
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,685 |
تعداد مقالات | 13,830 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,677,392 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,918,335 |
عوامل دیرپایی دوران حکومت غوریان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش های تاریخی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 14، دوره 9، شماره 4 - شماره پیاپی 36، دی 1396، صفحه 237-252 اصل مقاله (362 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2017.75973 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
هوشنگ خسروبیگی* ؛ جمشید نوروزی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دانشیار گروه تاریخ دانشگاه پیام نور، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
قدرت سیاسی غوریان با دوران حکمرانی خاندان شنسبانیه شناخته شده است. این خاندان دستکم از سال 401تا612ق/1011تا1215م حکومت کردند و پسازآن نیز برای سالهای طولانی، بازماندگان آنها در شبهقارﮤ هند حکومت کردند. این بررسی پژوهشی توصیفیتحلیلی در حوزﮤ مطالعات تاریخی، کتابخانهای، است. هدف پژوهش نیز شناخت و ارزیابی عوامل طولانیبودن قدرت سیاسی و نظامی غوریان و دیرپایی استقرار سیاسی آنان در سرزمینهای شرقی خلافت اسلامی است. دستاوردهای پژوهش نشان میدهد این عوامل در وجوه مختلف و بهنوﺑﮥ خود هریک در پایداری طولانیمدت حکومت غوریان سهم داشتهاند. توان دفاعی و تهاجمی غوریان، موقعیت و گسترﮤ جغرافیایی، محبوبیت نسبی خاندان شنسبانی در میان غوریان، توان مالی و اقتصادی غوریان، اسلامآوردن غوریان، حمایت خلافت عباسی از غوریان، حکومت خانوادگی ﺳﻠﺴﻠﮥ غوریان، وجود مراکز چندگاﻧﮥ حکومت و اوضاع سیاسی پیرامونی از مهمترین این عوامل بودند. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ماندگاری؛ غوریان؛ شنسبانیه؛ غزنویان؛ خوارزمشاهیان؛ سلجوقیان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه دربارﮤ تاریخ غوریان پژوهش چندانی وجود ندارد. بهنظر میرسد بخشی از این کمتوجهی به کمبود دادههای تاریخی دربارﮤ این حکومت و نیز کمبودن منابع تاریخی این دوره معطوف است. کمانگاری نقش این حکومت در بررسیهای تاریخی جدید تا آنجا پیش رفته است که از دورﮤ حکومت غوریان باعنوان «میان پرده» نام برده شده است (باسورث 1385: 5/165). برخلاف این تصور، غوریان همانند برخی خاندانهای حکومتکننده و حکومتهای معاصر خود، همچون خوارزمشاهیان و سلجوقیان، و نیز بعضی حکومتهای پیش از خود، همچون طاهریان و صفاریان، دورهای طولانی حکومت کردند (نک: جدول شماره1). غوریان از سال 401تا612ق/1011تا1215م در شرق ایران و پسازآن بازماندگانشان برای سالهای طولانی در شبهقارﮤ هند حکومت کردند. حکومت غوریان بسیار بیشتر از برخی حکومتهای معاصر خود، دیرپایی و ماندگاری داشت. در بخشی از این دوره، یعنی از سال 401تا540ق/1011تا1145م که با شروع دورﮤ حکمرانی سوریبنحسیناول مقارن بود، غوریان بهصورت محلی و بهنوعی نیمهمستقل و تحت تابعیت دیگر حکومتها، ازجمله سلجوقیان، حکمرانی کردند. این بررسی پژوهشی توصیفیتحلیلی در حوزﮤ مطالعات تاریخی و کتابخانهای است که هدف آن شناخت و ارزیابی عوامل طولانیبودن قدرت سیاسی و نظامی غوریان و دیرپایی استقرار سیاسی آنان، چه بهصورت حکومتی محلی یا نیمهمستقل و چه بهصورت حکومتی مستقل در سرزمینهای شرقی خلافت اسلامی است. در ارتباط با موضوع این بررسی، پژوهش مستقلی صورت نگرفته است؛ ولی دربارﮤ تاریخ غوریان و در ابعاد دیگر باید به این نمونهها اشاره کرد: شاید آثار عبدالحی حبیبی (ز:1289تا1363ش/1910تا1984م)، تاریخنگار معاصر افغانستان، قدیمیترین فعالیتهای پژوهشی معاصر در حوزﮤ تاریخ غور باشد. پژوهشهای وی درخصوص تاریخ افغانستان، در بازنمایی تاریخ غوریان ﺗﺄثیر بسیاری گذاشت. مضاف آنکه وی با تصحیح و انتشار کتاب طبقات ناصری، در این زمینه سهم بسزایی داشته است. در کنار وی باید به سهم شناختهنشدﮤ احمدعلی کهزاد (ز:1287تا362ش/1908تا1983م)، از پژوهشگران افغانی، اشاره کرد. آثار کهزاد در حوزﮤ تاریخ افغانستان و نیز پژوهشهای مرتبط با تاریخ غور، در افزایش دانستههای ما از تاریخ غور و غوریان اهمیت دارد. از دیگر پژوهشگران افغان که در این حوزه کار کردهاند، باید از قاضیغوثالدین مستمند غوری نام برد که در سال 1378ش/1999م، «تاریخ مختصر غور» را منتشر کرد.. در ایران نیز در سالهای اخیر و در قالب کتاب و مقاله و پایاننامه به تاریخ غوریان توجه شده است. بااینحال در مقایسه با دیگر دورههای تاریخی، این آثار بسیار اندک است؛ ازجمله این آثار کتاب «تاریخ سیاسی و نظامی دودمان غوریان» از مهدی روشنضمیر است که در 1357ش/1978م منتشر شد. اثر دیگر، کتاب «تاریخ غوریان» است که اصغر فروغی ابری با هدف اراﺋﮥ متن آموزشی برای دانشجویان رشته تاریخ در انتشارات سمت چاپ کرد و این کتاب بهطور مستقل تاریخ غوریان را بررسی کرده است. همچنین پژوهشگرانی همچون حسین قرهچانلو، زهره اسعدی، محسن رحمتی، جمشید نوروزی و عصمت خدابخشی تعدادی مقاﻟﮥ محدود دربارﮤ تاریخ غوریان در نشریهها یا دانشنامهها چاپ کردهاند. دراینمیان، سهم پایاننامهها بیش از مقالهها و کتابهاست و در این زمینه حائز توجهاند؛ گرچه تعداد این پایاننامهها نیز انگشتشمار است. این پایاننامهها عبارتاند از: بررسی نظام اداری غوریان؛1 بررسی روابط دولت غوریان با دولتهای همجوار؛2 سیاستهای نظامی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی غوریان در شرق ایران؛3 روابط سیاسی غوریان با غزنویان و فرایند این روابط در هند؛4 قراختاییان و روابط آنان با دولتهای همجوار.5 سهم پژوهشگران اروپایی نیز بهطور عمده به آثاری معطوف است که در کنار بررسی تاریخ دیگر سلسلهها یا تاریخنگاریهای مربوط به قرون میانه به این سلسله توجه کردهاند. پژوهشهای باسورث در مجموﻋﮥ تاریخ ایران کمبریج یا تاریخ سلسلههای اسلامی جدید، نمونهای از آن جمله است.
دورﮤ حکمرانی غوریان منابع، گزارش دقیقی از تاریخ شروع حکومت غوریان در اختیار ما نمینهند. باسورث (1381: 567) تاریخ شروع حکومت غوریان را پیش از سال 401ق/1011م و در دورﮤ محمدبنسوری شنسبانی، رئیس ناﺣﯿﮥ غور، میداند. براساس گزارشهای آمیخته به داستان جوزجانی (1363: 1/326)، تاریخ شروع حکومت خاندان شنسبانی غور تا دورﮤ هارونالرشید، خلیفه عباسی (حک: 170تا193ق/786تا809م)، به عقب بازمیگردد. گزارشهای پراکندﮤ برخی منابع از رویدادهای غور نشان میدهد که خاندان شنسبانی در حکم حکومتی محلی، در قرون نخستین اسلامی در منطقه غور یا بخشی از غور حکمرانی میکردهاند. مطابق این گزارشها، غوریان تلاش کردند در برابر حکومتهای صفاری و سامانی و غزنوی مقاومت کنند یا حکومت نیمهمستقلی تحت تابعیت این حکومتها داشته باشند؛ حتی احتمال میرود که در این دوره گاه برای مدتی بهصورت مستقل حکومت کردهاند (نک: جوزجانی، 1363: 1/327تا330؛ گردیزی، 1363: 359؛ هندوشاه استرآبادی، 1387: 1/27). بهدنبال این تاریخچه و ساﺑﻘﮥ حکمرانی، درنهایت غوریان موفق شدند به حکومتی با گسترﮤ فراگیر جغرافیایی نایل شوند. در زمان حملات سبکتگین و محمود غزنوی به غور، فرمانروای این ناحیه، یعنی محمد سوری، از حکومت غزنویان تمکین نمیکرد (عتبی، 1374: 312و313). مطابق مندرجات اثر جوزجانی (1361: 1/329)، محمد سوری چهارمین امیر غوری محسوب میشود. محمود غزنوی در سال 401ق/1011م به غور حمله کرد که این سال شناختهشدهترین تاریخ رسمی برای بررسی تاریخ حکمرانی خاندان شنسبانی در غور است. در سال 540ق/1145م، سیفالدین سوری حکومت مستقل غوریان را بنیان گذاشت. بهنوﺷﺘﮥ جوزجانی (1363، 1/335)، وی اولین شخص از خاندان شنسبی بود که عنوان سلطان بر او اطلاق شد. همچنین ازآنجاییکه وی در اواخر دورﮤ حکمرانی خود برای مدتی کوتاه در غزنین به تخت سلطنت نشست، جوزجانی (1363: 1/335و336) او را نخستین فرد از سلاطین غوری دانسته است که غزنین را مرکز حکمرانی خویش قرار دادند.. سال 612ق/1215م و استیلای خوارزمشاهیان بر غور، خاﺗﻤﮥ دورﮤ حکومت خاندان شنسبانی بود. بر همین اساس بدون احتساب دورﮤ پیش از حمله محمود غزنوی به غور، غوریان حداقل 211 سال حکومت کردند. این مدت بدون احتساب دورﮤ حکومت جانشینان آنان، یعنی دورﮤ حکمرانی غلامامیران غوری در شبهقارﮤ هند است که حداقل تا سال 689ق/1290م به طول انجامید (باسورث، 1381: 568، 571).
جدول 1- طول دورﮤ ماندگاری حکومتهای ایرانی از آغاز تا حمله مغول6
نمودار 1- مقایسه طول دوره ماندگاری حکومتهای ایرانی از آغاز تا حمله مغول
جدول 1 و نمودار 1، نشاندهندﮤ دیرپایی حکومت غوریان، در مقایسه با بیشتر حکومتهای معاصر آن، است. مطابق این اطلاعات، غوریان تنها چهار سال کمتر از غزنویان حکومت کردهاند. اگر دورﮤ حکومت غوریان پیش از ﺣﻤﻠﮥ محمود غزنوی به غور را محاسبه کنیم، دورﮤ حکومت غوریان از دورﮤ حکومت غزنویان بسیار فراتر میرود. مقاﻳﺴﮥ دورﮤ اوج حکومت غوریان با دورﮤ اوج حکومتهای معاصر آنها نشان میدهد که در مقایسه با اغلب این حکومتها، غوریان دورﮤ اوج طولانیتری داشتهاند (نک: جدول شماره2 و نمودار شماره2). با احتساب آغاز حکومت سیفالدین سوری و فتح غزنه توسط وی، دورﮤ اوج حکومت غوریان شصتودو سال طول کشیده است. حتی اگر این دورﮤ اوج محدودتر شود؛ یعنی نخستین سال حکمرانی سلطانغیاثالدینمحمد (558تا599ق/1163تا1173م) در نظر گرفته شود، باز غوریان حدود چهلوچهار سال دورﮤ اوج داشتهاند که تاحدودی با میانگین مجموع دورﮤ اوج حکومتهای موضوع مطالعه یکسان است (نک: جدول 2).
جدول 2- طول دورﮤ اوج حکومتهای ایرانی از آغاز تا حمله مغول8
نمودار 2- مقایسه طول دورﮤ اوج حکومتهای ایرانی از آغاز تا حمله مغول
غوریان از سرزمینی کوچک سر برآوردند و دورهای تاحدودی طولانی در جایگاه حکومتی محلی و سپس در نقش حکومتی فراگیر، قدرت سیاسی و نظامی خود را استمرار بخشیدند. آنان با بسیاری از حکومتهای قدرتمند معاصر خود در ستیز بودند. در این ستیزها نهتنها به سقوط ﺳﻠﺴﻠﮥ غزنویان موفق شدند، بلکه تا واپسین سالهای حکومت خود، برای توسعه قلمرو، فعالانه در دو ﺟﺒﻬﮥ ایران و هند جنگیدند.
عوامل ماندگاری حکومت خاندان شنسبانیه/غوریان 1. توان دفاعی غوریان: شاید مهمترین عامل شکلگیری حکومت غوریان و ماندگاری آنان را باید در توانمندی دفاعیشان جست. این توانمندی بهنوﺑﮥ خود مرهون چندین عامل است. بخش مهمی از این وجه، به وضع طبیعی سرزمین غوریان و موقعیت جغرافیایی آنان بازمیگردد. مطابق مندرجات بسیاری از منابع جغرافیایی (ابنخرداذبه، 1371: 1/591؛ اصطخری،1368: 214؛ حدودالعالم، 1340: 318)، غور سرزمینی کوهستانی با کوههای بلند و گذرگاههای سخت بود. حتی برخی منابع (جوزجانی، 1363: 1/93، 140؛ عوفی، 1386: 1/38)، از این سرزمین باعنوان «جبال غور» یاد کردهاند. این موقعیت طبیعی بههمراه استحکامات نظامی و تعدّد قلعههای جنگی، قدرت دفاعی غوریان را بهمیزان درخور توجهی افزایش داده بود (گردیزی، 1363: 438؛ جوزجانی، 1363: 1/353، 363؛ سیفیهروی، 1381: 36). توان جسمی و مهارتهای جنگی مردم غور، در کنار این موقعیت طبیعی، در ارتقای توانمندی دفاعی غوریان مؤثر بود. غوریان با اتکاء به موقعیت طبیعی خود و توانمندی جسمی و جنگی سربازانشان، هم با قدرتهای مهاجم به غور مقابله کردند و هم مانع از تغییر و تحول خود در قلمرو غزنویان شدند (برای اطلاعات بیشتر نک: نوروزی، 1394: 127). 2. توان تهاجمی: گویا غوریان دریافته بودند که صرف ماندگاری آنان در پناه کوهستانهای غور، پشتواﻧﮥ مناسبی برای ایمنی درازمدت آنان نیست. ازسویدیگر، انگیزﮤ توسعهطلبی غوریان اجازﮤ ماندگاری همیشگی را به آنان نمیداد؛ ازاینرو غوریان در اولین فرصتی که به دست آوردند، از پوﺳﺘﮥ دفاعی خارج شدند و سپاهیان خود را به دشتهای خارج از کوهستانهای غور کشاندند. اولین اقدامات توسعهطلباﻧﮥ غوریان در دورﮤ حکومت سیفالدین سوری آغاز شد. مهمترین اقدام او فتح تختگاه غزنویان، غزنه، در سال 543ق/1149م بود (جوزجانی، 1363: 1/ 336، 393). بهعلت تعلق خاطر عمیق غزنویان به غزنه و تکاپوی بیحاصل غزنویان برای بازستاندن این شهر، غزنه چند بار بین غزنویان و غوریان دستبهدست شد، تا اینکه درنهایت از آن غوریان شد (جوزجانی، 1363: 1/343تا345، 384). آنگاه غوریان از غزنه متوجه سرزمین هند شدند و بخشهای وسیعی از این سرزمین را تسخیر کردند. غوریان از حدود سال 571ق/1175م به بعد، با فتح مناطقی از ماوراءالنهر و خراسان، در آستاﻧﮥ مقابله با دیگر قدرتهای منطقه همچون قراخانیان، قراختاییان و خوارزمشاهیان قرار گرفتند (جوزجانی، 1363: 1/358). این توان تهاجمی و پویایی نظامی آنان نهتنها امنیت سیاسی غوریان را افزایش داد، بلکه بستر را نیز برای توﺳﻌﮥ ارضی آنان فراهم آورد. 3. گستره جغرافیایی و توﺳﻌﮥ ارضی: گسترش قلمرو غوریان ازیکسو توانمندی بیشتر آنها را باعث شد و حذف یا تهدید قدرت آنان را برای دیگر حکومتها با مشکل مواجه کرد و ازسویدیگر، این امر در طولانیترکردن دوران حکومت غوریان مؤثر واقع شد. حتی هنگامیکه بلخ و سپس در سال 612ق/1215م، غزنه به دست خوارزمشاهیان افتاد، بازماندگان غوری موفق شدند که حکومت غوریان را در بخشی دیگر از قلمرو غوریان، یعنی در هند، ادامه دهند. قلمرو خاندان شنسبانی غور در آغاز به بخشهایی از سرزمین کوهستانی غور محدود بود. اختلافات داخلی در غور در دورﮤ حکمرانی امیر سوریبنمحمد، از نبود یکپارچگی در غور در این مقطع زمانی نشان دارد. بهنوﺷﺘﮥ جوزجانی (1363: 1/327)، باوجودیکه امیر سوری، امیر بزرگ شنسبانیان محسوب میشد و بیشتر مناطق این سرزمین دراختیار وی بود، پارهای از مناطق غور از پذیرش حکومت او امتناع میکردند. گویا ازجمله این مناطق والشتان علیا و سفلی بودند که مردم آنها هنوز به اسلام ایمان نیاورده بودند (جوزجانی، 1363: 1/327و328). بااینحال، غوریان بهتدریج به گسترش قلمرو خود موفق شدند. بسته به میزان اقتدار سلاطین غوری، گسترﮤ قلمرو غوریان متفاوت بود. بااینحال، بهنظر میرسد که در بیشتر ایام، سرزمین غور جزیی از قلمرو حکومت خاندان شنسبانیه محسوب میشد. از گامهای مهم غوریان برای توﺳﻌﮥ قلمرو، اضافهکردن غزنه به قلمرو غور بود. این موضوع آن اندازه اهمیت داشت که برخی منابع (برای نمونه ابناثیر، 1371: 30/179) از سلطانهای غور باعنوان «شاهان غور و غزنه» نیز یاد کردهاند. در دوران سلطنت غیاثالدین و شهابالدین افزونبر برخی شهرها، مانند نیشابور، بخشهایی از خراسان، جرجان و بسطام نیز جزء قلمرو غوریان شد (جوینی، 1385: 2/48و49). عمدﮤ این گسترش قلمرو در عهد سلطانغیاثالدین عملی شد. بهنوﺷﺘﮥ جوزجانی (1363: 1/368و369)، سلطانغیاثالدین شهرها و مناطق هرات، قماج، داور، فارس، کالیور، فروار، سیف برد، غرستان، طالقان، حزدوان، جروم، تکناباد، نیشابور، لاهور، ملتان، مروالرود، پنجده، فاریاب، خجند، نیمروز، سجستان، فوشنج، زابل، کابل، و غزنین را به قلمرو غوریان افزود. افزونبر ین، جوزجانی آورده است که حکام مکران و سیستان هم تابع غیاثالدین بودند (جوزجانی، 1363: 1/368و369). تعقیب تاحدودی مستمر فتوحات در هندوستان، از دیگر رویدادهای مهم دورﮤ اقتدار غوریان بود (ابناثیر، 1371: 30/180). بیشتر اقدامات نظامی غوریان برای توﺳﻌﮥ قلمرو در هند، همانند ایران، در عهد سلطنت غیاثالدین و با یاری برادرش، شهابالدین، صورت گرفت. در هنگام مرگ غیاثالدین در سال 599ق/1203م، در محدودهای که «از مشرق هندوستان و از سرحد چین و ماچین تا عراق و از آب جیحون و خراسان تا کنار دریای هرمز» وسعت داشت، خطبه به نام این سلطان میخواندند (جوزجانی، 1363: 1/361). 4. محبوبیت نسبی خاندان شنسبانی در میان غوریان: خاندان شنسبانی با تدوین نسبنامهای، برای حکمرانی خاندان خود مشروعیتسازی کرده بودند. مطابق اطلاعاتی که جوزجانی (1363: 1/318تا320) از نسبناﻣﮥ منظوم مبارکشاه و منابع دیگر نقل کرده است، نسب غوریان به ضحاک، پادشاه افسانهای، میرسید. جوزجانی، مورخ دربار شنسبانیه، خود نیز با اراﺋﮥ گزارشی، استقرار دائمی حکمرانی در خاندان شنسبانیه را به نظر هارونالرشید، خلیفه عباسی، وابسته دانسته است. براساس این گزارش بین دو گروه معروف در سرزمین غور، یعنی شیشانیان و شنسبانیان، بر سر حکومت در غور اختلاف نظر بود. سرانجام بزرگان غور چاره رفع اختلاف را در آن دیدند که دو نفر از مدعیان اصلی حکومت، یعنی امیربنجیبننهاران از شنسبانیان و شیش (شیثبنبهرام) از شیشانیان، به دربار خلیفه عباسی بروند تا خلیفه یکی را به حکومت غور برگزیند. پس از رسیدن آنها به دربار عباسیان و عیانشدن طرز رفتار و منش هریک از دو مدعی، هارونالرشید تصمیم گرفت که حکومت را به امیربنجیبننهاران دهد و فرماندهی سپاه را به شیشبنبهرام واگذار کند (جوزجانی، 1363: 1/325تا327). بهنوﺷﺘﮥ جوزجانی (1363: 1/353)، غوریان تا پایان عهد حکومت خویش به این تقسیمبندی خلیفه توجه کردند و آن را مبنای عمل قرار دادند؛ بهاینترتیب، تمام امرای غوری از نسل امیربنجی (شنسبانیان) برگزیده شدند و فرماندهان سپاه این سرزمین از نسل شیش (شیشانیان) انتخاب شدند. صرفنظر از اینکه این گزارش تا چه حد واقعیت دارد، گزارشهای دیگر نشان میدهد که بزرگان و اشراف سیاسی و نظامی غور از استمرار حکومت در خاندان شنسبانی حمایت میکردند (جوزجانی، 1363: 1/353). همچنین جوزجانی در جاهای مختلف (1363: 1/334تا332، 361و...) و ابناثیر در برخی مواقع (1371: 26/217، 219؛ 30/375، 384)، از صفات نیک و پسندیدﮤ حکمرانان غوری یاد کردهاند که بهواسطه عدالت و تلاش آنان رعیت در راحتی و آسایش بود. بااینحال، از بدرفتاری و ستم برخی حکمرانان غوری بر مردم، در منابع گزارشهایی دیده میشود (عوفی، 1386: 1/134و135، 371تا373؛ جوزجانی، 1363: 1، 330و331). افزونبراین، گزارشهای پراکنده نشان میدهد که فرمانروایان غوری در دورﮤ حکمرانی خود، در سرزمین غور با شورشهای داخلی نیز روبهرو بودهاند؛ برای مثال جوزجانی گرچه از قطبالدینحسن بهنیکی یاد کرده است، موج شورشهای مردم غور را در زمان او نیز گزارش کرده است. بهنظر جوزجانی، علت این شورشهای گسترده نه اقدامات قطبالدینحسن، بلکه طبع خشن مردم غور و داشتن خلقوخوی اعراب دانسته شده است؛ همچنین جوزجانی وجود برخی اختلافها بین قبایل غور را در زمرﮤ دیگر علتهای بروز این شورشها ذکر کرده است (جوزجانی، 1363: 1/333، 348تا350). از مجموع گزارشهای موجود استنباط میشود که میزان محبوبیت خاندان شنسبانیه در همه نواحی غور یکسان نبود؛ علاوهبراین، میزان محبوبیت این خاندان در بین تمام گروههای انسانی ساکن در سرزمین غور به یک اندازه نبود. بهنظر میرسد بیشترین محبوبیت شنسبانیه در میان اشراف و بهخصوص اشراف وابسته به این خاندان بود؛ ولی بهاحتمال در زمان حملات خارجیها و مواجهههای بیرونی، محبوبیت خاندان شنسبانیه در غور افزایش مییافت؛ زیرا بعضی گزارشها نشان میدهد در این مواقع، غوریان با یکدیگر همدلیهای بسیاری نشان میدادند (جوزجانی، 1363: 1/329؛ تتوی، 1382: 3/2037؛ تاریخ سیستان، 1366: 359). این امر در زمرﮤ عوامل استمرار دورﮤ حکومت غوریان محسوب میشود. محبوبیت خاندان شنسبانی حداقل در میان هیئت حاکمه و سپاهیان آن اندازه بود که نهتنها برخی غلامامیران سلطانهای شنسبانیه مانند ناصرالدین قباچه، ایبک و ایلتتمش سالها تحت لوای این خاندان حکومت کردند، بلکه غلامان این امیران نیز با نام وابستگان به خاندان شنسبانیه، تا سالها در مناطقی از هند حکومت کردند (باسورث، 1381: 575؛ سیهرندی،1382: 13، 16؛فدائی اسپهانی، 1341، 87). 5. توان مالی و اقتصادی: توان مالی غوریان در آغاز و بهطور عمده، به وجود معادن مختلف، بهخصوص معادن فلزات گرانبها همچون طلا و نقره، وابسته بود (نوروزی، 1394: 129). بهنوﺷﺘﮥ اصطخری (1368: 220) در کوههای غور، از ابتدا تا انتها، معادن طلا و نقره بود. وی برخی معادن غور را در زمرﮤ بهترین معادن سرزمینهای اسلامی دانسته است؛ همچنین غور به وجود معادن آهن، گوگرد، ذغالسنگ و سرب نیز مشهور بود (حدودالعالم، 1372: 127؛ بیهقی، 1374: 1/168). غوریان، نهتنها این فلزات را صادر میکردند، بلکه با استفاده از فلزات اخیر، سلاحهای مختلف تولید میکردند. آنها این سلاحها را هم برای استفاده در جنگهای خود میساختند و هم به خارج از سرزمین غور میفرستادند. کیفیت مناسب سلاحهای غوری رونق صادرات این تجهیزات را موجب شده بود. غوریان این تجهیزات را هم به فروش میرساندند و هم در حکم باجوخراج به حکومتهای دیگر میدادند (بیهقی، 1374: 1/168و169؛ جوزجانی، 1363: 1/335). دیگر منبع مهم ﺗﺄمینکنندﮤ منابع مالی غوریان نیز باز از موقعیت طبیعی و وضعیت اقلیمی سرزمین غور متأثر بود. موقعیت آبوهوایی غور موجب گسترش باغداری و تولید محصولات کشاورزی و دامداری و رونق آن، بهخصوص پرورش گوسفند، شده بود. اصطخری (1368: 221) کثرت گوسفندان سه ناحیه، ازجمله منطقه غور را یادآور شده است. همچنین وی از آبادانی غور و فراوانی آبشارها، باغها و بوستانهای این سرزمین یاد کرده است (اصطخری، 1368: 214). طبق یکی از روایتهای نقلشده توسط جوزجانی (1363: 1/322)، سرزمین غور بهواﺳﻄﮥ کثرت چشمهسارها به سرزمین هزارچشمه مشهور بود. با گذر زمان و افزایش توان نظامی غوریان و موفقیت سپاهیان غوری در غلبه بر سرزمینهای دیگر، خاندان شنسبانی موفق شدند با استفاده از غنائم جنگی و دریافت خراج از سرزمینهای مفتوحه، بهصورت چشمگیری بر موجودی خزاﻧﮥ خود بیفزایند. بااینحال مهمترین فتح آنان تصرف شهر غزنه و تصاحب ثروت سرشار خزاﻧﮥ غزنویان بود. غوریان در سال 543ق/1149م غزنه را فتح کردند و غنائم بسیاری را نصیب خود کردند. ازسویدیگر، غوریان با فتح غزنه به درﻳﭽﮥ جدیدی برای دستیابی به ثروت رسیدند. فتح غزنه راه ورود آنان را به سرزمین پهناور و ثروتمند هند گشود. غنائم حاصل از فتوحات مکرر غوریان در هند، به انباشت ثروت خزاﻧﮥ غوریان و افزایش پویایی سیاسی و نظامی آنان کمک فراوان کرد. یک دهه بعد از فتح غزنه و مقارن با مرگ سلطانسنجر سلجوقی در سال 552ق/1157م، نواحی ثروتمند خراسان فزونخواهی غوریان را تحریک کرد و غوریان برای مدتی از ثروت خراسان حاصلخیز و آباد بهرهمند شدند. شاید اگر پیشروی خوارزمشاهیان بهسوی خراسان و موفقیت آنان در غلبه بر غوریان نبود، غوریان تا سالهای بسیار در خراسان میماندند.. 6. اسلامآوردن غوریان: در کنار عوامل جغرافیایی و اقتصادی، اسلامآوردن غوریان عاملی مهم در پویایی و ماندگاری طولانی آنان در عرﺻﮥ سیاسی سرزمینهای خلافت شرقی بود. در گزارشهای منابع متقدم و مربوط به دورﮤ فتوحات اعراب مسلمان در ایران، دربارﮤ زمان و چگونگی ورود اسلام به غور ابهامهایی وجود دارد. براساس گزارش بلاذری (1367: 548و549) سپاهیان مسلمان در سال 30ق، حداقل بخشی از غور و نواحی پیرامون آن همچون زرنج و کش و رخج را تسخیر کردند. ازسویدیگر گزارشهای طبری (1375: 7/2796) و اطلاعات ابناثیر (1371: 10/332) از فتوحات مسلمانان در غور گویای آن است که مسلمانان در نیمه اول قرن یکم قمری، موفقیتهای چندانی در فتح غور نداشتند. این گزارشها از لشکرکشیهای متعدد امرای مسلمان به غور حکایت دارند که سرانجام آن تنها به کسب غنائم منتهی شده است. بیهقی (1374: 1/172) نیز از ناکامی مسلمانان در فتح غور، در هنگام فرار یزدگرد ساسانی به خراسان و ﻏﻠﺒﮥ مسلمانان بر خراسان سخن میراند. از فحوای آنچه دربارﮤ لشکرکشیهای اشارهشده آمد، استنباط میشود که تلاش خلفای راشدین و امویان برای ﺳﻠﻂﮥ کامل بر منطقه غور و نشر اسلام در این سرزمین با موفقیت کامل روبهرو نشد و بخش گستردهای از سرزمین کوهستانی غور همچنان در دست امرای محلی باقی ماند (حبیبی، 1380: 1/59؛ لسترنج، 1386: 1/36).. مطابق گزارش گردیزی (1363: 359)، امیر منصوربننوح سامانی در سال 363ق/973م، به غور لشکر کشید. گویا شمار مسلمانان غور در این موقع بسیار اندک بود (ابنفندق، 1361: 130). بیهقی نیز از موفقیتهای محدود سامانیان در این لشکرکشی یاد میکند (بیهقی، 1374: 1/172). بیهقی تسلط جدی و پایدار مسلمانان بر غور را به دورﮤ محمود و بهطور عمده مسعود غزنوی منتسب میداند. مورخان معاصر دورﮤ اقتدار غزنویان و اسلامآوردن غوریان و گسترش اسلام در این منطقه را به حملات سبکتگین و بیشتر از آن به یورشهای محمود و مسعود غزنوی مربوط میدانند. این منابع در گزارش این نبردها، از غوریان باعنوان «کافر» یاد میکنند (عتبی، 1374: 312تا314؛ بیهقی، 1374: 1/167تا171). ابناثیر نیز که سالها بعد این موضوع را گزارش میکند، مینویسد: محمود غزنوی «در آن دیار شعار اسلام را نمایان ساخت» (ابناثیر، 1371: 21/330). بااینحال جوزجانی (1363: 1/319و320)، مورخ دربار غوریان، ورود اسلام به غور را بسیار پیشتر از دوران غزنویان میداند و معتقد است در دوران خلافت حضرت علی(ع) اتفاق افتاد. جوزجانی نام امیر غوریِ همزمان با محمود غزنوی را محمد سوری ذکر میکند (جوزجانی، 1363: 1/330). نامی که نشان میدهد حداقل امرای شنسبانی غور در این موقع مسلمان بودهاند. البته بیهقی (1374: 1/167تا171) و عتبی (1374: 312تا314) نامی از این امیر نمیبرند و ابناثیر نیز از این امیر فقط باعنوان «ابنسوری» یاد میکند (ابناثیر، 1371: 21/329). باوجود اختلاف نظر منابع دربارﮤ زمان ورود اسلام به غور، بهنظر میرسد گسترش اسلام در این سرزمین به یکباره و متعاقب حملات محمود یا مسعود غزنوی حاصل نشد. این امر از آغاز ورود اسلام به ایران و بهتدریج و طی سالهای مختلف صورت گرفت؛ گرچه در این میان، سهم امیران غزنوی درخور توجه است. درهرصورت، اسلامآوردن کامل تمام سرزمین غور و بهخصوص پذیرش اسلام توسط امرای آنان، یعنی امرای شنسبانی، نهتنها جلوی حملات دیگر حکومتها، بهخصوص غزنویان را بهاﻧﮥ حمله به کفار و گسترش اسلام گرفت، بلکه امرای غوری را از این نظر به سطح دیگر خاندانهای حکومتکنندﮤ جهان اسلام رساند. این امر امنیت سیاسی غوریان را افزایش داد و زمینه را برای ورود آنان در مبادلات سیاسی و نظامی سرزمینهای خلافت شرقی مهیا کرد. از دیگر ﺗﺄثیرات بارز این امر ارتباط غوریان با دستگاه خلافت عباسی بود که خود از عوامل دیرپایی حکومت این خاندان محسوب میشود. 7. حمایت خلافت عباسی از غوریان: دریافت منشور سلطنت و کسب حمایت خلیفه عباسی یکی از موفقیتهای غوریان بود. این امر در استمرار قدرت سیاسی غوریان تأثیر چشمگیری گذاشت و بر توانمندی آنان برای رویارویی با رقیبانشان افزود. دیگر عامل مؤثر در تقویت روابط عباسیان و غوریان اختلافات دیرینه و شدید و تاحدودی مستمر خلفای عباسی با رقیب غوریان، یعنی خوارزمشاهیان، بود (خسروبیگی، ،1388: 58تا61). دورﮤ اقتدار و اوج غوریان با خلافت الناصرلدینالله عباسی (575تا622ق/1179تا1225م) بود؛ یعنی دورهای که دستگاه خلافت در تلاش بود تا حضور فعالانهتری در عرﺻﮥ سیاسی جهان اسلام داشته باشد. این امر که با ضعف و سقوط سلجوقیان همزمان بود، بستر را بیشازپیش برای ایفای نقش خلیفه عباسی مهیا میکرد؛ بااینحال حضور فعال خوارزمشاهیان مهمترین مانع در تحقق خواسته خلیفه بود. در این موقعیت حساس، برای مقابله با خوارزمشاهیان، غوریان مهمترین وزﻧﮥ سیاسی در کانون توجه خلیفه بودند. آنچه این امر را برای خلیفه تسهیل میکرد، وجود اختلافات ارضی و سیاسی غوریان با خوارزمشاهیان بود. غوریان ازیکسو با خوارزمشاهیان دشمن بودند و با آنان بر سر گسترش ارضی در خراسان و ماورالنهر تضاد منافع داشتند؛ ازسویدیگر، غوریان تلاش میکردند تا با جلب رضایت خلیفه عباسی و کسب منشور سلطنت، زمینه را برای حضور خود در عرﺻﮥ سیاسی جهان اسلام فراهم کنند. خلیفه عباسی با بهرهگیری از غوریان، این امکان را داشت که یکی از دشمنان قدرتمند و سرسخت خود، یعنی خوارزمشاهیان، را در شرق مشغول کند و نیروهای آنها را در نبرد با غوریان مستهلک کند. درعینحال، دور از ذهن نیست که عباسیان از تضعیف قدرت غوریان، در حکم نیروی پویای جدیدی، ناخرسند نبودند. درگیری خوارزمشاهیان با غوریان این امکان را فراهم میکرد که سلطان تکش خوارزمشاه و سپس فرزندش، محمد خوارزمشاه، همواره به خراسان توجه کنند و فرصت نکنند که بهطور کامل، تلاش خود را به تسخیر عراق عرب معطوف کنند. به همین علت مهم، خلیفه عباسی ضمن حمایت از غوریان، سلاطین غور را به حمله علیه خوارزمشاهیان تحریک و ترغیب میکرد (جوینی، 1385: 2/130؛ ابناثیر، 1371: 24/179تا183). در بررسی روابط غوریان با خلفای عباسی باید دو مرحله متفاوت را مدنظر قرار داد: در مرﺣﻠﮥ نخست که با قرون نخستین اسلامی و دورﮤ پیش از استقلال و اقتدار غوریان مقارن بود، به علتهایی همچون جدایی منطقه کوهستانی و صعبالعبور غور از حوزﮤ اصلی قلمرو خلافت عباسی، دستگاه خلیفه به این حکومت محلی توجه چندانی نمیکرد. این امر نهتنها برای غوریان مضر نبود، بلکه بهنوعی مفید واقع شد و امکان رشد حکومت آنها را فراهم کرد. غوریان همچون طاهریان، سامانیان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان از مخدومان خلافت یا غلامان نبودند؛ ازاینرو روند توﺳﻌﮥ قدرت سیاسی آنان یا گسترش قلمرو آنها کمتر در تقابل با خلافت عباسی قرار میگرفت؛ اما در مرﺣﻠﮥ دوم، یعنی هنگامیکه غوریان نیز به آن اندازه از بالندگی رسیدند که موفق شدند در عرﺻﮥ سیاسی سرزمینهای شرقی خلافت عرض اندام کنند، غوریان بهعلتهای اشارهشده در سطرهای پیشین، در برابر دشمنان عباسیان صفآرایی کردند و به این طریق در خدمت خلافت قرار گرفتند. 8. حکومت خانوادگی: یکی از خصوصیتهای حکومت غوریان، واگذاری فرمانروایی مناطق مختلف به شاهزادگان غوری و خویشاوندان خاندان سلطنتی بود. در بررسی علتهای احتمالی چرایی ایجاد پایگاههای مجزای حکومتی در مناطق مختلف و حفظ وابستگی آنها به حکومت مرکزی، باید به عواملی همچون موقعیت کوهستانی غور و مشکلات دسترسی داخلی در سرزمین غور، بهخصوص در فصول سرد، توجه کرد. ازسویدیگر بهعلت تلاش شاهزادگان غوری در حفظ قدرت در خاندان شنسبانی، این امر تاحد بسیاری موجب یکپارچگی حکومت غوریان میشد. گویا این فرمانروایان در مناطق تحت فرمانروایی خود اختیارات فراوانی داشتند؛ بااینحال، این امر در مواقعی باعث تقویت تمایلات گریز از مرکز این فرمانروایان محلی میشد و به برخی نزاعهای درون خاندانی آنها، بهخصوص در هنگام مرگ سلطان، دامن میزد. باتوجه به جاافتادگی روﻳﮥ تقسیم قدرت و حکومت نواحی بین شاهزادگان غوری، سیفالدین سوری به تقسیم حکومت مناطق مختلف سرزمین غور، بهویژه ولایت بامیان، بین برادران خود اقدام کرد. مطابق این تقسیم، ولایت ورسار به ملک جبال قطبالدینمحمد داده شد. قطبالدین مدتی بعد با ساخت شهر فیروزکوه، مرکز حکومت خود را به آنجا منتقل کرد؛ همچنین سیفالدین ادارﮤ منطقه مادین را به ملکناصرالدینمحمود واگذار کرد. افزونبراین، حکومت منطقه سنگه را که پایتخت آن مندیش بود، به ملکبهاءالدینسام سپرد. علاوهبراین، حکمرانی قلعه وجیر را به علاءالدینحسین و حکومت منطقه کشی را به ملکفخرالدینمسعود اعطاء کرد (جوزجانی، 1363: 1/335و336؛ هندوشاه استرآبادی، 1387: 1/55). سلطانغیاثالدین (حک: 558 تا 599ق/1162 تا 1202م) نیز پس از گسترش درخور توجه قلمرو خود، حکومت مناطقی همچون جروم و تکناباد را به برادرش شهابالدین واگذار کرد. شهابالدینی که این موقع به معزالدین ملقب شده بود (جوزجانی، 1363: 1/357). غیاثالدین بهمرور بر محدودﮤ قلمرو برادرش، بهویژه در سرزمین افغانها و مناطق همجوار هند، افزود؛ برای مثال در سال 569ق/1173م، با بیرون راندن قبایل غز از غزنه، این شهر را نیز در اختیار شهابالدین قرار داد. همچنین پس از تصرف هرات، وی را نایب خود در این شهر کرد (جوزجانی، 1363: 1/357و358). سلطانمعزالدینمحمد ملقب به شهابالدینمحمد (حک:599تا602ق/1202تا1205م) نیز بهعلتهای احتمالی همچون جلب نظر بستگان به حمایت از حکومت خویش و جلوگیری از نزاعهای داخلی، ادارﮤ مناطق و شهرهای غور را بین خویشاوندان خود تقسیم کرد. شهر بست، فراه و اسفزار را به برادرزادهاش غیاثالدینمحمود واگذار کرد؛ حکومت فیروزکوه و زمینداور را به ملکضیاءالدینمحمد شنسبانی، پسر عموی خویش و داماد سلطانغیاثالدین، سپرد؛ حکمرانی هرات را نیز در اختیار خواهرزادهاش ملکناصرالدینآلپ غازی قرار داد (جوزجانی، 1363: 1/360؛ میرخواند، 1339: 4/645؛ هندوشاه استرآبادی، 1387: 1/59). پایداری و تثبیت سیاست تقسیم قدرت و حکومت در نزد غوریان، هم به تحکیم قدرت خاندان شنسبانی انجامید و هم بهتدریج، موجب شکلگیری چند شاﺧﮥ حکومتی در درون ساختار حکومت غوریان شد. موضوع اخیر بهنوعی تقویت توانمندی غوریان در امور دفاعی و تهاجمی را باعث شد که در ادامه آن را بررسی میکنیم. 9. مراکز چندگاﻧﮥ حکومت: بهنوﺷﺘﮥ جوزجانی (1363: 1/323) سلطانهای دودمان شنسبانیان (سلاطین غور) باتوجه به شهری که در حکم دارالحکوﻣﮥ (دارالمک) خود انتخاب کردند، به چهار شاخه (شعبه) تقسیم شدند: 1. سلطانهایی که مرکز آنها شهر فیروزکوه بود؛ 2. سلطانهایی که بامیان را به پایتختی برگزیدند؛ 3. سلطانهایی که غزنه را دارالملک ساختند؛ 4. سلطانهایی که بر قلمرو غوریان در هند حکومت کردند. شاﺧﮥ اصلی و اولیه خاندان شنسبانیه در ابتدا در مندیش استقرار داشت (جوزجانی، 1363: 1/324). پس از مرگ ملکعزالدینحسین، فرزندش سیفالدین سوری (حک:540تا544ق/1145تا1149م) جانشین او شد. وی مدتی قلعه و شهر استیه را به پایتختی خویش برگزید (جوزجانی، 1363: 1/336). بهنوﺷﺘﮥ جوزجانی (1363: 1/336، 393)، سیفالدین سوری اولین شخص از خاندان شنسبی است که عنوان «سلطان» بر وی اطلاق شد. ازآنجاییکه وی در اواخر دورﮤ حکمرانی خود و از فیروزکوه به غزنین نقل مکان کرد و مدتی کوتاه در شهر اخیر به تخت سلطنت نشست، جوزجانی او را نخستین فرد از شاﺧﮥ اصلی سلطانهای غوری میداند که غزنین را مرکز حکمرانی خویش قرار داد (جوزجانی، 1363: 1/335و336، 393). بهاینترتیب و بهواﺳﻂﮥ گسترش تمایلات توسعهطلباﻧﮥ غوریان، بهتدریج در قلمرو غوریان شهرها و مراکز دیگری دارای اهمیت شدند. گویا بهعلتهایی همچون راههای سخت دسترسی به تختگاه قدیمی غوریان، یعنی فیروزکوه، بهتدریج و همگام با گسترش ارضی غوریان، مراکز دیگر در حکم پایگاه حکومت غوریان در کانون توجه قرار گرفت. بهنوﺷﺘﮥ جوزجانی (1363: 1/337، 394)، سلطانسیفالدین سوری مدتی پس از ساختهشدن شهر فیروزکوه، برادرش بهاءالدینسام را در این شهر مستقر کرد و خود نیز پس از فتح غزنه، این شهر را مرکز حکومت خود قرار داد. بهاینترتیب دومین مرکز حکومت غوریان شکل گرفت. اهمیتیافتن برخی شهرهای دیگر غوریان، بیشتر به تمایل در ایجاد تختگاه برای شاخههای دیگر حکمرانی در خاندان شنسبانیه مرتبط است. البته اهمیتیافتن این قبیل شهرها از سیاستهای نظامی و اقتصادی حکومت مرکزی هم متأثر بود. بامیان یکی از شهرهای در کانون توجه بود که در منتهیالیه شمالشرقی قلمرو غوریان بود. بامیان منطقهای کوهستانی بود و از ناحیه شمال، از امنیت غور محافظت میکرد. بهواسطه این قبیل علتها، بامیان به مرکز دومین شاﺧﮥ حکمرانی غوریان و نیز به مرکز توسعهطلبی غوریان در جنوب ماورالنهر تبدیل شد و نیز پایگاه مقابله با قراختاییان شد (جوزجانی، 1363: 1/359). شکلگیری و تثبیت شاﺧﮥ دیگر فرمانروایی غوریان در غزنه، گسترش قلمرو غوریان در شبهقاره هند و استمرار حملات آنان به این سرزمین را باعث شد. بعد از سپریشدن چند سال از لشکرکشی غوریان به هند و تثبیت نسبی فتوحات آنها در این سرزمین، غوریان با دلمشغولی کمتری، متوجه اهداف توسعهطلباﻧﮥ خود در خراسان و مقابله با خوارزمشاهیان شدند. مضاف آنکه ثروت هند و امکاناتی که از فتوحات هند نصیب آنان شد، در تقویت سپاهیان غوری بسیار مؤثر شد. بیعلت نیست که حدّت لشکرکشیهای غوریان به خراسان در سالهای پس از فتح نهایی غزنه صورت گرفت. تشکیل شاﺧﮥ فرمانروایی غوریان در غزنه، بهتدریج زمینه را برای شکلگیری شاﺧﮥ چهارم فرمانروایی غوریان در هند فراهم کرد. شکلگیری و رونق جدی این شاخه بهطور عمده به موفقیت غوریان در تسخیر تختگاه غزنویان در لاهور (582ق/1186م) و فتح مناطقی از شمال و غرب شبهقاره هند مربوط بود. بااینحال اعتبار و اشتهار شاﺧﮥ هند غوریان بهطور عمده در سالهای پس از تسخیر فیروزکوه و غزنه توسط خوارزمشاهیان عملی شد. با واگذاری اقطاع سرزمینهای متصرفی غوریان در هند به امیرغلامان غوری، حکمرانی این شاخه شروع شد. از مهمترینِ این نمونههای اقطاعی، حکمرانی ناصرالدینقباچه (602تا625ق/1205تا1227م)، از غلامان سلطانشهابالدینمحمد غوری بر اوچه و ملتان و بخشی از سند بود (جوزجانی، 1363: 1/419؛ سیهرندی، 1382: 17). اما استمرار حکمرانی شاﺧﮥ غوریان هند، بیشتر مدیون اقدامات دیگر امیرغلامان غوری همچون قطبالدینآیبک و شمسالدینالتتمش است. این شاخه که به غلامشاهیان معزی یا شمسی مشهور هستند از حدود سال 602 تا 689ق/1205 تا1290م در مناطقی از هند حکومت کردند (جوزجانی، 1363: 1/419تا444؛ سیهرندی، 1382: 17). استقرار غوریان در مراکز حکومتی همچون غزنه، ازیکسو مرزهای جنوبی، شرقی و شمالی غوریان را تاحدی ایمن کرد و ازسویدیگر، توان توسعهطلبی غوریان را در هند افزایش داد. پیامد دیگر این امر آن بود که غوریان مستقر در مرکز اصلی، یعنی فیروزکوه، با آسودگی بیشتری همّ خود را مصروف تسخیر خراسان کردند. بااینهمه، افزایش پویایی خوارزمشاهیان در اواخر عمر تکش خوارزمشاه به بعد و بهخصوص در دورﮤ محمد خوارزمشاه، فرصتها را از غوریان بازستاند. 10. شرایط پیرامونی: توانمندی و قدرت نظامی حکومت خوارزمشاهیان تاحد چشمگیری توان نظامی و سیاسی غوریان را در خراسان محدود کرد؛ اما افتادن غوریان به روند توانمندی نظامی و سیاسی در سالهای پیش از سقوط سلسله سلجوقیان عملی شد. در این مقطع زمانی، یعنی پیش از سقوط سلجوقیان (552ق/1157م)، اوضاع سیاسی و نظامی قدرتهای مستقر در پیرامون غوریان ازجمله عواملی بود که غوریان با بهرهگیری از آن ماندگاری سیاسی خود را افزایش دادند. در سالهای آغازین قدرتیابی غوریان، کوهها و قلعههای نظامی تاحدی غوریان را در برابر صدمات لشکرکشیهای غزنویان ایمن کردند؛ اما حملات سلجوقیان به غزنویان و تضعیف آنان، تأثیر بیشتری در رهایی غوریان از تابعیت غزنویان داشت. پسازآن نیز، دلمشغولی سلجوقیان در مرکز و غرب ایران، غوریان را از توسعهطلبی سلجوقیان مصون کرد. در دورﮤ سنجر سلجوقی (حک:511تا552ق/1117تا1152م)، درگیریهای سنجر با امرای محلی ماورءالنهر و نیز با خوارزمشاهیان و قراختاییان و غزها موجب کمتوجهی سلطانسنجر به غوریان شد (جوینی، 1385: 5/2؛ رشیدالدینفضلالله، 1373: 1/318). این امر موجب شد که غوریان با فراغ بال بیشتری در تثبیت پایههای حکومت خود تلاش ورزند.. خوارزمشاهیان از دیگر قدرتهای پیرامونی غوریان بودند که این سلسله نیز تا مدتها با مشغلههای متعددی در رویاروی با قراختاییان (بناکتی، 1378: 236؛ حسینی، 1380: 188)، سلجوقیان (راوندی، 1363: 347) و تثبیت فتوحات خود در مرکز و غرب ایران و نیز رویارویی با دستگاه خلافت عباسی رودررو بود (خسروبیگی، 1389: 59تا68؛ نوروزی، 1394: 135تا139). بااینحال، بعد از مدتها، سرانجام بهعلتهایی همچون تضاد منافع، غوریان و خوارزمشاهیان در خراسان به جان هم افتادند.این درگیریها درنهایت به مستهلکشدن دو رقیب و اضمحلال زودتر یکی از آنها، یعنی غوریان، انجامید.
نتیجه حکومت غوریان با حکمرانی خاندان شنسبانیه شناخته شده است. این خاندان در مقایسه با دیگر خاندانهای حکومتکنندﮤ معاصر خود، مدت بیشتری در صحنه سیاسی سرزمینهای شرق خلافت اسلامی باقی ماند. این حضور مدتهایی کمرنگ بود و در سالهای بسیاری، در قالب حکومتی محلی و محدود در سرزمین غور بود؛ ولی دورﮤ حضور پررنگ غوریان از نظر طول دوره، از بسیاری از حکومتها بیشتر است. حضور پررنگ غوریان از دورﮤ حکومت سیفالدین غوری در سال 540ق/1145م آغاز شد و تا سال 612ق/1215م در ایران ادامه یافت و سپس حداقل تا سال 689ق/1290م، در هند تداوم داشت. درحقیقت، از وجوه بارز حکومت غوریان استمرار قدرت سیاسی و حاکمیت آنان بود. خاندان شنسبانیه غور طی این سالها نهتنها قدرت خود را در غور حفظ کردند، بلکه در فرصتی مناسب سپاهیان خود را از غور خارج کردند و به حکومت غزنویان پایان دادند. همچنین غوریان ضمن ایستادگی در برابر اقدامات قراختاییان در شمال و مصاف با سلجوقیان، قلمرو خود را گسترش دادند و برای سالها مانع گسترش قلمرو خوارزمشاهیان در شرق شدند. حتی پس از سقوط حکومت غوریان در سرزمین بومیشان، بازماندگان آنان در قالب حکومت ممالیک غوری، تا سالها در هند ادامه حیات دادند. این ماندگاری طولانی و دیرپایی حکومت خاندان شنسبانیه غور را باید در این عوامل جستجو کرد و سپس ارزیابی کرد: توان دفاعی و تهاجمی غوریان، گسترﮤ جغرافیایی، میزان محبوبیت نسبی خاندان شنسبانی در میان غوریان، توان مالی و اقتصادی، اسلامآوردن غوریان، حمایت خلافت عباسی از غوریان، حکومت خانوادگی، وجود مراکز چندگاﻧﮥ حکومت و اوضاع و موقعیت پیرامونی. این پژوهش نشان داد که عوامل متعددی در شکلگیری و استمرار قدرت سیاسی غوریان در بخشی از تاریخ ایران دخیل بودند که برخی از این عوامل بر سیاستها و برنامههای حکمرانان غوری متکی بودند و بخشی نیز به موقعیت جغرافیایی، سیاسی، اقتصادی و اقلیمی سرزمین غور معطوف بودند. درنهایت، فضای سیاسی آن روزگار و عرﺻﮥ سیاسی معاصر حکومت غوریان و نیز چالشهای محیط سیاسی پیرامون آنها به این ماندگاری و استمرار قوت بخشید.
پینوشت 1. استاد راهنما: هوشنگ خسروبیگی/دانشجو مجید زکالوند. 2. استاد راهنما: ابوالقاسم فروزانی/دانشجو روحالله رنجبر. 3. استاد راهنما: اسماعیل حسنزاده/دانشجو فتانه صنعتگرحسنکیاده. 4. استاد راهنما: سیدحسین رییسالسادات/دانشجو یاسر اکبری. 5. استاد راهنما: حسن موسوی/دانشجو جمشید روستا. 6. غالب تاریخهای مندرج در این جدول از کتاب سلسلههای اسلامی جدید اثر باسورث استخراج شده است. 7. در این بررسی حکومتهای علویان طبرستان و زیاریان و برخی حکومتهای محلی، بهعلت محدویت زمانی و مکانی دوره حکمرانی لحاظ نشده است. 8. غالب تاریخهای مندرج در این جدول از کتاب سلسله های اسلامی جدید اثر باسورث استخراج شده است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کتابنامه الف. کتاب . ابناثیر، عزالدینعلی، (1371)، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، مترجم ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، ج10تا30، تهران: علمی. . ابنخرداذبه، ابوالقاسمعبیداللهبنعبدالله، (1371)، المسالک و الممالک، مترجم سعید خاکرند، ج1، تهران: مؤسسه مطالعات و انتشارات تاریخی. . ابنفندق، ابوالحسنعلیبنالقاسمبنزید، (1361)، تاریخ بیهق، مصحح احمد بهمنیار، بیجا: بینا. . اصطخری، ابواسحقابراهیم، (1368)، مسالک و ممالک، مصحح ایرج افشار، تهران: علمی و فرهنگی. . بلاذری، احمدبنیحیی، (1367)، فتوحالبلدان، ترجمه محمد توکل، تهران: نقره. . باسورث، ادموند کلیفورد، (1381)، سلسلههای اسلامی جدید راهنمای گاهشماری و تبارشناسی، ترجمه فریدون بدرهای، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران. . ----------------، (1385)، تاریخ سیاسی و دودمانی ایران در مجموعه تاریخ ایران کمبریج، گردآورنده بویل، ترجمه حسن انوشه، ج1، چ6، تهران: امیرکبیر. . بناکتی، محمد، (1378)، تاریخ بناکتی؛ روضةاولیالالباب فی معرفةالتواریخ و الانساب، به کوشش جعفر شعار، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. . بیهقی، ابوالفضل، (1374)، تاریخ بیهقی، تصحیح خلیل خطیب رهبر، ج1، تهران: مهتاب. . تاریخ سیستان، (1366)، تصحیح ملکالشعراء بهار، تهران: پدیده خاور. . تتوی، قاضی احمد و آصفخان قزوینی، (1382)، تاریخ الفی، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، ج3، تهران: علمی و فرهنگی. . حبیبی، عبدالحی، (1380)، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، تهران: افسون. . جوزجانی، منهاجالسراج، (1363)، طبقات ناصری، به کوشش عبدالحی حبیبی، ج1، تهران: دنیای کتاب. . جوینی، عطاملک، (1385)، تاریخ جهانگشای، تصحیح محمد قزوینی، ج1و2، چ4، تهران: دنیای کتاب. . حافظابرو، عبداللهبنلطفالله، (1380)، زبدةالتواریخ، ج1، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. . حدودالعالم من المشرق الی المغرب، (1340)، به اهتمام منوچهر ستوده، تهران: دانشگاه تهران. . حسینی، صدرالدینابوالحسنعلیبنناصر بنعلی، (1380)، زبدةالتواریخ؛ اخبار امرا و پادشاهان سلجوقی، مصحح محمد نورالدین، مترجم رمضان علی نوراللهی، تهران: ایل شاهسون بغدادی. . خسروبیگی، هوشنگ، (1388)، سازمان اداری خوارزمشاهیان، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی. . راوندی، محمدبنعلیبنسلیمان، (1363)، راحةالصدور و آیةالسرور در تاریخ آلسلجوق، مصحح محمد اقبال، چ2، تهران: علمی. . رشیدالدینفضلالله همدانى، (1373)، جامعالتواریخ، مصحح محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران: البرز. . سیفی هروی، سیفبنمحمد، (1381)، پیراسته تاریخنامه هرات، تصحیح محمد آصف فکرت، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار. . سیهرندی، یحییبناحمدبنعبدالله، (1382)، تاریخ مبارک شاهی، مصحح محمد هدایت حسین، تهران: اساطیر. . طبری، محمدبنجریر، (1375)، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج7، چ5، تهران: اساطیر. . عتبی، ابونصرمحمدبنعبدالجبار، (1374)، تاریخ یمینی؛ ترجمه تاریخ یمینی، مترجم ابوالشرف ناصحبنظفر جرفادقانی، مصحح دکتر جعفر شعار، چ3، تهران: علمی و فرهنگی. . عوفی، سدیدالدینمحمد، (1386)، جوامعالحکایات و لوامعالروایات، جزء اول از قسم دوم و جزء دوم از قسم سوم، تصحیح امیربانو مصفا و مظاهر مصفا، چ2، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. . فدائی اسپهانی، نصراللهخان، (1341)، داستان ترکتازان هندی، تهران: چاپخانه فردین. . گردیزی، ابوسعیدعبدالحیبنضحاکابنمحمود، (1363)، تاریخ گردیزی؛ زینالاخبار، مصحح عبدالحی حبیبی، تهران: دنیای کتاب. . لسترنج، گای، (1386)، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، تهران: علمی و فرهنگی. . میرخواند، میرمحمدبنسیدبرهانالدین خواندشاه، (1339)، تاریخ روضةالصفا، ج4، تهران: مرکزی ،خیام، پیروز. . هندوشاه استرآبادی، محمدقاسم، (1387)، تاریخ فرشته یا گلشن ابراهیمی، تصحیح محمدرضا نصیری، ج1، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. ب. مقاله . نوروزی، جمشید، (بهار و تابستان1394)، «زمینهها و عوامل اجتماعی و طبیعی رشد سازمان نظامی غوریان»، مجله تحقیقات تاریخ اجتماعی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، س5، ش1، ص112تا124. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 5,561 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 951 |