تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,682 |
تعداد مقالات | 13,763 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,245,858 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,756,824 |
رویکردهای شرقشناسان اروپایی در کاوشهای باستانشناسی عهد قاجار | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 6، دوره 10، شماره 2 - شماره پیاپی 38، مرداد 1397، صفحه 61-80 اصل مقاله (410.49 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2018.105081.1163 | ||
نویسنده | ||
علی محمد طرفداری* | ||
استادیار تاریخ، سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، تهران، ایران | ||
چکیده | ||
مطالعهها و کندوکاوهای باستانشناسی در ایران، بهویژه شناسایی و حفاری در محوطههای باستانی مربوط به ایران پیش از اسلام، در چند سدﮤ اخیر از محورهای اساسی در مطالعههای شرقشناسی و ایرانشناسی اروپاییان بوده است. بهعلاوه، جستوجوهای باستانشناسانه و تجسسهای اروپاییان علاقهمند به کاوش در آثار تمدنی ایران و بهطور کلی ﻣﻨﻂﻘﮥ شرق میانه مجموعهای از رویکردهای دینی، سیاسی، علمی، گنجیابی و تغذﻳﮥ موزههای مهم اروپا را دربرمیگرفت. به همین علت، در حوزﮤ کاوشهای باستانشناسی ایران در دورﮤ قاجار طیف گستردهای از جویندگان عتیقه، پژوهشگران مسائل دینی، مأموران سیاسی و پژوهشگران مسائل تاریخی فعال بودهاند. در مقاﻟﮥ حاضر با استفاده از روش پژوهش کتابخانهای و شیوﮤ توصیفیتحلیلی و با بررسی منابع و گزارشهای دستِاول سیاحان و شرقشناسان و ایرانشناسان اروپایی دربارﮤ آثار تاریخی و باستانی و اشیای ﻋﺘﻴﻘﮥ ایران و نیز کاوشهای باستانشناسی در ایران، دربارﮤ ﻣﺴﺌﻠﮥ اصلی پژوهش، یعنی شناسایی و تبیین رویکردهای شرقشناسان اروپایی در کاوشهای باستانشناسی و عتیقهیابی ایران در عهد قاجار، مطالعه شده و این مسئله تبیین و تحلیل شده است. یافتههای این بررسی مشخص میکند شرقشناسان و ایرانشناسان در شناسایی آثار باستانی ایران و ﺗﻬﻴﮥ شناسنامههای جدید برای بسیاری از این آثار، تأمین اسناد و مدارک مادی برای تدوین تاریخ ایران و تغییر دیدگاههای رایج دربارﮤ آثار تاریخی برجسته مربوط به ایران باستان نقشی اساسی ایفا کردند؛ اما با تبدیل آثار تاریخی و هنری ایران به کالاهای تجاری و ایجاد بازار برای «عتیقهجات» ایرانی، خروج بخش عظیمی از میراث فرهنگی و تاریخی ایران را به اروپا و سایر کشورهای جهان باعث شدند. | ||
کلیدواژهها | ||
شرقشناسان؛ ایرانشناسان؛ کاوشهای باستانشناسی؛ شناسایی آثار باستانی؛ عتیقهیابی؛ قاجاریه | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه مطاﻟﻌﮥ رویکردهای شرقشناسان و ایرانشناسان اروپایی در عرﺻﮥ کاوشهای باستانشناسانه در محوطههای باستانی ایران در دورﮤ قاجار، محور اصلی بررسی حاضر به شمار میرود و هدف از آن شناسایی و بیان و ارزیابی این کاوشها از منظر بررسی «رویکردهای» جاری در میان شرقشناسان و ایرانشناسان آن دوره است. براساس فرﺿﻴﮥ این پژوهش، مجموعهای از رویکردهای دینی، سیاسی، علمی، گنجیابی و تغذﻳﮥ موزههای مهم اروپا که در متن مقاله بهطور مشخص و براساس آثار مستقیم شرقشناسان اروپایی عهد قاجار به آنها اشاره شده است، مهمترین وجوه عملکرد باستانشناسان اروپایی در محدودﮤ زمانی دورﮤ قاجار و در گسترﮤ خاک ایران را شکل دادهاند. برای بررسی دقیق و مستند این فرضیه و رویکردهای اشارهشده در پژوهش حاضر، تمرکز اصلی پژوهش بر آثار و نوشتهها و گزارشهای مستقیم شرقشناسان و ایرانشناسان اروپایی دورﮤ قاجار گذاشته شده است؛ بنابراین آثار مستقیم افرادی که در جایگاه بررسیکنندﮤ آثار باستانی، باستانشناس یا جویندﮤ آثار عتیقه در ایران و سرزمینهای همسایه ایران حضور مستقیم و فعال داشتند، در حکم دستِاولترین و مهمترین منابع موضوع، مبنای رجوع و تجزیهوتحلیل فرضیه پژوهش قرار گرفت. ازهمینرو آثار پژوهشی و دستِدوم موجود همچون کتاب، مقاله یا پایاننامه بهطور عمده کنار گذاشته شدند؛ چون دادههای دستِاول نداشتند و همزمان با دورﮤ موضوع بررسی نبودند و این استعداد را نداشتند که مبنای داوری و تحلیل دربارﮤ رویکردهای موضوع پژوهش قرار بگیرند. پژوهشگران عرﺻﮥ مطالعههای تاریخی تاکنون کمتر این رویکردها را بررسی و تحلیل کردهاند. درحقیقت، بیش و پیش از پژوهشگران مطالعههای تاریخ معاصر ایران، این پژوهندگان حوزﮤ باستانشناسی ایران بودند که به تاریخ تحولات علم باستانشناسی و کارناﻣﮥ حفاریهای انجامشده در این حوزه توجه نشان دادند و دراینباره، آثار متعدد و گوناگونی در قالب کتاب یا مقاله به رﺷﺘﮥ تحریر درآوردند. از میان آثار برجسته و گاه مرجع این حوزه کتابهای ایران در پیش از تاریخ: باستانشناسی ایران از آغاز تا سپیدهدم شهرنشینی اثر صادق ملک شهمیرزادی؛ تاریخچه علم باستانشناسی اثر غلامرضا معصومی؛ مروری بر پنجاه سال باستانشناسی ایران اثر عزتالله نگهبان درخور ذکرند. در کنار این آثار پژوهشی و تألیفیِ پژوهشگران باستانشناس ایران، بعضی کتابها یا مقالهها را نیز پژوهشگران حوزﮤ مطالعههای تاریخی در بررسی کارناﻣﮥ تحولات باستانشناسی اروپاییان در ایران نوشتهاند. این دسته از آثار بهطور عمده به موضوع تاراج آثار باستانی ایران ازسوی باستانشناسان غربی در دورﮤ پهلوی توجه کردهاند. معروفترین این آثار در سالهای اخیر کتاب تاراج بزرگ: آمریکا و غارت میراث فرهنگی ایران (1304تا1320ش) اثر محمدقلی مجد است که در آن به کارناﻣﮥ فعالیتهای باستانشناسی اروپایی در ایران اواخر عهد قاجار نیز اشارههایی مختصر شده است؛ اما مطالعه و برآیند کلی این نوع آثار نشان میدهد بررسی رویکردهای شرقشناسان و ایرانشناسان اروپایی در کاوشهای باستانشناسی و نیز عتیقهیابی ایران در دوران قاجاریه تاکنون بهطور مستقل در کانون توجه و پژوهش چندانی نبوده است. ازهمینرو مقاﻟﮥ حاضر در صدد است تا این مسئله را بهطور خاص و در حکم موضوعی مستقل و نوین بررسی و تحلیل کند.. درعینحال، حوزﮤ بررسیها و کاوشهای باستانشناسی ازجمله محورهای کلیدی و بنیانی جریانهای شرقشناسی و ایرانشناسی در کشف و تدوین و تثبیت تاریخ ایران، بهخصوص در عهد باستان، به شمار میروند؛ بنابراین ارزیابی رویکردهای این جریانها در حوزﮤ باستانشناسی ایران، در ارزیابی جریانهای مذکور ازسوی پژوهشگران آتی نیز مؤثر است. از نظر روش پژوهش، در مقاﻟﮥ حاضر از روش کتابخانهای و شیوﮤ توصیفیتحلیلی استفاده شده است. نتایج بهدستآمده مشخص میکند شرقشناسان و ایرانشناسان اروپایی در شناسایی آثار باستانی ایران و ﺗﻬﻴﮥ شناسنامههای جدید برای بسیاری از این آثار، تأمین اسناد و مدارک مادی برای تدوین تاریخ ایران و تغییر دیدگاههای رایج دربارﮤ آثار تاریخی برجسته مربوط به ایران باستان ازیکسو نقشی مثبت و اساسی برعهده داشتند؛ اما ازسویدیگر با تبدیل آثار تاریخی و هنری ایران به کالاهای تجاری و ایجاد بازار برای عتیقهجات ایرانی، در خروج بخش عظیمی از میراث فرهنگی و تاریخی ایران به اروپا و سایر کشورهای جهان نقشی محوری ایفا کردند.
ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ کاوشهای باستانشناسانه در تاریخ ایران و اسلام براساس منابع تاریخ اسلام و ایران، کندوکاو در آثار برجایمانده از گذشتگان یا به بیان امروزیِ آن کاوشهای باستانشناسی، در قرون پس از اسلام همواره جاری و ساری بوده و با گنجیابی و به دست آوردن دفینهها و گنجهای پنهانشده ازسوی افراد گوناگون پیوندی تنگاتنگ داشته است. در روایتها، حکایتها و داستانهای منابع تاریخی اشارههای گوناگون به گنجها و دفینههای خیرهکننده به چشم میخورد که گاه از داستانها و افسانههای هزارویکشبگونه مملواند و قدرتها و جادوهای اساطیری صاحبان گنجینههای طلا و نقره و جواهرات را بازگو میکنند و درعینحال، تمایلها و تلاشهای افراد کنجکاو و علاقهمند و جویندگان ثروتهای بادآورده را به نمایش میگذارند؛ ازجمله این اشارههای کهن، ماجراهایی است در باب گنجیابی در مصر که مسعودی (283تا346ق/896تا957م) در کتاب معروف خود، مروجالذهب و معادنالجوهر از سدﮤ چهارم هجری نقل کرده است. او در این اثر از تلاش برخی از حکام مصر در دورﮤ خلافت امویان (حک. 41تا132ق/661تا750م) و عباسیان (حک. 132تا656ق/750تا1258م) برای دستیابی به گنجینهها و دفینهها «و ذخایر ملوک و اقوام سلف که در دل خاک مصر نهان است» سخن گفته است (مسعودی، 1374: 356تا358). داستانهای افسانهواری که مسعودی نقل کرده است، بهطور خاص از ﻏﻠﺒﮥ انگیزههای مادی بر علاقههای دینی یا فردی در جستوجوی گنجها و آثار تمدنهای پیشین حکایت دارند. انگیزههایی که در دورههای بعد نیز پایدار ماندند و حتی تا روزگار حاضر دوام آوردند. در همین باب در سفرناﻣﮥ ابودلف (سده چهارم ق) که شاعر و جهانگرد عرب در قرن چهارم قمری دربارﮤ ایران نوشته نیز آمده است: «میان آسک و ارجان قریهای است به نام هندیجان. در این قریه آثار و بنای تاریخی عجیبی مربوط به دوران عاد موجود است. در این قریه برای به دست آوردن گنجینهها و آثار تاریخی مانند مصر کاوش میکنند. در ارجان تابوتهای سنگی که شاهکارهای هنری است و همچنین آتشکدههای متعدد وجود دارد» (ابودلف الخزرجی، 1354: 91).. افزونبر اشارههای مذکور در منابع تاریخی اسلامی، در نخستین سفرنامهها و مکتوبهای اروپاییانی که به شرق سفر کردند نیز مطالبی درخصوص گنجیابی و جستوجوی عتیقهجات آمده است. نمونهای از این قبیل تلاشها یا تمایلها برای دستیابی به ذخایر طلا و نقره ازسوی سیاحان اروپایی را در سفرناﻣﮥ کشیش جوزافا باربارو (1413تا1494م/811تاق892) (Giosafat Barbaro) ایتالیایی در سفر به سرزمین تاتارها در دورﮤ آققویونلوها (حک. 880تا908ق/1482تا1502م) مییابیم. او به هنگام توصیف سرزمین آلانها، ماجرای گنجیابی گروه خود را شرح میدهد و از تلاش نافرجام گروه خود در حفاری و دستیابی به «گنجی نهفته» در زیر تپهای کوچک، شرحی تاحدودی مفصل ثبت و ضبط میکند (باربارو، 1349: 19تا23؛ برای ملاحظه نمونههای دیگری از این گنجیابیها و افسانههای محلی دربارﮤ آنها در ادوار بعد ن.ک به: وامبری، 1370: 81و82). در روایت باربارو از خود و افراد همراهش، انگیزﮤ دستیابی به گنجهای مدفونشده در خاک همچنان عامل اصلی در دستزدن به حفاری و صرف هزینه برای دستیابی به ذخایر پیشینیان است؛ اما از قرون جدید بهاینسو و با حضور تدریجی شرقشناسان، ایرانشناسان و نسل جدید سیاحان و دانشمندان اروپایی در شرق و ایران، جستوجوهای باستانشناسانه و تجسسهای علاقهمندان به کندوکاو در آثار تمدنهای پیشین، ورای پیداکردن گنج و طلا و جواهرات، بهتدریج رنگوبوی دیگری یافت و به تعلقات دینی و سیاسی و علمی نیز آمیخته شد. بنابراین اندکاندک علاوهبر جویندگان گنج، از میان پژوهشگران مسائل دینی، مأموران سیاسی و پژوهشگران مسائل تاریخی افراد دیگری نیز به جرﮔﮥ کاوشگران آثار باستانی و کاوشهای باستانشناسی پیوستند. در صدر تعلقات دینی اشارهشده، علاقهمندان به بررسی اطلاعات تاریخی کتاب مقدس و بهویژه تورات قرار داشتند که در صدد بودند دادههای تاریخی تورات را با آثار باستانی برجایمانده از سدههای گذشته تطبیق دهند. این گروه کشف و بازسازی جغرافیای حوادث تاریخی کتاب مقدس را در مناطق باستانی بینالنهرین و ایران دنبال میکردند. نموﻧﮥ معروف این دسته از پژوهندگانِ آثار باستانی کارستن نیبور (1733تا1815م/1146تا1230) (Carsten Niebuhr) است که سفرنامهاش در باب ایران (نیبور، 1354) به علت نقاشیهای فوقالعاده دقیق او از نقشها و کتیبههای تختجمشید شهرت بسزایی دارد. نیبور، آنگونهکه در زندگینامهاش به قلم دیتمار هنتسه (Dietmar Henze) آمده است، با هدف بررسی «لغتشناسی عهد عتیق» با هیئتی از پژوهشگران و با هزﻳﻨﮥ پادشاه دانمارک رهسپار عربستان و ایران شد. افراد این هیئت بعضی مأموریتهای شرقشناسانه و مذهبی همچون «مطالعه آداب و سنن کشورهای تحت کتاب مقدس و قوانین یهودی، یادگیری زبان عربی، شناسایی سواحل عربستان، خرید کتابهای خطی، تعیین تعداد جمعیت و میزان حاصلخیزی زمین، نسبت مرگومیر، تأثیر تعدد زوجات در زیادشدن جمعیت یا کمشدن آن، روابط جنسی و تعداد زنها در شهرها و روستاها و بیماریهای بومی مناطق بازدیدشده» را نیز برعهده داشتند (نیبور، 1354: 20تا23). حاصل علاقهمندی و مطالعههای این گروه از باستانپژوهان، بهتدریج از قرون هیجدهم و نوزدهم میلادی، موجب گسترش پژوهشهای باستانشناسی علمی در سرزمینهای مختلف شرق میانه و ایجاد شاﺧﮥ علمی مستقلی باعنوان باستانشناسی کتاب مقدس شد (برای اطلاع بیشتر دراینباره ن.ک به: فینکلشتاین و سیلبرمن، 1394؛ Magness, 2012) که به علت ارتباط فرهنگی و تمدنی میان فلات ایران با ﻣﻨﻂﻘﮥ بینالنهرین، از قدیمیترین ادوار باستانی، به ناگزیر جغرافیای آثار باستانی ایران را نیز دربرمیگرفت. هرچندکه نخستین شرقشناسان اروپایی فعال در حوزﮤ باستانشناسی کتاب مقدس، بهصورتی هدفمند بهدنبال اثبات و تاریخی جلوهدادن دادههای کتاب مقدس یا عهد عتیق بودند. بهگفته محمد مقدم، بیشترِ آنها در سدههای هفدهم و هیجدهم میلادی، در مطالعههای خود در باب سرزمینهای کتاب مقدس، تاحد چشمگیری تحتتأثیر تلاشهای «دستگاههای دینی» برای «تاریخی جلوهدادن داستانهای دینی خود» بودند و در این مسیر، ضمن گذاشتن نامهای کتاب مقدس بر روی سرزمینها و اقوام و آثار یافتشده، نمونههایی که خلاف میلشان به دست میآمد، فراموش میکردند (اومستد، 1383: 55و56؛ برای ملاحظه نمونههایی از تأثیر باستانشناسی سرزمینهای کتاب مقدس بر باستانشناسی ایران و تلاش برای تطبیق شهرهای کهن ایرانزمین با شهرهای مذکور در عهد عتیق ن.ک: به شفر، 1389: 12و13؛ رایت، 1357: 135و136). درهرحال، باستانپژوهی نوشتههای کتاب مقدس موجب گسترش کاوشهای باستانشناسی و بهطور خاص، این نوع از مطالعههای باستانشناسی در آثار تاریخی و باستانی ایران شد؛ همچنین، زﻣﻴﻨﮥ شناسایی دقیق بعضی از آثار باستانی مرتبط با بناها و مسائل دینی و مذهبی ایران را هم فراهم آورد. هرچند دراینمیان، دو ﻣﻨﻂﻘﮥ شوش و بابل به علت نقش و اهمیتی که در حوادث تاریخی مذکور در کتاب مقدس و تورات داشتند، بیش از سایر نقاط ایران و شرق میاﻧﮥ باستان، در کانون توجه این حوزه از باستانشناسی و باستانپژوهان متأثر از علایق دینی بودند. بر همین اساس، از همان آغاز کاوشها و حفاریهای باستانشناسی جدید، شوش را «بهشت باستانشناسان» لقب دادهاند. شرقشناسان، مطالعههای باستانشناسی و شناسایی آثار باستانی ایران پیش از بررسی کارناﻣﮥ کاوشهای باستانشناساﻧﮥ شرقشناسان و ایرانشناسان اروپایی در ایران و بحث دربارﮤ رویکردهای آنان در این حوزه، لازم است به نخستین اقدام شرقشناسان مذکور در حوزﮤ موضوع بررسی، یعنی مطالعه و شناسایی آثار و محوطههای باستانی ایران، توجه کنیم. اقدامی که پیشدرآمد و مقدمهای بر کاوشهای باستانشناساﻧﮥ آتی بود. بهطور کلی، ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ توجه جدی به آثار و بقایای تمدنهای باستانی و بازماندههای تاریخی ایران و بهویژه آثار مربوط به ایران پیش از اسلام، با دوران حضور نخستین گروه از سیاحان و مأموران سیاسی و نظامی و اقتصادی اروپایی و هیئتهای میسیونری مسیحی به ایران همزمان است. درواقع، اروپاییان نخستین گروهی بودند که باب مطالعههای تاریخی و باستانشناسی در ایران را با گسترهای از انگیزههای علمی و دینی و سیاسی گشودند و بهتدریج، زمینههای لازم را برای شکلگیری مطالعهها و کاوشهای باستانشناسی علمی در ایرانزمین پیریزی کردند (برای بحثهای بیشتر دربارﮤ سیر فعالیتهای باستانشناسی اروپاییان در ایران ن.ک به: ملک شهمیرزادی، 1378: 24تا30). دراینمیان، دورﮤ قاجار (حک. 1200تا1344ق/1786تا1926م) ﻧﻘﻂﮥ شروع جدی پژوهشهای باستانشناسی اروپاییان دربارﮤ ایران به شمار میآید. درواقع، بهدنبال سیاحان و مأموران و بازرگانان دورههای تیموری (حک. 771تا911ق/1370تا1506م)، صفوی (حک. 907تا1135ق/1502تا1723م)، افشاری (حک. 1148تا1163ق/1735تا1750م) و زندی (حک. 1163تا1209ق/1750تا1795م)، از قرن نوزدهم به بعد کاوشهای اروپاییان در آثار باستانی ایران و مناطق بینالنهرین بهتدریج صورت مطالعههای باستانشناسانه و تاریخی و زبانشناسانه گرفت؛ پس براساس روشهای مطالعهای جدید آن عهد، شکلی هدفمند به خود گرفت و بهطور خاص، بر شناسایی و بازکشف آثار باستانی سلسلههای تاریخی روزگاران کهن متمرکز شد و درعینحال، پژوهشگران متعددی را به خود جذب کرد. بدینسان، بهدنبال مسافرتهای اکتشافی متعدد اروپاییان در اوایل قرن نوزدهم، جستوجوی آثار باستانی ایران بهصورت روشمند و نظامیافته درآمد و دراینمیان، به علت آشناییها و اطلاعات پیشین، به دو ﻣﻨﻂﻘﮥ شوش و فارس بیش از سایر مناطق توجه شد. در فارس، به جز در تختجمشید، کمتر اروپایی وجود داشت که تا آن زمان مدتی طولانی را با هدف مطالعه در آنجا اقامت کرده و مجال کافی برای کشفهای جدید به دست آورده باشد. درواقع، اطلاع از وجود بعضی آثار باستانی مهم و برجسته بیش از هر علتی مرهون شاهراههای تجارتی بود که از کنار مناطقی همچون تختجمشید، طاقبستان و بیستون میگذشت. به همین علت تا اوایل قرن نوزدهم از سایتهای تاریخی مناطق کهن دیگر، همچون ری و شوش و خوزستان، اطلاع دقیقی در دسترس نبود؛ اما کاوشگران بریتانیایی بهتدریج، به پیروی از سرجان مالکوم (1769تا1833م/1183تا1249ق) (Sir John Malcolm)، به تمامی بناهای تاریخی مربوط به اداور باستانی تاریخ ایران توجه کردند. از میان آنها جمیز موریه (1782تا1849م/1196تا1265ق) (James Justinian Morier)، خالق رمان معروف سرگذشت حاجیبابای اصفهانی، در صدر کسانی قرار گرفت که به پیشرفت مطالعههای باستانشناسی در ایران کمک کرد (برای ملاحظه تفصیلی اقدامات او ن.ک به: موریه، 1386). موریه نخستینبار در سال 1808م/1223ق با هیئت سفارتی سر هارفورد جونز (1764تا1847م/ 1177تا1263ق) (Sir Harford Jones Brydges) به ایران آمد (کورتیس، 1387: 149). او از مسیری که انگلیسیها در آن زمان استفاده میکردند، یعنی از راه بوشهر و شیراز و اصفهان و تهران، رهسپار تبریز شد. در سال 1811م/1226ق برای بار دوم و در جایگاه دبیر سفارت سر گور اوزلی (1770تا1844م/1184تا1260ق) (Sir Gore Ouseley) در ایران اقامت گزید و این بار طی چند سال زندگی در ایران، به اکتشافهای گستردهتری در همدان و گرگان و آذربایجان دست زد (گابریل، 1348: 221و222). موریه پس از سر هارفورد جونز که گویا نخستین اروپایی کاشف شهر بیشاپور، پایتخت شاپور اول، در کازرون بود، نخستین شرح دقیق از ویرانههای این شهر دورﮤ ساسانی (حک. 224تا651م) را در دو سفر خود فراهم آورد و تصاویر بقایای آثار و نقوش ساسانی برجایمانده در تنگچوگان را تهیه و توصیف کرد. کاوشهای بعدی او متوجه تختجمشید شد و در آنجا موریه ضمن حفاری، پیکرههای سالمی را از خاک بیرون آورد؛ سپس به کشف ﻛﺘﻴﺒﮥ شاپور اول (226تا270م) در غار حاجیآباد در مرودشت موفق شد و از آنجا به پاسارگاد رفت و مقبرﮤ کوروش اول (559تا530ق.م)، موسوم به مقبرﮤ مادر سلیمان را بررسی کرد. موریه در سالهای توقف در تهران، یعنی سالهای 1809، 1812 و 1813م/1224، 1227 و 1228ق، چندینبار از خرابههای ری کهن بازدید کرد و بهدنبالآن، به جستوجوی آثار باستانی در همدان مشغول شد. او نخستین کسی بود که ﻧﻘﺸﮥ کاخی بزرگ را بههمراه عمارتی ستوندار شبیه به تختجمشید در کنار آن کشف کرد و با مشاهدههای خود، بر علتهای یکیبودن محل همدان با اکباتان باستان که پیش از او طرح شده بود، افزود (گابریل، 1348: 222و223). تا این زمان، در میان هیئتهای سیاسی بریتانیا، هیئت اوزلی بیشترین تعداد پژوهشگران تاریخ را داشت. علاوهبر موریه برادر سفیر، یعنی سر ویلیام اوزلی (1767تا1842م/1181تا1258ق) (Sir William Ouseley)، نیز از اعضای این هیئت بود. او در سالهای 1811و1812م/1226و1227ق در ایران به سر میبرد و در این ایام، بههمراه موریه، در اکتشافهای بیشاپور و تختجمشید و ری شرکت کرد. بعضی از مجسمهها و نقشبرجستههای سنگی که او از آپادانا خارج کرد، درنهایت به موزﮤ بریتانیا راه یافتند و هماکنون در آنجا نگهداری میشوند (کورتیس، 1387: 149). او سپس بهطور مستقل، به جستوجوی آثار باستانی در فسا و داراب مشغول شد و حتی به اشتباه، در صدد کشف قبر کوروش در فسا برآمد. اوزلی در حوالی داراب به کشف نقشبرجستهای از شاپور اول موفق شد؛ اما مهمترین نتایج کاوشهای او به آثار جلگه مرودشت و بهویژه تختجمشید و استخر مربوط بود. او برای پیشرفت کار کشفِ رمز خطوط میخی هخامنشی، تمامی این کاوشها را در اختیار گروتهفند قرار داد (گابریل، 1348: 223تا225؛ رایت، 1357: 145و146). پس از موریه و اوزلی، دولت روسیه سر رابرت کرپورتر (1777تا1842م/1191تا1258ق) (Sir Robert Ker Porter)، نقاش و تاریخنگار انگلیسی را به ایران فرستاد. او که بناهای تاریخی حکومت تزاری روسیه را در سالهای 1804تا1806م/1219تا1221ق نقاشی کرده بود، طی مسافرتهای خود و با ترسیم طرحهای دقیق از آثار و بناهای تاریخی ایران، موجب تکمیل و تصحیح اطلاعات موریه و اوزلی شد (کورتیس، 1387: 149و150). او با انجام کاوشهای دقیق در مناطق حوﻣﮥ همدان، در مقایسه با موریه، از گنجنامه و کتیبههای میخی آن اطلاعات تازهای به دست آورد. پیش از او افراد دیگری همچون اوزلی از این کتیبهها نقشبرداری کرده بودند و از این تصاویر برای خوانش خطوط میخی استفاده شده بود. کرپورتر بهویژه شرح و توصیف کاملتری از معبد آناهیتای کنگاور، نقوش و ﻛﺘﻴﺒﮥ بیستون و طاقبستان فراهم آورد و طاقبستان را در حکم بنایی ساسانی شناسایی کرد؛ همچنین کاوشهای او در ری و پاسارگاد و تختجمشید، تا مدتها بعد سرمشق جویندگان پس از او بود (کرزن، 1373: 1/462). در همین زمان، در اروپا نخستین تلاشها برای کشف رمز خط میخی با موفقیت همراه شده بود و به شناسایی پاسارگاد، در جایگاه پایتخت قدیم پارس، یقین بیشتری حاصل میشد. کرپورتر مطالعههای گستردهتری نیز در پاسارگاد و بناهای تاریخی آن همچون تختسلیمان، بقایای کاخ کوروش، زندان سلیمان و نقشبرجسته پیکرﮤ بالدار کوروش انجام داد. او نخستین کسی بود که مقبرﮤ مادر سلیمان را بهصورتی نهایی، در حکم قبر کوروش شناسایی کرد (کرزن، 1373: ج2/97). بخش عمدهای از کتاب او به تشریح و توصیف مصور آثار باستانی پاسارگاد و تختجمشید اختصاص یافته است که از میزان گستردگی و دقت او در بررسی آثار تاریخی حکایت دارد (گابریل، 1348: 226تا228). آثار باستانی و تاریخی ایران قدیم و بهویژه نقشبرجستههایی که سیاحان اشارهشده در اوایل قرن نوزدهم میلادی شناسایی و تشریح کردند، توجه نقاشان فرانسویِ علاقهمند به تاریخ و باستانشناسی را نیز به خود جلب کرد و آنها را بهسوی ایران کشاند. از میان این افراد اوژن فلاندن (1809تا1889م/1224تا1306ق) (Jean-Baptiste Eugène Napoléon Flandin) و پاسکال کوست (1787تا1879م/1201تا1296ق) (Pascal Coste Xavier) بیش از سایران شهرت یافتند؛ زیرا آثار و طراحیهایی که این دو خلق کردند، حتی بعدها و با پیدایش صنعت عکاسی ارزش و اهمیت خود را حفظ کرد. البته پیش از این دو کسانی همچون تکسیه (Texier)، از آثار کهن ایران همچون تختجمشید، نقشرستم، مجسمه غار شاپور و نیز بناها و تزئینات مربوط به دوران اسلامی طراحیها و نقشههای دقیقی تهیه کرده بودند. فلاندن و کوست در نقش اعضای هیئت سیاسی فرانسه به ایران آمدند. از میان راههای متعددی که فلاندن و کوست طی مدت دو سال حضور خود در ایران، در جستوجوی آثار باستانی، پیمودند مسیر میان کردستان تا تبریز و سلیمانیه، در مقایسه با سایر مسیرها، دستاوردهای بیشتری دربرداشت. آنها موفق شدند از بعضی آثار تاحدودی مجهول تا آن زمان، در داﻣﻨﮥ شمالغربی کوههای زاگرس تا جنوب فارس بازدید کنند (گابریل، 1348: 228تا230؛ کورتیس، 1387: 151و152؛ برای ملاحظه تفصیلی اقدامات فلاندن و کوست ن.ک به: فلاندن، 2536). اما فلاندن و کوست هم از کندوکاو در آثار لرستان و شوش کهن بازماندند و در نیمه نخست قرن نوزدهم، کشف آثار باستانی این دو منطقه نصیب تعداد اندکی از سیاحان و ازجمله هنری راولینسون (1810تا1895م/1225تا1312ق) (Sir Henry Creswicke Rawlinson) شد. او در سال 1836م/1252ق، در مسافرت نخست خود به لرستان و خوزستان، از بناهای تاریخی آن مناطق شرحی فراهم کرد که برای باستانشناسان بسیار اهمیت داشت؛ ازجمله کشفهای او معرفی بقایای بناهای ساسانی در ﻣﻨﻂﻘﮥ ذهاب و شهر ساسانی شیروان بود که برای مطالعههای باستانشناسی آینده ارزش فراوانی داشت. راولینسون همچنین در سال 1838م/1254ق، در سفر آذربایجان خود، نیز بعضی آثار مادی و کتیبههای میخی برجایمانده در آن منطقه را کشف کرد. این آثار نیز به اندازﮤ آثار کشفشده در لرستان و خوزستان برای باستانشناسان هموطن او اهمیت داشت؛ هرچندکه پس از حدود سی سال تجربهاندوزی در مشرقزمین و نگارش آثار متعدد، شهرت اصلی راولینسون به مهمترین کار مطالعاتی او، یعنی خواندن ﻛﺘﻴﺒﮥ بیستون بازمیگردد. راولینسون با بالارفتن از کوه بیستون، برای نخستینبار موفق شد از ﻛﺘﻴﺒﮥ میخی داریوش هخامنشی در کنار نقشبرجسته او بر صخرﮤ بیستون، به سه زبان فارسی باستان و عیلامی و بابلی رونوشت بردارد. پیش از او کرپورتر تنها موفق شده بود از نقوش روی صخره تصویربرداری کند. فلاندن و کوست هم ازطرف دولت فرانسه و بهطور خاص مأموریت رونوشتبرداری از کتیبهها را برعهده داشتند؛ اما موفق نشدند کاری از پیش ببرند و این کار را غیرعملی دانستند (گابریل، 1348: 231و232؛ کورتیس، 1387: 150و151). راولینسون در سال 1835م/1253ق و در مقام افسر لشکر بمبئی بریتانیا که وﻅﻴﻔﮥ آموزش نیروهای والی کرمانشاه را برعهده داشت، کار خود را در پژوهش در باب سنگنگارههای بیستون آغاز کرد. او کار دربارﮤ خط میخی هخامنشی را با کتیبههای گنجناﻣﮥ همدان آغاز کرد و بر بیستون متمرکز شد و با چندینبار صعود به بالای صخره، موفق شد از نزدیک ﻛﺘﻴﺒﮥ بیستون را بررسی کند. در سال 1839م/1255ق، زمانیکه راولینسون به افغانستان احضار شد، تنها موفق شده بود از نیمی از متن فارسی باستان بیستون رونوشت بردارد و قسمتهای عیلامی و بابلی آن همچنان دستنخورده مانده بودند. پس از گذشت چند سال، او در پاداش خدماتش برای شرکت در جنگهای افغانستان، مأموریتی سیاسی در بغداد به دست آورد و بدینسان زﻣﻴﻨﮥ دسترسی دوبارﮤ او به بیستون فراهم شد. در سال 1844م/1260ق راولینسون دوباره به بیستون رفت و از قسمت دوم متن فارسی باستان و متن عیلامی کتیبه رونوشت برداشت و سه سال بعد و در سفری دیگر، با کمک یک پسر نوجوان کُرد، موفق شد از قسمت نهایی کتیبه، یعنی قسمت بابلی، قالبگیری کند. در سال 1847م/1263ق، راولینسون ترﺟﻤﮥ ﻛﺘﻴﺒﮥ بیستون را در مقالهای در شمارﮤ دهم نشرﻳﮥ انجمن پادشاهی آسیا (Journal of the Royal Asiatic Society) انتشار داد و بهصورتی گسترده، از تاریخ و زبانهای باستانی مجهول پرده برداشت (گابریل، 1348: 232و233؛ Rawlinson, 1847). پس از راولینسون و شاید در ﻧﺘﻴﺠﮥ موفقیتها و کشفهای او، دو مسافر اروپایی دیگر به نامهای دو بود (1806تا1887/1221تا1304ق) (Clement Augustus De Bode) و لایارد (1817تا1894م/1232تا1311ق) (Sir Austen Henry Layard) در همان نیمه نخست سدﮤ نوزدهم رهسپار سرزمین بختیاری شدند. آن دو به منطقههای کوهستانی غرب و جنوبغربی ایران راه یافتند. سرزمینهایی که تا آن زمان تاحدودی به روی بیگانگان بسته بود و اینگونه به بعضی کشفهای باستانشناسی دست زدند (برای ملاحظه تفصیلی اقدامات این دو، ن.ک به: دو بد، 1384؛ لایارد، 1367).. دو بود از اعضای سفارت روسیه در تهران بود که مسافرت خود را به سرزمینهای ناشناﺧﺘﮥ غربی از بیشاپور آغاز کرد و موفق شد بعضی کتیبهها، حجاریها و بقایای آثار ساسانی را کشف و معرفی کند. او سرانجام در ﻣﻨﻂﻘﮥ بختیاری به لایارد برخورد. لایارد بعدها بهواﺳﻂﮥ کشفهای خود در نینوا، شهرت فراوانی یافت. او در سالهای 1841و1842م/1257و1257ق، با لباس مبدل و تحمل مخاطرات بسیار، در سراسر ﻣﻨﻂﻘﮥ بختیاریها به هر سو مسافرت میکرد. لایارد نخستین کسی بود که بهواﺳﻂﮥ برقراری ارتباط نزدیک با بختیاریها، تاریخ و زندگی آنها را بهطور مفصل بررسی کرد و علاوهبرآن، به مطاﻟﻌﮥ گستردﮤ بناهای قدیمی در نقاط مختلف جنوبغرب ایران نیز دست زد. یادداشتهای او دربارﮤ خوزستان و شوش قدیم و قسمتی از سرزمین کوهستانی بختیاری تا مدتها بهترین منبع برای این منطقهها محسوب میشد. لایارد موفق شد در تنگههای مختلف ﻣﻨﻂﻘﮥ بختیاری حجاریها و نقشبرجستههایی را کشف کند و از بسیاری از خطوط میخی آنها رونوشت بردارد. او همچنین موفق شد بقایای برخی از شهرهای کهن مربوط به دوران ساسانی و صدر اسلام را نیز در ﻣﻨﻂﻘﮥ خوزستان کشف کند (گابریل، 1348: 233تا235؛ کورتیس، 1387: 152).
شرقشناسان، ایرانشناسان و گسترش کاوشهای باستانشناسانه در ایران عهد قاجار گسترش مطالعهها و کاوشهای باستانشناسانه در ایرانزمین ازسوی شرقشناسان و ایرانشناسان و سیاحان اروپایی، از همان قرن نوزدهم به بعد و با ورود جویندگان و کاوشگران غربی به حوزﮤ کشف و بررسی آثار و بازماندههای باستانی ایران، آثار تاریخی این سرزمین را به بازارهای خریدوفروش آثار تاریخی و عتیقه جهانی نیز کشاند. این امر پیدایش بازارهای رسمی و غیررسمی برای خریدوفروش آثار باستانی باعنوان «عتیقهجات» را باعث شد. در منابع دورﮤ قاجار به حضور و نقش اروپاییان در ایجاد بازار برای خریدوفروش آثار تاریخی ایران، در حکم یکی از مهمترین رویکردهای اروپاییان ایرانشناس، اشارههای متعددی وجود دارد (برای نمونه، ن.ک به: نجمالملک، 1341: 6و7 و 121تا126؛ اعتمادالسلطنه، 1389: 437، 1008؛ سه سفرنامه: هرات، مرو و مشهد، 2536: 206و207). درواقع جستوجو، گردآوری و خرید آثار و اشیای تاریخی و عتیقه یا بهطور کلی «عتیقهجات» را اروپاییانی که به هر علت و به هر شکل و صورتی در ایران عهد قاجار حضور داشتند و زندگی میکردند، پدیده و رویکردی بسیار فراگیر کردند. بیشترِ اروپاییانی که به نگارش شرححال و گزارش مسافرتها و مطالعههای خود دربارﮤ ایران دست زدند، به این موضوع نیز اشارههای کوتاه یا مفصل میکردند. آنها در نوشتههای خود، جزئیات گاه ارزشمند و منحصربهفردی از چگونگی گردآوری، حفاری در سایتهای تاریخی، نحوﮤ خریدوفروش و همچنین جعل این قبیل آثار و اشیا ذکر کردهاند (برای نمونه ن.ک به: انه، 1368: 48تا60؛ ویلز، 1388: 94و95؛ سایکس، 1336: 436). درواقع اروپاییان در زمرﮤ نخستین کسانی بودند که نگاه و برخورد اقتصادی و تجاری با آثار عتیقه و تاریخی را در ایران و سایر نقاط جهان رواج دادند. ورود ایرانیان به عرﺻﮥ خریدوفروش و حفاریهای غیررسمی و غیرعلمی و تجاری برای کشف و به دست آوردن آثار تمدنهای گذشته از زیر خاک، با حضور اروپاییان جوینده و خریدار عتیقه در ایران بهطور تقریبی همزمان است.1 همچنین، از زمان ورود گستردﮤ اروپاییان جستوجوگر اشیای عتیقه و قدیمی به ایران، پدیدﮤ جعل و ساخت آثار عتیقه بدلی و مجعول نیز در ایران رواج یافت. بنا به نوشتهها و سفرنامههای اروپاییان و نیز برخی منابع داخلی، یهودیان ایران بهویژه در شهرهای اصفهان و همدان مهمترین گروه فعال در این حوزه بودند. آنها بهخصوص در جعل سکههای تاریخی و نسخ خطی، بیش از سایر بخشهای مربوط به آثار عتیقه فعال بودند (برای مشاهدﮤ نمونههایی از حضور گسترده و فعال یهودیان در تجارت و جعل آثار عتیقه در ایران و فروش آن به اروپاییان ن.ک به: فلاندن، 2536: 177و178؛ بروگش، 1367: 1/315 و 2/329، 357؛ هولستر، 1355: 45؛ دو روششوار، 1378: 18؛ هردوان، 1324: 33تا35). روند جعل و ساخت اشیای تاریخی ساختگی و قلابی، روندی است که البته تا زماﻧﮥ حاضر نیز ادامه یافته است و بیتردید، داﻣﻨﮥ این جعل و تقلب در حال حاضر بخش گسترده و ناشناختهای از آثار و اشیای تاریخی و نسخههای خطی موجود در موزهها و کتابخانههای عمومی و شخصی را در سراسر جهان دربرمیگیرد. درعینحال، به علت اهمیت بُعد تجاری و اقتصادی این آثار، هیچگاه تمایل گسترده، فراگیر، ملی و نظاممندی برای شناسایی و از رده خارجکردن این دسته از آثار و اشیا و نسخههای خطی مجعول در هیچ گوشهای از جهان ظهور و بروز پیدا نکرده است. تنها برخی از پژوهشگران و باستانشناسان نظیر مجتبی مینوی (مینوی، 1956؛ برای بحثهای بیشتر درباره این رساله مینوی ن.ک به: دوفصلنامه نامه بهارستان، س3، ش5، 1381؛ همچنین برای توضیحات ریچارد فرای درخصوص اتهام جعل و فروش نسخه خطی ازسوی مینوی ن.ک به: Frye, 2011؛Muscarella, 2000) بودهاند که به گسترﮤ اشیای باستانی و عتیقه و نسخههای خطی مجعول و تأثیر سوء آنها در مطالعههای علمی تاریخی و ادبی واکنش نشان دادهاند. درهرحال، همانطورکه در مبحث شناسایی آثار باستانی ایران ازسوی شرقشناسان دیدیم، تا پیش از پیدایش نسل دانشمندان و علمای دانشگاهی اروپایی در عرﺻﮥ مطالعههای ایرانشناسی که از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به بعد فعالیت خود را شروع کردند، نخستین شرقشناسان و ایرانشناسان فعال در این حوزه را رجال و مأموران سیاسی و نظامی اروپایی و بهطور عمده از کشورهای انگلستان، فرانسه، آلمان و روسیه تشکیل میدادند. این افراد ضمن انجام مطالعهها و بررسیهای تاریخی و باستانشناسی خود و تلاش برای کشف و شناسایی و شناسنامهدارکردن آثار و بناهای تاریخی برجایمانده از قرون کهن در ایران که مرور و بررسی آن در مبحث پیش انجام شد، در زمرﮤ نخستین و مهمترین گردآورندگان آثار و اشیای تاریخی و هنری و باستانی ایران قرار داشتند. بخش عمدهای از نسخ خطی و آثار عتیقه ایران و شرق میانه باستان را این گروه از بررسیکنندگان مسائل تاریخی از ایران خارج کردند و اینگونه این آثار رهسپار موزهها و مراکز علمی و مطالعاتی جهان غرب شد. به تعبیر محمدحسین آریا، «برخی [از سیاحان اروپایی] نیز در پی یافتن گنجینههای باستانی و تزیین موزههای وطن خود و شوق به اکتشاف اسرار کهن تاریخ مشرق زمین و بالازدن حجاب زمان و راهیابی به ازﻣﻨﮥ باستان، به این سو رویآور شدند» (دو بد، 1384: 2). فعالیت این افراد در بخش گردآوری آثار و اشیای باستانی ایران، در حکم یکی دیگر از رویکردهای برجسته و درخور توجه شرقشناسان اروپایی، تا اندازهای برای دولتهای متبوعشان اهمیت داشت که گاه این امر در زمرﮤ وظایف و مأموریتهای رسمی آنها قرار میگرفت.. در فرمان جورج سوم (1738تا1820م/1151تا1242ق) (George III)، پادشاه انگلستان، به سر گور اوزلی، ایلچی کبیر بریتانیا در دربار شاهنشاهی ایران، قید شده است که: «هرگاه شما عملی دانستید، هرگونه کتابهای خطی و کمیابی را که به زبان فارسی و عربی بتوان به قیمت مناسب به دست آورد، خریداری کنید. به شما اختیار داده میشود در این راه مفید در حدود ششصد پاوند طلا... در سال خرج کنید و شما اینگونه کتابهای خطی را باید در کمال دقت بستهبندی کنید و به وزیر امور خارجه ما بفرستید که از این به بعد در بریتیش میوزیوم یا در جایی که شما مناسب میدانید، محافظت بشود... شما باید سعی کنید از ایالتها و شهرها و بقایای آثار قدیمی ایران نقشهبرداری کنید و در ضمن، تصاویری از آثار باستانی تهیه کنید» (مشیری، 2536: 63). بسیاری از این سیاحان و مأموران بریتانیایی در آثار خود دربارﮤ خرید آثار عتیقه، سکههای قدیمی و بهخصوص نسخ خطی اسلامی و قرآن کریم مطالبی ذکر کردهاند (برای نمونه ن.ک به: موریه، 1386: 2/192و308؛ بایندر، 1370: 70و71). درواقع، رجال سیاسی انگلستان همواره به اهمیت سرزمین پهناور ایران از نظر باستانشناسی و آثار باستانی تأکید میکردند و بهطور تقریبی، تمامی سفرا و دولتمردان بریتانیایی مقیم ایران به این امر توجه میکردند (برای مشاهده نمونهای از اقدامات مأموران سیاسی انگلستان در حفاریهای آزادانه باستانشناسی ایران و نیز گردآوری آثار تاریخی و هنری ایران برای موزههای انگلستان ن.ک به: شیل، 1362: 141؛ رایت، 1357: 129و130؛ اسناد حفاری غیرقانونی اتباع انگلیسی در کوه خواجو و سایتهای ساسانی در سال 1324ق، آرشیو ملی ایران، ش7685/240). لرد کرزن (1859تا1925م/1275تا1343ق) (George Nathaniel Curzon)، سیاستمدار معروف بریتانیایی، در اثر مشهور خود، ایران و قضیه ایران، در بیان اهمیت «آثار فراوان باستانی» ایران مینویسد: این آثار «موضوع قلمفرساییها واقع شده است و هنوز هم فکر و هوش دانشمندان مشهور را مشغول میدارد» (کرزن، 1373: 1/10). نظیر همین اشاره را ژاک هردوان (Jacques Hardouin)، از مأموران حکومت فرانسه در ایران، نیز دارد (هردوان، 1324: 3). میزان شهرت اروپاییان و بهویژه بریتانیاییها و فرانسویها، در نقش فعالان عرﺻﮥ عتیقهیابی در ایران، بهحدی بود که گاه عموم ایرانیان به این گروه از اروپاییان فقط در حکم جویندگان «خردهریز و اشیای قدیمی» نگاه میکردند؛ برای مثال ادوارد براون (1862تا1926م/1278تا1344ق) (Edward Granville Browne)، مستشرق معروف انگلیسی که بیتردید بیش از هر بریتانیایی دیگری در فرهنگ و جاﻣﻌﮥ ایرانی هضم شده بود و حتی اخباری دال بر اعتیاد او به تریاک (هاکس، 1368: 71) و نیز مسلمانشدنش (پیرزاده نایینی، 1343: 2/210) در منابع ایرانی و غیرایرانی ضبط شده است، ضمن شرح دیدار خود با کدخدای روستایی در منطقه فارس، این شهرت را از زبان کدخدای مزبور بیان کرده است. براون مینویسد پس از گفتوگو با کدخدا در باب «آثار تاریخی محل» و کسب اطلاعاتی درخصوص ساﺑﻘﮥ حفاریهای پنهانکاراﻧﮥ فرانسویان در تختجمشید و نقشرستم، میزبانش به او توصیه میکند به جای توجه به «سنگهای صامت و ساختههای برنجین و کاشیها و پارچهها» و صرف وقت برای «کنجکاویهای بیهوده» همچون سایر فرنگیها به سیر در «عالمهای معنوی» روی بیاورد؛ زیرا بهگفته کدخدای مزبور، «حیف است شما با صرف این همه مخارج و زحمت به این جا بیایید و جز مشتی خردهریز و اشیای قدیمی که گویا مردم شما علاﻗﮥ بسیاری به آنها دارند، توشهای با خود نبرید» (براون، 1381: 278و279). البته توجه بریتانیا به شناسایی آثار باستانی ایران و ﺗﻬﻴﮥ فهرست و نقشه از آنها، در حکم مقدمهای بر کاوشهای باستانشناساﻧﮥ آتی، تنها به مأموران رسمی این حکومت محدود نمیشد. حکومت انگلستان با کمک حکومت استعماری خود در هند و وابستگان محلی این حکومت میکوشید تا با به خدمت گرفتن برخی از رجال و دانشمندان ایرانی نیز در این حوزه اقداماتی به عمل آورد. نموﻧﮥ این رجال فرصتالدوله شیرازی بود که در شهر شیراز زندگی میکرد. بهگفته خود فرصتالدوله، او بهواﺳﻂﮥ مانکجی لیمجی، از رجال زرتشتی مشهور هند و از وابستگان بریتانیا، چنین مأموریتی پیدا کرد و برای «یکی از صاحبان دولت بهیه انگلیس» از آثار قدیمی فارس نقشه تهیه کرد (فرصت شیرازی، 1377: 1/50). اما فرانسویها دیگر گروه برﺟﺴﺘﮥ جویندگان اروپایی آثار و بناها و اشیای باستانی و تاریخی ایرانزمین بودند. فرانسویها حتی در دورﮤ ناصرالدینشاه و سپس مظفرالدینشاه موفق شدند امتیاز انجام فعالیتها و کاوشهای عتیقهجات را در شوش و سپس در سراسر خاک «ممالک محروسه ایران»، برای سالهای متمادی به دست آورند (معصومی، 1383: 1و2؛ شمیم، 1342: 211). در این سالها، فرانسویها آثار بسیاری را از ایران خارج کردند و به تعبیر موریس پرنو (1875تا1948م/1292تا1367ق) (Maurice Pernot)، از سیاحان فرانسوی مقیم ایران در اوایل دورﮤ پهلوی اول، «تنها ورود به موزﮤ لوور ممکن است ارزش گنجینههای صنعتی [هنری] و تاریخی که بهموجب این امتیاز دانشمندان ما موفق شدهاند از سرزمین قدیمی ایران استخراج کنند و به پاریس بیاورند، معلوم کند» (پرنو، 1324: 48). البته پیش از آن هم برخی مأموران سیاسی این حکومت بودند که بهصورت فردی، دربارﮤ آثار باستانی در حوزههای کنسولی خود مطالعه کردند (برای نمونه ن.ک به: ژوبر، 1347: 306). ژوبر (Jaubert) از علاﻗﮥ کنسول فرانسه در شهر سینوپ، در کنار دریای سیاه، به بررسی آثار باستانی این شهر در اوقات فراغت خود سخن میگوید؛ اما ورود جدی و گسترده و تخصصی آنها به باستانشناسی ایران و کسب موفقیت و امتیاز در این عرصه، بهطور عمده در دورههای بعد رخ داد. درواقع، در کنار انگلیسیها و روسها که در عصر قاجار و بهویژه در دورﮤ ناصری بیش از هر زمینهای در حوزﮤ کسب امتیازهای گوناگون اقتصادی نظیر تنباکو، شیلات، نفت و...، فعال بودند، فرانسویها موفق شدند نخستین امتیاز سراسری کاوشهای باستانشناسی و عتیقهیابی را به خود اختصاص دهند و آن را تا دورﮤ پهلوی اول حفظ کنند. شوش شناختهشدهترین ﻣﻨﻂﻘﮥ عیلام و از مهمترین سایتهای تاریخی ایران کهن بود که با امتیاز مذکور، برای مدتی طولانی بهنوعی در تیول فرانسویهای درآمد (برای ملاحظه نقش منفی فرانسویان در شکلگیری باستانشناسی ملی و مستقل ایران ن.ک به: هلوینگ، 1395: 179). پیش از این و در دورههای گذشته، تعدادی از سیاحان اوﻟﻴﮥ اروپایی از این منطقه بازدید کرده بودند؛ اما نخستین حفاری صحیح در شوش را نیروهای مرزبانی ایران و عثمانی، به ریاست ویلیام کنت لافتس (1820تا1858م/1235تا1274ق) (William Kennet Luftus) و در سالهای 1859تا1852م/1268تا1275ق انجام دادند. لافتس پس از شوش و بهواﺳﻂﮥ مطالعهها و کاوشهای بعدی خود در منطقههای نمرود و نینوا، در بینالنهرین، بیشتر شناخته شد. او باوجود هراس از ورود به چنین حفاری عظیمی، موفق شد قسمت گستردهای از تالار آپادانا یا تالار ستوندار قصر داریوش را از زیر خاک بیرون آورد و طرح اوﻟﻴﮥ آن را مشخص کند. پس از او جرج کرزن باتوجه به علاقههای سیاسی بریتانیا به آن مناطق، کار بررسی در شوش را ادامه داد که این امر از پیوند علاقههای سیاسی و باستانشناسی در میان مأموارن اروپایی حکایت میکند. با اتمام کار کرزن، از سال 1884تا1979م/1301تا1399ق و برای مدتی طولانی فرانسویها از دیولافواها (1844تا1920م/1260تا1338ق) (Marcel-Auguste Dieulafoy) و (1851تا1916م/1267اتا1334ق) (Jane Dieulafoy)، ژاک دمرگان (1857تا1924م/1273تا1342ق) (Jean-Jacques de Morgan) و رونالد دو مککنم (1877تا1957م/1294تا1376ق) (Roland de Mecquenem) تا رومن گیرشمن (1895تا1979م/1312تا1399ق) (Roman Ghirshman) حفاری در شوش را در دست گرفتند (کورتیس، 1387: 28و29و153؛ سایکس، 1343: 1/70). چهرﮤ شاخص و نامدار این باستانشناسان همان مارسل دیالافوا و همسرش موسوم به مادام ژان دیالافوا بودند که سالیان چندی به گشتوگذار در نواحی مختلف ایران، خرید آثار عتیقه از مردان و زنان روستایی، حفاری بهخصوص در شوش و خارجکردن آثار باستانی ایران به مقصد فرانسه و موزﮤ مشهور لوور اشتغال داشتند. شرح این مسافرتهای طولانی و اقدامهای این دو را ژان، همسر مارسل، در کتابهایی چند به نگارش درآورده است (دیالافوا، 1371؛ دیالافوا، 1376؛ دیالافوا، 1390). بنا به اهمیت مطالب آنها، در همان دورﮤ ناصری کتاب سفرنامه یا سیاحتناﻣﮥ او نیز به زبان فارسی ترجمه شد (مادام دیلافوا، نسخه خطی کتابخانه ملی، شماره 4912). تألیف و تدوین گزارشهای باستانشناسی و خاطرات مرتبط با آنها ازسوی همسران باستانشناسان اروپایی مقیم ایران، پدیدهای جالب و درعینحال نهچندان شایع بود. نموﻧﮥ دیگر آن را باز هم در میان فرانسویان و در سده بیستم ازسوی تانیا گیرشمن (1900تا1984/1317تا1404م) (Tania Ghirshman) میبینیم. او همسر رومن گیرشمن، باستانشناس معروف فرانسوی، بود. باستانشناسی که در میان پژوهشگران ایرانی بهطور عمده با کتاب کلاسیک ایران از آغاز تا اسلام (گیرشمن، 1370) شهرت دارد (گیرشمن، 1389). در نوشتههای ژان دیالافوا که اسناد و گزارشهای عینی و میدانی از فعالیتهای باستانپژوهانه و عتیقهیابی این زوج فرانسوی به شمار میروند، دربارﮤ آثار تاریخی ایران و ازجمله کاشیهای بناهای قدیمی و مذهبی همچون امامزادهها اشارهها و ارزیابیهای متعددی آمده است. او ضمن آن نیز نظریههای تخصصی همسرش مارسل را درخصوص کاشیها و تزیینات بناهای تاریخی ایران بیان کرده است (دیالافوا، 1390: 175تا177). او همچنین گفتوگوی خود و همسرش مارسل را با ناصرالدینشاه و پرسشهای شاه از چرایی علاقهمندی دولت فرانسه به مطاﻟﻌﮥ «ابنیه خرابه» ایران ذکر کرده است. درآنمیان، پرسش بیپاسخ سلطان قاجار مبنیبراینکه: «اما بگویید ببینم مطالعه این ابنیه خرابه برای دولت فرانسه چه فایدهای دارد؟» در نوع خود جالب است (دیولافوا، 1371: 143و144). بهعلاوه، مادام دیالافوا نمونههایی از تلاشهای موفق یا ناموفق خود برای خرید آثار عتیقه و بیاطلاعی برخی از مردم عامی آن زمان از نوع اشیای قدیمی مدنظر عتیقهیابان اروپایی را ذکر کرده است که یک نموﻧﮥ آن خاطرﮤ مواجه با زائری است که میکوشید یک «جفت پوتین مستعمل و ازکارافتاده» را در حکم «آنتیکی نفیس» به مادام دیالافوا بفروشد. خاطرهای که بهخوبی روحیه و نوع نگاه او و بیاطلاعی مخاطبان ایرانیاش را به ارزش و اهمیت اشیای هنری مدنظر اروپاییان عتیقهجو نشان میدهد (دیالافوا، 1390: 730و731). افزونبر نمونههای بیانشده، دیالافوا اشارهها و درواقع اعترافهای صریحی نیز در باب خارجکردن آثار باستانی ایران و انتقال آنها به موزﮤ لوور کرده است. او دراینباره چنان خود را موظف دانسته است که درخصوص پرسش یکی از زنان محلی که اشیای باستانی کوچکی را به او عرضه کرده و از نحوﮤ آویختن آنها پرسیده بود، ﺟﻤﻠﮥ تذکرآمیزی بر زبان راند و گفت: «او نمیداند که زنبورهای عسل برای خودشان کار نمیکنند[!]» (دیالافوا، 1376: 276). او در ضمن همین مباحث و خاطرات خود، از چگونگی کسب رضایت مقامات محلی، بستهبندی دشوار و زمانبر و حمل پرزحمت ستونها و سرستونهای سنگی کاخهای هخامنشی از شوش شرحی تاحدودی مفصل آورده است و ضمن بیان آنها، به نحوﮤ برخورد خود با آثار باستانی هزارانساﻟﮥ ایران اشارﮤ صریح و دردناکی کرده است. این اعتراف صریح او، در کنار انتقادهای مکررش به تخریب آثار باستانی ایران ازسوی ایرانیان و مقامهای محلی با هدف دستیابی به طلا و جواهرات (برای نمونه: دیالافوا، 1371: 450)، معنای ویژهای پیدا میکند؛ زیرا بهصراحت مینویسد: برای انتقال «گاو سنگی بزرگی با حدود دوازده هزار کیلو وزن که در روزهای اخیر پیدا شده و انتقال آن ناممکن بوده است، به خُردکردن آن با پتک و انتقال آن بهصورت قطعات کوچک» دست زده است (دیالافوا، 1376: 280و281). چنین برخوردهایی با آثار باستانی ایران ازسوی باستانشناسان و عتیقهیابان اروپایی و نیز مقامها و مردم محلی نمونههای متعددی دارد و از رویکردهای شایع در میان کاوشگران محوطههای باستانی ایران به شمار میآید؛ درعینحال، در بسیاری از مواقع، چنین رفتاری به علت کمبود ابزارهای مناسب کاوش یا به تبعیت از رویکرهای تجاری و نبود نگاههای علمی محض شدت میگرفت. درخور توجه اینکه این رفتار در نوشتههای رسمی انعکاس چندانی نمییافت و نوشتههای رسمی بیشتر با زبان تمجید و ستایش از این قبیل حفاریها یاد میکردند؛ اما حتی در این قبیل نوشتهها نیز، به خروج گستردﮤ آثار و اشیای نفیس کشفشده از کشور اشارههای فراوانی وجود دارد. داﻣﻨﮥ این اشارهها در آثار و نوشتههای محلی، همچون مقالهای از کتاب مقالات دانشآموزان مرکز و ولایات، به قلم دانشآموزی خوزستانی در باب کاوشهای باستانشناسان انگلیسی و فرانسوی در شهر شوش و انتقال وسیع آثار مکشوفه به کشورهای انگلستان و فرانسه نیز به چشم میخورد (مقالات دانشآموزان مرکز و ولایات، 1314: 63). دراینمیان، ﻧﻜﺘﮥ جالب توجه آن است که در رقابت میان بریتانیاییها و فرانسویها و سایر مأموران اروپایی یا روسی برای حفاری و گردآوری و خروج کتابهای خطی و آثار باستانی و عتیقههای ایران، برخی رجال سیاسی بیگانه نیز یافت میشدند که با خروج آثار باستانی از محل اصلی خود مخالفت میکردند. نیکیتین (1885تا1960م/1302تا1379ق) (Basile P. Nikitine)، کنسول حکومت روسیه تزاری در شهرهای رشت و ارومیه در اواخر عمر حکومت قاجاریه و از شرقشناسان بنام روسی، یکی از این افراد است که خود زمانی (1905م/1322ق) در مؤﺳﺴﮥ باستانشناسی روسیه در قسطنطنیه کار میکرده است (نیکیتین، 1329: 10). نیکیتین باوجود علاقه به مطالعه و بررسی آثار تاریخی، با بهکارگیری تدبیرهای متعدد، با درخواست مقامهای روسی مبنیبر فرستادن کتیبهای آشوری واقع در منطقهای در جنوبغربی دریاﭼﮥ ارومیه به موزﮤ تفلیس مخالفت کرد. او دربارﮤ اعتقاد خود مبنیبر ضرورت باقیماندن آثار تاریخی در محل اصلی چنین میگوید: «هر گواه بزرگ تاریخ باستانی بهحق باید محترم شمرده شود و برای روشنی تاریخ، در پژوهشهای آتیه به عالم علمی بهتر خدمت خواهد کرد؛ بنابراین بایستی در جای خود باقی بماند» (نیکیتین، 1329: 243و244). درهرحال، در دورﮤ قاجار و حتی تا بعدها، کاوشها و مطالعهها و حفاریهای باستانشناسی اروپایی و بهخصوص بریتانیایی و فرانسوی هرکدام بهصورت مستقل بودند و گاه مسیری متفاوت را طی میکردند. افزونبرآن، رقابت سیاسی شدید میان انگلیس و فرانسه در خاور نزدیک و ایران و بهویژه در مناطق غربی ایران، به حوزﮤ مطالعههای علمی و باستانشناسی نیز کشیده شد و زمینههای بروز یا تشدید رقابت میان باستانشناسان انگلیسی و فرانسوی را فراهم آورد؛ اینگونهکه هرکدام از دو طرف میکوشیدند برای غلبه بر دیگری و بهسود موزﮤ بریتانیا یا لوور، آثار بیشتری از ایران خارج کنند (برای ملاﺣﻆﮥ نمونهای از این رقابتها در عرﺻﮥ حفاریهای باستانشناسی ن.ک به: بایندر، 1370: 281تا296). همچنین برخی از باستانشناسان علاوهبر حفاریهای باستانشناسی، به فعالیتهای جاسوسی علیه دولتهای یکدیگر یا علیه سایر رقبای استعماری حاضر در ﻣﻨﻂﻘﮥ بینالنهرین و بهنفع دولت خود نیز مشغول بودند. این امر بهویژه در خلال سالهای جنگ جهانی اول تشدید شد. نمونهای از این رفتار را ژاک هردوان (1899تا1956م/1317تا1375ق) (Jacques Tarbé de Saint-Hardouin)، از مأموران رسمی حکومت فرانسه که طی سالهای 1303تا1305ش/1924تا1926م و همزمان با سلطنت پهلوی اول در ایران حضور داشت، در سفرناﻣﮥ خود ثبت و ضبط کرده است. او در شرح مبحثی باعنوان «میس ژرتراد بل (1868تا1926/1245تا1305ش) (Gertrude Margaret Lowthian Bell) جاسوس انگلیسی» از دیدار با او و فعالیتهای باستانشناسی این جاسوس سرشناس بریتانیایی در عراق یاد کرده است (هردوان، 1324: 12). این قبیل رقابتهای سیاسی و جاسوسی مأموران قدرتهای مذکور در زیر لوای مطالعههای باستانشناسی علیه یکدیگر نیز، از دیگر رویکردهای درخور مشاهده در آثار و نوشتههای ایرانشناسان اروپایی این دوره است. بهطبع، در چنان فضایی از رقابت و کسب نفوذ سیاسی و اقتصادی، علمای این فن و دانش امکان ایجاد طرحی جامع برای مطالعههای علمی و باستانشناسی را نداشتند؛ پس هر گروه برحسب میزان نفوذ محلی و سیاسی خود، وضعیت محلی، اوضاع ادوار تاریخی گوناگون و موقعیت مراکز جغرافیایی مختلف میکوشید در رقابت با دیگری یا دیگران سهم بیشتری از باستانشناسی و حفاریهای منطقههای ایران را به خود اختصاص دهد. فرانک هول (Frank Hole)، باستانشناس برﺟﺴﺘﮥ آمریکایی، تصویر مقدماتی تاریخچه کاوشهای باستانشناسی در ایران را اینگونه توصیف میکند: «بیشتر عملیات باستانشناسی مقطعی و گاه با دوراندیشی اندک و بهندرت با طرحی جامع انجام شده است» و در ایران «در چند سال با شیوهها و هدفهای مختلف و با حفاری و بررسی، برنامههای انفرادی و مستقل متعددی» انجام شدند که بهطبع این برنامههای پراکنده و مستقل هیچگاه به تدوین طرحی جامع برای باستانشناسی ایران نینجامیدند (هول، 1381: 25؛ برای اطلاعات بیشتر دراینباره ن.ک به: واندنبرگ، 1348).
نتیجه بررسی و مرور آثار و نوشتهها و گزارشهای شرقشناسان و ایرانشناسان اروپایی در حوزﮤ کاوشها و حفاریهای باستانشناسی و عتیقهیابی ایران در دوران قاجار، مسائل چندی را بهوضوح مشخص میکند. چنانکه در بررسی حاضر دیدیم، رویکرد اصلی و اولیه اروپاییان شرقشناس و ایرانشناس فعال یا علاقهمند به آثار تاریخی، باستانی و هنری ایران بهطور عمده بر تعلقات دینی، سیاسی و اقتصادی آنها مبتنی بوده است. برایناساس، بیشترِ شرقشناسان یا ایرانشناسان مذکور در نقش مأموران سیاسی قدرتهای اروپایی به ایران آمدند و بهصورتی هدفمند، به مطالعه و بررسی و گردآوری یا خرید آثار تاریخی، اشیای عتیقه، آثار هنری و نسخ خطی ایران مشغول شدند. این رویکرد سیاسیتجاری ایرانشناسان اروپایی در عمل، زمینههای پیدایش یا گسترش نگاهها و رفتارهای تجاری به آثار و اشیای تاریخی در میان عموم مردم و رجال آن دوره را فراهم آورد که در ﻧﺘﻴﺠﮥ آن داﻣﻨﮥ گنجیابی سنتی از اشیای گرانبها، همچون طلا و نقره، به سایر اشیای معمول و کمبها منتقل شد و باعث آسیبدیدن یا خروج تدریجی بخش عظیمی از میراث تاریخی و فرهنگی ایران از کشور شد. افزونبرآن، در دورﮤ قاجار و البته دورههای بعد، عتیقهیابان و باستانشناسان اروپایی با سوءاستفاده از بیخبری رجال سیاسی وقت و عموم مردم، بسیاری از آثار تاریخی و باستانی ایران را بهصورت رسمی یا غیررسمی و با استفاده از حمایت و نفوذ کنسولگرهای کشورهای متبوع خود از ایران خارج کردند و به موزههای مشهور اروپا یا مجموعههای شخصی سپردند. امروزه این آثار موجب شهرت و اعتبار بینالمللی موزههای بنامی همچون لوور و بریتیش موزیوم شده است. دراینمیان، رقابتهای سیاسی و اقتصادی میان کشورهای اروپایی در خاورمیانه و ایران در سده نوزدهم، در عمل به حوزﮤ باستانشناسی هم کشیده شد و این امر نیز بهنوﺑﮥ خود، بر گسترﮤ رویکردهای تجاری و سیاسی و غیرعلمی در برخورد و رفتار با آثار باستانی چند هزار ساﻟﮥ ایرانزمین افزود و به میراث فرهنگی ایران آسیبهای جبرانناپذیری وارد آورد. شناسایی و بررسی میزان آسیبهای وارده، نیازمند انجام مطالعهای مستقل برای هریک از سایتهای باستانی ایران همچون تختجمشید، پاسارگاد، شوش وغیره است؛ اما همین بررسی کلی حاضر نیز نشان میدهد باستانشناسان و شرقشناسان اروپایی در شیوﮤ برخورد با آثار باستانی ایران آزادی عمل گستردهای داشتند. آنها در بیشترِ مواقع با بهرهگیری از نفوذ محلی، موفق میشدند به اهداف خود جاﻣﮥ عمل بپوشانند. درعینحال، باید به این نکته نیز اشاره کرد که در ﻧﺘﻴﺠﮥ مطالعهها و کاوشهای باستانشناساﻧﮥ شرقشناسان اروپایی در دورﮤ موضوع بررسی، بسیاری از آثار باستانی ایران و نیز بینالنهرین شناسایی شدند و داﻣﻨﮥ اطلاعات تاریخی موجود در باب گذشته ایرانزمین تحول اساسی و بنیادینی پیدا کرد. همچنین با حضور اروپاییان مذکور در عرﺻﮥ جستوجوهای باستانشناسانه در ایران، بهتدریج زمینههای لازم برای شکلگیری و پیدایش مطالعههای باستانشناسی علمی و مستقل در ایران نیز فراهم آمد که در دورههای بعد، در حوزﮤ حفاریهای باستانشناسی ایران نتیجههای گاه برجستهای داشت..
پینوشت 1. برای ملاحظه بحثهای حقوقی و مشکلات قانونی موجود بر سر راه صیانت و حفاظت از آثار تاریخی، ن.ک به: علیمحمد طرفداری، «تأملی در مبانی حقوقی مالکیت آثار باستانی در ایران»، روزنامه ایران، سال7، شماره2346، 11/10/1381. گفتنی است که از آن زمان تاکنون، حوزه دادوستد آثار و اشیای تاریخی نیز در زمره عرصههایی درآمده است که باوجود گذشت بیش از یک قرن هنور سروسامان درخوری نیافته است و همچنان فاقد قوانین مدون و مشخص و روزآمد برای تنظیم مبادلات قانونی آثار و اشیای تاریخی در ایران است. ازاینرو، گستره سایتها و اشیای تاریخی و باستانی ایران کماکان میدان و بازاری برای کاوشگران و دلالان غیرقانونی و قاچاقچیان آثار تاریخی در راستای تغذیه بازارهای خریدوفروش آثار عتیقه در سطوح داخلی و جهانی است. | ||
مراجع | ||
الف. کتابهای فارسی . ابودلف الخزرجی، مسعربنالمهلهل، (1354)، سفرنامه ابودلف در ایران، به کوشش ولادیمیر مینورسکی، ترجمه ابوالفضل طباطبایی، تهران: زوار. . اعتمادالسلطنه، میرزامحمدحسنخان، (1389)، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، به کوشش ایرج افشار، تهران: امیرکبیر. . انه، کلود، (1368)، اوراق ایرانی؛ خاطرات کلود انه در آغاز مشروطیت، ترجمه ایرج پروشانی، تهران: معین. . اومستد، آلبرت تن آیک، (1383)، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه محمد مقدم، تهران، علمی و فرهنگی. . باربارو، جوزافا و دیگران، (1349)، سفرنامههای ونیزیان در ایران، ترجمه منوچهر امیری، تهران: خوارزمی. . بایندر، هنری، (1370)، سفرنامه هنری بایندر، کردستان، بینالنهرین و ایران، ترجمه کرامتالله افسر، تهران: فرهنگسرا. . براون، ادوارد گرانویل، (1381)، یک سال در میان ایرانیان، ترجمه مانی صالحی علامه، تهران: ماهریز. . بروگش، هینریش، (1367)، سفری به دربار سلطان صاحبقران: 1861-1859، ترجمه مهندس کردبچه، ج1، تهران: اطلاعات. . پرنو، موریس، (1324)، در زیر آسمان ایران، ترجمه کاظم عبادی، تهران: علمی. . پیرزاده نایینی، محمدعلی، (1343)، سفرنامه حاجیپیرزاده، به کوشش حافظ فرمانفرماییان، ج2، تهران: دانشگاه تهران. . دو بد، کلمنت اوگاستس، (1384)، سفرنامه لرستان و خوزستان، ترجمه محمدحسن آریا، تهران: علمی و فرهنگی. . دو روششوار، کنت ژولین، (1378)، خاطرات سفر ایران، ترجمه مهران توکلی، تهران: نی. . دیولافوا، مادام ژان، (1371)، ایران، کلده و شوش، ترجمه علیمحمد فرهوشی، به کوشش بهرام فرهوشی، تهران: دانشگاه تهران. . ------------، (1376)، سفرنامه خاطرات کاوشهای باستانشناسی شوش: 1886-1884، ترجمه ایرج فرهوشی، تهران: دانشگاه تهران. . -----------، (1390)، سفرنامه مادام دیولافوا، ترجمه علیمحمد فرهوشی، تهران: دنیای کتاب. . ----------، تفصیل سیاحت مادام دیلافوا در شوش از سنه 1884 الی 1886 مسیحی، ترجمه؟، نسخه خطی کتابخانه ملی، شماره 4912. . رایت، دنیس، (1357)، انگلیسیان در ایران، ترجمه غلامحسین صدری افشار، تهران: دنیا. . ژوبر، پ. امده، (1347)، مسافرت در ارمنستان و ایران، به انضمام جزوهای درباره گیلان و مازندران، ترجمه علیقلی اعتمادمقدم، تهران: بنیاد فرهنگ ایران. . سایکس، سرپرسی، (1336)، سفرنامه ژنرال سرپرسی سایکس یا ده هزار میل در ایران، ترجمه حسین سعادت نوری، تهران: ابنسینا. . -----------، (1343)، تاریخ ایران، ترجمه سیدمحمدتقی فخر داعی گیلانی، ج1، تهران: علمی. . سه سفرنامه: هرات، مرو و مشهد، (2536)، به کوشش قدرتالله روشنی زعفرانلو، تهران: توس. . شفر، هرمان، (1389)، در دیار شهریاران؛ گشتوگذاری در کشور ایران به نگاهی ویژه به گذشته تاریخی آن، ترجمه نصرتالله آصفپور، تهران: حقشناس. . شمیم، علیاصغر، (1342)، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران: ابنسینا. . شیل، مری، (1362)، خاطرات لیدی شیل، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران: نو. . فرصت شیرازی، محمدنصیر، (1377)، آثار عجم، به کوشش منصور رستگار فسایی، ج1، تهران: امیرکبیر. . فلاندن، اوژن، (2536)، سفرنامه اوژن فلاندن به ایران، ترجمه حسین نورصادقی، تهران: اشراقی. . فینکلشتاین، ایسرائل و نیل آشر سیلبرمن، (1394)، باستانشناسی کتاب مقدس؛ نگاهی نو به تاریخ قوم یهود و منشاء کتابهای مقدس آن، ترجمه سعید کریمپور، تهران: سبزان. . کرزن، جرج ن، (1373)، ایران و قضیه ایران، ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی، ج1، تهران: علمی و فرهنگی. . کورتیس، جان، (1387)، ایران باستان به روایت موزه بریتانیا، ترجمه آذر بصیر، تهران: امیرکبیر. . گابریل، آلفونس، (1348)، تحقیقات جغرافیایی راجع به ایران، ترجمه فتحعلی خواجهنوری، تهران: ابنسینا. . گیرشمن، رومن، (1370)، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، تهران: علمی و فرهنگی. . گیرشمن، تانیا، (1389)، من هم باستانشناس شدم؛ خاطرات تانیا گیرشمن 1346-1311 خورشیدی، ترجمه فیروزه دیلمقانی، تهران: بنیاد فرهنگ کاشان. . لایارد، سراوستن هنری، (1367)، سفرنامه لایارد یا ماجراهای اولیه در ایران، ترجمه مهراب امیری، تهران: وحید. . مسعودی، ابوالحسنعلیبنحسین، (1374)، مروجالذهب و معادنالجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج1، تهران: علمی و فرهنگی. . مشیری، محمد، (2536)، شرح مأموریت آجودانباشی حسینخان نظامالدوله، تهران: اشرفی. . معصومی، غلامرضا، (1383)، تاریخچه علم باستانشناسی، تهران: سمت. . مقالات دانشآموزان مرکز و ولایات، (1314)، تهران: چاپخانه مجلس. . ملک شهمیرزادی، صادق، (1378)، ایران در پیش از تاریخ؛ باستانشناسی ایران از آغاز تا سپیدهدم شهرنشینی، تهران: سازمان میراث فرهنگی. . موریه، جیمز، (1386)، سفرنامه جیمز موریه، ترجمه ابوالقاسم سری، 2ج، تهران: توس. . مینوی، مجتبی، (1956)، کاپوسنامه فرای؛ تمرینی در فن تزویرشناسی، استانبول: چاپخانه پولیگراف. . نجمالملک، حاجعبدالغفار، (1341)، سفرنامه خوزستان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران: علمی. . نیبور، کارستن، (1354)، سفرنامه کارستن نیبور، ترجمه پرویز رجبی، تهران: توکا.. . نیکیتین، ب، (1329)، ایرانی که من شناختم، ترجمه علیمحمد فرهوشی، تهران: کانون معرفت. . هاکس، مریت، (1368)، ایران افسانه و واقعیت؛ خاطرات سفر به ایران، ترجمه محمدحسین نظرینژاد و دیگران، تهران: آستان قدس رضوی. . هردوان، ژاک، (1324)، در آفتاب ایران: 1305-1303 خورشیدی، ترجمه مصطفی مهذب، تهران: چاپخانه چهر. . هلوینگ، باربارا و پریسا رحیمیپور، (1395)، تهران 50؛ تاریخچه نیم قرن حضور باستانشناسان آلمانی در ایران، ترجمه حمید فهیمی، تهران: موزه ملی ایران. . هول، فرانک، (1381)، باستانشناسی غرب ایران، ترجمه زهرا باستی، تهران: سمت. . هولستر، ارنست، (1355)، ایران در یک صدوسیزده سال پیش، ترجمه محمد عاصمی، تهران: وزارت فرهنگ و هنر. . وامبری، آرمینیوس، (1370)، سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای مرکزی، ترجمه فتحعلی خواجهنوریان، تهران: علمی و فرهنگی. . واندنبرگ، لویی، (1348)، باستانشناسی ایران باستان، ترجمه عیسی بهنام، تهران: دانشگاه تهران. . ویلز، چارلز جیمز، (1388)، ایران در یک قرن پیش؛ سفرنامه دکتر ویلز، ترجمه غلامحسین قراگوزلو، تهران: اقبال.
ب. اسناد . اسناد حفاری غیرقانونی اتباع انگلیسی در کوه خواجو و سایتهای ساسانی در سال 1324ق، آرشیو ملی ایران، ش 7685/240.
ج. نشریه . دو فصلنامه نامه بهارستان، (1381)، س3، ش5، ص212تا238.
د. مقاله . طرفداری، علیمحمد، (11/10/1381)، «تأملی در مبانی حقوقی مالکیت آثار باستانی در ایران»، روزنامه ایران، س7، ش2346. . Major Rawlinson, Volume 10 July 1847, “Note on the Persian Inscriptions at Behistun”, Journal of the Royal Asiatic Society, pp. I-XXI
ه. کتابهای لاتین . Frye, Richard N., (2011), Greater Iran: a 20th-century Odyssey, California: Mazda Publication.
. Magness, Jodi, (2012,) the Archaeology of the Holy Land: from the Destruction of Solomon’s Temple to the Muslim Conquest, Cambridge: Cambridge University Press.
. Muscarella, Oscar White, (2000), the Lie Became Great: The Forgery of Ancient Near Eastern Cultures, Groningen: STYX Publication. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,328 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,705 |