، در بین هندیها تصویر مثبتی از اسلام و مسلمانان به جا گذاشتند و با این شیوه موفق شدند آثار تنفر و بدبینی هندیان را به مهاجمان مسلمان از بین ببرند و آنها را بهسوی اسلام جلب کنند.
نتیجه باتوجه به فرﺿﻴﮥ مطرحشده در این پژوهش، نقش صوفیان در گسترش اسلام در شبهقارﮤ هند بسیار تأثیرگذار بوده است؛ به طوری که صوفیان با بهکارگیری شیوههای سلوک معنوی و احترام به آداب و سنن هندیان، با آنها تعامل مثبتی ایجاد کردند و ذهنیت نخستی را که هندیان از رفتار خشونتآمیز سپاهیان مسلمان داشتند، تاحدود چشمگیری زدودند. بنابراین از مطالب این پژوهش میتوان نکات زیر را در راستای این فرضیه استنباط کرد: بنابر شواهد و قراین و استناد به منابع، نفوذ و گسترش اسلام در شبهقارﮤ هند معلول و محصول فعالیتهای مسالمتآمیز و تعاملهای علمی و فرهنگی گروههایی از صوفیان، عرفا، دانشمندان و بازرگانان مسلمان بوده است. اشتراکهای فکری تصوف با ادیان و آیینهای هندی، سلوک انسانی و معنوی صوفیان، دادوستدهای طریقتهای صوفیانه با ادیان هندی و بهویژه دوریگزیدن از روشهای تحکمآمیز و همراه با خشونت، باعث شد ذهنیت جاﻣﻌﮥ هندی به عملکرد نخستین مهاجمان مسلمان واردشده به هند تغییر کند؛ بهعلاوه پیامدهای منفی لشکرکشیهای نظامی را تاحد چشمگیری از بین برد. این دستاوردها را میتوان از مهمترین عوامل موفقیت صوفیان در گسترش اسلام در شبهقارﮤ هند دانست. همچنین میتوان نتیجه گرفت صوفیان مسلمان و پیروان طریقتهای صوفیانه زمانی که در مقام مهاجر یا مبلغ وارد شبهقارﮤ هند شدند، در تعامل و تقابل با فرهنگ و تمدن جاﻣﻌﮥ هند، هم از آن ﺗﺄثیر پذیرفتند و هم بر آن ﺗﺄثیر گذاشتند. شیوﮤ زندگی و فعالیت صوفیان مسلمان در هند نیز موجب تزﻛﻴﮥ ذهنی بسیاری از بومیان هند شد و تصویر مثبت و عارفانهای از اسلام را که با ویژگیهای پیروان ادیان و مذاهب هند سازگار بود، به مردم آن منطقه معرفی و عرضه کرد. اهل تصوف از تسلط غوریان تا گورکانیان، در قالب سلسلههای گوناگون همچون چشتیه، سهروردیه، نقشبندیه، قادریه، کبرویه و... در اسلامپذیری بومیان هند نقش پررنگی بهعهده داشتند. صوفیان در کنار حاکمان شبهقارﮤ هند و بهویژه سلاطین مسلمان دهلی، با تسامح و تعامل با فرمانروایان و بومیان هند، موجبات گسترش اسلام در شبهقارﮤ هند را فراهم کردند. پینوشت 1. ازمشایخ چشتیه که با معینالدین چشتی به هند آمد و مدتی در لاهور و ملتان به سر برد و درنهایت، به دستور معینالدین چشتی به دهلی آمد (بداونی، 1379: 61). 2. محمدبناحمدبنعلی بداونی بخارایی، معروف به نظام دهلوی، از مریدان فریدالدین شکرگنج بود (بداونی، 1379: ۶١). 3. ﻣﺆسس سلسله غلامشاهیان بود (رضوی، 1380: 331). | ||
مراجع | ||
کتابنامه الف. کتاب 1. آرنولد، سرتوماس، (1358)، چگونگی گسترش اسلام، ترجمه ابوالفضل عزتی، تهران: دانشگاه تهران. 2. آریا، غلامعلی، (1382)، طریقة چشتیه در هند و پاکستان، تهران: زوار. 3. ابناثیر، عزالدین، (1370)، الکامل فی التاریخ؛ تاریخ کامل، پیشگفتار مترجم، ترجمه سیدمحمدحسین روحانی، ج1، تهران: اساطیر. 4. ارشاد، فرهنگ، (1379)، مهاجرت تاریخی ایرانیان به هند، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. 5. الامام، سیدمطیع، (1372)، شیخ شرفالدین احمدبنیحیی منیری و سهم او در نثر متصوفانه فارسی، اسلامآباد: مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان. 6. انوشه، حسن، (1375)، دانشنامه ادب فارسی، به سرپرستی حسن انوشه، ج4 در شبهقارﮤ هند (هند، پاکستان، بنگلادش)، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. 7. بداؤنی، عبدالقادر، (1379)، منتخبالتواریخ، به کوشش احمدعلی و توفیق سبحانی، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. 8. بدوی، عبدالرحمن، (1375)، تاریخ تصوف اسلامی از آغاز تا پایان سده دوم هجری، قم: دفتر نشر معارف اسلامی. 9. برنی، ضیاءالدین، (1862م)، تاریخ فیروزشاهی، تصحیح مولوی سیداحمدخان صاحب، کلکته: آسیاتک سوسیئتی بنگاله. 10. بولاغ دهلوی، محمد، (1376)، مطلوبالطالبین، تصحیح نکهت عابد حسینی، تهران: دانشگاه تهران. 11. بیرونی، ابوریحان، (1362)، تحقیق ماللهند، تصحیح منوچهر صدوقی، ج1، تهران: سها. 12. توفیقى، حسین، (1389)، آشنایى با ادیان بزرگ، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت). 13. جامی، نورالدین عبدالرحمان، (1370)، نفحاتالانس من حضراتالقدس، به کوشش محمود عابدی، تهران: اطلاعات. 14. جوانی، حجتالله، (1378)، تصوف در شبهقارﮤ هند، دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حدادعادل، ج7، تهران: علم. 15. جوزجانی، ابوعمرمنهاجالدین عثمانبنسراج، (1363)، طبقات ناصری، به کوشش عبدالحی حبیبی، ج1، تهران: دنیای کتاب. 16. چشتی، اللهدیه، (1385)، سیرالاقطاب، به کوشش محمدسرور مولایی، تهران: علم. 17. چند، تارا، (1374)، ﺗﺄثیر اسلام در فرهنگ هند، ترجمه علی پیرنیا و عزالدین عثمانی، تهران: پاژنگ. 18. حسنی، عبدالحی، (1350)، نزههالخواطر و بهجهالمسامع و النواظر، ج1، حیدرآباد: مطبعة مجلس دایرةالمعارف عثمانیه. 19. حکمت، علیاصغر، (1337)، نقش پارسی بر احجار هند، تهران: تابان. 20. دهلوی کشمیری، محمدصادق، (1988م)، کلماتالصادقین، تصحیح محمدسلیم اختر، اسلامآباد: مرکز تحقیات فارسی ایران و پاکستان. 21. رحمان، علی، (1914)، تذکره علمای هند، لکنهو: مجمع ذخایر اسلامی. 22. رضوی، میرسعادتعلی، (1357ق)، کلامالملوک، حیدرآباد: مجلس اشاعات دکن، محفوظات. 23. رضوی، سیداطهرعباس، (1380)، تاریخ تصوف در هند، ترجمه محمدمنصور معتمدی، تهران: دانشگاهی. 24. ----------------، (1376)، شیعه در هند، ترجمه مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم. 25. زرینکوب، عبدالحسین، (1362)، ارزش میراث صوفیه، تهران: دانشگاهی. 26. سبحانی، توفیق، (1377)، نگاهی به تاریخ زبان و ادب فارسی در هند، شورای زبان و ادبیات فارسی، تهران: اساطیر. 27. سجزی دهلوی، حسن، (1385)، فؤایدالفؤاد، تصحیح توفیق سبحانی، تهران: زوار. 28. سیهرندی، یحییبناحمدعبدالله، (1382)، تاریخ مبارکشاهی، مصحح محمد هدایت حسین، تهران: اساطیر. 29. شیخعطار، علیرضا، (1381)، دین و سیاست مورد هند، تهران: وزارت خارجه. 30. عزیز، احمد، ( 1367)، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران: کیهان. 31. عصامی سمرقندی، عبدالملک، (1327ش/ 1948م)، فتوحالسلاطین، هند: دانشگاه مدرس. 32. عفیف، شمس سراج، (1385)، تاریخ فیروزشاهی، تصحیح ولایت حسین، تهران: اساطیر. 33. فیروزشاه تغلقی، (1954م)، فتوحات فیروزشاهی، تصحیح عبدالرشید مسلم، تهران: اساطیر. 34. قاسمی، جعفر، (1350)، ﺗﺄثیر معنوی ایران در پاکستان، بیجا: اداره اوقاف پنجاب لاهور. 35. کیائینژاد، زینالدین، (1389)، سیر عرفان در اسلام، تهران: الشراقی. 36. مجتبایی، فتحالله، (1367)، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، «اسلام در شبهقارﮤ هند و پاکستان»، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ج8، تهران: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی. 37. محدث دهلوی، عبدالحق، (1383)، اخبارالاخیار، تصحیح علیم اشرف، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. 38. مدرس تبریزی، محمدعلی، (1369)، ریحانةالادب، تهران: زوار. 39. میرآخوندی، قاسم، (1389)، تراژدی حلاج در متون کهن، تهران: شفیعی. 40. میرخورد، محمدبنمبارک علوی کرمانی، (1357)، سیرالاولیاء، اسلامآباد: مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان. 41. هجویری غزنوی، ابوالحسن علی بن بی علی عثمانی جلایی، (1371)، کشفالمحجوب، ترجمه و تصحیح ژوکوسفکی و مقدمه دکتر قاسم انصاری، تهران: طهوری. 42. هندوشاه استرآبادی، محمدقاسم، (1378)، تاریخ فرشته، همراه با تصحیح و تعلیقات محمدرضا نصیری، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. 43. یاری، سیاوش، (1388)، تاریخ اسلام در هند، قم: ادیان. ب. مقاله 1. آریا، غلامعلی، (1386)، «اسلام در شبهقارﮤ هند و پاکستان»، نامه الهیات، ش1، ص37تا48. 2. رضوی، سیداطهرعباس، (1386)، «تصوف در شبهقارﮤ هند»، فصلنامه مطالعات شبهقاره، ترجمه فاطمه شاهحسینی، زاهدان: مطالعات شبهقاره، ش10، ص39تا46. 3. عالمی، خدیجه و مظهر ادوای و حسین نظری، (1394)، «نقش تصوف در ترویج رویکردهای اسلامی در حکومت سلاطین دهلی (قرون7تا10 هجری قمری)»، شبه قاره (ویژهنامه فرهنگستان)، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ش5، ص15تا36. 4. ندوی، سلیمان، (1384)، «رابطه بازرگانی مسلمانان با هندوستان»، قم: فصلنامه تاریخپژوهان، ترجمه علی بحرانیپور، ش1، ص11تا82. 5. یاری، سیاوش، (1388)، «گسترش نفوذ دین اسلام در شبهقارﮤ هند از قرن اول تا پنجم ه.ق»، پژوهشهای تاریخی (علمی-پژوهشی) دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، ش1، ص142تا129. ج. لاتین 1. Trimingham,Spencer, (1973), The Sufi Orders in Islam, London, Oxford University Press. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,566 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 525 |