تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,659 |
تعداد مقالات | 13,576 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,258,473 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,311,149 |
Recognition of the concept of "Kadhm" according the context of verses | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
Linguistic Research in the Holy Quran | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 3، دوره 9، شماره 1، فروردین 2020، صفحه 15-32 اصل مقاله (1018.14 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/nrgs.2019.114597.1371 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
Abolfazl Khoshmanesh* 1؛ Farhad Ahmadi Ashtiani1؛ Mohammad Hasan Heydari2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1Department of Quran Sciences & Hadith, University of Tehran, Tehran , Iran | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2Department of Quran Sciences & Hadith, Payame Noor University, Tehran , Iran | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
In dictionaries, there are three pivotal meanings for the root of “Kdhm” in such a way that one can be able to establish a connection between its meaning on the one hand and all its uses in the Holy Koran, Hadith as well as the poems of the poets who were close to the time of the Koran development on the other hand: "Not showing anger or grief ", "forbearance" as well as "holding within inside for not being shown”. The present article studies the validity of these meanings in Koranic usages, showing that each of these meanings is faced with some defects in the position of the central meaning of the root. The current research is based on the relationship between concepts in the context of the verses of the Holy Koran as a coherent text without considering the necessity of the existence of a central meaning for the root of the word. Studying the concept of "action" in all six contexts of the verses of the Koran clarifies that the meaning of “action to change the difficult and undesirable situation and turn it into a favorable situation” can be considered as the central meaning of the root of Kdhm. Based on this, Kadhem is the person who tries to shift his harsh conditions towards a desirable one, and Makdhum is a person who is saved from an undesirable situation by another person. In addition to the verses of the Holy Koran, this central meaning in the prophetic sayings and poems of the poets close to the time of the revelation of the Koran gives a compatible and acceptable meaning. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
Kazem al-Ghayz؛ The Meaning of Verses؛ Relative Meaning؛ Axial Meaning | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
طرح مسئله تلاش برای یافتن معنای واژگان قرآنی در میان مفسران، پیشینهای به بلندای تاریخ اسلام دارد و یکی از موضوعاتی است که مسلمانان از روزهای آغازین به آن توجه کردهاند؛ براینمونه به تلاشهای اصحاب پیامبر (ص) برای فهم معنای واژة «أبّا» (ابن حجر، بیتا، ج 6، ص 212) و «فاطر» (ابن عبد البر، 1387ق، ج 18، ص 78) میتوان اشاره کرد. شناخت معنای مفردات قرآنی علاوه بر روشنکردن معنای آیاتی از قرآن - که واژة مدنظر در آنها به کار رفته است - در یافتن معنای واژهها و جملات همنشین، نقشی چشمگیر دارد؛ ازاینرو، یافتن معنای دقیق مادة کظم اهمیت مییابد که مشتقات آن شش بار در آیات قرآن به کار رفته است. یکی از موضوعات درخور توجه ارباب لغت و پژوهشگران حوزة معناشناسی، برگرداندن معنای تمام استعمالات یک ماده به معنایی واحد است؛ بهطوریکه بتوان در عمل نشان داد تمام معانی مشتقات آن ماده از آن معنای محوری و مشترک ریشه گرفتهاند؛ ازاینرو، مؤلفان کتب لغت برای ایجاد وحدت بین معانی یک ریشه کوششهای فراوانی انجام دادهاند؛ تا جایی که کتابهایی مانند معجم مقاییس اللغة در قرن چهارم[1] و التحقیق فی کلمات القرآن الکریم[2] در عصر حاضر، اساساً با چنین رویکردی تألیف شدهاند؛ نکتهای که اندیشمندان عصر حاضر به آن توجه کردهاند و در مباحث ایزوتسو با نام «معنای اساسی» به آن اشاره شده است. او این مفهوم را چنین توضیح میدهد «معنای محوری یک کلمه چیزی ذاتی و درونی از خود کلمه است که با آن کلمه به هر کجا که برود انتقال پیدا میکند» (ایزوتسو، 1386ش، ص 15) و این مفهوم را در مقابل «معنای نسبی» قرار میدهد؛ «معنای نسبی چیزی است که دلالت ضمنی دارد و در نتیجة پیداشدن وضع خاصی برای آن کلمه در زمینهای خاص، به معنای اساسی پیوسته و افزوده میشود و در نظام تازه نسبت به کلمات مهم دیگر نسبتها و روابط گوناگون پیدا میکند» (ایزوتسو، 1386ش، ص 15). وجود معنای محوری برای همة معانی احتمالی یک ماده، پیشفرضی ثابت نشده است و وقوع اشتراک لفظی این پیشفرض را با چالشی جدی مواجه میکند. پژوهش حاضر نیز این موضوع را بهمنزلۀ پیشفرض به کار نبسته است و تنها احتمال گردآمدن تمام استعمالات قرآنی مادة «کظم» را بر محور یک معنای مشترک آزموده است؛ بدون آنکه از پیش حکم بر لزوم وجود چنین معنای مشترکی کند. همچنین، وجود چنین معنای مشترکی برای مادة «کظم» نیز به این معنا نیست که برای سایر ریشههای قرآنی بتوان به چنین معنای مشترکی دست یافت. این نوشتار کوشیده است در گام نخست، میزان روایی معانی محوری پیشنهادشدة لغویان را در کاربردهای قرآنی این ماده بسنجد؛ به این معنا که معلوم شود آیا هر کدام از این معانی میتواند در تمام آیات شامل مادة کظم قرار بگیرند و از آیه معنایی منطقی، مطابق با شأن قرآن و همخوان با سایر معارف قرآنی به دست دهند. در گام دوم، مؤلفههای معنایی مادة کظم در سیاق آیات قرآن کریم بررسی شده است. در این قسمت براساس قرائنی که سیاق آیات فراهم میکنند، کوشش شده است مؤلفههای معنایی مادة کظم به دست آیند. مؤلفههایی که با در کنار هم قرار گرفتن آنها معنای محوری این ماده آشکار میشود. ویژگی این معنای محوری آن است که از تمام شش آیهای که مادة کظم در آنها به کار رفته است، معنایی پذیرفتنی ارائه دهد و در مجموع با دیگر عناصر معنایی آیه ارتباطی منطقی برقرار کند و تصویر منسجمی از سیاق آیات به دست دهد. در گام سوم روایی معنای محوری بهدستآمده از این طریق در احادیث نبوی و شعر شاعران عرب بررسی شده است.
پیشینة پژوهش بررسی و تتبعات انجامگرفته نشان میدهد تاکنون پژوهشی به شناخت مفهوم «کظم» اختصاص نیافته است. نزدیکترین پژوهشها با رویکرد اخلاقی یا روانشناختی، صفت «کظم غیظ» را بررسی کردهاند. آثاری مانند «نگاه روانشناختی به کنترل خشم در احادیث رضوی» (محمدرضایی و ولینواز، پژوهشنامة ثقلین، 1394)، «معناشناسی قرآنی حلم و کظم غیظ» (فلاح و عوطفی، مطالعات تفسیری، 1396) و «بررسی تفسیری کظم غیظ در آیة 134 آل عمران» (غروی و احمدی آشتیانی، مطالعات تفسیری، 1396) از این دستهاند. در این پژوهش کوشش شده است با رویکرد معناشناسانه، مفهوم مادة «کظم» و نه ترکیب «کظم غیظ» براساس سیاق آیات قرآن کریم تبیین شود. پژوهشی با این رویکرد ملاحظه نشد.
1- بسامد ریشة «کظم» در آیات قرآن ریشة «کظم» شش بار و در شش آیة قرآن و به سه صورت «کاظمین»، «کظیم» و «مکظوم» به کار رفته است: - الَّذینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النّاسِ وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ (آل عمران: 134)؛ - عَنْهُمْ وَ قالَ یا أَسَفى عَلى یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظیمٌ (یوسف: 84)؛ - وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِاْلأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ (نحل: 58)؛ - وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ اْلآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ کاظِمینَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ حَمیمٍ وَ لا شَفیعٍ یُطاعُ (غافر: 18)؛ - وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ (زخرف: 17)؛ - فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَکْظُومٌ (قلم: 48).
2- میزان روایی معانی محوری «کظم» در منابع لغوی در کتابهای لغت برای مادة کظم و مشتقات آن معانی گوناگونی شمرده شده است. بررسی سیر تطور معنای مادة «کظم» در کتاب لغت نشان میدهد در مصادر کهن فقط به ذکر مصادیقی از معنای این واژه بسنده شده است؛ براینمونه، خلیل بن احمد در کتاب العین، ذیل این ماده فقط معنای «کظم» در ارتباط با «غیظ» را بیان و پس از آن به اختصار، معانی بعضی از مشتقات این ماده را در حالت اسمی بیان کرده است (رک؛ خلیل بن احمد، 1409ق، ج 5، ص 345)؛ اما در گذر زمان و با انباشت آراء و پژوهشهای اهل لغت و فراهمآمدن شواهد متعدد استعمال این ماده و مشتقات آن در پی تتبعات انجامگرفته، برخی از اهل لغت برای پیوند برقرارکردن میان معانی به ظاهر متفاوت این ماده و دستیافتن به معنای محوری آن تلاشهایی کردهاند. مطابق تتبعات انجامگرفته در این پژوهش، سه معنای محوری برای مادة کظم در کتب لغت پیشنهاد شده است که البته در مسیر شمولیتبخشیدن به این سه معنا در تمام استعمالات قرآنی این ماده مشکلاتی وجود دارد.
2-1- فروخوردن خشم یا اندوه در کتاب العین، معنای «کظم» فروخوردن خشم دانسته شده است (خلیل بن احمد، 1409ق، ج 5، ص 345). بعد از کتاب العین، این معنا در بسیاری از کتابهای لغت برای واژة «کظم» بیان شده است؛ صاحب بن عباد در المحیط (1414ق، ج 6، صص 233-234)، ابن فارس در معجم مقاییس اللغه (1404ق، ج 5، ص 184)، زمخشری در اساس البلاغه (1979م، ص 545) و فیومی در المصباح (1414ق، ج 2، ص 534) همگی به معنای فروخوردن خشم اشاره کردهاند. پس از آن ابن منظور با توجه به آنکه واژة کَظَم را به معنای گردن و مجرای تنفس دانسته است، مادة کظم را - با قرینة اینکه غم، گلوی شخص غمگین را میگیرد - علاوه بر فروخوردن خشم، به فروخوردن اندوه نیز معنا میکند و بر اساس این، معنای محوری مادة کظم را فروخوردن خشم و اندوه میداند «الأَصل فی الکَظْم الإِمساک على غیظ و غم» و به دنبال آن، واژة «کظیم» که در کتب لغت به معنای شخص غمگین و اندوهزده دانسته شده است (خلیل بن احمد، 1409ق، ج 5، ص 345؛ صاحب بن عباد، 1414ق، ج6، ص 234؛ زمخشری، 1979م، ص 545؛ طریحی، 1375ش، ج 6، ص 154؛ زبیدی، 1414ق، ج 17، ص 620) به معنای محوری پیوند میزند (رک؛ ابن منظور، ق1414، ج12، صص 520-519). اما این معنا را معنای محوری مادة کظم در تمام آیات شامل آن به کار برده نمیشود؛ برای مثال، خداوند در آیة 48 سورة قلم میفرماید «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَکْظُومٌ». در این آیه، مادة کظم در هیئت اسم مفعول خود و به شکل «مکظوم» به کار رفته است. با در نظر گرفتن معنای محوری فروخوردن خشم یا اندوه برای کظم، واژة «مکظوم» را با توجه به ساختار اسم مفعولی خود، باید معادل با «آنچه فروخورده میشود»، یعنی غیظ یا اندوه دانست؛ چنانکه در لسان العرب نیز به آن اشاره شده است؛ «کظم الرجل غیظه إذا اجترعه. فهو رجل کظیم، و الغیظ مکظوم» (ابن منظور، 1414ق، ج 12، ص 519). در این آیه «صاحب حوت» که مراد از آن یونس (ع) است، مکظوم خوانده شده است. با توجه به اینکه این واژه در هیئت مفعولی به کار رفته است، یونس (ع) شخصی است که فعل «کظم» بر او انجام گرفته است؛ اما در معنای فروخوردن خشم یا اندوه، این خشم یا اندوه است که در جایگاه مفعول قرار میگیرد و هرگز یک شخص، مکظوم خوانده نمیشود. بر اساس این، به کار بردن این معنا با توجه به هیئت مفعولی واژة مکظوم در این آیه ممکن نیست. برای برونرفت از این معضل، برخی از مترجمان قرآن کریم، بدون توجه به شکل مفعولی واژة مکظوم، آن را به هیئت «کاظم» خوانده و ترجمه کردهاند[3] و برخی دیگر، معنایی پراکنده و بیگانه با معانی شناختهشده برای مادة «کظم» در ترجمه وارد کردهاند؛ مانند محبوس، پشیمان و دلتنگ[4]. در حقیقت پیشنهاد معنای «فروخوردن خشم یا اندوه» بهعنوان معنای محوری مادة کظم، ناشی از «سرایت معنایی» است. به این صورت که معنای ترکیب «کظم الغیظ» یا «کظم الحزن» که ترکیبی بسیار آشنا و پرکاربرد است و در متون و منابع اخلاقی دین اسلام به آن تأکید شده است، تعمیم داده شده و آن را برای استعمال متفرد واژة «کظم» نیز به کار بردهاند؛ یعنی در آیاتی که واژة کظم بدون همراهی واژههای غیظ یا حزن به کار رفته، فروخوردن خشم یا اندوه بهعنوان معنا برای واژة کظم در نظر گرفته شده است. اما استعمال ترکیب «الکاظمین الغیظ» در آیة 134 سورة آل عمران نشان میدهد در مسیر یافتن معنای مادة کظم، معنای غیظ یا حزن باید از آن زدوده شود و این ماده، مستقل از این دو معنا مفهوم یابد؛ زیرا کظم، فعل و فرایندی است که گاهی بر غیظ، گاهی بر حزن و گاهی بر مفهوم دیگری عارض میشود. معنای فروخوردن خشم یا اندوه معادل مناسبی برای دو ترکیب «کظم الغیظ» و «کظم الحزن» است و معنای محوری مادة کظم لحاظ نمیشوند.
2-2- امساک و جمعکردن ابن فارس در معجم مقاییس اللغة،معنای محوری مادة کظم را امساک و جمعکردن شیء میداند و معنای تمام مشتقات این ماده را به آن برمیگرداند «الکاف و الظاء و المیم أصلٌ صحیح یدلُّ على معنًى واحد، و هو الإمساک و الجمعُ للشَّیء» (ابن فارس، 1404، ج 5، ص 184)؛ برای مثال، او کظم غیظ را به معنای فروخوردن خشم و امساک از بروز آن میداند، گویی کاظم خشمش را درون خود جمع میکند و کظوم را به معنای امساک شتر از نشخوارکردن میداند «من ذلک الکَظْم: اجتراع الغَیظ و الإمساک عن إبدائه، و کأنَّه یجمعه الکاظمُ فی جوفه» (ابن فارس، 1404ق، ج 5، ص 184). برخلاف ابن منظور، ابن فارس معنای غیظ یا حزن را خارج از معنای محوری مادة کظم میداند. در حقیقت در دیدگاه او کظم مفهومی است که گاه به غیظ، گاه به حزن و گاه به مفهوم دیگری تعلق میگیرد. با توجه به آنکه کظم به چه چیزی تعلق گرفته باشد، فرایند کظم یعنی امساک و جمعکردن بر آن انجام میگیرد. او با زدودن معنای غیظ و حزن از معنای محوری مادة کظم، نقص موجود در معنای محوری پیشین را رفع کرده است و ازاینرو ارائة این معنا گامی رو به جلو در فرایند کشف معنای محوری این ماده محسوب میشود. معنایی که ابن فارس پیشنهاد میدهد، معنایی متعدی است که همواره نیاز دارد مفهوم دیگری به آن تعلّق یابد تا در کنار آن عبارت، مفهوم کاملی به خود گیرد. در عبارتی که مادة کظم با این معنا به کار رفته باشد، مخاطب همواره خود را با این پرسش روبهرو میبیند که امساک چه چیزی، جمعکردن کدام شیء. ویژگیِ متعدیبودن این معنا در مواجهه با آیات قرآن کریم مشکلاتی را به وجود میآورد؛ زیرا در بیشتر استعمالات قرآنی این ماده، متعلَّقی برای آن ذکر نشده است؛ ازاینرو، با فرض این معنا برای مادة کظم، مخاطب آیات هیچ پاسخی برای پرسشهای پیشآمده برای خود از ظاهر آیات نمییابد. در تمام استعمالات قرآنی مادة کظم بهجز آیة 134 سورة آل عمران، «الَّذینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النّاسِ وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ»، مشتقات این ماده بدون تعلقگرفتن به مفهوم دیگری به کار رفتهاند. درنتیجه، به کار بردن معنای امساک و جمعکردن، مخاطب آیه را وادار میکند برای رسیدن به یک معنای منسجم و کامل از کل آیه، مفهومی خارجی را بهعنوان متعلَّق مادة کظم به آن تحمیل کند که در متن آیه وجود ندارد. این مفهوم خارجی با توجه به پیشینة ذهنی مفسر یا مترجم قرآن انتخاب میشود. متفاوتبودن این پیشینه در بین مفسران و مترجمان باعث شده است افزودههای تفسیری گوناگونی در معنای آیات شامل مادة کظم در آثار تفسیری و ترجمههای قرآن کریم راه یابد. افزودههایی که بدون پشتوانة استدلالی و اتکاء به ظاهر آیات قرآن و بدون مرجحی برای ترجیح یکی از آنها بر سایرین ارائه شدهاند. براینمونه، دربارة واژة «کاظمین» که در آیة 18 سورة غافر، «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ اْلآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ کاظِمینَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ حَمیمٍ وَ لا شَفیعٍ یُطاعُ»، بدون متعلَّق آمده است، مفسران معانی متعددی را ذکر کردهاند؛ گریان (سیوطی، 1404ق، ج 5، ص 349)، ساکت بهدلیل نداشتن عذر (میبدی، 1371ش، ج 8، ص 464)، ساکت از شدت ترس (طوسی، بیتا، ج 9، ص 65) و غمگین (طبرسی، 1372ش، ج 8، ص 807؛ فیض کاشانی، 1415ق، ج 4، ص 338؛ علامه طباطبایی، 1417ق، ج 17، ص 319) دانستهاند. این پراکندگی در بیان معنای آیه ناشی از به کار بردن معنای امساک و جمعکردن برای واژة «کاظمین» در این آیه است؛ زیرا مادة کظم در این آیه به تنهایی به کار رفته است و متعلَّقی مانند ترس، حزن یا غیظ به آن افزوده نشده است. سؤالی که با به کار بردن این معنا برای مخاطب ایجاد میشود آن است که امساک از چه چیزی یا جمعکردن چه چیزی. به نظر میرسد در بسیاری موارد، معنای ترکیب «کظم الغیظ» یا «کظم الحزن» غلبه مییابد و برای استعمال واژة «کظم» به تنهایی هم به کار برده میشود؛ یعنی در آیاتی که واژة کظم بدون همراهی واژههای غیظ یا حزن به کار رفته است، امساک از خشم یا اندوه بهعنوان معنا برای واژة کظم در نظر گرفته شده که در حقیقت نوعی تحمیل معنا به آیات قرآن است. گفتنی است «کظم» به معنای فرایندی است که روی «غیظ» یا «حزن» انجام میگیرد، مفاهیم حزن یا غیظ خارج از معنای اصلی مادة کظماند و در آیاتی که مادة کظم به تنهایی به کار رفته است، معنای حزن یا غیظ را در معنای آیه نمیتوان دخالت داد. این اشکال در آیات دیگر قرآن کریم نیز وجود دارد که در آنها مشتقات مادة کظم بدون اضافهشدن مفهوم دیگری به آن به کار برده شده است؛ بر اساس این، معنای «امساک و جمعکردن» در آیات 58 سورة نحل، 17 سورة زخرف و 84 سورة یوسف به کار برده نمیشوند. به کار بردن این معنا این پرسش را ایجاد میکند: فردی که در آیة 58 سورة نحل یا 17 سورة زخرف خبر تولد دختر خود را شنیده است یا یعقوب (ع) در آیة 84 سورة یوسف از بروز چه چیزی امساک میکنند. خشم، اندوه، پشیمانی یا ... و همچنین، سیاهشدن چهرة کسی که خداوند دختری به او عطا کرده است یا سفیدشدن چشم یعقوب (ع) از شدت اندوه با امساک از بروز خشم و اندوه همخوانی ندارد؛ بلکه گفتنی است این آیات توصیفگر منتهای بروز خشم یا اندوه در فردند. همچنین، به معانی متفاوت و پراکندهای میتوان اشاره کرد که مفسران برای واژة «مکظوم» در آیة 48 سورة قلم مطرح کردهاند. برخی واژة مکظوم را به معنای کسی دانستهاند که مملو از خشم شده است (طبری، 1412ق، ج 29، ص 29؛ فخرالدین رازی، 1420ق، ج 30، ص 616؛ زمخشری، 1407ق، ج 4، ص 596؛ آلوسی، 1415ق، ج 15، ص 42؛ طباطبایی، 1417ق، ج 19، ص 387). بعضی مکظوم را کسی میدانند که درونش مملو از غم شده باشد (شیبانی، 1413ق، ج 5، ص 226؛ ابوالفتوح رازی، 1408ق، ج 19، ص 368؛ میبدی، 1371ش، ج 10، ص 198؛ سیوطی، 1404ق، ج 6، ص 258) و دستة سوم آن را به معنای کسی میدانند که از تصرف در امورش بازداشته شده است (طوسی، بیتا، ج 10، ص90 ؛ طبرسی، 1372ش، ج 10، ص 512).
2-3- ضبط و حبس کردن در باطن برای آشکارنشدن مؤلف کتاب التحقیق، معنای محوری مادة کظم را «ضبط و حبس کردن در باطن برای آشکارنشدن» میداند و موارد استعمال آن را در چیزهایی مانند اندوه و خشم میداند که اظهارشان نامطلوب است. بعد از آن، معانی مانند جمعکردن و فروخوردن را از لوازم و آثار این اصل میشمارد (مصطفوی، 1368ش، ج 10، ص 69). اما این معنا نیز در آیة 18 سورة غافر معادل واژة «کاظمین» قرار نمیگیرد. در این آیه به رسول الله (ص) امر شده است کافران را به «یوم الآزفه» انذار دهد که در آن، جانها به گلوگاه رسیده است. افراد در این شرایط سخت به تعبیر قرآن «کاظم»اند؛ اما در نظر گرفتن معنای ضبطکردن اندوه یا خشم در باطن بهمنظور آشکارنشدن برای واژة «کاظمین» در این آیه با توجه به سیاق آیات، معنای منطقی از آن به دست نمیدهد. با توجه به ویژگیهای ذکرشده برای قیامت در همین آیات که «یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا یَخْفى عَلَى اللّهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ» (غافر: 16) و «یَعْلَمُ خائِنَةَ اْلأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ» (غافر: 19) هستند، فروخوردن اندوه یا خشم توسط کافران بهگونهایکه آشکار نشود، چگونه ممکن است. این آیه مربوط به زمانی است که در آن کافران برای حسابرسی در پیشگاه خدا حاضرند؛ بهطوریکه چیزی از آنها از خدا مخفی نیست و الله بهصورت یک ملک واحد و قهار در فراز قرار گرفته است (غافر: 16). همچنین، همانطور که اشاره شد واژة کاظمین در این آیه بدون اضافهشدن مفاهیم حزن و غیظ به کار رفته است. این معنا در آیة 84 سورة یوسف نیز نمیتواند قرار گیرد؛ زیرا جایی که یعقوب (ع) بر فراق فرزندش تأسف خورده و در فراق او آشکارا دچار غم و اندوه شده است تا جایی که از شدت حزن چشمانش سفید شده (یوسف: 84) و از شدت یاد یوسف (ع) به مرز بیماری و هلاکشدن رسیده است (یوسف: 85)و به سوی خدا غم و اندوه خود را شکوا میکند (یوسف: 86)، دیگر چه معنایی برای فروخوردن غم و اندوه بهصورتی که آشکار نشود، تصورپذیر است. در همین راستا نکتة درخور توجهی در تفسیر تبیان به چشم میخورد؛ شیخ طوسی بعد از بیان معنای واژة کظیم، اشکالی را از قول مجاهد، ضحاک و حسن بصری مطرح میکند که شخصی که حزن خود را فرو میخورد، هرگز «یا اسفاه» نمیگوید. این دقیقاً همان اشکالی است که در این نوشتار بر آن تأکید شده است (طوسی، بیتا، ج 6، ص 182). در دو آیة 58 سورة نحل و 17 سورة زخرف نیز کاربرد این معنا منطقی و مناسب به نظر نمیرسد؛ زیرا صورت شخصی که به او خبر ولادت فرزند دختر دادهاند، از خشم سیاه شده که خود یکی از نشانههای بروز خشم است. او از قوم خود پنهان میشود و با اقدام به زنده به گور کردن فرزندان خود، خشم خود را بروز میدهد؛ باوجوداین، چه جای فروخوردن خشم و خودداری برای کسی باقی میماند که با حرکتی غیرانسانی موجودی لطیف را زنده در گور میکند؟!
3- معنای محوری مادة کظم در آیات قرآن معنای محوری ارائهشده برای مادة کظم برخلاف معانی که پیشتر مطرح شد، با قرارگرفتن در تمام آیاتی که آن واژه در آنها به کار رفته است، معنای منطقی و منسجمی از آیه به دست میدهد. مادة کظم در شش آیه از آیات قرآن به کار رفته است. برای یافتن معنای محوری، کاربردهای قرآنی این ماده در سیاق خود بررسی شدهاند.
3-1- سیاق اول، آیات 10 تا 20 سورة غافر این سیاق مربوط به سرانجام کافران است. کسانی که وقتی به ایمان دعوت شدند، راه کفر را در پیش گرفتند (غافر: 10) و هنگامی که خدا به تنهایی خوانده میشد، کفر میورزیدند (غافر: 12). در این آیه به رسول الله (ص) امر شده است ایشان را به آن روز قریبالوقوع انذار دهند؛ بنابراین در این آیه صحبت از دورانی است که در آن، کافران در شرایط بسیار نامطلوب و جهنمگونهایاند تا جایی که از شدت سختی صحنهها جانها به گلوگاه رسیدهاند؛ «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ اْلآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ کاظِمینَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ حَمیمٍ وَ لا شَفیعٍ یُطاعُ» (غافر: 18). افراد در این شرایط سخت به تعبیر قرآن «کاظم» هستند و به دنبال آن، خداوند میفرماید برای ستمکاران نه یاری است و نه شفاعتگری که مورد اطاعت باشد. بنابراین، معنای کاظمبودن ظالمان در آن شرایط ابتدا باید در ارتباط با فضای جهنمگونهای باشد که در آن قرار دارند و دوم، در مواجهه با رفتار کظمِ ظالمان، خداوند آنها را از داشتن یار و شفیع ناامید کند. چه معنایی در این سیاق، حکایت از این بار معنایی دارد. با توجه به اصطکاک این مفاهیم در سیاق این آیه میتوان اظهار داشت کاظمبودن ظالمان باید کوششی باشد از سوی ایشان برای خروج از آن شرایط جهنمگونه و تبدیل آن به شرایط مطلوب. رفتاری مانند به دنبال یک «حمیم» یا «شفیع مطاع» بودن برای رهایی از آن شرایط و خداوند در مقابل، ایشان را از داشتن «حمیم» یا «شفیع مطاعی» ناامید میکند. بر اساس این، این آیه به این صورت معنا میگیرد؛ «و آنها را از آن روز نزدیک بترسان، آنگاه که جانها به گلوگاهها میرسد؛ درحالیکه به دنبال انجام کاری برای تغییر این شرایطاند؛ اما برای ستمکاران نه یاری است و نه شفاعتگری که مورد اطاعت باشد». در نظر گرفتن این معنا برای مادة «کظم» در این آیه علاوه بر آنکه با دیگر مفاهیم مطرحشده در آیه، مانند حضور کافران در شرایط بسیار سخت و طلب «حمیم» یا «شفیع مطاع» از سوی ایشان، ارتباط منسجمی پیدا میکند و این رفتار کافران را مصداقی از کاظمبودن ایشان معرفی میکند، با سایر مفاهیم مطرحشده در سیاق آیه نیز همخوانی داشته است و در مجموع تصویر کامل و نظاممندی از کل آیات سیاق به دست میدهد. نگاه ساختاری به آیات قرآن کریم و التزام به ترسیم شبکة نظاممند از معانی - که تمام مفاهیم به کار رفته در یک آیه، سیاق آیات و فراتر از آن، کل سوره را به خدمت میگیرد تا تصویری یکپارچه و منسجم را ترسیم کند - عنصر مهمی است که در «نگاه مفرداتی» به واژگان قرآن کریم مغفول مانده است. در نگاه مفرداتی معنای هر واژه در خلأ و کاملاً منقطع با بافت خود مطالعه میشود و محصول آن بیارتباط جلوهکردن مفاهیم یک آیه و آیات یک سوره باهم است. در کتب لغت عرب و مفردات قرآن کریم کمتر مواردی یافت میشود که سازگاری معنای یک واژه با بافت قرآنی قرارگرفته در آن، بهعنوان سنجهای برای ترجیحدادن یک معنا بر معنای دیگر تلقی شده باشد. بر اساس این، معنای «اقدام برای تغییر وضعیتی نامطلوب و تبدیل آن به وضعیتی مطلوب» را میتوان پیشنهادی برای معنای محوری مادة کظم دانست؛ البته معنایی که بر اثر توجه به ارتباط و تعامل مفاهیمِ در کنار هم قرار گرفته در سیاق آیة 18 سورة غافر به دست آمد، معنای محوری برای مادة کظم قلمداد نمیشود؛ مگر آنکه روایی این معنا در سایر آیات شامل مادة کظم نیز آزموده و تأیید شده باشد.
3-2- سیاق دوم، آیات 56 تا 64 سورة نحل در این سیاق، صحبت از کسانی است که برای خدا دخترانی قائل میشوند و براى خودشان آنچه را میل کنند (نحل: 57). اگر یکی از این افراد را به فرزند دختر مژده دهند، چهرهاش سیاه میشود؛ درحالیکه «کظیم» است؛ «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِاْلأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ» (نحل: 58). او از بدىِ آنچه بشارت دادهشده، از قبیلة خود روى مىپوشاند؛ آیا او را با خوارى نگاه دارد یا در خاک پنهانش کند؟ (نحل: 59) خداوند مثل بد را از آن بیایمانان به جهان واپسین و مثل برتر را از آن خود میداند (نحل: 60) و این رفتار را ناشی از آن میداند که شیطان اعمال ایشان را در نظرشان تزئین کرده است و سرانجام ایشان را عذابی دردناک میداند (نحل: 63). در سیاق آیة 58 سورة نحل، مانند سیاق آیة 18 سورة غافر، دو عنصر وجود شرایط سخت و نامطلوب و تلاش برای تغییر این شرایط به شرایط مطلوب وجود دارد. شخصی که صاحب فرزند دختر شده از منظر خود به وضعیت تحملناپذیر و نامطلوب دچار شده است؛ بنابراین، دنبال راهی میگردد تا این شرایط را تغییر و خود را از این وضعیت به سمت یک وضعیت مطلوب نجات دهد. در این راستا، به دنبال اتخاذ این تصمیم است که با ذلت و خواری و چه بسا دور از دیگران، فرزند خود را نگه دارد که دیگران او را سرزنش نکنند یا با زنده به گور کردن او از این معضل نجات یابد؛ بنابراین، خداوند او را کظیم میخواند. بر اساس این، معنای «اقدام برای تغییر وضعیتی نامطلوب و تبدیل آن به وضعیتی مطلوب» را میتوان در این سیاق از آیات نیز برای مادة کظم به کار برد. در آیة مذکور میتوان معنای فروخوردن خشم یا اندوه را نیز به کار برد؛ اما این پژوهش به دنبال یافتن معنای واحدی است که بتوان آن را در تمام شش آیه شامل مشتقات مادة کظم به کار برد. هر کدام از معانی پیشنهادشده از سوی اهل لغت فقط در تعدادی از این آیات جایگذاری میشوند و همانطور که پیشتر نشان داده شد، هیچکدام از آن معانی در تمام شش آیه نمیتوانند جایگذاری شوند. در جدول شمارة 1، روایی معانی محوری «کظم» در آیات قرآن با یکدیگر مقایسه شدهاند.
3-3- سیاق سوم، آیات 15 تا 20 سورة زخرف این سیاق از آیات دربارة شرح حال کسانی است که فرشتگان را مؤنث میپندارند (زخرف: 19)؛ اما اگر ایشان را به آنچه به خداوند نسبت میدهند، خبر دهند، چهرهشان سیاه میشود؛ «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ» (زخرف: 17). آیة 17 سورة زخرف ترکیبی مشابه آیة 58 سورة نحل است و برای واژة کظیم دقیقاً میتوان همان مفهوم را در نظر گرفت. با توجه به این مفهوم، این آیه را به این صورت میتوان معنا کرد؛ و چون به یکی از آنها (افرادی که دختران را به خدا نسبت میدهند) (زخرف: 16) آنچه را به خدای رحمان نسبت میدهند، خبر دهند از شدت ناراحتی چهرة او سیاه میشود و به دنبال انجام کاری برای خروج از آن شرایط سخت است؛ ازاینرو، خداوند او را کظیم خوانده است.
3-4- سیاق چهارم، آیات 66 تا 87 سورة یوسف برادران یوسف (ع) در دومین عزیمت خود به مصر، بنیامین را نیز همراه خود به نزد یوسف (ع) بردهاند (یوسف: 66) و براساس کید الهی که توسط یوسف (ع) صورت گرفته است، بنیامین را از دست دادند (یوسف: 76). به گفتة برادر بزرگتر خود نزد یعقوب (ع) رفتند تا خبر این مطلب را به او بدهند (یوسف: 81). یعقوب (ع) اینبار با شنیدن این خبر از فرزندان، حرف ایشان را منطقی نمیخواند و رفتاری را در پیش میگیرد که خداوند از آن با نام «صبر جمیل» یاد میکند (یوسف: 83). او از فرزندان خود روی برمیگرداند و بر یوسف (ع) تأسف میخورد تا جایی که از شدت حزن چشمانش سفید میشود؛ درحالیکه کظیم است؛ «وَ تَوَلّى عَنْهُمْ وَ قالَ یا أَسَفى عَلى یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظیمٌ» (یوسف: 84). شرایط تحملناپذیر و نامطلوب ناشی از فراق فرزند که یعقوب (ع) در آن قرار گرفته است، نخستین عنصر از دو عنصر معنایی کظم است که در سیاقهای پیشین نیز وجود داشت. به دنبال قرارگرفتن یعقوب (ع) در این وضعیت نامطلوب، خداوند ایشان را کظیم خوانده است. برای یافتن معنای واژة کظیم در این آیه باید رفتار یعقوب (ع) را در ادامة این داستان قرآنی مورد مداقه قرار داد. یعقوب (ع) رفتار خود را از صبرکردن در فراق یوسف (ع) و تحمل غم و اندوه به رفتاری کنشگر یعنی برانگیختن پسران خود برای حرکت و یافتن یوسف (ع) تغییر میدهد و میفرماید: اى پسران من، بروید و یوسف و برادرش را بجویید و از رحمت خدا مأیوس مشوید (یوسف: 87). رفتاری که در نهایت به یافتن یوسف (ع) و پایانیافتن فراق ایشان برای یعقوب (ع) میانجامد. دومین عنصر معنایی کظم، یعنی اقدام برای رسیدن به شرایط مطلوب نیز در این رفتار یعقوب (ع) به خوبی مشاهده میشود. در این سیاق، اقدام برای تغییر شرایط نامطلوب پیشآمده و تبدیل آن به شرایط مطلوب از سوی یعقوب (ع) بهصورت تغییر رفتار از «صبر جمیل» به بسیج پسران برای تحسس یوسف از سوی او سر میزند؛ به همین دلیل خداوند ایشان را کظیم میخواند. به نظر میرسد مفهوم فروخوردن خشم یا اندوه و صبر و تحمل ناملایمات چیزی است که قرآن با ترکیب «صبر جمیل» از آن یاد میکند و نه واژة «کظیم»؛ بنابراین، آیه بهصورت زیر معنا مییابد؛ از آنان روی گردانید و گفت «ای دریغ بر یوسف! و چشمانش از اندوه سپید شد؛ درحالیکه در پی انجام کاری برای تبدیل این شرایط ناگوار به شرایط مطلوب بود». 3-5- سیاق پنجم، آیات 130 تا 136 سورة آل عمران در سورة آل عمران به دنبال امر مؤمنان به تقوا (آلعمران: 130) و اطاعت از خداوند و رسول (آل عمران: 132)، پرهیزگارانی توصیف شدهاند که بهشت برای ایشان فراهم آمده است (آل عمران: 133)؛ «الَّذینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النّاسِ وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ» (آل عمران: 134)؛ و آنان که چون کار زشتى کنند یا بر خود ستم روا دارند، خدا را به یاد مىآورند و براى گناهانشان آمرزش مىخواهند (آل عمران: 135). خداوند نیز مغفرت و بهشتهایی که جویبارهای آن روان است را پاداش ایشان قرار میدهد (آل عمران: 136). همنشینی «الکاظمین الغیظ» با «العافین عن الناس» در سیاق این آیه دلالت از تحول رفتاری در این افراد دارد؛ کسانی که در حالت خشم - که وضعیت بد و نامطلوبی است - رفتار خویش را کنترل میکنند تا رفتارهای برخاسته از حالت خشم و عصبیت نشان ندهند و خود را به حالت آرامش روانی میرسانند که وضعیت مطلوبی است و به دنبال آن رفتاری مطلوب از خود بروز میدهند که آن عفو و بخشش دیگران است. بنابراین، «الکاظم الغیظ» کسی است که سعی میکند رفتاری نشان دهد که برخاسته از حالت خشم و عصبیت او نباشد و همچنین، خود را به حالت آرامش روانی میرساند که وضعیت مطلوبی است؛ بنابراین، این آیه را میتوان به این صورت معنا کرد؛ «آنان که در فراخی و تنگی انفاق میکنند، خشم خود را فرو میخورند، رفتاری از روی آرامش انجام میدهند و از مردم درمیگذرند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد». «فروخوردن خشم» تنها مصداقی برای «تغییر شرایط نامطلوب به سوی شرایط مطلوب» است که در شرایط عصبیت از سوی انسان انجام میگیرد و نمیتوان آن را بهعنوان معنای محوری برای تمام استعمالات این ماده تعمیم داد. از سوی دیگر، باید توجه داشت «فروخوردن خشم» معنای ترکیب دو واژة «کظم الغیظ» است و نمیتوان آن را معنای واژة «کظم» قلمداد کرد؛ وقتی به تنهایی و بدون ترکیب با واژة «غیظ» به کار میرود.
3-6- سیاق ششم، آیات 35 تا 50 سورة قلم این سیاق ادعای کسانی را بررسی میکند که بندگان فرمانبردار را با گناهکاران یکسان میپندارند (قلم: 35). خداوند این داوری ایشان را مردود میداند (قلم: 41-36)، به سرانجام دردناک ایشان در قیامت اشاره میکند (قلم: 42-47) و در آیة 48 به رسول الله (ص) امر میکند بر حکم پروردگار صبور باشند و مانند صاحب حوت نباشند، آنگاه که ندا در داد، درحالیکه او «مکظوم» بود؛ «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَکْظُومٌ» (قلم: 48). سورة قلم و سورة صافات، واقعة حضرت یونس (ع) را تبیین میکنند و بررسی سیاق این آیات، تصویرگر معنای دقیقتری از این واژهاند؛ صاحب حوت (یونس ع) در شرایط سختی در بطن ماهی - درحالیکه درخور سرزنش بود - قرار گرفته است (صافات: 142)؛ اما خداوند دربارة ایشان رفتارهایی در پیش میگیرد. با توجه به اینکه ایشان از «مسبحین» است (صافات: 143)، نعمتی از جانب خویش برای او تدارک دیده (قلم: 49) و او را از آن شرایط سخت نجات داده و برگزیده و از صالحان قرار میدهد (قلم: 50) و ایشان را برای صدهزار نفر یا بیشتر به رسالت برمیگزیند (صافات: 147). اگر محبت و نعمت خدا شامل حال ایشان نمیشد، این ابتلا تا یوم یبعثون ادامه مییافت (صافات: 144). نگاه کلی به مجموعة این رفتارها برآیندی را در جهت نجات یونس (ع) از شرایط سخت و نامطلوب (در بطن ماهی و سزاوار سرزنش بودن) و رساندن او به شرایطی مطلوب (نجات از بطن ماهی و در زمرة صالحان و رسولان قرار گرفتن) ترسیم میکند که همان عناصر معنایی مادة کظماند. در این آیه، مادة «کظم» بهصورت اسم مفعول به کار رفته است که نشان میدهد خداوند نسبت به یونس (ع) براساس صفت کظم رفتار کرده است و بنابراین او را مکظوم میخواند. با توجه به سیاق آیاتی که رفتار الهی در قبال این پیامبر را به تصویر میکشد، مکظوم کسی است که در شرایط نامطلوب و وضعیت سختی قرار گرفته و شخص دیگری او را از آن وضعیت نجات داده است و مسیر دیگری برای او قرار میدهد تا به شرایط مطلوب برسد. معنای ارائهشده برای مکظوم در این نوشتار با مفاهیم مطرحشده در سیاق آیات سورة قلم و صافات انسجام بیشتری دارد و در مجموع تصویر بهتری ارائه میکند. بنابراین، آیة 48 سورة قلم به این صورت معنا مییابد؛ پس در حکم پروردگارت شکیبایی ورز و مانند همدم ماهی مباش آنگاه که ندا در داد، درحالیکه [ از سوی خداوند] مسیر او از شرایط نامطلوب به سمت وضعیت مطلوب تغییر یافت. برخی از کتب لغت، مکظوم را به معنای شخص غمگین و کسی دانستهاند که غم گریبان او را گرفته است[5]؛ درحالیکه در این آیه نیز مادة «کظم» همراه با مادة «حزن» به کار نرفته است. در بین کتب لغت، کتاب العین، مکظوم را به معنی کسی گرفته که ماهی او را بلعیده است «المَکْظُومُ الذی یلتقمه الحوت» (خلیل بن احمد، 1409ق، ج 5، ص 346). به نظر میرسد مؤلف کتاب با توجه به همین آیه چنین معنایی را برای واژة مکظوم ارائه کرده است. نبود هیچ شاهد دیگری از استعمال این معنا برای واژة مکظوم در کتاب العین و کتابهای لغت بعد از آن، این احتمال را تقویت میکند. این نمونه شاهد خوبی برای نقصی است که در روشِ یافتن معنای مفردات قرآنی از درون کتب لغت وجود دارد؛ زیرا مؤلفان این کتابها از قرآن بهمنزلۀ منبع اصیل و فصیح برای یافتن معانی واژهها استفاده میکنند و مخاطبان این کتب برای فهم معنای همان واژگان قرآن کریم به این کتب مراجعه میکنند. ازاینرو، مراجعه به این کتب برای یافتن معانی مفردات قرآن خود یک دور ایجاد میکند. علاوه بر آیات قرآن کریم، به نظر میرسد معنای «اقدام برای تغییر وضعیتی نامطلوب و تبدیل آن به وضعیتی مطلوب»، از احادیث نبوی و اشعار بهجامانده از شاعران نزدیک به عصر نزول قرآن نیز معنای مقبولی به دست دهد. شیخ صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه و شیخ حر عاملی در کتاب وسائل الشیعه روایت کردهاند رسول الله (ص) فرمودند «مَنْ یَکْظِمِ الْغَیْظَ یَأْجُرْهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلّ» (صدوق، 1413ق، ج 4، ص 377؛ حر عاملی، 1409ق، ج 12، ص 178). همانند معنایی که برای ترکیب «الکاظمین الغیظ» در آیة 134 سورة آل عمران ارائه شد، کظم غیظ در این روایت نبوی به معنای تلاش برای فاصلهگرفتن از حالت عصبیت و رساندن خود به وضعیت مطلوب، یعنی حالت آرامش روانی است. همچنین در روایت نبوی «إِذَا تَثَاءَبَ أَحَدُکُمْ فِی الصَّلَاةِ فَلْیَکْظِمْ مَا اسْتَطَاع» (مجلسی، 1403ق، ج 81، ص 202؛ ابن اثیر، 1367ش، ج 4، ص 178)، معنای کظم عبارت است از اقدام نمازگزار برای جلوگیری از بروز حالت خمیازه در صورت و بدن - که مطابق روایات از شیطان دانسته شده است، «التَّثَاؤُبُ مِنَ الشَّیْطَانِ» (کلینی، 1407ق، ج 2، ص 654؛ حر عاملی، 1409ق، ج 7، ص 259) و حالتی ناپسند در نماز است - و تلاش برای حفظ وقار و آرامش جوارح هنگام نماز. مادة کظم در استعمالی کاملاً مشابه در بیت زیر از عجاج که ابن منظور آن را در لسانالعرب و زبیدی در تاجالعروس نقل کردهاند (ابن منظور، 1404ق، ج12، ص520؛ زبیدی، 1414ق، ج17، ص620)، به معنای خودداری حاجیان از بیان سخن لغو و ناپسند و کوشش برای حفظ آداب و شأن حاجیان هنگام انجام اعمال حج است؛ و رَبِّ أَسْرابِ حَجِیجٍ کُظَّمِ عنِ اللَّغا و رَفَثِ التَّکَلُّمِ در کلام عرب، این معنا با واژة «کُظوم» نیز برای شترانی به کار رفته است که از نشخوار در شرایطی خودداری میکنند که انجام آن سخت و نامطلوب است؛ همچون حالت تشنگی (ابن منظور، 1414ق، ج12، ص 520) و مانند آن. در بیت زیر از راعی این معنا به کار رفته است؛ فأَفَضْنَ بعد کُظومهن بجرَّة من ذی الأَبارق، إذ رعین حقیلا مِلْقَطی نیز در بیت زیر واژة «کُظوم» را در این معنا استعمال کرده است (ابن منظور، 1414ق، ج 12، ص 520)؛ فهُنَ کُظُومٌ ما یُفِضْنَ بجِرَّةٍ لَهُنَّ بمُسْتَنِّ اللُّغام صَرِیف
4- جمعبندی معنا تحلیل و بررسی آیات بحثشده و توجه به قرائن پیوسته و ناپیوستة سیاق آیات، گویای معنای محوری و بنمایهای است که در تمامی مشتقات این واژة قرآنی ردیابی و طرح میشود. در تمام این آیات، عنصر قرارگرفتن در شرایط سخت و نامطلوب و عنصر اقدام برای تغییر این شرایط برای رسیدن به شرایط مطلوب مشاهده میشود. عذابهای قیامت، خبریافتن از ولادت فرزند دختر، فراق یوسف (ع)، خشمگینشدن و قرارگرفتن در بطن ماهی شرایط سخت و نامطلوبی است که در سیاق این شش آیه به آنها اشاره شده است. اگرچه صحنههای سخت و شرایط نامطلوب گاه با حزن یا خشم و گاه با پشیمانی و مانند آن همراه است، باید توجه داشت این مفاهیم از عوارض قرارگرفتن در صحنههای سخت است و در معنای محوری کظم سهمی ندارند. احاطة این شرایط سخت و نامطلوب افراد توصیفشده، این آیات را بر آن داشته است که به دنبال تغییر این وضعیت به سمت وضعیت خوب و مطلوب باشند؛ کافران به دنبال «حمیم» و «شفیع مطاع»، قوم جاهل که از خبر دختردارشدن برافروخته شدهاند، در پی به گور سپردن آنها و رهایی از این ننگ جاهلی، یعقوب (ع) با رهسپارکردن فرزندان برای یافتن یوسف (ع)، شخص خشمگین به دنبال عفو مردم و رفتار محسنانه، نجات یونس (ع) از بطن ماهی و از صالحان قراردادن او همه و همه سیرورتی از وضعیت نامطلوب به مقصد قرارگاهی مطلوب و آرامبخش است. بنابراین معنای محوری مادة کظم اقدام و انجام کارهایی برای تغییر وضعیت سخت و نامطلوبی است که شخص در آن قرار گرفته و حرکت برای جلوگیری از ظهور و بروز پیامدهای آن به سمت و سوی وضعیت مطلوب است؛ بنابراین، «کاظم» کسی است که در شرایط سخت و نامطلوب قرار گرفته و با اتخاذ تصمیماتی به دنبال تغییر آن شرایط و خارجکردن خود از آن وضعیت نامطلوب و شروع یک مسیر جدید به سمت وضعیت مطلوب است. «مکظوم» کسی است که فاعلی دیگر او را از وضعیت بد نجات میدهد و به وضعیت مطلوب میرساند. دربارة حالت و احساسات درونی، کظم به معنای تلاش برای خروج از شرایط نامطلوب حاصل از یک حالت و احساس درونی ناخوشایند، مانند خشم یا اندوه و قرارگرفتن در شرایط مطلوب درونی است. در جدول شمارة 1، روایی هریک از معانی محوری در استعمالات قرآنی نشان داده شده است:
جدول شمارة 1: بررسی روایی معانی محوری کظم در آیات قرآن
نتیجهگیری با توجه به آنچه مطرح شد، نتایج زیر به دست میآیند: 1) در کتب لغت سه معنای مشترک برای ماده «کظم» پیشنهاد شده است؛ امساک و جمع کردن، ضبط و حبس کردن در باطن جهت آشکار نشدن و فروخوردن خشم یا اندوه. اما هیچکدام از این معانی نمیتوانند به عنوان معنای محوری ماده کظم مورد پذیرش قرار گیرند. به طوری که معنای مشتقات این ماده در تمام استعمالات را بتوان به یکی از این معانی برگرداند. 2) بررسی وجوه معنا در سیاق آیات مربوط به مادة کظم نشان میدهد معنای «اقدام برای تغییر وضعیتی نامطلوب و تبدیل آن به وضعیتی مطلوب» معنای محوری دانسته میشود. 3) این معنا از تمام شش آیهای که مشتقات مادة کظم در آن به کار رفته است، معنای منطقی و منطبق با سیاق آیات ارائه میکند. همچنین، این معنا در احادیث نبوی ص و اشعار شاعران نزدیک به عصر نزول نیز معنای پذیرفتنی به دست میدهد. [1]. ابن فارس در مقدمة کتاب خود معجم مقاییس اللغة، هدف خود از تألیف کتاب را اینطور بیان میکند: «إن للغة العرب مقاییس صحیحة، و أصولا تتفرع منها فروع. و قد ألف الناس فى جوامع اللغة ما ألفوا، و لم یعربوا فى شئ من ذلک عن مقیاس من تلک المقاییس، و لا أصل من الأصول. و الذى أومأنا إلیه باب من العلم جلیل، و له خطر عظیم. و قد صدرنا کل فصل بأصله الذى یتفرع منه مسائله، حتى تکون الجملة الموجزة شاملة للتفصیل، و یکون المجیب عما یسأل عنه مجیبا عن الباب المبسوط بأوجز لفظ و أقربه» (ابن فارس، 1404ق، ج 1، ص 3). [2]. مؤلف کتاب التحقیق فی کلمات القرآن الکریم نیز در مقدمة کتاب که در آن دوازده ویژگی برای کتاب خود میشمرد، بعد از بیان آنکه سعی کرده است معانی حقیقی کلمات را کشف کند، به این موضوع اینگونه اشاره میکند «و لمّا تبیّن الحقّ فی کلمة: طبقناه على موارد استعمال تلک الکلمة فی الآیات الکریمة، لیظهر الحقّ و یزهق الباطل. و إذا ظهر الأصل الواحد فی مادّة: أرجعنا سائر المعانی المجازیّة و المستعملة الیه، و بیّنا وجه المناسبة بینها» (مصطفوی، 1368ش، ج 1، ص 5).
[3] . براینمونه رک: ترجمههای آیتی، ارفع، انصاریان، برزی، گرمارودی و مکارم از آیة شریفه. [4] .براینمونه رک: ترجمههای کاویانپور، ثقفی، قرشی و یاسری از آیة شریفه. [5]. رک: (خلیل بن احمد، 1409ق، ج5، ص345؛ صاحب بن عباد، 1414ق، ج6، ص234؛ زمخشری، 1979م، ص545؛ ابن منظور، 1414ق، ج12، ص520؛ طریحی، 1375ش، ج6، ص154؛ زبیدی، 1414ق، ج17، ص620) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
قرآن کریم آلوسى، سید محمود (1415ق)، روحالمعانى فى تفسیر القرآن العظیم، بیروت: دارالکتب العلمیه. ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد (1367ش)، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، قم: مؤسسة مطبوعاتی اسماعیلیان. ابن حجر، احمد بن علی (بیتا)، فتح الباری، بیروت: دارالمعرفه للطباعه و النشر. ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله (1387ق)، التمهید، مراکش: وزارة عموم الأوقاف والشؤون الإسلامیة. ابن فارس، أحمد بن فارس (1404ق)، معجم مقاییس اللغة، قم: مکتب الاعلام الاسلامی. ابن منظور، محمد بن مکرم (1414ق)، لسان العرب، بیروت: دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع. ابوالفتوح رازى، حسین بن على (1408ق)، روض الجنان و روح الجنان، مشهد: بنیاد پژوهشهاى آستان قدس رضوى. ایزوتسو، توشی هیکو (1386ش)، خدا و انسان در قرآن، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی. ـــــــــــــــــــــ (1409ق)، تفصیل وسائل الشیعة إلى تحصیل مسائل الشریعة، قم: مؤسسة آل البیت (ع). زبیدی، محمد مرتضى (1414ق)،تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت: دارالفکر. زمخشرى، محمود بن عمر(1979م)، أساس البلاغة، بیروت: دار صادر. ـــــــــــــــــــــــــ (1407ق)، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت: دارالکتاب العربی. سیوطى، جلال الدین (1404ق)، الدر المنثور فى تفسیر المأثور، قم: کتابخانة آیتالله مرعشى نجفى. شیبانى، محمد بن حسن (1413ق)، نهج البیان عن کشف معانى القرآن، تهران: بنیاد دایرة المعارف اسلامى. صاحب بن عباد، إسماعیل بن عباد محقق (1414ق)، المحیط فی اللغة، بیروت: عالمالکتاب. ـــــــــــــــــــــــــ (1413ق)، من لا یحضره الفقیه، قم: دفتر انتشارات اسلامى. طباطبایى، سید محمد حسین (1417ق)، المیزان فى تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامى. طبرى، ابوجعفر محمد بن جریر (1412ق)، جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت: دارالمعرفه. طریحی، فخرالدین بن محمد (1375ش)، مجمع البحرین، تهران: مرتضوى. طوسى، محمد بن حسن (بیتا)، التبیان فى تفسیر القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربى. غروی، سیده سعیده و احمدی آشتیانی، فرهاد (1396)، بررسی تفسیری «کظم غیظ» در آیة 134 آل عمران، مجلة مطالعات تفسیری، شماره 29، 52-39. خلیل بن أحمد (1409ق)، کتاب العین، قم: نشر هجرت. فلاح، محمدجواد و عواطفی، زهرا (1396)، معناشناسی قرآنی «حلم» و «کظم غیظ» با رویکرد تفسیری، مجلة مطالعات تفسیری، شماره 32، 176-161. فیض کاشانى، ملا محسن (1415ق)، تفسیر الصافى، تهران: الصدر. فیومى، أحمد بن محمد (1414ق)، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، قم: مؤسسه دارالهجرة. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق (1407ق)، الکافی، تهران: دارالکتب الإسلامیة. مجلسى، محمدباقر (1403ق)، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بیروت: دار إحیاء التراث العربی. محمدرضایی، علیرضا و ولی نواز جهزدانی، سعیده (1394)، نگاهی روانشناختی به کنترل خشم در احادیث رضوی، پژوهشنامة تفسیر قرآن، شماره 1، 88-61. مصطفوى، حسن (1368ش)، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. میبدى، رشیدالدین احمد بن ابى سعد (1371ش)، کشف الأسرار و عدة الأبرار، تهران: انتشارات امیرکبیر. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,906 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 859 |