تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,649 |
تعداد مقالات | 13,394 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,188,538 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,070,092 |
باهمآیی عناصر پیشفعلی اسمی و همکرد «دادن» در فعل مرکب فارسی براساس نظریة واژگان زایشی | |||||||||||||||||||||||||||||
نشریه پژوهش های زبان شناسی | |||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 7، دوره 9، شماره 2 - شماره پیاپی 17، اسفند 1396، صفحه 95-116 اصل مقاله (798.56 K) | |||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jrl.2017.102318.1029 | |||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||||||||||||
زهرا روحی بایگی* | |||||||||||||||||||||||||||||
دکتری زبانشناسی دانشگاه تهران، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||
مقالة حاضر با هدف تبیین باهماییِ علل تأثیرگذار بر باهمایی عناصر پیشفعلی اسمی و همکرد «دادن» در فعل مرکب فارسی بر مبنای نظریة واژگان زایشی (پاستیوسکی، 1995) نگاشته شده است. در میان مجموعه عوامل تأثیرگذار ممکن، به طور ویژه عوامل معنایی را در کانون توجه قرار داده و تلاش میکنیم نشان دهیم که ویژگیهای معنایی عناصر تشکیلدهندة فعل مرکب چگونه باهمایی عناصر پیشفعلی و همکرد «دادن» را در افعال مرکب فارسی تعیین میکنند. گام نخست در این مسیر طبقهبندی عناصر پیشفعلیِ اسمی ترکیب شده با همکردِ مذکور با استفاده از مفاهیم نظری برگرفته از رویکرد واژگان زایشی است. این طبقهبندی با هدف تعیین میزان باهمایی همکرد «دادن» با هریک از طبقات و زیرطبقات معرفی شده و در نتیجه تعیین نوع معنایی گزینش شده توسط آن صورت گرفته است. پس از طبقهبندی پیشفعلهای اسمی، درگام بعدی به بررسی میزان و سهم معنایی «دادن» در مجموعه دادههای مورد تحلیل میپردازیم. با بهرهگیری از اطلاعات بازنمایی شده در ساختارهای واژگانی- معناییِ عناصر زبانی بویژه ساختارکیفی که دربردارندة اطلاعات محدود اما مورد نیاز جهت شرح روابط معنایی- واژگانی و محدودیتهای باهمایی است، امکان تبیین باهمایی دو عنصر تشکیلدهندة افعال مرکب (در این پژوهش افعال مرکب ساخته شده با همکرد «دادن») بر اساس مفاهیم این نظریه فراهم میگردد. روش این پژوهش، توصیفی- تحلیلی است. افعال مرکب مورد بررسی و معانی و مثالهای مربوطه از فرهنگ بزرگ سخن (انوری،1381) استخراج شده است. | |||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||
فعل مرکب فارسی؛ همکرد «دادن»؛ باهمایی؛ محدودیتهای ترکیب؛ واژگان زایشی | |||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||
1. مقدمه اگرچه زبانشناسان ایرانی و غیرایرانی طی دهههای گذشته پژوهشهای متعددی دربارة فعل مرکب فارسی انجام دادهاند، عمده رویکرد اتخاذشده در آنها نحوی، نحوی - معنایی یا ساختواژی بوده است. همچنین در معدود پژوهشهای معنیمحور موجود (غیرشناختی یا شناختی)، تحلیلی مستقل راجع به علل باهمایی عناصر تشکیلدهندة فعل مرکب ارائه نشده است. بر این اساس، واکاوی علل «معنایی» باهماییِ عناصر پیشفعلی نظیر «جایزه»، «نم»، «سازمان»، «محصول»، «مانور»، «دلگرمی»، «ولیمه»، «ویراژ» و «برش» با همکرد «دادن» انگیزة انجام این پژوهشاند. پرسش اصلی پژوهش حاضر عبارت است از اینکه میزان و سهم معنایی هریک از عناصر تشکیلدهندة فعل مرکب در باهماییِ آنها تا چه اندازه است. برای پاسخ به این پرسش تلاش شده است با استفاده از سازوکارهای تحلیلی برگرفته از نظریة واژگان زایشی (پاستیوسکی[1]، 1995)، ویژگیهای واژگانی - معنایی عناصر پیشفعلی اسمی و همکرد «دادن»، بررسی و تأثیر مختصات معنایی آنها را بر باهمآیی عناصر مذکور واکاوی شود. نظریة واژگان زایشی به دلیل تمرکز ویژه بر معنیشناسی اسامی و مبحث ترکیبپذیریِ عناصرِ زبانی و نیز تحلیل تفصیلیِ فرایندِ چندمعنایی در زبان طبیعی از دیگر نظریات موجود در حوزة معنیشناسی واژگانی متمایز میشود؛ بنابراین با توجه به ویژگیهای مذکور، این نظریه ابزار نظری پژوهش حاضر است و دادههای پژوهش، شامل افعال مرکب تشکیلشده از عناصر پیشفعل اسمی با همکرد «دادن» مستخرج از فرهنگ بزرگ سخن (انوری، 1381) بر مبنای مفاهیم نظری آن بررسی شدهاند. درخور ذکر است در پژوهش حاضر عقیده بر این است که همکردهای شرکتکننده در ساخت فعل مرکب (نظیر «کردن»، «کشیدن»، «زدن»، «دادن») با توجه به میزان رنگباختگیِ معنایی پیوستاری از افعال واژگانی (در افعال مرکب موسوم به انضمامی)، عناصر فعلی نیمهسبک و عناصر فعلی کاملاً سبکشده (در افعال مرکب موسوم به ترکیبی) تشکیل شده است. عنصر فعلی «کردن» در یک سر این طیف در جایگاه سبکترین و پربسامدترین همکرد فارسی قرار میگیرد؛ اما افعالی نظیر «زدن»، «دادن» و «کشیدن» در مقایسه با «کردن» و نیز در ترکیبات مختلف ساختهشده با هریک از آنها، با توجه به عناصر پیشفعلی، درجات مختلفی از سبکشدگی معنی را نشان میدهند. به عبارت دیگر، این عناصر فعلی در ساخت فعل مرکب به یک میزان از معنی تهی نشدهاند. برخی حالت واژگانی، برخی نیمهواژگانی و برخی صرفاً حالت نقشی دارند و درنتیجه، مسیر «دستوری شدگی» را به اندازة «کردن» طی نکردهاند.
2. پیشینة پژوهش گریمشا[2] و مستر[3] (1988) فعل سبک در زبان ژاپنی را بررسی کردند و به دنبال آن، توجه بسیاری از پژوهشگران در زبانهای مختلف بهسوی ساختار فعل مرکب و تحلیل ابعاد گوناگون آن ازجمله سطح ساخت و نحوة شکلگیری، تعریف فعل سبک و بیان ویژگیها و نقش آن در ساختار فعل مرکب، ویژگیهای واژی - نحوی و معنایی عناصر سازنده، ویژگیهای حالتنشانی، تغییر ظرفیت و مباحث مرتبط با ساختار موضوعی و رویدادی معطوف شد. در زبان فارسی نیز مقولة فعل مرکب در دهههای اخیر، شایان توجه و توصیف بسیاری از دستورنویسان و زبانشناسان ایرانی و غیرایرانی قرار گرفته است؛ ازجمله: خانلری، 1365؛ کریمی، 1997؛ واحدی لنگرودی، 1996؛ کریمیدوستان، 1997؛ فولی[4]، هارلی[5] و کریمی، 2005؛ دبیرمقدم، 1384؛ طباطبایی، 1384؛ مگردومیان[6]، 2001؛ فامیلی، 2006 و سامولیان[7] و فقیری، 2013. در این آثار که عمدتاً با رویکردهایی نحوی یا نحوی - واژگانی و به ندرت معنایی نگاشته شدهاند، هیچ پژوهش مستقلی دیده نمیشود که با محوریّت تبیین علل و چگونگی باهمایی عناصر تشکیلدهندة فعل مرکب انجام شده باشد. درمجموع، این پژوهشها در لابهلای مطالبی راجع به فعل مرکب و بررسی ابعاد گوناگون آن تنها اشاراتی مختصر و کلی به علل و انگیزههای باهمایی عناصر پیشفعلی با همکرد(ها)ی خاص دیده میشود. در ادامه برخی از پژوهشهای مذکور و نیز برخی از پژوهشهای متأخر معرفی شدهاند. طبائیان (1979) دربارۀ افعال مرکبی که در آنها عنصر پیشفعلی با افعال کمکی «کردن»، «شدن»، «بودن»و«داشتن» ترکیب میشود، مانند «بیدارکردن»، «بیدارشدن»، «بیداربودن»و «دوستداشتن» معتقد است در ژرفساخت تنها عناصر پیشفعلی حضور دارند که با مشخصة نحوی - معنایی «عمل»،[8] «فرایند»،[9] «ایستایی»، یا «بهرهوری»[10] مشخص شدهاند. عنصر پیشفعلی دارای مشخصة عمل در روساخت به همراه فعل کمکی «کردن»ظاهر میشود. عنصر پیشفعلی برخوردار از مشخصة فرایند با فعل کمکی «شدن» و عنصر پیشفعلی دارای مشخصة ایستایی با فعل کمکی «بودن» و عنصر پیشفعلی برخوردار از مشخصة بهرهوری با فعل کمکی «داشتن» تجلی مییابد. به اعتقاد خانلری (1365) همکرد «کردن» با اسامی و صفات ترکیب میشود و در همة موارد تنها وظیفة جزءِ صرفی دارد. همچنین هر اسم معنی فارسی، چه بسیط و چه مشتق از فعل و همة مصدرهای عربی، با همکرد «کردن» ترکیب میشوند و فعل مرکب میسازند. خانلری در جایی دیگر در آن کتاب مثالهایی ارائه کرده که در آنها جزء اول اسم ذات است؛ مانند «جاروکردن» و بدین ترتیب نکتة نخست در این نقل قول را تصحیح کرده است؛ اما نبودن ترکیبهایی همچون «امانکردن»، «رضایتکردن» که در آنها جزء اول، اسم معنی است، نکتة دوم فوق تعمیمی را که خانلری برای آن قائل است، در بر نمیگیرد (خانلری، 1365 نقل از دبیرمقدم، 1384: 165-164). دبیرمقدم (1384: 178) ذیل مبحث منضمشدن گروههای حرف اضافهای و به دنبال ذکر جملاتی نظیر: (1) بچه به زمین خورد. (2) بچه زمین خورد. به این نکته اشاره دارد که مفهوم «پذیرایی»[11] (یعنی پذیرای چیزی یا وضع و حالتی شدن) که زیربنای تمام موارد رخداد «خوردن» (واقعی یا استعاری) است، توجیهگر همآیی این فعل با جزء اسمی «زمین» است. به بیانی دیگر، مفهومی که در کلیة موارد رخدادِ «خوردن» پایدار و برقرار است، این است که فاعل پذیرای نتیجة فعل میشود (همچون «غصهخوردن»، «غذا خوردن»و«زمینخوردن»). او (دبیرمقدم، 1384: 182-181) به هنگام بحث دربارۀ تفاوتهای افعال مرکب انضمامی و ترکیبی، ذیل تفاوت سوم مینویسد: «پس از انضمام فعل هویت واژگانی و شفافیت معنایی خود را همچنان حفظ میکند؛ درحالیکه در ترکیب اسم و فعل، فعل دستخوش واژیشدن[12] میشود و درواقع به نشانة «نوع عمل» تبدیل میشود که مقولهای ماهیتاً نمودی است. در افعال مرکبی نظیر دادزدن/ کشیدن، نفسزدن/ کشیدن، اگر اهل زبان قصد داشته باشند نیرو و انقطاع عمل را برجسته سازند، دیدگاه و منظر «زدن» برگزیده خواهد شد؛ اما اگر طول و دیرش عمل برجسته شود، دیدگاه و منظر «کشیدن» انتخاب خواهد شد». به اعتقاد کریمیدوستان (1997: 92)، اگر افعال سبک تهی از معنی در نظر گرفته شود، آنگاه باید این افعال را بدون وجود محدودیت با هرگونه عنصر پیشفعلی ترکیب کرد و نیز باید به سادگی افعال سبک را بدون ایجاد کوچکترین تغییر در معنی کلی فعل مرکب جایگزین یکدیگر کرد که البته اینگونه نیست. شاید بتوان بعضی افعال سبک را با ویژگیهای یکسان جانشین یکدیگر ساخت؛ امّا در بسیاری از موارد این جایگزینی امکانپذیر نیست و به تغییر معنی فعل مرکب دستکم در سطح ساختار موضوعی منجر میشود. نظیر «شکستدادن» و «شکستخوردن». به نظر او، حتی در صورت وجود امکان جایگزینی نیز تفاوتهای سبکی و کاربردشناختی مشهود است. حاجعبدالحسینی (2000) با اتخاذ چارچوب نظریِ واژگان زایشی (پاستیوسکی، 1995) به چگونگی ترکیبپذیری دو عنصر فعل مرکب و محدودیتهای معنایی موجود در این ساختها میپردازد و تلاش میکند تا پیشبینی کند عنصر غیرفعلی با چه افعال سبکی همراه میشود و فعل مرکب میسازد. به اعتقاد او، در ترکیبات جداییپذیر و جداییناپذیر، این تمایز نتیجة محدودیتهای انتخابیِ افعال و نیز اسامی موجود در ساختار فعل مرکب است. او افعال مرکب را به دو دستة اصطلاحی و غیراصطلاحی طبقهبندی میکند و امکان تحلیل افعال مرکب اصطلاحی را در چارچوب یادشده امکانپذیر نمیداند. دادههای استفادهشدۀ حاج عبدالحسینی بسیار محدود است و درنهایت نیز از عهدة ارائة تحلیلی منسجم بر نمیآید. فولی و همکاران (2005) نیز معتقدند هرچند فرایند ساخت فعل مرکب فرایندی آشکارا نحوی است، کاملاً زایا نیست؛ زیرا برخی از افعال سبک ممکن است با برخی از عناصر پیشفعلی ترکیب شوند و برخی دیگر خیر. آنها مینویسند ماهیت برخی از این محدودیتها نحوی است؛ مثلاً فعل «شدن» یک متمم از نوع بند کوچک محمولی[13] را انتخاب میکند؛ در حالیکه «کردن» میتواند یا یک متمم اسمی[14] را انتخاب کند، زمانی که به معنی «انجامدادن» است یا یک متمم از نوع بند کوچک را زمانی که با خوانش سببی است: (3. الف) میزو تمیز کردم. (3. ب) میز تمیز شد (عنصر پیشفعلی محمولی). (4. الف) بچه رو حموم کردم. (4. ب) * بچه حموم شد (عنصر پیشفعلی اسمی). آنها همچنین همسو با آراء لوین و راپاپورت[15] (1995) به تأثیر مفهوم سبب درونی[16] در تقابل با سبب بیرونی [17]در رابطه با تفاوت میان تناوبهای آغازی/ نامفعولی مانند «بازشدن»/«بازکردن» و موارد غیرتناوبی مانند «سرخشدن»/*«سرخکردن» اشاره دارند: (5. الف) در باز شد. (5. ب) علی در را باز کرد. (6. الف) کیما سرخ شد. (6. ب) *پپر کیما رو سرخ کرد. وضعیت «سرخشدن» به این دلیل که تنها بهواسطة عاملی درونی ایجاد میشود، در ترکیب با فعل سببیِ «کردن»،دیگر به این معنی به کار نمیرود. همچنین برخی از عناصر پیشفعلی ممکن است نتوانند با صورت نامفعولی «خوردن»ترکیب شوند؛ زیرا بر رویدادهایی دلالت دارند که برای محقَّقشدن به عامل نیاز دارند و بنابراین این رویدادها ذاتاً نافاعلی هستند. بر این اساس، به گمان ایشان، بدساختی مثال (7. ب) در زیر معنایی است، نه نحوی: (7. الف) دادزدن (7. ب) *دادخوردن مؤلفان متذکر میشوند در شرایطی که بر مبنای اصول نحوی یا معنایی، شکست در زایایی شرح داده میشود، به توسلجویی به ‘listedness’ یا ‘idiomaticity’برای افعال مرکب نیازی نیست. برزگر (1393) به بررسی افعال مرکب مشتق از صفت با سه همکرد «بودن»، «شدن» و «کردن» میپردازد. نتایج پژوهش او نشان میدهد تقریباً تمام صفتها در زبان فارسی قابلیت ترکیب با همکرد «بودن» و تبدیل به افعال مرکب ایستا را دارند؛ حال آنکه تنها برخی از آنها با «شدن» و «کردن» ترکیب میشوند. به عقیدة او، برخی از محدودیتهای موجود در ترکیب صفت و همکرد در زبان فارسی از ساختار رویدادی همکرد و نیز لزوم تناسب بین ریشه (عنصر پیشفعلی) و ساختار رویدادی همکرد ناشی میشوند. رسالة دکتری عبدالکریمی (1390) نیز کوششی است برای بررسی محدودیتهای واژی - معنایی حاکم بر ساخت فعل بسیط از مرکب متناظر و نیز ساخت فعل مرکب از بسیط متناظر در فارسی معیار بر مبنای رویکرد شناختی. بر این اساس، او به دنبال تقسیم افعال بسیط به دو دستة مرکبساز و غیرمرکبساز، تشکیل افعال مرکب متناظر را تنها منتسب به افعال بسیط مرکبساز میداند و معتقد است بر تشکیل فعل مرکب از متناظر بسیط خود، محدودیتهای واژی - معناییای حاکم است که این محدودیتها به نوبة خود، مربوط به گزینش فعل(های) سبکی است که امکان ترکیب با واژة مشتق از ریشة فعل بسیط مرکبساز را داشته باشد/باشند؛ زیرا مؤلفههای معنایی ریشة افعال بسیط مذکور بر گزینش فعل سبک تأثیر گذاشته است و درنتیجه، نمیتوان از هر فعل سبکی برای تشکیل متناظر مرکب فعل بسیط بهره برد.
نظریة واژگان زایشی (پاستیوسکی، 2001) چهارچوبی برای نمایش و بازنمود دانش زبانی پیش مینهد که بازنماییهای معنایی - واژگانی عرضهشده در آن بخشی از اطلاعات ذخیرهشده در واژگاناند. در این چهارچوب، تلاش میشود کاربرد خلاقانة زبان تبیین شود و با در نظر گرفتن سطوح چندگانه برای بازنمود انواع اطلاعات واژگانی و کاهش نظاممند اطلاعات در مدخلهای واژگانی، شیوة تازهای برای زایش معانی جدید در فرایند ترکیب عرضه شود. در واژگان زایشی، چهار سطح بازنمایی وجود دارد که عبارتاند از: «ساخت موضوعی»،[18] «ساخت رویدادی»،[19] «ساخت کیفی»[20] و «ساخت توارث واژگانی»[21]. این سطوح چندگانه در بازنمایی معنیشناختی همة عناصر واژگانی مفروض گرفته میشوند. «ساخت موضوعی» ازنظر پاستیوسکی، مشخصة کمینة معنی واژگانیِ واژه (1995: 63) و مشتمل بر چهار نوع موضوع «اصلی»،[22] «پیشفرض»،[23] «پسزمینه» (سایه)[24] و «افزودههای واقعی»[25] برای واحدهای واژگانی است. موضوعهای اصلی، موضوعهایی از واحد واژگانیاند که باید در نحو تظاهر یابند و محدودیتهای موجود بر تظاهر نحوی آنها از معیار تتا و دیگر شرایط روساختی بر ساختار موضوعی، تعریف میشود؛ برای مثال، «شهرزاد» و «کتاب» (در جملة «شهرزاد کتاب میخواند»)، موضوعهای اصلی فعل «خواندن» به شمار میروند. موضوعهای پیشفرض،موضوعهایی هستند که برای خوشساختی منطقی جمله نیازند؛ اما بیان آنها در نحو اختیاری است؛ مثلاً «از جنس ابریشم» یا «ابریشمی» (در جملة «او لباسی از جنس ابریشم (ابریشمی) خرید»)موضوعِ پیشفرض فعل «خریدن» است. موضوعهای پسزمینه (سایه) موضوعهایی هستند که به لحاظ معنایی در واحد واژگانی ادغام شدهاند و تنها با عملیات زیرنوعگذاری[26] یا توصیفات دقیقتر در کلام بیان میشوند؛ برای مثال در جملة (علی به حسن لگد زد) موضوع پسزمینه یا سایة فعل لگدزدن، پا است که در تماس با حسن قرار میگیرد. برخلاف موضوعهای پیشفرض که بنا به شرایطی فراتر از سطح جمله (عوامل کلامی و بافتی) بهصورت اختیاری بیان میشوند، موضوع پسزمینه یا سایه، تنها در شرایط بسیار خاصی در درون جمله بیانشدنی است و این زمانی است که موضوعهای بیانشده در رابطة زیر نوع با موضوع پسزمینه قرار میگیرند؛ مثال: (8) سینا * با پایش/ با پای چلاقش به دیوار لگد زد. (9) مریم * با دستش/ با دست راستش به من سیلی زد. افزودههای واقعی پارامترهایی هستند که بخشی از تعبیر و توصیف موقعیتاند و به بازنمایی معنایی واژة خاصی مربوط نیستند. افزودههای زمانی و مکانی (برای مثال در جملة مریم فردا به مشهد میرود) از این قبیلاند. «ساخت رویدادی» بیانکنندۀ نوع رویداد یک واحد واژگانی یا گروه نحوی و شامل رویدادهای «حالت»،[27] «فرایند»[28]یا «گذر»[29] است. در این سطح همچنین ساختِ زیررویدادی یعنی زیررویداد(های) برجسته و قواعدی برای ترکیب رویدادها بازنمایی میشود (پاستیوسکی، 1991). «ساخت کیفی»، نظامی از روابط است که بهطور ویژه به معنیشناسی اسم میپردازد و شباهت بسیار به ساخت موضوعی فعل دارد. ساخت کیفی اسم در قالب چهار نقش به ابعاد معنایی آن را توصیف میکند. این نقشها عبارتاند از: «نقش سازنده»[30] که بیانکنندۀ رابطة میان یک شیء و ویژگیهای آن شامل ماده، وزن، اجزای سازنده است. «نقش صوری»[31] که بیانکنندۀ وجوه تمایز بخشِ شیء نظیر شکل، رنگ و اندازه در میان مجموعهای از اشیاء است. «نقش غایی»[32] که بیانکنندۀ هدف و کارکرد شیء است و بالاخره «نقش عاملی»[33] که بیانکنندۀ عوامل دخیل در به وجود آمدن شیء است. «ساختار توارث واژگانی»[34] بیانکنندۀ نحوة ارتباط کلی مفهوم یک واژه با دیگر مفاهیم موجود در واژگان[35] در نظامی توارثی و نیز فراهمکنندۀ پیوندی صریح با دانش جهانشناسی عمومی (عقل سلیم)[36] است. پیوند این سطوح با یکدیگر با مجموعهای از سازوکارهای زایشی، فراهم و به این ترتیب، تعبیر ترکیبیِ واژهها در بافت ممکن میشود (پاستیوسکی، 1995: 61).
3-1. ابزارهای زایشی در نظریة واژگان زایشی پاستیوسکی در نظریة واژگان زایشی خود به دنبال دستیابی به الگویی معنایی در زبان است؛ الگویی با ابزارهایی که با آنها بتوان به شمار بالقوهای از معانی واژهها در بافت دست یافت و ضمناً محدودکنندة تعداد معانیای باشد که واقعاً در واژگان ذخیره میشوند. سازوکارهای مسئول برای این رفتارِ چندریختیِ زبان شامل مجموعهای از ابزارهای زایشی است که سطوح مختلف معنیشناسی واژگانی را به یکدیگر، مربوط و تعبیر ترکیبی واژگان در بافت را فراهم میسازند (پاستیوسکی، 1995: 105؛ 2007؛ 2008).
3-1-1. تحمیل نوع تحمیل نوع[37]عملیات معنایی که تبدیلکنندة نوع موضوع به نوع مورد نیاز تابع (محمول) است و در صورت عملنکردن آن، خطای نوع[38] رخ میدهد (پاستیوسکی، 1995: 111).
3-1-2. مرجعگزینی گزینشی در نظریة واژگان زایشی، عملیات مرجعگزینی گزینشی[39] بیشتر در بافت تبیین چندمعنایی صفات مطرح شده است و بر این فرض متکی است که برخی توصیفگرها تنها بخشی از محتوای معنایی اسم در ساختار کیفی را برای توصیف، انتخاب میکنند؛ برای مثال دو صفت گرانقیمت و مات در افعال مرکبی نظیر کتاب گرانقیمت و حباب مات توصیفکنندۀ شیء فیزیکیاند، نه فعالیت یا وضعیت مربوط به شیء. در این موارد صفات مذکور به نقش صوری هسته، اشاره و آن را توصیف میکنند (پاستیوسکی، 2002). 3-1-3. همترکیبی از عملیات معنایی همترکیبی[40]برای توصیف و تبیین تأثیرگذاری دوسویة اطلاعات موجود در موضوع و محمول بر یکدیگر استفاده میشود. حاصل این تأثیرگذاری دوسویه در ترکیب عناصر موضوع و محمول خلق طیفی از مفاهیم است که شاید هیچ واژگانی از عهدة ثبت و فهرستکردنِ تمامی آنها بر نمیآید (پاستیوسکی، 1991؛ 1995: 122). پاستیوسکی درآثار متأخر خود (2001؛ 2007) به طرح الگویی برای گزینش معنایی موضوع از محمولها میپردازد. الگوی مذکور در قالب یک نظام نوع سهسطحی، عبارتاند از: (الف) نوعهای طبیعی مفاهیم نوع طبیعی[41] تنها به نقشهای کیفی صوری و سازنده اشاره دارند. (ب) نوعهای کارکردی (مصنوع) نوعهای کارکردی[42] مفاهیمیاند که به نقش غایی یا عاملی اشاره دارند. انواع مصنوعی در زبان متفاوت با انواع طبیعی رفتار میکنند؛ زیرا دربردارندۀ اطلاعات بیشتری راجع به کاربرد و هدفشان هستند. (پ) نوعهای پیچیده: نوعهای پیچیده[43] مفاهیمیاند که به رابطة ذاتی میان انواع، از سطوح دیگر اشاره دارند (پاستیوسکی، 2001).
4. باهمایی عناصر پیشفعلی با همکرد «دادن» همکرد بررسیشده در پژوهش حاضر، فعل «دادن» است که از همکردهای پرکاربرد در زبان فارسی است. معنی اصلی و مرکزی این فعل عبارت است از «سپردن و واگذارکردن چیزی به کسی یا جایی» که در تقابل معنایی با فعل «گرفتن» قرار میگیرد (انوری، 1381: 2951). بر این اساس، انتقال شیئی معمولاً ملموس و عینی (کنشپذیر) توسط عنصر عامل یا کنشگر بهسوی عنصر هدف با تأکید بر عنصر کنشگر، بنمایة معنایی این فعل را تشکیل میدهد (نغزگوی کهن و داوری، 1391). همچنانکه در مقدمه اشاره شد در این پژوهش معتقدیم همکردهایی نظیر «دادن» به اندازة همکرد «کردن»، مسیر دستوریشدگی را نپیمودهاند. فعل «دادن» در همنشینی با عناصر پیشفعلی مختلف، درجات مختلفی از سبکشدگی را نشان میدهد و بنابراین، بسته به میزان حفظ یا رنگباختگی مؤلفههای معنایی در این فعل، نحوة اعمال گشتارهای زایشی تحمیل نوع و همترکیبی بر روی عنصر پیشفعلی متفاوت خواهد بود. در ادامه، طبقهبندی افعال مرکب ساختهشده با همکرد «دادن» براساس (الف) طبقات معنایی همکرد «دادن» براساس میزان سبکشدگی معنایی و (ب) طبقات معنایی عناصر پیشفعلی ترکیبشده با همکرد «دادن» و ذکر نمونههایی از این طبقات در جدول (1) شرح داده شدهاند. 4-1.طبقهبندی عناصر پیشفعلی ترکیب شده با همکرد «دادن» افعال مرکب ساختهشده با همکرد «دادن» را با توجه به معنی اصلی این فعل در کاربرد سنگین آن در سه طبقة اصلی قرار دادهایم: (الف) افعال مرکبی که در آنها همکرد «دادن»، معنی واژگانی خود «انتقال مالکیت شیء فیزیکی یا موجودیتهای انتزاعی با تأکید برکنشگر» را حفظ کرده است. (ب) افعال مرکبی که در آنها عنصر فعلی نیمهسبک «دادن»، مفهوم انتقال در معنی کلی آن را (با کمرنگشدن تدریجی مفهوم انتقال مالکیت) حفظ کرده است و به این دلیل، با اعمال گشتار زایشی تحمیل نوع با عناصر پیشفعلی محمولی ترکیب میشوند. (پ) افعال مرکبی که در آنها عنصر فعلیِ رنگباختة «دادن» به دلیل حفظ مولفة معنایی کلی «دیگرمحوری» (در معنی «انجام عمل یا کنشی خاص نسبت به یا در رابطه با فردی خاص») و همچنین مفهوم «انتقال» (در برخی از افعال مرکب ساختهشده با این همکرد)، با عناصر پیشفعلی محمولی، عنصری فعلساز گزینش میشود. همکرد رنگباختة مذکور با همکرد «کردن» تقابل معنایی دارد. همچنین ترکیبات ساختهشده با فعل واژگانی «دادن» (گروه الف) را براساس ویژگیهای معنایی عناصر پیشفعلی، در دو زیرطبقة دیگر قرار دادهایم: (1) پیشفعلهای غیرمحمولی دال بر عناصر ملموس (با سه زیرطبقة (الف) اسامی دال بر شیء مصنوع، (ب) اسامی دال بر نوع طبیعی و (پ) اسامی چندگانه)؛ (2) پیشفعلهای غیرمحمولی دال بر موجودیتهای انتزاعی. عناصر پیشفعلی محمولیِ ترکیبشده با عنصر فعلی نیمهسبک «دادن» نیز در قالب دو گروه زیر طبقهبندی شدهاند: (1) اسامی محمولی دال بر ویژگی، وضعیت یا اشکال خاص؛ (2) اسامی محمولی دال بر کنشهای گفتاری. عناصر پیشفعلی در ترکیب با فعل سبکشدة «دادن» (گروه (پ)) نیز با توجه به تدرّج و تفاوت معنایی ایجادشده در این فعل در قالب سه زیر طبقه قرار میگیرند: (1) کنشهای دیگرمحور با تأثیرگذاری مستقیم بر عنصر کنشپذیر (با انتقال نتیجة حاصل از کنش به کنشپذیر) در ترکیبات ساختهشده با این عناصر پیشفعلی، فعل سبکشدة «دادن» در معنی «انجام کنش یا عملی خاص (تغییر شکل، ماهیت و غیره) بر روی کسی یا چیزی» و ایجاد تغییرات مستقیم در عناصر کنشپذیر است. (2) اسامی دال بر کنشهای دیگرمحور بدون تأثیرگذاری افعال مرکبی که در آنها فعل سبکشدة «دادن» همچنان در معنی «انجام کنش یا عملی دیگرمحور است»؛ با این تفاوت که عمل یا کنش انجامشده تنها در رابطه با فرد یا افرادی دیگر صورت گرفته است و متضمّن اِعمال هیچگونه تغییر یا تحولی در آنها نیست. در ادامه، مثالهایی برای هریک از طبقات معنایی عناصر پیشفعلی ترکیبشده با همکرد «دادن» در جدول (1) ارائه شدهاند. جدول (1) ترکیبات مشتمل بر عنصر پیشفعلی و همکرد «دادن»
4-2. باهمایی عناصر پیشفعلی با فعل واژگانی «دادن» بررسی دادههای مندرج در جدول (1) نشان میدهد فعل واژگانی «دادن» آزادانه با انواع پیشفعلهای غیرمحمولی دال بر موجودیتهای ملموس یا انتزاعیِ انتقالپذیر ترکیب میشود؛ بنابراین محدودیت گزینشی چندانی بر موضوع کنشروی خود اعمال نمیکند و هر اسم یا ویژگی با مختصة معنایی «انتقالپذیر» میتواند در این جایگاه ظاهر شود. این فعل برخلاف همکرد «کردن» با توجه به نوعِ معنایی انتخابیِ خود، به هنگام ترکیب با اسامی از نوع معنایی چندگانه نظیر «افطار» یا «طرح» خوانش معنایی یا معنی شیئیّتِ این اسامی را گزینش میکند؛ برای مثال، اسم «افطار» در معانی اسم مصدری «خوردن و نوشیدن به قصد روزهگشایی» و معنی اسمی «افطاری» یعنی «آنچه هنگام افطار خورده میشود» به کار رفته است. جملات (10) و (11) در زیر بهترتیب تقابل معنی اسم مصدری و معنی اسمیِ «افطار» را نشان میدهند: (10) شامگاه... را که وقت افطار بود، با صدای تیر اعلام میکردند (انوری، 1381: 496). (11) سفرة افطارها... به این کیفیت بود (انوری، 1381: 496). با توجه به نوع معنایی غالبِ گزینششده از دو همکرد «کردن» و «دادن»، تقابل معنایی عنصر پیشفعلی «افطار» در جملات (12) و (13) آشکار است: (12) اذان مغرب را گفتهاند، بفرمایید سر سفره و افطار کنید (انوری، 1381: 496). (13) در افطار دادن... برای خود عمل، ثواب بسیار نقل شده است (انوری، 1381: 496). 4-2-1. عناصر پیشفعلی غیرمحمولی دال برعناصرذات یا ملموس در4-1 عناصر پیشفعلی اسمی غیرمحمولی دال بر عناصر ذات یا ملموس در ترکیب با فعل واژگانی «دادن» را در سه زیرطبقة کوچکتر اسامی دال بر شیء مصنوع، اسامی دال بر شیء طبیعی و اسامی چندگانه قرار دادیم: (الف) عناصر دال بر نوع مصنوع برخی نمونههای این گروه عبارتاند از: «انعام»، «بهره»، «جایزه»، «جریمه»، «خراج»، «صله»، «شیرینی»، «لعاب». عناصر پیشفعلی بهکاررفته در این طبقه، طیف گستردهای از اسامی را در بر میگیرند. در تحلیل منصوری (1387) گروهی از این عناصر شامل «بهره»، «باج»، «خراج»، «مالیات»، «وام» و «رشوه»، با ویژگی معنایی «دارایی»[44] قرار گرفتهاند؛ اما در پژوهش حاضر، تمام عناصر فیزیکی ملموس با ویژگیهای معنایی مصنوع و انتقالپذیر در طبقة مذکور گنجانده شدهاند. فعل «دادن» در این قسم از ترکیبات، به دلیل حفظ معنی قاموسی اولیه (انتقال یا سپردن و واگذارکردن چیزی به کسی یا جایی) نوع معنایی «شیء» را موضوع خود انتخاب میکند. برخی از عناصر پیشفعلی مندرج در این طبقه نظیر «علامت»، «درجه»، «تاوان»، «بهره»، «جایزه»، «کفاره» و «جریمه» با بسط معنایی بر معادل غیرفیزیکی و انتزاعی این اسامی نیز دلالت میکنند. در این ترکیبات، اعمال گشتار زایشی همترکیبی به پدیدآمدن تفسیر معناییای منجر میشود که پیامد ترکیب معنی همکرد «دادن» با نقش صوری رمزگذاریشده در ساختار کیفی عناصر پیشفعلی در این طبقه است. در ادامه، افعال مرکب متشکّل از عناصر پیشفعلی غیرمحمولی مندرج در جدول (1) در ترکیب با فعل واژگانی «دادن» بررسی و تحلیل شدهاند؛ اما پیش از آن در بازنماییِ (1) اطلاعات واژگانی ـ معنایی فعل «دادن» در قالب سه ساختار موضوعی، رویدادی و کیفی ارائه شدهاند:
شکل 1) ساختار واژگانی ـ معنایی اطلاعات واژگانی ـ معنایی فعل واژگانی «دادن» فعل «دادن» در زبان فارسی در کاربرد سنگین خود، فعلی گذرا با معنایی نزدیک به فعل انگلیسی (give) است. ساختار موضوعی فعل «دادن» به شکل زیر است: DADAN: NP1 NP2 ( NP3) فاعل این فعل بیشتر عنصری کنشگر (NP1) است و مفعول آن (NP2) شیء یا موجودیتی است که از عنصر کنشگر به جانب شخص یا شیئی دیگر (NP3) انتقال مییابد. تظاهر نحویِ NP3 در سطح جمله با یک مفعول غیرمستقیم و در قالب گروه حرف اضافهای است. فعل «دادن» در بیشتر کاربردهای سادهاش بیانکنندۀ یک فعل دومفعولی است که در آن شیء یا موجودیتی سبب میشود تا شیئی دیگر دریافتکنندة شیء یا موجودیت انتقالپذیر باشد (فامیلی، 2006: 105). همچنین بازنمایی ساختار رویدادی فعل «دادن» در نمودار (1) حاکی از پویا[45]بودنِ رویداد بیانشده به وسیلة این فعل و آغازگربودن عامل انجامدهندة آن است. نقش عاملی در این بازنمایی بیانکنندۀ آن است که عامل یا کنشگر (x) انتقالدهندة عنصر (y) به جانب عنصر پذیرندة (z) است. بازنماییِ (2) ساختار واژگانی - معنایی اسم «اَنعام» و بازنمایی (3) نحوة ترکیب این اسم را عنصر پیشفعلی با فعل واژگانی «دادن» نشان میدهد:
شکل 2) ساختار واژگانی ـ معنایی اسم ذات یا غیرمحمولی «اَنعام»
شکل 3) ساختار واژگانی ـ معناییترکیب اسم غیرمحمولی یا ذات «انعام» و فعل غیرسبک «دادن» چنانکه مشاهده میشود در افعال مرکبی نظیر «اَنعام دادن» عنصر کنشپذیر بهعنوان موضوع درونی فعل در اثر کثرت استعمال یا باهمایی با فعل «دادن» و به دنبال انفصال از تمامی نشانههای صرفی و نحوی خود به فعل منضم میشود. در نتیجة این آمیزش، از تعداد موضوعهای فعل کاسته میشود و بنابراین ساختار موضوعی فعلِ مرکبِ بهدستآمده متفاوت با ساختار موضوعی «دادن» در کاربرد سنگین آن است. به دنبال منضمشدن موضوع درونی فعل به آن، دو موضوع دیگر در جمله باقی میمانند که ساختار موضوعی فعل را بهطور کامل اشباع میکنند. چنانکه اشاره شد بازنمایی ساختار رویدادی فعل «دادن» در شکل (3) حاکی از پویابودنِ رویداد بیانشده با این فعل و نقش آغازگر عنصر عامل آن است که با توجه به این ویژگیهای نمودی از دیگر افعال دربردارندة مفهوم انتقال نظیر فعل «گرفتن» یا «یافتن» متمایز میشود. به دنبال این ترکیب، نمود و ساختار رویدادی فعل مرکب، فرایندی پویا تعیین میشود. ب) عناصر دال بر نوع طبیعی برخی نمونههای این گروه عبارتاند از: «آب»، «آب روغن»، «بو»، «روغن»، «ریشه»، «شکوفه»، «شیر»، «غنچه»، «گل». پیشفعلهای دال بر عناصر طبیعی با توجه به ویژگیهای معنایی ـ واژگانی رمزگذاریشده در ساختار کیفیشان و به دنبال اعمال گشتار زایشی همترکیبی، سبب شکلگیری معانی مختلفی برای فعل مذکور میشوند؛ برای مثال در افعال مرکبی نظیر «آفتاب دادن»، «باددادن»، «دود دادن»، «هوا دادن»، «آهار دادن» یا «بخار دادن»، فعل «دادن» به دنبال اعمال گشتار زایشی همترکیبی بر معنی «در معرض ... قرار دادن» دلالت دارد. این در حالی است که در افعال مرکبی نظیر «گل دادن»، «شکوفه دادن»، «میوه دادن»، «غنچه دادن»، «محصول دادن»،«برگ دادن» و «جوانه دادن»، فعل «دادن» دلالت بر «به دست دادن» یا «ارائه» دارد. همچنین در افعال مرکبی نظیر «نم دادن»، این فعل در معنی «نشت یا تراوشکردن رطوبت» یا «به بیرون دادن چیزی» به کار رفته است. در این ترکیبات حفظ مؤلفة معنایی انتقال یا جابهجایی عنصر پیشفعلی (بهسوی شیء، مکان یا مخاطب فرضی مدنظر) در این فعل از یکسو و ویژگیهای معنایی ـ واژگانی رمزگذاریشده در ساختار کیفی (نقش صوری یا عاملی) عناصر پیشفعلی دال بر نوع طبیعی از سوی دیگر، سبب ترکیب عناصر مذکور با فعل «دادن» و بسطهای معنایی بعدی در این فعل به دنبال اعمال گشتار هم ترکیبی شده است. درخور ذکر است فعل «دادن» در ترکیب با عناصر غیرمحمولی دال بر نوع طبیعی مشتمل بر اعضاء بدن نظیر «دست»، «لب»، «سر»، «گوش»، «پا»، «شکم»، «سینه»، «دل» دیده میشود. در برخی از ترکیبات مذکور نظیر «گوش دادن»، «پا دادن» و «دل دادن»، کاربرد مجازی عناصر پیشفعلی به شکلگیری افعالی با معانی اصطلاحی یا استعاری منجر شدهاند. پ) عناصر دال بر نوع چندگانه برخی نمونههای این گروه عبارتاند از: «افطار»، «امانت»، «تنزیل»، «بهره»، «خسارت»، «طرح»، «فاصله»، «درس»، «اجاره»، «کرایه». عناصر پیشفعلی مندرج در این طبقه نیز از مصادیق چندمعنایی منطقی و نشاندهندة نوعی تناوب معنایی هستند. در زیربخش (4-2) این تناوب معنایی در عنصر واژگانی «افطار» و نحوة متفاوت گزینش نوعهای معنایی رمزگذاریشده در ساختار واژگانی آن را در ترکیب با همکردهای «کردن» و «دادن» نشان داده شده است. به همین سیاق، اسم «طرح» نیز در دو معنی اسم مصدری «مطرحکردن، ارائهدادن و بیاننمودن» و معانی اسمی «تصویر مقدماتی»، «برنامهای که دربردارندة عوامل، اجزا، روشها و مراحل گوناگون انجام کاری است» و غیره به کار رفته است. جملات (14) و (15) در زیر نیز بهترتیب تقابل معنی اسم مصدری و اسمیِ «طرح» را نشان میدهند: (14) طرح این مسئله موجب بروز اختلاف میشود (انوری، 1381: 4871). (15) طرح پیشنهادی من در مجلس... با آن سرعت گذشت (انوری، 1381: 4871). با توجه به نوع معنایی غالبِ گزینششده از دو همکرد «کردن» و «دادن»، تقابل معنایی عنصر پیشفعلی «طرح» در جملات (16) و (17) آشکار است: (16) نویسنده... برای تنبیه مسئولین امور، از این گونه مطالب طرح میکند (انوری، 1381: 4873). (17) اگر بتوانی طرحی بدهی که قابل اجرا باشد، آنها استقبال میکنند (انوری، 1381: 4872).
4-2-2. عناصر دال بر انتزاعیات: برخی نمونههای این گروه عبارتاند از: «ثواب»، «جزا»، «پیغام»، «پیشنهاد»، «اجر»، «پند»، «حال»، «سود»، «ضرر»، «فرصت». عناصر پیشفعلی مندرج در این طبقه نظیر «ثواب»، «ضرر» و «پند» بر مفاهیمی انتزاعی و غیرفیزیکی دلالت میکنند و در طبقات معنایی بسیار متنوعی قرار میگیرند. در این دسته از ترکیبات، فعل واژگانی «دادن» با حفظ مؤلفة معنایی اولیه، دال بر هرگونه انتقالی است و محدودیت گزینشی چندانی بر موضوع کنشروی خود اعمال نمیکند؛ بنابراین هر شیء یا موجودیّت انتقالپذیر (فیزیکی یا انتزاعی) میتواند در این جایگاه ظاهر شود. با اعمال گشتار زایشی همترکیبی، این همکرد در همنشینی با عناصر پیشفعلی مندرج در این طبقه، بر معانی «بخشیدن»، «ارائهدادن»، «در اختیار قرار دادن»، «عرضهکردن» یا «بیانکردن» دلالت میکند. 4-3. باهمایی عناصر پیشفعلی با عنصر فعلی نیمهسبک «دادن» نغزگوی کهن و داوری (1391) معتقدند: «بیشتر افعال مندرج در مجموعة همکردهای زبان فارسی در کارکرد اصلی و معنی قاموسی خود همواره با متممهای عینی همراه میشوند؛ اما پس از بسط استعاری یعنی بهکارگیری واحدهای عینی برای بازنمایی مفاهیم انتزاعی، افعالی نظیر «دادن»، «خوردن» و «کشیدن» که در معنی اصلی خود با متمم عینی میآیند در جایگاه همکرد با اسامی انتزاعی همراه میشوند و مفهوم کلی فعل را از حوزههای عینی شخص و شیء به حوزة کیفیت انتقال میدهند». عنصر فعلی «دادن» نیز به دلیل همنشینی و مجاورت با عناصر پیشفعلی انتزاعی از معنی اصلی خود («انتقال شیئی معمولاً ملموس و عینی (کنشپذیر) از عنصر عامل یا کنشگر بهسوی عنصر هدف با تأکید بر عنصر کنشگر») فاصله میگیرد و بهتدریج به فعلی نیمهسبک تبدیل میشود. نغزگوی کهن و داوری (1391) نیز مینویسند: فعل اصلی «دادن» در معنی اصلی خود بر انتقال مالکیت چیزی از شخصی به شخصی دیگر با تکیه بر کنشگر دلالت میکند؛ مانند : «من این کتاب را به برادرم دادم»؛ اما در ساخت فعل مرکب این فعل با کسب معنایی کلیتر ناظر بر هرگونه انتقالی (ازجمله پدیدههای انتزاعی) از شخصی به شخص دیگر بدون لحاظکردن مالکیت است؛ مانند «سلامدادن»، اهمیتدادن». بر این اساس، عنصر فعلی «دادن»، نوعی فرایند «معنیزدایی» است که با فاصلهگیری تدریجی از معنی اولیه، در ترکیب و همنشینی با عناصر پیشفعلی محمولی ظاهر میشود؛ با این حال، میزان رنگباختگیِ معنایی این فعل در کنار پیشفعلهای محمولی متفاوت است؛ بهطوریکه همکرد نیمهسبک «دادن» در باهمایی با برخی عناصر پیشفعل محمولی به دلیل حفظ بقایایی از معنی اولیه (مفهوم انتقال در معنی کلی آن) هنوز قادر به تحمیل نوع شیء بر آنها است. این عناصر پیشفعلی در دو طبقة اسامی محمولی دال بر کنشهای گفتاری و اسامی محمولی دال بر اشکال خاص، حالتها یا وضعیتها قرار دارند که در ادامه، مثالهایی از این مجموعه ذکر و تحلیل شدهاند: 4-3-1. عناصر پیشفعلی محمولی دال بر کنشهای گفتاری برخی نمونههای این گروه عبارتاند از: «اطلاع»، «اندرز»، «بشارت»، «بله»، «پاسخ»، «تذکر»، «تسلیت»، «حکم»، «خبر»، «دشنام». «دعا»، «سوتی»، «گاف». در مجموعة ترکیبات ساختهشده با عناصر پیشفعلی محمولی مندرج در این طبقه، همکرد نیمهسبک «دادن» به دلیل حفظ مؤلفة معنایی انتقال (در اینجا پدیدههای انتزاعی دال بر کنشهای گفتاری) بدون لحاظ مالکیت، از پتانسیل تحمیل نوع شیء به عناصر پیشفعلی محمولی برخوردار است. اطلاعات بازنماییشده در ساختار کیفی عناصر مندرج در این طبقه، دلالت بر مجموعهای از پیامها یا کنشهای گفتاری دارد که توسط عنصر عامل یا کنشگر با هدفگیری مستقیم به جانب مخاطب منتقل میشود. به عبارت دیگر، در ترکیبات مذکور، عناصر پیشفعلی به شکل اشیائی انتقالپذیر و جابهجایی توسط عامل یا کنشگر (در اینجا بیانکنندة کنش گفتاری خاص) به جانب عنصر کنشپذیر (در اینجا مخاطب) تصورشدنی هستند و بر این اساس، انگیزة باهمایی این عناصر با عنصر فعلی نیمهسبک «دادن» آشکار میشود. به دنبال اعمال گشتار همترکیبی، با توجه به ویژگیهای معنایی عناصر پیشفعلی، فعل «دادن» دچار بسط معنایی میشود و برای دلالت بر معانیای شامل «بیانکردن»، «رساندن پیام»، «آشکار و روشنکردن مطلبی دشوار»، «اطلاعدادن» و غیره به کار میرود. دربارۀ درج افعال مرکبی نظیر «تعهددادن»، «ضمانتدادن» و «التزامدادن» در این طبقه باید گفت عنصر محمولی «تعهد» به معنی «بر عهده گرفتن امری یا انجام کاری و داشتن مسئولیت دربارة آن» (انوری، 1381: 1797) و عنصر محمولی «ضمانت» نیز به معنی «در مقابل شخصی امری را بر عهده گرفتن و ضامنشدن» (انوری، 1381: 4829) است. همچنین یکی از معانی «التزام» متعهدشدن است. هر سه عنصر اشارهشده با هر دو همکرد «کردن» و «دادن» باهمایی دارند. ترکیب این عناصر با همکرد «کردن» به معنی انجامدادن به دلیل محمولیبودن و دلالت آنها بر انجام کاری خاص است. براساس اطلاعات واژگانی - معنایی رمزگذاریشده در ساختار کیفی عناصر مذکور (شامل تعهد کنشگر نسبت به انجامدادن کاری در برابر کسی معمولاً با تصریح شفاهی یا مکتوب) انگیزة ترکیب این عناصر با همکرد «دادن» و تقابل معنایی دو همکرد «کردن» و «دادن» در ترکیب با این عناصر مشخص میشود. گفتنی است در ترکیبات «سوتیدادن» و «گافدادن» عنصر پیشفعلی «سوتی» بر معنی «اشتباه لفظی یا رفتاری» (انوری، 1381: 4297) و عنصر پیشفعلی «گاف» نیز در به معنی «کار یا سخنی که از روی بیفکری یا بی احتیاطی انجام یا گفته شده است» (انوری،1381: 6066) دلالت دارند و بنابراین در همین طبقه میگنجند. 4-3-2. اسامی دال بر حالتها، وضعیتها یا اشکال خاص (الف) اسامی دال بر حالتها، وضعیتها برخی نمونههای این گروه عبارتاند از: «پیوستگی»، «امتداد»، «انتظام»، «نظم»، «ترتیب»، «سامان»، «اهمیت»، «ایمنی»، «برتری»، «بیهوشی»، «پشتگرمی»، «تداول»، «رواج»، «تسلی». (ب) اسامی دال بر اشکال خاص برخی نمونههای این گروه عبارتاند از: «آج» (برجستگی)، «پایان»، «پف»، «پوش»، «چین»، «خم»، «فر»، «فرم»، «قاچ»، «کیس»، «شلال»، «قر»، «قیقاج». در این ترکیبات، همکرد «دادن» به دلیل حفظ مؤلفة معنایی اولیة خود بیانکنندۀ انتقال یا بخشیدن حالت، وضعیت یا شکلی خاص بر عنصر کنشپذیر است و بنابراین، قابلیت تحمیل نوع شیء بر عناصر محمولی فوق را دارد. این عناصر را میتوان نوعی ویژگی و وضعیت انتقالپذیر یا تحمیل بر عنصر کنشپذیر تصور کرد؛ بهطوریکه عنصر کنشپذیر به دنبال تحقق فرایند اشارهشده (با انتقال شکل یا حالت و وضعیت بیان شده) گویی ویژگی یا خصوصیت جدیدی را «دریافت» میکند. امکان جانشینی فعل «دادن» با فعل «بخشیدن» بدون ایجاد تقابل معنایی و نیز امکان کاربرد این ترکیبات در ساختاری نظیر x، y رابهz داد یا بخشید ازجمله دلایلی است که برای حفظ مؤلفههای معنایی اولیة فعل «دادن» در ترکیب با عناصر پیشفعلی مذکور اقامه میشود. به دنبال اعمال گشتار همترکیبی، فعل «دادن» دچار بسط معنایی میشود و برای دلالت بر معانی مختلفی نظیر «کشیدن»، «مهمدانستن»، «مطمئنکردن» و «به شکل یا حالت x درآوردن» در ترکیب با عناصر پیشفعلی به کار میرود. بازنماییِ (4) ساختار واژگانی ـ معنایی عنصر پیشفعلی محمولی «پیوستگی» و بازنماییِ (5) نحوة ترکیب آن با عنصر فعلی «دادن» را نشان میدهد:
شکل 4) ساختار واژگانی ـ معنایی اسم محمولی (از نوع وضعیت) «پیوستگی»
شکل 5) ساختار واژگانی ـ معنایی اسم محمولی (از نوع وضعیت) «پیوستگی» و عنصر فعلی نیمهسبک «دادن»
بازنماییِ (5) نشان میدهد عنصر فعلی نیمهسبک «دادن» به دنبال ترکیب با عنصر محمولیِ «پیوستگی»، مشخصة فعلی V را به بازنمایی معنایی - واژگانی آن میافزاید. تنها موضوع محمول «پیوستگی» که موضوع رویداد دال بر حالت یا وضعیت است، با نقش معنایی کنشپذیر در جمله ظاهر میشود. همچنین ساختار رویدادی فعل «پیوستگیدادن» با هستهشدن فرایندِ پویای رمزگذاریشده در ساختار رویدادی فعل «دادن» به شکل رویدادی پویا، غایتمند و کرانمند (با کنشگر آغازگر) تعیین میشود. 4-4. باهمایی عناصر پیشفعلی با عنصر فعلیرنگباخته یا سبکشدة «دادن» بررسی ترکیبات ساختهشده با همکرد «دادن» تا اینجا نشان داد این فعل هرچند در ترکیبات انضمامی، نوع شیء یا موجودیتهای فیزیکی را برای ترکیب برمیگزیند، در کاربرد نیمهسبک و سبک خود همانند همکرد «کردن» در معنی «انجامدادن»، تمایل به ترکیب با عناصر پیشفعلی محمولی (دال بر کنش یا عملی خاص) را نشان میدهد. درخور ذکر است فعل رنگباختة «دادن» به دلیل مولفة معنایی کلی «دیگرمحوری» با (عدم) حفظ مفهوم «انتقال»، با عناصر پیشفعلی محمولی در تقابل با «کردن»، عنصری فعلساز گزینش میشود. عناصر محمولی ترکیبشده با فعل رنگباختة «دادن» در دو گروه زیر طبقهبندی شدهاند:
4-4-1. عناصرمحمولی دال بر کنشهای دیگرمحور با حفظ مفهوم انتقال (نتیجة حاصل از کنش به عنصر کنشپذیر) برخی نمونههای این گروه عبارتاند از: «تراش»، «خراش»، «ساب»، «جوش»، «کش»، «شکاف»، «کاهش»، «افزایش»، «گسترش»، «اتصال»، «اختصاص». اطلاعات معنایی - واژگانی رمزگذاریشده در ساختار رویدادی عناصر محمولی مذکور نشان میدهند این عناصر از دو زیررویداد فرایند و حالت نهایی آن تشکیل شدهاند. این دو زیررویداد براساس ترتیب زمانی مرتب شدهاند؛ بهگونهایکه زیررویداد اول مقدم بر دومی است. به دنبال اعمال اصل هستگی[46]، زیررویداد اول برجسته میشود و درنتیجه، خوانش غایتمند (و درنتیجه کرانمند) برای اسم محمولی شکل میگیرد. در صورت هستهشدن زیررویداد دوم که دال بر حالت و نتیجة حاصله است، خوانش دستاوردی برای اسم محمولی خلق خواهد شد (پاستیوسکی، 1995). در جملات (18) و (19) مندرج در فرهنگ بزرگ سخن (انوری، 1381: 1679) به دنبال اعمال اصل هستگی، بهترتیب برجستهشدن زیررویداد 1 (فرایند تراشیدن) و زیررویداد 2 (حالت و وضعیت حاصله از عمل تراشیدن) مشاهده میشوند:
(18) گوهری روزگار از تراش اکلیل مهر و ماه، کرورها خرده الماس در صحنة دکان بیکران و بساط پرشکوه کیهان پراکنده بود.
(19) تراشهای این کاسة بلور بسیار زیبا و استادانه است. شکل (6) ساختار واژگانی ـ معنایی فعل سبکشدة «دادن»، شکل (7) ساختار واژگانی ـ معنایی عنصر پیشفعلی «تراش» و شکل (8) نحوة ترکیب آن با فعل سبکشدة «دادن» را نشان میدهد:
شکل 6) ساختار واژگانی ـ معنایی فعل سبکشدة «دادن»
شکل 7) ساختار واژگانی ـ معنایی عنصر پیشفعلی «تراش»
شکل 8) ساختار واژگانی ـ معنایی ترکیب اسم محمولی «تراش» با عنصر فعلی سبکشدة «دادن» بازنماییِ (8) نشان میدهد همکرد «دادن» به دنبال ترکیب با «تراش» مشخصة فعلی V را به ساختار معنایی ـ واژگانی آن میافزاید. ساختار موضوعی فعل مرکب (با دو موضوع کنشگر و کنشپذیر) و موضوع پیشفرض ابزار، تابع ساختار موضوعی عنصر پیشفعلی محمولی «تراش» است. همچنین با توجه به مرکببودن ساختار رویدادی عنصر پیشفعلی و تشکیلشدن آن از دو زیررویدادِ فرایند و نتیجه، به دنبال ترکیب «تراش» با فعل سبکشدة «دادن» بهعنوان فرایندی پویا، زیررویداد اول بهعنوان هسته برجسته میشود؛ بنابراین، ساختار رویدادی فعل «تراشدادن» به شکل رویدادی غایتمند و کرانمند (با کنشگر آغازگر) تعیین میشود. شایان ذکر است فعل «تراشدادن» یا «تراشیدن» در (انوری، 1381: 1680) به شکل «کمکردن ضخامت چیزی یا ایجاد پستی و بلندی بر روی سطحی با کشیدن یا کوبیدن ابزار برنده بر سطح آن» تعریف شده است. بر این اساس، به نظر میرسد زیررویداد نتیجه یا حالت رمزگذاریشده در ساختار واژگانی - معنایی این عنصر پیشفعلی، انگیزة عمدة ترکیب آن با فعل سبک «دادن» باشد؛ با این توضیح که به دنبال اعمال کنش و فرایند بیانشده بهوسیلة این عنصر محمولی، تصور انتقال نتیجه، حالت و وضعیت حاصله به عناصر کنشپذیر امکانپذیر است. گفتنی است عنصر پیشفعلی محمولی «تراش» و اسامی مشابه با آن به دلیل ویژگیهای واژگانی - معناییشان شامل بازنمایی سه موضوع کنشگر و کنشپذیر و ابزار در ساختار موضوعی و وجود دو زیررویداد دال بر فعالیت یا فرایند و نتیجه و وضعیت حاصله در ساختاررویدادیشان، از امکان باهمایی با فعل «خوردن» یا «یافتن» و شرکت در تناوب سببی/آغازی نیز برخوردارند. در فعل مرکب «تراشخوردن»، «خوردن» به مفهوم پذیراشدن وضعیت و حالتی خاص (برشخوردگی) از عنصر متأثر (کنشپذیر) دلالت میکند؛ درحالیکه در فعل مرکب «تراشدادن» مفهوم تحمیل وضعیت و حالتی خاص (تراشخوردگی) از عنصر کنشگر بر عنصر متأثر (کنشپذیر) برجسته شده است. جالب توجه است با وجود دلالت اسامی پیشفعلی محمولی فوقالذکر بر نوعی عمل یا کنش، هیچیک از آنها در ترکیب با همکرد «کردن» شرکت نکردهاند؛ بنابراین، این سؤال مطرح میشود که چرا با وجود در دسترسبودن فعل «کردن» به معنی «انجامدادن» و گرایش غالب آن به ترکیب با اسامی پیشفعلی رویدادی، این گروه از عناصر پیشفعلی با همکرد سبکشدة «دادن» ترکیب شدهاند. بررسی دادهها نشان میدهد همکرد «کردن» در معنی کلی «انجامدادن» در ترکیب با اسامی محمولی مختلف، بدون ایجاد محدودیتی خاص برای دیگرمحوربودن یا نبودن کنشهای انجامشده به کار میرود. بر این اساس، همکرد «کردن» در ترکیب با هر دو گروه از عناصر پیشفعلی محمولی دیگرمحور نظیر «آزار»، «آشتی»، «اطمینان»، «ارجاع»، «آشنایی»، «اجاره» و «حواله» و عناصر پیشفعلی محمولی غیر دیگرمحور مانند «احتیاط»، «احتکار»، «احداث»، «حماقت»، «امتناع» مشاهده میشود؛ بنابراین، سخنگوی زبان با قصد برجستهسازی انجام کلی عمل یا کنش مدنظر، همکرد «کردن» را در ترکیب با عناصر پیشفعلی مختلف به کار میبرد. پیش از این اشاره شد عناصر پیشفعلی مندرج در زیربخش (4-4-1) از دو زیررویداد فرایند و نتیجه تشکیل شدهاند. به نظر میرسد سخنگوی زبان در برخی از بافتهای کاربردی و با توجه به اطلاعات رمزگذاریشده در ساختارهای مختلف عناصر پیشفعلی مذکور، برای القای مفهوم «انتقال وضعیت یا نتیجة حاصل از انجام یا اِعمال کنشی خاص بر روی عنصر کنشپذیر» به جای همکرد «کردن» در معنی کلی «انجامدادن» از همکرد «دادن» استفاده میکند. 4-4-2. عناصر محمولی دال بر کنشهای دیگرمحور بدون حفظ مفهوم انتقال برخی نمونههای این گروه عبارتاند از: «اجاره»، «کرایه»، «رهن»، «ارجاع»، «آشتی»، «حواله»، «اطمینان». افعالی نظیر «اجارهدادن/کردن»، «رهندادن/کردن»، «ارجاعدادن/کردن»، «آشتیدادن/کردن» با یکدیگر در تقابل معنایی قرار دارند. در ترکیبات ساختهشده با عناصر پیشفعلی مندرج در این طبقه نیز با توسل به اطلاعات واژگانی -معنایی رمزگذاریشده در ساختارهای موضوعی، رویدادی و کیفیِ عناصر پیشفعلی و تنها بنمایة معنایی باقیمانده در فعل رنگباختة «دادن» یعنی «دیگرمحوری» (بدون حفظ مؤلفة معنایی «انتقال»)، میتوان علت باهمایی عناصر پیشفعلی مذکور را با فعل سبکشدة «دادن» توجیه کرد. بررسی اطلاعات در ساختارهای مختلف عناصر پیشفعلی مندرج در این زیربخش نشان میدهد تصور کنش یا فرایندهای اشارهشدۀ عناصر پیشفعلی، بدون در نظر گرفتن شخصی که کنش مزبور نسبت به یا در رابطه با او تحقق میپذیرد، امکانپذیر نیست؛ برای مثال سه عنصر «اجاره»، «رهن» و «کرایه» بر نوعی معامله یا تعامل میان دو شخص گیرنده و دهنده بر سر انتقال ملک یا شیئی خاص دلالت دارند. در جملههای (20) تا (22) عنصر محمولی «اجاره» برای دلالت بر سه معنی زیر به کار رفته است:
(20) با درآمد کمی که داشتم اجارة آن خانه برایم ممکن نبود (انوری، 1381: 247).
(21) با اجارة این مغازه وضع مالیام خوب میشود (انوری، 1381:247).
(22) لولئین خانهها... روزی سه تومان تا پنج قران اجاره میآوردند (انوری، 1381:247). چنانکه میدانیم در زبان فارسی، تصریح و تمایز ابعاد معنایی مختلف این عنصر واژگانی در نبود دیگر اطلاعات بافتی، تنها با همکرد انتخابی و با تکیه بر بنمایههای معنایی باقیمانده در آن امکانپذیر است؛ بنابراین برخلاف آراء گروهی از پژوهشگران (منصوری، 1392؛ نعمتی، 1389) در مواجهه با دادههایی از این قبیل، جانشینی دو همکرد «دادن» و «کردن» تنها با توسل به سبک و تهی از معنی دانستن همکرد «دادن» توجیه نمیشود. درخور ذکر است در مجموعة عناصر پیشفعلیِ ترکیبشده با همکرد «دادن»، انگیزة باهمایی اسمهایی نظیر «پاس»، «کشیک»، «قراول» یا «پُست» با همکرد «دادن» که به نظر میرسد کنشهایی دیگرمحور نیستند، چندان روشن نیست. به نظر میرسد در این نوع ترکیبات، فعل «دادن» به قدری از معنی اولیه و اصلی خود فاصله گرفته است که در رویداد بیانشده بهوسیلة ترکیبات ساختهشده با آن، وجود هیچ مفعول یا مخاطبی که عمل بیانشده با عنصر پیشفعلی بر روی آن یا در رابطه با آن انجام شود، متصور نیست؛ بنابراین این همکرد در نقش عنصری فعلساز به کار رفته است. دادههایی از این قبیل، لزوم پژوهش بیشتر را در این حوزة پژوهشی نشان میدهد.
این پژوهش با هدف بررسی باهمایی عناصر پیشفعلی اسمی و همکرد «دادن» در افعال مرکب متشکّل از عناصر مذکور بر مبنای نظریة واژگان زایشی (پاستیوسکی، 1995) انجام شده است. در این پژوهش تلاش شده است چگونگی تأثیر ویژگیهای معنایی عناصر تشکیلدهندة فعل مرکب (افعال مرکب ساختهشده با همکرد «دادن») بر روند باهمایی عناصر مذکور نشان داده شود. درمجموع، نتایج این تحلیل نشاندهندۀ نقش تأثیرگذار اطلاعات رمزگذاریشده در سطوح چندگانة بازنماییهای واژگانی - معنایی عناصر پیشفعلی و همکرد در باهمایی عناصر تشکیلدهندة فعل مرکب و محدودیتهای حاکم بر آن است. با بهرهگیری از اطلاعات بازنماییشده در ساختارهای واژگانی - معنایی عناصر زبانی بهویژه ساختار کیفی که دربردارندة اطلاعات محدود، اما لازم برای شرح روابط معنایی واژگانی و محدودیتهای باهمایی است، امکان تبیین باهمایی عناصر زبانی (دو عنصر تشکیلدهندة فعل مرکب در پژوهش حاضر) براساس مفاهیم این نظریه فراهم میشود. درنتیجة اعمال گشتارهای زایشیِ معنایی همترکیبی و تحمیل نوع بر ترکیبات ممکن از عناصر پیشفعلی و همکردها، تفسیر ترکیبی واژهها و تعبیر معنایی مطلوب محقق میشود و با اعمال محدودیتهای ترکیبی (با توجه به اطلاعات رمزگذاریشده در ساختار کیفی عناصر ترکیبشونده) از پدیدآمدن ترکیبات بدساخت جلوگیری میشود. [1] J. Pustejovsky [2] J.Grimshaw [3] A.Mester [4] R.Folli [5] H.Harley [6] K. Megerdoomian [7] P. Samvelian [8] action [9] process [10] benefactive [11] affected [12] lexicalization [13] predicative small clause [14] nominal complement [15] B. Levin & M. Rappaport Hovav [16] internal causation [17] external causation [18] argument structure [19] event structure [20] qualia structure [21] lexical Inheritance Structure [22] true arguments [23] default arguments [24] shadow arguments [25] true adjuncts [26] subtyping [27] state [28] process [29] transition [30] constitutive role [31] formal role [32] telic role [33] agentive role [35] lexicon [36] general world (commonsense) knowledge [37] type coertion [38] type error [39] selective binding [40] co-composition [41] natural types [42] functional types [43] complex types (dot object) [44] possession [45] dynamic [46] headedness principle | |||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||
انوری، حسن (1381). فرهنگ بزرگ سخن. تهران: سخن. برزگر، حسن (1393). ساختار موضوعی افعال مرکب مشتق از صفت در زبان فارسی. پایاننامة کارشناسی ارشد. دانشگاه تهران. خانلری، پرویز ناتل (1365). تاریخ زبان فارسی.جلد دوم. تهران: نشر نو. دبیرمقدم، محمد (1384). پژوهشهای زبانشناختی فارسی. چاپ اول. تهران: مرکز نشر دانشگاهی. طباطبائی، علاءالدین (1384). فعل مرکب در زبان فارسی. نامة فرهنگستان، ش26، 26-34. عبدالکریمی، سپیده (1390). بررسی محدودیتهای واژی ـ معنایی حاکم بر اشتقاق فعل مرکب از بسیط متناظر و فعل بسیط از مرکب متناظر در فارسی معاصر معیار: رویکردی شناختی. پایاننامة دکتری. دانشگاه تربیت مدرس. منصوری، نیلوفر (1387). بازنمایی معنایی افعال مرکب در وردنت فارسی. پایاننامة کارشناسی ارشد. دانشگاه تهران. منصوری، مهرزاد (1392). فعل سبک در افعال مرکب فارسی. فصلنامه مطالعات زبان و گویشهای غرب ایران، سال 1، ش1، 79-106. نعمتی، فاطمه (1389). بازنمایی معنیشناختی واژگانی افعال مرکب در زبانهای طبیعی و ارائة راهکارهایی برای صورتبندی و اعمال آنها در نظامهای پردازش زبان طبیعی. پایاننامة دکتری. دانشگاه تهران. نغزگوی کهن، مهرداد و داوری، شادی (1391). همکردشدگی. دستور، ش 8، 227-244. Family, N. (2006). Explorations of Semantic Space: The Case of Light Verb Constructions in Persian. PhD Dissertation, Ecole des Hautes Etude en Sciences Sociales, Paris, France.
Folli, R.; Harley, H. & Karimi, S. (2005). Determinants of event Type in Persian complex predicates. Lingua, 115,1365–1401.
Grimshaw, J. & Mester, A. (1988). Light verbs and theta-marking. LinguisticInquiry, 19, 205-232 .
Haji-Abdolhosseini, M. (2000). Event types in the generative lexicon: implications for Persian compound verbs. In Proceedings of NLS 2000.Vol.19.Toronto Working Papers in Linguistics.
Karimi, S. (1997). Persian complex verbs: idiomatic or compositional. Lexicology, 3(2), 273-318.
Karimi-Doostan, G. H. (1997). Light Verb Constructions in Persian. PhD Dissertation. University of Essex. England.
Levin, B. & Hovav, M. R. (1995). Unaccusatives: At the Syntax-Lexical Semantics Interface. Cambridge, MA: MIT Press.
Megerdoomian, K. (2001). Event structure and complex predicates in Persian. Canadian Journal of Linguistics, 46 (1/2), 97-125.
Pustejovsky, J. (1991). The generative lexicon. Computational Linguistics, 17(4), 409-441.
Pustejovsky, J. (1995). The Generative Lexicon. Cambridge: MIT Press.
Pustejovsky, J. (2001). Type construction and the logic of concepts. In P. Bouillon & F. Busa (Eds.).The Syntax of word meaning, 91-123. Cambridge: Cambridge University Press.
Pustejovsky, J. (2002). Syntagmatic processes. Handbook of Lexicology and Lexicography. de Gruyter,1-9.
Pustejovsky, J. (2007). Type theory and lexical decomposition. In P. Bouillon and C. Lee, editors,. Trends in Generative Lexicon Theory. Kluwer Publishers.
Pustejovsky, J. & Ježek, E. (2008). Semantic coercion in language: Beyond distributional analysis. Italian Journal of Linguistics, 20:1, 181-214.
Samvelian, P. & Faghiri, P. (2013). Re-thinking compositionality in Persian complex predicates. In Proceedings of Berkeley Linguistics Society 39th Annual Meeting, February 16-17, 2013, Berkeley. (Submitted version).
Tabaian, H. (1979). Persian compound verbs. Lingual 47, 189-208. | |||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,204 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 459 |