تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,686 |
تعداد مقالات | 13,791 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,408,308 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,798,387 |
تحلیل آماری رفتارشناسی قبایل عرب ساکن حجاز در مقابل دعوت پیامبر اسلام(ص) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش های تاریخی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 13، دوره 10، شماره 1 - شماره پیاپی 37، فروردین 1397، صفحه 229-245 اصل مقاله (433.11 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2017.104233.1136 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اعظم مظاهری1؛ سهیلا ترابی فارسانی* 2؛ مصطفی پیرمرادیان3 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشجوی دکتری گروه تاریخ، واحد نجف آباد، دانشگاه آزاد اسلامی، نجف آباد، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استادیار گروه تاریخ، واحد نجف آباد، دانشگاه آزاد اسلامی، نجف آباد، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3دانشیار گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
با ظهور اسلام در شبهجزیرﮤ عربستان ساختار غیرمتمرکز و توسعهنیاﻓﺘﮥ آن دچار لغزش شد. نظام اجتماعی و سیاسی حاکم بر آن که بر قبیله مبتنی بود، برای اداﻣﮥ حیات و بقای خود واکنش نشان داد. در این میان برخی قبایل و طوایف نیز که اسلام را برای خود دارای کارکرد میدانستند و آن را پذیرفته بودند، با هجرت پیامبر اسلام(ص) و مسلمانان، زﻣﻴﻨﮥ شکلگیری حکومت اسلامی را مهیا کردند. تفاوت رویکرد این قبایل در دو قطب ظهور اسلام، یعنی مکه و مدینه که یکی خاستگاه اسلام بود و دیگری بستر گسترش رسالت پیامبر، باتوجه به نسب قحطانی و عدنانی آنها در کانون پژوهش و بررسی قرار میگیرد. تاجران و اشراف مکه اسلام را برهمزنندﮤ نظام حاکم بر اقتصاد و اجتماع خود میدانستند و با آن به مقابله برخاستند؛ زیرا برای آنها اسلام کژکارکرد محسوب میشد؛ اما در مقابل، مردم کشاورز مدینه که به نسب قحطانی منتسب بودند، اسلام را پذیرفتند و آن را آورندﮤ صلح دانستند که برای آنها دارای کارکرد بود. در این مقاله تلاش برآن است تا با تحلیل آماری رفتارشناسی این قبایل و طوایف با استفاده از نظرﻳﮥ رابرت کینگ مرتن (Robert K.Merton)، باتوجه به منتسببودن آنها به نسب قحطانی و عدنانی، میزان همراهی کامل، همراهی حداکثری، نیمههمراهی، همراهی حداقلی و غیرهمراهبودن آنان بررسی شود. این پژوهش براساس روش کمی فراوانیسنجی مبتنیبر دادههای آماری است و شیوﮤ گردآوری اطلاعات نیز کتابخانهای است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
رفتارشناسی؛ رابرت کینگ مرتن؛ کارکرد؛ قحطانی؛ عدنانی؛ پیامبر اسلام(ص) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه مقارن بعثت پیامبر اسلام(ص) شبهجزیرﮤ عربستان از قبایل و طوایف مختلف متشکل بود. این نوع نظام اجتماعی ایجادکنندﮤ جامعهای با ساختاری شکسته و غیرمتمرکز بود. از نظر سیاسی نیز ساختاری توسعهنیافته بهشکل نظام سیاسی کدخدامنشانه یا سیدسالاری (Gentocratic) داشت که نظام سیاسی و اجتماعیِ متمرکز و سازمانیافته هیچگاه در آن ایجاد نشده بود. از لحاظ دینی نیز بتپرستی، در حکم مهمترین شاﺧﺼﮥ پرستش، جامعه را از هرگونه نظامی فراتر از ربالاربابی (Henotheism) دور نگه میداشت. در چنین جامعهای بین چندگانهپرستی دینی (Polytheism) یا نظام ربالاربابی که همان شرکپرستی بود، نوسانهای بسیاری وجود داشت (ولوی، 1379: 197). در جاﻣﻌﮥ عرب شبهجزیره ربالاربابی یا بتپرستی باوجود پذیرفتن الله، نشاندهندﮤ آن بود که در آنجا امکان هضم نظام دینی یا توحیدی صرف وجود ندارد. از لحاظ اجتماعی نیز سنت، محور تمام امور بود و از هرگونه تحول عظیم و عمیق در بطن جامعه جلوگیری میکرد. درواقع در چنین جوامعی که ساختار اجتماعیسیاسی و دینی بر سنت مبتنی بود، تحول به دو صورت بروز مییافت: 1. لازﻣﮥ اینکه سنتی قویتر برخی از سنتها را به هم ریزد و بستر را برای ظهور و بروز سنت جدیدتر مهیا کند این بود که همین سنت در گذشته و تاریخ جامعه و افراد ریشه داشته باشد؛ 2. زمانیکه دینی قوی ظهور میکرد و پیامبری با وجاهت کاریزمایی داشت و با این وجاهت، تحولات عمیق و وسیع را صورت میداد؛ هرچند با مرگ این فرد، جامعه بهسرعت به سمت گذشته و سنتهای حاکم بر آن بازمیگشت (ولوی، 1379: 197). در تعریف رفتار آمده است: هر فعالیت و عملی که موجود زنده انجام میدهد و متضمن کارهای بدنی آشکار و پنهان، اَعمال فیزیولوژیک و عاطفی و نیز فعالیت عقلی است. گرچه هر حرکت یا پاسخ انسانی ممکن است رفتار تلقی شود، بسیاری واژﮤ رفتار را به حرکتها یا پاسخهایی محدود میکنند که مستلزم اموری در باب محیط یا موقعیت است (عموعبدالهی، 1393: 1). تغییرات در چگونگی کاربرد این واژه از ناهماهنگی در فرضهای شناختشناسی، طرحهای مفهومی یا اندیشهها و تصورهایی ناشی است که چه موضوعی مهم یا بیاهمیت تلقی شود. چگونگی رفتار از دو عامل متأثر است: عامل درونی یا همان نگرشهایی که در اعتقادها و باورهای افراد ریشه دارد و عامل بیرونی یا فشارهای محیطی که به اوضاع و موقعیتی وابسته است که افراد در آن قرار دارند. مؤلفههای اصلی نگرش عبارتاند از: عنصر شناختی و احساس و تمایل به عمل. عنصر شناختی همان اعتقادها و باورهای افراد است که در مواجهه با هر موقعیت، متناسب با آن عمل میکنند (ولوی، 1391: 122).. پژوهش پیش رو با رویکردی توصیفی و با الگوبرداری از شیوههای سنخشناسانه، قبایل و طوایف عرب ساکن حجاز را مقارن بعثت پیامبر اسلام(ص) شناسایی میکند؛ سپس تلاش میکند تا با بررسی شیوههای مختلف رفتاری آنان در رویارویی با دعوت پیامبر و علتهای بروز این رفتارها، قبایل را به دو گروه عدنانیان و قحطانیان دستهبندی کند و با اراﺋﮥ جدول و نمودارهای آماری، چرایی و چگونگی همراهی یا همراهینکردن آنها را بررسی کند. سنخشناسی ازجمله مباحث در کانون توجه پژوهشگران است. سنخ (Type) طبقهای از افرادند که در چند صفت مهم همانند و مشترکاند و سنخشناسی (Typology/Taxonomy) بهمعنای مطالعه و طبقهبندی منظم و نظاممند افراد براساس وجوه مشترکشان است. وبر (Weber)، دورکیم (Durkheim)، پارسونز (Parsons)، مرتون (Merton)، هانس گرث (Hans-Gert) و سی.رایت میلز (Charles Wright Mills) از برجستهترین نظریهپردازان در این زمینهاند که هریک براساس مبنا و چارچوب خاص و با اراﺋﮥ شاخصههایی، گونههای اجتماعی را مطالعه کردهاند. رابرت کینگ مرتن یک نوعشناسی از تعصب قومی را نشان میدهد که از تقابل نگرشها و رفتار در گروههای قومی ایجادشده شکل گرفته است و چهار نوع از اختلاط و تعصب و تبعیض را نشان میدهد که عبارتاند از: 1. آزاداندیش و مساواتطلب در تمام موقعیتها؛ 2. آزاداندیش و مساواتطلب در موقعیتهای مناسب؛ 3. غیرآزاداندیش و غیرمساواتطلب در زمینههای مناسب؛ 4. غیرآزاداندیش و غیرمساواتطلب در همه زمینهها و موقعیتها (ولوی، 1390: 135). باتوجه به این مدلهای سنخشناسانه و با استفاده از الگوهای مطرح امروز، الگوی جدیدی برای سنخشناسی قبایل ارائه شده است که براساسآن، رفتار قبایل و عملکرد آنها در مقابل دعوت پیامبر(ص) در پنج سنخ همراه کامل، همراه حداکثری، نیمههمراه، همراه حداقلی و غیرهمراه دستهبندی شدهاند. گفتنی است در عنوانهای انتخابی برای هریک از این سنخها تلاش شده است تا از دادن بار مثبت و بار منفی خودداری شود و از عنوانهایی همچون مشرک و منافق یا راسخ دوری شده است. ﻧﻜﺘﮥ دیگر توجه به این موضوع است که قبایل عرب ساکن حجاز در دوران بیستوسه سال رسالت پیامبر اسلام(ص) ارزیابی شدهاند و دراینمیان از بررسی قبایلی همچون دوس، خثعم، رهاط، بجیله، ازد، نخع، کنده، خولان، مذحج و رهاط که در برخی غزوهها و سرایا نقش داشتند یا با اعزام هیئتهایی به مدینه اسلام آوردند، ولی در حجاز ساکن نبودند، خودداری شده است. برایناساس پرسشهای مطرحشده در پژوهش حاضر عبارتاند از: 1. چگونه ساختار و گرایشهای قبیلهای در همراهیکردن یا همراهینکردن با پیامبر اسلام(ص) تأثیرگذار بود؟ 2. چه عواملی در مواﺟﻬﮥ قبایل عرب ساکن حجاز در مقابل دعوت پیامبر اسلام تأثیرگذار بود؟ فرضیههایی که در این راستا بررسی میشوند عبارتند از: 1. ساختار و گرایشهای قبیلهای در چارچوب انتساب به قحطانیان یا عدنانیان و همچنین منازعات ریشهدار میان قبایل و طوایف عصر جاهلی، در همراهیکردن یا همراهینکردن با پیامبر اسلام(ص) تأثیرگذار بود. 2. عوامل محیطی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی همچون معیشت و نوع زندگی بادیهنشینی و شهرنشینی در چگونگی رفتار قبایل عرب در مقابل دعوت پیامبر(ص) تأثیرگذار بود. بعثت پیامبر اسلام(ص) و چگونگی شکلگیری حکومت اسلامی همواره از موضوعات در کانون توجه پژوهشگران بوده است و به همین علت در این حوزه مطالعههای بسیاری صورت گرفته است؛ از آن جمله باید به تألیف کتابهایی همچون تاریخ عرب از فیلیپ حتی، المفصل فی التاریخالعرب قبلالاسلام از جواد علی و حجاز در صدر اسلام از علی صالح احمد اشاره کرد. دراینباره مقالههایی نیز نگاشته شده است: «بررسی جامعهشناختی گسترشنیافتن اسلام در مکه و شکوفاشدن آن در مدینه» از کاظم سام دلیری و «جامعهشناسی تاریخی دوران بعثت» از مجید کافی و «علل تسریع گسترش اسلام در یثرب» از علی گودرزی. در زﻣﻴﻨﮥ سنخشناسی نیز مقالههایی به رشته تحریر در آمده است: «سنخشناسی و تبیین رفتاری صحابه در همراهی با پیامبر در غزوه تبوک» از علیمحمد ولوی و هدیه تقوی و مقاﻟﮥ «تأثیر وضعیت اقتصادی اصحاب شاخص، بر میزان همراهی آنان در غزوات» از علیمحمد ولوی و خدیجه سهرابزاده و مقاله «سنخشناسی و تبیین رفتاری مسلمانان در همراهی با پیامبر در غزوه خندق» از شهلا بختیاری و هدیه تقوی. وفور منبع و مطالعهها در این حوزه، خود بیانکنندﮤ اهمیت آن است. در این پژوهش تلاش برآن است تا با استفاده از نظرﻳﮥ رابرت کینگ مرتن و اراﺋﮥ تحلیل آماری از قبایل و طوایف بررسیشده، به میزان همراهیکردن یا همراهینکردن آنان با پیامبر اسلام(ص) و ارتباط آن با نسب آنها و منتسببودن به نسب قحطانی یا عدنانی توجه شود و دربارﮤ عوامل مؤثر بر آن کنکاش شود. بدیهی است این امر با بهرهگیری از روش معمول در مطالعههای تاریخی، یعنی روش گردآوری اطلاعات با کمک منابع کتابخانهای و روش پژوهش توصیفیتحلیلی، به آزمون فرضیهها مقدور شده است.
گونههای رفتاری قبایل گفتنی است تقسیمبندی قبایل و طوایف بررسیشده در پژوهش پیش رو بر تقسیمبندی قبایل به سه دسته یمنی، ربیعه و مضری مبتنی است که خاستگاه و محل سکونت قبایل یمنی در جنوب عربستان است و باعنوان قحطانی شناخته میشوند. خاستگاه و محل سکونت قبایل ربیعه در شرق و شمالشرق است و قبایل مضری یا عدنانی در مرکز و غرب شبهجزیرﮤ عربستان ساکناند. قبایل یمنی (ریاحی، 1381: 167) بهطور کلی عبارتاند از: حمیر، حضرموت، فهر، کنده، صدف، تجیب، کلب، غسان، همدان، خولان، اشعر، خثعم، بجیله، ازد و مذحج. مذحج طوایف سعدالعثیره، زبید، جعفی، مراد، نخع، صداء، رهاء، جنب و غنس را شامل میشود و ازد قبایلی همچون غامد، غافق، بارق، دوس، خزاعه، اوس، خزرج و طی را دربرمیگیرد (کحاله، 1414: 1/16؛ وهببنمنبه، بیتا: 293). از قبایل یمنی آنهایی که در دورﮤ زمانی موضوع بحث در حجاز سکونت داشتهاند، بررسی شدهاند و قبایلی همچون دوس، بجیله، خثعم، اشعر، طی و دیگر قبایل هرچند در حوادث این دورﮤ زمانی نقش داشته، بررسی نشدهاند؛ زیرا در محدودﮤ مکانی موضوع این بحث نبودهاند (منتظرالقائم، 1380: 90تا94). قبایل ربیعه بنیبکر و بنیحنیفه را شامل میشد که یکی از پیامبر دروغین به نام مسیلمه کذاب از میان بنیحنیفه برخاست. بنیبکر نیز در اداﻣﮥ دشمنیورزیدن با پیامبر(ص) و اتحاد با قریش و اقدام علیه خزاعه که همپیمان پیامبر(ص) بود، زﻣﻴﻨﮥ فتح مکه را برای مسلمانان فراهم کرد. قبایل مضری نیز عبارتاند از: بنیعامربنصعصعه که بیشتر در مرکز عربستان سکونت داشتند، بنیتمیم که بین قلمرو بنیعامر و حجاز ساکن بودند و طوایف بنیسعد، بنیحنظله، بنیمنقر و بنیمجاشع (قاسمبنسلام، 1410: 237). هوازن، ثقیف، کنانه و قریش نیز هریک طوایف متعددی داشتند که به اقتضای موضوع پژوهش، آنها نیز بررسی شدهاند.. بهطور کلی مقارن ظهور اسلام، قبایل اصلی جزیرةالعرب هفتاد قبیله بود که از این تعداد، یکسوم آنها در حجاز ساکن بودند (احمداصم، 1389: 188) و مهمترین آنها قریش (ابنمنظور، بیتا: 334)، ثقیب (کحاله، 1414: 148)، هوازن، هزیل (الاحیوی، 1408: 190)، جذام، بلی، غطفان، بنیکلاببنربیعه، اوس، خزرج، بنیعذره (ابنحزم، 1403: 450؛ صالحاحمد، 1375: 157)، سلیم، خزاعه، جهینه و بنیسعد بودند. در این بخش همراهیکردن یا همراهینکردن قبایل و طوایف در پنج سنخ و شاخصهای رفتاری هریک از آنها بررسی میشود. در سنخ همراه کامل، قبایل و طوایفی قرار گرفتهاند که با شروع بعثت پیامبر(ص) و اطلاعیافتن از مبانی دین توحیدی، در پذیرش و رویآوردن به یکتاپرستی تردید نکردند. آنها با اسلامآوردن خود، ضمن بیعتکردن با پیامبر(ص)، برای نثار جان و مال خود در راه اسلام آماده شدند و اینگونه زمینهساز شکلگیری حکومت اسلامی و شکوفایی امر دعوت شدند. در تبیین رفتار این قبایل و طوایف، باید به نوع نگرش آنها به دین و میزان اعتقاد و باور آنها به خداوند و محققشمردن وعدههای الهی توجه کرد. دو قبیله اوس و خزرج (مقدسی، بیتا: 4/120؛ کحاله، 1414: 1/51) بههمراه طوایف آنها در این سنخ قرار میگیرند. طوایف اوس عبارتاند از: بنیعمر و بنیمالکبناوس، بنیعوفبنمالک، بنیجحجبی، بنیعبدالاشهل، بنیظفر، بنیزیدبنمالک و بنیبیاضه. طوایف خزرج نیز بنیجشم، بنیحارثةبنخزرج، بنیساعده، بنیمالکبننجار، بنیعدیبننجار، بنیمازنبننجار، بنیدیناربننجار، بنیسالمبنعوف، بنیغنمبنعوف، بنیعدیبنعوف، بنیزریقبنعامر، بنیبیاضهبنعامر، بنیسلمه و بنیحارث (دمیاطی، 1429: 1/12). بنیهاشم از قبیله قریش که خاندان پیامبر(ص) محسوب میشدند و از آغاز بعثت حتی در زمان نپذیرفتن اسلام، از حمایت و همراهی ایشان دست نکشیدند و همراهی خود را در تمام مراحل بعثت نشان دادند، نیز در زمرﮤ این قبایل بودند. در سنخ همراه حداکثری، قبایل و طوایفی قرار میگیرند که باوجود پذیرش اسلام، در برخی مواقعِ سخت و دشوار در برابر وعدههای خداوند و پیامبر(ص) دچار تردید شدند و از همراهی با پیامبر(ص) و مسلمانان خودداری ورزیدند. آنها در لحظههای بحرانی و سرنوشتساز بهانهجویی کردند و باتوجه به موقعیت و سختیها، محققشدن وعدههای الهی را امری غیرممکن دانستند و به آن تردید کردند. آنها به بهاﻧﮥ سرما و گرسنگی و بیم از ﺣﻤﻠﮥ کفار به قلاع و محل سکونتشان، خواهان ترک صحنه نبرد شدند و بیاذن پیامبر(ص) عزم عقبنشینی کردند. بنیحارثهبنحارث ازجمله این قبایل بودند که در غزوﮤ احد و خندق دچار تردید و سستی شدند. خداوند در آﻳﮥ 122 سورﮤ آلعمران و آیات 13تا20 سورﮤ احزاب به آنها اشاره میکند (ثعلبی نیشابوری، 1422: 3/139؛ ابنعطیه اندلسی، 1422: 4/373). بنیاسلم (عبدالهادی الشیبان، 1389: 13) نیز در این سنخ قرار میگیرد؛ زیرا برای اسلامآوردن خود بر پیامبر(ص) منت گذاشتند (فیض کاشانی، 1415: 5/40) و در برخی مواقع همچون سفر عمره پیامبر(ص)، از همراهی با ایشان خودداری کردند؛ هرچند عدهای از آنها به رهبری ناجیةبنجندب که مسئول حرکتدادن قربانیها بود، در این سفر پیامبر(ص) را همراه کردند. در غزوﮤ تبوک نیز برخی از بنیاسلم از شرکت در سپاه خودداری کردند (طبرسی، 1360: 22/198؛ قمی مشهدی، 1368: 5/525) خداوند در سوره توبه آیات 90و101و120 به آنها اشاره میکند. قبیله مزینه نیز در این سنخ بود. در سنخ نیمههمراه قبایلی قرار میگیرند که اسلام نیاوردند؛ ولی در جریان غزوهها و سریههایی که رخ داد از کمکرسانی و اطلاعرسانی به پیامبر(ص) خودداری نکردند و به رسم پایبندی به عهد و پیمان قدیم که میان آنها و عبدالمطلب، جد پیامبر(ص)، بسته شده بود (ابنحبیب، بیتا: 89) از قریش و تحرکات آنها علیه مسلمانان، به پیامبر(ص) خبررسانی میکردند (واقدی، بیتا: 341؛ التحافی، 1421: 6). ﻗﺒﻴﻠﮥ خزاعه (ابنزریق، 1429: 4/121) تا پس از صلح حدیبیه اسلام نیاوردند؛ ولی همیشه از حامیان و طرفداران پیامبر(ص) بودند. از دیگر قبایلی که در این سنخ قرار میگیرند آنهایی بودند که اسلام نیاوردند؛ ولی بهعلت همجواری با مدینه و حکومت نوپای اسلامی ترجیح دادند قرارداد صلحی، مبنیبر شرکتنکردن در مبارزه با مسلمانان در اتحاد با مشرکان، با پیامبر(ص) ببندند. برخی از قبایل نیز در جریان منازعههای میان پیامبر(ص) و قریش، در حکم سردمدار مشرکان، منتظر غلبه یکی بر دیگری ماندند تا برحسب پیروزی نهایی یکی از طرفین به آنها ملحق شوند. قبایلی همچون بنیضمره (مقریزی ، 1420: 1/20؛ حمیدالله، 1377: 321)، بنیمدلج (بلاغی، بیتا: 2/62؛ بحرانی، 1416: 2/144) و طوایف آن بنوعمرو، بنوتیم، بنوحارث، بنووقاص و بنیجذیمه (کحاله، 1414: 176؛ بلاذری، 1417: 136؛ جمیلی، 2003: 124) در این سنخ هستند و باید توجه کرد سه فرزند بنیجذیمه، یعنی بنیعامر، مالک و اقرم، هریک از تیرهای به شمار میآیند؛ همچنین جهینه، بنیزرعه، بنیربعه و بنیبکر از تیرههای کنانه نیز در این سنخ میگنجند. بنیاشجع نیز ازجمله قبایلی بودند که در غزوﮤ خندق مشرکان را همراهی کردند و پس از غزوﮤ بنیقریظه، به رهبری مسعودبنرخیله به مدینه آمدند و با پیامبر(ص) پیمان صلح بستند. آنها برای اسلامآوردن خود به پیامبر(ص) منت گذاشتند و در برابر اسلامآوردن بنیغفار و بنیاسلم واکنش نشان دادند و به این علت مسلمانان را مسخره و سرزنش کردند. آﻳﮥ 99 سورﮤ توبه دراینباره است. از تیرههای آنها باید به بصار، دهان، علیم و بنوختیانبنسبیع اشاره کرد. در سنخ همراه حداقلی، قبایلی قرار میگیرند که اسلام نیاورند و در مواقعی که بر کفر باقی ماندند، از شرکت در نبرد علیه مسلمانان خودداری کردند؛ مانند بنیزهره (جمیلی، 2003: 31؛ مقریزی، 1420: 91) از طوایف قریش که در غزوﮤ بدر با بازگشتن از صحنه نبرد هم خود را نجات دادند و هم از ماندن در جرﮔﮥ شرکتکنندگان نبرد علیه پیامبر(ص) دوری کردند (واقدی، 1409: 42؛ ابوالفداء، بیتا: 189). در این سنخ همچنین طوایفی قرار میگیرند که تا چند سال پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه اسلام نیاوردند و پس از آن نیز که در ظاهر اسلام را پذیرفتند از کارشکنی و لطمهزدن به حکومت نوپای اسلامی و شخص پیامبر(ص) خودداری نکردند. این گروه باعنوان «منافقان»، در تاریخ صدر اسلام سازندﮤ جریان نفاق بودند. این طوایف بهطور کلی رویکرد منافقانهای در پیش گرفتند که از آنها باعنوان «اوس منات» یاد میشود که عبارتاند از: بنیواقف، بنیخطمه، بنیوائل، بنیامیةبنزید و بنیعمروبنعوف. آﻳﮥ 57 سورﮤ مائده و آﻳﮥ 118 سورﮤ آلعمران دربارﮤ آنهاست. گفتنی است ﻗﺒﻴﻠﮥ بنیغفار نیز که تا پس از غزوﮤ خندق اسلام نیاوردند، بهعلت آنکه در برخی مواقع حساس دچار نفاق و دورویی شدند و از فرمانهای پیامبر(ص) سرپیچی کردند، در این زمره قرار میگیرند؛ برای مثال آنها از شرکتکردن در سفر عمرﮤ پیامبر(ص) خودداری کردند و در تبوک نیز هشتاد تن از آنها از همراهیکردن در نبرد روی برگرداندند. از تیرههای بنیغفار باید به بنوجروه، بنوحراق، بنوحرام، بنوجماس، بنومعیص، بنونار و بنواحیمس اشاره کرد. در سنخ غیرهمراه، قبایل و طوایفی قرار میگیرند که از آغاز بعثت پیامبر اسلام(ص) از هیچگونه اقدامی علیه ایشان و یاران مسلمانشان خودداری نکردند و در دو دورﮤ دعوت مکی و مدنی پرچمدار مخالفت و عناد و سرکشی بودند. در دعوت مکی و با شروع دعوت بهطور خاص به رفتارهایی همچون تمسخر (واحدی نیشابوری، 1414: 399 ؛ سهیلی، بیتا: 7)، تهدید، تطمیع (ابنکثیر، 1410: 63)، تهمت، مذاکره برای منصرفکردن پیامبر(ص) از رسالتش (ابناسحاق، 1398ق: 148؛ ابنهشام، 1985: 265)، شکنجه یاران ایشان، محاصرﮤ اقتصادی و اجتماعی و درنهایت قتل ایشان اقدام کردند. در دوران دعوت مدنی و با شکلگیری حکومت اسلامی و تهدیدشدن حیات اقتصادی و تجاریشان، بروز درگیری و برخوردهایی با پیامبر(ص) و مسلمانان را باعث شدند. قریش سردمدار مخالفت و کینهتوزی و سرکشی با رسالت پیامبر(ص) بود؛ زیرا مبانی اسلام تمام داشتههای آنها را در بُعد سیاسی، اقتصادی، مذهبی و اجتماعی زیر سؤال برد و موجودیت آنها را در جایگاه مهمترین قبیله در شبهجزیره تهدید کرد. طوایف قریش که در این سنخ قرار میگیرند عبارتند از: بنیالحارثبنفهر، بنیمحارببنفهر، بنیلویبنغالب، بنیعدیبنکعب، بنیسهمبنعمروبنهصیص، بنیجمحبنعمروبنهصیص، بنیتیمبنمره، بنیمخرومبنیقظهبنمره، بنیاسدبنعبدالعزیبنقصی، بنیعبدالدار، بنیامیه و بنیمغیره (ابنعبدربه، 1406: 319؛ مسعودی، 1409: 269). قبایل دیگری همچون بنیثقیف، بنیعامربنصعصعه (الهروی، بیتا: 477؛ کحاله، 1414: 708) و طوایف آن همچون بنیعمیربنعامر، بنیقشیربنکلاب، بنیرواسبنکلاب، بنیعقیلبنکعب، بنیجعدهبنکعب، بنیبکاء (ثعالبی، 1406: 2/316؛ زرقانی، 1417: 129)، بنیمصطلق (ابوعبید، بیتا: 291؛ جمیلی، 2003: 107) که تیرهای از خزاعه بودند، بنیبکربنعبدمناةبنکنانه، بنوجذام (مقریزی، 1420: 268؛ بلاذری، 1417: 484؛ واقدی، 1409: 555)، بنوالضیب، بنوحرام، بنوحشم (ابنحزم، 1403: 477) بنوهذیلبنمدرکه، بنوعمیر، بنوسعدبنهذیل (الاحیوی، 1408: 190)، بنیلحیان، بنیطابخه، بنیدابغه، بنیتمیم و طوایف آن همچون بنیسعد، بنیحنظله، بنیمجاشع، بنیمنقرو، قبیله بلی، بنیسلیم (الهروی، بیتا: 253) و طوایف آن همچون بنوذکوان، بنورعل، بنوعصیه (وشنوی، 1374: 2/77؛ یوسفیغروی، 1383: 3/145) در این سنخ بودند؛ همچنین قبیله غطفان (کحاله، 1414: 3/888؛ دحلان، 1421: 3/37؛ واقدی، 1409: 2/479) و طوایف آن مانند عبس، ذیبان، بنیمحارب، بنیثعلبه، بنوفزاره و نیز ﻗﺒﻴﻠﮥ بنوفره (ابنحزم، 1403: 252؛ مقریزی، 1420: 1/328) و ﻗﺒﻴﻠﮥ بنیسعد در این سنخ قرار میگیرند. در جریان غزوهها و سریههایی که در آنها پیامبر(ص) با مشرکان رویارو میشدند، این گروه از قبایل و طوایف شرکت میکردند و در صف مشرکان قرار میگرفتند. بسیاری از آنها پس از فتح مکه و در سال نهم قمری با اعزام هیئتهایی به مدینه اسلام آوردند که در بیشترِ مواقع نیز اسلامآوردن آنها از سر ناچاری و نه از روی یقین صورت گرفت. در تفکیک سنخها، شاخصها و مصداقهای رفتاری هریک از سنخها در بُعد قول و فعل در حکم معیارِ قرارگرفتن آنها در این سنخها بررسی شد (ولوی، 1391: 118) که بهطور خلاصه به این قرار است: در جدول شماره 1، به فراوانسنجی هریک از سنخها توجه میشود و در هریک از گونههای برررسیشده، میزان آن معین میشود. براساس دادههای نمودار شماره1، 5/62درصد قبایل عدنانی در سنخ غیرهمراه، 22/22درصد از این قبایل در سنخ نیمههمراه، 5/12درصد در سنخ همراه حداقلی، 38/1درصد در سنخ همراه حداکثری و 38/1درصد در سنخ همراه کامل قرار دارند؛ بنابراین در میان قبایل عدنانی، چیرگی با قبایل غیرهمراه است.
جدول 1- فراوانی قبایل و طوایف در هریک از سنخهای بررسیشده
جدول 2- همبستگی میزان همراهی و نسب
نمودار 1- همبستگی میزان همراهی قبایل منسوب به عدنانیان
نمودار 2- همبستگی میزان همراهی قبایل منسوب به قحطانیان
براساس نتایج بهدستآمده، 76/61درصد از قبایل قحطانی با دعوت پیامبر(ص) همراهی کامل کردند؛ اما 70/14درصد همراه حداقلی، 76/11درصد نیمههمراه، 88/5درصد همراه حداکثری و 88/5 نیز غیرهمراه بودند. در اداﻣﮥ بحث، میزان همراهی قبایل با پیامبر(ص) و ارتباط آن با تعلق آنها به نسبت عدنانی و قحطانی بررسی میشود.
جدول 3- همبستگیسنجی نسبت قبایل و میزان همراهی آنها با پیامبر(ص) در هریک از سنخها
نمودار 3- همبستگی نسب قبایل و میزان همراهی در سنخ اول
براساس نمودار شماره3، 38/1درصد از همراهان کامل از عدنانیان و 76/61درصد از قحطانیان بودند. 88/5درصد از همراهان حداکثری را قبایل قحطانی و 38/1درصد از آنها را عدنانیان تشکیل میدادند؛ بنابراین در این سنخ نیز قبایل قحطانی چیرگی داشتند. نمودار 4- همبستگی نسب قبایل و میزان همراهی در سنخ دوم نمودار 5- همبستگی نسب قبایل و میزان همراهی در سنخ سوم
نمودار شماره5 نشاندهندﮤ آن است که 22/22درصد از قبایل عدنانی از سنخ نیمههمراه بودند و در این سنخ باتوجه به اینکه قبایل قحطانی 76/11درصد را تشکیل میدادند، برتری با قبایل عدنانی بود. نمودار 6- همبستگی نسب قبایل و میزان همراهی در سنخ چهارم
همانطورکه مشاهده میشود در این سنخ، فاﺻﻠﮥ بین قبایل عدنانی و قحطانی در همراهی حداقلی آنها با پیامبر(ص) به میزان کمی رسید و به هم نزدیک شد. باوجوداین باید توجه کرد که در این سنخ نیز قبایل قحطانی در همراهی حداقلی با پیامبر(ص)، در مقایسه با قبایل عدنانی، در جایگاه برتری بودند. همانگونهکه مشاهده میشود در سنخ غیرهمراه، عدنانیان گوی سبقت را از قحطانیان ربودند و بیشترِ قبایل و طوایف مخالف پیامبر(ص) و مسلمانان از عدنانیان بودند. نمودار 7- همبستگی نسب قبایل و میزان همراهی در سنخ پنجم
تحلیل رفتارشناسی بُعد اجتماعی و فرهنگی نظام اجتماعی موجود در مکه بر قبیله و چادرنشینی متکی بود که این نیز خود به اوضاع اقلیمی شبهجزیره وابسته بود. همبستگی و وفاداری قبیلهای در محیط خشن صحرا، مبنای سیستم اخلاقی متمایزی بود که مونتگمری وات (Montgomery Waat) از آن باعنوان «انسانگرایی قبیلهای» یاد میکند؛ یعنی التزام شخص به اینکه قبیله از خود فرد برتر و شرافتمندتر است و این اصل اساسی جاﻣﻌﮥ قبیلهای محسوب میشد (ترنر، 1380: 78). با تغییرات اجتماعی که بهعلت رونقگرفتن تجارت و افزونشدن ثروت در مکه ایجاد شد، نظام اخلاقی و همبستگی قبیلهای مفهوم اولیه خود را از دست داد و این در صورتی بود که در صحرا و در بین اعراب بدوی، التزام به این امور همچنان بهقوت خود باقی بود. اگر قبیلهای یکجانشین میشد، مثل قریش که در مکه یکجانشین شد، ویژگیهای روحی و اجتماعی که در قبیله و بین اعراب بدوی بود همراه او در شهر به حیات خود ادامه میداد (سام دلیری، 1384: 79). گفتنی است در اینجا شهر و شهرنشینی به مفهوم جامعهشناختی امروز آن نیست؛ بلکه بهمعنی استقرار دائمیدر سرزمینی خاص است که در سطح ادراک و فرهنگ، بین روش آنها با بدویهای جاهلی نقاط مشترک و مشابهی وجود دارد. شهروندان در مکه درحالیکه نوعی سادگی بومیعربی را در آدابورسوم و نهادهای اجتماعی خود حفظ کرده بودند، در روابط بازگانی و سیاسی خویش با قبایل عرب و مقامهای رومی اطلاعات وسیعی از مردم و شهرهای مختلف به دست آورده بودند (کافی، 1379: 131؛ جوادعلی، 1376: 1/142). درواقع، افراد به چند علت از مقررات و آدابورسوم گروه پیروی میکنند: 1. در اثر تلقین وجهه؛ زیرا گروه قدرت و اهمیت دارد و مردم افکاری را میپذیرند که از گروه برمیخیزد؛ 2. فرد بیشترِ اوقات جز آدابورسوم جاﻣﻌﮥ خود، آدابورسوم دیگری را نمیشناسد. افرادی که این گروه را تشکیل میدهند طوری رفتار میکنند گویی راه دیگری به نظرشان نمیآید؛ 3. کسی که از اَعمال عادی حیات اجتماعی و اقتصادی گروه خود پیروی نکند، بسیار زود بهصورت فردی درمیآید که از ﺷﺒﻜﮥ حقوق و وظایف متقابل که حیات جامعه به آن وابستگی دارد، طرد شده است. این مجازات ممکن است با قهر و جبر همراه باشد؛ اما در اجتماعهای کوچک، مجازات بیشتر به این صورت است که فرد متخلف را مسخره میکنند. این نمونه را در رفتار قریش علیه پیامبر(ص) میببینیم که ایشان را مسخره میکردند؛ 4. احتیاج مادی موجب شرکت در مبادلههای اجتماعی و اقتصادی جامعه میشود (کلماین برگ، 1369: 512). بهطور کلی باید گفت چون افراد اینطور آموختهاند که باید از آنها پیروی کنند، از قواعد نهادها پیروی میکنند و بیهیچ پرسشی دربارﮤ چرایی وجود آن و درستی یا نادرستی آنها، فقط تبعیت و پیروی میکنند و بهعلت مجازاتهایی که در صورت نادیدهگرفتن قواعد در انتظارشان است، اطاعت از این قوانین را از بیتوجهی به آنها و عواقب آن بهتر میدانند (کوتن، 1379: 170). در این زمان مؤلفههای فرهنگی اعراب مکه حول دو محور دین و زبان برقرار بود. بتپرستی آنها و احترامشان به بتها بهعلت تکریم و بزرگداشت سنتهای برجایمانده از اجدادشان بود. از نظر فرهنگی، همزمان با بعثت پیامبر(ص) در مکه به چند ویژگی باید توجه کرد: . سازگاری (adaptation): به این معنا که در این زمان، نظام فرهنگی و اجتماعی مکه با وضعیت موجود در افکار و اعتقادات مردم شبهجزیره یا حداقل حجاز و تهامه سازگاری داشت و در سایر نقاط شبهجزیره قدرت اقتصادی و فرهنگی، برتر از آنچه در مکه بود، به چشم نمیآید. . از نظر قریش، دستیابی به هدف مهمترین موضوع بود؛ زیرا فقط تولیت و سرپرستی کعبه، حفظ موقعیتها و امتیازهای اعتباربخش برای قریش، کسب ثروت از راه تجارت و حفظ میراث اجدادی اهداف واقعی آنها بود.. . انسجام و یگانگی که بهعلت نظام اجتماعی قبیلهای که بر مکه بود، در میان آنها وجود داشت. سیستم قبیله افراد را یکپارچه میکند و فرهنگ حاکم بر قبیله، جهتدهندﮤ رفتار و انسجامبخش نظام حاکم بر قبیله است. . حفظ الگوی فرهنگی ازسوی آنها که درواقع، حفظ نظام فرهنگی مسلط بر جاﻣﻌﮥ آنها بر سنت، دین، اخلاق و آدابورسوم مبتنی بود (برزگر، 1381: 61). با تمام این نمونهها، باید به این نکته نیز توجه کرد که در نظام اجتماعی مکه تعادل وجود داشت؛ زیرا بهصورت عمده تغییری در آن شکل نگرفت و پیشرفتهای اقتصادی و مادی نبود تعادل را برای آنها به همراه نداشت.
بُعد سیاسی از میان قبیلههای قریش بنیهاشم، بنیامیه، بنیمخزوم و بنیعبدالدار از سایران اهمیت بیشتری داشتند و در میان مخالفان پیامبر(ص) نیز بنیامیه، بنیمخزوم و بنیعبدالدار از دیگران مهمتر بودند و بسیاری از اقدامات علیه ایشان را نیز همین سه قبیله رهبری و هدایت میکردند. میان بنیهاشم و بنیامیه رقابت و خصومت وجود داشت (ابنهشام، 1985: 1/138؛ ارزقی، 1368: 93) که نموﻧﮥ آن را در گفتار حکمبنهشام مخزومی، ابوجهل، میبینیم. او دربارﮤ پیامبر(ص) به اخنسبنشریق ثقفی گفت: «بین مخزوم و بنیعبدمناف در شرف و بزرگی دعوا بود و در این موضوع، آنها به ما طمع و حسادت میکردند و برای عقبنماندن از ما گفتن در میان ما کسی هست که از آسمان سخن میگوید؟» (واقدی، 1409: 1/30). یا اینکه میگفتند: «چرا قرآن بر غلام بنیعبدالمطلب وحی میشود و نه بر بزرگ ما ولیدبنمغیره یا بزرگی از ثقیف؟» (یحییالملاح، 1425: 132).. باتوجه به این سخنان آیا ممکن است بگوییم اگر پیامبر(ص) از میان خود آنان بود، شاید به جای آن همه مخالفت و کارشکنی با ایشان در امر دعوت، از این امر برای برتری بیشترِ خود بر سایر قبایل استفاده میکردند. اگر بهﮔﻔﺘﮥ آنها قرآن بر ولیدبنمغیره نازل میشد، رویکرد آنها چگونه میشد (سباعی، 1385: 94). اسلام با اشرافیت آنها مخالف بود و اشراف و بزرگان آنها در صدر این مخالفان قرار گرفتند تا جایگاه و موقعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود را حفظ کنند (یحییالملاح، 1425: 135).
بُعد اقتصادی مقارن ظهور اسلام، تجار از مکه کالاهای چین و هند را به بندرهای مدیترانه میبردند و ادویه و گیاهان را جابهجا میکردند و محصولات شبهجزیره همچون مرّ، کندر و بخور را برای تجارت با خود حمل میکردند (کافی، 1279: 30؛ طبری، 1967: 2/252). مکه واﺳﻂﮥ تجارت شمال و جنوب عربستان بود و زمانیکه ایران و روم حکومتهای جنوبی را از بین بردند، نقش واسطهگری مکه به نقش مستقیم در این امر تبدیل شد (گراوند، 1394: 79). تجارت در مکه شکلگیری طبقهای از اشراف را باعث شد (ابنهشام، 1985: 1/147) که علاوهبر تجارت به رباخواری نیز اشتغال ورزیدند و با حضور در بازارهای موسمی، کسبوکار کردند. بردگان، کنیزان و کارگران طبقه زیرین بودند و حد فاصل این دو ﻃﺒﻘﮥ اجتماعی، ﻃﺒﻘﮥ متوسطی بود که به پیشهوری، خردهتجارت و دامداری اشتغال داشت. آنچه سران و تجار بزرگ قریش را به مخالفت با پیامبر(ص) ترغیب کرد، ترس از به خطر افتادن تجارتشان و از دست رفتن تولیت کعبه بود که بهعلت نفی پرستش بتها احساس میشد. ازسویدیگر، باتوجه به اینکه بیشترِ مخالفان پیامبر(ص) را تجار و اشراف تشکیل میدادند، این امکان وجود دارد که نظرﻳﮥ ماکس وبر را دراینباره ارزیابی کرد؛ زیرا او در تقسیمبندی سلسلهمراتب گروههای تشکیلدهندﮤ جامعه و رویکردشان در برابر احساسات مذهبی، بازرگانان ثروتمند و سرمایهدار را از قشرهایی میداند که اعتقادات مذهبی شدیدی ندارند یا به رستگاری اخلاق مذهبی علاقهمند نیستند. او میگوید هر کجا شکاکبودن یا بیتفاوتبودن به دین وجود داشته باشد، رویکرد بازرگانان و سرمایهداران بزرگ نیز باید رواج داشته باشد. از نظر او، این طبقات متوسط و ضعیف مناطق شهری هستند که حاملان واقعی دینهای اخلاقیاند (همیلتون، 1377: 245؛ فروند، 1362: 212).
بُعد دینی دورکیم هدف از مطاﻟﻌﮥ ابتداییترین صور دینی را فهم طبیعت دینی بشر میداند که برای آن فقط نباید دینهای پیشرﻓﺘﮥ موجود را بررسی کرد و باید به منشأ و خاستگاه آنها توجه کرد. بهعبارتدیگر، هر سیستم دینی را زمانی باید ابتداییترین سیستم خواند که دو شرط در آن ملاحظه شود: نخست زمانیکه آن سیستم در جامعهای یافت میشود که سازمان آن به سادهترین صورت ممکن باشد و دوم وقتی ممکن نباشد آن را با استفاده از عناصر اخذشده از دینی پیشین بیان کرد (کاظمیآرانی، 1389: 28). از دیدگاه او دین چهار کارکرد دارد: دین در جایگاه نیروی اجتماعی انضباطبخش، نیروی اجتماعی انسجامبخش، نیروی اجتماعی حیاتبخش و نیروی اجتماعی خوشبختیبخش. از نظر او، توتمیسم ریشهایترین و اساسیترین دین است (خرمشاهی، 1372: 139) و تمام انواع دین از آن مشتق میشود. توتمیسم خود محصول هیچیک از ادیان نیست، ظاهری دارد و باطنی. در ظاهر، عبادت حیوان، گیاه یا شیء بیجان است؛ یعنی افراد قبیله حیوان، گیاه و... را میپرستند؛ ولی توتمیسم باطنی هم دارد. افراد قبیله در حقیقت به فراسوی این توتمها توجه میکنند. آنها نیرویی بینام و نشان و غیرمشخص را میپرستند که بههمراه این اشیاست. شاید این خداست که در توتم تجلی کرده است؛ ولی در حقیقت خدایی بدون نام و تاریخ است که دورکیم آن را «اصل توتمی» مینامد (کاظمیآرانی، 1389: 38). آنچه منظور نظر دورکیم است در بتپرستی اعراب دریافت میشود. دربارﮤ اوضاع مذهبی اعراب در جاهلیت حضرتعلی(ع) چنین میفرماید: «مردم آن روز دارای مذهبهای گوناگون و بدعتهای مختلف و طوایف متفرق بودند. گروهی خداوند را به خلقتش تشبیه میکردند و برای او اعضایی قائل میشدند، برخی در اسم او تصرف میکردند که لات را از الله و عزی را از عزیز گرفته بودند. جمعی به غیر او اشاره میکردند» (سبحانی تبریزی، 1386: 15). اشتیاق آنها به حفظ وضع موجود، باوجود نبود تفاوت در پرستش بتها یا خدای در آسمانها، در این درخواست آنها از پیامبر دیده میشود که به ایشان میگفتند یکسال تو بر آیین ما باش و یکسال ما بر آیین تو (ابنهشام، 1396ق: 1/388). یا در ماجرای غرانیق که واقعه رخداده را تأیید بتهای خود ازسوی پیامبر دانستند و همگی خشنود شدند و سجده کردند. با ظهور اسلام آنچه برای آنها رخ داد این بود که تعالیم اسلام نوعی کژکارکرد برای آنها محسوب میشود و برهمزنندﮤ ساختارهایی است که افراد جامعه پذیرفتهاند؛ پس بدیهی بود که با آن به مخالفت برخیزند؛ زیرا در جامعه با گروهی از افراد روبهرو هستیم که با دادههای فرهنگی موجود در جاﻣﻌﮥ خود موافقت کردهاند یا به تطابق رسیدهاند و بیشترینها را تشکیل میدهند و از نظر رابرت کینگ، همین بیشترینها ملاک است و ملاک، هر پدیدهای است که در عمل رخ میدهد و برای زندگی بیشترِ مردم فایدهبخش است. دربارﮤ بیشترینهای جاﻣﻌﮥ مکه باید گفت آنها در زمرﮤ انسانهایی بودند که ایدئالهای خود را از واقعیتهای عینی و خارجی میگرفتند؛ یعنی آنها آینده را واقعهای جز تکرار گذشته نمیدانستند و برای آنها پیشرفت و توسعه معنایی نداشت. آنها در ﺣﻠﻘﮥ تنگ تقلید از گذشتگان خود اسیر شده بودند و تغییر و تحولی را برنمیتابیدند (حاجی احمدی، 1385: 145). این همان معنایی است که خداوند در قرآن و در سوره مائده آﻳﮥ104، بقره آﻳﮥ170 و هود آﻳﮥ62 به آن اشاره میکند که اعراب به پیامبر میگفتند آنچه از پدرانشان به آنها رسیده است کافی است و برای آنها بس است. برای چنین افرادِ مقید به گذشته، هر پدیدهای که رنگ و معنایی متفاوت داشته باشد کژکارکرد محسوب میشود و با آن مخالفت میکنند. بهطور کلی هر الگوی اجتماعی برای بخشهایی از نظام کارکردی و برای بخشی دیگر کژکارکرد است (جوادی یگانه، 1378: 23) و دربارﮤ قریش و مواجهه آنان با اسلام این وضوع صدق پیدا میکند. در امر پذیرش اسلام و پیامبر اسلام(ص)، رویکرد مردم یثرب با مردم مکه متفاوت بود که علتهای این تفاوت نیز متعدد و درخور توجه است. مردم یثرب در برابر مردم مکه نسب، نوع زندگی و معیشت متفاوتی داشتند. بهﮔﻔﺘﮥ ماکس وبر دهقانان بهعلت تماس بیواسطه و دائمی که با طبیعت دارند به صور فوق طبیعی از مراتب امور عینی تعلق خاطر بیشتری نشان میدهند؛ درحالیکه سرشت فعالیت تجار با امور دنیوی مجانست بیشتری دارد تا با امور روحانی و هرچه بازرگانان و صاحبان صنایع نیرومندتر شوند، به مسائل آن دنیا بیرغبتتر میشوند. دربارﮤ مردم یثرب و مکه نیز این تفاوت وجود داشت (فروند، 1362: 212). هرچند برای مردم مکه مبانی و تعالیم اسلام برهمزنندﮤ ساختار حاکم بر آنجا بود، برای مردم یثرب پیامآور صلح بود. ازسویدیگر، شیوﮤ زندگی زراعتی و کشاورزی در یثرب مانع از ایجاد شکاف طبقاتی میشد که همانند روشی که در مکه وجود داشت، جلوی پذیرش اسلام را بگیرد (جعفریان، 1373: 123). در یثرب این سران قبایل بودند که با پذیرش اسلام، زﻣﻴﻨﮥ پذیرش افراد قبیله خود را فراهم میکردند؛ مثل آنچه در قبیله بنیعبدالاشهل رخ داد. درحالیکه در مکه این سران قبایل و شیوخ بودند که به مخالفت با پیامبر و تازهمسلمانان برمیخاستند و کسانی که مسلمان میشدند بیشتر از جوانان و افراد طبقات متوسط و ضعیف جامعه بودند (سام دلیری، 1384: 82).. ﻧﻜﺘﮥ دیگر آن است که مردم یثرب از اعراب قحطانی بودند که ساﺑﻘﮥ تمدنی داشتند و در مجاورت با یهودیان یکتاپرست، با اندیشههای دینی نیز بیگانه نبودند. شهرنشینی آنها فقط بهمعنی استقرار دائمی در سرزمین خاص معنی میشد؛ اما ممکن بود در مقایسه با بادیهنشینها، آستاﻧﮥ تحمل آنها را برای پذیرش فرهنگهای جدید افزایش دهد و این معنی را به اثبات برساند که وبریها یا بادیهنشینها در برابر اسلام ناسازگارتر و خضمانهتر عمل میکنند. در کنار این موضوع باید توجه کرد وجود ساﺑﻘﮥ تمدنی میان آنها، به معنی دورماندن آنها از نزاع نبود (جعفریان، 1373: 119). آنها از یهودیان یثرب شنیده بودند که پیامبر آخرالزمان ظهور خواهد کرد و اعراب بتپرست را نابود خواهد کرد. در دشمنی یهودیها با برخی از خزرجیها آنها میگفتند پیامبری مبعوث خواهد شد که زمان ظهور او نزدیک است و ما از او پیروی میکنیم و بههمراه او، شما را همچون قوم عاد و ثمود خواهیم کشت و تمام عرب زیر لوای او خواهند آمد. آنها خود را اولین قومی میدانستند که به او ملحق میشوند و از او متابعت میکنند. به همین علت، ذهنیت اعراب یثرب به ظهور پیامبر و دعوت او آمادگی داشت و علتی برای عقبماندن از پذیرش این موضوع در برابر یهودیان وجود نداشت (سام دلیری، 1384: 33؛ گودرزی، 1385: 143). بهطور کلی براساس نظرﻳﮥ رابرت کینگ مورتن که بدان اشاره شد، در نقطه مقابل مکهای که اسلام و مبانی دعوت برای آنها کژکارکرد محسوب میشد که برهمزنندﮤ ساختار فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی موجود بر جامعه بود، در یثرب پذیرش اسلام نقش کارکردی داشت و ایجادکنندﮤ ثبات، برتری، صلح و آرامش برای آنها بود. شاید این ادعا درست باشد که مردم یثرب از اینکه با پذیرش حمایت از پیامبر و گسترش امر دعوت بر سایر قبایل و نیز قریش برتری یابند، راضی و خرسند بودند و در این موضوع برای خود نیز منفعتی دنبال میکردند.
نتیجه در تحلیل رفتارشناسی قبایل عرب ساکن حجاز در مقابل دعوت پیامبر(ص) و در پاسخ به پرسش اول مبنیبر چگونگی ﺗﺄثیر ساختار و گرایشهای قبیلهای در همراهیکردن یا همراهینکردن با پیامبر(ص) در چارچوب انتساب قحطانیبودن یا عدنانیبودن آنها، باید بیان کرد که برحسب نتایج بهدستآمده از تحلیل و بررسی جاﻣﻌﮥ آماری این قبایل و طوایف که 108قبیله و طایفه مهم آنها را دربرمیگرفت، در پنج سنخ همراه کامل، همراه حداکثری، نیمههمراه، همراه حداقلی و غیرهمراه، بیشترین آمار به سنخ غیرهمراه مربوط شد که رقمی نزدیک به 87/45درصد را شامل شد. پسازآن در سنخ همراه کامل، در حکم سنخ مقابل با سنخ غیرهمراه، براساس شاخصههای مدنظر 20درصد از قبایل و طوایف جای گرفتند. دراینبین باید توجه کرد که نسب قحظانیان و عدنانیان نیز بررسی شد و براساسآن مشخص شد در سنخ غیرهمراه بیشترینهای قبایل و طوایف به نسب عدنانی و مضری منتسب بودند؛ درحالیکه بیشترین قبایل و طوایفی که در سنخ همراه کامل قرار گرفتند به نسب قحطانیان متعلق بودند. در پاسخ به پرسش دوم نیز باید گفت در مواﺟﻬﮥ قبایل عرب ساکن حجاز در مقابل دعوت پیامبر اسلام(ص) عوامل محیطی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و ابعاد فوق بررسی شد؛ سپس مشخص شد حفظ و بقای نظامی اقتصادی و منزلت اجتماعی ناشی از داشتن تولیت کعبه برای قریش، در جایگاه بهترین قبیله شبهجزیره و سردمدار کفار، مهمترین عامل شکلدهندﮤ همراهیکردن یا همراهنکردن آنها در امر دعوت پیامبر اسلام(ص) بود. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کتابنامه الف. کتاب . ابوالفداء، اسماعیلبنعلی، (2007)، تقویمالبلدان، قاهره: مکتبةالثقافهالدینیه. . ابناسحاق، (1398)، السیره و المغاره، تحقیق الدکتور سهیل زکار، بیروت: دارالفکر. . ابنهشام، (1985)، السیرةالنبویه، مصطفی السقا و دیگران، بیروت: داراحیاء التراثالعربی. . ابنحبیب، محمدبنحبیب، (بیتا)، المنمق فی اخبار قریض، محقق خورشید احمد فاروق، بیروت: عالمالکتب. . ابنحزم، علیبناحمد، (بیتا)، جمهرةانسابالعرب، محقق لجنه من العلماء، بیروت: دارالکتبالعلمیه. . ابنزریق، حمید، (1429)، الصحیفهالقحطانیه، محقق حسنمحمد نابوده، بیروت: دارالبارودی. . ابنعطیه اندلسی، عبدالحقبنغالب، (1422)، المحررالوجیز فی تفسیرالکتابالعزیز، بیروت: دارالکتبالعلمیه. . ابنعبدربه، ابنعمراحمدبنمحمد، (1406)، العقدالعزید، تصحیح احمدامین احمدالزین و ابراهیمالابیاری، بیروت: دارالکتابالعربی. . ابنمنظور، ابیالفضلجمالالدینمحمدبنمکرم، (بیتا)، لسانالعرب، بیروت: دارصادر. . برایان، اس.ترنر، (1380)، وبر و اسلام با پانوشتهای انتقادی و مقدمهای بر جامعهشناسی ماکس وبر، ترجمه حسین بستان و دیگران، قم: پژوهشکده حوزه و دانشگاه. . بحرانی، هاشمبنسلیمان، (1416)، تفسیرالبرهان فی تفسیرالقرآن، تهران: بنیاد بعثت. . بلاغی، عبدالحجه، (بیتا)، حجةالتفاسیر و بلاغالاکسیر، قم: حکمت. . بلادزی، احمدبنیحیی، (1417)، انسابالاشراف، محقق سهیل زکار، بیروت: دارالفکر. . ثعالبی، عبدالعزیز، (1406)، معجزه محمد(ص)، محقق محمد بعلاوی، بیروت: دارالغربالاسلامی. . ثعلبی نیشابوری، ابواسحاقاحمدبنابراهیم، (1422)، تقسیرالکشف و البیان عن تفسیرالقرآن، بیروت: داراحیاء التراثالعربی. . جمیلی، سید، (2003)، غزواتالنبی، بیروت: دار و مکتبهالهلان.. . جوادعلی، (1976)، المفصل فی تاریخالعرب قبلالاسلام، بیروت: دارالعلمللملابین. . حمیدالله، محمد، (1377)، نامهها و پیمانهای سیاسی حضرت محمد(ص)، مترجم محمد حسینی، تهران: سروش. . دحلان، احمد زینی، (1421)، اسیرةالنبویه، بیروت: دارالفکر. . دمیاطی، عبدالمومنبنخلف، (1429)، اخبار قبائلالخزرج، محقق عبدالعزیزبنعمربنمحمد بتی، ریاض: وزارةالتعلیمالعالیالجامعهالاسلامیه بالمدینةالمنوره. . خرمشاهی، بهاءالدین، (1372)، دین پژوهش، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی. . سبحانی تبریزی، جعفر، (1386)، فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، تهران: مشعر. . سباعی، احمد، (1385)، تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه، مترجم رسول جعفریان، تهران: مشعر. . سهیلی، عبدالرحمنبنعبدالله، (بیتا)، روضالانف فی شرحالسیرهالنبویه ابنهشام، شارح عبدالرحمن وکیل، بیروت: داراحیاءالتراثالعربی. . صالحاحمد، علی، (1375)، حجاز در صدر اسلام، مترجم عبدالمحمد آیتی، تهران: مشعر. . طبرسی، فضلبنحسن، (1360)، مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن، تهران: فراهانی. . طبری، محمدبنجریر، (1967)، تاریخالرسل و الملوک، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالتراث. . فروند، ژولین، (1362)، جامعهشناسی ماکس وبر، ترجمه عبدالحسین نیکگهر، تهران: نیکان. . فیض کاشانی، ملامحسن، (1415)، تفسیرالصافی، تهران: الصدر. . قاسمبنسلام، ابوعبید، (بیتا)، النسب، محقق مریم محمدخیر، بیروت: دارالفکر. . قمی مشهدی، محمدبنمحمدرضا، (1368)، تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب، تهران: وزارت ارشاد اسلامی. . کاظمی آرانی، فاطمه، (1389)، جامعهشناسی دین از دیدگاه دورکیم و ابنسینا، قم: اندیشه. . کوئن، بروس، (1379)، مبانی جامعهشناسی، ترجمه غلامعباس توسلی، رضا فاضلی، تهران: سمت. . کحاله، عمررضا، (1414)، معجم قبائلالعرب، بیروت: الرساله. . مقریزی، احمدبنعلی، (1420)، امتاعالاسماع بما للنبی منالاحوال والاموال والحفده والمتاع، محقق محمد عبدالحمید نمیسی، بیروت: دارالکتبالعلمیه. . منتظرالقائم، اصغر، (1380)، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهلبیت(ع) در قرن اول هجری، قم: بوستان کتاب. . مقدسی، مطهربنطاهر، (بیتا)، البدء و التاریخ، مصر: مکتبةالثقافهالدینیه. . میلز، رایت و هانس گرث، (1380)، منش فرد و ساختار اجتماعی، اکبر اصغری، تهران: آگه. . واقدی، محمدبنعمر، (1409)، المغازی، محقق مارسدن، جونس، چ3، بیروت: الاعلمی. . وبر، ماکس، (1374)، اقتصاد و جامعه، عباس منوچهری، مهرداد ترابینژاد و مصطفی عمارزاده، تهران: مولی. . وشنوی، قوامالدینمحمد، (1374)، حیاةالنبی و السیرته، اشراف رضااستادی، قم: اسوه. . وهببنمنبه، (بیتا)، التیجان فی ملوک حمیر، محقق علی قملانی، صنعا: مرکزالدراسات والابحاثالیمنیه. . همیلتون، ملکم، (1377)، جامعهشناسی دین، محسن ثلاثی، تهران: تبیان. ب. مقاله . الاحیوی، راشدبنحمدان، (1408)، «قبیله هذیل و احولهاالثدیمه»، مجلهالعرب، ش3و4، ص189تا244. . التحافی، عبدالقادر، (1416)، «یومالاحزاب معرکهالخندق»، المورد، ش4، ص4تا18. . جعفریان، رسول، (1373)، «نفوذ اسلام در یثرب»، میقات حج، ش7، ص114تا125. . مرادینسب، حسین، (1381)، «نقش بنیعبدالاشهل در تجولات مدینه در دوران رسول اکرم(ص)»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش61 و62، ص110تا131. . حاجیاحمدی، محمودی، (1385)، «پیامبر اسلام و تغییر ساختار فرهنگی جامعه جامعلی»، مجله دانشکده ادبیات و علومانسانی دانشگاه اصفهان، ش44و45، 143تا164. . حسینی قلعه بهمن، سیداکبر، (1389)، «جستاری کوتاه در بتپرستی جزیرةالعرب پیش از اسلام»، معرفت، ش158، ص99تا112. . سام دلیری، کاظم، (1384)، «بررسی جامعهشناختی عدم گسترش اسلام در مکه و شکوفاشدن آن در مدینه»، مجله علمی اجتماعی دانشگاه فردوسی مشهد، ش5، ص75تا106. . غلامی دهقی، علی، (1382)، «گونهشناسی پرستش در حجاز عصر جاهلی»، تاریخ اسلام در آینه پژوهش، 207تا254. . کافی، مجید، (1379)، «جامعشناسی تاریخی دوران بعثت»، روششناسی علومانسانی، ش24و25، ص127تا155. . گودرزی، علی، (1385)، «علل تسریع گسترش اسلام در یثرب»، میقات حج، ش76، ص140تا161. . گراوند، مجتبی، (1394)، «ﺗﺄثیر شرایط اقلیمی عربستان بر وضعیت اقتصادی مکه و مدینه پیش از اسلام»، رهیافت تاریخی ، ش13، ص73تا97. . الملاح، ا.د. هاشم یحیی، (1425)، «حکومةالملا فی مکه منذ ظهورالاسلام و حتیالفتح»، مجله الجمعالعلمیالعراقی، ش112، ص129تا168. . ولوی، علیمحمد، (1379)، «زمینههای اجتماعی واقعه عاشورا»، مجله تاریخ اسلام، ش1، ص196تا206. . ---------- و هدیه تقوی، (1391)، «سنخشناسی و تبیین رفتاری صحابه پیامبر(ص) در غزوه تبوک»، پژوهشنامه تاریخ تمدن اسلامی، ش1، ص113تا130. . ---------- و خدیجه سهرابزاده، (1390)، «تاثیر وضعیت اقتصادی اصحاب شاخص بر میزان همراهی آنان در غزوات»، مطالعات تاریخ فرهنگی، س3، ش10، ص133تا157.
ج. مجموعه مقالهها . الشیبان، محمدعبدالهادی، (1389)، «رابطه مسلمانان با قبایل اطراف مدینه در عهد پیامبر»، ترجمه شهلا بختیاری، گردآورنده محمد عبده یمانی و دیگران، غزوه بدر کبری، قم: کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران، ص11تا47. . احمد اصم، اصمعبدالحافظ، (1389)، «آثار امنیتی نبرد بدر کبری: رویکرد جغرافیایی»، ترجمه شهلا بختیاری، گردآورنده محمد عبده یمانی و دیگران، غزوه بدر کبری، قم: کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران، ص181تا201. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 8,026 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,728 |