تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,646 |
تعداد مقالات | 13,380 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,120,303 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,063,732 |
خوانش نشانهشناسی لایهای در فرایند معنایی منظومة خسرو و شیرین نظامی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
متن شناسی ادب فارسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 5، دوره 10، شماره 1 - شماره پیاپی 37، فروردین 1397، صفحه 49-62 اصل مقاله (526.3 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/rpll.2017.78177.1002 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
محسن ذوالفقاری1؛ سکینه قنبریان شیاده* 2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استاد زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اراک، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اراک، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
نشانهشناسی لایهای با زیرساخت نشانه، لانگ، پارول، رمزگان، بافت و... در پی خوانشی دقیق از متن است. نشانه در این رویکرد در تعامل گفتمانی به متن تبدیل میشود. درواقع این فرایند نتیجة خوانش بافتاری نشانهها در قالب رمزگان است که به لایههای متنی تبدیل میشود. البته خوانش بینامتنیتی و بیناگفتمانی مخاطب، به این لایهها جهت میدهد. منظومة خسرو و شیرین توانایی چنین خوانشی را دارد؛ بنابراین در این پژوهش به نشانههایی مانند آب، شیر، خون، درخت، سنگ، خورشید و... در جایگاه کنشگران اصلی روایت، گرداگرد سه شخصیت فرهاد و خسرو و شیرین، توجه شد؛ بهگونهایکه خوانش پدیدارشناختی، این نشانهها را همگام با هر شخصیتی در فرایند معنایی، متناسب با دلالتهای ضمنی دید. روش توصیفی ـ تحلیلی لایههای نشانهای نشان داد شاعر چگونه از شگرد اقتصاد داستانی در قالب نشانهها برای افزونی ساختار معنایی ـ محتوایی اثر استفاده کرده است؛ بهطوریکه با وجود نگرش ساختارگرایی برخی تحلیلگران، این پژوهش به سبب در نظرگرفتن پیرنگ برای همة نشانهها در رمزگانهای مختلف خوانشی، به افزونی معنایی داستان انجامید؛ برای مثال وقتی کنشگران همنشین شیرین، مانند آب و شیر و خون، برپایة عمل فراروی نشانهها در رمزگانهای مختلف عرفان و اسطوره و روانشناسی و... قرار میگیرند، پایان کار شیرین، در جایگاه دلالتهای ضمنی متفاوتی قرار میگیرد؛ مانند فنای عارفانه و یا مرگ زودهنگامی که مجازات اوست. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
نظامی؛ خسرو و شیرین؛ نشانهشناسی لایهای؛ پدیدارشناسی؛ رمزگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
1ـ مقدمه بیتردید فرضیة نشانهشناسی لایهای (Layer semiotics)، نتیجة دیدگاههای زبانشناسانی مانند سوسور، اکو، بارت و غیره است که فرزان سجودی بهطور منسجم به این فرضیه و شناسههای آن پرداخته است. در باور اندیشمندان این نظریه، وقتی نشانهای هرچند منفرد، در تعامل گفتمانی ارتباط برقرار کند، به متن تبدیل میشود (سجودی، 1390: 209). از سویی این رویکرد، توجه ویژهای به بافت دارد؛ زیرا خوانش بافتاری، نشانههای متنشده را در گفتمان درونمتنی و برونمتنی به لایههای متن تبدیل میکند و هریک در شکلگیری معنا نقشی بر عهده میگیرند. زبان در مفهوم انتزاعی خود در جایگاه لانگ، رویکردی جهانی و اجتماعی دارد؛ اما در پارول یا گفتار با استفادة کاربران از لانگ، منش فردی و شخصی مییابد؛ بهگونهایکه بنابر سخن سجودی، پارول برپایة بافت و شرایطی که در هر کنش ارتباطی دارد، در جایگاه زایایی دلالی قرار میگیرد (همان، 1382: 150). این پژوهش نیز متأثر از دیدگاه این اندیشمند ایرانی است. نگارندگان این پژوهش باتوجهبه ذهن بینامتنی و بیناگفتمانی و دید پدیدارشناختی برخاسته از خوانش خود دریافتند که واژهایی در قالب موضوعات آشنای شاعر، به قول اکو «نقش نشانهای» (اکو، 1393: 9) دارند. بنابر نظریة پدیدارشناختی، تکرارهایی در متن دیده میشود؛ مانند خورشید، ماه، سنگ و... که خواننده را به تجربه و آگاهی شاعر هدایت میکند؛ بیتردید نشانهشناسی لایهای به این تکرارها و موضوعات و نشانهها توجه دارد و آنها را در فرایند معنایی اثرگذار میداند. نشانههای متنشدة اثر به صورت لایهای، نتیجة بینامتنیتی هستند که به نظر گراهام آلن، خود آن نیز موضوعی انعطافپذیر است. گفتنی است پساساختارگرایان، بینامتنیت را برای برهمزدن تصورات موجود از معنا به کار میبرند و حتی ساختارگرایان نیز از آن برای تثبیت معنایی استفاده میکنند (آلن، 1380: 9). بنابراین با وجود واژههای اندکی که بیشتر در جایگاه صنعت التزام در سخن شاعر کاربرد داشتند، به نشانههای بیشتری بسنده شد که در شکلگیری معنا گرداگرد سه شخصیت فرهاد و شیرین و خسرو کارایی بسیاری داشتند؛ نمونة آن، نخستین ملاقات خسرو با شیرین در چشمة آب است. نظامی با ذکر واژة «حکیم» بین منظومه و شاهنامه بینامتنیتی ایجاد میکند؛ بنابراین چه پیرنگی برای نشانة آب وجود دارد که ارتباط آن را در جایگاه لایة متنی با بافت محاکاتی در تاریخ و شاهنامه نیز نشان دهد؟ موبدان در شاهنامه دربارة شیرین نظر خوبی ندارند و پاسخ به پرسش بیانشده میتواند برخی از دشواریها را بگشاید؛ همچنین وقتی فرهاد به داستان وارد میشود، خوراک شیرین فقط شیر است؛ این واژه در جایگاه یک لایة متنی چه رمزگانی را در فرایند معنایی به یاری میگیرد تا عشق خسرو به شیرین را به چالش کشد؟ بهطور دقیق نشانة شیر، زمانی در جایگاه نماد آگاهی و بصیرت در داستان آشکار میشود که شیرین از عشق خسرو گلهمند است و در قصر سنگی به سر میبرد. از سویی این پرسش مطرح میشود که برپایة قاعدة طرحوارهای ساختارگرایان (قهرمان، مانع، مقصد یا محبوب) و نقش نشانههایی مانند درخت و سنگ و خون، خسرو قهرمان است یا فرهاد؟ ضد کنشگر فرهاد است یا خسرو؟ البته گفتمان تاریخگرایی نوین و جهانبینی قدرت تاریخ با پیرامتنیت یا عنوان داستان، هر لحظه لایههای اثر را به سوی دلالتهای ضمنی بیشتری هدایت میکند؛ سرانجام فراروی نشانهها (آب شیر خون) کدام رمزگان را به یاری میگیرد تا در شکلگیری نهایی معنا، حرفی را تثبیت کند و یا فقط دالها را شناور نگاه دارد؟ این پژوهش با روش توصیفی ـ تحلیلی میکوشد تا هوشیاری شاعر را در استفادة دقیق از نشانهها و پیرنگداشتن آنها نشان دهد؛ همچنین لایههای متنی را با کمک نشانهها بازکاوی کند و تأثیر آنها را در شکلگیری معنا و یا افزونی آواها نشان دهد. 1ـ1 پیشینة پژوهش بیشتر پژوهشها دربارة نظامی در حوزة تطبیق منظومههای او با آثار مشابه است. مقالههایی که در جایگاه پیشینه میتواند بیان شود؛ در مقالة «تحلیل فرایند نشانه ـ معناشناختی فرهاد در منظومة خسرو و شیرین نظامی» (نرماشیری، 1390) نویسنده معتقد است فرهاد در مسیر نشانهپذیری متکثر و معنایابیهای عمیق قرار گرفته است؛ اما فرهاد فقط از همان مقام اسطورهای عشق فراتر نمیرود. در مقالة «واکاوی شخصیت فرهاد در داستان خسرو و شیرین نظامی» (دهقانیان و فراشاهینژاد، 1394) پس از بیان تاریخچة شخصیت فرهاد در آثار پیش از نظامی، از فرهاد در جایگاه یک عاشق قربانی یاد میشود که نتیجة کنش متقابل شیرین در برابر هوسرانیهای خسرو است. در «نقد و تحلیل ساختاری و نشانهشناسی داستانهای عاشقانه» (تمیمداری و عباسی، 1391) فقط از منظر ساختارگرایی به قوانین کلی دربارة چند داستان عاشقانه پرداخته میشود؛ در این پژوهش عناصری برای نشانه مطرح شده است که جای بحث دارد؛ بنابراین هیچیک از این مقالهها از دیدگاه نشانهشناسی لایهای به واژههایی مانند خون، شیر، درخت، خورشید، سنگ و... در جایگاه نشانههای اثرگذار در فرایند معنایی توجهی نداشتهاند. «در متن ادبی، خواننده نمیتواند به پدیدههای متن آنطور که هستند آگاه شود؛ اما میتواند با نشانهها و پدیدارها و موتیفهای متن آشنا گردد و آنگاه صدای نویسنده را بشنود» (تسلیمی، 1390: 101)؛ بنابراین ضرورت چنین پژوهشی احساس میشود.
2ـ نشانه، نشانهشناسی ساختارگرا و پساساختارگرا ترکیب مفهوم و صورت آوایی یا مجموع دال و مدلول را نشانه میگویند (دینهسن، 1380: 26). وقتی پیرس در طرح مفاهیم سهگانهاش برای نمایه، «دود نشانة آتش است» را مثال میزند، از نشانه به معنی دال استفاده میکند (چندلر، 1394: 61). البته مراد از نشانه در این پژوهش همان است که بارت در آثار تحلیلی خود از آن به «دالی محض» (هاوکس، 1394: 193) یاد میکند؛ بنابراین اثر با رویکردی که بارت از نشانه در جایگاه دلالت در رمزگان مختلف دارد (این رویکرد خود حاصل خوانش پدیدارشناسی است)، بسیار در معرض ذهنی و درونیشدن (سوبژکتیو) قرار میگیرد و به قول ایگلتون رویکرد ساختارگرایی به کنار گذاشته میشود؛ درحالیکه این رویکرد تنها نظامی از قوانین است و اثر در آن نه به عینی بازمیگردد و نه توصیف ذهن فردی است (ایگلتون، 1380: 155)؛ بنابراین مفهوم ذهنیشدن یا سوبژکتیو بهطوریکه برای ذهن فردی ارزش بگذارد، جایگاه ویژهای در ساختارگرایی ندارد؛ بنابراین ایرادهایی به ساختارگرایی گرفته شد؛ مانند اینکه «متن چگونه با تخطی از آن قراردادهایی که تحلیل ساختارگرایانه شناسایی میکند، معنای خود را میآفریند؟» (کالر، 1382: 167). از طرفی اندیشههای بینامتنی تا حدی با ساختارگرایی خویشی دارد و بهنوعی در پی ساختاری متحد بین متون است؛ اما اندیشههای بیناگفتمانی برخاسته از خوانش خوانندگان مختلف، بسیار لگامگسیخته است و شناوری دلالتها، نشانهها را سرگشته میکنند؛ بهگونهایکه قراردادهای از پیش اندیشهشدة ساختارگرایان به کنار میرود. بارت، فوکو، لاکان و دریدا پساساختارگرایانی بودند که اندیشههای ساختارگرایان را به چالش کشاندند؛ بهطوریکه «اندیشه پساساختارگرایی ماهیت اساساً ناپایدار دلالت را کشف کرده است» (سلدن و ویدوسون، 1377: 160).
3ـ شناسههای نشانهشناسی لایهای 3ـ1 اهمیت روابط همنشینی نشانه در کنار روابط مجاورت با عناصر دیگر متن جایگاه مییابد. «به همین سبب روابط همنشینی در نشانهشناسی لایهای از اهمیت بیشتری برخوردارند و اساس دریافت و تفسیر متون تلقی میشوند» (سجودی، 1382: 152). 3ـ2 تشکیل متن در هر کنش ارتباطی نشانه اگر در کنش ارتباطی به کار رود، هرچند یک واژة تنها هم باشد و ارتباط برقرار کند، به متن تبدیل میشود و در لایة متنی با بافت خود قرار میگیرد. 3ـ3 اهمیت بافت بافت باعث دریافت متن میشود. بافت با رمزگان خود متن را در لایههای مختلف قرار میدهد. این رمزگان عبارت است از: اسطورهای، فرهنگی، ادبی، تاریخی، مکانی، زمانی. 3ـ4 ارتباط نشانهشناسی لایهای با بینامتنیت متن افزونبر رابطة درونمتنی و برونمتنی که به لایهلایهشدن دلالت ضمنی نشانهها میانجامد، دربردارندة برخورد تعاملی گفتمانی با متون پیش و پس از خود است؛ یعنی عناصر زبرمتنیت، پیرامتنیت، بینافرهنگی، بیناگفتمان و... نشانه را در راستای لایههای مختلف متنی هدایت میکنند. 3ـ5 اهمیت پیرنگ در نشانهشناسی لایهای و تحلیل داستان ازواژة پیرنگ بیشتر به معنای زنجیره علّی و معلولی حوادث داستان یاد شده است؛ اما کادن آن را به معنای نقشه و الگوی رویدادهای یک نمایش یا شعر یا اثری داستانی میداند که با سازماندهی حادثه و شخصیت، حس کنجکاوی و تعلیق را در مخاطب برمیانگیزد (کادن،1380: 332). در تعریف هاوکس، پیرنگ مانند عنصری اندامی دانسته میشود که بیتردید نقشی شکلدهنده در داستان دارد (هاوکس، 1394: 96). این سخنان یادآور انسجام و وحدت ساختاری داستانهای مدرن است و بنابر آنها، پیرنگ باید به همة چراییها باتوجهبه منطق داستانی پاسخ دهد؛ برای مثال در داستان خسرو و شیرین، واژهها، شخصیتها، اشیا و... در جایگاه نشانه، خود یک لایة متنی تشکیل میدهند و هریک از آنها در خدمت رابطة انداموار با یکدیگر و در خدمت کل هستند؛ پس پیرنگ در خدمت لایهایشدن نشانه است.
4ـ خسرو و شیرین و خوانش پدیدارشناختی در باور ویلفرد گرین و همکارانش «ذهن هنرمند یعنی یک ضمیر هوشیار، یک شی هنری یا چندین شی هنری خلق کرده که ذهن خواننده، یعنی ضمیر هوشیاری متفاوت با نویسنده باید در فرایند پویای ادراک با آن کنش متقابل برقرار کند؛ فرایندی چنان پویا که ممکن است اشیا، دیگر شی نباشند و جزیی از واقعیت ذهنی ضمیر هوشیار خواننده شوند» (گرین و همکارانش، 1380: 259). با چنین رویکردی واژههایی مانند آب، درخت، سنگ، خورشید، ماه، شیر، خون، شیرین، خسرو، فرهاد و... در جایگاه نشانه هستند. واژههای روساختی، لایههای مختلف ژرفساختی را در خود نهان دارند و آن پیرنگ است که به این نشانهها، هویتی پویا میدهد و داستان را در لایههای مختلف بافتی در گفتمان پدیدارشناسی، روانشناسی، اسطوره و... هدایت میکند. گفتنی است با خوانندگان مختلف، پدیدارها نیز طور دیگری تجربه میشوند.
5ـ لایههای داستان 5ـ1 عنوان داستان 5ـ1ـ1 خسرو و کنشگران غنایی عنوان اثر، خسرو و شیرین، در قالب پیرامتن (paratext) نخستین لایة متنی است. خسرو و شیرین دو شخصیت تاریخی هستند که از میان همة پادشاهان و معشوقان، مرتبة نام اثر را دریافتهاند؛ در همینجا نخستین کنش در لایة متنی شکل میگیرد. خسروپرویز بیست و چهارمین پادشاه ساسانی است که از سال 590 تا 628 میلادی حکومت میکرد؛ این نامگذاری در یک اثر تاریخی پذیرفته شده است؛ اما نام خسرو در کنار شیرین، او را در یک اثری غنایی قرار میدهد. این نامگذاری یکی از لایههای متنی است که در محور همنشینی با عناصر دیگر داستان، مأموریتی را بر عهده میگیرد. این ارزش نشانهای در لایة متنی از بار تاریخی خسروپرویز میکاهد و برپایة سرمتنیت (architextuality) کمابیش وارد حوزة رمانس میشود؛ یعنی کنشگران حوزة تاریخی مانند بهرام چوبین، قیصر روم، هرمز که همنشینان تاریخی خسروپرویز در محور نشانهای زبانی بودند، به سوی کنشگران حوزه غنایی ـ عشقی، یعنی فرهاد، شیرین، شاپور، باربد، مریم و شکر میرود و وزنة تعادل را بر هم میزنند. درنتیجة این کفة ترازو (غنایی ـ عشقی) هم ازنظر عددی و هم ازنظر اهمیت کارکرد سنگینتر میشود. 5ـ1ـ2 ارتباط بینامتنی اما تقابلی با شاهنامه این اثر به سبب بینامتنیت با شاهنامه، در تقابل با بار تاریخی شاهنامه قرار میگیرد و باز هم لایة متنی تقویت میشود. اینبار نام نویسنده، یعنی نظامی نیز نقش تعیینکنندهای در ارزش نشانهای اثر دارد. نام او شکل حماسی را به غنایی تبدیل میکند و ارزش دلالی به متن میدهد. گفتنی است در شاهنامه وقتی موبدان، خسرو را از ازدواج با شیرین بازمیدارند، او با مثال تشت زهر در پی توجیه پاکدامنی اوست:
5ـ2 آب و چشمه 5ـ2ـ1 نگرانی نظامی دربارة شخصیت تاریخی شیرین اگر همة خسرو و شیرین، یک لانگ در نظر گرفته شود، باید به این نکته توجه داشت که همة واژهها در جایگاه نشانه در محور همنشینی، ارزش نشانهای دارند؛ اما افزونبر آن باتوجهبه ارجاعات تاریخی از شیوة محاکات و ارجاعات بینامتنی از شیوة نشانهشناسی، برخی واژهها در داستان نقش اصلی دارند؛ از آن جمله واژة «آب» با 71 بار در داستان تکرار میشود. اگر فقط به این واژه در جایگاه یک دلالت روشن در مفهوم سوسوری دقت شود، بیتردید با یک متن تکلایهای روبهرو هستیم؛ بنابراین پیش از اینکه بخواهیم ارجاع بینامتنی را از شیوة نشانهشناسی بررسی کنیم، به ارجاع تاریخی آن از مسیر بافت محاکاتی دقت میکنیم. در همین ارجاع دوگانه به حوزة نشانهشناسی لایهای وارد شدهایم؛ اما قبل از دچارشدن به توهم ارجاعی، خوانش تاریخی ما با خود متن تقویت میشود؛ زیرا شاعر بارها در ابتدای اثر، ترکیب هوسنامه را به کار میبرد؛ پس این گفتمان تاریخی بر لایهای متنی تأکید میکند که نظامی خود با کاربرد واژة حکیم (فردوسی) این گمان را قطعی کرده است. شخصیت شیرین در شاهنامه منفی است و موبدان او را زنی بدنام میدانند؛ اما چرا در خسرو و شیرین شخصیت او مثبت است؟ در اینجا لایة متنی دیگری آشکار میشود. - پیشمتن اثر یا نویسنده به نظر ژنتی و بیشتر نظریهپردازان ادبی مانند بارت با مسئلة مرگ نویسنده مطرح نمیشود؛ اما باختین ازجمله کسانی است که به روابط فرازبان و فرامتن در تحلیل توجه میکند؛ بنابراین توجه به نویسنده لازم است و همین لایة متنی در خوانش نسبت به متن بیتأثیر نیست؛ نظامی شاعری دیندار است؛ در جایجای داستان نگرانی او دربارة انتخاب این داستان و شخصیت شیرین دیده میشود. با وجود روابط بینامتنی میمسیسی شیرین با واقعیت بیرونی، نظامی از این داستان به هوسنامه و افسانه یاد میکند:
«آب» در این داستان کارکردهای ویژة خود را در قالب استعاره، تشبیه، مجاز و... دارد؛ اما نکته اینجاست که آب در بخشی از داستان یعنی آبتنی شیرین در چشمه، نشانهای معنادار است؛ همچنانکه به قول بابک احمدی در رمان داستایفسکی، نور ملایم خورشید که از روزنهای به درون میتابد، کلید معنایی و نشانة اصلی است (احمدی، 1378: 8). او حتی از اصطلاح کد یا رمز نیز در چنین تحلیلی استفاده میکند؛ اما آب چشمه چه پیرنگی را به دنبال دارد؟ با دقت به روابط درون ـ مؤلفی آثار نظامی میتوان دریافت ملاقات لیلی و مجنون در مسیر مکتبخانه بود؛ اما چرا ملاقات خسرو با شیرین در چشمة آب رخ میدهد؟ در این باره پیرنگ داستانی باید پاسخگو باشد. پیشتر بیان شد که نظامی بهطور مستقیم از شخصیت منفی شیرین در شاهنامه و دیگر آثار سخنی به میان نمیآورد؛ اما نگرانی و بیآرامی او از سخن راویان قدیمی، آشکارا دریافت میشود:
5ـ2ـ2 پیرنگ نخستین ملاقات خسرو با شیرین و نشانة آب نظامی هوشمندانه، نخستین ملاقات خسرو با شیرین را در زمان آبتنی شیرین در چشمة آب قرار میدهد. پیرس معتقد است آب در نقش «تأثیر دلالتگر نشانه» (احمدی، 1378: 23) کارکردی مهم دارد؛ شخصیت تاریخی شیرین پاک میشود و زنگار بدنامی از او زدوده میشود؛ همة اینها نتیجة بینانشانهای آب در بافت اسطورهای آن است؛ شاید به همین سبب است که وقتی راویان کهن به نظامی میگویند: چرا مسی را زراندود میکنی؟ به گمان بسیار منظور آنها از مس، شیرین تاریخی و داستان عاشقانة پرمسئلة او با خسروپرویز بوده است؛ بنابراین نظامی آگاهانه مأموریت ویژهای را به نشانة آب داده است (در مبحث پیشین نیز به آن اشاره شد). 5ـ2ـ3 آب در لانگ اسطوره گفتنی است نشانة آب در قالب بافت اسطورهای، در لایة متنی دیگری نیز قرار میگیرد. اسطوره از نظر بارت، یک نظام نشانهای ثانویه است؛ یعنی آنچه در نظام نخستین، نشانه است، در نظام دوم به دالی ساده تبدیل میشود (بارت، 1382: 37).
آب آب نشانه دال
رمزگان اسطورهای در نظام نشانهای خود نوعی لانگ است. واژة آب در بین عناصر گزینششدة لانگی اسطورهای، نشانهای دلالتپرداز است؛ آب چشمه، حیات و وسیلة تزکیه و مرکز زندگی دوباره است. نزدیک چشمهها و چاهها ملاقاتهای مهم انجام میشده است. نزدیک آب، عشق متولد میشود؛ «آب تاریخ را پاک میکند؛ زیرا موجود را در مرحلهای جدید قرار میدهد» (شوالیه و گربران، 1377: 13). 5ـ3 شیر لایة دیگر داستان، نشانة شیر است. شخصیت فرهاد با سه نشانة داستانی درمیآمیزد:
فرهاد
شاپور شخصیتی است که بهنوعی پیرنگ حوادث داستانی را رقم میزند و فرهاد را به داستان وارد میکند. بینامتنیت این اثر با شاهنامه اینگونه است که نظامی، فرعان (مهندس رومی ایوان مدائن) را در مقام مهندس و سنگتراش، پر و بالی میدهد و درست وقتی شیرین هیچ خوراکی جز شیر ندارد، فرهاد سر برمیکشد. شیرین با وعدههای عقبافتادة خسرو و بنابر دستور او در قصری سنگی به سر میبرد؛ اما مهمترین لایة داستان در همین قسمت مانند لنگری تثبیتکننده است که با پرسشهایی آشکار میشود؛ مثل پیرنگ حضور فرهاد در داستان چیست؟ شیر نماد چیست؟ مناظرهای بین خسرو و فرهاد درمیگیرد که نتیجة حضور فرهاد است. مناظرهای نیز بین خسرو و شیرین روی میدهد که آن نیز نتیجة حضور فرهاد در داستان است. فرهاد میآید تا عشق خسرو را به چالش کشاند. وقتی شیرین در محور جانشینی، از قصر سنگی با نامهای صبورآباد و سنگستان و گلخن و عبرتگه یاد میکند، به پیرنگ نمادین شیر پاسخ داده میشود؛ زیرا به قول شعیری وقتی از چیزی نشانه میسازیم، بعضی از کارکردهای معمول آن را از بین میبریم و ویژگیهای آن را از نو بازسازی میکنیم (شعیری، 1392: 56). نظامی نیز از ترکیب «نشان شیر» استفاده میکند:
ابتدا خوراک شیرین در قصر سنگی شیر بود؛ اما فرهاد برای او جوی شیر میسازد. شیر نماد علم و آگاهی است؛ نظامی با نشانهای شمایلی، زبان را به رمزگان ویژة اسطورهای آن وارد میکند؛ یعنی شیرین با تغذیة کم از شیر در مفهوم نمادین آن به اندک بصیرتی دست یافته بود؛ اما فرهاد با عشقی ناب و شدید (در مناظرة بین فرهاد و خسرو کفة ترازوی عشق فرهاد سنگینتر است) او را در تقابل با عشق خسرو قرار میدهد و با ساختن جوی شیر، آگاهی او را افزایش میدهد؛ به همین سبب است که کارکرد استعارهای و ادبی زبان در قالب عبرتگه (قصر سنگی) رخ مینماید. ازنظر ریشهشناسی نیز واژة شیرین دربردارندة بار معنایی ویژهای است؛ اگر شیر در رمزگان اسطوره، نماد آگاهی و بصیرت به شمار آید، این لایه متنی اینچنین کامل میشود: شیرین یعنی سرتاپا آگاهی Ü شیر + ین 5ـ4 گوشواره گوشواره نشانة دیگری است که نشاندهندة ساختار تقابلی عشق خسرو و فرهاد به شیرین است: عشق خسرو Ü دیداری عشق فرهاد Ü شنیداری نخستین دیدار خسرو با شیرین، به صورت حضوری، هرچند ناشناس، هنگام حضور شیرین در چشمه رخ میدهد؛ یعنی او را میبیند؛ پس دیداری است؛ اما نخستین دیدار فرهاد با شیرین، از راه گوش و فقط شنیدن صدای شیرین است؛ پس شنیداری و بدون هیچ واسطهای است؛ البته ماجرای عاشقشدن خسرو به شیرین با شنیدن وصف زیبایی او است؛ یعنی با واسطه اتفاق میافتد؛ زیرا بار نخست شاپور نزد خسرو از شیرین سخن میگوید؛ شیرین نیز با دیدن نقش چهرة خسرو عاشق او میشود که بعدها این مسئله را آشکار میکند:
شاید به همین سبب است که نظامی آگاهانه واژهها را جایگزین میکند و پیرنگ مصرع «بت سنگین دل سیمینبناگوش» را درست در ابتدای عشق فرهاد، دربارة شیرین به کار میبرد؛ زیرا واژة سنگین (مانند سنگ) و گوش ارتباطی با گوشواره و کوه بیستون دارند و پیرنگ این عمل داستانی، یعنی گوشواره از گوش به در آوردن و اینکه شیرین آن را به فرهاد به پاس ساختن جوی شیر هدیه میدهد، میتواند نشان پاداشی باشد در مقابل به گوش، عاشقشدن فرهاد و این عشق شنیداری بسی عمیقتر از عشق دیداری است؛ منظور از دیداری، نخستین دیدار حضوری خسرو با شیرین و دیدن با چشم است نه عاشقشدن او از پیش که با وصف شاپور از شیرین رخ داده بود. گفتنی است نخستین برخورد فرهاد با شیرین از راه گوش است؛ اینگونهکه فرهاد خود صدای شیرین را میشنود. 5ـ5 سنگ لایة متنی دیگر سنگ است. این نشانة معنادار 192 بار در اثر تکرار شده است. گهرجستن از سنگ؛ سخن با سنگ خارا گفتن؛ چون گوهر در سنگ پای بسته بودن؛ به امید گهر با سنگ ساختن؛ نفیرش سنگ را سوراخکردن و... . شاعر این نشانه را در لایههای مختلف متنی به کار میبرد و بار معنایی آن را بسیار نشان میدهد: - فرهاد میخواهد لعل عشق را از سنگستان وجود شیرین استخراج کند؛ - فرهاد در راه عاشقی با سنگلاخهای ناهموار عشق و غم آن روبهروست؛ - فرهاد میداند که به شیرین دست نمییابد؛ بارها با سنگ راز دل میگوید؛ - فرهاد درمییابد که رقیبش خسرو، حریفی قدرتمند است؛ بنابراین به نقش چهرة شیرین بر سنگ بسنده میکند و... . همة ژرفساختهای نامبرده که همچنان ادامه دارد، فقط از نشانة سنگ در بافتهای مختلف از یک روساخت برمیخیزد؛ فرهاد با کندن بیستون گویی در پی بیستونکردن این کوه بود و مایة آن را داشت؛ زیرا خسرو خود همان کوه سنگی بود که باید از میان برداشته میشد؛ اما تقدیر داستان چنین نبود؛ زیرا عنصر پیرامتنیای مثل نام داستان (خسرو و شیرین) در جایگاه لایهای متنی، فرهاد را کنار میزند. اگر این داستان بهطور بسیار ریز و باریکبینانه در قالب مکتب پستمدرنیسم روایت میشد، فرهاد در مقام یک شخصیت داستانی برمیخاست و به نویسنده اجازة چنین سرنوشتی را نمیداد؛ زیرا حتی در جایی از داستان، نظامی او را هوسناک خطاب میکند. گفتنی است سنگ در مفاهیم ملل جایگاهی ویژه دارد؛ سنگها را موجوداتی زنده میدانستند که از آسمان افتادهاند؛ بنابراین نقش مهمی در ارتباط میان آسمان و زمین دارند. سنگ نماد زمین و باروری و بنابر ویژگی تغییرناپذیری و سکون نماد حکمت و فرزانگی است (شوالیه وگربران، 1377: 646)؛ بیتردید فرهاد سنگتراش که با سنگ ترکیب شده است، خود نماد این اسطوره و فرزانگی میشود. با وجود چنین پیشفرضهای فرهنگی در زیرساخت متن و نقش اساسی آنها در پیوستگی، باید گفت درواقع بدون فرض دانش مشترکی از جهان خارج، برخی متون کاملاً بیمعنیاند؛ بنابراین پنداشتهای فرهنگی به فرایند ارجاع به بیرون از متن اشاره دارد (عظیمیفرد، 1392: 55). نشانههای همنشین فرهاد در بافت اسطورهای عبارت است از: شیر نماد علم و آگاهی؛ سنگ، نماد باروری؛ درخت، نماد باروری (در ادامه به آن پرداخته میشود). سنگ افزونبر نماد باروری در مفهوم ریشهدواندن و بارورشدن عشق ناب فرهاد نیز به کار رفته است؛ درواقع به سبب انس بسیار فرهاد با سنگ، این نشانه، نماد حکمت و فرزانگی است که شاعر این ویژگی را بهطور آگاهانه در مناظرة فرهاد با خسرو آشکار کرده است. 5ـ6 درخت واژة پربسامد دیگر در این داستان، درخت است. ریشة درخت در زمین است و سر به سوی آسمان دارد؛ پس پیونددهندة تاریکی و روشنایی است. در کتاب فرهنگ نمادها، درخت به معنای زندگی پایانناپذیر و با نماد جاودانگی برابر است (سرلو، 1389: 387). کارکرد ادبی درخت در این اثر در نقش استعاره، تشبیه، کنایه، نیازی به تکرار ندارد؛ اما درخت در یکجا به مفهوم ویژهای به نشانه و متنی حجمی تبدیل میشود؛ فرهاد با شنیدن خبر مرگ شیرین از دنیا میرود؛ دستة تیشة فرهاد از چوب نار بود؛ زمانیکه سخنانی جگرتاب را میشنود آن را از کوه پرتاب میکند و آن دسته در خاکی نمناک فرومیرود و به درختی پربار تبدیل میشود. برپایة کتاب دانشنامة اساطیر جهان اثر رکس وارنر، انار نماد باروری است (وارنر، 1378: 228)؛ خون فرهاد پایمال نمیشود؛ زیرا به بادافراه آن، مریم میمیرد و به واسطة درخت انار، جوی خون جاری میشود؛ شیرویه، خسرو را در خون میکشد و شیرین در خون غرق میشود. باتوجهبه اینکه «ایرانیان درختان را تجسم انسانهای نیکوکاری میدانستند که پس از مرگ به درخت تبدیل شدهاند تا زندگی جاوید پیدا کنند» (بهرامی، 1392: 30)، نشانة درخت در مفهوم ماندگاری عشق اسطورهای فرهاد نمود آشکاری مییابد.
6ـ تحلیل نشانهشناسی ساختارگرایانه یا پساساختارگرایانة اثر پیش از پرداختن به نشانههای دیگر، ابتدا با رویکردی ساختارگرایانه به اثر، البته باتوجهبه حضور فرهاد بحثی ارائه میشود. اساس مکتب ساختارگرایی بر روابط تقابلی است؛ اما جدا از ساختارهای ریز و درشت تقابلی عناصر داستان، بیتردید تقابل رمزگان قدرت خسرو در برابر رمزگان عشق فرهاد، مرکز و کانون ساختار تقابلی داستان است. البته رویکرد دیگر ساختارگرایان، توجه به طرحوارهها و روساختهای ظاهری روایت است: A قهرمان است که در پی رسیدن به C است؛ اما B مانع است. پرسش اینجاست که اگر A خسرو و C شیرین باشد، آیا B فرهاد است و نقش مانع را بازی میکند؟ این الگوی دلخواه و قانونمندگرایانة ساختارگرایی است؛ اما نکته اینجاست وقتی برپایة نشانهشناسی لایهای، نشانههای لایهلایة هر شخصیت کنشگر بررسی شود، آسیبپذیری این جریان فکری آشکار خواهد شد؛ در این حالت فرهاد مانع نیست و جریان افکار منسجم برای دلالتهای آشکار، شناور دیده میشود. نشانههای درخت و شیر و سنگ، شخصیت فرهاد را ضد قهرمان و مانع نمیدانند؛ بلکه او را عمیق و حتی عامل وصل خسرو و شیرین معرفی میکنند؛ زیرا برپایة قاعدة تبدیل نشانهها (آب شیر خون) شیرین با آب پاک میشود؛ با شیر به آگاهی میرسد و با خون به وصالی عرفانی و والا دست مییابد. عشق فرهاد نیز با نماد درخت انار به عشقی ماندگار تبدیل میشود. باتوجهبه اینکه درخت، زندگی پویا در تقابل با سنگ (حیات ساکن) است (کوپر، 1380: 144) و با دقت در نشانة سنگ و درخت، یعنی مجاوران نشانهای فرهاد در این دنیا و پس از مرگ، میتوان دریافت عشق فرهاد در تاریخ، نامدارتر از عشق خسرو است؛ اما وجود نویسنده، خوانشی دیگر است که لایة متنی دیگری میگشاید و نشانهها را طوری دیگر برجسته میکند؛ در ادامه دربارة آن صحبت میشود.
7ـ خسرو و گفتمان قدرت فوکو باتوجهبه نشانهها نشانههایی که همنشین کنشگر اصلی داستان یعنی خسرو هستند، عبارتاند از:
خسرو
لفظ خورشید 61 بار در داستان تکرار شده است و کمابیش جز یکیدو بار همیشه در وصف خسرو به کار رفته است. از طرفی شاعر 228 بار واژة ماه را به کار میبرد و این کلمه نیز به جز یکیدو بار فقط برای شیرین استفاده شده است. گفتنی است واژة قمر جز یکبار به کار نرفته است؛ زیرا ازنظر زیباییشناسی واجگانی، وقتی واژة ماه تلفظ میشود، دهان به حالت تعجب باز میماند؛ اما در واژة قمر این کارآیی وجود ندارد؛ ازسویی شاعر بار معنایی زیباییشناسی را به ماه چهرة شیرین در برابر گیسوان او و اسب سیاهرنگ یا شبدیز او قرار داده است؛ اما هدف از یادکرد خورشید و ماه به سبب دو دیدگاه است: 1) نگاهآگاهانه و دید اساطیری شاعر به این دوواژه: برپایة گفتمان اساطیری، خورشید نماد شاه، منبع گرما و نور و زندگی است و نزد بیشتر ملتها نماد مذکر است؛ در برابر آن، همچنانکه خورشید نماد مذکر است، ماه نیز در بیشتر ملتها، نماد عنصر زنانه و مؤنث است. شیرین نیز مانند ماه حکایتی غمانگیز دارد؛ «افزایش مییابد، کاهش میگیرد، ناپدید میشود» (شوالیه و گربران، 1385: 121)؛ وقتی خسرو با مریم و شکر به سر میبرد، شیرین مانند ماه در سنگستان مخفی میشود و زمانی دیگر با عشق فرهاد، آشکار میشود. 2) به نظر فتوحی در نگاشت استعاری، «هر نگاشت شبیه یک گزاره در ذهن مشخص است که بر نگرش وی نسبت به هستی و پدیده ها سیطره دارد... نگاشتها حاصل دیدگاههای ایدئولوژیک و برآمده از فرهنگ و حافظة جهانی هستند» (فتوحی، 1391: 329). دیدگاه جهانشناسانة نظامی از بین این همه عناصر خلقت، آگاهانه خورشید را برای خسرو در لایة متنی استعاره برگزیده است؛ زیرا نور ماه نیز از خورشید سرچشمه میگیرد؛ پس خسرو است که به وصال شیرین میرسد نه فرهاد؛ زیرا فرهاد به خورشید تشبیه نشده است. هاوکس میگوید: نشانه از دیدگاه باختین کانون مبارزه و تناقض بود، نه عنصری خنثی در ساختاری مشخص. مسئله فقط این نبود که بدانیم معنی نشانه چیست؛ بلکه این بود که به بررسی تاریخ متغیر آن بپردازیم و ببینیم چگونه گروههای اجتماعی، طبقات، افراد و حتی گفت و شنودها کوشیدهاند آن را بگیرند و بار معنایی مطلوب خود را به آن دهند؛ و درواقع زبان عرصة مجادلة جهانشناسانه بود نه نظامی یکپارچه (هاوکس، 1394: 161)؛ بنابراین از دید جهانشناسانه، خورشید باید در زبان نظامی گزینش شود و چون «فهم، زبانی و تاریخی و هستیشناختی است... به گفتة هایدگر، فهم مقولاتش را به جهان تحمیل نمیکند، محتوای جهان، خودش را به فهم تحمیل میکند و فهم با آن همسان میشود» (پالمر، 1382: 252)؛ همچنین به گفتة پالمر، «وقتی آدمی با اثر هنری بزرگی مواجه میشود به افقهای جهان خودش واقف میشود و نحوة نگریستن او به جهان و معرفت به نفسش وسعت مییابد» (همان: 262). خورشید و ماه پدیدههایی هستند با بار معنایی ویژة خود؛ اما به قول هوسرل، مهم، پدیدار است؛ یعنی آنچه در آگاهی حاضر میشود (جمادی، 1386: 77). بنابراین خوانش دیگر، لایة بیناگفتمانی نشانة خورشید در کنار خسرو، با گفتمان قدرت و نقد خردباوری مدرن میشل فوکو است. در باور فوکو «میان قدرتهای متکثر در جامعه که فقط یکی از آنها قدرت دولتی یا حکومتی است با برداشتی خردباورانه از علم و دانایی رابطهای محکم وجود دارد... که خواست دانایی (به صورتی کلیتر خواست حقیقت) همان خواست قدرت است» (احمدی، 1381: 42). خورشید در وجه شمایلی، در مقام استعاره جا خوش میکند؛ اما اگر از طرفی به قول پییر گیرو قراردادیبودن و اجتماعیبودن نشانهها، امری نسبی به شمار آید (گیرو، 97:1380)، افزونبر توجه شاعر به وجه شمایلی نشانهها در مقام استعارهای، بیشتر وجه نمادین آنها منظور خواهد بود؛ خورشید نماد منبع نور آسمانی، مانند قدرتی شاهوار میدرخشد و خسروپرویز در سخن نظامی به آن تشبیه میشود؛ اسب، نماد تاخت و تاز میدان زمینی از عناصر همنشین خسرو است؛ یعنی نقش ساختار قدرت فوکویی در قالب خسرو سر بالا میکند و این سمبلهای قدرت در کنار باربد، مظهر همنوازبودن داستان عشق شیرین با قدرت شاهانة او میشود و در قلم شاعر چنان حکمفرمایی میکند که خواست دانایی را نیز قلم میزند به قول فوکو «انسان بردة مکانیسم قوانین قدرت در جامعه و قدرت تعیینکنندة «سخن» پذیرفتهشده در جامعه است» (مقدادی، 1378: 381). اینگونه برپایة تاریخگرایی نوین، شاعر از نمادهای نامبرده در جایگاه نشانههای معنادار قدرت استفاده میکند تا جایی که قدرت تاریخی ـ شاهی خسرو بر ساختار داستانی آن نیز اثر میگذارد و نام اثر «خسرو و شیرین» می شود؛ اما رسالت زبان ادبی اثر پنهان نمیماند و به قول هاوکس، استعاره اگر آگاهانه به کار گرفته شود، فعالیت ویژة زبان را افزون میکند و درحقیقت خلق واقعیتی جدید را در بر دارد (همان: 135)؛ زیرا اینبار نشانههای معنادار داستان که در مفهوم نخستین استعاره در محور افقی بیشتر ابیات رخ نموده بود، هربار در لایهای جدید آشکار میشود و الگوهای فکری پساساختارگرایی در تحلیل نشانهها دیده میشود.
8ـ قاعدة تبدیل نشانهها در خوانش روانشناسی در رویکرد تبدیل نشانهها (آب شیر خون) وقتی ساختار شخصیتی شیرین در خوانش روانشناسی بررسی شود و نهاد یا لیبیدو شخصیت او، خسرو و فرامن شخصیتی او نیز فرهاد دانسته شود، بیتردید فراروی نشانة آب متفاوت خواهد بود؛ یعنی با غلبة نقش فرامنی فرهاد در جایگاه کنترلکنندة نهاد شیرین، آب به شیر (در مفهوم علم و آگاهی) و سپس به خون (در مفهوم مایعی کامل و عارفانه و فنای الهی) تبدیل میشود؛ اما اگر غلبة نقش زیستمایة (لیبیدو) شخصیت شیرین، در قالب خسرو بررسی شود، بیتردید آب مایع زلال و بیرنگ و پاک، به شیر، یعنی مایعی رنگپذیر، کمی کدر، دورشده از بیرنگی و زلالی آب و سپس به خون در مفهوم رنگپذیرترین، قرمزترین و بهطور کامل دورشده از زلالی و بیرنگی آب تبدیل شده است؛ خلاصه اینکه نشانهها در بافتهای مختلف، شناور و مدلولها سرگردان میمانند که با اندیشههای پساساختارگرایانه بیشتر همنوا میشوند.
9ـ بازی نشانهها، رمزگان، افزونی معناها شاعر با استفاده از شگرد اقتصاد داستانی و بازی نشانهها چنان چیرهدستی میکند که هم داستان را به وحدت ساختاری میتوان کشاند و ریختشناسی روایت ساختارگرایان را بر آن اجرا کرد و هم با خوانش بافتاری، نشانه را در یک معنا میتوان سامان داد؛ برای مثال با استفاده از خوانش در رمزگان عرفان، رمزگان قدرت را در خسرو به رمزگان عرفان میتوان تبدیل کرد و یا برپایة عناصر روانشناسی با استفاده از خوانش نمادین نشانهها در آن رمزگان، خوانش عرفانی را میتوان به چالش کشاند و یا تقویت کرد؛ اگر به همة اینها برپایة فلسفة ذهن و پدیدارشناسی هوسرل توجه کنیم، در همة این موارد، متن را با آگاهی ذهنی خود همراه کردهایم تا به آگاهی نویسنده دست یابیم؛ اما هایدگر برخلاف هوسرل، معنا را تاریخی میداند و رولان بارت هر خوانشی را بینامتنیت مینامد. «درنتیجه، بینامتن یک شبکة متنی در هنگام خوانش است که با گذر زمان تغییر میکند؛ زیرا مناسبات و ارتباطات متنی مخاطب در طول تاریخ دگرگون میگردد» (نامور مطلق، 1390: 272)؛ به همین ترتیب تاریخی و برپایة خوانش معاصر و تاریخگرایی نوین، اگر به نشانههای اثر نگریسته شود، زیرکی نظامی را میتوان دریافت؛ اینکه او چگونه از شگرد توانش ادبی برای آشکارکردن تاریخ و فهم تاریخ گذشته استفاده کرده است؛ او در پوشش قدرت ادبی سخن، به نشانههای درخت، سنگ و... مأموریت ویژهای میدهد تا شخصیت واقعی فرهاد را نشان دهد؛ هرچند به ظاهر او را «هوسکار» میخواند و البته خود این مسئله نیز نشان میدهد که قدرت تاریخ در قدرت دانایی سخن نیز حکمفرمایی دارد و نام اثر، (خسرو و شیرین) نشاندهندة این حکمفرمایی است. با وجود همة این شواهد و شناوری دالها، راه بر افزایش معنایی گشوده میشود و چیرگی نظامی بر سخن، پیرنگ داشتن همة عناصر داستانی و نشانهها را پاسخگوست. نمودار نشانهشناسی لایهای اثر در ادامه کشیده شده است:
10ـ نتیجهگیری نشانه در نظام، مفهوم مییابد و جایگاه خود را در متن به سبب همنشینی با لایههای دیگر متن به دست میآورد. این جایگاه درواقع به سبب مقام ارزشمندی است که در نبود عناصر جایگزین خود به دست آورده است. برپایة نشانهشناسی لایهای، نشانه در تعامل گفتمانی، به لایهای متنی تبدیل میشود و این فرایند نتیجة خوانش بافتاری مخاطب است که این نشانة متنشده را در ارتباط بینامتنی و بیناگفتمانی قرار میدهد. بیتردید متنبودن این لایهها نتیجة قراردادها، سنتهای ادبی، فرهنگی و... است که رمزگان به آنها دادهاند؛ پس معنای برخاسته از این لایههای نشانهای، لگامگسیخته نیست؛ بلکه جایگاه دلالتگری خود را از رمزگان و ارجاعات درونمتنی و برونمتنی متن مییابد. برپایة خوانش این پژوهش، نشانههایی مانند آب، درخت، سنگ، شیر، خورشید، ماه، کنشگران اصلی روایت هستند؛ آنها در لانگ رمزگان خود، نتیجة پیرنگی بودند که شاعر به آنها داده بود؛ بنابراین آگاهانه گزینش شده بودند. خوانش نشانهشناسی لایهای نشان داد، برپایة قاعدة تبدیل نشانهها (آب شیر خون)، اگر برپایة رمزگان روانشناسی، عناصر لیبیدو (زیستمایگی) و فرامن شخصیت شیرین، به خسرو و به فرهاد داده شود، این سه نشانه در قاعدة فراروی، برای هر شخصیت (فرهاد و خسرو) متفاوت فهمیده میشوند؛ در رمزگان عرفان نیز خون، نماد وصلی عارفانه و در مفهوم فنا معنا میدهد؛ اما در رمزگان توانش ادبی و اسطوره، با درخت که از نشانههای همنشین فرهاد است طور دیگری مفهوم میشود؛ زیرا بعد از مرگ فرهاد، درخت نار میروید و نماد جاودانگی نام او میشود؛ پس خون بادافره ستمی است که بر او رفته است. ازسوی دیگر با خوانش بیناگفتمانی با تاریخگرایی نوین، گویی نظامی نیز برپایة جهانبینی قدرت حاکم، چارهای جز خورشیدخواندن خسرو ندارد و نشانة اسب را با او همنشین میکند تا بتازد؛ نام اثر را نیز خسرو و شیرین میگذارد؛ اما شگرد و هوشیاری بسیار شاعر با کمکگرفتن از نشانههایی مانند شیر (نماد علم و آگاهی)، آن را همنشین فرهاد میکند و با چنین نمادی در سخن، شیرین را به چالش عشق خسرو آگاه میکند؛ هرچند شاعر گویا مجبور است بهظاهر فرهاد را هوسکار بنامد؛ زیرا خواست دانایی، خواست قدرت است. به این ترتیب نشانهها در داستان، لایهلایه کار خود را انجام میدهند و این مسیر خوانش همچنان ادامه مییابد و نشان میدهد که طرحوارههای ساختارگرایی در این تحلیل کارایی ندارند؛ راه بر افزایش معنایی گشوده است و تحلیل به اندیشههای پساساختارگرایی نزدیک میشود. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- آلن، گراهام (1380). بینامتنیت، ترجمة پیام یزدانجو، تهران: مرکز. 2- احمدی، بابک (1378). ساختار و تأویل متن، تهران: مرکز، چاپ چهارم. 3- --------- (1381). ساختار و هرمنوتیک، تهران: گام نو، چاپ دوم. 4- اکو، امبرتو (1393). نشانهشناسی، ترجمة پیروز ایزدی، تهران: نشر ثالث، چاپ سوم. 5- ایگلتون، تری (1380). نظریة ادبی، ترجمه عباس مخبر، تهران: مرکز، ویراست دوم. 6- بارت، رولان (1382). اسطوره، امروز، ترجمة شیریندخت دقیقیان، تهران: مرکز، چاپ دوم. 7- بهرامی، وحیده (1392). درختان مقدس، تهران: برداشت. 8- پالمر، ریچارد (1382). علم هرمنوتیک، ترجمه محمدسعید حنایی کاشانی، تهران: هرمس، چاپ دوم. 9- تسلیمی، علی (1390). نقد ادبی (نظریههای ادبی و کاربرد آنها در ادبیات فارسی)، تهران: کتاب آمه، چاپ دوم. 10- تمیمداری، احمد؛ عباسی، سمانه (1391). «نقد و تحلیل ساختاری و نشانهشناسی داستانهای عاشقانه»، نشریه ادب، دورة5، شمارة1، 29ـ46. 11- جمادی، سیاوش (1387). زمینه و زمانه پدیدارشناسی (جستاری در زندگی و اندیشههای هوسرل و هایدگر)، تهران: ققنوس، چاپ دوم. 12- چندلر، دانیل (1394). مبانی نشانهشناسی، ترجمة مهدی پارسا، تهران: سوره مهر، چاپ پنجم. 13- دینهسن، آنه ماری (1380). درآمدی بر نشانهشناسی، ترجمة مظفر قهرمان، تهران: پرسش. 14- دهقانیان، جواد؛ فراشاهینژاد، یاسر (1394). «واکاوی شخصیت فرهاد در داستان خسرو و شیرین نظامی»، نشریه بوستان ادب، دورة7، شمارة2، 73ـ90. 15- سجودی، فرزان (1382). نشانهشناسی کاربردی، تهران: قصه. 16- ---------- (1390). نشانهشناسی. نظریه و عمل، تهران: نشر علم، چاپ دوم. 17- سرلو، خوان ادواردو (1389). فرهنگ نمادها، ترجمه مهرانگیز اوحدی، تهران: دستان. 18- سلدن، رامان؛ ویدسون، پیتر (1377). راهنمای نظری ادبی معاصر، ترجمه عباس مخبر، تهران: طرح نو، چاپ دوم. 19- شعیری، حمیدرضا (1392). نشانه ـ معناشناسی دیداری، تهران: سخن. 20- شوالیه، ژان؛ گربران، آلن (1385). فرهنگ نمادها، ترجمه سودابه فضایلی، تهران: جیحون. 21- عظیمیفرد، فاطمه (1392). فرهنگ توصیفی نشانهشناسی، تهران: نشر علمی. 22- فتوحی، محمود (1391). سبکشناسی (نظریهها، رویکردها و روشها)، تهران: سخن. 23- فردوسی، ابوالقاسم (1377). شاهنامه، به تصحیح رستم علییف، تحت نظر ع. آذر، تهران: سوره. 24- کادن، جی. ای (1380). فرهنگ ادبیات و نقد، ترجمه کاظم فیروزمند، تهران: شادگان. 25- کالر، جاناتان (1382). نظریه ادبی، ترجمه عباس مخبر، تهران: مرکز، ویرایش دوم. 26- کوپر، جی.سی (1380). فرهنگ مصور نمادهای سنتی، ترجمة ملیحه کرباسیان، تهران: فرشاد. 27- گرین، ویلفرد و دیگران (1380). مبانی نقد ادبی، ترجمة فرزانه طاهری، تهران: نیلوفر، چاپ دوم. 28- گیرو، پییر (1380). نشانهشناسی، ترجمه محمد نبوی، تهران: آگاه. 29- مقدادی، بهرام (1378). فرهنگ اصطلاحات نقد ادبی، تهران: فکر روز. 30- نامور مطلق، بهمن (1390). درآمدی بر بینامتنیت: نظریهها و کاربردها، تهران: سخن. 31- نرماشیری، اسماعیل (1390). «تحلیل فرایند نشانه ـ معناشناختی فرهاد در منظومه خسرو و شیرین نظامی»، متنپژوهی ادبی، دورة14، شمارة49، 31ـ52. 32- نظامی گنجوی، الیاس بن یوسف (1378). کلیات نظامی گنجوی، (مطابق با نسخه وحید دستگردی)، به اهتمام پرویز بابایی، تهران: نشر علم، چاپ سوم. 33- وارنر، رکس (1378). دانشنامة اساطیر جهان، ترجمه ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران: نشر اسطوره. 34- هاوکس، ترنس (1377). استعاره، ترجمه فرزانه طاهری، تهران: مرکز. 35- ---------- (1394). ساختگرایی و نشانهشناسی، ترجمه مجتبی پردل، مشهد: ترانه. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,548 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 786 |