تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,649 |
تعداد مقالات | 13,394 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,188,368 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,070,025 |
اثربخشی آموزش معنادرمانی بر بیحوصلگی و شکفتگی دانشآموزان دختر پایه دوم دبیرستان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش نامه روانشناسی مثبت | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 2، دوره 4، شماره 2، شهریور 1397، صفحه 1-12 اصل مقاله (487.16 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/ppls.2018.102604.1056 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
عزت اله قدم پور* 1؛ فضل اله میردریکوند2؛ کبری بیرانوند3 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشیار گروه روانشناسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه لرستان، خرمآباد، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استادیار گروه روان شناسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه لرستان، خرم آباد، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3کارشناس ارشد روانشناسی تربیتی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه لرستان، خرمآباد، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
معنا در زندگی پایهی اساسی نیروی محرکة فرد است. هدف پژوهش بررسی تأثیر آموزش معنادرمانی بر بیحوصلگی و شکفتگی دانشآموزان بود. این پژوهش به روش نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون - پسآزمون و پیگیری با گروه کنترل انجام شد. جامعه آماری شامل تمامی دانشآموزان دختر پایه دوم دوره متوسطه دوم شهر خرمآباد در سال تحصیلی 95-1394 به تعداد 2584 نفر بود. روش نمونهگیری به صورت تصادفی مرحلهای بود، 32 نفر به صورت تصادفی انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (16 نفر) و کنترل (16 نفر) گمارده شدند. ابزارهای مورد استفاده پرسشنامه بیحوصلگی فارمر و ساندبرگ و پرسشنامه شکفتگی دینر و بیسواز– دینر بود. نتایج حاصل از تحلیل کواریانس نشان داد که آموزش معنادرمانی باعث کاهش بیحوصلگی و افزایش شکفتگی دانشآموزان گردیده است و این نتایج در مرحله پیگیری نیز حفظ شد. بر اساس یافتههای پژوهش میتوان گفت آموزش معنادرمانی در کاهش بیحوصلگی و افزایش شکفتگی دانشآموزان دختر مؤثر بود. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
معنادرمانی؛ بیحوصلگی؛ شکفتگی؛ دانشآموزان دختر پایه دوم دبیرستان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه آموزش و پرورش با نقش تربیت نیروی انسانی برای جامعه، اهمیت ویژهای در فرایند رشد و توسعة کشور دارد. از عمدهترین عوامل در رشد و توسعه، مسئله بهزیستی ذهنی یا شکفتگی[1] افراد مشغول به تحصیل است (فلاحیان، آقایی، آتشپور و کاظمی، 1393). پیشرفت تحصیلی دانشآموزان از جمله: نمرات خوب و نداشتن غیبت مکرر از مدرسه با بهزیستی ذهنی یا شکفتگی دانشآموزان رابطه دارد. (سولدو، تالجی و فرون، 2011). شکفتگی سازهای در روانشناسی مثبت است که به نوع زندگی کردن توأم با خوشبینی دائمی در عملکردهای انسان اشاره دارد و به صورت ضمنی به نیکی، زایندگی، رشد و انعطافپذیری دلالت میکند (فردریکسون، 2004). معنای شکفتگی در تضاد با معنای افسردگی و پژمردگی[2] است. پژمردگی به شیوهای از زندگی که بیمعنی و تهی[3] است، تعبیر شده است. کیس (2002) با مرور ابعاد و مقیاسهایی مثل بهزیستی ذهنی، نشانههای احساسات مثبت و عملکرد مثبت به نوعی تعریف جدید سلامت ذهنی اشاره نموده است که میتوان آن را در سازه شکفتگی خلاصه نمود. از نظر کیس (2011) شکفتگی نمودی از زندگی ذهنی بزرگسالان است که دارای سطوح بالای بهزیستی هیجانی هستند، خوشحال و راضی هستند، تمایل به زندگی هدفمند دارند، همهی ویژگیهای خود را میپذیرند، احساس استقلال دارند. مطالعات کیس (2002) نشان داد که 14 درصد بزرگسالان به صورت سالانه افسرده میشوند و این مسئله با تخریب نقش اجتماعی، غیبت از کار فراوان، کاهش باروری، هزینههای مراقبتی، خودکشی و مراجعه بیشتر به پزشک رابطه دارد. این در حالی است که شکفتگی توجه را گسترش میدهد (کیس، 2002)، بصیرت[4] را وسعت میدهد و خلاقیت را در راستای مفید هدایت میکند. شکفتگی میتواند عاطفه مثبت، ذهن سالم، جسم سالم و طول عمر را پیشبینی کند (مارتین، وارد، آچه، وایر، 1993). شکفتگی را میتوان همردیف با نیازهای سطح بالا در انسان همچون خودشکوفایی ارزیابی کرد (مازلو، 1968؛ به نقل از مرادی سیاه افشادی، قاسمی، قمرانی، 1394). طی مطالعات مازلو (1968)، خودشکوفایی و تحقق خود میتواند از طریق تحصیل کسب شود. بنابراین وجود رابطهای مثبت و مستقیم بین این دو قابل توجیه است (به نقل از مرادی سیاه افشادی و همکاران، 1394). دانشآموزان دارای سطح بالای شکفتگی میتوانند تمرکز و توجه خود را به خوبی بر روی تکالیف حفظ کنند (کیس، 2002). این درحالی است که بسیاری از دانشآموزان بیحوصلگی را که به عنوان مانعی برای توجه و تمرکز بر روی تکالیف درسی و مانعی برای پیشرفت تحصیلی است به وفور تجربه میکنند (میکلاس و وودانوویچ، 1993). شکفتگی با تمرکز، توجه و تعهد نسبت به تکلیف که از ویژگیهای اصلی درگیری تحصیلی[5] هستند به طور مثبت رابطه دارد (کیس، 2002) و از طرفی با بیحوصلگی رابطه منفی دارد (لری و یارویس[6]، 2003؛ به نقل ازگلدبرگ، 2008). هرچه فرد توجه و تمرکز بیشتری نسبت به فعالیتها داشته باشد بیشتر در فعالیتها درگیر میشود و بیحوصلگی کمتری را تجربه میکند (لری و یارویس، 2003؛ به نقل از گلدبرگ، 2008). در مورد ماهیت و عناصر بیحوصلگی نظریههای متفاوتی ارائه شده است. بیحوصلگی اغلب تنفر از تکراری بودن و روزمرگی توصیف میشود و معمولاً زمانی بروز میکند که محیط فاقد تحریک مناسب باشد (وات و وودانوویچ، 1991). افراد بیحوصله فاقد انگیزه تلقی میشوند (فارمرو ساندبرگ، 1986)، همچنین در کار درگیر نمیشوند (لری و یارویس، 2003؛ به نقل ازگلدبرگ، 2008). فردی که پیوسته(مزمن) بیحوصله میشود، عاری از هدف است و در بهدست آوردن طرح بنیادی که به زندگی او معنا میدهد، شکست خورده است (دراب و برنارد، 1987). بر اساس مطالعات، وضعیتهای مختلفی میتواند به بروز بیحوصلگی منجر شود. مهمترین پیشبینیکنندههای روانی بیحوصلگی، بیمعنایی و بیهدفی در زندگی است (ملتون و شالنبرگ، 2007؛ شلی و همکاران، 2009). از جمله عواملی که با شکفتگی و بیحوصلگی ارتباط تنگاتنگی دارد و کمتر در تحقیقات مورد توجه قرار گرفته است معنا و هدف در زندگی میباشد (راسموسن، 1999؛ سلیگمن، 2004؛ کیس، 2011؛ ملتون و شالنبرگ، 2007؛ شلی و همکاران، 2009 ). بررسی تحقیقات انجام شده در زمینه بهزیستی و شکفتگی حاکی از همبستگی بین شکفتگی با هدفمندی و معناداری در زندگی است (ریف، 1989؛ ریف و سینگر، 1998؛ سلیگمن، 2004؛ استگر، کاشدن، سالیوان و لورنتز، 2008). محققان طی چندین دهه تحقیق به این یافته رسیدهاند که معنا در زندگی نقش مهمی در عملکردهای مثبت انسان ایفا میکند (استگر و شاین[7]، 2010؛ به نقل از نصیری، کارسازی، اسماعیلپور و بیرامی، 1394). خودکفایی[8]و دنبال کردن هدف و یافتن معنای زندگی میتوانند با شکفتگی رابطه نزدیک داشته باشند (راسموسن، 1999). این خصوصیات منجر به رضایت بیشتر از زندگی، احتمال فارغ التحصیلی بیشتر، انتخاب شغل ایمنتر میشود که در جامعه امروزی بسیار قابل توجه هستند (راسموسن، 1999). از طرفی بیمعنایی و بیهدفی از مهمترین پیشبینیکنندههای بیحوصلگی به شمار میآید (ملتون و شالنبرگ، 2007؛ شلی و همکاران، 2009). تجربه بیحوصلگی و عواطف منفی از عوامل اصلی نبودن معنا و هدف در زندگی است (شلی و همکاران، 2009). طبق نظر فرانکل (1959، 1962، 1978، 1984؛ به نقل از شلی و همکاران، 2009) وضعیت مدرن جامعه امروزی، احساس بیمعنایی را برای خیلی از افراد به بار آورده است؛ پریشانی (رنج) که او آن را خلأ وجودی[9] مینامد. وقتی این وضعیت حل نشده باقی میماند به آن، نبودن آگاهی از ارزش معنای زندگی گفته میشود. (فرانکل، 1984؛ به نقل از شلی و همکاران، 2009). معنا در زندگی اغلب به عنوان یک مفهوم گسترده حاوی عناصر شناختی، عناصر انگیزشی و عناصر عاطفی است (دزاتر و همکاران، 2013). معنا در زندگی سعی بر آن دارد تا با کمک به افراد، موضوعات اصلی زندگیشان را کشف و به طور انعطاف پذیری اهداف و آرزوهای زندگیشان را پیگیری کنند ( استیگر، 2012). معنا در زندگی در طول دوران نوجوانی و در دوره ظهور بزرگسالی برجسته میشود ( استیگر، اویشی و کاشدن، 2009؛ به نقل از عسکریزاده و پولادی، 1395). معنادرمانی، رویکردی فلسفی دربارة مردم و وجود آنهاست که به مضامین و موضوعات مهم زندگی مانند معنای رنج، خلأ وجودی، مرگ و زندگی، آزادی و مسؤولیتپذیری در قبال خود و دیگران، معنایابی و کنار آمدن با بیمعنایی میپردازد (محمدپور، 1385). معنادرمانی از روشهای درمانی مؤثر است که در قالب کار گروهی امکانپذیر است (یالوم و لیسز، 2005). آن چه در معنادرمانی قابل توجه و مهم است، گواه بر توانایی بالقوه و منحصر به فرد انسان به بهترین نحو آن است (کیونگ-آه و همکاران، 2009). فرانکل (فرانکل، 1967/1384ترجمه معارفی) بر معناجویی افراد در زندگی باور داشت. او بیان کرد که رفتار انسانها نه بر پایه لذتگرایی نظریه فروید[10] و نه بر پایه نظریه قدرتطلبی آدلر[11] است، بلکه انسانها در زندگی به دنبال معنا و مفهومی برای زندگی خود میباشند. اگر فردی نتواند معنایی در زندگی خویش بیابد، احساس پوچی به او دست میدهد و از زندگی ناامید میشود و ملامت و خستگی از زندگی تمام وجودش را فرا میگیرد. الزاماً این حس منجر به بیماری روانی نمیشود بلکه پیشآگاهی بدی برای ابتلا به اختلالها است. بنابراین فرانکل بهزیستی را در یافتن معنا و مفهوم زندگی میداند. معنای زندگی فرد میتواند فراتر از زندگی فیزیکی باشد (جیمز، 2016). یافتن معنا در زندگی به ما در مورد چگونگی زندگی راهنمایی ارائه میدهد (تودمی، 2015). معنادرمانی میتواند به دانشآموزان برای یافتن معنا و هدف در زندگیشان کمک کند و باعث افزایش بهزیستی ذهنی (کیس، 2011؛ سلیگمن، 2004؛ راسموسن، 1999) و همچنین افزایش درگیری تحصیلی آنها شود (سلیگمن، 2004؛ لیننبرینک و پینتریچ، 2003؛ اسکلکتی، 2005). با استفاده از معنادرمانی میتوان اشتیاق بیشتری برای آموزش و تحمل سختی تکلیف در دانشآموزان ایجاد کرد و آموزش جنبه انسانی پیدا خواهد کرد. معنادرمانی میتواند بُعد معنوی، آزادی، مسئولیتپذیری و معناگرایی را به سیستم آموزشی ببخشد و این میتواند زمینه نویدبخشی از یک پژوهش خلاق برای تبدیل مفاهیم اساسی معنادرمانی به فعالیتهای آموزشی به وجود آورد (هاکر و ورز، 1983). پژوهشها نشان میدهند که نیمی از دانشآموزان احساسات منفی نسبت به مدرسه دارند. در حقیقت ایجاد جو رقابت در مدرسه آن را به یک مکان اضطرابآور تبدیل میکند. ترس از شکست باعث میشود که دانشآموزان نتوانند تواناییشان را رشد و گسترش دهند. در تعدادی از دانشآموزان نشانههایی از اضطراب، پرخاشگری، افسردگی، فقدان ارتباط و پاسخگویی، تمایل به گوشهگیری، تنهایی و بیحوصلگی مشاهده میشود. (هاکر و ورز، 1983). در عین حال تماس برقرار کردن با آنها به زمان نیاز دارد و این نشانهها ممکن است بیماریزا شوند (هاکر و ورز، 1983). پژوهشها حاکی از وجود رابطه بین معنادرمانی با بیحوصلگی (ملتون و شالنبرگ، 2007؛ شلی و همکاران، 2009) و شکفتگی (راسموسن، 1999؛ سلیگمن،2004 و کیس، 2011) است. با توجه به جستجوها و منابع در دسترس نگارندگان منبعی که تأثیر آموزش معنادرمانی بر بیحوصلگی و شکفتگی را بررسی کرده باشد، یافت نشد بنابراین هدف پژوهش، بررسی تأثیر آموزش معنادرمانی بر بیحوصلگی و شکفتگی در دانشآموزان دختر پایه دوم دوره متوسطه دوم شهر خرمآباد بود و با توجه به پیشینه مربوط به آموزش معنادرمانی و تاثیراتی که بر بیحوصلگی و شکفتگی دارد، فرضیههای زیر مورد بررسی قرار گرفت. 1-آموزش معنادرمانی باعث کاهش بیحوصلگی دانشآموزان دختر میشود. 2- آموزش معنادرمانی باعث افزایش شکفتگی دانشآموزان دختر میشود.
روش روش پژوهش، جامعه آماری و نمونه: پژوهش به شیوه نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون - پسآزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی دانشآموزان دختر پایه دوم دوره متوسطه دوم شهر خرمآباد در سال تحصیلی 95-1394 به تعداد 2584 نفر بود. بعد از اجرای پرسشنامه بیحوصلگی، 32نفر از دانشآموزان بیحوصله (یک انحراف معیار بالاتر از میانگین گروه) انتخاب شدند و از طریق جایگزینی تصادفی در گروههای 16 نفره آزمایش و کنترل قرار گرفتند. ابزار سنجش: مقیاسآمادگی برای بیحوصلگی[12]: این مقیاس توسط فارمر و ساندبرگ (1986) طراحی و ساخته شده است که شامل 28 گویه است و دارای دو فرم است: فرم یکم که پاسخدهی به آن به صورت بلی خیر است و فرم اصلاح شده آن، که پاسخدهی به آن بر اساس طیف لیکرت هفت گزینهای از کاملاً مخالفم (1) تا کاملاً موافقم (7) انجام میشود. این پژوهش با استفاده از فرم اصلاح شده انجام گرفته است. نمونهای از سؤالات این مقیاس عبارتند از: "تمرکز روی فعالیتها برایم آسان است" یا "به نظر میرسد که زمان همیشه به کندی میگذرد". حداقل نمره برابر با 28 و حداکثر نمره برابر با 196 است. نوع هفت گزینهای اعتبار بیشتری نسبت به نوع دو گزینهای آن (بلی خیر) دارد. پایایی این مقیاس نیز از طریق بازآزمایی در فاصله زمانی یک تا سه هفته بین 79/0 تا 91/0 گزارش شده است (فارمر و ساندبرگ، 1986؛ گانا و اکرمی، 1998). در پژوهش حاضر برای بررسی پایایی این مقیاس از ضریب آلفای کرونباخ استفاده گردید و ضریب آلفای کرونباخ برای این مقیاس، 81/0 بدست آمد. مقیاسشکفتگی[13]: این مقیاس توسط دینر و بیسواز–دینر (2008) طراحی و ساخته شده که شامل 8 گویه است که پاسخدهی به آن بر اساس طیف لیکرت هفت گزینهای از کاملاً مخالفم (1) تا کاملاً موافقم (7) انجام میشود. نمونهای از عبارات این پرسشنامه عبارتند از: "زندگی هدفمند و با معنایی دارم "یا "عمیقاً به فکر شادی دیگران هستم". حداقل و حداکثر نمره مقیاس به ترتیب 8 و 56 است و نمره بالاتر مبین میزان شکفتگی بالاتر است. روایی مقیاس شکفتگی، از طریق روایی صوری و محتوایی به شیوه داوری تخصصی و از حیث انطباق با بنیان نظری آن توسط 3 تن از متخصصان روانشناسی صورت گرفته است (مرادی سیاه افشادی و همکاران، 1394). به منظور مطالعه پایایی این مقیاس، مرادی سیاهافشادی و همکاران (1394) با استفاده از روشهای همسانی درونی ضریب آلفای کرونباخ82/0 و ضریب پایایی به روش تنصیف 80/0 را به دست آوردند. در پژوهش حاضر برای بررسی پایایی این مقیاس از ضریب آلفای کرونباخ استفاده گردید و ضریب آلفای کرونباخ برای این مقیاس، 88/0 بدست آمد. روش اجرا و تحلیل: در مرحله پیشآزمون، پرسشنامهی بیحوصلگی فارمر و ساندبرگ (1986) و پرسشنامهی شکفتگی دینر و بیسواز–دینر (2008) برای هر دو گروه تحت شرایط یکسان اجرا شد، سپس مداخله معنادرمانی گروهی به آزمودنیهای گروه آزمایش طی 12 جلسه گروهی 90 دقیقهای (هفتهای یک جلسه) آموزش داده شد، ولی گروه کنترل هیچگونه مداخلهای دریافت نکرد. پس از اتمام آموزش مجددا از هر دو گروه پسآزمون گرفته شد و یک ماه بعد از اتمام جلسات آموزشی دوره پیگیری انجام شد. متغیر مستقل بسته آموزشی معنا- درمانی براساس طرح درمانی هوتزل[14] ( به نقل از سوری، 1394) در جدول (1) ارائه شده است.
جدول1. خلاصه جلسههای مداخله معنادرمانی هوتزل( به نقل از سوری، 1394)
یافتهها افراد گروه نمونه پانزده تا هفده سال سن داشتند که تعداد 13 نفر معادل ( چهل ممیز ششصد و بیست و پنج هزارم درصد) از افراد در دامنه سنی پانزده سال، 18 نفر (معادل پنجاه و شش ممیز بیست و پنج صدم درصد) از افراد در دامنه سنی شانزده سال قرار داشتند و 1 نفر معادل (سه ممیز صد و بیست و پنج هزارم درصد) 17 سال داشت. با توجه به طرح پژوهش حاضر که از نوع پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری بود، برای تحلیل دادهها و به منظور کنترل اثر پیشآزمون و پسآزمون از روش تحلیل کواریانس چند متغیره استفاده شد. میانگین و انحراف استاندارد مقیاسها در جدول 2 ارائه شده است.
جدول 2. شاخصهایتوصیفینمراتبیحوصلگی و شکفتگیآزمودنیهابرحسبمرحلهوعضویت گروهی
جدول 2 شاخصهای توصیفی متغیرها را در پیشآزمون- پسآزمون و پیگیری گروههای آزمایش و کنترل نشان میدهد. برای مثال نمره میانگین بیحوصلگی آزمودنیهای گروه آزمایش از 12/119 به 56/110 در مرحله پسآزمون و 62/109 در مرحله پیگیری رسیده است. برای اطمینان از نرمال بودن توزیع متغیرهای پژوهش از آزمون کولموگروف- اسمیرنف استفاده شد. نتایج این آزمون در هر یک از مراحل پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری در سطح 05/0 معنیدار نبودند؛ بنابراین فرض صفر یعنی پیروی دادهها از توزیع نرمال تأیید میشود؛ بنابراین پیش فرض اول تحلیل کواریانس یعنی طبیعی بودن توزیع نمرات رعایت شده است. برای بررسی همگنی واریانس متغیرهای پژوهشی از آزمون لوین استفاده شد. نتایج بدست آمده از این آزمون برای بیحوصلگی و شکفتگی نشانگر همگنی واریانسهای دو گروه بود (05/0<p). برای یکسانی رابطهی متغیر وابسته و متغیر کمکی نمره پیشآزمون برای گروههای پژوهشی از رگرسیون استفاده شد. نتایج حاصل از آزمون نشاندهنده یکسانی رابطهی متغیر وابسته و پیشآزمون برای هر دو گروه بود. بنابراین از تحلیل کواریانس چند متغیره برای تحلیل آماری استفاده شد که نتایج آن را در جدول 3 ارائه شده است.
جدول 3. نتایج تحلیل کواریانس تأثیر معنادرمانی بر بیحوصلگی و شکفتگی
همانگونه که در جدول مشاهده میشود، بین آزمودنیهای گروه آزمایش و کنترل تفاوت معناداری در متغیرهای وابسته دیده میشود. به گونهای که آموزش معنادرمانی توانسته است بهطور معناداری در کاهش بیحوصلگی (01/0>p) و افزایش شکفتگی (001/0>p)گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل در هر دو مرحله پسآزمون و پیگیری مؤثر باشد که این آموزش در مرحله پسآزمون 26 درصد بر بیحوصلگی، 37 درصد بر شکفتگی و در مرحلهی پیگیری، 30 درصد بر بیحوصلگی و 47 درصد بر شکفتگی مؤثر بوده است. همچنین بالا بودن توان آماری نشاندهندهی دقت آماری بالا و کفایت حجم نمونه در بیحوصلگی و شکفتگی است. اندازه اثر نشان میدهد مداخله مدنظر پس از گذشت یک ماه ماندگار بوده است. میانگین تعدیل شده دو گروه در مرحله پسآزمون و پیگیری در جدول 4 ارائه شده است.
جدول 4. میانگینهای تعدیلشده بیحوصلگی و شکفتگی گروههای آزمایش و کنترل
همانطور که جدول (3) نشان میدهد در متغیر بیحوصلگی، میانگینهای تعدیل شده گروه آزمایش در مرحله پسآزمون و پیگیری به طور معناداری کمتر از گروه کنترل بوده است و در متغیر شکفتگی، میانگینهای تعدیل شده گروه آزمایش در مرحله پسآزمون و پیگیری به طور معناداری بیشتر از گروه کنترل بوده است. بنابراین فرضیههای اول و دوم پژوهش مبنی بر اثربخشی آموزش معنادرمانی بر بیحوصلگی و شکفتگی در مرحله پسآزمون و پیگیری تأیید شدند.
بحث هدف پژوهش حاضر، بررسی تأثیر آموزش معنادرمانی بر بیحوصلگی و شکفتگی دانشآموزان دختر پایه دوم دوره متوسطه دوم شهر خرمآباد بود. بر اساس نتایج این پژوهش، آموزش معنادرمانی بر بیحوصلگی و شکفتگی دانشآموزان تأثیر داشته و باعث کاهش بیحوصلگی و افزایش شکفتگی در مرحله پسآزمون و پیگیری شده است که با پژوهشهای ملتون و شالنبرگ (2007)، شلی و همکاران (2009)، راسموسن (1999)، سلیگمن (2004) و کیس (2011) هماهنگ است. در تبیین یافتههای این پژوهش میتوان گفت که رویکرد معنادرمانی سعی میکند با استفاده از روشهای افزایش آگاهی وجودی و پرسش از مراجع دربارة معنا و هدف زندگی به وی کمک کند تا معنایی برای زندگی پیدا کند. معنایابی که پایة اساسی نیروی محرکة فرد است در فرد ایجاد تنش میکند و او را وادار به یافتن معنا میکند (کیس، 2002). همچنین معنادرمانی با تأکید بر مسؤولیتپذیری افراد، فرد را متعهد به پذیرش مسؤولیت و توجه و تعهد نسبت به انجام تکلیف میکند. از طرفی آموزش گروهی معنادرمانی بر ماندن فرد در زمان حال و تجربة حال و اکنون تأکید میکند که خود تجربه ارزشمندی برای فرد است. یافتههای تحقیقاتی حاکی از آن است که دانشآموزانی که برای انجام تکالیف معنا و هدفی مییابند، سطح بالاتری از شکفتگی را تجربه میکنند و توجه و تمرکز بیشتری برای انجام تکالیف دارند (کیس، 2002) و علاقه بیشتری برای ادامه تحصیل و متعاقباً امید بیشتری برای فارغالتحصیل شدن و یافتن شغل مناسب دارند (راسموسن، 1999). همگام با پژوهش کیس (2002) دانشآموزانی که تکلیف برایشان معنا و ارزش دارد توجه خود را به انجام تکلیف متمرکز میکنند و نسبت به خواستههای معلم در کلاس درس و اتمام تکالیف بیشتر متعهد هستند و با انگیزه بالاتری این خواستهها را دنبال میکنند. همگام با نظر کیس (2011) افراد دارای سطح بالای شکفتگی بهزیستی هیجانی بالاتری را تجربه میکنند و تمایل به زندگی هدفمند و بامعنا دارند، ویژگیهای خود را میپذیرند و احساس خودگردانی و استقلال میکنند. این افراد همچنین مهارتهای شخصی بیشتری دارند و از اعمال اجرایی تنظیم یافتهتری برخوردارند (فردریکسون و لوسادا، 2005). همسو با نظر راسموسن (1999) شکفتگی با توانایی دوست داشتن، اهداف اجتماعی بالاتر (مثل خلق فرصتها و عملکرد شغلی خوب) و همچنین دنبال کردن هدف و یافتن معنای زندگی ارتباط نزدیک دارد. دراب و برنارد (1987) از پژوهش خود نتیجه گرفتند که فردی که پیوسته (مزمن) بیحوصله میشود، عاری از هدف است و در بهدست آوردن طرح بنیادی که به زندگی او معنا میدهد، شکست خورده است؛ بنابراین آنها بیان میکنند فقط زمانی که افراد طرح یا موضوع زندگی معناداری را پذیرفتهاند، میتوانند بر بیحوصلگی غلبه کنند. بهرغم این، داشتن مسیر (جهت) تا اندازهای نتیجه عوامل دفاعی است. این نداشتن هدف یا معنا عامل بیحوصلگی مزمن است. همچنین، دراب و برنارد (1987) بیان کردهاند که از دست دادن یا شکست در توسعه اهداف معنادار زندگی باعث تجربه بیحوصلگی مزمن میشود؛ بنابراین بر اساس نظریههای وجودی (هستی نگر) نداشتن احساس معنا و هدف در زندگی آزاردهنده است و تجربه بیحوصلگی و عواطف منفی عوامل این نداشتن معنا و هدف در زندگی است. یافتن معنا در زندگی به ما در مورد چگونگی زندگی راهنمایی ارائه میدهد (تودمی، 2015). معنای زندگی فرد میتواند فراتر از زندگی فیزیکی باشد (جیمز، 2016). معنادرمانی میتواند به دانشآموزان برای یافتن معنا و هدف در زندگیشان کمک کند و باعث افزایش بهزیستی ذهنی (کیس، 2011؛ سلیگمن، 2004؛ راسموسن، 1999) و همچنین افزایش درگیری تحصیلی آنها شود (سلیگمن، 2004؛ لیننبرینک و پینتریچ، 2003؛ اسکلکتی، 2005). با استفاده از معنادرمانی میتوان اشتیاق بیشتری برای آموزش و تحمل سختی تکلیف در دانشآموزان ایجاد کرد و آموزش جنبه انسانی پیدا خواهد کرد. انسانی شدن سیستم آموزشی یعنی کاری که معنادرمانی انجام میدهد؛ با بخشیدن بٌعد معنوی، آزادی، مسئولیتپذیری و معناگرایی، میتوان زمینه نویدبخشی از یک پژوهش خلاق برای تبدیل عقاید اساسی معنادرمانی به فعالیتهای آموزشی به وجود آورد (هاکر و ورز، 1983). از جمله محدودیتهای پژوهش حاضر، محدود بودن نمونهی پژوهش یه دانشآموزان خرمآبادی بود. این پژوهش تنها روی دانشآموزان دختر صورت گرفته است. با این حال؛ دانشآموزان پسر نیز در دوره دوم متوسطه از بیحوصلگی و عدم معنا در زندگی مصون نیستند. انتخاب دانشآموزان پایه دوم دوره متوسطه با توجه به دسترسپذیری آسان برای اجرای پژوهش از دیگر محدودیتهای پژوهش محسوب میشود. بنابراین پیشنهاد میشود این پژوهش با حضور دانشآموزان پسر و در سطح وسیعتری و با استفاده از پایههای مختلف دوره دوم متوسطه انجام شود. از لحاظ کاربردی نیز در مجموع با توجه به تاثیرگذاری آموزش معنادرمانی بر کاهش بیحوصلگی و افزایش شکفتگی دانشآموزان و با توجه به کوتاه بودن دوره آموزش و به منظور پیشگیری از پیامدهای منفی بیحوصلگی و عدم وجود معنا و هدف در زندگی آنان استفاده از آموزش معنادرمانی پیشنهاد میشود. در واقع آموزش معنادرمانی مسیر پیشرفت و دنبال کردن انگیزههای تحصیلی را برای دانشآموزان هموار میکند. همچنین با توجه به اینکه جامعهای بالنده و شکوفا خواهد بود که افراد بالنده و دارای شکفتگی بالا پرورش داده باشد، از آموزش و پرورش انتظار می-رود در کنار تصویب قوانین تسهیلکننده در امر آموزش، بر ارائه خدمات بهداشت روان به دانشآموزان با توجه به نتایج پژوهش حاضر اهتمام ورزند. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سوری، ح. (1394). تأثیر آموزش معنادرمانی گروهی بر ناامیدی و پرخاشگری دانشآموزان پسر دبیرستان، دانش و پژوهش در روانشناسی کاربردی، 16 (1)، 125-118. عسکریزاده، ق.،پولادی، ف. (1395). پیشبینی گرایش به موسیقی براساس مولفههای معنا در زندگی و هیجانخواهی. پژوهشنامه روانشناسی مثبت، 4 (8)، 63-51. فرانکل. و. (1384). انسان در جستجوی معنا (ترجمه اکبر معارفی)، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، (تاریخ انتشار به زبان اصلی 1967). فلاحیان، ر.،آقایی، ا.، آتشپور، س ح. و کاظمی، آ. (1393). تأثیر آموزش بهزیستی روانشناختی بر سلامت روان دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوراسگان(اصفهان)، دانش و پژوهش در روانشناسی کاربردی، 15 (2)، 24-14. محمدپور، ا. (1385).ویکتورامیلفرانکلبنیانگذارمعنادرمانی، تهران: انتشارات دانژه. مرادی سیاهافشادی، م.، قاسمی، ن. و قمرانی، ا. (1394). روایی و پایایی مقیاس شکفتگی و تعیین رابطه شکفتگی با پیشرفت تحصیلی در دانشجویان دانشکده پزشکی، مجلهایرانیآموزشدرعلومپزشکی،. 15 (42)، 337-330. نصیری، م.، کارسازی، ح.، اسماعیلپور، ف. و بیرامی، م. (1394). تاثیر معنی در زندگی، ذهنآگاهی و تابآوری در شکوفایی دانشجویان، پژوهشنامه روانشناسی مثبت، 1 (3)، 32-21. Dezutter, J., Waterman, A.S., Schwartz, S.J., Luyckx, K., Beyers, W., Meca, A., Kim, S.Y., Whitbourne, S.K., Caraway, S.J. (2013). Meaning in Life in Emerging Adulthood: A Person-Oriented Approach. Journal of Personality, 82(1), 57-68. Diener, E., & Biswas-Diener, R. (2008). Happiness: Unlocking the Mysteries of Psychological Wealth. Malden, MA: Blackwell Publishing. Drob, S.L. & Bernard, H.S. (1987). The bored Patient. A developmental / existential perspective. Journal the Psychotherapy Patient, 3, 63- 73. Farmer, R. F., & Sundberg, N. D. (1986). Boredom proneness- the development and correlates of a new scale. Journal of Personality Assessment, 50, 4-17. Fredrickson, B. L. (2004). The broaden-and-build theory of positive emotions. Philosophical transactions of the Royal society of London Series B – Biological Sciences, 359, (1449), 1367 – 1377.. Fredrickson, B. L., & Losada, M. F. (2005). Positive affect and complex dynamics of human flourishing. American Psychologist l. 60, 7, 678-86. Gana, K. & Akrami, M. (1998). French adaptation and validation of the Boredom Proneness Scale (BP). L’Annee Psychologique, 98, 429-450. doi:10.3406/psy.1998.2857. Goldberg, Y. (2008). Establishing the Construct of Boredom as Distinct From Apathy, and Depression. M. A thesis in Psychology Waterloo, Ontario, Canada. Haccer, H. & Werres, W. (1983).Schools and education in the judgment of Schuler. Bern: P. Lang James, T.(2016). “Philosophy and the Mirror of Nature.” In A, Malachowski. A Companion to Rorty. Oxford: Wiley-Blackwell. Keyes, C. L. M. (2011). Toward a science of mental health. In: S. J, Lopez., C. R, Snyder. Oxford handbook of positive psychology. New York: Oxford University Press. Keyes, C. L. M. (2002). The mental health continuum: From languishing to flourishing in life. Journal of Health and Social Behavior. 43, 207-222. Kyung-Ah, k., Jae-Im, I., Hee-Su, K., Shin-Jeong, K., Mi-Kyung, S., & Songyong. (2009). The Effect of Logotherapy on the Suffering, Finding Meaning, and Spiritual Well-being of Adolescents with Terminal Cancer. Journal of Korean Academy of Child Health Nursing, 15(2), 136-144. Linnenbrink, E.A. & Pintrich, P. R. (2003). The role of self efficacy belifes in student engagement and learning in the classroom. Reading and Writing Quarterly, 19, 119-137. Martin, L. L., Ward, D. W., Achee, J. W., & Wyer, R. S. (1993). Mood as input: People have to interpret the motivational implications of their moods. Journal of Personality & Social Psychology. 64, 3, 317-26. Melton, A. M., & Schulenberg, S.E. (2007).On the relationship between meaning in life and boredom proneness: examining a logotherapy postulate. Psychological Reports, 101(3 Pt 2),1016-1022 Mikulas, W. L., & Vodanovich, S. J. (1993). The essence of boredom. The Psychological Record, 43, 3–12. Rasmussen, D. B. (1999). Human flourishing and the appeal to human nature. Social Philosophy and Policy. 16 (1), 1-43. Ryff, C. D. (1989). Happiness is everything, or is it? Explorations on the meaning of psychological wellbeing. Journal of Personality and Social Psychology. 57 (6), 1069–1081. Ryff, C. D., & Singer, B. (1998). The contours of positive human health. Psychological Inquiry. 9(1), 1–28. Schlechty, P.C. (2005). Creating create schools: six critical systems at the heart of educational innovation. San Francisco: Jhon wiley and Sons. Seligman, M. E. P. (2004). Authentic happiness: Using the new positive psychology to realize your potential for lasting fulfillment. New York: Atria Books. Shelley, A., Fahlman Kimberley, B., Mercer, P. G., Adrienne, E., Eastwood, A. E. Eastwood, J. D. (2009). Does a Lack of Life Meaning Cause Boredom? Results from Psychometric, Longitudinal, andexperimental analyses. Journal of Social and Clinical Psychology 28, 3, 307-340. Steger, M. F. (2012). Experiencing meaning in life: Optimal functioning at the nexus of spirituality, psychopathology, and well-being. In: P. T.P. Wong (Ed.). The human quest for meaning (2nd ed.). New York: Routledge. Steger, M. F., Kashdan, T. B., Sullivan, B. A., & Lorentz, D. (2008). Understanding the search for meaning in life: Personality, cognitive style, and the dynamic between seeking and experiencing meaning. Journal of Personality. 76) 2), 199–228. Suldo, S. M., Thalji, A., & Ferron, J. (2011). Longitudinal academic outcomes predicted by early adolescents’ subjective well-being, psychopathology, and mental health status yielded from a dual factor model. Journal of Positive Psychology. 6, 1, 17-30. Todd May, A. (2015). Significant Life: Human Meaning in a Silent Universe. Chicago: University of Chicago Press, Watt, D. J., & Vodanovich, S. J. (1991). Boredom Proneness and psychological Development. The Journal of Psychology, 133, 3, 303-314. Yalom, I.D., Leszcz, M. (2005). The theory and practice of group psychotherapy, New York: Basic Books. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,816 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 956 |