تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,659 |
تعداد مقالات | 13,579 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,262,452 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,312,595 |
بررسی عوامل اجتماعی مرتبط با گرایش به نابهنجاری اجتماعی در بین دانشآموزان متوسطه دوره اول شهر خلخال در سال تحصیلی 94-93 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش های راهبردی مسائل اجتماعی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 4، دوره 7، شماره 2 - شماره پیاپی 21، مرداد 1397، صفحه 37-52 اصل مقاله (565.11 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/ssoss.2018.100570.0 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
صمد عابدینی* 1؛ حمیرا جعفری2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استادیار گروه علوم اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی، خلخال، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2کارشناس ارشد پژوهش علوم اجتماعی، دانشگاه آزاد خلخال، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
این مطالعه با هدف بررسی عوامل اجتماعی مرتبط با نابهنجاریهای اجتماعی دانشآموزان در شهر خلخال انجام شده و روش مطالعه، پیمایشی و ابزار اندازهگیری پرسشنامۀ محققساخته بوده است. جامعۀ آماری دانشآموزان دختر و پسر سال نخست مقطع متوسطۀ تحصیلی در سال 94-93 شهر خلخال، برابر با 1664 نفر بوده و حجم نمونه با استفاده از فرمول کوکران 301 نفر تعیین شده و روش نمونهگیری طبقهای بوده است. با استفاده از نظریههای کنترل اجتماعی، بیگانگی و خردهفرهنگ کجروی متغیرهای تحقیق استخراج شدهاند. یافتههای پژوهش نشان میدهد همبستگی متغیرهای مستقل، مانند معاشرت با دیگران ناباب با ضریب 515/، استفاده از رسانههای نوظهور 276/، ساختار تعاملات اعضای خانواده ازلحاظ اظهاری 219/0- و ابزاری 411/، و پایگاه اجتماعی 235/ و اقتصادی 139/، با گرایش به نابهنجاری اجتماعی معنادار است و مشارکت در امور مدرسه با گرایش به نابهنجاری با ضریب 102/0- معنادار نیست. همچنین، معاشرت با دوستان ناباب در تبیین متغیر وابسته بیشترین سهم را دارد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نابهنجاری اجتماعی؛ ساختار تعاملات اجتماعی؛ رسانههای نوظهور؛ معاشرت با دیگران ناباب؛ مشارکت در امور مدرسه | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه نابهنجاریهای اجتماعی یکی از مظاهر مدنیت و اجتماعی زیستن است. بدیهی است در جایی که جمعی با یکدیگر زندگی میکنند، بحث دربارۀ نابهنجاریهای اجتماعی نیز وجود خواهد داشت و نابهنجاریهای اجتماعی زادۀ محیط اجتماعی است. اگر محیط اجتماعی با شکلگیری روابط اجتماعی درست و ایجاد ساخت هماهنگ و موزون بین خواستهها و امکانات و بین وسیلهها و هدفها رابطه برقرار کند و فرهنگ جامعه را برای شکلگیری چنین زمینهای بهکار گیرد، رفتار افراد جامعه به طرف تحقق خواستههای سیستم اجتماعی و افراد سوق داده میشود. نابهنجاریهای اجتماعی آن دسته از انحرافات اجتماعی هستند که عرف جامعه آنها را انحراف از هنجارها تلقی میکند؛ اما قوانین مکتوب، آنها را جزء مصادیق جرم و مستوجب کیفر تلقی نکرده است (ممتاز، 1381: 37). کژرفتار اجتماعی به فردی اطلاق میشود که در چهارچوب اصول اخلاقی و قواعد عام عمل جمعی موجود در جامعه محل فعالیت کنشگر قرار نمیگیرد؛ بنابراین، با منع قانونی و قبح اخلاقی و اجتماعی مواجه میشود (عبداللهی، 1383: 15). درواقع، افراد همنوا با هنجارها و ارزشهای جامعه، بهنجار و افرادی که همنوایی ندارند، نابهنجار نامیده میشوند و از میان افراد نابهنجار، کسی که رفتار نابهنجاریش زودگذر نباشد و دیرگاهی دوام بیاورد، کژرفتار یا منحرف نامیده میشود (ستوده، 1380: 36). انحراف اجتماعی به هر رفتاری گفته میشود که فرد برخلاف هنجارها و فرمهای اجتماعی انجام میدهد و کارکرد وی را مختل میکند و بهتبع آن، بر کارکرد خانواده و جامعه تأثیر میگذارد (ساروخانی، 1370 :524). منظور از ناهنجاریهای اجتماعی دانشآموزان، مجموعۀ قواعد اجتماعی در محیط مدرسه و بیرون از مدرسه است که دانشآموزان باید آنها را رعایت کنند و رعایتنکردن آنها با عکسالعمل نمایندگان نظارت اجتماعی مواجه میشود (سخاوت، 1377: 5). باتوجهبه اهداف کلان آموزشوپرورش، نابهنجاری از سۀ هدف تربیتی، انضباطی و آموزشی مشتق میشود؛ بنابراین، سه بعد: 1- نابهنجارهای مربوط به برنامههای تربیتی، 2- نابهنجارهای مربوط به نظم و مقررات و 3- نابهنجارهای مربوط به آموزش و کلاس درس بوده را در بر دارد. انسان در فرایند جامعهپذیری ازطریق کنشهای متقابل با دیگران، تجربه کسب میکند و ازجمله مهمترین نهادها «مدرسه» است که فرد در نخستین سالهای زندگی رفتارهای بهنجار و نابهنجار را ازطریق آن در خود درونی میسازد. مدرسه بهدلیل داشتن مکانیزمهای کنترل اجتماعی و گردهمایی مجموعۀ گروه همسالان و مشخصبودن وظایف و تکالیف افراد، در اجتماعیکردن فرد بهطور بسزایی نقش دارد. از نظر کلووارد و اوهلین[1] (1976) همه طبقات اجتماعی ازنظر فرهنگی هدفهای اولیه و یکسانی دارند (اهدافی مانند ثروت، موفقیت و امنیت) اما در این میان، این طبقه کارگر و ضعیف اجتماع است که از دسترسی به این غایتهای مطلوب اجتماعی محروم میماند. آنان همچنین معتقد بودند برخی از گروههای متشکل از فرزندان طبقۀ ضعیف، ساختارهای مجرمانه یا جایگزین فرصت را بر میگزینند؛ آنهم بدین دلیل که در مییابند فرصتهای در دسترس آنان از ایشان دریغ شده است (احمدی، 1388: 88). دربارۀ گرایش به نابهنجاری اجتماعی متغیرهای متعددی بررسی شدهاند که مطابق آنها عواملی همچون این مسائل بر این موضوع تأثیر دارند: داشتن روابط مطلوب در محیط مدرسه (سخاوت، 1381: 35) تعهدهای آموزشگاهی و خانوادگی)فتحاللهی و همکاران، 1391: 70) تعلق به مدرسه، تعهد و تعلق به خانواده (آقازاده، 1389: 94) تعهد به مدرسه Jenkins, 1997: 345)) ضعف تعهد آموزشی(Heng & Wing, 2013: 610 و پایگاه اجتماعی و اقتصادی و دسترسی به منابع و امکانات (شاطریان و همکاران، 1392: 120). بررسی موضوع نابهنجاری اجتماعی دانشآموزان به آن دلیل مهم است که مدرسه خود یکی از متولیان اصلی جامعهپذیری نیروی انسانی محسوب میشود. اگر در این کانون، نابهنجاری و عدول از ارزشهای جامعه اتفاق افتد، این امر، نخست باعث میشود جامعه دیدی بدبینانه به کارکردهای این نهاد داشته باشد؛ به عبارتی جامعه اعتمادش را از دست خواهد داد. در مرحلۀ دوم، بهدلیل هنجارپذیری دانشآموزان از یکدیگر، چنانچه دانشآموزی اعمال خلاف را مرتکب شود، این پدیده در بین سایرین اشاعه خواهد یافت و بهتبع آن، فرایند جامعهپذیری نیز با مشکل مواجه خواهد شد. دورۀ نوجوانی دورهای بحرانی است و اگر عوامل مختلف تأثیرگذار نظیر والدین، محیط مدرسه، دوستان و در کل، عوامل اجتماعی محیط مناسبی را برای هویتیابی، همانندسازی و جامعهپذیری این گروه به وجود نیاورد، نوجوان آسیبپذیر و برای حرکت به طرف رفتارهای بزهکاری و خرابکاری مستعد خواهد شد. در این هنگام، انجام رفتار بزهکارانه به یک امر عادی تبدیل خواهد شد و قبح آن از بین خواهد رفت (جمشیدی، 1380: 48). کودکان و نوجوانان، در سنین 18-6سالگی بهطور متوسط 12000 ساعت را در مدرسه میگذرانند. پس از خانواده، مدارس کانون اصلی زندگی به شمار میروند و فعالیتهای مدارس در زندگی این گروه سنی بهصورت فعالیت اصلی در میآیند .امروزه، ازلحاظ تربیتی روشن شده است که مدرسه ساختارهای روانی و شخصیتی دانشآموزان را شکل میدهد. مدرسه محیطی است که دانشآموزان در آنجا شایستگی، شکست، موفقیت، محبوبیت، انزوا، طرد و... را تجربه میکنند (عباسیاول، 1391: 33) بنابراین، باتوجهبه تأثیر بسیار مخرب نابهنجاریهای اجتماعی بر سلامت جسمی، روانی و اجتماعی دانشآموزان و آسیبپذیری بیشتر آنان و اینکه متأسفانه بسیاری از رفتارهای پرخطر از این دوران شروع و تثبیت و به بروز انحرافات اجتماعی منجر میشود، در این گروه سنی شناسایی عوامل مستعدکننده و بازدارنده بروز نابهنجاریهای اجتماعی به شکل ویژهای اهمیت دارد. براساس تئوری هیرشی (1969) پیوند فرد با جامعه، مهمترین متغیر همنوابودن یا همنوانبودن فرد است. بحث اصلی این نظریه این است که افراد به دنبال تأیید و تطبیق هستند؛ زیرا آنها با والدینشان بهطور قویای پیوند دارند و به دنبال فعالیتهای متعارف و پیروی از هنجارهای اجتماعی هستند. ازنظر او پیوند بین والدین و فرزندان بهترین عامل و تقویت آن مهمترین عامل در تعیین رفتار بزهکارانه است. تأکید این نظریه نه بر کمیت، بلکه بر کیفیت پیوندهاست (Hirschi,1969 in Leiber et al., 2008:138) و اهمیت آن در ارتباط مفهومی فرد و نهادهای اجتماعی ریشه دارد؛ البته این نظریه ابتدا برای درک ویژگیهای نوجوانان بزهکار استفاده شده است (Booth et al., 2008: 96). شهر خلخال، ازلحاظ بافت اجتماعی سنتی است و افراد بیشتر همدیگر را میشناسند و روابط رودررو دارند؛ به همین دلیل، با رجوع به برخی مدارس این شهر و ملاحظۀ دفتر انضباطی متوجه میشویم که باوجود آشنایی مسئولان مدرسه با دانشآموزان، رفتارهایی مانند بینظمی و رفتارهای پرخطر، فرار از مدرسه و رعایتنکردن هنجارهای مدرسه مشاهده میشود. باتوجهبه این مسائل، این مطالعه با هدف شناخت عوامل اجتماعی مرتبط با گرایش دانشآموزان به نابهنجاری اجتماعی درصدد است به این سؤال پاسخ دهد که عوامل اجتماعی مرتبط با نابهنجاری اجتماعی دانشآموزان متوسطۀ دورۀ نخست (دورۀ راهنمایی سابق) کداماند؟ درزمینۀ سؤالات مطرحشده، این اهداف مدنظر قرار گرفته است: 1- تعیین ارتباط بین ساختار تعاملات اعضای خانواده و گرایش به نابهنجاری اجتماعی دانشآموزان متوسطۀ سال نخست دورۀ دبیرستان؛ 2- تعیین ارتباط بین معاشرت با دیگران ناباب (دوستان، همسالان، خویشان) و گرایش به نابهنجاری اجتماعی دانشآموزان متوسطۀ این مقطع؛ 3- تعیین رابطۀ بین استفاده از رسانههای نوظهور (ماهواره و تبلت و...) و گرایش به نابهنجاری اجتماعی این دانشآموزان؛ 4- تعیین رابطۀ بین مشارکت در امور مدرسه و گرایش به نابهنجاری اجتماعی دانشآموزان؛ 5- تعیین رابطۀ بین نوع فعالیت عوامل مدرسه (معلم، معاون، مشاور و مدیر) و گرایش به نابهنجاری اجتماعی در میان دانشآموزان؛ 6- تعیین رابطۀ بین پایگاه اجتماعیاقتصادی و گرایش به نابهنجاری اجتماعی دانشآموزان متوسطۀ سال نخست این مقطع و 7- مقایسۀ نابهنجاری اجتماعی این دانشآموزان برحسب جنسیت.
پیشینه پژوهش به باور جامعهشناسان، ریشه نابهنجاریهای اجتماعی محیط اجتماعی است. آنها در تبیین پیامدهای نابهنجاریهای اجتماعی از 3 دیدگاه (کارکردگرایی، تضاد و کنش متقابلگرایی) استفاده میکنند. پژوهشهای انجامشده درزمینۀ نابهنجاری ازلحاظ نظری این 3 دیدگاه را مبنای تبیین نظری خود قرار دادهاند. عباسی و شیری (1387) پژوهشی با عنوان «بررسی میزان گرایش دانشآموزان دوره متوسطۀ نظری به ناهنجاریهای اجتماعی و عوامل مؤثر بر آن در سازمان آموزشوپرورش استان زنجان در سال تحصیلی 1387» انجام دادهاند. این مطالعه با استفاده از روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای و تصادفی ساده نسبی با حجم نمونۀ 441 نفر انجام شده است. نتایج نشان میدهد بین احساس محرومیت نسبی دانشآموزان و اختلافات خانوادگی و میزان گرایش به نابهنجاریهای اجتماعی رابطۀ معناداری مشاهده شده و رابطۀ بین رضایت از مدیر مدرسه و میزان گرایش به نابهنجاریهای اجتماعی تأیید نشده است. شاطریان و همکاران (1392) پژوهشی با نام «بررسی عوامل اجتماعی مؤثر بر ناهنجاریهای رفتاری دانشآموزان» انجام داده است. در این مطالعه، عوامل اجتماعی مؤثر بر ناهنجاریهای رفتاری دانشآموزان شهرستان آران و بیدگل ارزیابی شده است و جامعۀ آماری آن، دانشآموزان دبیرستانی این شهرستان هستند که به شیوۀ نمونهگیری طبقهبندی سیستماتیک، نمونهای 543 نفری از میان آنان انتخاب شدهاند. روش پژوهش پیمایشی و ابزار گردآوری دادهها پرسشنامه بوده است. طبق نتایج حاصلشده، بین متغیرهای معدل، پایگاه اجتماعی، عملکرد خانواده، دسترسی به منابع و امکانات، عملکرد جامعه و ناهنجاریهای رفتاری دانشآموزان، رابطۀ معناداری وجود دارد؛ اما تفاوت معناداری بین جنسیت و ناهنجاریهای رفتاری وجود ندارد. براساس نتایج تحلیل رگرسیونی بیشترین تأثیر متغیرهای مستقل بر ناهنجاریهای رفتاری دانشآموزان، به ترتیب عبارتاند از: دسترسی به منابع و امکانات، عملکرد جامعه، معدل تحصیلی، پایگاه اجتماعی و عملکرد خانواده. متغیرهای باقیمانده در معادله رگرسیون، با همدیگر 9/58درصد از واریانس متغیر وابسته را تبیین میکنند؛ بر همین اساس، نمودار تحلیل مسیر ترسیم شده است. حسنی (1379) در پژوهش خود، میزان و علل ناهنجاریهای اجتماعی دانشآموزان مقطع راهنمایی و روشهای مقابله با آن را در شهر مشهد ارزیابی کرده است. جامعۀ نمونۀ این مطالعه، 810 نفر از دانشآموزان دختر و پسر پایۀ سوم مقطع راهنمایی نواحی هفتگانۀ شهر مشهد بوده است که براساس جنسیت و ناحیه و به شیوۀ نمونهگیری طبقهای متناسب انتخاب شدهاند. در این بررسی از 3 دسته نظریه شامل نظریۀ تضاد، کنترل اجتماعی و انحراف فرهنگی استفاده شده است. مطابق نتایج این بررسی در میان دانشآموزان، ناهنجاریهای رفتاری همچون گوشدادن به نوارهای موسیقی غیرمجاز، رفتارهای خشونتآمیز، دروغگفتن، غیبتکردن، تماشای فیلمهای غیرمجاز و رابطه با جنس مخالف، بیشترین فراوانی را داشتند و ناهنجاری رفتاری دانشآموزان پسر از دانشآموزان دختر بیشتر بوده است. همچنین، میزان ناهنجاریها در خانوادۀ ازهمپاشیده و آسیبدیده نیز در مقایسه با خانوادههای دیگر بیشتر بوده است. رضایی (1389) مطالعهای با موضوع «مقایسه و بررسی میزان ناهنجاری در دانشآموزان پسر و دختر دورۀ راهنمایی و دبیرستان» انجام داده است. شواهد پژوهشی او نشان میدهد میزان ناهنجاریها در افراد جوان در حال افزایش است. هدف از این مطالعه، بررسی و مقایسۀ ناهنجاریهای دانشآموزان پسر و دختر مقاطع راهنمایی و دبیرستان و از نوع توصیفی و مقطعی بوده است که تعداد 26733 آزمودنی از بین دانشآموزان پایۀ دوم راهنمایی و اول دبیرستان (15602 دختر و 11131 پسر) استان لرستان، بهصورت نمونه و بهطور خوشهای تصادفی و داوطلبانه در آن شرکت کردهاند .طبق نتایج بهدستآمده، 99/49درصد پسران و 71 /67درصد از دختران و 33/60درصد از مجموع آنها ناهنجاری دارند. اختلاف فراوانیها بین دختران و پسران نیز معنادار بوده است. براساس باور بال (2005) در پژوهش خود «کنترل تأثیر عوامل خانوادگی بر روابط بین جوانانی که در معرض بزهکاری قرار گرفتهاند» بزهکاری نوجوانان، مسئله اجتماعی روبهرشد، جدی و پرهزینهای در ایالات متحده است. ازنظر او میزان انجام جرم و دستگیری در نوجوانان پسر نسبت به نوجوانان دختر بیشتر است. بهطورکلی، در این پژوهش، به نقش محرکهای تنشزا و سن بزهکاری اشاره شده است؛ بهطوریکه این محرکهای تنشزا سن بزهکاری را کاهش میدهند (بال، 2005، به نقل از نبوی و همکاران، 1390: 87). در جمعبندی کلی درزمینۀ مطالعات انجامشده، میشود به این نتیجه رسید که متغیرهای تحقیق در 4 بخش اجتماعی (احساس محرومیت نسبی، دلبستگی نوجوان به خانواده، پایگاه اجتماعی، عملکرد خانواده، اعتماد و سرمایه اجتماعی) اقتصادی (دسترسی به منابع و امکانات) آموزشی (معدل، موفقیت تحصیلی، رضایت از مدیر مدرسه) و فرهنگی (گوشدادن به نوارهای موسیقی غیرمجاز، دروغگفتن، غیبتکردن، تماشای فیلمهای غیرمجاز) سنجیده شدهاند و مطابق نتایج یکی از پژوهشها نابهنجاری با دانشآموزان معدل بالا بهصورت معکوس ارتباط دارد؛ درحالیکه در این زمینه، پژوهشگر ازلحاظ نظری به ساختار خانواده و عوامل دیگر توجه نکرده بود. در مطالعه دیگری گوشدادن به موسیقیها و تماشای فیلمهای غیرمجاز با نابهنجاری ارتباط دارد؛ درحالیکه اگر عواملی مثل کنترل در مدرسه و... در نظر گرفته نشود، رابطه بیشتر کاذب است.
مبانی نظری نظریههایی که در تبیین این پژوهش از آنها استفاده شده، نظریۀ کنترل اجتماعی، بازدارندگی، احساس محرومیت، بیگانگی و... است. مطابق نظریۀ کنترل اجتماعی هیرشی (1969) اجزاء تعلق و وابستگی به جامعه این موارد هستند: 1- ارتباط با سایر افراد، 2- پذیرش و مشارکت در نقشها و فعالیتهای اجتماعی که ارزش و نتایجی برای آینده دارد و 3- اعتقاد به ارزشهای اخلاقی، هنجارهای فرهنگی و امثال آن. او میگوید کیفیت هرکدام از این موارد سهگانه در هر مورد خاص، قادر است موجد همنوایی و نیز علت ناهمنوائی و کجروی باشد. مثلاً اگر کسی پیوندهای مختصری با افرادی داشته باشد که طرفدار همنوائی و رفتارهای قانونی و موجه هستند، احتمال کجروی دربارۀ او افزایش مییابد (هیرشی، 1969 به نقل از صدیقسروستانی، 1376: 55). سیمنمیکوشد مفهوم بیگانگی را در قالبی منسجم و منظم بهطور عملیاتی تعریف کند. در جامعۀ مدرن، بیگانگی به شکل مفهومی اساسی و کلیدی مطرح میشود که از مناسبات میان فرد و جامعه برخاسته است (Seeman, 1972: 86). این مفهوم، بهصورت متغیری مستقل و وابسته دانسته میشود که هم منشأ و سرچشمۀ مسائل بزرگ و اصلی جامعۀ معاصر است و هم از ساختارها و واقعیات اجتماعی طبقاتی تأثیر میپذیرد. به نظر سیمن، احساس انزوای اجتماعی واقعیتی فکری است که در آن، فرد بیتعلق بودن و استقلال و انفصال تامهای را با ارزشهای مرسوم در جامعه احساس میکند (محسنی، 1386: 152). بیگانگان با احساس انزوا کسانی مانند روشنفکران هستند که برای اهداف یا باورهایی که در جامعه نوعاً بسیار معتبر است، ازنظر پاداش ارزش کمی قائلاند (کوزر و روزنبرگ، 1385: 414). نظریۀ بازدارندگی والتر رکلس (1961) کنترل اجتماعی را خط دفاعی دوگانهای میبیند که جامعه را علیه کژرفتاری حاد محافظت میکند. نخستین مانع حفاظتی جامعهپذیر شدن هریک از اعضای جامعه است که ویژگیهای شخصیتی (خودکنترلی، خودپنداره و درونیکردن هنجارهای اجتماعی) را در بر میگیرد. مانع دوم که از آن به شکل بازدارندگی بیرونی نام میبرد، توان کنترل بیرونی عوامل جامعهپذیری است که قوانین رسمی و خواستههای قانونی را در بر میگیرد (والتر رکس، 1961، به نقل از کوزر و روزنبرگ، 1385: 140). براساس دیدگاه تضاد، گروههای هر جامعه برای دستیابی به قدرت و رسیدن به منافع کمیاب، باهم در حال ستیزند. مارکس و وبر، بهطور خاصی به اهمیت این دیدگاه توجه دارند. ازنظر آنها در زندگی اجتماعی فرد برای رسیدن به طبقه قویتر (مارکس) یا منزلت اجتماعی فراتر (وبر) بهصورت دائمی باید مبارزه کند. لوییس کوزر، یکی از نخستین نظریهپردازان مدرن تضاد بود. کوزر، دربارۀ مجموعۀ قضایا معتقد است: الف: هرچه محرومیت بین اعضای گروههای محروم در کانالهای شکایت بیشتر باشد، احتمال زیر سؤال بردن مشروعیت بیشتر میشود. ب: هرچه عضویت در گروههای ممتاز بیشتر به دست گروههای محروم دنبال شود و برای تحرک کمتر اجازه داده شود، احتمال کناراندازی مشروعیت بیشتر میشود. ج: هرچه گروههای محروم، بیشتر از مطلق به نسبی تبدیل شوند، احتمال شروع تضاد توسط این گروهها بیشتر میشود (ترنر، 1384: 180). کلووارد و اوهلین (1976) معتقدند ازلحاظ فرهنگی همۀ طبقات اجتماعی هدفهای اولیه و یکسانی دارند (اهدافی مانند ثروت، موفقیت و امنیت) اما در این میان، طبقۀ کارگر و ضعیف اجتماع، از دسترسی به این غایتهای مطلوب اجتماعی محروم میمانند. همچنین، به باور آنان، برخی از گروههای متشکل از فرزندان طبقۀ ضعیف، ساختارهای مجرمانه یا جایگزین فرصت را بر میگزینند؛ آنهم بدین دلیل که در مییابند فرصتهای در دسترس آنان از ایشان دریغ شده است. کلوارد و اوهلین، معتقدند در جوامع سرمایهداری و صنعتی برای احراز فرصتهای شغلی موجود، متقاضیان بسیاری با توانمندیهای لازم وجود دارد؛ اما انتخاب افراد برای استفاده از این فرصتها بعضاً به عوامل خارج از توانمندی افراد وابسته است. عواملی چون قومیت، مذهب و قشربندی اجتماعی ممکن است در انتصاب افراد در مشاغل گوناگون نقش داشته باشد؛ بنابراین، محرومیت در استفاده از فرصتها جوانان طبقۀ ضعیف را برای رفتار کجروانه مستعد میکند. فرایند مستثنیکردن بعضی افراد برای احراز برخی از مشاغل یا فرصتهای آموزشی به برانگیختن افراد به ارتکاب رفتار مجرمانه منجر میشود (کلووراد و اوهلین، 1976، به نقل از احمدی، 1384: 77). براساس پارادیم کنش متقابلگرایی دلیل اساسی کژرفتاری اجتماعی تعامل متقابل افراد در زندگی اجتماعی و از مهمترین نظریهپردازان این پارادایم، ادوین ساترلند است. نظریۀ انتقال فرهنگی ساترلند[2] (1939): این نظریه بر این نکته تأکید دارد که رفتار انحرافی ازطریق معاشرت با دوستان ناباب آموخته میشود. این نظریه بیشتر بر فراگرد یادگیری فرهنگی تأکید میکند که طی آن، کژرفتاری و نابهنجاری آموخته میشود. نظریۀ ساترلند، وضعیت رفتار را بیشتر ازنظر زمینههای رشد و پرورش شخصیت فرد در نظر میآورد. به اعتقاد او رفتار انحرافی روانشناختی یا ارثی نیست؛ بلکه مردم در طول جریان جامعهپذیری و در مصاحبت و معاشرت با همنوایان، طغیان و تخطی از هنجارها را میآموزند و به طرف رفتار انحرافی کشیده خواهند شد (ساترلند، 1939 به نقل از محسنی تبریزی، 1383: 101). نظریۀخردهفرهنگ کجروی کوهن[3]: این نظریه، تلفیقی از نظریههای بزهکاری و انحراف انتقال فرهنگی و بیهنجاری مرتن است. فرض اصلی کوهن بر این است که فرد منحرف و بزهکار و کجرو آرمانها و اهداف مقبول اجتماعی فرهنگ جامعه را پذیرفتهاند؛ اما بهدلیل شکست یا نبودن فرصت مناسب و کافی برای دستیابی به اهداف مقبول و پسندیدۀ اجتماعی به محرومیت دچار شدهاند. آنها به همین دلیل، آرمانهای موفقیت و اهداف مقبول و متداول در جامعه را با ارزشها و هنجارهای دیگری برای به دست آوردن منزلت و وجهه جایگزین میکنند و درنتیجه، پارهفرهنگ بزهکار به وجود میآید که ازطریق آن، افراد تلاش میکنند بر مشکلات خود فائق آیند (کوهن، 1965 به نقل از محسنی تبریزی، 1383: 26).
جمعبندی چارچوب نظری و فرضیههای برگرفته از آنها «هیرشی، سیمن و رکلس» نظریه: تعلق خاطر فرد به جامعه، به همنوایی و همبستگی اجتماعی منجر میشود. تعمیم: در فرایند جامعهپذیری اگر فرد نتواند ارزشها و هنجارهای جامعه را در خود نهادینه کند، دلبستگی و تعلق خاطرش به جامعه تضعیف و این احساس بیگانگی نسبت به هنجارها به ایجاد نابهنجاریهای اجتماعی میانجامد. گزاره: دانشآموز اگر نتواند در مدرسه خود را با هنجارهای حاکم بر آن وفق دهد، خود را بیگانه حس خواهد کرد و به همین دلیل، نخواهد توانست در امور مدرسه شرکت کند و این امر، بهجز احساس بیگانگی او به بروز نارضایتی عوامل مدرسه (مدیر، معلم و...) از اقدامات او منجر خواهد شد. فرضیه: بین مشارکت در امور مدرسه و گرایش به نابهنجاری اجتماعی دانشآموزان متوسطۀ سال نخست این مقطع، رابطه معناداری وجود دارد (هیرشی، 1969 به نقل از: صدیقسروستانی، 1376: 55، سیمن، 1972: 86و رکلس، 1961، به نقل از کوزر و روزنبرگ، 1385: 140).
«ساترلند، کوهن» نظریه: رفتار انحرافی ازطریق انتقال فرهنگی آموخته میشود. تعمیم: عوامل انتقال فرهنگی ممکن است همسالان، خویشان و رسانههای جمعی باشد. گزاره: اگر دانشآموزان از گروههای ناباب (خویشان و همسالان) و پیامهای نابهنجار رسانه، در زمان طولانی و با فراوانی بیشتر تأثیر بپذیرند، احتمال هنجارشکنی تشدید خواهد شد. فرضیهها: 1- بین میزان معاشرت با دیگران ناباب (دوستان، همسالان، خویشان) و گرایش به نابهنجاری اجتماعی دانشآموزان متوسطۀ سال نخست این مقطع، رابطه معناداری وجود دارد. 2 - استفاده از رسانههای نوظهور (ماهواره و تبلت و...) و گرایش به نابهنجاری اجتماعی این دانشآموزان، بهطور معناداری باهم رابطه دارند (ساترلند، 1939 و کوهن، 1965، به نقل از محسنی تبریزی، 1383: 101-26).
«مرتن و پارسونز» نظریه: ساخت اجتماعی برای خود ارزشها و هنجارهایی دارد که محدودیتها و الزامهایی محسوب میشوند که فرد در حین عمل با آنها مواجه است. تعمیم: پایگاه اجتماعی و اقتصادی بهصورت ساخت اجتماعی حاوی ارزشها و هنجارهاست که محدودیتها و الزامهایی به شمار میروند که کودک در حین عمل با آنها مواجه میشود. گزاره: دانشآموزان متعلق به پایگاه اجتماعی و اقتصادی خاص با تکیه بر ارزشها و هنجارهای پایگاه خود، در مواجهه با نابهنجاریها رفتار خود را تنظیم میکنند. فرضیه: پایگاه اجتماعیاقتصادی دانشآموز و گرایش به نابهنجاری اجتماعی آنها بهطور معناداری باهم رابطه دارند (مرتن، 1980 و پارسونز، 1951 به نقل از ریتزر، 1374: 122).
«دیانا باومریند[4] (1972)» نظریه: در تعاملات اجتماعی احترام به شخصیت طرف مقابل، او را به پیروی از هنجارهای گروه علاقهمند میکند. تعمیم: دانشآموز در محیط خانه و مدرسه، با والدین و عوامل مدرسه (مدیر، معاون و معلم) تعامل دارد. گزاره: در صورت وجودنداشتن تعاملات محترمانه و دموکراتیک میان والدین و عوامل مدرسه با دانشآموزان، گرایش آنها به نابهنجاریهای اجتماعی بیشتر خواهد شد Baumrind,1980: 638)).
فرضیهها بین ساختار تعاملات اعضای خانواده و گرایش به نابهنجاری اجتماعی دانشآموزان متوسطۀ سال نخست، رابطه معناداری وجود دارد. بین نوع کنش عوامل مدرسه (معلم، معاون و مدیر) و گرایش به نابهنجاری اجتماعی دانشآموزان این مقطع، رابطه معناداری وجود دارد.
«کوزر» نظریه: محرومیت و تحقیر زیردستان، در روابط متقابل اجتماعی به ایجاد تضاد با فرادستان منجر میشود. تعمیم: درککردن محرومیت در برخورداری از منابع اجتماعی در روابط بین زن و مرد نارضایتی ایجاد میکند. گزاره: دانشآموزان دختر، هرقدر طعم محرومیت و تحقیر را در تعاملات اجتماعی بچشند، بیشتر به کژرفتاری گرایش پیدا میکنند (کوزر، 1956 به نقل از ترنر، 1384: 180). فرضیه: بین جنسیّت دانشآموزان و گرایش به نابهنجاری اجتماعی تفاوت معناداری وجود دارد. باتوجهبه این مسائل، در این پژوهش، متغیرهای ساختار تعاملات اعضای خانواده، معاشرت با دیگران ناباب، استفاده از رسانههای نوظهور، مشارکت در امور مدرسه، نوع کنش عوامل مدرسه، پایگاه اجتماعیاقتصادی و جنسیّت، متغیر مستقل هستند و نابهنجاریهای اجتماعی دانشآموزان متغیر وابسته است.
روششناسی پژوهش در این پژوهش، روش جمعآوری اطلاعات پیمایشی و ابزار اندازهگیری پرسشنامۀ محققساخته است. جامعۀ آماری ما همۀ دانشآموزان دختر و پسر سال نخست دورۀ متوسطۀ شهر خلخال در سال تحصیلی 94-93 هستند که طبق اعلام آموزشوپرورش آن منطقه، تعداد دانشآموزان دختر820 نفر و تعداد دانشآموزان پسر 844 نفر در تعداد 12 مدرسۀ پسرانه، 10 مدرسۀ دخترانه و 6 مدرسۀ مختلط است. حجم نمونۀ این مطالعه، ابتدا با استفاده از فرمول برآورد حجم نمونۀ کوکران و با ضریب اطمینان 95/0 به میزان 301 نفر تعیین شده است.
روش نمونهگیری ما در این مقاله، طبقهای متناسب بوده است و افراد نمونه به تناسب تعداد مدارس و دانشآموزان انتخاب شدهاند؛ چنانکه از مدارس پسرانه، 135 دانشآموز و از مدارس دخترانه، 90 دانشآموز و از مدارس مختلط 76 نفر انتخاب شده است. برای جمعآوری اطلاعات از ابزار پرسشنامه محققساخته استفاده شده و برای اندازهگیری متغیرها تعریفهای عملیاتی ارائه شده است که در این قسمت به آنها اشاره میشود. سنجش متغیر وابسته (گرایش به نابهنجاریهای اجتماعی دانشآموزان) باتوجهبه اهداف کلان آموزشوپرورش، از 3 هدف تربیتی، انضباطی و آموزشی مشتق میشود که با سؤالاتی از گرایش به غیبت غیرموجه، گرفتن تذکر کتبی و شفاهی، محرومیت از کلاس، عوضکردن مدرسه بهدلیل بیانضباطی، استفاده از وسایل دیگران بدون کسب اجازه و...، ازطریق پرسشنامۀ محققساخته و در قالب طیف، اندازهگیری شده است. در این مطالعه، به تبعیت از ولفگانگ و گلیکمن (1996) برای سنجش متغیر مستقل نوع کنش عوامل مدرسه، الگوهای رابطۀ عوامل مدرسه – دانشآموز را در رون محیط آموزش، به 3 نوع الگوی مداخلهگرایانه، غیرمداخلهگرایانه (بیتفاوت) و تعاملگرایانه تقسیم کردهایم (Wolfgang & Glickman, 1996: 87). پس از این کار هم، مؤلفههای هر الگو را باتوجهبه ویژگیهایی که آنان برای هرکدام از الگوهای رابطۀ عوامل مدرسه و دانشآموز ذکر کردهاند، ازطریق گویههایی در قالب طیف چهارگزینهای از دانشآموز جویا شدهایم. متغیر مستقل ساختار تعاملات اعضای خانواده، با استفاده از سنخشناسی چلبی از ابعاد تعاملات (ابزاری و اظهاری) با طیف لیکرت چهارگزینهای شاخصسازی شده و متغیر مستقل معاشرت با دیگران ناباب، با پرسش از میزان تعامل با همسالان و خویشان نابهنجار، سنجیده شده است (چلبی، 1385: 135). همچنین، مشارکت در امور مدرسه، با پرسش از میزان مشارکت در امور مدرسه، همچون عضویت در شورای دانشآموزی، نمایندۀ کلاس و... در قالب طیف چهارگزینهای لیکرت شاخصسازی شده است. کواماتو (2001) رسانههای نوظهور و جدید را شامل این موارد میداند: تلگرام، فیسبوک، اینترنت و تبلت ((Kawamoto, 2001: 80 بنابراین، در این مطالعه، متغیر استفاده از رسانههای نوظهور، با پرسش از میزان استفادۀ شبانهروزی از تلگرام، فیسبوک، اینترنت و تبلت عملیاتی شده است. متغیر مستقل پایگاه اجتماعیاقتصادی با پرسش از سرمایۀ فرهنگی و اقتصادی خانواده (تحصیلات والدین، شغل والدین، میزان درآمد خانواده و قیمت اتومبیل شخصی) عملیاتی شده است. شیوۀ نمرهگذاری سؤالات نیز بدین روش بوده که برای گزینۀ هرگز= نمرۀ 1، گزینۀ بهندرت= نمرۀ 2، گزینۀ گاهی= نمرۀ 3 و گزینۀ همیشه= نمرۀ 4 منظور شده است. اعتبار ابزار پژوهش مدنظر، براساس اعتبار صوری ازطریق مراجعه به متخصصان تأمین شده و برای تعیین میزان پایایی ابزار سنجش، از روش توافق داخلی ابزار اندازهگیری استفاده کردهایم که مهمترین شاخص آن آلفای کرونباخ است. در این مقاله، آلفای محاسبهشده برای متغیر وابسته و متغیرهای مستقل بیشتر از 70درصد حاصل شده و این مسئله، نشان میدهد پایایی ابزار اندازهگیری مطلوب و خوب است.
جدول 1- آلفای کرونباخ متغیرهای پژوهش
دادههای جمعآوریشده به کمک نرمافزار SPSS تجزیهوتحلیل شدهاند و در تجزیهوتحلیل اطلاعات، برای آزمون فرضیهها از آزمون تی مستقل و آزمون همبستگی پیرسون استفاده شده است.
نتایج پژوهش سؤال پژوهش این بوده که گرایش دانشآموزان سال نخست دورۀ متوسطه به نابهنجاری اجتماعی چقدر است؟ برای برآورد میزان گرایش به نابهنجاری اجتماعی و عوامل آن، از این جدول توصیفی استفاده شده است.
جدول 2- توصیف متغیرهای تحقیق
مطابق با یافتههای جدول توصیفی نمرۀ گرایش به نابهنجاری اجتماعی 2/36درصد از دانشآموزان، از میانگین بیشتر است. سپس متغیرهای مستقل برگرفته از نظریهها درارتباطبا گرایش به نابهنجاری اجتماعی با آزمونهای آماری تحلیل شده است که در جدول (3)، نتایج اطلاعات پژوهش ارزیابی میشوند.
جدول 3- رابطۀ بین متغیر وابسته با متغیرهای مستقل با متغیر وابسته (گرایش به نابهنجاری اجتماعی)
طبق اطلاعات جدول (3)، همبستگی کنش مداخلهگرایانه با گرایش افراد به نابهنجاری اجتماعی معنادار (143/0- r= و 05/0p<) و جهت این رابطه منفی است؛ بهعبارتدیگر، با افزایش فعالیتهای مداخلهگرایانه و سختگیرانه، میزان گرایش به نابهنجاری اجتماعی کمتر میشود. میزان همبستگی کنش غیرمداخلهگرایانه با گرایش افراد به نابهنجاری اجتماعی در سطح 99درصد اطمینان، معنادار است (269/0 r= و 01/ 0p<) یعنی با تغییر در یک واحد کنش غیرمداخلهگرایانه، گرایش به نابهنجاری اجتماعی به میزان 9/26درصد بیشتر میشود. همبستگی کنش تعاملگرایانه با میزان گرایش به نابهنجاری اجتماعی (227/0- r= و 01/ 0p<) تعیین شده است که این امر نشان میدهد با افزایش کنشهای تعاملگرایانه، میزان نابهنجاریهای اجتماعی کم میشود. برای سنجش میزان همبستگی ساختار تعاملات اعضای خانواده با گرایش به نابهنجاری اجتماعی دانشآموزان، ابعاد تعاملات اعضای خانواده در 2 بُعد (اظهاری/ ابزاری) مشخص شده که ضریب همبستگی پیرسون، رابطۀ هر 2 بُعد را با متغیر وابسته با 99درصد اطمینان، معنادار نشان داده است. همچنین، همبستگی بعد اظهاری 219/0 r =- و 01/ 0 p< و همبستگی بعد ابزاری 411/0r = و 01/0p< است. مطابق نتیجۀ آزمون پیرسون، بین گرایش به نابهنجاریهای اجتماعی و معاشرت افراد با دیگران ناباب رابطۀ معناداری وجود دارد (515/0 r = و 01/0p<) یعنی میزان معاشرت و تعامل با دیگران ناباب هنجارشکن، با میزان گرایش به نابهنجاریهای اجتماعی بهصورت تنگاتنگی رابطه دارد. بین متغیر مشارکت در امور مدرسه و گرایش به نابهنجاری اجتماعی رابطه ضعیفی دیده میشود (102/0- r= و 05/0<p) بهطوریکه مطابق جهت معکوس ضریب همبستگی با افزایش میزان مشارکت در امور مدرسه، میزان گرایش به نابهنجاری اجتماعی هم کمتر میشود. گذشته از آن، براساس نتیجۀ آزمون پیرسون، بین میزان استفاده از رسانههای نوظهور و گرایش به نابهنجاریهای اجتماعی افراد رابطۀ معنادار و مثبتی وجود دارد ( 276/0 r = و 01/0p<) بهعبارتدیگر، یک واحد تغییر در استفاده از رسانههای نوظهور، گرایش به نابهنجاریهای اجتماعی را 27درصد افزایش میدهد. ضریب همبستگی پایگاه اجتماعی با گرایش به نابهنجاری اجتماعی 235/0 و ضریب همبستگی پایگاه اقتصادی با گرایش به نابهنجاری اجتماعی 139/0 گزارش شده است؛ یعنی با ارتقاء پایگاه اجتماعی و اقتصادی پاسخگویان، گرایش به نابهنجاری اجتماعی افزایش مییابد.
جدول 4- نتایج آزمون t مستقل برای مقایسۀ گرایش به نابهنجاری اجتماعی در بین دختران و پسران
براساس آزمون t مستقل، تفاوت معناداری بین متغیر جنسیت و گرایش به نابهنجاری اجتماعی دیده نشده است (007/1t=- و 05/0p>) بنابراین، فرضیه پژوهش، مبنی بر وجود تفاوت در گرایش پسران و دختران، به نابهنجاری اجتماعی رد و فرض صفر تأیید میشود.
بحث و نتیجه در اصطلاح جامعهشناسی به هنجارها الگوهای استانداردشده رفتار میگویند که این الگوها رفتار ایدهآل یا مطلوب جامعه را نشان میدهند. هنجارها در جامعهشناسی بهصورت قاعده رفتاری عمل میکنند که افراد برای انجام کارها از آنها پیروی میکنند و درعینحال، رفتار انسانها نیز با آنها سنجیده میشود؛ بنابراین، هنجارهای اجتماعی این مسائل را تعیین میکنند: 1- انسان چه باید بگوید و از گفتن چه چیزهایی باید اجتناب ورزد و 2- باید چگونه بیندیشد و چگونه رفتار کند. باتوجهبه همین مسائل، هر کس سعی میکند رفتار خود را با هنجارهای اجتماعی سازگار کند تا جامعه او را به شکل عضوی از خود بپذیرد. این امور، ازجمله هنجارهای جامعه محسوب میشوند: قوانین، طرز لباس پوشیدن، مقررات رسمی و اداری، احکام فقهی و شرعی، برنامۀ تحصیلی، قواعد ورزشها و بازیها، آداب و رسوم و نظایر آن (محسنی، 1386: 30). مطابق همبستگی بُعد اظهاری تعامل، در صورت حاکمبودن رابطۀ صمیمی و توأم با عطوفت و احترام به شخصیت فرد در خانواده، گرایش به نابهنجاری اجتماعی کاهش و در غیر این صورت، افزایش مییابد؛ بهاینترتیب، این ادعا با مدل نظری چلبی و نظریۀ «دیانا باومریند» و «صدیق سروستانی» و نتایج پژوهشهای عباسی و شیری (1387) همسو است. معاشرت با دیگران ناباب در فراگرد یادگیری فرهنگیاجتماعی و بهتبع، در جریان کژرفتاری و نابهنجاری اجتماعی تأثیر دارد. فرد در تعامل با دیگران، ارزشها و ضدارزشها و هنجارها و نابهنجاریها را در برابر فعالیتها و کژرفتاریها میآموزد و سپس، آنها را درونی میکند و بعد هم به کار میگیرد. ساترلند، کوهن و گربنر، بر پایه پارادیم کنش متقابل نمادین، بر این باورند که رفتار انحرافی ازطریق انتقال فرهنگی آموخته میشود. مطابق این حکم، اگر رابطۀ دانشآموزان با گروههای ناباب (خویشان و همسالان) و با تأثیرپذیری از پیامهای نابهنجار رسانه، در زمان طولانی و با فراوانی بیشتر باشد، احتمال هنجارشکنی تشدید خواهد شد. نتیجۀ این مطالعه نیز نشان داده است که بین گرایش به نابهنجاریهای اجتماعی و معاشرت افراد با دیگران ناباب، رابطۀ معناداری وجود دارد؛ یعنی میزان معاشرت و تعامل با دیگران ناباب هنجارشکن، با میزان گرایش به نابهنجاریهای اجتماعی بهطور تنگاتنگی در ارتباط است. همچنین، بین میزان استفاده از رسانههای نوظهور و گرایش به نابهنجاریهای اجتماعی افراد رابطۀ معنادار و مثبتی وجود دارد؛ پس میتوان ادعا کرد که بین یافتههای میدانی پژوهش و نظریۀ ساترلند، کوهن و گربنر هم فراخوانی وجود دارد. پذیرش و مشارکت فرد در نقشها و فعالیتهای اجتماعی یکی از پارامترهایی است که به دلبستگی افراد به عناصر انسجامبخش جامعه منجر میشود. پذیرش فرد و نقشآفرینی او در گروه یا نهادهای اجتماعی سبب میشود فرد با جمع پیوند یابد و احساسات و عواطف خود را با احساسات جمعی گره بزند و به عبارتی درد جامعه را درد خود و شادی آن را شادی خود بپندارد؛ بنابراین، درارتباطبا نابهنجاری اجتماعی متغیر مشارکت در امور مدرسه، به شکل یکی از متغیرهای مستقل سنجیده شده است. مرتن، هیرشی، سیمن و رکلس، از نظریهپردازان پارادیم کارکردگرایی بر این باورند که در فرایند جامعهپذیری اگر فرد نتواند ارزشها و هنجارهای جامعه را در خود نهادینه کند، دلبستگی و تعلق خاطرش به جامعه تضعیف و این احساس بیگانگی نسبت به هنجارها به ایجاد نابهنجاریهای اجتماعی میانجامد. باتوجهبه این مطلب، اگر دانشآموز در مدرسه قادر نباشد خود را با هنجارهای حاکم بر آن وفق دهد، خود را بیگانه احساس میکند و به همین دلیل، نخواهد توانست در امور مدرسه مشارکت کند و این امر، بهجز احساس بیگانگی به بروز نارضایتی عوامل مدرسه (مدیر، معلم و...) از اقدامات او منجر خواهد شد (مرتن، هیرشی، سیمن و رکلس به نقل از ریترز، 1374: 122). با افزایش میزان مشارکت در امور مدرسه، میزان گرایش به نابهنجاری اجتماعی کمتر میشود. سبک تعامل و نوع کنش عوامل مدرسه با نوجوان که روحیه حساس و تأثیرپذیری دارد، در گرایش او به همنوایی یا کژرفتاری میتواند مؤثر باشد. فعالیتهای مبتنی بر پیوندهای دوستانه و مشارکتطلبانه، همراه با تعاملات سختگیرانه و استبدادی در جامعهپذیری دانشآموز بهطور متفاوتی نتیجه خواهد داشت؛ چنانکه با افزایش کنشهای مداخلهگرایانه و سختگیرانه، میزان گرایش به نابهنجاری اجتماعی کمتر میشود. به باور مرتن و پارسونز، ساخت اجتماعی برای خود ارزشها و هنجارهایی دارد که محدودیتها و الزامهایی برای فرد محسوب میشوند و او در حین عمل با آنها مواجه است. موقعیت اجتماعی و اقتصادی خانواده نیز نحوه جامعهپذیری افراد را مشخص میکند(مرتن و پارسونز به نقل از ریتزر، 1374: 122). در این مقاله نیز میان پایگاههای اجتماعی و اقتصادی درزمینۀ گرایش به نابهنجاری اجتماعی تفاوت معناداری وجود دارد؛ به همین دلیل، براساس دیدگاه مرتن و پارسونز، منزلت اجتماعی و پایگاه اقتصادی خانواده در تربیت فرزندان بهصورت محوری نقش دارد و میزان نابهنجاری افراد را تعیین میکند. براساس دیدگاه تضاد، گروههای جامعه برای دستیابی به قدرت و رسیدن به منابع کمیاب، باهم در حال ستیزند. ازنظر آنها در زندگی اجتماعی فرد برای رسیدن به طبقه قویتر (مارکس) یا منزلت اجتماعی فراتر (ماکس وبر) دائماً با مبارزه مواجه است. محرومیت و تحقیر زیردستان در روابط متقابل اجتماعی به ایجاد تضاد با فرادستان و بروز نابهنجاریهای اجتماعی منجر میشود (کوزر). استنباط این است که دانشآموزان دختر هرقدر محرومیت و تحقیر را در تعاملات اجتماعی تجربه کنند، بیشتر به کژرفتاری گرایش مییابند. با در نظر گرفتن هدف مقاله و باتوجهبه این استنباط نظری درخصوص این گزاره، از بین فرضیههای مختلف، فرضیه گرایش به نابهنجاری برحسب جنسیت متفاوت است. همچنین، ازطریق تیتست، دو نمونۀ مستقل سنجیده شده است. والدین و عوامل مدرسه، چنانچه تعاملات محترمانه و دموکراتیک با دانشآموزان نداشته باشند، گرایش آنها به نابهنجاریهای اجتماعی بیشتر میشود؛ بنابراین، این ادعا با نظریۀ دیانا باومریند و صدیق سروستانی و یافتههای تحقیقات عباسی و شیری (1387) همسو است. ساختار تعاملات اعضای خانواده، یکی از مهمترین مؤلفههایی محسوب میشود که در آیندۀ اجتماعی فرزند مؤثر است. در تعاملات اجتماعی احترامگذاشتن والدین به شخصیت فرزندان، زمینهساز همنوایی با ارزشها و هنجارهای اجتماعی است. به اعتقاد دیانا باومریند، از نظریهپردازان حوزۀ روانشناسی اجتماعی و صدیق سروستانی از پژوهشگران مسائل اجتماعی در تعاملات اجتماعی احترام به شخصیت طرف مقابل، او را به پیروی از هنجارهای گروه علاقهمند میکند؛ بهاینترتیب، در صورت وجودنداشتن تعاملات محترمانه و دموکراتیک میان والدین و عوامل مدرسه با دانشآموزان، گرایش آنها به نابهنجاریهای اجتماعی بیشتر میشود. طبق یافتههای پژوهش مشخص شده است سبک تعامل و نوع فعالیت عوامل مدرسه با نوجوان حساس و تأثیرپذیر، در گرایش او به همنوایی یا کژرفتاری میتواند مؤثر باشد؛ بهعبارتدیگر با افزایش کنشهای تعاملگرایانه، میزان گرایش به نابهنجاری اجتماعی کمتر میشود و رفتارها و فعالیتهای مبتنی بر آنارشیسم و بدون کنترل، با بروز نابهنجاری اجتماعی مرتبط هستند. معاشرت با دیگران ناباب، در فراگرد یادگیری فرهنگیاجتماعی و بهتبع آن، در کژرفتاری و نابهنجاری اجتماعی تأثیر دارد. فرد در تعامل با دیگران، ارزشها و ضدارزشها و هنجارها و نابهنجاریها را در برابر کنشها و کژرفتاریها میآموزد و سپس، ضمن درونی کردنشان، درنهایت آنها را به کار میگیرد؛ به همین دلیل، میشود ادعا کرد بین نتایج میدانی پژوهش و نظریۀ ساترلند، کوهن و گربنر هم، فراخوانی وجود دارد. مجموعه قوانین و مقررات ایجادشده به دست نهادهای اجتماعی برای هنجارپذیری افراد خود باید رعایت شود؛ زیرا تخطی از آنها مجازات یا طرد را به دنبال خواهد داشت. مسلماً در واحدهای آموزشگاهی نظارتکنندگان بر رفتار دانشآموزان، معلمان مدرسه و بیرون از مدرسه والدین هستند. اگر خانواده و مدرسه در امر جامعهپذیری نوجونان و جوانان کوشا باشند و هنجارهای اجتماعی را در آنها درونی کنند، آنها کمتر به انجام رفتارهای نابهنجار روی میآورند. چه بسا نظارت و کنترل والدین بعد از خروج فرزندان از خانه یا میزان نظارت اولیاء مدرسه در خارج از محیط آموزشگاهی کمرنگ باشد؛ اما اگر هنجارها در نوجوانان درونی شده باشند، احتمال ارتکاب رفتارهای انحرافی در آنها کمتر دیده میشود. پایگاه اجتماعی و اقتصادی بهصورت ساخت اجتماعی حاوی ارزشها و هنجارهاست که این مسائل، محدودیتها و الزامهایی برای نوجوان به شمار میروند و او در حین عمل با آنها مواجه است؛ به همین دلیل، دانشآموزان متعلق به پایگاه اجتماعی و اقتصادی خاص، با تکیه بر ارزشها و هنجارهای پایگاه خود، در مواجهه با نابهنجاریها رفتار خود را تنظیم میکنند. طبق یافتهها با افزایش پایگاه اجتماعی و اقتصادی پاسخگویان، گرایش به نابهنجاری اجتماعی افزایش مییابد و این مسئله، با نظریههای جامعهشناسانی چون مرتن و پارسونز همسو است.
پیشنهادهای پژوهش رابطۀ تعاملات اظهاری با گرایش به نابهنجاری منفی است؛ بنابراین، پیشنهاد میشود تعامل والدین با دانشآموزان، با الفاظ مهربانانه و صمیمی همراه باشد و همچنین، از کلمات محبتآمیز مثل عزیزم و واژههای مثبت دیگر استفاده شود. - اگر فعالیت عوامل مدرسه و اولیاء با دانشآموزان مداخلهگرایانه باشد، مدیران و معاونان مدرسه در مقابل دانشآموزان نباید بیاعتنا باشند؛ بلکه باید بر کنشهای آنان نظارت داشته باشند و به آنها دربارۀ رفتارهای بهنجار مشاوره بدهند یا در قالب بروشورهایی درزمینۀ عواقب نابهنجاری به دانشآموزان آگاهی دهند. - درصورتیکه الگوی فعالیت عوامل مدرسه دموکراتیک باشد، باید دانشآموزان را در تزیین مدرسه و کلاس برای مناسبتهای مذهبی و ملی مشارکت دهند. - برای استفادۀ مطلوب از رسانههای نوظهور از طرف دانشآموزان، کارگاههایی بهمنظور افزایش سواد رسانهای اولیاء برگزار گردد تا والدین ضمن آشنایی با آنها از آسیبهای رسانههای نوظهور (از قبیل تلگرام، فیسبوک و...) آگاه شوند. این آسیبها ممکن است مولد خشونت و بینظمی و بیهنجاری باشند؛ به همین دلیل، والدین باید بر میزان استفاده از این رسانهها کنترل داشته باشند. - دانشآموزان باید در امور مدرسه (در تمیزکردن مدرسه و گلکاری در مدرسه و تصمیمگیریهای دانشآموزی) مشارکت داشته باشند. - هم مدرسه و هم خانواده، باید ازطریق بازبینی رفتارهای دانشآموزان و نظارت بر دوستان منتخب آنها میزان معاشرت آنان با دوستان ناباب را کمتر کنند تا گرایش به نابهنجاری در بین آنها کم شود. - باید با مطالعه و شناخت پایگاه اجتماعی و اقتصادی خانوادۀ دانشآموزان، شیوۀ آموزشی و تربیتی متناسب به کار گرفته شود. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آقازاده، غ ح. (1389). بررسی عوامل خانوادگی و درونمدرسهای مؤثر بر ناهنجاریهای رفتاری در میان دانشآموزان دوره متوسطه شهر مراغه در سال 89-1388، پایاننامه کارشناسی ارشد، پژوهشکده علوم انسانی و اجتماعی، دانشگاه پیام نور تهران. احمدی، ح. (1388). جامعهشناسی انحرافات، شیراز: انتشارات رز. چلبی، م. (1385). تحلیل اجتماعی در فضای کنش، تهران: نشر نی. حسنی، غ. (1379). میزان و علل ناهنجاریهای اجتماعی دانشآموزان مقطع راهنمائی روشهای مقابله با آن، مشهد: انتشارات شورای تحقیقات سازمان آموزشوپرورش خراسان رضوی. ترنر، ج. (1384). پیدایش نظریه جامعهشناختی، ترجمه: عبدالعلی لهسائیزاده، شیراز: انتشارات نوید. مشیدی، ا. (1380). بررسی عوامل اجتماعی اقتصادی مؤثر بر خرابکاری اموال عمومی به دست دانش آموزان شهر تهران، تهران: شورای تحقیقات اداره آموزشوپرورش تهران. رضایی، ر .(1389). بررسی ناهنجاری در نوجوانان راهنمایی و دبیرستانی، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه گیلان. ریتزر، ج. (1374). نظریههای جامعهشناسی در دوران معاصر، محسن ثلاثی، تهران: انتشارات علمی. ساروخانی، ب. (1370). درآمدی بر دایرهالمعارف علوم اجتماعی، تهران: انتشارات کیهان. ستوده، ه ا. (۱۳۸۰). آسیبشناسی اجتماعی (جامعهشناسی انحرافات)، تهران: انتشارات آوای نور. شاطریان، م.؛ اسمیجوشقانی، ز و نوریانآرانی، ف. (1392). «بررسی عوامل اجتماعی مؤثر بر ناهنجاریهای رفتاری دانشآموزان، مطالعه موردی شهرستان آران و بیدگل»، مجله مطالعات توسعه اجتماعی ایران،س 5، ش 3، ص 153-123. سخاوت، ج. (1377). جامعهشناسی انحرافات اجتماعی، تهران: پیام نور. سخاوت، ج. (1381). «بررسی عوامل مؤثر بر ناهنجاریهای رفتاری دانشآموزان استان لرستان»، مجله جامعهشناسی ایران، س 4، ش 2، ص 67-55. صدیقسروستانی، ر ا. (1376). آسیبشناسی اجتماعی، تهران: انتشارات آگه. عباسیاول، ک. (1391). «عصر تغییرات سریع؛ بررسی ناهنجاریهای اجتماعی در مدارس و ارائه راهکارهای عملی»، روانشناسی رشد مشاور مدرسه،دوره هفتم، ش 4، ص 35-32. عباسی، ر. و شیری، م. (1387). «بررسی میزان گرایش دانشآموزان دوره متوسطه نظری به ناهنجارهای اجتماعی و عوامل مؤثر بر آن» فصلنامه تخصصی علوم اجتماعی، س 6، ش 27، ص 65 -45. عبداللهی، م. (1383). آسیبشناسی اجتماعی و روند تحول آن در ایران، تهران: نشر آگه. فتحاللهی، س. (1391). «بررسی عوامل مؤثر بر بزهکاری و میزان شیوع آن در بین دانشآموزان» فصلنامه پژوهشهای اطلاعاتی و جنایی، س 7، ش 3، ص 88-61. کوزر، ل. و روزنبرگ، ب. (1385). نظریههای بنیادی جامعهشناختی، ترجمه: فرهنگ ارشاد، تهران: نشر نی. محسنی، م. (1386). جامعهشناسی انحرافات اجتماعی، تهران: طهوری. محسنیتبریزی، ع ر. (1383). وندالیسم، مبانی روانشناسی اجتماعی، جامعهشناسی و روانشناسی رفتار وندالیستی در مباحث آسیبشناسی و کژرفتاری اجتماعی، تهران: انتشارات آن. ممتاز، ف. (1381). انحرافات اجتماعی، نظریهها و دیدگاهها، تهران: شرکت سهامی انتشار. نبوی، ع ح.؛ ملتفت، ح. و براتیان، ع. (1390). «بررسی عوامل مؤثر در بروز رفتارهای وندالیستی در میان دانشآموزان مقطع متوسطه شهرستان ایذه»، جامعهشناسی کاربردی، دوره 22، ش (34) 3، س 22، ص 100-83. Ball, Joanna. (2005) The moderating effect of family factors on the relation -ship between life time traumaerent exposure and journal Delinquencyin a sample of male journal offenders, dissertation PHD Georgia state university. Booth, Jeb, Amy Farrell and Sean. Varano. (2008) Social Control, Serious Delinquency, and Risky Bihavior: A Gender Analysis, Crime & Deliquency, Orginally Published online 26 February, Sage publication. Baumrind, D. (1980) “New Directions in Socialization Research”, American Psychologist, 35: 639-652. Kawamoto, K. (2001) Things you should know About New media: A user Friendly primer. London: McMillan Palgrave. Leiber, Michael J. Kristin, Y. Mack, and Richard, A. Featherston. (2008) Family Structure, Family Processes. Economic Factor and Delinquency: Similarities and Differences by Race and Ethnicity, Sage publication. Heng, C. O. C. Wing, H. C. (2013) “Social Bonds and School Bullying: A Study of Macanese Male Adolescents on Bullying Perpetration and Peer Victimization, Child & Youth Care Forum”, Journal of Reaserch and Practice in Children, Services, 42(6): 599-613. Jenkins, P. (1997) “School Delinquency and The School Social Bond”, Journal of Research in Crime and Delinquency, 34: 337-367. Seeman, M. (1972) “The Urban Alienations: Some Dubious Theses from Marx to Marcuse”, Journal of Personality and Social Psychology, 19(2): 135–143. Wolfgang, C. H. & Glickman, C. D. (1996) Solving Discipline Problems: Strategies for Classroom Teachers. Boston: Allyn and Bacon. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 6,951 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 967 |