تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,649 |
تعداد مقالات | 13,394 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,188,210 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,069,989 |
اثربخشی آموزش زوجها مبتنی بر الگوی زوج درمانی شخصیتی ـ سیستمی بر سازگاری زناشویی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش های علوم شناختی و رفتاری | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 8، دوره 7، شماره 2 - شماره پیاپی 13، بهمن 1396، صفحه 83-106 اصل مقاله (1.22 M) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/cbs.2017.86698.0 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سمیه موسوی* 1؛ مریم فاتحیزاده2؛ رضوان السادات جزایری1 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشگاه اصفهان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشیار مشاوره، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
هدف این پژوهش، تدوین الگوی زوجدرمانی شخصیتی - سیستمی و بررسی اثربخشی این الگو بر سازگاری زناشویی زوجهای شهرستان شهرضا بود. این پژوهش به شیوة کمی انجام گرفت و در آن از روش پژوهش نیمهتجربی و از طرح پیشآزمون - پسآزمون با گروه کنترل استفاده شد. اعضای گروه آزمایش و کنترل قبل از شروع جلسات پیشآزمون را تکمیل کردند. سپس زوجهای گروه آزمایش در جلسات مداخلهای مبتنی بر رویکرد سیستمی - شخصیتی (شامل 9 جلسه زوجدرمانی سیستمی و 9 جلسه زوجدرمانی شخصیتی) شرکت کردند. در پایان نیز هردو گروه به پسآزمون پاسخ دادند. دادههای بهدستآمده برای بررسی میزان تأثیر الگوی زوجدرمانی با نرمافزار spss16 تحلیل شدند. نتایج تحلیل واریانس چندمتغیره بین افراد گروه آزمایش و گواه در متغیر وابسته یعنی سازگاری زناشویی و ابعاد آن (توافق، ابراز محبت، همبستگی و رضایت) تفاوت معناداری را نشان دادند. بر اساس نتایج این پژوهش، اثربخشی الگوی زوجدرمانی شخصیتی - سیستمی بر سازگاری زناشویی و تمام ابعاد آن (توافق، ابراز محبت، همبستگی و رضایت) تأیید شد. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
رویکرد سیستمی؛ رویکرد شخصیتی؛ زوجدرمانی؛ سازگاری زناشویی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه توانایی ما در شکلدادن به پیوندهای میان فردی با همسر، فرزندان، والدین، خواهران، برادران و سایر روابط از واژههای اصلی است که انسانیت ما را تعریف میکند. این روابط که با هم ظهور میکنند، هویت کنونی و آیندة ما را تشکیل میدهند. آنها منبع بزرگترین لذت و ارضای خاطر یا بالاترین درد و رنج هستند. با وجود این تنها در اواسط قرن بیستم بود که توجه دانشمندان علوم رفتاری و اجتماعی به سوی پویاییهای زوجی و خانوادگی متمرکز شد و فقط در چند دهة اخیر نظریهها ویافتههای حاصل از پژوهشها در مداخلههای درمانی زوج ها و خانوادههای گرفتار مشکل به کار بسته شد. درک انسان دربارة پویاییها، ساختار، کارکرد و الگوهای تعاملی زوجها و خانوادهها بسیار افزایش یافته و در درمان مشکلات خانوادگی گامهای بلندی برداشته شده است (نرس، 1999). ناسازگاریها و اختلافات زناشویی چه به طلاق بینجامد و چه به صورت فرسایشی، کشمکشهای طاقت فرسا را به بارآورد، آثار روانی- اجتماعی آن هم برای زن و شوهر و هم برای فرزندان آنها به صورت افسردگی، ناامیدی، احساس پوچی و از خودبیگانگی تجربه میشود و ضربات مهلکی را بر پیکر اجتماع وارد میکند. به همین جهت است که شناخت و درمان اختلافهای زناشویی برای هر جامعهای با هر مکتب فکری در درجة اول اهمیت قرار دارد (دانش، 1388). در این میان سازگاری زناشویی یکی از مهمترین عوامل اثرگذار بر بقا، دوام و رشد روابط بهتر در خانواده است (سینها و ماکرجک[1]، 2009). سازگاری زناشویی یک فرایند در حال تغییر و مجموعهای از چهار جنبة عملکرد زوجها در زندگی مشترک است که عبارتند از: 1. رضایت از زندگی زناشویی؛ 2. پیوستگی به زندگی مشترک؛ 3. توافق و همرأیی در زندگی زناشویی و 4. تجلی و ابراز عواطف و احساسات زوج در محیط خانواده (ویک[2]، 2006). زوج هایی که با یکدیگر سازش دارند نسبتاً از روابط زناشویی خود راضی هستند، عادتهای شخصیت شریک زندگی خود را دوست دارند، از مصاحبت با خانواده و دوستان لذت میبرند و مشکلات را بایکدیگر حل میکنند (بنازون و همکاران[3]، 2002). در کل، این پذیرفته شده است که سازگاری زناشویی یک مفهوم چندبعدی و دربرگیرندة عوامل گوناگونی است که همگی در رضایت یا نبود رضایت در روابط سهم دارند. به همین دلیل در تعریف سازگاری اتفاق نظر وجود ندارد و دلیل آن نبود توافق، عوامل اجتماعی، روانشناختی، شخصیتی و جمعیتشناختی مختلفی است که با سازگاری زناشویی ارتباط دارند. همچنانکه اسپانیر[4] توضیح میدهد، سازگاری زناشویی یک پیوستار و تغییر در فرایند این پیوستار است (اسپانیر، 1983). بررسی مختصر نظریهها و مدلهای مطرحشده در حوزة زناشویی بیانکنندة این است که عوامل مختلفی بر سازگاری زناشویی اثر میگذارند. یکی از عوامل بسیار مهم، ویژگیهای شخصیتی همسران است؛ بنابراین در دهههای اخیر تأثیر شخصیت بر تعامل در روابط احساسی و صمیمانة دونفره توجه زیادی را به خود جلب کرده است (گلپرور و همکاران،1390). شخصیت به عنوان عاملی تأثیرگذار در سلامت عمومی و سازگاری عبارت است از مجموعة سازمانیافته، واحد و تشکیلشده از خصوصیات نسبتاً ثابت و مداوم که روی هم، یک شخص را از شخص یا اشخاص دیگر متمایز میکند (محمود علیلو و همکاران ، 1389). به باور اسمیت و پترسون[5] (2008) در درجة اول پیوند میان ویژگیهای شخصیتی زوجها با میزان سازگاری آنها در روابط دو نفرهشان به این دلیل است که جنبهها یا ابعادی از ویژگیهای شخصیتی افراد بهسان یک عامل تنشزا در لحظه لحظة زندگی در روابط زناشویی آنها وارد عمل میشود. از طرف دیگر هریک از ویژگیهای افراد، الگوهای خاص رفتاری و عملکردی را به آنها تحمیل میکند (آویسی و همکاران[6]، 2009). برخی از ویژگیهای شخصیتی، تنشها و ناسازگاری زوجها را افزایش میدهد و تداوم زندگی زناشویی را تهدید میکند (جلیلی و همکاران، 1388). پژوهشهای گذشته بیان کردهاند که صفات شخصیتی با انتخاب همسر، رضایت از رابطه، سازگاری و ثبات در زندگی مرتبط است؛ در نتیجه این سؤالها مطرح میشود که آیا تفاوتهای فردی در شخصیت با سازگاری زناشویی رابطه دارد؟ آیا زوجها با شخصیتهای مشابه از ازدواجشان راضیتر هستند؟ (کلاکستون[7]، 2010). نظریه و پژوهش نشان میدهد صفات شخصیتی افراد موجب میشود رابطهای شکل بگیرد که با رضایت و سازگاری زناشویی مرتبط است. ازآنجاییکه شخصیت، شیوههایی را که افراد بر اساس آن محیطشان را تعبیر و تفسیر میکنند و به آن پاسخ میدهند شکل میدهد، انتظار میرود صفات هریک از همسران بر تعاملات درون یک ارتباط تأثیر بگذارد. گرایشات شخصی به صورت آسیبپذیریهای بادوامی که چگونگی واکنش هریک از زوجها به یکدیگر یا به حوادث بیرونی را شکل میدهند، در نظر گرفته میشود (درینفورث[8]، 2010). صفات شخصیتی عنصر اصلی شخصیت انسان را تشکیل میدهند که از ثبات نسبی برخوردارند و از فردی به فرد دیگر متفاوتند (رادنی نرس، 1999؛ ترجمة پاشا شریفی، 1389). در این میان نظریة 16 عاملی شخصیت که توسط کتل[9] و همکارانش (1993) نزدیک به 50 سال پیش بیان شد، به جای آسیبشناسی روانی بر متغیرهای شخصیتی بهنجار متمرکز است. برخلاف ابزارهایی که برای برجستهکردن حوزههای کژکاری طراحی شده اند، 16PF یک سنجش شخصیت به دور از تهدید و قضاوت است که صفات با ثبات شخصیت را جستجو میکند. 16PF به سبب تمرکز توصیفی بر متغیرهای بهنجار خصایص شخصیتی برای رویکرد درمان سیستمی (نظامدار) به دور از سرزنش مناسب است؛ یعنی درمانگران خانواده همانند متفکران سیستمی به نقایص یا فضایل فردی اعضای سیستم متمرکز نمیشوند، بلکه به چگونگی رضایتمندی و کارکرد تعامل میان آنها توجه دارند. نیمرخهای روانی 16PF یک زوج که در یک برگ نیمرخ نمایش داده میشود، یک راه عالی برای جستوجوی حوزههای تعارض، تعادل هیجانی یا مکمل همبودن و شباهت زوجها به روش به دور از قضاوت و خنثی فراهم میکند که با ارزشهای تفکر سیستمی هماهنگ است (رادنی نرس، 1999؛ ترجمة پاشا شریفی، 1389). در واقع رابطة زناشویی، پیوند دو شخصیت است و هریک از همسران با پیشینة تحولی، سبک شخصیتی، ترکیب عوامل زیستشناختی و تجربی گوناگونی به زندگی مشترک قدم میگذارند و یک سیستم را تشکیل میدهند که در آن رفتار هر دو از یکدیگر تأثیر میپذیرد (محمدزاده و همکاران، 1386). بر اساس یک دیدگاه سیستمیک، شخصیت یک نفر انواع معین و متفاوتی از واکنشها را از طرف مقابل فرامیخواند که در کل بر سازگاری آنها مؤثر است (کاگلین[10]، 2000؛ به نقل از عطاری و همکاران، 1385). در دیدگاه سیستمی، هر عنصری وابسته به محیط خود و سایر عناصر سیستمی است که خود جزیی از آن است. از این منظر باید هر چیزی را برحسب رابطهای که با سایر عناصر دارد، تعریف کرد (مینوچین[11]، 1381). تفکر، زیرساخت تمام رویکردهای سیستمی مفهوم علیت حلقوی است. اینطور تصور میشود مسایلی که در رابطه اتفاق میافتد در نتیجة یک چرخة پیچیده از تعامل است که هر دو زوج در آن مشارکت دارند (کرو و ریدلی[12]، 2000؛ به نقل از موسوی و همکاران، 1385). بدینترتیب منظور از علیت حلقوی این است که الگوی تعاملی رابطه، سیستمی از حلقههای بازخورد را شکل میدهد (بهاری، 1388)؛ بنابراین هم فرد روی دیگران تأثیر میگذارد و هم خود از آنها تأثیر میپذیرد. از این نظر مشکل سازگاری زناشویی مانند هر مشکل مورد نظر دیگری به صورت مسألهای در سیستم خانواده در نظر گرفته میشود (مداحی و صمد زاده،1390). بارة اثربخشی الگوی زوجدرمانی شخصیتی- سیستمی به دلیل مدوننبودن چنین الگویی تاکنون تحقیقی انجام نشده است؛ بنابراین در اینجا تنها تحقیقاتی که اثربخشی رویکردهای سیستمی بر متغیرهای مختلف را بررسی کردهاند، ذکر میشود. در ادامة آن چند نمونه از تحقیقات مرتبط با تأثیر ویژگیهای شخصیت بر متغیرهای خانوادگی بیان میشود. اسکات و لو[13] (2002؛ به نقل ازحاجیابولزاده، 1381) نیز در مطالعة خود به این نتیجه رسیدند که با برگزاری یک کارگاه آموزشی 12ساعته برای زوجها ارتباطات منفی و پرخاشگری کاهش داده میشود و سطوح بالاتری از رضایت زناشویی در طول سالهای بعد مشاهده میگردد. همامسی[14] (2005؛ به نقل از جلیلی و همکاران، 1388) نیز در طی پژوهشی دریافت که باورهای ارتباطی ناکارآمد در میان زوجهایی که ارتباط دونفری ضعیفی دارند، میزان رضایت زناشویی را کاهش میدهد و پیامدهای منفی در روابطشان به دنبال خواهد داشت. لاکی و بین[15] (1974؛ به نقل از حاجیابولزاده، 1381) نیز در مطالعهای دریافتند که زوجهای راضی، دوستی و رفاقت با همسر را عامل مهمی در رضایت میدانند، درحالیکه زوجهای ناراضی عامل دوستی و رفاقت با همسر را در رضایت زناشویی مهم محسوب نمیکردند. فلاحزاده و همکاران (1391) اثربخشی زوجدرمانی هیجانمدار و زوجدرمانی سیستمی تلفیقی را بر کاهش اضطراب صمیمیت زوجها بررسی کردند. نتایج نشاندهندة تفاوت معنادار بین تأثیر هر دو روش زوجدرمانی هیجانمدار و زوجدرمانی سیستمی تلفیقی بر کاهش اضطراب صمیمیت در مقایسه با گروه کنترل بود؛ اما بین این دو روش درمانی تفاوت معناداری یافت نشد. همچنین نتایج بیانگر پایداربودن اثر درمان بعد از گذشت 3 ماه بود. کوهن[16] (2007) نیز از رویکرد تلفیقی از تفکر روابط ابژه، روانشناسی خود و تفکر سیستمی استفاده کرد و به این نتیجه رسید که تغییر در شیوههای درمانی، کار مورد نیاز روی سیستمهای خود هر یک از زوجها را که موجب بهبود روابط زوجی میشود، امکانپذیر میکند. تحقیق موسوی و همکاران (1385) اثربخشی زوجدرمانی سیستمی- رفتاری بر کارکرد خانواده و اعتماد به نفس زنان مبتلا به اختلال افسردهخویی بررسی شده است. نتایج حاصل نشان داد که به نظر میرسد زوجدرمانی سیستمی- رفتاری روش مداخلة مؤثری برای کارآمدترکردن کارکرد خانواده و افزایش اعتماد به نفس زنان افسرده باشد. در پژوهش دیگری موسوی و همکاران (1385) اثربخشی زوجدرمانی سیستمی- رفتاری را بر افسردگی و رضایت زناشویی بررسی کردند که نتایج نشان داد استفاده از رویکرد سیستمی- رفتاری موجب افزایش سطح رضایت زناشویی و کاهش افسردگی زوجها میشود. یافتههای مطالعة گلدنبرگ و گلدنبرگ (2004) که 7 سال به طول انجامید، نشان داد که خانوادهدرمانی ساختاری تأثیر معناداری در کاهش عوامل خاصی دارد و تغییرات مثبت معناداری در عملکرد خانواده مشاهده میشود. پیگیری یک سال بعد این پژوهش، حفظ نتایج درمان را نشان داد. سودانی و همکاران (1389) اثربخشی آموزش خانوادهدرمانی ساختی به شیوة گروهی را بر کاهش تعارضات زناشویی زوجها بررسی کردند. تجزیه و تحلیل نتایج نشان داد که خانوادهدرمانی ساختی باعث کاهش تعارضات زناشویی و مؤلفههای آن هم در مرحلة پسآزمون و هم در مرحلة پیگیری میشود. موسوی و همکاران (1388) اثربخشی خانوادهدرمانی ساختاری را در درمان اختلالات اضطرابی کودکان مطالعه کردند. نتایج نشان داد که اثربخشی خانوادهدرمانی ساختاری در بهبود اختلالات آسیمگی، هراس اجتماعی و ترس از صدمات جسمی، اضطراب تعمیمیافته و اختلال وسواس- اجبار گروه آزمایشی معنادار است. نوروزیان (1385) آموزش خانواده (با رویکرد ساختی) را در بهبود رضایت زناشویی زنان بررسی کرد. متغیر مستقل در این پژوهش آموزش با رویکرد ساختی و متغیر وابسته، بهبود رضایت زناشویی بود. دورة آموزش طی 8 جلسة 5/1ساعته برگزار شد. میزان رضایت داوطلبان از طریق آزمون رضایت زناشویی انریچ در دو نوبت پیشآزمون و پسآزمون سنجیده شد. تحلیل میانگینهای بهدستآمده از آزمون آماری t وابسته نشانگر آن بود که با آموزش خانواده با رویکرد ساختی میزان رضایت زناشویی افزایش داده میشود و ارتباط بین زن و شوهر بهبود مییابد. فریدی (1385) بررسی اثربخشی آموزش مداخلات خانوادهدرمانی ساختی را به شیوة گروهی بر تعارضات زناشویی زنان انجام داد و به این نتیجه دست یافت که آموزش مداخلات خانوادهدرمانی ساختی به شیوة گروهی بر کاهش تعارضات زناشویی زنان تأثیر مثبت دارد. موسوی و همکاران (1384) اثربخشی خانوادهدرمانی ساختاری را در بهبود عملکرد خانواده و تقویت رضایت زناشویی در خانوادههای کودکان مبتلا به اختلال اضطراب جدایی بررسی کردند. نتایج آن بیانگر اثربخشی خانوادهدرمانی ساختاری در تقویت رضایت زناشویی و بهبود عملکرد خانواده بود. نتایج پژوهش عامری (1381) با عنوان بررسی تأثیر مداخلات راهبردی در اختلافات زناشویی نشان داد که مداخلات خانوادهدرمانی راهبردی نهتنها به افزایش رضایت زناشویی در بین گروه آزمایش منجرشده، تعارضات بین فردی آنان را نیز کاهش داده است. این مداخلات در زنان مؤثرتر بود. همچنین نتایج پژوهش بیانگر این بود که این مداخلات روی مشکلات ارتباطی نسبت به سایر مؤلفههای اختلاف تأثیر بیشتری دارد. سپهریان آذر و قلاوندی (1390) نیز تأثیر آموزش تیپهای شخصیت انیهگرم را بر کاهش ناسازگاری زناشویی مطالعه کردند. نتایج نشان داد در میان گروه آزمایش و کنترل در میزان کاهش ناسازگاری زناشویی تفاوت معنیداری وجود دارد. بارلدز و دیج کاسترا[17] (2011؛ به نقل از سپهریان و قلاوندی، 1390) در مطالعات خود دریافتند که داشتن تصور مثبت دربارة ویژگیهای شخصیتی همسر با کیفیت ارتباط به طور مؤثر رابطه دارد. همچنین بین تصورات مثبت دربارة شخصیت همسر با طول مدت ازدواج و شخصیت افراد، ارتباط وجود دارد. مطالعة هامبد[18] و همکاران (2010؛ به نقل از شاکریان و همکاران، 1391) روی 1805 زوج متأهل نشان داد که ویژگیهای شخصیتی زوجها به عنوان پیشبینیکنندة روانی سازگاری زناشویی، اهمیت زیادی دارد. مطالعات گانت[19] (2006) و لئو[20] (2005) در بررسی ویژگیهای شخصیتی بر نقش تفاوت و شباهت ویژگیهای شخصیتی با سازگاری و رضایت از زندگی زوجها متمرکز است. محمدزاده و همکاران (1386) دریافتند ازدواجهایی از پایداری و سلامت برخوردارند که در آن هنگام شروع زندگی مشترک، ویژگیهای شخصیتی زوجها مشابه باشند. تشابه شخصیت به تعادل و روابط نسبتاً خوب و موفق منجر میشود. مثلاً زوج دربردارندة دو برونگرا یا دو درونگرا در مقایسه با زوج درونگرا - برونگرا از تعاملات متقابل بهتری برخوردارند و سازگاری و توافق بیشتری با هم دارند. در 1967 کتل و نسلرود[21] (1968، 1967) نظریههای شباهت و مکملبودن انتخاب همسر را با استفاده از 16PF بررسی کردند. فرضیة شباهت میگوید همسرانی که از نظر شخصیتی به یکدیگر شباهت دارند با احتمال بیشتر از روابط زناشویی پایدار و رضایتبخش برخوردارند. نظریة مکملبودن بر این فرضیه مبتنی است که افراد در پی همسرانی هستند که نارساییهای شخصیتی آنان را جبران کنند. کرول و راسل[22] (1995) رابطه بین نمرههای بهدستآمده از عاملهای 16PF را با نمرههای پرسشنامة رضایت زناشویی (MSI) و مقیاس سازگاری دوتایی (DAS) دربارة 321 زوج بررسی و مطالعه کردند. آنان همچنین یافتههای ابتدایی این مطالعه را در ارتباط با تفاوتهای شخصیتی زوجها و رابطة این تفاوتها با رضایت زناشویی گزارش کردند. این یافتههای جدید از بسیاری جهات با نتایج مطالعة کتل و نسلرود (1968) که در سه دهه پیش از آن انجام گرفته است، همسویی دارد. در یک جمعبندی از پیشینه پژوهش مرور شده میتوان گفت که در زمینه تأثیر عوامل مختلف بر سازگاری زناشویی تاکنون پژوهشهای بسیاری
روش پژوهش جامعة آماری همة زن و شوهرانی بودند که به دلیل مشکلات زناشویی و نیاز به افزایش سازگاری به یکی از مراکز مشاورة شهرستان شهرضا در سال 1391 مراجعه کردند. تعداد آنها550 نفر بود. علاوه بر این زوجهای جامعة آماری، شرایط ذیل را نیز داشتند: - نداشتن تعارض حاد و بحرانی یا در آستانة طلاقبودن. - داشتن حداقل یک سال و حداکثر 20 سال سابقة زندگی مشترک. - داشتن حداقل مدرک تحصیلی سیکل. کسانی در گروه آزمایش باقی ماندند که حداقل در3/2 (دو سوم) جلسات شرکت کرده بودند و جلسات را پیش از موعد مقرر ترک نکرده بودند. انتخاب نمونه از روش نمونهگیری هدفمند استفاده شد. به این صورت که از بین زوجهای مراجعهکننده به مراکز مشاورة شهرستان شهرضا در ابتدا 60 زن و شوهر (30 زوج) انتخاب شدند. سپس مصاحبة مقدماتی برای انتخاب افراد دارای شرایط صورت گرفت. در نهایت 40 زن و شوهر (20 زوج) با استفاده از همتاسازی (بر اساس سابقة زندگی مشترک، مدرک تحصیلی، تعداد فرزندان و درآمد مرد) انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه کنترل و آزمایش جایگزین شدند. بعد از آن10 زوج گروه آزمایش در جلسات زوجدرمانی مبتنی بر الگوی شخصیتی ـ سیستمی شرکت داده شدند. ابزار گردآوری دادهها 1. بستة آموزشی الگوی زوجدرمانی شخصیتی ـ سیستمی این الگوی زوجدرمانی شامل 9 جلسة زوجدرمانی سیستمی بود که هر هفته یک جلسه به مدت دو ساعت برگزار میشد و 9 جلسة زوجدرمانی شخصیتی که هر هفته یک جلسه به مدت یک ساعت و نیم تشکیل میشد. این بستة آموزشی با استفاده از متون و منابع مرتبط در حوزة رویکردهای سیستمی و رویکرد شخصیتی کتل تدوین شد و روایی آن را اساتید گروه مشاوره دانشگاه اصفهان تأیید کردند.
جدول 1.خلاصة جلسات بستة آموزشی
2. مقیاس سازگاری زناشویی اسپانیر[26] (DAS)[27] این پرسشنامه را گراهام اسپانیر (1976) با هدف ارزیابی سازگاری و کیفیت رابطة زناشویی تدوین و تنظیم کرده است. تعداد سؤالهای آن 32 عدد است و با طیف لیکرت نمرهگذاری میشود. این پرسشنامه سازگاری زناشویی را در 4 بعد میسنجد. توزیع سؤالها و ابعاد پرسشنامه به این صورت است: توافق دو نفری در سؤالهای 1- 2- 3- 5- 8- 9-10- 11- 12- 13- 14- 15، ابراز محبت در سؤالهای 4- 6- 7- 29- 30، رضایت زناشویی در سؤالهای 16- 17- 18- 19-20- 21- 22- 23- 31- 32 و همبستگی دونفره در سؤالهای 24- 25- 26- 27- 28. با استفاده از نتایج این مقیاس، امکان تمایز زوجهای سازگار و ناسازگار از جمله کسانی که احتمال اقدام به طلاق در آنها بیشتر است، فراهم میشود (اسپانیر، 1983). اسپانیر (1976) بین نمرههای زوجهای سازگار و ناسازگار تفاوتهایی را مشاهده و از آن برای تعیین ساخت اصلی مقیاس استفاده کرد. نمرة کلی این مقیاس از صفر تا 151 با جمع نمرات سؤالها به دست میآید. پاسخدهی به 32 سؤال این مقیاس با سبک لیکرت است که برای افزایش پایایی آن، تعدادی از سؤالها به صورت مثبت و تعدادی به صورت منفی طراحی شدهاند. افرادی که نمرة آنها 101 و یا کمتر از آن باشد، از نظر اسپانیر مشکل دارند و ناسازگار محسوب میشوند. نمرة میانگین کل این مقیاس در پژوهش او برای افراد متأهل 8/114 و برای مطلقهها 7/70 است. مطالعات مرتبط با پایایی و اعتبار این مقیاس همواره مثبت بوده و اسپانیر ضریب همسانی درونی از 92% تا 96% و اعتبار ملاکی بالایی را برای این مقیاس پراستفاده گزارش کرده است (دانش، 1388). شارپلی و کروس[28] (1982) ضریب پایایی این پرسشنامه را 96/0 گزارش کردند. در ضمن آنها استفاده از این مقیاس را به دلیل پایههای روانسنجی مناسب آن در مقایسه با سایر مقیاسها توصیه کردهاند (به نقل از حسنشاهی، 1378). در پژوهشی که در ایران انجام شد، پژوهشگران به همسانی درونی بالایی (95%) در سرتا سر پرسشنامه دست یافتند (ملازاده و همکاران، 1381). حسنشاهی (1378)پایایی بهدستآمده را با استفاده از روش تصنیف برابر 96/0 و با استفاده از ضریب آلفایکرونباخ 92/0 برآورد کرد. پایایی کلی این آزمون در پژوهش حاضر با استفاده از آلفای کرونباخ 79/0 محاسبه شد.
روش اجرا این پژوهش در مرحلة اول سعی شد بستة آموزشی برای افزایش سازگاری زناشویی تدوین شود. برای این کار تمام متون و منابع موجود تا حد امکان در زمینة رویکردهای سیستمی، رویکرد شخصیتی کتل و سازگاری زناشویی مطالعه شد تا از دل آنها الگویی شخصیتی - سیستمی برای افزایش سازگاری زناشویی به دست آید. بعد از تدوین این بستة آموزشی، انتخاب نمونه از جامعة آماری مورد نظر انجام شد؛ به این صورت که ابتدا اطلاعیههای مربوط به تشکیل جلسات آموزشی مرتبط با این پژوهش در مراکز مشاورة شهرستان شهرضا و مراکز دیگر مرتبط مشاوره نصب شد و از داوطلبان ثبت نام به عمل آمد. با 60 زوجی که ثبت نام کرده بودند، مصاحبة مقدماتی صورت گرفت. در نهایت 40 نفر (20 زوج) انتخاب و به طور تصادفی به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند و 10 زوج در گروه آزمایش و 10 زوج در گروه کنترل جای گرفتند. به منظور بهبود اعتبار درونی مطالعه، اعضای گروه کنترل و آزمایش براساس نمره آزمون سازگاری زناشویی، سطح تحصیلات، تعداد فرزند، طول مدت ازدواج و درآمد مرد همتا شدند. در ابتدا از هر دو گروه با استفاده از مقیاس سازگاری زناشویی اسپانیر (DAS) پیشآزمون گرفته شد. سپس10 زوج گروه آزمایش در جلسات زوجدرمانی مبتنی بر الگوی شخصیتی- سیستمی شرکت داده شدند. در پایان دوباره از هر دو گروه با استفاده از همین مقیاس پسآزمون گرفته شد. دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS و روشهای آماری، تجزیه و تحلیل شدند تا مشخص شود که آیا الگوی زوجدرمانی شخصیتی- سیستمی توان افزایش سازگاری زوجها را دارد یا خیر؟ میانگین نمرات زوجین، ملاک ورود نمرات به SPSS بود.
ابزار تجزیه و تحلیل ازآنجاییکه در این پژوهش، متغیر وابسته یعنی سازگاری زناشویی، خردهمقیاس دارد و نیز پیشآزمون و جنسیت کنترل شد، روش آماری استفادهشده برای تجزیه و تحلیل دادهها روش مانکوا است. در این پژوهش سعی شد که دادهها با استفاده از نرمافزارSPSS-16، تحلیل و از شاخصهای آمار توصیفی (میانگین، انحراف معیار) و آمار استنباطی (آزمون تحلیل واریانس چندمتغیره) برای آزمون فرضیهها استفاده شود.
یافتههای پژوهش فرضیات این پژوهش به قرار ذیل است: فرضیة اول: الگوی زوجدرمانی شخصیتی - سیستمی بر سازگاری زناشویی تأثیر دارد. فرضیة دوم: الگوی زوجدرمانی شخصیتی - سیستمی بر توافق دونفری زوجها تأثیر دارد. فرضیة سوم: الگوی زوجدرمانی شخصیتی - سیستمی بر ابراز محبت (صمیمیت) زوجها تأثیر دارد. فرضیة چهارم: الگوی زوجدرمانی شخصیتی- سیستمی بر همبستگی زوجها تأثیر دارد. فرضیة پنجم: الگوی زوجدرمانی شخصیتی- سیستمی بر رضایت زناشویی زوجها تأثیر دارد. شاخصهای توصیفی مربوط به نمرات پیشآزمون و پسآزمون نمرات سازگاری و مؤلفههای آن در دو گروه آزمایش و کنترل در جدول 2 مشاهده میشود.
جدول2. میانگین و انحراف استاندارد نمرات پیشآزمون، پسآزمون
جدول 3. نتایج آزمون لوین برای برابری واریانسها در مرحلة پسآزمون
جدول 4. نتایج آزمونهای کلموگراف - اسمیرنف و شاپیرو-ویلکز برای نرمالبودن توزیع متغیرهای وابسته
جدول 5. نتایج کلی تحلیل کواریانس چندمتغیری با کنترل پیشآزمون و جنسیت در دو گروه آزمایش و کنترل
جدول 6: نتایج تحلیل کواریانس چندمتغیره با کنترل پیشآزمون مربوط به متغیرهای پژوهش در گروه آزمایش و کنترل
همانطور که در جدول 6 نشان داده شده است، پس از حذف تأثیر پیشآزمون بر متغیر وابسته و با توجه به ضریبF محاسبهشده، بین میانگینهای تعدیلشده نمرات سازگاری زناشویی شرکتکنندگان بر حسب عضویت گروهی (گروه آزمایش و گروه کنترل) در مرحلة پسآزمون (13/448=F) تفاوت معنادار وجود دارد (0001/0>P)؛ بنابراین فرضیة اول تأیید میشود. پس با توجه به مقایسة میانگینها، الگوی زوجدرمانی شخصیتی- سیستمی در پسآزمون و در گروه آزمایش تأثیرداشته است. میزان این تأثیر در مرحلة پسآزمون 93 درصد است (قاعدة کلی چنین است که اگر مقدار ضریب تأثیر، بزرگتر از 14 درصد باشد، نشاندهندة میزان اثر زیاد است (بریس و همکاران[31]، 1388؛ ترجمة علیآبادی و صمدی). بین میانگینهای تعدیلشدة نمرات توافق دونفری شرکتکنندگان بر حسب عضویت گروهی (گروه آزمایشی و گروه کنترل) در مرحلة پسآزمون (96/136=F) تفاوت معنادار وجود دارد (0001/0P<)؛ بنابراین فرضیة دوم تأیید میشود. بدین ترتیب الگوی زوجدرمانی شخصیتی- سیستمی بر افزایش توافق دونفری گروه آزمایش در پسآزمون تأثیر داشته است. میزان این تأثیر در مرحلة پسآزمون 81/0درصد میباشد. بین میانگینهای تعدیلشدة نمرات ابراز محبت دونفری شرکتکنندگان بر حسب عضویت گروهی (گروه آزمایشی و گروه کنترل) در مرحلة پسآزمون (44/53=F) تفاوت معنادار وجود دارد (0001/0P<)؛ بنابراین فرضیة سوم تأیید میشود. در نتیجه الگوی زوجدرمانی شخصیتی- سیستمی بر افزایش ابراز محبت دونفری گروه آزمایش در پس آزمون تأثیر داشته است. میزان این تأثیر در مرحله پسآزمون 63/0درصد میباشد. بین میانگینهای تعدیلشدة نمرات همبستگی دونفرة شرکتکنندگان بر حسب عضویت گروهی (گروه آزمایشی و گروه کنترل) در مرحلة پسآزمون (47/92=F) تفاوت معنادار وجود دارد (0001/0P<)؛ بنابراین فرضیة چهارم تأیید میشود. به این ترتیب الگوی زوج درمانی شخصیتی ـ سیستمی بر افزایش همبستگی دونفری گروه آزمایش در پسآزمون تأثیر میگذارد. میزان این تأثیر در مرحلة پسآزمون 74/0درصد است. بین نمرات رضایت دونفرة شرکتکنندگان بر حسب عضویت گروهی (گروه آزمایشی و گروه کنترل) در مرحلة پسآزمون (529/243=F) تفاوت معنادار وجود دارد (0001/0P<)؛ پس فرضیة پنجم تأیید میشود. بنابراین الگوی زوجدرمانی
بحث دریافتههای پژوهشی نتایج نشان دادکه زوجدرمانی شخصیتیـسیستمی به طور معناداری سازگاری زناشویی زوجها را افزایش میدهد و مقایسة دو گروه کنترل و آزمایش تفاوت معناداری را بین آنها نشان داد؛ بنابراین فرضیة اول تأیید میشود. در متون پژوهشی (تاآنجاکه پژوهشگر بررسی کرده است) تحقیقی وجود ندارد که در آن اثربخشی زوجدرمانی سیستمی یا شخصیتی بر سازگاری زناشویی زوجها را مطالعه کرده باشد؛ بنابراین به نظر میرسد این پژوهش از این لحاظ منحصر به فرد است. با توجه به اینکه تاکنون پژوهشی در این زمینه انجام نشده است، نتایج این مطالعه با برخی مطالعات مشابه همسو است که از جملة آنها به این تحقیقات اشاره میشود: فلاحزاده و همکاران (1391)، شاکریان و همکاران (1391)، سپهریان آذر و قلاوندی (1390)، سودانی و همکاران (1389)، موسوی و همکاران (1388)، محمدزاده و همکاران(1386موسوی و همکاران (1385)، نوروزیان (1385)، فریدی (1385)، موسوی و همکاران (1384)، عامری (1381)، مرادی (1380)، صادقی (1380)، بارلدز و دیجکاسترا (2011؛ به نقل از سپهریان و قلاوندی، 1390)، هامبد و همکاران (2010؛ به نقل از شاکریان و همکاران، 1391)، کاپرمن و لاکس (2009؛ به نقل از شاکریان و همکاران، 1391)، کلارکوست ( 2007؛ به نقل از سپهریان و قلاوندی، 1390)، کوهن (2007)، گلدنبرگ و همکاران (1998)، کتل و نسلرود (1968، 1967) و کرول و راسل (1995). اما نتایج این مطالعه تا حدودی با پژوهش لئو[32] (2009) ناهمسوست. در تبیین این نتیجه گفته میشود ازآنجاکه تمرکز اصلی زوجدرمانی (صرف نظر از رویکرد) بر رابطة زناشویی و ارائة روشهای مبتنی بر نظریة زیربنایی آن برای بهبود رابطة زناشویی است، موجب کاهش اختلافات زناشویی و افزایش رضایت زناشویی میشود. در این پژوهش نیز رویکرد سیستمی- شخصیتی با توجه به مبانی نظری خود (بهرهگیری از فنون سیستمی همچون افزایش توانایی گفتوگوی متقابل، آموزش برقراری ارتباط، وادارکردن به بحث، تناقض، انجام فعالیتهای لذتبخش مشترک و آموزش حل مسئله) احتمالاً الگوهای تعاملی زوج را تغییر میدهد (تعاملات منفی را به تعاملات مثبت تبدیل کند) و در نتیجه موجب بهبود رابطة زناشویی و افزایش سازگاری زناشویی گروه زوجدرمانی شود. همچنین در تبیین این نتیجه، دلیل در محتوا و برنامة رویکرد سیستمی جستوجو میشود. طرفداران این رویکرد برای سنجش خانواده عمدتاً میکوشند به ساختار و الگوهای تبادلی جاری آن توجه کنند. آنها به بستر و زمینة اجتماعی که رفتار بد، خود را در آن نشان میدهد، توجه خاصی دارند. به همین دلیل موضوع اصلی آنها در ارزیابی هر خانواده بررسی این عوامل است: سازمان مرتبهای خانواده، توانایی خردهنظامها در اجرای کارکردهای خود، اتحادها و تبانیهای احتمالی خانواده، نفوذپذیری مرزهای فعلی و انعطافپذیری یا انعطافناپذیری آن در برآوردهکردن نیازهای همة اعضا در شرایط مقتضی. درمانگران سیستمیک به این موضوع علاقهمندند که انعطافپذیری خانواده در تطبیق با تغییرات رشدی و نیز بحرانهای موقعیتی غیرمنتظره چهقدر است و اعضای خانواده تا چه اندازه بهخوبی یا بهسادگی برای حل تعارض به یکدیگر میپیوندند (گلدنبرگ و گلدنبرگ، ترجمة برواتی و همکاران، 1387). بسیاری از زوجهای جوان به سبب تجربیات کم خود در زمینة برقراری ارتباط با یکدیگر و نداشتن آموزش صحیحی در اینباره، آسیب خانوادگی میبینند و رابطة مطلوبی با یکدیگر برقرار نمیکنند. آموزش مهارتهایی مانند شیوة ارتباط متقابل، تقویت دوجانبه، مهارت گوشدادن و بیان صحیح نیازها و احساسات با افزایش تواناییهای افراد در تعامل با دیگری موجب افزایش سازگاری زناشویی دوطرف میشود. در واقع آموزش مهارتهای برخواسته از مفاهیم و فنون رویکرد سیستمی و همچنین آموزش ویژگیهای شخصیتی به زوجها و آشناکردن آنها با ویژگیهای یکدیگر، سازگاری فرد را با محیط و مشکلات آن افزایش میدهد و باعث میشود فرد به گونهای کارآمد و مؤثر با محیط خانوادگی، شغلی، تحصیلی و اجتماعی خود برخورد کند (نجات، 1385). این مهارتها فرد را در مقابلة مؤثر برای حل کشمکشها و موقعیتهای زندگی یاری میبخشد و سطح سازگاری را افزایش میدهد. در تببین اثربخشی آموزش شخصیتی بر افزایش سازگاری زناشویی باید گفت که شخصیت یک نفر انواع معین و متفاوتی از واکنشها را از طرف مقابل فرامیخواند و به دنبال آن رضایت زناشویی و میزان سازگاری آنها را متأثر میکند. هر کدام از این 16 عامل راهبردهای مقابلهای متفاوتی برای ارتباط با خود، دیگران و محیط دارد و هر کدام مسیر روانشناسانه و آزادی روح دقیق خود را دارند. با آموزش ویژگیهای شخصیتی به زوجها کمک میشود تا واکنشهای خودکار خود و همسرشان را درک کنند و یک رابطة سالم ایجاد کنند. این 16 عامل، تواناییها، استعدادها و به همان اندازه مشکلات هر ویژگی شخصیتی را توصیف میکند؛ بنابراین به زوجها کمک میکند تا خود و همسرشان را سریعتر درک کنند. با تشخیص دفاعهای روانی و عاطفی مخصوص هر ویژگی، فرصتهایی برای رشد، سلامت شخصی و سلامت ارتباطی بین زوجها فراهم میشود. افراد وقتی با خصوصیات ذاتی همسر بیشتر آشنا میشوند به جای آنکه رفتارهای ذاتی او را بدجنسی تعبیر کنند، رفتار خود را بر اساس آن تنظیم میکنند. در کلاس آموزش شخصیتی، شرکتکنندگان دریافتند که هیچ ویژگی شخصیتی بر دیگری برتری ندارد. برتریها و ضعفهای رشد انسان در هر ویژگی شخصیتی یافت میشود، فرد درون هر ویژگی در بعد سالم یا بعد ناسالم قرار میگیرد. افراد با شناخت ابعاد سالم و ناسالم ویژگی شخصیتی خود در حرکت به قسمت میانه و نهایتاً به بعد سالم تلاش میکنند. این خودشناسی نباید به بحث، جدل یا توجیهکردن خود یا خودضعیفبینی تبدیل شود، بلکه باید آغازی برای تکامل و خودشکوفایی باشد. از طرف دیگر نتایج حاصل از این پژوهش نشان داد که الگوی زوجدرمانی شخصیتی- سیستمی بر افزایش خردهمقیاسهای سازگاری زناشویی شامل توافق دونفری، ابراز محبت، رضایت دونفری و همبستگی دونفری در اغلب مواقع مؤثر است. زوجدرمانی شخصیتی- سیستمی به طور معناداری، توافق دونفری زوجها را افزایش میدهد. مقایسة دو گروه کنترل و آزمایش، تفاوت معناداری را بین آنها نشان داد؛ بنابراین فرضیة دوم تأیید میشود. منظور از توافق، میزان تمایل هر یک از زوجها در توجه به نظرات همدیگر، تمایلنداشتن به مخالفت و ردکردن بیدلیل نظرات همسر و توافق با هم در زمینههای مختلف است (ترابی، 1375؛ به نقل از ثنایی، 1379). یکی از اهداف این الگو مطرحکردن انتظارات زوجها از همسرانشان و به بحث گذاشتن این انتظارات است تا از این طریق همکاری بین آنها افزایش یابد؛ با توجه به این عوامل، بدیهی است که اجرای این جلسات باعث افزایش توافق زوجها میشود. مینوچین (1974) نیز معتقد است که زن و شوهر باید توقع و سلیقههای خاص خود را درون جزیی از کل زن و شوهری بازبینی کنند و روشهای مخصوص به خود را برای پردازش اطلاعات، ایجاد رابطة دوستانه و شیوة برخورد با عواطف به وجود بیاورند. آنها باید در بارة میزان نزدیکی (صمیمیت)، سلسلهمراتب، حریمهای خصوصی و الگوهای همکاری با یکدیگر قوانینی را وضع کنند. هر یک از آنها موظف است با استفاده از روابط عادی، ارزشهای مشترک و گوشدادن به آنچه که برای طرف مقابل اهمیت دارد و توافق در شیوة برخورد با مسایلی که دو طرف نسبت به آن نظر متفاوتی دارند، توانایی درک حال و هوا و روحیة دیگری را در خود ایجاد کنند. نتایج نشان داد که زوجدرمانی شخصیتی- سیستمی به طور معناداری، صمیمیت دونفری زوجها را افزایش میدهد و مقایسة دو گروه کنترل و آزمایش تفاوت معناداری را بین آنها نشان داد؛ بنابراین فرضیة سوم تأیید میشود. این نتایج با برخی پژوهشهای مرتبط مانند ترینانافیلو[33] (1997) و ذوالفقاری و همکاران (1387) همسو است. ازآنجاییکه ابراز محبت مربوط به این است که چند وقت یکبار یک زوج به یکدیگر ابراز عشق و علاقه کنند، در خصوص تبیین این یافته به زیربنای رویکرد سیستمی اشاره میشود. این نوع زوجدرمانی دیدگاه منعطفی است که در آن مقاومت همسران از بین میرود، خانوادهها سعی میکنند مشکلات خود را حل کنند، درگیری آنها کمتر میشود و با کمشدن درگیریها زوجها فرصتی را برای ابراز محبت به یکدیگر پیدا میکنند. در این الگو زوجها با مهارتی مثل شیوة بروز صحیح نیازها و احساسات به یکدیگر آشنا میشوند و همچنین یاد میگیرند که ویژگیهای شخصیتی فرد مقابل خود را درک کنند و در نتیجه دیگر برخی از رفتارهای همسر خود را خصمانه به شمار نیاورند. این کار باعث افزایش علاقة آنها نسبت به یکدیگر میشود. به دنبال آن ازآنجاییکه زوجها مهارت گوشکردن و مذاکره و ارتباط شفاف را یاد گرفتهاند، بهراحتی بیشتری با یکدیگر تبادل فکر، عاطفه و احساس میکنند. چون در الگوی زوجدرمانی سیستمی به آزمودنیها کمک میشود تا از قابلیتهای خود استفاده کنند و با استفاده از تأکید بر نقاط مثبت و قابلیتهای یکدیگر، ارتباطات عاطفی خود را بهبود ببخشند، در نتیجه ارتباط بهتری با یکدیگر برقرار میکنند و ابراز محبت آنها نسبت به یکدیگر بیشتر میشود. در این الگو چون تلاش میشود اعضای خانواده قابلیتهای خانواده را بهتر بشناسند و آنها را بهتر از قبل درک کنند تا با آن همخوان شوند، میزان صمیمیت و ارتباط بین زوجها بالا میرود. الگوی زوجدرمانی شخصیتی- سیستمی به زوجها کمک میکند از منابع موجود برای ایجاد پیوستگی عاشقانه بین فردی استفاده کنند. زمانیکه بازنمایی زوجها از خود و دیگران بهخوبی رشد کرد، از بسیاری از روشهای سیستمی برای کاهش موانع تغییر استفاده میشود و در نتیجه زوجها بدون نیاز به دفاع مشترک صمیمیت را تحمل میکنند. همچنین به نظر میرسد یکی از پایههای اصلی سازگاری زناشویی، ابراز محبت متکی بر همدلی و تفاهم است و تفاهم یکی از اصول پایداری خانواده است؛ بنابراین با آموزش مهارتهای لازم و نیز آموزش ویژگیهای شخصیتی، میزان تفاهم زوجها در امور زندگی و تصمیمگیریها بهویژه در موقعیتهایی که اختلاف نظر وجود دارد، بالا میرود. همچنین درصورتیکه زوجها بهموقع و بهاندازه نسبت به دیگری علاقه و محبت خود را به صورت مناسب ابراز کنند و احترام متقابل نسبت به همدیگر نشان دهند، این زمینه بدبینی نسبت به یکدیگر را کاهش میدهد و از این طریق، سازگاری زناشویی بالا میرود. نتایج نشان داد که زوجدرمانی شخصتی ـ سیستمی به طور معناداری، همبستگی دونفری زوجها را افزایش می برابر با 99 درصد است؛ یعنی 99 درصد تفاوتهای فردی در نمرات سازگاری زناشویی و ابعاد آن به تأثیر عضویت گروهی مربوط است. توان آماری برابر با یک نمایانگر کفایت حجم نمونه است. به منظور مقایسة گروهها از لحاظ تکتک متغیرها و بررسی فرضیههای پژوهش از تحلیل واریانس چندمتغیره با کنترل پیش آزمون و جنسیت (MANCOVA) استفاده شد. مقایسة دو گروه کنترل و آزمایش تفاوت معناداری را بین آنها نشان داد؛ بنابراین فرضیة چهارم تأیید میشود. نتایج این تحقیق با نتایج تحقیق زیممن[34] و همکاران (1997) مطابقت دارد. در تبیین این یافته گفته میشود همبستگی دونفره اشاره به این دارد که چند وقت یکبار زوج همراه با هم درگیر فعالیتهای مشترک میشوند. در این الگو زوجها یاد گرفتهاند که چگونه با استفاده از جداول زمانبندی، فعالیتهای مورد علاقة یکدیگر و در نتیجه کارهای جذاب مشترک انجام دهند؛ از این رو طبیعی است که میزان انجام فعالیتهای مشترک در آنها و در نتیجه همبستگی آنها افزایش یافته است. همچنین همبستگی دونفری یک ویژگی وابسته به مهارتهای اجتماعی است و با احتمال زیاد در تأثیر مهارتهای ارتباطی قرار دارد. با وجود فراگیری انواع مهارتهای ارتباطی در این الگو و شناخت ویژگیهای شخصیتی یکدیگر که باعث افزایش تبادلات مثبت در بین زوجها میشود، این نتیجه درخور تببین است. زوجدرمانی شخصیتی- سیستمی به طور معناداری، رضایت دونفری زوجها را افزایش میدهد و مقایسة دو گروه کنترل و آزمایش تفاوت معناداری را بین آنها نشان داد؛ بنابراین فرضیة پنجم تأیید میشود. این نتیجه با برخی از نتایج پژوهشهای مشابه مانند پژوهش اسکات و لو (2002)، همامسی (2005)، لاکی و بین (1974)، پینست و واین[35] (1995)، السون[36] و همکاران (1989) همسو است. در تبیین این یافته باید گفت ازآنجاییکه رضایت دونفری، میزان شادمانی در روابط، همچنین فراوانی تعارضات تجربهشده در رابطه را بررسی میکند، به دو نکته اشاره میشود. نظام خانوادهدرمانی سیستمی از یک طرف با ارائة تکالیف عملی در جلسات و از طرف دیگر با آموزش روشهای مؤثر در حل تعارضات زناشویی، زمینة افزایش سازگاری زناشویی و موجبات تقویت زیرمجموعة زناشویی را فراهم میکند. دو وظیفة مهم زیرمجموعة زناشویی که در رویکرد سیستمی بیان شدهاند، ارضای نیازهای یکدیگر (زن و شوهر) و حمایت روانی و اجتماعی از هم است. در صورت بیتوجهی به انجام هر یک از این وظایف، زمینة بروز تعارضات و ناسازگاری زناشویی بیشتر میشود؛ بنابراین با دادن تکالیفی به زوجها دربارة توجه به یکدیگر و رفع نیازهای متقابل، رضایت از روابط زناشویی فراهم میشود. همچنین در بعضی مواقع، وظیفة دوم یعنی حمایت روانی- اجتماعی اهمیت پیدا میکند که با مفهوم مرز نیز ارتباط دارد. در نتیجه حمایت زن و شوهر (زیرمجموعة زناشویی) از همدیگر در مقابل زیرمجموعههای دیگر سبب افزایش رضایت و در نتیجه افزایش سازگاری زناشویی میشود. در این پژوهش به زوجها کمک شد تا همزمان با آشکارکردن تعارضات موجود، امکان حل و فصل تضادهای ایجادکنندة تعارضات نیز برای آنها فراهم شود و در عمل روش درست حل تعارضات را بیاموزند و به کار گیرند. در یک جمعبندی کلی پژوهش حاضر نشان داد که الگوی زوجدرمانی شخصیتی- سیستمی باعث افزایش سازگاری زناشویی و مؤلفه های آن (رضایت، همبستگی، توافق و ابراز محبت) در آزمودنیهای گروه آزمایش میشود. ازآنجاییکه این رویکرد فنون زیادی را دارد، مسلماً کاربرد این فنون در حیطههای مختلف از جمله روابط صمیمی، وظایف، عشق، سازگاری زناشویی و سایر زمینهها مؤثر است و باعث میشود که جنگ و جدال و مقصردانستن یکدیگر کاهش یابد و زوجها میزان رضایت و سازگاری زناشویی خود را بالا ببرند. لازم به ذکر است با وجود پیامدهای منفی ناسازگاری زناشویی به نظر میرسد پژوهشهای مداخلهای اندکی در رابطه با این موضوع در ایران انجام شده است. با وجود توجه به جایگاه رویکرد سیستمی و آزمون شخصیت 16 عاملی کتل در جهان، برگزاری کلاسها و ایجاد مؤسسههای خودشناسی که مهارتهای برخواسته از فنون و مفاهیم رویکرد سیستمی و آموزش عاملهای شخصیتی را آموزش میدهند، لازم و ضروری است. این پژوهش از نخستین تحقیقاتی است که در فرهنگ ایرانی، ویژگیهای شخصیتی کتل را مطالعه کرده است. همچنین از نخستین مطالعاتی است که بررسی آموزش ویژگیهای شخصیتی بر کاهش ناسازگاری زناشویی را انجام داده است. این بررسی نشان داد که مفاهیم خانوادگی و ویژگیهای شخصیتی درخور شناخت، آموزش و یادگیری است و بهکارگیری آموختهها موجب تغییر و بهبود زندگی میشود. این موضوع از آن رو مهم است که بسیاری از همسران دچار ناسازگاری زناشویی ممکن است وجود تفاوتهای خانوادگی و شخصیتی را به تفاوتهای فرهنگی، وراثتی و بنیادی نسبت دهند و آن را غیرقابلتغییر بدانند و از پیگیری آن برای حل مشکلات و افزایش سازگاری زناشویی ناامید شوند (لات و نلسون[37]، 1995؛ استین[38]، 2001؛ به نقل از احمدی و همکارن، 1382).
محدودیت ها یکی از محدودیتهای پژوهش این است که این تحقیق در فاصلة زمانی کوتاهمدت اجرا شده و مرحلة پیگیری نداشته است. این موضوع در تعمیم نتایج به شرایط زمانی بلندمدت تأثیر میگذارد و دربارة ماندگاری اثر درمان اطلاعاتی در دست نیست. پژوهش حاضر یک مطالعة شبه تجربی است. در پژوهشهای شبه تجربی امکان کنترل تمام متغیرهای مداخلهگر وجود ندارد؛ بنابراین ممکن است آزمودنیها در تأثیرشرایطی که از کنترل پژوهشگر خارج است، قرار گرفته باشند. از سوی دیگر ابزار به کارگرفته شده در پژوهش فقط پرسشنامه است و استفاده از یک ابزار ممکن است اطلاعات دقیقی جمعآوری نکند؛ بنابراین لازم
پیشنهادات امید است پژوهشگران دیگر علاقهمند به حوزة روانشناسی خانواده این پژوهش را با حجم آماری وسیعتر بهویژه با زوجهای مسنتر و بررسی اثر بخشی سایر عوامل مؤثر در سازگاری زناشویی و مقایسة آنها با این نوع آموزش، پیگیری کنند و یافتهها را عمق ببخشند. با توجه به یافتههای این پژوهش و سایر مطالعات در این زمینه این نکته تأیید میشود که مسئولان فرهنگی و رسانههای ارتباطی و مسئولان بهداشت روانی جامعه با فراهمکردن زمینة مناسب، آموزش مهارتها را در برنامة خود قرار دهند و با برگزاری برنامههای آموزش امکان کسب و ارتقای تواناییهای آن را در همسران جوان و جوانانی که در آستانة ازدواج قرار دارند، فراهم کنند. پیشنهاد میشود پژوهشگران دیگر این پژوهش را برای نمونههایی با حجم بیشتر و در جوامع مختلف با فرهنگهای متفاوتتر تکرار کنند تا قابلیت تعمیم نتایج بیشتر شود. با توجه به اینکه این پژوهش در شهرستان شهرضا انجام گرفت و همچنین مسایل فرهنگی در زندگی زناشویی افراد تأثیر دارد، پیشنهاد میشود این پژوهش در شهرها، قومیتها و فرهنگهای دیگر نیز انجام شود. نتایج پژوهش حاضر علاوه بر کاربردیبودن برای زوجهای ناسازگار و روابط خشک و کیفیت روابط زناشویی پایین، فوایدی برای مشاوران خانواده در مرحلة قبل از ازدواج، زناشویی و طلاق دارد. درمانگران خانواده باید از این مدلهای جدید و انسانگرایانه برای کمک به زوجهای مشکلدار و متقاضی طلاق استفاده کنند تا از این طریق اثربخشی مداخلات درمانی خود را افزایش دهند. اولویت و ضرورت آموزش بر درمان، نکتة تازهای نیست، با توجه به اینکه بر همگان روشن است حق هر فردی است که قبل از وقوع مشکلی نسبت به آن آگاهی یابد تا محیط امن و مناسبتری را برای زندگی خود و اطرافیانش مهیا کند. با در نظر گرفتن مطالب مذکور به پژوهشگران علاقهمند به مسایل خانواده پیشنهاد میشود به جای بررسی علل جدایی و سردی افراد خانواده، تحقیقاتی با موضوع کلی آموزش خانواده انجام دهند و به جای مطالعه به بررسی راههای آموزش و ایجاد مهارتهای سازگاری در میان زوجها توجه شود تا براساس کسب آگاهیهای لازم حتی در شرایط سخت و بحرانی نیز کانون خانواده، حفظ و از آسیبپذیری آن کاسته شود. با توجه به یافتههای این پژوهش پیشنهاد میشود پرسشنامهای تهیه گردد که با رویکرد سیستمی متناسب باشد؛ به صورتی که به اندازهگیری مفاهیم اساسی این رویکرد که در طول دورة آموزش مطرح میشود، قادر باشد. با در نظر گرفتن اینکه اثربخشی این دیدگاه در پژوهش حاضر تأیید شده است، پیشنهاد میشود کارایی این الگو در موقعیتهای بالینی مختلف، بررسی و سعی شود از الگوهای جدید مثل الگوی زوجدرمانی شخصیتی-سیستمی به جای نظریههای سیستمی بیشتر استفاده گردد. [5]-Smith & Peterson [6]-Avci & etal [7]- Kelaceston [8]- Drinforth [9] - Cattel [10]Caughlin etal [11]Minochine [12]Crowe & Ridley [13]- Scatt & Luo [14]- Hemamci [15]- Luki & Bean [16] - Cohn [17]- Barlds & Dichcostra [18]-Humbd [19]- Gunt [20]- Lue [21]- Nesselroad [22]- Karol & Russell [23]-Crowe & Ridley [24]-Schlippe & Schweitzer [25]-Minuchin [26]- Spanier [27]-Dyadic Adjustment Scale [28]Sharply & Cross [29]- Levene's Test [30]- Wilk,s Lambda [31]- Brace etal [32] Lue [33] Triantafillou [34] Zimmeman [35] Pianist & wine [36] Olson [37]- Latt & Nelson [38]- Stean | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بهاری، ف. (1388)، مشاورة سیستمی با خانوادههای آسیبدیده با تأکید بر خانوادههای معتادان، تهران، نشردانژه. بریس، ن.؛ کمپ، ر. و سنلگار، ر. (1388)، تحلیلدادههایروانشناسیبابرنامة spss، ترجمهعلیآبادی، خ. و صمدی، ع.، تهران، نشر دوران. ثنایی، ب. (1379)، مقیاسهای سنجش خانواده و ازدواج، تهران، انتشارات بعثت. ثنایی، ب. (1379)، آسیبشناسی خانواده، نشریه پژوهشی تربیتی، سال اول، شماره 3، 33-19. جلیلی، ف.؛ بخشایش، ع. ر .و فارسینژاد، م .(1388)، بررسی رابطة بین ویژگیهای شخصیتی و رفتار همسرآزاری، چکیدة مقالات پنجمین همایش مشاوره اسلامی، قم، مؤسسه مطالعاتی مشاورة اسلامی، 157-156. حاجیابولزاده، ن. (1381)، بررسی تأثیر آموزش مهارتهای ارتباطی با رویکرد (شناختی - رفتاری) بر میزان سازگاری زناشویی زوجین ساکن شهرستان کرج، پایاننامه کارشناسی ارشد: دانشگاه الزهراء (س). حسن شاهی، م. (1378)، ارتباط بین سازگاری زناشویی و مرکز کنترل زنان، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه اصفهان. دانش، ع. (1388)، افزایش سازگاری زناشویی زوجهای ناسازگار با مشاوره از چشماندازی اسلامی، مجله مطالعات روانشناختی دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه الزهراء (س)، دوره 6، شماره 2، 51-31. ذوالفقاری، م.؛ فاتحیزاده، م. و عابدی، م. (1387)، تعیین رابطة بین طرحوارههای ناسازگار اولیه با ابعاد صمیمیت زناشویی زوجهای شهر اصفهان، فصلنامه خانوادهپژوهی، سال چهارم، شماره 15، صص247-261. رادنی نرس، ا. (1999)، سنجش خانواده: کاربرد آزمونهای شخصیت برای زوجها و خانوادهها، ترجمه حسن پاشاشریفی و دیگران، تهران، انتشارت سخن. سپهریان آذر، ف. و قلاوندی، ح. (1390)، تأثیر آموزش تیپهای شخصیت انیه گرم بر کاهش تعارضات زناشویی، فصلنامه مشاوره و رواندرمانی خانواده، سال اول، شماره 2، 161-170. سودانی، م. ؛ شهریاری، ی. و شفیعآبادی، ع. (1389)، اثربخشی آموزش خانوادهدرمانی ساختی به شیوة گروهی بر کاهش تعارضات زناشویی زوجها ارجاعی به شورای حل اختلاف شهرستان باغملک، پایاننامه کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات خوزستان. شاکریان، ع.؛ نظری، ع.؛ ابراهیمی، پ.؛ فاطمی، ع. و دانایی، ص. (1391)، ارتباط شباهت و تضاد در ویژگیهای شخصیتی با سازگاری زناشویی، مجله علوم رفتاری، دوره دوم، شماره، 6، 245-251. شلیپه، ا. ف.، شوایتزر، ی. (2000)، آموزش درمان و مشاورة سیستمی، ترجمه و تدوین سعید پیرمرادی، اصفهان، انتشارات همام. صادقی، س. (1380)، بررسی عوامل شخصیتی در سازگاری زناشویی، فرهنگ اصفهان (یافتههای پژوهشهای فرهنگی و هنری)، 47-56. عامری، ف. (1381)، بررسی تأثیر مداخلات خانوادهدرمانی راهبردی در اختلافات زناشویی، پایاننامه دکتری روانشناسی، دانشگاه تربیت مدرس. عطاری، ی.؛ امانالهی فرد، ع. و مهرابیزاده هنرمند، م. (1385)، بررسی رابطة ویژگیهای شخصیتی و عوامل فردی- خانوادگی با رضایت زناشویی در کارکنان ادارههای دولتی شهر اهواز، مجله علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه شهیدچمران اهواز، دوره سوم، سال سیزدهم، شماره 1، 108-81. عطاری، ی.، محمدی، ک.؛ مهرابیزاده هنرمند، م. (1387)، بررسی اثربخشی آموزش راه حل محور به شیوة گروهی بر سازگاری زناشویی زوجین، مجله دستآوردهای روانشناختی (علوم تربیتی و روانشناسی) دانشگاه شهید چمران اهواز، دوره چهارم، سال شانزدهم، شماره 1، 66-51. فریدی، ف. (1385)، بررسیاثربخشیآموزشخانوادهدرمانیساختیبهشیوة گروهیبرکاهشتعارضاتزناشوییزنان، پایاننامه کارشناسی ارشد روانشناسی، دانشگاه علامه طباطبایی. فلاحزاده، ه.؛ ثنایی ذاکر، ب. و فرزاد، و. (1391)، بررسی اثربخشی زوجدرمانی هیجانمدار و زوجدرمانی سیستمی تلفیقی در کاهش اضطراب صمیمیت زوجها، فصلنامه خانوادهپژوهی، سال هشتم، شماره 32. کرو، م. و ریدلی، ج. (1390)، زوجدرمانی کاربردی با رویکرد سیستمی - رفتاری، ترجمه اشرفالسادات موسوی، تهران، مهرکاویان. گلپرور، م.؛ طاهریزاده، ژ. و اسماعیلی، ر. (1390)، ویژگیهای روانی و شخصیتی زوجهای ناسازگار و سازگاری زناشویی آنها در.ایران و تورنتو، فصلنامه خانوادهپژوهی، سال هفتم، شماره 26، 239-223. گلدنبرگ، ا. و گلدنبرگ، ه. (1388)، خانوادهدرمانی، ترجمه حسن شاهی برواتی، حمیدرضا نقشبند و الهام ارجمند، تهران، نشر روان. محمدزاده، ا.؛ فرهاد، ج. و برجعلی، ا. (1386)، ارتباط بین شباهت ابعاد شخصیتی زوجین و رضایت زناشویی، فصلنامه علوم تربیتی و روانشناسی، شماره 3، 71-55. محمودعلیلو، م.؛ صمدی راد، ب. و دانشورپور، ز. (1389)، بررسی اختلالات شخصیت در مردان همسرآزار شهر تبریز، فصلنامه خانوادهپژوهی، سال هفتم، شماره 25، 102-83. مداحی، م.؛ صمدزاده، م. ( 1390)، معرفی خانوادهدرمانیاستراتژیک مختصر: روشی کارآمد در درمان وابستگی به مواد، فصلنامه پژوهش اجتماعی، سال چهارم، ویژهنامه، 160-151. مرادی، م. (1380)، بررسی تأثیر خانوادهدرمانی به روش ساختاری بر کاهش تعارضات زناشویی زوجهای متقاضی طلاق شهرستان اصفهان، پایاننامه کارشناسی ارشد مشاوره خانواده، دانشگاه اصفهان، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی. ملازاده، ج. (1381)، رابطة سازگاری زناشویی با عوامل شخصیت و سبکهای مقابلهای در فرزندان شاهد، پایاننامه دکتری، تهران، دانشگاه تربیت مدرس. ملازاده، ج.؛ منصور، م.؛ اژهای، ج. وکیامنش، ع. (1381)، سبکهای رویاروگری و سازگاری زناشویی در فرزندان شاهد، مجله روانشناسی، شماره 6، 275-255. موسوی، م.؛ محمدخانی، پ.؛ موسوی، ا.؛کاویانی، ح. و دلاور، ع. (1385)، اثربخشی زوجدرمانی سیستمی - رفتاری بر افسردگی و رضایت زناشویی زنان افسرده، تازههای علوم شناختی، سال 8، شماره 2، 20-12. موسوی، م.؛ محمدخانی، پ.؛ کاویانی، ح. و دلاور، ع. (1385)، اثربخشی زوجدرمانی سیستمی رفتاری بر کارکرد خانواده و اعتماد به نفس زنان مبتلا به اختلال افسردهخویی، فصلنامه خانوادهپژوهی، سال دوم، شماره 5، 19-5. موسوی، ر.؛ فرزاد، و. و نوابینژاد، ش. (1389)، تعیین اثر خانوادهدرمانی ساختاری در درمان اختلالات اضطرابی کودکان، دو ماهنامه علمی پژوهشی دانشگاه شاهد، سال هفدهم، شماره 40. موسوی، ر.؛ مرادی، ع.؛ مهدوی، ا. (1384)، بررسی اثربخشی خانوادهدرمانی ساختاری در بهبود عملکرد خانواده و تقویت رضایت زناشویی در خانوادههای کودکان مبتلا به اختلال اضطراب جدایی، فصلنامه خانوادهپژوهی، سال اول، شماره4، 321-335. موسوی، ا. (1382)، خانوادهدرمانی کاربردی با رویکرد سیستمی، تهران، دانشگاه الزهراء (س). مینوچین، س. و فیشمن، چ. (1388)، فنون خانوادهدرمانی، ترجمة فرشاد بهاری و فرح سیا، تهران، انتشارات رشد. مینوچین، س.؛ نیکولز، م. و یانگلی، و. (1392)، ارزیابی خانواده و زوجها: از سمپتوم تا سیستم، ترجمه آناهیتا خدابخشی کولایی، تهران، انتشارات جاودانه، جنگل. مینوچین، س. (1381)، خانواده و خانوادهدرمانی، ترجمه ثنایی، ب.، تهران، امیرکبیر. نجات ،ح. (1385)، بررسی تأثیر آموزش مهارتهای زندگی بر میزان صمیمیت زوجین، مجموعة چکیدة مقالات دومین کنگرة سراسری آسیبشناسی خانواده در ایران، دانشگاه شهید بهشتی، ص21-23. نوروزیان، ش. (1385)، آموزش خانواده با رویکرد ساختی در بهبود رضایت زناشویی زنان، فصلنامه خانوادهپژوهی، سال دوم، شماره 6، 10-5. منابع لاتین Avci, I. A., Okanli, A., Karabulutlu, & Bilgili, N. (2009), Women’s marital adjustment and .hopelessness levels after mastectomy. European Journal of Oncology Nursing, 13,299-303.
Benazon, N., Wright, J. & Sabourin, S. (1992), Stress, sexual satisfaction, and marital adjustment in Infertile couples. J Sex Marital Therapy, 18(4), 273-84.
Cattel ,R., cattel, A. & Cattel, h. (1993), Sixteen Personality Factor Questionnare (5thed). Champaign,il: instituete for personality and ability testing.
Cohn, B. R. (2007), An integrative approach to couple therapy: Altering the treatment modality to resolve an impasse. British Journal of Psychotherapy , 3 (3), 226-238.
Drinforth, C. (2011), The big fivepersonality traits and perceptions of touch to intimate and nonintimatebody regions. Journal of Research in Personality, 42,1067-1073.
Goldenberg, I. & Goldenberg H. (2004) (5th Ed), Family Therapy, Peacock Publishers
Gunt, R. (2006), Couple similarity and martial satisfaction: Are similar spouses happier? Journal of Personality, 74, 5-10.
Hamamci, Z. (2005), Dysfunctional relationship beliefs in marital Conflict. Journal of Rational Emotive & Cognitive Behavior Therapy, 23, 245-260.
Karol, d. & Russell, m. (1994), 16PF Fifth Edition Administrator Manual.champaign,il: instituete for personality and ability testing.
Kelakeston, A. (2010), Relationship among four bigfive measures of different length. Psychological Reports,102, 312-316
Lue, S. & Klohnen, E. (2005), Quality in newlyweds: A couple centered approach, Journal of Pres Social Psychology, 88, 304-326.
Luky, Y. M., & Bean, H. S. (1974), Depression in primary versus secondary infertility egg recipients. Fertility and Sterility, 22, 135-174.
Olson, D. H. & Wilson, M. (1989), Family Satisfaction, In Olson, D.H. and colleagues. Families: What Makes them work, Newbury Park, CA: Sage Publishing.
Pianist, L. A. & wine, A. (1995), Differences between husbands and wives approach to infertility affect Marital Communication and Adjustment. Fertility and Sterility, 77, 1241-1247.
Scott, Z. & lowe, N. (2005), Dysfunctional relationship beliefs in marital Satisfaction and adjustment . Social Behavior & personality : An International Journal ,12 (7),110-132.
Sinha, S. P. & Mackerjec, N. (2009), Marital adjustment and space orientation. Journal of Social Psychology, 130, 633-639.
Smith , J. Peterson, A. (2008), Relationships among attachment styles, personality characteristics, and disordered eating. International Journal of Eating Disorders, 40 (2):149-155.
Snyder, D. K., Castellani, A. M. &Whisman, M. A. (2006), Current status and future directions in couple therapy. Annual Review of Psychology, 57, 317-344.
Spanier, B. (1983), Measuring dyadic adjustment: New scales for assessing the quality of marriageand similar, dyads. Marriage Family Journal, 12, 286-95.
Spanier, B. (1983), Measuring dyadic adjustment: New scales for assessing the quality of marriageand similar, dyads. Marriage Family Journal, 12, 286-95.
Spanier, G. (1976), Measuring dyadic adjustment: New scales for assessing the quality of .marriage and similar dyads. Journal of Marriage and the Family, 38, 15–28.
Triantafillou, N. (1997). A solution-focused approach to mental health supervision. Journal of Systemic Therapies, 16 (4), 305-328.
Vick, K. (2006), The applicability of the dyadic adjustment scale for rural marital assessmen .tDakota: University of South Dakota, 1553-1559.
Zimmeman, T. S., Prest, L. A. & Wetzel, B. E. (1997), Solutionfocused parenting groups: An empirical study. Journal of Systemic Therapies, 19, 125-144. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 6,143 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,521 |