تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,652 |
تعداد مقالات | 13,415 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,661,583 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,120,940 |
واکاوی رویاروییهای مذهبی صفوی و عثمانی در قفقاز (930تا1038ق/1523تا1629م) | ||||||||||||||||||||||||||
پژوهش های تاریخی | ||||||||||||||||||||||||||
مقاله 15، دوره 9، شماره 4 - شماره پیاپی 36، دی 1396، صفحه 253-276 اصل مقاله (656.36 K) | ||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2017.76438 | ||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||
جهانبخش ثواقب* 1؛ احمد لعبت فرد2 | ||||||||||||||||||||||||||
1استاد گروه تاریخ، دانشگاه لرستان، ایران | ||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دکتری تاریخ، دانشگاه خلیجفارس بوشهر، ایران | ||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||
قفقاز از بُعد مذهبی منطقهای حائز اهمیت است که در طول تاریخ، گذرگاه اقوام و جایگاه ادیان و فرق مختلف بوده است. این منطقه از زمانهای بسیار دور، با ایران پیوندهای مذهبی و تاریخی داشته است. با ظهور دین اسلام و گسترش این دین در قفقاز، باوجود مقاومت مردم آنجا در برابر نفوذ اسلام، سرانجام در برخی نقاط آن مذهب تسنن پذیرفته شد و در کنار مسیحیتی قرار گرفت که در گرجستان و ارمنستان رواج داشت. قفقاز بهعلت موقعیت جغرافیایی ویژه، یکی از کانونهای درگیری صفویه و عثمانی بود. دولت صفوی و حکومت عثمانی برای نفوذ به این منطقه تلاش بسیاری کردند. ازیکسو، دولت عثمانی با انگیزة حمایت از اهلتسنن در شروان، داغستان و نواحی سنینشین و ارتباط با خاندان کریمه تلاش میکرد که از طریق شمال به دولت صفوی فشار آورد و ازسویدیگر، دولت صفویه با انگیزﮤ جهاد با کفار مسیحی و گسترش تشیع و نفوذ در مناطق سنینشین، تشیع را در این مناطق ترویج میداد. هر دو دولت جنگ با کفار مسیحی را انگیزة اصلی خود ذکر کرده بودند؛ اما در پشت پرده انگیزههای دیگری وجود داشت که در این مقاله این انگیزهها و چالشهای حاصل از آن بررسی و تحلیل شده است. | ||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||
قفقاز؛ صفویه؛ عثمانی؛ مذهب؛ رقابتهای مذهبی | ||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||
مقدمه ﻣﻨﻄﻘﮥ قفقاز در جایگاه یکی از کانونهای اصلی تمدنی و تاریخی، با سرزمین ایران پیوندها و علایق دیرینهای داشته است. این پیوندها و ارتباط چه در دوران پیش از ورود اسلام و چه در دوران اسلامی برقرار بود. حاکمیت بر این منطقه برای ایران حائز اهمیت بود؛ چنانکه نبردهای چندین ساله میان حکومتهای پیش از اسلام در ایران با امپراتوری روم بر سر ارمنستان و گرجستان و بهطور کلی قفقاز مؤید این مطلب است. پس از ورود اسلام به ایران، این دین نیز در کنار مسیحیت و دیگر ادیان قفقاز قرار گرفت و شکلگیری حکومتهای سنیمذهب شروانشاهیان و خاندانهای مسلمان دیگر در این منطقه بر گسترش اسلام در آنجا مؤثر بود. با تشکیل دولت صفویه در ایران، شاه اسماعیل در گام نخست برای انتقامگرفتن از قاتلان اجداد خود، یعنی جنید و حیدر که در لشکرکشی به قفقاز (شروان) و بنابه انگیزههای مذهبی و اقتصادی کشته شده بودند، درصدد تسلط بر شروان، ارمنستان، گرجستان و سایر نواحی قفقاز برآمد. در دوران حکومت صفوی، پادشاهان این سلسله حملات بسیاری به قفقاز کردند و با گسترش تشیع در قفقاز، از نفوذ عثمانی به این منطقه جلوگیری میشد. دولت عثمانی که خود را جانشین خلافت اسلامی قلمداد میکرد نیز با استفاده از نیروی خاندانهای سنیمذهب در قفقاز و برای گسترش مذهب تسنن در این مناطق، علیه دولت صفویه اقدامات بسیاری انجام داد. عثمانی قصد داشت قفقاز، بهویژه نواحی مسیحینشین را تصاحب کند. حکومت عثمانی ازطریق بازکردن مسیرهای کاروانهای زیارتی آسیای مرکزی بهدنبال منافع خود در قفقاز بود. بنابه اوضاع ذکرشده، ﻣﻨﻄﻘﮥ قفقاز برای دولتهای صفوی و عثمانی اهمیت بسیار چشمگیری داشت. بنابراین ﻣﺴﺌﻠﮥ ﭘﮋﻭﻫﺶ حاضر واکاوی رویاروییهای مذهبی دولتهای صفوی و عثمانی در قفقاز، در دوران شاه تهماسب اول تا پایان حکومت شاه عباس اول ﺍﺳــﺖ. از اﻫﺪاﻑ بارز پژوهش، ﺑﻴــﺎﻥ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﻭ اهمیت ﻣﻨﻄﻘﮥ قفقاز در ابعاد مختلف در تحولات این دوره، بهویژه در بُعد مذهبی، ﺍﺳﺖ. به اﻳﻦ ﻣﻨﻈﻮﺭ تلاش ﺷﺪه است که ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺩﺍﺩﻩﻫﺎ ﻭ ﺍﻃﻼﻋــﺎﺕ ﻣﻌﺘﺒﺮ، ﺍﻫﻤﻴﺖ ﺍﻳﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺩﺭ بُعد مذهبی ﺑﺮﺭﺳﻰ ﻭ ﺗﺠﺰیهوﺗﺤﻠﻴﻞ شوﺩ. در این پژوهش، پرسش اصلی آن است که هدف صفویه و عثمانی در رویارویی مذهبی خود در ﻣﻨﻄﻘﮥ قفقاز چه بوده است؟ در پاسخ، این فرضیه در نظر گرفته شده است که هدف اصلی هر دو دولت گسترش سیطرﮤ خود بر قفقاز با بهرهگیری از ابزارها و سیاستهای مختلف بود و از مذهب در قالب پوششی در این راستا بهره میگرفتند.
ﭘﯿﺸﯿﻨﮥ پژوهش دربارﮤ مناسبات ایران و عثمانی و درگیریهای آنها پژوهشهایی صورت گرفته است؛ نظیر صالحی (1386) که رویارویی این دو قدرت را بر سر بغداد در سالهای 1048تا1049ق/1638تا1639م بررسی کرده است1 و حسینی (1388، 1389) که در دو مقاله به اجمال، عوامل فرهنگیمذهبی و سیاسیاجتماعی تنش میان صفویه و عثمانی را مطرح کرده است؛2 اما این نوع مقالهها به تنش این دو قدرت بر سر قفقاز مربوط نمیشود. رضایی (1388) نیز در پایانناﻣﮥ کارشناسیارشد خود، نقش قفقاز را در روابط ایران و عثمانی در سدة دهم قمری بررسی کرده است3 که رویکرد آن بر مسائل سیاسی متمرکز است. ازاینرو، ﺩﺭ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎ موضوع ﺍﻳﻦ ﭘﮋﻭﻫﺶ که رویارویی مذهبی دو قدرت در قفقاز است، ﺗﺎﻛﻨﻮﻥ پژوهش ﻣﺴــﺘﻘﻠﻰ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﺸــﺪﻩ ﺍﺳــﺖ و پژوهش حاضر در پی ان است که خلاء موجود در این زمینه را برطرف کند. این پژوهش از نوع تاریخی است که در مرﺣﻠﮥ گردآوری اطلاعات، بر روش کتابخانهای و بهرهگیری از منابع تاریخی و پژوهشهای جدید مبتنی بوده است و در مرﺣﻠﮥ بررسی، به شیوﮤ توصیفیتحلیلی سامان یافته است.
موقعیت جغرافیایی قفقاز در منابع ایرانی، سرزمینهای شمال رود اَرَس (Aras) و اطراف رود کُر4 و ﻣﻨﻄﻘﮥ کوههای آرارات و جبال قفقاز که در اساطیر به نام کوه قاف (قَبق، قَبخ5) معروف شده است، قفقاز (Caucasian) نامیده میشود و مناطق قفقاز شمالی ماوراء قفقاز (Transcaucasus) خوانده میشود. هرچندکه در مآخذ روسی، برخلاف نوشتههای ایرانی، آنچه ماوراء قفقاز خوانده شده است و شامل نواحی شمال قفقاز است، قفقاز مینامند و سرزمینهای جنوبی قفقاز و ﻣﻨﻄﻘﮥ مرکزی این سرزمین را ماوراء قفقاز میگویند (رضا، 1378: 11). قفقاز منطقهای است که در ابعاد ژئوپولتیکی و ژئواستراتژیک ظرفیتهای چشمگیری دارد و همواره از کانونهای توجه قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای بوده است. بخشی از اهمیت استراتژیک قفقاز بهعلت وجود دریای خزر و بنادر دریای سیاه(Blak Sea) ، یعنی باتومی و ترابوزان (Batumi & Terebizond)، و مسیرهای ارتباطی و مواصلاتی و تجاری زمینی و دریایی شرق، شمال، جنوب و غرب و گذرگاههای راهبردی و تاریخی دربند و داریال(Darband & Darial) در آلان (Alan) است (درباره این گذرگاهها ر.ک: رئیسنیا، 1380: 5تا27). موقعیت خاص جغرافیایی قفقاز این منطقه را در کانون توجه قرار داده است. از لحاظ جغرافیایی، قفقاز منطقهای کوهستانی است که از غرب به دریای سیاه و آزوف (Azov Sea) ، از شرق به دریای خزر، از جنوب به ایران، از جنوبغربی به ترکیه و از شمال به روسیه محدود میشود. رشته کوههای قفقاز بزرگ این منطقه را به دو قسمت شمالی و قسمت جنوبی تقسم کرده است (امیراحمدیان، 1376: 15). در نواحی شمالی و جنوبی قفقاز موقعیت جغرافیایی و طبیعی خاصی وجود دارد. در قسمت شمالی بهعلت وضع آبوهوایی و نواحی کوهستانی، اقتصادی مبتنیبر دامداری و در مقیاس کمتر کشاورزی و کاشت غلات رونق دارد؛ اما در قسمتهای جنوبی باوجود کوهستانیبودن منطقه، بهعلت اوضاع جغرافیایی مناسب و واقعشدن در کنار دریای خزر و دریای سیاه و وجود رودهای کور، اَرَس و تِرِک (Terek) دشتها و اراضی حاصلخیزی قرار دارد که بستر را برای کشاورزی و فعالیتهای دامداری مهیا میکند. در ﻧﺘﯿﺠﮥ اوضاع مساعد جغرافیایی و حاصلخیزی خاک، جمعیت بسیاری در این نواحی ساکن شدهاند و باوجود این نیروی انسانی کارآمد، کشاورزی گسترش یافته است. به علت همین موقعیت جغرافیایی ویژه و قرارگرفتن در شبکههای ارتباطی دریایی و زمینی که از دریای سیاه به داردانل و ازطریق آن به اقیانوس اطلس و هند میپیوندد، قفقاز اهمیت اقتصادی خاصی پیدا کرده است.. ازسویی قرارگرفتن این منطقه بین آسیا و اروپا و موقعیت ترانزیتی آن باعث شده است که از زمانهای قدیم گذرگاه اقوام مختلفی باشد که ازطریق دریا، دریای خزر و دریای سیاه، یا از مسیر زمینی، آسیای صغیر، یا مسیر شمالجنوب به قفقاز وارد میشدند. وجود اقوام و نژادهای مختلف در قفقاز نشاندهندة تنوع نژادی و زبانی و نیز موقعیت قومی و مذهبی خاص این منطقه است (افشردی، 1381: 79).
نقشه1- شمالغرب ایران و قفقاز در دوره صفویه
ﭘﯿﺸﯿﻨﮥ مذهبی ﻣﻨﻄﻘﮥ قفقاز قفقاز سرزمینی با تنوع قومی و دینی است که برای چندین هزار سال در مسیر مهاجرت اقوام مختلف از نژادهای هندواروپایی، زرد و مغولی بود. ورود اقوام مختلف ایرانی، عرب، ترک و مغول ترکیب قومی و بافت جمعیتی و مذهبی قفقاز را در سدههای مختلف دچار تغییر کرد و ترکیبی از اقوام گوناگون در این منطقه به وجود آورد. این ناحیه بنابه ماهیت قومی و از لحاظ تاریخی و جغرافیایی و مذهبی مملکت یکپارچهای نبود و در طول تاریخ، زیر سلطه و نفوذ ملتها و دولتهای بزرگ قرار داشت. از پیش از میلاد تا دوران اسلامی بهعلت تهاجم اقوام مختلف مثل رومیها، بیزانسها، اُغوزها، خَزَرها، عربها، سلجوقیان، مغولها و آققویونلوها این سرزمین از نظر مذهبی دستخوش تغییر شد. اهمیت و موقعیت ویژﮤ این منطقه همواره آن را در کانون اولویت حاکمان ایرانی قرار میداد. پیش از ورود اسلام به قفقاز، در کنار ادیان و مذاهب بومی در این منطقه، دین زردتشتی ازطریق ایران بهویژه اَرّان،6 شروان، باکو، دربند و آجارها (Ajar)، نزدیک باتومی در گرجستان (Georgia)، یهودیت از سرزمینهای اطراف دریای خزر و مسیحیت ازطریق روم و بیزانس در قفقاز گسترش یافت که نفوذ مسیحیت بیشتر در گرجستان و ارمنستان (Armenie) بود در سدههای اول و دوم میلادی، مسیحیت در گرجستان نفوذ کرد و در سده چهارم میلادی کلیسای ارمنی ساخته شد و در مناطق کوهستانی این نواحی، تا سده هفتم میلادی ادیان مسیحی باقی ماند. در راستای اهمیت اقتصادی و جغرافیایی و مذهبی خاص این منطقه، با ورود مسیحیت و چالش آن با دین زردتشتی، در دورﮤ اشکانیان و ساسانیان این منطقه به یکی از کانونهای اصلی نزاع با روم تبدیل شد. گرجیها، ارمنیها، آلانها و ابخازها (abkhazia) مسیحی بودند؛ البته گرجیها بیشتر پیرو کلیسای ارتدوکس شرقی بودند. در سدههای هفتم و هشتم میلادی مسلمانان قفقاز را فتح کردند و دین اسلام در شرق قفقاز، در شروان و داغستان (daghistan)، گسترش یافت و ساکنان اَرّان، شروان و داغستان مسلمان شدند (امیراحمدیان، 1376: 2). اگرچه بنابه موقعیت جغرافیایی و اوضاع خاص قفقاز، یعنی کوهستانیبودن آن، اسلام در برخی نواحی بهصورت تدریجی نفوذ پیدا کرد. نفوذ اسلام در قفقاز باعث شد که ادیان زردتشتی و مسیحی نقش خود را در آنجا از دست دهند. روند گرایش به اسلام در زمان حکومتهای محلی، سلجوقیان و بهویژه خاندان شروانشاهیان ادامه یافت. دین اسلام با گرایش حنفی و شافعی و دین مسیحیت به ادیان غالب در قفقاز تبدیل شدند. در سدههای نهم و دهم میلادی دولتهای محلی مانند مزیدی، سالاری، روادی، شدادی، بگراتی و... در قفقاز تشکیل شدند. در سدﮤ دوازدهم میلادی، پادشاهان گرجی با روند اسلامگرایی در قفقاز مقابله کردند و بیشترِ نواحی جنوبی رشته کوههای قفقاز بزرگ را فتح کردند (امیراحمدیان، 1376: 2). در سدﮤ پانزدهم میلادی، جمعیت مسلمان بومی در شرق و جنوبغرب قفقاز با حکومتهای نوظهور در حال گسترش، یعنی ترکمانان قرهقویونلو و آققویونلو، ادغام شدند. نوعی وحدت مذهبی که در مصاﻟﺤﮥ بین فاتحان و ساکنان منطقه تأثیر خاصی داشت و روابط بین ساکنان نواحی شمالی قفقاز و مسلمان نواحی جنوب را بهبود داد؛ اما برای مسیحیان ساکن در قفقاز تسکینی نبود (gasimov, 2011: 11). مقارن با تشکیل حکومت صفوی، خاندان شروانشاهیان و تاتارهای کِریمِه (قِریمKerime, Qerim ) در نواحی شمالی قفقاز بودند و در گرجستان مسیحی واحدهای پراکنده و کوچک کاختی (kakheti)، کارتیلی (kartlia)، ایمرتی (imereti)، گوریا(goria)، ابخازیا و ... ساکن بودند و حکومتهای محلی در سایر نقاط قفقاز وجود داشتند. همزمان با تشکیل دولت صفویه، بخش اعظمی از ﻣﻨﻄﻘﮥ قفقاز مسلمان و سنیمذهب و بخش دیگری از نواحی مسیحی و معدود نواحی نیز شیعهمذهب بودند. ازسویی، فرقههای مختلف نیز در قفقاز فعالیت میکردند. مریدان فرﻗﮥ زاهدیه در شروان، اَرّان و دربند فعالیت میکردند و بر این نواحی سیطره داشتند. شمار مریدان شیخزاهد در این مناطق بهحدی بود که حاکم شروان از نفوذ و تعداد آنها وحشتزده شد و به شیخ هشدار داد که شمار مریدانش از هواداران حاکم بیشتر است (ابنبزاز، 1373: 198). دو طرﻳﻘﮥ صوفی نقشبندیه و قادریه در نواحی شمالی قفقاز گسترش داشت. در کنار مریدان فرﻗﮥ زاهدیه، مریدان دیگر فرقهها مثل سهروردیه، قادریه، نقشبندیه و حیدریه در شروان و دربند و نواحی دیگر فعالیت میکردند.. قسمتهای شمالی قفقاز بیشتر سنی بودند و بخش جنوبی شیعه و سنی بودند. باکو بهطور کامل، بیشتر دربند و نصفی از شروان و تمام سالیان (Saliyan) و قسمتی از شَکّی7 و قُبَه (Quba) شیعیمذهب بودند. نصف شروان و بیشترِ شَکّی و قُبه و قسمت کمتری از دربند و تمام طَبَرسَران و ناحیه سَموریه (سَمور، سَمّورSamur, Sammur)، سوای مَسکُنجه،8و همة داغستان سنی بودند. ساکنان سنیمذهب قفقاز از فرقههای شافعی و حنفی بودند. در قُبه، شَکّی و شروان ترکیبی از این دو فرﻗﮥ تسنن ساکن بودند و سَموریه، طَبَرسَران و قسمت سنی دربند، مانند تمام داغستان، شافعیمذهب بودند (باکیخانوف، 1383: 38). اهالی مناطق دارگین یا دارگه و آققوشه9 که هر دو در داغستان بودند، مسلمان و سنیمذهب و بیشتر شافعی بودند (پورصفر، 1377: 9). وجود مذاهب مختلف، بهویژه عیسوی و اسلام و مذاهب تسنن و تشیع، از لحاظ مذهبی قفقاز را به منطقهای حساس و جذاب تبدیل کرده بود و تلاش دو دولت صفویه و عثمانی برای نفوذ در این منطقه چشمگیر بود. بهعلت وضع طبیعی و موقعیت راهبردی این شهرها، توجه تاتارها و روسها نیز به این منطقه جذب شد. درمجموع قفقاز بهلحاظ ویژگیهای جغرافیایی، موقعیت نظامی، ظرفیتهای اقتصادی و وضع مذهبی ویژهای که داشت و بهاجمال از آنان یاد شد، دارای اهمیت بود و قدرتهای همجوار را به دخالت در آن برمیانگیخت.
سیاست و اقدامات مذهبی صفویه در قفقاز تشکیل دولت صفوی باعث بهوجودآمدن دولتی شیعی در جهان اسلام شد که از نتایج آن پدیدآمدن حکومتی قدرتمند بر پایههای ایدئولوژی و فرهنگی جدید بود. تأسیس ﺳﻠﺴﻠﮥ صفویه پیامد رشتهای از تکاپوهای سیاسی و مذهبی بود که مهمترین ویژگی آن چهرهکردن جنبههای سیاسیمذهبی تشیع، بهویژه تشیع اثنیعشری، بود (صفتگل، 1381: 70تا71). پادشاهان صفوی بنابه علتها و ویژگیهای متعدد، به ﻣﻨﻄﻘﮥ قفقاز نگاه کلی داشتند. 1. بُعد مذهبی: ابتدا با انگیزﮤ نبرد با کفار مسیحی و سپس گسترش مذهب تشیع در قفقاز و در کنار آن محدودکردن مذهب تسنن در داغستان، شروان و سایر نواحی؛ 2. بُعد اقتصادی: تصرف اراضی جدید، تسلط بر راههای مواصلاتی و تسلط بر منابع و عواید اقتصادی؛ 3. بُعد تجاری: برقراری دادوستد با مراکز بازرگانی و مراکز شرق و حتی ازطریق شمال با اروپا؛ 4. بُعد سیاسی: تمایل به تصرف سرزمینهای مسیحی گرجستان، ارمنستان و نواحی متعلق به شروانشاهیان و دیگر قسمتهای قفقاز. در مراحل اوﻟﯿﮥ تشکیل دولت صفوی در قفقاز، تحولات دینی در حدِّ جنگ و جهاد مذهبی بود. در اندﻳﺸﮥ جنید و حیدر، مجاورت با قفقاز برای طرح جهاد با کفار بر طرفداران صفویه تأثیرگذار بود و باعنوان جهاد با کفار، نخستین تهاجمها به ﻣﻨﻄﻘﮥ قفقاز انجام شد (ر.ک: روملو، 1384: 2/857، 860). برای مسلمانان اهل جهاد، این سرزمین در حکم هدفی مطرح بود و مسلمانان جنگ در آن نواحی را باعنوان «جهاد با کفار نابکار و ملاعین سیاه روزگار» میدانستند (روملو، 1384: 3/1344). جهاد با کفار یکی از انگیزههای شیوخ صفوی در نگاه به قفقاز بود و در جنگ با گرجستان، طرابوزان (طرابزون) و داغستان غازیان بسیاری شرکت میکردند (پطروشفسکی، 1354: 388). اگر چه اهداف مذهبی در کنار اهداف اقتصادی قرار داشت، تصرف سرزمینهای عیسوی در حکم ﻣﻨﻄﻘﮥ جهادی، برای رعایای مسلمان مشتاق جهاد با کفار زمینه مناسبی فراهم میکرد. طرحی که جنید و حیدر برای نفوذ در قفقاز بنا نهاده بودند در دورﮤ شاه اسماعیل اول با فتح شروان، کاختی، دربند و نواحی اطراف شروع شد. در دورﮤ شاه تهماسب اول با حذف خوانین محلی که باقیماندﮤ خاندانهای حکومتکنندﮤ ادوار مختلف بودند، نفوذ صفویه در قفقاز گسترش یافت. کشتهشدن اجداد شاه اسماعیل اول در شروان انگیزﮤ صفویان را برای نفوذ در منطقه و تحولات دینی در قفقاز و شروان بیشتر کرد. پس از سقوط شروانشاهیان به دست صفویه، شروان جزء ولایات ایران شد؛ اما ساکنان سنیمذهب آن چندبار علیه حکام صفوی قیام کردند و از عثمانیها استمداد خواستند. این اقدامات از تلاش بقایای خاندان شروانشاه برای بازیابی قدرت یا آشفتگی داخلی ایران در دورﮤ شاه اسماعیل دوم و محمدخدابنده یا فشارهای اقتصادی، اجتماعی و مذهبی دورﮤ شاه تهماسب اول و شاه عباس اول ناشی بود. موقعیت اقتصادی ناشی از وضع ویژﮤ جغرافیایی و گرایشهای مذهبی خاص منطقه، بستری را برای ایجاد شورش بهوجود آورد. در این زمینه گام نخست را القاصمیرزا برداشت که برادر شاه تهماسب اول و حاکم شروان بود. با هجوم عثمانی به قفقاز و همراهی القاصمیرزا، ﻣﻨﻄﻘﮥ شروان از ﺣﯿﻄﮥ قدرت صفویه خارج شد. میرزابرهان انتساب خود را به دودمان شروانشاهیان اعلام کرد و شورش به پا کرد؛ اما پیش از قدرتیابی، وی را از سر راه برداشتند (روملو، 1384: 3/1331؛ قمی، 1383: 1/323). بهعلت حوادث داخلی ایران پس از مرگ شاه تهماسب اول و سیاست مذهبی جدید شاه اسماعیل دوم که تسامح مذهبی بود برای اهالی سنینشین در قفقاز، بهویژه شروان و داغستان، موقعیتی بهوجود آمد تا علیه سیاست صفوی و بهنفع عثمانی دست به تحرک زنند (افوشتهای، 1350: 76). از اهداف صفویه برای ترویج مذهب در قفقاز، ممانعت از ورود عثمانی به این منطقه بود. دولت صفوی تلاش میکرد که ارتباط مذهبی و بهدنبال آن سیاسی، تجاری و اقتصادی عثمانی را با قفقاز و ازطریق قفقاز با ماوراءالنهر قطع کند و اینگونه عثمانی را از عواید این منطقه محروم کند. ادعای جانشینی خلافت عباسی توسط عثمانی و حضور تعداد چشمگیری مسلمان سنی در قفقاز و ارتباط آنها با عثمانی و تعداد معدود شیعیان در قفقاز، در مقایسه با مسیحیان و اهلتسنن، برای دولت صفوی زنگ خطری بود. در واکنش به سیاست عثمانی، دولت صفوی برای تأثیرگذاری در ابعاد مختلف سیاسی، مذهبی، ادبی و فرهنگی در قفقاز تلاش کرد. ازسویدیگر، ساکنان سنیمذهب و حُجاج ماوراءالنهر از مسیر قفقاز با عثمانی مرتبط بودند. این مسیر با عبور از شمال دریای خزر و گذر از قفقاز به دریای سیاه یا آناتولی و از آنجا به عثمانی میرسید و در زمان تیرگی روابط صفویه و عثمانی، حجاج این امکان را داشتند که از این مسیر برای سفر به مکه استفاده کنند. ازاینرو، حکام صفوی به اقتضای سیاست مذهبی خاص، تبلیغات مذهبی را با شدت بسیاری آغاز کردند. آنها باعنوان جهاد با کفار، به نواحی ارمنستان و گرجستان و سرزمینهای قفقاز حمله میکردند و برخی از شاهزادگان گرجی را مسلمان میکردند و منافع چشمگیری به دست میآوردند (روملو، 1384: 3/1274تا1276، 1343تا1347، 1375تا1378، 1428، 1461 و...). با تبلیغات در نواحی قفقاز، به گسترش مذهب تشیع و تقویت آن کمک میشد. دولت صفویه برای تسلط بر قفقاز و نفوذ مذهبی در این منطقه، از ابزارها و سیاستهای مختلفی استفاده میکرد. این دولت از سیاست اسکان هواداران و اتباع خود در منطقه و تغییر در ترکیب بافت جمعیتی تا استیلای نظامی، ترویج مذهب تشیع و دوستی با ساکنان منطقه، بهویژه در دورﮤ شاه عباس اول و دوستی با گرجیها و ارمنیها، در جهت تقویت نفوذ در قفقاز بهرهبرداری میکرد. شاه اسماعیل اول برای کسب هویت و تمایز قلمرو خود از همسایگان سنی عثمانی و ازبک، تشیع را عامل مناسبی میدانست (مورگان، 1373: 162)؛ بنابراین برای گسترش مذهب تشیع در قفقاز و سرزمینهای پیرامون و وابستگی بیشتر این نواحی از لحاظ مذهبی به دولت صفویه و قطع ارتباط ساکنان این نواحی با عثمانی تلاش میکرد. مسیحیان را به دین اسلام درآورد و با ایجاد سختگیری سیاسی و مذهبی، مناطق سنینشین شروان و داغستان را به تشیع واداشت. در دورﮤ شاه اسماعیل اول 500 خانوار از طاﻳﻔﮥ روملو و در دورﮤ شاه تهماسب اول تعدادی از قبیله بیات به منطقه منتقل شدند. در سال 915ق/1510م، پس از تصرف اولیة شروان و ادعای استقلال شیخشاه در این منطقه، شاه اسماعیل جمعی از ترکهای بیات ساکن عراق را کوچاند و در دربند و شابَران (Shabaran)10 اسکان داد (باکیخانوف، 1383: 113؛ panahi, 2013: 175). گروهی از ساکنان غازیقُموق11 نیز در قرن دهم هجری به ایران مهاجرت کردند و در اطراف سلماس اسکان یافتند (پورصفر، 1377: 46). این سیاست در دورﮤ شاه تهماسب اول و شاه عباس اول ادامه یافت. دولت صفوی با اجرای این سیاست، یعنی اسکان هواداران و بهویژه قزلباشها در قفقاز، بهدنبال گسترش تشیع در قفقاز، نفوذ دولت صفوی در آن نواحی و جلوگیری از شورش ساکنان منطقه علیه دولت صفوی بود. مهاجرت ارامنه و گرجیان به مازندران و نواحی مرکزی ایران، با هدف تغییر در ترکیب بافت جمعیتی منطقه بود. شاه تهماسب اول با هدف گسترش تشیع در قفقاز، اقدامات و سیاست مذهبی شاه اسماعیل اول را بهویژه در ارّان و شروان و در برابر شروانشاهیان سنّیمذهب ادامه داد و برای جذب ساکنان سنیمذهب این مناطق تلاش کرد. او در شروان و داغستان که ساکنان آن بیشتر، اهلتسنن بودند از روشهای مختلف، ازجمله ابزارهای اقتصادی و مالیاتی و تغییر در بافت مذهبی منطقه، استفاده کرد (شریفزاده،1386: 271تا274). بخشودگی مالیات شهرهای پیشگام در تشیّع از اقدامات شاه تهماسب اول بود (قمی، 1383: 1/597). معافیت دانشمندان شیعی و محصلان آنها از پرداخت مالیات در شهرها و آبادیهای شیعهنشین (قمی، 1383: 1/597)، از دیگر سیاستهای مذهبی شاه تهماسب اول در قفقاز بود و این در حالی بود که سنیهای آن مناطق باید بار مالیاتی شهرهای شیعی را تحمل میکردند و بهصورت کامل مالیات پرداخت میکردند (panahi, 2013). از دیگر اقدامات شاه تهماسب اول، انتقال برخی از اهالی از حدود استرآباد به مناطق مَسکُنجه و لاهیج12 و سایر محال شروان بود و همچنین برخی از ساکنان اردبیل در جوار مرقد جنید در حَضرَه، برگرفته از حضرت، سکنی گزیدند (باکیخانوف، 1383: 34). نیز ساخت بارگاهی بر سر آرامگاه جنید، پس از یکصد سال از مرگ او، در حَضرَه که زیارتگاه مردمان آن سامان شد (باکیخانوف، 1383: 110). در دورﮤ صفویه نخجوان مسکن طوایف سعدلو، استاجلو، کنگرلو و جزء توابع بیگلربیگی ایروان13 شد و اَرَش14 مسکن طایفه چاکرلو شد و ازسویی، قرهباغ جایگاه قاجار و اتوزایکی و دیگر قبایل قزلباش شد و در نظام اداری صفویه، به بیگلربیگینشین تبدیل شد و به خاندان زیاداغلی گنجهای واگذار شد (پورصفر، 1377: 75،87،126). این اقدام در راستای تلاش برای گسترش تشیع در قفقاز بود. در فهرستی که در گلستان ارم آمده است، طایفه زنگنه و خلیللو و کنگرلو در قُبه و شروان، قرامانلو و تکلو و شاملو و چاکرلو در شروان، اوصاللو و عرشلو و اوستاجلو و قاجار در قُبه، قبیلة بیات در قُبه و دربند و شروان، قراقویونلو و خَلَج در شکّی و شروان اقامت داشتند و بسیاری دیگر از انواع ترکها، مثل ترکمانان و سایر ایلات ساکن در ایران و روم به قفقاز آمده بودند (باکیخانوف، 1383: 34) استفاده از صدرها در مناطق قفقاز و شروان و اران، از دیگر فعالیتهای صفویه در بُعد مذهبی بود. از وظایف اصلی صدر در ﻣﻨﻄﻘﮥ قفقاز ترویج باورها و دانشهای شیعی و ادارﮤ امور مذهبی و ترویج تشیع و ریشهکنی بدعت بود. از دیگر وظایف صدر، نظارت بر نهادهای مذهبی و موقوفات و نشر آموزههای تشیع اثنیعشری بود. صفویان برای تبلیغ مذهب تشیع، صدرها را بهسوی رعایای سنّیمذهب در قفقاز و شروان میفرستادند؛ برای نمونه در سال 961ق/1554م، شاه تهماسب اول برای شروان و شکی صدری انتصاب کرد (شیرازی، 1369: 56) و در سال 970ق/1563م، صدارت شروان و آذربایجان به میرزینالدینعلی، فرزند امیرشمسالدیناسدالله مرعشی، واگذار شد (روملو، 1384: 3/1430؛ استرآبادی، 1364: 88). در زمان شاه عباس اول و پس از تصرف مجدد ایروان از ﺳﻠﻄﮥ عثمانی، صدارت آن نواحی به قاضیخان، فرزند میرزابرهان از سادات قزوین و از اقوام قاضی جهان وزیر، داده شد (استرآبادی، 1364: 191؛ منشی، 1377: 2/1175). دولت صفویه برای نفوذ مذهبی در ﻣﻨﻄﻘﮥ قفقاز اقدامات متعددی انجام داد. حذف شروانشاهیان سنیمذهب، ایجاد یکپارچگی سیاسی با ایران، ایجاد امنیت اقتصادی، گسترش تشیع در اران و شروان و همچنین گسترش ادبیات مذهبی (مرثیه) اقدامات شکلگرفته در این زمینه بود.15 همچنین اهمیتدادن به زیارتگاهها و اماکن مقدس و مزار امامزادگان، تخفیف مالیاتی به شیعیان (افوشتهای، 1373: 15؛ قمی، 1383: 1/597تا599) و فرستادن علمای شیعه برای تبلیغ در این منطقه در کانون توجه صفویان قرار گرفت. مرمّت، تزیین و تغییر در ساخت بناهای مذهبی مثل مساجد و مدارس و تزیین آنها به شعائر مذهبی و حذف مساجد سنی و کلیساها از دیگر اقداماتی بود که زمینهساز تحولات دینی و مذهبی در منطقه قفقاز شد. حمایت از روحانیان شیعی و پشتیبانی از نهاد وقف و معافیت اموال وقفی از مالیات، سیاست دیگر صفویه برای گسترش تشیع در قفقاز و سیاست مذهبی این دولت در آن نواحی بود. ایالت گرجستان از مناطقی بود که صفویان بارها بدانجا لشکرکشی کردند. در سدﮤ دهم هجری/شانزدهم میلادی ولایتهای مهم گرجستان از جنوب به شمالغربی بهترتیب عبارت بودند از: کاختی در منابع ایرانی کاخت در جنوبشرقی، کارتیلی در منابع ایرانی کارتیل در شمالغربی، ایمرتی در منابع ایرانی باشیآچوق16 و مینگرلی که دو ولایت اخیر کنار دریای سیاه واقع شده بودند و گرجستان غربی را تشکیل میدادند (تاورنیه، 1369: 328، 332؛ دلاواله، 1370: 194تا196). در سال 962ق/1555م و براساس صلح آماسیه بین ایران و عثمانی حوزﮤ آخسقه و قراجهاردهان، کارتیل و کاخت از ایران شد و مرکز گرجستان ایران شهر تفلیس (تبیلیسی) بود. مابقی ایالات گرجستان جزء مناطق نفوذ عثمانی درآمد. در سالهای 1023و1024ق/1617م شاه عباس اول در مناطقی از گرجستان نفوذ کرد که تا آن زمان اسلام در آن مناطق رواج نداشت؛ سپس دستور داد تا در کلیساهای آنجا اذان سر دهند (منشی، 1377: 2/1442؛ بهمنمیرزا، 1384: 62تا71). او در گرجستان چندین کلیسا را به مسجد تبدیل کرد و برخی از یهودیان و مسیحیان آنجا را واداشت که به اسلام تغییر مذهب دهند (Abisaab, 2004: 63). در تفلیس مسجد بزرگی ساخت و املاک موقوﻓﮥ فراوانی برای آن قرار داد که منافع آن در سال دههزار منات (هر 5/4 منات معادل یک تومان) بود (فراهانی، 1362: 79). معافیت از تکالیف دیوانی، بهویژه در برخورد با نواحی شیعهنشین و مناطقی که با سیاستهای صفوی همخوانی داشتند، یکی از اقدامات اساسی شاه عباس اول در قفقاز بود؛ برای نمونه در نبردهای سال 1015ق/1607م، اهالی دربند به رهبری پسر خواجهمحمد دربندی در مقابله با عثمانی از صفویه حمایت کردند و شاه عباس اول در برابر، به وی منشور ایالت داد و اهالی دربند را از پرداخت مالیات معاف کرد (استرآبادی، 1364: 191؛ باکیخانوف، 1383: 137). ازسویدیگر، در دورﮤ شاه عباس اول سیاست اسکان هواداران و تبعید مخالفان در قفقاز شدت بیشتری پیدا کرد. تحولات انجامشده پس از مرگ شاه تهماسب اول تا رویکارآمدن شاه عباس اول در قفقاز که قدرتیابی برخی خوانین و حکام قفقازی و عناصر قزلباش را در این منطقه باعث شده بود و نیز ادعای خودسری و سکوت و همراهی با عثمانی توسط برخی از آنها، شاه عباس اول را برآن داشت تا پس از بازپسگیری قفقاز، برخی از رهبران و حکام قفقازی و قزلباش را در آنجا تغییر دهد. در سال 1022تا1023ق/1610تا1611م، محمدحسینخان قرقلوی ذوالقدر به فرمانروایی شکی منصوب شد؛ سپس با هواداران ذوالقدری خود از عراق و آذربایجان، یعنی قرقلوها، سلمانلوها، علیبکلو و کنداشلوها، به شکی رفت و با انتصاب شجاعالدینبیگ، رئیس قبیله کُرد، به حکومت سالیان و محمودآباد در شروان، قبایل همطایفه خود را که در آذربایجان پراکنده بودند جمع کرد و به مناطق مزبور برد. در سال 1029ق/1650م، شاه عباس اول ایالت کاختی را در گرجستان بر قلمرو پیکرسلطان، حاکم بردع، افزود. پیکرسلطان با 50هزار خانوار از ایمرت و ذوالقدر و سلیمانحاجیلو و قبایل کُرد در آذربایجان و ایمرتهای هوادار خود به آنجا حرکت کرد Hirotake, 2004: 254)).. شاه عباس اول در عین اعتقاد به دین و احترام به ائمه و پیشوایان مذهب تشیع و تعمیر بقایای متبرکه، به تسامح در برابر اقلیتهای مذهبی عقیده داشت و به همین علت رفتار او با رعایای غیرمسلمان خود، بهویژه عیسویان، بیسابقه بود. این رفتار به این معنا نیست که او هیچگاه فشار یا سختگیری در قبال اقلیتهای غیرمسلمان نداشته است. وی برای تسلط بر مناطق قفقاز و آزادسازی آن از دست عثمانیها تلاش میکرد که با اهالی آنجا خوشرفتاری کند. بنابراین برای تحققیافتن این سیاست، به ارمنیان محبت کرد و از فعالیت آنها در امور اقتصادی استفاده برد و پنجهزار خانوار از ساکنان جلفای ارس را به اصفهان منتقل کرد (دلاواله، 1381: 139؛ غوکاسیان، 1395: 86تا88).. شاه عباس اول با کوچدادن مردم از ارمنستان، برناﻣﮥ نظامی خود را علیه عثمانی با موفقیت و بهطور کامل به اجرا درآورد. تصمیم شاه عباس اول برای کوچ شمار بسیاری از مردم بهسوی ایران، افزونبر اینکه راهبردی نظامی بود، برپاﻳﮥ تدابیر اقتصادی نیز بود. ارامنه در نقش بازرگان، صنعتگر و کشاورز به اقتصاد ایران کمک چشمگیری میکردند؛ نیز در جایگاه اهلذمه ناچار به پرداخت جزیه بودند که درآمد سلطنتی را افزایش میداد (غوکاسیان، 1395: 82). سیاست صفویه برای مناطق مسیحینشین گرجستان و ارمنستان انتخاب حُکام مسلمان بود که مستلزم گرایش اسمی به اسلام بود و همچنین دادن خودمختاری به آنها. رویآوردن صفویان به تشیع و تشکیل حکومت صفویه زیر لوای تشیع، یگانگی باورهای ساکنان ﻣﻨﻄﻘﮥ قفقاز با مردم نواحی شمالی ایران را باعث شد (شریفزاده، 1386: 273). از این منطقه عالمان دینی بسیاری برخاستند که در جهان اسلام و تشیع، ﻣﻨﺸﺄ خدمات علمی و فرهنگی و سیاسی ارزشمندی شدند..
سیاست مذهبی عثمانی در قفقاز دولت عثمانی به مانند صفوی، به منطقه قفقاز نگاه ویژهای داشت و سوای موقعیتهای ویژﮤ قفقاز که پیشتر بدان اشاره شد، این منطقه دروازﮤ ورودی عثمانی به ماوراءالنهر محسوب میشد. در دورﮤ سلطان سلیمان، امپراتوری عثمانی به قدرتی برتر در جهان آن روز تبدیل شده بود. این امپراتوری که در سال 1453م/832ق و در زمان سلطان محمد فاتح، با تصرف قسطنطنیه و پس از آن با تصرف دریاها و سواحل و مناطق مختلف در شرق و غرب قدرتمند شده بود، در دورﮤ سلطان سلیم اول با تصرف مکه و مدینه و همچنین مصر، خود را جانشین خلافت عباسی و رهبر جهان اسلام میدانست (مطراقچی، 1379: 35؛ ژرمیاس، 1386: 73؛ یاقی، 1383: 56و57). قفقاز، دریای سیاه، آناتولی و نواحی غربی ایران از کانونهای حائز اهمیت برای دولت عثمانی بودند و این دولت تلاش میکرد بر این نواحی، ازجمله آناتولی، تسلط کامل پیدا کند. آناتولی با عثمانی اشتراکهای فرهنگی، قومی و مذهبی داشت و وجود این اشتراکها آنان را به هم پیوند میداد؛ اما تشکیل دولت صفوی و مهاجرت ترکان آناتولی به ایران، گسست در راﺑﻄﮥ ترکهای عثمانی و ترکان آناتولی را باعث شد. قبایل ترک که محل سکونتشان فلات آناتولی بود، به مهاجرتی گسترده و مداوم به ایران دست زدند که کاهش جمعیت آناتولی را موجب شد. احیاء تشیع، مردم آناتولی را به تحرک و سلاطین عثمانی را به واکنش انداخت (وسینیچ، 1346: 15). دولت صفوی برای ایجاد وحدت و رسمیکردن مذهب تشیع در ایران، حکومت دینی ایجاد کرد و با تبلیغات گسترده در قسمتهای مرکزی و جنوبی آناتولی و سایر نواحی، موقعیت عثمانی را به خطر انداخت (یاقی، 1383: 28). بنابراین دولت عثمانی وجود دولت شیعی صفوی را در مرزهای خود، تهدیدی علیه حاکمیت عثمانی میدانست؛ بهویژه که تبلیغات مذهبی صفویه در قفقاز و آناتولی بر ساکنان این نواحی تأثیر میگذاشت؛ ازآنروی برخلاف نواحی اروپای مرکزی که مسیحیان اجازه نداشتند بر سربازان مسلمان نفوذی داشته باشند، در آناتولی شرقی و قفقاز همواره این تمایل وجود داشت که ساکنان این نواحی به تشیع متمایل شوند و تغییر موضع دهند. هدف اصلی لشکرکشیهای عثمانی در سدﮤ دهم قمری/شانزدهم میلادی این بود که با تسلط بر ارمنستان، گرجستان، کردستان و عراق عرب، آناتولی شرقی را از ایران جدا کند (ژرمیاس، 1386: 79). تشیع و تسنن هم از نظر تاریخی و هم از نظر جغرافیایی و هم براساس نگرشهای مذهبی، دنیای اسلام را به دو بخش شیعهنشین و سنینشین تقسیم کرده بود. دولت شیعه صفوی و نفوذ آن در مرزهای شرقی عثمانی، تهدیدی برای عثمانی قلمداد میشد و خوشایند عثمانی نبود. سلاطین عثمانی ازیکسو از تشکیل حکومتی قوی در ایران بیمناک بودند و ازسویدیگر از اینکه این دولت گرایشهای تشیع داشت، نگران بودند. حمایت ایران از قیام قدریخوجهبابا، مشهور به سولون و پسرش شاهقلی در سال 932ق/1526م و قیام باباذوالنون که از قیامهای مشهور در آناتولی بود و بهعلت تثبیت غیرعادلاﻧﮥ اراضی بهوقوع پیوست و قیام قلندر چلبی (قلندر شاه) که وحشتناکتر از قیامهای پیشین بود، واکنش دولت عثمانی را در پی داشت. عثمانی برای کنترل مناطق آناتولی و قفقاز تلاش میکرد تا به این طریق، در آن مناطق اعمال نفوذ کند (هامرپورگشتال، 1387: 398). دولت عثمانی سنیمذهب و پیرو مذهب حنفی بود (وسینیچ، 1346: 38) و بخش اعظمی از ساکنان قفقاز بهویژه در داغستان، شروان، طبرسران، تاتارها و دیگر نواحی قفقاز اهلتسنن و حنفیمذهب یا شافعیمذهب بودند. عثمانی در روابط با ایران بر سر مسئلة قفقاز، از تحریک اهلسنت در این منطقه بر ضد صفویه بهره میگرفت (panahi, 2013: 176). عثمانیها ایرانیان را رافضی میدانستند و به حکم قرآن و فتوای مفتیان، جنگ با آنها را تکلیف مذهبی میدانستند (هامرپورگشتال، 1387: 379). سلاطین عثمانی با رهبری سلیم، لقب خادم حرمین شریفین را به خود بستند که این ادعا از این مسئله حاکی بود که آنها نیرومندترین حکام اسلام و جانشین خلافت عباسی و سلطنت ممالیکاند که از نظر سنیان، نمایندﮤ سلطنت اسلامی بود (شاو، 1370: 174؛ ژرمیاس، 1386: 73). القابی که سلاطین عثمانی از محمد دوم تا مراد سوم بر سکههای خود ضرب کردند، نشاندهندة جاهطلبی و ادعای حاکمیت بر ایران و حتی جهان است؛ مانند عبارت «صاحب العزّ و النّصر فی البرّ و البحر»، «سلطانالبرّین، خاقان البحرین، سلطان سلیمانشاهبنسلطانسلیمشاه»، «خادمالحرمینالشریفین» در میان القاب سلیمان و عبارت «صاحب قران» در القاب سلیم و «صاحبالعدلالمستقیم السلطان مرادبنالسلطانسلیم، مالکالبرّین و البحرین و الشام و العراقین» در القاب مراد سوم. عراقین یعنی عراق عرب و عراق عجم. عبارت البرّین و البحرین به ادعای تسلط بر سرتاسر جهان اشاره میکند. کلمة شاه جز در سلطنت سلیم اول و سلیمان اول و سلیم دوم، یعنی دوران جدیترین جنگها با صفویان، هرگز بخشی از لقب عثمانیها نبوده است. اختیارکردن این لقب به قصد نشاندادن ادعای فرمانروایی بر ایران بود. سلیمان حتی عنوان شاهان نخستین صفوی را هم به القاب خود افزود؛ القابی نظیر دینپناه و سلطان کامل و ابوالفتح (ژرمیاس، 1386: 215تا218). وجود مذهب مشترک با ساکنان این نواحی دومین علتِ نفوذ عثمانی در قفقاز بود. ازآنجاییکه بیشترِ نقاط قفقاز سنی بود و دولت عثمانی خود را حاکم جهان اسلام میدانست، تلاش میکرد که ساکنان سنیمذهب قفقاز را از حوزﮤ تسلط صفوی خارج کند. علمای سنی قلمرو عثمانی بهمنظور حمایت از مسلمانان سنی قفقاز و حذف تشیع در ایران، از فعالیتهای نظامی حمایت میکردند. عثمانی که بهدنبال فرصتی برای مقابله با نفوذ صفویه در قفقاز بود، مسئله تشیع را بهانه کرد و ساکنان سنیمذهب شروان و داغستان در قفقاز و خاننشین کریمه و اهالی ماوراءالنهر و خوارزم را تحریک کرد. در جریان لشکرکشی ابراهیمپاشا وزیراعظم به مرزهای شمالشرقی عثمانی و آذربایجان و قفقاز، سلطان سلیمان پیش از شروع جنگ راجع به فرمانروایان و حکام سنیمذهب شروان و داغستان که مخالفان دولت شیعه صفوی بودند و امرا و خانهای ترک سنیمذهب ترکستان و توابع تحقیق کرد و خواهان همیاری و مبارزه علیه صفویه شد (هامرپورگشتال، 1387: 400). فقهای سنی ماوراءالنهر و عثمانی برای نخستینبار در تاریخ اسلام، بردهکردن و فروختن شیعیان و حتی سادات را در بازارهای بردهفروشان جایز شمردند (پطروشفسکی، 1354: 397). شیخالاسلامهای عثمانی فتوایی مبنیبر لزوم جنگ با شیعیان و کشتار و غارت آذربایجان و اران صادر کردند و آن را وظیفه شرعی دانستند (ر.ک: ورجاوند، 1387: 80تا96). شیخالاسلام محمدابوالسعود افندی، شیخالاسلام بزرگ عثمانی، و شیخالاسلام قاضیزاده احمدشمسالدین در فتواهای خود، قزلباش را بهعلت عاصیشدن به پادشاه اسلام به طریقی کافر دانستند و قتل آنها را واجب کردند و تقسیم مال و املاکشان را میان سربازان حلال کردند و کُشندﮤ آنها را غازی دانستند (پچوی، 1284: 1/36تا38؛ Kirzioglu, 1976: 280-1). این دیدگاه تا پایان حکومت صفویه بر اندﻳﺸﮥ عثمانیها حاکم بود. مقارن با زوال دولت صفویه، دولت عثمانی باز به روال معمول، پیش از حمله به ایران بنابه فتوای عبدالله افندی اعلام کرد: «روافض عجم بهظاهر ادعای اسلام میکنند، آنان مرتد هستند و از ارباب کفر بهشمار میروند. بنابراین جنگ با قزلباش در حکم جهاد با مشرکین و حفظ ناموس دین بوده، غارت اموال و اسارت زنانشان حلال شرعی میباشد» (چلبیزاده، 1282: 64تا66). آنها با چنین بهانههایی زمینه را برای ورود خود به ایران و ناحیه قفقاز فراهم میکردند. مسئلة دیگر در توجه عثمانی به قفقاز، وجود مسیحیان در این ناحیه بود. ساکنان مسیحی ارمنی و گرجی قفقاز در نواحی مرزی و مجاور عثمانی بودند. دولت عثمانی برای نفوذ به این نواحی، جنگ با کفار و غزای مذهبی را بهانه کرد و برخی از قسمتهای غربی گرجستان را تصرف کرد. درحالیکه انگیزﮤ تسلط بر دریای سیاه و بنادر بازرگانی آن در نواحی شرقی دریای سیاه، یعنی باتومی و سوخومی و ارتباط با نواحی اطراف از دلایل مذهبی نفوذ در گرجستان قویتر بود. علت دیگر توجه عثمانی به قفقاز، موضوع حج و تأمین امنیت مسیرهای زیارتی و عواید آن برای دولت عثمانی بود. پیش از تشکیل دولت صفویه حجاج ماوراءالنهر برای زیارت، از مسیر ایران به عثمانی عبورومرور میکردند و اکنون بهدنبال طرح مسئله حج و مشکلات ایجادشده توسط دولت صفوی و روسها، خواستار ورود عثمانی برای حل این معضل بودند. حکام و ساکنان مسلمان بخارا و سمرقند مسیر قفقاز و دریای سیاه را برای زیارت انتخاب کردند؛ اما با تسلط دولت صفویه و تزار روس بر این مناطق، نظارت بر مسیرهای مواصلاتی و زیارتی بیشتر شد و ساکنان ماوراءالنهر را به استمداد از عثمانی مجبور کرد (ایتسکویتس، 1377: 101). در زمان سلطنت سلیم دوم، خانهای سمرقند و بخارا و بهویژه خوارزم با ارسال نامههایی به سلطان، از ممانعت در حرکت تجار و حجاج توسط دولت صفوی و روسها در آستاراخان شکایت کردند و فتح آستاراخان را برای بازگشایی مسیر زیارتی حج ازطریق این شهر خواستار شدند (هولت، 1387: 435). باتوجه به بروز مشکلات عبورومرور برای زوار ماوراءالنهر ازطرف دولت صفویه، این امر عثمانی را به ایجاد مسیر جدیدی ازطریق قفقاز مجبور کرد. شبهجزیرﮤ مانقشلاق و شروان مسیر مهمی برای زیارت مکه از ماوراءالنهر به سمت عثمانی بود. شبهجزیرﮤ مانقشلاق منطقهای تجاری و بازرگانی بود که اهمیت بسیاری داشت و مقر رفتوآمد کشتیها بود و مسیر کاروانیان خیوه و بخارا از آنجا میگذشت. این شبهجزیره در ساحل شرقی دریای خزر قرار داشت و در دورﮤ سلطان مراد سوم، عثمانی با تصرف شروان در قفقاز مسیر جدید مانقشلاقشروان را احیاء کرد ( بارتولد، 1375: 136و137). ازطرفدیگر، طرح کانال دن و ولگا نیز اقدامی در راستای همین سیاست عثمانی بود. مسئلة دیگری که باعث توجه عثمانی به قفقاز شد این بود که برخی از نواحی سنینشین قفقاز برای دولت عثمانی منافع مختلف داشت؛ ازجمله شروان که برای دولت عثمانی دارای اهمیت خاصی بود. بخشی از این اهمیت بهلحاظ موقوفاتی بود که از این ناحیه به عثمانی داده میشد؛ مانند چندین خروار ابریشم که هر ساله برای مخارج حرمین شریفین خرج میشد (منشی، 1377: 1/407؛ واله، 1372: 624؛ استرآبادی، 1364: 115). قفقاز ازجمله مناطقی بود که همزمان با دولت صفوی، دولت عثمانی در پی یکسانسازی فرهنگی و سیاسی و مذهبی آن منطقه بود. عثمانی به مانند صفویه، از سیاست تغییر در ترکیب بافت منطقه نیز استفاده کرد و برخی از ساکنان منطقه، ازجمله ارامنه را برای اهداف خاص به نواحی دریای سیاه، بالکان و شرق اروپا منتقل کرد. دولت عثمانیدر منطقه قفقاز از سیاستهای خاصی حمایت میکرد؛ ازجملة این سیاستها پشتیبانی از مؤسسات اجتماعی و دینی و نیز ساخت مساجد و مدارس مذهبی بود. دخالت صریح دولت عثمانی برای ساخت مساجد، نوعی کار فرهنگی برای مقابله با صفویه در قفقاز بود و در این زمینه، در روستاهای شیعهنشین مسجد ساختند و به فرستادن امام جماعت و کنترل تکیهها اقدام کردند. با تصرف شکی در سال 985ق/1576م، در مساجد آن نواحی برگزاری نماز بهشیوﮤ اهلسنت و دعای خیر در حق سلطان مراد آغاز شد. امری که در پنجاه سال گذشته در آن نواحی سابقه نداشت؛ نیز عثمانی حاکمیت خود را در اطراف رود کر و مناطق نزدیک ارس مستقر کرد و در شروان حاکمی تُرک در جایگاه عامل سلطان استقرار یافت (سلانیکی، 1389: 232؛ بارتولد، 1375: 135). از دیگر سیاستهای عثمانی در قفقاز، حمایت از اقدامات مذهبی، بهویژه از سیدیحیی شروانی و ادعای شروانیان و همراهی و حمایت از اغتشاشها و تحرکهای بازماندگان شروانشاه بود. در سال 984ق/1577م بنابه وضعیت قفقاز، ضعف دولت صفوی، سیاست مذهبی جدید و کاهش نظارت در قفقاز، اهالی شروان به شورش دست زدند (قمی، 1383: 2/ 677و678؛ جنابدی، 1378: 540تا543). در اوایل سلطنت محمدخدابنده، ابوبکرمیرزا پسر برهان، از سلاطین سابق شروان، با فرستادن جمعی از اهالی شروان به دربار عثمانی، حمایت سلطان مراد را خواهان شد (منشی، 1377: 1/357). او به سرداران و پاشایان عثمانی نامهای نوشت و آنها را به لشکرکشی به قفقاز و تصرف شروان تشویق کرد. او امید داشت سپاه عثمانی که اینک به آذربایجان آمده بود، به گرجستان رهسپار شود و پس از تصرف آن سرزمین، از غنایم سرشار شروان نیز نصیب ببرد. وی که بدون حمایت نظامی عثمانی رسیدن به قدرت را میسر نمیدید، برای قلعوقمع قزلباشان و «رفع ستم از مظلومان» لشکرکشی سپاه عثمانی را به منطقه خواهان شد و در ازای این همراهی و خدمت در تصرف شروان و بازگشت وی به قدرت، قول داد که «حلقة بندگی پادشاه اسلامپناه در گوش جان کشیده به شرایط خدمتکاری و جانسپاری قیام نموده و خراج ملک شروان را هرساله به خزانة معموره ارسال» کند (قمی، 1383: 2/677و678). در جواب به ناﻣﮥ ابوبکرمیرزا، سرداران و پاشایان عثمانی مکتوبی نوشتند و او را به تسخیر گرجستان و شروان دلگرم کردند (متن نامه در: قمی، 1383: 2/677و678). بهعلت ضعف دولت صفویه، ابوبکرمیرزا و سپاهیانش حاکم صفوی شروان را با تعداد بسیاری از هواداران و نیروهای قزلباش از دم تیغ گذراندند. امرای داغستان نیز به قزلباشها هجوم بردند (ابوبکربنعبدالله، 1387: 68تا70؛ سلانیکی، 1389: 233؛ منشی، 1377: 1/365و366). سلطان مراد به شروانیان وعده داد که در صورت قطع رابطه با دولت صفویه و خواندن خطبه به نام سلطان عثمانی، 50هزار قبضه تفنگ به آنها واگذار کند (استرآبادی، 1364: 105). تلاش برای احیاء مسیرهای جدید تجاری و زیارتی ازطریق قفقاز و آناتولی به عثمانی از دیگر سیاستها و اقدامات عثمانی در منطقة قفقاز بود. مسیر مانقشلاق (Manghishlagh) شروان و طرح دُن-ولگا، تلاشهایی بود که در این راستا شکل گرفت. نیز تلاش برای پیوند و ارتباط بین تاتارهای کریمه و اهالی داغستان و همراهی با اهالی شروان اقدام دیگری بود که عثمانی به کار بست. این اقدام با هدف ایجاد حلقة واسطهای از حکام سنی در منطقه و بهرهگیری از این اتحاد علیه نفوذ مذهبی صفویه در قفقاز بود. اخذ عوارض و مالیاتهای سنگین از ساکنان شیعهنشین و مسیحی قفقاز سیاست معکوس عثمانی در برابر نفوذ صفویه بود که در جریان هجوم به قفقاز و تسخیر این منطقه در دورﮤ محمدخدابنده، بهطور کامل آشکار بود و عثمانیها مناطق و نواحی و شهرهای شیعینشین و مسیحی را تخریب کردند. بنابراین، افزونبر اختلاف دیرﻳﻨﮥ سنیشیعه میان دولت صفویان و عثمانی، تسلط صفویه بر راه تجاری و زیارتی آسیا، بهویژه آناتولی و تقاضای اهالی سنیمذهب شروان از عثمانی برای یاری آنها از علتهای جنگ عثمانی علیه صفویه بود. در جمعبندی یونس زیرک، اهداف دولت عثمانی در انجام عملیات در قفقاز و علیه دولت صفویه عبارت بودند از: حمایت از مردم سنیمذهب شروان و داغستان که بهعلت سنیبودنشان مجبور بودند به دولت صفویه مالیات پرداخت کنند؛ اجابت تقاضای کمک حکام گرجستان که از دوران سلطان سلیمان قانونی بهاینسو خواهان مقابله با دولت صفویان بودند؛ در آخر اینکه با در اختیار گرفتن سواحل دریای خزر، ضمن گشودن مسیر تجاری و زیارتی، راه دسترسی به ترکستان نیز هموار میشد (ابوبکربنعبدالله، 1387: مقدمه/33). دولت عثمانی تصمیم گرفت زمینهای بین دریای سیاه و دریای خزر را تصرف کند و برای نفوذ در قفقاز، در آنجا پایگاه و استحکامهایی ایجاد کند و امنیت سرحدات شرقی خود را تأمین کند و در کنار آن، مذهب سنت را در آن مناطق گسترش دهد (ایتسکویتس، 1377: 111). در این دوره، دولت عثمانی بیشترین توجه را به منطقه قفقاز کرد و سعی کرد با کمکهای ارزشمند خان کریمه،17 بنادر دریای خزر و دربند را در تسلط خود درآورد. سلطان مراد سوم عثمانی در سال 986ق/1578م، ضمن نامهای سراسر توهین به پادشاه ایران، محمدخدابنده (نک: فریدونبیگ، 1274: 2/283تا286؛ نوایی، 1367: 1/64تا74)، دستور حمله به ایران را باعنوان «جهاد» بهطور رسمی صادر کرد و اعلام کرد که اینک شکست «کفار خاکسار شرعاً واجب و فریضه گردیده است» (متن فرمان در: فریدونبیگ، 1274: 2/208؛ نوایی، 1367: 1/86تا90). او همچنین در نامهای از محمدگرایخان تاتار که در دشت قبچاق حکومت میکرد، خواست که با شماری از سپاهیان خود ازطریق ایالات شمالی قفقاز و دشت خزر به شروان هجوم آورد (منشی، 1377: 1/358؛ ابوبکربنعبدالله، 1387: 68). در این نامه، سلطان مراد ضمن یادآوری تلاش نیروهای خود در «دفع روافض» و حاکمیت عثمانی و شریعت سنی در شروان و اینکه «خاشاک فتنه را از عرصة ولایات پاک و اراذل قزلباش را طعمة شمشیر خونپاش ساخته»، با تحریک احساسات مذهبی خان تاتار، هدف خود را از این لشکرکشی نه برای «توسعه بلاد و تضییع حقوق عباد» بلکه جهاد برای چند هدف دیگر ذکر کرد: براندازی رسوم الحاد، سعی در اعلای کلمه علیا، گرفتن انتقام امالمؤمنین عایشه، پاککردن کشور عجم از آلایش گمراهیها و جاریکردن سنت نبوی در آن دیار. ازاینرو از خان تاتار خواست که با سپاه عثمانی همراهی کند و «در رهایی کشور عجم از دست رافضیان بدآیین سعی نماید و اهلسنت و جماعت را از اطاعت و متابعت آنان خلاص و آیین آن قوم شناعت رسوم را باطل کند و مساجد و معابد را به زینت جمعه و جماعت» بیاراید (فریدونبیگ، 1274: 2/123تا126؛ نوایی، 1367: 1/77تا85). وی سپس درخصوص شروان نامة دیگری هم به محمدگرایخان نوشت و بر ضرورت اتحاد نیروها و مبارزه با قزلباش تأکید کرد (فریدونبیگ، 1274: 2/122؛ نوایی، 1367: 1/91تا93). در این دوره خانهای کریمه به دولت عثمانی وابسته بودند و به نام سلطان خطبه میخواندند و سکه ضرب میکردند و در جنگهای اروپایی و آسیایی عثمانی را همراهی میکردند (اوزونچارشلی، 1370: 495، 497). آنان در جنگهای عثمانی علیه صفویه در قفقاز شرکت میکردند و برای ایجاد مشکل در ماوراء قفقاز، هنگام هجوم عثمانی ضد دولت صفویه به منطقه میآمدند (رئیسنیا، 1380: 249). سلطان مراد همچنین با ارسال نامة مودتآمیزی به حاکم داغستان، از او خواست که با نیروهای خود به سپاه عثمانی بپیوندد و «رافضیان پیمانشکن و دشمنان چهار یار گزین را از میان بردارند و برای رهایی اهلسنت و جماعت از شکنجة آنان جهادی موافق رضای حق و شایستة دین اسلام بهجای آورند...». مراد به او یادآوری کرد که در جنگهای پیشین عثمانی با صفویه برای رهایی «سنیان پاکاعتقاد» شروان «از لوث تغلب رافضیان و اهل الحاد»، پدرانش همکاری لازم را کردهاند؛ پس اینک او نیز طبق قاعدﮤ دیرین اجدادی با دشمنان دین (رافضیان) به دشمنی رفتار کند (فریدونبیک، 1274: 2/316؛ نوایی، 1367: 1/99تا103). از دیدگاه کوتوک اوغلو، دولت عثمانی نیروهای خود را بهسوی شرق اعزام کرد تا با از میان بردن صفویه، رفض و زندقه را از بین ببرند. در اجرای این هدف، طی فرمانی از رؤسای کردها، عشایر، امراء و بیگلربیگیها خواستند که شهرهای ایران را اشغال کنند و برای آن شهرها محافظ و حاکم عثمانی تعیین کنند و شهرهایی را که امکان تصرف نداشته باشند، تاراج کنند و ملحدان18 را از دم شمشیر بگذرانند (Kutukoglu, 1962: 17-22). بهاینترتیب، سلطان مراد ائتلافی از ترکان، کردها، تاتارها، لزگیها، شروانیها و دیگران علیه صفویه ترتیب داد.. نیروی ائتلافی تاتارها پس از ورود به شماخی و شروان، با شکست فرمانده قزلباش، غنایم بسیاری به دست آوردند (منشی، 1377: 1/358، 362تا365؛ افوشتهای، 1373: 94تا100؛ واله، 1372: 598؛ باکیخانوف، 1383: 122و123) و با قساوت و بیرحمی قتل و غارت کردند که از نظر مورخان تُرک متحد آنان نیز دور نمانده است (سلانیکی، 1389: 232و233؛ ابوبکربنعبدالله، 1387: 68تا702؛ شرف، 1329: 1365و1366؛ Kutukoglu, 1962: 82-83). عثمانپاشا در شماخی بهپاس کشتن قزلباشان به نیروهای خود هدایای ارزشمندی داد و به هریک از میرزاهای تاتار خلعتهای اعلاء و شاهوار پوشاند و به کشتار دستهجمعی اسرای قزلباش دستور داد. «چنانکه در دیوان عالی در اثر گردنزدن قزلباشها دستان همگان به درد آمد». در میدانی در مقابل شهر شماخی، از سرهای کشتهها دو کلّهمنار ساختند (ابوبکربنعبدالله، 1387: 69و70). یکی از عوامل مهم در پیروزی سردار عثمانی در شروان، همراهی شروانیان با سپاه عثمانی، بهمنزﻟﮥ سپاه اسلام و نجاتدهندﮤ آنان از سلطة قزلباشان، بود (منشی، 1377: 1/357، 361). شروانیان راه را برای ترکان هموار کردند. سنیان قصبة اَرَش شروان گروهگروه، «بعضی گریان، بعضی عریان، چرخان و سماعکنان» به استقبال سپاه عثمانی میآمدند و به آنان خوشامد میگفتند و مقدمشان را گرامی میداشتند. سپس «اکابر شروان گروهگروه با بعضی هدایا نزد سردار اعظم آمده با او دربارة نحوة حفاظت و حراست از ولایت شروان به گفتگو پرداختند» (ابوبکربنعبدالله، 1387: 60). در تاریخ سلانیکی نیز روایتی مشابه آمده است که «چندین هزار از مسلمانان و صاحب مذهب و اهلسنت و جماعت که از قدیمالایام در شروان ساکن بودند و به طایفه قزلباش رسم مقطوع سُنیگری میدادند، با عساکر بیشمار مسلّح و مکمّل به استقبال عسکر اسلام آمده و نعمتهای فراوان آورده و به سردار اکرم پیشکش و هدایا آورده با حمد بیپایان به حضرت پادشاه عالم پناه دعاها نمودند» (سلانیکی، 1389: 231).
مقایسة اقدامات صفویه و عثمانی در نفوذ به قفقاز در سدﮤ دهم قمری در مقایسة اقدامات دو دولت در قفقاز، نکات مهم به شرح زیر جمعبندی میشود: الف. اقدامات صفویه . 1. اقدامات داخلی: شاه تهماسب اول ابتدا به سران قزلباشی توجه کرد که بر سر منصب صدارت در رقابت بودند و در واقعه «آفت تکلو»، مادهتاریخ شورش و سرکوب تکلوها، آنها را حذف کرد (منشی، 1377: 1/82؛ روملو، 1384: 2/1200)؛ سپس در نبرد جام ازبکان را شکست داد (روملو، 1384: 2/168تا1178) و با ایجاد آرامش در داخل، به فکر نفوذ در قفقاز افتاد. نفوذ در قفقاز را بهترتیب از شروان، شکی و نواحی اطراف تا دربند آغاز کرد و در گام بعدی در گرجستان و ارمنستان ادامه داد (ر.ک: روملو، 1384: 3/1274تا1276، 1305تا1309، 1343تا1348، 1375تا1379و...). 2. اقدامات در قفقاز: گام اول، منطقه شروان بنابه علتهای زیر: . موقعیت جغرافیایی و وضعیت اقتصادی، تجاری و کشاورزی بهویژه در تولید ابریشم و محصولات کشاورزی؛ . تسلط بر شروان، سهولت دستیابی به ارمنستان و شرق گرجستان ازیکسو و نواحی شکی و شیروان تا دربند ازسویدیگر؛ . نفوذ به نواحی چرکس و حاشیه دریای خزر؛ . وضعیت مذهبی در شروان و غلبه مذهب تسنن در آنجا؛ . وضعیت نابسامان شروان پس از خلیلالله و جانشینی فرزند خردسالش شاهرخ و اطاعتنکردن بزرگان از او؛ . اقدام شیخپادار در دادن اطلاعات کامل از وضعیت منطقه به دربار صفویه (روملو، 1384: 3 /1256و1257؛ منشی، 1377: 1/130تا134)؛ . پناهدادن به امیره دباج حاکم فراری بیهپس (گیلان غربی) (روملو، 1384: 3/1245) و اظهار اطاعت از عثمانی در لشکرکشی به قفقاز. اهداف کلی در تصرف شروان: تصرف این نواحی پیش از نفوذ عثمانی. نتیجه: تثبیت نفوذ در شرق قفقاز. گام دوم، شکی بنابه علتهای زیر: . موقعیت خاص جغرافیایی محدود به داغستان، گرجستان و شروان؛ . وابستگی به شروانشاهیان؛ . همراهی با شروانشاهیان و حمایت از آنها علیه صفویه. علتهای تهاجم: همراهی با شروانشاهیان (روملو، 1384: 3/1264) و اغوای لوندخان گرجی در حمله به شکی (روملو، 1384: 2/1132)، تحرکات درویشمحمدخان حاکم شکی (روملو، 1384: 3/1340). گام سوم، گرجستان به علتهای زیر: . موقعیت خاص جغرافیای طبیعی و انسانی و استفاده در حُکم منبع اقتصادی؛ . موقعیت اقتصادی در داشتن بستر مطلوب برای تولید ابریشم؛ . موقیعت تجاریبازرگانی، دسترسی به بنادر شرقی دریای سیاه، یعنی بنادر باتومی و سوخومی (Sukhumi)؛ . وضعیت مذهبی مسئله جنگ با کفار و دسترسی به کلیساهای مسیحی؛ . اهمیت بینظیر از لحاظ نظامی بهویژه در نیروی انسانی مستعد؛ . اهمیت گرجستان برای تسلط بر راههای آناتولی، تسلط بر چخورسعد، نخجوان، قرهباغ و تبریز؛ . اتحادنداشتن حکام گرجی و تقسیم این ناحیه به چند قسمت. اهداف کلی در نفوذ به گرجستان: تحرکات نظامی عثمانی در مرز، حمایت از متصرفات خود در شرق گرجستان، حمایت از کیخسرو، تهاجمهای گرجیها به مناطق مسلماننشین که هجوم اول آنها در شروان و شکی با استفاده از آشفتگی درونی ایران، شورش امراء، بود. واکنش دولت صفوی به این تهاجم: غارت نواحی و کلیساهای گرجی، انتصاب کیخسرو به حکومت آق19 و توابع آن و قلعه تومک، اطاعت سرداران گرجی نظیر لهراسب و امانبیگ گرجی، حذف واخوشت شیر مردان (روملو، 1384: 3/1274و1275، 1343تا1347). هجوم دوم، زمان شورش القاصمیرزا برای نظمبخشیدن به ایالات شمالغرب؛ زیرا این ایالات منتظر شورش و استقلال بودند. پیامد تهاجم دوم صفوی به گرجستان: اطاعت لوندخان حاکم زکم (زگم)،20 گیرم و کاخت، اطاعت بگرات پادشاه باشیآچوق (ایمرت) (روملو، 1384: 3/1301). دادن اموال و هدایای فراوان به صفویه (روملو، 1384: 3/1344). هجوم سوم، حین تهاجم عثمانی و حمایت گرجیها از عثمانی بود که دگر بار دولت صفوی را به نفوذ در گرجستان واداشت (روملو، 1384: 3/1343تا1347) و هجوم چهارم برای سرکوب گرجیان (روملو، 1384: 3/1375تا1378؛ بهمنمیرزا، 1384: 59تا61). گام چهارم، ارمنستان به علتهای زیر: . شاهراه بزرگ و حیاتی تجارت ایران و اروپا؛ . وجود نواحی راهبردی بتلیس، کلید و دروازﮤ ورودی آذربایجان و وان (Van) با موقعیت سوقالجیشی بین چخورسعد و ارزروم (Erzerum)؛ محل مراقبت و محافظت آذربایجان (ژرمیاس، 1386: 259). وان از نظر توپخانه و تفنگهای دستی و مهمات، تجهیزات خوبی داشت و در برابر استحکامات صفوی در وان، عثمانیها برای کمک به امنیت قلمرو خود، استحکامات توپخانه و یک مخزن مهمات در عادلجواز ایجاد کرده بودند (ژرمیاس، 1386: 256و257). . عامل مذهبی، وجود ارمنیهای غیرمسلمان؛ . راههای ارتباطی شرق به غرب؛ . کانون بازرگانی؛ . مرکز و کانون درگیریها.
بررسی مفاد عهدنامهها و تأثیر آن در نفوذ به قفقاز
(برگرفته از: منشی، 1377: 1/128و129، 2/682، 3/1177؛ جنابدی، 1378: 650؛ قمی، 1383: 2/892؛ استرآبادی، 1364: 148)
ب. اقدامات عثمانی عثمانی باتوجه به اقداماتش در اروپا، یعنی تصرف بلگراد و جزیره رودس و شکست مجارها و انعقاد صلح، پس از آرامش در نواحی غربی قلمرو خود متوجه قفقاز شد. اهمیت قفقاز برای عثمانی به علتهای زیر بود: . تهاجمهای گرجیها به نواحی مرزی؛ . نفوذ به شرق دریای سیاه؛ . راه نفوذ عثمانی به قفقاز؛ . جذبههای خاص مذهبی، اقتصادی، نظامی و سیاسی؛ . بتلیس، کلید و دروازﮤ آذربایجان و تأمینکنندﮤ امنیت راه دیاربکر و حلب و تسلط بر آن یعنی گرفتن کل آذربایجان (ژرمیاس، 1386: 259)؛ . در نگهداری و حفاظت از آذربایجان وان موقعیت استراتژیک داشت و تسلط بر آن، کنترل بر مناطق مجاور را در پی داشت (ژرمیاس، 1386: 259). نفوذ عثمانی در قفقاز در چهار مرحله صورت گرفت: 1. شورش اولامهسلطان تکلو در اعتراض به منصب وکالت و پناهندگی به سلطان سلیمان و اغوای او به جنگ و نفوذ در غرب و قفقاز (ر.ک: صفوی، 1363: 16تا27؛ روملو، 1348: 3/1205، 1213، 1215؛ قمی، 1383: 215و216؛ جنابدی، 1378: 414 و 415). 2. شورش القاصمیرزا ضد شاه تهماسب اول و پناهندگی به عثمانی و تحریک سلطان سلیمان (روملو، 1384: 3/1300تا1309؛ قمی، 1383 : 1/315تا317؛ صفوی، 1363: 43تا64؛ جنابدی، 1378: 505تا517). القاص و همراهان وی سلطان را تحریک کردند و گفتند که با رسیدن به مرز، بیگلربیگیها و امراء از او حمایت میکنند و شاه تهماسب را از سلطنت خلع میکنند (لطفیپاشا، 1341: 326). تاریخ پچوی که شش سال بعد ز حادثه نگاشته شد و از منابع معتبر و دستاول است نیز، این لشکرکشی را نتیجه تحریک القاص میداند (پچوی، 1284: 273). القاص به تحریک حکام و خانهای قفقازی و با اتکاء به پشتواﻧﮥ اقتصادی و نظامی منطقه ضد شاه تهماسب شورش کرد. 3. تصرف وان (پچوی، 1284: 238). 4. هجوم به کاروان مالیاتی صفویه در بازگشت از گرجستان (لطفیپاشا، 1341: 329).
نتیجه در این پژوهش آشکار شد که قفقاز در سده دهم و یازدهم قمری/شانزدهم و هفدهم میلادی از لحاظ مذهبی، قومی و نژادی منطقهای متنوع بود و موقعیت خاصی داشت. این موقعیت خاص طبیعی، اقتصادی و مذهبی و جذابیتهای آن جلبتوجه قدرتها را به این ناحیه باعث میشد. دولتهای صفوی و عثمانی برای نفوذ در قفقاز، افزونبر اهداف اقتصادی، از انگیزﮤ مذهبی نیز بهره بردند. در دورهای صدساله، از شاه تهماسب اول تا پایان حکومت شاه عباس اول، این دو دولت برای نفوذ در این منطقه در ابعاد مختلف با یکدیگر رقابت کردند. درمجموع موقعیت جغرافیایی، نظامی و توانمندیهای اقتصادی قفقاز بیگمان انگیزة مهمی برای نفوذ در این منطقه بود؛ اما بُعد مذهبی یکی از علتهای اصلی بود که سایر علتها را تحتتأثیر قرار داده بود. هدف راهبردی هر دو دولت در قفقاز، نفوذ و سیطره بر این منطقه و محرومسازی قدرت رقیب بود که از جنبه نظری، از مفاهیم و انگارههای مذهبی در این رویارویی سود میجستند و در صحنه عملی نیز اقدامات گوناگونی را به کار میبستند. در این راستا دولت صفویه با هدف گسترش تشیع، نفوذ در نواحی سنیمذهب، جلوگیری از اتحاد حکام سنی با دولت عثمانی و تسلط بر نواحی مسیحینشین گرجستان و ارمنستان برای نفوذ مذهبی در قفقاز سود میبرد و از ابزارهایی مانند تغییر در ترکیب بافت مذهبی منطقه، اجرای سیاستهای مالی، اقدامات فرهنگی وغیره استفاده میکرد. دولت عثمانی نیز با هدف حمایت از اهلتسنن و ایجاد مسیر جدید زیارتی و تجاری حج و تسلط بر نواحی مسیحینشین، بهدنبال نفوذ در قفقاز بود. این دولت نیز همانند صفویه، از سیاستها و ابزارهای مختلفی مانند حمایت از داعیه شروانشاهیان، اتحاد با تاتارها و اهالی داغستان و ساخت مساجد و مدارس مذهبی و اقدامات دیگر کمک گرفت. صفویه که در این دورة زمانی، بهویژه در زمان شاه تهماسب اول، نفوذ خود را در قفقاز گسترش داده بود، در فاصله زمانی محدودی در دورﮤ محمدخدابنده این مناطق را از دست داد؛ اما در دورﮤ شاه عباس اول و با اتخاذ تدابیر خاص بار دیگر نفوذ خود را در قفقاز احیاء کرد.
پینوشت 1. صالحی، نصرالله، (بهار1386)، «رویارویی ایران و عثمانی بر سر بغداد (1048- 1049ق/1638- 1639م): علل و نتایج»، فصلنامه مطالعات و تحقیقات تاریخی، ش15. ص99تا123. 2. حسینی، حمید، (تابستان1388)، «عوامل فرهنگی- مذهبی تنش بین صفویه و عثمانی»، سخن تاریخ، س3، ش5، ص3تا32؛ حسینی، حمید، (تابستان1389)، «عوامل سیاسی- اجتماعی تنش میان صفویه و عثمانی»، سخن تاریخ، س4، ش9، ص25تا58. 3. رضایی، زهرا، (1388)، نقش قفقاز در روابط دو دولت صفوی و عثمانی در دوره اول حکومت صفوی (996- 907ق/1588- 1500م)، پایاننامه کارشناسیارشد، گروه تاریخ دانشگاه شیراز. 4. Kor، در ترکی آذربایجانی کور(Kur) و در ترکی استانبولی کورا (Kura) رودی که از شرق ترکیه سرچشمه میگیرد و از کشورهای گرجستان و جمهوری آذربایجان از میان رشته کوههای قفقاز عبور میکند و پس از پیوستن به ارس، در منطقه تالش گشتاسبی به دریای خزر میریزد. 5. به فتح اول و سکون دوم و سوم (مینورسکی، 1387: 39، 198، 279؛ قَبَق= قفقاز. معین، 1371: 6/1438؛ کپکوه = پهلوی: کافکوه، و عربی: قَبق یا قبح. مارکوارت، 1373: 187. قبک. حدودالعالم، 1362: 163). 6. اَرّان (Arran)، عربی: اَلرّان، گرجی: رنی (مارکوارت، 1373: 221). سرزمین میان کُر و ارس (مینورسکی، 1387: 145).. 7. شَکه، عربی: شکّی (Shakki) یا شقی. 8. خوانش این نام معلوم نشد. باکیخانوف بدون اِعراب نوشته و در ناحیه سموریه ذکر کرده است. وی گوید مردم این قریه را شاه تهماسب اول صفوی از حدود استرآباد آورده است و همین قریه در این نواحی شیعه مذهب است (باکیخانوف، 1383: 34). فاروق سومر در تاریخ غزها (1390: ص498) از روستایی در ناحیه حلب به نام مسکنجی یاد کرده است که روی حرف اول و سوم فتحه آمده است و مسکن طایفهای از قنقها بوده است؛ اما معادل آن بهصورت ((Meskenci نوشته شده است. بهاحتمال همان مَسقُط (مَسقوط، مُشکور، مَسکوت) در ناحیه شروان باشد. مسقط نام اصلی آن مسکوت(Maskut) یا مشکوت (Mashkut) است مأخوذاز ماساگتای (Massagetai) نام قومی در آنجا (مینورسکی، 1387: 148). 9. اَقوشَه (مینورسکی، 1387: 171، 181). 10. شاوَران، شابوران، شَبُرَن (Shaburan) نیز ضبط شده است (ر.ک: مینورسکی، 1387: 147). شاوَران، قصبه شیروان جایی نزدیک دریا و با نعمت بسیار (حدودالعالم، 1362: 164). 11. غازی قموقاز نواحی قدیمی و معروف داغستان و مسکن اقوام لک، قموق یا کومیک و سنیمذهب بودند. غازی (قاضی، قَزی) قُمُخ، غُمیق (Ghomiq) (ر.ک: مینورسکی، 1387: 173و174، 181). 12. لاهیج کنونی مطابق است با لیزان یا لایزان قدیمی و با لاهیجان در ارتباط است (مینورسکی، 1387: 22، 39، 94، 145، 316). 13. ایروان در دوره صفویه چخورسعد (Chukhur Sa,d) نام گرفت؛ اما نواحی آن وسیعتر از ایروان بود شامل نخجوان، ماکو، زار و زبیل، صدرک، قلعة بایزید، شادیلو، دنبلی اکراد، معازبرد (میرزاسمیعا، 1368: 75و76). چخور در لغت ترکی بهمعنای فرورفتگی زمین و در اینجا گویا مقصود زمین پست طرفین ارس است (مینورسکی، 1368: 191و192). به روایتی بهصورت لفظی به معنی خندق سعد است. از نام امیرسعد گرفته شده است که رئیس طایفه سعدلو در اواخر قرن پانزدهم میلادی/نهم قمری بوده است و در آن زمان بر این ناحیه حکومت میکرده است. چخورسعد ناحیه مرکزی ارمنستان بوده است که بیشتر ایالت آیرارات (Ayrarat) را شامل بوده است (غوگاسیان، 1395: ح81). این ناحیه انتهای ولایت متعلق به صفویه بوده است که این سوی رودخانه آرپهچاپی که از ایروان میگذرد، داخل قلمرو صفویه و آن طرف این رودخانه حد قلمرو عثمانی بود (نصیری، 1371: 75). نصیری ایروان، نخجوان، دروالاکیس و ایل حرامیلو، زار و زبیل و کلانی، قلعه بایزید، سعدلو آغچهقلعه، ماکو، شادیلو، مُلی اکراد، کورلوک را از نواحی چخورسعد ذکر کرده است (نصیری، 1371: 77تا79) مستوفی بافقی چخورسعد را دارای سه شهر و ولایت و شش قلعه دانسته است: ایروان که دارالملک آن بوده است، الکای شرور (Sharur)، قارص (Qars) و (Kars) مابین ایروان و ارزنةالروم که در زمان سلطانهای ترکمان تابع چخورسعد بود. در زمان صفویه بر سر قارص با عثمانی اختلاف داشتند تا اینکه قرار شد قلعه قارص خراب شود. در زمان سلطانمراد آباد شد؛ اما در سال 1015ق. شاه عباس اول آن را خراب کرد و مردم آنجا از مسلمان و ارامنه را کوچانید و به فرحآباد مازندران برد و اسکان داد. قلعه سعادت مابین ایروان و قارص، قلعه ماکویه و قلعه بایزید که هر دو قلعه محل سکنای کردهای محمودی بود، قلعه شورهگل، آغچهقلعه، قلعه بجنگرد (یا تجنکر) (مستوفی بافقی، 1390: 179تا182). 14. قصبهای در شروان. 15. بعدها در دوره قاجار شیروانی، مردم بادکوبه و سالیان را شیعهمذهب نوشته است و در شروان و شماخی نیز بخشی از مردم شیعه بودهاند (شیروانی، 1361: 118تا122). 16. (مستوفی بافقی، 1390: 349). به زبان ترکی یعنی «سر برهنه»؛ زیرا مردم این دیار خود را تنها با باشلقی میپوشاندند. 17. خانهای کریمه از نسل جوجی پسر چنگیز و از خاندان و سلسلهای به نام قرای (کرای، گیرای) بودند و نخستین خان کریمه حاجیگری بود (اوزونچارشلی، 1370: 495و496). 18. عبارات تند مذهبی درباره صفویه و قزلباشان در مکتوبات سلطان عثمانی در این دوره بسیار مطرح شده است و بر اختلاف مذهبی دو کشور در حکم عاملی برای لشکرکشی تأکید شده است. «والی پر مکر و آب و شیطنت مآب دیار عجم خدابنده... اجداد ضلالت معتاد، سرچشمة مفسدان اسمعیل گمراه پرگناه، به همراهی اصحاب رفض و ضلال ... به واسطة نشر فسق و فساد و بسط الحاد و عناد ... سپاهیان شیطانصفت... شخصاً برای تکمیل قاعدة شرع و رشاد و منع رفض و الحاد و قمع قوانین شیعة بدنهاد ... رافضیان بدآیین...» (نامه مراد به محمدخدابنده، ر.ک: نوایی، 1367: 1/70تا72). در تاریخ عثمانپاشا و تاریخ سلانیکی به تکرار از عبارات ناپسند علیه صفویه استفاده شده است؛ نظیر دشمن بدکردار، ملاعین، قزلباش اوباش و روافض کلّاب دوزخی، قزلباش بدمعاش، ملاحده و... (افندی، 1389: 229تا232). ملاحده لعین، جنود ابلیس، دشمن خاکسار، قزلباشان ناپاک، ملاحده فجره، گروه ملحدین، غراب ناپاک، دشمن دین و گروه ضالین و... (ابوبکربنعبدالله، 1387: 87، 100، 101، 103، 107، 110، 116). 19. آقشهر از محلهای مشهوره گرجستان است (مستوفی بافقی، 1390: 348). 20. (مستوفی بافقی، 1390: 350). | ||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||
کتابنامه الف. کتاب . ابنبزاز اردبیلی، درویشتوکلی، (1373)، صفوةالصفا، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، اردبیل: مصحح. . ابوبکربنعبدالله، (1387)، تاریخ عثمانپاشا؛ شرح یورش عثمانی به قفقاز و آذربایجان و تصرف تبریز996- 993ق، به کوشش یونس زیرک، ترجمه از ترکی عثمانی و توضیحات نصرالله صالحی، تهران: طهوری. . استرآبادی، حسنبنمرتضیحسینی، (1364)، تاریخ سلطانی از شیخصفی تا شاهصفی، بهاهتمام احسان اشراقی، چ2، تهران: علمی. . افشردی، محمدحسین، (1381)، ژئوپلیتیک قفقاز و سیاست جمهوری اسلامی ایران، تهران: بنیاد دایرةالمعارف اسلامی. . افوشتهای نطنزی، محمودبنهدایتالله، (1373)، نقاوةالآثار، بهاهتمام احسان اشراقی،چ2، تهران: علمی و فرهنگی. . امیراحمدیان، بهرام، (1376)، جغرافیای قفقاز، تهران: وزارت امور خارجه. . اوزونچارشلی، اسماعیلحقی، (1370)، تاریخ عثمانی، ترجمه وهاب ولی، ج2و3، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی. . ایتسکویتس، نورمن، (1377)، امپراطوری عثمانی و سنت اسلامی، ترجمه احمد توکلی، تهران: پیکان. . اینالجق، خلیل، (1388)، امپراطوری عثمانی (عصر متقدم 1300تا1600)، ترجمه کیومرث قرقلو، تهران: بصیرت. . بارتولد، واسلی ولادیمیر وویچ، (1375)، جایگاه مناطق اطراف دریای خزر در تاریخ جهان اسلام، ترجمه لیلا رُبنشه، تهران: پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی. . باکیخانوف قدسی بادکوبی، عباسقلیآقا، (1383)، گلستان ارم: تاریخ شیروان و داغستان از آغاز تا جنگهای ایران و روس، تهران: ققنوس. . بهمنمیرزا قاجار، (1384)، شکرنامه شاهنشاهی: تاریخ ششصدساله قفقاز، تصحیح حسین احمدی، تهران: وزارت امور خارجه.. . پچوی، ابراهیم، (1284ق)، تاریخ پچوی، ج1، استانبول: دارالصناعه عامره. . پطروشفسکی، ایلیا پاولویچ، (1354)، اسلام در ایران، ترجمه کریم کشاورز، چ4، تهران: پیام. . پورصفر، علی، (1377)، حکومتهای محلی قفقاز در عصر قاجار، تهران: مطالعات تاریخ معاصر ایران. . ژرمیاس، اوا ام. (گردآورنده)، (1386)، تاریخ پیوستگیهای فرهنگ ایران با فرهنگ زبانهای ترکی در سدههای 17-11، ترجمه عباسقلی غفاریفرد، تهران: امیرکبیر. . تاورنیه، ژان باپتیست، (1369)، سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب نوری، تصحیح حمید شیرانی، چ4، بیجا: سنایی و تأیید اصفهان. . جنابدی، میرزابیگ حسنبنحسینی، (1378)، روضةالصفویه، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی. . چلبیزاده، اسمعیل عاصم افندی، (1282ق)، تاریخ چلبیزاده، استانبول: مطبعه عامره. . دلاواله، پیترو، (1370)، سفرنامه پیترو دلاواله، ترجمه شعاعالدین شفا، چ2، تهران: علمی و فرهنگی. . رضا، عنایت، (1378)، «سخنی کوتاه پیرامون قفقاز»، ایران و قفقاز (اران و شروان)، نوشته، گردآوری و تنظیم پرویز ورجاوند، تهران: قطره. . روملو، حسنبیک، (1384)، احسنالتواریخ، تصحیح عبدالحسین نوایی، 3ج، تهران: اساطیر. . رئیسنیا، رحیم، (1380)، تاریخ عمومی منظقه شروان (در عهد شروانشاهیان)، تهران: وزارت امور خارجه. . سلانیکی، مصطفی افندی، (1389)، تاریخ سلانیکی (1008- 971ق)، ترجمه از ترکی عثمانی حسنبنعلی، تصحیح و ترجمه به فارسی نصرالله صالحی، تهران: طهوری. . شاو، استانفورد جی، (1370)، تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ترجمه محمود رمضانزاده، ج1، مشهد: آستان قدس.. . شیرازی (نویدی)، عبدیبیگ (خواجهزینالعابدین)، (1369)، تکملةالاخبار، تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران: نی. . صفتگل، منصور، (1381)، ساختار نهاد و اندیشه دینی در ایران عصر صفوی، تهران: رسا.. . صفوی، شاه طهماسب، (1363)، تذکره شاهطهماسب، مقدمه امرالله صفری، چ2، بیجا: شرق. . فراهانی، محمدحسینبنمهدی، (1362)، سفرنامه میرزامحمدحسین حسینی فراهانی، به کوشش مسعود گلزاری، تهران: فردوسی. . فریدونبیگ، احمدفریدون توقیعی، (1274ق)، منشآتالسلاطین، ج2، استانبول: بینا. . قمی، قاضیاحمدبنشرفالدینالحسینالحسینی، (1383)، خلاصةالتواریخ، تصحیح احسان اشراقی، ج1و2، چ2، تهران: دانشگاه تهران. مطراقچی، نصوح، (1379)، بیان منازل، ترجمه و تعلیق رحیم رئیسنیا، تهران: سازمان میراث فرهنگی. . منشی، اسکندربیگ، (1377)، تاریخ عالمآرای عباسی، تصحیح محمداسماعیل رضوانی، 3ج، تهران: دنیای کتاب. . مورگان، دیوید، (1373)، ایران در قرون وسطی، ترجمه عباس مخبر، تهران: طرح نو. . نوایی، عبدالحسین، (1367)، شاهعباس، مجموعة اسناد و مکاتبات تاریخی، ج1و2، چ2، تهران: زرین. . والهاصفهانی، محمدیوسف، (1372)، خلدبرین، بهکوشش میرهاشم محدث، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار. . ورجاوند، پرویز، (1387)، ایران و قفقاز (اران و شروان)، تهران: قطره. . وسینیچ، وین، (1346)، امپراطوری عثمانی، ترجمه سهیل آذری، تهران: فرانکلین. . هامرپورگشتال، یوزف، (1387)، تاریخ امپراطوری عثمانی، ترجمه میرزازکی علیآبادی، به اهتمام جمشید کیانفر، تهران: اساطیر. . هولت، پی.ام.، ان. ک.س. لمبتون، برنارد لویس، (1387)، تاریخ اسلام کمبریج، ترجمه تیمور قادری،تهران: مهتاب. . یاقی، اسماعیلاحمد، (1383)، دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال، ترجمه رسول جعفریان، چ2، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
ب. مقاله . روشنضمیر، مهدی، (آذر و دی1352)، «گوشهای از تاریخ گرجستان»، بررسیهای تاریخی، س8، ش5، ص163تا208. . شرف، عبدالرحمن، (1329)، «اوزتیمور اوغلی عثمان پاشا»، تاریخ عثمانی انجمنی مجموعهسی، سلسله مقالات، استانبول، س21، ش21. . شریفزاده، جواد، (شهریور1386)، «قرهباغ، تجربیات گذشته، چشمانداز آینده»، نشریه آران تبریز، س5، ش11و12. . نیکبخت، رحیم، (پاییز1386)، «هویت ایرانی در ادبیات عاشورا: بررسی عناصر هویتی ایرانی در ادبیات مرثیه آذربایجان و آران»، راهبرد، ش45، ص127تا135.
ج. منابع لاتین . Abisaab,Rula. Jurdi, (2004), Religion and Power in the Safavid Empire,I.B.Tauris,London.
. Gasimov,Zaur, (2011),“The Caucasus”, European History Online, 11 – 17.
. Hirotake,Maeda, (2004),“The forced migrations and reorganisation ofthe regional order in the Caucasus by safavid iran”, This paper was delivered at the Conference ‘Reconstruction and Interaction of Slavic Eurasia and Its Neighboring Worlds’ held by the Slavic Research Center, Hokkaido University, in Sapporo, December, 8-10.
. Hewsen, Robert H., (2001), Armenia: A Historical Atlas, University of Chicago Press.
. Panahi, A., (2013), “The Geographical Importance of Derband and its Role in the Relation Between Russia and Iran in the Safavid Era”,ИСТОРИЯ, ПОЛИТОЛОГИЯИПРАВО, СОЦИОСФЕРА № 4, 173 – 179.
د. منابع ترکی . Kirzioglu, Fahrettin, (1976), Osmanlilar,in Kafkas- Elleri,ni Fethi(1451-1590), Ankara, Sevinc matbaasi.
. Kutukoglu, Bekir, (1962), Osmanli- Iran Siyasi Munasebetleri, Istanbul, Edebiyat Fakultesi Matbaasi.
| ||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 4,276 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,566 |