تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,650 |
تعداد مقالات | 13,398 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,195,017 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,071,779 |
تنوعات معنایی واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» در زبان فارسی: رویکرد صرف ساختی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نشریه پژوهش های زبان شناسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 7، دوره 10، شماره 2 - شماره پیاپی 19، مهر 1397، صفحه 83-102 اصل مقاله (857.42 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jrl.2018.109178.1157 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ذلیخا عظیم دخت؛ عادل رفیعی* ؛ حدائق رضائی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
گروه زبان شناسی، دانشکده زبان های خارجی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش حاضر در چارچوب صرف ساختی به بررسی تنوعات معنایی واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» در زبان فارسی پرداخته است. بهاینمنظور، واژههای مدنظر از پیکرههای درزمانی و همزمانی زبان فارسی گردآوری شدند. این واژهها در مقولههای معنایی ویژگی شخص/ شئ عامل، ابزار و شخص عامل جای میگیرند و به دو مقولۀ عمدۀ واژگانی صفت و اسم تعلق دارند. بررسی درزمانی واژههای استخراجشده نشان داد فرضیۀ سنتی بسط مفهوم عامل به ابزار در زبان فارسی پاسخگو نیست، بلکه در شکلگیری دو مفهوم عامل و ابزار واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» از مفهوم ویژگی شخص / شئ عامل در زبان فارسی فرایند حذف موصوف دخیل است. در رخداد چنین فرایندی ترجمه قرضی واژهها از زبان انگلیسی در زبان فارسی تأثیرگذار بوده است. نتایج این بررسی حاکی از آن است معنای آغازین ساخت را باید «ویژگی متمایزکننده هستاری مرتبط با مفهوم یافتن و جزء اول» دانست که بهعنوان انتزاعیترین همبستگی صورت و معنای ناظر بر عملکرد واژههای مرکب ساخت [x-ستاک حال «یاب»] در زبان فارسی است. براساس دادههای گردآوریشدۀ پژوهش حاضر، این ساخت بیشترین تعداد واژههای استخراجشده را به خود اختصاص داده است. بهنظر میرسد حذف موصوف «شخص» منجربه شکلگیری طرحوارهای با معنی «شخص انجامدهندۀ عمل یافتن در ارتباط با مفهوم جزء اول» شده است. نظیر چنین طرحوارهای با حذف موصوف «دستگاه / نرمافزار» در شکلگیری طرحوارۀ ابزار با معنی «شئ انجامدهندۀ عمل یافتن در ارتباط با مفهوم جزء اول» بهکار رفته است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
صرف ساختی؛ تنوع معنایی؛ کلمه مرکب؛ طرحواره ساختی؛ ستاک حال | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1. مقدمه یکی از ساختهای واژگانی بسیار زایا در زبان فارسی ساخت کلمات مرکب [x- ستاک حال فعل] است که واژههای مرکب بسیار زیادی تولید میکند. طی این ساخت عنصری غیرفعلی (اسم، صفت، قید) در کنار ستاک حال فعل قرار میگیرد و صفت یا اسم جدیدی، نظیر ناخنگیر، کمیاب و دیرپز، میسازد. پژوهش حاضر به بررسی تنوعات معنایی واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» در زبان فارسی در چارچوب صرف ساختی[1] (بوی[2]، 2010) میپردازد. به این ترتیب، پرسشهای اصلی پژوهش حاضر عبارتاند از: «چگونه میتوان تنوعات معنایی نظاممند واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» را توجیه کرد؟» و «طرحوارههای ساختی کلی و زیرطرحوارههای ناظر بر واژههای مرکب مدنظر کدامند؟». این واژهها در سه مقوله معنایی ویژگی شخص/شئ عامل[3]، ابزار و شخص عامل جای میگیرند و به دو مقوله عمده واژگانی صفت و اسم تعلق دارند. پس از مقولهبندی معنایی واژههای گردآوریشده، مکانیسمهای ناظر بر شکلگیری آنها براساس تحلیل دادههای همزمانی و درزمانی بهدست داده میشوند. درنهایت، نظام طرحوارهای ساخت [x- ستاک حال «یاب»] در چارچوب صرف ساختی بوی (2010) ارائه میگردد. دادههای پژوهش حاضر را تمامی واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» پیکرۀ درزمانی فرهنگیار زبان فارسی[4] و پیکرههای همزمانی پایگاه دادههای زبان فارسی[5] ، پیکره بیجنخان[6] ، وبگاه ویکیپدیای فارسی[7]، و آرشیو روزنامههای کثیرالانتشار شرق[8] (1391-1395) و همشهری[9] (1384-1396) تشکیل میدهند. در کنار منابع فوق، واژههای دارای این ساخت از فرهنگ زانسو (کشانی، 1372) نیز گردآوری شدند. همچنین، از جستجوگر گوگل بهمثابه منبعی از نوواژهها، نیز استفاده شده است تا نمونههای محتمل بسیار جدید ساخت مذکور مورد غفلت قرار نگیرند. این پژوهش از هفت بخش تشکیل شده است. در بخش دوم به معرفی اجمالی صرف ساختی میپردازیم. بخش سوم به توصیف تنوعات معنایی واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» و امکان توجیه آن به کمک رویکردهای مبتنیبر چندمعنایی[10] و تکمعنایی[11] اختصاص دارد. چندمعنایی عامل – ابزار در واژههای مرکب مذکور موضوع بخش چهارم است. در بخش پنجم پژوهش حاضر براساس تحلیل دادههای درزمانی پیکره فرهنگیار زبان فارسی به بررسی نقش حذف[12] موصوف در شکلگیری مفاهیم عامل و ابزار در این واژهها میپردازیم. در بخش ششم، نظام طرحوارهای ساخت [x- ستاک حال «یاب»] و تنوعات معنایی آن در چارچوب صرف ساختی (بوی، 2010) بهدست داده میشود. درنهایت، در بخش هفتم، نتیجهگیری پژوهش حاضر ارائه خواهد شد.
2. صرف ساختی صرف ساختی (بوی، 2010) ریشه در دستور ساختی[13] (گلدبرگ، 1995) دارد. رویکرد اخیر مفاهیم و اصول بنیادین دستور ساختی را از عرصه نحو وارد عرصه صرف میکند و از آن در توصیف و تبیین ساختارهای صرفی بهره میگیرد. بوی (2008: 34) «الگوهای واژهسازی را طرحوارههایی انتزاعی» محسوب میکند که واژههای زبان براساس آنها شکل میگیرند. در صرف ساختی که از رویکردی واژهبنیاد در تحلیلهای صرفی برخوردار است، ساختار درونی واژههای پیچیده و روابط همنشینی میان اجزای هرساخت زبانی براساس مقایسۀ همبستگیهای نظاممند صورت و معنا بین مجموعه واژههای موجود در زبان درک میشود (بوی، 2009). بوی (5:2010) معتقد است هر واژه، نشانهای زبانی، و بهعبارتی جفتشدگی[14] نظاممند و قراردادی صورت و معنا است. صورت یک واژه، خود شامل دو بُعد واجی[15] و واژ - نحوی[16] است و معنای آن میتواند ابعاد معناشناختی و کاربردشناختی را شامل شود. تمامی این اطلاعات و ویژگیهای یک نشانه زبانی که ساختی صرفی[17] محسوب میشود را میتوان در نموداری بهشکل زیر نشان داد:
نمودار 1- ساخت در رویکرد صرف ساختی (کرافت[18]، 472:2007)
براساس چنین رویکردی هر واژه مدخلی در واژگان دارد که این مدخل به سه بخش اطلاعاتی، واجی، واژ – نحوی و معنایی، مربوط به آن واژه متصل میشود[19]. بوی (2012؛ 2015) معتقد است طرحوارههای ساختی ابزاری برای بازنمایی ساختهای صرفی هستند:
طرحواره فوق نشاندهنده ویژگیهای عمومی و مشترک تمامی اسمهای مختوم به «-er» با پایه فعل در زبان انگلیسی است. پیکان دوسویه نشاندهندۀ همبستگی دوسویۀ صورت و معنای ساخت مدنظر است. کروشههای دو طرف هر ساخت بیانگر آن است که همبستگی صورت و معنای بیانشده در ساخت بهصورت قراردادی در واژگان ذهنی گویشوران تثبیت شده است. منظور از قراردادیشدن این است که گویشوران یک جامعه زبانی برای بیان مفهومی خاص صورت زبانی معینی را بپذیرند و بهطور قراردادی از آن صورت مدنظر برای انتقال مفهومی خاص بهره ببرند. بوی (2008) اذعان میدارد در رویکرد صرف ساختی طرحوارههای زبانی ساختهایی کلی و با درجه بالای انتزاع هستند که از تعمیم شباهتهایی میان تعدادی ساخت منفرد با کمترین درجه انتزاع در ذهن شکل میگیرند. بنابراین، اساس شکلگیری طرحوارههای زبانی و تعیین ویژگیهای صوری و معنایی آنها، روابط جانشینی مجموعه واژههای موجود است. بهاینعلت «واژه» در چنین رویکردی کوچکترین واحد تحلیل و نیز کوچکترین نشانه زبانی محسوب میشود. یکی دیگر از مفاهیمی که صرف ساختی به آن میپردازد، واژگان است. واژگان در این رویکرد ساختاری نظاممند و سلسلهمراتبی دارد که ناشی از وجود طرحوارهها و زیرطرحوارهها است (بوی،2010: 25-26). زیرطرحوارهها نمونههایی از طرحوارهها هستند. تفاوت طرحوارهها و زیرطرحوارهها در این است که زیرطرحوارهها معنایی مشخصتر از طرحوارهها دارند. به عبارت دیگر، زیرطرحوارهها ویژگیهای منحصربهفرد مربوط به واژههای تحت حاکمیت خود را دربرمیگیرند. برای مثال، فرایند ترکیب که یکی از زایاترین فرایندهای واژهسازی در زبانهای ژرمنی، مانند زبان انگلیسی است، را درنظر بگیرید. طرحوارۀ کلی این فرایند اینگونه است (بوی، 51:2010):
↔
طرحواره کلی (2) انتزاعیترین تعمیمی است که میتوان درباره ترکیب در زبانهای ژرمنی بیان نمود. در این طرحواره bهستۀ ترکیب است که مقوله آن با متغیر Y بازنمایی شده است. طرحوارۀ مذکور میتواند زیرطرحوارههای گوناگونی برای ترکیبهای NN نظیر water mill، NV مانند handshake و AN همچون blackbird و جز آن داشته باشد. نکته درخورتوجه آن است که هریک از این زیرطرحوارهها از درجات زایایی متفاوتی برخوردارند؛ بهعنواننمونه، ترکیبهای فعلی در زبانهای ژرمنی ترکیب زایایی نیستند. صرف ساختی برای نشاندادن چنین تمایزاتی میان زیرمجموعههای یک طرحواره عمومی، برای آن دسته از زیرمجموعهها که زایایی دارند، در سلسله مراتب واژههای مرکب، زیرطرحوارههایی درنظر میگیرد که طرحواره عمومی بر آنها تسلط دارد و درمقابل، برای زیرمجموعههایی که زایایی چندانی ندارند زیرطرحوارهای درنظر نمیگیرد و آن زیرمجموعهها مستقیماً به طرحواره عمومی وصل میشوند؛ زیرا ازآنجاکه این رویکرد نگرشی پایین به بالا[20] به فرایندهای واژهسازی دارد، لازمه تشکیل طرحوارههای انتزاعی را مشاهده موارد عینی کافی میداند. بهعبارتبهتر، اگر تعداد معدودی واژه از نوعی خاص در واژگان یک زبان وجود داشته باشد، گویشور طرحوارهای از آن انتزاع نخواهد کرد.
3. تنوعات معنایی نظاممند واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» همانطورکه پیشتر اشاره شد، در این بخش به بررسی تنوعات معنایی واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» میپردازیم. بهاینمنظور در مرحله اول، از پیکره درزمانی فرهنگیار و پیکرههای همزمانی پایگاه دادههای زبان فارسی، بیجنخان، پایگاه ویکیپدیا، آرشیو روزنامههای همشهری (1384-1396) و شرق (1391-1395)، فرهنگ زانسو (کشانی، 1372) و نیز جستجوگر گوگل بهمثابه منبعی از نوواژهها، 6686 واژه که حاوی ستاک حال «یاب» بودند، استخراج شد. در مرحله بعد از این تعداد واژه، 436 واژه مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» تفکیک شدند. سپس برای این واژههای مرکب مختوم به «یاب» 3469 جمله شاهد از پیکره درزمانی فرهنگیار و نیز جستجوگر گوگل بهدست آمد. جدول (1) توزیع جملات شاهدی که دربردارندۀ واژۀ مرکب مختوم به «یاب» هستند را در هر قرن نشان میدهد:
جدول 1- تعداد جملههای شاهد در هر قرن
طبقهبندی زیر براساس 436 واژۀ مرکب مختوم به «یاب» و به کمک 3469 جمله شاهد صورت گرفته است: الف. ویژگی شخص/ شئ (صفت): بخش اعظم دادههای گردآوریشده با ساخت [x- ستاک حال «یاب»] در این طبقه جای میگیرند. واژههای مرکب مذکور صفت توصیفکننده یک شخص یا شئ هستند؛ نظیر «کامیاب»، «نکتهیاب»، «دیریاب»، «کمیاب». نکته درخورتوجه دربارۀ واژههای مرکب این مقوله آن است که اگرچه اغلب این واژهها از معنی عاملمحور[22] برخوردارند (نظیر«کامیاب»)، در برخی موارد (مانند «کمیاب») شاهد معنی مفعولمحور[23] در آنها هستیم. ب. شخص عامل (اسم): واژههای این گروه، اسمهایی هستند که بر عامل انجام عمل مفهوم «یافتن» در رابطه با مفهوم جزء اول کلمه مرکب دلالت میکنند. بهعنوان نمونههایی از این واژهها میتوان به «ارزیاب» و «بازاریاب» و جز آن اشاره کرد. نکته حائز اهمیت این است که در تمامی این نمونهها میتوان واژه «شخص» را بهعنوان موصوف محذوف همنشین افزود و مثلاً نمونههای ذکرشده در سطر بالا را بهترتیب «(شخص) ارزیاب» و «(شخص) بازاریاب» و جز آن درنظر گرفت. ج. ابزار (اسم): واژههای این طبقه به چیزی دلالت دارند که عمل«یافتن» را در رابطه با جزء اول کلمه مرکب انجام میدهند. این واژهها را میتوان به دو دسته کلی ابزارهای عینی (ابزارآلات غیررایانهای) و ابزارهای مجازی (نرمافزار، اپلیکیشن، پایگاه اینترنتی) تقسیم کرد. بهعنوان مثال، «فلزیاب» نمونهای از ابزار عینی است؛ اما «واژهیاب» یک ابزار نرمافزاری محسوب میشود. به مانند واژههای گروه «ب» که همواره امکان افزودن موصوفی به آنها ممکن است، در اینجا نیز دو موصوف «دستگاه» یا «نرمافزار» را همواره میتوان در کنار این اسامی درنظر گرفت؛ بهعنوان مثال، «(دستگاه) فلزیاب»، و «(نرمافزار) واژهیاب».با درنظرگرفتن مقولههای واژگانی هریک از این معانی میتوان نمودار زیر را بهدست داد:
نمودار 2- دستهبندی معنایی واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» در زبان فارسی
در صرف ساختی برای تحلیل الگوهای صرفی که در محصولات آنها چندمعنایی مشاهده میشود، دو رویکرد عمده تکمعنایی و چندمعنایی وجود دارد (بوی، 2010: 77). بوی (همان: 77-78) میگوید «در رویکرد تکمعنایی براساس روابط میان اجزای یک ساخت صرفی، معنایی بسیار کلی و مبهم به آن منصوب میگردد» و ساخت از اساس دارای چند کاربرد درنظر گرفته میشود. بهعبارتدیگر، در این رویکرد فرض بر این است که این ماهیت چندمنظورۀ ساخت است که باعث میشود واژههای حاصل از آن بتوانند در چندین زیرمجموعۀ معنایی قرار بگیرند و هریک بهطور بالقوه دارای چندین کاربرد باشند. اما طبق رویکرد چندمعنایی «یکی از معانی چندگانه ساخت صرفی بهعنوان معنای آغازین و سرنمونی آن ساخت محسوب میشود. همین معنا نقطه آغازینی درنظر گرفته میشود تا دیگر معانی ازطریق بسط مفهومی و سازوکارهایی نظیر استعاره[24] از آن حاصل شوند» (بوی، همان: 78)؛ بهاینصورت که بر اثر سازوکارهای مفهومی واژههایی از ساخت مدنظر تولید میشوند که ساخت از ابتدا برای تولید آنها بهکار نمیرفته است. ازآنجاکه برخی از واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» اسم و برخی دیگر صفت هستند، در دو مقوله عمده واژگانی اسم و صفت جای میگیرند، به دو واژۀ قاموسی[25] و دو ساخت متفاوت [x- ستاک حال «یاب»] صفت و [x- ستاک حال «یاب»] اسم تعلق دارند. به این ترتیب، درباره واژههای مرکب مذکور در زبان فارسی هیچکدام از دو رویکرد تکمعنایی و چندمعنایی که در تحلیل تنوعات معنایی محصولات واژگانی طبقۀ واحدی بهکار میروند، توجیهکننده نحوه شکلگیری و رابطه بین مفاهیم سهگانه نیست. چندمعنایی طبق تعریف در شرایطی مطرح است که یک واژه چند معنی مرتبط و نزدیک به هم داشته باشد (لاینز[26]، 1977 :551-552؛ هارفورد[27] و هیسلی[28]، 135:1983؛ سعید[29]، 64:1997؛ ایوانز[30] و گرین[31]، 36:2006). با این توصیف رویکردهای تکمعنایی و چندمعنایی در بهترین شرایط فقط میتوانند چندمعنایی موجود در واژههای متعلق به مقولۀ واژگانی اسم، یعنی اسم شخص عامل و اسم ابزار را توجیه کنند. در بخش بعدی به احتمال چندمعنایی عامل - ابزار در واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» در زبان فارسی میپردازیم.
4. چندمعنایی عامل - ابزار در واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» در زبان فارسی در توجیه چگونگی شکلگیری چندمعنایی عامل - ابزار پیشینه نسبتاً درخورتوجهی وجود دارد. در توجیه این چندمعنایی رویکرد غالب مبتنیبر بسط معنایی مفهوم شخص عامل به ابزار است. لوشوتسکی[32] و رینر[33] (287:2011) میگویند «ایدۀ وجود رابطۀ ویژه میان مفهوم عامل و ابزار به قرن نوزدهم بازمیگردد. یکی از اولین پژوهشگرانی که به بررسی این موضوع پرداخته است، میر-لوبکه[34] (1890) است». دراینراستا، مینندز- پایدل[35] (1968) با بررسی دادههای زبان اسپانیایی فرایند دخیل در تولید واژهها با مفهوم ابزار را فرایند جانبخشی معرفی میکند و لوتکه[36] (252:2005) نیز همچنان پایبند به این فرضیۀ سنتی است و عامل اصلی تشکیل چنین مفهومی را انتقال ویژگی «جانداری» به هستار «بیجان» قلمداد میکند. بهعبارتدیگر، آنها ابزار را حاصل بسط استعاری از اسم عامل میدانند. بوی (1986) فرضیه بسط استعاری اسم عامل به ابزار را براساس مفهوم بسط طرحواره[37] توضیح میدهد. وی معتقد است طرحواره عامل انسانی ممکن است به عامل غیرانسانی و سپس به طبقۀ معنایی ابزار بسط یابد. وی (همان: 509) به zender در زبان هلندی اشاره میکند و میگوید این واژه سه معنی دارد: شخص ارسالکننده sender (عامل انسانی)، ایستگاه رادیو و تلوبزیون radio/ TV station(عامل غیرانسانی) و فرستنده transmitter (ابزار). شایان ذکر است مقصود بوی (همانجا) از عامل غیرانسانی، ابزار نیست، بلکه «مقولهای میانی یا میانجی» مدنظر است. بوی در اثر جدیدتر خود (221:2005) بسط طرحوارهای مفهوم عامل به ابزار را با مفهوم تغییر حوزه[38] مرتبط میداند. وی معتقد است «این زنجیره را میتوان بهصورت زنجیرۀ استعاری تلقی کرد: مقهوم عامل به حوزۀ «وسایل غیرجاندار انتقال پیدا کرده است گویی آنها قادر به انجام کار مشخصی هستند» (همانجا). فرضیه بسط استعاری مفهوم عامل به هستار بیجان در طول قرن بیستم بدیهی شمرده میشده است (لوشوتسکی و رینر، 288:2011). اولین کسی که به بررسی دقیقتر این فرضیه سنتی میپردازد پنگل[39] (1975، 1978) است. پنگل (1975) با بررسی دادههایی از زبان آلمانی به این نتیجه میرسد که فرضیه بسط استعاری مفهوم عامل به ابزار در زبان آلمانی با شکست روبهرو میشود؛ زیرا براساس فرضیه مذکور برای هر اسم ابزاری باید همتای اسم عاملی که از آن مشتق شود، وجود داشته باشد، حال آنکه برای اکثر اسامی ابزار مختوم به –er در زبان آلمانی همتای اسم عاملی وجود ندارد. همسو با پنگل (1975، 1978)، برد[40] (1990) نیز فرضیه سنتی بسط استعاری عامل به ابزار را مورد شک و تردید قرار میدهد. وی ازمنظر درزمانی رابطۀ یکسویه بسط استعاری مفهوم عامل به ابزار را رد میکند و به نمونههایی از زبان سربوکُرات[41] اشاره میکند که در آن پسوند –l(o) حاصل بسط ابزار به عامل است. همچنین، رینر (2004الف، 2004ب، 2005، 2011) با بررسی شاخه زبانهای رومیایی نشان میدهد همیشه چنین بسط معنایی از مفهوم عامل به مفهوم ابزار وجود ندارد و عوامل دیگری نظیر تغییر آوایی[42]، حذف[43]، قرضگیری[44] و قیاس[45] میتواند در شکلگیری مفاهیم ابزار و مکان تأثیرگذار باشد. همراستا با یافتههای رینر (2004 الف، 2004 ب، 2005، 2011) و لوشوتسکی و رینر (2011) با بررسی درزمانی واژههای مرکب ابزار در زبان فارسی فرضیۀ سنتی بسط استعاری مفهوم عامل به ابزار بهطوریکه در پیشینه آمده است و به آن اشاره شد، تأیید نمیشود؛ زیرا اگر چنین فرضیهای درست میبود، میبایست تکتک ابزارواژهها یا بخش مهمی از آنها ابتدا در مفهوم عامل و سپس در دو معنی عاملی و ابزاری و درنهایت، در معنی ابزار در پیکره پژوهش حاضر موجود میبود و فارسیزبانان آن را بهکار میبردند، درحالیکه چنین وضعیتی برای هیچیک از 165 ابزارواژۀ موجود در پیکره پژوهش حاضر مشاهده نمیشود. جدول شماره (2) نشانگر تعدادی از واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» است که مفهوم ابزار دارند و هیچگاه در معنی شخص عامل در پیکره پژوهش دیده نشدهاند. البته این بدان معنا نیست که الزاماً هیچ رابطهای بین دو مفهوم عامل و ابزار وجود ندارد، بلکه صرفاً نشاندهندۀ آن است که بسط مفهومی به آن شکلی که هر واژهای در مفهوم ابزار بهکار میرود پیشتر شخص عامل بوده است، برای واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب»، منتفی میشود.
جدول2- تعدادی از واژههایی که صرفاً در مفهوم ابزار بهکار رفتهاند
در بخش بعدی با کنارگذاشتن فرضیه سنتی بسط استعاری مفهوم عامل به ابزار و با استناد به شواهد درزمانی به بررسی نقش حذف در کنار برخی عوامل دیگر نظیر قرضگیری و گرتهبرداری در شکلگیری مفاهیم عامل و ابزار از مفهوم ویژگی در واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» میپردازیم.
5. نقش حذف در شکلگیری مفاهیم عامل و ابزار برررسی دقیقتر واژههای مرکب طبقه عامل و ابزار نکتۀ درخورتوجهی را نمایان میسازد و آن این است که برای تمامی واژههای هر دو گروه مذکور میتوان موصوفی محذوف فرض کرد. در این مقاله ادعا بر این است که دو مفهوم عامل و ابزارِ واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» در زبان فارسی ناشی از عملکرد فرایند حذف موصوف هستند. در دو بخش آتی ابتدا به فرایند حذف در طبقۀ عامل میپردازیم و سپس شکلگیری مفهوم ابزار را به کمک فرایند مذکور و با اتکا به برخی شواهد درزمانی توجیه میکنیم.
5-1. حذف موصوف در شکلگیری مفهوم شخص عامل در واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» شایان ذکر است از 436 واژۀ مرکب مختوم به ستاک حال «یاب»، 269 واژه، صفت و 167 مورد آن اسم (اسم عامل و ابزار) هستند. همچنین، بررسی دادههای استخراجشده از پیکرۀ درزمانی فرهنگیار زبان فارسی، از قرن 3 ه.ق تا ربع دوم قرن شمسی حاضر نشان میدهد که بهغیراز واژۀ «استریاب[46]»، تقریباً تمامی واژهها در نقش صفت و توصیفکنندۀ هستار بهکار رفتهاند. نکته درخورتوجه آن است که تقریباً تمامی اسمهای عامل ( شخص عامل و ابزار) که متعلق به ربع دوم قرن شمسی حاضر هستند، بهصورت بالقوه میتوانند در نقش صفت نیز بهکار روند و ازطرفدیگر، صفتهای موجود در پیکره پژوهش حاضر نیز میتوانند بالقوه نقش اسمی بپذیرند[47]. در ادامه به این مسئله خواهیم پرداخت. بهعنوان مثال، در نمونۀ (1) «زودیاب» بهعنوان صفتی برای موصوف خود، یعنی «بابک»، محسوب میشوند: 1. شبی خفته بُد بابکِ زودیاب [...] (شاهنامه، اثر فردوسی، 4 ه.ق) 2. چنین داد جبریل فرّخ جواب/ به پیغمبر تازی ژرفیاب ـ که از امّت این کار طرفه مدار/ که زین طرفهتر بیش رفتهست کار (یوسف و ذلیخا، 5 ه.ق) 3. چیزی نیافتند بزرگان خردهیاب [...] (دیوان ادیب صابر، اثر ادیبصابر،6 ه.ق) 4. هر دُرّ حکمتی که از الفاظ گوهرفشان و طبع لطیفهیابِ خسروِ مالکالرقاب به اصداف مسامع ما بندگان رسید، رشک حِکَم سکندری... است. (اوامرالعلائیه، ج 1، اثر ابن بیبی، 7 ه.ق) 5. عزم جهانگیر تو حاملة خیروشر/ تیغ ظفریاب تو عاقلة اُنسوجان (تاریخنامۀ هراه، اثر سیف هروی، 8 ه.ق) 6. دعاهایم همانا مستجاب است/ کزینسان خاطر شه نقشیاب است (دوحۀالازهار، اثر عبدیبیک، 10 ه.ق) 7. چو در وی نشیند شه کامیاب/ به برجِ حَمَل جا کند آفتاب (دیوان قدسی مشهدی، اثر قدسی، 11 ه.ق) 8. منجمین سعادتیاب واقفان حضور بودند... نظر به قواعد و قوانین نجومی «تاجالدین» را در اوایل اسم افزودند. (فوایدالصفویه، اثر قزوینی، 13 ه.ق) 9. حق را چنان حکمای دقیقهیاب ستودهاند [...] (شرح احوال عطار، اثر فروزانفر، 1340ه.ش) 10. برامید وصل تو آن دیریاب/ چون وفا و کیمیای روزگار (دیوان قمر اصفهانی، اثر قمراصفهانی، 6 ه.ق) 11. ظفریابی که یابد هر چه جوید [...] (دیوان سوزنی، اثر سوزنی، 6 ه.ق) 12. مختلف گردد بدین نسبت حساب/ اختران را در دو چرخ ای کامیاب (تنکلوشا: مدخل منظوم، اثر خجندی، 7 ه.ق) 13. نشان سمّ اسبت ای کامیاب [...] (گنجینۀ بهارستان: فرسنامه، اثر حسامی، 10ه. ق) 14. کامیابی که چو در بزم طرب بنشیند [...] (دیوان جامی، ج 2، اثر جامی، 9 ه.ق)
بااینحال باید توجه داشت در تمامی موارد فوق بهصورت بالقوه موصوفی با معنی «شخص» قابلتصور است، بهطوریکه بهراحتی میتوان صفتهای بهکاررفته در جایگاه اسم را بهترتیب چنین بازنویسی کرد: «(شخص) دیریاب»، «(شخص) ظفریاب» و «(شخص) کامیاب». البته باید توجه داشت تمامی صفات بهکاررفته در جایگاه اسم چنین وضعیتی ندارند. بهطورمشخص، دو نمونه «ارزیاب» و «بازاریاب» در پیکره درزمانی فرهنگیار زبان فارسی فاقد نقش صفتی و صرفاً دارای نقش شخص عامل هستند. اگرچه میتوان بهصورت بالقوه آنها را «(شخص) ارزیاب» و «(شخص) بازاریاب» نامید، چنین کارکردی اساساً در پیکره مدنظر وجود ندارد و سخنگویان فارسی نیز بهندرت آنها را بهکار میبرند. بهنمونههای زیر که از پیکره پژوهش حاضر استخراج شدند، دقت کنید. در این نمونهها «ارزیاب» و «بازاریاب» در نقش شخص عامل بهکار رفتهاند و فاقد نقش صفتی هستند: 1515. [...] چمدانها زیرِ دستِ ارزیابانِ گمرک قرار گرفت (فرار بهسوی هیچ، ج 1، اثر عشیری، 1345 ه.ش) 16. ارزیاب، وسطِ سرِ تو را که ساکت ایستادهبودی و نگاهش میکردی، بوسید (باورهای خیس یک مرده، اثر محمدعلی، 1373) 17.ارزیابان شرکتهای دانشبنیان و تذکرات لازم (www.daneshbonyan.isti.ir، تاریخ بازیابی 16 مرداد 1397) 18. بازاریاب سیاسی دورهگرد [...] حدسم درست است[48]؟ (دن آرام، ج 2، اثر شاملو، 1377ه.ش) 19. شرکتهایی که به دنبال بازاریاب برای فروش محصولاتشان در فروشگاه ها و سوپرمارکتها سطح شهر، میگردند (www.iran-academy.org، تاریخ بازیابی 16 مرداد 1397) 20. بازاریاب (صحیح آن مارکتر) کسی است که به دنبال یک پاسخ (توجه، خرید، رأی، اعانه) از طرف دیگر است (www.hormond.com، تاریخ بازیابی 16 مرداد 1397) باتوجهبه مطالب فوق میتوان مدعی شد مفهوم بنیادی برای ساخت [x-یاب] طبقۀ معنایی ویژگی با معنی «صفتِ شخصِ انجامدهندۀ عملِ یافتن دررابطهبا مفهوم جزء اول» است. صفتهای حاصل از این ساخت میتوانند تحت عملکرد فرایند حذف موصوف در جایگاه اسمی بهکار روند و تصریف اسم بپذیرند. در زبان فارسی فرایند تبدیل بین صفت عامل و اسم عامل بسیار رایج است (طباطبایی، 1382؛ رفیعی 1386) بهطوریکه تعیین مسیر تبدیل همواره میسر نیست. دراینراستا، مشخصاً در واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» نیز فرایند استفاده از صفت عاملی مختوم به «یاب» در جایگاه اسم عامل آنچنان در زبان فارسی رایج است که در مواردی اساساً نمیتوان مشخص کرد واژه ساختهشده در ابتدا بهعنوان صفت ساخته شده یا اسمی که میتوان آن را بهصورت بالقوه یک گروه صفتی با موصوف «شخص» دانست که موصوفش محذوف است؛ بهطوریکه بههیچوجه نمیتوان تقدم و تأخری درزمانی برای هیچکدام از این مفاهیم قائل شد. بهعنوان نمونه، پاسخ به این پرسش که آیا واژهای نظیر «کامیاب» در ابتدا برای کارکرد صفتی ساخته شده یا اسمی (که در اصل صفت بوده و موصوفش محذوف، اما قابلتصور) بسیار دشوار است، اگر غیرممکن نباشد. با این توصیف میتوان به وجود دو طرحواره متناظر قائل شد که دلیل انشعابشان عملکرد فرایند حذف موصوف است. وجود دو واژه «ارزیاب» و «بازاریاب» در میان دادههای استخراجشده که صرفاً نقش اسمی دارند، تأییدکننده ادعای شکلگیری طرحواره شخص عامل است. رابطه بین این دو طرحواره را میتوان به شکل زیر نشان داد:
نمودار 3- طرحوارههای متناظر ویژگی و اسم عامل واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» در زبان فارسی
5-2. حذف موصوف در شکلگیری مفهوم ابزار در واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» بررسی درزمانی واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» نشان میدهد چندمعنایی عامل - ابزار پدیدهای متأخر در زبان فارسی است. جدول (3) تعداد واژههای موجود در پیکره را به تفکیک تاریخ و مقوله معنایی بهکاررفته نشان میدهد: جدول 3- تعداد واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» در زبان فارسی از قرن 3 ه.ق تا قرن حاضر
طبق اطلاعات جدول فوق مشخص میگردد واژههای دارای مفهوم ابزار فقط از حدود ربع دوم قرن شمسی حاضر به این سو شکل گرفتهاند. اسامی ابزار مختوم به ستاک حال «یاب» را میتوان به دو دستۀ عینی (ابزارآلات غیررایانهای) مانند «مینیاب، «فلزیاب»، «طلایاب» و غیره، و مجازی (نرمافزار، پایگاه اینترنتی) نظیر «کافهیاب»، «موزیکیاب»، «هتلیاب» و غیره، تقسیم کرد. در جدول (4) تعداد این واژهها که مربوط به سال 1338 تا 1396 ه.ش است، نشان داده شده است:
جدول 4- تعداد ابزارهای عینی و مجازی مختوم به ستاک حال «یاب» در زبان فارسی
براساس پیکره درزمانی فرهنگیار زبان فارسی در فاصلۀ بین قرنهای 3 ه.ق تا قرن حاضر فقط در سه اثر التفهیم (بیرونی، 5 ه. ق)، عمل و الالقاب (طبری، 5 ه.ق) و روضۀالمنجمین (شهمردان، 5 ه.ق) که همگی متعلق به قرن 5 ه.ق هستند، واژه «استریاب» یا «ستارهیاب» در معنای «اسطرلاب» بهعنوان «ابزاری برای مشخصکردنِ مکانِ سیارات در آسمان، مشتمل بر چند صفحۀ مشبک و مدرج که روی یکدیگر حرکت میکنند» (انوری، 1382) استفاده شده است. واژههای مرکب دیگر با معنای ابزار در پیکره گردآوریشدۀ پژوهش حاضر مربوط به سالهای 1338-1396 ه.ش هستند. موریسون[49] (2006 :1-2) معتقد است واژۀ «اسطرلاب» از واژه یونانی astrolabium مشتق شده است. جزء نخست astro بهمعنای «ستاره» است و جزء دوم آن labium بهمعنای «گرفتن، اخذکردن» و مجازاً در معنای «درککردن»، «دریافتکردن» و «فهمیدن» است. این واژه در زبان فارسی تحت فرایند ریشهتراشی قرار گرفته است. جزء دوم این واژه در زبان پارتی، مانوی و ایرانی قدیم بهمعنی «تابیدن» بوده است (غزنی،1357: 26) و برای جزء اول آن در زبان فارسی معادل بسیار نزدیکی بهلحاظ صوری و معنایی به نام «استر» یا «استار» در معنی «ستاره» (حسندوست،1393 :1683-1684) درنظر گرفته شده است. برایناساس، «اسطرلاب» بهصورت «دستگاهی که کیفیت تابیدن و نورافشانی ستارگان را به ما میآموزد» (غزنی،1357: 26) گرتهبرداری و تقطیع شده است. سپس، براساس شباهت آوایی و معنایی میان «لاب« یا «لابیدن» با ستاک حال «یاب»، بهمعنای «یافتن» و «گرفتن»، در زبان فارسی و همچنین، کاربرد بالقوه ساخت [x- ستاک حال «یاب»]، فعل «لابیدن» به کل کنار گذاشته شده و واژۀ مرکب «استریاب» یا «ستارهیاب» ساخته شده است. همانطورکه پیشتر اشاره شد تا ربع دوم قرن شمسی حاضر، بهغیراز نمونه «استریاب» یا «ستارهیاب» در قرن 5 ه.ق، که تحتتأثیر وامواژه «اسطرلاب» و ترجمه قرضی شکل گرفته است، نشانهای از کاربرد واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» در معنای ابزار دیده نمیشود. حال آنکه ساخت واژههای مرکب مختوم به «یاب» با مفهوم ابزار امروزه در زبان فارسی امری بسیار متداول است. بنابراین، پرسش اصلی که در اینجا مطرح میشود این است که ساخت مذکور چگونه در دهههای اخیر تا این حد در زبان فارسی رایج شده است؟ مشابه آنچه دربارۀ اسامی عامل مشاهده شد، برای واژههای دارای مفهوم ابزار نیز همواره میتوان به وجود موصوفی محذوف قائل شد با این تفاوت که دربارۀ ابزارواژهها، موصوف محذوف عبارتست از «دستگاه» یا «نرمافزار». بهعنوان مثال، در نمونههای (21)، (22) و (23) بهراحتی میتوان موصوف «دستگاه» را به واژه «ترازیاب»، «مسافتیاب» و (فلزیاب) افزود: 21. هر چند ماه یکبار دوسه نفر با متر و [دستگاه] ترازیاب و [...] خودی نشان میدادند، [...] و با نقشۀ جدید ناپدید میشدند (شوهر آهوخانم، اثر افغانی،1338ه.ش). 22. آتشبار... اعزام شدهبود تا یک عراده توپِ مشدیممدلی را که [دستگاه] مسافتیاب نداشت... تحویل بگیرد (دن آرام، ج 3، اثر شاملو، 1377). 23. فلزیاب حرفهای برای تجسس هدف اصلی یا طلا یا برای نقطهزنی در شرایط تصویری نیازی به حضور یا وجود کویل یا لوپ با سیم پیچ نداشته و دارای سنسور مادون قرمز یا سنسورالتراسونیک یا سنسور نوری حرارتی میباشد (www.wikipedia.org، تاریخ بازیابی 16 مرداد 1397). در نمونههای (24)، (25) و (26) نیز موصوف «نرمافزار/ اپلیکیشن» محذوف است: 24. با [نرمافزار] تاکسییاب شما میتوانید [...] بهراحتی تاکسی درخواست کنید (www.savar.ir، تاریخ بازیابی 4 آبان 1396) 25. دانلود جدیدترین نسخه [نرمافزار] موسیقییاب قدرتمند و محبوب شازم (www.farsplay.ir، تاریخ بازیابی 16 مرداد 1397) 26. [نرمافزار] قبلهیاب آنلاین، سرویس تحت وب مناسبی است که به کمک نقشه ماهوارهای، زاویه دقیق ایستادن بهسمت قبله در هر نقطه دنیا را به کاربران نشان میدهد (www.kermankhabar، تاریخ بازیابی 16 مرداد 1397) بدیهی است اگر قائل به نقش فرایند حذف در شکلگیری مفهوم ابزار باشیم، میبایست جوابی به این پرسش دهیم که چرا این فرایند بهلحاظ تاریخی از ابتدا رخ نداده است. در بررسی نمونههای اولیۀ واژههای مرکب مدنظر که در ربع دوم قرن شمسی حاضر ساخته شدهاند، مشخص میشود این واژهها تماماً ازطریق فرایند ترجمه قرضی از زبان انگلیسی وارد زبان فارسی شدهاند. با دقت در معادل انگلیسی ابزارواژههایی نظیر تراز یاب (1338ه.ش)، جهتیاب (1349ه.ش)، موجیاب (1358ه.ش)، مینیاب (1358ه.ش)، گنجیاب (1361ه.ش)، فلزیاب (1368ه.ش)، مسافتیاب (1377ه.ش) و ردیاب (1382ه.ش) مشخص میشود در اغلب موارد جزء دوم واژۀ detector یا finder است که در زبان فارسی به معنای «یابنده» میباشند. در چند نمونۀ دیگر نیز شاهد واژههای مشتق از پسوند «-er» هستیم. در جدول (5) این واژهها و سایر نمونههایی از اسامی ابزار مختوم به ستاک حال «یاب» و معادل آنها در زبان انگلیسی ارائه شده است:
جدول 5- نمونهای از ترجمه قرضی برخی واژههای انگلیسی ابزار در زبان فارسی
باتوجه به این نمونهها و همزمان بودن شکلگیری این واژهها در زبان فارسی با ورود ابزارواژههای شکلگرفته پس از انقلاب صنعتی اروپا این فرضیه تقویت میشود که شروع روند شکلگیری مفهوم ابزار از مفهوم ویژگی عامل تحت فرایند حذف صرفاً پس از ورود این تعابیر قرضی با معنی «کاربردهای مدرن ابزار[50]» در تعبیر رینر (2011) یا آنچه بوی (2010) «عامل غیرجاندار[51]» مینامد، شکل گرفته است. بدین معنی که اگرچه بهصورت بالقوه فرایند حذف موصوف میتوانسته منجر به شکلگیری اسم ابزار شود، چنین انشعابی در معنی ساخت نیازمند عاملی برونزبانی بوده است. باتوجه به اینکه وامواژههای انگلیسی بهلحاظ ساختی، بهعلت استفاده از افعال finder و detector به معنی «یافتن» در جزء دومشان، بسیار شبیه به ساخت [x-ستاک حال «یاب»] در زبان فارسی بودهاند، انشعاب معنی ابزار از مفهوم ویژگی صفات مختوم به «یاب» بهراحتی میسر شده است. بیشک میتوان درباره واژۀ «استریاب» و ترجمۀ قرضی رخداده در آن در قرن 5 ه.ق نیز به عملکردی مشابه قائل شد؛ اما ازآنجاکه در آن دوره در زبان فارسی و نیز زبانهای دیگر ابزارهای به اصطلاح پیچیدهای که خود عملی انجام دهند وجود نداشته است، تا قبل از ورود ابزارهای پیچیده به ایران که عمدتاً از تاریخ 1338 ه.ش به بعد رخ داده است، این فرایند در تولید واژههای جدید با این مفهوم زایا نبوده است و تا ربع دوم قرن شمسی حاضر ادامه پیدا نکرده است. تأثیر وامواژهها و ترجمۀ قرضی در شکلگیری مفهوم ابزار پیشتر در آثاری نظیر رینر (2011) و لوشوتسکی و رینر (2011) مورد بررسی و مداقه قرار گرفته است. باتوجهبه مباحث طرحشده مفهوم بنیادی برای ساخت [x-ستاک حال «یاب»] طبقۀ معنایی ویژگی با معنی «صفتِ شئ انجامدهندۀ عمل یافتن در رابطه با مفهوم جزء اول» است. صفتهای مذکور تحت عملکرد فرایند حذفِ موصوف «دستگاه» یا «نرمافزار»، به اسم ابزار تبدیل شدهاند. برایناساس، در اینجا نیز همانند بخش پیشین میتوان به وجود دو طرحوارۀ متناظر ویژگی و ابزار قائل شد که دلیل انشعابشان عملکرد فرایند حذف موصوف است. وجود نمونههایی نظیر «فونتیاب»، »پمپبنزینیاب» و «تاکسییاب» که منحصراً به طبقۀ ابزار تعلق دارند و در پیکرههای درزمانی و همزمانی پژوهش حاضر فاقد نقش صفتی هستند، مؤید این ادعا است. اگرچه میتوان بهصورت بالقوه موصوف «دستگاه» یا «نرمافزار» را برای آنها درنظر گرفت، اساساً در پیکرههای مدنظر مشاهده نشدهاند. رابطۀ میان این دو طرحواره بهصورت زیر است:
نمودار 4- طرحوارههای متناظر ویژگی و اسم ابزار واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» در زبان فارسی
6. ساخت [x-ستاک حال «یاب»] و تنوعات معنایی آن در صرف ساختی با بررسی درزمانی واژههای استخراجشده مشخص میشود در شکلگیری دو مفهوم عامل و ابزار فرایند حذف موصوف دخیل بوده است، درحالیکه فرایند حذف موصوف «شخص» از قرنهای گذشته در کاربرد صفتهای مختوم به ستاک حال «یاب» رایج بوده، حذف موصوف «دستگاه / نرمافزار» در ابزارواژههای مختوم به ستاک حال «یاب» فرایند بسیار متأخرتری است و طبق دادههای درزمانی ما از ربع دوم قرن شمسی حاضر به این سو متداول شده است. فرایند حذف نوعی فرایند مجاز محسوب میشود. بهواسطۀ چنین سازوکار مفهومی است که گویشوران میتوانند برای اشاره به یک هستار از یکی از ویژگیهای آن بهره بگیرند و به کلیت آن هستار اشاره کنند (لیکاف[52] و جانسون[53]، 36:1980؛ ایوانز و گرین، 312:2006). بهعنوان مثال، کلمۀ مرکبی مانند «طلایاب» برای توصیف دستگاهی بهکار میرود که برای یافتن طلا طراحی و ساخته شده است که این عمل برجستهترین ویژگی ابزار مذکور برای کاربران آن محسوب میشود بهطوریکه در هنگام توصیف ابزار مذکور سایر ویژگیهای آن نظیر جنس، رنگ، اندازه، شکل و غیره از اهمیت ثانویه برخوردار میشوند. اهمیت این ویژگی به اندازهای است که اگر این ابزار دیگر قادر به انجام این عمل نباشد، ممکن است دور انداخته شود. بنابراین، گویشوران از همین ویژگی برجسته برای ارجاع به آن نیز بهره میگیرند؛ زیرا ماهیت وجودی چنین ابزاری را در گرو به انجامرساندن عملی میدانند که بهمنظور انجام آن طراحی شده است[54]. شاید دلیل اصلی بهوجودآمدن طرحواره [x- ستاک حال «یاب»] بهکارگیری آن در توصیف هستاری از روی ویژگی متمایز آن باشد. بهعبارتدیگر، کارکرد ابتدایی ساخت [x- ستاک حال «یاب»] این است که در هر کاربرد، x را به ویژگی برجسته هستاری تبدیل نماید که واژه مرکب حاصل از ساخت مذکور به هدف متمایزکردن هستار مدنظر از هستاری دیگر ساخته شده است. بنابراین، بهنظر میرسد معنای آغازین ساخت را باید «ویژگی متمایزکننده هستاری مرتبط با مفهوم یافتن و جزء اول» دانست که بهعنوان انتزاعیترین همبستگی صورت و معنای ناظر بر عملکرد واژههای مرکب ساخت [x- ستاک حال «یاب»] در زبان فارسی است. براساس دادههای گردآوریشدۀ پژوهش حاضر، این ساخت بیشترین تعداد واژههای استخراجشده را به خود اختصاص داده است. بهنظر میرسد حذف موصوف «شخص» منجربه شکلگیری طرحوارهای با معنی «عامل انجامدهندۀ عمل یافتن در ارتباط با مفهوم جزء اول» شده است. نظیر چنین طرحوارهای با حذف موصوف «دستگاه / نرمافزار» در شکلگیری طرحوارۀ ابزار با معنی «شئ انجامدهندۀ عمل یافتن در ارتباط با مفهوم جزء اول» بهکار رفته است. برای تأیید این ادعا شاید بتوان به دو شاهد زیر قائل شد: اولاً، همانطورکه گفته شد اگرچه میتوان برای واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» به وجود موصوف محذوفی قائل شد، این موصوف کاملاً قابلپیشبینی است و هر چیزی را دربرنمیگیرد. بهطور مشخص در طرحوارۀ عامل، موصوف «شخص» و در طرحوارۀ ابزار، موصوف «دستگاه» و اخیراً «نرمافزار» است. لذا برخلاف بسیاری از صفات نظیر «قرمز»، «درشت» و جز آن که میتوانند گستره وسیعی از موصوفها را داشته باشند، برای صفات مختوم به ستاک حال «یاب» چنین نیست و این امر امکان حذف موصوف و شکلگیری ساختی جدید را فراهم میسازد. ثانیاً، اطلاعات درزمانی نشان میدهد فرایند حذف در این موارد الزاماً فرایندی درزمانی نیست؛ به عبارت دیگر، نمیتوان چنین روندی را متصور شد که یک واژه مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» برای مدتی فقط کارکرد صفتی داشته و در کنار موصوف خود بهکار میرفته است و پس از مدتی گهگاه موصوف خود را کنار بگذارد و درنهایت، بدون موصوف در دو نقش صفتی و اسمی بهکار رود، بلکه بهنظر میرسد این روند اینگونه باشد که به هنگام ساخت واژهای جدید در مفهوم عامل نظیر «ارزیاب» و «بازاریاب» یا ابزارواژههایی مانند «مینیاب»، «طلایاب»، «هتلیاب»، از همان ابتدا واژه بدون بیان موصوفش میتواند ساخته شود، هرچند موصوف آن قابلپیشبینی است. بنابراین مدعی شد در ساخت اسم عامل و اسم ابزار مختوم به ستاک حال «یاب» با دو ساخت روبهرو هستیم. آنچه این ایده را تقویت میکند رابطۀ بین صفت عامل و اسم عامل در زبان فارسی است. همانطورکه پیشتر اشاره شد در زبان فارسی فرایند تبدیل بین صفت عامل و اسم عامل بسیار رایج است (طباطبایی، 1382؛ رفیعی 1386) بهطوریکه تعیین مسیر تبدیل همواره میسر نیست. این وضعیت هم در واژههای مرکب و هم در واژههای مشتق نظیر «کارگر»، «مسگر» و غیره بهراحتی قابلمشاهده است و آنقدر رایج است که در فرهنگهای لغت فارسی در مقابل واژههایی نظیر «مینیاب» و «کارگر» هر دو مقولۀ واژگانی «صفت» و «اسم» ذکر شده است. باتوجهبه آنچه ذکر شد، طرحوارۀ کلی ساخت [x-یاب] در زبان فارسی را میتوان به شکل زیر نشان داد:
نمودار 5- طرح واره کلی ساخت [x-ستاک حال «یاب»] در زبان فارسی
خط ناپیوسته در طرحوارۀ فوق نشانگر یکساننبودن مقولۀ نحوی طرحوارههاست. یافتههای این مقاله همسو با رینر(2004 الف، 2004 ب، 2005، 2011) ولوشوتسکی و رینر (2011) است مبنیبر اینکه در شکلگیری تنوعات معنایی علاوهبر مکانیسم بسط استعاری، عوامل دیگری نظیر حذف نیز میتوانند دخیل باشند. همچنین، مؤید این ادعای لوشوتسکی و رینر (329:2011) است که صرفاً براساس دادههای همزمانی و توجیه تنوعات معنایی براساس مکانیسمهای شناختی نمیتوان به توصیف درستی از چگونگی شکلگیری معنایی دست یافت.
7. نتیجهگیری پژوهش حاضر با هدف بررسی تنوعات معنایی واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» در چارچوب صرف ساختی بوی (2010) به نگارش درآمد. برای نیل به این مهم، واژههای مدنظر از پیکرههای درزمانی و همزمانی زبان فارسی گردآوری شدند. دادههای گردآوریشده براساس نوع ارجاعشان به مقولههای معنایی ویژگی شخص/ شئ عامل، ابزار و شخص عامل طبقهبندی شدند و در دو مقولۀ عمدۀ واژگانی صفت و اسم قرار گرفتند. نتایج بررسیها نشان داد ازسویی، «ویژگی متمایزکنندۀ هستار مرتبط با مفهوم یافتن و جزء اول» معنای آغازین ساخت x[- ستاک حال «یاب»] در زبان فارسی است که بهعنوان انتزاعیترین همبستگی صورت و معنای ناظر بر عملکرد واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» در زبان فارسی بهشمار میرود. این مفهوم بیشترین تعداد واژههای استخراجشده را به خود اختصاص داده است. ازسویدیگر، در شکلگیری دو مفهوم عامل و ابزار واژههای مرکب مختوم به ستاک حال «یاب» از مفهوم ویژگی شخص/ شئ عامل در زبان فارسی فرایند حذف موصوف دخیل است و بهاینترتیب، فرضیه سنتی بسط مفهوم عامل به ابزار در زبان فارسی کارامد نیست. همچنین، در شکلگیری این دو مفهوم، بهویژه در شکلگیری اسامی ابزار، ترجمه قرضی واژههایی از زبان انگلیسی در زبان فارسی تأثیرگذار بوده است. بنابراین، طرحوارههای مربوط به واژههای مرکب طبقه معنایی شخص و ابزار که با حذف موصوفهای «شخص» و «دستگاه/ نرمافزار» شکل گرفتهاند بهترتیب «شخص انجامدهندۀ عمل یافتن در ارتباط با مفهوم جزء اول» و «شئ انجامدهندۀ عمل یافتن در ارتباط با مفهوم جزء اول» هستند.
پینوشت شایان ذکر است در گردآوری دادههای درزمانی پژوهش حاضر جناب آقای اردوان امیرینژاد و سرکار خانم معصومه امینیان از گروه فرهنگنویسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی کمک شایان توجهی کردند. همچنین، جناب آقای دکتر مسعود قیومی برای گردآوری دادههای همزمانی این پژوهش نویسندگان را یاری کردند. نویسندگان پژوهش حاضر مراتب قدردانی خود را اعلام میدارند. [1] construction morphology [2] G. Booij [3] نکته درخورتوجه دربارۀ واژههای مرکب این مقوله آن است که اگرچه اغلب این واژهها از معنی عاملمحور برخوردارند (نظیر«کامیاب»)، در برخی موارد (مانند «کمیاب») شاهد معنی مفعولمحور در آنها هستیم. [4] پیکره فرهنگیار زبان فارسی پیکره درزمانی نسبتاً جامع موجود در زبان فارسی است که آثار فراوانی از قرن 3 ه.ق تا دوره معاصر را دربرمیگیرد. کار گردآوری دادههای پیکره مذکور از سال 1377 ه.ش آغاز شده است و تاکنون نیز ادامه دارد. [5] http://pldb.ihcs.ac.ir [6] http://dadegan.ir/catalog/bijankhan [7] https://fa.wikipedia.org [8] http://www.sharghdaily.ir [9] http://www.hamshahrionline.ir [10] polysemy [11] monosemy [12] ellipsis [13] Construction Grammar [14] pairing [15] phonological [16] morpho-syntactic [17] morphological construction [18] W. Croft [19] شایان ذکر است در صرف ساختی بازنمود بُعد واجی اقلام واژگانی فقط درصورت نیاز، بهعنوان مثال در بررسی تغییرات واجی، در بازنمودهای واژگانی لحاظ میشود و بازنمودهای واژگانی در این رویکرد اغلب شامل بُعد واژ – نحوی بهعنوان صورت و بُعد معنایی هستند (بوی، 2010). [20] bottom-up [21] شایان ذکر است بخش اعظم دادههای پژوهش حاضر براساس گاهشماری هجری قمری است. گاهشماری هجری قمری، گاهشماری براساس چرخش ماه است. پیش از جهانیشدن گاهشماری میلادی در بسیاری از کشورهای اسلامی و رسمیشدن گاهشماری هجری خورشیدی در ایران سالنمای هجری قمری، سالنمای اصلی سرزمینهای اسلامی بود و وقایع تاریخی در اکثر قریب به اتفاق موارد با این گاهشماری ثبت میشد. در پیکره درزمانی فرهنگیار پژوهش حاضر بخش اعظم دادهها براساس تاریخ هجری قمری مرتب شدهاند و در پیکرههای همزمانی پژوهش حاضر دادهها براساس گاهشماری هجری شمسی سامان یافتهاند. بهمنظور اشاره به دادههای درزمانی و همزمانی مدنظر از دو سرواژه «ه.ق» و «ه.ش» برای اشاره به هریک از گاهشماریهای «هجری قمری» و «هجری شمسی» استفاده شده است. [22] منظور از «عاملمحور» همان صفت فاعلی است. [23] منظور از «مفعولمحور» همان صفت مفعولی است. [24] metaphor [25] lexeme [26] J. Lyons [27] J. R. Horford [28] B. Heasly [29] J. I. Saeed [30] V. Evans [31] M. Green [32] H. Ch. Luschützky [33] F. Rainer [34] W. Meyer-Lübke [35] R. Menéndez-Pidal [36] J. Lüdtke [37] schema extension [38] domain shift [39] O. Panagl [40] R. Beard [41] Serbo- Croat [42] sound change [43] ellipsis [44] borrowing [45] analogy [46] واژه «استریاب» یا «ستارهیاب» وامواژهای از زبان یونانی است. در بخش 5-2 بهتفصیل به آن خواهیم پرداخت. [47] لازم به ذکر است نقش اسمی و صفتی واژههای مدنظر براساس کاربرد آنها در جملههای شاهد تعیین شده است. [48]. این نمونه، جملهای از کتاب دُن آرام است که احمد شاملو آن را ترجمه کرده است. دُن آرام رمانی چهارجلدی اثر نویسندۀ روسی میخائیل شولوخوف است. شاملو از روی ترجمۀ فرانسوی آنتوان ویتز این رمان را به فارسی برگردانده است و سپس آن را با نسخۀ روسی مطابقت داده است. [49] J. E. Morrison [50] the modern designations of gadgets and machines [51] inanimate agent [52] G. Lakoff [53] M. Johnson [54]چنین روندی در محصولات الگوهای اشتقاقی معروف به اسم عاملساز «-گر»، «-چی» و «-بان» نیز وجود دارد (ترابی، 1393). ترابی (همان: 71) اذعان میکند واژۀ «چاپگر» در اصل برای توصیف دستگاهی بهکار میرود که برای بهانجامرساندن عمل چاپ طراحی شده است و ویژگی مذکور برجستهترین ویژگی برای کاربران آن محسوب میشود، بهطوریکه در هنگام توصیف چنین دستگاهی سایر ویژگیهای آن مانند رنگ، اندازه وغیره به پسزمینه رانده میشوند. نکته شایان ذکر آن است که که در ساختهای مرکب دیگری مانند [x-شکن] همچون «هیزمشکن» و [x-گیر] نظیر «ماهیگیر» و غیره وضعیت مشابهی بهچشم میخورد. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
انوری، حسن (1382). فرهنگ سخن. تهران: سخن. ترابی، سارا (1393). بررسی عملکرد وندهای اشتقاقی اسم عاملساز زبان فارسی در چارچوب صرف ساختمحور پایاننامۀ کارشناسیارشد، دانشکدۀ زبانهای خارجی دانشگاه اصفهان. حسندوست، محمد (1393). فرهنگ ریشهشناختی زبانفارسی. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی. رفیعی، عادل (1386). بررسی معنایی پسوندهای اشتقاقی زبان فارسی پایاننامه دکتری، دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبایی. طباطبایی، علاالدین (1382). اسم و صفت مرکب در زبان فارسی. تهران: مرکز نشر دانشگاهی. غزنی، سرفراز (1357). اسطرلاب (شمارشگر نجومی). هنر و مردم، شماره 191 و 192، 20-37. کشانی، خسرو (1372). فرهنگ زانسو. تهران: مرکز نشر دانشگاهی. Beard, R. (1990). The nature and origins of derivational polysemy. Lingua 81, 101- 140.
Booij, G. (1986). Form and meaning in morphology: The case of Dutch 'agent nouns'. Linguistics 24, 503- 517.
Booij. G. (2005). The Grammar of Words. Oxford: Oxford University Press.
Booij, G. (2008), Construction morphology and the lexicon. In F. Montermini, G. Boyé, and N. Hathout (eds), Selected Proceedings of the 5th Décembrettes: Morphology in Toulouse, 34-44. Somerville: Cascadilla Press.
Booij, G. (2009). Morphological analysis. In B. Heine & H. Narrog (eds.), The Oxford Handbook of Grammatical Analysis, 563 – 589. Oxford: Oxford University Press.
Booij, G. (2010). Construction Morphology. Oxford: Oxford University Press.
Booij, G. (2012), Construction morphology, a brief introduction. Morphology 22, 343-346.
Booij, G. (2015). Construction Morphology. In. A. Hippisley & G. T. Stump (eds.), The Cambridge Handbook of Morphology, 424-448. Cambridge: Cambridge University Press.
Croft, W. (2007). Construction grammar. In D. Geerarerts & H. Cuykens (eds.), The Oxford Handbook of cognitive linguistics, 463- 509. Oxford: Oxford University Press.
Evans, V. & Green, M. (2006). Cognitive linguistics: An introduction. Edinburg: Edinburg University Press.
Goldberg, A. (1995). Constructions: A construction grammar approach to argument structure. Chicago: University of Chicago Press.
Harford, J. R. & Heasly, B. (1983). Semantics: A Coursebook. Cambridge: Cambridge University Press.
Lakoff, G. & Johnson, M. (1980). Metaphors We Live By. Chicago: University of Chicago Press.
Lüdtke, J. (2005). Romanische Wortbildung. Inhaltlich – diachronisch – synchronisch. Tübingen: Stauffenburg.
Luschützky, H. Ch. & Rainer, F. (2011). Agent noun polysemy in cross-linguistic perspective. Language Typology and Universals 64(4), 287-338.
Lyons, J. (1977). Semantics, Vol. 1.Cambridge: Cambridge University Press.
Meyer- Lübke, W. (1890). Italienische Grammatik. Leipzig: Reisland.
Menéndez – Pidal. R. (1968). 13th edn. Manual de gramática histórica española. Madrid: Espasa-Calpe
Morrison, J. E. (2006). The Astrolabe. Rehoboth Beach: Janus.
Panagl. O. (1975). Kasustheorie und Nomina Agentis. In H. Rix (ed.), Flexion und Wortbildung. Akten der V. Fachtagung der Indogermanischen Gesellschaft, Regensburg, 9 – 14 September 1973, 232 – 146. Wiesbaden: Reichert.
Panagl, O. (1978). Agens und Instrument in der Wortbildung. In W. U. Dressler & W. Meid (eds.), Proceedings of the 12th International Congress of Linguists. Vienna,August 28- Septembre 2, 1977, 453- 456. Innsbruck: Innsbrucker Beitrage zur Sprachwissenschaft.
Rainer, f. (2004a). Del nombre de agente al nombre de instrument en español: ¿Cómo y cuándo?. Iberoromania 59, 97- 122.
Rainer, F. (2004b). L'origine dei nomi di strumento italiani in –tor. In Krisch, Th; Lindner, Th & Müller, U. (eds.), Analecta homini universali dicata. Festschrift für Oswald Panagl zum 65. Geburtstag. Vol.1. 399- 424. Stuttgart: Heinz.
Rainer, F. (2005). Noms d'instruments/ de lieux en–tor dans la Galloromania, Vox Romanica 64, 121- 140.
Rainer, F. (2011).The agent- instrument- place ''polysemy'' of the suffix –TOR in Romance. Language Typology and Universals Persian Academy letter (special issue) 1, 5-12.
Saeed, J. I. (1997). Semantics. Oxford:Blackwell | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,108 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 692 |