تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,650 |
تعداد مقالات | 13,398 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,195,585 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,071,987 |
The Pathology of the Translation of the Definite Article al- in the Holy Quran | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
Linguistic Research in the Holy Quran | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 9، دوره 7، شماره 1، آذر 2018، صفحه 151-168 اصل مقاله (1.07 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/nrgs.2018.101819.1037 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
Ali Aswadi* | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
Assistant ProfessorArabic Language and Literature Group,University of kharazmi, Tehran, iran | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
The definite article al- in Arabic, being syntactically and semantically equal to ‘the’ in English, is one of the most significant rhetoric issues of the Holy Quran within the subject of semantics. Grasping the meaning of al- properly is of great importance in translation, since carelessness or lack of necessary attention in translation will result in some changes to the original meaning or the true concept of the Word of God. Such a misunderstanding will eventually bring about wrong perception and interpretation of the Divine verses. Based on syntactic and rhetoric books, and comparing the true concept of al- in different verses, investigating different meanings of al- gains abundant significance. In other word, taking lack of translators’ enough attention in many observed cases into consideration, the necessity of reviewing translations and the pathology of such translations seem crucial. Using an analytic approach and taking advantages of the related literature review, the present study identifies some cases wherein the specific meanings of al-have noticeable impact on understanding and interpreting the Koranic verses. As such, eleven cases of the translations of the respected translators of the holy Quran are studied. Then, according to the commentary documents as well as semantic and syntactic evidences, the true type of al- is identified and thus the true translation based on the type of al- is presented. Unfortunately, with regard to our subject, most will | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
Holy Quran؛ Translations of Quran؛ commentaries؛ al-؛ pathology | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه از آنجا که اسلام، آیینى جهانشمول و قرآن، نماینده و قانون اساسى آن است، همگان باید از محتواى کتاب آسمانى اسلام آگاه شوند. معانی نهفته در قرآن کریم حقایقی است ارزنده که بدون پوشش الفاظ شناسایی نمیشود. سادهترین راه دستیابى به چنین هدفى «ترجمۀ» دقیق آن است. این مترجم است که با توانایی و دقت راه آشنایی با معارف قرآنی را بهروی تشنگان آن میگشاید و آنان را از آبشخور قرآنی سیراب میکند. ترجمۀ دقیق در زبان عربی باتوجه به گستردگی این زبان و قابلیتهای زبان مقصد، شامل توجه به یکایک حروف و جایگاه آنها نیز میشود. چهبسا ترجمۀ صحیح و یا ناصحیح حرفی مراد گوینده را تغییر دهد؛ بنابراین پرداختن به سوالاتی چون (الف و لام) که یک حرف است، چه معانیای در زبان عربی القا میکند و تفاوت انتخاب معنای (الف و لام) چه تأثیراتی در ترجمه قرآن میگذارد، ممکن است به ترجمه هرچه دقیقتر آیات الهی کمک کند. دربارۀ آسیبشناسی و بحثهای مرتبط با ترجمه، مقالات و کتابهای گوناگونی تألیف شده است؛ اما دربارۀ جایگاه و آسیبشناسی (الف و لام) در ترجمهها پس از بررسی کتابها و مقالات علمیپژوهشی و سایتهای مربوط نمونههایی یافت نشد، پس توجه و آسیبشناسی این مهم لازم و ضروری است. از آنجا که مضامین این پژوهشها ارتباطی با بحث مدّ نظر ما ندارند، به ذکر چند نمونه اشاره میکنیم و مطالعۀ نتایج برآمده از این تحقیقات را برعهده خوانندۀ محترم میگذاریم. -آسیبشناسی ترجمههای قرآن، رضایی اصفهانی، محمدعلی، مجلۀ پژوهشهای قرآنی، زمستان 1384، شمارۀ 44. - آسیبشناسی ترجمههای فارسی قرآن کریم و طبقهبندی نقدهای ارائهشده، دانیالی، امیر، مجلۀ پژوهش و حوزه، بهار 1381، شماره 9. - جایگاه ساختار نحویبلاغی مفعولبه (در ترجمه قرآن کریم)، قلیزاده، حیدر، پژوهشهای قرآنی، پاییز و زمستان 1388، سال پانزدهم، شماره 59 و 60. - مرجعشناسی ترجمه و نقد ترجمههای فارسی، فرجالله، غلامی، بینات، بهار و تابستان 1385، شمارۀ 49 و 50. مسئله اصلی پژوهش، آسیبشناسی ترجمۀ (الف و لام) در ترجمههای قرآن کریم به زبان فارسی است. در این مقاله تلاش شده است با روش کتابخانهای و با رویکرد مروریتحلیلیانواع (الف و لام) بررسی و بازتاب معنایی آن در چهار آیه منتخب آسیبشناسی شود. همچنین در بیان کمیت و کیفیت ده ترجمۀ بررسیشده برای ارائه کمترین یا بیشترین خطا در ترجمه (الف و لام)، نمودار آماری ارائه شده است و درنهایت با بررسی آرای مفسران، ترجمه پیشنهادی ارائه شده است. تلاشهایی که در این پژوهش انجام گرفته، برای تبیین جایگاه و اهمیت ترجمه صحیح این حرف برای افادۀ معنا و مقصود کلام الهی است و همچنین تأکید بر اهمیت بهکارگیری بهتر قواعد ادبیات عرب در ترجمه و فهم قرآن است. آسیبشناسی ترجمه (الف و لام) در آیات: آل عمران/۳۶، اعراف/54، قدر/4، آلعمران/19 انجام گرفته است.
مبانی و چارچوب نظری الف)مفاهیم
حرفی است در زبان عربی کهنحویان و لغویان این حرف را به سه نوع تقسیمبندی میکنند: 1-1- اسم موصول به معنى «الذى» و فروع آن، این نوع بر اسمهاى فاعل و مفعول داخل مىشود، مانند: ﴿إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِماتِ ... ﴾ (احزاب/ 35)، ﴿التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ ... ﴾ (سیوطی، 1422ه.ق، ج1، ص303؛ ابنهشام، 1979م، ص71). حرف تعریف از نوع عهد و یا از نوع جنس که هرکدام به سه نوع و یا به قولی چهار نوع تقسیم میشود: 1-2- ال عهد: حرفی که اسمهای نکره را معرفه میکند به ال عهد معروف است (هاشمی، 1380ش، ص48). 1-2-1- عهد ذکری: اسم معطوف به (الف و لام) که نامش بهطور صریح ذکر شده باشد (هاشمی، 1380ش، ص123)؛ به عبارت دقیقتر در قسمت پیشین جمله، اسم نکرهای ذکر شود و در قسمت پسین آن با (الف و لام)، اسم نکره معهود را به یاد آورند. مثل: ﴿کَما أَرْسَلْنا إِلى فِرْعَوْنَ رَسُولًا. فَعَصى فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ﴾ (مزمل/ 16 و 15) (ابنعقیل، 1386ش، ج1، ص169؛ سیوطی، 1363ش، ص76؛ ابنهشام، 1979م، ص72؛ سیوطی، 1422ه.ق ،ج1، ص304؛ نصیریان،1387ش، ص79). 1-2-2- عهد ذهنی: اسم ملحوظ به(الف و لام) که نامش بهطور غیرصریح و یا تلویحی ذکر شده باشد. (هاشمی،1380ش، ص123)؛ به عبارت دیگر با (الف و لام) به اسمی اشاره شود که در کلام نشانی ندارد و ذکری از آن به میان نیامده است و فقط از محتوای کلام به ذهن میآید (نصیریان، 1387ش، ص79)، مثل: ﴿إِذْ هُما فِی الْغارِ﴾ (توبة/40)، ﴿إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ﴾ (فتح/ 18)، ﴿وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالأُنثَى﴾ (آلعمران/36) (سیوطی، 1422ه.ق، ج1، ص304؛ سیوطی، 1363ش، ص76؛ ابنهشام، 1979م، ص72). 1-2-3- عهد حضوری: خودش ذاتاً یا در ذهن شنونده حضور داشته باشد، مانند: ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾ (مائدة/3)، ﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ﴾ (مائدة/6) (هاشمی، 1380ش، ص123؛ نصیریان، 1387ش، ص79؛ سیوطی، 1422ه.ق ، ج1، ص304؛ ابنعقیل، 1386ش، ج1، 169؛ سیوطی، 1363ش، ص76). 1-3- ال جنس: کاربرد این (الف و لام) به این صورت است که برای معرفهکردن آن دسته از اسمهاست که بر افراد بیشمار دلالت دارد و درحقیقت با افزودن (الف و لام) بهصورت جنسهای شناختهشده در میآیند (نصیریان، 1387ش، ص80). 1-3-1- استغراق افراد (حقیقی): فراگیرى افراد است که «کل» بهطور حقیقت جانشین آن مىشود و آن یا به کمک قرینۀ حالیه شناسایی شده است، مانند: ﴿خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً﴾ (نساء/ 28)، ﴿عالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهادَةِ﴾ (رعد/9) و یا به کمک قرینه لفظیه - لفظ استثناء (الاّ)- فهمیده میشود، مانند: ﴿إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ. إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ (عصر/ 2 و3) (سیوطی، 1422ه.ق ، ج1، ص304؛ سیوطی، 1363ش، ص75؛ ابنهشام، 1979م، ص72؛ ابنعقیل، 1386ش، ج1، ص169؛ هاشمی، 1380ش، ص125). 1-3-2- استغراق خصایص الافراد (مجازی): براى فراگیرى خصایص افراد است که بهجاى آن بهطور مجاز «کل» قرار مىگیرد، مانند: ﴿ذلِکَ الْکِتابُ﴾ (بقرة/ 2) یعنى: کتاب کاملِ در هدایت، جامع صفات تمام کتابهاى نازلشده و خصوصیات آنها (سیوطی، 1422ه.ق، ج1، ص304؛ سیوطی، 1363ش، ص75؛ ابنهشام، 1979م، ص72؛ ابنعقیل،1386ش، ج1، ص169؛ هاشمی، 1380ش، ص125). 1-3-3- ماهیت یا جنس: اشاره به حقیقت مسندالیه بدون در نظر گرفتن عموم و خصوص آن؛ به عبارتی دیگر «کل» نه بهطور حقیقت و نه مجاز جانشین آن نمىشود، مانند: ﴿وَجَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ﴾ (انبیاء/30) (سیوطی، 1363ش، ص75 ؛ ابنعقیل، 1386ش، ج1، ص169؛ هاشمی، 1380ش، ص125و 80؛ ابنهشام،1979م، ص73؛ سیوطی، 1422ه.ق، ج1، ص304). 1-3-4- ماهیت یا جنس مقید: اشاره به تمام افراد بهطور مقید دارد مانند: (جمعالامیر والتجار والقی علیهم نصائحه)؛ یعنی پادشاه تمام تاجران مملکت خود را جمع کرد نه همه تاجران جهان را (هاشمی، 1380ش، ص125). 1-4- زایده باشد و آن بر دو نوع است: 1-4-1- ال زائده لازمه: مانند الف لامى که: - در موصولات خاص (مانند: الذی، الذان و...) به چشم میخورد. - در ابتدای برخی از اسامی عَلَم میآید. برای نقل آن اعلام، بدین معنا که از ابتدا در عرف عرب با (الف و لام) گفته شده است، مثل: الّلات والعزّى، یا برای غلبه آنها، مانند: «البیت» براى کعبه، «المدینه» براى شهر طیبه و «النجم» براى ستاره ثریا و این نوع در اصل براى عهد است (ابنهشام، 1979م، ص170؛ سیوطی، 1422ه.ق، ج1، ص304). - در ابتدای برخی از ظروف آمده است، مانند: الان (سیوطی، 1363ش، ص76). 1-4-2- ال غیرلازمه: مانند الف لامی که: - در حال واقع است و براساس آن برخی (الف و لام) کلمۀ (الْأَذَلَّ) در آیۀ ﴿لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ﴾ (منافقون/ 8) را (الف و لام) زائد گرفتهاند؛ ولى این فصیح نیست. بهتر این است که حذف مضاف تقدیر شود؛ یعنى خروج الأذل، چنانکه زمخشرى تقدیر کرده است (سیوطی، 1422ه.ق، ج1، ص304؛ ابنعقیل،1386ش، ج1، ص171). - بر سر برخی اسماء علم هم میآید، البته همیشگی نیست؛ مانند: العباس، الضحاک، الحارث، بنات الاوبر (سیوطی، 1363ش، ص77 و 78؛ ابنهشام، 1979م، ص74). ب) اصول و مبانی ترجمه مراد از «اصول» قواعد و قوانینی است که هر علم بر آنها استوار میشود؛ آنگونه که هیچکس در موجودیت آنها اختلاف نکند. اصول کلی ترجمۀ بینزبانی، فارغ از توجه به متنی خاص، عبارت است از: آشنایی با زبان مبدأ و فهم درست متن مبدأ، آشنایی و تسلط کافی بر زبان مقصد، آشنایی با زبانشناسی مقابلهای، امانتداری در ترجمه. چهار اصل یادشده در همۀ ترجمهها و در انتقال از هر زبانی به زبان دیگر مدّ نظر قرار میگیرد. اصول یادشده دربارۀ متن مقدس قرآن حساسیت بیشتری دارد که دقت بیشتر مترجم را میطلبد. و مقصود ما از «مبانی»، قواعد و پیشفرضهای پژوهندهای است که در ابتدای کار بسان یک اصل خود را بدانها ملتزم میکند، خواه دیگران آنها را بپذیرند و خواه نپذیرند )جواهری، 1394، ص3). ج) انواع ترجمه قرآن ترجمههای موجود قرآن نوعا به سه دسته تقسیم میشود: 1) ترجمۀ تحتاللفظی: گروهی معتقدند اگر ما بخواهیم دقت و امانت در ترجمه را رعایت کنیم، باید واژه به واژه ترجمه کنیم و جلو برویم. با این کار حفظ امانت میشود و دخالتی در آیات نمیشود. در این نوع ترجمه مترجم بهجای هر کلمه از زبان مبدأ کلمهای از زبان مقصد را جایگزین میکند. از نمونههای این ترجمه، ترجمۀ آقای معزی نام برده میشود. باید متذکر شد این نوع ترجمه مشکلات جدی دارد و هدف از ترجمه را مختل و ناقص میکند و در این نوع ترجمه در کلامی مانند قرآن که مشحون از انواع کنایات، تشبیهها و استعارههاست، ترجمه را قبیح و مستهجن میکند و گفته میشود این نوع ترجمه نارساترین نوع ترجمه است. 2) ترجمۀ آزاد: در این روش مترجم سعی میکند معنا را از قالبی به قالب دیگر بریزد تا معنای مقصود کاملاً ادا شود. اینگونه ترجمه را ترجمۀ معنوی نیز گویند؛ زیرا بیشتر سعی بر انتقال کامل مفاهیم است نه تطابق لفظی. 3) ترجمۀ تفسیری: مراد از ترجمۀ تفسیری این است که لفظ به لفظ معنا نکنیم؛ بلکه مترجم معنا و مفهوم مجموع آیات را در قالب جملات فارسی بریزد و معنا کند (البته با توضیحات اضافی). این نوع ترجمه بخشی از مشکلات ترجمۀ نوع اول را از میان میبرد و پیام آیه را رساتر به مخاطبان منتقل میکند؛ ولی چون در این نوع ترجمه تفسیری اجمالی از آیات مطرح میشود، برداشتها و دیدگاههای مترجم در ترجمه لحاظ میشود. ترجمۀ آیتالله مکارم شیرازی، الهی قمشهای از نوع ترجمۀ تفسیری است (نجار، 1381، ص29). د) دستهبندی نقدها آسیبها و کاستیهایى راهیافته به ساحت ترجمه قرآن کریم بهویژه ترجمههاى فارسى آن به دو دسته کلى تقسیم میشود: اول نقدها و اشکالات مربوط به فهم مفاهیم از زبان مبدأ، دوم نقدها و اشکالات مربوط به بیان مفاهیمِ فهمشده در قالب الفاظ و عبارتهاى زبان مقصد؛ ولى باتوجه به اینکه بخش توجهبرانگیز از اشکالات و کاستیهاى تمام یا دست کم اکثر ترجمههاى قرآن کریم را نمونههایی از قلم افتاده تشکیل میدهد، باید دسته سومى را نیز به دو دسته پیشگفته افزود. اینکه اشکالات نوع اخیر را دستۀ جداگانهاى به حساب آوردهایم، بدان دلیل است که منشأ آنها معمولاً براى ناقدان چندان شناخته شده نیست؛ یعنى معلوم نیست که هنگام خواندن متنِ زبانِ مبدأ و فهم آن، کلمه یا عبارتى از چشم مترجم به دور مانده و معادل آن به ترجمه راه پیدا نکرده است (دسته اول) یا هنگام بیان مفاهیم، یک کلمه یا عبارتى فراموش شده باشد) دسته دوم(؛ بنابراین نقدهاى ارائهشده از ترجمههاى قرآن کریم به سه دسته کلّى تقسیم میشود: 1)فهم مفاهیم از زبان مبدأ. 2)بیان مفاهیم در قالب الفاظ و عبارات زبان مقصد. 3)اشکالات مربوط به نمونههای از قلم افتاده (اعم از واژه و جمله)، (صدری، 1390، مجله پژوهش و حوزه، ص155). بررسی ترجمۀ (الف و لام) در آیات مدّ نظر در ادامه ده نمونه از ترجمههای قرآن کریم بررسی میشود تا روشن شود براساس انواع مختلف (الف و لام) آیا ترجمۀ درستی صورت گرفته است یا نه. 1) ﴿فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنثَى وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالأُنثَى وَإِنِّی سَمَّیْتُهَا مَرْیَمَ وِإِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ﴾ (آل عمران/۳۶).
2-1- نظر مفسران مفسران دربارۀ گوینده این عبارات ﴿واللّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ، وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثى﴾ و نوع (الف و لام) در دو کلمۀ (الذَّکَرُ) و (الْأُنْثى) اختلافنظر دارند: باتوجه به اینکه تعیین گوینده سخن در نوع ترجمه (الف و لام) تأثیرگذار است، در آنچه میآید مهمترین دیدگاههای موجود در اینباره برای تبیین موضوع بررسی میشود.
- برخی این دو جمله را کلام خداى تعالى میدانند که جملۀ معترضه شده است (طباطبایی، 1388، ج3، ص172). - و برخی جملۀ اول (واللّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ) را کلام خدا و دوم (وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثى ) را کلام همسر عمران میدانند (ابوحیان اندلسی، 1420ق، ج3، ص117؛ زمخشری، 1407ق، ج1، ص356). نکتهای که در این باره اشاره میشود، این است که مهمتر از گویندۀ سخن مقتضای حال است. بدین معنا که به چه منظوری این سخن رانده میشود. آیا سخن در مقام مقایسه دو کلیت و دو جنس با یکدیگر است و یا نسبت به یک نمونه مشخص از یک کلیت (الذکر) در برابر یک نمونه مشخص از یک کلیت دیگر (الانثی) است. باتوجه به مقتضای حال کاملاً مشخص است که منظور این دختری است که به دنیا آمده و اسم او (مریم) است.
v نظر اول - برخی مفسران (الف و لام) را (الف و لام عهد) گرفتهاند؛ زیرا معتقدند مقصود مادر حضرت مریم و یا خداوند این نیست که بخواهد جنس مذکر را با جنس مؤنث مقایسه کند و برتری جنس مذکر را بیان کند. اگر جمله را از قول مادر حضرت مریم بدانیم این میشود که آن پسری که برای نذر در راه تو در ذهن من بوده است، مانند این دختری که به من دادی نیست؛ زیرا که در آن زمان (بنىاسرائیل) فقط تحریر و به خدمت کنیسه گذاشتن را براى مرد جایز میشمردند و بر زن جایز نمیدانستند؛ بنابراین مادر حضرت مریم در مقام اظهار حسرت و اندوه میفرماید: ﴿رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثى﴾ و ناراحتی و اندوه او به این دلیل بوده است که نمیتوانسته نذر خود را ادا کند و این نکته هم باید توجه شود که وقتی انسان تحسر میخورد، امکان این را دارد که آن چیزی را که به دنبالش بوده و به آن نرسیده است را اول ذکر کند: پسری که من عهد کرده بودم و در ذهنم بود مثل این دختر نبود! بلکه بهتر بود و من را به خواستهام میرساند؛ اما اکنون نمیتوانم به آن خواستهام برسم (ابوحیان اندلسی، 1420 ق، ج3، ص117؛ زمخشری،1407ق، ج1، ص356). اگر جمله را از قول خدای متعال بدانیم، همانطور که نظر علامه طباطبایی بر این مطلب است، مىخواهد بفرماید: ما مىدانیم که فرزند او دختر است؛ ولی با دخترکردن فرزند او خواستیم آرزوی او را به بهترین وجه برآوریم؛ براى اینکه نهایت نتیجهاى که ممکن بود از پسربودن فرزندش به دست آید، این بود که فرزندى چون عیسى از او متولد شود که پیامبرى باشد شفادهنده کور مادرزاد و بیمار برصى و زندهکنندۀ مردگان؛ ولی در دختربودن حملش نتیجهاى دیگر نیز عاید مىشود و آن این است که کلمة اللَّه تمام مىشود و پسرى بدون پدر مىزاید و درنتیجه هم خودش و هم فرزندش آیتى و معجزهاى براى اهل عالم مىشوند. به همین دلیل جملۀ: ﴿وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثى﴾ کلام همسر عمران نیست؛ بلکه آن نیز حکایت کلام خداىتعالى است و اگر کلام همسر عمران بود، جا داشت بفرماید: «ولیس الانثى کالذکر»، نه اینکه عکس آن را بفرماید و این بسیار روشن است؛ براى اینکه وقتى انسان چیزی ارجمند و یا مقامى بلند را آرزو دارد، ولى چیزى کمتر از آن یا مقامى پائینتر به او داده مىشود، با حسرت مىگوید: این آن نیست که من در طلبش بودم و یا مىگوید آنچه به من دادند مثل آنچه من مىخواستم نبود و نمىگوید آنچه من آرزو داشتم مثل دادهشده به من نیست. از همین جا روشن مىشود که «الف و لام» در دو کلمۀ «الذکر» و «الانثى» تنها الف و لام عهد است (طباطبایی، 1388، ج3، ص172).
v نظر دوم - برخی از مفسران (الف و لام) را ( الف و لام جنسیه) گرفتهاند و از عبارات ذیل در ترجمه و توضیح آیه استفاده کردهاند که فرزند پسر چون فرزند دختر نیست، آنچه برای مرد شایسته است، برای زن شایسته نیست؛ زیرا بهعلت عادت حیض و نفاس و وجوب پوشیدن خود از ضرر و خوددارى از رفتن میان مردم صلاحیت تحریر و ماندن در کنیسه و خدمت عابدان و معتکفان را ندارد. خدایا زن مثل مرد نیست؛ زیرا که عقل او ناقصتر و سعى او ناچیزتر است. مرد درمجموع از زن برتر است و براى کارها صلاحیت بیشترى دارد (سیدقطب، 1412ق، ج1، ص392؛ طوسی، بیتا، ج2، ص444؛ طبرسی،1372 ش، ج2، ص738).
2-2- تحلیل و بررسی باتوجه به غرض جمله که افادۀ خبر میکند و یا افادۀ تحسر (هاشمی، 1380ش، ص45)، نوع (الف و لام) انتخاب و ترجمه طبق آن بیان شده است. اگر بگوییم جمله افادۀ خبر میکند؛ یعنی مادر حضرت مریم خواسته مطرح کند که جنس پسر مانند جنس دختر نیست!؛ اما اگر غرض را تحسر بگیریم که از اغراض فرعی خبر است، ترجمه (الف و لام) بهصورت عهدیه گویاتر است؛ زیرا ایشان دربارۀ جنس که تحسر نخورده است. به نظر میرسد باتوجه به این مطلب که غرض خبر آیا افاده خبر است و یا افاده تحسر، آن دسته از کسانی که (الف و لام) عهد ترجمه کردهاند، نظرشان درستتر باشد.
2-3- ترجمۀ پیشنهادی
فرزند پسر توانایی این فرزند دختر را ندارد (این دختر، با اینکه دختر است، تواناییهایی دارد که هیچ پسری ندارد). 2. باتوجه به نظر دوم که منتسب به: سیدقطب،1412ق، ج1، ص392؛ طوسی، بیتا، ج2، ص444؛ طبرسی، 1372ش، ج2، ص738 است؛ (الف و لام) موجود در (الذکر)، (الف و لام) عهد ذهنی باید ترجمه شود و (الف و لام) موجود در (الانثی) باید (الف و لام) عهد حضوری ترجمه شود: آن فرزند پسری که من در نظر داشتم، مثل این دختری که به دنیا آمده نیست (تواناییهای پسر برای آن کاری که مدّ نظر من بوده بیشتر است). 2)﴿إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ تَبَارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ﴾ (اعراف/54).
2-1- نظر مفسران مترجمان واژۀ (امر) را در آیۀ 54 سورۀ مبارکۀ اعراف بهصورت (فرمان و دستور) یعنی بهصورت (الف و لام) جنس ترجمه کردهاند. واژۀ امر ازجمله واژههای (وجوه و نظایر) است که به معناهای مختلفی در قرآن به کار رفته است (خرمشاهی،1381ش، ج1، ص299). نظرهایی که مفسران ذیل این آیه دربارۀ عطف خلق و امر آوردهاند، نمونههای ذیل است:
2. خلق به معناى ایجاد ذوات موجود است و امر به معناى تدبیر آنها و ایجاد نظام احسن در بین آنها است. خلق، ایجاد چیزى است که در خلقت آن تقدیر و تألیف به کار رفته باشد. این معنا از آیات کریمه قرآن نیز بهخوبى استفاده مىشود، مانند آیه ﴿وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً﴾ که خلقت خود را به همهچیز تعمیم داده است. بهخلاف امر که در معناى آن، تقدیر جهات وجود و تنظیم آن نیست، به همین دلیل است که امر، تدریجبردار نیست؛ ولی خلقت تدریجشدنی است، همچنانکه دربارۀ خلقت فرموده: ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ و دربارۀ امر فرموده: ﴿وَما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ﴾ و نیز به همین دلیل است که در کلام مجیدش خلقت را به غیر خود نیز نسبت داده و فرموده است: ﴿وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیها﴾ و اما امر به این معنا را به غیر خود نسبت نداده است؛ بلکه آن را مختص به خود دانسته و آن را بین خود و بین خواستنیهای خود ایجاد کند، از قبیل روح و امثال آن که واسطه قرار داده است. گرچه برگشت خلق و امر به یک معنا است؛ ولى بهحسب اعتبار مختلفند و به همین دلیل صحیح است که هرکدام را متعلق بهویژۀ یک قسم از ایجاد بدانیم، حال چه این دو لفظ هرکدام بهتنهایى ذکر شده باشند و چه با هم؛ براى اینکه در جایى هم که مانند آیه بحثشده با هم ذکر شده باشند، باز صحیح است بگوییم خلق به معناى ایجاد ذوات موجودات است و امر به معناى تقدیر آثار و نظام جارى در آنها است (طباطبایی، 1388، ج8، ص151). 3. ازجملۀ معانی که در برخی از تفاسیر به آن اشاره شده است، عالم امر است؛ برای نمونه فیض کاشانی در تفسیر صافی میفرماید: «الامر: عالم ارواح» (فیض کاشانی، 1415ق، ج5، ص86). دراصطلاح حکمای اسلامی مراد از عالم امر که درمقابل عالم خلق است، عوالم غیرمادی است که آن را عالم مجردات و عالم مفارقات نیز میگویند و آن عبارت است از عالم عقل و عالم مثال (علامه طباطبایی، 1388ش، ص9 تا 20 و 217 تا 227).
2-2- تحلیل و بررسی در اینجا لازم به ذکر است که اگر واژۀ امر را به معنای دستور بگیریم (الف و لام) جنسیه میشود؛ اما اگر به معنای عالم امر بگیریم (الف و لام) به معنای عهد تلقی میشود؛ بنابراین برای ترجمه (امر) بهصورت (عالم امر) دلایلی مطرح میشود: 1. باتوجه به همراهی خلق و امر و با بررسی میدانی در قرآن آنجا که از نفس و انسان و آنچه که مخلوق است صحبت میشود، از فعل (خلق) استفاده کرده است، مانند: ﴿خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾، ﴿وَلا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ﴾؛ اما جایی که سخن از روح است، خدا نمیفرماید: ﴿قل الروح من خلق ربی﴾؛ بلکه میگوید: ﴿قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً﴾. حرف (مِن) ممکن است محل خاستگاه باشد؛ بنابراین امر ممکن است ماهیت عالمی دیگر را بیان کند.
﴿له ملک السماوات والارض﴾، ﴿عنده مفاتیح الغیب﴾، توجه به این نکته مهم است که مالکیت بیشتر از آنکه مترتب یک مفهوم باشد، محل رخداد را نظر دارد. باتوجه به آنچه که گذشت خلق و امر دو عالم از عوالم خداوند است و باتوجه به شواهد و قرائن مطرحشده در این آیه مدّ نظر نیز به نظر میرسد، مراد از امر، عالم امر باشد و بهتر است مضافی را بهصورت محذوف در ترجمه بیاوریم.
2-3- ترجمه پیشنهادی عالم خلق و عالم امر تنها از آن خداوند است. 3)﴿تَنزَلُ الْمَلَئکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبهِّ مِّن کل أَمْرٍ﴾(قدر/4).
3-1- نظرات مفسران 1. عدهای از مفسران گفتهاند منظور از روح جبرئیل است، بدون اینکه دلیل خود را ذکر کنند (زمخشری، 1407ق، ج4، ص781؛ طوسی، بیتا، ج10، ص386؛ مغنیه، 1424ق، ج7، ص592؛ طبرسی، 1372ش، ج10، ص790؛ آلوسی، 1415ق، ج15، ص417). تنها آقای بهبودی در کتاب معارف قرآنی مطرح کردهاند که جبرئیل یک واژۀ عبری است، (جبر) به معنای قدرت جبار و (ئیل) به معنای الله است. معادل این کلمه در زبان عربی (روحالقدس) است و به همین دلیل گفتهاند منظور از روح همان جبرئیل است. (بهبودی، 1380ش، ص292).
3. برخی نیز بیان کردهاند، روح بزرگتر از فرشتگان است، چنانکه از امام صادق علیه السلام روایت شده است که چون از او پرسیدند که: آیا روح جبرئیل است؟ فرمود: (جبرئیل از فرشتگان است و روح از فرشتگان بزرگتر است، مگر خدا نگفته است که ﴿تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَالرُّوحُ﴾؟ روح آفریدهاى نورانى و بلندمرتبه در نزد خدا است (مترجمان، 1377ش، ج18، ص228؛ حویزی، 1415ق، ج5، ص633). 4. در این میان علامه طباطبایی متفاوتترین تفسیر را از (روح) در قرآن بیان کرده است. علامه مینویسد: مردم چه در گذشته و چه در حال با همه اختلاف شدیدی که دربارۀ حقیقت روح دارند، در این معنا هیچ اختلافی ندارند که از کلمۀ روح یک معنا میفهمند و آن عبارت است از چیزی که مایۀ حیات است؛ حیاتی که عامل شعور و اراده است و در قرآن نیز همین معنا مراد است (طباطبایی، 1372ش، ج12، ص217). از نظر علامه ملائکه که وحی را نازل میکنند، همراه آن، حقیقتی است که قرآن نام آن را روح گذاشته است و حامل وحی درواقع آن روح (همان روحالامین و روحالقدس) است، نه اینکه جبرئیل حامل وحی باشد، جبرئیل حامل وحی نیست. با تفسیر علامه طباطبایی از روح، پدیدۀ وحی چهرهای بسیار عمیقتر از کلام دیگر مفسران پیدا میکند. طبق این نظر وحی صرفاً آموزش الفاظ و معانی آیات نیست؛ بلکه آنچه در وحی اتفاق میافتد، نزول یک حقیقت وجودی متعالی به نام روحالقدس بر قلب پیامبر است که وحی نیز از آثار این نزول است (طباطبایی، 1372ش، ج20، ص8 و ج12، ص218، ذیل آیه 2 نحل).
3-2- تحلیل و بررسی واژۀ روح 21 بار در قرآن کریم آمده است، گاهی بهصورت مقید و مضاف، مانند روحالقدس، روحالامین، روحی، روحنا و گاهی بدون اضافه و قید. بیتردید در تمامی این نمونهها مصداق واحدی مراد نیست. باتوجه به ظاهر و سیاق آیات قرآن نمونههای کاربرد در چند گروه جای داده میشود: 1. آیاتی که منظور از روح در آنها جبرئیل است و از جبرئیل با لفظ روح یاد شده است: ﴿تنزل الملائکة والروح﴾ (قدر/4)، ﴿تعرج الملائکة والروح﴾ (معارج/4)، ﴿یوم یقوم الروح والملائکة صفا...﴾ (نبا /38)، ﴿نزل به الروح الامین...﴾ (شعراء/ 193)،﴿قل نزله روح القدس...﴾ ( نحل/ 102). 2. آیاتی دلالت دارد که روح مرتبهای از وجود است که در پیکر انسان جریان یافته است. از این روح، با نام روح نفخهای یاد میشود. این آیات عبارتند از: ﴿...ونفخت فیه من روحی..﴾ (حجر/ 29 و ص/ 72)، ﴿...ونفخ فیه من روحه..﴾ (سجده/ 9)، ﴿...فنفخنا فیها من روحنا..﴾ (انبیاء/ 91)؛ نیز در آیۀ 12 از سورۀ تحریم تعبیر ﴿فنفخنا فیه من روحنا﴾ آمده است. این روح در همۀ انسانها مشترک است، چه حضرت آدم علیه السلام که از پدر و مادر متولد نشده و چه حضرت عیسی علیه السلام که پدر نداشته است و چه انسانهای عادی که دارای پدر و مادر هستند، نیز مؤمن و کافر از این روح بهره یکسان دارند. 3. در آیات زیر از روح با نام موجودی که در تأیید قلوب پیامبران و اولیاء الهی نقش زنی میکند، نام برده شده است: ﴿وآتینا عیسی بن مریم البینات وایدناه بروح القدس﴾ (بقره/ 87 و 253)، ﴿اذکر نعمتی علیک وعلی والدتک اذ ایدتک بروح القدس﴾ (مائده/110)، ﴿اولئک کتب فی قلوبهم الایمان وایدهم بروح منه﴾ (مجادله/ 22). شایان ذکر است که اضافه (روح) به (القدس)، اضافه موصوف به صفت است. روحالقدس در اصل الروحالقدس بوده است، به معنای روحی که صفت طهارت و قدسیت دارد. 4. در آیات ذیل، روح دربارۀ وحی بر انبیاء به کار رفته است: ﴿واوحینا الیک روحا من امرنا﴾ (شوری/52)، ﴿یلقی الروح علی من یشاء من عباده﴾ (غافر/ 15)، چنانچه روح در این آیات به معنای وحی باشد، کاربرد آن مجازی خواهد بود. 5. در آیۀ ذیل، خداوند عیسی علیه السلام را روحی از جانب خود دانسته است: ﴿انما المسیح عیسی بن مریم رسول الله وکلمته القاها الی مریم وروح منه﴾ (نساء/171)، ﴿فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشرا سویا...قال انما انا رسول ربک لاهب لک غلاما زکیا﴾ (مریم / 19- 17). بنابراین: باتوجه به آیۀ 97 بقره که میگوید «جبرئیل وحی را بر قلب پیامبر نازل میکند»: ﴿قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْریلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُدیً وَ بُشْری لِلْمُؤْمِنینَ﴾، منظور از روحالقدس همانطور که اشاره شد، همان جبرئیل است و اما اختلافنظر است در جاهایی که روح همردیف ملائکه ذکر شده است، مثل آیات: ﴿یَوْمَ یَقُومُ اَلرُّوحُ وَاَلْمَلائِکَةُ صَفًّا﴾ (نبأ/38)، ﴿تَنَزَّلُ اَلْمَلائِکَةُ وَاَلرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْر﴾ (قدر/4)، ﴿یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاتَّقُونِ﴾ (نحل/2). برخی از محققان معتقدند روح از نوع ملائکه هم نیست؛ چون آن را در عرض ملائکه قرار میدهد و این تناسب ندارد که یکی از ملائکه را در عرض عموم ملائکه ذکر کند (مطهری، 1377ش، ج4، ص730). دررابطه با این نظر بهتر است هویت و شخصیت جبرئیل را از آیات قرآن بجوییم. اوصافی که خداوند راجع به جبرئیل در قرآن آورده است، او را بالاتر از ملائک و مربی کل میداند ﴿إِنْ هُوَ إِلا وَحْیٌ یُوحَى/ عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى/ ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى﴾ (نجم/4-5)، ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ/ ذِی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکِین/ مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ﴾ (تکویر/ 19 تا 21) و در نمونهای او را عروجدهنده و نزولدهنده ملائک میشمارد: ﴿یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ﴾ (نحل/2). طبق این نگاه وقتی مقام و جایگاه و مأموریت جبرئیل خاص میشود، مانعی وجود ندارد که او را بهطور خاص در عرض عموم ملائکه ذکر کند.
3-3- ترجمۀ پیشنهادی در این شب فرشتگان و جبرئیل به زمین فرود میآیند. 4)﴿إِنَ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَإِلاَّ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ وَمَنْ یَکْفرْ بِآیَاتِاللَّهِ فَإِنَ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ﴾(آل عمران/19).
4-1- دررابطه با واژۀ اسلام و نوع (الف و لام) آن دو دیدگاه وجود دارد: - برخی (الف و لام) را جنس به معنای تسلیمشدن و انقیاد در برابر خداوند گرفتهاند (طباطبایی، 1388، ج3، ص121؛ زمخشری، 1407ق، ج1، ص345؛ طوسی، بیتا، ج2، ص419؛ مغنیه، 1424ق، ج2، ص27؛ فخررازی، 1420ق، ج7، ص171). - و برخی (الف و لام) اسلام را عهدیه به معنای دین اسلام گرفتهاند (طبرسی، 1372ش، ج2، ص717؛ اندلسی، 1420ق، ج3، ص67 ؛ آلوسی، 1415ق، ج2، ص1).
4-1-1- ادلۀ طرفداران معنای تسلیم حقیقت دین و اسلام که خداوند آن را از انسان میخواهد، تسلیم مطلق و سر تعظیم فرودآوردن بر آستان قدس حضرت حق است؛ اما اینکه آن در قالب آیین خاصی مانند یهود یا مسیح یا اسلام تحقق پیدا کند، تأثیری در ماهیت آن نمیگذارد.ازمنظر قرآن «اسلام» معنای عام -یعنی تسلیم مطلق به خدا- دارد که شامل تمامی ادیان بهویژه ادیان اهل کتاب میشود.
-﴿ربنا واجعلنا مسلمین لک ومن ذریتنا امة مسلمة﴾ (بقره/ 127)، حضرت ابراهیم علیه السلام از خداوند اسلام حقیقی و امتی مسلمان از نسل خویش درخواست میکند. - ﴿وقال موسی یاقوم ان کنتم آمنتم بالله فعلیه توکلوا ان کنتم مسلمین﴾ (یونس/ 84)، حضرت موسی علیه السلام نیز قوم خود را «مسلمین» میخواند. مینویسد: قرآن برخلاف ما که اسلام و مسلمانی را ویژه خود گرفتهایم، گروندگان صالح سایر پیغمبران را مکرر مسلمان میخواند. چطور میشود نزد خدا فقط آیین امت آخرالزمان دین محسوب شود؛ درحالیکه از سایر پیغمبران و کتب آنها همهجا تجلیل و تأیید میشود (بازرگان، 1352ش، ص52). 2. شهید مطهری نیز حقیقت دین را همان حالت تسلیم در برابر حق میداند؛ زیرا معتقد است: آیۀ (19/آل عمران) بیان میکند که دین خدا در طول تاریخ یکی بوده و ادیان گوناگون، جلوههای تاریخی همان دین واحد است و آن دین واحد را قرآن اسلام خوانده است (مطهری، 1377ش، ج2، ص182) و اسلام واقعی آن است که شخص قلباً درمقابل حقیقت تسلیم باشد، درِ دل را بهروی حقیقت گشوده باشد تا حق را بپذیرد و عمل کند. هرچند مردمی که توفیق قبول دین اسلام مییابند، در اقلیّتند؛ ولی افرادی که اسلام فطری دارند و با اسلام فطری محشور میشوند و درنتیجه اهل نجات و سعادتند، در اکثریّتند (مطهری، 1377ش، ج1، ص293و 298). 3. آقای بهاءالدین خرمشاهی برای این منظور با اشاره به تفسیر بعضی از مفسران ازجمله شیخ طوسی، زمخشری، طبرسی در جوامعالجامع، بیضاوی و از معاصران، جمالالدین قاسمی و مرحوم محمدجواد مغنیه مینویسد که آنها اسلام را در اینجا نه به معنای اسلام محمد [دین مبین اسلام]، بلکه اسلام ابراهیمی میگیرند؛ یعنی توحید و تسلیم در برابر خداوند (خرمشاهی، 1381ش، ص542؛ سروش، 1377ش، ص32).
4-1-2- ادلۀ طرفداران معنای دین اسلام 1. با تأمل در مجموعه آیاتی که در آنها واژههای (اسلام) و همخانوادههای آن از باب افعال به کار رفته است، سه معنای ذیل نتیجهگیری میشود: الف. تسلیم و خضوع در برابر خدا: در آیات متعدد، مقصود از اسلام و همخانوادههای آن همان تسلیم و خضوع در برابر خداوند است که گوهر ادیان الهی است. پیامبران علیهم السلام پیش از حضرت محمدصلی الله علیه وآله اسلام را در زبان خود، بهمعنای خضوع و تسلیم در برابر آفریدگار هستی به کار میبردند. ب. معنای تکوینی: دومین معنای (اسلام) در قرآن، تسلیم - به معنای انقیاد و تأثر جبری و تکوینی موجودات از امر الهی- است، مانند آیه ﴿وله اسلم من فی السموات و الارض طوعا وکرها والیه ترجعون﴾ (آل عمران/83)، تسلیم و اسلامِ تمامی اهل آسمانها و زمین به معنای انقیاد و فرمانبرداری تکوینی آنان از امر الهی است. ج. آیین خاص اسلام: در برخی از آیات، مقصود از اسلام نه مطلق ادیان آسمانی و تسلیم در برابر خدا، بلکه شریعت خاص حضرت محمدصلی الله علیه وآله است، مانند ﴿واتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا﴾ (مائده/3)، آیۀ مزبور که در ماجرای غدیر خم و معرفی جانشینی پیغمبرصلی الله علیه وآله نازل شده، از آیین آن حضرت به (اسلام) تعبیر کرده است. ﴿قل للذین اوتوا الکتاب والامیین ءاسلمتم فان اسلموا فقد اهتدوا﴾ (آل عمران/ 20). این آیه خطاب به یهودیان و مسیحیان و مشرکان میفرماید: اسلام آورید تا درهای هدایت به روی شما بازشود. روشن است که اسلام در آیۀ مزبور صرف تسلیم به خدا نیست؛ زیرا آنان به زعم خود واجد آنند؛ بلکه مقصود، پذیرفتن آیین اسلام است. دهها آیۀ دیگر نیز وجود دارد که در آنها اسلام به معنای (شریعت اسلام) به کار رفته است. تکثر و اختلاف معانی (اسلام) در قرآن، ما را به این نکته رهنمون میکند که در تفسیر آن، مطابق اصول و قواعد زبانی و تفسیری نباید انحصارگرا بود و در همه نمونهها (اسلام) به معنای تسلیم مطلق یا آیین خاص تفسیر شود و به کار رود؛ بلکه باید تفسیر آن را با دقت در معنا و صدر و ذیل آیه و شواهد دیگر به دست آورد. نه آنکه بدون ملاحظه آیات و قراین دیگر به معنای لغوی آن دست زد. همچنین مفسران با تعریف اسلام، متذکر میشوند که گوهر این آیین همان تسلیم است که پیش از این در ادیان ابراهیمی یافت میشد؛ اما آنان پس از تعریف مزبور تذکر میدهند که تسلیم در برابر خداوند در هر زمانی نمود خاصی دارد. حقیقت تسلیم در عصر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله گرویدن به آیین اوست و کسی که خارج از آن باشد، اعم از اهل کتاب و غیر آنها حقیقت اسلام برایش تحقق نیافته است. ازاینرو مفسران اهل کتاب را کافر و مستحق عذاب الهی میدانند (رک: طوسی، بیتا، ج2، ص418؛ زمخشری، 1407، ج1، ص345؛ طبرسی،1370ش، ج1، ص164).
4-2- تحلیل و بررسی واژۀ اسلام در قرآن کریم به چند معنا به کار رفته است. در این آیه به دلایل ذیل به معنای تسلیمشدن است:
2. باتوجه به آیاتی چون ﴿لا اکراه فی الدین﴾ و آیۀ ﴿اسلمت وجهی لله﴾ به نظر میرسد جوهر و محتوای اسلام در اینجا مدّ نظر است نه شکل ظاهری آن؛ زیرا ادیان دیگر را هم خداوند خود برای هدایت مردم فرستاده است. اینجا حقیقت همه ادیان را بیان میکند. البته منافاتی هم ندارد و اسلام خود نوعی تسلیم محض شدن را در پی دارد. 3. اگر منظور از اسلام دین اسلام باشد، مانند اسلامآوردن اعراب میشود که به آنها گفته شد: ﴿وقالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا ولکن قولوا اسلمنا﴾ و حالت صوری میشد. قطعاً قرآن دنبال حالت صوری نیست؛ چون اگر فرد بگوید اسلمت او مسلمان میشود و ﴿فلن یقبل منه﴾ گو آنکه بر او مترتب نمیشود. البته دین اسلام، آخرین دین کامل الهی، اولیتر و بهتر است؛ ولی درواقع باید با محتوای تسلیم باشد نه محتوای ظاهری، همچون اسلمنایی که قالت الاعراب گفتند. چهبسا افرادی را که در جرگۀ مسلمانان هستند؛ اما تسلیم نیستند و چهبسا از اهل کتابی را ببینیم که مسلمان نیستند؛ اما تسلیم خداوند هستند.
4-3- ترجمۀ پیشنهادی دیانت مؤید خداوند تسلیمشدن در برابر اوست.
نتیجهگیری
3. در آیۀ (36/ آلعمران) ﴿ولیس الذکر کالانثی﴾ انتخاب صحیح نوع (ال) در دو واژۀ (الذکر) و (الانثی) باتوجه به سیاق آیه و نکات نحوی، سبب پایاندادن به بسیاری از بحثهای جنسیتی خواهد شد. در اینجا اگر گوینده کلام را خدا بگیریم (ال) موجود در این دو کلمه بهترتیب جنس و عهد حضوری میشود و اگر گویندۀ کلام را مادر حضرت مریم سلام الله علیها بگیریم، نوع (ال) عهد ذهنی و حضوری میشود. 4. (ال) در کلمات خلق و امر را در آیۀ (54/ اعراف) بهتر است (ال) عهد بگیریم و عبارت ﴿الا له الخلق والامر﴾ را بهصورت عالم خلق و عالم امر ترجمه کنیم.
6. واژۀ اسلام در آیۀ (19/آل عمران) برخلاف آنکه اکثر مترجمان به معنای دین اسلام ترجمه کردهاند، معنایی عام دارد و محتوای دین اسلام که تسلیمشدن است را میرساند؛ به عبارتی دیگر (ال) اسلام باید جنسیه ترجمه شود. 7. توجه به معنای (ال) در ترجمههای بررسیشده بازتاب زیادی ندارد. باید در ترجمههای قرآن کریم، نسبت به انتخاب نوع و معنای (ال) بازنگری شود.
نتیجه بررسی آماری انجامشده بر ده ترجمه مربوط به پنج آیه بحثشده:
[1] . لازم به ذکر است خرمدل با توجه به توضیحاتی که داخل پرانتز ذکر کردهاند، به نظر میرسد مدّ نظرشان (الف و لام) عهد بوده است، هرچند ترجمه را بهصورت (الف و لام) جنس مطرح کردهاند. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 6,212 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 718 |