تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,658 |
تعداد مقالات | 13,556 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,114,429 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,261,701 |
مُصـحفِ ارزنـده قــرآنِ مترجَم کتابخانة ملی (نسخة شمارة ۳۹۷۹۵) | |||||||
متن شناسی ادب فارسی | |||||||
مقاله 8، دوره 11، شماره 3 - شماره پیاپی 43، مهر 1398، صفحه 115-137 اصل مقاله (1.45 M) | |||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/rpll.2019.113357.1389 | |||||||
نویسنده | |||||||
محبوبه شمشیرگرها* | |||||||
استادیار گروه پژوهش های ایران شناسی و اسلام شناسی، سازمان اسناد و کتابخانه ملی، تهران، ایران | |||||||
چکیده | |||||||
مصحف ارزنده، یکی از قرآنهای ترجمهشده و مشتمل بر نیمی از قرآن است که بهتازگی با شمارة ۳۹۷۹۵ به مجموعهنسخههای خطی در کتابخانة ملی افزوده شده است. در این نوشتار، اثر نامبرده ازنظر ویژگیهای نسخهشناختی و رسمالخطی و زبانی بررسی و تحلیل میشود. با توجه به اهمیت هنری اثر، از این نسخه میتوان در شمارِ آثار ارزشمند و ممتاز یاد کرد؛ ازجمله ویژگیهای این نسخه خطِ نَسخِ زیبای کاتب، کاربردهای زبانیِ کهن و شیوة رسمالخط فارسی قدیم در متن ترجمه و بهطور خاص حرکتگذاری گسترده در آن است. تاریخ قطعی و محل کتابت، نام و نشان دقیق مترجِم، کاتب و سفارشدهندة نسخه معلوم نیست. تحلیل ویژگیهای رسمالخطی و زبانی این متن در مقایسه با برخی از آثار دورة نخست زبان فارسی بهویژه ترجمه و تفسیرهای قرآن پیش از سدة هفتم ـ ضمنِ بهرهمندی از دستاوردهای پیشینِ پژوهشگران و متنشناسان این دوره ـ بیانکنندۀ شباهت آن به آثار نامبرده است؛ با این حال، ویژگیهای نسخهشناختی اثر بهویژه پختگی خط و برخی آراستگیهای آن همراه با شماری از کاربردهای زبانی و ضبطهای متأخر ـ بدون در نظر داشتن تفاوتهای حوزة جغرافیایی و نیز سلیقه و ویژگیهای فردیِ مترجم و یا کاتب ـ این ترجمه را تاحدی از آثار مشابه خود در سدههای پنجم و ششم دور کرده است و قضاوت دربارة تاریخ آن را به قرن هفتم میرساند. این بررسیها احتمال کتابت نسخه را در سال ۶۵۴ تقویت میکند که البته بهسختی میتوان این رقم را از کتیبة ترقیمه حدس زد. تعلق این اثر به گونههای زبانیِ هروی و سیستانی و مرکزی ناممکن نیست و احتمال نسبتدادن خاستگاه شکلگیری آن به خراسان و یکی از حوزههای شمال یا شمال شرق بیشتر است. | |||||||
کلیدواژهها | |||||||
قرآن؛ ترجمههای قرآن؛ ادبیات فارسی؛ کتابهای خطی؛ متون کهن فارسی؛ کتابخانة ملی؛ تاریخ زبان فارسی | |||||||
اصل مقاله | |||||||
مقدمه گسترش اسلام در میان ایرانیان، نیاز به ترجمه و تفسیر قرآن را به زبان فارسی برجسته کرد. این حرکت که از سدههای نخستین اسلام، آغاز و تاکنون ادامه یافته است، بیانکنندۀ ایمان مسلمانان ایرانی و نیز دلباختگی آنان به هویت ملی و زبان مادری خود است. دستنوشتههای متعددی که در ترجمه و تفسیر قرآن مجید به زبان فارسی در بسیاری از کتابخانههای دنیا نگهداری میشود، شاهدی بر این ادعاست. اطلاع دقیقی در دست نیست که نخستین برگردان فارسی از قرآن در چه زمانی و در چه حوزة جغرافیایی به نوشتار درآمد؛ اما ترجمه و تفسیر طبری در جایگاه نخستین اثر شناختهشده، به قرن سوم هجری بازمیگردد. ترجمة قرآن قدس، ترجمة سورة مائده، ترجمة قرآن موزة پارس، تفسیر قرآن پاک، تفسیر قرآن کمبریج، تفسیر کشف الاسرار و عدة الابرار، تفسیر شنقشی، تفسیر ابوالفتوح رازی، تفسیر سورآبادی، تفسیری بر عُشری از قرآن مجید، تفسیر نسفی و تفسیر بصائر یمینی از دیگر آثاری است که در این زمینه تاکنون به همت ادیبان و فرهیختگان متنشناس، قرآنشناس و زبانشناس و از همه بیشتر، علی رواقی، جلال متینی، محمدجعفر یاحقی، احمدعلی بخارایی و محمد آصف فکرت شناخته و منتشر شده است. 1 در این نوشتار، مجالِ بیان ارزش و اهمیت توجه به این آثار ازنظر زبانی، دینی، تاریخی و مردمشناختی وجود ندارد. تنها به تناسب موضوع، اشارهای کوتاه به اهمیت آن از دیدگاه زبانشناسیِ تاریخی بسنده میشود؛ همچنین توجه خوانندة علاقهمند بهطور ویژه به مقدمة آثار نامبرده جلب خواهد شد. 2 ترجمههای گرانسنگ در مقایسه با دیگر متون فارسی، ازنظر رفع ابهاماتی در تاریخ زبان فارسی و شناخت گونههای متنوع زبان فارسی در حوزهها و دورههای مختلف رواج این زبان، ارزشی دوچندان دارد؛ زیرا «مترجمی که با بیم و امید و ایمان و اعتقاد به ترجمة دقیق با دقتی وسواسگونه قرآن را به فارسی برمیگردانده، یا به انگیزة ایمان و باور خویش به این کار دست یازیده است و یا به خواهش یا فرمان امیر یا سلطانی؛ در هر دو صورت تلاش او این بوده است تا بنابه سلیقه و ادراک خود بتواند نزدیکترین واژه به مفهوم قرآنی را از گونة زبانی خویش برگزیند و ازسویی مردمی هم که در حوزة زبانی او زندگی میکنند بتوانند بهآسانی از این ترجمة او بهره ببرند» (قرآن قدس، ۱۳۶۴: دوازده)؛ از این رو «اگر همه قرآنهای مترجَم و تفسیرهای قرآن مجید به زبان فارسی گرچه از هریک از آنها چند برگ بیش باقی نمانده باشد، در کمال دقت و سرعت به طبع برسد و در اختیار اهل فضل و تحقیق قرار گیرد به مطالعات زبانشناسی و تحقیقات و تتبعات لغتشناسی و لهجهشناسی فارسی مددی بزرگ خواهد رسید؛ زیرا در بیشتر این کتابها صبغة لهجة محلیِ مترجِم یا مفسرِ هر اثر آشکارا به چشم میخورد» (تفسیری بر عشری از قرآن مجید، 1352: نُه). ازسوی دیگر میتوان با ژرفاندیشی در این منابع و غُبارزدایی از واژههای متروک و کهنه، بر غنای واژهها و دایرة لغات زبان فارسی افزود؛ چهبسا با همین شیوه و با توجه به زبان برگردانهای قرآن طی هزار سال ادب فارسی، مسیر دستیابی به ترجمهای روشن، یکدست، روان و استوار از قرآن هموارتر شود. 3 با وجود تلاشهای ارزنده در راستای شناسایی و انتشار ترجمه و تفسیرهای قرآن، هنوز پرده از رُخ بسیاری از آنها برگرفته نشده است؛ برای مثال در مجموعه کتابخانة ملی حدود 2000 دستنوشته در حوزة موضوعی قرآن نگهداری میشود که بهطور کلی دربردارندة متن کامل، بخشها و اوراقی کاهیده، برگزیده، همراه با ترجمه و تفسیر و نیز همراه با ادعیه و مباحث علوم قرآنی، متعلق به دورههای مختلف تاریخی و در سبک و ساختارهای متنوع ازنظر کتابت و آراستگی است. در میان آنها بیش از ۲۰۰ قرآن (اعم از متن کامل یا بخشی بهجامانده یا منتخب) همراه با ترجمه یا تفسیر فارسی آیات دیده میشود. نوشتارِ پیشرو به معرفی و بررسی یکی از این قرآنهای مترجَم اختصاص دارد که بهتازگی خریداری و با شمارة ثبت و بازیابیِ ۳۹۷۹۵ به مجموعهنسخههای خطی کتابخانة ملی افزوده شده است.4 کوشش نگارندة این مقاله بر آن است تا ضمن بهرهمندی از دستاوردهای نسخهشناسان و نیز متنشناسانی که نتایج پژوهشهای آنها در این زمینه از گسترة زبان و ادب فارسی منتشر شده است، با بضاعت اندک خود، ویژگیهای این اثر را تاحد ممکن ازنظر تعلق به دورة زمانی و منشأ احتمالی جغرافیایی آن، در سه بخشِ ویژگیهای نسخهشناختی، 5 ویژگیهای رسمالخطی 6 و ویژگیهای زبانی بررسی و تحلیل کند. نگارندة این پژوهش با توجه به بیت شعری در میان یادداشتهای ظَهرِ پایانی این نسخه که در آن از این نسخه به «مصحف ارزنده» تعبیر شده، برای پرهیز از تکرارِ شمارة نسخه، این نام را بر آن برگزیده است.
ویژگیهای نسخهشناختی اندازه، جلد، کاغذ: این اثر در قطع سلطانی در ابعاد ۲۵۰ × ۳۳۴ میلیمتر و با تعداد 341 ورق (برگ) است. هر برگ شامل هفت سطر است که بهجز دو صفحة آغازین (شامل چهار سطر)، مجموعِ ابعاد اندازة سطور در هر صفحه حدود ۲00 × ۲۸3 است. کاغذ این نسخه احتمالاً از نوع خانبالغ و کاملاً آهار مُهره شده است. ضخامت و استحکام کاغذ و جلد آن، یادآور سنتی دیرین در کتابتِ دستنوشتههای کهن مبنی بر انتخاب کاغذها و دفّتینی مقاوم و سخت برای کلام الله است تا این آثار، تورقهای مکرر و خوانشهای مداوم را تاب آورد. جلدی از جنس مقوا با روکش تیماج سیاه، این نسخه را در بر گرفته که البته الحاقی است و قدمت آن حداکثر به حدود صد سال اخیر میرسد. رویة جلد، مُجَدوَل است و یک دوره نقش برگ ریسهای آن را احاطه کرده است. آغاز و انجام: این قرآن بدون هرگونه مقدمه، مؤخره و حاشیهپردازی، از ابتدای سورة حمد آغاز و بهترتیبِ معمولِ سوَر قرآنی و بدون هرگونه افتادگی ادامه یافته است و با کتابت آخرین آیه از سورة بنیاسرائیل پایان مییابد. 7 در انجامة مذهّب برگ پایانی، عبارت زیر به رنگ طلایی دیده میشود: «صدق الله العظیم و بلغ رسوله الکریم فرغ من شرف کتابه هذا النصف من کتاب الله محمد بن علی راوندی (؟) غره رمضان ...» کاتب، سفارشدهنده، مالک، تاریخ و محل کتابت: کاتبِ نسخه، احتمالاً فردی به نام محمد بن علی راوندی یا محمد بن علی راوینی است. در ضبط «محمد بن علی» تردیدی نیست؛ اما کلمة «راوندی» 8 خوانا نیست؛ زیرا گمان میرود «راوینی» صحیح بوده 9 و حتی هیچیک از آنها دُرست نباشد. کلمة پایانیِ ترقیمه نیز که بر تاریخ کتابت دلالت دارد، ناخوانا و احتمالاً دستکاری شده است. با توجه به صورت ظاهری، عبارتِ «اربع و خمسین و ستمائه» دور از انتظار نیست. از این رو بعید نیست که این اثر در سال ۶۵۴ به نگارش درآمده باشد؛ چنانکه ویژگیهای زبانی اثر نیز این گمان را ناموجه نمیداند. به محل کتابت نسخه نیز هیچ اشارهای نشده است. نام سفارشدهنده، برپایة یادداشت ظَهرِ پایانی، فردی به نام «حاج علی نقی» است. گفتنی است در همین صفحه، در خطی متمایز از سایر نوشتهها و نه به قدمت آنها، از مالک اثر با عنوان «علی بن الحسین» نام برده شده است که چندان درخور اعتنا نیست. خط و تزیینات: اصلیترین و گیراترین عامل در آراستگی و چشمنوازیِ نسخه، خط زیبا و پُختة آن است. این قرآن به رسم معمولِ بسیاری از نسخههای فارسی، بهویژه قرآنها و متون ادعیة پس از سدة چهارم، به خط نسخ نگارش شده است. چنانکه میدانیم این خط تا پیش از قرنِ هشتم، زیبایی چندانی نداشت؛ اما پس از آن با توجه کاتبان به جنبههای زیباشناختی کتابت، بهویژه با بیشترشدن دورِ حروف، این خط زیباتر شد (برای اطلاعات بیشتر رک: فضایلی، ۱۳۹۱: ۲۸۸‑۲۸۹). احتمال آنکه این نسخه، به خط ثلث پخته کتابت شده باشد نیز بیراه نمینماید. به هر روی زیبایی و کمالِ خطی که مصحف ارزنده به آن نگارش یافته، همراه با خوانایی، وضوح، روانی و سهولت در قرائت چنان است که با وجود کهنگی زبان متن ـ در ادامه به آن پرداخته خواهد شد ـ ناگزیر نمیتوان تاریخی پیش از سدة هفتم برای آن در نظر گرفت. در این نسخه بهجز در دو ورق ابتدایی، جدولکشی دیده نمیشود. شاید بتوان از «سرسورهها» یا کتیبههای مُذهب در ابتدای سوَر و نیز شمسههای زرکوب بهمنزلة تنها نشانهای برجستة آذینبخش در این نسخه یاد کرد. سرسورهها یا کتیبههای مُذهب در ابتدای سوَر، دربردارندة اطلاعاتی مانند نام و تعداد آیات سورهها به حروف است و شمسههای زرکوب نیز افزونبر دو صفحة ابتدایی، در برخی صفحات دیگر اثر به شیوهای اُستادانه به رسم درآمده است. همچنین در ظَهرِ نخستین قرآن، مستطیلی به ابعاد ۲۳۰ × ۱۶۰ در وسط صفحه دیده میشود که درون آن با اَشکال هندسی مقرنس مُذهّب به رنگ طلایی با کادرِ لاجوردین اطراف آن، در شباهت با طرح فرش، زینت شده است. دور تا دور این مستطیل، به شکل بازوبندِ آن، نقشهایی ظریف دیده میشود که طرح گرهچینی کوفی را به یاد میآورد. کتیبة ترقیمه نیز به ابعاد ۶۵ × ۱۸۰ با رنگ طلایی و دور آن را قابی لاجوردی فراگرفته است. در بازوییِ دو طرف این کتیبه نیز، همانند آرایة ابتدایی نسخه، از طرح گرهچینی کوفی استفاده شده است. گرهچینیهای جلد و کتیبة ترقیمه کاملاً ماهرانه اجرا شده است و بهمنزلة طرح رایج در هنر دورة سلجوقی، گمان نزدیکی تاریخ شکلگیریِ نسخه را به این دوره، نسبتبه سدههای متأخر تقویت میکند. یادداشتها، برافزودهها و نشانههای خاص: در این نسخه، از یادداشتهایی که بیانگر مقابله و تصحیح باشد، اثری دیده نمیشود. تنها یادداشتِ این اثر به ظهرِ ورقِ پایانی مربوط میشود. در قسمت بالایی آن، بخشی از دعای ختم قرائت قرآن نوشته شده است: «اللهم بالحق انزلته و نزل اللهم ارزقنی تلاوته اللهم زین به لسانی و جمل به وجهی و قو به جسدی و ارزقنی تلاوته». در قسمت پایین این صفحه، عباراتی به خط نسخ و نیمه تعلیق، دربردارندة نام سفارشدهنده مشاهده میشود: «اللهم بارک لصاحبها و اغفر لقائلها و کاتبه، حسب خواهشِ عالیحضرت، رفیع منزلت، تعالی مرتبت، حمیده فطرت، مستغنی منقبت، مهر درخشنده برج معرفت و دانش، طائف بیت الله، الملک العال، قدوه الحاج، حاجی علی نقی، قد تشرف بهذا المصحف المجید». در این میان، در بخش کوچکی از میان صفحه، به خط نستعلیق، بیت شعری دیده میشود:
ارزش و اهمیت: مصحف ارزنده اثری ارزشمند و حتی ممتاز است. دربارة جنبههای برجستگی و امتیاز این اثر، چند نکته گفتنی است. اول آنکه این اثر ازنظر خطِ خوشِ کاتب، متضمن اهمیت هنریِ درخور توجه است. دوم آنکه این نسخه ازنظر قدمتِ کاربردهای زبانی و اعتبار ضبطهای کهن مندرج در آن، در گسترة تاریخ تحول زبان و ادب فارسی درخور توجه است. وجه دیگر امتیاز نسخه ازنظر رسمالخط فارسی در دورههای کهن است؛ بهویژه آنکه بسیاری از واژهها و حروف در متن ترجمه، برخلاف بسیاری از آثار فارسی، مشکول است؛ حتی در بخش درخور توجهی از متن ـ از ابتدا تا آیة ۴۱ سورة آلعمران و دوباره از ابتدای سورة یوسف تا پایان سورة رعد ـ همة حروف کمابیش بدون استثنا إعراب دارد. یکی از جنبههای ارزش این نسخه به محتوای آن مربوط میشود؛ برای مثال این اثر تنها به ترجمة واژهها و تعبیرات بسنده نکرده است و گاهی با بیان منظور خداوند از برخی الفاظ قرآنی، به مرز تفسیر و تأویل نزدیک میشود: «...وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ ... (بقره/ ۴۵) وَ یَارِی خَواهِیذْ بِشَکِیبَای یَعنِی رُوزَه». گاهی نیز از برابرها و تعابیر میتوان به اطلاعاتی بیشتر در حوزة مسائل تاریخی و اجتماعی روزگار مترجم و یا کاتب دست یافت؛ مثلاً از عبارت ذیل میتوان پی برد که یکی از مخاطراتِ بهداشتیِ رایج در جامعة او شیوع شپش بوده است: «... فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِیضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ ... (بقره/ ۱۹۶) هَرْ کِی بَاشَذْ اَزْ شِمَا بِیمَارْ یا بِوَیْ بَاشَذْ آزَارِی اَزْ سَرِ وَیْ یَعْنِی شِبِشْ». ثبت اختلاف قرائتها در حواشی متن نیز از برجستگیهای دیگر این اثر به شمار میرود؛ بهطوری که از ضبطهای متنوع قاریان مشهور مانند ابنعامر، نافع، کسایی، عاصم، ابنکثیر، ابوبکر، قنبل، حفص و ابوعمر در این کتابت غفلت نشده است.
ویژگیهای رسمالخطی غالباً در رسمالخط فارسی از قرن پنجم به بعد، دو شیوة متفاوت نمایان است. در شیوة اولی که دیدگاه سنتی بر آن نظر دارد، اسلوب نگارشی همانند امروز رعایت شده است و در آن، حروف «پ»، «چ» و «ژ» با سه نقطه کتابت و حرف «گ» با افزودن یک سرکش از حرف «ک» متمایز و نیز کلماتی مانند «که»، «چه»، «آنچه»، «آنکه» و «هرکه» با «ه» نوشته میشود؛ در این شیوه، قاعدة ذال فارسی نیز رعایت نمیشود. این رسمالخط کمابیش جز در تعداد اندکی از دستنوشتهها، از حدود سیصد چهارصد سال پیش معمول بوده است. در رسمالخط دیگری که به رسمالخط قدیمی فارسی مشهور است، کاتبان حروفِ «پ»، «چ» و «ژ» را با یک نقطه بهشکل «ب»، «ج» و «ز» و کلماتی مانند «که»، «چه»، «هرچه»، «هرکه»، «آنکه» و «آنچه» را بهشکل «کی»، «جی»، «هر ج» و «هرک»، «آنک» و «آنج» نوشتهاند؛ بین دو حرف «گ» و «ک» نیز تفاوتی نمیگذاشتند و قاعدة مربوط به ذال فارسی را رعایت میکردند. این دو تقسیمبندی که بیشتر مستشرقین بر آن تکیه داشتند، امروزه بهویژه پس از پژوهشهای صاحبنظران و متنشناسانی مانند جلال متینی و علی رواقی چندان درخور اعتماد نیست؛ زیرا مثلاً نمیتوان فقط با استناد به تمایز نوشتن چهار حرف فارسی از حروف مشابه عربی و نیز ضبط کلمات «که» و «چه» بهصورت امروزی، متن را جدید دانست. متینی درپیِ یافتن راه حلی برای بررسی رسمالخطهای متداول، در نظر گرفتن سه دورة کتابت را لازم میداند: در دورة اول که میتوان آن را اَقدمِ ادوار و مربوط به حدود قرن پنجم دانست، اسلوب کتابت در کلیات، یکنواخت است و تا قرن دهم نیز بهندرت تقلید شده است. دورة دوم که با عنوان رسمالخط قدیم باید از آن یاد کرد، از ابتدای قرن ششم شروع میشود و تقریباً به قرن دهم خاتمه مییابد. از ویژگیهای بارز رسمالخط این دوره ـ برخلاف آنچه گفتهاند ـ یکدستنبودنِ شیوة کاتبان در نوشتن حروف چهارگانة فارسی و ضبط واژهها در دستنوشتههای متعدد و حتی در سراسرِ یک اثر است. معمولاً همگان با رسمالخط دورة سوم که تقریباً از قرن یازده آغاز میشود و تا دورة حاضر نیز ادامه دارد، آشنا هستند (متینی، ۱۳۴۶: ۱۶۰). شیوة رسمالخطی که در مصحف ارزنده دیده میشود، با تأییدی بر نتیجة پژوهشهای متینی، در قلمرو دورة دوم یا شیوة قدیمِ کتابتِ متون فارسی میگنجد. مهمترین ویژگی آن در کنار کهنگی زبان، با وجود چیرگی پایبندی به رسمالخط دورة اَقدم، نایکدستی شیوة کتابت است؛ برای مثال در این متن در جاهای مختلف برای یک مورد مشابه ـ مانند کسرة اضافه و کاف فارسی ـ چند شیوة ضبط به کار رفته است؛ اما مهم آن است که با وجود برخی شیوههای نگارش در نوشتن یک واژه در مواقع متعدد، نمیتوان آن را آشفتگی در شیوة کتابت خواند؛ زیرا این نایکدستی آنچنان زیاد نیست که قاعدة غالب در رسمالخط مصحف ارزنده را بر هم زند. این نکتة دقیقی است که با توجه به سیر پختگی خط فارسی و دوریِ تدریجی آن از مراحل ابتدایی، نمیتوان انتظار آشفتگی در رسمالخط قرآنی داشت که احتمالاً متعلق به قرن هفتم است؛ بهویژه آنکه میدانیم معمولاً کتابت قرآن ازنظر رعایت وجه تقدس، به افرادی عالِم و فاضل سپرده میشده است. در ادامه ویژگیهای رسمالخطی این اثر در سه بخشِ «شیوة نگارش حروف و واژهها»، «فصل و وصل واژهها» و «ضبط آواها و تلفظ واژهها» ارائه میشود.
شیوة نگارش حروف و واژهها
اصل در بیشتر نسخههای خطیِ سدههای ششم تا سیزدهم بر آن است که کاتبان، حروف «پ»، «چ»، «ژ» را به دو شکل، یعنی هم با سه نقطه و هم با یک نقطه به صورت «ب»، «ج»، «ز» نوشتهاند و گاهی کاف فارسی را نیز به هر دو صورتِ «ک» و «گ» کتابت کردهاند. همچنین غالباً هریک از این کاتبان طبق مرسومات کتابت در منطقة محل سکونت یا به سلیقة خود در این باب و شاید تحت تأثیر نسخة در دست و مرجع استنساخ عمل کردهاند. به این ترتیب که بعضی هر سه حرف را در مواردی با سه نقطه متمایز کرده و برخی دیگر دو حرف یا فقط یک حرف از این چهار حرف فارسی را از حروف مشابه عربی مشخص کردهاند (متینی، ۱۳۴۷ الف: ۱۴۰). جلال متینی از بین 65 نسخة خطی مکتوب در قرن ششم، هفتم و هشتم فقط 12 نسخه را با ضبط یکنواخت و تقریباً بیاستثنای حروف چهارگانة فارسی، بیعلامت خاص به همان رسمالخط قدیم و بهشکل «ب»، «ز»، «ج»، «ک» دریافته است (متینی، ۱۳۴۷ الف: ۱۵۷). در مصحف ارزنده، حرف کاف فارسی یا به تعبیر شمس قیس رازی، کاف اعجمی یا همان «گ»، بیشتر بهصورت «ک» به نگارش درآمده و البته گاهی نیز در مواردی معدود و بدون قاعده، مانند برخی نسخههای کهن، این حرف با سه نقطه بالای آن نوشته شده است؛ مانند کوشْهَا؛ حتی گاه این دو نوع ضبط در یک کلمه دیده میشود؛ مانند کرْک. از همین قبیل است «ک» در واژة «گروهی» که به هر دو صورتِ کُرُوهِی و کرُوهِی حتی در یک صفحه مشاهده شد. گفتنی است تنها در یک مورد کاف فارسی با سه نقطه زیرین دیده شد: «... وَمَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإِیمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ ... (بقره/ ۱۰۸) هَرْ کِی بَدَلْ کُنَدْ کُفْرْ رَا بِاِیمَانْ هَرَایِنَه کُمْ کَرْدْ رَاهِ رَاسْتْ.» دربارة حرف «پ» و «چ» نیز در این کتاب مانند بسیاری از متون کهن مثل تفسیر شنقشی و تفسیری بر عشری از قرآن مجید، کمابیش در همة کلمات، حرف «پ» (بای فارسی) و حرف «چ» (جیم فارسی) با یک نقطه نوشته میشود؛ هرچند بهندرت در برخی کلمات، حتی گاهی در همان صفحه و در همان سطری که این حروف با یک نقطه کتابت شده است با سه نقطه نیز دیده میشود؛ مانند بَاذْشَاهِی و پَاذْشَاهِی و نیز بَازْبَسِینْ و بَازْپَسِینْ که در متن به هر دو صورت یافت میشود. حرف «ژ» (ز فارسی) با سه نقطه از مشابه عربی آن مشخص شده است؛ مانند مُژْدَهْ. نمونههایی دیگر از جملههایی که «پ» و «چ» در آنها به هر دو صورت یافت شد، عبارت است از: ـ «... أَوَکُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْدًا نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ ... (بقره/ ۱۰۰) هَرْ کِی بَیْمَانْ کَرْدَنْدْ پَیْمَانِی بِیَنْدَاخْتَنْدْ مَرْ آنْ بَیْمَانْ رَا کُرُوهِی اَزْ اِیشَانْ» ـ «... مَاذَا تَفْقِدُونَ قَالُوا نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِکِ ... (یوسف/ ۷۱‑۷۲) جِی چِیزْ هَمِی جُوییذْ کُفْتَنْدْ کُمْ کَرْدِیمْ بَیْمَانَهْ بَاذْشَاهْ»
در این متن، قاعدة ذال فارسی در بیشتر موارد رعایت شده است. چنانکه میدانیم این صامت در فارسی دری، صورت دگرگونشدة صامت دندانیِ بیآوایی «ت» پس از مصوت است که در مرحلة بعد به صامت دندانیِ آواییِ «د» تبدیل شده است. «... فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ ... (نساء/ ۶) چون بدهیذ بایشانْ خواستهای ایشان کواه برکیریذ بر ایشان» متنشناسانی مانند پرویز خانلری بر آناند که بسیاری از کاتبان متون فارسی تا قرن دهم تفاوت میان «د» و «ذ» را رعایت کردهاند (ناتل خانلری، 1365، ج 2: 50). جلال متینی نیز ضمن تأکید بر آنکه پس از قرن دهم، دیگر اثری از ذال فارسی دیده نمیشود، بر آن است که قاعدة ذال فارسی در همة نسخههای مکتوب در قرن ششم و در بیشتر نسخههای قرن هفتم و هشتم و در چند نسخة معدود از قرن نهم مراعات شده است (متینی، 1347الف: 157). این در حالی است که شمس قیس رازی در آغاز قرن هفتم گزارش میدهد که «در زبان اهل غزنین و بلخ و ماوراءالنهر ذال معجمه نیست و جمله دالات مهمله در لفظ آرند» (شمس قیس، 1360: 221) از این رو در اینکه مصحف ارزنده در حوزة جغرافیایی ماوراءالنهر به ترجمه یا کتابت رسیده است و به گونة ماوراءالنهری متعلق باشد، تردید وجود دارد.
از توجه به صورتهای گوناگونِ کتابتِ «که» در متون کهن فارسی دری، چنین برمیآید که مصوت آخر آن مانند کسرة اشباعشده یا همچون یای مجهول به تلفظ درمیآمده است (ناتل خانلری، 1365، ج 3: ۴۱۸). از این رو در بسیاری از نسخههای کهن، مانند تفسیر شنقشی، این واژه بهصورت «کی» نوشته شده است. در مصحف ارزنده نیز این کلمه ـ با توجه به شکلهای کتابت «ی» ـ به صورتهای متنوع دیده میشود؛ گاهی زیر ی دو نقطه است؛ گاهی بالای آن دو نقطه؛ گاهی هم بالا و زیر ی دو نقطه (درمجموع چهار نقطه) و گاهی به شکل ساده و بدون نقطه آمده است. یادآوری: در برخی از متون کهن، هنگام اتصال این حرف به کلمة بعد، «ی» از آن حذف میشود و تنها بهصورت «کِـ» نوشته میشود. در این متن، این کاربرد بسیار کم است. «... فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ... (یوسف/ ۳۴) بَازْکَرْدَانِیدْ اَزْ وَیْ سَازِشِ بَذْ زَنَانْ کِوَیْ اَسْتْ کِوَیْ شِنَوَا اَسْتْ.» یادآوری: گاهی بهندرت، «ی» در این حرف (چه مستقل و چه مرکب) حذف و تنها بهصورت «کِ» نوشته شده است. «... فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ ... (بقره/ ۱۵۸) هَرْ کِ آهَنْکْ کُنَدْ خَانَهْ رَا» یادآوری: استعمال این کلمه در ترکیب با «آن» بهصورت «آنکی» و «آنک» پُرتکرار است.
«چه» نیز در رسمالخط بسیاری از نسخههای کهن به صورت «چی» و «جی» نوشته شده است که باید مصوت آن را یای مجهول (شبیه به کسرة اشباعشده) تلفظ کرد (ناتل خانلری، 1365، ج 3: 388). این کلمه در همهجای مصحف ارزنده اغلب بهصورت جی به شکلهای مختلف کتابت ی (زیر آن دو نقطه، بالای آن دو نقطه، زیر و بالای آن دو نقطه، بدون نقطه و ساده) نوشته شده است. «... وَلَوْ کَانُوا أُولِی قُرْبَى مِنْ بَعْدِ ... (توبه/ ۱۱۳) و اکر جی باشنذ خِویشَاوَنْدی نزدِیک» یادآوری: حاصل ترکیب این واژه با ضمیر «آن»، بهصورت «آنْجِ» دیده میشود. «... أُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ... (اعراف/ ۸) ایشاناند کی ایشان یافتند آنج میخواستند.»
این مصوت بلند، در متنهای کهن دورة اول، به چهار شکل «آ»، «ا»، «اا» و «اآ» به کتابت درآمده است؛ اما در همة بخشهای این متن، صورت اول آن یعنی با علامتِ مد بر روی الف ممدوده مشاهده میشود: «... مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ ... (بقره/ ۱۰۹) زِ بَسْ آنْکِی بِدِیذْ آمَذْ مَرْ اِیشَانْرَا». یادآوری: هنگامی که کلماتی مانند «آن»، «آنج» و «آنکی» پس از حروفی مثل حرف اضافة «از» قرار میگیرد، به علامت فتحه بر حرف «ز» بسنده شده است و کاتب از مدِّ «الف» صرفنظر میکند؛ مانند «اَزَان» و «اَزَانْج»
چنانکه میدانیم «ی» در متون کهن در آثار پیش از قرن پنجم و ششم، به شکلهای متنوع، بدون ضابطهای خاص نوشته میشده است. این تفنن و تنوع در شیوة نوشتن «ی»، در آثارِ پس از قرنِ شش کمتر شد (برای مشاهدة صورتهای متعدد و انواع «ی» در متون کهن، رک: متینی، 1346: 179‑174). در مصحف ارزنده، این حرف در همهجا به همین شکل و بدون نقطه یا با دو نقطه پایین یا دو نقطه بالای آن و گاهی هر دو و بهندرت بهصورت برگردانِ کشیده دیده میشود. «... أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ... (بقره/ ۱۰۶) هَمْجِنَانْ هَمِی نَدَانِی کِی خِذَایْ بَرْ هَرْ جِیزِی تَوَانَاسْتْ.»
نگارش همزه در متون قدیم فارسی و ازجمله در مصحف ارزنده، تنوع و چندگانگی دارد. یادآوری: هنگام اتصال فعلهای ربطیِ «ام»، «ای»، «است»، «ایم»، «اید»، «اند» به کلمات قبل، چه هنگامی که در پایان آنها مصوتهای «ا، ی، و» باشد و چه غیر آن، غالباً همزه حذف نمیشود: «... الْأَعْرَابُ أَشَدُّ کُفْرًا ... (توبه/ ۹۷) عَرَبِیَانْ سَخْتَراَنْدْ بِکَافِرِی» اما در مواردی نیز، همزه حذف شده است: «... ذَلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمَانِکُمْ ... (مائده/۸۹): اِینَست کفارت سوکَندهای شما» یادآوری: در برخی متون کهن، همزه در ضمایرِ «این»، «آن»، «آنها»، «ایشان» هنگامی که پس از حروفی مانند «از» و «بر» قرار میگیرد، حذف میشود. در این متن، اصل بر اثبات همزه است؛ هرچند مواردی از حذف آن نیز مشاهده میشود. «... وَآتَتْ کُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِکِّینًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِ ... (یوسف/ ۳۱) بِدَاذْ هَرْ یَکِی رَا اَزْ اِیشَانْ کَارْدِی وَ کُفْتْ بِیرُونْ آیْ بَرْ اِیشَانْ.» «... لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ ... (بقره/ ۱۱) مَرْ هَرْ یَکِی رَا اَزِینْ دُو بَاشَدْ شِشْ یَکْ اَزْ آنجِ دَست بَازدَاشت مُردَه» یادآوری: همزه در «او» همهجا بین دو حرف اضافة «مر» و «را» حذف و به صورت «مَرُورَا» دیده میشود. یادآوری: این شکل از همزه «ء» در متن زیاد دیده میشود. معمولاً این حرف حتی در میان و پایان کلمات، بدون پایه به نگارش درآمده است. «... فَصَبْرٌ جَمِیلٌ ... (یوسف/ ۱۸) شِکِیبَا ءی بَایَدْ کَرْدْ نِیکُو»
در این متن، غالباً واژهها بدون حرف یا حرکت اضافه، به واژة بعد اضافه شده است: «... مَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِّنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ ... (بقره/ ۱۱۰) و آنْجِ بِیشْ فِرِسْتِیدْ مَرْ تَنْهَا خِوِیشْ رَا اَزْ نِیکِی بِیَابِیذْ آنْرَا نَزْدِ خِذَای» در بسیاری از مواقع، نشانة اضافه به کار نرفته و حتی بر حرف پایانیِ مضاف، حرکت سکون گذاشته شده است: «...یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ ... (یوسف/ ۴۱) یَا دُو یَارْ زِنْدَانْ» یادآوری: علامت اضافه پس از کلمات مختوم به های غیرملفوظ، گاهی بهصورت «ء» به همراه حرکت کسره پس از آن، ظاهر شده است: «... سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ ... (یوسف/ ۴۳) هَمِی خَورَنْدْ هَفْتْ نِزَارْ وَ هَفْتْ خُوشَه ء سَبْزْ وَ هَفْتِ دِیکَرْ خَشْکْ» گاهی در این موارد نیز، نشانهای از اضافه مشاهده نمیشود: «... کِتَابَ اللَّهِ ... (بقره/ ۱۰۱) نَامَهْ خِذَایْ یَعْنی تَورِیتْ خِذَایْ رَا» یادآوری: گاهی پس از کلمات مختوم به مصوت بلند «ا» و «و»، «ی» (بهتنهایی یا همراه کسره) در حکمِ نشانة اضافه به کار رفته است: «... یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ ... (انفال/ ۳۶) هَزینَهْ کُنند خَواستَهَایِ خِویش» در بسیاری از کلمات مشابه، «ء» بهجای «ی» نشانة اضافه است: «... وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ ... (بقره/ ۷) وَ بَرْ بِینَایِهَاء اِیشَانْ»
معمولاً در اضافهکردن «ی» وحدت، نسبی، ضمیر و مصدری به کلمات مختوم به مصوتهای بلند، تنها یک «ی» در پایان کلمه باقی میماند. گاهی نیز پس از «ی» پایانی، همزه (ء) نیز نوشته شده است. «... اِلَّا أَسْمَاءً سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم... (یوسف/ ۴۰) مََکَرْ نَامْهَای کِی شِمَا نَامْ نَهِیذْ آنْرَا شِمَا وَ بَذَرانِ شِمَا» «... أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ... (بقره/ ۴۴) یَا هَمِی فَرْمَایِیذْ مَرْدُمَانْرَا بِنِیکُویء وَ هَمِی فَرَامُشْتْ کُنِیذْ تَنْهَایِ خِویشْ رَا» فصل و وصل واژهها
کاتب این اثر مانند برخی آثار متعلق به سدههای نخستین، قاعدة واحدی را دربارة اتصال و انفصال رعایت نکرده است.
در این متن نمیتوان از شیوهای یکسان خبر داد؛ اما مانند بسیاری از متون کهن، مثل ترجمة تفسیر شنقشی و قرآن موزة پارس، اصل بر جدانوشتن این دست از کلمات است؛ مانند نیمروز، نِکاهبانْ، آرَامْکاه، بیمکننده؛ گاهی نیز اجزای کلمات مرکب به هم متصل شده است؛ مانند ستَمکَاران، بیغامبر.
در اتصال و انفصال پسوند و پیشوندها قاعدة مشخصی وجود ندارد؛ بهطوری که گاهی یک پسوند بهصورت چسبیده و گاهی جدا نوشته شده است؛ برای مثال شیوة کتابت پیشوندِ «بی» و پسوندِ «کین/ کن» در بِیرَاهِی، بِیدَاذکَرَانْ، اَندُوهْکِین و اَندُوه کِن درخور توجه است. یادآوری: پسوند «گاه» معمولاً در متن، به کلمات و ازجمله به ضمایر پیش از خود میچسبد؛ مانند آنکاه، همانکَاه.
پیشوند فعلیِ «مـَ» به هر دو صورتِ متصل و منفصل، بیقاعده دیده شد. «... وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ... (بقره/ ۳۵) فَرَاز مَه شَوِیذ بِذِین دَرَخت»
این پسوندهای فعلی در این متن مانند متون دورة اول فارسی دری، بهطور جدا نوشته میشود. «... امْ تُرِیدُونَ أَنْ تَسْأَلُوا رَسُولَکُمْ ... (بقره/ ۱۰۸) یَا هَمِی بَخَواهِیذ کِی اَندَرخَواهِیذ اَز بَیغَامبَر شِمَا» «... فَلَا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا ... (بقره/ ۲۲) وَ شِمَا میدَانِیذ کی اُو رَا هَمْتَا نِیسْتْ»
به هر دو صورت متصل و منفصل به کار رفته است. «... وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ ... (انعام/ ۱۱۲) و اکر خَواستِی خذاوندْ تو نَکردندی آن را.» «... أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ ... (بقره/ ۶) اَکَرْ بِیمْ کُنِی اِیشَانْرَا یَا نَهْ کُنِی»
این جزء صرفی که بر سر صیغههای فعل مضارع (اخباری و التزامی) و فعلهای ماضی و صیغههای وجه امری درمیآید، در «مصحف ارزنده»، مانند ترجمه تفسیر شنقشی و قرآن موزة پارس، به فعل میچسبد. «... وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ ... (انفال/ ۳۹) و بباشذ دین همه مر خِذای را»
بای اضافه نیز بهصورت متصل نوشته شده است. «... وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِیلِ الْأَحْلَامِ بِعَالِمِینَ ... (یوسف/ ۴۴) نِیستِیم مَا بِتَفسِیرْ اِین خَوابْهَا دَانَاآنْ.»
«را» معمولاً به ضمایر پیش از خود میچسبد. «... أَسْمَاءً سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ ... (یوسف/ ۴۰) نَامْ نَهِیذْ آنرَا شِمَا وَ بَذَرَان شِمَا»
در این متن نیز مانند بیشتر متون دورة اول فارسی مانند ترجمة تفسیر شنقشی و قرآن موزة پارس، اصل بر متصل نوشتن «ها»ی جمع به کلمة مفرد است. «... یُوَارِی سَوْآتِکُمْ ... (اعراف/ ۲۶) کی بِبُوشَانذ عورتهای شما را» یادآوری: هنگام اتصال این علامت به کلمهای که در پایان، «ها»ی غیرملفوظ دارد فقط یک «ها» نوشته میشود. «... قُلِ الْأَنْفَالُ ... (انفال/ ۱) بِکُو یَا محمَّد خَواستهَای کَافِران»
در این متن، گاهی ضمایر پیوستة مفعولی به رسمِ کتابت برخی متونِ پیش از قرن هفتم مانند تاریخ بلعمی، تفسیر شنقشی، قرآن موزة پارس، تفسیر قرآن پاک و قابوسنامه،به ضمیرهای شخصی جدا، ضمیر اشاره، حرفهای اضافه و ربط و نیز به قید متصل میشود. البته گاهی ضمایر جمع بهصورت منفصل به کار رفته است. «... فَإِذَا سَوَّیْتُهُ ... (حجر/ ۲۹) جون راستْ کنمِش» «... وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْرًا لَأَسْمَعَهُمْ ... (انفال/ ۲۳) و اکر بِدانستی خِذَای اَندر ایشان نیکِی بشنوانِیذی شان.»
ضبط آواها و تلفظ واژهها حرکتگذاری واژهها: چنانکه میدانیم توجه به نگارشِ کلمات بهصورت مشکول در شیوة رسمالخط کاتبان آثار کهن فارسی بهویژه در سدة پنجم ـ البته کمتر بهصورت کامل در همة حروف واژه و نیز نه در همة واژهها در سراسر متن ـ معمول بوده است؛ برای مثال برخی از کلمات اعم از فارسی و عربی در این متون، مانند تفسیری بر عشری از قرآن مجید، با حرکت به نگارش درآمده است. یکی از جنبههای برجستة ترجمة مصحف ارزنده، مشکولبودن حروف در واژههای آن است. همت و حوصلة کاتب در حرکتگذاریِ بسیاری از حروف در سراسر اثر ستودنی است؛ بهویژه اینکه او همة حروف را بدون استثنا از ابتدا تا آیة ۴۱ سورة آلعمران حرکتگذاری کرده و دوباره آن را از ابتدای سورة یوسف از سر گرفته و تا پایان سورة رعد ادامه داده است. در بسیاری از کلماتِ بقیة متن نیز اعراب دیده میشود. اهمیت کلمات مشکول در آن است که وجود آنها خواننده را با تلفظ صحیح واژههای این متن و یا شیوة تلفظ کاتب آن آشنا میکند؛ بنابراین میتوان این اثر را ازنظر کمک به شناخت تاریخ آواها در زبان فارسی مهم دانست؛ زیرا رسمِ نیک حرکتگذاری در کتابت فارسی از قرن ششم هجری به بعد آرامآرام فراموش شد و از این دوره به بعد بهندرت در نسخهای میتوان چند کلمة مشکول یافت (متینی، 1346: 203‑204)؛ حال آنکه اثر منظور از معدود آثار دورة بررسیشده است که این ویژگی را دارد و از این نظر شاید بتوان آن را منحصربهفرد دانست؛ برای مثال آگاهی نسبت به تلفظ واژههایی مانند شِمَا (ضمیر)، پِشِیمَانِی، دُرُخْشْ، کَرّان، بَسْیَارْ، تَوْرِیتْ، کُهُن، سَخُن، خُوَن و اَمْروُز خالی از فایده نیست. البته بازنمودن اینکه کدامیک از این تلفظها در زبان رایج روزگار کاتب یا مترجم متداول بوده و کدامیک از آنها به لهجة محلی او مربوط میشود، کار آسانی نیست. در ادامه به بخشی از ویژگیهای آوایی متن توجه میشود.
در این اثر، هر دو حرکتِ فتحه و کسره دربارة حرف اضافة «بـ»، هنگام اتصال به کلمة بعد دیده میشود. در حالی که در برخی دیگر از متون کهن، مانند تفسیر شنقشی،این حرف هنگامی که حرکت دارد، مفتوح است. «... وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا ... (بقره/ 102) و بَذْ اَست آنجِ بِفرُوختَند بِوَیْ تَنهَای خِویش رَا» «... اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا ... (یوسف/ ۹) بِکشید یُوسُف رَا یَا بیفکَنِیدِش بَزَمِینِی»
جزء صرفی پیشین «بـ» در صیغههای ماضی و مضارع و امر در بعضی از نسخههای متون کهن فارسی مانند ابنیه عن حقایق الادویه و تفسیر طبری گاهی با حرکت ضمه ثبت شده است؛ اما در برخی دیگر مانند تفسیر شنقشی، روش یکنواختی در حرکتگذاری این جزء رعایت نشده است. «مصحف ارزنده» نیز چنین است. «... وَتَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِینَ ... (یوسف/ ۹) بِبَاشِیدْ اِزْ بَسْ آن کُرُوهِی نِیکَانْ» «... فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ ... (یونس/ ۴۷) و جون بَیامذ بِایشَان بَیغَامبرِی»
حرکت این حرف، همواره کسره است. «... وَنَحْنُ عُصْبَةٌ ... (یوسف/ ۱۴) وَ مَا کُرُوهِی اِیمْ بِِنِیرُو»
در این متن، حرف قبل از ضمیرهای متصل مفعولی و اضافی مفرد، همواره مکسور است. «... فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَأَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فِی غَیَابَتِ الْجُبِّ ... (یوسف/ ۱۵) جوُن بِبُردَندِش وَ مُتَّفِق شُذَند کِی بِکُنَندِش یَعنِی بِیَفکَنَندِش اَندَر تَارِیکِی جَاهِی کُهُن» این حرکت دربارة ضمیرهای جمع، سکون است. «... مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ ... (بقره/ ۱۰۱) اَز آن کَسْهُا کِی بِدَاذَنْدْشَانْ نَامَهْ»
«یای مجهول» در این متن بسیار دیده میشود. تلفظ این مصوت در بسیاری از نسخههای کهن مانند تفسیر شنقشی، تاریخ بلعمی و قابوسنامه که با حرکت مشخص شده، با فتحه است. خانلری چنین میپندارد که بروز این اعراب در کلماتی مانند «وَی» و «مَی» و کلمات عربی مانند «مَیدان» و «رَیحان»، در نسخههایی دیده شود که در نیمة دوم قرن چهارم یا طی قرن پنجم کتابت شده است (ناتل خانلری، 1365، ج 2: 51‑52). حال آنکه وجود شمار بسیاری از کلمات دارای این اعراب مانند سُلَیْمَانْ و مَیْ در مصحف ارزنده بیانگر رواج این تلفظ در دورههای پس از آن، دستکم در حوزة جغرافیایی کاتب است.
در بیشتر متنهای دورة نخست و پیش از سدة هفتم مانند هدایت المتعلمین و قابوسنامه که کاتب در آنها حرکت برخی حروف را درج کرده است، روی هجای پایان کلمه، پیش از «ه» غیرملفوظ، علامت فتحه وجود دارد. در این متن نیز چنین است: «... یَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا ... (اسرا/ ۱۰۷) جوُن برخوانند بر ایشان فرواُفْتنْد بِرخها سجْدَهْ کنان» ابدال آوایی تبدیل مصوت (واکه)
تبدیل صامت (همخوان)
ویژگیهای زبانی در این بخش، ویژگیهای زبان ترجمة مصحف ارزنده در شباهت با دورة نخست زبان فارسی یا به تعبیر خانلری، دورة رشد یا تکوین (ناتل خانلری، ۱۳۶۵، ج 2: ۵۳) ارائه خواهد شد که از آغاز تا نخستین سالهای قرن هفتم را در بر میگیرد. با توجه به مقتضای این متن، ازنظر ترجمة قرآن و پایبندیِ حداکثریِ مترجم به حفظ ترتیب کلام بهصورت لفظبهلفظ، بررسی نحو متن ـ مانند شیوة ترتیب ارکان و طول جملات ـ در این بررسی چندان درست و مفید نخواهد بود. از این رو در ادامه تنها به برخی از مهمترین و فراگیرترین ویژگیهای صرفیِ زبانِ مصحف ارزنده توجه خواهد شد. ناگفته پیداست زبان این متن، با توجه به محتوای آن، از زبان عربی بسیار تأثیر پذیرفته است. اسم
در این متن، واژهها و تعبیرهای کهنِ موجود در بسیاری از متون سدههای نخستین و حتی پیش از قرن هفتم، بسیار دیده میشود. نگارنده با مقایسة برخی برابرهای قرآنی این متن با آنچه در فرهنگنامة بزرگ قرآنی و فرهنگنامة قرآنی: فرهنگ برابر فارسی قرآن آمده است، به واژهها و تعبیرات مشترک بسیاری دست یافت. نمونههایی از آنها عبارت است از: قرآن: نبی/ مسجدالحرام: مزکت حرام/ اموال: خواستها/ کافرین: ناکرویذکان/ امانات: زینهارها/ مردفین: دمادم آیندکان/ ذاتالشوکه: سلاحداران/ ایمان: کروش/ یسبحونه: باکی کویند او را/ الآصال: شبانکاهان/ غدو: بامداذان/ جهر: آوازبرداشتن/ عزیز: استوارکار/ حکیم: صوابکار/ العفو: اندرکذاشتن/ یهودان: جهوذان/ نصاری: ترسایان/ شرکاء: انبازان/ کید: سازش بد/ مکر: سازش بد/ فضل: افزونی/ المنّ: ترنکبین/ السلوی: سمانه بریانکرده/ اول: نخستین/ مستقر: آرامکاه/ استکبر: بیفرمانی کرد/ یفسدون: تباهکاری کنند/ لفشلتم: بذذل کشیذی/ عذاب الیم: عذابی دردکینْ/ فاسقین: بیفرمانان/ الاسباب: بیوستکیها/ واسع: فراخعطا/ قانتون: فرمانبرداران/ مصلی: نمازکاه/ الضالین: کمبودکان/ خشوع: ترسکاری/ الغمام: ابر سپید/ الصواعق: بانکهای آسمان/ بئسالمهاد: بذ کسترش/ ظالمین: بیداذ کران/ عذاب مقیم: عذابی بایدار/ مفترون: دروغزنان/ درجات: بایکاهها/ زبد: کفک/ سریعالحساب: زودشمار/ کفار: ناسباسدار/ اولواالالباب: خذاوندان خردها/ منظرین: زمانداذکان/ عطا: دهش/ المؤتفکات: شارستانهای لوط/ المخلفون: ز بس ماندگان/ عدس: برسک/ جنود: سباهها/ عوجا: کژی/ قریه: دیه/ رفث: سَخُن ناخوب/ شیطان: دیو/ استجاب: پاسخ کرد/ فاستعذ بالله: بازداشت خواه بخذای/ فاستئذنوک: دستوری خواهند/ تذبحوا: بسمل کنیذ. یادآوری: مترجم در همه جای متن، از برابرهای یکسان استفاده نکرده است و گاهی برای یک واژه یا تعبیر قرآنی، دو یا چند برابر مشاهده میشود. برای مثال در مقابلِ «غافلون»، مترادفهایی مانند بیآگاهان، غافلین و دلبردکان؛ «استکبروا»، بزرگمنشی کردند و کردنکشی کردند؛ «الآخره»، روز بازبسین و رستاخیز؛ و «تشکرون»، سباس داریذ و سباسداری کنیذ به کار رفته است. یادآوری: در این متن مانند برخی از متون کهن دیگر فارسی مثل تفسیری بر عشری از قرآن مجید، گاهی یک کلمه با ضبطهای گوناگون به کار رفته است؛ مثلاً دشخوارْ و دُشوَار و نیز جَوَانْمَرْدْ و جُوَامَرْدْ که هر دو در این متن به کار رفته است. یادآوری: مصدر مرخم در این متن کاربردی درخور توجه دارد؛ مانند خَرِیدُ و فُرُوخْتْ و نکاه دَاشت.
در مصحف ارزنده مانند متون کهن بهویژه در سدههای چهارم و پنجم مانند تفسیری بر عشری از قرآن مجید، قرآن موزة پارس و تفسیر نسفی، بسیاری از کلمات عربی با نشانههای جمع فارسیِ «ان» و «ها» جمع بسته شده است؛ مانند زَانِیَانْ (جمعِ زانی) و قِصَّهَا (جمعِ قصه). یادآوری: در برخی از متون دورة اول فارسی (در سدههای قبل از هفتم)، مانند تفسیری بر عشری از قرآن مجید، کلمة «مردم» هرجا بهصورت مفرد آمده، به معنی «انسان»، «بشر»، «نفر» و «تن» است. هرجا معنی اسم جمع از این کلمه اراده شده باشد، با افزودن پسوند جمعِ «ان» بهصورت «مردمان»، این معنی از آن فهمیده میشود. «... إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ ... (یوسف/ ۵) کِی دِیوْ اَسْتْ مَرْ مَرْدُمْ رَا دُشْمَنِی بَیْذَا» یادآوری: همواره کلمات «تن» و «کس»، مانند متونی مثل تفسیری بر عشری از قرآن مجید، با «ها» بهصورت تَنْهَا و کَسْهَا جمع بسته شده است. ضمیر
کاربردِ ضمیرِ «وَی» برای اشاره به اول شخص غایب، بر «او» غلبه دارد.
ضمایر متصل مفعولی در این متن بسیار دیده میشود. پیشتر، از فصل و وصل آنان به کلمة قبل از خود سخن گفته شد. «... قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ... (بقره/ ۲۶۰) کُفْتْ بِکِیرْ جِهَارْ اَز مُرْغَانْ بَیَارْشَان سُویْ خِویشْ» «... أَفَلَا تَعْقِلُونَ ... (اعراف/ ۱۶۹) هِیج خِردتَان نیست» صفت
ساخت متداول صفات عددی کسری و توزیعی در متون کهن فارسی، مانند تفسیری بر عشری از قرآن مجید، در این متن نیز دیده میشود. «... وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ ... (انعام/ ۹۴) هَرَاینهْ آمَذیذْ سُوی ما یَکان یَکان همجنَانکِی بیافریذیم تان نخستِینبار» «... وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ ... (نساء/ ۱۲) مَر ایشانرا باشد جِهَار یَک اَز آنجِ دَست بازدَاشتِیذ»
در این متن مانند بسیاری از متون کهن ـ مثل تفسیری بر عشری از قرآن مجید ـ بین صفت و موصوف، در افراد و جمع مطابقت برقرار است. «... رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ ... (نساء/ ۱۶۵) بَیغامبرانِ مُژدَه دهندکَان» حرف حروف اضافه
این حرف با مفهومِ «داخل و درون چیزی» در بسیاری از متون دری بهویژه در جایگاه پیشوند فعلی راه یافته است (برای اطلاع از پیشینة این حرف در فارسی باستان و پهلوی، رک: ناتل خانلری، ۱۳۶۵، ج 3: ۵۱). میدانیم که «اندر» در خراسان در قرن چهارم و پنجم نسبتبه «در» کاربرد غالب داشته است. با توجه به نتایج پژوهشهای خانلری مبنی بر یکسره متروکشدن «اندر» در متونی که در قرن ششم در نواحی مرکزی و غربی ایران نگارش شده است، عامل جغرافیایی افزونبر عامل تاریخی، در تحولِ «اندر» مؤثر دانسته شده است (همان: 391). نگارندة این سطور با توجه به این گزارش و فراوانیِ «اندر» در این متن، بهمنزلة قرینهای دیگر، گمان تعلق این متن را به حوزة مرکزی ناچیز میداند. «... سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا ... (انفال/ ۱۲) زُودْ اندر افکَنَمْ اندر دلهای آن کَسها»
این حرف در مصحف ارزنده بسیار پُرکاربرد است؛ بهشیوهای که مانند برخی از متون در دورة اول زبان فارسی، مانند تفسیر قرآن پاک، در بیشتر جاها حرف «مر» بر سر متمم و حرف «را» در پی آن آمده است. با توجه به ویژگیهای شناختهشده 10 از برخی متون که به گونههایی مشخص از زبان دری اختصاص دارد و نیز اظهار نظر خانلری «از اینکه در بسیاری از نوشتههای این دوره حرف «مر» هیچ به کار نرفته میتوان گمان برد که کاربرد این حرف به گویشهای نواحی خاصی ـ شمال و شمال شرقی سرزمین ایران اختصاص داشته، و در نواحی مرکزی و جنوبی و غربی متداول نبوده» (ناتل خانلری، ۱۳۶۵، ج 3: 400)، این به دست میآید که شاید این ترجمه در حوزة جغرافیایی نامبرده به نگارش درآمده است. «... فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ ... (توبه/ ۸۳) دستورِی خواهند از تو مر بیرون آمدن را»
افزونبر همراهیِ «را» با حرفِ «مر» در کاربردِ شایع، در این متن مانند بعضی از متون دورة نخست فارسی مانند تفسیر قرآن پاک، «را» برای متمم فعل در مفهوم حرف اضافه کاربرد بسیاری دارد. «... وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ ... (انفال/ ۳) و از آنجِ روزی داذِیم ایشانرا» یادآوری: در این متن، «را»ی فک اضافه نمود بسیاری ندارد. یادآوری: «اندر»، «مر»، «را»، «از»، «بر»، «به» و «با» پرکاربردترین حروف اضافه در این متن است. کاربرد حروف اضافة مرکب، در این متن فراگیر نیست. یادآوری: حرف اضافة «فرا» که با مفهومِ «رو به پیش» بهطور خاص در ساخت بسیاری از افعال پیشوندیِ دورة اول نیز به کار رفته است، در این متن دیده نمیشود. «فرا» درواقع همان «فرازِ» مجرد از پسوندِ ač است و بیشتر بر سر فعلهایی درمیآید که واک نخستین آنها صامت است (رک: ناتل خانلری، ۱۳۶۵، ج 3: ۵۴). این پیشوند در طبقات الصوفیه خواجه عبدالله انصاری بهمنزلة متنی از گونة هروی کهن، بسیار پُرکاربرد است. این ویژگی و نیز نبود یا نمودِ کمرنگِ کاربردهای گونة هروی در مصحف ارزنده، تعلق این متن را به منطقة هرات ناممکن میکند (برای اطلاع از ویژگیهای زبانی گونة هروی، رک: شمشیرگرها، 1394). حروف ربط
حرف ربطِ «که» بهصورت «کی» و «کـ» در این متن نیز مانند دیگر متون کهن فارسی، کاربردهایی متعدد برای بیان مفاهیم موصول و تبیین و تعلیل دارد. «... قَالَتْ فَذَلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ ... (یوسف/ 32) کُفْتْ زُلِیْخَا اِینْ تَانْ آنْ اَسْتْ کِیْ مَلَامَتْ مِیکَرْدِیذْ» «... َصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ... (یوسف/ ۳۴) بَازْکَرْدَانِیذْ اَزْ وَیْ سَازِشِ بَذْ زَنَانْ کِوَیْ اَسْتْ کِوَیْ شِنَوَا اَسْتْ.»
حرف ربطِ «چون» به دنبال معانی متعدد، در فارسی دری نیز بهطور کلی در مقام سازندة جملهوارة قیدی، با مفهوم تشبیه و پرسش و زمان به کار میرود. در متن منظور، کاربرد سوم در معنای «زمانیکه» گستردگی بیشتری دارد. «... قَالَ مَا خَطْبُکُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ یُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ ... (یوسف: 51) کُفْتْ مَلِکْ جِی بُوذْ کَارِ شِمَا اِی زَنَانْ جُونْ خَواسْتِیذْ یُوسُفْ رَا» یادآوری: بهجز حروف ربط مفردی مانند «و»، «که»، «جون» و «جی»، حروف ربط مرکب مثل «جنین»، «جنانکی»، «همجنانکی»، «همجنین»، «همجنان» نیز در این متن به کار رفته است. یادآوری: حرف ربط «چراکه» در این متن یافت نشد. میدانیم که این حرف از قرن هشتم پیدا شد (ناتل خانلری، 1365، ج 3: 310) و چهبسا همین قرینهای است مبنی بر اینکه ممکن نیست این اثر در اواخر این قرن یا پس از آن شکل گرفته باشد. حروف نشانه
در این متن مانند بسیاری از متنهای فارسی ترجمه و تفسیرهای قرآنی این دوره، به پیروی از زبان عربی، از «یا» بهجای «اِی» برای حرف خطاب و ندا استفاده شده است. «... وَقَالَ یَا بَنِیَّ ... (یوسف/ 67) و کُفْتْ یَعْقُوبْ یَا بَسَرَانِ مَنْ»
گاهی حرف «را»ی نشانة مفعول پس از مفعولهای معطوف تکرار میشود. «... مَا کَانَ لَنَا أَن نُّشْرِکَ بِاللَّهِ ... (یوسف/ ۳۸) نَشَایَدْ مَا رَا وَ نَسَزَذْ مَا رَا کِی اَنْبَازْ کِرِفْتِیمِی بِخِذَایْ» فعل
در این متن در ادامة دورة نخستین فارسی دری، شمار درخور توجهی از فعلهای پیشوندی با معانی دقیق و خاص به کار رفته است (برای اطلاعات بیشتر دربارة موارد کاربرد پیشوندهای فعلی، رک: ابوالقاسمی، ۱۳۸۶: ۱۵۶‑۱۵۸)؛ اما تعداد و تنوع پیشوندهای فعلی در «مصحف ارزنده» به فراوانی آثار سدههای پنجم و ششم نیست؛ زیرا بسیاری از فعلهای پیشوندی از قرن ششم به بعد متروک شد (متینی، ۱۳۴۷ ب: ۴۱۲) و همین نکته قرینهای است بر آنکه این اثر به پس از این دوره تعلق دارد. «... فَهُوَ کَظِیمٌ ... (یوسف/ ۸۴) وَیْ غَمْ فُرُوخُوْردَه بُوذْ.» «... فَانْتَهَى ... (بقره/ ۲۷۵) بَازْاِیسْتَنْذْ یَعْنِی اَزْ رِبَا» «... ادْخُلُوا... (بقره/ ۵۸) اَنْدَرْ شَوِیذْ» «... وَغِیضَ الْمَاءُ وَقُضِیَ الْأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ ... (هود/ ۴۴) فرو شد آب و کُزَارْدَهْ شد کار و براِیستاد کشتی بر کوه جودی»
در این متن، کاربرد فعل مرکب سه جزئی و بیشتر، مرکب از اسم و پیشوند فعل و همکرد، درخور توجه است. «... وَبَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ ... (بقره/ ۲۴۸) وَ بَازْمَانْدَه ءِی اَزْ آنْجِ دَسْتْ بازْداشْتَندْ مَرْدُمَانْ مُوسَی وَ مَرْدُمَانْ هَرُونْ»
در کاربرد قدیم فارسی، حرف «ا» به نشانة حالت عاطفی گوینده، به آخر اسم یا صفت افزوده میشود تا یکی از حالات دریغ، تحسین، نفرین، تفخیم، تکثر، تعجب و مانند آنها را بیان کند. «... وَیَا قَوْمِ لَا یَجْرِمَنَّکُمْ شِقَاقِی ... (هود/ ۸۹) و یا کروه مَنْ مَیَارذا شِمَا را دشمناذکی»
در این متن نیز مانند بسیاری از متون کهن، برخی افعال از بایستن، توانستن، خواستن، شایستن و توانستن بهصورت معین در ساخت فعل مرکب ظاهر میشود. در این افعال، هم کاربرد مصدر تام و هم مصدر مرخم در جایگاه فعل تابع دیده میشود. چنانکه میدانیم کاربرد مصدر تام در جایگاه فعل تابع، در دورههای بعد بهکلی منسوخ شد و تنها مصدر مرخم به کار رفت. در مصحف ارزنده موارد متعددی از هر دو ساخت، گاهی حتی در یک جمله، دیده میشود. «... الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَانٍ ... (بقره/ ۲۲۹) طَلَاقْ دَاذَنْ دُو بَارَسْتْ بِبَایَذْ دَاشْتَنْ بِنِیکُوءی یَا کُسِیلْ بَایَذ کَرْدْ بِنِیکُوئی» «... إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ صَلْصَالٍ ... (حجر/ ۲۸) من خَواهم آفَرِیدَنْ مردمی از کِل»
پسوند «ی؛ یذ/ ید» از بقایای سوم شخص مفرد وجه تمّنایی فعل ah- (بودن؛ شدن) فارسی باستان است (فرشیدورد، 1352: 840). این پسوند فعلی که گاهی یای زاید، غیرواقع، مجهول استمراری، انشایی، تمنّی و ترجّی خوانده شده است، به فراوانی در ساخت افعال ماضی این متن ـ غالباً در بیان مفاهیم تکرار و جریان پیاپی فعل، شرط، روایتگری، بیان رؤیا و آرزو و تمنا ـ به کار رفته و «ماضی پیاپی» یا «ماضی یایی» ساخته است. «... وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ ... (بقره/ ۲۰) وَ اَکَرْ خَواسْتِی خَذَایْ بِبُرْدِی شَنَوَایِ اِیشَانْرَا وَ بِینَایئهایِ اِیشَانْرَا» یادآوری: این پسوند بهندرت در فعلهای مضارع نیز دیده میشود. «... قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّی أَرَانِی أَعْصِرُ خَمْرًا ... (یوسف/ ۳۶) کُفْتْ یَکِی اَزَانْ دُو مَنْ دِیْدَمْ کِی هَمِی فِشَارُمِی مَیْ» در این متن تنها صورتِ «ی» به کار رفته است و کاربردی از «ید، یذ» دیده نشد. خانلری با تردید، اما بهدرستی به تعلق این کاربرد به گویشی خاص اشاره کرده است (ناتل خانلری، 1365، ج 2: 238). بررسیهای بعدی نشان داد که کاربرد «یذ» بهجای «ی» در آثاری مثل تفسیر سورآبادی و طبقاتالصّوفیه ازجمله ویژگیهای گویش کهن هرات است (رضایی باغبیدی، 1388: 175؛ شمشیرگرها، 1394: ۱۵۱‑۱۵۶ و ۱۹۷‑۱۹۸). از اینجا، گمان تعلقنداشتن این اثر به حوزة هرات تقویت میشود.
در فارسی دری دورة اول یعنی پیش از قرن هفتم، کاربردِ «همی» با صیغههای ماضی و مضارع در ادامة فارسی میانه همچنان بهطور مستقل ـ در حکم قید و نه لزوماً جزء صرفی فعل ـ ادامه دارد؛ به این سبب گاهی بیفاصله و گاهی با فاصله از فعل ظاهر میشود (برای اطلاعات بیشتر، رک: ناتل خانلری، ۱۳۶۵، ج 2: 221‑222). در این متن نیز این پسوند بسیار دیده میشود؛ بهطوری که کاربرد «می» نسبتبه این پسوند، ناچیز است. «... بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ ... (توبه/ ۷۷) بِذَانْج همی بوذنذ کِی دُرُوغ کفتنذ» «... یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ ... (بقره/ ۴۹) هَمِی بُرِیدَندْ بِسَرَانْ شِمَا رَا و زِنْدَهْ هَمِی کُذَاشتَنْدْ زَنَانْ شِمَا رَا»
در ساخت افعال نهی، غالباً از پیشوند فعلی «مَـ» بر سر ماده مضارع استفاده شده است. «... لَا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ ... (توبه/ ۸۱) بِیرُونْ مرویذ اندر کرما» «... وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ ... (اعراف/ ۱۹) فراز مَهْ شویذ بذِین درخت کی بباشیذ از ستمکاران» قید
در زبانهای ایرانی باستان و زبانهای ایرانی میانه، مانند بسیاری از زبانهای هند و اروپایی ـ برخلاف بعضی از زبانها مانند عربی که کلمات پرسشی مانند «هل» و «همزة استفهام» مفهوم پرسش را در جمله ایجاد میکند ـ پرسش در جمله با کلمة خاصی بیان نمیشده یا در هر حال، نشانی از آن به دست نیامده است. شاید در این زبانها همان تغییر لحن کلام و نه تغییر ساختمان عبارت، خود برای بیان مفهوم پرسش کافی بوده است (ناتل خانلری، ۱۳۶۵، ج 3: 283) در متون دورة نخست، بهویژه در ترجمههای قرآن، در مقابل کلمات پرسشِ هل و همزة استفهام، کمتر کلماتی دیده میشود که پرسش از مفهوم کلی جمله را بیان کنند. از این رو، غالباً در متنهای کهن دیگر مثل تاریخ بیهقی، تفسیر میبدی، تاریخ بلعمی و ترجمة قرآن موزة پارس، تنها کلماتی مانند «ای»، «او»، «و»، «اُ»، «یا»، «همی»، «باش»، «هیچ» و «هرگز» مفهوم پرسش را ادا میکند. در مصحف ارزنده نیز کلمة «آیا» دیده نمیشود و اغلب برای کلمات پرسشیِ هل و همزة استفهام، واژهای قرار نگرفته است. «... أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ ... (بقره/ ۲۵۸) نِکَاهْ نَکُنِی یَا مُحَمَّدْ سُویِ آنْکَسْهَا کِی حُجَّتْ آوَرْذَهْ بَا اِبْرَاهیِمْ»
قید «هراینه» به معنی «البته» در آثار دورة نخست، مانند تفسیر نسفی، غالباً به کار میرود و در دورههای بعد، متروک یا کم کاربرد است (ناتل خانلری، 1365، ج 3: 224). این قید در این متن بسیار یافت میشود. «... قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا یُوحَى إِلَیَّ مِنْ رَبِّی ... (اعراف/ ۲۰۳) بکوی هراینه بَسْ رَوی کنم آنج بَیغام فرستند بمن از خِذَاوند من»
کلمات «نه» و «نی» از فارسی باستان به دری راه یافته است. این واژه در متون کهن مانند قرآن موزة پارس افزونبر نقش آن در جایگاه جزء صرفی فعل منفی و پیشوند در ساختمان کلمه، گاهی بهصورت قید نفی ظاهر شده است. «... وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ ... (انفال/ ۱۷) و نَه تو اَنداخْتی آنکاه کی انداختی»
نتیجهگیری 1. مصحف ارزنده یا نسخة شمارة 39795 که بهتازگی به مجموعه کتابخانة ملی افزوده شده، از قرآنهای مترجَمِ کهن است که ازنظر ویژگیهای نسخهشناختی، بهویژه شکوه و پختگیِ خط نَسخ (ثلث) در تاریخ هنر خوشنویسی و کتابت فارسی و نیز کاربردهای زبانی و رسمالخط کهن فارسی در ترجمه، در شمار آثار گرانقدر قرار میگیرد. همچنین به نظر میرسد این اثر ازنظر اشتمال بر شمار بسیاری از کلمات فارسی مشکول منحصربهفرد باشد. 2. ویژگیهای رسمالخطی و کاربردهای زبانی این متن، به متون دورة نخست یا تکوین فارسی شباهت دارد. برخی از واژههای کهن و کاربردهای صرفی متروک، همچنین وجود ضبطهای قدیم و شیوة کتابت برخی حروف و نشانهها و نیز اِبدالهای آوایی، تعلق این متن را حتی به سدههای پیش از هفت هجری بعید نمینماید؛ اما دقت در معدودی از کاربردهای متأخر و برخی تفاوتهای کمتر ملموس، در کنار ویژگیهای ظاهریِ نسخه، حکم دربارة قدمت آن را دستکم به سدة هفتم میرساند؛ زیرا با پختگی و زیبایی خط کاتب و نیز نوع کاغذ و نسخهآراییهای اثر، نمیتوان بر گمان شکلگیری آن پیش از این دوره تأکید داشت؛ البته رقم ۶۵۴ که بهسختی و با حدس از کتیبة ترقیمه مبنی بر سال کتابت نسخه برمیآید، این گمان را نیز تقویت میکند. 3. دربارة حوزة جغرافیاییِ ترجمه و یا کتابت اثر منظور، همانند دورة تاریخی آن نمیتوان با قطعیت سخن گفت؛ اما با توجه به ویژگیهای زبانی و رسمالخط نسخه و نظر به مقایسة اثر با ترجمه و تفسیرهای کهن و نیز برخی دیگر از متون قدیم فارسی و گزارشهای متنشناسان و پژوهشگرانی مثل پرویز خانلری، جلال متینی و علی رواقی، همچنین با توجه به نتایج پژوهش نگارنده بهویژه در گونة هروی کهن، احتمال نسبتِ این اثر با حوزة هرات، سیستان، مرکزی و ری کمرنگ است و در عوض، گمان تعلق آن به مناطق دیگر حوزة شمال شرق ایران، قوی به نظر میرسد. 4. آنچه دربارة دورة زمانی و خاستگاهِ جغرافیاییِ اثر گفته شد، با وجود بررسیهای انجامشده در حد توانایی نگارنده، از قلمرو ظن و گمان خارج نیست؛ زیرا هیچیک از عوامل مؤثر در شکلگیری این دستنوشته، از نوع متغیرهای ساده نیست و نمیتوان از تأثیرپذیریِ همزمان مصحف ارزنده از عواملی مانند دورة تاریخی، حوزة جغرافیایی، مسافرتها، دانش، مهارت و سلیقة مترجم، کاتب و سفارشدهنده چشم پوشید.
پینوشت 1. برای مشاهدة نام و نشان تعداد بیشتری از ترجمه و تفسیرهای منتشرشده رک: «نگاهی به ترجمه و تفسیرهای کهن» (مهیار، 1385). 2. برای آشنایی بیشتر و اطلاع از برخی ضرورتها و فواید پژوهش در موضوع ترجمه و تفسیرهای کهن و انتشار آنها، رک: رواقی، ۱۳۶۳؛ نیز پژوهشگرانی که به تصحیح این آثار اقدام کردهاند، غالباً در مقدمة اثر به نکاتی از این دست اشاره داشتهاند. از این نظر مقدمة این آثار بیشتر در درخور توجه است: قرآن قدس، ۱۳۶۴؛ گزارهای از بخشی از قرآن کریم یا تفسیر شنقشی، 1355؛ تفسیری بر عشری از قرآن مجید، ۱۳۵۲. 3. در همین مسیر افزونبر فهرست، آمادهسازی و چاپ ترجمه و تفسیرهای کهن، تلاش دیگری که از سالها پیش در دست گرفته شده، تهیه و تدوین فرهنگ تاریخی برابرهای واژههای قرآنی بوده است. دو دستاورد اصلی این حوزه را نیز باید در کارنامة استاد محمدجعفر یاحقی و استاد علی رواقی جست. یاحقی فرهنگنامة قرآنی یا فرهنگ برابر فارسی قرآن را براساس 142 نسخة کهن قرآن مجید در پنج مجلد ـ که جلد پنجم آن، واژهیاب است ـ تدوین کرد. دیگری نیز با تفاوتهایی در روش و ساختار، براساس 50 ترجمة بزرگ قرآن کریم از قرن چهارم تا قرن دهم پس از سالها تلاشِ علی رواقی و همکاران او به انتشار رسید. برای اطلاعات بیشتر، رک: یاحقی، ۱۳۷۲؛ رواقی، ۱۳۹۵. بهجز این دو دستاورد بزرگ که به شناخت و ارائة تعداد واژههای درخور توجهی از آثار نامبرده اختصاص دارد، میتوان از آثار دیگری نیز نشان یافت که با توجه به لغات، متنی خاص شکل گرفته است؛ برای مثال رک: رجاییبخارایی، 1363. 4. این نسخه طی جلسهای در تاریخ 26/ 9/ 1396 از فردی به نام «موسوی بصیر» خریداری شده است. 5. ضمن تشکر از یاری دوستان و همکارانم در ادارة کل نسخ خطی کتابخانه ملی، بهطور ویژه از جناب سید محمدصادق ابراهیمیان سپاسگزارم که در تکمیل این بخش، از حاصل تجربه و دانش گرانقدر ایشان بهره بردم. 6. هرچند ویژگیهای رسمالخط نسخههای خطی به رسمِ متداول، ذیل ویژگیهای نسخهشناختی به شمار میآید، به مقتضای ویژگیهای خاصِ کتابتِ این اثر و رعایت تناسب حجم مطالب، طبقهبندی محتوای نوشتار چنین در نظر گرفته شد. 7. با توجه به اهتمام کاتب در ارائة اثری ارزشمند، به نظر میرسد حاصل تلاش او به نیمة نخست قرآن محدود نباشد و احتمالاً ادامة کلام الهی در جلد دومی است که اکنون اثری از آن وجود ندارد. 8. قرینههای معنوی در خوانش این کلمه چندان بیراه نمینماید. «راوند» از شهرهای حکمتخیز و علمپرور استان کاشان است. در طول تاریخ، فُضلا و علمای بزرگی از این دیار به فهم معارف الهی و تألیف و کتابت در این باب اهتمام داشتهاند. 9. نگارنده با مراجعه به فهرستهای موجود از کاتبان نسخههای خطی اعم از فنخا و دنا و نیز بهطور ویژه، کاتبان مجموعهنسخههای کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران و مجموعهنسخههای آستان قدس رضوی، نام و نشانی از فردی با این دو نام نیافت. 10. برای مثال صلاحیمقدم در مقالهای ضمن بیان برخی کاربردهای خاص در تفسیر قرآن پاک که به گمان بسیار به حوزة خراسان تعلق دارد، از کاربرد درخور توجه حرف اضافة «مر» در آن یاد کرده است (صلاحی مقدم، ۱۳۹۲: ۱۲). نگاهی به این تفسیر و ترجمة بررسیشده ازنظر این کاربرد، شباهت این دو متن را به ذهن میآورد. | |||||||
مراجع | |||||||
1- ابوالقاسمی، محسن (1386). دستور تاریخی مختصر زبان فارسی، تهران: سمت. 2- بلعمی، ابوعلی محمد بن محمد (1385). تاریخ بلعمی، تصحیح محمدتقی بهار، به کوشش محمد پروین گنابادی، تهران: زوار، چاپ سوم. 3- ترجمه قرآن موزة پارس از مترجمی ناشناس (۱۳۵۵). به کوشش علی رواقی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران. 4- تفسیر قرآن پاک (۱۳۸۵). به کوشش و با تعلیقات دکتر علی رواقی، با مقدمة حافظ محمودخان شیرانی، ترجمة مقدمه از عارف نوشاهی، تهران: سمت و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. 5- تفسیری بر عشری از قرآن مجید؛ نسخة محفوظ در کتابخانه موزة بریتانیا (۱۳۵۲). به تصحیح جلال متینی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران. 6- رجاییبخارایی، احمدعلی (1363). فرهنگ لغات قرآن خطی آستان قدس رضوی شمارة ۴ با ترجمة فارسی، با مقدمة عزیزالله جوینی، تهران: وزارت فرهنگ و آموزش عالی، مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی. 7- رضایی باغبیدی، حسن (۱۳۸۸). تاریخ زبانهای ایرانی، تهران: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم. 8- رواقی، علی (۱۳۶۳). «کهنترین برگردان قرآن به فارسی»، کیهان فرهنگی، شمارة ۱، ۱۵‑۱۸. 9- رواقی، علی (۱۳۹۵). فرهنگنامه بزرگ قرآنی، تهران: دانشگاه شهید بهشتی. 10- شمس قیس، محمد بن قیس (۱۳۶۰). المعجم فی معاییر اشعار عجم، به تصحیح محمد بن عبدالوهاب قزوینی، با مقابله با شش نسخة خطی قدیمی و تصحیح مدرس رضوی، تهران: زوار. 11- شمشیرگرها، محبوبه (۱۳۹۴). طبقات الصوفیه و ویژگیهای زبانی آن، تهران: امیرکبیر. 12- صلاحیمقدم، سهیلا (۱۳۹۲). «بررسی دو ترجمة آغازین، با دو گویش از قرآن مجید»، فصلنامه پژوهشهای ادبی ـ قرآنی، سال 1، شمارة ۲، ۱‑۱۳. 13- طبری، محمد بن جریر (۱۳۶۷). ترجمه تفسیر طبری، به تصحیح و اهتمام حبیب یغمایی، تهران: توس. 14- فرشیدورد، خسرو (۱۳۵۲). تحوّل فعل در زبان فارسی، [تهران]: چاپ وحید. 15- فضایلی، حبیبالله (۱۳۹۱). اطلس خط: تحقیق در خطوط اسلامی، تهران: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، سروش. 16- قرآن قدس؛ کهنترین برگردان قرآن به فارسی (۱۳۶۴). به کوشش علی رواقی، تهران: مؤسسه فرهنگی شهید محمد رواقی. 17- گزارهای از بخشی از قرآن کریم یا تفسیر شنقشی (۱۳۵۵). به اهتمام و تصحیح محمدجعفر یاحقی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران. 18- متینی، جلال (۱۳۴۶). «رسمالخط فارسی در قرن پنجم هجری»، جستارهای ادبی، شمارة ۱۰ و ۱۱، ۱۵۹‑۲۰۶. 19- ------- (۱۳۴۷ الف). «تحول رسمالخط از قرن ششم تا قرن سیزدهم»، جستارهای ادبی، شمارة 15، 135‑162. 20- ------- (۱۳۴۷ ب). «فعل مرکب بهجای فعل بسیط»، جستارهای ادبی، شمارة 16، 410‑422. 21- مهیار، محمد (۱۳۸۵). «نگاهی به ترجمه و تفسیرهای کهن»، بینات، شمارة ۴۹ و ۵۰، ۳۵۸‑۳۶۲. 22- ناتل خانلری، پرویز (۱۳۶۵). تاریخ زبان فارسی، 3 ج، تهران: نشر نو. 23- یاحقی، محمدجعفر (۱۳۷۲). فرهنگنامه قرآنی: فرهنگ برابر فارسی قرآن، مشهد: گروه فرهنگ و ادب بنیاد پژوهشهای اسلامی. | |||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,241 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 401 |