تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,649 |
تعداد مقالات | 13,391 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,179,168 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,067,478 |
سلسله طریقتی خواجه یوسف همدانی و طریقت نقشبندیه | ||
پژوهشهای ادب عرفانی | ||
مقاله 5، دوره 12، شماره 1 - شماره پیاپی 36، خرداد 1397، صفحه 73-88 اصل مقاله (290.99 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jpll.2018.83101.0 | ||
نویسنده | ||
اکبر راشدینیا* | ||
استادیار مرکز دایرةالمعارف علوم عقلی اسلامی، قم | ||
چکیده | ||
خواجه یوسف همدانی از عارفان بزرگ سدۀ پنجم و ششم ایران اسلامی است که به سبب قرارگرفتن در طریقت نقشبندیه جایگاهی ویژه برای نقشبندیان دارد. خواجه یوسف همدانی، خواجه عبدالخالق غجدوانی (مهمترین فرد سلسلۀ نقشبندی) را به ابوعلی فارمدی، ابوالقاسم کرگان، ابوالحسن خرقانی، بایزید بسطامی، امام صادق(ع) و سپس از دو راه به پیامبر اکرم(ص) پیوند میدهد. تفاوت نقشبندیه با طریقتهای عرفانی دیگر در این است که همۀ طریقتهای صوفیه با امیرالمؤمنین(ع) که باطن نبوت است، به پیامبر وصل میشوند؛ اما نقشبندیه سلسلۀ طریقتی خود را مانند امور ظاهری، با خلیفۀ اول به پیامبر متصل میکنند و همین باعث شده است گاهی طریقتهای دیگر تصوف آنان را نقد و انکار کنند. در این مقاله افزونبر بحث و نقد ارتباط خواجه یوسف همدانی با طریقت نقشبندیه، تلاش شده است استادان و شاگردان طریقتی او با استفاده از منابع تاریخی معرفی شوند؛ همچنین نگارندگان کوشیدهاند عبدالله جونى، شیخِ ناشناختۀ خواجه یوسف همدانی را معرفی کنند که در بیشتر منابع حتی نامش نیز نادرست ضبط شده است. | ||
کلیدواژهها | ||
خواجه یوسف همدانی؛ طریقت نقشبندیه؛ عبدالله جونی؛ عبدالخالق غجدوانی | ||
اصل مقاله | ||
ـ مقدمه طریقت نقشبندیه یکی از مشهورترین و گستردهترین طریقتهای تصوف است. گسترۀ نفوذ و فعالیت این طریقت در دو قرن آغازین، از بخارا فراتر نرفت؛ اما پس از حدود دو قرن فعالیت توانست یکی از شناختهشدهترین طریقتهای صوفیه به شمار آید. نقشبندیه آموزههای تصوف را با عقاید رسمی اهل سنت درآمیخت و از خود چهرهای مقبول در نزد عالمان سنی نمایان کرد؛ همین مهمترین عامل موفقیت نقشبندیه بود. آنان همانند طریقتهای عرفانی دیگر، طریقت خود را برپایة سلسله سندی به پیامبر اسلام(ص) رساندهاند. البته همۀ طریقتهای صوفیه با امیرالمومنین(ع) که باطن نبوت است به پیامبر وصل شدهاند؛ اما سند طریقت نقشبندیه با خلیفۀ اول به پیامبر متصل میشود. نقشبندیان معتقدند خواجه عبدالخالق غُجْدَوانى که سرحلقۀ سلسلۀ خواجگان است، طریقت را از خواجه یوسف همدانى و او از ابوعلى فارمدى و او از ابوالقاسم کرّگان و او از ابوالحسن خَرَقانى و او از بایزید بسطامى و او از حضرت امام جعفر صادق(ع) گرفته است و امام صادق از قاسم بن محمد بن ابىبکر و او از سلمان فارسى و او از ابوبکر و ابوبکر از پیامبر(ص) اجازة ارشاد یافته است (کاشفی، 1356، ج1: 11-12). در این پژوهش بدون توجه به بزرگانی که در این سند قرار دارند، تنها دربارة ارتباط خواجه یوسف همدانی با این سند بحث میشود. کوشش نگارندگان در این مقاله بر آن است که برای معرفی خواجه یوسف همدانی، افزونبر تذکرههای عرفانی از کتابهایی مانند الانساب و صفة الصفوة و مسالک الابصارِ و المختار من تاریخ الاخیار و منابع تاریخی دیگر استفاده کنند؛ یعنی از آثاری که کمابیش به زمان او نزدیکاند و به دور از تعصبهای فرقهای و طریقتی نوشته شدهاند. 2ـ حیات اجتماعی و معنوی خواجه یوسف همدانیابویعقوب یوسف بن ایوب بن یوسف همدانی در سال 440 یا 441 در بوزنجرد از توابع همدان به دنیا آمد. او پس از 460 هجری به مدرسۀ نظامیۀ بغداد رفت (ابنجوزی، 1423، ج4: 74؛ همان، 1412، ج17: 128). آنجا در مجالس درس ابواسحاق شیرازى (متوفی 476ق) حضور یافت و از او علم فقه و اصول فقه و کلام آموخت. بااینکه ازنظر سنی از شاگردان دیگر کوچکتر بود، ابواسحاق او را بر آنها برتری میداد (ابنخلکان، 1364، ج7: 79؛ ابن فضلالله عمری، 1424، ج8: 178؛ ذهبی، 1409، ج36: 397). خواجه یوسف همدانی افزونبر ابواسحاق از محضر محدثان و فقیهانی مانند ابوالحسین مهتدى بالله، ابوالغنایم هاشمى، ابوجعفر ابن ملمه، ابوبکر خطیب و جماعتی دیگر استفاده و حدیث سماع کرد (سمعانی، 1382، ج2: 356؛ ابنخلکان، 1364، ج7: 78). او بعد از اینکه در علوم ظاهری به مراتب عالی دست یافت، بغداد را به سوی مرو ترک کرد؛ از علم کلام و فقه دوری گزید و به خلوتنشینی و ذکر حق روی آورد و به ارشاد خلق مشغول شد. در این زمان بسیاری از اولیای الهی بر گرد او جمع شدند (ابنجوزی، 1423، ج4: 74) و خانقاه او در مرو به کعبة خراسان آوازه یافت (دولتشاه سمرقندی، 1382: 95؛ رازی، بیتا، ج2: 532). خواجه در سال 506 (ابنجوزی، 1423، ج4: 74؛ همان، 1412، ج17: 128؛ ابناثیر، 1385، ج10: 492) یا 515 (ابنخلکان، 1364، ج7: 78) به بغداد برگشت؛ در نظامیه با تشکیل مجلس وعظ توجه بسیاری را به خود جلب کرد؛ اما اقامت او در بغداد دیری نپایید و برای بار دوم از بغداد به مرو هجرت کرد. مدتی را در آن سرزمین گذراند و سپس از مرو به هرات رفت و تا پایان عمر در آنجا زندگی کرد؛ تا اینکه مردم مرو از او دعوت کردند به مرو بازگردد. او پذیرفت و در ربیعالاول سال 535 به سوی مرو رفت؛ اما در میانۀ راه در منطقهای به نام بامئین درگذشت و در همان مکان به خاک سپرده شد. پس از آن، یکی از مریدان او به نام ابننجار پیکر خواجه را از بامئین به مرو منتقل کرد و در مرو به خاک سپرد (ابنخلکان، 1364، ج7: 79-80). زندگی خواجه یوسف همدانی، همانند عارفان دیگر اسلامی در پشت ستایشهای اغراقآمیز و گاه بیان کرامات و انتسابهای بیپایة بعضی از اهل طریقت پوشیده مانده است. رسالۀ صاحبیه منسوب به عبدالخالق غُجْدَوانی، نخستین کتابی است که برپایة زندگی خواجه یوسف همدانی نگارش شده است. گمان میرود همین اثر مبنای کتابهایی مانند نفحات الانس و رشحات عین الحیات است؛ اما باتوجهبه اینکه بخشی از اطلاعات ارائهشده در این اثر برپایة شواهد تاریخی نادرست است (نفیسی، 1332: 70)، در تحلیل علمی شخصیت خواجه به آن نمیتوان اعتماد کرد. البته این موضوع کموبیش در بیشتر تذکرهای عرفانی وجود دارد و مهمترین علت آن، این است که همواره مریدان و علاقهمندان مشایخ و بزرگان تصوف، تذکرههای عرفانی را برپایة اطلاعات شفاهیای نوشتهاند که گاهی با اطلاعات تاریخی تفاوت دارد. از این آثار به تاریخ مقدس و یا تاریخ ارشادی یاد شده است. این متون بیش از آنکه از حوادث واقعی متأثر باشند، برای ایجاد جنبههای معنوی در سالکان نگارش یافتهاند و معمولاً حوادث واقعی در آنها جنبۀ فرعی دارد (پورجوادی، 1393: 20-21؛ همان، 1394: 11-12). باتوجهبه آنچه بیان شد، لازم است در شناخت امور ظاهری هر عارف (مانند نام و شهرت و تاریخ تولد و وفات و نام استادان و شاگردان و آثار)، به منابع تاریخی مراجعه شود؛ بهویژه آنکه اطلاعات آنها در این زمینه از تذکرههای عرفانی دقیقتر است؛ چنانکه در شناخت جنبههای معنوی و باطنی عارفان اسلامی باید به کتابهایی مانند مقامات و مناقب و تذکرههای عرفانی مراجعه شود. ابوسعد عبدالکریم بن محمد بن منصور سمعانى، محدّث نامور و عالم گرانمایة قرن ششم است که کمابیش در دورة خواجه میزیست و از او حدیث سماع کرده است؛ او از خواجه به بزرگی یاد میکند و میگوید: «ابویوسف همدانی پیشوایى پرهیزگار بود؛ او به علم خود عمل کرده و حجت خدا بر مسلمانان بود. وی صاحب احوال و مقامات معنوی بوده و سخنی دلنشین داشت و تربیت مریدان صادق در مرو بدو پایان یافت. در خانقاه او جمعی از صالحان و عالمان که نظیر آنها در هیچجا یافت نمیشود جمع میشدند. او از کوچکی تا زمان مرگش طریقی مستقیم داشت و همیشه مشغول عبادت و خلوت و علم آموزی بود» (سمعانی، 1382، ج2: 356). ابنجوزی (متوفی 597ق) خواجه یوسف همدانی را از صفوه، یعنی برگزیدگان میداند (ابنجوزی، 1423، ج4: 74) و از او به قطب زمان یاد میکند (ابنعماد، 1406، ج6: 182). عارفان و متصوفان نیز در طول زمان از او به بزرگی یاد کردهاند. در حکایتی از عبدالقادر گیلانی (متوفی 561ق)، سرسلسلۀ طریقت قادریه، چنین آمده است: «شخصی به بغداد آمد؛ به او شیخ یوسف همدانی میگفتند و معروف به قطب بود. او در خانقاهی منزل کرد پیش او رفتم. وی دست مرا گرفت و در پیش خود نشانید و از جمیع حالات من خبر داد و تمام آنچه که از معارف بر من مشکل بود حل کرد؛ سپس گفت: ای عبدالقادر با مردم سخن بگوی. گفتم: ای آقای من، من مردی عجمی هستم چگونه میتوانم در جمع فصحای بغداد سخن بگویم؟ گفت: تو حافظ قرآنی و عالم بر تفسیر و دیگر علوم، من در تو عزمی میبینم» (ابن فضلالله عمری، 1424، ج8: 193؛ یافعی، 1428: 247؛ تاذفی، 1428: 298). عبدالرحمن جامی نیز حکایتی را به نقل از بعضى آثار ابنعربى نقل کرده است. در این حکایت شیخ اوحدالدین کرمانى، خواجه یوسف همدانى را شیخی معرفی میکند که بیش از شصت سال بر سجادة شیخى و ارشاد نشسته است (جامی، 1375: 381). 3ـ مشایخ خواجه یوسفبزرگان طریقت نقشبندیه، مانند خواجه محمد پارسا و عبدالرحمن جامی و ملاحسین کاشفی، شیخ و استاد طریقت خواجه را ابوعلی فارمدی معرفی کردهاند؛ با این تفاوت که خواجه محمد پارسا، تنها ابوعلی فارمدی را شیخِ خواجه ذکر کرده است (خواجه محمد پارسا، 1381: 95؛ همان، 1354: 10) و جامی، افزونبر ابوعلی فارمدی، عبدالله جوینی و حسن سمنانی را نیز شیخ صحبت خواجه معرفی میکند و میگوید: «گفتهاند که [خواجه یوسف همدانی] با شیخ عبدالله جوینى و شیخ حسن سمنانی نیز صحبت داشته است» (جامی، 1375: 380). ملاحسین کاشفی نیز از هر سه شیخِ خواجه نام میبرد و میگوید: خواجه یوسف، خرقه از دست شیخ عبدالله جوینى پوشید و در تصوف به او منسوب است (کاشفی، 1356، ج2: 14). با این حال در بیان سلسلة طریقت خواجه، نسب طریقتی او را به ابوعلی فارمدی و شیخ ابوالقاسم کُرّگان میرساند (کاشفی، 1356، ج2: 11). برای ارتباط خواجه یوسف همدانی با ابوعلی فارمدی، بهجز ادعای عالمان نقشبندیه هیچ دلیل تاریخی و شاهدی از متون معتبر تاریخی یافت نشد. همچنین در کتابهای تاریخی به ارتباط خواجه یوسف همدانی با حسن سمنانی نیز اشارهای نشده است. از بین سه بزرگی که در جایگاه شیخ طریقت برای خواجه در متون نقشبندیه ذکر شده است، تنها عبدالله جوینی در منابع درخور اعتماد، شیخ و استاد طریقت خواجه معرفی شده است (ابنجوزی، 1423، ج4: 74؛ همان، 1412، ج18: 16؛ ابناثیر، 1424، ج5: 179؛ ذهبی، 1409، ج36: 398؛ جامی، 1375: 380؛ کاشفی، 1356، ج2: 14). المنتظم ابنجوزی قدیمیترین منبع تاریخی است که از شیخِ طریقت خواجه سخن گفته است. او کمابیش شصت سال بعد از وفات خواجه از دنیا رفت. ابنجوزی نام شیخ طریقت خواجه را عبدالله خونی معرفی میکند و از سخنان او چنین نقل کرده است: «برای زیارت عبدالله خونی به کوه زر رفتم؛ آن کوه به خاطر حضور اولیای الهی آباد و معمور گشته بود؛ چنانکه بر سر هر چشمهای یکی از اولیا مشغول ریاضت و مجاهدت بود و من تکتک آنها را زیارت کردم و در آن کوه هیچ سنگی نماند مگر اینکه اشک من بر آن اصابت کرد» (ابنجوزی، 1412، ج8: 16). عبدالله جوینی یا خونی برای ما شخصیت شناختهشدهای نیست. نام او برپایة قدیمیترین سند موجود، «ابواحمد عبدالله بن على بن موسى» ذکر شده است (کاتب سمیرمی، 1345: 327)؛ اما شهرت او در منابع به صورتهای گوناگونی مانند «عبدالله الجوشنی» (ابنجوزی، 1412، ج18: 16) و «عبدالله الخونی» (همان، 1423، ج4: 74) و «عبدالله الجوّی» (ذهبی، 1409، ج36: 398) و «عبدالله الجوبی» (کاتب سمیرمی، 1345: 327) و بیشتر با نام «عبدالله الجوینی» (ابناثیر، 1424، ج5: 179؛ جامی، 1375: 380، کاشفی، 1356، ج2: 14؛ امینریاحی، 1362: 11) ثبت شده است. به گمان بسیار علت این گوناگونی اسم به سبب آن است که نامش لفظی ناآشنا برای کاتبان بوده است. معمولاً پیشینههای ذهنی و مفاهیم تثبیتشده در ذهن کاتبان، در نسخهنویسی و تصحیح متون مؤثر بوده است؛ به همین سبب بعضی از کاتبان و تصحیحکنندگان در ثبت واژههای ناآشنا دچار اشتباه شدهاند و به تصور اینکه آن واژه نادرست است، آن را به لفظی مشابه اما آشنا و مرسوم تغییر دادهاند؛ اگرچه بیشتر منابع فقط به سبب تشابه لفظی نام او را «عبدالله الجوینی» ثبت کردهاند، بعضی از این نیز فراتر رفتهاند و تصور کردهاند این شخص، همان ابوعبدالله محمد بن محمد حمویه جوینی (متوفی 530ق) است (جامی، 1375: 830)؛ بیخبر از اینکه نام استادِ خواجه یوسف همدانی، ابواحمد عبدالله بن على بن موسى است؛ افزونبر آن ابوعبدالله جوینی دستکم هشت سال از خواجه یوسف همدانی کوچکتر است. برپایة آنچه گفته شد به سبب دخل و تصرف کاتبان و تصحیحکنندگان متون قدیمی، به ضبط آنها نمیتوان اعتماد کرد و باتوجهبه اختلاف آنان یکی از این کلمات را بر دیگری نمیتوان برتر دانست؛ اما در این میان سند و شاهدی هست که ضبط صحیح نام این شخصیت گمنام را روشن میکند و آن سخن عبدالله یافعی است. یافعی برپایة روایتی که از خواجه یوسف همدانی با سندهای متعدد نقل میکند، نام شیخ و استادِ خواجه یوسف همدانی را «ابواحمد عبدالله بن على الجونى» ذکر کرده است. او برای اینکه کاتبان و تصحیحکنندگان کتاب او اشتباه نکنند، ضبط کلمه را نیز مشخص کرده است و میگوید: «الشیخ عبدالله الجونى بالجیم و بعد الواو نون» (یافعی، 1424، ج2: 511). بنابر آنچه گفته شد، منابع و شواهد تاریخی بیانگر آن هستند که استاد و شیخِ خواجه یوسف همدانی، «ابواحمد عبدالله بن على بن موسى» معروف به عبدالله جونی است. بعضی از متون تاریخی افزونبر آنچه گفته شد نام شیخ طریقت عبدالله جونی را نیز مشخص کردهاند؛ ذهبی در ادامۀ حکایتی که از ابنجوزی دربارة حضور خواجه یوسف در جبل زر نقل شد، از شیخ و استادِ عبدالله جوینی یعنی احمد فضاله نیز نام میبرد و از سخنان خواجه چنین نقل میکند: همۀ معنویات جبل زر از برکات احمد فضاله بود (ذهبی، 1409، ج36: 398). افزونبر آنچه گفته شد، ابوجعفر محمد بن ابیزید بن عبدالرحمن الکاتب السمیرمی در اوایل قرن هفتم میزیست1 و به دو واسطه، مرید خواجه بوده است. او رسالهای در شرایط مریدی نگاشت و در آن سلسۀ طریقتی خود را بیان کرد. سخنان او با آنچه ذکر شد کاملاً سازگار است؛ سمیرمی مینویسد: «بدان که ما چند سال خدمت و صحبت شیخ وقت اکملالدین (محمد بن اسماعیل بن ابیالقاسم بن ممشاذ المکنی بابی الفضائل النوحی) برّد الله مضجعه دریافتهایم و هو صحب شیخ الأولیا أبا صالح عبدالله الطبقى الرومى و هو صحب الشیخ الإمام المفتى حجه الاسلام أبا یعقوب یوسف بن أیّوب الهمدانى و هو صحب الشیخ السعید أبا أحمد عبدالله بن على بن موسى الجونى و هو صحب الشیخ الفاضل أحمد بن فضاله بن عمران الانمانى و قد صحبه خمسه عشر سنه و هو صحب الاستاد الإمام سلطان الفقرا أبا الحسن على بن ابراهیم بن الحسین السرخسى و هو صحب جعفر بن محمّد بن نصر الخلدى أبا محمد الخوّاص و هو صحب سیّد الطائفه أبا القسم الجنید بن محمد البغدادى و هو صحب خاله سرى السقطى و هو صحب أبا محفوظ معروفا الکرخى و هو صحب على بن موسى الرضا و هو صحب أباه موسى بن جعفر الکاظم و هو صحب أباه جعفر بن محمد الصّادق و هو صحب أباه محمّد بن على الباقر و هو صحب أباه زین العابدین على بن الحسین و هو صحب أباه الشهید حسین بن على و هو صحب أباه امیر المؤمنین على بن ابى طالب رضوان الله علیهم اجمعین و هو صحب أخاه سیّد المرسلین و خاتم النبیّین محمد بن عبدالله بن عبد المطلب صلوات الله و سلامه علیه و على آله و ذریّاته و صحبه أجمعین و هؤلاء قدوتى رضوان الله علیهم أجمعین» (کاتب سمیرمی، 1345: 328). برپایة این سند، سلسلۀ طریقتی خواجه یوسف همدانی از شاخههای سلسلۀ معروفیه بوده است و همانند سلسلههای دیگر تصوف به اهل بیت، علیهم السلام، پایان میپذیرد. افزونبر آنچه گفته شد، مذهب فقهی خواجه نیز تحت تأثیر مشایخ طریقت نقشبندیه، حنفی معرفی شده است؛ زیرا در دو قرن آغازین، همه حنفیمذهب بودند (کاشفی، 1356، ج1: 13-14). البته خواجه، فقه را از ابواسحاق شیرازی آموخته بود که مذهب شافعی داشت؛ اما در این باره به اینکه بیشتر منابع تاریخی، مذهب فقهی او را شافعی دانستهاند، توجهی نشده است (ابنعماد، 1406، ج6: 181؛ ابومخرمه، 1428، ج4: 114؛ مناوی، 1999؛ اسنوی، 1422، ج2: 300). 4ـ مریدان و شاگردان خواجهدربارة مریدان و شاگردان خواجه نیز بین منابع تاریخی و نوشتههای نقشبدیه اختلاف وجود دارد؛ در بین مورخان بیش از هرکس، عبدالکریم سمعانی دربارة شرح حال خواجه و افراد مرتبط با او سخن گفته است. او خود معاصر شیخ بود و از او حدیث سماع میکرد. برپایة انساب سمعانی و منابع دیگر تاریخی، مریدان و شاگردان خواجه عبارتاند از:
4ـ1 مریدان خواجه نزد نقشبندیان علمای طریقت نقشبندیه چهار نفر را شاگرد و جانشینان معنوی خواجه یوسف معرفی کردهاند: خواجه عبدالله برقى خوارزمى، خواجه حسن اندقى بخارایى، خواجه احمد یسوى، خواجه عبدالخالق غجدوانى (جامی، 1375: 382). از بین آنها عبدالخالق غُجْدَوانی را مهمترین مرید و جانشین معنوی خواجه یوسف همدانی معرفی میکنند (خواجه محمد پارسا، 1354: 10). فراتر از ادعای نقشبندیه هیچ شاهد و مدرکی بر خلافت معنوی عبدالله برقی و خواجه احمد یسوی و عبدالخالق غجدوانی از خواجه یوسف همدانی یافت نشد؛ افزونبر آن دربارة ارتباط عبدالخالق غجدوانی، قطب طریقت نقشبندیه، با خواجه یوسف همدانی تردیدهایی جدی وجود دارد. عبدالکریم سمعانی خود از شاگردان خواجه یوسف بود و همة مریدان او را بهتناسب معرفی کرده است. او در کتاب الانساب مدخلی با عنوان «الغجدوانی» دارد و در آن منسوبان به غجدوان را معرفی کرده است (سمعانی، 1382، ج10: 17)؛ اما هیچ نامی از عبدالخالق غجدوانی بیان نمیکند. همچنین در ذیل شرح حال خواجه نیز هیچ اشارهای به خلفای چهارگانۀ او نکرده است (همان، ج2: 356). در بیشتر آثار مورخان همعصر و یا نزدیک به زمان خواجه یوسف7 به زندگی و شرح حال خواجه یوسف همدانی اشاره شده است؛ اما هیچکدام از آنها به عبدالخالق غجدوانی و یا خلفای چهارگانة خواجه یوسف همدانی اشارهای نکردهاند. گویا از زمان خواجه تا قرن نهم نام غجدوانی برای مورخان، ناآشنا و یا دستکم درخور توجه نبوده است؛ بهویژه آنکه بخشی از این مورخان خود در منطقۀ ماوراءالنهر زندگی میکردند و از خواجه و مریدان او با احترام یاد کردهاند. دربارة ارتباط عبدالخالق غجدوانی با خواجه یوسف همدانی نکتههای درخور تأمل دیگری نیز وجود دارد که از آن جمله است: 1. مراد از انتساب طریقت به یکی از قطبها، پیروی از شیوة سلوکی اوست و به اعتراف خود نقشبندیه شیوة خواجه یوسف همدانی و مشایخ او بر ذکر علانیه است؛ اما بنیان آموزههای عبدالخالق غجدوانی بر ذکر خفی بنا شده است و او ادعا کرده که این ذکر را از حضرت خضر گرفته است (میر عبدالأول نیشابوری، 1380: 163؛ کاشفی، 1356، ج1: 36). برپایة این مطلب حتی اگر خواجه عبدالخالق به خدمت خواجه یوسف همدانی نیز مشرف میشد، شیوة طریقتیاش نمیتواند به خواجه یوسف نسبت داده شود. 2. تعیین چهار خلیفه (خواجه عبدالله برقى خوارزمى و خواجه حسن اندقى بخارایى و خواجه احمد یسوى و خواجه عبدالخالق غجدوانى) برای یک قطب (جامی، 1375: 382) تأییدشدة آموزههای تصوف و عرفان اسلامی نیست؛ البته شاید تعیین چهار خلیفه، برپایة خلفای چهارگانه اهلسنت طراحی شده باشد؛ چنانکه بعد از خواجه یوسف نیز برای بیشتر مشایخ نقشبندیه چهار خلیفه مشخص شده است و برای هریک از قطبها ازجمله عبدالخالق غجدوانی و خواجه اولیاء و خواجه غریب و خواجه سلمان و خواجه امیر حمزه و خواجه امیر کلال، چهار خلیفه تعیین کردهاند (کاشفی، 1356، ج1: 50-90). 3. جامی مشکل چهار خلیفۀ همزمان برای یک قطب را با طولیبودن مقام قطب برای هریک از آنها توجیه میکند و میگوید: «بعد از خواجه یوسف هریک از این هر چهار در مقام دعوت بودهاند و خلفاى دیگر به طریق ادب در خدمت وى بوده و چون خواجه احمد یسوى به طرف ترکستان عزیمت کرد، جمیع یاران را به متابعت خواجه عبدالخالق دلالت کرد» (جامی، 1375: 382). در سخن جامی اشکالی وجود دارد و آن این است که چگونه قطببودن خواجه احمد یسوی با سفر او به ترکستان به عبدالخالق غجدوانی منتقل میشود؟ زیرا مسافرت برای مشایخ طریقت، مرسوم بوده است و هرگز مقام قطب با مسافرت و کوچیدن یک قطب، به شخص دیگر منتقل نمیشد. 4. برپایة رسالۀ صاحبیه منسوب به خواجه عبدالخالق غجدوانی (گویا بخش درخور توجهی از اطلاعات مربوط به زندگی عبدالخالق مستند به این رساله است) تاریخ درست برای وفات عبدالخالق غجدوانی سال 617 قمری است که سعید نفیسی نیز برپایة شواهد دیگر همین تاریخ را درست دانسته است (نفیسی، 1332: 70). برپایة این تاریخ بین وفات خواجه یوسف و عبدالخالق غجدوانی، هشتاد و دو سال فاصله است که اختلاف زمانی در بین دو نسل به شمار میرود؛ بنابراین بسیار دور از گمان است که عبدالخالق حتی خواجه یوسف را دیده باشد. افزونبر آنچه گفته شد ازنظر تاریخی اشکالهای دیگری نیز در سند طریقت نقشبندیه وجود دارد؛ همانند غیرممکنبودن اینکه قاسم بن ابوبکر از سلمان استفادۀ معنوی برده باشد (به سبب کمی سن)؛ همچنین تولد بایزید بعد از وفات امام صادق(ع) و ممکننبودن پیوند ابوالحسن خرقانی به بایزید؛ البته نقشبندیان همۀ این اشکالات را با پیوند باطنی این افراد توجیه کردهاند؛ چنانکه در ادامۀ این سلسله نیز، خواجه بهاءالدین نقشبند در حدود یک قرن بعد از خواجه عبدالخالق غجدوانی متولد شده است؛ اما مدعی است که از عبدالخالق غجدوانی ذکر گرفته است؛ خواجه محمد پارسا نیز در توجیه آن میگوید: «نسبت تربیت حضرت خواجة ما، قدس الله روحه، در سلوک به حقیقت از روحانیت حضرت خواجه بزرگ خواجه عبدالخالق غجدوانى است» (خواجه محمد پارسا، 1354: 10). 5ـ نتیجهگیریبرپایة آنچه گفته شد سلسله طریقتی خواجه یوسف همدانی همانند طریقتهای دیگر عرفانی به اهل بیت علیهم السلام میرسد و از شعبههای معروفیه است؛ همچنین ارتباط او با طریقت نقشبندیه و بهویژه با خواجه عبدالخالق غجدوانی درخور تأمل است؛ دستکم نگارندگان شاهدی از منابع تاریخی بر ارتباط این سلسله با خواجه یوسف همدانی نیافتند. طریقت نقشبندیه برخلاف طریقتهای صوفیه که برپایة معاملات باطنی بنا شدهاند، از دیدگاههای کلامی اهل سنت تأثیر گرفته و سلسه سند آنها بیش از آنکه با دلیلها و شاهدهای تاریخی اثباتپذیر باشد، بر عقاید و باورهای مذهبی آنها مبتنی است.
پینوشتها 1. برپایة گزارش احمد آتش از نسخۀ 2185 کتابخانۀ قسطمونی ترکیه که دربردارندة مجموعه رسایل سمیرمی است و در ذیالقعده 657 نوشته شده است، سمیرمی پیش از تمامشدن نیمة نخست قرن هفتم میزیست (ن.ک: آتش، 1335). 2. «ابومحمد الحسن بن الحسین الأندقی، شیخ وقته و صاحب الطریقة الحسنة فی تربیة المریدین و دعاء الخلق الى اللَّه مع ما رزقه اللَّه تعالى من صفاء الوقت و دوام العبادة و ملازمة الریاضة و اتباع الأثر و استعمال السنة و الآداب المنقولة عن النبی صلى اللَّه علیه و سلم، صحب الإمام یوسف بن أیوب الهمذانیّ و کان من خواص مریدیه». 3. «رکب الأخطار و قطع البوادی على التجرید و الانفراد و راض نفسه حتى ما کان یأکل کل ثلاثة أیام إلّا شیئاً یسیراً، جاور بمکة و تزهّد و کان من أصحاب شیخنا الإمام یوسف بن أیوب الهمذانیّ رحمه اللَّه». 4. «شیخ صالح سدید ورع، یدیم الصوم و یتهجد باللیل، صحب یوسف الهمدانی». 5. رافعی قزوینی از سمعانی نقل کرده که در حق او گفته است: «إمام فاضل ورع قوّال بالحق داع إلیه أقام ببغداد مدة فى النظامیة و تفقه على أسعد المیهنى ثم انحدر إلى البصرة، علق على القاضى عبد السلام بن الفضل الجیلى و قرأ المقامات على منشیها أبى القاسم الحریرى. ورد خراسان و تفقه على شیخنا عمر بن محمد الشیرزى ثم ترک مخالطة الفقهاء و انزوى عند الامام یوسف بن أیوب الهمدانى. 6. ابنعدیم از یکی نوادگان او نقل کرده که گفته است: «أن حمزة کان شریفاً عمریا من بیت المقدس، من ولد عمر الأطراف و عرف بذلک لحسن عینیه و کان یشبّه بعلی بن أبی طالب، رضی اللّه عنه. لقی الشیخ ابوالحسین یوسف بن أیوب الهمذانی و سمع وعظه بمرو و لقی غیره من الزهاد و العبّاد». 7. مانند صفه الصفوه (ابنجوزی، 1423، ج4: 74)، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک (همان، 1412، ج18: 15)، المختار من مناقب الأخیار (ابناثیر، 1424، ج5: 178)، معجم البلدان (یاقوت حموى، 1995، ج1: 507)، الکامل فی التاریخ (ابناثیر، 1385، ج10: 492)، وفات الأعیان (ابنخلکان، 1364، ج17: 79)، مسالک الأبصار فی ممالک الأمصار (ابن فضلالله عمرى، 1424، ج8: 179)، مرآه الجنان (یافعى، 1417، ج3: 202). | ||
مراجع | ||
- آتش، احمد (1335). «نشریات ترکیه چند کتاب خطی مهم فارسی و عربی در کتابخانه عمومی قسطمونی» نشریۀ دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز، با ترجمۀ عبدالرسول خیامپور، شمارة38، 274-287. 2- ابن اثیر، عزالدین علی بن محمد (1385ق). الکامل فی التاریخ، بیروت: دارالصادر. 3- ابن اثیر، مجدالدین مبارک بن محمد بن محمد بن عبدالکریم الشیبانی الجزری (1424ق). المختار من مناقب الأخیار، تحقیق محمد ادیب جادر و مامون صاغرجی و عدنان عبد ربه، العین (ابوظبی): مرکز زاید للتراث و التاریخ. 4- ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد (1412ق). المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا و محمد عبدالقادر عطا و نعیم زرزور، بیروت: دار الکتب العلمیة. 5- ------------------------------------ (1423ق). صفة الصفوة، تحقیق ابراهیم محمد رمضان و سعید محمد اللحام، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ سوم. 6- ابن خلکان، ابوالعباس شمسالدین احمد بن محمد بن ابیبکر (1364). وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، قم: منشورات الشریف الرضی، چاپ دوم. 7- ابن عدیم، کمالالدین عمر بن احمد بن ابیجرادة (بیتا). بغیة الطلب فی تاریخ حلب، تحقیق سهیل زکار، بیروت: دارالفکر. 8- ابن عماد، عبدالحی بن احمد (1406ق). شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، تحقیق محمود ارناووط، بیروت: دار ابن کثیر. 9- ابن فضلالله عمری، شهابالدین احمد بن یحیی (1424ق). مسالک الأبصار فی ممالک الأمصار، تحقیق ابراهیم صالح و بسام محمد بارود و یحیی وهیب جبوری و عماد عبدالسلام رؤوف، ابوظبی: المجمع الثقافی. 10- ابومخرمة، ابومحمد الطیب بن عبدالله بن احمد بن علی (1428ق). قلادة النحر فی وفیات أعیان الدهر، تحقیق بوجمعه عبدالقادر مکرمی و خالد زواری، بیروت: دارالمنهاج. 11- اسنوی، عبدالرحیم بن حسن (1422ق). طبقات الشافعیة، تحقیق کمال یوسف الحوت، بیروت: دارالکتب العلمیة. 12- امینریاحی، محمد (1362). مقدمه رتبة الحیات، تهران: توس، چاپ دوم. 13- تاذفی، محمد بن یحیی (1428ق). قلائد الجواهر (به ضمیمۀ سر الاسرار و مظهر الأنوار فیما یحتاج إلیه الأبرار)، تحقیق احمد فرید المزیدی، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ دوم. 14- پورجوادی، نصرالله (1393). آسمان جان، تهران: فرهنگ معاصر. 15- ------------ (1394). بابا طاهر، تهران: فرهنگ معاصر. 16- جامی، ملا عبدالرحمن (1375). نفحات الأنس من حضرات القدس، تحقیق محمود عابدى، تهران: اطلاعات، چاپ سوم. 17- خواجه محمد پارسا، محمد بن محمد بن محمود حافظی بخاری (1381). فصل الخطاب، تحقیق جلیل مسگرنژاد، تهران: مرکز نشر دانشگاهی. 18- ------------ (1354). قدسیه، تحقیق احمد طاهرى عراقى، تهران: طهوری. 19- دولتشاه سمرقندی (1382). تذکرة الشعراء، تحقیق ادوار براون، تهران: اساطیر. 20- ذهبی، شمسالدین محمد بن احمد (1409ق). تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمرى، بیروت: دارالکتب العربی، چاپ دوم. 21- رازی، امین احمد (بیتا). هفت اقلیم، تحقیق جواد فاضل، تهران: کتابفروشی علیاکبر علمی. 22- رافعی قزوینی، عبدالکریم بن محمد (1408ق). التدوین فی اخبار قزوین، تحقیق عزیزالله عطاردى قوچانى، بیروت: دارالکتب العلمیة. 23- سبکی، ابونصر عبدالوهاب بن علی بن عبدالکافی (بیتا). طبقات الشافعیة الکبرى، تحقیق عبدالفتاح حلو و محمود محمد طناحی، بیروت: دار احیاء الکتب العربیة. 24- سمعانی، عبدالکریم بن محمد (1382ق). الأنساب، تحقیق عبدالرحمن معلمى، حیدرآباد: دایرةالمعارف العثمانیة. 25- سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد بن احمد بیابانکی (1383). تذکرة المشایخ (در مصنفات فارسی سمنانی)، تحقیق نجیب مایل هروی، تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی، چاپ دوم. 26- کاتب سمیرمی، ابوجعفر محمد بن ابیزید بن عبدالرحمن (1345). «رسالۀ میزان اهل الطریقه» فرهنگ ایران زمین، با معرفی ایرج افشار، شمارة14، 321-328. 27- کاشفی، حسین بن علی (1356). رشحات عین الحیات، تحقیق علیاصغر معینیان، تهران: بنیاد نیکوکارى نوریانى. 28- مناوی، زینالدین محمد عبد الرؤوف المناوی (1999م). الکواکب الدریة فی تراجم السادة الصوفیة، تحقیق محمد ادیب الجادر، بیروت: دار الصادر. 29- میر عبدالاول نیشابوری (1380). احوال و سخنان خواجه عبیدالله احرار، تحقیق عارف نوشاهی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی. 30- نفیسی، سعید (1332). «مقدمه و تصحیح رساله صاحبیه»، فرهنگ ایران زمین، شمارة1، 70-101. 31- یافعی، عفیفالدین عبدالله بن اسعد الشافعی (1428ق). خلاصة المفاخر فى مناقب الشیخ عبدالقادر، تحقیق احمد فرید المزیدی، قاهره: دار الآثار الاسلامیة. 32- ----------------------------- (1417ق). مرآة الجنان و عبرة الیقظان فی معرفة ما یعتبر من حوادث الزمان، تحقیق خلیل عمران منصور، بیروت: دارالکتب العلمیة. 33- یاقوت حموی، شهابالدین أبیعبدالله یاقوت بن عبدالله (1995م). معجم البلدان، بیروت: دار الصادر، چاپ دوم. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 4,456 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 2,920 |