تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,649 |
تعداد مقالات | 13,391 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,179,406 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,067,560 |
ازدواجهای سیاسی: از آمدن تیموریان تا ظهور صفویان (علتها و پیامدها) | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 8، دوره 10، شماره 3 - شماره پیاپی 39، آبان 1397، صفحه 125-145 اصل مقاله (638.32 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2018.105653.1184 | ||
نویسندگان | ||
برومند سورنی1؛ نصراله پور محمدی املشی* 2؛ باقرعلی عادل فر3؛ محسن بهرام نژاد4 | ||
1دانشجوی دکتری گروه تاریخ، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره) قزوین، ایران | ||
2دانشیار گروه تاریخ، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه بینالمللیامام خمینی(ره)، قزوین، ایران | ||
3دانشیار گروه تاریخ، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه بینالمللی امام خمینی (ره)، قزوین، ایران | ||
4دانشیار گروه تاریخ، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره)، قزوین، ایران | ||
چکیده | ||
ازدواج سیاسی در حکم پدیدهای اجتماعیسیاسی، همواره در تاریخ ایران یکی از راهکارهای مناسب برای کسب منافع و مشروعیت سیاسی، عواید اقتصادی، توﺳﻌﮥ ارضی و ترقی جایگاه اجتماعی بوده است. باوجود نقش و کارکرد مهم وصلتها و ازدواجهای سیاسی در فرازوفرود حکومتها، خاندانها و رجال سیاسی و نظامی، پژوهشهای مستقل اندکی دربارﮤ این موضوع، بهخصوص دورﮤ تیموری و ترکمانان (قراقویونلوها و آققویونلوها)، صورت گرفته است. پرسش اصلی پژوهش کنونی شناسایی انگیزه و اهداف ازدواجهای سیاسی از عصر تیموری تا ظهور صفویان است و اینکه این ازدواجها بر شکلگیری و جهتگیری آیندﮤ سیاسی ایران چه ﺗﺄثیری داشته است. باتوجه به حضور و تسلط همزمان حکومت تیموریان و ترکمانان (قراقویونلوها و آققویونلوها) در ایران و رویاروییها، تضادها و اشتراکهای منافع سیاسی و ارضی همزمان آنها، درمییابیم یکی از بهترین راهکارها برای کاهش تنش و توﺳﻌﮥ ارضی و تثبیت موقعیت سیاسی در هر گسترﮤ جغرافیایی، تمسک به ازدواج سیاسی بود. این نوشتار قصد دارد بهصورت توصیفیتحلیلی و با در نظر گرفتن قلمرو جغرافیایی و تباین مذهبی میان حکومتها و جنبشهای این دوره، ماهیت سیاسی این ازدواجها را بررسی کند. ازدواجهایی که در حکم ابزاری، در روابط سیاسی علیه رقبا و دشمنان داخلی و خارجی به کار گرفته میشد. | ||
کلیدواژهها | ||
ازدواج سیاسی؛ تیموریان؛ ترکمانان؛ صفویه | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه در طول تاریخ، حکومتها و حکمرانان همواره تلاش کردهاند با هدف حفظ، تثبیت و تداوم فرمانروایی و استیلای خود، به اقدامات متعدد و مختلفی دست زنند. در تاریخ ایران شاهان و سلاطین و درکل ساختار قدرت، همیشه در پی گسترش و تعمیق اقتدار خود در سراسر قلمرو سیاسی بودهاند. حفظ و تداوم ﺳﻠﻄﮥ سیاسی حاکمیت مستلزم بهکارگیری راهکارها و اجرای سیاستهای مختلف و زیرکانهای بود که حتی اندیشههای منفعتطلباﻧﮥ شاهان و دربار در این راه، از اولاد ذکور و اناث در حکم ابزاری برای اداﻣﮥ حیات سیاسی حکومت بهره میجست. ازدواجهای سیاسی درونخاندانی و برونیخاندانی از کارآمدترین ابزارها و سیاستهایی بود که در انسجام و یکپارچگی سیاسی استفاده میشد. در دورﮤ تیموریان و قراقویونلوها و آققویونلوها نیز با اهداف یادشده، باوجود تفاوتهای مذهبی، وصلتهای خانوادگی شکل گرفت که تحلیل علتها و پیامدهای آنان به روشنگری رویدادهای این دورﮤ تاریخی ایران کمک میکند و حتی تاحدودی، زمینههای شکلگیری حکومت صفویه را آشکار میکند. گفتنی است گاهی اهداف مدنظر در این ازدواجها عملی نمیشد و به نابودی یکی از طرفین منجر میشد؛ زیرا ازدواجهای سیاسی با بیتوجهی به معیارهای روحی و روانی زوجین و تنها براساس منافع سیاسی و اقتصادی دو حکومت یا خاندان صورت میگرفت. با بررسی روابط حکومتهای این دوره در چارچوب ازدواجهای سیاسی، به فرازوفرود آنان و چگونگی فراهمآمدن بستر مناسب برای تشکیل حکومت صفویه در ایران پی میبریم. به بیان دیگر، از آنجا که رویدادهای سیاسی سه حکومت یادشده بر یکدیگر اثر مستقیم داشت، واکاوی ازدواجهای سیاسی صورتگرفته در این دوره راهگشای حل بسیاری از معماهای سیاسی این مرحله از تاریخ ایران است. در دورﮤ تیموریان و ترکمانان باوجود اختلافهای عقیدتی و منافع سیاسی، هرکدام از این حکومتها برای حفظ و بقای حکومت به وصلت و پیوندهای زناشویی با حکومتهای همجوار و رقیب روی آوردند. درواقع، تضاد و اشتراک منافع این حکومتها علت اصلی اتخاذ ازدواجهای سیاسی این دوره به شمار میرود. در ازدواجهای سیاسی، به زوجین نگاهی ابزاری میشد و بدون توجه به علاقهها و عواطف روحی طرفین، تنها براساس مصالح سیاسی و منافع اقتصادی، این ازدواجها به وقوع میپیوست. پاتریشیا کرون (Patricia Crone) معتقد است در جوامع پیش از صنعتی، ویژگی غالب ازدواج این بود که علاقههای شخصی دو نفر چندان اهمیتی نداشت و درواقع ازدواج، پیمانی میان دو خانواده و دو دودمان بود (کرون، 1396: 200).. دربارﮤ ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ پژوهش باید گفت تاکنون نوشتار مستقل و منسجمی در این باره به رﺷﺘﮥ تحریر درنیامده است. نفیسه حجازی و حسن آزاد بهصورت گذرا و کوتاه به این بحث توجه کردهاند. بئاتریس فوربز منز (Beatrice Forbes Manz) در مقاﻟﮥ «زنان در سیاستهای سلسله تیموری» (Women in Timurid Dynastic Politics)، بهصورت مختصر، زوایای نقش زن در مناسبات سیاسی، بهخصوص در دورﮤ تیموریان را بررسی کرده است. مقاﻟﮥ درخور توجه «بررسی فرازوفرودهای سیاسی ترخانیان در عصر تیموری» نیز تاحدی به این مبحث توجه نشان داده است؛ ولی تمرکز اصلی آن بر نقش ترخانیان در مناسبات سیاسی دورﮤ تیموری است. مقاﻟﮥ دیگر «نقش زنان در منازعات سیاسی دورﮤ تیموری» (غفرانی، 1394)، فعالیت سیاسی زنان را در عرﺻﮥ سیاست این دوره بررسی کرده است. برخلاف نوشتارهای مذکور، این نوشتار نقش زن را در منازعات و مسائل سیاسی بررسی نمیکند و به پدیدﮤ ازدواج سیاسی در این مقطع از تاریخ ایران توجه دارد. پرسش اساسی این نوشتار این است که حکومتها در این دوره باوجود اختلافات عقیدتی و سیاسی، برمبنای چه اصول و رهیافتهایی به وصلت و پیوندهای زناشویی با یکدیگر تمایل نشان دادند. بهنظر میرسد کسب بیشترِ منافع سیاسی و اقتصادی و توﺳﻌﮥ ارضی در مقابله با رقبای داخلی و حکومتهای رقیب، برجستهترین علت این مناسبات خانوادگی بوده باشد. البته ذکر این نکته الزامی است که در این وصلتهای سیاسی، همواره اهداف تعیینشده محقق نمیشد و در مواقعی، این ازدواجها خود یکی از عوامل سقوط و اضمحلال یک رجل سیاسی یا سرداری نظامی و حتی یک حکومت بود. این نوشتار قصد دارد با استناد به منابع دستِ اول و پارهای منابع معتبر، چرایی و نتایج وصلتهای سیاسی در دورﮤ تیموریان و ترکمانان را واکاوی کند.
ازدواج سیاسی در دورﮤ تیموریان با ظهور تیمور، بهتدریج بساط ملوکالطوایفی قرن هشتم برچیده شد و چند صباحی، امنیت و یکپارچگی نسبی بر ایران حاکم شد؛ اما با برآمدن دو حکومت قراقویونلو و آققویونلو، بار دیگر ایران عرﺻﮥ تاختوتاز میان قدرتهای مختلف شد. با مرگ تیمور در سال 807ق/1405م، روند تقسیم جغرافیایی و سیاسی ایران میان سه حکومت یادشده تشدید یافت و شرق ایران عرﺻﮥ قدرتنمایی بازماندگان تیمور شد و نواحی غرب و شمالغرب میدان عرض اندام اتحادﻳﮥ ترکمانان شد. در این میان، جنبش سیاسیمذهبی صفویه بهآرامی، در حال رستاخیزی تاریخی برای کسب تاجوتخت ایران بود. حکومت تیموریان بهعلت گستردگی، حکومتهای مختلف، تنوع قبایل و جمعیت با خاستگاهها و نژادهای متفاوت، علاوهبر جنگها و لشکرکشیهای متعدد علیه رقبای داخلی و خارجی، استفاده از رهیافت پیوند سببی و خانوادگی با حکام محلی و اُمرای نظامی و بزرگان قبایل را به کار بست. هدف اصلی از ادواجهای درونگروهی و برونگروهی کسب مشروعیت سیاسی، توﺳﻌﮥ ارضی، تثبیت حاکمیت سیاسی و خنثیکردن توطئهها و دسیسهها علیه حکومت مرکزی بود.
1. ازدواج سیاسی در دورﮤ تیمور. .تیمور برای آغاز کشورگشاییهای خود، نخست ممالک و ملوک مغولتبار اطراف مانند ارلاتیان، ارغونیان و ترخانیان را زیر سلطه درآورد. او از تبار مغولان نبود؛ بنابراین برای کسب مشروعیت سیاسی، ضروری بود بهنوعی خود را به چنگیزخان مغول منتسب کند و بهترین شیوه استفاده از ابزار ازدواج سیاسی با خاندانهای مغولی بود. بنابراین او از آغاز تحرکات سیاسی خود، از ازدواج در حکم ابزاری مشروعیتبخش استفاده کرد (58: 2017 ،Arabzadeh ؛122: 2003 ،Manz). از سوی دیگر، این خاندانها از نظر ابزار نظامی و امکانات لجستیکی، این امکان را داشتند که به اهداف توسعهطلباﻧﮥ تیمور کمک کنند؛ همچنین وصلت با این ملوک، بهمنزﻟﮥ کسب اطمینان و آسودگی خاطر از سرزمینهای همجوار، در هنگام لشکرکشی به نواحی درون ایران بود. بنابراین تیمور در نخستین گام دختر قمرالدینخان، پادشاه مغول، را به همسری انتخاب کرد؛ زیرا «ایشان (قوم مغول) ازجانب خاور همسایه او (تیمور) بودند و جنسیت و دامادی و قرب جوار و پیروی از کیش واحد که یاسای چنگیز است، آنان (قبایل مغول) را با یکدیگر متحد ساخته، دویی (اختلاف) از میان برداشته بود» (ابنعربشاه، 1386: 19). تیمور در گام بعدی، به اتحاد با امیرحسین قزغنی، پادشاه بلخ و قندوز و کابل، اقدام کرد. او از این زمان به بعد، برای کسب قدرت و به دست آوردن زمام امور ماورالنهر جنگوجدال کرد (فیاض انوش، 1388: 75؛ آکا، 1390: 38). او پس از کسب پیروزی در این جنگها اُلجایترکان، خواهر امیرحسین را به زوجیت خود درآورد و از این راه، اعتبار اجتماعی روزافزونی کسب کرد (یزدی، 1336: 1/47). انتخاب لقب گورکان برای تیمور، با ازدواج سیاسی بیارتباط نیست. در چگونگی انتصاب لقب گورکان به تیمور دو نظر وجود دارند: برخی نوشتهاند تیمور پس از ازدواج با اُلجایترکان (اقبال آشتیانی، 1387: 64) و عدهای دیگر معتقدند پس از ازدواج با سرایملکخانم، دختر غازانخان مغول (جغتایی)، به گورکان ملقب شد (بارتلد، 1336: 46؛ آکا، 1390: 230). دیدگاه دوم محتمل است؛ زیرا ابنعربشاه مینویسد: «چون تیمور بر ممالک ماورالنهر دست یافت و سرآمد همگان گردید دختران پادشاهان را به همسری گرفت و لقب کورکان که در لغت مغول به معنی داماد است بر القاب وی افزوده شد» (ابنعربشاه، 1386: 8). علاوهبر بزرگان مغولی، تیمور و بازماندگانش با قبایل مغول مانند ترخانیان، ارلاتیان و ارغونیان پیوند نَسبی برقرار کرد. این خاندانها تا سالهای پایانی حکومت تیموریان حضور فعالی داشتند و به وصلتهای خانوادگی با خاندان تیموری اقدام کردند (میرخواند، 1380: 5897/7؛ پاکتچی، 1369: 667/7). هدف تیموریان، علاوهبر ﺟﻨﺒﮥ مشروعیتطلبی، استفاده از نیروهای نظامی این قبایل و حکمرانان بود. به اعتقاد مورخان، تیمور برای استفاده از نیروی مغولان به خویشاوندی با آنان بیش از هر مسئلهای اهمیت میداد (بارتلد، 1336: 45). ثمرﮤ ازدواج با سرایملک (خانم بزرگ) تولد شاهرخ بود (کلاویخو، 1366: 359). تیمور تنها به این وصلت سیاسی بسنده نکرد و خواهر خود را به یکی از بزرگان جغتای، به نام چاوکو، داد. حاصل این پیوند جهانشاهمیرزا بود که تا فرماندهی کل سپاه تیمور ارتقا پیدا کرد (کلاویخو، 1366: 217). تیمور در ابتدای جهانگشایی خود، به یُمن این وصلتهای هوشمندانه، در اندک زمانی بر ماورالنهر (فرارود) و خراسان استیلا یافت؛ بهخصوص اینکه تمام سپاه تیمور و اهل جغتای زیر فرمان جهانشاهمیرزا بودند و بهعلت همین قدرت، جهانشاهمیرزا بعدها با توﻃﺌﮥ عمرمیرزا، فرزند میرانشاه، به قتل رسید (کلاویخو، 1366: 308). ارلاتیان، ارغونیان و ترخانیان از آغاز تا پایان ﺳﻠﺴﻠﮥ تیموری، چنانکه در ادامه گفته خواهد شد، در ساختار قدرت صاحب چنان نفوذ و قدرت گستردهای شدند که علاوهبر حکام تیموری، برخی حکام برای حفظ و حراست از قلمرو خود، به آنان متوسل میشدند و با پیوند خانوادگی در پی تثبیت این روابط حسنه بودند. امیرمعزالدینحسین کرتی (حک: 732تا771ق/1332تا1370م) در هرات، از راه وصلت با دختری از ارلات، با آنان روابط سیاسی برقرار کرد و از این ازدواج فرزندی به نام محمد، مشهور به امیرخُرد، زاده شد (سمرقندی، 1383: 424/3). خود تیمور ضمن ارتقای امیرمؤید، رئیس الوس ارلات به مقام امیرالامرایی، خواهر خود را به همسری او برگزید (حسینی تربتی، 1342: 312). تیمور باوجود قوای مجهز و کارآزمودﮤ نظامی، در مواقع لزوم با عقلانیت و دوراندیشی و براساس سیاست عملگرایانه رفتار میکرد. او بهخوبی میدانست تصرف و تسلط بر قلمرو وسیعی از ماورالنهر تا شامات، تنها با قوﮤ قهریه امکانپذیر نیست؛ بهخصوص در سالهای نخست کسب تاجوتخت، او زیرکانه از راه وصلت با خاندانها و متنفذان محلی در پی تثبیت قدرت و توﺳﻌﮥ نفوذ ارضی خود بود. تیمور در هر لشکرکشی یا برای تثبیت موقعیت خود در هر ناحیه، نخست از راههای مسالمتآمیز و بهاصطلاح سیاست نرم استفاده میکرد. تبلور این سیاست در وصلتهای او با ترخانیان به سرکردگی امیرغیاثالدین و سایر حکام ماورالنهر دیده میشود. در این میان، نتایج و پیامدهای وصلت سیاسی با ترخانیان در تحولات سیاسی و فرهنگی و مذهبی تا سالهای پایانی تیموریان ملموس است؛ بهخصوص اینکه حوزﮤ نفوذ ترخانیان، برخلاف سایر خاندانهای متنفذ مغولی، در ایران بود (منز، 1392: 17؛ رستمی، 1396: 123). تیمور برای مقابله با تجاوزهای همسایگان شرقی و باتوجه به رویکرد نظامی او به غرب قلمروش، برای اطمینان از ﺟﺒﻬﮥ پشت سر و مقابله با حملههای ایذایی (Tricky) مهاجمان، به وصلت خانوادگی با آنان تمایل نشان داد. تیمور با وصلت دو دختر امیرغیاثالدین ترخانی و یک دختر امیرحاجیسیفالدین با شاهزادگان تیموری، با آنها پیوند خانوادگی برقرار کرد. در این وصلت سیاسی، نگارآغا برای همسری امیرزاده پیرمحمد، پسر شیخعمر و سعادتسلطان برای امیرزاده رستم و یک دختر امیرحاجیسیفالدین برای امیرزاده ابابکر، پسر میرانشاه، در نظر گرفته شد (حافظابرو، 1395: 743/2؛ سمرقندی، 1383: 2/850). واله اصفهانی دربارﮤ علت این ازدواجها اشاره میکند: «مصلحت دولت مقتضی آن گردید» (واله اصفهانی، 1379: 178). این عبارت بهوضوح نشان میدهد تیمور برای آسودگی خاطر از شورش دوبارﮤ مناطق ماورالنهر و دشت قبچاق، پیش از یورش پنجساله به این اقدام و پیوند سیاسی دست زد. تیمور سیاست اعتمادسازی با حکام و متنفذان محلی ماورالنهر را از راه ازدواج با بزرگان آن سامان ادامه داد و حتی از این شیوه، برای ایجاد توازن قوا میان مدعیان مختلف استفاده کرد. او باوجود چهاربار لشکرکشی به خوارزم، استفاده از ابزار وصلت سیاسی را از نظر دور نداشت. او دختری به نام سوینبیگ (خانزاده)، دختر حسین صوفی حاکم خوارزم، را به عقد پسر خود جهانگیر درآورد. حاصل این وصلت پسری به نام محمد، ولیعهد بعدی، بود (یزدی، 1336: 201/1؛ ابنعربشاه، 1386: 29). این وصلت باعث نشد که یوسف صوفی، برادر خانزاده خانم، علیه تیمور شورش نکند. شاید از علتهای تیمور برای ازدواج با تومانآغا، دختر امیرموسی اویرات، برقراری توازن قوا و استفادﮤ ابزاری از حکام محلی علیه یکدیگر بود (یزدی، 1336: 476/1). تیمور پیش از لشکرکشی به هند (801ق/1399م) برای آسودهکردن خیال خود از نواحی جغتای و ماورالنهر، با بزرگان سیاسی آن نواحی وصلتهایی ترتیب داد؛ زیرا پس از این وصلتها به بهاﻧﮥ غزا و جهاد به هند حمله کرد (شامی، 1363: 170)؛ بهخصوص اینکه حکامی مانند خضرخواجهاغلان، حاکم جته ماورالنهر (بخش شرقی اولوس جغتای)، «جاه و مرتبه تمام و لشکری فراوان داشت» (شامی، 1363: 213). به همین علت معقولانه بود بهجایِ رفتار قهرآمیز، برای جلب حمایت این حکام مقتدر، از سیاست نرم استفاده کند؛ برای مثال بزرگانی مانند غیاثالدین ترخانی و حتی پسر خضرخواجه را برای خواستگاری از توکلخانم (کوچک خانم)، دختر خواجهاغلان، فرستاد تا زیر پرچم پیوند خانوادگی به اهداف خود برسد یا نکاح خواهر خود، سلطانبختبیگم، با محمدمیر که حاکم ختلان بود (شامی، 1363: 169؛ حافظابرو، 1395: 823/2). لشکرکشیهای متعدد تیمور نیازمند ﺗﻬﻴﮥ تجهیزات بود؛ بنابراین ضروری مینمود با حکام نواحی که میتوانستند به او کمک کنند روابط حسنهای برقرار کند. از آنجا که بهتصریح جغرافینگاران، ناﺣﻴﮥ ختلان از نظر پرورش اسب معروف بود (اصطخری، 1340: 219) تیمور دوراندیشانه به این روابط خانوادگی اهتمام ورزید. تیمور در هنگام لشکرکشی به ایران، بهعلت وجود ملوکالطوایفی، نخست برای انقیاد و جلب حمایت حاکمان و حکومتهای متعدد راهکار مسالمتآمیز در نظر میگرفت و زمانی که درمییافت با وصلت میتواند به مقصود نائل آید به ازدواج خانودادگی با آنان اقدام میکرد. او در سال 778ق/1377م، در زمان حکمرانی ملکغیاثالدین بر آلکرت، خواهرزادﮤ خود به نام سونجقتلغآغا، دختر شیرینبک را به عقد پیرمحمد، فرزند ملکغیاثالدین، درآورد (حافظابرو، 1389: 202؛ اسفزاری، 1339: 35؛ یزدی، 1336: 223). آلکرت همواره در مقابله با قدرتهای برتر تلاش میکردند سیاست مسالمتآمیز و مسامحهگرایانهای در پیش گیرند؛ چنانکه در برابر مغولان و تیموریان این رویکرد را پیاده کردند. از سوی دیگر تصور میرود آلکرت با این وصلت میخواستند خطر سربداران شیعهمذهب را مهار کنند و آنها را به انزوا کشانند تا برتری منطقهای خود را تداوم بخشند. در سال 784ق/1383م، زمانیکه بین شاهشجاع مظفری و شاهمنصور جنگ بود، خبر ﺣﻤﻠﮥ تیمور به ایران به شاهشجاع رسید. او برای استفاده از حمایت تیمور علیه شاهمنصور، هدایای گرانبهایی برای تیمور ارسال کرد. تیمور در مقابل، برای اینکه خیال خود را از منطقه فارس آسوده کند، دختر سلطاناویس، پسر شاهشجاع، را برای نوﮤ خود پیرمحمد، فرزند جهانگیر، خواستگاری کرد. روابط بین تیمور و شاهشجاع چنان صمیمی و گرم بود که شاهشجاع به تیمور وصیت کرد پس از مرگ او از جانشینی زینالعابدین حمایت کند (خواندمیر، 1333: 3/436). تیمور حتی در زمان حاجت، در برابر شاهان و سلاطین دشمن خود، رفتاری انسانی و کریمانه در پیش میگرفت و تمام مسائل را از راه جنگ درخور حلوفصل نمیدانست. او پس از جنگ آنقره (804ق/1402م) دختر بایزید، سلطان عثمانی را برای ابابکر، فرزند میرانشاه و نوﮤ خود که حاکم نواحی آذربایجان و گرجستان بود، به همسری برگزید (واله اصفهانی، 1379: 324؛ تتوی، 1382: 7/4946). تیمور نیک میدانست سه قدرت قراقویونلوها، آققویونلوها و عثمانی در این نواحی مدعی توﺳﻌﮥ ارضی و سیاسیاند و از سوی دیگر، سایر نواحی اوضاع امنیتی شکنندهای دارند. او با بلندنظری دریافته بود رفتار قهرآمیز با بایزید تنها به سود ترکمانان خواهد بود؛ بنابراین ضمن رفتار کریمانه با سلطان عثمانی (شامی، 1363: 258)، با این وصلت ائتلافی دوگانه علیه توسعهطلبی ترکمانان ترتیب داد. از سوی دیگر، دربار عثمانی مصالحهنکردن با تیمور را بهمنزﻟﮥ فرصتدادن به حکام مسیحی قسطنطنیه (بیزانس) میدانست که در پی اتحاد با تیمور، با هدف نابودی عثمانیها بودند (کلاویخو، 1366: 145). تیمور علاوهبر قدرتهای بزرگ، به اهمیت قدرتها و قبیلههای محلی هم توجه میکرد و از این راه، بر گسترش و تداوم حکمرانی خود در نقاط دوردست اهتمام میورزد. در سال 805ق/1403م سلطانعیسی، حاکم ماردین، با شفاعت شاهرخ در کانون عنایت تیمور قرار گرفت و یکی از دختران سلطانعیسی را به نامزدی امیرزاده مظفر، فرزند ابابکر، درآورد. تیمور همچنین ممالک عراق، بغداد، کردستان، ماردین و دیاربکر را به ابابکر فرزند میرانشاه و آذربایجان را به عمر برادر ابابکر تفویض کرد (شامی، 1363: 265؛ حافظ ابرو، 1395: 2/975). به این ترتیب، تیمور در سالهای پایانی عمر خود قلمرو خود را به وسعت چشمگیری رساند؛ ولی بهخوبی با رصد اوضاع سیاسی و تحولات ملی و منطقهای دریافت حفظ و حراست از این جغرافیای سیاسی مستلزم تلفیق سیاست نرم و سخت است. از این رو با پیشبینی نبردهای سخت پیش رو، بهخصوص با امپراتوری چین، نهایت اهتمام را به کار بست تا با وصلتهای خانوادگی از شکلگیری جبهههای جدید و شورشهای احتمالی ناراضیان در نواحی غرب و شمالغرب ایران جلوگیری کند. تیمور در سالهای پایانی عمر خود، پس از بازگشت از جنگ هفتساله، در ازدواجی درونخاندانی، دختر محمدسلطان را به همسری الغبیگ دهساله درآورد (بارتلد، 1336: 80). تیمور با پیشبینی حمله به چین میکوشید از اختلافات احتمالی درونی اطرافیان و بستگان خود بکاهد تا با خیال آسوده چین را به تصرف درآورد؛ اما مرگش در سال 807ق/1405م، نقشههای او را ناتمام و ناکام گذاشت.
2. ازدواج سیاسی در دورﮤ جانشینان تیمور. پس از مرگ تیمور، ترکمانان از این فرصت استفاده کردند و بهتدریج، به قدرت مسلط در نواحی آذربایجان و عراقین تبدیل شدند. بهنظر میرسد عثمانیها و ممالیک مصر بهعلت ترس و بیم از تسلط مجدد تیموریان، در قدرتگیری ترکمانان تأثیر داشتند. به این ترتیب، در عمل متصرفات تیمور به دو دولت تبدیل شد: شرق و ماورا النهر به شاهرخ و آذربایجان و عراقین به میرانشاه رسید. بیماری میرانشاه و بیلیاقتی بازماندگانش، عرصه را برای تضعیف تیموریان و جولان ترکمانان در این نواحی مهیا کرد (زیباپور، 1385: 141). علاوه بر این، در نواحی خوارزم و قبچاق نیز خانهای اردوی زرین در پی مطامع سیاسی خود بودند. از میان تیموریان تنها شاهرخ، الغبیگ، ابوسعید و سلطانحسینبایقرا بهعلت تداوم حکمرانی و اقدامات سیاسی و فرهنگی، برجستگی خاصی داشتند و بقیه بهعلت مستعجلبودن حکومتشان، در معادلات و مناسبات سیاسی این دوره اهمیت ماندگاری نداشتند. درکنار این بعدها با شکلگیری قدرتهای دیگر، بهویژه ازبکان شیبانی در خوارزم، اوضاع سیاسی تیموریان بیشازپیش دچار انحطاط و تزلزل شد و سرانجام در سال 913ق/1508م، با تصرف هرات توسط محمد شیبانی ازبک، حکومت تیموریان ساقط شد (منز، 1384: 34).. با اتکا به اوضاع مذکور و شکلگیری ترکیب جدید قدرت در قلمرو تیموریان، آنان نمیتوانستند تنها بر قدرت قاهره و لشکرکشیهای نظامی تکیه کنند؛ بهخصوص اینکه هیچکدام از بازماندگان تیمور کاریزما و محبوبیت فراگیری نداشتند (14: 2007 ،Subtenly)؛ از این رو مناسبات سیاسی در قالب پیوندهای خانوادگی یکی از شیوههای مؤثر برای حفظ و نگهداری ساختار سیاسی و محدودﮤ ارضی بود. بنابراین تیموریان برای حفظ و تداوم اقتدار سیاسی خود، به ازدواجهای سیاسی با حکام و فرمانروایان شرق و غرب روی آوردند. البته گفتنی است باوجود تصریح منابع به کثیرالاولادبودن تیموریان، متأسفانه سرنوشت و حیات سیاسی بسیاری از آنان مبهم و نانوشته است و به همین علت با استناد به خود منابع دست اول، تنها دربارﮤ برخی از آنان میتوان سخن گفت. پیامد ازدواجهای سیاسی دورﮤ تیمور بلافاصله در ستیزهای جانشینی پس از مرگ او نمود یافت. خلیلسلطان با کمک مادر خود، سوینبیگ (خانزادهخانم) همسر میرانشاه، بر تخت سلطنت نشست (کلاویخو، 1366: 311؛ منز، 1392: 10). از سوی دیگر فرزندان عمرشیخ، یعنی اسکندرمیرزا همسر بیکیسی دختر خضرخواجه و رستممیرزا همسر سعادتسلطان ترخانی، در معیت دیگر ارکان و اعیان به حمایت از شاهرخمیرزا قیام کردند (حافظ ابرو، 1395: 3/43). علت حمایتشان این بود که ملکتآغا، مادر آنها، پس از مرگ عمرشیخ به همسری شاهرخ درآمد و به این ترتیب، پسران عمرشیخ ناپسریهای شاهرخ بودند (منز، 1392: 30). بهنظر میرسد شاهرخ باوجود مدعیان و شاهزادگان متعدد و از سوی دیگر تهدید ترکمانان در غرب، بهفراست دریافته بود نخست باید اوضاع شرق تیموریان را آرام کند و آنگاه در موقع مناسب، به مقابله با قراقویونلوها اقدام کند؛ از این رو استفاده از شیوﮤ ازدواج و پیوندخانوادگی ابزاری مناسب بهنظر میآمد. خلیلسلطان از همان ابتدای حکومت، علاوهبر مخالفت شاهزادگان تیموری، با شورش برخی حکام محلی مانند خداداد حسینی هم روبهرو بود. خداداد حسینی با تاراج نواحی سمرقند به بحران خطرناکی تبدیل شد که در بحبوﺑﮥ این شورش، مخالفت برخی اُمرای نظامی علیه خلیلسلطان جایگاه سیاسی او را به ﻟﺒﮥ پرتگاه سقوط کشاند. بنابراین خلیلسلطان مجبور شد با اُمرای شورشی مصالحه کند و سند تحکیم این معاهده، عقد نکاح تومانآغا، همسر پیشین تیمور، با اللهداد بود (تاجالسلمانی، 1393: 449). درواقع، در پس پردﮤ جریانهای سیاسی، خاندانهای متنفد بر فرازوفرود سلاطین تیموری اثر میگذاشتند. به هر حال شاهرخ در سال 811ق/1409م، خلیلسلطان را از حکومت سمرقند برکنار کرد و اینگونه حکومت مستعجل او پایان یافت و الغبیگ، فرزند شاهرخ، به حکومت آنجا منصوب شد. باوجود حمایتهای نخستین برخی شاهزادگان تیموری از شاهرخ، بهزودی ورق برگشت و علیه او عَلم طغیان برافراشتند (میرخواند، 1380: 6/5236). از سوی دیگر، قراقویونلوها به رهبری قرایوسف در نواحی آذربایجان و عراقین از اختلافات داخلی فرزندان میرانشاه استفاده کردند و به قدرت مسلط در این نواحی تبدیل شدند. شاهرخ سهبار علیه قراقویونلوها به آذربایجان لشکرکشی کرد؛ اما آگاه بود باوجود مدعیان متعدد در نواحی مختلف، بهسادگی قادر نخواهد بود از راه نظامی به خواستههای خود دست یابد. بنابراین برای حفظ و تداوم ﺳﻠﻄﮥ تیموریان در آن نواحی، استفاده از ابزار ازدواجهای خانوادگی را مدنظر قرار داد. شاهرخ با اِشراف به قدرتگیری قراقویونلوها و تلاش بازماندگان میرانشاه برای تداوم سیطره خود بر نواحی متصرفی در عراق و آذربایجان، پیش از لشکرکشی دوم به آذربایجان، با هدف تحکیم موقعیت خود در خراسان و ماوراالنهر عقد نکاح مهرنگارآغا، دختر شمعجهان (شاهجهان) و نوﮤ خضرخواجه پادشاه مغولستان، و پسر خود میرزامحمد جوکی را جاری کرد (حافظابرو، 1395: 4/699). وسعت قلمرو تیموریان و مدعیان متعدد داخلی، موانع شاهرخ برای تسلط مدوام بر آذربایجان بود؛ بنابراین از راه وصلت خانوادگی با شروانشاهان، در پی تضعیف موقعیت قراقویونلوها برآمد؛ زیرا او بازتولید قدرت خود در آذربایجان را در گرو تضعیف قرایوسف میدید. به همین علت دختر ابابکرمیرزا را به حباله نکاح خلیلالله شروانشاه درآورد (حافظابرو، 1395: 4/758؛ تتوی، 1382: 8/5126). شاهرخ پیش از لشکرکشی سوم به آذربایجان زینببیگم، دختر امیریادگار شاه آرلات، را به نکاح علاالدوله، پسر بایسنغر و نوﮤ خود، درآورد (سمرقندی، 1383: 3/427؛ واله اصفهانی، 1379: 478). او برای تحکیم موقعیت خود و اطمینان از ثبات سیاسی خراسان و ماوراالنهر، پیش از عزیمت به آذربایجان این وصلت را انجام داد تا از نیروهای آرلات علیه مدعیان احتمالی استفاده کند. شاهرخ برای سرکوب اسکندر، با برکشیدن و درواقع دامنزدن به اختلافات او با برادرش، میرزاجهانشاه، خیال خود و متحدش، شروانشاه، را آسوده کرد؛ بنابراین اسکندرمیرزا برای خنثیکردن این توطئه، ضمن حفظ آمادگی و دسیسه علیه برادر خود، از همین حرﺑﮥ اختلاف و وصلت سیاسی علیه شاهرخشاه استفاده کرد. او از راه ازدواج با بیکیسیسلطان، دختر میرانشاه، تلاش کرد برای بازیابی اعتبار ازدسترفته، با ایجاد اتحادی دوگانه علیه دشمنان سهگانه، یعنی میرزاجهانشاه و شاهرخ و امیرخلیلالله شیروانی، اقدام کند (میرخواند،1380: 6/4861). پس از مرگ شاهرخ (850ق/1447م)، بار دیگر منازعات جانشینی قلمرو تیموریان را فراگرفت و هر جناحی در پی جلوس شاهزادﮤ مدنظر خود بود. اختلافات میان عناصر و بازیگران سیاسی چنان عمیق بود که تا جلوس ابوسعید گورکانی، شاهزادگان مختلف تیموری هرکدام در گوشهای مدعی تاجوتخت بودند. باوجود روند سریع تحولات و کوتاهبودن مدت حکمرانی شاهزادگان تیموری، آنها برای تثبیت تاجوتخت خود، به اتحاد و ائتلاف با سایر حکام و خاندانهای سرشناس اقدام کردند. تیمور به الغبیگ، فرزند شاهرخ، مانند محمدسلطان، فرزند جهانگیر، مینگریست؛ زیرا در وجنات او «انواع نجابت و بختیاری و سعادت و شهریاری» میدید (تاجالسلمانی، 1393: 38). به همین علت پس از مرگ محمدسلطان، برای تقویت جایگاه سیاسی الغبیگ، دختر اواکابیگی (اوقهبیگی) را به عقد الغبیگ درآورد (تاجالسلمانی، 1393: 43؛ بارتلد، 1336: 231). شاید علت مخالفت گوهرشادبیگم ترخانی با الغبیگ در منازعات جانشینی پس از تیمور، به رقابت ترخانیان با ازبکان برگردد؛ زیرا گوهرشاد بیم داشت با جلوس الغبیگ، بهواﺳﻄﮥ تبار مغولی اکابیگی، موقعیت سیاسی خاندان او، یعنی ترخانیان، تهدید شود. الغبیگ پس از مرگ نابهنگام همسر نخست خود در سال 822ق/1422م، با خانسلطانخنیقه، دختر سلطانمحمدخان مغول از فرماندهان صاحبنفوذ تیمور، ازدواج کرد. بهاحتمال هدف شاهرخ کسب مشروعیت از راه وصلت با خاندان مغولی و انتصاب به چنگیزخان بود. از سوی دیگر، امیدوار بود مغولان از الغبیگ در برابر جناح دیگر و عناصر سیاسی حمایت کنند؛ ولی با طلاق خانسلطان توسط الغبیگ، این وصلت سرانجام غمباری به خود گرفت (بارتلد، 1336: 233). بهنظر میرسد همین اشتباه الغبیگ موضع او را در برابر ترخانیان به سرکردگی گوهرشادبیگم تضعیف کرد؛ زیرا پارهشدن رﺷﺘﮥ انس و الفت با مغولان، بهمعنای تضعیف موقعیت سیاسی و مشروعیتنداشتن سیاسی تعبیر میشود. درواقع، پایان غمبار وصلت الغبیگ با دو همسر نخستش در کاهش محبوبیت سیاسی و حمایتنکردن مغولان از او در برابر ترخانیان، در ستیزهای جانشینی پس از مرگ شاهرخ، بیتأثیر نبود. میرزاابوالقاسم بابُر، پسر بایسنقر و نوﮤ شاهرخ، پس از مرگ شاهرخ بر نواحی گرگان و ساری تسلط یافت. او بهعلت درگیری همزمان با الغبیگ در شرق و جهانشاه قراقویونلو در غرب، تلاش کرد توان نظامی خود را برای مقابله با آنها متمرکز کند و با سایر حکام محلی که بهنوعی کمخطرتر بودند یا از نظر نظامی میتوانستند به او کمک کنند، مزاوجتهای خانوادگی برقرار کرد. او با دختر سیدشمسالدین، حاکم مازندران، وصلت کرد. پس از موافقت سیدشمسالدین با این وصلت، میرزابابر حکومت او را بر ساری بهرسمیت شناخت (میرخواند، 1380: 6/5478)؛ همچنین دختر امیرخدایداد، از بزرگان قبیله بُرلاس را به همسری برگزید (میرخواند، 1380: 6/5507)؛ اما این وصلتها برای او ﻧﺘﻴﺠﮥ مطلوب به ارمغان نیاورد و با جلوس ابوسعید گورکانی، از ﺻﺣﻨﮥ سیاست تیموریان محو شد. از سوی دیگر، ترخانیان و درباریان شاهرخ به رهبری گوهرشاد با هدف حذف الغبیگ از ﺻﺣﻨﮥ منازعات جانشینی، به برادرزادﮤ او علاالدوله، پسر بایسنقر، ملحق شدند (میرخواند، 1380: 6/5471) و پس از پیروزی الغبیگ بر علاالدوله، به سلطانمحمد گرایش پیدا کردند (میرخواند، 1380: 6/5481). دولتشاه سمرقندی مینویسد: «گوهرشادبیگم و ترخانیان و اکثر امرا و وزرای شاهرخی که از الغبیگ گورکان خایف بودند رجوع با امیرزاده سلطانمحمد کردند» (سمرقندی، 1385: 733). به قول پژوهشگران، ترخانیان پس از شاهرخ بیشتر از اولاد بایسنقر حمایت کردند (رستمی، 1393: 128). در مقابل، الغبیگ با جذب شاهزادگان ناراضی از سلطانمحمد، علیه اتحاد او با ترخانیان ائتلاف تشکیل داد. او شاهزاده عبدالله، فرزند ابراهیمسلطان و نوﮤ شاهرخ حاکم معزول فارس، را به دامادی خود برگزید. عبدالله تا زمانیکه سلطانابوسعید در سمرقند به حکومت رسید، به حکمرانی ادامه داد و سرانجام ابوسعید او را خلع کرد و کشت (سمرقندی، 1385: 767؛ بابر، 1308: 33). افزون بر این، علاالدوله تیموری پس از کشوقوس فراوان و ناکامی در سرکوب رقبا و برخورداری از حمایت ترخانیان، به خویشاوندان سببی متوسل شد. علاالدوله نزد قوم آرلات، در شرق خراسان، پناه بُرد. گفته شده است علاالدوله خواهر امیرمحمود، حاکم ارلات را در نکاح خود داشت. او به امید حمایت آرلاتها به شرق خراسان گریخت؛ زیرا «تمام مردم آن نواحى را لشکر خود تصور مىنمود» (سمرقندی، 1383: 4/724)؛ ولی نتیجه ناامیدکننده بود. امیرمحمود در هنگام جنگ کشته شد و نیروهای علاالدوله پس از عقبنشینی به هرات، شکست سختی را تحمل کردند (میرخواند، 1380: 6/5510). ابراهیم پسر علاالدوله (843تا863ق/1440تا1459م)، حاکم هرات و بخشهایی از خراسان، برادرزادۀ میرزابابر تیموری بود (میرخواند، 1380: 6/716؛ خوافی، 1386: 3/285). دوران کوتاهمدت سلطنتگوﻧﮥ دوساﻟﮥ این شاهزاده، بهعلت همزمانی با قدرتگیری ابوسعید تیموری و هجوم جهانشاه قراقویونلو به خراسان، در عمل هیچ دستاوردی نداشت؛ اما بازپسگیری هرات توسط ابوسعید از قراقویونلوها و قتل گوهرشاد (861ق/1457م) به دستور ابوسعید، ضرﺑﮥ مهلکی بر اهداف ابراهیم و ترخانیان بود (میرخواند، 1380: 6/829). چندی بعد، با مرگ ابراهیم و علاالدوله، «ابوسعید فارغالبال پادشاه مُلک خراسان و ماورالنهر شد» (سمرقندی، 1385: 860). ابوسعید پیش از سلطنت از راه ازدواج با ملکه سلطانبیگم، دختر اردوبوغاترخان ترخانی، با آنان راﺑﻄﮥ خانوادگی برقرار کرد (بابر، 1308: 13؛ رستمی، 1396: 128) و حتی با آگاهی از روابط ﺣﺴﻨﮥ علاالدوله و ترخانیان، دختر علاالدوله را برای عقد نکاح خود برگزید (میرخواند، 1380: 6/5591؛ اسفزاری، 1339: 2/235). با این حال ابوسعید پس از جلوس، در خراسان و ماورالنهر علیه ترخانیان سیاست خصمانه در پیش گرفت و به دستور او، «تیغ بیدریغ در ترخانیان نهادند» (اسفزاری، 1339: 194). پژوهشگران امروزی معتقدند علت اصلی قتل گوهرشادخانم و محدودکردن اُمرای ترخانی از واﻫﻤﮥ ابوسعید از اقدامات گذشته آنان نشئت میگرفت (رستمی، 1396: 128). ابوسعید پس از محدودکردن ترخانیان، خاندان ارغونیان از نسل اباقاخان ایلخانی را به سرکردگی امیرحسن بصری برکشید (تتوی، 1965: 1). ابوسعید پس از تسلط بر خراسان و ماورالنهر، برای مقابله با توسعهطلبی ارضی ازبکان به رهبری ابوالخیرخان، برای همپیمانی با خان ازبکان از ابزار ازدواج سیاسی استفاده کرد. او ربیعهسلطانبیگم، دختر الغبیگ را به همسری ابوالخیرخان ازبک برگزید (بارتلد، 1336: 234). از سوی دیگر تسلط بر مدعیان داخلی، بهخصوص حسین بایقرا، از اهداف این وصلت بود. سلطانحسینبایقرا فرزند منصور و نوﮤ عمرشیخ از چهاردهسالگی (868ق/1464م)، با پذیرش حکمرانی سمرقند، وارد عرﺻﮥ سیاست شد. دورﮤ فعالیتهای سیاسی او را میشود به دو دورﮤ پیش از مرگ ابوسعید تیموری (873ق/1469م) و دورﮤ پس از مرگ ابوسعید تیموری تقسیم کرد. او در مرﺣﻠﮥ نخست، بهعلت خصومت ابوسعید علیه او، نزد میرزاابوالقاسم بابر رفت. در این ایام میرزامعزالدین، حاکم مرو، دختر خود، بیگهسلطانبیگم را به ازدواج سلطانحسینبایقرا درآورد. میرخواند با ظرافت تمام آیندهنگری حاکم مرو را به رشته تحریر درآورده است: «میرزامعزالدین سنجر به دیده بصیرت فر دولت و اقبال در ناصیه حال آن خاقان ستوده خصال (سلطانحسینبایقرا) مشاهده فرمود» دختر خود بیگهسلطانبیگم را به همسری او درآورد (میرخواند، 1380: 7/5655). برخلاف انتظار، این وصلت سرانجام خوشایندی نیافت. بهعلت اختلاف سلطانحسینبایقرا با برخی اطرافیان میرزامعزالدین، مثل حسن آرلات، روابط طرفین تیره شد (میرخواند، 1380: 7/5657). از سوی دیگر، حاصل این وصلت تولد بدیعالزمان بود. او باوجود درخشش در عرﺻﮥ علمی و ادبی، در میدان سیاست چندان موفق نبود و اختلافات او با پدر، ضرﺑﮥ نهایی بر پیکرﮤ تیموریان بود و تشکیل حکومت ازبکان شیبانی برخراسان و ماورالنهر را مسجل کرد. سلطانحسینبایقرا پس از مرگ ابوسعید، بهنوعی به قدرت برتر و مسلط تیموریان تبدیل شد. او برای مشروعیتبخشی به سلطنت خود، با شهربانوبیگم (درهالتاج) دختر ابوسعید ازدواج کرد (124 :2003 ،Manz). علاوه بر این دختر خود، سلطانبیگم را به عقد نکاح ابابکرمیرزا، فرزند ابوسعید، درآورد (میرخواند، 1380: 7/5722). او میخواست از حمایت نیروهای ابوسعید به نفع خود علیه یادگارمحمد، قاتل ابوسعید، استفاده کند و از سوی دیگر، باوجود اوزونحسن در غرب و ابوالخیرخان ازبک در شرق، جایگاه خود را در خراسان تثبیت کند. آنچه این دیدگاه را تقویت میکند ازدواج او با پایندهسلطانبیگم، خواهر دیگر ابوسعید، بود (میرخواند، 1380: 7/5688). او حتی در اداﻣﮥ سیاست مداراگراﻧﮥ خود با رقبای احتمالی چنان مصمم بود که خانمسلطانبیگم، دختر دیگر ابوسعید را برای پسر خود، بدیعالزمان، خواستگاری کرد (میرخواند، 1380: 7/5738؛ خواندمیر، 1333: 2/167). در مقابل، دختر خود خدیجهبیگم را به عقد نکاح میرزامسعود، فرزند سلطانمحمود و نوﮤ ابوسعید تیموری، درآورد (خواندمیر، 1380: 7/5829). دوراندیشیهای سلطانحسین کارساز نبود و برخلاف دشمنان خارجی، فرزندش بدیعالزمان علیه او عَلم طغیان برافراشت. بدیعالزمان ثمرﮤ ازدواج سلطانحسینبایقرا و بیگهسلطانبیگم، دختر میرزامعزالدین سنجر، برخلاف دنیای فرهنگ و ادب در عرﺻﮥ سیاست چندان درخشان نبود و به کشمکش با پدر رو آورد. بدیعالزمان برای کسب مشروعیت سیاسی و جلب قوای نظامیِ برخی خاندانهای بانفوذ و قدرتمند، آگاهانه از ابزار ازدواج سیاسی استفاده کرد. او با ادواج برونخاندانی با ارغونیان مغولتبار، در پی کسب مشروعیت سیاسی بود. از سوی دیگر، قدرت نظامی ارغونیان در برابر دشمنان عنصری مؤثر محسوب میشد؛ از این رو، بهعلت ازدواج با دختر امیرذالنون ارغون، در مقابل سلطانحسینبایقرا و شیبانیان ازبک داعیه حکومت داشت (میرخواند، 1380: 7/5904). علاوه بر این، او برای استفاده از قوای نظامی و جلب نظر سایر شاهزادگان تیموری به ازدواجهای درونخاندانی، مانند وصلت با دختر الغبیگ پسر ابوسعید، اقدام کرد (میرخواند، 1380: 7/5898). بهنظر میرسد با ظهور ازبکان به سرکردگی محمدخان شیبانی، بدیعالزمان علاوهبر اتکا به قوای ارغونیان و حتی ترخانیان، به بازماندگان و قوای ابوسعید چشم امید بسته بود تا بتواند این رقیب را نابود کند؛ اما بهعلت جنگهای بیهودﮤ سالهای پایان تیموریان، این ازدواجها در عمل کارساز نبود و سرانجام با شکست بدیعالزمان حکومت تیموریان ساقط شد.
.ازدواج سیاسی دورﮤ ترکمانان (قراقویونلوها و آققویونلوها). دو سلسلۀ قراقویونلو و آققویونلو در قرن نهم قمری/پانزدهم میلادی، به تشکیل حکومت در نواحی غرب و شمالغرب ایران موفق شدند. در میان آنها، یکی از مباحث برجسته شکلگیری ازدواجهای سلطنتی بود؛ زیرا در ساﻳﮥ این ازدواجها اهداف خود را تعقیب میکردند. آنها از ازدواج بهمثاﺑﮥ ابزاری برای نیل به اهداف سیاسی خود استفاده میکردند. نوع و سطح روابط این دو اتحادیه با هم، در پرتو بازخوانی سطح و ریشهیابی علتهای روابط آنان با تیموریان و عثمانی درککردنی و فهمیدنی است. اوزون حسن قراقویونلوها را در سال 873ق/1469م ساقط کرد؛ یعنی پس از اینکه شصتوسه سال در ایران حکومت کردند. شگفت آنکه در همین سال ابوسعید تیموری در نبرد با اوزونحسن شکست خورد و یادگار محمد تیموری به انتقام خون گوهرشادبیگم او را به هلاکت رساند (میرخواند، 1380: 8/5636). اینگونه تیموریان پس از این به حکومتی محلی تبدیل شدند و سرانجام در سال 913ق/1508م ساقط شدند (روملو، 1389: 2/1030). حکومت آققویونلوها هم پس از چهلوهشت سال، در سال 920ق/1515م، با قتل سلطانمرادبنیعقوببیگ خاتمه یافت (روملو، 1389: 2/1090)..
1. ازدواجهای سیاسی قراقویونلوها قراقویونلوها برای مقابله با آققویونلوها و آلجلایر و عثمانیها، به وصلت و پیوند با حاکمان محلی و رؤسای قبایلِ حاضر در قلمرو خود روی آوردند. قبایل و اُمرای کُرد از مهمترین نیروهایی بودند که باوجود اختلافات مذهبی، میتوانستند به قراقویونلوها کمک کنند. قرامحمد تا زمانیکه متحد جلایریان بود کوشید با آنها روابط حسنهای برقرار کند و حتی دختر خود را به نکاح سلطاناحمد جلایر درآورد؛ البته سلطان جلایری نیز مصمم بود از این راه جلوی توسعهطلبی قراقویونلوها را بگیرد (حسنزاده، 1381: 17).. قرایوسف برای تثبیت قلمرو خود، وصلت خانوادگی با حاکمان و قبایل محلی را مدنظر قرار داد. او با خواهر والی ماردین، ملکعیسی، ازدواج کرد (حسنزاده، 1381: 17). بعدها در سال 812ق/1410م، قرایوسف از سیاست وصلت خانوادگی با ملکصالح، والی ماردین، علیه قراعثمان آققویونلو استفاده کرد. قرایوسف پس از این، علاوهبر واگذاری موصل به ملکصالح، یکی از دختران خود را به نکاح او درآورد (روملو، 1389: 1/171). در سال 813ق/1411م، در نبرد اسد میان قرایوسف و سلطاناحمد جلایری، در سپاه طرفین نیروهایی از کُردها حضور داشتند (حافظابرو، 1372: 3/401). علت حضور شمسالدین، حاکم بدلیس، در سپاه قراقویونلو این بود که این امیر کُرد داماد قرایوسف بود و دختر او را به نکاح خود درآورده بود (واله، 1379: 680). علاوهبر قدرتهای محلی، قراقویونلوها بدون توجه به اختلافات مذهبی و تنها براساس اوضاع زمان و منافع سیاسی، به ازدواج و وصلت با حکومتهای قویتر اقدام میکردند. جهانشاهمیرزا برای مقابله با سیاستهای توسعهطلباﻧﮥ آققویونلوها، به وصلت با تیموریان اقدام کرد و دختر خود را به نکاح سلطانمحمدمیرزا تیموری درآورد (سمرقندی، 1385: 4/829). هدف او از این وصلت بهرهبرداری از قوای نظامی و مادی تیموریان علیه آققویونلوها بود. در مقابل، تیموریان برای تداوم ﺳﻠﻂﮥ خود بر آذربایجان و کاهش هزینههای نظامی، از این وصلتها نفع میبردند؛ زیرا تیموریان بهعلت بُعد مسافت و وجود حکومتهای به نسبت قدرتمند، در این ایالت نفوذ متزلزل و بیثباتی داشتند. چنانکه گذشت جهانشاه از ابزار ازدواج سیاسی با تیموریان علیه آققویونلوها استفاده کرد؛ اما پس از چندی در چرخشی آشکار، با هدف تضعیف موقعیت تیموریان در آذربایجان، به وصلت با آققویونلوها تن داد. او با انعقاد قرارداد صلح آمِد با جهانگیرمیرزا، اطاعت و تابعیت آققویونلوها را به دست آورد و بهمنظور تحکیم مبانی این صلح، بین پسرش محمدمیرزا و دختر جهانگیرمیرزا وصلتی سیاسی ترتیب داد (حسنزاده، 1381: 90). دلیل دیگر جهانشاه برای انجام این وصلت، شنیدن خبر لشکرکشی سلطانبابر، حاکم خراسان، به آذربایجان بود؛ از این رو پس از دو سال جنگ با جهانگیر (854تا856م/1451تا1453ق)، برای اطمینان از ﺟﺒﻬﮥ غرب به هنگام حرکت به شرق، پیشنهاد این وصلت سیاسی را داد (نجفلو، 1390: 96). جهانشاه موفق نشد از ازدواجهای سیاسی صورتگرفته به شیوهای معقول استفاده کند. او با تصور اینکه با وصلت سیاسی موفق شده است بر اقتدار سیاسی خود در نواحی آذربایجان بیفزاید، توان سیاسی و نظامی اوزونحسن را نادیده گرفت؛ حتی در بحبوﺣﮥ جنگ با او بهجایِ عاقبتاندیشی، در منافع ملکی خود به عیشونوش پرداخت و با مرگ غیرمنتظره در میدان نبرد، قلمرو قراقویونلوها را در گرداب بحران فرو برد و بازماندگان او نیز موفق نشدند به این پریشانیهای سیاسی خاتمه دهند (میرجعفری، 1381: 263).
2. ازدواجهای سیاسی آققویونلوها سقوط ایلخانان برای تحرکات سیاسی و نظامی آققویونلوها فصل نوینی فراهم کرد تا در رویدادها و تغییر معادلات آناطولی شرقی سهم ماندگاری ایفا کنند. این طایفه با تهاجمهای مداوم به قلمرو طرابوزان، آنان را به مصاﻟﺤﮥ اجباری و برقراری روابط سیاسی از راه وصلتهای سیاسی با خود وادار کردند. بنابراین الکسیس دوم برای دفع این تجاوزها به وصلت خواهرش، دسپینا، با قتلغبیگ، پسر طورعلی بیگ حاکم وقت آققویونلوها، اقدام کرد. قرایولوکعثمان، بنیانگذار اصلی حکومت آققویونلوها، نتیجه همین ازدواج بود (حسنزاده، 1381: 80). رضایت الکسیس به این وصلت نشاﻧﮥ اعتبار سیاسینظامی آققویونلوهاست و از طرفی دیگر، شأن و منزلت آنان را در مقابل حکام و قبایل محلی و رقیب ارتقا میبخشید. در دورﮤ آققویونلوها میان حکام و شاهزادگان ترکمان و قبایل و حکومتهای دورونزدیک پیوند خویشاوندی برقرار شد و ازدواجهای درونخاندانی و برونخاندانی صورت گرفت. چنانکه گذشت، شاهرخ تهاجم سوم به آذربایجان را با هدف سرکوب اسکندر قراقویونلو انجام داد. پس از فرار اسکندر، قراعثمان، بنیانگذار آققویونلوها، برای استفاده از توان نظامی تیموریان علیه قراقویونلوها و عثمانیها ازراه وصلت با تیموریان، برای پیوند خانوادگی با جوکیمیرزا، فرزند شاهرخ، اعلام آمادگی کرد. از این رو دختر قراعثمانی به عقد نکاح جوکیمیرزا درآمد (طهرانی، 1356: 119). از دیگر رخدادهای مهم، شورش اغورلومحمد، پسر اوزونحسن از مادری کُردتبار، بود که حاکم اصفهان بود. کاترینوزنو، سفیر ونیزی، با معرفی کُردها در نقش عامل این شورش مینویسد آنها با پراکندن شاﻳﻌﮥ مرگ اوزونحسن، پسرش را به این شورش وادار کردند؛ زیرا مصمم بودند با پراکندن تخم نفاق، عظمت حکومت آققویونلوها را درهم شکنند (باربار جوزفا، 1349، 236). مورخان عثمانی سعایت و بدگویی سلجوقبیگم، دیگر همسر اوزونحسن و مادر خلیلبیگ و یعقوببیگ، از او نزد اوزونحسن را عامل این رویداد نوشتهاند. اوغورلومحمد که از تغییر نظر پدر دربارﮤ خود آگاه بود از بیم جان، به دولت مملوکان مصر پناهنده شد. او باوجود حمایت نیروهای مملوکی، در جنگ با پدر شکست خورد و بهناچار نزد سلطانمحمد فاتح پناهنده شد. سلطان عثمانی به تلافی حمایت اوزونحسن از آلقرامان، از این شاهزادﮤ فراری حمایت کرد و حتی دختر خود، گوهرخانسلطان را به عقد ازدواج او درآورد. ثمرﮤ این ازدواج تولد احمدگوده (کوتوله، کلم روم) بود که در ادامه، تلاش احمدگوده را برای کسب تاجوتخت بررسی میکنیم (اوزونچارشیلی، 1388: 2/110). محمد دوم قصد داشت با نشاندن اوغورلومحمد به تخت، زمینه را برای جاهطلبیهای خود مهیا کند. نخست اوغورلومحمد تمایل داشت به جنگ با مجارها گسیل شود؛ اما سرانجام یورش علیه پدر خود را پذیرفت. از این رو اوزونحسن پس از شنیدن این خبر، برای سرکوب فرزند شورشگر، خبر مرگ خود را شایع کرد تا او را به تبریز کشاند و پس از گذشت چند روز، دستور قتل او را صادر کرد (باربارا جوزفا، 1349: 297و238). اما غفاری قزوینی مینویسد خبر قتل اغورلومحمد در عثمانی، به تبریز رسید (غفاری قزوینی، 1396: 253)؛ یعنی او در قلمرو عثمانی به قتل رسید و به این ترتیب، اوزونحسن در قتل او هیچ نقشی نداشته است. اوزونحسن به قدرت کُردها، در حکم دومین نیروی نظامی در ساختار سیاسی و نظامی خود، آگاه بود و باوجود تلاش حکومت قراقویونلو و تیموریان و عثمانی ضروری بود از تواناییها آنها بهرهبرداری کند؛ بنابراین برای مطیعکردن سران و بزرگان قبایل کُرد، از ازدواج سیاسی به بهترین شیوه استفاده کرد. ازجمله یکی از اُمرای کُرد به نام عمربیگبنحسنبیگ، فرمانروای ترجیل و عتاق، چندان «با اوزونحسن بر سر مِهر بود که مملکت خود را به او بخشید و دختر خود را به زنی به او داد. این دختر اولین، پسر اوزونحسن را به نام زینل به دنیا آورد» (طهرانی، 1356: 542). جنید با حضور در اردبیل آنچنان این شهر را از نظر نظامی آماده کرد که جهانشاه قراقویونلو با همکاری پدر داماد خود، شیخجعفر عموی شیخجنید، که در هوای مسند ارشاد صفویه بود جنید را به ترک اردبیل مجبور کرد. جنید ناچار به عثمانی عزیمت کرد؛ ولی چون مراد دوم از واگذاری خانقاهی برای استقرار او خودداری کرد شیخ صفوی مجبور شد راهی سرزمین ممالیک سوریه شود. در آنجا نیز پس از مدتی، بهعلت ترویج عقاید تشیع غالیانه، تکفیر شد و بهاجبار به آناتولی بازگشت. در آناتولی به دعوت اوزونحسن به حصنکیف رفت و از حمایت اوزونحسن بهره برد (روملو، 1389: 2/601؛ اسپناقچی پاشازاده، 1379: 27). روابط ﺣﺴﻨﮥ دو طرف تاحدی پیش رفت که اوزونحسن خواهر خود، خدیجهبیگم، را به نکاح شیخجنید درآورد. پس از این ازدواج، شیخجنید در روم و سوریه اعتبار و نفوذ بیشتری کسب کرد (روملو، 1389: 2/602). البته این ازدواج دوسویه بود؛ چون خواهر شیخجنید، به نام پاشاخاتون، به همسری محمدیبیگ، فرزند یوسفبیگ و نوﮤ اوزونحسن، درآمد. بعدها ثمرﮤ این ازدواج به نجات جان شاه اسماعیل از توﻃﺌﮥ رستمبیگ منجر شد. هنگام پنهانشدن اسماعیلمیرزا، شاه اسماعیل بعدی، در اردبیل (900ق/1495م) مریدان او «به جهت آنکه میانه محمدبیگ زوج شاه پاشاخاتون و احمدیبیگ برادر او و امیرهاسحاق والی رشت سر رشته رابطه قدیمی استحکام یافته بود و پیوسته ابواب صداقت و الفت به وسایل تحف و هدایا که فیمابین متحف و مهدی بود افتتاح داشت» تصمیم گرفتند او را به گیلان روانه کنند (روملو، 1389: 2/904). به گفته اسپناقچی پاشازاده: «عمده مقصود حسنبیگ از این رابطه مصاهرت، تکثیر اعوان و انصار در بلاد حکومت متچاوره بود؛ چه میدانست که غیر از اهالی دیاربکر، ایلات اتراک شامات و ذوالقدر و قرامانیان و غالب احشام آناتولی، آسیای صغیر و اغلب اهالی و ایلات آذربایجان مرید و فدوی شیخ هستند» (اسپناقچی پاشازاده، 1379: 28). برخی دیگر مانند زریابخویی نوشتهاند شیخجنید با نقشههای سیاسی ماهرانه، موفق شد اعتماد اوزونحسن را جلب کند و از فیض مصاهرت (دامادی) او بهرهمند شود. او مخفیانه قبایل ترکمان شیعیمذهب آناتولی را گردآوری کرد و در عین حال، قوای مادی نیز جمعآوری و ذخیره کرد (هینتس، 1377: مقدمه8). باتوجه به مذهب اهل سنت اوزونحسن و روﺣﻴﮥ مذهبی او که غلو را برنمیتابید، آزادی عمل شیخجنید در این دوره در دربار و قلمرو اوزونحسن، با افکار و عقاید مداراگوﻧﮥ امیر ترکمان مغایر نبود و این گویای تعدیل عقاید جنید و چگونگی تبلیغ عقایدش است (سومر، 1371: 15). به هر تقدیر، شیخجنید زیرکانه از این فرصت نهایت استفاده را برد و با تربیت و ارشاد «دوازدههزار صوفی صادقالاخلاص»، برای کسب تاجوتخت گام بلندی برداشت (روملو، 1389: 2/602). با قتل جنید توسط شیروانشاهان (864ق/1460م)، اوزونحسن سرپرستی و قیمومیت خواهرزادهاش حیدر را برعهده گرفت. حیدر باوجود سن کم، با حمایت و پشتیبانی دایی خود، اوزونحسن، در سال 874ق/1470م بر مسند ارشاد صفویه تکیه زد (خنجی اصفهانی، 1382: 265) و حتی اوزونحسن دختر خود،،، به نام مارتا یا حلیمهبیگمآغا و معروف به عالمشاه را به ازدواج حیدر درآورد و اسماعیل، شاه اسماعیل بعدی، حاصل این وصلت بود. این وصلت، همچون وصلت پیشین، بر اقتدار و آوازﮤ شیوخ صفوی افزود (مزاوی، 1377: 88). به این ترتیب، اورونحسن اتحاد سهگانهای میان طرابوزان و آققویونلو و شیوخ و هواداران صفوی علیه سه دشمن مشترک، یعنی قراقویونلوها و تیموریان و عثمانی شکل داد. سلطان یعقوب (حک: 883تا896ق/1479تا1491م) برخلاف پدرش، اوزونحسن، بهعلت تغییر جهت مذهبی جنبش شیوخ صفوی به جنبش سیاسی و نظامی، علیه آنان روشی خصمانه اتخاذ کرد. یعقوب برای جلوگیری از گسترش خطر جنبش صفویه، به اتحاد با حکومتهای همجوار و نیز تحکیم وابستگی سرداران و رجال متنفذ حکومتش اقدام کرد. یعقوببیگ سه پسر داشت: بایسنقرمیرزا و سلطانمراد (مرادبیگ) که مادر این دو گوهرسلطانخانم دختر فرخیساربنامیرخلیل شروانی بود و پسر دیگر حسنبیگ که مادرش بیگجانخاتون دختر سلیمانبیک بیجن بود (قزوینی، 1386: 254). آققویونلوها علاوهبر وصلت با حکام و قبایل محلی، به وصلت سیاسی با حکومتهای همسایه تن دادند. درواقع، روابط آققویونلوها و طرابوزن تا پیش از جلوس اوزنحسن حسنه بود؛ اما سقوط قسطنطنیه (857ق/1453م) و شکلگیری قدرت جدیدی به نام عثمانی، این روابط حسنه را به روابط استراتژیک و راهبردی ارتقا داد. اوزونحسن و دیوید کومنن هریک با اهداف خاصی به این وصلت سیاسی تمایل نشان دادند. نخست آنکه وجود دشمن مشترکی همچون سلطانمحمد فاتح، سلطان عثمانی، طرفین را به برقراری روابط حسنه تشویق کرد. اوزونحسن برای استوارکردن پایههای قدرت خود در برابر حریف نیرومندی مانند سلطانمحمد فاتح، میخواست با خاندان امپراتوری طرابوزان وصلت کند. در مقابل، امپراتور دیویدکومنن برای مقابله با اهداف توسعهطلباﻧﮥ ارضی و سیاسی سلطانمحمد فاتح و برخورداری از کمکهای اوزونحسن، دخترش کاترینا (دسپینا) را به ازدواج اوزونحسن درآورد (اوزونچارشیلی، 1388: 2/55؛ برشه، 1399: 44). از سوی دیگر، با سقوط قسطنطنیه تکیهگاه مهم اقتصادی و شریک تجاری طرابوزان از ﺻﺤﻨﮥ سیاسی حذف شده بود و حاکمیت طرابوزن تلاش کرد با وصلت و پیوند خانوادگی تاحدی جلوی این خسارت اقتصادی را بگیرد (حسنزاده، 1381: 147). دوم آنکه درکرانۀ دریای سیاه در جستوجوی متحدی مطمئن بود. از این رو دولت اوزونحسن برای مبارزه با تمایلات توسعهطلبانۀ امپراتوری عثمانی، بادشمن اصلی غربی آن، یعنی جمهوری ونیز، اتحاد محکمی منعقدکرد.کاترینو زنو مینویسد اوزونحسن از ترس آنکه مبادا قدرت عظیم آلعثمان بنیاد پادشاهی ایران را ویران کند، پیمان یگانگی و رشتۀ خویشاوندی با کالو یوحنا، امپراتور طرابوزان، را منعقد کرد (باربارجوزفا، 1381: 196). از طرف دیگر، محمد فاتح پس از تثبیت موقعیت سیاسی خود، مصمم بود تجارت حوزﮤ لوانت، سواحل شرقی دریای مدیترانه، را در کنترل خود درآورد؛ بنابراین لازم بود جزایر ونیز در دریای مدیترانه و دریای سیاه را به تصرف درآورد. از این رو اوزونحسن که موقعیت تجاری حکومتش را در معرض تهدید یافت، برای مهار این دشمن نوظهور، به وصلت با خاندان کومنن طرابوزان تمایل نشان داد (خیراندیش، 1394: 4). بیشک، محور اتحاد صفویآققویونلویی منافع مشترک و متقابلی برای طرفین دربرداشت. اوزونحسن با اتکا به نفوذ و آوازﮤ شیوخ صفوی در جغرافیای وسیع ایران و آناتولی و شامات، درصدد بهرهبرداری از دشمنی جنید و جهانشاه قراقویونلو و کنترل هواداران خطرناک صفویه در قلمرو خود بود (اسپناقچی پاشازاده، 1379: 29). در مقابل، جنبش صفویه که در عهد شیخجنید و شیخحیدر از توجه صرف به مسائل مذهبی وارد مسائل سیاسینظامی شده بود، از این فرصت در تقویت و افزایش نفوذ معنویسیاسی و توﺳﻌﮥ قلمرو خود استفاده کردند. خاندان حکومتی آققویونلو علاوه بر این، با قبایل محلی که بیشترکُرد بودند وصلت سیاسی برقرار کردند تا از قوای نظامی آنها علیه توسعهطلبی قراقویونلوها منتفع شوند. از این روست که کُردها دومین عنصر نظامی در سپاه ترکمانان را تشکیل میدادند (دوانی، 1335: 42). درنهایت، این دو محور از همکاریهای متقابل سیاسی و نظامی منتفع شدند و آققویونلوها موفق شدند توازن سیاسی منطقه را در مقابل رقبا و دشمنان بهنفع خود تغییر دهند؛ اما این جنبش سیاسیمذهبی صفویه بود که از درون حکومت صفویه به هدف غایی، یعنی کسب تاجوتخت، دست یافت و از گلیم درویشی به تخت سلطنت نشست. درواقع، شیوخ صفوی پس از «دو قرن تدارک»، از حکومت سنیمذهب آققویونلو استفاده وافی و کافی بردند و حکومتی شیعهمذهب پایهریزی کردند. دو حکومت ترکمان، قراقویونلو شیعهمذهب و آققویونلو سنیمسلک، با بینشها و عقاید مذهبی متفاوت بدون توجه به آموزههای مذهبی خود و تنها برپاﻳﮥ منافع و خواستههای سیاسی، به ازدواج با حکام و حکوتها و قبایل اقدام میکردند تا ازاین راه منافع منطقهای و فرامنطقهای خود را تأمین کنند. در دوران ناپایداری حکومت آققویونلو، علاوهبر مدعیان داخلی، بازیگران بیرونی در راستای منافع خود وارد عرصه و مناسبات سیاست ایران شدند. مستعجلبودن دوران پادشاهی آققویونلوها ﺧﺼﻴﺼﮥ اصلی سالهای پایانی این حکومت محسوب میشود؛ به طوری که پس از مرگ یعقوب در سال 896ق/1491م تا سال 907ق/1501م، شش نفر مدعی سلطنت آققویونلو بودند. در کنار این هرجومرج داخلی، بازیگران خارجی که از راه وصلت سیاسی با خاندان آققویونلو پیوند برقرار کرده بودند، با ورود به منازعات جانشینی، تلاش میکردند از این وضعیت بیشترین منعفت را کسب کنند. حکومت عثمانی، شروانشاهان و شیوخ صفوی عناصری بودند که در جهت خطدهی به سیاستها و جنگها، در راستای بسط و توﺳﻌﮥ نفوذ ارضی و سیاسی خود، وارد کارزار ستیزهای جانشینی ایران شدند. پس از سلطان یعقوب، بایسنقرمیرزا به تخت سلطنت آققویونلوها تکیه زد (حک: 895تا897ق/1490تا1492م)؛ اما پس از اندکی با توﻃﺌﮥ آیبهسلطان، میرزارستمبیگ، نوﮤ اوزونحسن، از حبس قلعه النجق آزاد شد. رستمبیگ بلافاصله عازم تبریز شد. با خیانت اطرافیان و سرداران بایسنقرمیرزا، او بهراحتی وارد تبریز شد (897ق/1492م). در سال بعد، بایسنقرمیرزا با کمک شروانشاه، پدرخانم خود، دوباره به مصاف رستمبیگ شتافت. رستمبیگ برای مقابله با بایسنقر کوشید بدون درگیری مستقیم، بیشتر از نیروهای رزمی شیوخ صفوی و مریدان شیخعلی سود ببرد که در این زمان به همراه مادرش و اسماعیلمیرزا (شاه اسماعیل بعدی) در قلعه استخر فارس محبوس بودند. در این ایام، دربار عثمانی از هرجومرج ایران نهایت استفاده را بُرد و مُهرﮤ خود را که حاصل وصلتی سیاسی بود بر تخت سلطنت ایران نشاند. احمدبیگ (گوده احمد، احمدکوتوله) فرزند اغولورلومحمد و نوﮤ دختری سلطانمحمد فاتح، هنگام جنگ سلطانخلیل فرزند یعقوب و عموی خود مسیحمیرزا به سلطان عثمانی، بایزیددوم، پناهنده شد. بایزید دوم باوجود روابط حسنه با رستمبیگ، به گرمی از احمدبیگ استقبال کرد و دختر خود را به همسری او داد. اقدامات تحریکآمیز نورعلیبیگ، سردار برﺟﺴﺘﮥ بایندری، در ارسال نامههای جداگانه به سلطان عثمانی و احمدبیگ در تشریح اوضاع نابسامان، بیشازپیش دربار استانبول را به دخالت در امور ایران ترغیب کرد. بایزید فرصت را برای نشاندن احمدبیگ، داماد خود، بر تخت پادشاهی آققویونلو مناسب دید تا اینگونه از شرق قلمرو خود آسودهخاطر باشد و به اُمرا و بزرگان ترکمان اطمینان خاطر داد از هر کوششی در راه دستیابی احمدبیگ حمایت خواهد کرد؛ همچنین وعده داد ازجانب دربار عثمانی انواع عواطف پادشاهانه و عطایای شاهانه نصیب آنان میشود (فریدونبیگ،1274: 1/329تا332). به این ترتیب با تحریک عثمانی در سال 902ق/1497م، میان سپاه احمدبیگ و رستمبیگ جنگ درگرفت. با خیانت ایبهسلطان، نتیجه جنگ بهنفع احمدبیگ رقم خورد و رستمبیگ به قتل رسید (قزوینی، 1386: 256). احمدبیگ پس از جلوس، ضمن اعلام مراتب قدردانی خود از سلطان عثمانی، اطمینان داد شیوﮤ ملکداری او را پیوسته الگو و سرمشق خود قرار خواهد داد؛ اما حسابرسی دقیق او در گردآوری مالیاتها و مداخل و مخارج تکدر خاطر رجال و سرداران، بهخصوص ایبهسلطان را فراهم آورد. علاوه بر این، به قتل رساندن مظفربیگ پرناک سایر اُمرا و بزرگان ترکمان را به وحشت انداخت. از این رو ایبهسلطان با تحریک قاسمبیگ پرناک، حاکم فارس و برادر مظفربیگ، علیه احمدبیگ جنگی را برافروخت. درجنگ میان طرفین، احمدبیگ به قتل رسید و حکومت ششماهوﻧﻴﻤﮥ او خاتمه یافت (قزوینی، 1386: 258). پس از کشتهشدن احمدبیگ (903ق/1498م)، درگیریها و جنگهای خانگیِ وسیعی میان مدعیان قدرت شکل گرفت. سه مدعی اصلی این دوران محمدیبیگ و الوندبیگ فرزندان یوسفبیگ و مرادبیگ فرزند یعقوببیگ بودند که همواره با یکدیگر جنگ و دشمنی داشتند. این جنگها و اختلافها سرانجام به تضعیف آنها منجر شد و چند سال بعد شاه اسماعیل باوجود نیروهای نظامی کمتر، اما پرشورتر و متحدتر، موفق شد بر مسند سلطنت ایران تکیه زند (روملو، 1389: 2/933).
نتیجه حکومتهای تیموریان و ترکمانان برمبنای منافع کوتاهمدت یا بلندمدت، گاهی مانند چند درویش در یک اقلیم بودند و گاهی مانند دو سلطان مدعی یک اقلیم علیه یکدیگر اقدام میکردند. در این دورﮤ تاریخی، حضور سه حکومت قدرتمند همتراز با یکدیگر در قلمرو ایران آنان را واداشت تا برای رتقوفتق مشکلات داخلی و مقابله با تهدید دشمنان و همسایگان توسعهطلب به اتحاد با یکدیگر اقدام کنند. ازدواج سیاسی درونخاندانی و برونخاندانی میان این حکومتها همگی مبین تلاش آنان برای رفعودفع این تهدیدات بود. از منظر جغرافیایی، وصلتهای سیاسی به طور معمول به گسترش حوزﮤ نفوذ قدرت در مقابله با حکومتهای رقیب منجر میشد یا در حکم ابزاری علیه نفوذ و توسعه قلمرو آنها استفاده میشد یا با ایجاد اتحاد با برخی قبایل و بزرگان قبیله، از قلمرو آنها در حکم منطقهای حائل استفاده میشد. در مقابل، آن قبیله نیز از حمایتهای نظامی قدرت بزرگتر علیه قبایل رقیب استفاده میکرد. علاوه بر این، وصلتهای سیاسی میان خاندانها و حکومتهای ایرانی چنان با منافع عثمانی پیوند خورد که دربار استانبول را به دخالت در امور سیاسی آققویونلوها وادار کرد و تلاش کردند عنصر مدنظر خود را که حاصل وصلتهای سیاسی بود بر اورنگ پادشاهی ایران بگمارد؛ اما درنهایت، صفویان در جایگاه فاتح اصلی این رقابتها و کشمکشها موفق شدند از این وصلتهای سیاسی استفاده کنند و پس از دو سده تدارک صبورانه، از این ازدواجها و وصلتها در حکم نردبان ترقی خود برای کسب تاجوتخت شاهی سود ببرند و پس از نهصد سال، حاکمیتی یکپارچه را بر ایران مستقر و مسلط کنند. درنهایت گفتنی است همواره وصلتهای سیاسی ابزار و راهکار مناسب در نیل به اهداف از پیشتعیین شده نبود و آن گونه که مشاهده شد در مواقعی ﻧﺘﻴﺠﮥ ازدواج سیاسی، باوجود تصورات و اهداف پیشین، مصالح ملکی و منافع سیاسی را تأمین نمیکرد. | ||
مراجع | ||
الف. کتاب . آکا، اسماعیل، (1390)، تیموریان، مترجم اکبرصبوری، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. . ابنعربشاه، احمدبنمحمد، (1386)، زندگی شگفتآور تیمور، ترجمه محمدعلی نجاتی، تهران: علمی و فرهنگی. . اسپناقچی پاشازاده، محمدعارف، (1379)، انقلاب الاسلام بین الخواص و العوام، به کوشش رسول جعفریان، قم: دلیل. . اسفزاری، معینالدین زمچی، (1339)، روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات، تصحیح محمدکاظم امام، ج2، تهران: دانشگاه تهران. . اصطخری، ابراهیم، (1340)، مسالک و ممالک، به کوشش ایرج افشار، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. . اقبال آشتیانی، عباس، (1387)، تاریخ ایران در عصر مغول، تهران: محور. . اوزونچارشیلی،اسماعیل حقی، (1388)، تاریخ عثمانی، ترجمه وهاب ولی، ج2، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. . بابر، ظهیرالدینمحمد، (1308ق)، بابرنامه؛ تزوکات بابری، ترجمه عبدالرحیمخان خانان، بمبئی: بینا. . باربارجوزفا و دیگران، (1381)، سفرنامه ونیزیان در ایران، ترجمه منوچهر امیری، چ2، تهران، خوارزمی. . بارتلد، واسیلی، (1336)، الغبیگ و زمان وی، ترجمه حسین احمدیپور، تبریز: کتابفروشی چهر. . برشه، گولیلمو، (1392)، جمهوری ونیز و ایران، ترجمه یوسفخان مودبالملک، تصحیح محسن بهرامنژاد، دوره جدید، س11، ضمیمه ش32، تهران: میراث مکتوب. . پاکتچی، احمد، (1369)، «آرلات»، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران: موسسه فرهنگی انتشاراتی حیان، ج7، ص665تا669. . تاجالسلمانی، (1393)، تاریخ نامه؛ شمسالحُسن، تصحیح: اکبر صبوری، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار. . تتوی، احمد و قزوینی، آصفخان، (1382)، تاریخ الفی، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، ج7و8، تهران: علمی و فرهنگی. . تتوی، سیدمیرمحمد، (1965م)، ترخان نامه؛ تاریخ سند در زمان ارغون و ترخان، به اهتمام سیدحسامالدین راشدی، حیدرآباد سند: سندی ادبی بورد ( انجمن ادبی سند). . حافظابرو، (1389)، تاریخ سلاطین کرت، تصحیح میرهاشم محدث، تهران: میراث مکتوب. . ------، (1395)، زبدةالتواریخ، به تصحیح سیدکمال حاجسیدجوادی، ج2،3،4، تهران: اساطیر. . ------، (1378)، جغرافیای حافظابرو، تصحیح صادق سجادی، ج2و3، تهران: میراث مکتوب. . حسنزاده، اسماعیل، (1381)، حکومت ترکمانان قراقویونلو وآققویونلو، تهران: سمت.. . حسینی تربتی، ابوطالب، (1342)، تزوکات تیموری، با ترجمه انگلیسی آن از روی چاپ1773آکسفورد، تهران: کتابفروشی اسدی.. . خنجی اصفهانی، فضلاللهبنروزبهان، (1382)، تاریخ عالمآرای امینی، تصحیح محمداکبر عشیق، تهران: میراث مکتوب. . خوافی، احمد ]فصیح[، (1386)، مجمل فصیحی، تصحیح سیدمحسن ناجی نصرآبادی، ج3، تهران: اساطیر. . خواندمیر، غیاثالدین، (1333)، تاریخ حبیبالسیر، مقدمه و تصحیح جلالالدین همایی، ج3، تهران: خیام. . روملو، حسنبیگ، (1389)، احسنالتواریخ، تصحیح عبدالحسین نوایی، ج1و2، چ2، تهران: اساطیر. . زیباپور، فرزاد، (1385)، سرگذشت جانشینان تیمور: تلخیص و بازنویسی کتاب روضةالصفا اثر خواندمیر، تهران: میراثبان. . سمرقندی، عبدالرزاق، (1383)، مطلع السعدین و مجمع البحرین، به اهتمام عبدالحسین نوائی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. . سمرقندی، دولتشاه، (1385)، تذکرةالشعرا، تصحیح فاطمه علاقه، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. . سومر، فاروق، (1371)، نقش ترکان آناتولی در تشکیل و توسعه دولت صفوی، ترجمه: احسان اشراقی و محمدتقی امامی خوئی، تهران: گستره. . شامی، نظامالدین، (1363)، ظفرنامه، ویراسته پناهی سمنانی، تهران: بامداد. . طهرانی، ابوبکر، (1356)، تاریخ دیاربکریه، تصحیح فاروق سومر، تهران: کتابفروشی طهوری. . غفاری قزوینی، قاضی احمد، (1396)، تاریخ جهانآرا، به اهتمام عبدالکریم جربزهدار، تهران: اساطیر. . فریدونبیگ، احمد، (1274ق)، منشآت السلاطین، ج1، ترکیه: اسلامبول. . قزوینی، یحییبنعبدالطیف، (1386)، لُبالتواریخ، تصحیح میرهاشم محدث، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. . کرون، پاتریشیا، (1396)، جامعههای ماقبل صنعتی؛ کالبدشکافی جهان پیشامدرن، ترجمه مسعود جعفری، تهران: ماهی. . کلاویخو، گونسالس، (1366)، سفرنامه کلاویخو، ترجمه حسن رجبنیا، تهران: علمی و فرهنگی. . مزوای، میشل، ( 1377)، پیدایش دولت صفوی، ترجمۀ یعقوب آژند، تهران: گستره. . منز، بئاتریس فوربز، (1392)، قدرت، سیاست و مذهب در عصر تیموریان، ترجمه حسن اسدی، تهران: مولی. . میرجعفری، حسین، (1381)، تاریخ تیموریان و ترکمانان، چ3، تهران: سمت. . میرخواند، محمدبنخاوندشاه، (1380)، تاریخ روضةالصفا، تصحیح جمشیدکیانفر، ج6و7، تهران: اساطیر. . نجفلو، توفیق، (1390)، قاراقوینلوها وآغقویونلوها، ترجمه پرویز زارع شاهمرسی، تبریز: اختر. . هینتس، والتر، (1377)، تشکیل دولت ملی درایران، ترجمه کیکاووس جهانداری، چ4، تهران: خوارزمی. . واله اصفهانی، محمدیوسف، (1379)، خلدبرین؛ تاریخ تیموریان و ترکمانان، به کوشش میرهاشم محدث، تهران: میراث مکتوب.. . یزدی، شرفالدینعلی، (1336)، ظفرنامه، تصحیح سیدسعید میرمحمدصادق و عبدالحسین نوائی، ج1و2، تهران: امیرکبیر. ب. مقاله . خیراندیش، عبدالرسول و نامداری منفرد، مصطفی، (پاییز و زمستان1394)، «محاصره دریایی آققویونلوها توسط دولت عثمانی»، دو فصلنامه: پژوهشهای علوم تاریخی، دانشگاه تهران، دوره 7، ش2، ص1تا16. . دوانی، جلالالدین، (1335)، «عرض سپاه اوزونحسن»، به کوشش ایرج افشار، مجله دانشکده ادبیات، دانشگاه تهران، ش3، ص 26تا66. . رستمی، فاطمه، (زمستان 1396)، « بررسی فرازوفرودهای ترخانیان در عصر تیموری»، فصلنامه پژوهشهای تاریخی، س53، دوره جدید، س9، ش4(پیاپی36)، ص119تا138. . غفرانی، علی، گودرزی، مصطفی و ذبیحی، سیدهادی، (تابستان1394)، «نقش زنان در منازعات سیاسی دوره تیموری»، فصلنامه علمیپژوهشی تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، س6، ش19، ص99تا120. . فیاض انوش، ابوالحسن، (تابستان1388)، «امیرتیمور و مسئله اُلوس جغتای؛ تکاپوی مشروعیت سیاسی و امنیت نظامی»، پژوهشهای تاریخی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، دوره جدید، ش2، ص65تا86. . Arabzadah،Nushin ،(2017) ،Women and Religious Patronage in the Timurid Empire«،Afghanistanَ s Islam، University of California press،pp 55-70.
.Subtenlny،Maria ،(2007) ،Timurids in Transition: Turko – Persian Politics and Acculturation in Medieval Iran، LEIDEN،BOSTON.
.Manz، Beatrice Forbes ،(2003) ،Women in Timurid Dynastic Politics ،Women in Iran From the Rise of Islam to 1800، Edited by GuityNashat and Lois Beck، Chicago ،University of Illinois Press، pp122- 139.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 4,729 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 908 |