تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,674 |
تعداد مقالات | 13,665 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,655,449 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,503,210 |
مقامه و پیکارسک: آیا سبک داستاننویسی پیکارسک از مقامهنویسی تأثیرپذیر بوده است؟ | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فنون ادبی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 5، دوره 10، شماره 3 - شماره پیاپی 24، مهر 1397، صفحه 49-64 اصل مقاله (515.21 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/liar.2018.100347.1005 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمود بشیری1؛ رضا جمشیدی* 2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه علامه طباطبایی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه علامه طباطبایی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
برخی معتقدند روایات پیکارسک در ادبیات اروپایی براساس مقامهنویسی در ادب عربی و فارسی شکل گرفته است. مقامه نوعی مجلسگویی است که در آن قصهها و حکایاتی با نثر مصنوع و مسجع و در موضوعات گوناگون بیان میشود. تکدیگری، دزدی و سخنوری موضوعات اصلی مقامات است. پیکارسک نیز گونهای از داستان است که در قرن شانزدهم میلادی در اسپانیا به وجود آمده است و روایتکنندۀ داستان فردی حیلهگر، دزد و سخنور است که با انواع ناملایمات روزگار درگیر است. ازلحاظ ساختار و موضوع، شباهتهای فراوانی میان مقامه و پیکارسک وجود دارد و البته تفاوتهای میان آنها نیز اندک نیست. روش نگارش یافتهها در این مقاله تحلیلی-توصیفی است و در آن، تلاش بر این بوده که شباهتها و تفاوتهای میان مقامه و پیکارسک با تحلیل (بررسی تکتک اجزاء) هریک از آنها بیان شود تا بدین وسیله مشخص شود مقامه بر پیکارسک تأثیرگذار بوده است یا نه. به نظر میرسد به دلایلی همچون تأثیرناپذیری مستقیم پیکارسک از مقامه، شکلگیری این گونۀ داستانی همسو با پیشینۀ فرهنگی-ادبی اروپا و تأثیرپذیری آن از شرایط تاریخی-اجتماعی اسپانیای آن دوران، بتوان این فرضیه را مردود دانست. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پیشزمینههای اجتماعی؛ پیشزمینههای ادبی؛ پیکارسک؛ تأثیرپذیری؛ مقامه | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
. مقدمه در میان ادبیات ملتهای گوناگون ازنظر صوری و محتوایی، شباهتهای فراوانی را میتوان پیدا کرد که ناشی از سه دلیل عمدهاند: 1- ویژگیها و عواطف انسانی مشترک، 2- کهنالگوها[1]، 2- تأثیرپذیری از ادبیات دیگر ملتها. تأثیرپذیری همواره موجب غنای ادبیات و شکلگیری انواع ادبی نو میشود و بسیاری از آثار و انواع ادبی مشهور از همین رهگذر پدید آمده است؛ برای نمونه در دوران معاصر انواع ادبی جدیدی همچون نمایشنامه، فیلمنامه، داستان کوتاه و رمان در ادبیات فارسی و عربی با تأثیرپذیری از ادبیات اروپایی-آمریکایی شکل گرفته است؛ البته اینگونه نبوده که همواره ادبیات عربی و فارسی منفعل و متأثر از ادبیات غرب بوده باشد. این رابطه در دورههای گذشته و بهویژه در عصر رمانتیسم، گاهی برعکس بوده است؛ برای مثال ترجمۀ آثار ادیبان فارسی و عربی بر پیدایی رمانتیسم غربی تأثیرگذار بوده است. به نظر برخی محققان، مقامه یکی از گونههای ادبی اسلامی است که کانون توجه اندیشمندان اروپایی بوده است (غنیمی هلال، 1373: 280). در قرن چهارم هجری، به پیروی از گرایش نویسندگان به نثر فنی و تصنع در نویسندگی، «بدیعالزمان همدانی» گونهای از مجلسگویی را به زبان عربی نوشته است که مقامه نام دارد. پس از او «حریری» مقامات حریری را نوشته است. بهکارگرفتن صنعتهای بدیع لفظی، استعاره، تشبیه، کنایه و بازی با زبان از ویژگیهای سبکی مقامات است. در قرن ششم هجری «قاضی حمیدالدین بلخی» با نوشتن مقامات حمیدی این گونه نثر را وارد ادبیات فارسی کرده است. 1.1 بیان مسئله چند قرن پس از نوشتهشدن مقامه، داستانهایی معروف به پیکارسک در ادبیات اسپانیایی به وجود آمده است که شباهتهای فراوانی به مقامات دارد. پیکارسک را میتوان شکل تکاملیافتۀ رمانس دانست که موضوعش با موضوع رمانس فرق دارد. عصاکش ترمسی[2] نخستین داستان پیکارسک است که در قرن شانزدهم میلادی، در اسپانیا نگارش یافته است. روایات پیکارسک شباهت فراوانی به گونههای داستانی امروزی دارد، بهطوری که برخی از صاحبنظران دُن کیشوت[3]را - که یکی از پیکارسکهای متأخر است- نخستین رمان مینامند. از زمانی که آندلس (اسپانیا) بهوسیلۀ امویان فتح شد، اسپانیاییها و عربها با هم ارتباط برقرار کردند. این ارتباط میتوانسته است به آشناییهای علمی، هنری و فرهنگی و استفادۀ متقابل اروپاییان و مسلمانان از آثار همدیگر منجر شود. با توجه به شکلگیری پیکارسک در اسپانیا و شباهتهای آن به مقامه، فرضیۀ شکلگیری آن براساس مقامات محتمل است. این فرضیه، در چندین اثر هم مطرح شده که در پیشینۀ پژوهش به آنها اشاره شده است؛ بااینحال، در پژوهش حاضر با نشاندادن تفاوتهای این دو گونۀ ادبی، تأکید بر پیشزمینههای پیکارسک در اروپا و همچنین زمینههای تاریخی-اجتماعی شکلگیری آن، خلاف این مدعا نشان داده شده است. 2.1 پیشینۀ پژوهش دربارۀ مقامهنویسی آثار چشمگیری اعم از کتاب یا مقاله نوشته شده است، اما دربارۀ پیکارسک به زبان فارسی، تنها کتاب موجود ترجمۀ پیکارسک (سیبر، 1389) است. مقالات «بررسی ارتباط ساختاری بین سبک پیکارسک و نوع داستانی مقامه» (محمّدی فشارکی و خدادادی، 1393)، «خاستگاه پیکارسک، شرق یا غرب؟» (شریفپور و همکاران، 1394 ب) و «عناصر بینامتنیت در روایات پیکارسک و مقامات» (شریفپور و همکاران، 1394 الف) نیز به موضوع پیکارسک و تأثیرپذیری آن از مقامات یا دیگر گونههای روایی ادبیات فارسی پرداختهاند. همچنین پایاننامههای بررسی تطبیقی مقامهنویسی در ادب عربی و فارسی (همدانی، حریری، حمیدی) و پیکارسکنویسی در ادب اسپانیا (لاثاریو تُرِمسی، پابلوس اِل بوسکون) (رحیمیان، 1392) و بررسی پیکارسک در متون فارسی و عربی (یزدانپناه کرمانی، 1394) هم به این موضوع پرداختهاند که البته برخی از مقالاتی که به آنها اشاره شد، از این پایاننامهها استخراج شده است. دربارۀ آثاری که پیش از این موضوعشان تأثیرپذیری پیکارسک از گونههای روایی ایرانی بوده است، نکتههای زیر جای تأمل دارد: 1) در آنها به جای تأمل بر فرضیۀ مطرحشده در آثار چندین صاحب نظر همچون محمد غنیمی هلال، سیروس شمیسا، سعید حمیدیان و ... و انجام پژوهشی جامع، به قطعیت از تأثیرپذیری پیکارسک از مقامه سخن رانده شده و با ذهنیتی اثباتگرایانه و ازپیش تحمیلشده به این فرضیه نگریسته شده است؛ در صورتی که در مقالۀ حاضر ذکر شده است که به هیچوجه نمیتوان با قطعیت دربارۀ این مسئله سخن گفت؛ زیرا هیچ سند یا تأثیرپذیری مستقیمی دربارۀ آن وجود ندارد و از سه نوع رابطۀ آشکار بینامتنی (نقل قول، سرقت ادبی و بینامتنیت ضمنی) در پیکارسک نسبت به مقامات نشانی وجود ندارد. نمیتوان صرفاً با توجه به چند شباهت میان دو گونه یا جریان ادبی- آن هم از دو فرهنگ و ادب متفاوت- با قطعیت از تأثیرپذیری گونۀ نو از گونۀ کهن سخن راند. 2) در این آثار تأکید بر منابع فارسی و عربی بوده است و با توجه به آنها نتایج مشخص شده است. 3) در برخی از این آثار (شریفپور و همکاران، 1394 ب) فراتر رفته و بر تأثیرپذیری پیکارسک از «روایات عیاری»، تأکید و آبشخور آن در ایران دانسته شده است که در رابطه با آنها باید اذعان کرد به احتمال فراوان موضوع و مدعای آنها بر اساس برخی از ترجمهها از عبارت «روایات پیکارسک» شکل گرفته باشد که البته در پیشینۀ مقالات به آنها هیچ اشارهای نشده است؛ برای نمونه در ترجمۀ فرهنگ توصیفی اصطلاحات ادبی، برای Picaresque narrative، معادل «روایت عیاری یا روایات پیکارسک» انتخاب شده است (ایبرمز و گالتهرفم، 1387: 279) که البته باید آن را ترجمهای از روی تساهل دانست؛ زیرا خود مترجم نیز با استفاده از واژۀ «یا» و ذکر «روایات پیکارسک» بر آن تأکید کرده است. همچنین سعید حمیدیان سالها پیش از این، فرضیۀ تأثیرپذیری پیکارسک از قصههای ایرانی را مطرح کرده است (حمیدیان، 1372: 36) که به آن هم اشاره نشده است. 4) در این آثار بر شباهتها، بدون درنظرگرفتن تفاوتها تأکید شده است. 5) این آثار بر مبنای شباهتهایی که از طریق ریختشناسی و روایتشناسی قصههای عیاری، مقامات و پیکارسک به دست آمده است، گونۀ نو (پیکارسک) را از گونههای کهنه (قصههای عیاری، مقامات) متأثر دانستهاند؛ در صورتی که براساس ریختشناسی قصههای سنتی در فرهنگهای مختلف، میتوان میان بسیاری از آنها شباهتهای فراوانی یافت. 6) این آثار، خاستگاه اروپایی پیکارسک را بهطورکلی نادیده گرفته و ریشههای آن را شرقی (ایرانی و عربی) دانستهاند. 7) در این آثار به تأثیر کهنالگوها بر شباهتهای میان قصههای عیاری، مقامات و پیکارسک توجه نشده است؛ برای نمونه میتوان به تأثیرپذیری سفرهای شخصیتهای اصلی قصههای عیاری، مقامات و پیکارسک از کهنالگوی سفر قهرمان اشاره کرد. همچنین به زمینههای اجتماعی مرتبط با این سفرها در پیکارسک توجه نشده است. 3.1 روش پژوهش جمعآوری دادهها در این مقاله، به روش کتابخانهای انجام شده است. روش نگارش یافتههای آن نیز توصیفی-تحلیلی است که مبتنی بر بررسی تطبیقی مقامه و پیکارسک با تأکید بر شباهتها و تفاوتهای میان آنها و توصیف و تبیین این مواضع خلاف و وفاق است. این پژوهش دربارۀ تأثیر متقابل آثار ادبی فرهنگها و زبانهای گوناگون است، از این رو، برمبنای مکتب فرانسوی ادبیات تطبیقی انجام شده است.
2. تعریف و پیدایی مقامه و پیکارسک واژۀ مقامه Maqameیا Moqame از ریشۀ «قام، یقوم، قوما، قومه، قیاما، قامه»، واژهای عربی با معانی گوناگون است که با سپری شدن دورههای اجتماعی و ادبی، در قرن چهارم برای فن خاصی از نثر عربی بهکاررفته است (ابراهیمی حریری، 1383: 4) مقامه در لغت یعنی مجلس و مجمع، گروهی که در یک مجلس جمع میشوند، سخنرانی، نالۀ گدایان و... (لغتنامه: ذیل مقامه). در قرن چهارم هجری گونهای از ادبیات منثور در ادبیات عرب به وجود آمد که آن را «مقامات» مینامند. مقامات پس از پیداییاش بهگونهای چشمگیر شهرت پیدا کرد و محبوبیت فراوانی به دست آورد؛ چرایی این محبوبیت در آن بود که نثر عربی در این عهد، به تکلف و تصنع گراییده بود و شکلگرفتن مقامهنویسی راه را برای متصنعنویسان هموار میکرد. محمدتقی بهار معتقد است که مقامه به احتمال فراوان ترجمۀ «گاه، گاس یا گاثه» است که از مزدیسنان در ایران پیش از اسلام برجای مانده است. گاههای مزدیسنان آهنگین بوده و اشعار هجایی آن همراه با موازنه، قراین و قطع و سکوت بوده است؛ همچنانکه مقامات عربی نیز اینگونه است (بهار، 1349: 2/234). در تعریف مقامه آمده است: مقامه داستانهایی به نثر مصنوع آمیخته با شعر دربارۀ یک قهرمان واحد است که بهصورت ناشناس در داستان ظاهر میشود و حوادثی به وجود میآورد و همینکه شناخته میشود، ناپدید میگردد تا آنکه دوباره با ظاهری دیگر در مقامه بعدی آشکار شود (شمیسا،1387: 213). این تعریف بهتمامی دربرگیرندۀ مقامات حمیدی نیست؛ زیرا مقامات حمیدی دربارۀ قهرمانی واحد نوشته نشده است. نخستین مقامهنویس بدیعالزمان همدانی بوده است که مقامهاش را به زبان عربی در قرن چهارم هجری نگاشته است؛ البته برخی معتقدند نخستین مقامهنویس «ابن درید» (۲۲۳- 321) بوده که مقاماتش را «حدیث» نام نهاده است (ابراهیمی حریری، 1383: 21). در مقامات بدیعالزمان الهمدانی از موضوعات گوناگونی بهره گرفته شده است؛ اما بیشتر مقاماتش مربوط به گدایی است. در این مقامات «ابوالفتح اسکندری» در نقش تکدیگری ادیب تصویر شده که مردم را با نظم و نثر شیوای خود میفریبد و به این وسیله خواستههای خود را برآورده میکند. مقامات حریری دیگر مقامۀ معروف زبان عربی است. بیشتر محققان این اثر را بزرگترین مقامۀ عربی میدانند، البته برخی مانند سیلوستر دوساسی[4] مقامات بدیعالزمان الهمدانی را برتر میدانند (خطیبی، 1366: 1/565). آخرین مقامهنویس عرب «محمد المویلیحی» است که در نیمۀ نخست قرن بیستم از دنیا رفتهاست. او عیسیبن حشام (برگرفته از نام راوی مقامات بدیعالزمان الهمدانی) را به تقلید از سبک بدیعالزمان نوشته است (فرزاد، 1386: 29). در ادبیات فارسی نیز نخستین و بهنوعی تنها مقامۀ فارسی در قرن ششم هجری را «حمیدالدین بلخی» نگاشته است. درست است که مقامه در زبان عربی به وجود آمده است، ولی مختص زبان عربی نیست و گونهای از ادبیات منثور است که میان ایرانیان و عربها رایج بوده است؛ زیرا نخستین مقامهنویس (بدیعالزمان همدانی) ایرانی بوده و به زبان فارسی نیز مقاماتی نوشته شده است. مقامات حمیدی به پیروی از مقامات بدیعالزمان الهمدانی و مقامات حریری در قرن ششم هجری نوشته شده است. این اثر دارای 24 مقامه با موضوعات گوناگون است. در مقامات حمیدی از دانشهای مختلف چون تاریخ، لغات و اصطلاحات اسلامی، علوم ادبی، پزشکی، فلسفه و عرفان استفاده شده است. موضوعات مقامات حمیدی نیز همچون مقامات حریری و مقامات همدانی متنوع و گوناگوناند. در این اثر نسبت به دیگر مقامات کمتر به گدایی و دزدی پرداخته شده است. همۀ حکایات مقامات حمیدی با عبارت «حکایت کرد مرا دوستی» آغاز شده و با «نمیدانم کجا رفت و سرانجام او چه شد» پایان پذیرفتهاند. آثاری همچون گلستان سعدی، بهارستان جامی، پریشان قاآنی و ... را که برخی مقامه تلقی کردهاند، نمیتوان مقامه نامید؛ زیرا ویژگیهای اصلی مقامه را ندارند؛ ولیکن باید اذعان کرد از مقامات- چه از مقامات همدانی چه از مقامات حریری و نیز مقامات حمیدی- متأثر بودهاند و البته در این خصوص سهم ادبایی چون «سعدی» در تأثیرپذیری از مقامات حریری بیشتر بوده است؛ این تأثیرپذیری در بوستان و گلستان دیده میشود. سعدی در برخی از حکایات گلستان، مانند «جدال سعدی با مدعی»، از همۀ ویژگیهای مقامات بهره برده است و عجیب اینکه حضور او در قالب یکی از شخصیتهای داستانی بسیار شبیه به حضور نویسنده در داستانهای پسامدرن است. سعدی در باب دوم بوستان در حکایت دوم، داستانی را نقل میکند که در آن از شخصیتهای مقامات حریری نام برده است:
بااینحال بازهم بهتر است مقامات حمیدی را یگانه مقامۀ پارسی در نظر بگیریم؛ زیرا مقامه فقط سبکی نگارشی نیست که اساس آن بر لفظپردازی باشد، بلکه گونهای از آثار منثور ادبی است با ویژگیهای خاص خود. واژۀ انگلیسی «Picaresque» از واژۀ اسپانیایی «Picareco یا Picares» گرفته شده است. متأسفانه پیکارسک واژهای است که ریشههای آن بهدرستی روشن و پیدا نیست و تاریخ معنای آن پیچیده است. پیکارسک از پیکارو[5] مشتق شده است. به سربازان اسپانیایی در قرن چهاردهم میلادی پیکارو گفته میشده است. با گذشت زمان پیکارو تغییر معنا داده و به معنی کلاش، زیرک، رند و حیلهگر به کار رفته است (سیبر، 1389: 7-8). پیکارو شخصیتی متلون است که علاوه بر اربابان گوناگون، میتواند نقشهای متفاوتی نیز بازی کند. مشخصۀ اساسی پیکارو بیثباتی اوست؛ بیثباتی نقشهایش در زندگی، بیثباتی هویتش. شخصیت او در برابر جهانی ناپایدار پیوسته در حال تغییر است و تناقضآمیز اینکه هیچچیز پایدارتر از خود ناپایدار نیست(سیبر، 1389: 91). همچنین واژۀ پیکارسک را میتوان تلفیق و ترکیبی از واژههای پیکادور[6] که واژهای اسپانیایی است و عبارت است از «اسبسواری نیزهبهدست که با گاو نر مبارزه میکند» (Brewer, 2003: 2189)، پیکاردسها[7] که «فرقهای غیراخلاقی در قرن پانزدهم میلادی در اسپانیا» (Brewer, 2003: 2189) بودهاند و همچنین پیکارون[8] در معنی «دزد دریایی و غارتگر» (Brewer, 2003: 2189) دانست. «پیکارسک داستان خودنوشت یک پیکاروست که در آن شکلی از هجو اوضاعواحوال و اشخاص زمانهای که در آن میزیسته است را روایت میکند» (سیبر، 1389: 4). این گونۀ ادبی در قرن شانزده میلادی در اسپانیا به وجود آمده است و پس از آن در دیگر کشورهای اروپایی چون فرانسه، ایتالیا، آلمان و انگلستان تا قرن هجده به حیات خود ادامه داده است. اسطورۀ هرمس[9] را میتوان سرمنشأ[10] پیکارو درنظر گرفت. هرمس پسر زئوس[11] و مایا[12] از خدایان اولمپی بوده است. بنابر اساطیر یونانی او را خدای راهها، تجارت، بخت و اقبال، مسابقات ورزشی و بلاغت دانستهاند. هرمس آدمها را گمراه میکرده و حیلهگری و فریبکاری در برابر دشمنان ازجمله خصوصیاتش بوده است (Manser, 2009: 219). بیشتر این ویژگیها را در شخصیت پیکارو نیز میتوان مشاهده کرد. شرایط اجتماعی، رنسانس، شکست از مسلمانان و تأثیرپذیری از ادبیات شرقی (مقامات)- به گمان برخی- چهار عامل مهم در پیدایش پیکارسک بودهاند. نخستین داستان پیکارسک عصاکش ترمسی است که در قرن شانزده میلادی در اسپانیا به قلم نویسندهای گمنام نوشته شده است. عصاکش ترمسی داستانی اجتماعی با لحن طنز است که میتوان آن را گونهای از طنز یا هجا دانست که پر از حیلهگری و ریاکاری است. این اثر، در هفت فصل با نامهای «عصاکش، کشیش، ارباب، راهب صومعه، بخشنده، روحانی و پاسبان» تنظیم یافته و اسم آن نیز از عنوان فصل اول گرفته شده است. مدتی پس از شکلگیری پیکارسک در اسپانیا، هنرمندان دیگر کشورهای اروپایی نیز از این گونۀ داستانی پیروی کردند و چندین رمان پیکارسک خلق کردند. ژوزمن آلفاراچهای[13]دومین داستان پیکارسک است که ماتیو آلِمان[14] آن را در اواخر قرن شانزده و نیمۀ اول قرن هفدهم در دو جلد نوشته است (Rico, 2009: 56). پیکارسک از قرن شانزده تا هجده میلادی اثر منثور غالب بر ادبیات غرب بوده است و پس از آن هم بر داستانها و رمانها، بهویژه داستانهای رئالیستی و ناتورالیستی، تأثیرگذار بوده است.
3. موضوع مقامه و پیکارسک مقامه شامل حکایتهایی ادبی است که به موضوعات گوناگونی میپردازند. مقامات حکایاتی دربارۀ یک فرد حیلهگر است که به شهرهای گوناگونی سفر میکند و با حیلهگری و گدایی به آنچه میخواهد دست مییابد. هنگامیکه قهرمان شناخته میشود، ناگهان ناپدید میشود و در مقامۀ بعدی با ظاهری جدید به حیلهگریهای خود ادامه میدهد. قهرمان مقامه تا پایان روایت بر کسی شناخته نیست. گدایی، زبانآوری و حیلهگری ویژگیهای اصلی قهرمان مقامهاند. مقامه را میتوان بهعنوان طنزی بر جامعه و مردم زمانش در نظر گرفت. «موضوع مقامات معمولاً علمی، فکاهی یا وصفی است. گاهی نیز جنبه ادبی، فلسفی، تمثیلی و احیاناً مذهبی دارد، لذا ازلحاظ تنوع موضوع قابل ملاحظه است» (ابراهیمی حریری، 1383: 12). با اینکه مقامه تنوع موضوعی دارد، تکدیگری و حیلهگری مضمون مکرری[15] است که در تمامی مقامات به چشم میخورد. موضوع مقامات از شرایط اجتماعی روزگار شکلگیری آنها نشئتگرفته است. پیکارسک نیز زندگی یک پیکارو را از آغاز تا پایان به تصویر میکشد و درواقع سرگذشت تلخ و خندهآور کودکی یتیم را روایت میکند که با انواع ناملایمات روزگار درگیر است و برای خلاص شدن از آنها میباید انواع حیلهگریها و شیادیها را بیاموزد. چندلر[16] دربارۀ موضوع داستانهای پیکارسک معتقد است که: در رمان پیکارسک اسپانیایی توصیف و ماجراهای یک کلاش (پیکارو) نقل میشود. او از والدینی تهیدست و غیرآبرومند زاده شده است که غالباً برای تقدیس پیوندشان، زحمت تشریفات به خود نمیدهند و از میلاد او نیز چندان خشنود نیستند. پیکارو یا با عشق فطری به اموال دیگران زاده میشود و یا معصوم است و به ضرب روزگار یاد میگیرد که باید گلیم خود را از آب بکشد وگرنه کلاهش پس معرکه است. او با هر دوز و کلکی که شده بزرگ میشود و در هرصورت نتیجۀ آن یکی است؛ برای اینکه زنده بماند، باید به خدمت کسی درآید. او درمییابد که باید دسترنج خدماتش را با حیلهگریهایش چربتر کند، برای همین از این ارباب به سراغ آن ارباب میرود. در این خدمتگزاریها همه را فریب میدهد و در روایت خود آنها را وصف و هجو میکند. سرانجام، پس از پشتسرگذاشتن انواع سختیها با محک کلاشانهاش بیاعتباری مال و مقام آدمی را میسنجد و داستان خود را پایان میبخشد (سیبر، 1389: 4-5). پیکارسک را میتوان داستانی درنظر گرفت که در آن شخصیت اصلی داستان (پیکارو) توسط دیگران به استثمار گرفته میشود. پیکارو تلاش میکند از طریق قانونگریزی از هنجارهای مرسوم خود را نجات دهد، اما هرگز موفق نمیشود؛ زیرا مجبور است برای گذران زندگی از این ارباب به ارباب دیگری مراجعه کند و این داستان تا پایان ادامه دارد. شکلگیری این داستان میتواند اعتراضی به فئودالیسم موجود در اسپانیا در قرن شانزده باشد که در آن کارفرمایان به کارگران ظلم میکردهاند و همچنین دیگر سرزمینهای اروپایی.
4. ویژگیهای مقامه و پیکارسک مقامه اثری منثور، مسجع و متکلف است که در آن لفظپردازی در درجهای بالاتر از بیان داستان است. در بیشتر مقامات داستان را در دو سطر میتوان بیان کرد، اما این داستان دو سطری با چیرهدستیهای نویسندۀ ادیب آن در چندین صفحه بیان شده است. این ویژگی مقامات به مؤلفۀ بازی با زبان در داستانهای پسامدرن امروزی شباهت دارد. «نثر فنی میخواهد به شعر تشبه کند و این معنی در مقامات از دیگر انواع نثر، بارزتر است، زیرا مقامات مسجع و موزون است» (شمیسا،1386: 96). مقامات را میتوان یکی از گونههای کلاسیک درنظر گرفت که در شکلگیری نثر شاعرانه در داستاننویسی معاصر (فارسی و عربی) تأثیر داشته است. «ازنظر داستانی مقامه عبارت است از قصههای کوتاه که در آنها راوی معینی، شخصی واحد را در حالات مختلف توصیف میکند» (ابراهیمی حریری، 1383: 11). مقامه هم گونهای ادبی است و هم سبکی از نگارش داستان (نثرهای داستانی کلاسیک). زاویۀ دید در مقامات ترکیبی از اولشخص و سومشخص است. راوی اولشخص در مقامات گاه ناظر و گاه شرکتکننده است و راوی سومشخص نیز گاه گزارشگر است و گاه مفسر. معمولاً نام هر مقامه بر اساس موضوع مقامه، مکانی که داستان در آن رخ داده است یا مهمترین حادثهای که در داستان رخ میداده، انتخاب میشده است. بهکارگیری سجع و جناس و بهطورکلی استفادۀ مفرط از صنعتهای بدیع لفظی و همچنین به کار بستن تشبیه و استعاره از ویژگیهای سبکی مقامات است. «در فن مقامهنویسی توجه به لفظ در حدی است که برخی از نویسندگان در تعریف آن گفتهاند: «مقامه تمرینی است برای ایراد لغات و فراگرفتن لغات و به کار بردن لغات» (ابراهیمی حریری، 1383: 13). فراوانی واژگان عربی در مقامات فارسی هم از ویژگیهای مقامات فارسی است. «محمد راغب» با تأکید بر مقامات حمیدی الگوی پیرنگ هر مقامه را متشکل از ده کارکرد عمده میداند: 1- راوی، داستان را برای نویسنده بازگو میکند. 2- راوی، سفر میکند. 3- راوی به یک مکان میرسد. 4- راوی، ازدحامی میبیند. 5- خطیبی، خطبه میخواند. 6- خطیب، سودی طلب میکند. 7- خطیب، سودی میبرد. 8- خطیب میرود. 9- راوی، خطیب را میجوید. 10- راوی، خطیب را نمییابد (راغب، 1391: 105) بااینکه پیکارسک به زبانی ساده نوشته شده است، سرشار از آیرونیهای گوناگون، کنایه و حتی اغراق است (Tomoiaga, 2012: 30). زاویۀ دید پیکارسک اولشخص است و همچنین این گونۀ داستانی راویقهرمان است و به همین دلیل زاویۀ دید آن اولشخص شرکتکننده است. درواقع قهرمان پیکارسک، یعنی پیکارو، ضدقهرمانی با هزارچهره است. دزدی، حیلهگری و شیادی جنبههای گوناگونی را از شخصیت پیکارو تشکیل میدهند. نکتۀ دیگر دربارۀ شخصیت اصلی پیکارسک این است که قهرمان این داستان شخصیتی خاکستری است، نه شخصیتی تکبعدی و سیاه یا سفید. داستان پیکارسک سه ویژگی عمده دارد: اول اینکه پیکارسک پدیدهای است ادبی، اثری داستانی که به عادات و زندگی کلاشان میپردازد و زندگی آنها را روایت میکند. دوم اینکه سبکی است در داستاننویسی، یعنی گونهای از آثار ادبی است و از دیگر آثار و گونهها متمایز است و ویژگیهای خاص خودش را دارد و سوم اینکه خاستگاه آن در اسپانیاست، یعنی تاریخچهای دارد و میتوان سیر زمانی و مکانی پیدایش آن را دنبال کرد (سیبر، 1389: 3-4). با خروج پیکارسک از اسپانیا و شکل گرفتن داستانهای پیکارسک در فرانسه و انگلستان ساختار پیکارسک تااندازهای دستنخورده باقی ماند، ولی فرهنگها، شرایط اجتماعی و سنتهای مرسوم در پیکارسک تغییر کرد؛ این مسئله طبیعی است؛ زیرا شرایط اجتماعی اسپانیا با دیگر سرزمینها تفاوت داشته است. این تغییرات از تکراری شدن پیکارسک برای مدتزمانی تقریباً طولانی (نزدیک به دو قرن) جلوگیری کرد. بعدها فرانسویان و انگلیسیها برای اینکه به تقلید صرفی از رمان پیکارسک اسپانیایی نپرداخته باشند، در ساختار آن نیز تغییراتی به وجود آوردند. تغییر زاویۀ دید از اولشخص به سومشخص و تغییر لحن دو تغییر ساختاری اساسی پیکارسک در گذر زمان بودند. هشت ویژگی روایات پیکارسک عبارتاند از: 1. شخصیت پیکارو و چگونگی شکلگیری آن تمرکز اصلی رمان پیکارسک است. 2. سبک روایت در پیکارسک شبهزندگینامهای[17] است. 3. داستان بیشتر از دیدگاه درونی روایت میشود. 4. سؤالات پیکارو دربارۀ هنجارهای اجتماعی و مشاهدۀ ارزشها هرگز متوقف نمیشوند. 5. هیچگاه وضعیت ثابت و مشخصی برای پیشبرد زندگی پیکارو و امرار معاشش وجود ندارد. 6. پیکارو نظارتی تنگاتنگ بر شرایط زندگی در مناطق گوناگونی که سفر میکند، دارد و نتیجۀ مشاهداتش بهعنوان طنزی بر شرایط حاکم مشاهده میشود. 7. پیکارو اغلب از طریق سفر و ماجراجویی با جنبههای مختلف زندگی درگیر است. 8. رمان پیکارسک با ساختاری اپیزودیک تجارب گوناگون پیکارو را به تصویر میکشد (Guillen, 1971: 71-89). پیکارسک داستانی با برخی ویژگیهای ناتورالیستی است که پر از هرجومرج و تناقض است و به زبانی ساده و تااندازهای محاورهای نوشته شده است. در این داستان با شخصیتهای گوناگونی از تیپهای مختلف آشنا میشویم. این اثر هم در داستاننویسی سنتها را شکسته است و هم ازلحاظ اجتماعی در پی شکستن سنتها (تسلط حاکمیت شبهدینی و فئودالیسم) بوده است.
5. پیشزمینههای شکلگیری مقامه و پیکارسک مقامات از لحاظ مضمونی برگرفته از شرایط اجتماعی و فرهنگی زمان پدید آمدن آن بوده است. آنچه در همۀ مقامات مشترک است تکدیگری، حیلهگری و زبانآوری قهرمان مقامات است که دربارۀ آن چندین پیشزمینه وجود دارد که نشان میدهد این گونۀ روایی با توجه به شرایط اجتماعی و فرهنگی و شخصیتهای واقعی شکل گرفته است. ملا نصرالدینها در فرهنگ ما فراوان است و از آنها قصههایی در ادبیات نقل شده است. خود ملا نصرالدین هم میتواند یکی از پیشینههای قهرمان مقامات باشد که البته چون منبع مستندی وجود نداشت که نشان دهد چنین شخصیتی وجود خارجی داشته یا اینکه پیشینۀ افسانهاش به چه دورانی میرسد، به آن پرداخته نشد. پیشزمینههای ادبی و اجتماعی مقامه عبارتاند از: 1- البخلاء: یکی از آثار ابوعثمان عمروبن بحر جاحظ (255-160 ه. ق) است که در آن احوال بخیلان تصویر شده است. درواقع، البخلاء اثری انتقادی است که در آن «رفتار و اندیشههای بخیلان با روشی داستانی مورد بررسی قرارگرفته است» (عبدالساتر، 1998: 5-6). با توجه به اینکه مقامات نیز نگاهی طنزگونه به رفتار تکدیگران و حیلهگران دارد و به نوعی اثری جامعهشناسانه است، میتوان البخلاء را در این روش پیشرو آن دانست. 2- ابوزید سروجی: ابوزید موجودی خیالی نیست. او در دورانی میزیسته است و روایاتی دربارۀ او موجود است که از آن جمله میتوان به تعریف قصۀ جعلی او از غلبۀ روم و تاراج اموال و اسارت دخترش در مسجد بصره اشاره کرد که مالی وافر را برای او به ثمر آورده بود (یاحقی، 1386: 84). 3- عباس دَوس: نام گدایی سمج و شوخ از قبیلۀ دَوس که به لطایفالحیل گدایی میکرده و موجبات خندۀ خلق را فراهم میآورده است. روزگار او بهدرستی معلوم نیست، اما آنچه معلوم است به طور قطع پیش از قرن پنجم میزیسته است (یاحقی، 1386: 576). 4- طرار بصره: نام کیسهبری بوده که در دزدی و طراری، تردستی و مهارت بسیار داشته است (یاحقی، 1386: 556). 5- دوالپا: در فرهنگ عامه موجودی است با پاهای دراز، همچون دوال که به هیئت مردی سالخورده، در کنار راه مینشیند و اظهار درماندگی میکند و از رهگذران میخواهد که او را بر دوش گیرند؛ آنگاه پاهایش را مانند مار گرد کمر رهگذر میپیچد و هرچه را لازم دارد، از او میخواهد. نخستین بار در وامق و عذرا و عجایب المخلوقات قزوینی از این موجود سخن به میان آمده است (یاحقی، 1386: 363)؛ البته با توجه به قدمت هزارویک شب نسبت به این آثار میتوان گفت که نخستین بار در این اثر از دوالپا نام برده شده است. دوالپا در حکایت سفر پنجم سندباد بحری در هزارویک شب نیز موجود پلیدی بود که سندباد را به غایت میآزرد تا اینکه سندباد به حیله او را فریفت و کشت (تسوجیتبریزی، 1383، ج 2: 1312-1314). دوالپا را به نوعی میتوان سرمنشأ قهرمان مقامات در نظر گرفت. 6- بهلول: همان وهیب بن عمرو الصیرفی کوفی است که در عصر هارونالرشید میزیسته است. او فرازنۀ رندی بوده که با تظاهر به جنون به نکتهگویی و سخنان و رفتار طنزآمیز میپرداخته است (یاحقی، 1386: 233). بهلول همواره در ادبیات فارسی و عرب مورد توجه بوده است. 7- جحی: جحی یا جوحی همان دحین بن ثابت (ابوالغصن) است که از عشیرۀ فزاره بوده و در قرن دوم هجری در کوفه میزیسته است. او نیز با طنازی- همچون بهلول- خود را به دیوانگی میزده و به این روش نیات خود را پیش میبرده است (یاحقی، 1386: 284). از جحی در ادبیات فارسی و عرب حکایاتی نقل شده و در نظم و نثر به او اشاراتی شده است. او یکی از شخصیتهای لطایفالطوایفِ فخرالدین علی صفی است. دربارۀ پیکارسک نیز باید گفت که از لحاظ سبکی با تأثیرپذیری از رمانس[18] شکل گرفته است. درواقع، پیکارسک گونۀ مبتذلشدۀ رمانس را نو کرد و با شیوهای جدید که برگرفته از رمانس بود، سبب تجدید حیات داستاننویسی در اروپا شد. پیکارسک به نوعی «خردهتاریخی[19] ملفق از روایات ادبی و روایات تاریخی است که ریشههای آن را، بهعنوان سبکی از تاریخنگاری، باید در اومانیسم جستوجو کرد» (De Haan and Mierau, 2014: 1-2). به سبب اینکه پیکارسک در اعتراض به فئودالیسم موجود در اسپانیای قرن شانزده و حاکمیت شبهدینی آن دوران شکل گرفته است؛ اثری اومانیستی نامیده میشود. «پیکارسک انتقادی بر نهادهای کنترل اجتماعی، بهویژه کلیسا، و تفتیش عقاید است؛ بنابراین باید آن را مانند نقاشی دیواریای که سطح وسیعی از جامعه را نشان میدهد، در نظر گرفت» (Tomoiaga, 2012: 30). دربارۀ شرایط اجتماعی اسپانیای قرن شانزدهم باید گفت که در نیمۀ اول این قرن، درست هنگامی که به نظر میرسید صنعت به شکوفایی رسیده است، کشاورزان و روستاییان در تلاش برای پیدا کردن کار و فرار از فقر، از حومهها و روستاها به شهرستانها هجوم آوردند؛ اما رونق صنعتی این دوران، رونقی مختصر بود که خیلی زود به پایان رسید. ماحصل این وضعیت افزایش تعداد بیکارانی بود که در جستوجوی پارهنان رایگانی از صومعهای به صومعۀ دیگر و از شهری به شهر دیگر، سرگردان بودند. در این شرایط، تنها راهحل این افراد استخدام در ارتش یا زندگی فلاکتباری در حاشیۀ شهرها بود (Cruz, 1999: 42). این مطلب علاوه بر اینکه چگونگی شکلگیری پیکاروها را نشان میدهد، دلیل سفرهای گوناگون در پیکارسک را نیز آشکار میسازد. همچنین در این قرن وضعیت فقرا و گدایان به گونهای بود که «جنبش اصلاحات تلفیقی میخل خیخانتس[20] برای سامان دادن به فقرا و کمک به محرومان شکل گرفته بود» (Cruz, 1999: 54-55). پیشزمینههای داستانی و تاریخی-اجتماعی پیکارسک عبارتاند از: 1- حکایات ازوپ[21]: ازوپ در قرنهای شش و هفت پیش از میلاد میزیسته است و حکایات فراونی از او برجای مانده است. این حکایات اخلاقی و تعلیمی ساختاری اپیزودیک دارند که از زبان حیوانات بیان شدهاند. برخی برای این حکایات ریشۀ شرقی (هندی) درنظرگرفتهاند و معتقدند که تحت تأثیر حکایات کلیله و دمنه نوشته شدهاند (Priest, 1985: 51). ناصرخسرو و مولانا برخی از حکایتهای ازوپ را به نظم درآوردهاند. 2- کتاب مقدس: واژۀ لازارو در زبان عبری به معنی لازاروس[22] یا ایلعازر است. ایلعازر فردی تهیدست بوده که در بیت عنیا (خانۀ تهیدستان) به همراه دو خواهرش، مریم و مرتا، میزیسته است. زندهشدن او پس از مرگ، یکی از معجزات مسیح است. «تلفیق دو واژۀ لازاروس (برگرفته از کتاب مقدس) و لازارو (در عصاکش ترمسی) نشاندهندۀ قرون وسطای جذامی است؛ چرا که در این دوران اصطلاح لازاروس(1) برای افراد جذامی بهکار میرفته است» (Cruz, 1999: 11-12). در کتاب مقدس نیز مسیح تعدادی از جذامیان را شفا داده است؛ البته این بار عصاکش [بر خلاف ایلعازر یا جذامیان] دست به دامان کسی نشده و خود را به کلاشیهای گوناگون نجات میدهد. همچنین بخش اول عصاکش ترمسی نیز یادآور شفای کوران به دست مسیح است که این بار نیز با دگردیسی موجب رهایی عصاکش از دست ارباب کورش شده است. پیکارسک «نقدی بر شرایط خاص و سختگیریهایی است که در قرن شانزدهم بر جذامیان گرفته میشده است» (Cruz, 1999: 16)؛ زیرا پر از کنایات و طنزهایی نسبت به حاکمیت شبهدینی زمان خود است که در آن جذامیان مطرود بودهاند. 3- ساتیریکون[23]: اثری است که در قرن اول میلادی بهوسیلۀ گایوس پترونیوس[24] نوشته شده است و یکی از پیشزمینههای پیکارسک است(2). این اثر «با لحنی طنز به زندگی طبقات فرودست در دورۀ نرون پرداخته است. شخصیتهای این کتاب از میان افراد ولگرد، متظاهر و بیاصلونسبی انتخاب شدهاند که عملکرد و لحنی طنز دارند» (Garrido Ardila, 2015: 3). 4- کتابهای جوک[25]: از نخستین آثاریاند که در آنها شخصیتها از میان افراد دونمرتبه انتخاب میشدهاند. قدیمیترین کتاب جوک فیلوجلوس[26]است که در قرن چهارم میلادی نوشته شده است. همچنین در بین قرنهای چهارده و پانزده میلادی کتابی با عنوان لطایف[27] نوشته شده که معروفترین کتاب جوک این دوره بوده است. این گونۀ ادبی، کهنترین نمونۀ ادبیات کلاشی است (Birch, 2009: 853). 5- رمانس: درست است که در بررسی سبکهای داستانی پیکارسک را دنبالۀ شکلگیری رمانس میدانند، ولی میان آنها تفاوتهایی اساسی وجود دارد. رمانس داستانی تخیلی است که با حوادث غیرواقعی و خارقالعاده همراه است و دارای پیرنگی پر از حوادث نامحتمل است، اما پیکارسک طنزی اجتماعی و واقعگراست با پیرنگی تقریباً رئالیستی. رمانس داستان عاشقانهای است که دربارۀ شوالیهها نوشته شده است و همراه با درگیری و مبارزه است، اما پیکارسک راوایتکنندۀ سرنوشت خودنوشت یک روسپیزاده است که پر است از فریبکاری و شیادی. رمانس جنبۀ سرگرمی دارد، ولی پیکارسک بیشتر نکتهای اخلاقی را دنبال میکند. قهرمان رمانس، ابرقهرمانی است که با استفاده از دلاوریهای خود و نیروهای خارقالعاده پیروز میشود، اما پیکارو ضدقهرمانی است که در هرصورت شکست میخورد. یکی دیگر از تفاوتهای رمانس و پیکارسک این است که رمانس داستانی فانتزی با فرجامی خوش است که به نجیبزادگان و اشراف تعلق دارد، درحالیکه پیکارسک داستانی ناتورالیستی با پایانی تلخ و گزنده است که دربارۀ بینوایان و بیچارگان نوشته شده است. 6- حکایات موزون[28]: حکایاتی منظوم و طنزآمیزند که در قرنهای دوازده و سیزده میلادی در فرانسه و در قرن چهارده میلادی در انگلستان رواج پیدا کردهاند. شخصیتهای اصلی حکایات موزون، افرادی ضداجتماعی و هنجارگریزند که غالباً از میان گدایان، دزدان و شیّادان انتخاب میشدهاند. برخی معتقدند این حکایات ریشۀ شرقی دارند و در جنگهای صلیبی به اروپا آورده شدهاند (Abrams & Galt Harpham, 2009: 108)؛ البته شباهت این حکایات و حکایات ازوپ و کتابهای جوک آشکار است. 7- قصههای کوتاه منثور[29]: این آثار در قرن چهاردهم میلادی در ایتالیا و فرانسه رواج داشتهاند و شخصیتهایشان از میان طبقات ضعیف انتخاب میشدهاند. دکامرونِ[30] بوکاچیو[31] معروفترین این آثار است (Cuddon, 2000: 600-601). 8- حکایات کانتربری[32]: حکایتهایی عامیانه است که به وسیلۀ جفری چاسر[33] در قرن چهاردهم میلادی نوشته شده است. این اثر «نتیجۀ بیستوپنج سال زندگی و خدمت درباری چاسر و آشنایی نزدیک او با آداب و رسوم مردم در سطوح مختلف بوده است» (قیطانچی، 1379: 292). این حکایات از زبان راویهایی بیان شده که در حال سفرهای زیارتیاند. 9- فارماکوس[34]: آیینی در یونان باستان است که در آن فرد فقیری را به منظور دفع بلا و شر، برای قربانی، برمیگزیدهاند و او را از منطقهای که در آن میزیسته، اخراج میکردهاند؛ البته گاهی قربانی را به دریا تبعید کرده یا او را میسوزاندهاند (Burkert, 1997: 82-84). میتوان پیکارو را فارماکوسی در نظر گرفت که از شهری به شهری دیگر تبعید میشده است (Cruz, 1999: 75) (قس با آیین میرنوروزی در ایران). 10- رابین هود[35]: عبارت است از کسی که از اغنیا میدزدید و به فقرا میبخشید. گویا این فرد در زمان سلطنت شاه جان (1167- 1216) در انگلستان میزیسته است (Manser, 2009: 403). قصههای عیاری بیشتر با رابین هود قابل مقایسه است تا روایات پیکارسک که به نوعی نقیضۀ رابین هود است. 11- پیکارو: به سربازان اسپانیایی در قرن چهاردهم میلادی پیکارو گفته میشده است. 12- پیکاردس: فرقهای غیراخلاقی در قرن پانزدهم میلادی در اسپانیا بودهاند که بر برهنگی تأکید میکردهاند و معتقد بودهاند که باید مانند «آدم در بهشت» برهنه زیست (Brewer, 2003: 2189). 13- پیکادور: عبارت است از اسبسواری نیزهبهدست که با گاو نر مبارزه میکند (گاوباز) (Brewer, 2003: 2189). 14- پیکارون: در معنی دزد دریایی و غارتگر است. در اسپانیا بیشتر به دزدان دریایی اطلاق میشود (Brewer, 2003: 2189).
6. نتیجهگیری با توجه به شباهتهای میان مقامه و پیکارسک، زمان پیدایی مقامه که نزدیک به شش قرن پیش از پیکارسک به وجود آمده است و شکلگیری پیکارسک در اسپانیا (آندلس)، فرضیۀ تأثیرپذیری این گونۀ داستانی از مقامات تقویت شده است؛ زیرا علاوه بر اینکه پیکارسک شباهتهایی به مقامه دارد، ازلحاظ تاریخی-اجتماعی هم با توجه به حکومت و زندگی عربهای اموی در آندلس، نمیتوان از ارتباط اسپانیاییها با عربها و آثار ادبی کشورهای اسلامی چشمپوشی کرد؛ بااینحال باید اذعان کرد که نمیتوان با وجود شباهت در چند ویژگی ساده در گونههای ادبی-هنری فرهنگها و زبانهای گوناگون بر تأثیرپذیری گونۀ نو در فرهنگی از گونۀ کهن در فرهنگی دیگر سخن راند و با قطعیت دربارۀ این موضوع نظر داد؛ زیرا با وجود این گونه شباهتهای ساده میتوان پسامدرنیسم ادبی را نیز از ادبیات کلاسیک فارسی نشئتگرفته دانست و همچنین سمبولیسم ادبی و برخی دیگر از گونهها یا مکتبهای ادبی را! علاوه بر تفاوتهای پیکارسک و مقامات که نهتنها اندک نیستند، بلکه بیشتر از شباهتهای آنهاست، نکتۀ دیگری که میتواند تأثیرپذیری پیکارسک از مقامات را رد کند، عبارت است از شکلگیری پیکارسک بر اساس پیشینۀ ادبی داستاننویسی اروپایی و تأثیرپذیری آن از کتاب مقدس، رمانس، حکایات ازوپ، حکایات موزون، کتابهای جوک، قصههای کوتاه منثور و ... . دلیل سوم در رد این فرضیه، عبارت است از شکلگیری این گونۀ داستانی با توجه به شرایط اجتماعی و فرهنگی اسپانیای قرن شانزده و تأثیرپذیری آن از زندگی پیکارو، پیکاردسها، پیکارون و پیکادرها؛ همانگونه که میتوان تأثیر سبک مسجع قرآن و روایات مربوط به ابوزید سروجی، عباس دوس، طرار بصره، دوالپا و... را بر شکلگیری مقامات مشاهده کرد. علاوه بر این دلایل، مورد دیگری که تأثیرپذیری پیکارسک از مقامات را رد میکند، عبارت است از عدم تأثیرپذیری مستقیم پیکارسک از مقامات؛ زیرا از سه نوع رابطۀ آشکار بینامتنی (نقل قول، سرقت ادبی و بینامتنیت ضمنی) در پیکارسک نسبت به مقامات هیچ کدام وجود ندارد. پیکارسک را باید بازتولید و محصول شرایط اجتماعی اسپانیای آن دوران دانست و نه داستانی تقلیدشده یا تأثیرگرفته از داستانها و گونههای منثور شرقی. این گونۀ داستانی در واقع برگرفته از زندگی فقرا و پیکاروها در جامعۀ وقت اسپانیا بوده که به انتقاد از فئودالیسم موجود، حاکمیت شبهدینی و کلیسا پرداخته است. پیکارسک طنزی بر وضعیت اسفناک فقرا و سرگردانی ایشان از مکانی به مکان دیگر برای پارهای نان است. در بهترین حالت میتوان مقامات را یکی از چندین پیشزمینۀ پیکارسک دانست و نه چیزی بیشتر (در رابطه با پیکارسک). میان مقامات و پیکارسک شباهت و تفاوتهایی وجود دارد که در جدول ذیل آمده است.
جدول 1: شباهت و تفاوتهای مقامه و پیکارسک
پینوشتها (1): Lazarus یعنی «فقیر و جذامی». (2): Satyriconاز دو بخش Satyr به معنی مرد شهوتی و icon به معنی نگاره تشکیل شده است. میتوان آن را به نگارۀ مرد شهوتی ترجمه کرد؛ زیرا از برخی از شخصیتهای آن رفتاری اروتیک سرمیزند و دربرگیرندۀ صحنههای اروتیک است. [1] archetypes [2] Lazarillo de Tormes [3] Don Quixote de la Mancha [4] Silvestre de Sacy [5] Picaro [6] Picador [7] Picards [8] Picaroon [9] Hermes [10] prototype [11] Zeus [12] Maya [13] Guzmán de Alfarache [14] Mateo Aleman [15] motif [16] Frank Chandler [17] Pseudo-autobiographical [18] Romance [19] microhistory [20] Syncretic Reform Movement of Miguel de Gigantes [21] Aesop's fables [22] Lazaruses [23] Satyricon [24] Gaius Petronius [25] Joke books [26] Philogelos [27] Facetiae [28] The Fabliau [29] Novella [30] Decameron [31] Giovanni Boccaccio [32] Canterbury Tales [33] Geoffrey Chaucer [34] Pharmakos [35] Robin Hood | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
Tomoiaga, Ligia (2012). Elements of the Picaresque in Contemporary British Fiction. Newcastle: Cambridge Scholars. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 7,145 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 2,084 |