تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,637 |
تعداد مقالات | 13,304 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,858,067 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,940,397 |
The Semantics and Standards of Koranic Best Debates | ||
Linguistic Research in the Holy Quran | ||
مقاله 4، دوره 7، شماره 1، آذر 2018، صفحه 45-64 اصل مقاله (436.24 K) | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/nrgs.2017.85871 | ||
نویسندگان | ||
Mostafa Abbasi Moghaddam* ؛ Mohammd Fallahm Marghi | ||
Member of the faculty of the holy Quran and Hadith related sciences of Kashan university, Kashan, Iran | ||
چکیده | ||
The Holy Quran is the primary base for moral education and preaching. The Holy Quran has ordered the Prophet and the believers, along with the teaching of wisdom, reason and sermon, to follow best practices in their disputes and debates. This article intends to clarify the concept of best practices in disputes and describes its criteria based on the Quran and Hadith. In the Quran, in a protean verbal conflict or dispute has been used with different meanings including conflict in speech, biased argument, stubborn defense of the void idea, and debate used to convince the enemy. In Koranic usage, dispute and controversy refers to two methods of conflict is spoken words that can be either good or bad, only the best of which is recommended in the Holy Quran. What can be understood from the related verses of the Quran is that only the best forms of disputes used by the Moslems against unbelievers are recommendable. This best practice is one which follows a divine goal, uses best techniques, and followed the accepted etiquette. Even though the divine content and form of dispute has been mentioned in the Holy Quran, it can be understood that the main criteria are the standards of argumentation and the adherence to morally acceptable ways. The contents and their truth in a dispute become the second most important aspect based on the verses reviewed. | ||
کلیدواژهها | ||
Efficient debate؛ Quran؛ debate؛ fussing | ||
اصل مقاله | ||
1- مقدمه بشر از دیرباز برای تبادل افکار و تحکیم اندیشهها از گفتوگو، مناظره و مباحثه با روشهای گوناگون بهره برده است. بحث و مناظره درصورتی مفید و سازنده است که در چارچوب و شیوۀ معین صورت پذیرد و به همین دلیل، دانشمندان منطق و سایر علوم به این شیوه توجه داشتهاند و برای آن، قواعد خاصی را در نظر گرفتهاند. قرآن کریم کتابی است که در پی راهنمایی بشر بر پایۀ اندیشهورزی و تعامل فکری است و معیارها و راهکارهایی برای حرکت به سوی حوار مطلوب و گفتوگوی هدفمند و عقلایی پیشنهاد کرده و از میان شیوههای متعارف، تنها شیوه «جدال احسن» را راهکار صحیح جدال و مناظره دانسته است. درباره موضوع جدال احسن تألیف مستقلی وجود ندارد؛ بلکه کتبی همچون استخراج الجدل من القرآن الکریم از ابنحنبلی، علم الجذل فی علم الجدل از عبدالله طوفی دربارۀ جدال قرآنی وجود دارد. در برخی از پایاننامهها مانند جدال در قرآن و حدیث از حسین عبدالغفاری و جدل و استدلال در قرآن کریم از رجب حسینی نسب نیز به موضوع جدال در قرآن پرداخته شده که در این کتب و پایاننامهها درباره خصوصیات و معیارهای جدال احسن راهنمایی کاملی صورت نگرفته است. اهمیت پژوهش دربارۀ جدال احسن قرآنی به این دلیل است که برای ترویج و اثبات آموزههای متقن دین چارهای جز گفتوگوی مؤثر و روشمند نیست. پس باید تعریف، چگونگی و محتوای آن را شناخت که خوشبختانه در قرآن بهخوبی تبیین شده است. بنابراین، در این مقاله سعی شده است با روش توصیفیتحلیلی، معنای جدال و اقسام آن در قرآن، تبیین و مفهوم و معیارهای جدال احسن و جایگاه آن در قرآن بهویژه در میان شیوههای دعوت بیان شود. ازجمله فواید این پژوهش، بهکاربستن نتایج آن در مناظرههای عقیدتی، فرهنگی، دینی و سیاسی روز با تکیه بر منطق وحی است.
2- معنای لغوی جدال واژههای «جَدَل»، «جِدال» و «مجادله» از کلمۀ «جَدْل» گرفته شدهاند که اولین معنای آن به شدت تاباندن و بافتن ریسمان و امثال آن است؛ چنانکه زمخشری میگوید: «جدَلَ الحبل: فتَلَه». معنای دوم «جَدْل» به زمین زدن طرف مقابل است؛ چنانکه گویند: «و طعنه فجدّله: ألقاه على الجَدَالَةِ و هی الأرض» به او نیزه زد، پس او را بر روی جداله (زمین) انداخت (زمخشری، 1979م، ص 85). سومین معنای «جَدْل» محکم و نیرومندشدن چیزی ازقبیل حیوان یا دانه است؛ ازاینرو، هنگامی که بچه آهو قوی شود، گویند: «جَدَلَ وَلَدُ الظَّبْیَةِ» و باز شکاری را به دلیل نیرومندیش «أَجْدَل» نامند (فیروزآبادی، 1410ق، ج3، ص 474) ازطرفی، ابن اثیر «جَدَل» را مقابله دلیل با دلیل (ابن اثیر، 1367ش، ج1، ص 248) و ابن منظور آن را سرسختی در مخاصمه و قدرت بر آن میداند و میگوید: «رجل جَدِل» یعنی شخصی که در مخاصمه قوی است (ابن منظور، 1404ق ، ج11، ص105). ریشۀ «جدل» در معانی گوناگونی بهکار رفته است؛ اما به گفتۀ ابن فارِس، معنای مشترک آن استواری یک چیز است و معانی دیگر به آن برمیگردد (ابن فارس، 1404ق، ج1، ص334). جدال (=مجادله) نیز در لغت به معنای گفتوگوی خصمانه آمده است. صاحب مفردات گوید: «جدال به معنای گفتوگوی همراه با نزاع و ستیزهجویی و چیرگی بر یکدیگر است» (راغب، 1412ق، ص 189). بنابراین، جَدل و جِدال در لغت به خاطر جنبۀ خصمانهشان معنایی منفی دارند و در عین حال، معانیِ بافتن، قوّت، زمینزدن، غلبه و استحکام در واژه «جدال» و همخانوادههای آن وجود دارد؛ زیرا در جدال و مشاجرات لفظی، هر یک از دو طرف میخواهد شخص مقابل را با دلایل متقن و استوار که آنها را همچون طنابی محکم بافته است از رأیش بپیچاند و وی را مغلوب سازد و این کار را با شدت تمام انجام میدهد. جَدل و جِدال گاهی به جای یکدیگر بهکار میروند که توجیه آن این است که منظور از جدل، همان صناعت منطقی جدل است که در کاربرد، به مفهوم جدال (= مجادله دو طرفه) نزدیک میشود.
3- معانی اصطلاحی جَدَل و جِدال جدال در اصطلاح دو مفهوم دارد؛ یکی مطلق و کلی که در این معنا، رویاروییها و مباحثاتی است که به قصد غلبه و اسکات خصم بهکار میرود و در علوم مختلف چون فقه، کلام و فلسفه کاربرد دارد. جرجانی در تعریف جدل به معنای عام میگوید: «جدل، رفع فساد از سخن خصم است با دلیل یا شبهه، و یا قصد تصحیح سخن وى است که درحقیقت همان خصومت است» ( جرجانی، 1403ق ، ص 74). در این معنا، از جدل به آداب مناظره و علم خلاف نیز تعبیر میشود. جدل در معنای خاص، قیاس منطقی و یکی از صناعات خمس است که از نظر ارسطو، قیاسی است که از مشهورات، تألیف شده باشد و این مشهورات، آنهایی هستند که یا به نظر همگان یا بیشتر مردم و یا به نظر عقلا و خردمندان درستاند (ارسطو، 1415ق، ج 2، صص 489 و490). منطقدانان مسلمان نیز این تعریف را پذیرفتهاند و بیشتر، جدل را صناعت به شمار آوردهاند و در تعریف آن گفتهاند: جدل صناعتی است علمی که انسان با آن بر حسب امکان و با استفاده از مقدمات مسلّم برای اثبات هر مطلوبی که میخواهد و دفاع از هر ادعایی که در نظر دارد، دلیل اقامه میکند؛ بهگونهایکه نقضی بر آن وارد نشود ( طوسی، 1363ق، ص 232).
4- وجوه جِدال در قرآن مشتقات جدل 29 بار در قرآن کریم بهکار رفته است که با توجه به آیات قرآن و مراجعه به کتب تفسیری و وجوه و نظایر، درمجموع پنج معنا برای آن در قرآن ذکر شده است: اولین وجه جدال در قرآن خصومت است. برای نمونه، «مُقاتل بن سلیمان» در تفسیر آیه «وَ هُمْ یُجادِلُونَ فِی اللَّهِ» (رعد/13) میگوید: «یعنی و هُم یُخاصِمونَ النبیَّ فی الله» (مقاتل بن سلیمان، 1423ق، ج2، ص 371). همچنین بَغَوی، شیخ طوسی و طبرَسی همین معنا را ذکر میکنند (بغوی، 1420ق، ج، 3ص 11؛ طوسی، بیتا، ج6، ص 231؛ طبرسی، 1372ش، ج6، ص 435). البته مفسران معانی دیگر نیز ذکر کردهاند؛ مثلاً ابن کثیر معنای شک را ذکر میکند و میگوید: «وَ هُمْ یُجادِلُونَ فِی اللَّهِ أی یشکون فی عظمته» (ابن کثیر، 1419ق، ج4، ص 382). دومین وجه جدال در قرآن، «مِراء» به معنی ستیز و لجاجت است؛ برای نمونه، مُقاتل و فَرّاء آیه «وَ لا جِدالَ فِی الْحَج» ( بقره/197) را به «لا مِراء فى الحجّ» تفسیر کردهاند (مقاتل بن سلیمان، 1423ق، ج3، ص717؛ فراء، 1980م، ج1، ص12). به نظر میآید به این دلیل مِراء معنا شده است که طعنهزدن در کلام و لجبازی و مخالفت را مدّنظر دارد؛ چنانکه از ابن عباس و ابن مسعود در معنای جدال در حج نقل شده است: «أن تُماریَ صاحبَک حتّى تُغضِبَه» (ابن کثیر، ج1، ص 406). سومین وجه جدال در قرآن «دفاعکردن» است و هر کجا جدال با واژه «عن» آمده باشد، به معناى «سخن مدافعانه و جانبدارانه» آمده است. برای نمونه، در آیه «لا تُجادِلْ عَنِ الَّذِینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُم» (نساء/107)، خداوند پیامبر را از دفاع به نفع خائنان نهی میکند. چهارمین وجه جدال گفتوگو برای رسیدن به یک هدف است؛ ازجمله خداوند در آیه «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهیمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى یُجادِلُنا فی قَوْمِ لُوطٍ » (هود/74) از گفتوگوی ابراهیم با فرشتگان مأمور عذاب قوم لوط، به جدال تعبیر میکند. وجه پنجم جدال، به معنای جدال احسن است که تنها در دو آیه «ادْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ » ( نحل/125) و «وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ » (عنکبوت/46) به آن اشاره شده است. دستهای از مفسران همچون طبرسی، حقی بُرسوی و آلوسی، جدال در این آیات را به معنای مناظره گرفتهاند. در مجمع البیان آمده است: «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» أی ناظِرهُم بالقرآن و بأحسنِ ما عندک من الحُجَج» (طبرسی، 1372ش، ج6، ص 605؛ حقى بُرسوى، بیتا، ج5، ص 97؛ آلوسى، 1415ق، ج 7، ص 487). همچنین در برخی تفاسیر همچون «بحرالعلوم» و «تقریب القرآن إلى الأذهان» معنای محاجّه نیز برای لفظ جدال در این دو آیه ذکر شده است (سمرقندى، بیتا، ج2، ص 297؛ حسینى شیرازى، 1424ق، ج3 ص 278).
5- جدال از منظر مفسران برای بررسی مفهوم جدال در قرآن، پس از بررسی کاربردها و معانی واژه جدال، اکنون نگاهی به تعریف جدال نزد برخی از مفسران میاندازیم. طبرَسی ذیل آیه «قالُوا یا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَکْثَرْتَ جِدالَنا» ( هود/32) مینویسد: «جدال و مجادله: مقابله با دشمن است به حجت و برهان یا شبههای که موجب شود طرف از رأى خود بازگردد» ( طبرسی، 1372ش، ج5، ص 237). علامه طباطبایی میگوید: «کلمه«جدل» به معناى نزاع قولى است که یک طرف بخواهد حرف خود را بر دیگرى بقبولاند» (طباطبایی، 1417ق، ج11، ص 317). صالح عُضیمه نیز با توجه به آیه اول سوره مجادله در تعریف جدال میگوید: «گفتوگو بین دو تن پیرامون موضوعى به قصد موافقت و یا ازطریق غلبه و یا ترجیح یکى از آنهاست؛ گاهى با شدّت و خشم آمیخته است که به چیرگى منجر مىشود و گاهى با نرمى و آسانى و دلیل که به ترجیح و اقناع پایان مىیابد» (عضیمه، 1380ش، ص 184). از جمعبندی کاربردهای مشتقات جدل در قرآن مجید و گفتار مفسران و دانشمندان علوم قرآنی نتیجه میگیریم جدال در قرآن، هر نوع بحث و مناظره دو طرف درجهت رد و اثبات عقیدهای را شامل میشود؛ خواه این گفتوگو بر حق باشد یا بر باطل، خواه با دشمنی و لجاجت همراه باشد یا همراه با عطوفت و انگیزههای خیرخواهانه، خواه بر دلیل منطقی متکی باشد و یا بر دلیل درستی متکی نباشد.
6- قرآن و جدال باطل با توجه به کاربردهای واژه جدل در قرآن که بیشتر در معنای منفی و مذموم بهکار رفته است، با دقت بیشتر دریافته میشود که مذمومیت جدال، به اهداف، روشها و ویژگیهای آن بازمیگردد؛ بهطورکلی، قرآن از چهار بُعد، جدال باطل را بررسی کرده است: نخست اینکه قرآن کریم، نداشتن پشتوانه صحیح را اولین خصوصیت مهم جدال باطل معرفی میکند. بهطورمثال، خداوند در آیه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا کِتابٍ مُنیرٍ» (حج/8) اشاره میفرماید که مجادلهگران به باطل هیچ پشتوانه علمی و هدایتی برای جدالشان ندارند. خصوصیت دومِ جدال باطل این است که غرض و هدف آن یاری حق و حقیقت نیست؛ بلکه تلاشی در جهت نابودی حق است: «وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَ» ( غافر/5) بُعد دیگر، ذکر مصادیق جدال باطل است. برای نمونه، جدال درباره آیات الهی یکی از مواردی است که بسیار نکوهش شده است؛ تاجاییکه خداوند آن را به کافران منحصر کرده است و میفرماید: «ما یُجادِلُ فی آیاتِ اللَّهِ إِلاَّ الَّذینَ کَفَرُوا فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ» (غافر/4). بُعد سومِ نگاه قرآن به ریشهها و انگیزههای جدال باطل بازمیگردد. برای نمونه، خداوند سرچشمه مجادله بدون دلیل در آیات الهی را منحصر در کبر معرفی کرده است و میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغِیهِ» (غافر/56)؛ بهراستی کسانى که در آیات ما بدون دلیل مجادله مىکنند، در سینههاشان جز نخوتِ بیسرانجام وجود ندارد. در مقابل بیشتر آیات قرآن در موضوع جدال که به ابعاد جدال باطل میپردازند، دو آیه 125 نحل و 46 عنکبوت به مبحث جدال احسن اشاره کردهاند. پس از منظر قرآن جدال به دو دسته جدال احسن و غیراحسن - که شامل جدال حَسَن و جدال باطل است - تقسیم میشود که جدال باطل به دلیل خصوصیات، ریشهها و پیامدهایش امری مذموم است؛ اما جدال احسن در همۀ این ابعاد با آن متفاوت است.
7- مفهوم جدال احسن از منظر آیات قرآن دو بار به صراحت به مبحث جدال احسن اشاره کرده و یک بار به آن امر فرموده و شیوه آن را نیز بیان کرده است. چنانکه گفتیم قرآن تنها جدالی را قبول دارد که به بهترین شکل و به تعبیر قرآن «بالتی هی احسن» باشد؛ اما سؤال اساسی این است که حُسن و احسنیّت جدل در چیست و جدال احسن در تعبیر قرآنی چه مفهوم و مختصاتی دارد.
7-1- معنای واژۀ احسن «اَحسن» اسم تفضیل از ریشه «حُسن» است. فیروزآبادی «حُسن» را جمال و زیبایی (فیروزآبادی، 1410ق، ج4، ص 200) و ابن منظور آن را به معنای ضد قبح (نازیبایی) آورده است (ابن منظور، 1404ق ، ج13، ص 114)؛ اما راغب اصفهانی، حُسن را عبارت از هر اثر بهجتآفرین و شادىبخش میداند که به آن رغبت داشته باشیم. پس سخن راغب هر دو وجه قبلی را شامل میشود؛ زیرا هرچه زیبا یا نیکو باشد، بالطبع شادىبخش و مطلوب نیز هست. وی در ادامه سه شکل برای حُسن برمیشمارد:1- آنچه عقل میپسندد؛ 2- آنچه هواى نفس میپسندد؛ 3- آنچه از جهت حس، شایان توجّه است. راغب میگوید: «آنچه در قرآن از واژه «حُسن» آمده است، بیشتر به چیزی اطلاق میشود که از منظر بصیرت و اندیشه زیباست» (راغب، 1412ق، ص 235). با توجه به معانی بالا، جدال باید هم در حُسن عقلی و هم در حسنِ حسّی و طبعی وجود داشته و درکپذیر باشد. پس شایسته است در جدل از بهترین و عقلانیترین معانی و از الفاظ نیکو و زیبا و غیرخشن و بهترین اسالیب استدلال و بیان استفاده شود؛ چنانکه طبرسی دربارۀ تعبیر «احسن» برای جدال میگوید: «احسن، بالاترین درجۀ حسن از جهت قبول عقل باشد یا بالاترین درجه حسن از جهت قبول طبع، و ممکن است هر دو معنى مقصود باشد» (طبرسی، 1372ش، ج8، ص 449). گفتنی است برخی کلمۀ «احسن» را مسلوب المفاضله در نظر گرفتهاند: احسن در اینجا برای مبالغه در حُسن است؛ یعنی تقدیر آیه «بالمجادله الحُسنی» بهترین شکل مجادله بوده است (ابن عاشور، بیتا، ج20، ص 181)؛ اما با توجه به اینکه در آیه 125 نحل، حکمت بدون وصف و موعظه با وصف حسنه و جدال با وصف احسن آمده است و نیز با توجه کاربردهای عبارت «بالتی هی احسن» در سایر موارد میتوان مفضّل علیه آن را همۀ روشهای غیر احسنِ جدال در نظر گرفت و معنای این آیه چنین میشود که مجادله کنید با آنها به روشی که از روشهای دیگر برتر است، «ادْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ » (نحل/125)
7-2- تأکید قرآن بر طریقۀ احسن دستور خداوند به انجام شیوه احسن، تنها درمورد جدال مطرح نیست؛ بلکه با تکیه بر نظام احسن در تکوین، نظام تشریع نیز بر ترازِ اَحسَن طراحی شده و روش بهتر و طریقه احسن در همۀ عرصههای زندگانی انسان ارائه شده است؛ ازجمله توصیه به بهترین برخورد در آیه «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ» ( فصلت/ 34) و بهترین گفتار در آیه «وَ قُلْ لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (إسراء/ 53) و دستور به بهترین تحیت در آیه «وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها» (نساء/ 86) و بهترین تبعیت در آیه «وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ» (زمر/ 55). گفتنی است تعبیر «بالتی هی احسن» در قرآن شش بار آمده است که دو مورد دربارۀ نحوۀ تصرف در مال یتیم در آیات «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ» (انعام/152) «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ» ( اسراء /34) بهکار رفته و دو مورد دربارۀ نحوه برخورد با بدیها در آیات «وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ» ( فصلت/ 34) و «ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُونَ» (مؤمنون/23) بهکار رفته است. در موارد فوق، تعبیر «بالتی هی احسن» ناظر به طریقه و رفتار است؛ ازاینرو، بسیاری از مفسران تعبیر «بِالَّتیهِیَأَحْسَنُ» در سوره مؤمنون و جاهای دیگر را «بالخصله آلتی هی احسن» یا «بالخلة آلتی هی أحسن» تفسیر کردهاند و گفتهاند معنای آیه این است که با آنها با اغماض و صبر برخورد کنید (برای نمونه رک: میبدی، 1371ش ، ج6، ص 466 و نیز بغدادی، 1415ق، ج3، ص 276). ازطرفی، تعبیر «آلتی هی احسن» در پیوند با گفتار نیز یکبار در آیه «قُلْ لِعِبادی یَقُولُوا الَّتی هِیَ أَحْسَن» (اسراء/ 53) بهکار رفته است که گروهی از مفسران در تفسیر آن، بر مضمون گفتار تأکید کردهاند و تقدیر آیه را «الکلمة آلتی هی أحسن» دانستهاند (رک: بیضاوی، 1418ق، ج3، ص 258 و نیز فیض کاشانی، 1415ق، ج3، ص 197)؛ درحالیکه گروه دیگری از مفسران این تعبیر را ناظر بر هر دو جنبۀ مضمون و طریقه گفتار دانستهاند و معنای آیه را اینگونه گفتهاند: بگویید آنچه را که از نظر محتوی، طرز بیان و توأمبودن با اخلاق، بهترین باشد» (مکارم، 1374ش، ج12، ص 157 و نیز رک: زحیلی، 1418ق، ج15، ص98)؛ اما در دو آیه مورد بحث (125 نحل و46 عنکبوت) تعبیر «بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ» درمورد جدال آمده است که با توجه به تفسیر آن، ناظر بر طریقه و رفتار یا گفتار و مضمون خواهد بود؛ یعنی بهطورمثال، تقدیر در آیه 125 نحل «بالکلمه آلتی هی احسن» یا «بالطریقه آلتی هی احسن» است، چنانکه بیضاوی تقدیر آیه را «بالطریقة آلتی هی أحسن طرق المجادلة» میداند (بیضاوی، 1418ق، ج3، ص 245)، و طبرسی هم میگوید: تقدیر آیه «بالکلمة آلتی هی أحسن» است (طبرسی، 1372ش، ج6، ص 605) درمجموع، با توجه به دو تعبیر مذکور، مؤمنان همانگونه که باید در رفتار، متخلق به بهترین شیوه و در گفتار متخلق به بهترین مضمون باشند، در جدال و مناظره نیز که هر دو جنبه رفتار و گفتار را دربردارد، باید هر دو جنبه را رعایت کنند؛ امّا چون تعبیر کلی «بالتی هی احسن» در آیات دیگر ناظر بر طریقه است، در جدال احسن نیز بیشتر ناظر بر طریقه است تا محتوا. برای نمونه، محمد حسن مظفر با توجه به کاربرد عبارت «بالتی هی احسن» در آیه 152 انعام، درباره حُسن جدال مینویسد: عبارت «بالتی هی احسن» تفسیر میشود به طریقهای که بهتر و نزدیکتر است برای نتیجه و نفع، و این تفسیر صحیحی است که با تعبیر بهکار گرفتهشدۀ بالتی هی احسن تناسب دارد؛ چنانکه خداوند میفرماید: «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ» أی: بالطریقة آلتی هی أعوَدُ و أنفَع له» (مظفر نجفى، 1422ق، مقدمه، ص 11).
7-3- نمونههای جدال احسن در آیات قرآن کریم موارد متعدد جدال احسن در احتجاجات جدلگونۀ الهی و مناظرات پیامبران را ذکر کرده است که در اینجا برای درک مفهوم جدال احسن، تنها چند نمونه از جدال احسن قرآنی و راهکارهای بهکارگرفتهشده برای جدال بیان میشود. نمونه اول: مجادله پیامبر اسلام(ص) با مشرکان در نفى شرک و بتپرستى موارد متعددی از مجادله و بحث میان پیامبر و گروههای مختلف وجود داشته و خداوند نیز در مواردی پاسخهایی را برای مجادلات پیامبر نازل فرموده است. برای نمونه، خداوند در آیات 24 و 25 سوره سبأ برای ابطال عقاید مشرکان، از پیامبر میخواهد در مسئلۀ رازقیت با آنها مجادله کند: «قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ». اولین نکته اینکه لفظ «قل» لفظی آرام است که خداوند بهوسیلۀ آن به مجادله فرمان میدهد و معنای محاوره و گفتوگو را تداعی میکند. نکته دیگر اینکه، این مجادله نیز ابتدا با سؤال آغاز شده است تا مخاطب به فکر رود و وجدان خفتهاش، بیدار و به حق، معترف و ملتزم شود و برای سؤال نیز از بدیهیترین مطالب مورد قبول مخاطب استفاده شده است؛ به همین سبب، در ادامه، خداوند بدون آنکه در انتظار پاسخ مخاطب باشد بلافاصله مىفرماید: «قُلِ اللَّهُ» بگو خداست که روزیدهنده است. در تفسیر نمونه، درباره اینگونه جوابدادن آمده است: یعنى مطلب به قدرى واضح و روشن است که نیاز به پاسخ طرف ندارد؛ بلکه سؤالکننده و شنونده با یکدیگر همصدا هستند؛ زیرا حتى مشرکان، خداوند را خالق و معطى ارزاق مىدانستند، و براى بتها، تنها مقام شفاعت قائل بودند» (مکارم، 1374ش، ج 18، ص 81). در ادامۀ مجادله، خداوند با بیان «وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلى هُدىً أَوْ فی ضَلالٍ مُبینٍ» متذکر میشود که مؤمنان و مشرکان دو عقیده متضاد دارند که هر دو نمیتواند درست باشد که این مطلب نیز مطلبی معقول و پذیرفتنی است. از نکات دیگر مستفادشده از این آیه دربارۀ آداب مجادله نیکو این است که شخص از اوّل خود را برتر معرفی نکند؛ بلکه برتری خویش را با دلیل اثبات کند. در این بیان، رسول اکرم(ص) با تصریحنکردن هدایت خویش و گمراهی طرف مقابل سعی میکند زمینۀ تفکر را برای مخاطب آماده سازد. «محمد حسین فضلالله» در ذیل این آیه شریفه از قانونی با عنوان «قاعده شک؛ دروازه یقین» (قاعده الشکّ فی طریق الیقین) در دعوت و گفتوگو یاد میکند و میگوید: اینکه پیامبر باوجود آنکه خود را بهگونهای مسلّم و یقینی در هدایت میدید، صفت هدایت را برای خود بهکار نمیبرد و صفت گمراهی را برای طرف مقابل ذکر نمیکرد تا مخاطب در جایگاه مشترک با گوینده قرار گیرد و به بازنگری اندیشه خویش بپردازد و نسبت به آن به شک و تردید درآید (فضل الله، 1419ق، ج ۱9، صص ۴۱و42). نکته دیگر اینکه گرچه برای جدال احسن باید نرمی در گفتار را نشان داد، این نرمی باید همراه با پایداری و اصرار بر حق باشد. در این راستا، خداوند «هدایت» را با کلمه «على» و« ضلالت» را با «فى» ذکر کرده است. در تفسیر مفاتیح الغیب دراینباره آمده است: گویا شخص هدایتیافته بر بالای بلندی قرار گرفته است و میتواند همه چیز را ببیند و گمراه ازآنجاکه فرورفته در ظلمت است، حتى جاى پاى خود را نمىبیند که کجا قدم بگذارد، تا چه رسد به اینکه منتهىالیه راه خود را ببیند و بفهمد که چه وظیفهاى دارد» (فخر رازى، 1420ق، ج 25، ص 257). این نکته نیز شایان توجه است که خداوند نخست از «هدایت» سخن گفته است، سپس از «ضلالت»؛ زیرا در آغاز جمله، نخست مىگوید «ما» و بعد مىگوید «شما» تا اشاره لطیف و کمرنگى به هدایت گروه اول و هدایتنشدن گروه دوم باشد! (مکارم، 1374ش، ج 18، ص83). در آیه بعد خداوند میفرماید: «قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ»؛ بگو: جرمهاى ما را از شما نمىپرسند و کارکرد شما را از ما بازخواست نمىکنند. اینکه در این آیه شریفه از عمل مؤمنان تعبیر به جرم، و از عمل مشرکان تعبیر به عمل شده است، نمونهای از رعایت ادب در مناظره است (طباطبایی، 1417ق، ج16، ص 375). شرط دیگر مجادله که رعایت انصاف است نیز در این مناظره آشکار است؛ چنانکه در این آیه، این مطلب که هرکس باید پاسخگوى اعمال و کردار خویش باشد، با لحنی منصفانه بیان شده است. انگیزه مجادله صحیح نیز در این آیه آشکار است. نمونه دوم: مجادله ابراهیم با آزر و قومش درباره پرستش بتها نمونۀ دیگر جدال احسن، مجادلۀ ابراهیم با پدر و قومش درباره پرستش بتهاست که در سوره انبیا آیات 52 تا 67 ذکر شده است: آن هنگام که به پدرش (آزر) و قوم او گفت: این مجسمههای بىروح چیست که شما همواره آنها را پرستش مىکنید؟!، گفتند: ما پدران خود را دیدیم که آنها را عبادت مىکنند، گفت: مسلّماً هم شما و هم پدرانتان، در گمراهى آشکارى بودهاید!، گفتند: آیا مطلب حقّى براى ما آوردهاى یا شوخى مىکنى؟!، گفت: پروردگار شما همان پروردگار آسمانها و زمین است که آنها را ایجاد کرده است و من بر این امر، از گواهانم! و به خدا سوگند، در غیاب شما، نقشهاى براى نابودى بتهایتان میکشم!. سرانجام، همه آنها - جز بت بزرگشان- را قطعهقطعه کرد؛ شاید سراغ او بیایند!، گفتند: هرکس با خدایان ما چنین کرده، قطعاً از ستمگران است!، (گروهى) گفتند: شنیدیم نوجوانى از (مخالفت با) بتها سخن میگفت که او را ابراهیم مىگویند. (جمعیّت) گفتند: او را در برابر دیدگان مردم بیاورید، تا گواهى دهند!، گفتند: تو این کار را با خدایان ما کردهاى، اى ابراهیم؟!، گفت: بلکه این کار را بزرگشان کرده است! از آنها بپرسید اگر سخن می گویند!، آنها به وجدان خویش بازگشتند و (به خود) گفتند: حقّا که شما ستمگرید!. سپس بر سرهایشان واژگونه شدند و گفتند: تو مىدانى که اینها سخن نمیگویند! (ابراهیم) گفت: آیا جز خدا چیزى را میپرستید که نه کمترین سودى براى شما دارد و نه زیانى به شما مىرساند! اف بر شما و بر آنچه جز خدا مىپرستید! آیا اندیشه نمىکنید؟! (انبیا /52 تا 67). با توجه به این مناظره، چند نکتۀ مهم درباره جدال احسن درخور ذکرند: نکته اول: گفتار مستدل؛ بهطورمثال، وی مناظره را با سؤال از حقیقت اصنام که به گفتۀ علامه طباطبایی: این سؤال به علت پرستش بتها بازمیگردد (طباطبایی، 1417ق، ج14، ص 297) شروع میکند. همچنین ابراهیم برای اثبات ربوبیت خداوند به آفرینش جهان استدلال میکند؛ اما در مقابل، ادعاهای بتپرستان مبتنی بر تبعیت بیچونوچرا از گذشتگان است. نکته دوم: تأکید بر بیداری وجدان مخاطب و اعتراف به حق؛ با این سؤال ابراهیم: این تماثیل چیست که همواره آن را پرستش میکنید. و اینکه بت بزرگ را سالم میگذارد و در پاسخ قومش میگوید: بت بزرگ بتهای دیگر را شکسته است و نیز سؤال او در انتهای مناظره که آیا جز خدا چیزى را مىپرستید که کمترین سود و زیانی براى شما ندارد؛ اما آیا سخن حضرت ابراهیم - که بت بزرگ دیگر بتها را شکسته -کذب بوده است. پاسخ علامه چنین است: ابراهیم(ع) به داعى الزام خصم و ابطال الوهیت اصنام، گفت: بزرگ ایشان این کار را کرده است. همچنان که در جملات بعدى بهصراحت منظور خود را بیان میکند و مىفرماید: «أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لا یَضُرُّکُمْ ...» نه اینکه بخواهد بهطور جدى خبر دهد که بزرگ آنها این کار را کرده است. اینگونه تعبیرات در مخاصمات و مناظرات بسیار است (طباطبایی، 1374ش، ج14، صص 300 و 301). نکته سوم: توجهدادن به محسوسات است؛ چنانکه میپرسد: این تماثیل چیست و از بتها بپرسید اگر سخن می گویند. نکته چهارم: گرفتن اعتراف و بهرهبردن از آن در مراحل بعدی؛ چنانکه در ابتدای مجادله از آنها اعتراف میگیرد که دلیلی جز تقلید از آباء و اجداد بر پرستش بتان ندارند، یا در جای دیگر از آنها اعتراف میگیرد که بتها توان سخنگفتن ندارند و سپس آنها را سرزنش میکند که چرا چیزی را میپرستید که سود و زیانی ندارد. نکته پنجم: بیان عاطفی و احساسی در کنار بیان عقلی؛ مانند اینکه در انتهای مناظره پس از اینکه پرستش بتها را به علت سود و زیان نداشتن زیر سؤال میبرد، اظهار برائت خود را از آنها و معبودانشان اعلام میدارد و آنها را به تفکر فرامیخواند «اُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ». نکته ششم: استفاده از روش مقایسه. در این مجادله، ابراهیم دو اندیشۀ توحیدی و شرکآلود را در مقابل هم قرار میدهد. از منظر اندیشه توحیدی، پروردگار جهان، خداوند یکتاست که همۀ امور به دست اوست؛ اما در اندیشۀ مشرکان پروردگار جهان، بتهایی هستند که حتی به سخنگفتن و دفاع از خود قادر نیستند. نکته هفتم: اعلام بیزاری و برائت ابراهیم پس از ارائه استدلال؛ مانند « أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» نمونه سوم: مناظرۀ ابراهیم با ستارهپرستان از دیگر مناظرات حضرت ابراهیم مجادلۀ وی با پرستندگان اجرام سماوی است که وی به ترتیب با پرستندگان ستاره زهره، ماه و خورشید روبهرو میشود. در این گفتوگو و جدال نمونه قرآنی که به تعبیر قرآن، احتجاج الهی عطاشده به ابراهیم بوده است1، بهترین محتوا و اثربخشترین شیوههای مناظره گوشزد شده است. ابراهیم در ابتدا در باور به خدایان آنان با مشرکان صابئی همراهی کرد و گفت: هذا ربی، اما پس از افول و غروب یکایک آن اجرام آسمانی و خدایان دروغی، وجدان مخاطبان را متوجه خدایی کرد که ضمن فیضبخشی و حیاتآفرینی همیشگی، هرگز غروب نمیکند و به سستی نمیگراید. از این مناظره چند شیوه و تکنیک در باب جدال احسن استخراج میشود: 1- مماشات با خصم که حضرت با جمله «هذا ربی» بیان کرده است. این شیوه باعث میشود طرف مجادله از ابتدا در موضع تقابل قرار نگیرد و امکان بیان و تأثیر سخن حق بالاتر میرود. بسیاری از مفسران در پاسخ به این سؤال که مگر ممکن است پیامبر بزرگی همچون ابراهیم حتی برای مدتی اجرام سماوی را رب خود بداند معتقدند: حضرت ابراهیم میدانسته که مدبر امرش خدای یکتاست؛ بنابراین، اینکه در برابر ستاره و ماه و خورشید گفت: «هذا رَبِّی» درحقیقت از باب مجادله و به زبان خصم حرفزدن است که در ظاهر، عقاید آنان را صحیح فرض کرده، سپس با بیانى مستدل، فساد آن را ثابت کرده است (طباطبایی، 1374ش، ج7، ص 177و نیز رک: طیب، 1378ش، ج5، ص120؛ ابن عاشور، بیتا، ج6، ص 177). 2- اتخاذ شیوه بیان منطقی توأم با بیان احساسی؛ مانند اینکه موجود آفل شایستگی ربوبیت ندارد، گفتار مستدل است و اینکه ابراهیم موجود آفل را برای ربوبیت دوست ندارد و از آنچه آنان به آن شرک میورزند، بیزار است، گزارۀ فطری و عاطفی است. 3- همراهکردن تدریجی مخاطب؛ وی ابتدا ربوبیتنداشتن ستاره و ماه را متذکر میشود و سپس با قبول بزرگی خورشید نسبت به آن دو، خاصیت افولکنندگی و شایستگینداشتن تمام موجودات آفل را بیان میکند و سعی میکند یک معیار کلی برای ادعای خود در توحید به مخاطب ارائه دهد. 4- بیان رسا و آشکار دربارۀ اندیشه توحیدی و بیزاری از اندیشه شرک نمونه چهارم: مناظره ابراهیم با نمرود دربارۀ توحید و خدای حقیقی از دیگر نمونههای جدال احسن ابراهیم، مجادلۀ وی با نمرود، پادشاه زمانۀ خویش است. در این مناظره، ابراهیم برای اثبات توحید به احیاء و اماته مردگان استدلال میکند که از افعال مختص و بدیهی خداوند است و خطاب به نمرود میگوید: «رَبِّیَ الَّذی یُحْیی وَ یُمیتُ.»، خداى من آن کسى است که زنده مىکند و مىمیراند. نمرود در مواجهه با این پاسخِ محکم و منطقی ابراهیم، دست به مغالطه میزند و با اینکه ابراهیم معنای حقیقی احیاء و اماته را در نظر دارد، معنای مجازی آن را در نظر میگیرد و میگوید: «أَنَا أُحْیی وَ أُمیتُ»، من نیز زنده مىکنم و میمیرانم. در این هنگام ابراهیم به یک استدلال دیگر رومیآورد که نمرود توان مقابله با آن را ندارد و برآمدن خورشید را مثال میزند که درنتیجۀ آن، نمرود ساکت میشود «فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذی کَفَرَ» ( بقره/258). نکتۀ مهم در این مناظره، آمادگی ابراهیم برای پاسخ درخور به شگردهای طرف مقابل، مانند مغالطه است. «چه خوب کرد ابراهیم(ع) که اول مسئلۀ حیات و مرگ را پیش کشید تا آن جبار مدعى شرکت با پروردگار در تدبیر عالم شود، سپس مسئلۀ طلوع و غروب آفتاب را عنوان کرد که او در آن، بهکلى وامانده شد» (مکارم، 1374ش، ج2، ص 289). نمونه پنجم: مجادله حضرت ابراهیم و آزر حضرت ابراهیم در موارد متعدد برای دعوت به یگانهپرستی از شیوۀ مجادله به نیکوترین روش استفاده کرده است. یکی از آنها مجادله با آزر (عمو یا جد مادریاش به گفته: فیض کاشانی، 1415ق، ج3، ص 282) است. در سوره مریم آیات42 تا48 بیان میکند که ابراهیم، مجادله را با طرح یک سؤال اساسی شروع میکند که: چرا چیزى را که نمىشنود و نمىبیند و نمىتواند هیچ آسیب و گزندى را از تو برطرف کند، مىپرستى! ابراهیم با این سؤال سعی میکند به جای اینکه بهصراحت اندیشه آزر را محکوم کند، وی را با پرسشهای محسوس به فکر فرو برد و به اشتباه خود در اندیشه و عمل واقف سازد که دربردارندۀ نکتههای زیر است: 1-رعایت مراحل مناظره و جدال با شروع از پرسشهای محسوس و درکپذیر، مثل سؤال از چرایی خدایی که هیچ اثری در زندگی او ندارد و در ادامه با بیانات دقیقتر و درنهایت اعلام بیزاری و دوری با عبارت «وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ». 2- مقایسه مؤثر با قیاس خدای بیفایده و خدای قادر. 3- سؤال هدفدار برای تأکید بر جوشش فکر مخاطب تا خود شخص بیاندیشد و مطلب صحیح را دریابد. 4- ابراز مهربانی با چهار مرتبه تکرار تعبیر «یا ابَتِ» و گفتاری نرم و دلپذیر در جهت رعایت اخلاق مناظره و در ادامه مجادله با دلسوزی و واکنش نرم به بداخلاقی و تهدیدات آزر. 5- تکیه بر دانش و منطق صحیح:«یا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جاءَنی مِنَ الْعِلْمِ مالَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنی أَهْدِکَ صِراطاً سَوِیًّا». جالب اینکه حضرت ابراهیم به شکل صریح به آزر نسبت جهل نمیدهد؛ بلکه میگوید علمی دارم که تو نداری و این ترک تصریح خود نوعی رعایت ادب است (فیض کاشانی، 1415ق، ج3، ص 283). 6- انذار و هشداری شفقتآمیز با گفتن این سخن که «یا أَبَتِ إِنِّی أَخافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطانِ وَلِیًّا» (مریم/45) و ابراز نگرانی از پیامدهای ناگوار اندیشه و عمل آزر که نزول عذاب و در ولایت شیطان قرارگرفتن است. 7- اعلام برائت و بیزاری پس از ناامیدی از پذیرش سخن حق که پس از تهدید و درشتگوییهای آزر ابراز میکند: «وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسى أَلاَّ أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیًّا».
8- ویژگیهای جدال احسن در بیان مفسران هر یک از مفسران به بُعدی از جدال احسن توجه کرده و تعریف خود را براساس آن بیان کردهاند. برخی از مفسران نیّت و انگیزه را محور اصلی تعریف قرار دادهاند و جدال احسن را به جدالی که در آن طغیان نفس و وسوسههای شیطانی نباشد و تنها برای خداوند باشد، تفسیر کردهاند (مظهرى، 1412ق، ج5، ص390)؛ چنانکه برخی مانند مغنیه به هدف توجه کردهاند و جدال احسن را به جدالی تفسیر کردهاند که غرض از آن، اظهار حق و اقناع شخص است (مغنیه، 1424ق، ج4، ص 565). دستهای دیگر از مفسران نیز همچون طبرَسی، به محتوای مقدمات کردهاند و جدال احسن را به مناظره با قرآن و حجتهای قطعی تعریف کردهاند. بر اساس این، وی تقدیر آیه را «بالکلمه آلتی هی احسن» میداند. ( طبرسی، 1372ش، ج6، ص605 )؛ اما برخی مفسران همچون فخر رازی، مسلّمبودن مقدمات را ملاک جدال احسن دانستهاند (فخر رازی، 1420ق، ج20، ص 287). برخی مفسران نیز موضوع جدال را محور تعریف خود قرار دادهاند؛ چنانکه طریحی در «مجمع البحرین» جدال احسن را به مجادلهای تفسیر کرده است که برای تبیین حق درمورد فرائض باشد (طریحی، 1375ش، ج5، ص 336). برخی دیگر از مفسران، اتخاذ روش متناسب با فهم مخاطب را مدّنظر قرار دادهاند و جدال احسن را به جدالی تفسیر کردهاند که درخور فهم مخاطب باشد و روایت پیامبر(ص) که فرموده «أمرنا معاشر الأنبیاء ان نکلم الناس على قدر عقولهم» را شاهد بر این تفسیر آوردهاند (شبر، 1407ق، ج3، ص 457). مؤلف روح البیان با تأکید بر رعایت مخاطب میگوید: معنای «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَن»، یعنی با هر طایفهای، با روش متناسب با آن مجادله کن؛ پس با اهل نفاق مجادله کن و با آنها شدت به خرج بده و با موافقان با لطف و رحمت مجادله کن و نسبت به مؤمنان متواضع باش و از آنها درگذر و برایشان طلب مغفرت نما (حقّی بروسوی، بیتا، ج5 ص 97). بسیاری دیگر از مفسران طریقه جدال، به خصوص شیوۀ سخنگفتن و رعایت اخلاق در سخن هنگام جدال را معیار قرار دادهاند؛ چنانکه شیخ طوسی در تعریف جدال احسن میگوید: روشی همراه با نرمی و وقار و سکینه و همراه با نصرت حق با حجت است (طوسی، بیتا، ج6، ص 440). دستورات قرآن برای جدال و مناظره که اغلب درحوزۀ اخلاق مطرح میشود، شاهد بر این رویکرد است؛ چنانکه خداوند به موسی(ع) پیش از اینکه به جدال و بحث با فرعون روی آورد، دستور میدهد که با وی به نرمی سخن گوید: «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى».(طه/ 44)؛ پس به نرمى با او سخن بگویید، شاید متذکّر شود یا (از خدا) بترسد! در این بین، معدودی از مفسران تعریفی جامع از جدال احسن ارائه دادهاند؛ برای نمونه، علامه طباطبایی در تفسیر خود از جدال احسن، هم به رعایت معیارهای اخلاقی و هم به هدف و طریقه مجادله و هم به صحت مقدمات توجه میکند و حُسن مجادله را در این میداند که با درشت خویى و طعنه و اهانت همراه نباشد و خصم را متأذى نکند. وی میگوید: درصورتیکه هر دو علاقهمند به روشنشدن حق باشند و لجاجت و عناد به خرج ندهند، احسن است و ازاینرو، جدالکننده باید از هر سخنى که خصم را به عناد و لجبازى وامیدارد، بپرهیزد و مقدمات کاذب را بهکار نبندد؛ مگر که جنبۀ مناقضه داشته باشد و نیز باید از بىعفتى در کلام و از سوء تعبیر اجتناب کند (طباطبایی، 1417ق، ج16، ص138 و همان، ج12، صص 371 -372). همچنین علامه، آیه «وَ قُلْ لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» را امر به خوشزبانى و از نظر بیان، نظیر آیه «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»میداند (طباطبایی، 1417ق، ج13، ص 117). در تفسیر نمونه نیز آمده است: تعبیر به «بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»، تعبیر بسیار جامعى است که تمام روشهاى صحیح و مناسب مباحثه را شامل مىشود، چه در الفاظ، چه در محتواى سخن، چه در آهنگ گفتار، و چه در حرکات دیگر همراه آن (مکارم، 1374ش، ج16، ص 299). در همین تفسیر دربارۀ اهمیت رعایت اخلاق و تأثیر آن در موفقیت جدل و مناظره آمده است: براى تسخیر دلها و نفوذ سخن حق در افکار دیگران، تنها توسل به استدلالات قوى کافى نیست، نحوه برخورد با طرف و شیوه بحث عمیقترین اثر را در این مرحله میگذارد... . از بررسى حال پیامبران، مخصوصاً حال پیامبر اسلام(ص) و ائمه هدى(ع) بهخوبى دریافته مىشود که این بزرگواران براى تحققبخشیدن به اهداف تبلیغى و تربیتى خود از اخلاق اجتماعى و اصول روانشناسى و انسانیترین شیوههای نفوذ در قلبها استفاده میکردند... . قرآن با صراحت اثر نرمخویی پیامبر را به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) یادآور میشود: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»، به خاطر رحمت الهى است که نسبت به آنها نرمخو شدهاى که اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مىشدند ( مکارم، 1374ش، ج16، صص 308و 309). چنانکه واضح است در تعریف جامع از جدال احسن نیز طریقه جدال، بهویژه رعایت معیارهای اخلاقی در اولویت قرار گرفته است؛ بنابراین جمعبندی دیدگاههای مفسران نیز بر روش و طریقه جدال، بیش از محتوای آن تأکید دارد.
9- مختصات و ملاکهای جدال احسن قرآنی براساس آنچه در آیات و تفاسیر درباره جدال احسن خواندیم و از لابهلای نمونههای جدال احسن منقول از متن قرآن، مختصاتی استخراج شده است که عبارتند از: 1- اخذ به مشترکات اعتقادی و رفتاری؛ مانند محاجّه ابراهیم با ستارهپرستان و پذیرش اعتقاد مشترک به لزوم ثبات فیض و قدرت خدای برتر. 2- همراهی با خصم تا آمادهسازی وی برای پذیرش حقیقت؛ مانند همراهی و پذیرش اولیۀ باور مشرکان به خداییِ ماه و ستاره و خورشید تا رسیدن به مرحله تزلزل عقیده مشرکان و قبول توحید. 3- خطاب وجدانی؛ مانند این خطاب ابراهیم به مخاطبان مشرک که: «أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ *وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ» ( صافات/ 95 و 96)، آیا شایسته است که آنچه را تراشیدید عبادت کنید! درحالیکه خدا شما و آنها را آفریده است. 4- بیان مهربانانه و بدور از خشونت؛ مانند اینکه ابراهیم به عمویش گفت: من میترسم که عذاب خدا به تو برسد و یار شیطان شوی و همه پیامبران با لحن دلسوزانه و عاطفی (یا ابت، یا قوم= ای پدر عزیزم، ای قوم من) با مردم سخن میگویند. 5- منطق سلیم و روش مناظرۀ نرم و نیکو و پرهیز از تسلط و تحکم؛ چنانکه قرآن توصیه میکند: «وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَن» و در ادامه، بیان رسا و قاطع پس از اثبات حقیقت و نرمش مخاطب. 6- رعایت موضع برابر با طرف مقابل؛ مانند توصیۀ قرآن به پیامبر در آیه 46 عنکبوت در رعایت اخلاق مناظره: «وقُولُوا آمَنَّا بِالَّذی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ». 7- تکیه بر علم و حقیقت و پرهیز از وهم و ظنّ. إِنِّی قَدْ جاءَنی مِنَ الْعِلْمِ 8- استفاده از بیان احساسی و عاطفی در کنار تبیین حقایق. 9- بیان تدریجی حقایق و شکیبایی در برابر ناشکیبایی و تندی طرف مقابل.
10- ادلّه ملاک اصلی جدال احسن قرآنی چنانکه گفته شد بر پایه مفاد آیات و بررسیهای لغوی و تفسیری، به نظر میرسد اتخاذ روشها و شیوههای مطلوب، احترامآمیز، منطقی و حسابشده با رعایت اخلاق مناظره، ضابطه اساسی و اصلی جدال احسن قرآنی را تشکیل میدهد. دلایل و شواهد این مدعا عبارتند از: 1- در مجادله، معنایی از خصومت، نزاع و درگیری نهفته است و به همین دلیل، قرآن کریم تنها به نوع نیکوتر آن، سفارش (و جادلهم بالتی هی احسن) و گاه از سایر انواعش نهی فرموده است (ولا تجادلوا)؛ بنابراین، جدال و معیارهای آن در ردیف امور رفتاری و اخلاقی جای میگیرند. پس برای دوری از آفاتی مانند ستیزهجویی و زورگویی که احتمال وقوعش در جدال زیاد است، باید به شیوههای اخلاقی دست زد. 2- توجه به گزارههای اخلاقی در بیشتر آیات مربوط به جدال احسن و نمونههای آن بهخوبی آشکار است؛ چنانکه در شیوه جدال احسن که در آیه 46 عنکبوت بیان شد، رعایت اخلاق مناظره تأکید شده است. خداوند میفرماید: «قُولُوا آمَنَّا بِالَّذی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» در این آیه، لحن سخن آرام، محترمانه و خیرخواهانه است و هیچ برتریجویی در آن احساس نمیشود؛ همچنین در آیه 53 اسراء و 96 مؤمنون. 3- چنانکه علامه مظفر اظهار میکند، عبارت «بالتی هی احسن» در دیگر کاربردهای قرآنی، مانند آیه: «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ» (انعام/152) به طریقهای تفسیر میشود که سودمند باشد (مظفر نجفى، 1422ق، ص11) که این مطلب درمورد آیه: «وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ» ( فصلت/34) و آیه «ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُونَ» (مؤمنون/96) نیز شایان توجه است؛ بنابراین در همۀ آیات مربوط به جدال میتوان قید «بالتی هی احسن» را ناظر به روش و نحوه برخورد دانست که تأثیر جدال در گرو آن است. 4- حتی مفسرانی که تعریف جامعی از جدال احسن ارائه دادهاند نیز ضرورت اتخاذ روش صحیح و اخلاقی در گفتوگو را در صدر ملاکهای جدال احسن آوردهاند که نقل از تفسیر المیزان و تفسیر نمونه در صفحات پیشین ذکر شد.
11- رابطه جدال احسن با دعوت قرآنی جدال احسن در هندسه معارف قرآن ذیل مفهوم دعوت و یکی از روشهای آن مطرح شده است: «ادْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَن»؛ پس برای شناخت بهتر جدال احسن، لازم است جایگاه آن در دعوت مشخص شود. دعوت از ریشه «دعو» است. «ریشۀ دعو یک معنای واحد دارد. معنایش این است که انسان کارى بکند که طرف خطابشده برگردد و به او نگاه کند و تمایل نشان دهد و توجّه پیدا کند» (ابن فارس، 1404ق، ج2، ص 279). فعل دعو درصورتیکه با حرف «الی» همراه شود، به معنای تشویق و فراخواندن به سوی چیزی است؛ چنان که در «المفردات» آمده است: «الدُّعَاءُ إلى الشیء: الحثّ على قصده» دعا، فراخواندن و ترغیب به چیزی است ( راغب، 1412ق، ص 315). خداوند در آیات متعددی از دعوت مردم به سوى خدا، اسلام و ایمان سخن به میان آورده است و در آیه 125 نحل، سه روش حکمت، موعظه نیکو و جدال احسن را برای دعوت مطرح کرده است. دو سؤال مهم در اینجا عبارتند از: 1- آیا جدال احسن از روشهای دعوت است. 2- آیا جدال احسن اختصاص به گروه خاصی دارد. مفسران درباره اینکه در تبیین آیه 125 سوره نحل، جدال احسن از جمله شیوههای دعوت است یا نه، دو دیدگاه ارائه کردهاند: دیدگاه اول: جدال احسن یکی از شیوههای دعوت است. بسیاری از مفسران همچون ابن عاشور و علامه طباطبایی، جدال احسن را از شیوههای دعوت میدانند. علامه میگوید «پیامبر مأمور شده است که به یکى از این سه طریق دعوت کند که هر یک براى دعوت، طریقى مخصوص است» با اشاره به اینکه هدف جدال اسکات مخاطب است، خاطر نشان میکند «اسکات و الزام هم در جاى خویش به قدر خود، دعوت است همانطور که موعظه دعوت است، تنها صورت آن دو تفاوت مىکند» (طباطبایی، 1417ق، ج12، ص 374). پس درمجموع، جدال احسن بعد از دو شیوۀ حکمت و موعظه حسنه برای دعوت بهصورت مقیّد ذکر شده است. دیدگاه دوم: جدال احسن از شیوههای دعوت نیست. فخر رازی این دیدگاه را مطرح کرده است (آنجا که بهعنوان یکی از لطایف آیه مدّنظر میگوید: فقصّر الدعوة على ذکرِ هذینِ القسمین، درحالیکه مرادش از دو قسم، حکمت و موعظه حسنه است) (فخر رازی، ج20، ص286) و آلوسی نیز آن را پذیرفته است (آلوسی، ج7، ص 489). ادعای فخر رازی به این دلیل است که هدف جدال، صرف اقناع است و تغییر سیاق و عطفنشدن جدال به حکمت و موعظه در آیه «ادْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَن» را نشانه روشنبودن جدال میشمرد. علامه هم تغییر سیاق در آیه و عطفنشدن جدال احسن به حکمت و موعظه را به دلیل ماهیت جدال میداند که در آن معنایى از منازعه و غلبه بر خصم نهفته است (طباطبایی، 1417ق، ج12، ص 374). گفتنی است این دیدگاه فخر رازی با سخن دیگر وی در بیان همین آیه متناقض به نظر میآید که میگوید: و بدان که خدایتعالی به پیامبرش فرمود که مردم را با یکی از سه روش حکمت، پند نیکو و جدال به بهترین طریق دعوت کند. او در ادامه تأکید میکند: دعوت باید مبتنی بر حجت باشد و حجت سه قسم است که در دلایل سهگانه ای که در آیه ذکر شده است منحصر است (فخر رازی، 1420ق، ج20، صص 286 و 287).
نتیجهگیری از جمعبندی مباحث مطرحشده نتیجه میگیریم که: أ. قرآن در بیشتر موارد، جدال را مذمت میکند و تنها در جایی میپذیرید که به احسن (و به نیکوترین شیوه) مقید باشد. ب. در جدال به بهترین روش به همۀ ملاکهای یک مناظره نیکو و مفید از لحاظ هدف، مقدمات، نحوه بیان و اخلاق مناظره توجه شده است. ج. در بین ابعاد جدال، آنچه که جدال را به درجه احسن میرساند، اتخاذ روشهای صحیح و رعایت اخلاق مناظره است؛ زیرا: 1- استفاده از مقدمات صحیح و داشتن هدف مناسب از ملزومات یک مناظره نیکو است که در صورت نبود آنها جدال، باطل خواهد بود. 2- تأثیرگذاری و مفیدبودن مناظره نیز در گرو آن است و دستورات قرآنی برای مناظره نیز در همین جهت است. 3- تعبیر «بالتی هی احسن» در کاربردهای قرآنی عمدتاً مربوط به طریقه و رفتار است که اخلاق مناظره نیز از آن حاصل میشود. 4- بیشتر مفسران، جدال احسن را به جدال به طریقهای تفسیر کردهاند که در آن، ادب و نرمخویی و منطق عقلایی، رعایت شود و به دور از بداخلاقی و اهانت باشد. د. در قرآن جدال احسن یکی از شیوههای دعوت مطرح شده است؛ امّا چون در آن، معنایی از مخاصمه نهفته است، پس از حکمت و موعظه حسنه و با لحنی متفاوت مطرح میشود. ه. توجه به نظام احسن، تنها به جدال اختصاص ندارد؛ بلکه همۀ عرصههای برخورد و صراع در زندگانی انسان را شامل میشود، هم در گفتار و هم در رفتار.
پینوشت 1- انعام/83 «وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهیمَ عَلى قَوْمِهِ». | ||
مراجع | ||
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 7,217 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 784 |