تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,686 |
تعداد مقالات | 13,791 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,413,958 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,799,877 |
پارادوکس مور و تحلیل رویکرد مور دربارۀ آن | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
متافیزیک | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 9، دوره 11، شماره 28، آذر 1398، صفحه 117-134 اصل مقاله (1.21 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/mph.2020.118330.1183 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سیدعلی کلانتری* 1؛ روح الله ابراهیم پور اصفهانی2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشیار گروه فلسفه، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2کارشناس ارشد فلسفه منطق، گروه فلسفه، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
جرج ادوارد مور متوجه شد جملاتی مانند «P؛ اما من باور ندارم که P» و «P؛ اما من باور دارم که ~P» میتوانند محتوای صادقی داشته باشند؛ اما اظهارشان پوچ و بنابراین پارادوکسیکال است. همچنین او دریافت که این جملات اگر بهصورتِ سومشخص و یا در قالب زمان گذشته اظهار شوند، اظهارشان پوچ نیست. پس از مور نیز مشخص شد علاوهبر اظهارپذیرنبودن این جملات، آنها نمیتوانند بهدرستی باور شوند. در این مقاله ابتدا به معرفی مهمترین ویژگیهای این نوع جملات پرداخته میشود و سپس ضمن معرفی رویکرد اظهاری مور دربارۀ این جملات، استدلال میشود که میتوان دستِکم چهار نقد مهم را به این رویکرد وارد دانست و درنتیجه، این رویکرد نمیتواند تبیین کارآمدی دربارۀ پارادوکس مور ارائه کند. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پارادوکس مور؛ پارادوکس معرفتی؛ باور؛ اظهار؛ مور؛ تضمن | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پارادوکسهای منطقی و فلسفی بهسببِ ماهیت و ساختار منحصربهفردشان از دیرباز توجه منطقدانان و فیلسوفان را به خود جلب کرده است؛ زیرا توجه به آنها بهسببِ تأثیر مستقیم یا غیرمستقیمی که بر دیگر پرسشهای منطقی و فلسفی دارند، همواره اجتنابناپذیر بوده است. میتوان گفت چنین جذابیت و اهمیتی با کشف پارادوکسهای جدیدتر در قرن حاضر بیشتر نیز شده است.ازجمله مهمترین پارادوکسهای این قرن باید به پارادوکس مور[1] اشاره کرد؛ پارادوکسی که ابتدا جرج ادوارد مور[2] (1958-1873) آن را کشف کرد و اهمیت آن و مسائل مهمی که این پارادوکس در پیوند با دیگر پرسشهای فلسفی در چهارچوب سنت فلسفۀ تحلیلی به میان آورده است، در عمل بهگونهای بوده است که سورنسن آن را فرزند فلسفۀ تحلیلی دانسته و بر اهمیت آن تأکید کرده است (Sorensen, 2007: 38). ساختار پارادوکس مور بهگونهای است که پرسشهای مهم و متنوعی را در چهارچوب حوزههای مختلف فلسفی ازجمله منطق، معرفتشناسی، فلسفۀ ذهن، فلسفۀ زبان و... به پیش میکشد و از این رو، ضرورت تحلیل چنین پارادوکسی را بیش از پیش آشکار میسازد. در حوزۀ منطق، این پارادوکس بهدلیلِ ساختار مبتنی بر گرایش گزارهای باور آن و همچنین عناصر معرفتی دخیل در آن، ذیل پارادوکسهای معرفتی[3] و در کنار پارادوکسهای دیگری مثل پارادوکس داناییپذیری[4] جای میگیرد و منطقدانان سعی میکنند با استفاده از ابزارهای منطقی چنین دانشی، به تبیین ماهیت این پارادوکس بپردازند. در حوزۀ معرفتشناسی، این پارادوکس با مفاهیم معرفتی مهمی مثل باور، توجیه، شاهد یا قرینه، هدفگرایی و هنجارمندی باور، عقلانیت معرفتی[5] در ارتباط است. در حوزۀ فلسفۀ ذهن، این پارادوکس پای بسیاری از مفاهیم مثل مفهوم آگاهی، معرفت به خود[6] و نظریاتی مثل کارکردگرایی[7] را به میان میکشد و درنهایت در حوزۀ فلسفۀ زبان، این پارادوکس با مفاهیمی مثل کنشهای گفتاری[8] و رابطۀ اظهار و باور مرتبط است. در ادامه سعی بر آن است که پارادوکس مور و برخی از مهمترین جنبههای آن مرور شود. این مقاله به دو بخش مجزا تقسیم میشود. در بخش اول، در قالب بستری تاریخی، پارادوکس مور و مهمترین ویژگیهای برسازندۀ آن معرفی میشود. سپس در بخش دوم، یکی از مهمترین رویکردهای تبیینی ارائهشده دربارۀ پارادوکس مور، یعنی رویکرد اظهاری که خودِ مور ارائه کرده است، تحلیل میشود. ابتدا در این بخش و در قسمت 2.1 آموزۀ ادعایی مور، یعنی آموزۀ تضمن، معرفی میشود و بیان میشود که او با بیان اینکه اظهار شامل باور است، چگونه میان گرایش گزارهای باور و کنش گفتاری اظهار رابطه برقرار میکند و از این طریق تبیینی برای پارادوکس مور ارائه میدهد. در ادامه در قسمت 2.2 در قالب چهار نقد استدلال خواهد شد که رویکرد مور با چه محدودیتهایی روبهرو بوده است و نقاط ضعف و قوت آن بررسی خواهد شد.
1) بخش اول: پارادوکس مور، ویژگیها و تاریخچۀ آن مور در سال 1942 متوجه شد که در اظهارِ[9]جملهای مثل «من در سهشنبۀ گذشته به سینما رفتم؛ اما من باور ندارم که در سهشنبۀ گذشته به سینما رفتم» نوعی ناهمگونی یا نقصْ نهفته است که او از آن با عنوان پوچی[10] یاد کرد (Moore, 1942: 543). بر این اساس، ازنظر او ممکن است محتوای این جمله صادق باشد؛ اما اگر کسی ابتدا گزارهای را اظهار کند و سپس در ادامه منکر باور به اظهارِ پیشین خود بشود، اظهار او به اظهاری پوچ مبدل خواهد شد. او همچنین در دستنوشتهای که به باشگاه علوم اخلاقی کمبریجارائه کرد، ادعا کرد واژگان جملۀ «اگرچه من باور ندارم که باران میبارد، با این حال حقیقت امر آن است که باران میبارد» (که دارای ساختاری مشابه با ساختار جملۀ قبلی است) بنابه ماهیت خودشان بیمعنا[11]نیستند (Moore, 1993: 207). بدین ترتیب مور تحقق چنین فرایندی را در اظهار جملاتی که نهتنها واژگان آنها بیمعنا نیست، بلکه محتوایشان نیز ممکن است صادق باشد و با وجودِ این، منجر به اظهاری پوچ میشود، یک پارادوکس قلمداد میکند[i]. علاوهبر ویژگی ممکنالصدقبودن محتوای جملات بالا، مورْ ویژگی مهم دیگری را نیز در ساختار آنها تشخیص داد. او ادعا کرد این نوع جملات اگر در حالت زمان گذشته (جملاتی مانند «باران داشت میبارید؛ اما من باور نداشتم که باران داشت میبارید») و همچنین اگر بهصورتِ مرجع سومشخص (جملاتی مانند «مور باور ندارد که باران میبارد؛ اگرچه حقیقت امر آن است که باران میبارد») بیان شوند، برخلاف خود جملات که اظهارشان در زمان حال و بهصورتِ مرجع اولشخص منجر به پوچی میشوند، میتوانند بدون هرگونه پوچی بیان شوند (Moore, 1993: 208-9). بر این اساس، مور همانند ویژگی سابق، این ویژگی جملات موری را نیز پارادوکسیکال قلمداد میکند[ii]و[iii]. مور دو سال بعد، یعنی در سال 1944، متوجه شد علاوهبر جملاتی که پیش از این به آن اشاره شد، در بیان یا اظهارِ جملهای مثل «من باور دارم که او بیرون رفته است؛ اما او بیرون نرفته است» نیز همانند جملات پیشگفته پوچیای نهفته است و اظهار آنها نیز برخلافِ صادقبودن محتوای آن و همچنین اظهار آنها در حالت اولشخص و در قالب زمان حال پوچ است (Moore, 1944: 204). بدیهی است که نهتنها جملات بالا، بلکه هر جملۀ دیگری که ساختاری مشابه با ساختار جملات بالا داشته باشد نیز به سرنوشت یکسانی دچار خواهد شد. بنابراین در حالت کلی میتوان صورت منطقی جملات بالا را با جایگذاری نماد P به جای گزارههای بهکاررفته در ساختار آن و همینطور با استفاده از نماد B بهعنوانِ عملگر منطقی باور به جای گرایش گزارهای باور و نماد I بهعنوانِ نشانگری برای مرجع ضمیر اولشخص، بهترتیب بهصورتِ P&~IBP و IBP&~P نمادین کرد. اکنون میتوان جملاتی را که صورت منطقی مطابق با دو صورت منطقی بالا دارند، جملاتِ موری[12] نامید و منظور از این نامگذاری نیز اشاره به جملاتی است که یا صورت منطقی آنها تابع صورت منطقی دو جملۀ معرفیشده ازجانب مور است و یا ویژگیهای مهم برشمردهشده برای آنها را نیز دارد. اهمیت کشف جملات موری و همچنین دلالتهای مهم این جملات در حوزههای مختلف فلسفی بهگونهای است که توجه فیلسوفان بسیاری را به خود جلب کرده است. چنان که مالکوم، شاگرد ویتگنشتاین، نقل میکند که او زمانی گفته است کشف چنین جملاتی تنها کار فلسفی مور است که بهراستی او را تحتتأثیر قرار داده است (Malcolm, 1984: 56) و جالب آنکه برای اولین بار نیز این ویتگنشتاین بود که در کتاب پژوهشهای فلسفی خود از این جملات و پوچی آن با عنوان پارادوکس مور یاد کرد ( 190:Wittgenstein, 1953). جملاتی با صورت منطقی P&~IBP را معمولاً صورت حذفی یا سلبی[13] جملات موری مینامند؛ زیرا زمانی که من در مقام اظهارکننده این گزاره را اظهار میکنم، اظهار من بیانگر فقدان یک باور صادق است (~IBP). درمقابل، سورنسنْ صورت دیگر این جملات را بهدلیلِ متفاوتبودن صورت منطقی آن صورت ارتکابی یا عدولی[14] این نوع جملات نامگذاری کرد (Sorensen, 1988: 16). عموماً در ادبیات فلسفی رایج دربارۀ جملات موری، برای نشاندادن این صورت از جملات موری به جای استفاده از صورت منطقی IBP&~P، از صورت منطقی معادل با آن، یعنی P&IB~P استفاده میشود و دلیل نامگذاری آن به نامِ «ارتکابی» نیز آن است که زمانی که من صورت دوم جملات موری را اظهار میکنم، اظهار من بیانگر ارتکاب یک خطا یا اشتباه در باور من است[iv] (IB~P). ویژگی ممکنالصدقبودن محتوای جملات موری نهتنها این نوع جملات را بهعنوانِ پارادوکس، از دیگر پارادوکسهای منطقی و فلسفی مثل پارادوکس دروغگو[15] متمایز میکند، بلکه آنها را بهدلیلِ ساختار و صورت منطقی منحصربهفردشان از گزارههای صریحاً متناقضی مثل «باران میبارد؛ اما باران نمیبارد» (که دارای صورت منطقی P&~P هستند) نیز متمایز میکند. محتوای جملۀ بیانگر پارادوکس دروغگو («این جمله کاذب است») اساساً نمیتواند ممکنالصدق باشد و چنین محتوایی همواره کاذب است. همچنین برخلاف جملات صریحاً متناقض که محتوای ناسازگاری[16] دارند، جملات موری دارای محتوای سازگاری هستند؛ زیرا اجزای آن بهلحاظِ سمانتیکی، شرایط صدق متفاوتی دارند. بهبیانِ دیگر، جملات موری جملات عطفی هستند که اجزای آن شامل گزارههای متمایز P و IBP (یا IB~P) هستند و همانطور که در ساختار این جملات مشخص است، وجود گرایش گزارهای خاص و متمایز باور در آن موجب میشود فرد با بیان گزارۀ «من باور دارم که...»، دربارۀ حالت ذهنی خودش صحبت کند و این امر آشکارا از بیانِ دیگرْ جزء این گزارۀ عطفی، یعنی گزارهای بدون هرگونه گرایش گزارهای که مستقل از حالت ذهنی هر کسی است، متمایز است. درنتیجه وجود گرایش گزارهای باور در ساختار این جملاتْ موجبِ سازگاری و ممکنالصدقبودن محتوای آن را میشود. همانطور که بیان شد، مور توجه خود را به وضعیت پوچی جملات موری در حالتهای زمانی حال و گذشته معطوف کرد و ادعا کرد اظهار جملات موری در حالت زمانی حالْ پوچ است و اظهار آنها در حالت زمانی گذشتهْ پوچ نیستند. با وجودِ این، او دربارۀ اینکه این نوع جملات در حالت زمانی آینده اظهار شوند، چیزی نمیگوید؛ اما برخی از فیلسوفان مثل بُوِنز (Bovens, 1995) استدلال میکنند که اظهار این نوع جملات در حالت زمانی آینده (چه در قالب صورت حذفی آن و چه در قالب صورت ارتکابی آن)، همانند اظهار آنها در زمان حالْ اظهارات پوچی هستند. البته بیان این نکته ضروری است که دربارۀ پوچی این قبیل جملات، اتفاق نظری میان فیلسوفان وجود ندارد و خوانشهای متفاوتی از جملات موری در حالت زمانی آینده وجود دارد. مثلاً بُوِنز بهطورِ خاص دو جملۀ «P؛ اما من باور نخواهم داشت که P» و «P؛ اما من باور خواهم داشت که ~P» را جملاتی میداند که بهسبکِ جملات موری، جملاتی هستند که اظهارشان پوچ است[v]. ویژگی دیگر جملات موری نیز دربردارندۀ نکتۀ بسیار مهمی دربارۀ عدمِتقارن معرفتی در دسترسی فرد به حالات ذهنی خود و اشخاص دیگر است. این عدمِتقارن بهنحوی است که فرد به حالات ذهنی خود، دسترسی مستقیم یا اختصاصی[17] دارد؛ اما او دربارۀ حالات ذهنی افراد دیگر، چنین دسترسیای ندارد و پارادوکس مور میتواند بهخوبی چنین ویژگیای را منعکس کند. پس از آنکه مورْ جملات موری را کشف کرد، بهدلیلِ اهمیت این جملات و پرسشهای مهمی که پارادوکس مور در حوزههای مختلف فلسفی پیش میکشد، بحث و پژوهش دربارۀ آن در میان فیلسوفان و منطقدانان بالا گرفت. چنین بحثهایی منحصر به دو صورت از جملات موری که مور به معرفی آنها پرداخت نشد و این بحثها منجر به تشخیص برخی از ویژگیهای مهم دیگری شد که خود مور موفق به تشخیص آن نشده بود. آنچنان که گذشت، مور ادعا کرد اظهار جملات موری اظهار پوچی است و مخاطبِ چنین جملاتی با شنیدن چنین گفتهای متوجه نوعی ناهمگونی یا پوچی در اظهار آنها میشود که وقوع چنین فرایندی در اظهار جملات موری، پارادوکس مور در حالت گفتار[18] نامیده میشود. پس از کشف جملات موری، روند غالب در تبیین پوچی آنها عمدتاً بر محور پوچی این نوع جملات در حالت گفتار میگذشت. تا اینکه هینتیکا در سال 1962 ادعا کرد «نکتۀ مهم دربارۀ پارادوکس مور شاید در این امر نهفته باشد که جملۀ ”باران میبارد؛ اما من باور ندارم که باران میبارد“ ضرورتاً ازجانب گوینده باورپذیر نیست» (Hintikka, 1962: 68). بر این اساس، او بر نکتۀ بسیار مهمی تأکید کرد که طبق آن، اساساً گویندگانِ جملات موری نمیتوانند آنها را بهدرستی باور کنند. پس از او نیز سورنسن با تأکیدی که بر باورپذیرنبودن جملات موری داشت، نشان داد که پوچی این جملات نهتنها در حالت اظهارشان، بلکه در حالتی که آنها متعلق اندیشه یا تفکر قرا بگیرند نیز به وجود میآید (Sorensen, 1988) و درواقع پس از این تأکید بود که بحث دربارۀ پوچی چنین حالتهایی جزء لاینفک ادبیات فلسفی این حوزه شد. فرض کنید من بدون اظهار جملهای مثل «میدان نقشِجهان در اصفهان است؛ اما من باور ندارم که میدان نقشِجهان در اصفهان است» محتوای آن را باور کنم. با این کار من بهطورِ همزمان باور کردهام که میدان نقشِجهان در اصفهان است و در ادامه نیز منکر باور خود به آنچه پیش از این باور کردهام شدهام. درنتیجه من در اینجا صاحب باورهای ناهمگونی با یکدیگر خواهم شد. وقوع چنین فرایندی در باورکردن جملات موری نیز پارادوکس مور در حالت اندیشه یا تفکر[19] نامیده میشود[vi]. بدین ترتیب میتوان گفت پوچی جملات موری در دو سطح زبانی[20] شامل اظهار جملات موری (پارادوکس مور در حالت گفتار) و سطح روانشناختی[21] شامل باور به جملات موری (پارادوکس مور در حالت اندیشه یا تفکر) رخ میدهد. تا پیش از کشف پوچی جملات موری در حالت تفکر، عموم رویکردها و تبیینهای ارائهشده دربارۀ پوچی جملات موری بر محور پوچی اظهار این قبیل جملات و مفاهیم مرتبط با آن مثل رابطۀ باور و اظهار انجام میپذیرفت؛ اما پس از چنین کشفی بود که ادعا شد پوچی جملات موری در حالت تفکر اهمیتِ بهمراتب بیشتری نسبت به پوچی این نوع جملات در حالت اظهار دارد. هینتیکا پیشتر ادعا کرده بود نکتۀ مهم دربارۀ جملات موری باورناپذیر آنهاست؛ اما بهطورِ خاص، این شومکر بود که برای اولین بار ادعا کرد «با استفاده از این اصل که آنچه میتواند بهطورِ منسجم باور شده باشد، اظهارِ منسجمِ یک نفر را مقیّد میکند، میتوان تبیینی ارائه داد از اینکه چرا یک نفر نمیتواند بهطورِ منسجم یک جملۀ پارادوکسگونۀ موری را اظهار کند» (Shoemaker, 1996: 76). طبق چنین ایدهای، تبیین پوچی اظهارِ جملاتِ موری در گرو تبیین صحیحی از ناممکنبودن باور به آنهاست که چنین ایدهای تقدم تبیینی باور نسبت به اظهار[22] نامیده میشود. افزون بر این، پوچی جملات موری در دو سطح زبانی و روانشناختی نشان داد که هر تبیینِ پذیرفتنی دربارۀ جملات موری باید هر دو سطح از پوچی جملات موری را تبیین کند و در این صورت تبیینی که نتواند چنین لازمهای را محقق کند، از جامعیتِ تبیینی لازم برای تبیین پوچی جملات موری برخوردار نخواهد بود.
2) قسمت دوم: در جستوجوی تبیینی برای پارادوکس مور آنچنان که گفته شد، مور موفق به کشف جملاتی شد که اظهار آنها پوچ است و پس از او نیز با بصیرت فیلسوفان دیگر مشخص شد که نهتنها در اظهار این جملات، بلکه در اندیشیدن یا باور به آنها نیز پوچیِ ذکرشده پدید میآید. اما سؤال مهم دربارۀ این نوع جملات این است: چگونه ممکن است با وجود اینکه محتوای باور یا اظهار من میتواند صادق باشد، اظهار یا باور به چنین گزارههایی ازجانب من منجر به باورها یا اظهارات پوچی شود؟ چگونه ممکن است تنها در حالتی که این جملات در حالت اولشخص و زمان حال بیان شوند، چنین پوچیای به وجود بیاید؛ اما زمانی که این جملات در حالت سومشخص یا زمان گذشته بیان شوند، هیچگونه پوچی به وجود نیاید؟ چه فرایندهایی و طی چه سازوکاری در اظهار یا باور به چنین جملاتی تحقق مییابد که اظهار یا باور به این جملات را پوچ میسازد؟ بهعبارتِ دقیقتر، پرسش مهم دربارۀ جملات موری آن است که: منبع این پوچی چیست و چگونه میتوان بهوجودآمدن آن را بهدرستی تببین کرد؟ تاکنون رویکردها و نظریات مختلفی دربارۀ تبیین پوچی جملات موری ارائه شده است که هرکدام سعی کردهاند با توسل به برخی مفاهیم و آموزهها به سؤالاتِ ذکرشده پاسخ دهند. عموم این رویکردها سعی دارند ناهمگونی مندرج در جملات موری را براساسِ نوعی تناقض یا ناسازگاری یا عدمِانسجام[23] میان اجزای این جملات توضیح دهند. چنانکه هیل نیز ادعا میکند هر راهِحل کارآمد برای تبیین پارادوکس مور «باید تناقض یا چیزی شبیه به تناقض را دربارۀ جملات موری مشخص کند» (Heal, 2003: 252). آنچه در پس همۀ تحلیلهای ارائهشده دربارۀ ماهیت جملات موری نهفته است، تلاش فیلسوفان برای معرفی و بسط هرچه دقیقتر ماهیت این جملات و پارادوکسگونهبودن آن است که سعی میکنند با استفاده از برخی آموزهها و مفاهیم فلسفی در حوزههای فلسفۀ زبان، فلسفۀ ذهن و معرفتشناسی مانند رابطۀ تضمنی میان اظهار و باور، نظریههای مرتبۀ بالاتر آگاهی، هنجارمندی باور و... پوچی این جملات را تبیین کنند. در ادامه پاسخ مور، بهعنوانِ کسی که خود برای نخستینبار موفق به کشف این پارادوکس شد، بررسی و تحلیل خواهد شد و نشان داده خواهد شد که او چگونه با استفاده از رابطۀ تضمنی میان اظهار و باور، پوچیِ مندرج در جملات موری را تبیین میکند.
2-1) رویکرد مور مور معتقد است میان کنش گفتاری اظهار و حالت ذهنی باورْ رابطهای مهم و اساسی وجود دارد که فهم صحیح آن میتواند تبیینگر پوچی جملات موری باشد. طبق چنین رابطهای، اظهارْ شاملِ باور است و زمانی که کسی گزارهای را اظهار میکند، اظهار او دربردارندۀ باور او به محتوای گزارهای است که اظهار کرده است. بنابراین چون با اظهار جملات موری این اظهار شامل باور نیز هست، محتوای این باورها در تناقض با یکدیگر قرار میگیرند و درنتیجه اظهار جملات موری، اظهاری پوچ خواهد شد. ازنظر او، شاملِباوربودنِ اظهار به این معناست که «در اکثریت مواردی که شخص چیزی را اظهار میکند، او آنچه را اظهار میکند یا باور دارد یا میداند... [البته] دروغگفتن کاملاً استثناست» (Moore, 1942: 542-3). مور از شاملِباوربودنِ یک اظهار با عنوان مفهوم تضمن[24] یاد میکند. بهبیانِ دقیقتر، ازنظر او طبق مفهوم تضمنْ فرد در بیانِ اظهاری یک جملۀ خبری و در صورتی که گزارهای را در حالت زمانِ حال و بهصورتِ اولشخص اظهار کند، او از این طریق متضمن میشود که به محتوای گزارهای که اظهار کرده است، باور دارد (Moore, 1942: 542). مثلاً زمانی که کسی گزارۀ «باران میبارد» را بهصورتِ اولشخص و در قالب زمان حال اظهار میکند، در اغلب موارد، فرد با اظهار این گزاره متضمن میشود که به محتوای این گزاره یعنی بارانیبودنِ هوا باور دارد یا بهبیانِ دیگر، اظهار فرد مبنی بر بارانیبودنِ هوا شامل باور او به اینکه هوا بارانی است میشود. مور براساسِ قرائتی که از واژۀ تخصصی تضمن مدنظر دارد، به تبیین پوچی صورت حذفی جملات موری میپردازد. ازنظر او زمانی که کسی صورت حذفی جملات موری (P&~IBP) را اظهار میکند، فرد ابتدا با اظهار اولین جزء آن (P)، متضمن میشود که به گزارۀ اظهارشده باور دارد و پس از آن، با اظهار جزء دوم آن (~IBP) به تناقض میافتد؛ چرا که چنین امری مستلزم آن خواهد بود که فرد همزمان هم به یک گزاره باور داشته باشد و هم در عین حال به همان گزاره باور نداشته باشد. درنتیجه مور بر این باور است که اظهار صورت حذفی جملات موری به این دلیل که درنهایت این اظهار شامل چنین تناقضی خواهد شد، اظهار پوچی است (Moore, 1993: 210). البته باید به این نکته توجه کرد که در ارائۀ چنین نگرشی، مور پیشاپیش اصل توزیع اظهار بر روی اجزای یک گزارۀ عطفی را مفروض میگیرد. طبق اصل توزیعِ اظهار، اگر من گزارۀ p&q را اظهار کنم؛ من گزارۀ p و همچنین گزارۀ q را اظهار میکنم. مثلاً اگر کسی اظهار کند که «باران میبارد و زمین خیس میشود» او علاوهبر اینکه گزارۀ «باران میبارد» را اظهار کرده است، گزارۀ «زمین خیس میشود» را نیز اظهار کرده است. مور گمان میکرد هر دو صورت جملات موری، پوچی یکسانی با یکدیگر دارند؛ اما در سال 1979 جان ویلیامز بهدرستی به این نکته اشاره کرد که این دو صورت از جملات موری متمایز از یکدیگرند و از این رو نیازمند تبیینهای متفاوتی هستند. او ادعا کرد دو صورت جملات موری گزارههای یکسانی را بیان نمیکنند و از این رو پوچی یکسانی را نیز به وجود نمیآورند؛ زیرا ما درواقع با دو پارادوکس مواجهیم که بهشیوههای متفاوتی پوچ هستند. او دلیل چنین تفاوتی را در متمایزبودن این دو جمله بهسببِ برخورداریشان از دو جزء کاملاً متمایزِ ~IBP و IB~P دانست. ویلیامز معتقد است ما از این جهت با پارادوکسهایی با شیوههای متفاوت روبهرو هستیم که اگر این فرض را بپذیریم که فرد با اظهار یک گزاره خود را بهعنوانِ کسی که به محتوای گزارهای باور دارد بازنمایی میکند، آنگاه ما دربارۀ صورت حذفی جملاتِ موری (P&~IBP) با گزارۀ عطفی روبهرو هستیم که قسمتی از آن (~IBP) شامل عدمباور به دیگر قسمت این گزارۀ عطفی (P) است و بر این اساس، پوچیای که این نوع جملات بنابه ساختارشان به وجود میآورند، منطقاً غیرممکن[25] (IBP&~IBP) است[vii] . برخلاف این نوع جملات، صورت ارتکابی جملاتِ موری (P&IB~P) بیانگر گزارۀ عطفی است که قسمتی از آن (IB~P) شامل باور به نقیض دیگر قسمت این گزارۀ عطفی (P) است و در اینجا برخلاف پوچی صورت حذفی آن که منطقاً غیرممکن بود، ما با یک ناسازگاری میان اجزای این عطفی روبهرو هستیم (IBP&IB~P) (Williams, 1979: 142). بهعبارتِ دیگر، تفاوت این دو جمله در این است که در جملۀ اول منطقاً من نمیتوانم به گزارهای باور داشته باشم که فاقد باور به آن هستم؛ اما جملۀ دوم بیانگر این است که من میتوانم باورهای ناسازگاری را دربارۀ یک گزاره اتخاذ کنم. بدین ترتیب باید گفت این دو صورتِ جملات موری کاملاً از یکدیگر متمایز هستند. چنانکه دِ آلمیدا نیز تمایز یادشده را بهبیانی دیگر، بهترتیبْ تمایز میان خودانکاری[26] و ناسازگاری میان اجزای جملات موری نامگذاری میکند (De Almeida, 2007). ناآگاهیِ مور به وجود چنین تمایزی باعث شد تا او برای تبیین پوچی صورت ارتکابی جملات موری نیز از استراتژی مشابهی بهره ببرد؛ آنچنان که از آن در تبیین صورت حذفی این جملات استفاده کرده بود. بر این اساس، مور ادعا کرد همچنان که میتوان گفت با اظهار یک گزاره، شخصْ متضمن باورش به آن گزاره میشود، همچنین میتوان گفت شخص با اظهار یک گزاره، متضمن این نیز میشود که به نقیض آن گزاره باور ندارد. براساسِ چنین بینشی و با درنظرداشتن اصل توزیع اظهار، مور بر این باور است که زمانی که کسی صورت ارتکابی جملات موری (P&IB~P) را اظهار میکند، فرد ابتدا با اظهار اولین جزء چنین جملهای (P)، متضمن میشود که به نقیض آنچه اظهار کرده است، باور ندارد و درادامه با اظهار جزء دوم جملۀ موری بالا (IB~P) به تناقض میافتد؛ زیرا فردْ همزمان هم ادعا کرده است که به نقیض گزارهای مثل P باور ندارد و در عین حال نیز ادعا کرده است که به نقیض گزارۀ یادشده باور دارد. بدین ترتیب، مور استدلال میکند که اظهار صورت ارتکابی جملات موری نیز به این دلیل که درنهایت این اظهار شامل چنین تناقضی خواهد شد، اظهار پوچی خواهد بود (Moore, 1993: 210).
2-2) انتقادات به رویکرد مور همانطور که بیان شد، مور سعی کرد با استفاده از رابطۀ تضمنی که میان گرایش گزارهای باور و کنش گفتاری اظهار در نظر میگیرد، معضل بهوجودآمده در اظهار جملات موری را برطرف کند. رویکرد مور برخلافِ برخی نکتهبینیها و ظرافتهایی که میتوان در آن یافت، با انتقاداتی نیز روبهروست که راهکار او را با چالشهای جدی مواجه میسازد. در ادامه برخی از این انتقادات بیان میشود و نشان داده میشود که چنین رویکردی دربارۀ پارادوکس مور چه ضعفها و ایراداتی دارد. نقد اول: شرط جامعیت تبیینی نخستین و مهمترین نقدی که میتوان به تبیین مور وارد کرد، ناکافیبودن چنین تبیینی دربارۀ پوچی جملات موری در حالت تفکر یا اندیشه است. همانطور که پیش از این بیان شد، پوچی جملات موری علاوهبر اینکه در حالت اظهار چنین جملاتی رخ میدهد (پارادوکس مور در حالت گفتار)، در حالت اندیشیدن به این نوع جملات نیز رخ میدهد (پارادوکس مور در حالت اندیشه یا تفکر). به این معنا در صورتی که جملات موری بدون هرگونه ابزار زبانی (مثل اظهار یک گزاره) متعلق اندیشه قرار گیرند، در باور آنها نوعی ناهمگونی یا پوچی به وجود میآید و در این صورت این جملات باورپذیر نخواهند بود. درواقع رویکرد اظهاری یا تضمنی مور به این دلیل که اظهار را شامل باور در نظر میگیرد، باور را تنها در چهارچوب اظهار یک گزاره در نظر میگیرد و از این رو، نمیتواند زمانی که هیچ اظهار یا بیان زبانی از جملات موری در میان نیست، پوچی این حالت از پارادوکس مور را بهدرستی تبیین کند. مور از این مهم آگاه نبود و درنتیجه پوچی جملات موری را صرفاً در اظهار چنین جملاتی در نظر گرفت. بنابراین میتوان گفت از آن رو که رویکرد اظهاری مور تبیینی برای پوچی جملات موری در ساحت تفکر ارائه نمیکند و صرفاً منحصر به تبیین پوچی اظهار این جملات است، تبیینی است که شرط جامعیت تبیینی هر نظریۀ پذیرفتنی دربارۀ پارادوکسمور را برآورده نمیکند و از این رو تبیین کارآمدی دربارۀ پارادوکس مور نخواهد بود. نقد دوم: ناکارآمدی ایدۀ تضمن در اظهارات غیرصادقانه و موارد تضمن گفتوگویی انتقاد دیگر به رویکرد مور را میتوان متوجه ایدۀ اصلی مور یعنی استفاده از مفهوم تضمن دانست. چنانکه برمبنای آن، شخص با اظهار یک گزاره متضمن میشود که به گزارۀ اظهارشده ازجانب خود باور دارد. بدین ترتیب میتوان گفت چنین نظریهای درواقع تنها شامل اظهارات صادقانه[27] میشود و مهمترین انتقاد نیز به ایدۀ تضمنِ مطرحشده ازجانب مور شامل ناکارآمدی آن درقبالِ اظهارات غیرصادقانه است. منظور از اظهارات غیرصادقانه اظهاراتی است که فرد در موقعیتی است که قصد دروغگویی و فریب دیگران را دارد و در این موقعیت بههیچوجه فرد قصد ندارد با اظهار خود باور حقیقی خود را بیان کند. زمانی که فرد صادقانه گزارهای را اظهار میکند، میتوان گفت او گزارۀ اظهارشده را باور دارد؛ اما در وضعیتی که شخص در موقعیت اظهار گزارهای صادق نیست، او با اظهار یک گزاره بیان نمیکند که به آن گزاره باور دارد؛ بلکه تنها میخواهد با فریب مخاطبش چنین وانمود کند که به آن گزاره باور دارد و دیگر اینکه تمایل دارد مخاطبش نیز باور کند که او گزارۀ بیانشده را باور دارد. بنابراین در چنین مواردی با اظهار یک گزاره هیچکدام از مطالباتی که مور ادعا دارد، برآورده نمیشود و درنتیجه ایدۀ رویکرد اظهاری مور از آن رو که نمیتواند بهخوبی سازوکار وقوع مواردی از این دست را تبیین کند، با چالش اساسی مواجه خواهد بود. ممکن است ادعا شود با اعمال برخی تغییرات در محتوای این نظریه میتوان اشکال مطرحشده به نظریۀ مور را برطرف کرد. آنچنان که پیداست، نقد بالا ناظر به اظهارات غیرصادقانهای است که نافی این ادعا است که اظهارْ شامل باور به یک گزاره است. از این رو، میتوان صورتبندی جدیدی از این ایده ارائه کرد که شامل اظهاراتِ غیرصادقانه نیست و صرفاً ادعا میکند که «با اظهارِ صادقانه یک گزاره فرد متضمن میشود که به گزاره اظهارشده باور دارد». این ایده به خوبی میتواند اشکال بالا را رفع کند و با تمایز برقرارکردن میان اظهاراتِ صادقانه و اظهاراتِ غیرصادقانه همچنان ایدۀ کلی مور را حفظ میکند؛ اما میتوان به کلیت این اصل جدید نیز انتقادات دیگری وارد دانست؛ مثلِ موارد کاربرد تضمنهای گفتوگویی [28]که ایدۀ مور همچنان در تببین آن با مشکل مواجه است. ایراد اساسی دیگر نظریۀ مور به ناتوانی این نظریه در تضمنهای گفتوگویی بازمیگردد؛ چه اینکه مفهوم تضمن بهکاررفته در رویکرد مور نهتنها با موارد اظهارات غیرصادقانه، بلکه با اظهاراتی که در قالب تضمن گفتوگویی بیان میشوند نیز با چالش اساسی مواجه میشود. مثلاً فرض کنید شخص صاحبخانهای که از دست مهمان ناخواندۀ خود به ستوه آمده است، به مهمان خود بگوید: «درِ خروج آنجاست!» در اینجا فرد صاحبخانه چنین گزارهای را اظهار کرده است؛ اما محتوای آنچه در قالب این اظهار بیان شده است، کاملاً از معنای تحتاللفظی آنچه اظهار شده متمایز است. چون در اینجا مکان درِ خروجی ساختمان به مخاطب نشان داده نشده است؛ بلکه در قالب چنین گفتهای، گوینده متضمنِ دلخوری خود از حضور بیشازحد مهمان خود میشود. مواردی از این دست که بهعنوانِ تضمنهای گفتوگویی شناخته میشوند، بهخوبی نشان میدهند که الزاماً همۀ اظهاراتْ دربردارندۀ یک باور آشکار نیستند یا دستِکم اینکه اظهارات بهنحوِ مستقیم دربردارندۀ باور مشخصی نیستند که از یک گزاره بیان میشود و نیاز است فرایندی که با بیان چنین گزارههایی طی میشود بهنحوِ مطلوب تبیین شود. طرفداران رویکرد مور میتوانند استدلال کنند که در گفتن جملاتی مثل «درِ خروج آنجاست!» نیز باوری مستتر است که گوینده با اظهار این جمله قصد دارد این محتوا را به مخاطب خود منتقل کند و به همین دلیل ادعای مور مبنی بر اینکه اظهارْ شامل باور است، همچنان تأیید میشود. در پاسخ به چنین استدلالی میتوان از طرفداران آن پرسید: جایگاه چنین جملاتی در نظریۀ مور کجاست؟ علاوهبر این، موارد تضمن گفتوگویی را چگونه میتوان براساسِ این نظریه تبیین کرد؟ همانطور که بیان شد، ایدهای که مور برای تبیین پوچی جملات موری استفاده کرد، مؤید آن است که من با اظهار یک گزاره متضمن باورم به محتوای گزارۀ اظهارشده میشوم؛ حال پرسش این خواهد بود که: آیا زمانی که من در مقام صاحبخانه به مهمان ناخوانده خود درِ خروج را نشان میدهم، واقعاً دربارۀ مکان درِ خروج صحبت میکنم یا اینکه قصد دارم به مخاطبم مفهومی را دربارۀ عصبانیتم از حضور بیشازحد او در خانهام برسانم؟ درحالت اول باید گفت قطعاً این پاسخ که من قصد دارم مکان درِ خروج را به مهمان خود نشان بدهم، پاسخی پیشپااُفتاده و نادرست است؛ اما دربارۀ حالت دوم باید از طرفداران این رویکرد پرسید: آیا آموزۀ تضمن ادعایی مور میتواند چگونگی فرایندی را تبیین کند که در انتقال معنایی متمایز از معنای تحتاللفظی[29] این جمله طی میشود و مراد اصلی این پاسخ درواقع همین معناست؟ به نظر میرسد در این حالت نیز پاسخ چنین پرسشی منفی است و این نظریه با چنین تقریری نمیتواند چگونگی چنین فرایندی را تبیین کند[viii]. طبق این استدلال، میتوان نتیجه گرفت که نظریۀ مور در چنین تقریر ساده و سرراستی که از ارتباط میان باور و اظهار ارائه میدهد، نمیتواند فرایند حصول معنای تضمنی در موارد تضمنِ گفتوگویی را تبیین کند. بر این اساس، باید گفت دربارۀ ارتباط میان باور و اظهار، نظریهای لازم است که بتواند از پس تحلیل و تبیین چنین مواردی نیز بربیاید. درنتیجه چنین نقدی به نظریۀ مور، بهخوبی نشان میدهد که ایدۀ تضمن دستِکم در همۀ موارد اظهار یک گزاره برقرار نیست و بنابراین این ایده نمیتواند در تبیین پوچی جملات موری به کار گرفته شود[ix]. نقد سوم:شرط تمامیت تبیینی پس از کشف صورتهای حذفی و ارتکابی جملات موری، بحث بر سر چرایی و چگونگی پوچی این جملات در بین فیلسوفان و منطقدانان بالا گرفت و هریک کوشیدند تبیینی پذیرفتنی از ماهیت این پوچی ارائه دهند. در این بین برخی از آنان متوجه شدند دایرۀ بحث راجع به جملات موری صرفاً منحصر به دو صورت حذفی و ارتکابی آن، آنچنان که پیش از این به معرفی آنها پرداخته شد، نیست و علاوهبر این دو صورت، صورتهای دیگری از جملات موری نیز وجود دارد که با وجودِ برخی تفاوتها در ساختارشان، بهسببِ وجود برخی ویژگیهای یکسان با جملات موری، پوچی یکسانی با آنها دارند که میتوان آنها را در قالب سه دستۀ صورتهای نحوی[30]، غیرنحوی و تکراری[31] جملات موری دستهبندی کرد. منظور از صورتهای نحوی جملات موری، صورتهایی از این جملات است که صورت منطقی آن مطابق با صورتِ منطقی جملات موری است؛ البته با ذکر این تفاوت که در ساختار جملات موری مفهوم گرایش گزارهای باور نقش مهمی ایفا میکند؛ اما در ساختار این صورتهای جدیدتر میتوان به جای مفهوم باور، از مفاهیم دیگری مثل دانستن[32]، فکرکردن[33]، یقینداشتن[34]، موجهبودن[35]، خواستن[36] و.... استفاده کرد. حال اگر به جای عملگر منطقیِ بهکاررفته در صورت منطقی جملات موری، از نماد ω برای نشاندادن چنین تنوعی از این مفاهیم استفاده شود، آنگاه میتوان صورتهای حذفی و ارتکابی آنها را نیز بهترتیب بهصورتهای P&~IωP و P&Iω~P نمادین کرد. درنتیجه با جایگذاری مفاهیم بالا در ω، جملاتی به دست میآید که بهلحاظِ نحوی شبیه جملات موری هستند و علاوهبر این، ادعا شده است اظهار یا باور این نوع جملات نیز همانند صورتهای اصلی جملات موری پوچ هستند Huemer 2007, Williams 2014, Williamson 2000)). دستۀ دوم از جملات موری، جملاتی هستند که صورت منطقی آنها از صورت منطقی کلاسیک جملات موری پیروی نمیکنند؛ اما درعمل، نوع پوچیای که اظهار یا باورشان به وجود میآورد، از سنخ پوچی اظهار یا باور به جملات موری است و به همین دلیل میتوان آنها را صورتهای غیرنحوی جملات موری نامید. سورنسن معتقد است جملاتی مثل «من اکنون هیچ باوری ندارم»، «اگرچه شما فکر میکنید که همۀ نظرات من اشتباهاند، شما همیشه درست میگویید[x]»، «خدا میداند که من یک خداباور نیستم» و «خدا میداند که من یک بیخداهستم» میتواند نمونهای از چنین جملات در نظر گرفته شود (Sorensen, 1988). علاوهبر این، تیموتی چان نیز ادعا میکند میتوان جملاتی مثل «باور من به گزارۀ P کاذب است»، «باران میبارد؛ اما هیچکس باور ندارد که باران میبارد» و جملۀ «من باور کاذب به گزارۀ P را اتخاذ میکنم» را نیز جملاتی موری دانست (Chan, 2010). افزون بر این جملات، شومکر مکالمۀ زیر را نیز مکالمۀ پوچی میداند که در عمل پوچیای همانند پوچی جملات موری را به وجود میآورد (Shoemaker, 1996: 78): الفـ باران میبارد؟ بـ بله. برخلاف همۀ جملات سابق، این مکالمه بهتنهایی نشان میدهد پوچی جملات موری صرفاً از سنخ جملاتی با صورت منطقی خاص یا حتی تکجملههایی با محتوای ممکنالصدق و اظهار یا باوری پوچ نیست؛ بلکه طبق آن باید گفت پوچی جملات موری حتی میتواند در برخی گفتوگوها و مکالمات عادی نیز رخ دهد و در اینجا نیز ترکیبی از جملات با واژگان خاص و متمایز وجود دارد که این واژگان بهخوبی معنادار هستند، چنانکه این مکالمه نیز دارای محتوای صادقی میتواند باشد؛ اما درعمل اظهار یا باور به آن منجر به اظهار یا باوری پوچ خواهد شد. علاوهبر صورتهای نحوی و غیرنحوی که تا بدینجا معرفی شدند، سورنسن مدعی است جملاتی نیز وجود دارد که این جملات، صورت منطقی یکسانی با صورتهای اصلی جملات موری دارند؛ البته با ذکر این تفاوت مهم که در ساختار این نوع جملات، عملگر منطقی باور به دفعات تکرار شده است؛ مانند جملۀ «باران میبارد؛ اما من باور ندارم که من باور دارم که باران میبارد» یا «باران میبارد؛ اما من باور دارم که من باور دارم که باران نمیبارد». میتوان این نوع جملات را صورتهای تکراری جملات موری نامید و در حالت کلی میتوان از صورت منطقی P&~IBnP و P&IBn~P برای نشاندادن ساختار منطقی چنین جملاتی استفاده کرد (Sorensen 2000). اهمیت کشف صورتهای مختلف جملات موری بهگونهای بوده است که پس از چنین کشف مهمی، هر فیلسوفی که قصد میکند پارادوکس مور را تحلیل کند، خود را ناگزیر میبیند که نهتنها پاسخی درخور به ماهیتِ پوچی دو صورت اولیۀ جملات موری بدهد، بلکه لازم میداند پوچی دیگرْ صورتهای جملات موری را نیز تبییین کند. از این رو، میتوان تحقق چنین شرطی در تاموتمامبودن هر تبیین ارائهشده دربارۀ صورتهای متنوع پارادوکس مور را شرط تمامیت تبیینی در رویکردهای ارائهشده دربارۀ پارادوکس مور در نظر گرفت. پس از مور نیز با بصیرت فیلسوفان دیگر صورتهای متنوعتری از جملات موری کشف شد که خود مور از وجود آنها آگاه نبود و درنتیجه او خود به تبیین پوچی این نوع جملات نپرداخت. پوچی این نوع جملات بهگونهای است که به نظر میرسد نمیتواند با استفاده از نظریۀ مور بهخوبی تبیین شود. مثلاً در جملاتی که در ساختار آن به جای عملگر منطقی باور، عملگری مثل موجهبودن به کار رفته است (باران میبارد؛ اما من توجیهی ندارم که باران میبارد) نمیتوان ادعا کرد اظهار گزاره شاملِ داشتن توجیهی برای آن گزاره ازجانب یک شخص است؛ یا اینکه آن فرد متضمن میشود که دربارۀ آن گزاره موجه است؛ چون نمیتوان همانند باور گفت که فرد با اظهار یک گزاره در اغلب موارد بیان میکند که دربارۀ آن گزاره موجه است و دیگر اینکه ممکن است کسی گزارهای را باور داشته باشد؛ اما در اتخاذ چنین باوری بههیچعنوان موجه نباشد. یا همانطور که بیان شد، مور ادعا کرد در بیانِ اظهاری یک «جملۀ خبری» و در صورتی که گزارهای «در حالت زمانِ حال و بهصورتِ اولشخص» اظهار شود، فرد متضمن میشود که به محتوای گزارهای که آن را اظهار کرده است، باور دارد؛ اما در مکالمهای که شومکر به آن اشاره میکند، نهتنها صورت منطقی خاص جملات موری وجود ندارد، بلکه به جای جملۀ خبری، جملۀ پرسشی قرار دارد که در این نمونه نیز پوچی مشابه با پوچی دو صورت حذفی و ارتکابی جملات موری دیده میشود. بنابراین میتوان نتیجه گرفت چون این رویکرد توانایی لازم برای تبیین پوچی صورتهای متنوع جملات موری را ندارد، رویکرد تاموتمامی نیست و بر این اساس، به این دلیل که شرط تمامیت تبیینی را برآورده نمیکند، نمیتواند رویکردی پذیرفتنی برای تبیین پوچی جملات موری باشد. نقد چهارم: تحویلی و ناکافیبودن رویکرد مور دربارۀ پارادوکس مور انتقاد دیگری که رویکرد مور با آن دستبهگریبان است این است که رویکردِ حاضر اساساً ویژگی ممکنالصدقبودن محتوای جملات موری را نادیده میگیرد و صرفاً براساسِ آموزۀ تضمن دست به نوعی تحویل[37]میزند و جملات با محتوای ممکنالصدق موری را به جملات صریحاً متناقضی با محتوایی ضرورتاً کاذب تحویل میبرد. بهعبارتِ دقیقتر، این رویکردْ طبق این فرض که اظهار شامل باور میشود، به دنبال آن است تا نشان دهد چرا و چگونه اظهار جملات موری با نوعی ناهمگونی یا پوچی همراه است و چنین کاری را نیز با تبیین این امر انجام میشود که چگونه اظهار دو جزء این جملات منجر به تناقض میشود. اما این رویکرد در عمل نشان نمیدهد که چرا با وجود اینکه محتوای این جملات (برخلاف جملات متناقض) ممکن است صادق باشند، اظهار یا باور به آنها منجر به تناقض میشود. مثلاً دربارۀ صورت حذفی جملات موری رویکرد تضمنی مور، پوچی جملهای مثل «باران میبارد؛ اما من باور ندارم که باران میبارد» را با این بیان تبیین میکند که این جمله درنهایت جملۀ صریحاً متناقض «من باوردارم که باران میبارد؛ اما من باور ندارم که باران میبارد» تحویل میشود. در اینجا آنچه مشخص است، نوعی تحویل است؛ اما آنچه از آن غفلت شده است، تفاوت ذاتی جملات موری و جملات متناقض است. ازطرفی باید پذیرفت که اظهار جملات صریحاً متناقضی مثل «باران میبارد؛ اما باران نمیبارد» همانند اظهار جملات موری پوچ است؛ اما باید به این نکته نیز توجه داشت که این جملات به این دلیل که برخلاف جملات موری که از محتوای ممکنالصدقی برخوردارند دارای محتوای همواره کاذبی هستند، از جملات موری متمایزند و از این رو تحویل جملات موری به این نوع جملات، مهمترین ویژگی آنها را بدون هرگونه تبیین صحیحی رها میکند. درنتیجه باید گفت رویکرد اظهاری مور چون با استفاده از آموزۀ تضمن خود دست به تحویل ناصواب جملات پوچ و ممکنالصدق موری به جملات پوچ، اما همواره کاذب متناقض میزند، مهمترین ویژگی جملات موری را که موجب تمایز این جملات از جملات متناقض میشود نادیده میگیرد و بر این اساس، رویکرد تاموتمامی در تبیین پوچی جملات موری نیست. علاوهبر این، بهطورِ کلی و فارغ از تحویل بالا میتوان پرسید که: آیا ضرورتاً کاذببودن یک گزاره نشاندهندۀ پوچی اظهار یا باور به آن نیز هست؟ آیا با نشاندادن اینکه گزارهای ضرورتاً کاذب است، نشان داده میشود که باور یا اظهار آن گزاره پوچ است؟ بهعبارتِ دیگر آیا نمیتوان به گزارههای ضرورتاً کاذب بهنحوِ کاملاً معقول (و بدون هرگونه ناهمگونی یا پوچی) باور داشت یا بهدرستی آنها را اظهار کرد؟ چان (Chan, 2010) به این نکتۀ مهم پی برد که کاملا ممکن است در باور به گزارههای ضروتاً کاذب محق بود و بهدرستی و بدون هرگونه ناهمگونی یا پوچی آنها را باور یا اظهار کرد. برای نمونه او به ریاضیدانان پیش از گودل اشاره میکند که تا پیش از اینکه او اثبات کند که علم حساب[38] اصلپذیر[39] نیست یا ناتمام[40] است، همگی معتقد بودند حساب اصلپذیر است و از آن رو که چنین ادعایی را نیز ادعای معقولی مییافتند، در ادعای خود محق نیز بودند. آنها بدون هرگونه پوچی یا ناهمگونی به این ادعا باور داشتند؛ اما بهیکباره پس از انتشار برهان گودل[41] دریافتند که برخلاف ادعای معقول آنها، ادعای اصلپذیربودن حساب خطاست و این ادعا اساساً ادعا یا گزارهای ضروتاً کاذب است. بر این اساس، چان بهخوبی نشان میدهد که میتوان در پذیرش باورها یا گزارههایی که ضرورتاً کاذباند، معقول بود؛ اما در عین حال، این گزارهها گزارههای پوچی باشند. بدین ترتیب، میتوان بهنحوِ مشابه دربارۀ جملات موری نیز استدلال کرد که همچنان که مور براساسِ آموزۀ تضمن خود درصددِ نشاندادن آن است که جملات موری ضرورتاً کاذباند، ضرورتاً کاذببودن این جملات پوچی یا باورپذیرنبودن آنها را تبیین نمیکند. بهعبارتِ دقیقتر، نشاندادن اینکه این جملات ضرورتاً کاذباند، بهمعنای نشاندادن این نیست که در باور یا اظهار آنها ناهمگونی یا پوچی مندرج است. درنتیجه هر تبیینی که سعی کند با نشاندادن ضرورتاً کاذببودنِ جملات موری تبیینی برای پوچی این جملات ارائه دهد، کفایت لازم را در تبیین پوچی این جملات و پارادوکس مور ندارد.
نتیجهگیری در این مقاله ابتدا به معرفی پارادوکس مور بهعنوان یکی از پارادوکسهای منطقی فلسفی معاصر در حوزۀ فلسفۀ تحلیلی و ویژگیهای برسازندۀ آن پرداخته شد. نتیجه چنین شد که ویژگیهای چندگانۀ این پارادوکس شامل ویژگی ممکنالصدقبودن محتوای آن، ویژگی عدمتقارن معرفتی جملات موری در حالتهای اولشخص و سومشخص، و همچنین ویژگی عدمِتقارن زمانی جملات موری در حالتهای زمانی گذشته، حال و آینده موجب منحصربهفردبودن این پارادوکس از دیگر پارادوکسهای فلسفی و منطقی است و دلالتهای آن در حوزههای مختلف فلسفی ازجمله منطق، فلسفه زبان، فلسفۀ ذهن نیز معرفی شد. در ادامه دیدگاه مور دربارۀ پارادوکس مور شرح و تحلیل شد و نشان داده شد که او با استفاده از آنچه او رابطۀ تضمنی میان اظهار و باور میداند، چگونه تبیینی برای این پارادوکس ارائه میدهد. سپس در قالب چهار نقد استدلال شد که این رویکرد توانایی لازم را در تبیین پوچی جملات موری و پارادوکس مور ندارد. در نقد اول با معرفی شرطی با عنوان شرط جامعیت تبیینی استدلال شد که رویکرد مور نمیتواند پوچی جملات موری در هر دو سطح زبانی و روانشناختی را بهدرستی تبیین کند. در نقد دوم بیان شد که ایدۀ تضمنی که مور بدان اشاره میکند، نمیتواند در موارد اظهارات غیرصادقانه و مهمتر از آن در موارد کاربست تضمنهای گفتوگویی کارگر افتد. در نقد سوم با برشمردن صورتهای متنوع جملات موری و دستهبندی سهگانۀ صورتهای نحوی، غیرنحوی و تکراری جملات موری استدلال شد که رویکرد ادعایی مور از تمامیت لازم برای تبیین این صورتهای جملات موری برخوردار نیست. درنهایت در نقد چهارم نیز با بیان اینکه رویکرد مور رویکردی تحویلی است که ویژگی اساسی جملات موری را نادیده میگیرد و همچنین با ذکر اینکه نشاندادن ضرورتاً کاذببودن جملات موری تبیینی برای پوچی این جملات ارائه نمیدهد، به نقد رویکرد مور دربارۀ پارادوکس مور پرداخته شد و رویکرد تضمنی او را درقبالِ پارادوکس مور ناکارآمد و غیرقابلقبول دانسته شد. [1] Moore’s Paradox [2] G. E. Moore [3] epistemic paradox [4] Paradox of Knowability [5] rationality epistemic [6] Self-Knowledge [7] functionalism [8] speech acts [9] assert [10] absurdity [11] nonsensical [12] Moorean Sentence [13] omissive [14] commissive [15] Liar Paradox [16] inconsistence [17] privileged access [18] Moore’s Paradox in Speech [19] Moore’s Paradox in Thought [20] linguistic level [21] Psychological level [22] explanatory priority to belief over assertion [23] incoherence [24] implication [25] logically impossible [26] Self-refutation [27] sincere [28] conversational implicatures [29] literally meaning [30] syntactic [31] Iterate [32] know [33] think [34] sure [35] justify [36] desire [37] reduction [38] arithmetic [39] axiomatic [40] incomplete [41] Gödel’s proof [i] مور میگوید: «این پارادوکسی است که باید کاملاً پوچ باشد تا بهنحوی اظهارگونه، واژگانی که ممکن است معنای آن بهخوبی صادق باشد، بیان گردد؛ این یک تناقض نیست» (Moore, 1993: 209). [ii] مور میگوید: «[این جملات] پارادوکسیکالاند؛ چرا که قاعدتاً اگر برای شخص دیگری پوچ نباشد که بهنحو اظهاری یک جمله بیانگر یک گزارۀ مفروض برای من یا برای شخص سومی را بگوید، [همچنین] برای من نیز بهنحو اظهاری گفتنِ جملهای که بیانکنندۀ همان گزاره است، پوچ نخواهد بود» (Moore, 1993: 208-9). [iii] بنابر تعریفی که مارک سینزبری از مفهوم پارادوکس ارائه میدهد، پارادوکس «یک نتیجۀ ظاهراً غیرقابلپذیرش است که از استدلالی پذیرفتنی با مقدماتی ظاهراً پذیرفتنی به دست آمده است» (Sainsbury, 2009: 1). براساسِ همین تعریف از مفهوم پارادوکس، تیموتی چان استدلال میکند که در جملات بالا نیز ما چون با مقدماتی ظاهراً پذیرفتنی روبهرو هستیم یعنی اینکه با جملاتی مواجهیم که واژگان آن به خودی خود بیمعنا نیستند یا محتوایشان صادق است، نباید در فرایند اظهار آنها که آن نیز کاملاً پذیرفتنی است، با یک نتیجۀ ظاهراً غیرقابلپذیرش یعنی یک پوچی مواجه شویم؛ اما از آن رو که در عمل، چنین وضعیتی به وجود میآید، درنتیجه ما با یک پارادوکس بهمعنای واقعیِ کلمه مواجه هستیم. بدین ترتیب چان از پارادوکسیکالبودن این جملات طبق تعریف سینزبری از استدلال دفاع میکند (Chan, 2010, 213). البته ذکر این نکته ضروری است که این نگاه به پارادوکسگونهبودن جملات موری موافقان و مخالفانی دارد. برخی مانند چان از پارادوکسیکالبودن این نوع جملات طبق استدلال بالا و طبق تعریف سینزبری از پارادوکس دفاع میکند و درمقابل، برخی همانند ویلیامز و گرین نیز معتقدند باید میان پوچی موری (Moorean absurdity) و پارادوکس مور تفاوت قائل شویم (Green and Williams, 2007: 5). [iv] همچنین ویلیامز معتقد است میتوان چنین تمایزی میان این دو نوع جمله را با تمایز میان افراد بیخدا و افراد ندانمگرا مقایسه کرد (Williams, 2006: 227). [v] برای آشنایی بیشتر با ویژگی زمانی جملات موری و صورتهای زمانی پارادوکس مور نگاه کنید به: ابراهیمپور اصفهانی و قاری، 1398. [vi] باورپذیرنبودن صورتهای حذفی و ارتکابی جملات موری را نیز میتوان بهترتیب، به زبان منطقی و با استفاده از برخی قواعد منطق باور شامل چهار قاعدۀ توزیع باور روی اجزای عطفی ، قاعدۀ سازگاری باور ، قاعدۀ معرفی باور و قاعدۀ حذف باور (Hintikka, 1962) بهصورتِ زیر نشان داد (همچنین نگاه کنید به: Sorensen 2000):
[vii] ذکر این نکته ضروری است که ویلیامز علاوهبر پذیرش این فرض که با اظهار یا بیان یک گزاره، فردْ خود را بهعنوانِ کسی که به گزارهای باور دارد بازنمایی میکند، او همچنین مسلّم میگیرد اظهار و باورْ قابلیت توزیع روی اجزای عطفی را دارند. [viii] برای توضیح بیشتر نگاه کنید به MacFarlane 2011. [ix] به نظر میرسد تحلیل گرایسی از ارتباط میان باور و اظهار که با توجه به لوازم آن تقریری پیچیدهتر و البته نظاممندتر از تحلیل موری است، بتواند فرایند طیشده در موارد تضمنِ گفتوگویی را تحلیل و تبیین کند. گرایس در نظریۀ خود دربارۀ تضمنهای گفتوگویی سعی میکند با استفاده از تعریف برخی اصول متعینکنندۀ هرگونه گفتوگویی به تبیین چنین مواردی بپردازد (Grice, 1957). [x] برخی همانند ویلیامز این جمله را معادل با جمله «همۀ باورهای کنونی من اشتباهاند» در نظر میگیرند (Williams, 2007).
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ابراهیمپور اصفهانی، روحالله، قاری، مقداد (1398)، «صورتهای زمانی پارادوکس مور»، منطقپژوهی، دورۀ دهم، شمارۀ 1، بهار و تابستان 1398، صفحه ۳۲-۱. Bovens, L. (1995), “P and I Will Believe that not-P: Diachronic Constraints on Rational Belief”, Mind, 104: 416, 737–760. Brown, J. & Herman C. (eds.) (2011), Assertion: New Philosophical Essays, Oxford: Oxford University Press. Chan, T. (2010), “Moore’s Paradox is not Just Another Pragmatic Paradox”, Synthese, 173: 211–29. De Almeida, C. (2007), “Moorean Absurdity: An Epistemological Analysis”, In M. S. Green and J. N. Williams (eds), Moore’s Paradox: New Essays on Belief, Rationality, and the First Person, Oxford: Oxford University Press. Green, M. S. and Williams, J. N. (2007), Moore’s Paradox: New Essays on Belief, Rationality, and the FirstPerson, Oxford: Oxford University Press. Grice, Herbert P. (1975), “Logic and conversation”, in Peter Cole & Jerry L. Morgan (eds.), Speech acts (Vol. 3), New York: Academic Press, 41-58. Reprinted in Grice 1989: chapter 2, pp 22–40. Heal, J. (2003), Mind, Reason, and Imagination, (Cambridge: Cambridge University Press). Hintikka, J. (1962), Knowledge and Belief, Ithaca, NY: Cornell University Press. Huemer, M. (2007), “Moore’s Paradox and the Norm of Belief”, Themes from G. E. Moore: New Essays in Epistemology and Ethics. Eds. S. Nuccetelli and G. Seay. Oxford: Oxford University Press, 142-57. MacFarlane, J. (2011), “What is assertion?” in Brown & Cappelen, 2011: 79–96.
Malcolm, N. (1984), Ludwig Wittgenstein: A Memoir, 2nd edn. (Oxford: Oxford University Press) Moore, G. E. (1942), “A Reply to My Critics”, in P. Schilpp (ed.), The Philosophy of G. E. Moore (La Salle, Ill.: Open Court), 535–677. ---------------. (1944), “Russell’s Theory of Descriptions”, in P. Schilpp (ed.), The Philosophy of Bertrand Russell (La Salle, Ill.: Open Court) 175–225. ----------------. (1993), Selected Writings, ed. T. Baldwin (London: Routledge). Sainsbury, R. M. (2009), Paradoxes (3nd ed.). Cambridge: Cambridge University Press. Shoemaker, S. (1996), The First-Person Perspective and Other Essays: Cambridge Studies in Philosophy. Sorensen, R. (1988), Blindspots, Oxford: Clarendon Press. --------------. (2000), “Moore’s Problem with Iterated Belief ”, Philosophical Quarterly, 50: 28–43. --------------. (2007) “The All-Seeing Eye: A Blind Spot in the History of Ideas”, In M. S. Green and J. N. Williams (eds), Moore’s Paradox: New Essays on Belief, Rationality, and the First Person, Oxford: Oxford University Press. Williams, J. N. (1979), “Moore’s Paradox—One or Two?”, Analysis, 39:121-40. ----------------. (2006), “Wittgenstein, Moorean Absurdity and its Disappearance from Speech”, Synthese, 149 :225-254. ----------------. (2007), “Moore’s Paradox, Evans’s Principle, and Iterated Beliefs”, In M. S. Green and J. N. Williams (eds), Moore’s Paradox: New Essays on Belief, Rationality, and the First Person, pp. 189–214. Oxford: Oxford University Press. ----------------. (2014), “Moore's Paradox in Belief and Desire”, Acta Analytica, 29 (1):1-23. Williamson, T. (2000), Knowledge and Its Limits, Oxford: Oxford University Press. Wittgenstein, L. (1953), Philosophical Investigations, Oxford: Blackwell.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,247 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 353 |