تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,650 |
تعداد مقالات | 13,402 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,203,930 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,074,516 |
ﺗﺄملی بر نقش سپهسالاران در تضعیف و سقوط حکومت سامانیان | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 7، دوره 10، شماره 4 - شماره پیاپی 40، دی 1397، صفحه 99-113 اصل مقاله (260.07 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2018.111814.1464 | ||
نویسنده | ||
جعفر نوری* | ||
گروه آموزشی ایرانشناسی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه میبد، میبد، ایران | ||
چکیده | ||
منصب سپهسالار عالیترین مقام نظامی حکومت سامانیان و درواقع، فرمانده لشکریان سامانی بود. در دورﮤ نخست حکومت سامانیان که دوران اقتدار امیران سامانی بود، یعنی از زمان امیر اسماعیل تا زمان امیر نصر (279تا331ق/893تا942م)، سپهسالاران در تحولات نقش کمرنگی داشتند؛ اما از دوران امیر نوح تا سقوط حکومت سامانی که دوران ضعف و انحطاط سامانیان محسوب میشود، بهعلت ازدیاد قدرت و نفوذ سپهسالاران، در تحولات و مناسبات قدرت حکومت سامانیان آنها به مهمترین رکن تبدیل شدند. درواقع در این دوره، سپهسالاران علاوهبر حوزه اختیارات خود، یعنی مدیریت و فرماندهی ارتش سامانی، در اموری همچون منازعات و چالشهای جانشینی و نیز عزل و نصب وزیران دخالت میکردند. پیامد این دخالتها نابسامانی و آشفتگی امور و درنهایت، تضعیف حکومت سامانی بود. علاوه بر آن سپهسالاران با استمداد از آلبویه، در روند موضعگیری علیه امیران و وزیران سامانی، زمینه دخالت آلبویه را در امور داخلی سامانیان فراهم کردند و ضربههای نهایی را بر پیکره حکومت سامانی وارد کردند. باید در نظر گرفت که در تداوم روند رو به افول قدرت سامانیان، از اواسط عمر این سلسله تا پایان آن، سپهسالاران بیشترین سهم را داشتهاند؛ بنابراین در این پژوهش نقش و ﺗﺄثیر سپهسالاران در افول تدریجی و سرانجام سقوط حکومت سامانی ارزیابی میشود و به روش توصیفیتحلیلی صحت این گزاره سنجیده میشود. | ||
کلیدواژهها | ||
سپهسالاران؛ سقوط سامانیان؛ امیران سامانی؛ وزیران؛ آلبویه | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه حکومت سامانیان در ایران، فارغ از نقش موفقی که در احیای فرهنگ ایرانی داشت، از زوایای دیگری نیز اهمیتهای درخور ﺗﺄملی داشت؛ برای مثال، یکی دیگر از ابعاد اهمیت حکومت سامانی در تاریخ ایران را میبایست در جایگاه آنان در حکم بخشی از مهمترین مدافعان مرزهای شرق ایران در ابتدای قدرتگیری و البته در نقش جهادگران ادوار بعدی جستوجو کرد. نقشی که جایگاه سامانیان را بهمثابه یک نیروی نظامی همواره درگیر با سرزمینهای کافر برجسته میکند. ماهیت نظامی حکومت سامانیان، در قیاس با حکومت بعدی یعنی غزنویان، به هیچ وجه آن گستردگی و اعمال نفوذ چشمگیر را نداشت؛ همچنین سامانیان هیچگاه مانند درگیریهایی که سلاطین غزنوی در مرزهای شرقی و بهخصوص در هندوستان به انجام رساندند، سنت جهادی از خود برجای نگذاشتند. با وجود این، ارتش و دستگاه نظامی این حکومت نیز در آنچه به درگیریهای ابتدایی با مناطق ترکستان و نیز با آلبویه و صفاریان و علویان طبرستان مربوط میشد، ارتش ضعیف و ناتوانی محسوب نمیشد. بهزودی و پس از ﺗﺄسیس رسمی حکومت سامانیان در زمان امیر اسماعیل سامانی (295تا334ق/908تا945م)، روﺣﻴﮥ نظامیگری آنان تاحدودی کمرنگتر شد و با تمرکز بیشتر بر احیای وجوه ایرانگرایی، جای خود را به رویکردی فرهنگی داد. درگیریهای ارتش سامانی در مرزهای شرقی و تداوم سنت بردهگیری این امیران در تمامی این دورهها به قوت ادامه پیدا کرد؛ اما دستکم تا دورﮤ دوم حکومت این خاندان، یعنی پس از دورﮤ منصوربننوح (350تا365ق/961تا976م)، نمیتوان سامانیان را دولتی نظامی و مبتنیبر لشکرکشیهای بزرگ در بیرون از مرزهای ایران یا حتی علیه رقبای داخلی در غرب و جنوب خراسان دانست. با شروع دورﮤ دوم این حکومت داستان دیگری آغاز شد که بر اساس آن، نظامیان و در رﺃس آنها سپهسالار به جایگاهی بسیار پراهمیتتر و پرنفوذتر و ﺗﺄثیرگذارتر دست یافت. گذشته از علتهای تحول در ارتقای جایگاه سپهسالار، آنچه نمایان بود از همین دورﮤ میانی حکومت سامانیان، سپهسالاران به شکلهای گوناگون دستاندرکار تضعیف و افول قدرت این دولت شدند. در این پژوهش تلاش شده است نفوذ عمیق سپهسالاران در سازوکار سیاست و قدرت حکومت سامانیان بررسی شود و به این پرشس پاسخ داده شود که سپهسالاران چگونه تضعیف حکومت سامانی و درنهایت، سقوط این سلسله را باعث شدند. فرضیۀ اساسی این پژوهش که در راستای اثبات یا رد آن گام برداشته میشود این است که تسلط تدریجی ترکان در ارتش سامانی، در نیمه دوم آن حکومت، جایگاه سپهسالار را در حکم فرمانده ارتش سامانی تقویت کرد؛ بنابراین سپهسالاران در پرتو رویارویی با امیران سامانی و وزیران آنها، زمینههای آشفتگی و ضعف را در حکومت سامانی پدید آوردند و از راه همکاری با آلبویه، رقیب سامانیان، ضربههای نهایی را بر پیکرﮤ حکومت سامانی وارد کردند و سبب سقوط حکومت سامانی شدند.
پیشینه پژوهش دربارﮤ سپهسالاران عصر سامانی و نقش آنها در تحولات، بهصورت تکنگاری، بررسیهای پراکندهای صورت گرفته است؛ ازجمله باید به مقاﻟﮥ فروزانی «سی سال سپهسالار؛ علل استمرار سیساله قدرت سپهسالار ناصرالدوله ابوالحسن سیمجور» (1385) و مقاﻟﮥ روستا «امرای محلی چغانی» (1388) اشاره کرد که تنها اقدامات یک یا دو تن از سپهسالاران عصر سامانی را بررسی کردهاند. علاوهبر تکنگاریها، محسن مرسلپور نیز در مقاﻟﮥ «بررسی سپاه و سپهسالار در دوره سامانیان» (1396) سپاه سامانی و عناصر تشکیلدهندۀ آن و درنهایت چگونگی غلبه تدریجی ترکان در سپاه سامانی را واکاوی کرده است. با وجود این، در باب نقش سپهسالاران در سقوط حکومت سامانی، تاکنون پژوهش مستقل و روشمندی صورت نگرفته است. درواقع، این پژوهش بر آن است با نگاه کلان و با بررسی اقدامات تمام سپهسالاران عصر سامانی، نقش آنها را در سقوط حکومت سامانی تشریح کند. علاوهبر مقالههای ذکرشده، کتابهایی که درباره حکومت سامانی بهصورت کلی پژوهش کردهاند در لابهلای حوادث عصر سامانی، به سپهسالاران و نقشآفرینی آنها در تحولات اشاره کردهاند.
روش پژوهش این پژوهش از نوع پژوهشهای تاریخی است که با روش و رویکرد توصیفیتحلیلی سامان یافته و برای گردآوری اطلاعات از شیوه کتابخانهای و اسنادی استفاده شده است.
ساختار ارتش سامانی و فرایند قدرتگیری تدریجی سپهسالاران برای تبیین منصب سپهسالاری و ارزش و اهمیت جایگاه آن در دولت سامانیان، نخست باید ساختار کلیتر ارتش سامانی را بررسی کرد. این اشارﮤ کوتاه به ساختار ارتش سامانیان در این پژوهش از آن رو اهمیت دارد که هم وجوهی از تنوع و تکثر را در این نهاد پراهمیت نمایان میکند و هم چگونگی تسلط تدریجی ترکان را در ارتش سامانی نشان میدهد. تسلطی که درنهایت به قدرتمندشدن سپهسالاران انجامید؛ همچنین نحوﮤ اعمال قدرت سپهسالار، در جایگاه عالیترین مقام نظامی را بر این نهاد مهم آشکار میکند. درواقع، این ﺗﺄمل نشان میدهد این ساختار نظامی که بر جذب نیروهای متعدد از نژادهای متکثر مبتنی بود و نیز به جذب وسیع بردگان ترک متکی بود، چگونه در درون خود مهمترین عوامل تضعیف ساختار سیاسی سامانیان را بازتولید کرد. درنهایت، درون همین نظم مستقر در نهاد ارتش عناصری تربیت یافتند که بیشازپیش وﺟﻬﮥ نظامیگری و طغیان و شورش را در حکومت سامانیان تقویت کردند و بر دوش این دولت منسجم، هزینههای فراوانی تحمیل کردند. ساختار ارتش سامانی بهصورت کلی با نام دیوان جیش سازماندهی میشد. باسورث معتقد است در این ساختار نظامی، سلطان خود کار بازدید و سان سپاه را انجام میداد. لشکر از برابر سلطان میگذشت و او با سر مهمیز، آنان را شمارش میکرد (باسورث، 1372: 122). «در رأس این دیوان عارض قرار داشته است و ﺗﺄدیه مواجب سپاه و نظارت و مرتب و منظمبودن وضع آن جزو وظایف عارض بوده است. معمولاً نام سربازان را در جریده عرض ضبط میکردند که نسخهای از آن نزد عارض و دیگری در دیوان رسالت بود. برای غلامان جریده جداگانهای وجود داشت. نمونه بیواسطه این جریده عرض احتمالاً دفتر ثبت ویژه دولت سامانی بود که جریده السوداء نام داشت و در آن اسامی انساب و وضعیت جسمانی و القاب سربازان ثبت میگردید» (باسورث، 1372: 122).. هسته اصلی ارتش سامانیان از چهار گروه تشکیل شده بود: غازیان یا مطوعه نخستین گروهی بودند که در تشکیل ارتش سامانی نقش مؤثری داشتند. آنها افرادی بودند که بهصورت داوطلبانه گروههاى نظامى تشکیل میدادند و در مرزهاى اسلامى با کفار جنگ مىکردند و چون این عمل آنها جهاد در راه خدا محسوب مىشد، نام غازیان نیز به آنان اطلاق شده است (ترکمنی آذر، 1385: 11). باتوجه به اینکه ماورالنهر در سرحد جهان اسلام و در مرز با کفار واقع شده بود، غازیان از مناطق مختلف جهان اسلام به این منطقه میآمدند و با تجمع در این منطقه، بر جریانها و تحولات منطقه ﺗﺄثیرگذار بودند. درواقع سامانیان نخست خود در جایگاه فرمانده غازیان، به عرصه سیاسی و نظامی ماورالنهر ورود کردند و در ابتدای حکومت، هسته اصلی سپاه آنها بر غازیان متکی بود. نرشخی اشاره میکند در نخستین رویاروییهای امیر اسماعیل و امیر نصر سامانی، بخشی از سپاهیان امیر نصر را غازیان سمرقندی تشکیل داده بودند (نرشخی، 1351: 112و116). در ابتدای حکومت سامانی، غازیان نخستین و مهمترین عنصر تشکیلدهندﮤ سپاه سامانی بودند؛ اما با اسلامپذیری تدریجی ترکها، غازیان کارکرد اصلی خود را در نقش جهادگردان با کفار از دست دادند و عدهای کمی از آنها به لشکریان سامانی پیوستند و عدهای دیگر به سایر سرحدات اسلامی در مرزهای روم شرقی روانه شدند (مرسلپور، 1396: 31و32). دهقانان دومین گروه تشکیلدهندﮤ ارتش سامانیان بودند. خاندان سامانی خود از دهقانان منطقه ماورالنهر بودند و سایر دهقانان منطقه از آنها حمایت میکردند. در دورﮤ نخست این حکومت، یعنی از زمان امیر اسماعیل تا امیر نصر، دهقانان بههمراه غازیان هسته اصلی سپاه سامانی را تشکیل میدادند. این دو گروه در نبردهای ابتدایی سامانیان با رقیبان نقش مهمی ایفا میکردند. اما در نیمه دوم حکومت سامانیان، یعنی از دوران امیر نصر به بعد، دهقانان ﻣﺘﺄثر از حضور ترکان، از ساختار سپاه سامانی حذف شدند. حذف دهقانان از ساختار ارتش و قدرت حکومت سامانی علتهای متعددی داشت؛ از جمله آنکه سامانیان برای تمرکزگرایی تلاش نافرجامی کردند که بهعلت موقعیت طبیعی و اقلیمی منطقه ماورالنهر و گسستگی جغرافیایی مناطق مختلف ماورالنهر از هم، این تمرکزگرایی به نتیجه دلخواه منتهی نشد؛ علاوه بر آن، سامانیان خود از دهقانزادگان بودند و قدرتگیری دهقانان ممکن بود در قدرت برای آنان هستههای رقیب ایجاد کند. بنابراین حاکمان سامانی بهعلت بیاعتمادی به دهقانان و در راستای کاهش اقتدار آنها، به غلامان ترک میدان دادند و بهتدریج، به حذف دهقانان از ارتش سامانی اقدام کردند (فروزانی، 1381: 63؛ بارتولد، 1359: 1/459). دیلمیان از دیگر گروههای تشکیلدهنده ارتش سامانی بودند. در جریان نبرد سامانیان با علویان طبرستان در خراسان و شکست علویان بود که بسیاری از دیلمیان به سپاه سامانی پیوستند (ابناثیر، 1351: 11/168). ماکان کاکی، اسفاربنشیرویه، مرداویج و حتی خود سرداران بویهی ازجمله دیلمیانی بودند که در سپاه سامانی حضور داشتند. با وجود این در دوره دوم حکومت سامانی، دیلمیان به یکباره از ساختار ارتش سامانی حذف شدند و منابع نامی از آنها به میان نمیآورند (مرسلپور، 1396: 33و34). ترکان چهارمین گروه تشکیلدهندﮤ ارتش سامانی بودند. امیران سامانی از همان ابتدا و از دوران امیر اسماعیل سامانی بهصورت مکرر به قلمرو ترکان حمله میکردند و تعداد بسیاری از ترکان را به بردگی و اسیری میگرفتند. بیشتر این اسیران ترک وارد سپاه سامانی شدند و در حکم نیروی جنگی به خدمت گرفته شدند. مهارت نظامی بینظیر این اسیران ترک و علاﻗﮥ امیران سامانی برای ایجاد ارتشی دائمی و حرفهای باعث شد غلامان ترک بهمرور رکن اصلی ارتش سامانی شوند (فروزانی، 1381: 63؛ sunder, 1972: 142). همان گونه که ذکر شد بهدنبال حذف سه گروه نخستین از ساختار ارتش سامانی، غلامان ترک به تنها عنصر تشکیلدهنده سپاه سامانی تبدیل شدند. علت حذف هریک از این سه گروه به این شرح بود: غازیان بهعلت مسلمانشدن ترکها، دهقانان بهعلت بیاعتمادی حاکمان سامانی به آنها و درنهایت دیلمیان بهعلت کوچِشان به حکومتهای دیلمی همچون آلبویه و آلزیار. با ورود ترکها به ارتش سامانی، برخی از این جنگآوران ترک بهعلت لیاقت و شجاعتی که در نبردها از خود نشان دادند، بهتدریج موفق شدند سلسلهمراتب ترقی را طی کنند و به مقام فرماندهی سپاه یا سپهسالاری ارتقا یابند؛ به گونهای که بیشتر سپهسالاران سامانیان، بهخصوص در اواخر این حکومت، از ترکان بودند.. .باید گفت بهعلت ترکیب گاه نامتجانس ارتش در دوره نخست حکومت سامانیان که از غازیان، دهقانان، دیلمیان و تاحدوی ترکان متشکل بود. متحدکردن ارتش زیر نظر یک فرمانده یا همان سپهسالار بسیار مشکل بود؛ زیرا ترکیب نامتجانس ارتش در درون خود، همواره رگههایی از اعتراض و انتقاد را نمایان میکند و همزیستی و انسجام کلی این نهاد پراهمیت را به چالش میکشید. به این ترتیب در دورﮤ نخست حکومت سامانیان، سپهسالاران و فرماندهان ارتش بهعلت تسلطنداشتن کافی بر سپاهیان زیر فرمان خود، چندان قدرتمند نبودند؛ اما در نیمه دوم حکومت سامانی، ارتش نامتجانس جای خود را به ارتشی یکدست و متشکل از غلامان ترک داد و این امکان را برای سپهسالار فراهم کرد تا به دور از مناقشات قومی و گروهی در میان سپاهیان خود، آنها را برای اهداف خود بسیج کند که این امر بر قدرت سپهسالار میافزود. افزایش قدرت و نفوذ بیشازحد، سپهسالاران را بر آن داشت تا بر سایر حوزههای قدرت، یعنی دربار و دیوانسالاری، نیز اعمال نفوذ کنند و در راستای اهداف خود، امیران و وزیران سامانی را همراه و همگام کنند. این دخالت سپهسالاران و دستاندازی آنها به سایر حوزههای قدرت، سرانجام به رقابت و منازعه نهاد ارتش با دیگر نهادهای قدرت انجامید و برای حکومت سامانی، جز آشفتگی امور و نابسامانی پیامدی نداشت. در اینجا تلاش میشود اقدامات و دخالتهای سپهسالاران از سه ضلع شورش علیه امیران سامانی، منازعه با وزیران و همکاری با آلبویه که سببساز نابسامانی در حکومت سامانی و سرانجام سقوط این سلسله شدند، تبیین و تحلیل شود.
.سپاهسالاران و امیران: ﺗﺄثیر جنگ قدرت بر افول تدریجی سامانیان. آنچه از نحوﮤ ﺗﺄثیرگذاری سپاهسالاران در مناسبات قدرت، بهویژه در دورﮤ دوم حکومت سامانی، مدنظر است مجموعه تلاشها و تکاپوها و فعالیتهای معطوف به قدرتی است که این مقام نظامی مقتدر انجام میداد و ﻧﺘﻴﺠﮥآن در درازمدت، به تضعیف ساختار اقتدار سیاسی امرای سامانی منتج میشد. بر این اساس، تلاش برای برکناری امیران با همدستی دیگر دیوانسالاران و مقامهای مذهبی و تلاش برای روی کار آوردن امیرانی نزدیک به خود و اقداماتی از این دست را باید در این زمره ذکر کرد. این روندی است که آغاز آن، هرچند بهصورتی کمرنگتر، از دوره امیرنصر هویدا شد. حکومت امیر نصر دورﮤ اوج قدرت سامانیان بود. تا پیش از اتمام این دوره و آغاز دورﮤ تدریجی ضعف این دولت، از تلاش سپهسالاران سامانی برای ﺗﺄثیرگذاری بر مناسبات درونی قدرت زمزمههای کمرنگی شنیده میشد. این تحول تدریجی زمانی رخ داد که نفوذ مذهب اسماعیلیه در میان بزرگان دربار بخارا و ازجمله امیر نصر شایع شد. در گزارشی که خواجه نظامالملک نقل کرده است ﺗﺄثیر احمد نخشبی، در مقام داعی اسماعیلیان، بر بسیاری از شخصیتهای علمیسیاسی دربار سامانی به وجه عمیقی نمایان است. بنابر روایت خواجه، وظیفه احمد نخشبی این بود که «از جیحون بگذرد و به بخارا و سمرقند رود و آن مردمان را در این مذهب درآورد و میکوشد تا اعیان حضرت امیر خراسان نصربناحمد را در این مذهب آورد تا کار او قوی گردد» (نظامالملک طوسی، 1363: 266). این تحول شگفتانگیز واکنش روحانیان و عالمان مذهبی بخارا و دیگر شهرهای سامانی را برانگیخت و آنان را تحریک کرد تا بهمنظور کنترل این فضای پرتنش، از سپاهسالار ارتش یاری جویند و بهقول خواجه نظامالملک: «عالمان و قاضیان شهر و نواحی گرد آمدند و جمله پیش سپهسالاران لشکر شدند و گفتند دریابید که مسلمانی از ماوراءالنهر رفت» (نظامالملک طوسی، 1363: 268). پس از آن مقرر شد یکی از سپاهسالاران ترک را برای جانشینی امیر نصر برگزینند و امیر سامانی را خلع کنند (ابناثیر، 1351: 10/119). این اقدام شبهکودتا بهسرعت کشف شد و سرکوب شد و پس از امیر نصر، قدرت به فرزندش نوح رسید؛ اما ظرفیتی بسیار خطرناک و البته مهم از توانایی لشکریان ترک بهمنظور دخلوتصرف در نهادهای قدرت سامانیان را آشکار کرد که به فاصله اندکی پس از این رویداد، به مهمترین چالش در مسیر تداوم اقتدار این دولت مبدل شد. درواقع پس از درگذشت امیر نصر سامانی، در تاریخ تحولات این دولت دوره پراهمیتی آغاز شد که در آن، مقام سپهسالار بهتدریج جایگاه خود را بهمثابه قدرتمندترین عنصر در درون نظام دیوانسالاری سامانیان مستحکم میکرد؛ برای نمونه، نوحبننصر کمی پس از استقرار بر تخت حکومت با مشکلات مالی روبهرو شد و به افزایش میزان مالیاتها تا دو برابر اقدام کرد. با این همه وزیر او، الحاکم، موفق نشد توقعهای مالی سپاهیان را برآورده کند و جان بر سر این کار گذاشت (گردیزی، 1363: 341). ذکر نمونههایی از قدرتگیری سپاهسالاران در دورﮤ دوم حکومت سامانی بهروشنی نشان میدهد که روند ﺗﺄثیرگذاری مخرب سپاهسالاران بر مناسبات قدرت چگونه افزایش یافت. این امر بهشکلی بود که در برخی دورهها، کنترل وضعیت موجود در عمل از دست امیر سامانی بیرون میرفت و سپاهسالار در رﺃس نیروهای نظامی، به قدرتمندترین عنصر دولت تبدیل میشد. ابوالحسن سیمجوری یکی از نخستین امرای نظامی بود که در مقام سپاهسالاری سامانیان، برای نخستینبار موفق شد سنت اقتدار این مقام را به روندی عادی و بدیهی مبدل کند و الگویی از شورش، تمرد و کنشهای گریز از مرکز را برای امرای نظامی آینده به میراث گذارد. نحوﮤ تقابل او با مهمترین ارکان دولت، یعنی امیر و وزیر سامانیان، در ابتدای دورﮤ دوم حکومت سامانیان این سپهسالار مقتدر را در کانون توجهها قرار داد؛ به گونهای که از همین دوره، مواﺟﻬﮥ او با این مقامهای درباری، چرخش وضعیت قدرت در درون نظام سیاسی سامانی را به نفع این مقام ارشد نظامی نمایان میکرد (گردیزی، 1363: 263؛ عتبی ، 1334: 59تا61). درواقع درگیری ابوالحسن سیمجوری با ابوالحسین عتبی، وزیر مقتدر سامانی، به جایی رسید که پس از اینکه برکناری ابوالحسن سیمجور از مقام سپهسالاری خراسان اعلام شد او در جواب وزیر اینگونه قاطعانه جواب داده بود که «مـا را ضـرورتی نـیست تحمل سفاهت عتبیکردن و مرا خود مطاوعت آلسامان چه حاجت؟» (عوفی، 1362: 986). ابوالحسن تا مرز درگیری با نیروهای دولت مرکزی نیز پیش رفت؛ اما بنابر علتهایی این تقابل رخ نداد ( عتبی ، 1334: 61و62). آنچه از این رویداد، بهمثاﺑﮥ تهدیدی بالقوه رخ نمود، ظرفیتی شگفتانگیز از غرور و قدرت مقام سپهسالار در خراسان بود که هر لحظه ممکن بود علیه اقتدار و انسجام دولت مرکزی در این منطقه اعمال شود. اقدامات ابوالحسن سیمجور در فضای منطقهای و در میان مهمترین رقبای دولت سامانی در غرب، یعنی آلبویه، نیز بازتابی شگفتانگیز یافت. براساس آنچه عوفی گزارش میدهد صاحببـنعـباد که در آن زمان وزارت فخرالدوله بویهی را برعهده داشت، پس از اطلاع از برکناری ابوالحسن سیمجور از سپهسالاری خراسان گفته بود: «در خراسان زلزلهای شدید شد که هرگز ننشیند» (عوفی، 1362: 9). ابوالحسن سیمجوری پس از بیست سال از مقام سپهسالاری برکنار شد و ابوالعباس تاش جانشین او شد (گردیزی، 1363: 363). به فاﺻﻠﮥ اندکی پس از این تحولات، فرد دیگری از خاندان سیمجوری الگوی پدر را به کار بست و به دورهای بسیار پرتنش در تاریخ تحولات سامانیان دامن زد. با وجود این، برکناری او از مقام سپاهسالاری در این ابتدای دوره دوم حکومت سامانی حاوی پیام بسیار مهم دیگری نیز بود و آن اینکه هنوز تا این زمان بهصورت کامل، قدرت نظامیان و در رﺃس آنها سپاهسالار موفق نشده بود تسلط دیوانسالاران و بهطور اخص وزیر را به چالش کشد. در مواجهه با این مقام مقتدر دیوانی، این سپاهسالار بود که برکنار میشد و شخص دیگری جانشین او میشد. این البته الگویی نبود که تکرارشدنی باشد؛ زیرا بهتدریج و در این مواجهه، قدرت بیش از اندازﮤ سپاهسالار از مقام وزیر و امیر نیز پیش افتاد. ابوعلی چغانی سپاهسالار دیگری بود که در این دوره به مجموعهای از اعتراضها، تقابلها، جنگوگریزها و شورشها علیه دولت مرکزی دست زد. باتوجه به اقتدار فزایندهای که به دست آورده بود، کنترل او برای دولت مرکزی به امری غیرممکن تبدیل شد و بر دوش امیران تضعیفشدﮤ سامانی هزینههای فراوانی تحمیل کرد. در اثر همین تحرکات بود که برای نخستینبار، سرانجام مقام سپهسالار امیر سامانی را برکنار کرد و امیر دیگری جانشین او شد. براساس آنچه منابع گزارش کردهاند، اختلافهای درونی میان نظامیان، جایگاه ابوعلی چغانی را سست کرد و از جانب دیگر، ابراهیم سیمجور در مقام جانشین او در میان نظامیان درجه پایینتر محبوبیتی کسب کرده بود (گردیزی، 1363: 340). معلوم بود که آن سپهسالار قدرتمند بهآسانی برکناری خویش را نمیپذیرد. امیر نوح سامانی در حالی ابوعلی چغانی، سپهسالار و حاکم خراسان، را از مقام خویش برکنار کرد که او بهتازگی ری را به نام امیر نوح از تصرف رکنالدوله بویهی خارج کرده بود. پس از آنکه همدان و بعضی دیگر از شهرهای غربی ایران (ولایت جبال) به دست برادر ابوعلی تسخیر شد، ابوعلی علیه امیر نوح عصیان کرد (اقبال، 1385: 232). او در حالی که در همدان اقامت داشت برای برکناری امیر نوح از مقام امارت از ابراهیمبناحمد سامانی، عموی امیر نوح، دعوت کرد که در موصل اقامت داشت و همراه او راهی خراسان شد (ابناثیر، 1351: 11/177). پس از ورود ابوعلی چغانی به نیشابور، سپهسالار جدید یعنی ایراهیمبنسیمجور و سردار منصوربنقراتگین به مرو و نزد امیر نوح رفتند (گردیزی، 1363: 341). ابوعلی از نیشابور به سوی مرو حرکت کرد و در یک فرسنگی آن شهر در ده سنگ اردو زد؛ اما امیر نوح که قدرت مقابله با او را نداشت به سوی بخارا عقبنشینی کرد و ابوعلی به مرو وارد شد. ابوعلی در تعقیب امیر نوح به سوی بخارا رفت و امیر نوح به طرف سمرقند فرار کرد (گردیزی، 1363: 342). به دستور ابوعلی چغانی، در بخارا ابراهیمبناحمد به امارت برگزیده شد. از آنجا که در بخارا توطئههایی برای دستگیری ابوعلی و وابستگانش در جریان بود، ابوعلی تصمیم گرفت بخارا را به آتش کشد؛ اما با مخالفت و فشار اطرافیان منصرف شد و به چغانیان بازگشت. امیر نوح (امیر حمید) پس از استقرار مجدد بر تخت حکومت، منصوربنقراتگین را به سپهسالاری انتخاب کرد و برای حمله به ابوعلی چغانی سپاهی فراهم آورد (kamoliddin, 2011: 270). ابوعلی پیشدستی کرد و از چغانیان به بلخ وارد شد و از آنجا به سوی بخارا لشکر کشید. در نبردی که در خرتنگ، روستایی در نزدیکی سمرقند، روی داد سپاه سامانی پیروز شد و ابوعلی به چغانیان بازگشت (گردیزی، 1363: 345). تمرد و عصیان ابوعلی چغانی در نوع خود شگفتانگیز بود. او برای نخستینبار موفق شده بود بر سر تقسیم قدرت، دربار مرکزی سامانی را پای میز مذاکره بنشاند و این از تحولی عظیم در مناسبات قدرت، در درون ساختار سیاسی سامانیان خبر میداد. گردیزی گزارش میدهد این مذاکرات در حالی صورت میگرفت که ابوعلی چغانی موفق شده بود تعدادی از امیران محلی را علیه دولت مرکزی با خود همراه کند (گردیزی، 1363: 346). معنای این کار درواقع نمایاندن قدرت برتر خود به امیر سامانی بود. امری که سرانجام دولت را به پذیرش گفتوگو با سپاهسالار مجبور میکرد. ﻧﺘﻴﺠﮥ گفتوگو تاحدودی مشخص بود: باقیماندن ابوعلی در مقام سپاهسالاری؛ پذیرش قدرت او از جانب دولت مرکزی؛ تقسیم قدرتی ناگزیر میان دو نهاد دیوانسالاری ارتش. امری که در این برهه زمانی، ﻛﻔﮥ قدرت نظامیان را آشکارا سنگینی بخشیده بود (kamoliddin. 2011: 199). یکی دیگر از دورههای حساس تقابل میان مقام سپهسالار و امیران سامانی را دو تن از برجستهترین امرای نظامی و سپهسالاران این دوره، یعنی ابوعلی سیمجور و فائق خاصه، رقم زدند. اهمیت تحرکات این دو در دورﮤ امیر نوح از چند منظر اهمیت داشت: نخست اینکه تداوم برخورد نهاد نظامی و در رﺃس آن سپهسالار با مرکز قدرت سامانیان با تحرکات این دو وارد مرحله جدیدی شد؛ دوم اینکه برای نخستینبار در تاریخ سامانیان، فرماندهان نظامی و سپهسالاران بهمنظور تغییر وضع موجود در درون ساختار سیاسی سامانیان، به تحریک و تشویق نیروهای خارجی اقدام میکردند و همزمان نیز گرایش امیران سامانی را به جانب دیگر نیروهای ترک، یعنی خاندان سبکتکین، سرعت بخشیده بود؛ پس برای نخستینبار بود که این رویکردهای معطوف به کمکگرفتن از نیروهای خارجی رخ میداد. در طولانیمدت، ﻧﺘﻴﺠﮥ چنین سیاستهایی تضعیف قدرت سامانیان و تقابل جدیتر نیروهای خارجی در شهرهای زیر سلطه سامانیان بود؛ یعنی جایی که درنهایت مملکت آنها میان نخستین امیران غزنوی و امرای ایلکخانی تقسیم شد. بنابراین ﺗﺄثیر تکاپوهای ابوعلی سیمجوری و فائق خاصه بر تحولات این دوره بسیار عمیق و شگفتانگیز بود. آغاز برخورد جدیتر میان امیر نوح با این دو شخصیت متنفذ هنگامی بود که امیر نوح اداﻣﮥ امارت آلسیمجور را در خراسان موجب از دست رفتن آن ولایت پنداشت. او با آنکه پس از ابوالحسن ناچار پسرش ابوعلی سیمجور را در امارت خراسان تثبیت کرد، پنهانی فائق خاصه را از هرات به دفع او تحریک کرد. ابوعلی بر فائق چیره شد و امیر بخارا ناچار شد امارت خراسان را با لقب عمادالدوله و عنوان سپهسالار ابوعلی تفویض کند (عتبی، 1334: 80-78؛ فروزانی، 1381: 71و73)؛ اما ابوعلی که در این ماجرا از سوءظن امیر بخارا در حق خویش مطمئن شد از آن پس در برابر دربار بخارا شیوه تمرد پیش گرفت. ابوعلی با آنکه نام نوح را از خطبه نینداخت به خود عنوان امیرالامرا الموید من السماء داد (زرینکوب، 1377: 214). به قول گردیزی: «هر استخفافی که بتوانست به امیر نوح بکرد» (گردیزی، 1363: 39). تضعیف بیشترِ امیر سامانی و در مقابل قدرتگیری ابوعلی سیمجوری به اندازهای بود که حتی تلاش او برای تقسیم مملکت سامانی میان خود و امیر ایلکخانی بعدها در منابع بازتاب پیدا کرد (میرخواند، 1339: 245). از این رو مشخص میشود این ابوعلی بود که قراخانیان را به تهاجم به مملکت سامانیان فراخوانده بود. داستانهای نامطمئنی که دربارﮤ این دعوتها در منابع آمده است این گمان را برمیانگیزد بیشترِ مردمی که در قلمرو سامانی به سر میبردند از دیدن پیشروی قدرتی جدید ناخرسند نبودند. به هر حال، بغراخان دوباره فائق را به حکومت بلخ منصوب کرد و پایتخت را تَرک کرد. ابوعلی در نیشابور بود و نوح نامهای برای فرستاد و برای باز پس گرفتن تاجوتخت خود از او اسمتداد جست. ابوعلی در ابتدا از کمک به نوح امتناع ورزید؛ اما سپس در تصمیم خود تجدید نظر کرد. کمک او ضرورتی نیافت؛ زیرا بغراخان در بخارا بیمار شد و شهر را رها کرد و پس از ترک سمرقند و عزیمت به سمت شمال، در میانۀ راه درگذشت. در تابستان نوح به بخارا بازگشت و نمایندگان بغراخان را بهآسانی شکست داد (عتبی، 1334: 89-87؛ defremery, 1845: 59-60 ). نزدیکی فائق خاصه و ابوعلی سیمجوری به هم، به تمایل امیر نوح سامانی به جانب سبکتکین و فرزند او محمود فزونی بخشید. درواقع، امیر سامانی گذشته از سبکتگین از خوارزمیان و دیگر شاهان دستنشانده، ازجمله امیر جوزجانان و غرجستان و امیر گرگانج، نیز استمداد جست (عتبی، 1334: 91-90؛ زرینکوب، 1377: 215). با درک چنین فضایی است که میتوان گفت پس از این دوره و با ورود این نیروهای ترک به مناسبات سیاسی سامانیان، نیروهای درگیر در ساختار قدرت متعددتر شدند و از امیر سامانی قدرت ایجاد تمرکزی منسجم را سلب کردند. این تحولی بود که با تکاپوهای مداوم سپهسالاران رخ داده بود. امیر نوح در جنگی که در رجب384/اوت994 در خراسان با ابوعلی و فائق کرد، با کمک نیروهای جدید همپیمان خود، دو سردار یاغی را به طور کامل شکست داد. ابوعلی و فائق به گرگان گریختند و در آنجا نیروهای تازهای به دور خود جمع کردند. نوح به سبکتگین و پسرش لقب بخشید و محمود را به جای ابوعلی به سپهسالاری و حکومت خراسان منصوب کرد (عتبی، 1334: 93-92؛ فرای، 1363: 222). این البته پایان تحرکها و فعالیتهای فائق و ابوعلی سیمجوری نبود. کما اینکه فائق دوباره به امیر ایلکخانی پناهنده شد و ابوعلی نیز پس از مدتها روابط پرفرازونشیب با دربار سامانی و در حالی که قدرت سبکتکین و فرزندش محمود هر روز فزونی مییافت، به آخرین روزهای حیات پرتنش خود نزدیک شد (فرای، 1363: 222). این زمانی بود که حضور ابوعلی سیمجوری در بخارا نگرانیهایی برای سبکتکین ایجاد کرده بود و بنابراین رسولانی به بخارا اعزام کرد و پیام داد تا «ابوعلی در بخارا باشد خراسان آرام نگیرد. او را به غزنین باید فرستاد تا فتنهها همه فرو خفتند» (بیهقی، 1350: 262). آخرین نمونه از نقش و ﺗﺄثیر سپهسالاران در تضعیف و سقوط دولت سامانیان را میبایست در آخرین ماههای حیات این سلسله جستوجو کرد؛ جاییکه دوباره تحرکهای سپهسالار بکتوزون دورﮤ نهایی از این روند رو به افول را رقم زد و اقدامات او در حکم آخرین کشمکشهای سیاسی در درون ساختار سیاسی سامانی قلمداد شد. بکتوزون هنگامی موفق شد مقام سپهسالاری را به دست آورد که امیر سامانی، ابوالحارث منصور دوم، خلا قدرت ناشی از مرگ سبکتکین را در خراسان احساس کرده بود. این تغییر در کنار قدرت فزایندﮤ فائق در بخارا و تحریکهای او با هدف ورود ابوالقاسم سیمجور، عضور جوانتر خاندان سیمجوری، بهمنظور دخالت در اوضاع کنونی، در آخرین روزهای حیات سامانیان دورﮤ پرتنش دیگری را رقم زد. میبایست ماجراجویی محمود غزنوی جوان را نیز به این نیروها افزود که اکنون و پس از مرگ پدر، درصدد بود در تحولات این دوره نقش ﺗﺄثیرگذارتری ایفا کند. درواقع، محمود میخواست حکومت تمام خراسان به او بازگردانده شود. فائق و بگتوزون که میترسیدند مبادا منصور دوم بهنفع محمود به آن دو خیانت ورزد، در صفر 389ق/999م، منصور را از پادشاهی خلع کردند و بر دیدگانش میل کشیدند و ابوالفوارس عبدالملک، برادر جوانتر او، را به امارت نشاندند (عتبی، 1334: 131؛ گردیزی، 1363: 377). به قول اشپولر: «این انقلاب درباری بخارا که طی آن منصور دوم در نتیجه توطئه اشراف به رهبری بکتوزون و فائق توقیف و نابینا شد و برادرش عبدالملک دوم جایگزن وی شد، به محمود غزنوی فرصت داد که دوباره به عملیات نظامی دست بزند» (اشپولر، 1373: 195). در ابتدا میان محمود و این عناصر متمرد صلح کوتاهمدت و شکنندهای اجرا شد؛ اما تقابل دو طرف امری ناگزیر بود. آنها از غلبه بر محمود عاجز شدند. جنگ از سر گرفته شد و محمود در حوالی مرو، بر متحدان شکست قاطعی وارد آورد. پیروزی که در پایان این جنگ نصیب محمود شد، تسلط بر خراسان را برای او به ارمغان آورد و به این ترتیب، محمود با فتح خراسان و تسلط بر بلخ و هرات موفق شد تمام قلمرو سامانیان در قسمت سفلای جیحون را در اختیار خود بگیرد. اینگونه، عمر دولت سامانیان در تمام خراسان و ماوراءالنهر به پایان رسید. ترکان مسلمان کاری را به انجام رساندند که ترکان کافر از عهدﮤ آن برنیامدند. قراخانیان دودمان سامانی و حکومت ایرانیان را برانداختند و از آن پس، آسیای میانه به دست ترکان افتاد (عتبی، 1334: 133-132؛ فرای، 1363: 222).
سپهسالاران و وزیران: غلبه تدریجی شمشیر بر قلم یکی دیگر از ﺗﺄثیرهای مهمی که قدرتگرفتن تدریجی نظامیان و در رﺃس آنها سپهسالار بر روند تضعیف تدریجی دولت سامانی برجا گذاشت، مواجهه و تقابلی بود که میان این مقام با وزیران رخ داد. این امر، بنابر ماهیت خشونتآمیز نظامیان و نیز تضعیف مقام امیر سامانی، بهمثاﺑﮥ مهمترین منبع و منشا حامی وزیر در این دولت، غلبه نهایی را بهسود نظامیان و سپهسالاران رقم زد. امری که در نوع خود ﺗﺄملبرانگیز و بسیار پراهمیت بود. این غلبه نشان میداد بر هم خوردن تناسب قدرت بهنفع نظامیان در نظام و ساختار سیاسی سامانیان، در درجه نخست اقتدار مقام وزارت را به چالش میکشد. تضعیف مقام وزیر، در مقام مهمترین شخصیت دیوانیسیاسی پس از امیر سامانی، تضعیف اقتدار کل حکومت را در سایر حوزههای مالی، دینیاعتقادی، فرهنگی و سیاسی به همراه میآورد. ﻧﺘﻴﺠﮥ چنین روندی این بود که در اثر تضعیف وزیر، دخلوتصرف نظامیان در اداره امور بازتر میشد و این امر، بنابر ماهیت اقتدارگرایانه و دور از تخصص نظامیان، به تضعیف بیشتر ساختار اقتدار سیاسی منجر میشد. در اینجا، در نمونههایی از این مواجههها و تقابلها ﺗﺄمل میشود تا نشان داده شود اقتدار سپهسالار و در مقابل، تضعیف وزیر چگونه بر اقتدار سامانیان هزینههای بسیار گزافی تحمیل میکرد. اقتداری که از همان دورههای نخستین، خود را مدیون و مرهون نبوغ و تسلط وزیران میدانست. در دورﮤ اوج قدرت سامانیان، یعنی زمانی که وزیران مقتدر در کنار امیران قدرتمند مهمترین عناصر ساختار سیاسی سامانیان را تشکیل میدادند، نخستین زمزمههای اختلاف میان دو نهاد وزارت و ارتش مشاهده میشد. در این دوره، ویژگی اصلی اختلافها این بود که اقتدار وزیر و نیز حفظ جایگاه متمرکز و باثبات امیر سامانی تکاپوهای معطوف به قدرت سپاهسالار را با موانع جدی مواجه میکرد. مهمترین تقابل این دوره را باید در اختلاف میان سپهسالار حمویهبنعلی و وزیر ابوعبدالله جیهانی دانست. پس از مرگ احمدبناسماعیل در کارها پریشانی افتاد و ابوعبداللهمحمدبناحمد جیهانی که مربی و وزیر این امیر هشت ساله بود به کمک حمویهبنعلی، سپهسالار، موفق شد نظم و امنیت را برقرار کند (زرینکوب، 1377: 2/193و194). جیهانی مردی بود که به قول بیهقی: «در آیین ملکداری و از آن جمله هرچه رسمهای نیکو بود در درگاه بخارا معمول کرد» (بیهقی، 1350: 617). حمویهبنعلی، سپهسالار، کسی بود که از همان ابتدا، در حفظ نظم و امنیت ملک مددکار و دستیار جیهانی و حافظ و حارس واقعی دولت نصر بود. اختلاف این دو مقام برتر حکومتی دامنهای به وسعت نمونههای بعدی نیافت؛ اما از ظرفیتهای بالقوﮤ اختلاف میان این دو مقام پرده برداشت. امری که البته با موفقیت وزیر همراه شد. چالش میان سپهسالار ابوعلی چغانی و وزیر ابوالفضلمحمدبناحمد نموﻧﮥ دیگری از این دست اختلافها بود. البته این نمونه با الگوی پیشین تفاوتهای آشکاری داشت؛ از جمله اینکه وجود امیری تضعیفشده و حضور پررنگتر عناصری مانند فقها و تلاش آنان بهمنظور دخالت در امور سیاسی، نیروهای درگیر در مناسبات قدرت را متنوعتر و متکثرتر میکرد و البته کنترل آنها را نیز سختتر میکرد. بهنظر میرسید وزارت ابوالفضلمحمد معروف به حاکم جلیل، وزیر نوحبننصر، بنابر پارهای روحیههای شخصی و نیز ناآگاهیهای مدیریتی، نخستین اختلافها را میان این کانونهای قدرت ایجاد کرده بود. بنابراین، همچنان که در منابع گزارشهایی در این باره درج شده است، وزارت او بر فقر خزانه و نارضایی لشکر و پریشانی عامه افزود و تلاش او در رفع این دشواریها بیحاصل ماند. ابوالفضل وزیر شصتمیلیون درهم به لشکریان داد و با این حال، هیچکس از او خشنود نشد. در اطراف مملکت نیز شورشهایی روی داد که برای دفع آنها پول و لشکر لازم بود؛ اما پول و لشکری وجود نداشت (گردیزی، 1363: 175). این تحولات راه را برای اعمال نفوذ عالیترین مقام نظامی، یعنی سپاهسالار، هموار کرد و این زمانی بود که امیر سامانی، به تحریک وزیر، ابوعلی چغانی را بهعلت آنچه تحریک سپاهیان به شورش خوانده بودند، از منصب سپاهسالاری عزل کرد (گردیزی، 1363: 177؛ kamoliddin, 2011: 225). باوجود تمامی این رخدادها، برای وزیر فقیه سامانی سرنوشت اندوهباری رقم زده شد و آن اینکه ناراضیان لشکر، گویا با موافقت پنهانی امیر نوح که خود از این وزارت به ستوه آمده بود، وزیر را دستگیر کردند و به قتل رساندند (جوزجانی، 1342: 2/209). آنچه بهتبع این رخداد ﺗﺄملبرانگیز به وقوع پیوست، تاحدودی درخور پیشبینی بود و آن اینکه اقتدار مقام سپهسالار فزونی گرفت و پس از این دوره و با چیرگی خشونتآمیزی که بر وزیر اعمال شد، این مقام موفق شد در مناسبات قدرت، نقش خود را بهصورت بسیار جدیتری ایفا کند. بنابراین، همین الگوی چیرگی نهایی سپهسالار بر وزیر، پس از این دوره و تا پایان عمر حکومت سامانیان بهکرار تداوم یافت. دورﮤ امارت عبدالملک و وزیرش ابوجعفر عتبی نیز از چنین مواجههای خالی نبود. گویا خالیشدن خزانه و به دنبال آن نارضایتی نظامیان، وقایعی بود که عزل عتبی را از مقام وزارت در پی آورده بود. ابومنصور عبدالرزاق پس از عتبی مقام وزارت یافت. کسی که به قول گردیزی: «مردی پاکیزه بود و ر رسمدان و نیکوعشرت که رسمهای نیکو نهاد و به مظالم نشست و حکم میان دشمنان خود کرد و انصاف رعایا از یکدیگر بستد» (گردیزی، 1363: 32؛ زرینکوب، 1377: 206). باید دورﮤ سپهسالاری عبدالرزاق را دورهای استثنایی در تاریخ سامانیان دانست. استثنایی از این منظر که دورﮤ زمامداری او با اتخاذ رویکردی فرهنگی همراه شد و همچنین، جدال میان وزیر و سپهسالار را به کمترین حد خود تقلیل داد. امری که بلافاصله پس از دورﮤ عبدالرزاق دوباره از سر گرفته شد. در میان مورخانی که بعدها تاریخ سامانیان را نگاشتند تنها ابناثیر است که بهدرستی، تلاش برای کنترل قدرت امرای نظامی را تلاشی شکستخورده میداند که «جز مزید اغتشاش و اضطراب در آن سامان حاصلی نداده بود» (ابناثیر، 1351: 13/51تا53). دورﮤ امارت نوحبننصر و وزارت ابوعلی بلعمی فصلی دیگر از تاریخ مواجهه وزیر و سپهسالار در ساختار قدرت سامانیان بود. این فصل تمایز به این علت بود که تاحدودی برای نخستینبار بود که نزدیکی وزیر و سپهسالار، یعنی بلعمی و البتکین، عزل و نصب نهایی امیران سامانی را رقم میزد. این البته اتحادی نبود که ثباتی در آن مشاهده شود (گردیزی، 1363: 354 ؛ جوزجانی، 1342: 211) و پس از مدتی، بار دیگر فشارها به مقام وزیر از جانب سپهسالار از سر گرفته شد. این بار البته یکی از سپهسالاران مقتدر در تاریخ سامانیان، یعنی ابوالحسن سیمجوری، بود که با وزیر به چالشی سهمگین خورده بود. وزیر جدید، ابوالحسنعبداللهبناحمد عتبی، از خاندان عتبی بود. این در حالی بود که ابوالحسن سیمجوری جدا از بخارا، ولایت خراسان داشت یا شاید این ادعا درست باشد که بر خراسان پادشاهی میکرد و وزیر جدید تنها موفق شد در ظاهر تملق سیمجوری گوید و در نهان، موقعیت وی را تباه کند. عتبی موفق شد حکم عزل سیمجوری را از امیر سامانی بگیرد؛ اما درنهایت این وزیر بود که مقهور قدرتنمایی ابوالحسن سیمجوری شد و او وزیر را کشت ( عتبی، 1334: 59؛ فرای، 1363: 136).
سپهسالاران و مواجهه سامانیان با آلبویه: دولت سامانی در سراشیبی سقوط در دورﮤ حضور حکومتهای محلی متقارن در شرق و مرکز ایران، قدرتهایی که مشروعیت خود را با شمشیر یا مشروعیت خلفای عباسی به دست آورده بودند تلاش کردند این حکومتهای متقارن را تضعیف کنند و این یکی از الگوهای مهمی بود که مکرر تکرار شد. نموﻧﮥ سامانیان و برخوردهای آنان با حکومتها و امرای محلی اطراف نیز تاحدودی تابع همین الگو بود. با این تفاوت که برخوردهای سامانیان با دیگر امارتنشینهای محلی به چالشی جدی در راه تداوم اقتدار آنها مبدل نمیشد و این آلبویه بودند که موفق شدند در مرزهای غربی سامانیان، بهتدریج پایهیهای قدرت این خاندان را بهویژه در خراسان، به چالش کشند. در این میان مهمترین نقش را سپاهسالارانی ایفا میکردند که به هر علتی، با دربار مرکزی سامانی به مشکل برمیخوردند. در چنین فضایی، دربار آلبویه بهمثاﺑﮥ پایگاهی برای تجدید قوای نظامی یا پناهندگی سیاسی در نظر گرفته میشد. این امر اختلافهای میان دو دولت را فزونی میبخشید؛ به گونهای که شدت این اختلافها ضرﺑﮥ نهایی را بر اقتدار سامانیان فرود آورد. نمونههایی از نحوﮤ ارتباط سپاهسالاران سامانی با امرای آلبویه و ذهنیت آنان به یاریطلبیدن از دشمن غربی نشان میدهد این امرا چگونه تضعیف تدریجی اقتدار سامانیان را رقم میزدند. در سال 349ق/960م، دربار بخارا بدون هیچ بهانهای ابومنصور را از مقام سپهسالاری کنار گذاشت. او پس از آنکه دوباره به مقام سابق خویش دست یافت، براساس تجربۀ گذشته، میدانست که دربار بخارا دیر یا زود او را برکنار خواهد کرد؛ از این رو پیشدستی کرد و ضد سامانیان علم طغیان برافراشت و به حسنبنبویه (رکنالدوله) اظهار تابعیت کرد (گردیزی، 1363: 356). پس از طغیان ابومنصور عبدالرزاق، سامانیان ابوالحسنمحمدبنابراهیم (ابوالحسن سیمجور) را سپهسالار خراسان کردند و به او مأموریت دادند تا با ابومنصور عبدالرزاق نبرد کند. ابوالحسن سیمجور، در تعقیب ابومنصور، در حوالی خبوشان با سپاهیان حسن بویه مواجه شد که به کمک ابومنصور آمده بودند. سرانجام این نبرد به غلبه ابوالحسن سیمجور ختم شد؛ اما برای دیگر سپاهسالاران سامانی الگویی ایجاد کرد تا از این پس، حضور آلبویه را بهمثاﺑﮥ گریزگاهی مطمئن در پس ذهن خود داشته باشند (گردیزی، 1363: 357). پناهندگی ابوعلی چغانی به دربار آلبویه نموﻧﮥ دیگری از این دست اقدامات بود. ابوعلی که ابتدا در نبرد با رکنالدوله موفق شده بود او را به پرداخت مالیاتی بالغ بر دویستهزار دینار در سال به دولت سامانی موظف کند در ادامه، دربار بخارا را از این موضوع خرسند نیافت. نوح که از این صلح راضی نبود از ابوعلی در خشم شد و سپهسالاری و امارت خراسان را از او پس گرفت. ابوعلی گروهی از بزرگان نیشابور را به وساطت فرستاد و چون چاره نشد بر نوح شورید. ابوعلی که خطر را احساس کرده بود به قصد ری از خراسان خارج شد. رکنالدوله در ری او را بهگرمی پذیرفت. رکنالدوله با استفاده از فرصت، در ری ابوعلی را به خدمت خویش خواند. امیر نوح در واکنش به این موضوع ابوعلی را از سپهسالاری خراسان برکنار کرد و مقام او را به ابوسعیدبکربنمالک فرغانی واگذار کرد. رکنالدوله پس از مدتی از برادرش معزالدوله خواست فرمان امارت خراسان را از خلیفه المطیعلله (334تا363ق/945تا974م) برای ابوعلی جغانی بگیرد. به این ترتیب ابوعلی چغانی با حکم خلیفه المطیعلله و با همراهی سپاهی که رکنالدوله در اختیار او گذاشته بود، به خراسان رفت و بر نیشابور استیلا یافت و به نام خلیفه عباسی خطبه خواند (ابناثیر، 1351: 13/226). بنابراین خلیفه المطیعلله که درواقع مجری اوامر احمد معزالدوله بود، بنا به درخواست آلبویه و بدون اراده شخصی، فرمان امارت خراسان را برای ابوعلی چغانی فرستاد (مسعودی، 1365: 2/740). اتحاد فائق خاصه و ابوعلی سیمجور نیز که بعدها علیه امیر سامانی رخ داد، بار دیگر دو طرف را به جانب متحدانی خارج از سازمان سیاسی سامانیان سوق داد. امیر سامانی را سبکتکین غزنوی یاری کرد و به آن دو نفر، یعنی فائق خاصه و ابوعلی سیمجور، نیز فخرالدوله دیلمی کمک کرد. این نوع واکنش دو طرف برای غلبه بر دیگری، همچنان که در منابع آمده است، به پایان عمر اقتدار هر دو طرف انجامید. درواقع، این محمود غزنوی بود که با پشتواﻧﮥ قدرت سبکتکین، بهتدریج این سه کانون پراکنده و اکنون تضعیفشدﮤ قدرت، یعنی ابوعلی سیمجور بههمراه فائق و بقایای آلبویه و نیز آخرین امیر سامانی را مقهور قدرتنمایی خود کرد (خواندمیر، 1353: 364؛ عتبی، 1334: 131تا133).
یافتههای پژوهش این پژوهش با طرح این مسئله انجام شد که نقش و ﺗﺄثیر سپاهسالاران در تضعیف تدریجی و سرانجام سقوط سامانیان پررنگ و ﺗﺄملبرانگیز بود. آنچه در حکم نتیجه این کار حاصل آمد درواقع ﺗﺄیید این فرضیه بود که نقش ﺗﺄثیرگذار و نمایان سپاهسالاران مقتدر سامانی، بهویژه از دورﮤ دوم حکومت آنها، بیش از هر پدیدﮤ دیگری در تضعیف سراسری آنها و سرانجام نیز پایان کارشان نقش ایفا کرد. مشخص شد نقش پیچیدهای که این امرای نظامی ایفا کردند، از چندین جهت ساختار اقتدار حکومت سامانیان را به چالش کشیده بود. درگیری مداوم آنها با مقام وزیر از همان دورههای نخستین، تلاش برای برکناری امیران سامانی و جایگزینکردن امیرانی مطیع و سرسپرده، درگیریهای مداوم میان مدعیان کسب مقام سپاهسالاری و نیز پیوند نهایی آنها با دربار آلبویه، در نقش رقیب همیشگی سامانیان، مجموعهای از عوامل بود که سپاهسالاران سامانی در کانون آنها قرار داشتند و بهنحوی بازیگران اصلی این تحولات نام گرفته بودند. از دورﮤ دوم قدرت سامانیان، این اقتدار تدریجی راه را برای مقام وزیر در راستای ﺗﺄثیرگذاری بیشتر بر جریان امور و ایفای نقشی ﺗﺄثیرگذارتر و بدون خشونتتر مسدود کرد؛ همچنین روند حوادث را به دست مقامهای نظامی داد که در ادارﮤ سیاستورزاﻧﮥ حکومت تخصصی نداشتند و کار آنها نظامیگری و جنگآوری بود. | ||
مراجع | ||
. ابناثیر، (1351)، الکامل، مترجم ابوالقاسم حالت، تهران: مؤسسه مطبوعات علمی. . اشپولر، برتولد، (1373)، ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری، ج1، تهران: علمی و فرهنگی. . اقبال آشتیانی، عباس، (1385)، تاریخ ایران بـعد از اسـلام، چ6، تهران: نام. . بـارتولد، واسـیلی ولادی میروویچ، (1352)، ترکستاننامه: ترکستاندرعهد هجوم مغول، ترجمهکریمکشاورز، تهران: بنیاد فرهنگ ایران. . ﺑﺎﺳﻮرث، ﮐﻠﯿﻔﻮرد ادﻣﻮﻧﺪ، (1372)، ﺗﺎرﯾﺦ ﻏﺰﻧﻮﯾﺎن، ﺗﺮﺟﻤﮥ ﺣﺴﻦ اﻧﻮﺷﻪ، تهران: اﻣﯿﺮﮐﺒﯿﺮ. . بیهقی، ابوالفضلمحمد، (1350)، تاریخ بیهقی، مصحح خلیل خطیب رهبر، تهران: امیرکبیر. . ترکمنی آذر، پروین و پرگاری، صالح، (1385)، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره صفاریان و علویان، تهران: سمت. . جوزجانی، منهاج سراج، (1342)، طبقات ناصری، تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران: دنیای کتاب. .خواندمیر، غیاثالدینبنهمامالدین، (1353)، تاریخ حبیبالسیر فی اخبار افراد بشر، مقدمه به قلم جلالالدین همائی، تصحیح متن زیر نظر محمد دبیر سیاقی، تهران: کتابفروشی خیام. . زرینکوب، عبدالحسین، (1377)، تاریخ مردم ایران، ج2، تهران: امیرکبیر. . عتبی، محمد ابن عبدالجبار (1334) تاریخ یمینی، ترجمه ابوالشرف ناصح ابن ظفر بن سعد جرفادقانی، بتصحیح و تحشیه علی قویم، تهران: چاپخانه فردین. . عوفی، سدیدالدینمحمد، (1362)، جوامعالحکایات و لوامعالروایات، جزء دوم از قسم دوم، با مقابله و تصحیح امیر بانو مصفا (کریمی) و مظاهر مصفا، تهران: مؤسسه مطالعات و تـحقیقات فـرهنگی. . فرای، ریچارد نلسون، (1365)، بخارا دستاورد قرون وسطی، ترجمه محمود محمودی، تهران: علمی و فرهنگی. . --------------، (1363)، عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمه مسعود رجبنیا، چ2، تهران: صداوسیما. . فروزانی، ابوالقاسم، (1381)، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره سامانیان، تهران: سمت. . -------------، (1381)، سیمجوریان: نخستین دودمان قدرتمند ترک در ایران، شیراز: ایل شاهسون بغدادی. . گردیزی، ابوسعید عبدالحیبنالضحاک، (1363)، زینالاخبار، مصحح عبدالحی حبیبی، تهران: دنیای کتاب. . مرسلپور، محسن، (1396)، بررسی سپاه و سپهسالاری در عصر سامانیان، فصلنامه مطالعات تاریخ انتظامی، ش12، ص25تا44. . مسعودی، ابوالحسنعلیبنالحسین، (1365)، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چ2، تهران: علمی و فرهنگی. ﻣﯿﺮﺧﻮاﻧﺪ، ﻣﺤﻤﺪﺑﻦﺳﯿﺪﺑﺮهاناﻟﺪﯾﻦ، (1339)، روﺿﺔاﻟﺼﻔﺎ، تهران:ﮐﺘﺎﺑﻔﺮوشیهای ﻣﺮﮐـﺰی ﺧﯿـﺎم و ﭘﯿـﺮوز. . نرشخی، محمدبنجعفر، (1351)، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصراحمدبنمحمدبننصر القباوی، تلخیص محمدبنزفربن عمر، تصحیح و تحشیه: مدرس رضوی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران. . Kamoliddin,shamsididin, (2011), The Samanids the first Islamic Local Dynasty in Central Asia, academic publishing Lambert.
. Defremery,Charles.f, (1845), histore des samanids oriental press ,Amesterdam.
. Sunders.j.j, (1972), a History of medieval lslam , London.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 5,416 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 721 |