تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,650 |
تعداد مقالات | 13,398 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,194,907 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,071,748 |
تأثیرپذیری متقابل مکتب تصوف و فتوت دربارة نقش و کارکرد پیر | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 5، دوره 11، شماره 4 - شماره پیاپی 35، اسفند 1396، صفحه 67-88 اصل مقاله (657.94 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jpll.2018.100979.1014 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
علیرضا خواجه گیر* 1؛ عبداله میرزاوند2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استادیار گروه ادیان و عرفان تطبیقی دانشگاه شهرکرد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانش اموخته کارشناسی ارشد ادیان و عرفان تطبیقی دانشگاه شهرکرد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فتوت یا جوانمردی عنوان یک مکتب دینی است که در طول تاریخ، ارتباط نزدیکی با مکتب تصوف برقرار کرد. این دو مکتب بر یکدیگر تأثیر متقابل گذاشتند. از اصول مهم تصوف و فتوت، در زمینة هدایت مریدان، انتخاب پیر و اطاعت و فرمانبرداری از او در طریقت است. پیر فردی نیکسرشت و آزاد از تعلقات است که با پیمودن راه معرفت و رستگاری، راهنمای سالکان در مسیر دشوار سلوک میشود. پیر با حمایت خود از مرید، مرتبة او را در نزد پروردگار بالا میبرد. او با همت خود، مرید را از سستیورزیدن در مسیر سلوک بازمیدارد؛ همچنین او را از هواهای نفسانی و دامهای شیطان نجات میدهد و تا زمانیکه مرید را به رستگاری نرساند از رسالت خود بازنمیایستد. این مقاله میکوشد تأثیر متقابل این مسئله را در دو مکتب تصوف و فتوت بررسی کند؛ همچنین برای پژوهشگران آینده که در این زمینه پژوهش خواهند کرد، مسیری را هموار کند. این مقاله افزونبر واکاوی جایگاه پیر در مکتب تصوف و فتوت، تأثیر این دو مکتب را بر یکدیگر باتوجهبه سه وجه مشترک آنها در زمینة پیر بررسی میکند؛ این سه وجه عبارت است از: نقش و تأثیر پیران در تربیت مریدان، شرایط پیران واقعی، طبقهبندی پیران. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فتوت؛ فتوتنامه؛ تصوف؛ پیر؛ سیر و سلوک | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1ـ مقدمه آیین فتوت و جوانمردی میراث نیاکان ما در روزگاران گذشته است. همچنین از جریانهای مهم تاریخ ایران است که از دیرباز پژوهشگران به آن توجه داشتهاند. البته باتوجهبه مبهمبودن این آیین در پردة تاریخ، همیشه دربارة سرچشمة آن در بین پژوهشگران اختلافنظر وجود داشته است. برخی پژوهشگران مانند ابوالفضل رشیدالدین میبدی و ابوعبدالرحمن سلمی نیشابوری در پی سرچشمهای قرآنی و دینی برای فتوت بودهاند و به همین سبب آیین فتوت را به پیامبران الهی مانند حضرت آدم، شیث، نوح و غیره رساندهاند. برخی دیگر از پژوهشگران مانند مهرداد بهار و ملکالشعرای بهار سرچشمههای آیین فتوت را در میان عیّاران و نیز آیینهای ایران باستان جستوجو کردهاند.1 فتوت طریقهای است که هدف سالکان یا زائران معنوی آن، تلاش برای رسیدن به منزلگه دل است؛ یعنی میکوشند حقیقت باطنی انسان را درک کنند و درنتیجه به مرحلة جوانی و جاودانة روح دست مییابند. پیروان طریقت فتوت به فتی معروفاند (کربن، 1383: 4). تصوف نیز طریقهای ترکیبی از فلسفه و مذهب است که راه رسیدن به حق به آن محدود میشود. این وصول به کمال و حق، با سیر و تفکر و مشاهداتی همراه میشود که به وجد و حال و ذوق میانجامد و درنتیجه بهطور اسرارآمیزی، انسان را به خدا متصل میکند. پیروان طریقة تصوف به صوفی معروفاند (غنی، 1389: 13)؛ بنابراین دو طریقة فتوت و تصوف در هدف و روش با هم شباهت دارند؛ به عبارت دیگر هدف این دو مکتب، رسیدن به حقیقت مطلق است و سیر و سلوک، روش آنها برای رسیدن به حقیقت است. فتوت جریانی است که پیش از تصوف در ایران وجود داشته و در گسترش تصوف و عقاید آن تأثیرگذار بوده است؛ فتوت نیز در هنگام ظهور تصوف به آن متصل شده و رنگ تصوف گرفته است. وجود آثار و نشانههای آشکاری از تعالیم اصحاب فتوت در تصوف، بیانگر ارتباط فتوت و تصوف و تأثیرپذیری آنها از یکدیگر است. همچنین در افکار اهل فتوت نیز نشانی از تعالیم صوفیه میتوان یافت؛ چنانکه بسیاری از فتیان یا از صوفیه بودهاند و یا با صوفیان ارتباط داشتهاند و تمایل به طریقت تصوف در آنها وجود داشته است. ازسوی دیگر بسیاری از صوفیان که در تصوف جایگاهی والا دارند، پیش از ورود به طریقت تصوف، از فتیان بودهاند (عفیفی، 1376: 44-45). ازجمله منابع اطلاعاتی در این زمینه فتوتنامهها و نیز منابع عرفانی است. فتوتنامهها رسالههایی هستند که در باب منش و عقاید و قوانین و آداب و رسوم اهل فتوت نوشته شدهاند. باتوجهبه این منابع، اعتقادات مکتب فتوت دربارة جایگاه پیر به تصوف شباهت بسیاری دارد. اهل فتوت هر دسته، مریدِ پیری دانا و کاردیده بودند؛ دست ارادت به او میدادند و احکام و دستورات او را اجرا میکردند تا آنها را در مسیر سیر و سلوک راهنمایی کند. اهل تصوف نیز که قصد رسیدن به سرمنزل حق را داشتند، برای دستیابی به مقصود، اختیار خود را به دست پیری دانا میسپردند و فرمانهای او را بدون چونوچرا در مسیر سیر و سلوک اجرا میکردند. این مقاله میکوشد در زمینة پیر باتوجهبه سه وجه مشترک آنها در این باره (نقش و تأثیر پیران در تربیت مریدان، شرایط پیران، طبقهبندی پیران)، تأثیر دو طریقة فتوت و تصوف را بر یکدیگر نشان دهد.
2ـ نقش و تأثیر پیر در مکتب تصوف پیر اصطلاحی عرفانی است. این واژه در لغت به معنی سالخورده و کهنسال است و در تصوف به معنای مرشد، پیشوا، هادی و معادل شیخ، بابا، قطب و انسان کامل و معانی دیگر آمده است (نسفی، 1388: 75). پیر در عرفان، فردی است که تربیت و ریاست و رهبری گروهی از صوفیان را بر عهده دارد. مرید سالک به کمک او میکوشد تا به حق برسد و مرید بدون یاری او به هدف منظور خود نمیتواند دست یابد. در تصوف، قطب دایرة امکان و عهدهدار تربیت و تهذیب سالک و رساندن او به حق است؛ ازاینرو دستور او در هر باب بدون چونوچرا اطاعت میشود (رجایی بخارایی، 1375: 87). پیر انسانی کامل، فردی مقتدر و دانا نسبتبه حقایق سیر و سلوک و بشارتی ازسوی خداوند است تا از این راه مریدان را از رحمت و نعمت خود بهرهمند کند. پیر همانند ابری است که در آسمان عرفان گسترده شده است و باران رحمت خود را قطرهقطره بر روی کشتزار دل مریدان میریزد و باعث هدایت آنان میشود. مریدانی که دست ارادت به پیر میدهند باید قدمبهقدم از پِی پیر بروند؛ دستورات او را با اشتیاق تمام بپذیرند و در برابر او خاضع و مطیع باشند تا به سبب اطاعت از فرمانهای پیر به مقصود خود دست یابند. مریدان بعد از طاعت زبانی باید طاعت عملی خود را از پیر نشان دهند؛ یعنی بعد از آنکه دست ارادت به پیر دادند و طاعت زبانی خود را نشان دادند باید با اجرای فرمانها و دستورات پیر، طاعت عملی خود را نمایان کنند. به اعتقاد اهل تصوف بدون راهنمایی شیخ یا پیر، راه ظاهر به کعبة صورت را نمیتوان به پایان برد؛ مسافر این راه، هم چشم دارد که با آن میببیند، هم توانایی حرکت دارد و هم راه مشخص و مسافتش معین است؛ اما در راه سیر و سلوک که راهِ حقیقت است صد و بیست و چهار هزار نقطة نبوت قدم گذاشتهاند و نشانی از یک قدم ظاهر وجود ندارد. سالک در این راه نه نظر دارد و نه قدم دارد؛ پس بدون راهنما از این ورطة هولناک نمیتواند عبور کند. همچنین همانطور که در راه ظاهر، راهزنان و سارقان بسیاری وجود دارند و بدون راهنمایی یک راهنما در این راهها نمیتوان قدم گذاشت، در راه حقیقت نیز زینتهای دنیوی، نفس، هوی و شیطانهایی وجود دارند که راهزنان راه حقیقت هستند و بدون راهنمایی یک شیخ یا صاحب ولایت در این راه نمیتوان قدم نهاد (نجمالدین رازی، 1383: 228). در تصوف مدار طریقت بر پیر استوار است و پیر در میان قوم خود مانند پیامبر در میان امتش است که بدون راهنمایی او به جایی نمیتوان رسید (محمد بن منور، 1366: 46). پیران مانند پیامبران در قیامت شفاعتگران امت خود خواهند بود: «آن بندهای که به دوزخش میبرند، از دور نوری بیند. بپرسد که آن نور چه نور است؟ گویند: نور فلان پیر است. او گوید: من در دنیا آن پیر را دوست داشتمی. باد، آن سخن به گوش آن پیر رساند. آن عزیز به شفاعت در حضرت حق سبحانه و تعالی سخن گوید در حق آن عاصی. خداوند تعالی، به شفاعت آن عزیز، او را آزاد کند» (همان: 290). هجویری در کشفالمحجوب هنگام بیان تأویل دربارة واجبات نماز، انتخاب پیر را همانند انتخاب قبله، از واجبات دین میداند: «بدان که نماز عبادتی است که از ابتدا تا انتها مریدان راه حق اندر آن یابند و مقاماتشان اندر آن کشف گردد. چنانکه توبه مریدان را بهجای طهارت بود؛ و تعلق به پیری بهجای اصابت قبله؛ و قیام به مجاهدت نفس بهجای قیام؛ و ذکر دوام بهجای قرائت؛ و تواضع بهجای رکوع؛ و معرفهالنفس بهجای سجود؛ و مقام انس بهجای تشهد؛ تفرید از دنیا و بیرونآمدن از بند مقامات بهجای سلام» (هجویری، 1383: 440). راه سلوک در تصوف، مسیری ناشناخته است که دامهای شیطان، آفتها، شبههها و موانع بسیاری در این راه در کمین سالک قرار دارند. به همین سبب قدمنهادن در این راه بدون پیروی از پیری دانا برای او دشوار است و چهبسا اگر سالک بدون راهنمایی پیر در این راه قدم نهد، از راه راست منحرف میشود. صوفیان بر این باورند که راه حق یکی است و راههای باطل هزاران راهاند و بدون راهنمایی پیر یافتن راه حق امری دشوار است (غزالی، 1390: 448). به اعتقاد اهل تصوف چون فلاسفه قصد داشتند بهتنهایی از این مسیر عبور کنند، در دام شبهات افتادند و ایمان خود را از دست دادند. همچنین دهریون و طبایعی و براهمه و اهل تشبیه و معطّله و اباحتیه و اهل اهوا و بدع از گروههایی هستند که بدون ارشاد پیر در این راه قدم نهادند و به همین سبب گرفتار موانع سلوک شدند و هرکدام با گرفتاری در مشکل و شبهای نابود شدند (نجمالدین رازی، 1383: 229). بنابراین مریدان باید پیرو یک پیر کامل باشند تا با تربیت صحیح، اخلاق ناپسند را از آنها بزداید و بهجای آن اخلاق نیکو را جانشین کند؛ همچنین دربارة مشکلات سیر و سلوک به آنها آگاهی بخشد (غزالی، 1364: 54-55). حکیم سنایی غزنوی نیز در اشعارش به خطرهای راه سیر و سلوک و احتیاج مرید به رهبری پیر اشاره میکند:
تا پیش از قرن پنجم هجری پیر یک شخص واقعی بود که در خانقاه اقامت داشت و تربیت و هدایت مریدان را بر عهده داشت؛ اما از قرن پنجم به بعد معنای دیگری نیز برای لفظ پیر در نظر گرفته شد و آن، پیر به معنای راهنمایی درونی است. این پیر در عالم مثال یا ملکوت دیده میشود و فلاسفه دراصطلاح به او «عقل فعال» میگویند. سنایی، پیر به معنای عقل فعال و راهنمای باطنی سالک را به ادبیات عرفانی و صوفیانة فارسی وارد کرد. او در مثنوی فلسفی و عرفانی سیرالعباد از عقل فعال که از عالم مثال آمده است، با عنوان «پیر» یاد میکند (همان: 256ـ253). سنایی در این مثنوی به رهبری عقل مراحل ناسوت را زیر پا میگذارد و در مراحل ملکوت به سیر میپردازد. او عوالم و احوال مختلفی را کشف و بررسی میکند که ورای ظلمتها و محدودیتهایی است که جسم، آنها را به او محکوم کرده است. این سفر روحانی از قلمرو نفس نامیه آغاز میشود و در صعود به قلمرو نفس عاقله میرسد. مسافر در آنجا مرشد و رهبر خود را در وجود یک پیر روحانی مییابد. او به سالک کمک میکند تا از قلمرو عناصر چهارگانه یا شهرهای خیالی گذر کند. سنایی در آغاز این سیر و سفر، خود را در وادی حیرت و فضای ظلمت مییابد و سرانجام به رهبری عقل، راه خود را از میان تنگناهای پر خطر مییابد (زرینکوب، 1388: 239). به اعتقاد اهل تصوف در طول سیر و سلوک، از سالکان امتحان و آزمایشهای بسیاری به عمل میآید که به درنگ و سستی آنها از ادامة راه میانجامد. همچنین برای سالکان در راه سیر و سلوک علل و بیماریهایی در درون به وجود میآید که ممکن است این موانع فاسد، بر بعضی سالکان چیرگی یابد و میل و ارادت سالک منحرف شود. پس به شیخی ماهر و صاحبتصرف نیاز است تا مرید را از درنگ و سستی بیرون آورد؛ طلب و اراده و انگیزة شوق را در او به وجود آورد و مانند طبیبی او را در هنگام گرفتاری به این بیماریها نجات دهد. این آفتها در مسیر سلوک برای هر مریدی وجود دارد و تا زمانیکه با یاری یک راهنمای کامل از بین نروند، سیر و سلوک برای مرید میسر نخواهد بود و در مقامی از مقامات باز خواهد ماند؛ همچنین به موانعی برخورد میکند که ایمان او را از بین میبرد (نجمالدین رازی، 1383: 230). عطار در مثنوی مصیبتنامه پیر را راهنمای سالک در طول سفر باطنی و معنوی او میداند. او شیخ را به کبریت احمر تشبیه میکند و راه سلوک را راهی دشوار میداند که مرید برای عبور از آن نیازمند پیری راهشناس است. عطار پانهادن در این عرصه را بدون کمک پیر خطرناک میداند و غبار پای پیر را روشنیبخش چشم مریدان میداند:
عطار در منطقالطیر اندیشههای عرفانیاش را به تصویر میکشد. او در این اثر ضمن بیان مراحل سیر و سلوک، نیاز سالک به راهنمایی پیر را به صورت تمثیلی بیان میکند. در منطقالطیر وقتی پرندگان عزم راه کردند، از سختیها و دشواریهای راه بیمناک بودند و خود را نیازمند یک راهنما دیدند که آنها را رهبری کند و مشکلاتشان را در طی مسیر بگشاید. پس هدهد را در مقام رهبر و پیشوای خود برگزیدند. هدد نماد پیر یا هادی است. هدهد با مهربانی به همه شهامت میدهد؛ اما دشواریهای راه را نیز پنهان نمیکند. آنها را پند میدهد و مرغان را شیفته میکند تا به سیمرغ (پیر و مرشد کامل یا وجود حقیقتجو) رسند:
اهل تصوف بر این باورند که سالک در راه سیر و سلوک به برخی مقامات روحانی دست مییابد و پرتوی از ظهور آثار صفات حق بر او میتابد؛ همچنین انوار و صفتهای بیپایان روحانی بر سالک تجلی میکند و در این هنگام حق میآید و باطل نابود میشود. در این مقام، آینة دل سالک صفا یافته است و پذیرای بازتاب تجلی روح است و ذوق «اناالحق» و «سبحانی» را در درون خود احساس میکند. غرور و پندار رسیدن به کمال و مقصد حقیقی در درون او پدید میآید؛ بهگونهایکه عقل و فهم او نمیتواند آن را درک کند. در چنین مقامی اگر پیری نباشد که سالک را راهنمایی کند، ایمان سالک با موانعی برخورد میکند و آفت حلول و اتحاد نیز در این مقام گریبانگیر سالک میشود؛ بنابراین به شیخی کامل و زمانشناس نیاز است تا مرید را از این گمان نجات دهد و مقام سالک را برایش بازگوید؛ همچنین او را تشویق کند تا از نابودی ایمان نجات یابد (نجمالدین رازی، 1383: 231). مولانا جلاالدین بلخی نیز احتیاج مرید به راهنمایی پیر را بسیار مهم میداند. او قدمنهادن در سیر و سلوک عرفانی را بدون راهنمایی پیری دانا، غیرممکن دانسته است. در باور مولوی تنها با ارشاد و راهنمایی پیر است که به حق میتوان رسید و از خطرهای مسیر سیر و سلوک رهایی یافت؛ درواقع با کمک او، مرید در راه سلوک از آلودهشدن به گناه در امان میماند:
صوفیان معتقدند در راه سلوک، از عالم غیب برای سالک نمایشها و وقایعی پدیدار میشود که هرکدام اشارهای از غیب است و بر سیر و سلوک و فترت او دلالت دارد؛ همچنین نشاندهندة صفا و کدورت دل و معرفت صفات خوب و بد نفس است و نیز نشاندهندة حجابهای دنیوی و اُخروی و حالتهای شیطانی و نفسانی و رحمانی و معانی دیگر از وقایعی است که در وصف نمیآید. فرد سالک بر هیچیک از اینها شناختی ندارد؛ زیرا همة آنها زبان غیب است و زبان غیب را تنها اهل غیب میدانند. در اینجا نیز به پیری احتیاج است که تأییدشدة الهی باشد و به علم تأویلهای غیبی آگاه باشد تا بتواند وقایع و کشف احوال مرید را بیان کند و اندکاندک زبان غیب را به مرید بیاموزد. در غیر این صورت مرید از معارف محروم خواهد شد و پیشرفت نخواهد کرد و نسبتبه مقامات، شناختی به دست نمیآورد (نجمالدین رازی، 1383: 232). صوفیان معتقدند محبوبکردن بندگان در دست پیران طریقت است؛ زیرا پیر میتواند مریدان را هم در ظاهر و هم در باطن، هم در سخن و هم در عمل، به سالکی تبدیل کند که پیرو شیوة رسولالله باشد. هنگامیکه مرید اقتدا و پیروی کرد، محبت خدا به وجود میآید، همانطور که خداوند میفرماید: «قل إن کُنتم تحبّون الله فاتّبعونی یُحبِبکُمُ الله»2 (باخرزی، 1383: 64).
3ـ شرایط پیر در مکتب تصوف پیران هدایتگران و راهنمایانی هستند که با رهنمودهای خود باعث میشوند سالکان به مقصود خود دست یابند. ازاینرو پیران باید شرایط لازم را داشته باشند تا شایستة مقام پیری شوند و بتوانند مریدان را هدایت و راهنمایی کنند. به اعتقاد اهل تصوف، پیر باید به اندازة ضرورت از علم شریعت آگاه باشد تا اگر مریدی با مشکلی روبهرو شد بتواند آن را برای مرید بگشاید. پیر باید افزونبر داشتن اعتقاد، باورش نیز با اعتقاد اهل سنت و جماعت سازگار باشد و به بدعتی آلوده نباشد تا مرید را به بدعتی نیندازد و منحرف نکند. پیر باید افزونبر عقل معادی، عقل معاش دنیوی نیز داشته باشد تا بتواند در تربیت مرید قیام کند؛ سخاوتمند باشد تا بتواند با فراهمکردن نیازمندیهای مرید، او را از نگرانی خورد و خوراک بینیاز کند؛ درنتیجه مرید بهکلی به کار دین مشغول خواهد شد. پیر باید شجاع باشد تا نسبتبه ملامت و زبان خلق بیتوجه باشد و مرید را با سخن کسی رد نکند و بتواند در برابر حسودان و بدخواهان مواظب مرید باشد؛ باید عفیفالنفس باشد تا مرید دربارة او فکر بد نکند و ارادت مرید نسبتبه او از بین نرود؛ باید بلند همت باشد و جز به اندازة نیاز به دنیا توجه نکند و برای جمعکردن مال نکوشد. همچنین چشم طمع به مال مرید نداشته باشد تا مرید ارادتش به او از بین نرود؛ زیرا هیچ چیز برای مرید بدتر از این نیست که به کارهای شیخ اعتراض کند. پیر باید نسبتبه مرید مشفق باشد و انجام کاری را از مرید نخواهد که او توانایی انجام آن را ندرد؛ باید مرید را با مدارا راهنمایی کند و اگر مرید در حالت قبض باشد با ولایت خود بار قبض را از دوش او بردارد و او را به حالت بسط وارد کند؛ همچنین اگر بیش از حد در بسط فرورفت اندکی قبض به او دهد و بسط را از او بگیرد و پیوسته مراقب احوال مرید باشد. پیر باید فردی حلیم و بردبار باشد؛ زود خشمگین نشود (مگر به اندازة نیاز) تا مرید از او رنجیده نشود (نجمالدین رازی، 1383: 244-245). ابوسعیدابوالخیر ده ویژگی برای پیران راستین بیان میکند که شایسته است پیران آنها را داشته باشند: «نخستین مُراد دیده باشد تا مرید تواند داشت، دوم راه سپرده باشد تا راه تواند نمود، سیم مهذّب و مؤدب ناگشته باشد تا مؤدب بود، چهارم بیخطر و سخی باشد تا مال فدای مرید تواند کرد، پنجم از مال مرید آزاد باشد تا در کار خودش به کار نباید داشت، ششم تا پند به اشارت تواند داد به عبارت ندهد، هفتم تا به رفق تأدیب تواند کرد به عنف و خشم نکند، هشتم آنچه فرماید نخست به جای آورده باشد، نهم هر چیزی که از آن بازدارد نخست او بازایستاده باشد، دهم مرید را که به خدای فراپذیرد به خلقش رد نکند» (تدین، بیتا: 405). پیر باید اهل عفو باشد تا اگر از مرید اشتباهی سر زد او را ببخشد، خوشاخلاق باشد تا مرید را از خود نراند و مرید از او اخلاق نیک بیاموزد؛ زیرا درون مرید آینة افعال و حالات و اخلاق پیر است؛ اهل ایثار باشد تا مصالح مرید را بر مصالح خود ترجیح دهد و نفس خود را فدای مرید کند؛ کریم باشد تا مرید را از کرم ولایت خود بهرهمند کند؛ اهل توکل باشد تا به سبب ترس، از رزق مرید ناامید نشود و از ترس اینکه مرید باید امور معیشتش را فراهم کند، او را رد نکند؛ تسلیم کار خداوند باشد تا خدا هرکه را بخواهد به مریدی او درآورد و خدا هرکه را نخواهد به مریدی او درنیاید؛ برای داشتن مریدان بیشتر حریص نباشد و با رفتن مریدان در کار خود سست نشود؛ راضی به قضای الهی باشد و در تربیت مریدان اقدام کند و بقیة امور را به حکم ازلی واگذارد و اعتراض نکند؛ با وقار و حرمت با مریدان زندگی کند تا مریدان نسبتبه او گستاخی نکنند و عظمت و بزرگی پیر در نزد مریدان از بین نرود؛ باید اهل سکون و آرامش باشد و در کارها عجله نکند و بهآرامی و آهستگی بر مرید تسلط یابد؛ باهیبت باشد بهطوریکه هیبت و عظمت او در دل مرید به وجود بیاید تا مرید، چه در حضور او و چه در غیاب او مؤدب باشد و مرید به سبب هیبت شیخ متواضع شود و شیطان به سبب عظمت و هیبت شیخ توانایی تسلطیافتن بر مرید را نداشته باشد؛ در کارها ثابتقدم باشد و عزمی استوار داشته باشد و با مرید بهدرستی عهد و پیمان بندد تا به سبب بدعهدی، حق مرید از بین نرود (نجمالدین رازی، 1383: 246-248). پیر باید فردی راهبر، دانا، بافراست و پایبند شرع باشد و اهل حیله و نیرنگ نباشد؛ بتواند سالک را ارشاد کند و درد عشق الهی در سینهاش باشد:
پیر باید با کمخوری، کمحرفی، کمخوابی و بسیاری نماز و صدقات و روزه، نفس خود را پرورش دهد و توانایی آن را داشته باشد که زیباییهای اخلاقی مانند صبر، نماز، شکر، توکل، یقین، قناعت، فروتنی، علم، صداقت، حیا، وقار، سکون را در وجود مرید شکوفا کند تا یکی از انوار پیامبر(ص) شود. همچنین پیر باید پیرو شخص بابصیرتی باشد که سلسلهوار به سید المرسلین پایان پذیرد (غزالی، 1388: 43-44). پیران مقام و مرتبهای همانند پیامبران دارند؛ آنان باید مانند پیامبران در میان قومشان باشند (فروزانفر، 1376: 284). پیر باید همانند یک طبیب الهی توانایی آن را داشته باشد که مشکلات سالک را در راه سلوک بزداید. پیر راستین باید بر ضمایر آگاه باشد و توانایی آن را داشته باشد که از آنچه در دل سالک است باخبر شود:
پیر از الهام الهی برخوردار است و از لوح محفوظ میتواند آینده را پیشبینی کند:
به اعتقاد اهل تصوف، پیر باید در علم و معرفت از دیگران برتر باشد. البته این برتری به سبب تبعیض ازلی و مافوق بشر آفریدهشدن ایشان نیست؛ بلکه به سبب تلاش و کسب فیض خود ایشان است. عطار در زبان رمزی مرغان در منطقالطیر، انتخاب هدهد (پیر) را به جمع مرغان واگذار میکند و انتخاب را برپایة قرعه قرار میدهد تا درجة برابری و یکسانی مرغان را نشان دهد و البته تأیید میکند هدهد لیاقت این انتخاب را دارد؛ زیرا او نسبتبه پرندگان دیگر از معرفت بیشتری برخوردار است (کوپا و همکاران، 1389: 63-64).
4ـ طبقات پیران یا اولیاء الهی در مکتب تصوف در تصوف، پیران و اولیاء الهی تعداد و طبقهبندی ویژهای را شامل میشوند و هرکدام باتوجهبه درجهای که دارد در مرتبهای قرار میگیرد. تعداد اولیاء به اعتقاد صوفیه در هر عصر سیصد و پنجاه و چهار نفر است. وقتی یکی از ایشان از دنیا برود، دیگری جای او را میگیرد. در طبقهبندی و مراتب اولیاء نخست سیصد تنان هستند که آنها را اخیار میخوانند. برتر از آنها چهل تناناند که ابدال نامیده میشوند. از آنان برتر، هفت تناناند که ابرار نامیده میشوند و بالاتر از آنها اوتاد هستند که چهار تن هستند و برتر از آنان دو تناناند که نقبا خوانده میشوند. قطب بالاتر از همه است. او یگانة عصر است و عالم به وجود او میگردد. وقتی قطب از عالم برود یکی از طبقة نقبا جای او را میگیرد. آنگاه یک تن از اوتاد به مقام نقبا میرسد؛ یکی از ابرار به مرتبة اوتاد میرسد؛ یکی از ابدال به مرتبة ابرار میآید؛ یک تن از اخیار به مقام ابدال میرسد و یک تن از نیکان عالم در بین اخیار جایی به دست میآورد (زرینکوب، 1389: 92). همچنین در یک تقسیمبندی دیگر سه نوع پیر معرفی کردهاند: «پیر تمسّک» و «پیر تخلّق» و «پیر تبرّک» که هرکدام سه خرقة جداگانه دارند؛ اما از میان آنها خرقة اصلی برای پیر تمسّک است و اسناد تصوف را از او میپوشند. در تصوف خرقههای تبرک و تخلق، به آن سبب به مرید پوشانده میشوند تا او شرف صحبت یابد و برای تأکید بر پیر تمسک است؛ پیر تمسک منبع الهام دو پیر دیگر است (صراف، 1352: 73).
5ـ نقش و کارکرد پیر در مکتب فتوت در سلسله مراتب اهل فتوت نیز شخصی دانا و کاردیده به نام پیر وجود دارد که در بالاترین مرتبه از تشکیلات آنها قرار دارد. او جوانمردان را که در جایگاه شاگرد هستند در مسیر سیر و سلوک راهنمایی و هدایت میکند. اهل فتوت مانند اهل تصوف دست ارادت به پیر خود میدادند و با جان و دل فرمانهای او را اجرا میکردند. هر مریدی که به یک پیر دست ارادت میداد وظیفه داشت پنج شرط را رعایت کند: اول، صادقانه توبه کند؛ دوم، آرزوها و امیال دنیوی را ترک کند؛ سوم، اهل نفاق نباشد؛ چهارم، درست اقتداء کند؛ پنجم، درِ همه مرادات را به روی خود ببندد (اقبال آشتیانی، 1310: 343). به اعتقاد اهل فتوت بدون راهنمایی یک راهشناس، راه ظاهری بهسوی کعبه را نمیتوان به پایان برد؛ مسافر در این راه، هم چشم دارد، هم توان حرکت دارد و هم راه و جاده و مسافت مشخص است؛ اما راهِ حقیقت اینگونه نیست. در این راه صد و بیست و چهار هزار نقطة نبوت قدم زدهاند و نشانی از یک قدم ظاهر وجود ندارد. سالک در این راه نظر و قدم ندارد؛ پس بدون راهنما چگونه میتواند در این راه قدم گذارد (واعظ کاشفی، 1350: 183). از سوی دیگر همانطور که در راههای ظاهری راهزنان بسیاری وجود دارند و بدون راهنمایی یک راهشناس نمیتوان سفر کرد، در راه حقیقت نیز راهزنانی به نام نفس و هوا و شیطان و دنیا وجود دارند که بدون راهنمایی یک پیر نمیتوان از آنها عبور کرد. از دیدگاه اهل فتوت، از علتهای دیگر نیاز مریدان به پیر اینگونه میتوان یاد کرد: همانطور که در راه ظاهر عقبات بسیاری وجود دارد، در راه سیر و سلوک نیز عقبههای بسیاری از آفتها و شبهات و بدعتها وجود دارد که سالک را تحت تأثیر خود قرار میدهند. پس کمک پیری مرشد نیاز است تا بتواند مرید را به سلامت به مقصد رساند. علت دیگر اینکه اگر کوتاهی و سستی در رفتن سالک به وجود آید و در راه سلوک سستی ورزد، باید راهنما و هدایتگری باشد که با تازیانههای همت، او را دوباره نیرو بخشد تا راه سلوک را به پایان رساند. همچنین همانطور که در راه ظاهر بیماریها و انحراف مزاجهایی برای انسان به وجود میآید و فرد به پزشک نیاز مییابد تا آن بیماری را از بین برد، در راه حقیقت نیز علل و بیماریهایی بر مزاج سالک چیره میشود تا ارادت و عقیدة سالک را منحرف کند؛ پس باید پیری وجود داشته باشد که طبیبالقلوب باشد و بیماریهای مرید را از بین برد (همان: 184). از سوی دیگر همانند راه ظاهر که شخص با مکانها و جاهای عجیب و غریب روبهرو میشود، در طریقت نیز از عالم غیب برای سالک نمایشها و وقایعی رخ میدهد؛ اگر سالک، پیری دانا و سالک اطوار نداشته نباشد که او را از این عجایب و غرایب آگاه کند، کاری از پیش نخواهد برد. نیز همانطور که اگر کسی بخواهد در درگاه پادشاهان به درجه و مرتبهای دست یابد، بدون حمایت یکی از نزدیکان سلطان نمیتواند به آن مرتبه برسد، در راه حقیقت نیز به پیری از مقربان درگاه حق نیاز است تا با التماس و زاری خود به درگاه حق، حمایت خود از مرید را اعلام کند (همان: 185).
6ـ شرایط پیر در مکتب فتوت از دیدگاه اهل فتوت، موانع و مشکلات بسیاری در راه طریقت وجود دارد تا کوتهبینان و کسانی که مرد راه طریقت نیستند، منحرف شوند و در گمراهی، سرگردان بمانند. پس کسی را باید به پیری انتخاب کرد که شرایط پیری را دارا باشد. در مکتب فتوت پیران باید شرایط ویژهای داشته باشند تا شایستة این مقام شوند و اگر یک فتا یا جوانمرد، این شرایط را نداشته نباشد، شایستة مقام پیری نخواهد بود؛ زیرا پیران، نگهبان و سرپرست و یاور مریدان در افتادن در ورطههای هولناک طریقتاند. مریدان باید به پیران تمسک جویند تا به عزّت و سربلندی در طریقت جوانمردی دست یابند و افزونبر سعادتمندی و رستگاری، درهای برکات الهی بر روی آنها گشوده شود. بنابراین پیران باید انسانهایی وظیفهشناس باشند و بهدرستی وظیفة استادی خود را در برابر آموزش شاگردان انجام دهند؛ آنها باید به علوم گذشتگان و ویژگیهای نیک آنان عالم و دانا باشند و آنها را برای شاگردان بازگو کنند؛ پیر باید فردی سخاوتمند باشد و بتواند نیازمندیهای شاگردان را برآورده کند (سهروردی، 1383: 56-57). پیر باید اعتقادش پاک باشد تا مرید را از راه راست منحرف نکند؛ همچنین علم شریعت را به اندازة لازم بداند و از علم فقر و طریقت نیز بهرهمند باشد تا بتواند مشکلات پیشآمده برای مرید را حل کند؛ پیر باید افزونبر عقل معادی، عقل معاشی نیز داشته باشد تا در تربیت مرید بتواند استادی کند؛ شجاع باشد تا نسبتبه ملامت و سرزنش خلق و فتنة آنان بیتوجه باشد و مرید را با سخن هرکسی رد نکند؛ باید بلند همت باشد تا به دنیا و اهل آن توجهی نداشته باشد و به مال و داشتههای مرید طمع نورزد؛ مشفق باشد تا در مرحمت نسبتبه مریدان کوتاهی نکند؛ پیر باید انسانی بردبار و صبور باشد تا با هر حرکتی یا اشتباهی خشمگین و عصبانی نشود؛ خوشخلق باشد تا مرید در همنشینی و همصحبتی با او خلق بد نیابد و اخلاق نیک را از او بیاموزد؛ پیر یا استاد باید فردی کریم باشد تا مرید را از لطف و کرم خود بهرهمند کند (واعظ کاشفی، 1350: 186-187). پیر باید تن خود را خاک راه کند؛ یعنی تواضع و فروتنی ورزد؛ همچنین باید اهل رضا و تسلیم و راضی به رضای حق تعالی باشد. پیر باید اهل معرفت باشد؛ یعنی بندگی و اطاعت از خداوند را به جا آورد؛ همیشه به ذکر و فکر مشغول باشد و توحید و راه حق را طلب کند؛ او باید اهل شوق باشد؛ یعنی وقت خود را غنیمت داند و از روی شوق و ذوق، طالب جمال خداوند باشد و در طاعت و عبادت بکوشد؛ پیر باید با محبت و زحمت و ریاضت و مجاهده، نفس خود را از هوا و هوس و شهوات شیطانی و لذتها و خوشیهای دنیوی بازدارد و بر داده و قسمت خداوند تعالی شاکر و صابر باشد. او باید اهل خدمت باشد تا نفسش از هوا و هوس دور شود و بتواند نفس سرکش خود را کنترل کند (افشاری، 1391: 140-141). پیر باید به اندازة توانایی و گنجایش هر شاگرد، او را به کار گیرد؛ او باید فردی ماهر و کاردان و پرحوصله باشد؛ فقیران را دوست بدارد و با زیردستان خود مهربان باشد (خانمحمدی، 1370: 15). پیر باید اهل ایثار باشد تا برای شاگردان بخشنده باشد؛ او باید اعتماد را در بین شاگردان به وجود آورد تا شاگردان از یکدیگر پشتیبانی کنند؛ پیر باید اهل عفو و بخشندگی باشد تا اگر خطایی از مرید سر زد، او را ببخشد (سهروردی، 1383: 57). پیر باید پیرو صراط مستقیم باشد و از دروغ و تهمت و خلاف دوری گزیند. او باید از استادان خود یاد کند و به روح آنها تکبیر گوید. پیر باید در راه خدا صدقه دهد و فردی نمازگزار باشد. او باید وظیفة خود را در برابر استادانش انجام دهد و در وظایف خود ثابتقدم باشد (افشار، 1383: 209). پیر باید اعمال صالح انجام دهد و همة دستورات و فرمانهای خداوند را به جا آورد و از همة نامشروعات پرهیز کند. پیر باید فردی صبور باشد؛ یعنی بر فقیری و حقیری تن دهد و آخرت را بر دنیا ترجیح دهد و اگر ستمی از گردش روزگار به او برسد، صبور باشد. پیر باید اهل ارادت باشد؛ یعنی دل خود را از نفس غیر بردارد و بهجز طاعت و عبادت و محبت خداوند به هیچ چیز توجه نکند. پیر باید اهل قناعت باشد؛ یعنی در ظاهر و در باطن، نیروی جسمانی را کم کند تا نیروی روحانی او افزایش یابد و خود را متوجه خداوند کند تا از جنس طبیعت بیرون آید و به جمال باکمال محبوب حقیقی و معشوق اصلی برسد. پیر باید به خدا امید داشته باشد و بهکلی متوجه حضرت حق و حقیقت باشد. با جمال خود که باطن اوست عشق تمام یابد تا به سبب آن، روشنی نور تجلی الهی بر ذات او غلبه کند و مخصوص انبیاء و اولیاء گردد؛ پیر باید اهل محبت باشد؛ یعنی وقتی بنده به قرب الهی رسید و نور نجات حق را دریافت و در آن مقام به هیچ حجابی محجوب و به هیچ قیدی مقیّد نشد، پس در آن زمان است که هستی عاشق محو میشود و او به نجات اصلی خود بازمیگردد و به حق میرسد (افشاری، 1391: 141-142). پیر باید اهل توکل باشد تا بتواند مرید را پرورش دهد؛ باوقار باشد تا با مریدان با حرمت زندگی کند؛ پیر باید فردی ساکن و ثابتحال باشد؛ عجول نباشد تا با آهستگی بتواند بر مرید تسلط یابد؛ باهیبت باشد تا مرید از او شکایت نداشته باشد؛ چه در بین جمع و چه در تنهایی مؤدب باشد تا مرید نیز بیاموزد که چه در غیبت پیر و چه در حضور او ادب را رعایت کند؛ باید شاگردی پیری مرشد کرده باشد تا هرچه از پیر خود آموخته است، به مرید خود آموزش دهد (واعظ کاشفی، 1350: 188-189).
7ـ طبقات پیران یا سالکان راه حق در مکتب فتوت در مکتب فتوت، پیران یا سالکان راه حق طبقهبندی ویژهای دارند و هر طبقه تعداد خاصی از پیران را در بر میگیرد. به اعتقاد اهل فتوت همة پیران، ده طایفه هستند. این ده طایفه، ده مقام و هر طایفه در مقامی قرار دارند. نخستین مقام، مقام تایبان است و ایشان هزار تن هستند؛ دوم، مقام اولیاء است و ایشان چهارصد تناناند؛ سوم، مقام ابرار است و ایشان صد تن هستند؛ چهارم؛ مقام نجباست که هفتاد تن هستند؛ پنجم، مقام ابدال است که چهل تن هستند؛ ششم، مقام اوتاد است که ایشان هفت تناند؛ هفتم، مقام عمد است که چهار تن هستند؛ هشتم، مقام نقباست که سه تن هستند، نهم، مقام غوث است و او یکی است و او را قطب میگویند و همة اینها بر قطب دایر و پابرجا هستند و او مرکز دایرة فقر است و قیام عالم، به ذات این شخص است؛ او را صاحبالزمان و صاحب امر میگویند و قطب نیز لقب او است؛ دهم، مقام خاتمالنبیین است که این مقام، ویژة حضرت محمد(ص) است و غیر از او کسی نمیتواند به این مقام راه یابد؛ در آن مقام را با قفل «لا نبیّ بعدی» بسته است و با مهر «ختمت بی النبوة» نشانه کرده است تا کسی به آن دستدرازی نکند (همان: 195-194). تقسیمبندی دیگری از آیین فتوت، پیران را به قولی و شربی و سیفی تقسیم میکند. پیر قولی بنابر عهد و سوگند است؛ پیر شربی بنابر نوشیدن آب و نمک است و پیر سیفی بنابر شمشیر است. در فتوت این سه پیر مکمل هم هستند؛ برای مثال اگر شخص هزار بار در نوشیدن آب و نمک شرکت داشته باشد، اما قول و سوگند نداشته باشد، فتوت او پذیرفته نیست. فتوت شربی و سیفی، متصل و قائم به قولی هستند و پیر قولی منبع الهام دو نوع دیگر است (صراف، 1352: 73).
8 ـ اشتراکهای مکتب فتوت و تصوف در زمینة تأثیر و کارکرد پیر در طریقت برپایة مطالب بالا میتوان دریافت نقش و تأثیر پیر در مکتب فتوت و تصوف با هم مشترک است. این اشتراکات در هفت مسئلة مهم خلاصه میشوند؛ ازجمله اینکه در دو مکتب اعتقاد بر این است که بدون راهنمایی یک راهشناس، راه ظاهری بهسوی کعبه را نمیتوان به پایان برد. مسافر در این راه هم چشم ظاهر و هم توانایی حرکت دارد و هم اینکه راه و جاده مشخص و دیدهشدنی است؛ اما در راه حقیقت صد و بیست و چهار هزار نقطة نبوت قدم زدهاند و نشانی از یک قدم ظاهر نیست. فرد سالک در این راه نظر و قدم ندارد و بدون راهنما نمیتواند در این راه قدم گذارد؛ دوم اینکه این دو مکتب معتقدند همانند راههای ظاهری که راهزنان بسیاری در آنها وجود دارد و بدون راهنمایی یک راهشناس نمیتوان سفر کرد، در راه حقیقت نیز راهزنانی به نام نفس و هوا و شیطان و دنیا وجود دارند که بدون راهنمایی یک پیر از آنها نمیتوان عبور کرد؛ اشتراک سوم اینکه همانطور که در راه ظاهر عقبههای بسیاری وجود دارد، در راه حقیقت نیز عقبات بسیاری از آفتها و شبهات و بدعتها وجود دارد که او را تحت تأثیر قرار میدهند؛ بنابراین به یک پیر نیاز است تا بتواند مرید را از این عقبهها عبور دهد؛ چهارم اینکه اگر کوتاهی و سستی در رفتن سالک به وجود آید و در راه سلوک سستی کند، باید راهنما و هدایتگری باشد که با تازیانههای همت، او را دوباره نیرو بخشد تا راه سلوک را به پایان رساند؛ اشتراک پنجم اینکه در راه ظاهر، بیماریها و انحراف مزاجهایی برای انسان به وجود میآید و به پزشک نیاز مییابد تا آن بیماری را از بین برد؛ به همان شکل در راه حقیقت نیز علل و بیماریهایی بر مزاج سالک چیره میشود تا ارادت و عقیدة سالک را منحرف کند؛ پس باید پیری وجود داشته باشد که طبیبالقلوب باشد و با شربت نصیحت، بیماریهای مرید را بزداید؛ ششم آنکه در راه ظاهر، شخص با مکانها و جاهای عجیب و غریب روبهرو میشود و در راه طریقت نیز از عالم غیب برای سالک نمایشها و واقعههایی روی میدهد؛ اگر پیری آگاه و دانا و سالک اطوار همراه سالک نباشد تا او را از این عجایب و غرایب آگاه کند، او کاری از پیش نخواهد برد؛ هفتم اینکه اگر کسی بخواهد در درگاه پادشاهان به مرتبهای دست یابد، بدون حمایت یکی از نزدیکان سلطان به آن مرتبه نمیتواند برسد؛ در راه حقیقت نیز به پیری نیاز است که از مقربان درگاه حق باشد و بتواند با التماس و زاری در درگاه حق، از مرید حمایت کند.
9ـ اشتراکهای دو مکتب فتوت و تصوف در زمینة شرایط پیران طریقت این دو مکتب دربارة شرایط پیران نیز اشتراکهای فراوانی دارند. بسیاری از شرایطی که برای پیران در مکتب فتوت آمده، همان شرایطی است که برای پیران در مکتب تصوف بیان شده است؛ ازجمله اشتراکهای این دو مکتب در این زمینه، آن است که پیر باید اعتقادش پاک باشد تا مرید به سبب عقیدة او از راه راست منحرف نشود. پیر باید علم شریعت را بداند و از علم فقر و طریقت نیز بهرهمند باشد تا مشکلات پیشآمده برای مریدش را حل کند. پیر باید افزونبر عقل معادی، عقل معاشی نیز داشته باشد. پیر باید سخاوتمند باشد تا بتواند مرید را از غصه و نگرانی غذا و لباس و نیازمندیهای ضروری بینیاز کند؛ شجاع باشد تا نسبتبه ملامت و سرزنش خلق و فتنة آنها بیتوجه باشد و مرید را با سخن هرکسی رد نکند؛ عفیفالنفس و پاکدامن باشد؛ به نامحرم نگاه نکند تا مرید دربارة او به شک و تردید نیفتد؛ باید بلندهمت باشد تا به دنیا و اهل آن توجه نکند و به مال و داشتههای مرید طمع نورزد؛ مشفق باشد تا در مرحمت نسبتبه مریدان کوتاهی نکند. پیر باید انسانی بردبار و صبور باشد تا با هر حرکتی یا اشتباهی خشمگین و عصبانی نشود؛ اهل عفو و بخشندگی باشد تا اگر از مرید حرکت اشتباهی سر زد، او را ببخشد؛ خوشخلق باشد تا مرید در همنشینی و همصحبتی با او بدخلق نشود و اخلاق نیک را از او بیاموزد؛ اهل ایثار و گذشت باشد تا درصورت نیاز از حق خود بگذرد و به مرید دهد. پیر باید فردی کریم باشد تا مرید را از کرم خود بهرهمند کند؛ اهل توکل باشد تا بتواند مرید را پرورش دهد؛ اهل رضا و تسلیم باشد تا خدا هرکه را بخواهد به مریدی او درآورد و هرکه را نخواهد به مریدی او درنیاورد؛ همچنین برای داشتن مریدان بیشتر حریص نباشد؛ باوقار باشد تا با مریدان با حرمت زندگی کند؛ پیر باید فردی ساکن و ثابتحال باشد؛ عجول نباشد تا با آهستگی بتواند بر مرید تسلط یابد؛ باهیبت باشد تا مرید از او شکایت نداشته باشد و سخن او را بدون چونوچرا بپذیرد؛ پیر باید چه در بین جمع و چه در تنهایی مؤدب باشد تا مرید نیز بیاموزد که چه در غیبت پیر و چه در حضور او، ادب را رعایت کند. پیر باید هرچه از پیر خود آموخته است به مریدش آموزش دهد. پیر باید با بسیاری نماز و صدقه و روزه، نفس خود را پرورش دهد و از گناه بازدارد.
10ـ اشتراکهای دو مکتب فتوت و تصوف در زمینة طبقهبندی پیران طریقت در دو مکتب فتوت و تصوف دو نوع طبقهبندی دربارة پیران انجام شده است. در طبقهبندی اول دربارة پیران و سالکان الهی در دو مکتب، از اسمهای مشابه ابرار، ابدال، اوتاد، نقبا، قطب، غوث استفاده شده است. در دو مکتب تعداد ابدال، 40 تن و قطب نیز یک نفر است که مقامش بالاتر از همه دانسته میشود؛ با این تفاوت که مقام قطب در بین اهل فتوت از مقام پیامبر(ص) پایینتر است. در طبقهبندی دوم که بیان شد، چنین دریافت میشود که در مکتب فتوت و تصوف، سه نوع پیر یا شیخ وجود دارد؛ به بیان دیگر همانطور که در تصوف سه نوع شیخ وجود دارد (شیخ تمسّک، شیخ تخلّق، شیخ تبرّک) و هریک خرقة جداگانه دارند، در فتوت نیز از سه نوع پیر یاد میشود: پیر قولی که بنابر عهد و سوگند است؛ پیر شربی که بنابر نوشیدن آب و نمک است و پیر سیفی که بنابر شمشیر است. در تصوف، آن سه شیخ مکمل هم هستند؛ در فتوت نیز این سه پیر، مکمّل یکدیگرند؛ برای مثال اگر شخص هزار بار در نوشیدن آب و نمک شرکت داشته، اما قول و سوگند نداشته باشد، فتوت او پذیرفته نیست. فتوت شربی و سیفی، به فتوت قولی متصل است و همانطور که شیخ منشأ و منبع الهام دو شیخ دیگر است، پیر قولی نیز منبع الهام دو نوع دیگر فتوّت است. 11ـ نتیجهگیری اشتراکهایی که دربارة تأثیر و کارکرد پیر، شرایط پیر و طبقهبندی پیران بین این دو مکتب وجود دارد، نشان میدهد که فتوت و تصوف با تأثیرپذیری از یکدیگر، بسیاری از آموزههای هم را اقتباس کردهاند. پیر در دو مکتب، مظهر بخشندگی و نماد پاکی و قداست است و فتیان و صوفیان به لطف و رحمت او چشم دوختهاند تا سیر و سلوکی پاک و بیآلایش را برای آنان رقم زند. پیر شخصی دانا و بافراست است و علم سیر و سلوک نزد اوست و در این زمینه کاردانی کامل دارد؛ بنابراین با ارشادها و راهنماییهایش مریدان را از گرفتارشدن در تعلقات دنیوی نجات میدهد و آنان را به مرکز و سرچشمة حقیقت میرساند که همان بالاترین حدّ نزدیکشدن به خداوند است.
پینوشت 1. برای اطلاعات بیشتر در این باره ر.ک: جوانمردی و جوانمردان (سلمی، 1380)؛ کشف الأسرار و عدة الأبرار (میبدی، 1371)؛ آیین جوانمردی (کربن، 1383). 2. (آل عمران: 31) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- قرآن کریم. 2- افشار، ایرج (1383). فتوتنامه آهنگران (در آیین جوانمردی از هانری کربن)، تهران: سخن. 3- افشاری، مهران (1391). سیفتوتنامه دیگر (سی رساله ناشناخته در فتوت و پیشهوری و قلندری)، تهران: چشمه. 4- اقبالآشتیانی، عباس (1310). «زندگانی عجیب یکی از خلفای عباسی (الناصرلدینالله)»؛ مجله شرق، شمارة6، 329-352. 5- باخرزی، ابوالمفاخر یحیی (1383). اوراد الاحباب و فصوص الآداب جلد دوم، به کوشش ایرج افشار، تهران: دانشگاه تهران. 6- تدین، عطاءالله (بیتا). ابعاد صوفی و عرفان در ایران و جهان، تهران: تهران. 7- خانمحمدی، علیاکبر (1370). «فتوتنامه معماران و بنّایان»؛ مجله صفّه، دورة دوم، شمارة1، 10-15. رجاییبخارایی، احمدعلی (1375). فرهنگ اشعار حافظ، تهران: علمی، چاپ هشتم. 8- زرینکوب، عبدالحسین (1388). جستجو در تصوف، تهران: امیرکبیر. 9- ------------- (1389). ارزش میراث صوفیه، تهران: امیرکبیر. 10- سلمی، ابوعبدالرحمن (1380). جوانمردی و جوانمردان (کتاب الفتوه)، ترجمة قاسم انصاری، قزوین: حدیث امروز. 11- سنایی غزنوی، ابوالمجد مجدودبن آدم (1348). مثنویهای حکیم سنایی به انضمام شرح سیرالعباد الی معاد، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران: دانشگاه تهران. 12- سهروردی، شهابالدین عمر (1383). فتوتنامه (دوم) (در آیین جوانمردی از هانری کربن)، تهران: سخن. 13- صراف، مرتضی (1352). رسایل جوانمردان، با مقدمه هنری کربن، تهران: قسمت ایرانشناسی، انستیتوی فرانسوی پژوهشهای علمی در ایران. 14- عفیفی، ابوالعلاء (1376). ملامتیه، صوفیه و فتوت، ترجمه نصرتالله فروهر، تهران: الهام. 15- عطار نیشابوری، فریدالدین (1373). مصیبتنامه، به اهتمام و تصحیح نورانی وصال، تهران: زوار. 16- ----------------- (1347). منطقالطیر، تصحیح و مقدمه ذکاءالملک فروغی، تهران: علمی و فرهنگی. 17- غزالی، محمد بن محمد (1390). کیمیای سعادت، با مقدمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران: نگاه. 18- --------------- (1364). ایهاالولد، ترجمه باقر غباری، تهران: جهاد دانشگاهی. 19- ---------------- (1388). چنین گفت غزالی، ترجمه زاهد اویسی، تهران: نگاه معاصر. 20- غنی، قاسم (1389). تاریخ تصوف در اسلام (تطورات مختلفة آن از صدر اسلام تا عصر حافظ) جلد دوم و سوم، تهران: زوار. 21- فروزانفر، بدیعالزمان (1334). احادیث و قصص مثنوی، تهران: دانشگاه تهران. 22- کربن، هانری (1383). آیین جوانمردی؛ ترجمه احسان نراقی، تهران: نشر نو. 23- کوپا، فاطمه؛ حجازی، بهجتالسادات؛ غضنفری مقدم، صالحه (1389). «از منطقالطیر عطار تا جاناتان مرغ دریایی ریچارد باخ»، مجله جستارهای ادبی، شمارة 170، 49-70. 24- محمد بن منور (1366). اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابوسعید ابالخیر، تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگاه. 25- مولوی بلخی، جلاالدین محمد (1378). مثنوی معنوی، براساس نسخه اصلی رینولد الین نیکلسن، به کوشش دکتر کاظم دزفولیان، تهران: طلایه. 26- میبدی، ابوالفضل رشیدالدین (1371). کشف الأسرار و عدة الأبرار ج5، به سعی و اهتمام علیاصغر حکمت، تهران: امیرکبیر. 27- نجمالدین رازی، عبدالله بن محمد (1383). مرصاد العباد، به اهتمام محمدامین ریاحی، تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی. 28- نسفی، عزیز بن محمد (1388). الانسان کامل، تصحیح ماریژان موله، تهران: طهوری. 29- واعظ کاشفی، مولانا حسین (1350). فتوتنامه سلطانی؛ به اهتمام محمدجعفر محجوب، تهران: ناشر الکترونیک: فدراسیون بینالمللی ورزشهای زورخانهای Izsf. 30- هجویری، علی بن عثمان (1383). کشفالمحجوب، تصحیح محمود عابدی، تهران: سروش. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,159 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 566 |