تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,647 |
تعداد مقالات | 13,387 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,129,926 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,066,255 |
اندﻳﺸﮥ ظلاللهی سلطان در نگرش تاریخنگاراﻧﮥ مورخان عصر افشاری نمونهپژوهی: عالمآرای نادری و جهانگشای نادری | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش های تاریخی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 3، دوره 10، شماره 1 - شماره پیاپی 37، فروردین 1397، صفحه 19-38 اصل مقاله (655.04 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2018.22211 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
عباس سرافرازی1؛ اکرم ناصری* 2؛ زهرا علیزاده بیرجندی3 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشیار تاریخ، دانشگاه فردوسی مشهد، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دکتری تاریخ ایران، دانشگاه فردوسی مشهد، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3دانشیار تاریخ، دانشگاه بیرجند، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
در تاریخ سیاسی ایران، اندﻳﺸﮥ ظلاللهی سلطان قدمت و دیرینگی بسیاری دارد. اندیشهای که در دوران باستان با نام فرهایزدی مطرح بود. متون تاریخی یکی از جایگاههای بروز این اندیشه است و مورخان در نقل روایتهای تاریخی، بهکرات به اندﻳﺸﮥ ظلاللهی و تعابیر وابسته به آن استناد کردهاند. نموﻧﮥ اینگونه روایتها در متون تاریخیِ ایران عصر افشاریه یافت میشود. مروی و استرآبادی از مورخان شاخص عصر افشاری بودند که در آثارشان نمودهای اندﻳﺸﮥ ظلاللهی مشاهده میشود. مقاﻟﮥ حاضر بر آن است با تکیه بر روش توصیفیتحلیلی، نمودهای اندﻳﺸﮥ ظلاللهی سلطان را در نگرش تاریخنگاراﻧﮥ مورخان عصر افشاری بررسی و تحلیل کند. دستاوردهای این پژوهش نشاندهندﮤ کاربرد تلویحی و غیرمستقیم و گاه مستقیم عبارتهای مربوط به شأن ظلاللهیِ نادر برای مشروعیتبخشی او و ﻏﻠﺒﮥ این اندیشه بر باور و نگرش مورخان این عصر است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اندﻳﺸﮥ ظلاللهی؛ مروی؛ استرآبادی؛ تاریخنگاری | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه نظریۀ ظلاللهی سلطان که متضمن مشروعیتبخشی به پادشاهان است، بهشیوههای گوناگون در متون تاریخی، بهویژه تواریخ سلسلهای و اندرزنامههای سیاسی ادوار گوناگون تاریخ ایران، نمود و بروز پیدا کرده است. این اندیشه پیشینهای دراز دامنه دارد و بهلحاظ محتوایی، خاستگاه آن به دوران باستان میرسد. نشانههایی از این اندیشه حتی به دوران تاریخ اسطورهای ایران نیز بازمیگردد. در تبارشناسیِ اندﻳﺸﮥ ظلاللهی و ریشهیابی آن در عهد باستان، باید از «اندﻳﺸﮥ ایرانشهری» سخن گفت. وجود این پیشینهها نشاندهندﮤ دیرپایی این اندیشه در آیین شهریاری و اندیشههای سیاسی ایران است. دورﮤ افشاریه یکی از ادوار تاریخ ایران است که رد پا و نشانی از این ایده در آن یافت میشود. بررسی تواریخ سلسلهای و عمومی این دوره مبین تبلور این اندیشه و بسامد واژگان مرتبط با اندﻳﺸﮥ ظلاللهی است. در مقاﻟﮥ حاضر ضمن بررسی نمودهای این اندیشه در عصر افشاریه، در نگرشهای مورخان این دوره، همچون محمدکاظم مروی و میرزامهدیخان استرآبادی، در مواجهه با این اندیشه و نحوﮤ کاربرد آن در روایتهای تاریخی مقایسهای تطبیقی صورت گرفته است. از رهگذر این بررسی ضمن آگاهی از وضعیت این اندیشه و نگرشهای رایج در باب آن، به عوامل مؤثر در دگرگونی آن در مقایسه با دورههای پیشین نیز پی میبریم. براساس این هدف، پژوهش حاضر پرسشهای زیر را مدنظر قرار داده است: . اندﻳﺸﮥ ظلاللهی سلطان در روایتهای مورخان عصر افشاریه چه نمودی داشته است؟ . وجوه تشابه و تفاوت کاربرد واژﮤ «ظلالله» در آثار مطالعهشده چیست؟ ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ پژوهش باتوجه به مطالعههای انجامشده دراینزمینه، باید گفت که تاکنون کتاب یا پژوهش مستقلی در باب اندﻳﺸﮥ ظلاللهی سلطان در نگرش تاریخنگاراﻧﮥ مورخان عصر افشاری نگارش نیافته است. شایان ذکر است که تنها بهصورت پراکنده و بهشیوﮤ توصیفی، دربارﮤ اندﻳﺸﮥ ظلاللهی و مبانی نظری آن مقالاتی وجود دارد؛ ازجمله این آثار باید به نمونههای زیر اشاره کرد: ذکرالله محمدی در مقالهای با عنوان «انتقال و تحول اندیشه سیاسی فرهایزدی از ایران باستان به ایران اسلامی» بهصورت توصیفی و گذرا، اندﻳﺸﮥ سیاسی فرهایزدی را از حمله اعراب به ایران تا هجوم مغول بررسی کرده است؛ مقاﻟﮥ دیگر با عنوان «فرهنگ سیاسی و مبانی نظری پادشاهی و سلطنت، بررسی تطبیقی فرهایزدی و ظلاللهی» به قلم نیره دلیر که در این اثر، نویسنده بهصورت توصیفی تفاوتهای موجود میان مبانی نظری فرهایزدی و ظلاللهی را واکاوی کرده است؛ نورالله عبداللهی و علیاکبر کجباف در مقاﻟﮥ «مشروعیت صفویان و پادشاهی نادر»، پس از تبیین ضعف سیاسی صفویان مقارن ورود افاغنه به ایران، سیاستهای نادر را برای بسترسازی در زﻣﻴﻨﮥ مشروعیتیابی و مشروعیتزدایی از صفویان بررسی کردهاند؛ مقاﻟﮥ دیگر «زمینههای اجتماعی و جریانشناسی مشروعیتیابی نادر» است که علیاکبر جعفری و عادل شعبانیمقدم، نویسندگان مقاله، پس از نگاه اجمالی به دو مفهوم فرهایزدی و ظلاللهی، با رویکرد به زمینههای اجتماعی، تلاشهای نادر را برای تدارک مشروعیتیابی خود برای پادشاهی تبیین کردهاند. دقت در محتوا و عناوین اینگونه مقالهها نشان میدهد که پژوهش حاضر با موضوع مطالعهشده در مقالههای فوق پیوندی ندارد و این پژوهش به نمودهای اندﻳﺸﮥ ظلاللهی سلطان در نگرش تاریخنگاراﻧﮥ مورخان عصر افشاریه، همچون محمدکاظم مروی و میرزامهدیخان استرآبادی، توجه کرده است.
اندﻳﺸﮥ ظلاللهی و ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ آن پیش از عصر افشاریه فرهنگ و تمدن ایران در امر کشورداری و تأسیس نظام سیاسی پیشینهای طولانی دارد؛ بهگونهایکه در دورﮤ باستان، ایرانیان الگویی خاص از نظام سیاسی را بنیانگذاری کردند که در آن عصر، به نام «شاهنشاهی ایرانی» شناخته شد. نظام سیاسی ایرانی بخش جداییناپذیر از اندﻳﺸﮥ ایرانی (رستموندی، 1388: 12) و محصول نگرشها، باورها، احساسها و آرزوهای جمعیِ ایرانیان در طول تاریخ باستان بود که پس از ورود اسلام به ایران، بهصورت «اندﻳﺸﮥ ایرانشهری» استمرار یافت (طباطبایی، 1388: 82). نظرﻳﮥ «فرمانروایی الهی» که از دل اصل «پیوند دین و سیاست» در اندﻳﺸﮥ ایرانی برمیخیزد، ازجمله پایدارترین نظریهها در تمام حیات بشری است (همپتن، 1380: 27). نظریۀ «فرمانروایی الهی» در کنار برخی از مفاهیم که اندﻳﺸﮥ ایرانی در دوران باستان آن را پرورانده است، معنای بیشتری پیدا میکند. سه مفهوم مایا و شهریور و فرهایزدی سه عنصر کلیدی و معنابخش برای نظریۀ «فرمانروایی الهی» ایرانیان است. الهیات ایرانی با بهرهگیری از سه مفهوم مایا و شهریور و فر، حوزﮤ دین را به حوزﮤ سیاست و فرمانروایی پیوند زده است (قادری، 1385: 23). اندﻳﺸﮥ ایرانی با استفاده از دو واژﮤ شهریور و فر، خاستگاه الهی فرمانروا و نحوﮤ مشروعیت سلطان را تبیین میکند؛ همچنین سیر انتقالی فرهایزدی از ایران باستان به ایران اسلامی، از مؤلفههای شکلگیری شاه آرمانی در دوره اسلامی محسوب میشود. گفتنی است که تمایز بین «شاهیغیرآرمانی» با «شاهیآرمانی» ضروری است (رضاییراد، 1379: 273). «شاهیآرمانی» بر حُسن کارکرد نظم کیهانی بر روی زمین ناظر است و درصورت اجرای درست نظم در جامعه، سرزمین به آرمانشهر تبدیل میشود (مجتبایی، 1352: 121). «شاهی آرمانی» در جایگاه مَظهر و مُظهر صفات لطف و قهر خداوندی، از اساسیترین مفردات اندﻳﺸﮥ سیاسی ایرانشهری است. از فرمانهای شاهنشاهان ایرانزمین و بندهای برگرفته از اوستا چنین برمیآید که «شاهیآرمانی» در فرمانها و فرهمندبودن در اوستا دارای وجههای دینی بوده است (اوستا، 1371: 298). در گاتها و رساﻟﮥ پهلوی ماتیکان یوشت فریان نیز به تلقی مزبور بهصراحت و روشنی اشاره شده است و از پادشاهان در جایگاه نزدیکترین موجود به اهورامزدا و امشاسپندان یاد شده است (گاتها، 1384: 33؛ ماتیکان، 1365: 65). درواقع، «شاهیآرمانی» نقش هماهنگسازی جامعه با نظام هستی را برعهده داشته است. ازاینرو ایفای چنین نقشی، بهرهمندی از فرهایزدی در قالب توجه ویژﮤ ایزد بر فرد بود (دیلمصالحی، 1384: 65).. این اندیشه در عصر ساسانی تداوم یافت و با ورود اسلام به ایران، جلوههای خود را در قالب مفاهیمی همچون واجبالوجود و ممکنالوجود نمایان کرد. سلطان در جایگاه واجبالوجود در عرﺻﮥ سیاسی تلقی شد که در پیوند با عقل فعال، نظم سیاسی را حفظ و تمشیت میکرد. این اندیشه در هر دورﮤ تاریخی بنابر مقتضیات سیاسی و اجتماعی، مراحل مختلفی را سپری کرده است (محمدی، 1391: 3). در «نامه تنسر» و «دینکرد» نیز بر پیوند دین و شاهی تأکید شده است: «دین و مُلک به یک شکم زادند... هرگز از یکدیگر جدا نشوند و صلاح و فساد و صحت و سقم هر دو یک مزاج دارد» (نامه تنسر، 1354: 53؛ دینکرد، 1381: 65). ازاینرو در اندﻳﺸﮥ ایرانشهری، شهریاری و دین با هم پیوندی تنگاتنگ دارند و همزاد یکدیگرند؛ آنطورکه شاهان پیروزیها و کامیابیهای خود را در گرو دینورزی خود دانستهاند و اینگونه دین، مشروعیت را برای حاکمیت پدید میآورد (جعفری، 1394: 36). باور به مفهوم فرهایزدی همسو با نظریۀ فرمانروایی در سراسر جهان و در طول تاریخ، از اهمیت این نوع نظام سیاسی در جامعه حکایت دارد که دوام نظام را تضمین میکند (کریستنسن، 1350: 1؛ ادی، 1374: 10). در چنین نظامی، حکومت مشروع حکومتی است که خداوند تعیین کرده باشد و شخصی در جایگاه پادشاه شناخته میشود که فرهایزدی داشته باشد (عبداللهی، 1393: 121). با آنچه گذشت متوجه میشویم که نظرﻳﮥ «فرمانروایی الهی» که همان فرهایزدی است، از مهمترین در دورﮤ اسلامی، خِرد سیاسی ایرانیان در مواجهه با مفهومی به نام سلطنت در پرتو هستیشناسی خاص خود و در تداوم همان سنت ایران باستان، البته با تغییراتی، در چارچوب منطقِ در رأسبودن سلطان شکل گرفت. بهگونهایکه هستیشناسیِ منبعث از دین، در تداوم سنت ایرانشهری، نگرش معنایی حامی نظم سلطانی را تشکیل میدهد (احمدوند، 1384: 107). بنابراین اندﻳﺸﮥ سیاسی ایران اسلامی همان اندﻳﺸﮥ سیاسی فرهایزدی است، با این تفاوت که این فروغ خداوندی به ساﻳﮥ خداوندی تبدیل شد (رجایی، 1372: 92؛ دلیر، 1393: 40) و اطاعت از سلطان به این علت ضروری بود که او در جایگاه ساﻳﮥ خدا در روی زمین تعریف شد و مانند شاهان ایران باستان که خود را دارای فرهایزدی میدانستند، این پادشاهان خود را ساﻳﮥ خدا بر روی زمین قلمداد میکردند (امانلو، 1394: 112). در اندﻳﺸﮥ «حق الهی سلطنت» در دورﮤ میانه، نظریهپردازان مسلمان نیز با استفاده از آیات و روایات بسیاری از پیامبر(ص) که در صحت انتساب روایات یا تفسیرهای آیات تردیدهای اساسی وجود دارد و باتوجه به منظوﻣﮥ فکری و فرهنگی قرآن و سیره پیامبر(ص) جعلبودن آنها مشخص است، حداکثرِ تلاش خود را برای توجیه ظلم حاکم، مقبولیت سلطان نزد رعیت، مشروعیتبخشی و حتی کسب وجاهت دینی در برابر دشمنان به کار بستند. اندیشمندان دورﮤ اسلامی با این تعبیر که سایه از اصل جدا نیست (فیرحی، 1385: 204)، این اعتقاد را ترویج دادند که سلطان هیچگاه نمایندگی خدا را از دست نمیدهد و همیشه مشروعیت دارد؛ زیرا تنها خدا مرجع بازخواست سلطان است و رعایا تنها باید اطاعت کنند. چنانچه ظلم کرد برای او گناه و بر صبر رعیت ثواب است: «السلطان ظِلُ الله فِی اَرضهِ، فَمَن اَطاعَه فَقد اَطاعَنی وَ مَن عَصا فَقَد عَصانی» (ثعالبی، 1369: 40). این نوع روایات چنان در تفکر اندیشمندان مسلمان دورهﮤ میانه به بعد رواج یافت که جا دارد این دوره را تا دورﮤ معاصر، «نظام ظلاللهی» نامید. این نظریه ازجمله دیدگاههای نظری فقهای اهلسنت است که بهخصوص از قرن چهارم به بعد، در توجیه مشروعیت نظامهایی همچون غزنویان و سلجوقیان مطرح شد. مبانی نظری این اندیشه، همانند دیگر دیدگاههای مشروعیت خلفا، برگرفته از آیات و احادیثی است که در جوامع روایی یا کتابهای فقهی دیده میشود. درواقع استناد به این احادیث، توجیهی برای مشروعبودن و الهیبودن قدرت قهری سلطان است. ماوردی نیز در حدیث «السُلطان ظِلُالله فِی الاَرضِ، یأوِی اِلیه کُل مَظلوم» بر اولوهیبودن مقام سلطان تأکید کرده است (ماوردی، 1352: 137).. درواقع، اینگونه بود که اندﻳﺸﮥ ظلاللهی سلطان در متون سیاسی و تاریخی ایران اسلامی نمود پیدا کرد. چنانکه علاوهبر اندرزنامههای سیاسی در ایران باستان، متون تاریخی بهویژه تاریخهای سلسلهای یکی از جایگاههای ظهور و بروز این اندیشه بوده است. تعبیر ظلاللهی و مشتقات آن در متون تاریخی پیش از عصر افشاریه نیز بهکرات آمده است؛ بنابراین توجه به کارکردها و عملکرد این اندیشه در عرصههای فرهنگی و سیاسی جامعه ضروری مینماید. در ﺣﻴﻄﮥ نمود فرهنگی اندﻳﺸﮥ ظلاللهی، باید از باورهای مردم دربارﮤ سلاطین صفوی یاد کرد. از نمونههای سیاسی این اندیشه نیز، باید به مبانی نظری و شالودههای سلطنت شاهعباساول اشاره کرد (آقاجری، 1388: 217). یکی از شالودههای سلطنت شاهعباساول نظرﻳﮥ قدیمی ظلاللهی سلطان بوده است که این مبانی نظری در گفتار و روایات مورخان آن دوره، ازجمله مؤلف نقاوةالآثار و همچنین عالمآرای عباسی، نمود پیدا کرده است. برایناساس، هر دو نویسنده خشم شاه را نمونهای از خشم الهی قلمداد کردهاند (منشی، 1350: 1/514؛ افوشتهای نطنزی، 1350: 76). قاضی احمد غفاری نیز در تاریخ جهان آرا، در جلوس سلطنت شاهطهماسب، اشارهای به اندﻳﺸﮥ ظلاللهی کرده است. وی دراینزمینه مینویسد: «... شاهد دیگر بر سعود جلوس این جلوس مسعود آنکه بعضی از ملهمان طریق صواب تاریخ آن را از روی حساب «ظل» یافتهاند و سلاطین به یقین ظلاللهاند: تاجداران مسند تمکین جمله ظلاللهاند فی الارضین لیک ظل مطابق شامل نیست جز شاه مرشد کامل» (غفاری، 1343: 281). مورخان دورﮤ صفویه نهتنها در نقل روایات، بلکه در عناوین و گفتار خویش بر اندﻳﺸﮥ ظلاللهی سلطان تأکید ویژهای کردهاند؛ چنانکه مؤلف روضةالصفویه در ظهور شاهاسماعیلاول، بابی را با عنوان ذیل گشوده است: «گفتار در مبدأ ظهور دولت ابد قرین شهنشاهی و طلوع خورشید عالم افروز ظلاللهی از افق عنایات نامتناهی» (جنابدی، 1378: 114). دراینزمینه، اقوالی در سفرنامههای سیاحان خارجی نیز موجود است که برای نمونه، باید به روایت پیترو دلاواله اشاره کرد. وی در کتاب خود مینویسد: «شاه در ایران آنقدر مورد ستایش است که وقتی میخواهند قسم بخورند، میگویند به سَرِ شاهعباس و اگر کسی به خدا یا به کلام او و یا از این قبیل قسم بخورد، آنقدر به حرف او اعتماد نمیکنند تا به اینکه بگوید قسم به سَرِ شاه» (دلاواله، 1390: 20). بررسی متون عهد افشاریه نیز نشاندهندﮤ تجلی این اندیشه در اذهان مورخان آن روزگار است. در مباحث بعدی این نوشتار، نمودهای این اندیشه در آثار دو تن از مورخان شاخص این عصر، یعنی محمدکاظم مروی و میرزامهدیخان استرآبادی، بررسی و تحلیل میشود.
بررسی اندﻳﺸﮥ ظلاللهی نادر در نگرش مروی در میان مورخان عصر افشاری در دو اثر عالمآرای نادری و جهانگشای نادری، بیش از سایر آثار، اندﻳﺸﮥ ظلاللهی سلطان ظهور پیدا کرده است. از پایههای اصلی اندﻳﺸﮥ سلطنت، سلسلهمراتبیدیدن عالم و آدم است و در این اندیشه، سلطان بر شهر و جامعه مقدم است؛ بنابراین بسیاری از مورخان این دوره، نظیر مروی و استرآبادی، نهتنها به بیان مقام و صفات سلطان اکتفا کردهاند بلکه با تأکید بر نظام سلسلهمراتبی، رأس هرم نظام سیاسی یعنی سلطان را تحلیل کردهاند. مؤلف عالمآرای نادری در اوضاع و احوالی همچون شکستهای آخرین روزهای سلطنت شاهسلطانحسین، شورش افغانها به ایران و سقوط اصفهان اثر خود را به رﺷﺘﮥ تحریر درآورد. سقوطی که بحرانی سیاسی و نظامی را در ایران رقم زد (لکهارت، 1331: 36). بحرانی که معنا و ماهیت بحران اجتماعی گرفت و بسیاری از شهرها و بلاد و آحاد مردم را دچار معضل کرد و جاﻣﻌﮥ ایران را با مصائب سختی نظیر جنگهای داخلی و خارجی مواجه کرد (آوری، 1387: 58؛ فلور، 1365: 13). با نگاهی به تواریخ عصر افشاری، متوجه میشویم که سقوط دولت صفوی و ظهور دولت نادری در ماهیت به یکدیگر وابستهاند و لازم و ملزوم یکدیگرند؛ چراکه متون تاریخنگاری عصر افشاریه نیز ناخودآگاه پارهای از زمینههای سقوط صفویان را بررسی کردهاند (مستوفی، 1375: 132). درخصوص اندﻳﺸﮥ ظلاللهی سلطان، مروی عبارت ظلاللهی را در توصیف شئونات سیاسی نادر به کار برده است و برای اثبات آن، از آیات قرآنی بهره گرفته است. وی ضمن پذیرش اندﻳﺸﮥ ظلاللهی و باورداشتن به برگزیدن پادشاهان ازسوی ایزد، از خطاهای حاکمیت چشمپوشی نکرده است و در مواقعی به سبک اندرزنامههای سیاسی، زبان به پند و نصیحت سلطان گشوده است؛ چنانکه در خلال اندرزهای خود به سلطان، مهربانی و رعیتپروری را لازﻣﮥ امور کشورستانی دانسته است. این نکته در واقع بیانکنندﮤ آسیبهای بزرگی است که بسیاری از سلاطین ایران درگیر آن بودهاند و تمامی هَم و غَم خود را مصروف این آسیبها کردهاند. گزیدهای از اندرزنامههای مروی به سلطان در زیر آمده است: . مهربانی و رعیتپروری: در این زمینه، وی عقیده داشته است که پادشاه باید به زیردستان خود ترحمی پدرانه داشته باشد و با آنها همانند باغبانی رفتار کند (مروی، 1374: 2/691)؛ کاربرد تعبیر ترحمی پدرانه، استعارهای است که در ایدئولوژی حکومتهای بعدی ایران، نظیر پهلوی اول، برای مقبولیت سلطان در مقام پدر میهن به کار رفت. . نگاه یکسان پادشاه به خویشان، نزدیکان و رعیت (مروی، 1374: 1/145)؛ . توجه به رفاه حال رعیت (مروی، 1374: 1/378)؛ . واگذارنکردن امور حکومتی به نابخردان (مروی، 1374: 2/511). مروی در جایجای اثر خود، نادر را همچون شبانی میداند که حمایت و حراست از اغنام وﻅﻴﻔﮥ اوست (مروی، 1374: 2/513). البته بهنظر میرسد که جملات مروی در تشبیهکردن نادر به شبان، نشاندهندﮤ دغدﻏﮥ مورخ از اوضاع و احوال آن روزگار و ناامنی و بیعدالتیهایی است که پس از دشمنان داخلی و خارجی با آن مواجه شده است و حکایتهای یادشده جز پند و نصیحت به سلطان برای برقراری عدالت و امنیت نیست. مروی سلطنت را امری الهی دانسته است و نادر را «مظهر لطفالله» قلمداد کرده است (مروی، 1374: 1/47). بنابر روایتهای مروی در عالمآرای نادری، نادر پیروزیهای خود را مدیون عنایت الهی دانسته است. مروی در روایتهای خود دربارﮤ لشکرکشیهای نادر به خبوشان و محاصرﮤ جماعت کُرد (مروی، 1374: 1/76) و پیروزی در تصرف ارول و کرکوک (مروی، 1374: 3/889)، نادر را مظهر لطفالهی و «مالِکُ المُلکِ تَعالی» (آلعمران، 26) دانسته است. وی با آوردن آیاتی همچون «إِذَا جَاء نَصْرُاللَّهِ وَالْفَتْحُ» (نصر، 1)، کامیابی نادر در برابر دشمن را از امدادهای غیبی خداوند قلمداد کرده است (مروی، 1374: 3/1187). مروی تا آنجا پیش رفته است که با استناد به آیات «وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ» (آلعمران، 126) و «وَلاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ» (یوسف، 87)، پیروزی نادر را در تسخیر هرات موافق تأیید الهی ذکر کرده است (مروی، 1374: 1/172). در جای دیگر، مروی ضمن بیان تأییدهای الهی برای پادشاهی نادر در مقابل مدعیان شاهزادگی، طالع سعد وی را بهطور تلویحی از شفقت الهی ناشی دانسته است که شامل حال او شده است (مروی، 1374: 1/52). نویسنده گاه علت پیروزیهای لشکر نادری را توأمان در «عنایات الهی» و «تفضلات جناب صمدیت الهی» و «اقبال حضرت ظلاللهی» و «اقبال ابدمآل علیحضرت ظلاللهی» (مروی، 1374: 1/98و103) دانسته است. مؤلف همچنین در اثر خود، بر الطاف خداوندی و تأثیر آن در پیروزی وابستگان نادر نظیر پیروزی رضاقلیمیرزا، فرزند نادر، بر حاکم خوارزم اشاره کرده است (مروی، 1374: 2/632). درواقع، مروی نهتنها ولادت و ازدواج نادر بلکه تمام کامیابیهای وی را به «توفیق جناب اقدس ربانی» و «تفضلات بلا نهایات ائمه اثناعشری» وابسته دانسته است (مروی، 1374: 1/78و2/757). مروی با اشارههای تلویحی در لشکرکشی نادر به خواف علیه افاغنه و پیروزی او، از تعبیرهایی همچون «معجزهالهی» و «الهام کارکنان عالم غیبی» استفاده کرده است (مروی، 1374: 1/85). وی در نبرد نادر با عبداللهپاشا، والی عثمانی، نیز از وجود او در قالب «قدرت الهی» یاد کرده است (مروی، 1374: 1/397). در مواقعی نیز علاوهبر عنایاتالهی، پیروزیهای نادر را مرهون «تفضلات بینهایت ائمه اثنیعشری» دانسته است (مروی، 1374: 1/57و2/480و3/883). تأکید مروی بر «امداد بواطن ائمه اثنیعشری»، یادآور همان نگرشهای صفویان است که نمونههای این عبارت در متون دورﮤ صفوی یافت میشود (منشی، 1350: 2/612؛ وحید قزوینی، 1383: 40؛ روملو، 1384: 1436). مروی در جریان درخواست مردم در شورای مغان، اعطای پادشاهی را ازسوی خداوند به نادر خواست خدا و مشیت الهی قلمداد کرده است و از آن با عنوان «بازوی تأیید الهی» و «قوت سرپنجه اقبال ظلاللهی» یاد کرده است (مروی، 1374: 3/985). وی همچنین با استناد به آیه «إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ» (نصر، 1)، در پیروزیهای نادر میان مشیتگرایی و اندﻳﺸﮥ ظلاللهی پیوند برقرار کرده است (مروی، 1374: 3/1187). مروی در بسیاری از واژهها و تعبیرهای مربوط به تبیین شأن ظلاللهی سلطان، در کاربرد میان صفت با موضوعِ رخداد، هماهنگی ایجاد کرده است. هنگامیکه وی از شفقت و مرحمت نادر به ایلچیان پادشاه خُتَن سخن گفته است، نادر را مظهر لطفالله خطاب کرده است. در اینجا میان شفقت نادر و مظهر لطفالله بهلحاظ مضمونی، هماهنگی وجود دارد (مروی، 1374: 2/799 و3/1074). مروی حاکمان و سلاطین را برگزیدﮤ خداوند و بهترین انسانهای روزگار برشمرده است (مروی، 1374: 1/168). وی همچنین پادشاهان را ساﻳﮥ پروردگار بر روی زمین دانسته است. تکرار عبارت «پادشاهان سایه پروردگارند» توسط مورخ، نشاندهندﮤ تأکید او بر مقام ظلاللهی سلطان است. مروی ثمره و دستاورد این مقام را در نمونههای زیر دانسته است: آبادانی ویرانهها؛ غنیکردن فقرا؛ سروریدادن اسرا؛ انتظام امور؛ التیام بنیآدم (مروی، 1374: 3/ 907). مروی آن هنگام که از پیروزیهای نادر در جنگ با اشرار مراغه یاد کرده است، از مقام خلیفةاللهی وی نیز سخن به میان آورده است و این مقام را لطف و عنایت ازلی دانسته است که هر صاحب حیاتی را به مقام بلندمرتبگی میرساند و خلعت قابلیت فرماندهی و امور سلطنت و کشورگشایی را برای او فراهم میکند (مروی، 1374: 1/366). درواقع، مروی با استناد به آیاتی همچون «تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء» (آلعمران، 26) و «یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ» (مائده، 1)، منزلت مقام ظلاللهی نادر را با اراده و خواست پروردگار پیوند داده است. مروی در تبیین علتهای پیروزی نادر بر جماعت افغان و ازبک و سایر گروههای متمرد، از لطف الهی یاد کرده است که بدون هیچ منتی ساﻳﮥ خود در زمین، یعنی نادر را یاری کرده است (مروی، 1374: 2/510). وی همچنین با آوردن توأمان آیاتی همچون «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ» (آلعمران، 26)، «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً» (بقره، 30) و «جَعَلْنَاکُمْ خَلاَئِفَ فِی الأَرْضِ» (یونس، 14) در جریان لشکرکشی به هند و تسخیر غزنین، بار دیگر بر مقام ظلاللهی نادر تأکید کرده است (مروی، 1374: 2/556). مروی تأکید و تأیید خود را بر مقام ظلاللهی سلطان آنجا تکمیل کرده است که در بحث سیاست مذهبی نادر، وﻅﻴﻔﮥ تمام مذاهب را «مطیع و منقاد امر و نهی حضرت ظلاللهی» دانسته است (مروی، 1374: 3/981) و از دولت نادری در جایگاه «دولت خداداد» (مروی، 1374: 1/151) و «درگاه سپهر رواق شاه شاهان، ظل سبحان، خلیفه الرحمن» (مروی، 1374: 3/1070) و «آستان عدالت بنیان» (مروی، 1374: 2/505) یاد کرده است و متمردان دستگاه را رخنهگزینان «دولت خداداد» دانسته است (مروی، 1374: 3/1027). مروی نهتنها نادر را «نظرکرده شفقت الهی» (مروی، 1374: 1/52) که سرکردگان دولت نادری را «پرورشیافته حضرت ظلاللهی» خطاب کرده است (مروی، 1374: 3/1175) و آرزوی او این است که حکومت نادر تا دور فلک بر دوام بماند (مروی، 1374: 3/884). اندﻳﺸﮥ ظلاللهی در نگرش مروی نشاندهندﮤ پیوند دین و مُلک است (مروی، 1374: 1/1). اشارﮤ مورخ به آﻳﮥ «تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاء» (آلعمران، 26) بیانکنندﮤ کاربرد تلویحی و غیرمستقیم اندﻳﺸﮥ ظلاللهی ازسوی وی برای مشروعیتبخشی به نادر است. ذکر واژﮤ مُلک از مهمترین وجوه و مؤلفههای ظلاللهی است؛ همچنین آوردن دو واژﮤ دین و دولت در کنار هم، تأکید دیگر مورخ بر مقام ظلاللهی نادر است (مروی، 1374: 1/1). واژﮤ «داد» را که در اکثر اندرزنامههای سیاسی در توضیح و توجیه ظلاللهی آمده است، مورخ نیز استفاده کرده است. شایان ذکر است که مؤﻟﻔﮥ فوق، یعنی واژﮤ داد، پیش از عصر افشاریه نیز در اندرزنامهها آمده است و پس از آن هم رؤیت میشود. مروی در دیباﭼﮥ اثر خود، به اقتضای آیه مبارکه «َنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ» (قصص، 5)، علت وجودی پادشاهان را واجب دانسته است و از نادر در مقام جانشین ائمه، موقعیتی که در اکثر آثار صفویان دیده میشود، با عنوان حارس مُلک و ملت، وارث دین و دولت، مسئول رفاه خلق و «ضابطه التیام کافه بنیآدم» یاد کرده است. وی در جای دیگر با آوردن آیات «إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ» (ص، 26) (مروی، 1374: 2/47و3/883) و «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» (مؤمنون، 14) (مروی، 1374: 3/907) بر وجود این اندیشه در شخص سلطان تأکید کرده است. مروی در ادامه با ذکر آﻳﮥ «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالاِحْسَانِ» (نحل، 90) بر عدل نادر اشاره کرده است (مروی، 1374: 3/883). عدل همان رکن مهمی است که در اندرزنامههای سیاسی در ازای داشتن مقام ظلاللهی، وﻅﻴﻔﮥ سلطان شناخته شده است. گاه مؤلف دلاوریهای نادر را ستایش کرده است و او را ناجی ایران در رفع ظلم و ستم معرفی کرده است و تمام اعمال نیک و بد نادر را توجیه کرده است. گاه نادر را قهرمانی بدون اشتباه دانسته است و نهتنها او را در مقابل اعمال ناپسندش سرزنش نکرده است، بلکه با علتهایی برای توجیه آنها تلاش کرده است. مروی به هنگام اشاره به مقام ظلاللهی نادر و سپاه پیروز او در محاصرﮤ قندهار و تصرف آن، نادر را شخصیتی دانسته است که گویی برای فرمانروایی ساخته و پرداخته شده بود. او بر این باور بوده است که طبیعت تمام صفات و خصوصیاتی را که درخور هر قهرمان و سردار بزرگی است و چه بسیار پادشاهان فاقد آن بودهاند، در نادر جمع کرده است. مروی با اشاره به اذکار و اوراد سپاهیان در بزرگداشت مقام نادر (وَالشَّمْسِ وَ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِو الْمُلْکُ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ)، مقام ظلاللهی نادر را در جنگ قندهار تبیین کرده است (مروی، 1374: 2/490). آوردن این عبارات و اذکار بهشیوهای تلویحی ازسوی مورخ، نشاندهندﮤ نوعی قداستبخشی به شأن سلطان است.
جدول 1- نمودهای کاربرد اندﻳﺸﮥ ظلاللهی در روایتهای محمدکاظم مروی
بررسی اندﻳﺸﮥ ظلاللهی نادر در نگرش استرآبادی استرآبادی مؤلف جهانگشای نادری ازجمله مورخان دیگری است که باور به اندﻳﺸﮥ ظلاللهی سلطان در اثر او نمایان است. در بیان میرزامهدیخان استرآبادی نیز اندﻳﺸﮥ ظلاللهی بهشیوههای گوناگونی بازتاب پیدا کرده است و در باب اندﻳﺸﮥ ظلاللهی، شباهتهایی بین روایتهای استرآبادی با اثر محمدکاظم مروی وجود دارد. مهمترین شباهت میان دو اثر، استنادهای آنها به آیات قرآنی و همراهی جایگاه ظلاللهی سلطان و بحث مشیت الهی و پیوند میان آنهاست. در اندﻳﺸﮥ سیاسی استرآبادی، نادر سلطانی بهمثاﺑﮥ «ظلالله» و «نماینده خدا بر زمین» و رعیت در مقام ممکنالوجود است. وی نیز در اثر خود، نادر را «مظهر قدرتالهی» دانسته است و بر مقام ظلاللهی او بارها تأکید کرده است. او با استناد به آیه «سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْرًا» (طلاق، 7)، ابتدای اثر خود را با مدح و ثنای نادرشاه شروع کرده است؛ اینکه در هر عصری خداوند یگانه برحسب اوضاع جهان و آشفتگیهای ایجادشده در بستر زمان، سعاتمندی را در جایگاه ساﻳﮥ خود بر زمین قرار میدهد تا جراحتهای قلبهای ستمدیدگان را التیام دهد و ستمگران را از چرخ روزگار براندازد (استرآبادی، 1387: 14). این عبارات بهطور تلویحی متضمن حدیث مشهوری است که در رأس هر سده کسی میآید که ظلم و ستم را رفع میکند (مطهری، 1368: 7). همچنین در این نقلقول، تمامی صفات و عبارات مهم را برای افزایش شأن سلطان و موقعیت ظلاللهی نادر مشاهده میکنیم و باتوجه به آن، به تأکید مورخ به مشیت الهی و تبیین جایگاه ظلاللهی نادر بر مبنای تقدیر الهی پی میبریم. در دیدگاه استرآبادی، بهکرات بحث «اقبال» و «طالع» و «مشیت الهی» نیز ذکر شده است. مؤلف با آوردن تعبیرهایی همچون «تیغ جهانگیر ظلاللهی» و «قالع بنیان فتنه و فساد»، پیروزی نادر را بر افاغنه ابدالی در هرات، از اقبال ظلاللهی وی دانسته است. این مطالب نشاندهندﮤ تحلیلهای سنتی است که اغلبِ منابع تاریخی در تعلیل و تحلیل حوادث به آن استناد جستهاند؛ ازاینرو، طالع و مشیت الهی بههمراه مقام ظلاللهی سلطان مطرح شده است (استرآبادی، 1387: 19). استرآبادی در وصف تولد نادر نیز، در جملهﺟﻤﻠﮥ خود، به مقام ظلاللهی وی اشاره کرده است. مقامی که برای مشروعیت او عامل مهمی بود. مورخ شأن و منزلت نادر را نه بهعلت ایل، پایگاه ایلیاتی، نسب و سلطنت بلکه بهعلت لطف الهی و به نیروی شمشیر وی دانسته است و او را «برگزیده خدا»، «بزرگکرده لطف ایزد توانا» و «زاده لطف خدا» قلمداد کرده است (استرآبادی، 1387: 37). وی همچنین در اثر خود از نادر با عنوان «حضرت ظلاللهی» یاد کرده است که چون ساﻳﮥ خدا بر زمین، به رتقوفتق امور مملکت مشغول بود و سرکوبی سرکشان زمانه نمونهای از اقبال بلند او بود. از شاهد مثالهای مورخ دراینزمینه باید به کاربرد تعبیر «حضرت ظلاللهی» برای نادر در هنگاﻣﮥ سرکوبی صفیمیرزا در کوهگیلویه (استرآبادی، 1387: 32)، ملکمحمود سیستانی در خراسان (استرآبادی، 1387: 44)، ذوالفقارخان در استرآباد (استرآبادی، 1387: 99) و محمود افغان در اصفهان (استرآبادی، 1387: 22) اشاره کرد. مؤلف جهانگشای نادری با آوردن آیه «اَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ» (نساء، 59)، باوجوداینکه نادر را نمایندﮤ خدا بر روی زمین دانسته است، وی را نایب امام و امام را نایب پیامبر(ص) و پیامبر(ص) را نایب خداوند معرفی کرده است (استرآبادی، 1387: 395). این آیه بهطور معمول در احادیثی از پیامبر(ص) مبنیبر اطاعت از امرا نقل شده است که اکثر فقها و بزرگان مسلمان برای مشروعیتبخشی به فرمانروایان و حاکمان بعد از پیامبر(ص)، به آن استناد کردهاند؛ بهطوریکه اطاعت از امیر، اطاعت از پیامبر و خدا و عصیان علیه امیر، عصیان علیه رسول خدا محسوب میشود (قشیری، بیتا: 6/13؛ بخاری، بیتا: 4/8). در اثر استرآبادی، داشتن چنین نگرشی به سلطان درخور مشاهده است. مورخ در اندﻳﺸﮥ مشروعیتبخشی به سلطان نیز بر این باور بوده است که خداوند نادر را گزینش کرد و سپس فضایل پادشاهی را در او جمع کرد. مشروعیتی که وی برای پادشاه در نظر گرفته است، همچون نظرﻳﮥ فرهایزدی، برگزیدگی توسط خداست؛ اما پس از گزینش، این خداوند است که فضایل را در پادشاه متبلور میسازد (استرآبادی، 1387: 37). استرآبادی در ﻏﻠﺒﮥ نادر بر هندیان و تصرف سند، به حول و قوﮤ الهی اشاره کرده است (استرآبادی، 1387: 757). مؤلف در بسیاری از حوادث ایام، تصمیمهای نادر را برگرفته از اسرار الهی دانسته است و او را «وایافته رموز آگاهی و عیارسنج مسائل» خوانده است (استرآبادی، 1387: 98). وی همچنین به عظمت و قدرت پادشاهی نادر و تسلط وی بر ایران، هندوستان، ترکستان و خوارزم اعتقاد داشته است و این قدرت الهی در بازوان نادر را «ودیعهای الهی» ازجانب «صمدیت» دانسته است؛ چنانکه گرفتن قو و ماهی را در خواب توسط نادر تعبییری بر تسخیر ممالک ایران قلمداد کرده است (استرآبادی، 1387: 80). مؤلف جهانگشای نادری پا را فراتر نهاده است و از کامیابیهای نادر در حمله به کرکوک و بغداد با عنوان «راهنمایی وحی خدای داور» یاد کرده است (استرآبادی، 1387: 216). کاربرد عبارت «وحی الهی» توسط مورخ همان الهامهای غیبی بوده است که خود، بار معنایی مهمی داشته است. استرآبادی همچنین نادر را «آینه صورتنمای احکام قضا و قدر» دانسته است که نادیده و ناشنیده از سرایر و ضمایر امور باخبر بوده است (استرآبادی، 1387:152). مؤلف درخصوص نجات نادر از صحنههای نبرد در ماجرای حرکت همایون از قارص به جانب تفلیس و دربند و انتظام اوضاع، به پیوند مقام ظلاللهی سلطان و قضا و تقدیر الهی اشاره کرده است و تصمیمهای نادر در جنگها را برگرفته از اسرار الهی دانسته است و دربارﮤ محفوظماندن نادر از مخاطرات جنگ، خداوند را حافظ او قلمداد کرده است (استرآبادی، 1387: 288و376). این سخن که سلطان «علت موجده» و «مبقیه» اجتماع انسانی و سلطنت امری اصیل و رعیت امری اعتباری است و رستگاری رعیت جز از مجرای رستگاری سلطان امکانپذیر نیست (طباطباییفر، 1384: 283)، در نگرش فکری مورخان عصر افشاری نیز بازتاب یافته است. آنجاکه استرآبادی بر این عقیده بوده است که شاه در رأس ﻫﻤﮥ طبقات، وﻅﻴﻔﮥ نظم زمینی و نظم آسمانی را برعهده دارد (استرآبادی، 1387: 13و14). درواقع، گفتمان سیاسی متون این عصر بر محور توفق فضل سلطان استوار بوده است و برای سلطان صفاتی خدایی و انبیایی متصور میشدهاند. از این حیث، چون این گفتمان بر محور سلطانرعیت میچرخده است، به نظمی متفاضل ختم میشده است که در آن مردم نهتنها جایگاهی در حکومت اشغال نمیکردهاند، بلکه تنها ازطریق وجود سلطان اداﻣﮥ حیات میدادهاند؛ چراکه وی بشری خداگونه یا خدایی میر بوده است. تشبیه نظم سلطانی به نظم کیهانی و ارتقای انسان حاکم به ملکوت خداوند نظریهای را مطرح کرده است که در شکلگیری نظم سلطانی نقش برجستهای داشته است. از دیدگاه مورخان این عصر، نظم زمینی مانند نظم کیهانی مقدس است؛ چراکه منبع اتصال حاکم زمینی به فیض الهی بوده است و نظم سیاسی زمینی در طول نظم کیهانی قرار گرفته است و بهتبعآن، حاکم سیاسی نیز رابطهای طولانی با خالق جهان داشته است؛ پس بهعقیدﮤ مورخانی همچون استرآبادی، این امکان وجود دارد که حکومت نادر را صورت و سایهای از حکومت الهی بدانیم. مطابق اندﻳﺸﮥ باستانی، همانطورکه خداوند مالک امور هستی است، شهریار زمینی نیز عامل آسمان و استواری و نظم زندگی این جهان است؛ همچنین پادشاه بهعلت بهرهمندی از فرهکیانی، در مراتب هستی نزدیکترین جایگاه را به خداوند دارد. ازاینرو پذیرش اقتدار او که از جایگاه هستیشناختی اوست، بر همگان واجب است (قادری، 1385: 139). در نگرش استرآبادی نیز شاه نمایندهﮤ تاموتمام خداوند بوده است و نماد سرشت قدسی و نماد پیکارگری با شر و بدی در زمین بوده است؛ بنابراین وﻅﻴﻔﮥ همگان این است که از این «فرمانروای الهی» و «قدسی سرشت» حمایت و تبعیت کنند. وی قهر و خشم سلطان را سایهای از قهر و غضب الهی و شوکت و اقتدار وی را سایهای از اقتدر الهی دانسته است (استرآبادی، 1387: 14). ﻧﻜﺘﮥ دیگر دراینزمینه این است که میرزامهدیخان استرآبادی پیروزیها و فتحهای پادشاه را مرهون تأییدهای الهی و امدادهای غیبی دانسته است (استرآبادی، 1387: 757). از نظر استرآبادی، هرگاه شهریار با نیروی یزدانی و فروغ ایزدی برای برپایی صلح و آرامش در کشورش بجنگد، ﻧﺘﻴﺠﮥ کار پیروزی است و این اندﻳﺸﮥ ملیِ کهنی است؛ چراکه داد و دادگری رمز بقای هویت ایرانی بوده است. وی مانند مروی گاه نادر را در نقش قهرمان خداشناس، مانند پهلوانان شاهنامه به تصویر کشیده است؛ مانند جاییکه نادر در هنگام بروز سختی و جنگ و مصائب، از خدا کمک میطلبد. در داستانهای ایرانی، قهرمان همیشه به یاد خداوند است و از او کمک میجوید و خدا با امدادهای غیبی به یاریاش میآید و ندای غیبی میشنود. نادر در این داستان، قهرمانی همیشه پیروز است؛ مگر درآنجاکه خیل مصائب رو کند که باز هم امداد غیبی به کمک میآید (استرآبادی، 1387: 139و171). استرآبادی نیز مانند مروی، از دولت نادر با عنوان «دولت نادره خداداد» یاد کرده است (استرآبادی، 1387: 395).
جدول 2- نمودهای کاربرد اندﻳﺸﮥ ظلاللهی در روایتهای میرزامهدیخان استرآبادی
نتیجه باتوجه به متون شاخص تاریخنگاری عصر افشاری نظیر عالمآرای نادری و جهانگشای نادری به اشارههای مستقیم و تلویحی مورخان این دوره دربارﮤ اندﻳﺸﮥ ظلاللهی سلطان پی میبریم. تجلی و بروز این اندﻳﺸﮥپرسابقه در متون تاریخی عصر افشارﻳﮥ بهشیوههای گوناگون بازتاب یافته است؛ چنانکه برخی از تعابیر بهکارگرفتهشده در روایتهای مورخان عصر افشاری شباهت نزدیکی به هم دارد. هر دو مورخ به اندﻳﺸﮥ ظلاللهی نادر برای تمرکز قدرت در دست سلطان و جلوگیری از آشوب استناد کردهاند؛ تاآنجاکه نادر را به خداوند و صفات وی تشبیه کردهاند تا از این رهگذر، هرگونه شورش و ادعای استقلالطلبی را خاموش کنند. استرآبادی و مروی جدای از کاربرد تعابیر ظلاللهی سلطان به هنگام دو واﻗﻌﮥ مهم در زندگی نادر، یعنی ولادت و ازدواج، در مباحثی همچون تاجگذاری، سرکوبی شورشها و کامیابیهای نادر نیز از تعبیرهای مشروعیتبخش استفاده کردهاند. استرآبادی و مروی همچنین در تأیید مقام ظلاللهی نادر، به تبیین علتهای پیروزیهای نادر و استناد به آیات قرآنی توجه کردهاند و بر منجیبودن نادر اتفاقنظر داشتهاند. تأکید هر دو مورخ بر همنشینی و همراهی عبارتهای مربوط به ظلاللهی و عدالت سلطانی، یادآور سبک اندرزنامههای سیاسی است که نویسندگان آنها اعطای مقام ظلاللهی و تداوم آن را به عدالت سلطان و دادگری او وابسته دانستهاند. این اندیشه در تفکر ایرانشهری و فرهایزدی نیز وجود دارد. هر دو مورخ نیز به نتایج و دستاوردهای مقام ظلاللهی از قبیل برقراری امنیت از آسیب دشمنان خارجی، آبادانی ویرانهها و رفاه حال رعیت اشاره کردهاند. در نگرش مورخان این دوره، «اصل شاهی» نه نیاز بشری که «تقدیری الهی» بوده است. درواقع، هر دو مورخ برای مشروعیتبخشی به نادر ازسویی مشروعیتی الهی برای او قائل شدهاند و ازسویدیگر، وی را نشان عنایت خداوند در زمین و ساﻳﮥ او قلمداد کردهاند. در زﻣﻴﻨﮥ تمایزهای بیان دو مورخ نیز باید به وجوه تفاوتهایی در روایتهای آنان اشاره کرد؛ نظیر اشارﮤ استرآبادی به آیه «أَطِیعُواْ اللّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ» (نساء، 59) که در بیان مروی دیده نمیشود. استرآبادی با استناد به این آیه، باوجوداینکه نادر را نمایندﮤ خدا بر روی زمین دانسته است، وی را نایب امام قلمداد کرده است و امام را نایب پیامبر(ص) و پیامبر(ص) را نایب خداوند معرفی کرده است.. وجهتمایز دیگر اثر استرآبادی برای شروعیتبخشی به نادر این است که در بیان وی، منزلت نادر نه بهعلت پایگاه ایلیاتی او، بلکه بهعلت لطف الهی و نیروی شمشیر او ذکر شده است. کاربرد صفاتی منحصربهفرد همچون «ضمیر منیر حضرت ظلاللهی» و «جوهر خداداد» و «راهنمای وحی خدای داور»، بهعلت آگاهی نادر از اسرار و رموزالهی، توسط استرآبادی از دیگر وجوهتمایز اندﻳﺸﮥ او با مروی است. از دیگر نمونههای ظهور این اندیشه در بیان محمدکاظم مروی که با اثر استرآبادی متفاوت مینماید، کاربرد واضح و تؤامان دو واژﮤ دین و دولت بهمقتضای آیه «وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ» (القصص، 5) است که خود از مهمترین وجوه و مؤلفههای ظلاللهی به شمار میآیند؛ اندیشهای که بهطور مداوم در روایتهایی از مروی دیده میشود. ذکر تفضلات بینهایت ائمه اثنیعشری به نادر در کنار عنایات خداوندی، ازجمله تأکیدهای دیگر مورخ بوده است که با اندﻳﺸﮥ استرآبادی متفاوت است. تأکید بر «امداد بواطن ائمه اثناعشری» در بیان مروی یادآور همان نگرشهای صفویان است که نمونههای این عبارت در متون دورﮤ افشار نیز یافت میشود. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کتابنامه. الف. کتابهای فارسی. . قرآن کریم . آقاجری، هاشم، (1388)، مقدمهای بر مناسبات دین و دولت در ایران عصر صفوی، تهران: طرح نو. . آوری، پیتر، (1387)، تاریخ ایران کمبریج، ترجمه تیمور قادری، تهران: مهتاب. . احمدوند، شجاع، (1384)، قدرت و دانش در ایران، تهران: فرهنگ و اندیشه. . ادی، ساموئل، (1374)، آیین شهریاری در شرق، ترجمه فریدون بدرهای، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. . استرآبادی، میرزامهدیخان، (1387)، جهانگشای نادری، تصحیح میترا مهرآبادی، تهران: دنیای کتاب. .افوشتهای نطنزی، محمودبنهدایتالله، (1350)، نقاوةالآثار، تصحیح احسان اشراقی، تهران: بنگاه ترجمه. . اوستا، (1371)، کهنترین سرودها و متنهای ایرانی، به کوشش جلیل دوستخواه، تهران: مروارید. . بخاری، محمدبناسماعیل، (بیتا)، صحیح بخاری، بیروت: دارالکتب العلمیه. . ثعالبی، ابیمنصور، (1369)، آدابالملوک، ترجمه جلیل العطیه، بیروت: دارالغربالاسلامی. . جنابدی، میرزابیک، (1378)، روضةالصفویه، به اهتمام غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: بنیاد موقوفات محمود افشار. . دلاواله، پیترو، (1390)، سفرنامه پیترو دلاواله، ترجمه شعاعالدین شفا، تهران، علمى و فرهنگى. . دیلمصالحی، بهروز، (1384)، از نظم سیاسیتا نظم کیهانی در اندیشه ایرانی، تهران: مرکز بازشناسیاسلام و ایران. . دینکرد، (1381)، ترجمه فریدون فضیلت، تهران: فرهنگ دهخدا. . رجایی، فرهنگ، (1372)، معرکه جهانبینیها در خردورزی سیاسی و هویت ما ایرانیان، تهران: احیاء کتاب. . رستموندی، تقی، (1388)، اندیشه ایرانشهری در عصر اسلامی، تهران: امیرکبیر. . رضاییراد، محمود، (1379)، مبانی اندیشه سیاسی در خرد مزدایی، تهران: طرح نو. . روملو، حسنبیگ، (1384)، احسنالتواریخ، به اهتمام عبدالحسین نوائی، تهران: اساطیر. . طباطباییفر، سیدمحسن، (1384)، نظام سلطانی از دیدگاه اندیشه سیاسی شیعه، تهران: نی. . طباطبایی، سیدجواد، (1388)، درآمدی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، تهران: کویر. . غفاری، قاضیاحمد، (1343)، تاریخ جهانآرا، تهران: کتابفروشی حافظ. . فلور، ویلم، (1365)، برآمدن صفویان، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران: توس. . فیرحی، داود، (1385)، قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام، تهران: نی. . قشیری، مسلمبنحجاج، (بیتا)، الجامعالصحیح؛ صحیح مسلم، بیروت: دارالجیل و دارالافاق الجدیده. . کریستنسن، آرتور، (1350)، کارنامه شاهان در روایات ایران باستان، ترجمه باقر امیرخانی و بهمن سرکاراتی، تبریز: دانشگاه تبریز. .گاتها، (1384)، ترجمه ابراهیم پورداوود، تهران: اساطیر. . لکهارت، لارنس، (1331)، تاریخ نادرشاه، ترجمه مشفق همدانی، تهران: کتابفروشی ابنسینا. . ماتیکان یوشت فریان، (1365)، ترجمه محمود جعفری، تهران: فروهر. . ماوردی، ابیالحسنعلیبنمحمد، (1352)، الادبالدنیا و الدین، حققه مصطفی سقا، القاهره: مصطفی البابی. . مجتبایی، فتحالله، (1352)، شهر زیبای افلاطون و شاهی آرمانی در ایران باستان، تهران: انجمن فرهنگ ایران. . مروی، محمدکاظم، (1374)، عالمآرای نادری،به تصحیح محمدامین ریاحی، تهران: علمی و فرهنگی. . مستوفی، محمدمحسن، (1375)، زبدةالتواریخ، به کوشش بهروز گودرزی، تهران: دانشگاه تهران. . مطهری، مرتضی، (1368)، نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، تهران: صدرا. . منشی، اسکندربیک، (1350)، تاریخ عالمآرای عباسی، ترجمه محمداسماعیل رضوانی، تهران: دنیای کتاب. . نامه تنسر به گشنسب، (1354)، تصحیح مجتبی مینویی، تهران: خوارزمی. . نخجوانی، هندوشاه، (1343)، دستورالکاتب فی تعیینالمراتب، به کوشش عبدالکریم قلیزاده، چاپ مسکو. . وحید قزوینی، میرزامحمدطاهر، (1383)، تاریخ جهانآرای عباسی، به تصحیح سعید میرمحمدصادق، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. . همپتن، جین، (1380)، فلسفه سیاسی، ترجمه خشایار دیهیمی، تهران: طرح نو.
ب. مقاله . امانلو، حسین و شجاع احمدوند، (1394)، «بازشناسی گفتمانی هویت شاهی در ایران باستان»، پژوهشهای راهبردی سیاست، س4، ش14، ص103تا133. . جعفری، علیاکبر و عادل شعبانیمقدم، (1394)، «زمینههای اجتماعی و جریانشناسی مشروعیتیابی نادر»، فصلنامه پژوهشهای تاریخی، س7، ش2، ص33تا52. . دلیر، نیره، (1393)، «فرهنگ سیاسی و مبانی نظری پادشاهی و سلطنت؛ بررسی تطبیقی فرهایزدی وظلاللهی»، مطالعات تاریخ فرهنگی، س5، ش20، ص39تا60. . قادری، حاتم و تقی رستموندی، (1385)، «اندیشه ایرانشهری مختصات و مؤلفههای آن»، فصلنامه علوم انسانی دانشگاه الزهراء، س16، ش59، ص123تا148. . عبداللهی نورالله و علی اکبر کجباف، (1392)، «مشروعیت صفویان و پادشاهی نادر»، فصلنامه تاریخ نامه ایران بعد از اسلام، س 3، ش 6، ص117تا138. . محمدی، ذکرالله و محمد بیطرفان، (1391)، «انتقال و تحول اندیشه سیاسی فرهایزدی از ایران باستان به ایران اسلامی»، سخن تاریخ، س6، ش16، ص3تا36. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,684 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 734 |