
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,685 |
تعداد مقالات | 13,846 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,822,454 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,972,789 |
بررسی تطبیقی روش جغرافیایی ابنرسته در مقایسه با دیگر جغرافیدانان مکتب عراقی (با تکیه بر منابع جغرافیایی یعقوبی، ابنفقیه و ابنخرداذبه) | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 2، دوره 10، شماره 2 - شماره پیاپی 38، مرداد 1397، صفحه 1-11 اصل مقاله (359.33 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2017.75982.0 | ||
نویسندگان | ||
علی اصغر هدایتی* 1؛ صالح پرگاری2 | ||
1دانشجوی دکتری تاریخ، دانشگاه خوارزمی، تهران، ایران | ||
2دانشیار تاریخ، دانشگاه خوارزمی، تهران، ایران | ||
چکیده | ||
توجه به دانش جغرافیا و گسترش این علم در نزد مسلمانان موجب شد در قرون 4و5قمری/10و11میلادی دو مکتب جغرافیایی به نامهای عراقی و بلخی شکل گیرد. هرکدام از این دو مکتب در خلق آثار خود اصولی به کار گرفتند. ابنرسته ازجمله جغرافیدانانی است که پژوهشگران او را در مکتب عراق جای میدهند. اهمیت ابنرسته در این است که به جغرافیا نگاهی جهانشمول داشت و به این منظور کوشید تا اثر خود را بهصورت دایرةالمعارفی مدون درآورد. ازاینرو باوجود شباهتهای روشی که کتاب اعلاقالنفیسه با آثار دیگر جغرافیدانان مکتب عراقی دارد، در مقایسه با این آثار، تفاوتهای بسیاری نیز در آن مشاهده میکنیم. براساس نتایج بهدستآمده این تفاوتها در جغرافیای انسانی، جغرافیای اقتصادی، جغرافیای مذهبی و فرقهای، جغرافیای ریاضی و نجومی، تقدم توصیف مکه و مدینه بر سواد و بغداد و نیز توصیف نواحی، راهها، رودها و دریاها مشهود است. | ||
کلیدواژهها | ||
جغرافیای انسانی؛ جغرافیای اقتصادی؛ جغرافیای مذهبی و فرقهای؛ جغرافیای ریاضی و نجومی | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه دانش جغرافیا در نزد مسلمانان اهمیت بسیاری دارد و آنها همواره در فراگیری و کسب این دانش و نیز تکوین آن بسیار کوشیدهاند و به این علت، در تعالی آن در جهان سهم بسزایی دارند. بیتردید در این اتفاق و نیز در توجه و رشد و تعالی این دانش دین اسلام نقشی بسیار مهم داشته است. قرآن کریم با ذکر مطالبی دربارﮤ خلقت کائنات، شب و روز، حرکات خورشید و ماه و ستارگان و نیز اشاره به آبها و خشکیهای جهان، مسلمانان را با مبانی دانش جغرافیا آشنا کرد. ضرورت تعیین راهها و شهرهای منتهی به مکه بهمنظور زیارت خاﻧﮥ خدا و برگزاری اعمال حج نیز توﺳﻌﮥ شاخهای از دانش جغرافیا را با هدف شناخت راهها و شهرها موجب شد؛ همچنین فتوحات مسلمانان و گسترش سرزمینهای اسلامی، اداره و نگهداری و حفظ این سرزمینها را ضروری میکرد. به این منظور فراهمآوردن اطلاعاتی دربارﮤ جمعیتها، منابع ثروت، راههای ارتباطی و بهطور کلی اوضاع جغرافیایی سرزمینهای اسلامی اهمیت بسزایی یافت. ازاینرو حکومت مرکزی به توصیفهایی دربارﮤ اهمیت، ثروت و گسترﮤ شهرها و کشورهای فتحشدﮤ جدید نیاز داشت (Schoy, 1924: 3). این پیشامد توجه تاریخنگاران را نیز به سَمت جغرافیا معطوف کرد (روزنتال، 1365: 1/127). تلاش جغرافیدانان مسلمان در گسترش دانش جغرافیا موجب شد پژوهشگران براساس آثار و نوشتههای جغرافیدانان از دو مکتب عراقی و بلخی نام ببرند و برای هریک از این مکاتب ویژگیهایی در نظر بگیرند. جغرافیدانان مکتب عراقی بر این باور بودند که بهعلت پایتختی و جایگاه مرکزی و سیاسی بغداد در جهان اسلام، این شهر باید مرکز جهان دانسته شود؛ بنابراین از معتقدان به این باور که بیشتر ساکن عراق بودند باعنوان مکتب عراقی یاد میشود. علاوهبراین، در آثار جغرافیدانان این مکتب تلاش شده است اطلاعات غیرمذهبی نیز گنجانده شود و به همین علت، این دسته از آثار را متون جغرافیایی غیرمذهبی این دوره نامیدهاند. نویسندگان این آثار وضع جغرافیایی و ﺷﺒﻜﮥ راههای دورﮤ عباسیان را توصیف کرده و مطالب مربوط به جغرافیای ریاضی، نجومی، طبیعی، انسانی و اقتصادی را به رﺷﺘﮥ تحریر درآوردهاند. از جغرافیدانان برﺟﺴﺘﮥ این مکتب باید به ابنخردادبه، یعقوبی، ابنفقیه، قدامه و مسعودی اشاره کرد. اما جغرافیدانان مکتب بلخی افرادی بودند که از روش ابوزید بلخی (متوفی322ق/933م) تبعیت میکردند؛ ازاینرو به مکتب بلخی معروف شدند. آنها بر این موضوع تأکید میکردند که مکه مرکز عالم است و تمامی تلاششان در راستای توصیف جغرافیای جهان اسلام بود. آنها همچنین به بیان جغرافیای مذهبی علاﻗﮥ خاصی نشان میدادند. از اصطخری، ابنحوقل و مقدسی باید در حکم شاخصترین جغرافیدانان این مکتب یاد کرد (قرهچانلو، 1380: 1/26). احمد نفیس در کتاب خدمات مسلمانان به جغرافیا و فرانتس تنشر (Franz Gustav Taeschner) در کتاب تارﻳﺨﭽﮥ جغرافیا در تمدن اسلامی، از نویسندگان و پژوهشگرانی هستند که تقسیمبندیهای مذکور را ارائه کرده و دیدگاهها و نگرشهای جغرافیدانان هر دو مکتب را بهصورت اجمالی بیان کردهاند؛ اما در این دو کتاب، تفاوتها و شباهتهای روشی این نویسندگان بهصورت جامع بررسی نشده است. اهمیت روش ابنرسته از آن نظر است که او برخلاف نویسندگانی مانند ابنخرداذبه و ابنفقیه و یعقوبی، به جغرافیا نگاهی جهانشمول داشت؛ ازاینرو کوشید کتاب خود را بهصورت دایرةالمعارفی از اطلاعات جغرافیایی تألیف کند. ازسویی، همچنانکه از عنوان کتابش1 برمیآید، او بیشتر دنبال مطالبی بود که دیگر کتابهای جغرافیایی به آن توجه نمیکردند یا اهمیت کمتری به آن میدادند. بنابراین به باور باسوورث، اعلاقالنفیسه از دیگر کتابهای جغرافیایی مسالک گستردهتر شد؛ بهطوریکه همانند دایرةالمعارف مختصری از دانش کیهانی، جغرافیایی و تاریخی درآمد (Bosworth, 1998: 49). پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است: در این نگرش بهاصطلاح جهانشمول ابنرسته به جغرافیا، چه مؤلفهها و موضوعاتی جایگاه ویژه و مهمی داشتند؟ در مقاﻟﮥ حاضر روش پژوهش توصیفیتحلیلی است و با مقاﻳﺴﮥ اثر ابنرسته با کتابهای جغرافیایی ابنخرداذبه، ابنفقیه و یعقوبی صورت گرفته است. هدف پژوهش حاضر این است که تفاوتهای روش ابنرسته با روش دیگر جغرافیدانان مکتب عراقی همچون ابنخرداذبه، ابنفقیه و یعقوبی تبیین و بررسی شود.
الف. ابوعلیاحمدبنعمر رسته از تاریخ ولادت ابوعلیاحمدبنعمر رسته که برخی نام او را محمد نیز گفتهاند (رضا، 1374: 3/553)، اطلاع چندانی در دست نیست. تنها میدانیم زادگاهش اصفهان بوده و در کتابش نیز به این موضوع اشاره کرده است (ابنرسته، 1892: 151). برای نخستین بار خولسون (Daniel Abramovich Chwolson)، شرقشناس روسی، ابنرسته را به پژوهشگران معرفی کرد و نام او را ابندسته دانست که به گمان کراچکوفسکی (Ignatii Iulianovich Krachkovskii) نادرست است (کراچکوفسکی، 1379: 129و130). عدهای نام پدرش را نیز به اختلاف، محمدبناسحاق و برخی هم عمربنعمر ذکر کردهاند (رضا، 1374: 3/553). از سال درگذشت ابنرسته نیز اطلاع دقیقی در دست نیست و تاریخ درگذشت او را در فاصله زمانی 290 و 300ق/902تا912م دانستهاند (رضا، 1374: 3/553). برخی با تأکید، سال 300ق را سال وفات او و مکان مرگش را نیز در حجاز دانستهاند (بلعبکی، 1992: 24). کتاب الاعلاقالنفیسه مهمترین اثری است که از ابنرسته بر جای مانده است و بهاحتمال بسیار، اندکی پس از انجام فرایض حج و سفر او به مکه، در سال 290ق/902م نوشته شده است (رضا، 1374: 3/553؛ Bosworth, 1998: 49). اعلاقالنفیسه دایرةالمعارف بزرگی بوده که فقط اندکی از جلد هفتم آن به روزگار ما رسیده است (نفیس، 1374: 7).
ب. روش جغرافیایی ابنرسته 1. جغرافیای انسانی:در میان جغرافیدانان قرون 3و4قمری/9و10میلادی، ابنرسته در زمرﮤ نویسندگانی است که به جغرافیای انسانی سرزمینهای غیراسلامی، ازجمله سرزمینهای اطراف دریای خزر مانند سرزمین خزرها،2 برداس،3 بلکار (بلغار)،4 مجغریه (مجارها)5 و روسیه توجه خاصی کرده است. او به جغرافیای انسانی سرزمینهای اسلامی دقت چندانی نکرده است. شاید باور او این بود که اینگونه دانستنیها بهآسانی در دیگر کتابهای جغرافیایی و تاریخی یافت میشود. در عوض، تا جایی که معلومات و اطلاعات اجازه میداد، کوشید از سرزمینهای غیراسلامی توصیف کاملی ارائه کند. ازاینرو، او گزارش کاملی از جغرافیای انسانی سرزمین روم از زبان شخصی به نام هارونبنیحیی بیان کرده که در دیگر کتابهای جغرافیایی کمتر به آن اشاره شده است (ابنرسته، 1892: 119تا130). علاوهبر روم، ابنرسته به جغرافیای انسانی دیگر سرزمینهای غیراسلامی نیز نگاهی خاص داشته است؛ برای مثال در مولتان بت معروف آنجا، انفاق مردم به این بت و بیان آدابورسوم بر پیشگاه آن را توصیف کرده است (ابنرسته، 1892: 135و136). در خزران از اقوام ساکن آن سرزمین، پادشاه و مذهب آنها، حضور اقلیت مسلمان ساکن در آنجا و شیوﮤ لشکرآرایی و آمادگی برای جنگ صحبت کرده است (ابنرسته،. 1892: 139و140). در مجغریه (مجارها) نژاد رئیس و تعداد نیروهای در اختیار او و کوچنشینی مردمان آنجا (ابنرسته، 1892: 142و143) و در صقلبیه (اسلاو)6 شغل مردمان، آیین و رسوم برای مردگان، مذهب این قوم، انواع سازها، مراسم سوزاندن مردگان، سلاحها، رئیس قوم و پادشاه آنها و شیوههای برخورد با دزدان را شرح داده است (ابنرسته: 143تا145).. در بلغار لباس و قبر بلغارها (ابنرسته، 1892: 142) و در سرزمین روس پوشش ظاهری، رفتار با بندگان و نوکران، خوشگذرانیها و مهماننوازیها، نفوذ و قدرت طبیبان روسی، شکل ظاهری روسها، نحوﮤ شلوارپوشیدن جنگاوران و دفن بزرگان را شرح داده است (ابنرسته، 1892: 145تا147). در سریر7 از گوناگونی مردمان، پرستش جمجمهها و مراسم دفن مردگان (ابنرسته، 1892: 147و148) و در اللان8 از مذهب و قبایل آنها (ابنرسته، 1892: 148) و در سرزمین برداس نیز از دین، شیوﮤ ازدواج دختران و نحوﮤ دفن مردگان سخن گفته است (ابنرسته، 1892: 140و141).. جغرافیدانانی مانند یعقوبی و ابنفقیه به توصیف سرزمینهای غیراسلامی علاقهای نشان ندادهاند و ترجیحشان این بوده است که جغرافیای انسانی سرزمینهای اسلامی را توصیف کنند. دراینمیان، ابنخرداذبه تاحدی به دولتها و مردمان سرزمینهاى مجاور ممالک اسلامی توجه کرده است (تشنر، 1375: 19)؛ ولی تأکید او بیشتر بر جغرافیای اقتصادی این سرزمینها بوده (ابنخرداذبه، 1992: 69و70) و تنها در ذکر هند از مردمان و پادشاهان این سرزمین (ابنخرداذبه، 1992: 67)، هفت قوم رایج در آنجا و مشاغل و اعتقاداتشان یاد کرده است (ابنخرداذبه، 1992: 71). جغرافیای انسانی:. ابنرسته: اهمیتدادن به توصیف جغرافیای انسانی سرزمینهای غیراسلامی بر جغرافیای انسانی سرزمینهای اسلامی؛ یعقوبی، ابنفقیه و اینخرداذبه: اهمیتدادن به توصیف جغرافیای انسانی سرزمینهای اسلامی بر جغرافیای انسانی سرزمینهای غیراسلامی.
2. جغرافیای مذهبی و فرقهای:از دیگر ویژگیهای کتاب اعلاقالنفیسه توجه به جغرافیای مذهبی و فرقهای است که در آثار جغرافیدانانی همچون یعقوبی، ابنخرداذبه و ابنفقیه کمتر به چشم میخورد. در توصیف سرزمینهای غیراسلامی، ابنرسته به بیان مذاهب رایج و نیز مراسمهای مذهبی علاﻗﮥ بسیاری نشان داده است. با مطاﻟﻌﮥ کتاب اعلاقالنفیسه روشن میشود سرزمین خزران پادشاهی ایشاءنام داشت که خود پادشاه، اطرافیان، امراء و بزرگان پیرامون او پیرو دین یهود بودند و آیین دیگر مردمان به «آیین ترکان» شباهت داشت (ابنرسته، 1892: 139). در سرزمین سریر مسیحیان، کافران و مردمانی زندگی میکردند که جمجمه انسان را میپرستیدند. در شهر خیزران، یکی از شهرهای سریر، پادشاهی به نام آذرنرسی حکومت میکرد که به سه مذهب اسلام، یهودیت و مسیحیت گرایش داشت و «روز جمعه با مسلمانان نماز میخواند و روز شنبه با یهود و روز یکشنبه با نصارا نماز میگذارد» (ابنرسته، 1892: 147و148). برخی از ساکنان اللان مسیحی و برخی دیگر نیز کافر و بتپرست بودند (ابنرسته، 1892: 148). مذهب برداسها نیز به آیین غزها شبیه بود (ابنرسته، 1892: 140و141). ساکنان مجغریه (مجارها) که از نظر نژادی ترک بودند، آتش میپرستیدند (ابنرسته، 1892: 143). مردمان سرزمین صقلبیه نیز آتشپرست بودند و برای مردگان خود، مراسم مذهبی خاصی داشتند (ابنرسته، 1892: 143تا145). علاوهبراین، ابنرسته در سرزمینهای مزبور به اقلیتهای مسلمان توجه داشته است؛ ازاینرو پس از اشاره به اقلیت مسلمان در سرزمین خزران (ابنرسته، 1892: 140)، در ذکر سرزمین بلغار از پادشاه و مردمان مسلمان آنجا یاد کرده است که در محلات خود مسجد، مکتبخانه، مؤذن و رهبران مذهبی داشتند و پوشش و قبرشان نیز شبیه مسلمانان بوده است (ابنرسته، 1892: 141). ابنرسته در توصیف سرزمینهای اسلامی به بیان مذاهب یا اقلیتهای مذهبی توجه چندانی نداشته است؛ بااینحال کتاب او از ذکر برخی ادیان و فِرق در سرزمینهای اسلامی خالی نیست. اشارﮤ او به مذهب مردمان صنعا (ابنرسته، 1892: 111) یا حضور خوارج در شهر جوین (ابنرسته، 1892: 174) از این دست است. او همچنین در شهرهای اسلامی از بیان مکانهای مذهبی مانند مساجد بهویژه مسجدجامع و آتشکدهها غافل نبوده است. علاوهبراین، اعلاقالنفیسه شاید تنها کتابی است که به وجود دینهای کهن ایرانی در میان قبایل عرب جاهلی اشاره کرده است. ابنرسته پس از اینکه قبایل ربیعه و غسان و تعدادی از افراد قبیله قضاعی را مسیحی دانسته و قبایل حمیر، بنیکنانه، بنیحارثبنبنیکعب و کنده را یهودی معرفی کرده، آیین مجوس را در میان قبیله تمیم توصیف کرده است (ابنرسته، 1892: 217). اشارﮤ او به رواج زندقه در میان قبیله قریش نیز جالب توجه است و معتقد بود آن را از مردم حیره اخذ کردهاند (ابنرسته، 1892: 217). در بخش پایانی کتاب اعلاقالنفیسه، ابنرسته مطالبی دربارﮤ فِرق مختلف خوارج و شیعه ذکر کرده است. او پس از اشاره به خوارج اباضیه و ازارقه از مؤسسان آنها نام برده و لعن فرستاده است (ابنرسته، 1892: 217). همچنین برخی از فِرق شیعه مانند خشبیه، کیسانیه، سبائیه، مغیریه، منصوریه، خطابیه، غرابیه و زیدیه را برشمرده و از آنها باعنوان رافضی یاد کرده (ابنرسته، 1892: 218و219) و در ادامه نیز از اسامی غلاة رافضی و برخی از اشخاص معروف شیعه، مرجعه و قدریه فهرستی ارائه کرده است (ابنرسته، 1892: 219و220).
3. جغرافیای اقتصادی:در نظر ابنخرداذبه و یعقوبی و ابنفقیه جغرافیای اقتصادی جایگاه مهمی داشت. ابنخرداذبه در توصیف راهها و شهرها، به تولیدات کشاورزی و صنعتی و معادن آنها اشاره کرده است. در نظر او میزان مالیات هر منطقه اهمیت بسیاری داشته است. او جدای بیان محصولاتی که بازرگانان سرزمینهای دیگر، ازجمله بازرگانان روسی (ابنخرداذبه، 1992: 154) و یهودیان راذانیه9 (ابنرسته، 1892: 153)، به سرزمینهای اسلامی حمل میکردند به جغرافیای اقتصادی سرزمینهای هند و چین توجه ویژهای کرده است. بیگمان صادرات محصولات این دو سرزمین به مناطق اسلامی بر اهمیت آن در نظر ابنخرداذبه افزوده است. ابنفقیه نیز در ذکر شهرها از تولیدات هر منطقه نام برده است. باور او این بوده است هر ناحیهای در این جهان، کالاهای مخصوص به خود دارد (ابنفقیه، 1416: 511و512). نوشتههای او دربارﮤ مسائل بازرگانی و خط سیر بازرگانان یهودی و مسلمان نیز درخور توجه است. بهنظر کراچکوفسکی، ابنفقیه این مطالب را از ابنخرداذبه نقل کرده است (کراچکوفسکی، 1379: 129). یعقوبی نیز همانگونهکه خود در ابتدای البلدان ذکر کرده (یعقوبی، 1422: 10)، بیش از جغرافیدانان مذکور، به میزان خراج هر ناحیه توجه کرده است. او در توصیف برخی از نواحی از تولیدات آن نیز سخن گفته است.. اما ابنرسته جدای از دو شهر اصفهان و صنعا، به جغرافیای اقتصادی سرزمینهای اسلامی توجه چندانی نکرده است. از توصیفهای او فهمیده میشود بهاحتمال سفری به این دو شهر داشته و تصور او این بوده است که اطلاعات او از این دو شهر، از اطلاعات دیگر نویسندگان جامعتر و کاملتر است. غیر از این دو شهر، اطلاعات جغرافیای اقتصادی ابنرسته دربارﮤ دیگر شهرهای جهان اسلام بسیار پراکنده و کم است و توجه او بیشتر به جغرافیای اقتصادی سرزمینهای خارج جهان اسلام معطوف بوده است؛ مانند استخراج یاقوت سرخ آسمانیرنگ در یکی از جزایر هند (ابنرسته، 1892: 84)، معدن طلا در سرزمین تُبّت (ابنرسته، 1892: 93)، بازارهای روم (ابنرسته، 1892: 131)، فروش پوست در سرزمین برداس (ابنرسته، 1892: 140)، صادرات پوست سمور و قائم و سنجاب و... در سرزمین بلغار و کشت انواع محصولات کشاورزی مانند گندم و جو و ارزن در آنجا (ابنرسته، 1892: 141)، کشتزارهای سرزمین مجغریه و تجارت برده در این سرزمین (همان: 143-142) و پرورش زنبور و کشت ارزن و حتی شیوﮤ مالیاتگرفتن پادشاه از مردم در صقلبیه (ابنرسته، 1892: 144).. او در نمونههای معدودی به روابط تجاری بین این سرزمینها نیز اشاره کرده است؛ مانند تجارت مسلمانان با سرزمین هند و پولی که برای دادوستد به کار میبردند، رفتار پادشاه هند با تجار مسلمان (ابنرسته، 1892: 135)، روابط تجاری مسلمانان با سرزمین بلغار و گرفتن مالیاتی برابر با عشر از مسلمانان (ابنرسته، 1892: 141)، تجارت خزرها و روسها با سرزمین بلغارها (ابنرسته، 1892: 141) و نیز روابط تجاری مجارها با رومیها که در مقابل فروش اسیران، دیبای رومی و وسایل تزئینی و آرایشی و... دریافت میکردند (ابنرسته، 1892: 143). جغرافیای اقتصادی:. ابنرسته: اهمیتدادن به توصیف جغرافیای اقتصادی سرزمینهای غیراسلامی بر جغرافیای اقتصادی سرزمینهای اسلامی؛ ابنخرداذبه و یعقوبی و ابنفقیه: اهمیتدادن به توصیف جغرافیای اقتصادی سرزمینهای اسلامی بر جغرافیای اقتصادی سرزمینهای غیراسلامی.
4. جغرافیای ریاضی و نجومی:از زمان ظهور فلسفه و نجوم در یونان، در نیمه دوم قرن دوم تا نیمه اول قرن پنجم قمری/نیمه اول قرن نهم تا نیمه اول قرن یازدهم میلادی، تعدادی از منجمان و فیلسوفان مسلمان بر مبنای آثار یونانیان، در مسائل مختلف جغرافیاى ریاضى و نجومى و طبیعى پژوهش کردند. در بیشتر مواقع، نتایج پژوهشها و مباحث آنها در متون جغرافیای عمومی نقل و دربارﮤ آنها بحث میشد. بهاینترتیب سنتى رایج شد که در مقدﻣﮥ هر کتاب جغرافیایى، مطالبى دربارﮤ جغرافیاى ریاضی و نجومی به رشته تحریر درمیآمد (تشنر، 1375: 12و13). در آثار ابنرسته این موضوع بهخوبى آشکار است (ابنرسته، 1892: 5). او در نوشتن جغرافیای نجومی و ریاضی از کتاب ابنخرداذبه نیز بهره برده است؛ اما در کتاب ابنخرداذبه مطالب مربوط کمتر از آن حدی است که در اعلاقالنفیسه آمده است. مطالبی که یعقوبی و ابنفقیه دربارﮤ جغرافیای نجومی در کتاب خود بیان کردهاند بسیار پراکنده است و آنها فصل مجزایی را به این موضوع اختصاص ندادهاند. ابنرسته مباحث مفصلی را دربارﮤ جغرافیای نجومی و ریاضی ارائه کرده است. در این بخش، او در بررسی مسائل کیهانشناسی به قرآن کریم و آیاتی از سورههای آلعمران، انعام، اعراف، یونس، انبیا، روم، ص، دخان، ق، یس، الرحمن، توبه و تکویر استناد کرده است؛ همچنین او در نوشتن این بخش، از آثار دانشمندان پیش از خود نیز بهره جسته که نام برخی از آنها در کتاب آمده است؛ مانند کتاب ارکانالفلسفه و تثبیت علم احکامالنجوم نوشته احمدبنطیب (ابنرسته، 1892: 6)، عللالافلاک احمدبنمحمدبنکثیر فرغانی (ابنرسته، 1892: 9) و آثار ابومعشرجعفربنعمر بلخی در نجوم (ابنرسته، 1892: 17). علاوهبراین، نوشتههای او از نوشتههای ابنخرداذبه بیﺗﺄثیر نیست. بهنظر میرسد مطالب این قسمت از کتاب ابنرسته، در جغرافیدانان پس از او ﺗﺄثیر گذاشته است؛ بهطوریکه کراچکوفسکی معتقد است در این زمینه ابنرسته را باید استاد کیهاننگاری زکریای قزوینی دانست (کراچکوفسکی، 1379: 130). جغرافیای ریاضی و نجومی: ابنرسته: توصیف کامل جغرافیای ریاضی و نجومی و اختصاص بخشی از کتاب به آن؛ ابنخرداذبه: توصیف اجمالی جغرافیای ریاضی و نجومی و اختصاص بخشی از کتاب به آن؛ ابنفقیه و یعقوبی: پراکندگی اطلاعات جغرافیای ریاضی و نجومی. 5. توصیف اقالیم:از ویژگیهاى مهم آثار ابنخرداذبه و یعقوبى این است که مطالب آنها به ترتیب چهار جهت اصلى یعنى مشرق، مغرب، شمال و جنوب و براساس تقسیم جهان به چهار بخش تنظیم و توصیف شده است. این روش توصیف بر سنت جغرافیایى ایرانى مبتنی بوده است (تنشر، 1375: 19)؛ اما در اثر ابنرسته، ترتیب براساس نواحى است (تنشر، 1375: 19). او در شرح هفت اقلیم ترجیح داده است اقالیم را به روال یونانى توصیف کند نه براساس نظام «کشور» (تنشر، 1375: 18)؛ بنابراین از روش هفت اقلیم ایرانى عدول کرده و به اقلیمهاى یونانى توجه کرده است (قرهچانلو، 1380: 1/29). ابنفقیه نیز مانند ابنرسته ترجیح داده است از همان روش اقالیم یونانی استفاده کند.
6. تقدم توصیف مکه و مدینه بر سواد و بغداد: جغرافیدانانی که در مکتب عراق قرار میگیرند در توصیف سرزمینها از عراق آغاز میکنند. ابنخرداذبه دراینباره نوشته است: «از سواد آغاز میکنم که پادشاهان فارس به آن نام دل ایرانشهر، یعنی قلب عراق، داده بودند» (ابنخرداذبه، 1992: 5)؛ سپس از تعداد و نامهای کورهها، استانها و طسوجهای آن نام برده (ابنخرداذبه، 1992: 6) و در ادامه نیز مالیاتها را ذکر کرده است. او در توصیف شهرها براساس چهار جهت جغرافیایی، از مشرق آغاز کرده است (ابنخرداذبه، 1992: 18). یعقوبی نیز در توصیف سرزمینها از عراق شروع کرده و برتری را به بغداد داده است. در نظر او «تنها بدان علت ابتدا به عراق نظر کردم که عراق وسط دنیا و ناف زمین است و بغداد را بدان جهت ذکر کردم که در وسط عراق است» (یعقوبی، 1422: 11). بخشی از کتاب پنج جلدی ابنفقیه که باقیمانده است با شرحی دربارﮤ آفرینش زمین و آسمان و اختلاف شب و روز آغاز میشود؛ ولی نسخه آستان قدس که گویا حاوی بخش دوم از متن کامل اثر ابنفقیه بوده است (کراچکوفسکی، 1379: 129) با شرحی از کوفه آغاز میشود. ابنفقیه در ذکر داستانی، عراق را ناف اقلیمها دانسته (ابنفقیه، 1416: 417) و در جای دیگر، در تعریف عراق، از آن باعنوان «قلب زمین و خزانه پادشاه بزرگ» نام برده است (ابنفقیه، 1416: 513).. ابنرسته از سواد در جایگاه دل ایرانشهر یاد کرده است (ابنرسته، 1892: 104)؛ اما پس از بیان کلیاتی دربارﮤ زمین و هیئت آن، با استناد به آیه «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً و هدی للعالمین» (آلعمران، 96) (در حقیقت، نخستین خانهاى که براى [عبادت] مردم نهاده شده همان است که در مکه است و مبارک و براى جهانیان [مایه] هدایت است) توصیف خود را از مکه و مدینه آغاز کرده و پسازآن، شهرهای معروف را براساس هفت اقلیم ذکر کرده است. پس از ابنرسته این روش، یعنی آغاز وصف شهرها و راهها با مکه معظمه، رویه معمول شد (ملایری، 1379: 2/198). مقدسی که پس از ابنرسته کتاب خود را نوشته است ازجمله جغرافیدانانی است که تحتتأثیر او توصیف خود را از جزیرةالعرب آغاز کرده است. او دراینباره گفته است: «ازآنرو از جزیره عرب آغاز کردم که خانه خدا و مدینه پیغمبر در آنجا است و آیین اسلام از آن برآمد، خلیفگان راشد و یاران و انصار و مهاجران در آن زیستند. پرچمهاى اسلام در آن افراشته شد و دین پایدار شد و نیز مشاعر اسلام، مناسک، میقاتها و قربانگاههاى حج در آنجاست و آن را عشریهایست که پیشوایان در دیوانها یاد کردهاند، مدرسان باید آن را بدانند. سرزمینها از زیر آن بیرون کشیده شده و ابراهیم مردم را بهسوى آن خوانده است» (مقدسی، بیتا: 67). ابنرسته: تقدم توصیف مکه و مدینه بر سواد و بغداد؛ ابنفقیه، ابنخرداذبه و یعقوبی: تقدم توصیف سواد و بغداد بر مکه و مدینه.
7. توصیف راهها و شهرها: از ویژگیهای مشترک بیشترِ جغرافیدانان مسلمان توصیف راهها و شهرها بوده است؛ اما تفاوتی که در روش ابنرسته وجود دارد این است که او بیش از دیگر جغرافیدانان به عوامل طبیعی راهها توجه کرده است. عواملی مانند بیان وجود نهرها و رودخانهها در مسیر راهها، ذکر وجود آبادیها، همواربودن یا ناهمواربودن راه، حتی همواربودن یا ناهمواربودن مکان استقرار شهرها و قریهها در کانون توجه او بوده است؛ برای مثال او در وصفقصرشیرین توضیح داده که در زمینی هموار واقع شده است (ابنرسته، 1892: 164). ابنرسته همچنین در راههایی که از آنها گذشته به نام درختان مسیر، طبیعت و عوامل طبیعی اطراف راهها مثل وجود درهها، کوهها، جنگلها، رودخانهها و... ( ابنرسته، 1892: 166) و نیز چگونگی تهیه آب مردمان نواحی مذکور که از باران، چشمه، رود و... بوده دقت کرده است. ﻧﻜﺘﮥ درخور ذکر اینکه در نظر ابنرسته، امنبودن یا ناامنبودن راهها اهمیت بسیاری داشته است (ابنرسته، 1892: 165). موضوعی که دیگر جغرافیدانان کمتر به آن توجه کردهاند. او به باج عبوری که راهداران از مسافران دریافت میکردند نیز اشاره کرده است (ابنرسته، 1892: 167). اما نگاه ابنرسته به راههای سرزمینهای عربی در مقایسه با سرزمینهای غیرعربی تاحدی متفاوت است. او در بیان راههای سرزمینهای عربی علاوهبراینکه به مسائلی همچون وجود بازار، مسجدجامع، منبر، حصار، گرمابه، میزان آب ناحیه و درختان اطراف توجه کرده استراحتگاههای شبانه و منزلگاههای آنها را نیز ذکر کرده است؛ برای مثال در ذکر راههای بغداد به مکه، حتی از جمعیت ساکن در منزلگاهها نیز صحبت کرده است. علاوهبراین، به وجود اعراب بدوی در مسیر راهها اشاره کرده و قبایل عربی را نیز نام برده است. گفتنی است ابنرسته در توصیف راهها، دربارﮤ برخی نواحی مانند سرزمینهای شرقی جهان اسلام یا مسیر بین بغداد و مکه مطالب فراوانی بیان کرده است؛ اما در بعضی از راهها مانند کوفه به بصره، بصره به مکه، دمشق به مدینه، مکه به طائف و بصره به یمامه فقط به اسم شهرها یا قریهها و فاصله آنها اشاره کرده و از ذکر توضیحات دیگر پرهیز کرده است. ذکر این نکته مهم است که شرح و تفصیل ابنرستهاز حیث تعیین خطوطی که آن راه از آن خطوط عبور میکرده است و پیداکردن محل اماکنی که اکنون از بین رفتهاند در درجه اول اهمیت است (لسترنج، 1367: 14).
8. توصیف رودها و دریاها: بهنظر میرسد ابنرسته در توصیف رودها از کتاب المسالکوالممالک ابنخرداذبه اقتباس کرده است. با این تفاوت که در مقایسه با ابنخرداذبه در توصیف بعضی از رودها، مانند جیحون، توضیحات بیشتری ارائه کرده است؛ ازجمله به سرچشمه رود جیحون، جهت حرکت آن، شهرهای محل عبور رود، انشعابها، باتلاقها، بیشهها و دشتهای سرسبزی که از جیحون حاصل میشده و رودهایی که به آن میریخته مانند وخشاب، زامل و... توجه کرده است (ابنرسته، 1892: 91تا93). او نیز مانند ابنخرداذبه، از وجود معادن طلا در سرچشمه رود جیحون خبر داده است (ابنرسته، 1892: 93). جغرافیدانانی مانند ابنفقیه و یعقوبی بخشی از کتاب خود را به رودها و سرچشمههای آنها اختصاص ندادهاند؛ بلکه بهصورت پراکنده، به برخی از رودهای مهم توجه کردهاند. اطلاعات اعلاقالنفیسه دربارﮤ دریاها از کتاب ابنخرداذبه کاملتر است و مانند آن پراکنده نیست. ابنرسته در بیان دریاها آنها را به پنج گروه تقسیم کرده و دراینباره نوشته است: «دریاهای معروف در سرزمینهای مسکونی بزرگ پنج است: یکی دریای هند و فارس و چین دیگری دریای روم و افریقا و شام و دیگر دریای اقیانوسی که همان دریای مغرب است و دیگری دریای بنطس و بالاخره دریای طبرستان و جرجان» (ابنرسته، 1892: 83). تمرکز ابنرسته در توصیف دریاها به نمونههای زیر بوده است: طول دریاها از مغرب تا مشرق و عرض آنها به میل، خلیجهایی که این دریاها ایجاد میکردند، تعداد جزایر دریاها اعم از آباد و غیرآباد، حالتهای مختلف دریاها همچون جزرومد و طوفانیبودن یا آرامبودن آنها در فصول سال (ابنرسته، 1892: 86) و ذکر زمانهای نامناسب برای کشتیرانی در دریاها (ابنرسته، 1892: 88). او برخلاف ابنخرداذبه به عجایب و موجودات دریاها توجه نکرده است.
نتیجه بررسیهای انجامشده در این پژوهش نشاندهندﮤ آن است که فارغ از وجود شباهتهایی در آثار نویسندگان مکتب عراقی، در نگرش و روش این جغرافیدانان نیز تفاوتهایی مشاهده میشود. بهاینترتیب ابنرسته به جغرافیای انسانی سرزمینهای غیراسلامی توجه چشمگیری کرده است. دراینمیان باوجود بیتفاوتی ابنفقیه و یعقوبی به موضوعات مربوط به جهان خارج از اسلام، ابنخرداذبه تاحدودی این مباحث را بررسی کرده است؛ اما او بیشتر بر جغرافیای اقتصادی این مناطق تمرکز کرده است. از منظر جغرافیای اقتصادی، بهویژه ﻣﺴﺌﻠﮥ خراج، آثار ابنخرداذبه و یعقوبی دربرگیرندﮤ مطالب بیشتری در این زمینه است. ابنرسته از بیان مسائل اقتصادی بهویژه در توصیف دو شهر اصفهان و صنعا و نیز جغرافیای اقتصادی سرزمینهای غیراسلامی غافل نبوده است؛ اما به موضوع خراج اعتنای چندانی نکرده است. در مبحث جغرافیای مذهبی و فرقهای، ابنرسته بیش از دیگر جغرافیدانان مکتب عراق به این مسئله توجه کرده است؛ همچنین ابنرسته و و تاحدی ابنخرداذبه، برای جغرافیای ریاضی و نجومی اهمیت بسیاری قائل بودهاند. اختصاص بخشی از کتاب اعلاقالنفیسه به این موضوع، نشاندهندﮤ اهمیت این مسئله در نظر اوست. دراینمیان یعقوبی و ابنفقیه به جغرافیای ریاضی و نجومی توجه چندانی نکردهاند. ابنرسته در کتاب خود مکه و مدینه را بر عراق و بغداد مقدم دانسته است و این ازجمله تفاوتهای او با دیگر جغرافیدانان مکتب عراق است. توصیف او از راهها و شهرها نیز زندهتر بهنظر میرسد و ذکر او از دریاها و رودها نیز از کتاب ابنخرداذبه بیشتر و مفصلتر است. او حتی بخشی از کتاب خود را به این موضوع اختصاص داده است؛ اما مطالب یعقوبی و ابنفقیه دراینباره بسیار پراکنده است.
پینوشت 1. اعلاقالنفیسه بهمعنای برگزیدن چیزهای گرانبها (دهخدا، 2/2530). 2. از نواحی تُرک آن سوی دربند و از سرزمینی که اتل نام دارد و اتل نام رودی بوده که بین روس و بلغار جاری است. خزر اسم سرزمین بوده و شهر آن اتل است که به دو بخش شرقی و غربی تقسیم میشود. بخش غربی بزرگتر بوده و جایگاه پادشاه است (بروسوی، 1427: 313). 3. سرزمینی است بین خزر و بلغار. از آنجا تا سرزمین خزران پانزده روز راه است و در فرمان پادشاه خزر است و در هر ناحیهای، به نیابت از خزران افرادی حکومت میکنند. آنان با بلغارها و بجاناکیه در جنگند و دینشان شبیه دین غزهاست. سرزمینشان وسیع است و دههزار سوار دارند (البکری، 1992: 1/448؛ حمیری، 1984: 88). 4. سرزمینی در انتهای منطقه مسکون شمالی و مجاور رود اتل در بیابان شمالشرقی. این منطقه و ناحیه صرای در صحرایی واقعاند و بین آن دو بیش از بیست مرحله است (بروسوی، 1427: 219). 5. سرزمینی است میان بجاناکیه و بلغار که وسعت آن تا بلاد روم امتداد مییابد (البکری، 1992: 1/449). 6. سرزمینی بین بلغار و قسطنطنیه (حموی، 1995: 3/416). 7. سرزمینی میان اللان و دربند. مشرق و جنوب آن ارمنیه، مغرب آن حدود روم و شمال آن ناحیه اللان است (حموی، 1995: 1/161). 8. سرزمینی در مجاورت دربند در کوههای قبق (حموی، 1995: 1/245). 9. راذان نام دو شهر است در حومه بغداد (سواد عراق) به نامهای راذان اسفل و راذان اعلی (دهخدا، 7/1029). | ||
مراجع | ||
. قرآن کریم، ترجمه آیتالله مکارم شیرازی. . ابنالفقیه، احمدبنمحمدبناسحاق، (1416ق)، البلدان، تصحیح یوسف الهادی،بیروت: عالمالکتب. . ابنخردادبه، ابوالقاسمعبیدالله، (1992م)، المسالکوالممالک، بیروت: دارصادر. . ابنرسته، احمدبنعمر، (1892م)، الاعلاقالنفیسه، بیروت: دارصادر. . البلعبکی، منیر، (1992م)، معجم اعلامالمورد، بیروت: دارالعلم للملایین. . بروسوى، محمدبنعلى، (1427)، أوضحالمسالک إلى معرفهالبلدان و الممالک، تصحیح مهدی عبدالرواضیه، بیروت: دارالغربالاسلامی. . بکرى، عبداللهبنعبدالعزیز، (1992م)، المسالکوالممالک، تصحیح آدریان فان لیوفن و اندری فیرى، ج1، بیروت: دارالغربالاسلامی. . تشنر، فرانتس، (1375)، تاریخچه جغرافیا در تمدن اسلامی، ترجمه محمدحسن گنجی و عبدالحسین آذرنگ، تهران: بنیاد دایرةالمعارف اسلامی. . تونی، یوسف، (1964م)، معجمالمصطلحاتالجغرافیه، القاهره: دارالفکرالعرب. . حسینى فسایى، حاجمیرزاحسن، (1382)، فارسنامه ناصرى، تصحیح منصور رستگار فسایى، تهران: امیرکبیر. . حمیرى، محمدبنعبدالمنعم، (1984م)، الروضالمعطار فى خبرالأقطار، تصحیح احسان عباس، چ2، بیروت: مکتبه لبنان ناشرون. . دهخدا، علیاکبر، (1374)، لغتنامه، زیر نظر محمد معین و سیدجعفر شهیدی، تهران: دانشگاه تهران. . رضا، عنایتالله، (1374)، «ابنرسته»، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ج3، چ2، تهران: دایرةالمعارف بزرگ اسلامی. ص553تا556. . روزنتال، فرانتس، (1365)، تاریخ تاریخنگاری در اسلام، ترجمه اسدالله آزاد، ج1، مشهد: آستان قدس. . على، صالحاحمد، (1375)، حجاز در صدر اسلام، ترجمه عبدالمحمد آیتى، تهران: مشعر. . قرهچانلو، حسین، (1380)، جغرافیای تاریخی کشورهای اسلامی، ج1، تهران: سمت. . کراچکوفسکی، ایگناتی یولیانوویچ، (1379)، تاریخ نوشتههای جغرافیایی در جهان اسلامی، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: علمی فرهنگی. . لسترنج، گای، (1367)، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، چ3، تهران: علمی و فرهنگی. . مقدسی، ابوعبد اللهمحمدبناحمد، (بیتا)، احسنالتقاسیم فی معرفهالاقالیم، چ2، بیروت: دارصادر. . ملایری، محمدمهدی، (1379)، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، ترجمه ابوالقاسم پایینده، ج2، تهران: توس. . نفیس، احمد، (1374)، خدمات مسلمانان به جغرافیا، ترجمه حسن لاهوتی، چ2، مشهد: آستان قدس. . یاقوت حموى، یاقوتبنعبد الله، (1995م)، معجمالبلدان.ج1و3، چ2، بیروت: دارصادر. . یعقوبی، احمدبناسحاق، (1422)، البلدان، تصحیح محمدامین ضناوى، بیروت: دارالکتبالعلمیه.
منابع لاتین . Bosworth. C. Edmund, (1998), “ Ebn rosta” Encyclopaedia Iranica. Edited by Ehsan Yarshater.Vol. 8. Califarnia: Mazda.pp.49-50.
. Schoy. Carl, (1924), The Geography of the Moslems of the Middle Ages.Geographical Review, Vol. 14, No. 2 . pp. 257-269. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,743 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 677 |