تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,647 |
تعداد مقالات | 13,387 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,129,968 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,066,265 |
بررسی ابعاد تحولات روابط ایران با روسیه در دورﮤ صفوی | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 2، دوره 10، شماره 1 - شماره پیاپی 37، فروردین 1397، صفحه 1-18 اصل مقاله (392.18 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2017.76329 | ||
نویسندگان | ||
علی اکبر کجباف1؛ مرتضی دهقان نژاد1؛ قاسم چراغچی* 2 | ||
1استاد گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||
2دانشجو دکتری گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||
چکیده | ||
از دورﮤ صفویه و مقارن با تحولات بینالمللی، مجالی فراهم شد تا کشورهای اروپایی به گشایش مناسبات دیپلماتیک و پایدار با ایران اقدام کنند. دراینمیان، روسیه در موقعیت گسترش ارضی و تحکیم اقتدار سیاسی و نظامی خویش، برای برقراری و توﺳﻌﮥ روابط با ایران امکان بیشتری داشت؛ اما در عهد صفوی، موانع ناشی از مشکلات گاهبهگاه داخلی و کنش دول رقیب و معارض، این مناسبات را چندان پیوسته و رو به جلو قرار نداد. مقاﻟﮥ حاضر برآن است تا با بررسی ابعاد تحولات روابط ایران با روسیه در دورﮤ صفوی، ازطریق خوانش منابع و مآخذ معتبر و با روش مطالعات اسنادی، فرازونشیبهای مناسبات دو کشور را در این مقطع تاریخی به چالش بکشد و با رهیافتی علمی، چگونگی و سیر روابط بدفرجام و منتهی به تنش دو دولت را تبیین کند. ﻧﺘﻴﺠﮥ پژوهش بیانکنندﮤ این نظریه است که مسیر روابط دولت صفوی با روسیه، برخلاف بیشتر نمونههای مناسبات صفویان با اروپا، بهعلت نداشتن درک صحیح از مناسبات بینالملل و گرفتاری فزایندﮤ داخلی، به فرجام خوشایند و ثمربخشی نرسید؛ بلکه آزمونی شد برای دولتهای استعمارگر و نیز روسیه تزاری که از موقعیت ژئوپلتیکی ایران و ناتوانی همزمان مدیریتی کشور شناخت بیشتری کسب کنند. بهرﮤ این آزمون و شناخت نیز تجاوز نظامی روسیه به قلمرو ایران بود. | ||
کلیدواژهها | ||
ایران؛ روابط خارجی؛ روسیه؛ صفویه؛ تزاریسم | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه در میان ادوار تاریخ دیرپای ایران، دورﮤ 222ساﻟﮥ زمامداری دودمان صفوی مقطعی است پردامنه و بحثبرانگیز که پژوهشگران به بسیاری از ابعاد حیات سیاسی و تاریخی آن توجه کردهاند. بااینهمه، دربارﮤ روابط خارجی صفوی با دیگر کشورها نگاشتههای موجود یا عمدتاً بر وقایعنگاری مناسبات سیاسی متکی است یا از طرح سؤال دربارﮤ علتها یا نتایج روابط فیمابین عاری است. تردیدی نیست که بدون آگاهی از سیر تاریخی و تمدنی شرق و غرب درک علتهای رویارویی کشورهای اروپایی با شرق و ایران امکانپذیر نخواهد بود و این امر ثابت میکند که غالب پژوهشها دربارﮤ روابط خارجی ایران تکبعدی بودهاند. نگاهی اجمالی به چگونگی و روند مناسبات صفویه با دولتهای دور و نزدیک نشان میدهد که بهدنبال ظهور همزمان دولتهای ملی در ایران و اروپا در قرون 16و17م/10و11ق، بهعلت تکاپوی برخی دولتهای غربی برای اتحاد با صفویه بر ضد عثمانی، زمینه برای تبدیل گفتگوی دیپلماتیک به تبادلات اقتصادی فراهم شد. هرچندکه صفویان باوجود نیاز به پشتیبانی اروپا و ابزار و دانش جنگی آن، از روﻳﮥ کارشناسی تمدن بورژوازی غرب بهره نبردند و برای اقتباس از دانش و فنون تمدن غرب تلاشی جدی انجام ندادند. در ارتباط با این حقیقت موجود، سؤال پژوهش حاضر آن است که دستاورد صفویان از برقراری روابط با دولت روسیه چه بوده است؟ در پاسخ باید گفت: دولت روسیه تا اواخر دورﮤ صفوی و شروع موج اصلاحات توسط تزار پتراول، در ردیف کشورهای توسعهیافته نبود تا ایرانیان از توانمندیهای آن بهره ببرند؛ بهعلاوه، کارگزاران صفوی نیز از تلاشهای منفعتطلباﻧﮥ روسها برای درگیرکردن ایران با عثمانی یا کسب امتیازهای تجاری درس نگرفتند و در برابر روسیه سیاستی قاطعانه و پایدار اتخاذ نکردند. اما احتیاج حکومت صفوی به تقویت خود در برابر عثمانی یا عواید حاصل از تجارت و ترانزیت کالا، باعث شد تا زمان سقوط اصفهان حکومت صفوی متوجه روند تدریجی نفوذ روسیه در مناطق شمالی ایران نشود. همانطورکه بهعلت احساس رضایتمندی از وضع موجود و تعصبورزی به تازهجویی، به ایجاد خط سیر فرهنگی جدیدی موفق نشد. درنتیجه، روسیه تزاری مجال یافت تا با تقویت ارکان داخلی خود، با تجاوز نظامی به قفقازِ ایران گام نهد و مقدمات تجزﻳﮥ ارضی شمال ایران را پایه گذارد.
ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ پژوهش در آغاز باید اشاره کرد که دربارﮤ تاریخ مناسبات ایران و روسیه، برای خوانندﮤ فارسیزبان ﺗﺄلیفات ویژه و مفصلی وجود ندارد. در میان مورخان روس که آثارشان کمتر به فارسی برگردانده شده است، چند تاریخنگار ﺗﺄلیفاتی معتبر و متکی بر اسناد ارائه کردهاند؛ ازجمله ﺗﺄلیف وسلفسکی (Veselovsky) و ستایش سوگرسکی (Sogurski) بر این کتاب که دربارﮤ مناسبات روسیه و ایران در سده 11ق/16م است (نوواسیلستف، 1383: 16). اما ﻣﺘﺄسفانه جز معدودی، بیشتر تاریخنویسان دربارۀ روابط روسیه و ایران در عهد صفوی اطلاعات ارزندهای ارائه نکردهاند. آثار نویسندگان اروپایی نیز بر محور مناسبات غرب و ایران است و بر پژوهشهای سیاحان یا صفویشناسان متمرکز است و فاقد استناد به اسناد روسی است. در میان پژوهشهای ایرانیان معاصر هم، علاوهبر کتاب محمدعلی جمالزاده که در آن از چند اثر نایاب و مفصل به زبان روسی بهره گرفته است، تنها میشود به کتابهای «روابط ایران و روسیه1800-1580» از احمد تاجبخش، «تاریخ روابط سیاسی و نظامی ایران و روسیه از سال۱۸۰۰تا۱۹۱۷میلادی» از حمید طوسی مراغی، «تاریخ روابط ایران و اروپا در دوره صفوی» نوشته نصرالله فلسفی، «روابط سیاسی ایران در دوره صفوی» نوشته عبدالحسین نوائی، «روابط سیاسی و دیپلماتیک ایران و جهان در عهد صفویه» از امیرحسین برازش، «روابط تاریخی ایران و روسیه» از مقصود اثنیعشری خیاوی، «روابط ایران و روسیه» نگاشته موریل اتکین و... اشاره کرد. این آثار بهطور معمول دربارﮤ تمام دوران چهارصدساﻟﮥ تاریخ مناسبات ایران و روسیه بحث کردهاند و ﻣﺘﺄسفانه در آنها بخش مناسبات صفویان در پرتو بیان رخدادهای مهم دوره قاجار بوده است. البته مقاﻟﮥ «ایران و روسیه در عصر صفوی» به قلم علی بیگدلی در ماهناﻣﮥ زمانه و سلسله مقالات «روابط تاریخی ایران و روسیه» از محمدنادر اخباری در هفتهناﻣﮥ ستاره صبح شایان ذکرند که ﺟﻨﺒﮥ تحقیقی و تخصصی ندارند.
دورهبندی روابط ایران و روسیه بهلحاظ سیر تاریخ، در خلال چهارصد سال اخیر، مناسبات دو کشور ایران و روسیه فرازونشیبهای متعددی را پشت سرگذاشته است. در طول این مدت و در برخی مقاطع تاریخی، ازجمله در دورﮤ صفویه یا سالیان اخیر، دو کشور همکاریهای استراتژیکی را برای مقابله با برخی از دشمنان و تهدیدات مشترک تجربه کردهاند. اما در برخی مواقع نیز، مانند اواخر دورﮤ صفوی یا زمان جنگهای ایران و روس در اوایل عصر قاجار، گرایشهای استعماری دولت روسیه موجب بروز جنگ و تنش میان دو کشور شد که به روابط بین دو کشور آسیبهای جدی زد. ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ روابط ایران و روسیه به چهار مقطع تقسیم میشود: دوران اسلامی (1500تا880م/266تا905ق)، دوران تزاریسم (1500تا1917م/905تا1335ق)، دوران کمونیسم (1917تا1989م/1335تا1409ق) و دوران جمهوری روسیه (1989م تاکنون/1409ق).. دراینمیان آنچه درخور ذکر است اینکه برای مطاﻟﻌﮥ تاریخ مناسبات ایران و روسیه باید از تاریخ روسیه و سیر تحولات این کشور نیز آگاه بود. هرچند این مقال را مجالی برای بحث تفصیلی درخصوص تحولات تاریخی روسیه نیست، ضرورت دارد تا بهاجمال در باب فرایند تکوین و توﺳﻌﮥ نظام سیاسی در روسیه سخن گفته شود. ﻫﺴﺘﮥ نخست ایجاد دولت روسیه را باید با ﺗﺄسیس ایالت اسلاوی روسیه کییفی پیگیری کرد. جامعهای که با پذیرش دیانت مسیح در سال 988 م/377ق و اقتباس فرهنگی از تمدن روم شرقی، مراحل اوﻟﻴﮥ خودنمایی و گسترش خود را آغاز کرد و با تجزﻳﮥ تمدن اسلاوی کییف، فرصت را برای عرض اندام امیرنشین مسکو فراهم کرد. مرﺣﻠﮥ بعدی تاریخ توسعهطلبی روسها را باید از تکاپوی امیران دولتشهر مسکو برای استقلال از اردوی زرین یا همان سیطرﮤ دویستساﻟﮥ مغولان بر روسیه مطالعه کرد. ابتدا ایوانسوم ملقب به کبیر (1462تا1505م/867تا910ق) از پرداخت خراج به مغولهای اردوی زرین سر باز زد و سپس، ایوانچهارم یا مخوف (1533تا1547م/939تا953ق)، بر قلمرو ارضی دولت رو به توﺳﻌﮥ روسیه افزود و بهاینترتیب، دولت روسیه از حاکمنشین مسکو به امپراتوری تزاری مبدل شد. در پی دورهای فترت، در سال1613م/1022ق، مجمع اشراف روسیه میخائیل رومانوف، از وابستگان ایوان چهارم را به مقام تزاری منصوب کرد و با این انتخاب، خاندانی سلطنتی روی کار آمدند که تا سیصد سال بعد، با اقتدار بر روسیه حکومت کردند. در این چند سده و خاصه در دوران پادشاهانی همچون پتراول، کاتریندوم، الکساندراول و...، روسیه با برخورداری از نتایج اصلاحات داخلی و حضور در جناحبندیهای سیاسی اروپا، از چنان نفوذ و اقتداری بهرهمند شد که نام امپراتوری بر خود گرفت (شانینوف، 1357: 96و139). امپراتوری توانمند ولی استعمارگری که با تصرف ممالک ضعیف و اعمال قوﮤ قهریه بر وسعت و ثروت خود میافزود. این مقاله باتوجه به اهّم مسائل مرتبط با مناسبات سیاسی ایران و روسیه، روابط دو کشور را در دورﮤ صفوی بررسی میکند. با اشاره به این نکته که سعی نگارنده آن بوده است که با پرهیز از ایجاز مُختلکننده یا اطناب ملالانگیز، از فرازوفرود روابط دو کشور پیش از ورود به مرﺣﻠﮥ برخورد نظامی مستقیم تصویری اراﺋﮥ کند.
نخستین تماسها دربارﮤ نخستین مناسبات دیپلماتیک بین ایران و روسیه در عصر صفوی دیدگاههای مختلفی وجود دارد. نویسندگان معاصر از ماجرای اعزام سفیری ازسوی شاهاسماعیلاول به دربار تزار واسیلیسوم (1505تا1533م/910تا939ق) در سال 927ق/1521م و سپس سفر سیدحسین نامی به روسیه در سال 960ق/1553م و مقارن با رخداد مهم اشغال غازان توسط سپاهیان ایوانچهارم (نوواسیلستف، 1383: 20؛Matthee, 2013: 33-336) یاد کردهاند؛ اما ازآنجاکه در منابع ایرانی مربوط به این زمان به این دو سفارت اشارهای نشده است، باید برپاﻳﮥ نوشتههای غالب پژوهشگران تاریخ روابط سیاسی ایران، نخستین مناسبات ایران صفوی با دولت روسیه را به مسافرت آنتونی جنکینسن (Jenkinnson) انگلیسی به ایران در سال 969ق/1562م ارتباط داد. در این سفر جنکینسن در مقام نمایندﮤ کمپانی مسکووی (Moscovy) و از مسیر روسیه و قفقاز و در راستای اهداف تجاری و توﺳﻌﮥ مناسبات بازرگانی با اروپا و روسیه به تختگاه صفوی پا گذاشت. سفری که شاید سرآغاز توجههای سوداگرایاﻧﮥ دول اروپایی به بازار ایران تلقی شود؛ ضمن آنکه تلاشی برای تحریک صفویان علیه عثمانی نیز بود که با درایت شاهتهماسب در حفظ دستاورد مصالحه آماسیه، به فرجام نرسید. باوجوداین، ارتباط سفر انگلیسیها به موضوع مناسبات ایران و روسیه هنگامی مشخص میشود که دریابیم کمپانی مسکووی برساﺧﺘﮥ انگلیسیها ازطریق ارتباط با والیان محلی برای خرید ابریشم و کمک به توﺳﻌﮥ تجارت در قفقاز شمالی، فرصتی و جاذبهای در چشم کارگزاران روسی پدید آورد تا در سال 963ق/1556م، با تصرف بندر هشترخان در ساحل دریای خزر توسط تزار روسیه (Riasanovsky, 2000: 143)، راه نفوذ روسیه به ایران هموار شود. ولی باب روابط رسمی بین ایران و روسیه زمانی گشوده شد که دولتهای ایران و روسیه برای عقد اتحاد و توﺳﻌﮥ مناسبت دیپلماتیک اقدام کردند؛ البته نقش دولتهای دیگر همچون امپراتوری عثمانی، دول اروپایی، خانات کریمه و... را در این برقراری نباید از نظر دور داشت. درنتیجه، باید گفت که علتهایی همچون تهدیدهای نظامی عثمانی، تحریکهای دول اروپایی و ﻣﺴﺌﻠﮥ تقابل یا تعامل با حکومتهای محلی قفقاز و ترکستان، ازجمله عواملی بود که شروع و گسترش روابط ایران و روسیه را در زمان زمامداری دودمان صفوی باعث شد.. سلطانسلیماناول (926تا974ق/1520تا1566م) بهعلت نگرانی از خودمختاری و درنتیجه جداسری خانات کریمه تلاش کرد تا حضور ترکان را در حوزۀ رود ولگا و شمال قفقاز تقویت کند؛ ولی بهعلت درگیری فزاینده با قزلباشان صفوی و منازعات مکرر با اسلاوهای بالکان، به دخالت در قفقاز موفق نشد؛ اما در دورﮤ سلطانسلیمدوم (974تا982ق/1566تا1574م) اوضاع تغییر کرد و با تلاش عثمانی برای تصرف حوﺿﮥ جنوبی ولگا و توﺳﻌﮥ روابط با ازبکان و تاتاران برای تضمین ورود قوای ینیچری به قفقاز و دربند، مناسبات ایران و روسیه بر سر ﻣﺴﺌﻠﮥ قفقاز شکل گرفت. روسها به تحکیم روابط با ایران علاقهمند بودند و ازهمینرو در سال 976ق/1569م، سفیری را با هدایایی همچون توپ و تفنگ و کارشناس نظامی به ایران فرستادند؛ اما مذاکرات نتیجۀ مثبتی دربرنداشت (سیوری، 1378: 108)؛ زیرا عثمانی بهطور موقت از اقدامات خصمانه دست کشیده بود و روسیه نیز بهعلت درگیربودن با ﻣﺴﺌﻠﮥ بالکان، به مصاﻟﺤﮥ با ترکها مایل بود.. در همین زمان بود که پای دولتهای اروپایی بار دیگر به شرق باز شد و اسپانیا، دولتشهرهای ایتالیا و پاپ برای تشکیل ائتلافی علیه عثمانی به جانب ایران و روسیه متمایل شدند. ازآنجاکه باوجود پیشنهادهای اروپاییان به روسیه، مسکو علاقهای به جنگ با ترکها نداشت، پاپ و متحدانش تصمیم گرفتند ایران را درگیر جنگ با عثمانی کنند. اعزام سفیری از ونیز به نام میکله ممبره (Membre Michele) و تلاش ناموفق برای جلبنظر ایران (ممبره، 1394: 45تا49) و درنهایت ارسال ناﻣﮥ پاپ پیوسپنجم به شاهتهماسباول در سال 1573م/980ق (پارسادوست، 1378: 757) مصداق این تلاش و در راستای همین سیاست غرب بود. نارضایتی از دوران سلطنت کوتاهمدت شاهاسماعیلدوم، ناتوانی سلطانمحمدخدابنده در ادارﮤ امور و درنتیجه بروز آشوب و دو دستگی، از چشمان جنگطلبان بابعالی دور نماند و به آنها فرصت داد تا بر کوس جنگ با قزلباش مرتد بدمند. یورش سراسری ینیچریها به ایران در سال 986ق/1578م و از دو سمت صورت گرفت: ازجانب غرب از درون ارمنستان شرقی و کردستان و از سمت شمال و از راه استپهای شمال قفقاز و بههمراه قوای خانات کریمه. با تصرف قفقاز و آذربایجان توسط ینیچریها و در وضعی که عثمانیهای فاتح هرگونه پیشنهاد متارکه یا مصالحه را رد میکردند، دربار صفوی ناگزیر شد پیشنهاد وسوسهانگیز واگذاری دربند و باکو را به روسیه بپذیرد و روسها را به همراهی در جنگ با ترکها تشویق کند (نوائی، 1360: 106؛ فلسفی، 1369: 3/1829).
شاهعباساول و رویکرد به روسیه در محرم995/دسامبر1586، دربار صفوی برای چارهجویی سیاسی در برابر پیشروی قوای عثمانی سفیری به نام هادیبیک را به دربار تزار فئودور اول (1574تا1598م/981تا 1006ق) فرستاد و طی نامهای به تزار روس اعلام کرد که اگر روسیه حاضر شود با مشارکت ایرانیها قوای ترک عثمانی را از قفقاز بیرون براند، ایران آماده است تا مناطق دربند و باکو را به روسیه واگذار کند (فلسفی، 1369: 3/1829). البته نباید این حاتمبخشی را چندان جدی گرفت؛ زیرا در موقعیتی که قفقاز در دست ترکان بود، چنین بخششی در عمل امکانپذیر نبود و شاید ممکن باشد که اقدام دولتمردان صوفی را نوعی دیپلماسی رندانه برای تطمیع روسها تلقی کرد. بههرحال، سفیر ایران زمانی به مقصد رسید که سلطانمحمدخدابنده درگذشته بود و فرزندش، شاهعباساول، بر اورنگ شاهی تکیه زده بود. ازطرفی، تزار فئودور هم پاسخ درستی به پیشنهاد ایران نداد؛ زیرا روسیه گرفتار آشوب داخلی و بحران اقتصادی بود و در آن وضع، روسها قادر نبودند که خود را درگیر جنگ در آسیا کنند و توجهشان را از اروپا بردارند. بااینحال، چون دولت روسیه از حضور عثمانی در دریای سیاه و مدیترانه رضایت نداشت و نگران پیشروی ترکان به جانب بالکان بود، برآن شد تا از درخواست ایرانیها برای روز مبادا و ترساندن بابعالی استفاده کند؛ بنابراین سفیری را به نام گریگوری واسیلچیکوف (Vasilchekov) همراه هادیبیک به ایران فرستاد. دو سفیر ازطریق حاجیطرخان و دریای مازندران به رشت وارد شدند؛ اما خاناحمد گیلانی، والی خودسر گیلان که با دربار عثمانی رابطه داشت، سفیران مذکور را بازداشت کرد (جمالزاده، 1372: 130). اندکی نگذشت که با فشار دربار صفویه، سفیران آزاد شدند و به قزوین رسیدند. واسیلچیکوف چند ماهی در پایتخت صفویه منتظر ماند تا زمانیکه شاهعباساول از سفر بازگشت و با او دیدار کرد. در این ملاقات، سفیر روس قولهایی داد که شاه را به اتحاد با روسیه امیدوار میکرد؛ درنتیجه شاهعباساول علاوهبر هادیبیک، سفیر دیگری را به نام بوداقبیک همراه واسیلچیکوف روانة مسکو کرد تا برای قطعیشدن اتحاد دو دولت، مذاکراتی با تزار انجام دهد. پس از سفری طولانی در گذار از قفقاز که با مشقتهای بسیار برای سفرای ایران همراه بود (جمالزاده ، 1372: 116؛ فلسفی، 1369: 3/1834)، در مه1590/رجب998، در مسکو ناﻣﮥ شاه ایران را به تزار فئودور تقدیم کردند. در این دیدار، بوریس گودونف (Gudonov)، صدراعظم روسیه، با اعلام اینکه هیئتی اعزامی از استانبول درخواست مشابهی برای اتحاد دو دولت عثمانی و روسیه به تزار ارائه کرده است و روسیه آن را نپذیرفته است، پاسخ صریح و روشنی به سفیران ایران نداد و تنها با ارسال نامهای محبتآمیز، ﻣﺄموران شاه عباس را مرخص کرد. درحقیقت، گودونف ضمن طولانیکردن زمان مذاکرات و ندادن پاسخ روشن و قاطعِ دولت متبوعش، زمان را به سود عثمانی و به زیان ایران تلف کرد و درنتیجه، امید شاه ایران به مساعدت روسیه به ﻳﺄس مبدل شد. هنوز بوداقبیگ و هادیبیگ به مرزهای ایران نرسیده بودند که پادشاه صفوی سفیر دیگری را از سمت قفقاز به جانب روسها فرستاد تا برای آزادسازی دربند و باکو از آنها کمک نظامی درخواست کند؛ اما این بار هم دربار تزار جواب درستی به سفیر ایران نداد و در 15ژوئیه1592/4 شوال1000 وی را مرخص کرد. ﻧﮑﺘﮥ جالب آنکه در همین ایام، دربار صفوی دو هیئت تجاری نیز به مسکو اعزام کرده بود تا با زمینهسازی، مبادلات تجاری بین ایران و روسیه را تسهیل کند (جمالزاده، 1372: 132و133). درعینحال، بهنظر میآید که اعزام همزمانِ بازرگانان ازسوی دو کشور، فرایند نفوذ تجار ایرانی و روسی را در ناﺣﻴﮥ قفقاز ایجاد کرد و تاحدی به برقراری روابط دوسوﻳﮥ اقتصادی و فرهنگی دو کشور کمک کرد. زمانیکه بوداقبیگ و هادیبیگ پس از انجام ﻣﺄموریتی طولانیمدت به قزوین رسیدند، شاه که از مساعدت نظامی روسیه ناامید شده بود، با دولت عثمانی قرارداد صلح استانبول را امضا کرد. او بنابه مصلحت پذیرفت که تبریز، ارمنستان، شکی، شروان، گرجستان، قراباغ و بخشی از لرستان در تصرف قوای عثمانی باشد و شاهزاده حیدرمیرزا به گروگان، مقیم بابعالی در استانبول شود (فلسفی، 1369: 1/193). بهاینترتیب اتحاد نظامی دو کشور، حتی با وعدﮤ واگذاری شهر دربند به روسیه، تحقق نیافت. در سال 1003ق/1595م، تزار سفیری به نام آندره سوونی گوردوسکی (Swenigorodski) را به ایران فرستاد تا پاسخ نامههای شاهعباساول دربارﮤ اتحاد دو دولت علیه عثمانی را بدهد. کمی پس از آنکه شاه با گوردوسکی دیدار کرد و به او رخصت بازگشت داد، سفیری به نام «امامقلیبیگ پاکیزه قورچی ترکمان را با تحف و هدایای لایقه به ایلچیگری اروس تعیین فرموده» (ترکمان، 1377: 2/800) و به جانب روسیه گسیل کرد. ازآنسو تزار روسیه، فئودور، سفیری به نام واسیلی توفیاکین (Tufiakin) را همراه هادیبیک اشارهشده به ایران فرستاد تا درخصوص پیشنهاد ایران مبنیبر استقرار سفیر مقیم در تختگاههای دو کشور برای انعقاد اتحاد نظامی و امنسازی مسیرهای مواصلاتی در قفقاز، با کارگزاران دولت صفوی مذاکره کند؛ اما مرگ توفیاکین مانع از انجام مذاکرات شد (جمالزاده، 1372: 139). در اواسط سال 1009ق/1600م، تزار جدید روسیه بوریس گودونف (Boris Godonov) (1598تا1605م/981تا1013ق) برای توﺳﻌﮥ روابط با ایران، شاهزاده الکساندر ساسیکین (Sassekin) را به ایران فرستاد تا بر مسئلۀ دوستی دو دولت صحه گذارد. دراینمیان، زاسیکین ﻣﺄموریت داشت تا اسباب اتحاد ایران و پروس را نیز فراهم کند؛ زیرا پادشاه پروس، رودلف دوم (Rudolf II) (1576تا1612م)، برای ترغیب ایران به نبرد با عثمانی سفیری به اصفهان فرستاده بود تا تدارک اتحاد ایران و پروس را بر ضد عثمانی و البته با اطلاع و هماهنگی تزار روس (فندریابل، 1351: 108تا111) ببیند. اما در این زمان، نوبت پیروزی ایران بر عثمانی رسیده بود و سفیران روس و پروس در مقام شاهد پیروزیهای مشعشع ایرانیها، اخبار ﻏﻠﺒﮥ شاه ایران بر ترکان را به اطلاع دولتهای متبوع خود رساندند و حتی شاهعباساول دوباره سفیری به مسکو فرستاد؛ ولی هیچگونه قرارداد اتحادی بین دو دولت ایران وروس نوشته نشد. بااینهمه، روابط شاهعباساول با روسیه همچنان پابرجا ولی نیمبند ادامه یافت؛ بهطوریکه حتی در زمان فترت سلطنت در روسیه، در سالهای 1606تا1612م/1014تا1020ق، شاهعباساول با اعزام سفیری به روسیه پیشنهاد کرد که دولت ایران حاضر است شماخی را به روسیه واگذارد (جمالزاده، 1372: 146). زمانیکه خطر ترکان از مرزهای ایران دور شد، دربار صفوی دوباره با ارسال پیامهای دعوتخواهاﻧﮥ اروپاییان مواجه شد. پیامهایی مبنیبر اتحاد اروپا با دو رقیب عثمانی در جناح شرقی آن امپراتوری تهدیدکننده؛ اما باوجود نامهنگاری پاپ با شاهعباساول (نوائی، 1357: 273) و تلاش برای شرکتدادن ایران و روسیه در ائتلاف ضد عثمانی کشورهای غربی، هیچکدام از دو کشور ایران و روسیه دخالت در جنگی سنگین، آن هم برای منافع بیگانگان را نپذیرفتند. حتی مدتی بعد، بستر مناسبی برای اتحاد ایران و روسیه فراهم شد و سفرای اصفهان در روسیه قرار عملیات مشترک نظامی علیه ترکها را گذاشتند؛ ولی این مصالحه نیز به فرجام نرسید. همچنانکه وقتی به شاهعباساول پیشنهاد شد که اتحاد قزاقهای شمال قفقاز را «که از راه دریا این همه به ترکها صدمه میآورند» (دلاواله، 1357: 257) جلب کند، ممکن نشد و اندکی بعد نیز، با بروز گرفتاریهای داخلی برای سلطنت روسیه، فرصت اقدام مشترک از کف رفت. در تحلیل این موضوع باید گفت ازآنجاکه دولتهای اروپایی حاضر نبودند با عقد پیمانی مکتوب، در قبال ایران تعهدی بر عهده بگیرند، شاهعباساول ناگزیر بود به روسیه روی آورد. دولتی که بهواﺳﻄﮥ همجواری با عثمانی و علاقه به تضعیف آن، این امکان را داشت که متحد خوبی برای ایران باشد. درحالیکه دیگر دولتهای اروپایی تنها در مواقع خاص و مقطعی به ایران روی خوش نشان میدادند. بهخصوص که امپراتوری عثمانی توانمندی نظامی چشمگیری داشت و این توانمندی نظامی نگرانی اروپا را از درگیری مستقیم و مداوم با آن دولت باعث میشد و بنابراین به ایران بهمثابه تهدیدی برای عثمانی نظر داشتند. بُعد مسافت اروپا با ایران نیز، عملیشدن اتحاد نظامی این دو رقیب عثمانی را مانع میشد. برپاﻳﮥ اطلاعات کتاب تاریخ روابط ایران و روس، در باقیماندﮤ دوران شاهعباساول، میشل رومانوف (Romanov) (1613تا1645م/1021تا1054ق)، تزار نوپای روس، چند سفیر دیگر نیز به ایران گسیل کرد. در دیدار یکی از این سفیران با شاه ایران بود که شاهعباساول ابراز تمایل کرد که روسیه در مناطق تحت سکونت قُموقها، یعنی شمال داغستان، ﺗﺄسیساتی بنا نهد تا «دیگر تا نواحی قریم بین آنها دشمنی حائل نمیماند و مملکتین مزبور به آسانی میتوانستند با هم دستبهدست داده و بر ضد دشمنان خود بجنگند» (جمالزاده، 1372: 148)؛ حتی شاه اعلام کرد که حاضر است به تزار پول و قشون بدهد. میخائیل باریاتینسکی (Bariatinski) دیگر سفیر برﺟﺳﺘﮥ روس بود که کمک مالی برای دولت روسیه و آزادی لوارساب (1592تا1622م/1000تا1031ق)، شاه خودسر گرجی، از زندان شیراز را از پادشاه نامدار صفوی طلب کرد؛ اما باوجود پذیرایی گرم دربار و اعطای اجازه تجارت به بازرگانان روسی، شاهعباساول هیچ اقدامی نکرد و با خروج سفرا از کشور، موضوع سفارت فرستادگان تزار به پایان رسید (شاردن، 1372: 1/345؛ دلاواله، 1370: 431).. ناگفته نماند که در مناسبات روسیه و ایران در عهد شاهعباساول، مذاکرات دربارﮤ اتحاد علیه متحد شرقی عثمانی، یعنی ازبکان و خانات بخارا، جایگاه مهمی داشت. در موقعیتی که ازبکان شیبانی بر بخش عظیمی از ترکستان سیطره یافته بودند با متحد دولت صفوی، یعنی خان خوارزم، از در ستیز درآمدند و در سال 1002ق/1593م، خوارزم را اشغال کردند. این اقدام و سپس پیشروی به داخل خراسان، چنان نگرانی شاهعباساول را باعث شد که ترجیح داد با ترکان مصالحه کند. ازآنطرف، دولت روسیه نیز میکوشید تا با خانهای ترکستان روابط گستردهتری داشته باشد. اقدام شاهعباساول در سال 1005ق/1596م، در فرستادن شاهزادگان خوارزمی مقیم ایران به آن خطه برای پایاندادن به ﺳﻠﻄﮥ شیبانیان موفقیتآمیز نبود (ترکمان، 1377: 2/807؛ غفاریفرد، 1376: 256)؛ اما چندی نگذشت که با بروز اختلاف در دودمان شیبانی، عبداللهدوم (991تا1006ق/1583تا1597م) تصمیم گرفت با ایران صلح کند که دولت روسیه برآن شد تا با ایجاد اختلاف بین خانات ترکستان، از احتمال تقویت ایران در این منطقه یا اتحاد احتمالی صفویان و ازبکان جلوگیری کند. با قتل عبدالمومنخان ازبک (1006تا1007ق/1597تا1598م) و همزمان با تهدیدهای گورکانیان هند علیه بخارا، سلطان عثمانی خاننشین بخارا، یعنی متحد خود را در کوران مشکلات تنها گذاشت؛ بنابراین فرصتی برای شاه مقتدر صفوی فراهم آمد تا به بهانۀ کمک به یکی از گروههای مدعی سلطنت، بر ازبکان فایق آید و خراسان را به آغوش ایران بازگرداند.
مناسبات با مسکو در دورﮤ دوم صفوی با مرگ شاهعباساول در جمادیالاول1037/1637م، بخش مهم و دوستاﻧﮥ روابط دیپلماتیک ایران و روسیه در عصر صفوی به فرجام رسید. در منابع تاریخی، از دورﮤ شاهصفی به بعد، تنها اشارههای کوتاه در باب ورود سفرای روس با هدایا و نامههای دوستانه موجود است (خواجگی اصفهانی، 1368: 98 و 154 و 235 و 285) که از توجهنکردن و نبود فرصت جدی و کافی برای توﺳﻌﮥ روابط بین دو دولت حکایت میکند. البته بهعقیدﮤ نگارندگان، در بیشتر مواقع هدف اصلی دولت روسیه از ارسال هدایای مختلف و گرانبها جلب رضایت دربار ایران و گاه انحراف افکار مسئولان در برابر وقوع ناآرامیها در مرزهای شمالی بوده است. در همان حال، دولتهای غربی نیز از موضوع همسایگی و روابط ایران و روسیه برای اهداف خود بهره میبردند؛ چنانکه دوک هلشتاین بهمنظور انتقال ابریشم ایران ازطریق روسیه و نیز آتشافروزی بین ایران و عثمانی، هیئتهایی از مسیر روسیه به ایران فرستاد. هیئتهایی که مذاکرات محرماﻧﮥ آنها با روسها و ﺗﺄکید تزار بر دیدار با سفیران اروپایی (اولئاریوس، 1385: 8)، از مداﺧﻠﮥ اروپا در روابط ایران و روسیه نشان دارد. در صفر1052ق/1642م، شاهعباسدوم در جایگاه هفتمین پادشاه دولت صفوی بر تخت سلطنت تکیه زد و مدتی بعد، تزار روسیه سفیری برای عرض تبریک به اصفهان فرستاد؛ اما چندی نگذشت که مناسبات دو کشور به حالت خصمانه درآمد؛ زیرا تهمورث، والی پیشین گرجستان، سر به شورش برداشت و پس از شکستخوردن به داخل روسیه پناه برد. ازآنسو الکسی (Alexis)، تزار روس (1645تا1676م/1054تا1086ق) که در زمان او «شیوههای مغولیتاتاری تشکیلات نظامی روسیه، جای خود را به روشهای نوین اروپایی دادند» (Ostrowski, 2009: 81)، به تلقین و تحریک تهمورث، سپاهی به داغستان فرستاد و ضمن اشغال مناطقی از این ایالت، در ساحل رودخانة قوینسو در ناﺣﻴﮥ تِرِک، قلعهای بنا نهاد. شاهعباسدوم که به اقدامات روسها در قفقاز و ساختن قلعة نظامی در داغستان بدگمان بود، در سال 1064ق/1653م، به بیگلربیگی شروان امر کرد تا آن دژ را ویران کند؛ بنابراین «لشکر منصور تمامت آن قلاع را ویران و با خاک یکسان ساخته مراجعت نمودند و چنین فتحی عظیم به سهولت و آسانی قرین حال اولیای دولت روزافزون گردید» (وحید قزوینی، 1383: 537). تزار که از واکنش قاطعاﻧﮥ ایران شوکزده شده بود، بدون درنگ پرنس روستوسکی (Rostovski) را برای اعتراض به این اقدام ایران، عازم اصفهان کرد؛ اما شاهعباسدوم جوابی به او نداد. درنتیجه، دربار مسکو برآن شد تا اقدام موجه ایران را پاسخی نادرست و مزورانه دهد. پس به تحریک روسها که همواره از وجود قزاقها برای تسهیل عملیات نظامی خود و توﺳﻌﮥ ارضی کشورشان استفاده میکردند (Boeck, 2009: 17; Witzenrath, 2007: 112 and 25)، قزاقهای درّة دُن در مه1667/ذیقعده1077، تجاوز به سواحل جنوبی دریای مازندران را شروع کردند و در هر یورش، به قتل و غارت در مناطق ساحلی ایران اقدام کرددند. در مقابل این اقدام نامتعارف، دولت صفوی یکی از والیان خود را به سفارت نزد تزار فرستاد تا روسیه از تجاوز قزاقها ممانعت کند. در پاسخ، تزار قول مساعد داد که از تهاجمهای قزاقها جلوگیری کند و حتی قزاقها را وادار کند که نمایندهای برای عذرخواهی به دربار ایران بفرستند. اندکی بعد هم خان قزاقها «...نامهای مشتمل بر اظهار بندگی مصحوب یکی از معتمدان خود به درگاه والا فرستاده طالب بندگی گردیده...» (وحید قزوینی، 1329: 313)؛ البته بهنظر میآید این اظهار بندگی فقط بهعلت سفارش تزار نبود بلکه به هراس از روابط دنبالهدار ایران و قزاقها هم مربوط میشد. در سال 1075ق/1664م، گروهی مرکب از دو سفیر و هشتصد نفر وابسته، از روسیه به ایران آمدند و در هنگام بارعام، پیشکشی هنگفت به شاهعباسدوم تقدیم کردند. این هیئت در آغاز در کانون لطف و پذیرایی دربار قرار گرفت و حتی اجازﮤ تجارت آزاد در سراسر ایران را از شاه دریافت کرد؛ اما بهزودی مشخص شد که افراد این هیئت بازرگانانی هستند که تنها برای سوداگری و کسب منفعت به ایران آمدهاند و مایل به پرداخت عوارض مقرر تجاری نیستند؛ بنابراین دربار صفوی دیگر اعتنای چندانی به این روسها نکرد و کمی بعد به آنها اخطار داد که خاک ایران را ترک کنند (شاردن، 1372: 5/1728؛ جمالزاده، 1372: 161). تزار الکسی با ملاﺣﻅﮥ چنین رویهای در برابر اتباع روسی برآن شد تا بار دیگر قزاقها را به حمله به ایران تحریک و تشویق کند. در سال 1079ق/1668م، چند هزار قزاق با چهار فروند کشتی توپدار، وارد گیلان شدند و رشت را غارت کردند (کمپفر، 1363: 71و95)؛ اما برای گمراهکردن دولت صفوی، به راهنمایی حاکم شماخی، چهار سفیر به اصفهان فرستادند و ادعا کردند که بهعلت بدرفتاری تزار روسیه، خواهان آن هستند که تبعة ایران شوند و تنها بهعلت بدرفتاری مردمان رشت، دست به چنین عمل خشونتآمیزی زدهاند (تاجبخش، 1340: 94و95). باوجوداین فریبکاری قزاقها و حتی آمدن سفیری ازطرف مسکو برای منصرفکردن ایران از اعطای تابعیت به قزاقها، دولت صفوی که میدانست تزار در این ماجرا نقش دارد، سفیران روسی و قزاق را به کشورشان عودت داد. درعینحالیکه بهنوﺷﺘﮥ سانسون، دولت ایران ازطریق برقراری روابط حسنه با اقوام داغستان، حدود مرزهای خود در قفقاز را از تهدید روسیه درامان میداشت (سانسون، 1346: 202). باوجوداین، قزاقها دست از شرارت برنداشتند و کمی بعد باعنوان بازرگان به فرحآباد مازندران حمله کردند و ضمن کشتن عدهای از اهالی، شبهجزیرة میانکاله را پایگاه حملات خود قرار دادند. این اقدامات وحشیانه خشم شاهسلیمان را برانگیخت و بنابراین به فرمان او، قشون ایران با حمله به میانکاله قزاقها را فراری دادند. بهعلاوه، شاه از مسئولان روسی تنبیه و مجازات قزاقها را تقاضای کرد (وحید قزوینی، 1383: 729)؛ درنتیجه، دولت روسیه فرمانده قزاقهای شورشی به نام استنکا رازین (Razin) را دستگیر کرد و به دار آویخت و سفیری به اصفهان فرستاد تا سوءتفاهمها در مناسبات دو طرف را رفع کند؛ همچنین تقاضا کند دولت ایران طبق تعهد خود مبنیبر گزینش حاکم گرجستان از دودمان باگراتونی، با حکمرانی هراکلیوس پسر تهمورث از خاندان دیگر، یعنی دودۀ کاختی، موافقت کند. پیشنهادی که با موافقت شاهسلیمان (واله قزوینی، 1380: 651) روبهرو شد. اقدام روسیه در تنبیه قزاقها و موافقت ایران با پیشنهاد روسیه در باب والی گرجستان، باعث شد تا روسها به گسترش مناسبات دیپلماتیک با ایران و اراﺋﮥ درخواستهای بیشتر تشویق شوند. بنابراین در بهار سال 1675م/1086ق، روسها سفیر دیگری به اصفهان فرستادند تا برای نبرد با عثمانی، از ایران بیستهزار قشون امدادی را تقاضا کند؛ ولی مسئولان صفوی که تمایل نداشتند مصالحه ذهاب را زیر پا گذارند و بهخاطر روسیه وارد جنگی توانفرسا با امپراتوری عثمانی شوند، پاسخی به نماینده روس ندادند. ﻧﻜﺘﮥ مهم اینکه براهین منطقی و دوراندیشاﻧﮥ کارگزاران صفوی در برابر درخواستهای نابجای سفرای روس و دول اروپایی درخور توجه و اعتنا مینماید؛ آنجاکه شیخعلیخان زنگنه، صدراعظم وقت ایران، ابراز کرد که دولت بیمیل نیست که عثمانی شکست بخورد و ناتوان شود؛ ولی میل هم ندارد آن دولت یکباره منقرض شود؛ زیرا هرچه باشد همکیش ایران است و در برابر اروپا سپر بلا به شمار میرود (سانسون، 1346: 174و175). شاه نیز پاسخی دندانشکن به سفیران غربی داد: «روزی که ما با عثمانی میجنگیدیم استمداد ما را اجابت نکردید. اکنون که ما با آن دولت صلح کردهایم دیگر گفتوگو دراینباره ثمره ندارد؛ زیرا اگر ما به حمایت شما با عثمانی وارد جنگ شویم ازبکها، تاتارها و مغولان هند نیز بهسبب همکیشی با عثمانی به کشور ما تجاوز خواهند کرد» (فلسفی، 1316: 174). شاه با اشاره به مصاﻟﺤﮥ بیهنگام غربیها با عثمانی، بهتعبیر شاردن دهان سفیر را بست ( شاردن، 1372: 2/655). این همان پاسخی است که سانسون از آن چنین یاد کرده است: «هیچ جوابی شیرینتر و منطقیتر از جوابی که ایرانیان به نمایندگان آلمان و لهستان و مسکو دادند نمیباشد» (سانسون، 1346: 172). بهعلاوه در سال 1101ق/1690م، شاهسلیمان با اعزام سفیری به سنپترزبورگ به تزار جدید روسیه، پتراول، ابلاغ کرد که «ایران مایل نیست به اتحاد ضد عثمانی ملحق شود که روسها از مدتها پیش در پی ایجاد آن بودهاند» (متی، 1387: 36).
آغاز یورش نظامی دولت روسیه از مطاﻟﻌﮥ تاریخ صفویه چنین برمیآید که پس از مرگ شاهعباساول، دولت صفوی روزبهروز بهسوی ضعف و سستی رفت. بهطوریکه در اواخر دورۀ زمامداری شاهسلیمان، اوضاع کشور دچار بحران شد و سررﺷﺘﮥ امور از دست دولتمردان بیرون رفت. در این هنگام، پادشاه و کارگزاران توانمند و باکفایتی لازم بود تا تضعیف ارکان قدرت دولت مرکزی و ازبینرفتن سیطرﮤ خاندان صفوی را مانع شوند؛ اما با رویکارآمدن شاهسلطانحسین، جانشین شاهسلیمان، اوضاع از این هم بدتر شد. نباید شاه را مقصر تمام این تباهی دانست و باید دربارﮤ اغراقگوییهای مورخانی چون رستمالحکماء که مدعی بودند: «از تأثیر سپهر آبنوسی، آخرالامر، دولتش چنان به مغلوبیت و مقهوریت و مخذولیت و منکوبیت و ذلت و افتضاح انجامیـد که ذکر آنها باعث کلال و ملال و غم و هم شنوندگان خواهد شد» (رستمالحکماء، 138: 98) تردید کرد؛ اما در واقع بهعلت فقدان مدیریت کارآمد و مداخلات نابجای افراد غیرمسئول، امور مملکت دچار نابسامانی و اضمحلال شد و اسباب زوال دولت صفویه بیشازپیش فراهم شد. ازآنسو، خطرهای داخلی و خارجی که کیان دولت مرکزی را تهدید میکرد، شدت بیشتری یافت. خودسری خوانین و سرکشی لجامگسیخته در ولایات تابعه، در کنار چشمداشت و تجاوز دولتهای روسیه و عثمانی، مزید علت شد تا روند تدریجی سقوط دولت را تشدید کند.. در مقابل، در چنین وضعی که اوضاع سیاسی ایران رو به انحطاط میرفت، در تاریخ ژوئن1682م/1092ق، در روسیه تزاری جاهطلب و بلندهمت بر سر کار آمد که هدفی جز توسعه همهجاﻧﺒﮥ روسیه نداشت. زمانیکه پتراول (1682تا1725م/1092تا1137ق) به سلطنت رسید، کشور روسیه در مقایسه با کشورهای اروپایی در سطحی بسیار ضعیف قرار داشت. بهعلت وسعت ارضی روسیه، تحقق وحدت سراسری کاری بس دشوار بود. همچنان که از نظرصنایع و فنآوری هم، روسیه عقبافتاده بود. تلاش پتر برایناساس بود که کشورش را به سطح دول اروپایی نزدیک کند و در این راه، «با روح استبدادی که داشت از هیچ مانعی نمیهراسید» (شانینوف، 1357: 137)؛ پس به بازسازی تشکیلات دولت و ارتش، ایجاد ناوگان دریایی، تقویت جایگاه پادشاه به زیان نجبا، توسعۀ بازرگانی، توسعۀ تعلیموتربیت و حتی تلاش برای تغییر چهرﮤ جامعه و ترویج فرهنگ غرب اهتمام ورزید. به همین علت او را پترکبیر و امپراتور سراسر روسیه لقب دادند و از این زمان بود که دولت روسیه در قالب امپراتوری به رسمیت شناخته شد. در دوران پادشاهی پتر، موج اصلاحات در روسیه قوت گرفت. خاصه سیاست و تفکر نگاه به شرق را تزاریسم مدنظر قرار داد و اقداماتی نظیر ﺗﺄسیس آکادمی علوم و اعزام مکتشفان روسی به اوراسیا شروع شد (Van der oye, 2010: 19-21). با افزایش روند توسعهطلبی ارضی روسیه به سمت مناطق غربی و جنوبی، برخورد نظامی و اقتصادی روسیه با قفقاز و ایران اجتنابناپذیر شد. هدف پتر از این سیاست توسعهطلبانه، تسلط بر دشت وسیع میان دو دریای سیاه و خزر بود؛ زیرا سلطه بر این ناحیه، روسیه را به قدرتی تبدیل میکرد که صاحب بزرگراه تجاری در اطراف دریای خزر باشد و کنترل دریای سیاه را نیز داشته باشد؛ بهویژه که روسیه از داشتن ناوگان در دریای سیاه محروم بود و از دریای مدیترانه نیز اخراج شده بود. طولی نکشید که شورش افغانها و هرجومرج داخلی ایران وسیلهای شد که نظر دربار مسکو به جانب ایران جلب شود. علاوهبر علتهای متعددی که به ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ مناسبات دو دولت در دورﮤ صفوی مربوط میشد، ﻣﺴﺌﻠﮥ رونق بنادری همچون حاجیطرخان که بازار و چهارراه تلاقی کاروانهای عبوری بودند و نیز موضوع نظارت بر راه بازرگانی بین روسیه و ایران در قفقاز، نظر پتر را بیشازپیش به ایران جلب کرد. تزار زیرک و آیندهنگر که نقشههای بلندپروازانهای برای توسعهطلبی به سمت جنوب روسیه و دستاندازی به آبهای گرم خلیجفارس و اقیانوس هند در سر داشت، آماده میشد تا به اهداف استعماری دولت خود جامه عمل بپوشاند و از ضعفهای پیشآمده بهنحواحسن بهرهبرداری کند. بنابراین برای سوءاستفاده از اوضاع آﺷﻔﺘﮥ موجود در دولت صفوی و دستاندازی به ایران، روابط سنپترزبورگاصفهان را توسعه بخشد. از آنجاکه آگاهی از اوضاع داخلی ایران به سیاست تجاوزطلباﻧﮥ تزار کمک میکرد، او در دوران سلطنت شاهسلطانحسین سفیرانی را بهظاهر برای گسترش روابط تجاری و سیاسی بین دو دولت، ولی درواقع برای بررسی دقیق اوضاع داخلی ایران به اصفهان فرستاد. بنابراین برخلاف دورههای پیشین که شاه صفوی معتقد بود: «مسکویها ازبکهای فرنگاند و مرادش این بود به کنایت بفهماند همچنان که ازبکهای ساکن مجـاور رود جیحون میان جـامعه مسلمانان بدویترین، و کثیفترین قوماند، مسکویها نیز عقبماندهترین و بیفرهنگترین قوم اروپا در شمارند» (شاردن، 1372: 2/644)، در این زمان «سفیران پطر از میان هوشمندترین افراد نزدیک به دربار و از میان دوستان شخص تزار انتخاب میشدند تا به جمعآوری اطلاعات دقیق سیاسی و نظامی و اجتماعی بپردازند» (فلسفی، 1369: 3/245)؛ ازجمله تزار ارمنی زیرکی به نام اسرائیل اوری (Orii) را در سال 1120ق/1708م به اصفهان فرستاد تا دربارﮤ انعقاد قراردادهای تجاری با شاهسلطانحسین مذاکره کند و نیز اطلاعات کافی دربارﮤ مناطق ساحلی دریای مازندران تهیه کند. دربار صفوی سفیر تزار را بهگرمی پذیرفت؛ اما زمانیکه اوری تقاضا کرد به بازرگانان ارمنی دستور داده شود تا ازاینپس کالاهای تجاری خود و بهویژه ابریشم گرانقیمت ایران را از راه سنپترزبورگ به اروپا ببرند، خواستهاش رد شد و او بدون نتیجه به روسیه بازگشت (لاکهارت، 1344: 73). این ناکامی، پتر را از میدان به در نکرد و کمی بعد، در سال 1127ق/1715م، ﻣﺄموری خبره و کارشناس به نام آرتمی ولیسنکی (Wolynski) را رواﻧﮥ ایران کرد؛ اما لحن تند و بیادباﻧﮥ سفیر چنان برخورنده بود که شاه به گفتههای او توجهی نکرد و نماینده تزار با اعتراض دربار را ترک کرد. خاصه آنکه در این زمان اخبار تحرکات نظامی افسری روسی به نام چرکاساکی (Cherkaski) در شرق دریای مازندران، کارگزاران صفوی را سخت نگران کرده بود؛ ولی آنچه مهمتر جلوه کرد، گزارش ولینسکی بود که به اجرای ﻧﻘﺸﮥ بلندپروازاﻧﮥ پتراول کمک بسیاری میکرد؛ زیرا در این گزارش آمده بود: «اوضاع عمومی ایران چنان آشفته... است که کشور را میتوان با یک لشکر کوچک روسی بهآسانی فتح کرد» (سیوری، 1378: 249). با چنین گزارشها و برپاﻳﮥ اهداف سیاست خارجی امپراتوری تزاری بود که پتراول به تصرف ایران مصمم شد. خاصه که سیاست توسعهطلباﻧﮥ پتر سنگ بنایی بود برای طراحی و اجرای سیاست خارجی روسیه تا پایان دوران سلطنت خاندان رومانوف و سندی راهبردی بود که براساس وصیتنامهای سیاسی منسوب به پتر ترسیم شده بود. در این وصیتنامه، خواه درست یا نادرست (اشرف، 1374: 22)، دستاندازی به آبهای گرم خلیجفارس و اقیانوس هند در حکم معیاری برای دولتمردان روسیه تعیین شده بود و ادعا شده بود که: «دولت روسیه... باید در میان ایران و عثمانی نفاق افکند تا همیشه میانشان جنگ باشد. ...باید چارهجویی کرد که کشور ایران روزبهروز تهیدستتر شود و بازرگانی آن تنزل کند و رویهمرفته باید همیشه در پی آن بود که ایران رو به ویرانی رود. ...کشور گرجستان و سرزمین قفقاز، رگ حساس ایران است. ...بر شما لازم است که بیدرنگ کشور گرجستان و سرزمین قفقاز را بگیرید و پادشاه ایران را دستنشانده و فرمانبردار خود کنید. پسازآن باید آهنگ هندوستان کرد. زیرا کشور بسیار بزرگ و بهترین بارگاه تجارت است. کلید هندوستان سرزمین ترکستان است...» (روزنامه کلکته، 1287: 7و8). مقارن با ایام سقوط دولت صفوی، عقد پیمان صلح بین روسیه و سوئد در سال 1721م/1133ق به پتراول مجال داد تا با خیالی آسوده به ﺟﺒﻬﮥ شرقی، یعنی مرزهای آسیایی دولت خود، بپردازد و چون اخبار شکست قوای صفویه از افغانها را دریافت کرد، با ارتشی مرکب از 80هزار تن که سربازان قزاقش بهطور عمده منضبط، اما خشن و جویای کسب غنایم بودند (Boeck, 2009: 238; Witzenrath, 2007:24)، عازم کرانههای شمالی دریای خزر شد و در ژوئن1722/جمادیالاخر1134، طی اعلامیهای خطاب به اهالی قفقاز، ادعا کرد که قصد توسعه ارضی ندارد و تنها میخواهد از جان و مال اتباع روسی محافظت کند؛ حتی گفته شده است که او اعلام کرده بود که قصد دارد شاهسلطانحسین را به تخت سلطنت بازگرداند (جمالزاده، 1372: 176؛Mirfendreski, 2001: 6). اما هنگامیکه در رمضان 1134/سپتامبر1722، قوای تحت امر پتر نیروی پادگان ایران را در داغستان درهم شکستند و دربند را تصرف کردند، مشخص شد که میان ادعا تا عمل فاصله بسیار است. در این وضعیت، حاکم گیلان که با یورش افغانها روبهرو شده بود، با ارسال نامهای به پتر از وی درخواست کمک نظامی کرد و این همان بهانهای بود که تزار جاهطلب بهدنبال آن میگشت. پس ابتدا به سیمون آوراموف (Avramoff)، کنسول روسیه در رشت، دستور داد تا به اصفهان و نزد محمود افغان برود و از او بابت ﺣﻤﻠﮥ خان خیوه به کاروان تجاری روس و نیز غارت اموال تجار روسی توسط طوایف لزگی در شماخی، بهزعامت داودخان نقشبندی (گیلاننتز، 1371: 107)، درخواست غرامت کند و هشدار دهد که: «آشوبگران لزگی که به اتباع ما حمله کردند... ادعای کشور ایران را هم دارند» (مسلمانیان قبادیانی، 1387: 37). اما زمانیکه محمود اعلام کرد که هیچ تسلطی بر لزگیها و خانات خیوه ندارد و بهتر است شخص تزار از اتباع خویش دفاع کند، منظور نظر پتر فراهم شد و با تشویق آوراموف (Avramoff) و به بهاﻧﮥ کمک به شاهتهماسب، فرمان حمله به ایران را صادر کرد. ﻧﻜﺘﮥ جالب آنکه در فرمان پتر به کنسول روسیه آمده است که: «ما برای جنگ ضد ایران... نمیرویم، بلکه برای برانداختن آشوبگرانی میرویم که به ما صدمه زدند. اگر آنها در حال ویرانی کشور خود احتیاج به کمک ما داشته باشند، ما آماده کمک هستیم. ...در عوض آنها برای این کمک بعضی از ولایات اطراف دریای خزر را به ما واگذار خواهند کرد» (مسلمانیان قبادیانی، 1387: 38). در رجب 1135/ژوئیه1723، یورش به ایران از چند جبهه آغاز شد. بخشی از سپاهیان تحت امر سرهنگ شیپوف (Shipov) ازطریق دریا، بندرانزلی و رشت را تصرف کردند و بخش دیگری به فرماندهی سرگرد مانوشکین (Manoshkin)، شهر باکو را به اشغال خود درآوردند؛ اما در این اوضاع و احوال، دولت عثمانی نیز به فکر تصرف ایران افتاد و با اشغال شهرهای شماخی و تفلیس، به شاهتهماسبدوم اعلام جنگ داد؛ سپس ترکها با اعزام سفیری به نزد پتر، هشدار دادند که در صورت گذشتن روسها از دربند، با دولت روسیه وارد جنگ خواهند شد (شاو، 1370: 1/203). در ﻧﺘﻴﺠﮥ این تهدید، پتراول که خواهان درگیری با عثمانی نبود، سپاهی سههزار نفره در دربند باقی گذاشت و خود به پایتختش، سنپترزبورگ، بازگشت. ازآنسو، شاهتهماسبدوم که در برابر تهدید همزمان افغانها و عثمانیها قرار گرفته بود، تصمیم گرفت تا از پتراول درخواست کمک کند؛ بنابراین اسماعیلبیک اعتمادالدوله، صدراعظم خود را به سنپترزبورگ فرستاد؛ اما پتر تقاضای شاه را به پذیرفتن رسمی اشغال ولایات ذکرشده توسط روسها، به اضافة مازندران و استرآباد، منوط کرد. در 12 سپتامبر 1723/18 ذیقعده 1135، با امضای قرارداد توسط اسماعیلبیک و اوسترمان (Austrmann)، نخستوزیران دو کشور، الحاق ایالتهای ساحلی دریای مازندران به خاک روسیه رسمیت یافت و در مقابل، روسیه تعهد کرد افغانها را از ایران بیرون کند و از تهماسب در جایگاه شاه قانونی ایران حمایت کند (وحید مازندرانی، 1350: 82و83)؛ سپس تزار برای تصویب قرارداد توسط شاه، سفیری به نام بوریس مچرسکی (Mecherski) را به ایران گسیل کرد؛ ولی بهعلت مفاد نامتعارف این معاهده، تهماسب از امضای آن خودداری کرد. با شنیدن واکنش شاه ایران، تزار روس تصمیم گرفت با همراهی عثمانی، تصرف بخشهایی از ایران را رسمیت بخشد. همانطورکه پیشتر در فرمانی مدعی شده بود: «اگر ترکها وارد ایران شوند، ما مجبور میشویم که مناطق اطراف دریای خزر را تصرف کنیم» (مسلمانیان قبادیانی، 1387: 39) و این یعنی بهانهای دیگر برای نفوذ در خاک ایران. در همان حال، شاهتهماسب برآن شده بود تا از امپراتور عثمانی بخواهد از جنگ با ایران پرهیز کند. مدتی بعد، فرستادﮤ شاه به استانبول خبر آورد که بابعالی در ازای درخواست شاه ایران، درخواست واگذاری ولایتهای آذربایجان، ارمنستان و گرجستان را به عثمانی کرده است (پورگشتال، 1379: 5/3176). طبیعی بود که شاهتهماسب از قبول این پیشنهاد نیز خودداری کند؛ ولی دو کشور روس و عثمانی با آگاهی از ناتوانی نظام سیاسی ایران، فرصت را برای اشغال خاک کشور غنیمت شمردند؛ درنتیجه، در شوال1136/ژوئن1724، قوای ترک تفلیس را تصرف کردند و بر سر اشغال شهر گنجه، با قوای روس روبهرو شدند. اندکی مانده بود که آتش جنگ بین دو کشور رقیب و مهاجم شعلهور شود که سفیر فرانسه پادرمیانی کرد و در اول سپتامبر1723/1135ق، قرارداد تقسیم بخش وسیعی از ایران بین روسیه و عثمانی منعقد شد. به موجب این قرارداد، عثمانی تعلق ایالتهای اشغالشده ازطرف روسیه را بهانضمام مازندران و استرآباد به آن دولت به رسمیت شناخت و روسیه نیز تصرف آذربایجان، همدان و کرمانشاه را ازسوی عثمانی پذیرفت. همچنین روسیه به عثمانی قول داد کـه تهماسب را تحت فشار قرار دهد یا او را وادار کند تا بخشهایی از مناطق ایرانی در کانون ادعای عثمانیها را رها کند (پورگشتال، 1379: 5/3177). در این پیمان، روسها با زیرکی ازطریق واگذاری گرجستان مسیحینشین به حاکمیت عثمانی و تصرف ایالات مسلماننشین قفقاز و یکسری تعهدات غیر الزامآور، ترکان را فریب دادند؛ بهویژه مادهای از قرارداد که به حضور روسیه در نوار ساحلی خزر اشاره میکرد. مسئلهای که دستاویزی برای اقدامات پتراول با هدف حضور فعالتر نظامی در دریای مازندران شده بود و از دید مورخان تاریخ دیپلماسی دور مانده است (Mirfendreski, 2001: 5).. پذیرش این پیمانناﻣﮥ غیرمنصفانه در توان تهماسبدوم نبود و او با گردآوری سپاهیانی، در تبریز مقابل یورش ترکان عثمانی ایستاد و موفق شد ایروان را محاصره کند. اما قوای ینیچری موفقتر بودند و مناطق وسیعی از شمالغرب و غرب ایران را اشغال کردند. ایستادگی در برابر روسهای متجاوز نیز موفقیتآمیز نبود؛ تاآنکه در همین ایام پتراول درگذشت و در پیشروی روسها خلل ایجاد شد. شاهتهماسب که دریافته بود مشکل اصلی او ترکاناند، در 13رجب1143/10ژانویه1732، قراردادی با احمدپاشا، فرمانده عثمانی، بست و قفقاز را در ازای ولایتهای غرب و شمالغرب به ترکان وانهاد (پورگشتال، 1379: 4/3176). قراری که تنها برگ برندۀ آن مادهای بود که اجرای پیمان را به ﺗﺄیید سپهسالار شاه منوط میکرد و همین ماده دستاویزی شد برای نادر که از زیر بار اجرای آن شانه خالی کند (شعبانی، 1365: 1/77). از این زمان به بعد، برتری موقعیت ایران عصر نادری و مشکلات داخلی دولت تزاری ﻛﻔﮥ معادلات را بهنفع ایران قرار داد.
نتیجه کشور ایران بهعلت وضعیت ممتاز جغرافیای سیاسیاش، از روزگاران کهن در حکم مرکزی برای مبادلات تجاری بین شرق و غرب و گذرگاه اقوام و حکومتها مطرح بوده است. این شاﺧﺼﮥ برجسته بهواسطۀ ثروت موجود در شهرها، تنوع محصولات صنعتی و جاذبههای فرهنگی ایران توجه ناظران خارجی را جلب میکرده است؛ بهویژه در دورﮤ صفوی، آوازﮤ ثروت و ارزانی و وفور کالاها زبانزد گردشگرانی بود که ایران را هم برای جاذبههای اقتصادی و هم برای نقشآفرینی سیاسیاش، یعنی مهیابودن امکان شرکت دولت ایران در ائتلاف با غرب بر ضد عثمانی، مقصد سفر قرار داده بودند. ازاینرو، طبیعی بود که در هنگاﻣﮥ رشد مناسبات سرمایهداری در عصرجدید، دولتهای غربی برای تصاحب بازارها و انحصار تجارت با شرق و درنتیجه، کسب سودهای سرشار به ایران توجه کنند. دولت روسیه نیز تلاش میکرد تا همپای دول اروپایی، از منافع تجارت با ایران سود ببرد و در گام اول، با حمایت از کمپانی انگلیسی مسکووی، با صفویان وارد مذاکره شد. اما گرفتاری دولت صفوی از بابت برخوردهای سنگین نظامی با عثمانی، مانع از توجه جدی به تبادلات بازرگانی با روسیه شد. هرچندکه رفتوآمد تجار دو کشور تا پایان عهد صفوی برقرار بود. در دوران زمامداری شاهعباساول، بیشترین ارتباطات سیاسی بین دربارهای اصفهان و مسکو برقرار شد که چون هدف دو کشور با یکدیگر متفاوت بود، امکان اتحاد سیاسی و نظامی بین آن دو فراهم نشد. روسها بهعلت مشکلات داخلی، بهصورتی ضعیف خواهان گسترش روابط و بهخصوص مراودات تجاری بودندٰ درحالیکه شاهعباساول بیشتر به دریافت کمک فنی و نظامی برای مقابله با ترکان راغب بود. آن هم فقط در ایام جنگ با عثمانی و در کل دولت صفوی حاضر نبود که همسایهای همکیش را فدای منافع موقتی، ناپایدار و تجاری رابطه با کشورهای اروپایی کند. از اوایل قرن هفدهم میلادی و همزمان با رویکارآمدن خاندان رومانوف، فرصت مناسب برای گسترش بیشتر روابط ایران و روسیه به دست آمد؛ ولی چندی نگذشت که مشخص شد دولت تزاری فقط به مراودههای پایاپای تجاری نمیاندیشد و با تحریک قزاقها و تعرض به سواحل بحر خزر، خیال تجاوز به ایران را دارد. سودای تزاریسم در دستیابی به آبهای گرم، رومانوفها را چنان برانگیخته بود که ضمن فرستادن سفیران متعدد به دربار صفوی و ابراز دوستی و مودت، از کنجکاوی و مداخله در امور ولایتهای همجوار با ایران ابایی نداشتند؛ بهویژه ولایتهای قفقاز و ترکستان و سواحل دریای مازندران جاذﺑﮥ خاصی برای مسکو داشت. این حقیقت، زمانی آشکار شد که پتراول با اهداف بلندپروازانه بر تخت سلطنت روسیه نشست و چون ایران در این مقطع دچار ضعف و بحران داخلی بود، یورش آشکار نظامی روسیه به خاک ایران اتفاق افتاد. جای ﺗﺄمل است که در ایام تقارن اوجگیری قدرت نظامی و جاهطلبی استعماری دولت تزاری با ضعف مفرط و ناکارآمدی دولت صفوی، آسیب جدی و جبرانناپذیری به تمامیت ارضی ایران وارد نشد و اگرچه روسها به تصرف قفقاز موفق شدند، حضور مداخلهآمیز رقیبشان، یعنی دولت عثمانی، باعث تجزیه ایران نشد و با ورود نادرشاه افشار به معرکه، وحدت سیاسی سرزمینهای ایرانی دوباره ﺗﺄمین و تضمین شد. درعینحال، فرصتی به دست روسیه افتاد تا از نزدیک با اوضاع ولایتهای ایرانی در قفقاز رویارو شود و برای تحرکات بعدی در شمالغرب ایران برنامهریزی کند. بازگشت عثمانیها به آناتولی و تقسیم ایران بین افشاریه و زندیه، گذرگاه استراتژیک قفقاز را برای خودنمایی روسها باز گذاشت و آنها با دستاویز مشترکات مذهبی و فرهنگی با ارمنیها و گرجیها، به ﺻﺤﻨﮥ سیاست داخلی ایران نیز ورود پیدا کردند. سخن آخر آنکه باوجود روابط بلندمدت و دامنهداری که در طول چهارصد سال اخیر بین ایران و روسیه برقرار بوده است، در دوران حاکمیت تزارها بیشترین آسیببها به ایران وارد شده است که برجستهترین و شناختهشدهترین آنها جنگهای نظامی اوایل قرن در قرن 19م/13ق بود که به انفکاک بخشهای وسیعی از خاک ایران و عقد معاهدههای زیانبار منتهی شد. این ماجرا چنان در ذهن ایرانیان اثرگذار بود که حتی باوجود روابط گسترده و دوستاﻧﮥ سالهای بعد بین ایران و روسیه، باز هم شماری از ایرانیها را به صداقت و درستکرداری سیاسی روسها بدگمان میکرد. | ||
مراجع | ||
کتابنامه . اشرف، احمد، (1374)، توهم توطئه، در مجله گفتگو، ش8، ص7تا46. . اولئاریوس، آدام، (1385)، سفرنامه آدام اولئاریوس؛ ایران عصر صفوی از دیدگاه یک آلمانی، ترجمه احمد بهپور، تهران: ابتکار نو. . بینام، (1287ق)، وصیتنامه پترکبیر امپراطور روس، از روزنامه کلکته مورخه۳ نوامبر سنه۱۸۷۰/هشتم شهر شعبان سنه۱۲۸۷، موجود در کتابخانه ملی ایران، ش365/1، ص1تا16. . پارسادوست، منوچهر، (1378)، شاه طهماسب اول، تهران: انتشار . پورگشتال، یوزف فن هامر، (1379)، تاریخ امپراطوری عثمانی، ترجمه میرزازکی علیآبادی، ج5، تهران: زرین. . تاجبخش، احمد ، (1340)، ایران در زمان صفویه، تبریز: کتابفروشی چهر. . ترکمان، اسکندربیگمنشی، (1377)، تاریخ عالمآرای عباسی، به کوشش ایرج افشار، ج2، تهران: دنیای کتاب. . جمالزاده، محمدعلی، ( 1372)، تاریخ روابط روس و ایران، تهران: بنیاد موقوفات افشار. . خواجگی اصفهانی، محمدمعصوم، (1368)، خلاصةالسیر، تاریخ روزگار شاهصفی صفوی، تهران: علمی. . دلاواله، پیترو، (1370)، سفرنامه دلاواله، قسمت مربوط به ایران، ترجمه شجاعالدین شفا، چ2، تهران: علمی و فرهنگی. . رستمالحکماء، محمدهاشمآصف، (1382)، رستمالتواریخ، تصحیح میترا مهرآبادی، تهران: دنیای کتاب. . سانسون، پ، (1346)، سفرنامه سانسون؛ وضع کشور شاهنشاهی ایران در زمان سلطنت شاهسلیمان صفوی، ترجمه تقی تفضلی، تهران: ابنسینا. . سیوری، راجر ، (1378)، ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی، چ3، تهران: مرکز. . شاردن، ژان، (1372)، سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال یغمایی، ج1و2و5، تهران: توس. . شانینوف، ن، بریان، (1357)، تاریخ روسیه از آغاز تا انقلاب اکتبر، ترجمه خانبابا بیانی، تهران: دانشگاه تهران. . شاو، استنفورد، جی، (1370)، تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه، ترجمه محمود رمضانزاده، ج1، مشهد: آستان قدس رضوی. . شعبانی، رضا، (1365)، مبانی تاریخ اجتماعی ایران در دوره افشاریه، ج1، تهران: نوین. . غفاریفرد، عباسقلی، (1376)، روابط صفویان و ازبکان (903-1031 ه.ق)، تهران: وزارت امور خارجه. . فلسفی، نصرالله، (1316)، تاریخ روابط ایران و اروپا در دوره صفویه، تهران: بینا. . ----------، (1369)، زندگانی شاهعباساول، ج1و3 ، تهران: علمی. . فن دریابل، گئورگ تکتاندر، (1351)، اینترپرسیکوم (گزارش سفارتی به دربار شاهعباساول)، ترجمه محمود تفضلی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران. . کمپفر، انگلبرت، (1363)، سفرنامه کمپفر به ایران، ترجمه کیکاوس جهانداری، چ3، تهران: خوارزمی. . گیلاننتز، پطرس، (1371)، سقوط اصفهان، گزارشهای گیلاننتز درباره حمله افغانان و سقوط اصفهان، ترجمه محمد مهریار، اصفهان: گلها، با همکاری امور فرهنگی شهرداری اصفهان. . لاکهارت، لارنس، (1344)، انقراض سلسله صفوی و ایام استیلای افغانها در ایران، ترجمه مصطفیقلی عماد، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. . متی، رودلف، (1387)، اقتصاد و سیاست خارجی عهد صفوی (چهار مقاله موردی)، ترجمه حسن زندیه، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه. . مسلمانیان قبادیانی، رحیم و بهروز مسلمانیان قبادیانی، (1387)، اسنادی از روابط ایران و روسیه از صفویه تا قاجاریه، تهران: وزارت امور خارجه. . ممبره، میکله، (1394)، سفرنامه میکله ممبره، ترجمه ساسان طهماسبی، تهران: بهتاپژوهش. . نوواسیلستف، ا.پ، (پاییز1383)، روابط سیاسی ایران و روسیه در نیمه دوم سده شانزدهم، ترجمه محمدتقی فخاری، در: مجله تاریخ روابط خارجی ایران، ش2، ص15تا36. . نوائی، عبدالحسین، (1357)، شاهعباساول، مجموعه اسناد و مکاتبات تاریخی همراه با یادداشتهای تفصیلی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران. . ---------، (1360)، اسناد و مکاتبات تاریخی از سال 1038تا1105ق همراه با یادداشتهای تفصیلی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران. . واله قزوینی، محمدیوسف، (1380)، ایران در زمان شاهصفی و شاهعباسدوم، به کوشش محمدرضا نصیری، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. . وحید قزوینی، محمدطاهر، (1329)، عباسنامه یا شرح زندگی 22ساله شاهعباسثانی، تصحصح ابراهیم دهگان، اراک: کتابفروشی داوودی. . ----------------، (1383)، تاریخ جهانآرای عباسی، تصحیح سعید میرمحمدصادق و زیر نظر احسان اشراقی، تهران: پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی. . وحید مازندرانی، غلامعلی، (1350)، مجموعه عهدنامههای تاریخی ایران از عهد هخامنشی تا عصر پهلوی، تهران: وزارت امور خارجه.
ب. منابع لاتین . Boeck, Brian, (2009), IMPERIAL BOUNDARIES, U.K: Cambridge University Press.
. Mattee,Rudi, (2013), Rudeness and Revilement: Russian–Iranian Relations in the Mid- Seventeenth Century,in: Iranian Studies, vol 46, no:3, London: pp: 333-357.
. Mirfenderski, Guive, (2001), A diplomatic history of the Caspian Sea; treaties, diaries, and other stories, NewYork: Palgrave.
. Ostrowski, Donald” The Mongols and Rus: Eight Paradigms” in:,Gleason,Abbott, (2009), A Companion Russian History, London: John Wiely & sons press.
. Riasanovsky ,Nicholas, (2000), A History of RUSSIA, 6th edition,U.S.A: Oxford Universitypress.
. Van der Oye, David Sch, (2010), Russian orientalism: Asia in theRussian mind
From Peter the Great to the emigration, U.S.A: Yale University Press.
. Witzenrath, Christoph, (2007), Cossacks and the Russian Empire, 1598–1725
Manipulation, rebellion and expansion into Siberia,U.S.A: Routledge. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 4,348 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,546 |