تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,659 |
تعداد مقالات | 13,577 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,261,420 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,312,283 |
نقش کیفیت حسابرسی بر رابطۀ بین عدم تقارن اطلاعاتی و ابعاد آگاهیدهندگی و فریبندگی مدیریت سود | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نشریه پژوهش های حسابداری مالی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 3، دوره 12، شماره 1 - شماره پیاپی 43، فروردین 1399، صفحه 19-38 اصل مقاله (1011.61 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/far.2020.118604.1499 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سمیرا جودی1؛ غلامرضا منصورفر* 2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1گروه حسابداری، دانشکده اقتصاد و مدیریت، دانشگاه ارومیه، ارومیه، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2ارومیه، دانشگاه ارومیه، دانشکده اقتصاد و مدیریت، گروه حسابداری | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
هدف اصلی پژوهش حاضر، بررسی ارتباط بین عدم تقارن اطلاعاتی با ابعاد مختلف مدیریت سود از حیث آگاهیدهندگی و فریبندگی آن با لحاظکردن نقش تعدیلگری کیفیت حسابرسی است. برای اندازهگیری کیفیت حسابرسی به کمک روش تحلیل عاملی، یک شاخصی ترکیبی با استفاده از متغیرهای دورۀ تصدی حسابرس، اندازۀ مؤسسۀ حسابرسی، اقلام تعهدی اختیاری و تخصص حسابرس در صنعت ساخته شد. برای اندازهگیری عدم تقارن اطلاعاتی نیز از قیمت پیشنهادی خرید و فروش سهام استفاده شده است. برای آزمون فرضیههای پژوهش، تعداد 106 شرکت در بازه زمانی 1388 تا 1396 بررسی شدند. نتایج نشان میدهند عدم تقارن اطلاعاتی تأثیر منفی بر مدیریت سود آگاهیدهنده و تأثیر مثبت بر مدیریت سود فریبنده دارد. همچنین نتایج بهدستآمده نشان میدهند وجود کیفیت حسابرسی، شدت تأثیر منفی عدم تقارن اطلاعاتی بر مدیریت سود آگاهیدهنده و شدت تأثیر مثبت عدم تقارن اطلاعاتی بر مدیریت سود فریبنده را تا حد چشمگیری کاهش میدهد | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مدیریت سود آگاهیدهنده؛ مدیریت سود فریبنده؛ عدم تقارن اطلاعاتی؛ کیفیت حسابرسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
در ﻣﻮاﻗﻌﯽ ﮐﻪ واﺣﺪﻫﺎی ﺗﺠﺎری ﺑﻪ ﻟﺤﺎظ اﻗﺘﺼﺎدی دﭼﺎر ﻧﻮﺳﺎن میشوند، ﻣﺪﯾﺮان ﺑﺮای ﺳﺎﻣﺎنﺑﺨﺸﯿﺪن ﺑﻪ اوﺿﺎع ﺷﺮﮐﺖ ﺗﻼش میکنند رﻗﻢ ﺳﻮد ﻣﻨﻌﮑﺲﺷﺪه در ﺻﻮرتﻫﺎی ﻣﺎﻟﯽ را ﺑﻪﻃﻮر ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﯾﺎ ﻏﯿﺮﻣﺴﺘﻘﯿﻢ دستکاری کنند و ﻣﻮﺟﺐ ﻣﺜﺒﺖ ﺷﺪن ﻧﮕﺎه اﺳﺘﻔﺎدهﮐﻨﻨﺪﮔﺎن از ﺻﻮرتﻫﺎی ﻣﺎﻟﯽ ﺷﻮﻧﺪ. ﻣﺠﻤﻮعۀ اﯾﻦ اﻗﺪامﻫﺎ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﺳﻮد ﺗﻌﺒﯿﺮ میشود. لو [50] از سرمایهگذاران، اعتباردهندگان، قانونگذاران، مشتریان و رقبا بهعنوان قربانیان مدیریت سود یاد میکند. در این میان، یکی از مهمترین عواﻣـﻞ ﻣﺤﺪودﻛﻨﻨـﺪۀ ﻣـﺪﻳﺮﻳﺖ ﺳﻮد، میزان دسترسی افراد مختلف برونسازمانی و درونسازمانی به اطلاعات مرتبط با عملکرد شرکت است [26]. به هر میزان ﻛﻪ ﻧﻈﺎرت منابع خارج از سازمان ﺑﺮ ﺳﻮدآوری و ﻋﻤﻠﻜﺮد ﺷﺮﻛﺖﻫﺎ ﻣﻮﻓﻖ ﻋﻤﻞ ﻛﻨﻨﺪ، ﻋﺪم ﺗﻘﺎرن اﻃﻼﻋﺎﺗﻲ ﺑﻴﻦ ﻣﺪﻳﺮان و سهامداران ﻛﺎﻫﺶ و درﻧﺘﻴﺠـﻪ، انگیزۀ ﻣـﺪﻳﺮان ﺑﺮای ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﺳﻮد ﻛﺎﻫﺶ مییابد. همچنین، هرچه میزان ﻋﺪم ﺗﻘـﺎرن اﻃﻼﻋـﺎﺗﻲ ﺑﺎﻻ باشد، ذیﻧﻔﻌﺎن ﺧﺎرﺟﻲ، اﻃﻼﻋﺎت ﻻزم و ﻛﺎﻓﻲ ﺑﺮای ﻧﻈﺎرت ﺑﺮ ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ندارند؛ درنتیجه، علاقهمندی ﺑﺮای ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﺳﻮد بیشتر میشود و مدیر ﺑﻪ دﻟﻴـﻞ ﻓﺎصلۀ اﻃﻼﻋـﺎﺗﻲ ﻣﻮﺟـﻮد، از رﻫﮕﺬر دﺳـتکاری در ﺳﻮد ﺑﻪ اﻫﺪاف ﺧﻮد میرسد [19]. ﻋــﺪم ﺗﻘــﺎرن اطلاعاتی ﻣﻴــﺎن ﻣــﺪﻳﺮﻳﺖ و سرمایهگذاران، حاکی از آن است که همگان بهطور یکسان به اطلاعات دسترسی ندارند و مدیریت بنا به موقعیت خود دارای اطلاعات بیشتری نسبت به دیگران است. این بدان معنی است که تصمیمات اقتصادی افراد خارج از سازمان با ریسک اطلاعاتی همراه بوده است و درنتیجه، زیانهای چشمگیری را به وجود میآورد [31]. هرچه اطلاعات محرمانه بیشتر باشد، دامنۀ تفاوت قیمتهای پیشنهادی خرید و فروش سهام بین سرمایهگذاران افزایش مییابد و درنتیجه، بازده سرمایهگذارانی که به اینگونه اطلاعات دسترسی ندارند، کاهش خواهد یافت [46]. بر اساس این، عدم تقارن اطلاعاتی عامل اصلی در هدایت مدیران به سمت مدیریت سود است [20]. در این میان، یکی از مکانیزمهای تأثیرگذار بر کاهش عدم تقارن اطلاعاتی بین مالکان و سرمایهگذاران و جلوگیری از دستکاری سود توسط مدیران، وجود حسابرسی با کیفیت بالا در شرکتها است [39]. به عقیدۀ جنسن [42]، حسابرسی مکانیزم نظارتی است که منافع مدیر با سهامداران را به هم نزدیک میکند و عامل بازدارندۀ مدیران برای دستکاری سود است؛ بنابراین، به نظر میرسد هرچه کیفیت حسابرس و حسابرسی بالاتر باشد، کیفیت اطلاعات ارائهشدۀ شرکتها نیز بالاتر خواهد بود؛ درنتیجه، انتظار میرود شرکتهای حسابرسیشدۀ مؤسسات بزرگ و متخصص در صنعت، تمایل به ارائۀ سودهای مربوطتر و با کیفیت بالاتری در صورتهای مالی داشته باشند که در نتیجۀ آن، کیفیت گزارشگری مالی، افزایش و میزان مدیریت سود، کاهش خواهد یافت [32]. نکته درخور توجه اینکه مدیریت سود دارای جنبههای ﻣﺜﺒﺖ و ﻣﻨﻔﯽ اﺳﺖ. به جنبۀ ﻣﺜﺒﺖ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﺳﻮد، مدیریت سود آگاهیدهنده نیز گفته میشود که ﺷﺎﻣﻞ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖهایی اﺳﺖ ﮐﻪ در ﭼﺎرﭼﻮب ﻗﻮاﻧﯿﻦ و اﺧﻼق ﺣﺮﻓﻪای ﻗﺮار میگیرد. اﯾﻦ در ﺣﺎﻟﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ جنبۀ ﻣﻨﻔﯽ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﺳﻮد که به مدیریت سود فریبنده معروف است، میتواند جامۀ ﻓﺮﯾﺐآﻣﯿﺰی ﺑﺮ ﺗﻦ ﮐﻨﺪ و ﺑﻪ ﺗﻘﻠﺐ ﻣﺪﯾﺮان ﺷﺮﮐﺖ در ﮔﺰارﺷﮕﺮی و ﻓﺴﺎد در ﺷﺮﮐﺖﻫﺎ ﻣﻨﺠﺮ ﺷﻮد [49]. هرچند در مطالعات گذشته تأثیر عدم تقارن اطلاعاتی بر مدیریت سود بهخوبی بررسی شده [1- 3- 57- 54- 47- 16]، بررسی نویسندگان مقاله حاضر نشان میدهد تفکیک مدیریت سود به ابعاد مختلف آن از حیث آگاهیدهنده و فریبنده و نحوۀ تأثیرپذیری آنها از عدم تقارن اطلاعاتی در مطالعات پیشین بررسی نشده است؛ بلکه این موضوع صرفاً از دید مدیریت سود واقعی و تعهدی بررسی شده است؛ بنابراین، پژوهش حاضر به دنبال پاسخ به این سؤال اساسی است که با توجه به تفاوت اساسی و کارکردهای مختلف مدیریت سود آگاهیدهنده و فریبنده، آیا عدم تقارن اطلاعاتی بر هر دو نوع مدیریت سود تأثیرگذاری یکسانی دارد؛ زیرا در مدیریت سود آگاهیدهنده، مدیر به دنبال منافع شخصی خود نیست و منافع سهامداران را نیز در نظر میگیرد؛ ولی در مدیریت سود فریبنده، هدف مدیر صرفاً افزایش منافع خود است؛ بنابراین، پژوهش حاضر در پی یافتن پاسخ به این سؤال است که نحوۀ اثرگذاری عدم تقارن اطلاعاتی بر مدیریت سود آگاهیدهنده و فریبنده چگونه است و چه تفاوتهایی باهم دارند. همچنین، با فرض تأثیرگذاری منفی عدم تقارن اطلاعاتی بر مدیریت سود آگاهیدهنده و تأثیرگذاری مثبت بر مدیریت سود فریبنده و با عنایت به اینکه کیفیت حسابرسی میتواند بهعنوان مکانیزم قوی و کارآمد، شدت اثر عدم تقارن اطلاعاتی بر مدیریت سود را کاهش دهد، پژوهش حاضر به دنبال بررسی این موضوع اساسی است که نقش تعدیلگری کیفیت حسابرسی بر رابطۀ بین عدم تقارن اطلاعاتی و ابعاد مختلف مدیریت سود، زمانی که از نوع آگاهیدهنده است با شرایطی که مدیر بهصورت فریبنده به دستکاری سود اقدام میکند، به چه صورت خواهد بود. براساس بررسیهای صورتگرفته، این پژوهش در نوع خود برای نخستینبار انجام گرفته است و نتایج آن میتواند برای بازیگران بازارهای مالی استفاده شود.
مبانی نظری و پیشینۀ پژوهش منظور از ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﺳﻮﺩ، ﺩﺳﺘﻜﺎﺭﻱ ﺳﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﺤﺪﻭدۀ ﺍﺻﻮﻝ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪشدۀ ﺣﺴﺎﺑﺪﺍﺭﻱ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﺭﺥ میدهد ﻛﻪ ﻣﺪﻳﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﮔﺰﺍﺭﺵﻫﺎﻱ ﻣﺎﻟﻲ ﻭ ﺳﺎﺧﺘﺎﺭ ﻣﻌﺎﻣﻼﺕ برای ﺗﻐﻴﻴﺮ ﮔﺰﺍﺭﺵﻫﺎﻱ ﻣﺎﻟﻲ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ میکنند ﻭ ﻣﻮﺟﺐ ﮔﻤﺮﺍﻫﻲ ﺳﻬﺎﻣﺪﺍﺭﺍﻥ ﺩﺭبارۀ ﻋﻤﻠﻜﺮﺩ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﻱ ﺷﺮﻛﺖ ﻭ ﺗﺄﺛﻴﺮ ﺑﺮ ﻧﺘﺎﻳﺞ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩﻫﺎﻱ ﻣﻨﻌﻘﺪﻩ ﺑﺮﺍﺳﺎﺱ ﺍﺭﻗﺎﻡ ﺣﺴﺎﺑﺪﺍﺭﻱ میشوند. ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺭﻭﺵﻫﺎﻱ ﺣﺴﺎﺑﺪﺍﺭﻱ، ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ، ﺍﻧﻌﻄﺎﻑﭘﺬﻳﺮﻱ ﻻﺯﻡ ﺑﺮﺍﻱ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﺳﺘﺎﻧﺪﺍﺭﺩﻫﺎﻱ ﺣﺴﺎﺑﺪﺍﺭﻱ ﺩﺭ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﻋﻤﻠﻜﺮﺩ ﻣﺎﻟﻲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ میآورد. ﺍﻳﻦ ﺍﻧﻌﻄﺎﻑﭘﺬﻳﺮﻱ، ﻓﺮﺻﺖ ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﺳﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺪﻳﺮﺍﻥ ﻓﺮﺍﻫﻢ میکند [64]. مدیریت سود به اشکال مختلف ازجمله ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕﻫﺎﻱ ﻣﺎﻟﻲ، انجام ﻣﻌﺎﻣﻼﺕ ﺻﻮﺭﻱ (ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺜﺎﻝ، ﺗﺄﺧﻴﺮ ﺩﺭ ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ ﻓﺮﻭﺵ)، ﻧﻘﺾ ﻣﻘﺮﺭﺍﺕ ﻭ ﺍﺳﺘﺎﻧﺪﺍﺭﺩﻫﺎﻱ ﺣﺴﺎﺑﺪﺍﺭﻱ ﻳﺎ حتی ﺑﺪﻭﻥ ﻧﻘﺾ ﺍﺳﺘﺎﻧﺪﺍﺭﺩﻫﺎﻱ ﺣﺴﺎﺑﺪﺍﺭﻱ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﻮﺩ. ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺁﻳﻨﺪ میتواند ﺑﺪﻭﻥ (ﺑﺎ ﻧﻘﺾ) ﺍﺳﺘﺎﻧﺪﺍﺭﺩﻫﺎﻱ ﺣﺴﺎﺑﺪﺍﺭﻱ ﻭ ﻣﻘﺮﺭﺍﺕ، ﺑﺎ ﻫﺪﻑ ﺿﺮﺑﻪﺯﺩﻥ ﺑﻪ ﻛﺴﻲ ﻳﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﺷﺨﺼﻲ ﺍﻧﺠﺎﻡ شود [36]. بهطور کلی، مدیریت سود از دو دیدگاه متفاوت و مجزا بررسی میشود. براساس دیدگاه اول، اگر مدیران با اطلاع از آیندۀ شرکت از دانش مالی و مدیریتی، برای انتقال ارزیابی خود از سودهای آتی استفاده کنند، هموارسازی سود از لحاظ پیشبینی سودهای آتی مفیدتر خواهد بود [53]. به عبارت دیگر، این نوع هموارسازی سود باعث میشود مدیران، اطلاعات مفیدی در رابطه با شرکت، بهمنظور بهبود پیشبینی جریان نقدی آتی ارائه دهند. در این حالت، سود شرکتهایی که مدیران هموار کردهاند، با استفاده از سودهای گذشته دارای قابلیت پیشبینی بیشتری است. در این صورت، هموارسازی سود از نوع آگاهیدهنده[1] و حاوی اطلاعات مفید خواهد بود. در دیدگاه دوم، مدیران بیآنکه دارای اینگونه اطلاعات از وضعیت آتی شرکت باشند، سودهای شرکت را به صورتی غیرواقعی گزارش میکنند. این نوع از هموارسازی سود دردسرساز خواهد بود؛ زیرا بروز مشکلات در واحدهای دارای عملکرد ضعیف، در آیندهای نزدیک خطرناک است و پنهانکردن مشکلات با هموارسازی سود، کتمان واقعیتی است که سرانجام آن، همچون شرکت انرون خواهد بود [8]. در این صورت، هموارسازی سود از نوع فریبنده[2] خواهد بود. در ﺷﺮاﻳﻂ ﻋﺪم ﺗﻘﺎرن اﻃﻼﻋﺎﺗﻲ ﺑﺮوز ﭘﺪﻳﺪۀ ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﺳﻮد ﺗﺴـﻬﻴﻞ میشود؛ زﻳـﺮا ﻣـﺪﻳﺮان میتوانند برای اﻓﺰاﻳﺶ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﺧﻮد ﺑﺎ ﻫﺰﻳﻨۀ سهامداران، فرصتطلبی بیشتری داشته باشند. درحقیقت، سهامداران نمیتوانند بهطور کامل عملکرد شرکت را مشاهده کنند و به همین دلیل، در محیطی که اطلاعات کمتری نسبت به مدیران دارند، تصمیمگیری میکنند. در چنین محیطی، مدیران بهتر قادرند سودهای گزارششده را مدیریت کنند. هنگامی که عدم تقارن اطلاعاتی زیاد است، ذینفعان، منابع، انگیزه و دسترسی به اطلاعات مربوط برای نظارت بر عملکرد و اعمال مدیران ندارند؛ بنابراین پدیدۀ مدیریت سود شایعتر است [57، 61]. مدلهای تحلیلی نشان دادند وجود عدم تقارن اطلاعاتی بین مدیران و سهامداران، شرط ضروری برای عملیات مدیریت سود است [30- 58- 26]. علاوه بر این، ریچاردسون [54] شواهد تجربی را ارائه کرد؛ مبنی بر اینکه هرچه عدم تقارن اطلاعاتی بین مدیریت و سهامداران بیشتر باشد، احتمال مدیریت اقلام تعهدی بیشتر خواهد بود. او مدعی شد میزان عدم تقارن اطلاعاتی که از طریق دامنۀ خرید و فروش و پراکندگی پیشبینی تحلیلگران اندازهگیری میشود، با درجۀ مدیریت سود رابطۀ مثبت دارد. ﻣﺤﺘﻮای ﺷﻮاﻫﺪ ﺗﺠﺮﺑﻲ ﻣﻮﺟﻮد در ادﺑﻴﺎت پژوهش مربوط به رابطۀ عدم تقارن اطلاعاتی و مدیریت سود تا اندازهای مبهم و دو پهلو است؛ زیرا مدیریت سود مدیران با اهداف متفاوتی انجام میگیرد. طبق نظر پرونیست ]53[، اگر مدیریت سود با هدف آگاهیدهندگی صورت بگیرد، مدیریت سود در شرکتهایی کاهش مییابد که عدم تقارن اطلاعاتی بالاتری دارند؛ زیرا وجود تضاد منافع، در مدیران انگیزۀ لازم را ایجاد میکند که از مدیریت سود آگاهیدهنده به نفع خودشان استفاده کنند. به عبارتی، میزان مدیریت سود آگاهیدهنده با شدت عدم تقارن اطلاعاتی رابطۀ منفی دارد؛ اما در صورتی که مدیریت سود در جهت منافع شخصی مدیران باشد، انتظار میرود شرکتهای دارای عدم تقارن اطلاعاتی بالا، از مدیریت سود فریبنده بیشتری برخوردار باشند؛ به دلیل اینکه مدیران، مدیریت سود را در جهت منافع شخصی خود انجام میدهند [53]. در بسیاری از موارد و به دلیل تضاد منافع بین گروههای ذینفع، هدف تهیهکنندگان اطلاعات مالی، با استفادهکنندگان آنها یکسان نیست. در چنین شرایطی، راهکارها و ابزارهایی اهمیت ویژه مییابند که ازطریق آنها تضاد منافع بهوجودآمده به نوعی تعدیل شود و مشکلات نمایندگی به حداقل ممکن برسند. از میان این ابزارها، استفاده از خدمات افراد صاحبنظر باصلاحیت و مستقل برای اعتباردهی به اطلاعات حسابداری، نمود گستردهای در جامعه پیدا کرده و شایان توجه اقشار مختلفی از تصمیمگیرندگان مالی و اقتصادی قرار گرفته است. همچنین، رسواییهای مالی اواخر دهه 1990 و اوایل دهه 2000 باعث بیاعتمادی سرمایهگذاران به گزارشات مالی شد که شرکتهای عام ارائه میکردند. برای این منظور، حسابرسی با کیفیت بالا بهمنزلۀ مکانیزمی هوشیار و اثربخش برای تعدیل تضاد منافع بین گروههای مذکور شایان توجه قرارگرفته است تا از منصفانهبودن اطلاعات مندرج در صورتهای مالی و قابلیت اعتماد به آنها اطمینان معقولی ایجاد شود [4، 16]. تردید حرفهای حسابرس و رسیدگیهای اضافی موجب کیفیت بالای حسابرسی میشود که این موجب کاهش احتمال دستکاری اطلاعات مالی میشود و احتمال تحریف صورتهای مالی را کاهش میدهد [23]. در این میان، دورۀ تصدی حسابرس باعث مطرحشدن استدلالهایی ازسوی مخالفان و موافقان این پدیده شد. موافقان محدودکردن دورۀ تصدی حسابرس، بر جنبۀ استقلال حسابرس تأکید دارند که ادعا میکنند در رابطههای طولانیمدت حسابرس با صاحبکار، استقلال حسابرس خدشهدار میشود. نیز مخالفان تغییر حسابرس بر ضعف اطلاعاتی حسابرس در مدت کوتاه تصدی حسابرس تأکید میکنند و معتقدند چرخش اجباری باعث به وجود آمدن ضعف اطلاعاتی حسابرس در نتیجۀ افزایش عدم تقارن اطلاعاتی حسابرسی با صاحبکار و کیفیت گزارش حسابرس میشود [9]. مایزر و همکاران [52] دورۀ تصدی حسابرس را تعداد سالهایی تعیین میکنند که حسابرسان در شرکت صاحبکار حسابرساند. با توجه به این تعریف، ارتباط حسابرسان با صاحبکار هم میتواند شامل حسابرسانی باشد که دورۀ تصدی و مراقبت حرفهای آنها مدت کوتاهی است و اطلاعات خاص مشتری را برای کیفیت بالاتر حسابرسی در اختیار ندارند و حسابرسانی که دورۀ تصدی آنها بیش از 4 سال است و شرکتهایی را با کیفیت گزارشگری مالی بالا حسابرسی میکنند تا کیفیت حسابرسی را بالا ببرند. حسابرسی که مدت زمان بیشتری با صاحبکار خود قرارداد داشته باشد، باعث خواهد شد شناخت بیشتری نسبت به صاحبکار پیدا کند و تخصص او در صنعت خاص افزایش یابد [33]. از دیدگاه الزوبی [19]، شرکتهای حسابرسی بزرگتر گرایش بیشتری به شناسایی اشتباه مدیر دارند؛ زیرا ممکن است این شرکت بهطور مؤثر با شرکتهای حسابرسی بالاتر و بزرگتر دیگری حسابرسی شوند؛ بنابراین، شرکتهای حسابرسی بزرگ برای دفاع از شهرت خود و رفع مسئولیت قانونی، محافظهکار خواهند بود و از استفاده از تعهدات غیرقانونی مشتریان جلوگیری میکنند. شرکتهای حسابرسی بزرگ میزان مدیریت سود را کاهش میدهند. طبق نظر روسمین [56]، مؤسسات بزرگ حسابرسی دارای تجارب بیشتر، فنآوری، منابع انسانی و سرمایهاند که باعث میشود آنها به حسابرسیهایی با کیفیت بالاتر بپردازند. تخصص در صنعت حسابرس، معیار درخور توجه دیگری از کیفیت حسابرسی است. مطالعات اخیر نشان میدهد شرکتهای دارای حسابرس متخصص از کیفیت گزارشگری بالاتری برخوردارند [35]. استقلال حسابرسی با تأثیر از هزینههای حسابرسی، پیوند اقتصادی بین حسابرسان و صاحبکاران را بهبود میبخشد. حقالزحمه حسابرس میتواند بر استقلال حسابرس تأثیر بگذارد. استقلال آسیبپذیر باعث کاهش کیفیت حسابرسی و مدیریت سود بیشتر و به ضعف کیفیت گزارشگری مالی منجر میشود [19]. انتظار میرود بالابودن کیفیت حسابرسی با کاهش تضاد منافع بین مدیران و سهامداران، بر میزان مدیریت سود آگاهیدهنده تأثیر مثبت و بر میزان مدیریت سود فریبنده تأثیر منفی داشته باشد. به عبارت دیگر، انتظار بر آن است که وجود حسابرسی با کیفیت بالا، شدت تأثیر منفی عدم تقارن اطلاعاتی بر مدیریت سود آگاهیدهنده و شدت تأثیر مثبت بر مدیریت سود فریبنده را تا حد چشمگیری کاهش دهد. در اﻳﺮان ﻧﻴﺰ اﮔﺮﭼﻪ در راﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﺗـأﺛﻴﺮ ﻋـﺪم ﺗﻘـﺎرن اﻃﻼﻋـﺎﺗﻲ ﺑـﺮ ﻣـﺪﻳﺮﻳﺖ ﺳـﻮد آگاهیدهنده و فریبنده با تعدیلگری کیفیت حسابرسی تحقیقی اﻧﺠﺎم ﻧﺸﺪه، دربارۀ ارتباط عدم تقارن اطلاعاتی و مدیریت سود واقعی و تعهدی و ارتباط عدم تقارن اطلاعاتی و کیفیت حسابرسی بهصورت جداگانه پژوهشهایی انجام شده است. فتاحی نافچی و فاضل دهکردی [11] در پژوهشی به بررسی تأثیر کیفیت حسابرسی بر مدیریت سود مبتنی بر اقلام تعهدی و مدیریت سود واقعی شرکتهای پذیرفتهشده در بورس اوراق بهادار تهران پرداختند. نتایج پژوهش آنها نشان میدهند با افزایش کیفیت حسابرسی، مدیریت سود روند کاهشی دارد و استقلال حسابرس و اندازۀ مؤسسۀ حسابرسی در مقایسه با دیگر مؤلفههای اندازهگیری کیفیت حسابرسی، تأثیرگذارتر و دارای ارتباط منفی و معناداری با مدیریت سود مبتنی بر اقلام تعهدی و نیز مدیریت سود واقعی هستند. بهبهانینیا و معصومی [4] نقش کیفیت حسابرسی را در کاهش عدم تقارن اطلاعاتی بررسی کردند. نتایج پژوهش آنها حاکی از تأثیرنداشتن کیفیت حسابرسی بر کاهش عدم تقارن اطلاعاتی در بازار سرمایه است. در پژوهشی باباجانی و همکاران [3] با استفاده از اطلاعات 119 شرکت در بازه زمانی 1380 الی 1388 رابطۀ بین عدم تقارن اطلاعاتی و مدیریت سود را بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که عدم تقارن اطلاعاتی تأثیر مثبت و معناداری بر مدیریت سود دارد. ثقفی و همکاران [5] رابطۀ بین مدیریت سود و عدم تقارن اطلاعاتی را در شرایط نااطمینانی محیطی بررسی کردند. یافتههای پژوهش آنها نشان میدهند متغیرهای مدیریت سود و نااطمینانی محیطی با عدم تقارن اطلاعاتی رابطۀ معناداری دارد و به افزایش آن منجر میشود. احمدپور و همکاران [1] رابطۀ بین عدم تقارن اطلاعاتی و مدیریت سود واقعی را در شرکتهای پذیرفتهشده در بورس اوراق تهران بررسی کردند. ﻧﺘﺎﻳﺞ ﭘﮋوﻫﺶ آنها نشان دادند ﺑﻴﻦ ﻋﺪم ﺗﻘﺎرن اﻃﻼﻋﺎﺗﻲ ﺑﺎ ﺟﺮﻳﺎن ﻧﻘﺪی ﻏﻴﺮﻋﺎدی و ﺗﻮﻟﻴـﺪ ﻏﻴﺮﻋـﺎدی راﺑﻄۀ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ و معناداری وﺟﻮد دارد؛ اﻣﺎ ﺑﻴﻦ ﻋﺪم ﺗﻘﺎرن اﻃﻼﻋﺎﺗﻲ و هزینههای اختیاری غیرعادی رابطۀ معنیداری مشاهده نشد. نونهال نهر و همکاران [15] در پژوهشی به بررسی ارزﯾﺎﺑﯽ ﺗأﺛﯿﺮ ﮐﯿﻔﯿﺖ ﺣﺴﺎﺑﺮس ﺑﺮ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﺳﻮد در ﺷﺮﮐﺖﻫﺎی ﺗﺎزه ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪه در ﺑﻮرس اوراق ﺑﻬﺎدار ﺗﻬﺮان پرداختند. ﻧﺘﺎﯾﺞ ﭘﮋوﻫﺶ آنها نشان دادند ﻣﺆﺳﺴﺎت ﺣﺴﺎﺑﺮﺳﯽ ﺑﺰرگﺗﺮ و دورۀ ﺗﺼﺪی ﻃﻮﻻﻧﯽﺗﺮ ﺣﺴﺎﺑﺮس ﺑﺮ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﺳﻮد در ﺷﺮﮐﺖﻫﺎی ﺗﺎزه ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪه در ﺑﻮرس اوراق ﺑﻬﺎدار ﺗﻬﺮان ﺗأﺛﯿﺮ ﻣﻨﻔﯽ دارﻧﺪ. نمازی و همکاران [14] در پژوهشی با نام «بررسی رابطۀ بین کیفیت حسابرسی و مدیریت سود در شرکتهای پذیرفتهشده در بورس اوراق بهادار تهران»، برای تعیین ﮐﯿﻔﯿﺖ ﺣﺴﺎﺑﺮﺳﯽ از دو ﻣﻌﯿـﺎر اﻧـﺪازۀ حسابرس و دورۀ تصدی حسابرس (4 سال) و بهمنظور محاسبۀ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﺳﻮد از ﻣﺪل ﺗﻌﺪﯾﻞﺷﺪۀ ﺟـﻮﻧﺰ اﺳـﺘﻔﺎده ﮐﺮدﻧـﺪ. آنها درﯾﺎﻓﺘﻨـﺪ بین ﻣــﺪﯾﺮﯾﺖ ﺳـﻮد و اﻧــﺪازۀ ﺣﺴﺎﺑﺮس، راﺑﻄۀ ﻣﺜﺒﺖ وﻟﯽ ﻏﯿﺮﻣﻌﻨﯽدار و همچنین ﺑﯿﻦ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﺳﻮد و دورۀ ﺗﺼﺪی ﺣﺴﺎﺑﺮس رابطۀ ﻣﺜﺒـﺖ و معنیدار وجود دارد. سجادی و عربی [9] در ﭘﮋوﻫﺸﯽ ﺑﺎ نام «ﺗـأﺛﯿﺮ ﮐﯿﻔﯿـﺖ ﺣﺴﺎﺑﺮﺳـﯽ ﺑـﺮ ﻣـﺪﯾﺮﯾﺖ ﺳﻮد»، ﺗأﺛﯿﺮ ﮐﯿﻔﯿﺖ ﺣﺴﺎﺑﺮﺳﯽ را ﺑﺮ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﺳﻮد، بررسی و ﭘﮋوﻫﺶﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠـﻒ اﻧﺠـﺎمﺷـﺪه در اﯾـﻦ زﻣﯿﻨـﻪ را ﻣﻌﺮﻓﯽ کردند. آنها ﺑﻪ اﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ رﺳـﯿﺪﻧﺪ ﮐـﻪ ﺣﺴﺎﺑﺮﺳـﺎن ﺑـﺎ رﺳﯿﺪﮔﯽﻫﺎی دﻗﯿـﻖ و ﺑﺎﮐﯿﻔﯿـﺖ ﺧـﻮد میتوانند اﻗـﻼم ﺗﻌﻬﺪی اﺳﺘﻔﺎدهشدۀ ﻣﺪﯾﺮان را ﮐﺎﻫﺶ دهند و ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﺳﻮد را ﻣﺤﺪود ﮐﻨﻨﺪ. الزوبی[19] در پژوهشی با نام «کیفیت حسابرسی، بدهی و مدیریت سود»، رابطۀ کیفیت حسابرسی، بدهی و مدیریت سود را بررسی کرد. نتایج پژوهش نشان میدهند کیفیت حسابرسی و بدهیِ کم باعث کاهش توانایی مدیریت سود و بدهیهای بالا به افزایش ریسک مدیریت سود منجر خواهد شد. اینام [38] در پژوهشی با نام «کیفیت حسابرسی و مدیریت سود در تونس»، تأثیر کیفیت حسابرسی (دورۀ تصدی حسابرس، تخصص صنعت حسابرس و اندازۀ حسابرس) را بر محدودکردن میزان واقعی مدیریت سود (دستکاری فعالیتهای واقعی) و مدیریت سود اقلام تعهدی بررسی کرد. نتایج پژوهش او نشان میدهند حسابرسان متخصص صنعت و حسابرسان 4 مؤسسۀ بزرگ حسابرسی با سطوح پایینتر مدیریت سود مبتنی بر اقلام تعهدی مرتبطاند و همچنین بین حسابرسان4 مؤسسۀ بزرگ حسابرسی و میزان مدیریت واقعی سود رابطۀ مثبت و معناداری وجود دارد. ﺑﻪﻋﻼوه آنها درﯾﺎﻓﺘﻨﺪ اﻓﺰاﯾﺶ دورۀ ﺗﺼﺪی ﺣﺴﺎﺑﺮس ﺑﺎ ﻣـﺪﯾﺮﯾﺖ واﻗﻌﯽ ﺳﻮد و ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﺳﻮد ﻣﺒﺘﻨﯽ ﺑﺮ اﻗﻼم ﺗﻌﻬﺪی ﺑﯿﺸـﺘﺮ ارتباطی ندارد. وانچی و لینگ [63] رابطۀ بین کیفیت حسابرسی و مدیریت سود واقعی را در 1800 شرکت طی دورۀ زمانی 2002 تا 2010 بررسی کردند. آنها دریافتند حسابرسان متخصص در صنعت و و حسابرسان بزرگ، مدیریت سود را دچار محدودیت کردهاند؛ اما حسابرسان با تصدی بالا با مدیریت واقعی سود رابطۀ مثبت دارند و تغییر حسابرس میتواند به مدیریت سود کمتر منجر شود. جری و همکاران [43] در پژوهشی با نام «کیفیت حسابرسی، ﺣﺎﮐﻤﯿﺖ ﺷـﺮﮐﺘﯽ و ﻣـﺪﯾﺮﯾﺖ ﺳـﻮد»، ﺑـﺮای اﻧـﺪازهﮔﯿـﺮی ﮐﯿﻔﯿﺖ ﺣﺴﺎﺑﺮﺳﯽ از ﺳﻪ ﻣﻌﯿﺎر اﻧﺪازۀ ﺣﺴـﺎﺑﺮس، ﺗﺨﺼـﺺ ﺻﻨﻌﺖ ﺣﺴﺎﺑﺮس و دورۀ ﺗﺼﺪی ﺣﺴﺎﺑﺮس اﺳﺘﻔﺎده ﮐﺮدﻧـﺪ و درﯾﺎﻓﺘﻨﺪ اﯾﻦ ﻣﻌﯿﺎرﻫﺎ ﺑﺎ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﺳﻮد راﺑﻄۀ ﻣﻨﻔﯽ دارند. روسمین [56] در پژوهشی با نام «کیفیت حسابرسی و مدیریت سود»، تأثیر کیفیت حسابرسی را ﺑﺮ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﺳﻮد بررسی کرد. او درﯾﺎﻓﺖ راﺑﻄـۀ ﻣﻌﮑﻮﺳﯽ ﺑﯿﻦ ﮐﯿﻔﯿـﺖ ﺣﺴـﺎﺑﺮس و ﻣـﺪﯾﺮﯾﺖ ﺳـﻮد وﺟـﻮد دارد؛ ﺑﻪ اﯾﻦ ﺻﻮرت ﮐﻪ ﻫﺮ ﭼﻘﺪر ﮐﯿﻔﯿﺖ ﺣﺴﺎﺑﺮس اﻓﺰاﯾﺶ ﯾﺎﺑﺪ، ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﺳﻮد ﭘﺎﯾﯿﻦ میآید. ریچاردسون [54] رابطۀ بین عدم تقارن اطلاعاتی و دستکاری اقلام تعهدی را بررسی کرد. نتایج پژوهش او نشان میدهند بین عدم تقارن اطلاعاتی و مدیریت سود مبتنی بر اقلام تعهدی رابطۀ مستقبم وجود دارد.
فرضیههای پژوهش با توجه به مبانی نظری مطرحشده، فرضیههای این پژوهش بهصورت زیر تدوین شدهاند: فرضیۀ اول: عدم تقارن اطلاعاتی تأثیر منفی و معناداری بر مدیریت سود آگاهیدهنده دارد. فرضیۀ دوم: عدم تقارن اطلاعاتی تأثیر مثبت و معناداری بر مدیریت سود فریبنده دارد. فرضیۀ سوم: حسابرسی با کیفیت بالاتر موجب کاهش اثر منفی عدم تقارن اطلاعاتی بر مدیریت سود آگاهیدهنده میشود. فرضیۀ چهارم: حسابرسی با کیفیت بالاتر موجب کاهش اثر مثبت عدم تقارن اطلاعاتی بر مدیریت سود فریبنده میشود.
روششناسی پژوهش قلمرو زمانی این پژوهش دورۀ 9 ساله بین سالهای 1388 الی 1396 و جامعۀ آماری شرکتهای پذیرفتهشده در بورس اوراق بهادار تهران است. روش نمونهبرداری مبتنی بر روش حذف سیستماتیک است؛ بدین صورت که پایان سال مالی شرکتها منتهی به 29 اسفند باشد و سال مالی خود را تغییر نداده باشند. همچنین شرکتهای مدنظر تولیدی باشند و جزو شرکتهای مالی نظیر بانکها، مؤسسات بیمه و سرمایهگذاری نباشند. علاوه بر این، تا سال 96 وقفۀ معاملاتی بیش از 6 ماه نداشته باشند. با توجه به معیارهای ذکرشده، تعداد 106 شرکت بهعنوان نمونۀ نهایی پژوهش در دورۀ زمانی 1388 تا 1396 برای آزمون فرضیهها انتخاب شدند. دادههای جمعآوری شده، بعد از طبقهبندیهای لازم، براساس متغیرهای بررسیشده با استفاده از نرمافزار اکسل انجام شدند و تجزیهوتحلیل نهایی با نرمافزار Eviews (نسخه 9) و Stata (نسخه 14) انجام شد.
متغیرهای پژوهش و روشهای اندازهگیری متغیر وابسته متغیرهای وابسته در این پژوهش، مدیریت سود از دو نوع آگاهیدهنده و فریبنده است. برای اندازهگیری مدیریت سود آگاهیدهنده از روش آلبرچت و ریچاردسون [18] و برای اندازهگیری مدیریت سود فریبنده از روش تاکر و زارویین [59] استفاده شده است. آلبرچت و ریچاردسون [18] برای اندازهگیری مدیریت سود آگاهیدهنده، از چهار مقیاس مختلف سود در رابطۀ زیر استفاده کردهاند:
که در آن، ∆I: تغییرات سود سال جاری نسبت به سال قبل، ∆S: تغییرات فروش طی چند دوره و CV: ضریب تغییرات ∆I و ∆S هستند که از تقسیم انحراف معیار بر میانگین هر یک به دست میآیند. مقیاسهای چهارگانه مختلف سود نیز در رابطۀ یادشده به شرح زیرند که در این پژوهش از مقیاس آخری استفاده شده است:
اگر نسبت بهدستآمده برای هر یک از چهار مقیاس یادشده، کمتر از یک باشد، نشان میدهد مدیران شرکتها عمل مدیریت سود آگاهیدهنده را انجام دادهاند و اگر یک و بیشتر از یک باشد، یعنی مدیران شرکت، مدیریت سود آگاهیدهنده را انجام ندادهاند. ریچاردسون [54]، بائو و بائو [24]، کارلسون و بدلا [25] و میکلسون و همکاران [51] برای اندازهگیری مدیریت سود آگاهیدهنده از این الگو بهره گرفتند. روش تاکر و زاروئین [59]، مقیاس مدیریت سود مبتنی بر اقلام تعهدی است. آنها بهمنظور اندازهگیری مدیریت سود فریبنده، همبستگی منفی بین تغییرات اقلام تعهدی اختیاری (ΔDAP) و تغییرات سود قبل از اقلام تعهدی اختیاری (ΔPDI)را بررسی کردند و با این ادعا که مدل جونز برای واحدهای دارای عملکرد خوب مناسب نیست، بهمنظور اندازهگیری اقلام تعهدی اختیاری، از مدل مقطعی تعدیلشده جونز به شرح رابطه (3) استفاده کردند:
: معرف اقلام تعهدی کل در سال tاست که از رابطه (4) به دست میآید:
: معرف مجموع داراییها در سال t-1 است. : معرف تغییرات فروش است که بهصورت زیر به دست میآید:
:معرف ارزش ناخالص اموال و ماشینآلات در همان سال ( قبل از کسر استهلاک انباشته) است. : بازدهی دارایی در سال t است که به شرح رابطه (6) محاسبه شده است.
در مدل فوق، تمامی متغیرها به مجموع داراییها در سال قبل تقسیم میشود و کل اقلام تعهدی شامل اقلام تعهدی اختیاری و اقلام تعهدی غیراختیاری است. مطابق مدل جونز، اقلام تعهدی غیراختیاری (NDA) هستند؛ بنابراین، در این مدل، µt، بیانکنندۀ اقلام تعهدی اختیاری (DAP) است. سود قبل از اقلام تعهدی اختیاری (PDI)، با کسر اقلام تعهدی اختیاری از سود خالص محاسبه شده است. مقدار مدیریت سود، ضریب همبستگی بین تغییرات اقلام تعهدی اختیاری سال t نسبت به سال 1-t و تغییرات سال t نسبت به سال 1-t سود قبل از اقلام تعهدی اختیاری PDI)Δ,CORR(ΔDAP است. ضریب همبستگی منفی، بیانکنندۀ مدیریت سود آگاهیدهنده است. در صورتی که همبستگی بین تغییرات اقلام تعهدی اختیاری و تغییرات سود قبل از اقلام تعهدی اختیاری مثبت باشد، مدیریت شرکت، مدیریت سود آگاهیدهنده را انجام نداده است. کارلسون و بدلا [25] و میکلسون و همکاران [51] برای اندازهگیری مدیریت سود فریبنده از این الگو بهره گرفتند.
متغیر مستقل عدم تقارن اطلاعاتی در این پژوهش، معیار استفادهشده برای اندازهگیری عدم تقارن اطلاعاتی، دامنۀ تفاوت قیمت پیشنهادی خرید و فروش سهام است که ونکاتش و چیانگ [60] طراحی کردند. نکتۀ شایان توجه در این پژوهش، روش محاسبۀ صحیح این متغیر با استفادۀ دقیق از دامنۀ تفاوت قیمت پیشنهادی خرید وفروش است؛ موضوعی که در بسیاری از پژوهشهای داخلی به اشتباه از دامنۀ تفاوت قیمت خرید و فروش استفاده شده است. دامنۀ پیشنهادی خرید و فروش سهام بهطور گسترده در پژوهشهای پیشین معیار عدم تقارن اطلاعاتی به کار گرفته شده است. هیلی و همکاران [37]، لوز و ورچیا [48]، کورمیر و همکاران [20]، جهانگیرنیا و همکاران [7]، آقایی و همکاران [2] و جودی و همکاران [6] برای اندازهگیری عدم تقارن اطلاعاتی از این الگو بهره گرفتهاند. این الگو به شرح زیر است:
که در آن دامنۀ تفاوت قیمت پیشنهادی خرید و فروش سهام، میانگین قیمت پیشنهادی فروش سهام شرکت i در دوره t و میانگین قیمت پیشنهادی خرید سهام شرکت i در دوره t است. هرچه تفاوت قیمت پیشنهادی خرید و فروش سهام عدد بزرگتری باشد، حاکی از عدم تقارن اطلاعاتی بیشتری است. دامنۀ قیمت پیشنهادی خرید و فروش سهام، منبع اصلی درآمد (پاداش) بازارسازها برای جبران نقدینگی ارائهشده ازسوی آنهاست [34]. دامنۀ تفاوت قیمت پیشنهادی خرید و فروش سهام، معیار اندازهگیری نقدشوندگی اوراق بهادار شرکت است که نخستینبار دمستز [29] مطرح کرد [62]. همزمان با توسعۀ مفهوم عدم تقارن اطلاعاتی در ادبیات مالی، بجهوت [21] این نظریه را مطرح کرد که هزینههای اطلاعاتی میتواند بر قیمتها و فرآیند پیشنهاددهی قیمت مؤثر باشد؛ بهویژه او بیان میکند در بازار، برخی از معاملهگران در مقایسه با بازارسازها دارای مزیت اطلاعاتی بودهاند که این معاملهگران آگاه به دلیل برخورداری از این اطلاعات خاص، تنها درصورت پایینبودن قیمت پیشنهادی، خریدار و درصورت بالابودن قیمت پیشنهادی، فروشنده خواهند بود. متغیر تعدیلگر کیفیت حسابرسی با توجه به پژوهش الزوبی [19]، محاسبۀ این متغیر با استفاده از چهار شاخصۀ مهم کیفیت حسابرسی انجام شده است که عبارتاند از: دورۀ تصدی حسابرس، اندازۀ حسابرس، اقلام تعهدی اختیاری و استقلال حسابرس. بهمنظور جلوگیری از تعدد تخمین مدلها و پیچیدگی تفسیر نتایج چهار معیار کیفیت حسابرسی با استفاده از تکنیک تحلیل عاملی در نرمافزار SPSS به یک شاخص تبدیل شده است. دورۀ تصدی: با پیروی از پژوهش مجتهدزاده و آقایی [12] دورۀ تصدی، متغیر مجازی است که اگر حسابرس بیش از 4 سال حسابرس شرکت صاحبکار باشد، این متغیر برابر با 1 و در غیر اینصورت برابر با صفر است. اندازۀ حسابرس: با پیروی از پژوهش رضایی و یعقوبنژاد [13]، اندازۀ حسابرس با سازمان حسابرسی که مؤسسۀ بزرگ و دارای اعتبار و شهرت بالا در ایران است، درجۀ یک در نظر گرفته و سایر مؤسسات حسابرس عضو جامعۀ حسابداران رسمی که اندازۀ آنها نسبت به سازمان حسابرسی کوچکتر است، مؤسسات دارای اعتبار و شهرت پایین درجه دو در نظر گرفته شدهاند. اگر حسابرس شرکت، سازمان حسابرسی باشد، اندازۀ حسابرس، برابر یک و در غیر اینصورت، برابر صفر است [14]. اقلام تعهدی اختیاری: این متغیر از تفاوت سود قبل از اقلام غیرمترقبه و وجوه نقد ناشی از عملیات، تقسیم بر متوسط کل داراییها به دست میآید [22]. کیفیت حسابرسی بهوسیلۀ قدر مطلق اقلام تعهدی اختیاری و براساس مدل جونز تعدیلشده اندازهگیری شده است. بالابودن اقلام تعهدی اختیاری، نشان از پایینبودن کیفیت حسابرسی دارد. الستیر و همکاران [17]، جف و همکاران [40] و جونگ و همکاران [44] در پژوهشهای خود قدر مطلق اقلام تعهدی اختیاری را کیفیت حسابرسی در نظر گرفتند. استقلال حسابرس: نظریۀ کارگزاری، حسابرس را نمایندۀ مستقل سهامداران و سایر اشخاص ذینفع در کنترل صحت، قابلیت اتکا و مربوطبودن اطلاعاتی میشناسد که مدیران واحد تجاری آن را تهیه و ارائه میکنند؛ اما به دلیل آنکه کار حسابرسی مستلزم ارتباط نزدیک حسابرس با مدیران واحد تجاری است، در این نظریه فرض میشود حسابرسان ممکن است در انجام وظیفۀ خود، استقلال خود را حفظ نکنند و کار خود را بهدرستی انجام ندهند و به عبارتی، در راستای منافع خود و همچنین مدیران عمل کنند. در این پژوهش، با پیروی از الزوبی [19] و به استناد نظریۀ کارگزاری استقلال حسابرس با استفاده از متغیر هزینۀ حسابرسی اندازهگیری شده است.
متغیرهای کنترلی براساس پژوهشهای پیشین، برای کنترل اثر سایر متغیرهایی که بر مدیریت سود مؤثرند. متغیرهای زیر نیز کنترلی در نظر گرفته شدهاند: Ln(Size) متغیری برای کنترل اندازۀ شرکت است که بهوسیلۀ لگاریتم طبیعی ارزش بازار سهام شرکت به دست میآید. MB برای کنترل فرصتهای رشد (نسبت ارزش بازار به ارزش دفتری حقوق صاحبان سهام)؛ Capex-growth بیانکنندۀ رشد مخارج سرمایهای است که از تفاوت مخارج سرمایهای در سالی که سهام شرکت برای بار اول به فروش میرسد و مخارج سرمایهای در سال قبل تقسیم بر جمع داراییهای شرکت سال قبل از فروش سهام برای بار اول محاسبه میشود؛ Leverage دیفوند و جیامبالو [28] نشان دادند شرکتهای دارای سطح بالاتری از بدهی، انگیزۀ بالاتری برای مدیریت سود دارند؛ بنابراین برای کنترل عامل بدهی از اهرم مالی بهره گرفته خواهد شد که از نسبت بدهی به جمع داراییهای شرکت به دست میآید. برای کنترل عامل سودآوری نیز از ROA استفاده میشود [28]. همچنین رویچودهری [55] به این نتیجه رسید که شرکتهای که سطح بالایی از مدیریت سود واقعی را در بر میگیرند، از گزارشکردن زیانها خودداری میکنند. به این سبب Loss متغیر مجازی است که اگر شرکتی زیان گزارش نکرده باشد، عدد یک و در غیر اینصورت، عدد صفر اختصاص داده خواهد شد. همچنین براساس پژوهشهای انجامشده، شرکتهای دارای درصد مالکیت نهادی بالاتر، از سطح پایینتری از مدیریت سود برخوردارند؛ ازاینرو، متغیر IO بیانکنندۀ درصد سهام مالکیت نهادی در شرکتهای مدنظر است. بر اساس این، مدل اصلی برای آزمون فرضیههای پژوهش به شرح رابطه (8) تدوین شد: با توجه به فرضیههای پژوهش، 2 الگوی رگرسیونی استفاده شده است. رابطه (8) مربوط به فرضیۀ اول و سوم، رابطه (9) مربوط به فرضیۀ دوم و چهارم است.
نگاره 1. علائم اختصاری متغیرهای بهکاررفته در پژوهش
نتایج تخمین مدلهای پژوهش بهمنظور آزمون فرضیهها از روش دادههای ترکیبی استفاده شده است. در دادههای ترکیبی برای انتخاب از بین دادههای تلفیقی و دادههای تابلویی، از آزمون F لیمر استفاده شده است. نتایج آزمون F لیمر در سطح معنیداری 95 درصد، کوچکتر از 5 درصد (برای مدلهای 8 و 9 بهترتیب احتمال آماره معادل 0.0001 و 0.0082) است؛ بنابراین، روش استفادهشده برای تخمین مدل، روش دادههای تابلویی (پنلی) است. همچنین از آزمون هاسمن برای انتخاب بین الگوی اثرات ثابت و الگوی اثرات تصادفی استفاده شده است. با توجه به اینکه نتایج سطح معنیداری آزمون هاسمن نیز برای مدلهای 8 و 9 بهترتیب معادل 0.033 و 0.0007 بود - که در هر دو مدل، کوچکتر از 5 درصد است- مدل مدنظر از نوع اثرات ثابت است. همچنین برای برآورد پارامترهای مدل رگرسیون، آزمون فروض کلاسیک اهمیت ویژهای دارد. ازجمله مهمترین فروض کلاسیک، فرض مربوط به نبود همخطی، خودهمبستگی و ناهمسانی واریانس بین باقیماندههای مدل است. هرچند استفاده از دادههای ترکیبی، یکی از روشهای جلوگیری از بروز همخطی است؛ بااینحال برای حصول اطمینان بیشتر از معیار تورم واریانس (VIF) نیز برای بررسی همخطی استفاده شده است. نتایج آماره VIFبرای کلیۀ متغیرها کوچکتر از 5 بود (بیشترین مقدار VIF معادل 2.51 و کمترین مقدار آن معادل 1.02 است) که این امر نشان میدهد بین متغیرهای آزمودهشده همخطی وجود ندارد. همچنین برای بررسی وجود ناهمسانی واریانس بین باقیمانده مدل، از آزمون والد تعدیلشده استفاده شد. میزان احتمال آمارۀ بهدستآمده از آزمون والد برای مدلهای 8 و 9 بهترتیب معادل 0.0046 و0.0001 بود که این میزان از احتمال آماره، نشان میدهد در بین باقیماندههای مدلها ناهمسانی واریانس وجود دارد و باید از روش حداقل مربعات تعدیلشده (EGLS) استفاده شود.
نگاره 2. نتایج حاصل از آزمون فرضیههای اول و سوم پژوهش
منبع: یافتههای پژوهش
با توجه به نتایج برازش مدل برای آزمون فرضیههای پژوهش (ارائهشده در نگارههای 2 و 3)، سطح معنیداری آماره F (0001/0) کمتر از سطح خطای پذیرششدۀ (5 درصد) بوده و کل مدل رگرسیونی معنیدار است. همچنین برای بررسی خود همبستگی از آزمون ولدریچ استفاده شده است. نتایج حاصل از آزمون ولدریچ نبود خود همبستگی بین جملات خطا را نشان میدهد. طبق نتایج منعکس در این نگارهها، ضریب متغیر عدم تقارن اطلاعاتی در نگاره (2)، 0267/0- بوده و دارای رابطۀ منفی و معناداری با مدیریت سود آگاهیدهنده است. این بدان معناست که وجود عدم تقارن اطلاعاتی، مدیریت سود آگاهیدهنده را کاهش میدهد و باعث میشود مدیران از مدیریت سود به نفع خود و به هزینۀ سهامداران استفاده کنند. نتایج حاصل نشان میدهند ضریب متغیر متقابل عدم تقارن اطلاعاتی و کیفیت حسابرسی در بررسی فرضیۀ سوم (بررسی تأثیر کیفیت حسابرسی بر رابطۀ بین عدم تقارن اطلاعاتی و مدیریت سود آگاهیدهنده)، 5674/0- است که شدت تأثیر منفی این عدد بر مدیریت سود آگاهیدهنده در مقایسه با زمانی که تأثیر عدم تقارن اطلاعاتی بر مدیریت سود آگاهیدهنده، بدون در نظر گرفتن اثر کیفیت حسابرسی بررسی شده، به طرز چشمگیری کاهش یافته است. این موضوع بیانکنندۀ این واقعیت است که در زمان وجود حسابرسی با کیفیت بالا، شدت تأثیر منفی عدم تقارن اطلاعاتی بر مدیریت سود آگاهیدهنده کاهش مییابد.
نگاره 3. نتایج حاصل از آزمون فرضیههای دوم و چهارم پژوهش
منبع: یافتههای پژوهش
با توجه به نتایج برازش مدل برای آزمون فرضیههای پژوهش (ارائهشده در نگاره 3)، سطح معنیداری آماره F (0001/0) کمتر از سطح خطای پذیرششده (5 درصد) بوده و کل مدل رگرسیونی معنیدار است. همچنین برای بررسی خود همبستگی از آزمون ولدریچ استفاده شده است. نتایج حاصل از آزمون ولدریچ نبود خود همبستگی بین جملات خطا را نشان میدهد. طبق نتایج منعکس در این نگارهها، در نگاره (3)، ضریب متغیر عدم تقارن اطلاعاتی 0123/0 است و نشاندهندۀ رابطۀ مثبت بین عدم تقارن اطلاعاتی و مدیریت سود فریبنده است. به عبارت دیگر، وجود عدم تقارن اطلاعاتی مدیریت سود فریبنده را تشدید میکند و باعث میشود مدیران در صورت وجود عدم تقارن اطلاعاتی و بهواسطۀ جدایی سهامداران از شرکت، سود را به نفع خود دستکاری کنند. همانطور که اشاره شد، در این میان، یکی از مکانیزمهای قوی و کارآمد برای جلوگیری از سوء استفاده مدیران از سود و کاهش عدم تقارن اطلاعاتی میان مدیران و سهامداران، وجود حسابرسی با کیفیت بالا است؛ ازاینرو، در فرضیۀ چهارم، تأثیر کیفیت حسابرسی بر رابطۀ بین عدم تقارن اطلاعاتی و مدیریت سود مدیریت سود فریبنده بررسی شد. طبق نتایج بهدستآمده، ضریب متغیر متقابل عدم تقارن اطلاعاتی و کیفیت حسابرسی 0002/0 است که شدت تأثیر مثبت این عدد بر مدیریت سود فریبنده در مقایسه با شدت تأثیر مثبت عدد بهدستآمده از فرضیۀ دوم کاهش یافته که در آن رابطۀ بین عدم تقارن اطلاعاتی و مدیریت سود فریبنده، بدون در نظر گرفتن کیفیت حسابرسی بررسی شده است. بر اساساین، مشاهده میشود هرچند وجود عدم تقارن اطلاعاتی موجب افزایش مدیریت سود از نوع فریبنده است، در شرایطی که حسابرسی با کیفیت بالایی در شرکت انجام شود، عملاً از میزان مدیریت مدیریت سود فریبنده کاسته میشود.
نتیجهگیری و پیشنهادات این پژوهش با هدف بررسی تأثیر عدم تقارن اطلاعاتی بر مدیریت سود آگاهیدهنده و مدیریت سود فریبنده و نقش تعدیلگری کیفیت حسابرسی بر رابطۀ بین این دو متغیر انجام شد. برای آزمون فرضیههای پژوهش، دادههای مربوط به 106 شرکت در بازه زمانی 1388- 1396 استفاده شدند. برای اندازهگیری عدم تقارن اطلاعاتی از معیار Spread، برای اندازهگیری مدیریت سود آگاهیدهنده از روش ارائهشدۀ ریچاردسون [54] و برای اندازهگیری مدیریت سود فریبنده از روش تاکر و زارویین [59] استفاده شد. همچنین برای اندازهگیری کیفیت حسابرسی از چهار معیار مختلف، استفاده و سپس برای تبدیل این معیارها به یک معیار واحد از روش تحلیل عاملی استفاده شد. نتایج حاصل از آزمون فرضیۀ اول و دوم پژوهش نشان میدهد عدم تقارن اطلاعاتی تأثیر منفی و معناداری بر مدیریت سود آگاهیدهنده و تأثیر مثبت و معناداری بر مدیریت سود فریبنده دارد. این بدان معناست که هرچند هدف مدیران از مدیریت سود آگاهیدهنده، افزایش ارزش سهامداران است، زمانی که عدم تقارن اطلاعاتی وجود دارد، مدیران به دلیل دسترسی کامل نداشتن و کافی سهامداران به اطلاعات شرکت، سود را به نفع خود دستکاری میکنند. یافتههای پژوهش همچنین نشان میدهند در شرایط وجود عدم تقارن اطلاعاتی، انگیزۀ مدیران نسبت به انجام مدیریت سود فریبنده نیز افزایش مییابد؛ زیرا ﻧﺒﻮد ﺗﻘﺎرن اﻃﻼﻋﺎﺗﻲ ﺣﺎﻛﻲ از آن اﺳـﺖ ﻛـﻪ ﻫﻤﮕـﺎن ﺑـﻪﻃـﻮر ﻳﻜﺴـﺎن ﺑـﻪ اﻃﻼﻋﺎت دﺳﺘﺮﺳﻲ ﻧﺪارﻧﺪ و ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﺑﻨﺎ ﺑـﻪ ﻣﻮﻗﻌﻴـﺖ ﺧﻮد دارای اﻃﻼﻋﺎت ﺑﻴﺸﺘﺮی ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ دﻳﮕﺮان اﺳـﺖ که این موضوع، ﻋﺎﻣﻞ اﺻﻠﻲ در ﻫـﺪاﻳﺖ ﻣـﺪﻳﺮان ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﺳﻮد تلقی میشود. افراد بهطور ذاتی درصدد افزایش منافع شخصی خود بوده و مدیران نیز از این قاعده مستثنی نبودهاند و علاقهمندند در راستای حداکثرسازی منافع شخصی، تثبیت موقعیت شغلی و افزایش رفاه اجتماعی، تصویری مطلوب از وضعیت واحد تجاری به سهامداران و سایر ذینفعان ارائه کنند؛ درنتیجه، زمانی که بین منافع مدیران و مالکان، همسویی منافع وجود ندارد، ﺑـﻪواﺳـﻄۀ وﺟـﻮد ﺗـﻀﺎد ﻣﻨـﺎﻓﻊ، هزینههای نمایندگی ایجاد میشوند و مدیران انگیزۀ بالایی برای افزایش منافع شخصی خود از محل منابع شرکت خواهند داشت [42]. نتایج بهدستآمده حاکی از ردنشدن فرضیۀ اول و دوم پژوهش است. همانطور که اشاره شد یکی از مکانیزمهای قوی و کارآمد برای کاهش عدم تقارن اطلاعاتی و به تبع آن، کاهش مدیریت سود، وجود حسابرسی با کیفیت بالا است. نتایج حاصل از آزمون فرضیۀ سوم پژوهش نشان میدهد وجود حسابرسی با کیفیت بالا از سوء استفاده مدیران از سود و دستکاری سود به نفع خود، تا حد زیادی جلوگیری میکند و شدت تأثیر منفی عدم تقارن اطلاعاتی بر مدیریت سود آگاهیدهنده را تا حد چشمگیری کاهش میدهد. همچنین نتایج حاصل از آزمون فرضیۀ چهارم پژوهش نشان میدهند هرچند در شرایط وجود عدم تقارن اطلاعاتی، امکان انجام مدیریت سود فریبنده افزایش مییابد، در صورت وجود حسابرسی با کیفیت بالا، عملا مدیران در انجام اینگونه مدیریت سود احتیاط کرده و در نتیجه میزان مدیریت سود از نوع فریبنده کاهش یافته است. نتایج بهدستآمده مطابق با نظریۀ جنسن [42] است که بیان میکند کیفیت حسابرسی نقش مهمی در کاهش مدیریت سود دارد و بهمنزلۀ مکانیزم نظارتی برای بازداری مدیران در دستکاری درآمد، اهمیت ویژهای دارد. براساس تئوری نمایندگی، مکانیزمهای نظارت بر هماهنگی منافع سهامداران و مدیران مؤثر است و تضاد منافع و همچنین رفتارهای فرصتطلبانه بعدی را کاهش میدهد. این بدان معناست که در شرکتهای پذیرفتهشده در بورس تهران، وجود حسابرسی با کیفیت بالا، هزینههای نمایندگی بین مدیران و سهامداران را کاهش میدهد که این امر باعث کاهش شدت تأثیر عدم تقارن اطلاعاتی بر مدیریت سود میشود. یک تفسیر محتمل برای نتایج بهدستآمده نیز این موضوع است که اگرچه وجود کیفیت حسابرسی تا حد زیادی از تأثیر منفی عدم تقارن اطلاعاتی بر مدیریت سود آگاهیدهنده جلوگیری میکند، به نظر میرسد کیفیت حسابرسی در شرکتهای پذیرفتهشده در بورس اوراق بهادار تهران، بالا نیست؛ زیرا اگر حسابرسی کیفیت بالایی داشت، انتظار میرفت تأثیر منفی / مثبت عدم تقارن اطلاعاتی بر مدیریت سود آگاهیدهنده / فریبنده، در رابطۀ بین عدم تقارن اطلاعاتی و مدیریت سود آگاهیدهنده و فریبنده از بین برود. به عبارتی، انتظار بر آن بود که در صورت وجود کیفیت حسابرسی بالا، وجود عدم تقارن اطلاعاتی نتواند بر مدیریت سود تأثیر چندانی بگذارد؛ درحالیکه نتایج بهدستآمده نشان میدهند وجود کیفیت حسابرسی، تأثیر منفی / مثبت عدم تقارن اطلاعاتی بر مدیریت سود آگاهیدهنده / فریبنده را بهطور کل از بین نبرده است؛ بلکه شدت این تأثیر کاهش مییابد. نتایج بهدستآمده از آزمون فرضیههای پژوهش، بیان میکنند عدم تقارن اطلاعاتی تأثیر منفی بر مدیریت سود آگاهیدهنده و تأثیر مثبت بر مدیریت سود فریبنده دارد و در این میان یکی از مکانیزمهای کارآمد و قوی برای کاهش تأثیرات منفی مدیریت سود بر ارزش شرکت، وجود حسابرسی با کیفیت بالا است که وجود حسابرسی با کیفیت بالا به کاهش شدت تأثیر منفی عدم تقارن اطلاعاتی بر مدیریت سود آگاهیدهنده و شدت تأثیر مثبت مدیریت سود فریبنده بر ارزش شرکت منجر میشود؛ ازاینرو، به بورس اوراق بهادار تهران پیشنهاد میشود با وضع مکانیزمهای نظارتی و کنترلی بیشتر و قویتر بر عملکرد و گزارشات مالی این شرکتها، اطمینانخاطر بیشتری برای سرمایهگذاران بالفعل و بالقوه را در این شرکتها از بابت تأمین منافعشان فراهم آورند تا شاید از این طریق منافع احتمالی بهدستآمده از مدیریت سود توسط مدیران شرکتها به سوی سرمایهگذاران و مالکان در آن شرکتها روانه شود. اهمیت نظارتِ بیشتر نهتنها با مکانیزمهای کنترلی بورس باید اعمال شود تا ﺑﺎ ﺑﻬﺒﻮد کارایی و ﻋﻤﻠﻜﺮد ﺷﺮﻛﺖﻫﺎی ﻓﻌﺎل در ﺑﻮرس اوراق ﺑﻬﺎدار ﺗﻬﺮان و اﻓﺰاﻳﺶ ارزش اﻳﻦ ﺷﺮﻛﺖﻫﺎ ﺑﻪ اﻓﺰاﻳﺶ ﺛﺮوت ﺳﻬﺎﻣﺪاران ﺷﺮﻛﺖﻫﺎ ﻣﻨﺠﺮ شود و درنهایت از ﺳﺮﻣﺎﻳﻪﻫﺎی ﻣﻮﺟﻮد در اﻳﻦ ﺑﺎزار ﺑﻪ ﻧﻔﻊ ﺗﻮﺳﻌۀ اﻗﺘﺼﺎدی ﻛﺸﻮر ﺑﻬﺮه گرفته شود، به دلیل اهمیت کیفیت بالای حسابرسی، لازم است سهامداران نیز برای جلوگیری از اعمال مدیریت سود و بهطور خاص مدیریت سود فریبنده توسط مدیران شرکت، در انتخاب حسابرس معتمد خود دقتنظر داشته باشند و حسابرسانی را برای اطمینانبخشی به صورتهای مالی تهیهشدۀ مدیران انتخاب کنند که از کیفیت ارائه خدمات بالایی برخوردار باشند.
پیشنهاد برای پژوهشهای آتی پیشنهاد میشود موضوع پژوهش حاضر به تفکیک صنایع در بورس اوراق بهادار تهران انجام شود تا نتایج فرضیهها در سطح صنایع نیز مشخص شوند. پژوهشهای آتی میتوانند برای محاسبۀ عدم تقارن اطلاعاتی از روشهای دیگری مانند درصد تغییر در تعداد سرمایهگذاران نهادی و مدل همزمانی قیمت سهام استفاده کنند و نتایج بهدستآمده را با نتایج پژوهش یادشده مقایسه کنند. همچنین پیشنهاد میشود میزان تمایل مدیران شرکت به استفاده از مدیریت سود آگاهیدهنده و مدیریت سود فریبنده و مقایسۀ تأثیر آنها بر ارزش شرکت بررسی شود. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
16. Abod, D., Fuensanta, M., and Gomariz, C. (2016). Real Earnings Management and Information Asymmetry in the Equity Market. Europan Acconting Review, vol. 27, No.2, Pp. 209-235. 17. Alastair, L, Migule, M. M. Zhang, P. (2011). Can Big 4 Versus Non-big 4 Differences in Audit Quality Proxies be Atributed to Client Characteristics? The Accounting Review, Vol. 86, No. 1, Pp, 368-389. 18. Albrecht, W. D. and Richardson, F. M. (1990). Income Smoothing by Economy Sector. Journal of Business Finance & Accounting, Vol.17 No. 2, pp, 713-73. 19. Alzoubi. E. (2017). Audit Quality, Debt Financing, and Earnings Management: Evidence from Jorden. Journal of International Accounting, Vol, 17. No, 2. Pp, 170–189. 20. Ambrose, B. and X. Bian. (2009). Stock Market Information and REIT Earnings Management. The Pennsylvania State University. 21. Bagehot, W. (1971).The Only Game in Town. Financial Analysis Journal, Vol, 27. No, 4. Pp, 12-14. 22. Ball, R. and Shivakumar, L. (2005). Earning Quality in UK Private Firms. Journal of Accounting and Economics, Vol. 39, No. 1, Pp, 83-129. 23. Balsam, S., and Yang, J. (2003). Auditor Industry Specilzation and Earning Quality. Journal of Practice & Theory, Vol. 22, Vol. 2, Pp. 71-79. 24. Bao, B-H., and Bao, D-H. (2004). Income Smoothing, Earnings Quality and Firm Valuation. Journal of Business Finance & Accounting, Vol. 31, Nol. 9, Pp. 1525-1557. 25. Carlson, S. J. and Bathala, C. T. (1997). OwnSership Differences and Firms’ Income Smoothing Behavior. Journal of Business Finance & Accounting, No. 24, No. 2, Pp.179.-196. 26. Chaney, S. K., & Lewis, C. M. (1995). Earnings Management and Firm Valuation under Asymmetric Information. Journal of Corporate Finance: Contraction, Governance and Organization, No. 1, Vol. 2, Pp. 319-345. 27. Cormier, D., Sylvain, H., Marie, L. (2013). The Incidence of Earnings Management on Information Asymmetry in a Certain Environment: Some Canadian evidence. Journal of International Accounting, Auditing and Taxation, Vol. 22, No. 6, Pp. 26– 38. 28. DeFond, M., Jiambalvo, J. (1994). Debt Covenant Violation and Manipulation of Accruals. Journal of Accounting and Economics, Vol. 17, No. 10, Pp.145–176. 29. Demsetz, H. (1968). The Cost of Transactin. Quarterly. Journal of Economics, Vol. 82, NO. 7, pp. 33-53. 30. Dye, R. (1988). Earnings Management in an Overlapping Generation’s Model. Journal of Accounting Research, Vol. 26, No. 14, Pp. 195-235. 31. Easley, D., O, and Hara, M., (2004). Information and the Cost of Capital. Journal of Finance, Vol.59, No. 4, Pp. 1553-1583. 32. Francis, J.R., and j., Krishnan. (1999). Accounting Accruals and Auditor Reporting Conservatism, Contemporary Accounting Research, Vol. 16, No 1, Pp. 135-165. 33. Ghosh, A. and Moon, D. (2005). Auditor Tenure and Perceptions of Audit Quality. The Accounting Review, Vol. 2, No. 12, Pp. 585–612. 34. Gregoriou, A., Ioannidis, C., and Skerratt, L. (2005). Information Asymmetry and the Bid-Ask Spread: Evidence from the UK. Journal of Business Finance & Accounting, Vol. 32, No. 10, Pp.1801–1826. 35. Gul, F. A., and Fung, S. Y. K. (2009). Earnings quality: Some evidence on the role of auditor tenure and auditors’ industry expertise. Journal of Accounting and Economics, Vol.47, No, 12. Pp. 265– 287. 36. Hanif, M.(2010). Implications of Earnings Management for Implementation of Sharia Based Financial System, Electronic Copy Available at: http://ssrn.com/abstract=1507022. 37. Healy, P., Hutton, A. and Palepu, A. (1999). Stock Performance and Intermediation Changes Surrounding Increase in Disclosure. Contemporary Accounting Research, Vol. 16, No. 5, Pp. 485-520. 38. Inaam, Z. G. (2012). Audit Quality and Earnings Management in the Tunisian Context. International Journal of Accounting and Financial Reporting. ISSN, Vol. 2, No. 2, Pp. 486-520. 39. Janin, R. and Piot, Ch. (2005). Audit Quality and Earnings Management in France”, Managerial Auditing Journal, Vol. 22, No. 7, Pp.1-40. 40. Jeff, P. B., Inder, K. m. and Raman, K. (2010). Do the Big and the Second-tire Firms Provide Audites of Similar Quality? Journal Account Public Policy, Vol. 29, No. 20, Pp. 330-352. 41. Jensen, M. (1986). Agency Costs of Free Cash Flow, Corporate Finance and Takeovers. American Economics Review, Vol. 76, Pp. 323-339. 42. Jensen, M., and Meckling, W. (1976). Theory of the Firm: Managerial Behavior, Agency Costs and ownership structure. Journal of Financial Economics, Vol. 3, No. 1, Pp. 305–360. https://doi.org/10.1016/0304-405X(76)90026-X. 43. Jerry, w. and Lin, M. (2010). Audit Quality, Corporate Governance, and Earnings Management. International Journal of Auditing. Vol 14. No 1. Pp. 57-77. 44. Jong, H., Jeong, B. K., CHansong, K. m., and Yoonseok, Z. (2009). Audit Office Size, Audit Quality and Audit Pricing Auditing. A Journal oF Practice and Theory, Available at SSRN: http://ssrn.com/abstrac1011096. 45. Kothari, S. P., A. J. Leone, and C. E. Wasley. (2005). Performance Matched Abnormal Accrual Measures. Journal of Accounting and Economics, Vol. 39, No.1, Pp. 163197. 28. 46. Lafand, R. and Watss, R. (2006). The Information Role of Conservatism. Published Working Paper. Institute of International Business National Cheng Kung University, Taiwan. 47. Lasdi, L. (2013). The Effect of Information Asymmetry on Earnings Management through Accrual and Real Activities during Global Financial Crisi. Journal of Economics, Business, and Accountancy Ventura, Vol. 16, No. 2, Pp. 325-338. 48. Leuz, C., and Verrecchia, R. (2000). The Economice Consequences of Increased Disclosure. Journal of Accounting Research, Vol. 38, No. 2, Pp. 313-328. 49. Liu, C. C. and Ryan, S. G. (2006). Income Smoothing over the Business Cycle: Changes in Bank’ Coordinated Management of Provisions for Loan Losses and Loan Charge-Offs from the Pre-1990 Bust to the 1990s Boom. The Accounting Review, Vol, 81. No. 2, pp. 421-441, DOI: 10.2308/accr.2006.81.2.421 50. Lo, K. (2007). Earnings Management and Earnings Quality. Journal of Accounting and Economics, Vol. 8, No. 5, Pp. 1-17. 51. Michelson, S.E., Jordan-Wagner, J., and Wooten, C.W. (2000). The Relationship between the Smoothing of Reported Income and Risk-Adjusted Returns. Journal of Economics and Finance, Vol. 24, No. 2, Pp. 141-159. 52. Myers, J. N., Myers, L. A, and Omer, T. C. (2003). Exploring the Term of the Auditor Client Relationship and the Quality of Earnings: A Case for Mandatory Auditor Rotation. The Accounting Review, Vol. 78, No. 2, Pp.779–799. 53. Pornsit, J., Gary, A., Millerb, S. S., Yoonc, Y. and Kimd, S. (2008). Is Earnings Management Opportunistic or Beneficial? An Agency Theory Perspective. International Review of Financial Analysis, Vol. 17, No. 2, Pp. 622–634. 54. Richardson, V. (2000). Information Asymmetry and Earnings Management: Some Evidence. Review of Quantitative Finance and Accounting, Vol. 15, No. 2, Pp. 325-347. 55. Roychoeddhury, S. (2006). Earning Management through Real Activites Manipulation. Journal of Accounting and Economics. Vol. 42, No. 3, Pp. 335-370. 56. Rusmin, R. (2010). Auditor Quality and Earnings Management: Singaporean Evidence. Managerial Auditing Journal, Vol. 25, No. 5, Pp. 618–638. 57. Schipper, K. (1989). Commentary on Earnings Management. Accounting Horizons3: 91102. 58. Trueman, B., and Titman, S. (1988). An Explanation for Accounting Income Smoothing. Journal of Accounting Research, Vol. 26, No. 6, Pp.127-139. 59. Tucker J., Zarowin P. (2006). Does Income Smoothing Improve Earnings in Formativeness. The Accounting Review, Vol. 81, No. 1, Pp. 251-270. 60. Venkatesh, P. and Chiang, R. (1986). Information Asymmetry and the Dealer’s Bid-Ask Spread : A Case Study of Earnings and Dividend Announcements. Journal of Finance, Vol. 41, No. 5, Pp.1089–1102. 61. Warfield, T. D., Wild, J. J., and Wild, K. L. (1995). Managerial Ownership, Accounting Choices, and Informativeness of Earnings. Journal of Accounting and Economics, Vol.20, No. 6, Pp. 61-91. 62. Wasan, S., and Boon, j. p. (2010). DO Accruals Exacerbate Information Asymmetry in the Market?. Advances in international Accounting, Vol. 26, No. 3, Pp.66-78. 63. Wuchun, Ch., and Ling. L. (2011). Is Enhanced Audit Quality. Accounting Horizons, Vol. 25, No. 6, Pp. 83 -108. 64. Zengin, Y., and Ozkan, S. (2010). Audit Quality and Earnings Management in Interim Financial Reports.www.SSRN.com.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,068 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,334 |