
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,685 |
تعداد مقالات | 13,846 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,775,235 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,959,826 |
بررسی و تحلیل نقش حذیفهبنیمان در تاریخ صدر اسلام (36 تا 1 ق/657 تا 623م) | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 8، دوره 6، شماره 1، اردیبهشت 1393، صفحه 109-124 اصل مقاله (320.79 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسندگان | ||
سیاوش یاری* 1؛ آیت قبادی* 2 | ||
1استادیار تاریخ، دانشگاه ایلام | ||
2کارشناسارشد تاریخ تشیع، دانشگاه ایلام | ||
چکیده | ||
اصحاب رسول خدا(ص)، در رخدادها و حوادث عصر خویش و حتی تغییرات و تحولات سالها و قرون بعد، تاثیرگذار بودهاند؛ پس برای شناخت درست و دقیق اوضاع سیاسی و نظامی تاریخ صدر اسلام، بررسی شخصیت و عملکرد آنها ضرورتی انکارناپذیر است. حذیفهبنیمان از اصحاب کِبار رسول خدا(ص) بوده است که در تمامی جنگهای حضرت شرکت کرده و در جریان سوءقصد منافقان، در عقبه هرشى، به حفاظت از پیامبر(ص) پرداخت. وی چون در این حادثه منافقان را شناخت به صاحب سِر رسول خدا(ص) معروف شد که این امر، وی را صاحب هویت سیاسی و اجتماعی مهمی در جامعه اسلامی کرده است. مسئله مقاله پیشرو، بررسی نقش حذیفهبنیمان در حوادث و جریانهای سیاسینظامی صدر اسلام، ازجمله غزوات دورة پیامبر(ص) و فتوح عصر خلفا، همچنین جایگاه وی در شناسایی و گسترش تشیع و حمایت از اهلبیت، بهخصوص حضرت علی(ع) است. این پژوهش با روش توصیفیتحلیلی و با استفاده از منابع اصلی و بهرهگیری از یافتههای پژوهشی جدید، سامان یافته است. یافتههای این پژوهش، گویای آن است که حذیفهبنیمان در تمامی جنگهای پیامبر(ص) شرکت کرده است. وی از فرماندهان عالیرتبه در فتوحات ایران بوده و آذربایجان و نهاوند به فرماندهی وی فتح شده است. حذیفه از شیعیان به نام امام علی(ع) بوده که با بیان دیدگاهها و موضعگیریها خود، در روند گسترش تشیع نقش اساسی داشته است. | ||
کلیدواژهها | ||
حذیفهبنیمان؛ رسول خدا(ص)؛ امام علی(ع)؛ تشیع؛ خلفا؛ فتوح | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه حذیفهبنیمان،معروف به صاحب سِر رسول خدا(ص)، از شیعیان و دوستداران و یاران خاص امام علی(ع) بوده است. وی به علت آشنایی با امور نظامی و شرکت در جنگها و ایفای نقش، در حوادث و جریانهای سیاسی و نظامی، بهخصوص جریان نفاق، دارای هویت سیاسی و اجتماعی تاثیرگذار و تعیینکنندهای در جامعه اسلامی عصر خویش بوده است. پس برای شناخت درست و دقیق اوضاع سیاسی و نظامی صدر اسلام، بررسی شخصیت و عملکرد وی و واکاوی زوایای پنهان آن اهمیت بسزایی دارد. به عملکرد حذیفه در دروة رسالت رسول خدا(ص)، در کتابهای سیره اشاره شده و در کتابهای مربوط به زندگانی صحابه، ذیل عنوان اسم وی نیز مطالبی بیان شده است. همچنین احادیثی از حذیفه، به نقل از رسول خدا(ص)، در کتابهای حدیثی شیعه و اهلسنت ذکر شده است. عملکرد حذیفه در دوره خلفا، در کتابهای مربوط به فتوح و همچنین کتابهای رجال و طبقات و تاریخهای عمومی آمده است. دیدگاه حذیفه به امام علی(ع) و چگونگی عملکرد وی در حمایت از امام(ع)، در جریان حوادث بعد از رحلت رسول خدا(ص) و همچنین روایات وی درباره وصایت و امامت امام علی(ع)، در کتابهای مربوط به تاریخ امامت و تشیع درج شده است. اما، پژوهشگران و محققان تاکنون شخصیت و عملکرد حذیفهبنیمان را در قالب کتاب یا مقاله بررسی نکردهاند. ساماندهی مقاله حاضر را براساس سوالهای زیر انجام دادهایم: ۱. چرا حذیفهبنمان دارای یک هویت سیاسی و اجتماهی مهم در تاریخ صدر اسلام است؟ ۲. حذیفهبنیمان در فتوحات چه نقشی داشته و چرا عملکرد وی، در این زمینه توجه مورخان را جلب نکرده است؟ ۳. حذیفهبنیمان در روند گسترش تشیع و نشر معارف اهلبیت علیهمالسلام چه نقشی داشته است؟ ۴. جایگاه سیاسی و اجتماعی حذیفهبنیمان در تاریخ اسلام چگونه است؟ در این مقاله تلاش خواهیم کرد با روش توصیفیتحلیلی و با بهرهگیری از منابع اصلی و دستآوردهای جدید پژوهشی، به این سئوالات پاسخ دهیم و نقش حذیفهبنیمان را در تاریخ اسلام تحلیل و تبیین کنیم.
زیستنامه حذیفهبنیمان حذیفه بن حسیل بن جابر بن ربیعه بن عمرو بن جروه بن حارث بن مازن بن قطیعه بن عبس بن بغیض بن ریث بن غطفان (عسقلانی، 1401ق: 1/ 4869) از اصحاب کِبار رسول خدا(ص) بود. پدرش، حِسْل یا حُسَیل، از قبیله عَبْس یمن و مشهور به یمان بود. حُسَیل پیش از ظهور اسلام به مدینه رفت و با خاندان عَبدالاشهل، از شاخه اوس، هم پیمان شد (ابناثیر، 1989 :1/392). مادر حذیفه، رباب دختر کعب بن عدی بن عبدالاشهل بود (ابنسعد، 1374: ۷/۳2۷). پس از هجرت پیامبر، حذیفه با پدرش وارد مدینه شد و رسول خدا(ص) وی را مخیر فرمود که در عَداد انصار یا مهاجران باشد و او انصار را برگزید (عبدالبر، 1992: 1/336). حذیفهبنیمان در جنگهای احد و خندق و دیگر جنگهای دورة رسول خدا(ص) شرکت کرد. شرححالنگاران از حذیفه با عنوان صاحب سرّ، رازدار، رسول خدا (ص) یاد کردهاند؛ زیرا پیامبر اسلام (ص) خبر بسیارى از حوادث و فتنههاى آینده را با او در میان گذاشته و برخى منافقان را به او شناسانده بود. حذیفه از شیعیان و دوستداران وفادار امام علی(ع) بود که به ولایت و وصایت آن حضرت اعتقاد داشت. وی ازجمله صحابی بود که در محله بنیبیاضه اجتماعی را تشکیل دادند تا از بیعت مردم با ابوبکر جلوگیری کنند؛ همچنین، ازجمله کسانی بود که در بین نمازگزاردن بر پیکر فاطمه زهرا(س) حضور داشت. حذیفه در فتوحات نقش مهمی ایفا کرد. وی در فتح همدان، فتح الفتوح، پس از کشتهشدنِ نعمانبنمقرن فرماندهى سپاه را بر عهده گرفت و نهاوند را گشود و چند شهر دیگر ایران را نیز فتح کرد. وفات حذیفه در سال 36قمری و در اوایل خلافت امام علی(ع) روی داد (ذهبی، ۱۴۰۹: 3/493).
حذیفه در دوره رسالت رسول خدا(ص) منابع به زمان دقیق اسلامآوردن حذیفه اشاره نکردهاند؛ اما اسلامآوردن وی در مدینه بود. در جریان جنگ بدر، حذیفه بههمراه پدرش، برای شرکت در جنگ حرکت کرد. در میان راه، مشرکان آن دو را دستگیر کردند و از آنان پیمان گرفتند که در جنگ شرکت نکنند؛ سپس آنها را رها کردند. پدر و پسر به فرمان رسول خدا(ص)، بر پیمان خود وفادار ماندند و در جنگ شرکت نکردند (ابن اثیر، 1989:1/ 391؛ ابنسعد، 1374: ۷/ ۳۱۷). حذیفه در جنگ احد شرکت کرد. حُسیل، پدر حذیفه، با وجود پیری به شوق شهادت و برای دفاع از رسول خدا(ص) در احد حضور یافت و مسلمانان به اشتباه او را کشتند. حذیفه فریاد مىکشید: این پدر من است، مواظب پدرم باشید. و بعد از کشتهشدن حسیل گفته است: خدا شما را بیامرزد، پدرم مهربانترین مهربانان بود، چه کار کردید (واقدی، 1369: 169). عبداللهبنمسعود حسیل را به خطا و به اشتباه اینکه وی جز کفار است کشت. برای همین رسول خدا(ص) دستور داد تا دیه او را بپردازند؛ اما حذیفه وى را به خاطر مسلمانان بخشید (طبری، 1375: 3/1038؛ بلاذرى، 1996: 3/432). در جنگ خندق یا احزاب، بعد از کشتهشدن عمروبنعبدود، به دست امام علی(ع) و طولانیشدن محاصره، روحیه مشرکان درهم ریخت. در پانزدهمین یا بیستمین روز، باد و طوفان سهمگینی وزیدن گرفت و پیامبر(ص) در آن شب بپاخاستند و تا یک سوم از شب نماز خواندند. بعد از اتمام نماز، رسول خدا(ص) حذیفه را مأمور کسب خبر از مشرکان کرد. حذیفه در این باره گفته است: «شبى بسیار سرد با رسول خدا(ص) کنار خندق بودیم. در آن شب سرما و گرسنگى و ترس بر ما جمع شده بود. پیامبر(ص) من را مامور کرد تا بروم و از وضعیت مشرکان برای او گزارش تهیه نمایم و فرمود: هر مردى که برود و ببیند دشمن چه کرده است، خداوند او را در بهشت رفیق من قرار خواهد داد و بدین ترتیب، براى چنان کسى دو تعهد فرمودند، هم اینکه برمىگردد، و هم آنکه به بهشت خواهد رفت. من گفتم: اى رسول خدا من از کشتهشدن بیمى ندارم؛ اما مىترسم که پس از مرگ، من را مُثله کنند. پیامبر(ص) فرمودند: چیزی برایت پیش نمىآید! و دانستم که با این گفتار پیامبر(ص) براى من اتفاقی رخ نخواهد داد. وقتی حذیفه به راه افتاد، پیامبر(ص) برای سلامتی و بازگشت او دعا کرد» (واقدی، 1369: 368). حذیفه میگوید: من به میان لشکر قریش رفتم، باد و سرما هنگامهای بر پا کرده بود. در این میان، ابوسفیان بهپاخاست و پیش از آنکه سخنی بگوید گفت: هرکدام از شما بغلدستی خود را نگاه کند که غریبهای اینجا حضور نداشته باشد. من براى اینکه شناخته نشوم پیشدستى کردم و دست مردى را که در کنارم نشسته بود گرفتم و پرسیدم: تو کیستى. آن مرد گفت: فلان. سپس ابوسفیانگفت: ای مردم قریش، در این سرزمین دیگر جاى ماندن نیست. همه حیوانات ما نابود شدند و ازسویدیگر، یهودیان بَنىقُریظه نیز پیمان خود را با ما شکسته و به ما خیانت کردند. باد و طوفان هم که مىبینید چه میکند، بیش از این ماندن ما در اینجا صلاح نیست و هماکنون بهسوى مکه حرکت کنید. حذیفه میگوید: اگر رسول خدا(ص) به من دستور نداده بود که اقدامی نکنم، مىتوانستم ابوسفیان را به قتل برسانم. پس حذیفه بیش از این تأمل نکرد و بهسوى رسول خدا(ص) بازگشت و جریان عقبنشینی مشرکان را به ایشان خبر داد (ابنهشام، 1375:2/17۱و17۲؛ ابنسعد، 1374:2/8؛ طبری، 1375: 3/1080؛ ابناثیر، 1371: 7/209 و 208). در سال نهم هجرت، در بازگشت رسول خدا(ص) از تبوک به مدینه، منافقانى که همراه سپاه بودند تصمیم گرفتند در گردنه میان تبوک و مدینه، عقبه هرشى، شبانه رسول خدا(ص) را در دره بیندازند. وقتی رسول خدا(ص) نزدیک آن گردنه رسید، خداوند متعال او را از تصمیم منافقان با خبر کرد (قمی، 1386: 1/138). رسول خدا(ص) به مردم فرمود: از پایین گردنه عبور کنید که هم آسانتر و هم گشادهتر است. مردم از پایین گردنه راه را پیمودند؛ ولى رسول خدا(ص) از گردنه عبور کرد و به عماربنیاسر دستور فرمود زمام شتر را در دست گیرد و از جلو حرکت کند؛ سپس به حذیفهبنیمان دستور فرمود مواظب باشد و از پشت سر حرکت کند. در همان موقع که رسول خدا(ص) بر فراز گردنه حرکت مىکرد صداى منافقان را شنید که آهنگ او کرده بودند (واقدی، 1369: 793). رسول خدا(ص) خشمگین شد و به حذیفه گفت: آنها را دور گردان و بگو کنار بروید و گرنه شما را با نام و نام پدر صدا مىزنم (یعقوبی، 1371: 1/430). حذیفه به جانب منافقان رفت و با چوبی که در دست داشت شروع به ضربهزدن به صورت مَرکوبهاى آنها کرد. آنها هم که دانستند رسول خدا(ص) از مَکرشان آگاه شده است بهسرعت از گردنه پایین آمدند و خود را میان مردم انداختند. حذیفه برگشت و پیش رسول خدا(ص) آمد و همراه آن حضرت حرکت کرد. چون رسول خدا (ص) از گردنه عبور کرد و مردم فرود آمدند، به حذیفه فرمود: آیا کسى از آنها را شناختى؟ حذیفه گفت: اى رسول خدا(ص)، شتر فلان کس و فلان را شناختم و چون آنها روبند بسته بودند و به واسطه تاریکى شب نتوانستم آنها را ببینم (واقدی، 1369: 794). رسول خدا(ص) به دو علت حذیفه را برای این ماموریت سرنوشتساز انتخاب کرد: ۱. شجاعت حذیفه که قبلاً و در جریان جنگ خندق، با خبرگیری از مشرکان آن را به اثبات رسانده بود. ۲. اعتماد خاصی که پیامبر(ص) به حذیفه داشت و حذیفه بر پایه همین اعتماد، نام آن منافقان را هرگز افشا نکرد. معمربنراشد گفته است: «پیامبر(ص) از ناقه خود فرود آمد و بر او وحى نازل شد و ناقهاش زانو به زمین زده بود. ناقه برخاست و به راه افتاد و لگام و افسارش به زمین کشیده مىشد. حذیفه ناقه را دید و لگامش را گرفت و با خود آورد و چون دید رسول خدا(ص) نشستهاند، ناقه را هم به زمین خواباند و کنار آن نشست تا پیامبر(ص) برخاست و پیش او آمد و فرمود: کیستى؟ گفت: حذیفهام. پیامبر(ص) فرمودند: من رازى را براى تو مىگویم که نباید آن را فاش کنى، من از اینکه بر فلان، فلان و فلان نماز بگزارم نهى شدهام. رسول خدا(ص) نام آنها را براى هیچکس غیر از حذیفه اعلام نفرمود» (واقدی، 1369: 795). بعدها که رسول خدا(ص) رحلت فرمود، عمربنخطاب در زمان خلافت خود، اگر کسى از آن گروه که به آنها بدگمان بود میمرد، دست حذیفه را مىگرفت و او را براى نمازگزاردن بر آن مرده با خود مىبرد. اگر حذیفه حاضر مىشد عمر نماز مىگزارد و اگر حذیفه دست خود را مىکشید و خوددارى مىکرد، عمر هم با او مىرفت (ابناثیر، 1989:1/ 498). حذیفه در این باره گفته است: «به راستى که من آنها (منافقان) را با مشخصات مىشناسم» (یعقوبی، 1371: 1/430). «حذیفه اسامی این منافقان را تا آخر عمر خود، به هیچکس نگفت و برای همین او را صاحب سِرّ رسول خدا(ص) نامیدهاند» (عسقلانی، 1401ق: 1/469). رازداری حذیفه در این باره و در تاریخ اسلام, بنا به علل ذیل از اهمیت بسزایی برخوردار است: 1. رازداری حذیفه در این زمینه، نقس بسزایی در حفظ وحدت جامعه اسلامی داشته است؛ اگر اسامی این افراد، بعدها در دوره خلفا منتشر میشد ممکن بود سبب ایجاد فتنه در جامعه اسلامی شود. 2. بعدها وقتی فرق اسلامی شکل گرفتند در رقابت و دشمنی با هم، اتهاماتی را به رجال صدر اسلام وارد کردند؛ اگر در این باره، حذیفه اطلاعاتی را منتشر کرده بود به دستمایهای, برای تخریب صحابه تبدیل میشد. 3. در تاریخ صدر اسلام شخصیتها عملکردهای متفاوت و حتی گاه متضاد داشتهاند. بارها اتفاق میافتاد که کسانی از صحابه اشتباهی را مرتکب میشدند؛ اما بعدها درصدد جبران بر میآمدند. رازداری حذیفه امکان بازگشت این افراد، در خدمت به اسلام را فراهم میآورد. حذیفه احادیث و روایات متعددی از رسول خدا(ص) نقل کرده است. حذیفه به علت علاقه خاص به امام علی(ع)، احادیث بسیاری درباره منزلت و امامت حضرت و فرزندانش نقل کرده است. حذیفه حدیث غدیرخم را به کرات نقل کرده است (امینی، 1349: 2/221؛ ابنطاوس، 1374: 305؛ ذهبی، 1423 ق: 99). حذیفه از کسانی است که از امام علی(ع) به عنوان اولین مسلمان یاد کرده است. «روزى که ما سنگ را پرستش میکردیم، على(ع) شب و روز با پیامبر(ص) نماز میگزارد» (ابنابىالحدید، 1363: 3/360). حذیفه در روایتى، به تصریح پیامبر(ص) بر امامان دوازدهگانه پس از خود اشاره کرده است (خزاز رازى، 1401ق: 136)؛ همچنین روایاتى در شأن و منزلت امام على(ع) و اهلبیت علیهمالسلام نقل کرده (اربلى، 1985: 2/ 219) و ازجمله راویان حدیث «والحسن والحسین سیّدا شباب اهل الجنه» (عماد طبرى، 1383: 102) بوده است. حذیفه همچنین از کسانی است که از قول پیامبر(ص) بشارت به ظهور منجی موعود، حضرت مهدی(عج) داده است (طوسی، 1411ق:470).
حذیفه و خلفای نخستین (11 تا 35ق/632 تا 656م) در سال یازدهم هجرت، رسول خدا(ص) رحلت کردند. در همان روزى که پیامبر خدا(ص) رحلت کردند، انصار با تجمع در محل سقیفه بنیساعده، با ابوبکر به عنوان جانشین پیامبر(ص) بیعت کردند (یعقوبی، 1371: 1/522؛ طبری، 1375: 4/1342؛ ابناثیر، 1371: 8/12). این خبر بعد از آن به حضرت على(ع) رسید که ایشان از غسلدادن و آمادهکردن جنازه رسول خدا(ص) براى نماز و دفن فارغ شده بود (مسعودی، 1362: 260). در جریان بیعت مردم با ابوبکر، انصار یا بعضى از آنها گفتند: ما غیر از على کسى را نپذیرفته و با کس دیگری بیعت نمىکنیم. همچنین بنىهاشم از بیعت با ابوبکر خوددارى کردند و به خانههاى خود رفتند (ابناثیر، 1371: 8/13). در حمایت از امام علی(ع) حذیفهبنیمان، عماریاسر، زبیر، ابیبنکعب، ابوایوب انصاری، خالدبنسعیدبنعاص، عباسبنعبدالمطلب، فضلبنعباس، مقدادبنعمرو، سلمانفارسی، ابوذر و براءبنعازب از بیعت با ابوبکر خوداری کردند (یعقوبی، 1371: 1/524؛ مسعودی، 1362: 263). شیعیان در مواجهه با خلافت ابوبکر، دست به اقدامات مختلف زدند؛ ازجمله «دستهای از اصحاب کِبار رسول خدا(ص) اجتماعی شبانه در محلّه بنیبیاضه تشکیل دادند تا صبح سهشنبه در مسجد مانع بیعت با ابوبکر گردند. اعضای این جلسه عبارت بود از: عَمّاریاسر، مقداد، سلمان، ابوذر، عُبادةبنصامت، حذیفهبنیمان، ابوالهیثمبنتیهان و براءبنعازب. در این جلسه، حذیفه گفت: طایفه انصار در اندیشه نقض بیعت میباشند»(جوهری، 1407ق: 47 و46). از متن روایت برمیآید که این اجتماع به درخواست و محوریت حذیفه شکل گرفته است (یعقوبی، 1371: 2/125؛ بلاذرى، 1996: 2/264). این افراد بنا به علل ذیل در اجرای نقشه خود ناکام ماندند: 1. تمایل اکثریت مهاجران و انصار به بیعت با خلیفه اول؛ 2. حضور طایفه اَسلم؛ آنان از هوادارن ابوبکر بودند که با مانور و متشنجکردن اوضاع، نقش بسزایی در تحکیم امر بیعت خلیفه داشتند. عمر گفته است: «وقتى اَسلمیان را دیدم از فیروزى اطمینان یافتم» (طبری، 1375: 4/1347).
خشونت طرفداران خلیفه با بیعت امام(ع)، شیعیان نیز با خلیفه بیعت کردند و چون امام(ع)، برای رعایت مصالح اسلام، در امور مختلف ازطریق مشاوره به کمک خلیفه و مسلمانان پرداخت، شیعیان امام(ع) نیز با تأسی از ایشان با خلفای نخستین همکاری کردند. منابع درباره حذیفه در دوره خلافت ابوبکر، به غیر از گزارش حضور وی در اجتماع محله بنیبیاضه، مطلبی را درباره مانعشدن او از بیعت مردم ذکر نکردهاند. عمر در سال سیزدهم هجرت، بنا به وصیت ابو بکر به خلافت رسید و از سال۱۳ تا ۲۳ق/۶۳۴ تا ۶۴۴م، خلافت کرد (مقدسی، 1374: 2/ 848). در این دوره، فتوحات گسترش یافت و شیعیان نیز با شوق و اشتیاق در این فتوحات شرکت کردند. حذیفه در فتوح ایران و عراق حضور یافت و با ذکر دو علت میتوان گفت وی از فرماندهان بلندپایه بوده است: ۱. نامه حذیفه به خلیفه دوم که طبری آن را ذکر کرده است؛ «حذیفه به عمر نوشت که شکمهاى عربان افتاده و بازوهایشان لاغرشده و رنگشان دگرگونشده، در آن هنگام حذیفه همراه سعد بود» (طبری، 1375: 5/45 و1844). ۲. خلیفه دوم در دستور خود، به سعدبنابیوقاص برای اسکان اعراب، از او میخواهد برای یافتن مکان از حذیفه کمک بگیرد. «عمر نوشت که بلادى سازگار عربان است که با شترانشان سازگار باشد، سلمان و حذیفه را به جستجو بفرست که جایى را بجویند، دشتى که میان من و شما شَطى حایل نباشد» (ابناثیر، 1371: 8/351؛ طبری، 1375: 5/1844 و ۱۸۴۵). یزدگرد در سال بیستویکم هجرت برای تلافی شکستهای قبلی از مسلمانان، سپاه بزرگی به فرماندهی مردانشاه آماده کرد. عمر مسلمانان را از این اقدام آگاه کرد و از آنان نظر خواست. بحثهای بسیاری صورت گرفت؛ ازجمله اینکه به اوگفته شد که سپاهیان را از ایالات فراخوانده و خود فرماندهی جنگ را بر عهده بگیرد. عمر به حضرت على(ع) گفت: اى ابا الحسن تو در این باره چه نظری داری؟ امام(ع) فرمود: اگر همه سپاهیان را از ایالات فرا بخوانی، ایالات بیدفاع خواهند ماند و دشمنان به آنجا حمله میکنند و اگر خودت فرماندهی را بر عهده بگیری ممکن است مدینه و اطراف آن دچار آشوب شود. وقتی ساسانیان تو را ببیند به هیجان میآیند و سخت خواهند جنگید تا پیروز شوند. پیشنهاد میکنم از هر ایالت یکسوم سپاهیان را احضار کنی و فرماندهی را به شخص دیگری بسپاری و این واضح و روشن است که ما در دوره پیامبر(ص) هیچگاه به علت تعداد پیروز یا مغلوب نشدهایم (دینوری،1371: 169؛ ابناعثم کوفی، 1372: 23۲ تا 23۴). عمر این پیشنهاد را پذیرفت و برای این منظور، نعمانبنمُقرن را به عنوان فرمانده سپاه و حذیفه را به عنوان جانشین وی انتخاب کرد. وی گفت اگر نعمان کشته شد حذیفه فرماندهی سپاه را بر عهده بگیرد (بلاذری، 1337: ۴۲۷ و 42۸؛ دینوری ،1371:170). برای علل انتخاب حذیفه به عنوان جانشین فرماندهی، در این جنگ سرنوشتساز و استراتژیک، میتوان عللی به شرح ذیل بیان کرد: ۱. شخصیت نظامی حذیفه که امکان فرماندهی در فتوحات را برای وی فراهم میکرد؛ بعدها حذیفه اثبات کرد که لیاقت امر فرماندهی را دارد. ۲. حذیفه از اصحاب کِبار رسول خدا (ص) بود و پیامبر(ص) اعتماد خاصی به وی داشت؛ تاجاییکه او را حافظ سرّ رسول خدا (ص) نامیدهاند و این سابقه ارزشمند بهترین علت بر این انتخاب است. ۳. حذیفه با حضور در جنگهای دوران رسالت رسول خدا(ص) شجاعت و اخلاص خود را به نمایش گذاشته بود. در این بین، مأموریت حذیفه در جنگ خندق، برای کسب خبر از مشرکان و همراهی با پیامبر(ص) در بازگشت از جنگ تبوک در مواجهه با منافقان از اهمیت فزونتری برخوردار بوده است. شجاعت و اعتمادی که در وجود حذیفه نهفته بود میتوانست گرهگشای مسلمانان در این جنگ باشد. ۴. اثبات لیاقت حذیفه در آغاز فتوحات در ایران. باید در نظر گرفت که نعمانبنمقرن به لحاظ سابقه و خدمت به اسلام، مقایسهکردنی با حذیفه نبود؛ اما به دو علت بر حذیفه مقدم شد: ۱. ترس عمر از قدرتیابی شیعیان وفادار امام علی(ع) که حذیفه از باسابقهترین آنها بود. ۲. موضعگیری حذیفه در مقابل خلافت ابوبکر، بعد از رحلت پیامبر(ص). سپاه مسلمانان حرکت کرد و در نزدیکی همدان، در مقابل سپاه ساسانی قرار گرفت. در آغازین ساعات نبرد، نعمانبنمقرن کشته شد و حذیفه فرماندهی را بر عهده گرفت. با پایدارى مسلمانان، ایرانیان گریختند و خود را به دهکدهاى به نام دژ یزید، در دو فرسنگى نهاوند رساندند و در آن متحصن شدند؛ چراکه حصار نهاوند گنجایش تمام ایشان را نداشت (دینوری، 1371: 171). در جریان محاصره، گروهی از نظامیان ساسانی بیرون آمدند. مسلمانان ایشان را شکست دادند. سماکبنعبید عبسى مردى از ایرانیان را به نام دینار اسیر کرد. آن مرد گفت: من را پیش امیر خود ببرید تا با او بر سر این سرزمین صلح کنم و به او جزیه دهم. سماک وى را نزد حذیفه برد و او با حذیفه صلح کرد؛ بر این قرار که خراج و جزیه دهد و اهل شهر نهاوند، بر اموال و منازل خویش ایمن باشند (بلاذری، 1337: ۴۳۱ و ۴۳۲). درباره نقش کلیدی حذیفه در این فتح ذکر نکات ذیل شایان توجه است: ۱. فتح با فرماندهی و درایت حذیفه حاصل شده است؛ ۲. حذیفه در این فتح، علاوه بر قابلیت چشمگیر نظامی، از نبوغ و هوشمندی سیاسی خود توأمان، برای پیشبرد امور جنگ استفاده کرده است. ۳. نقش محوری و کلیدی حذیفه در این جنگ انکارناپذیر نیست. جنگی که از بزرگترین فتوح اسلامی است و با وقوع آن، شیرازه نظام ساسانی فروریخت و مسلمانان بهطور کامل، بر ایران حاکم شدند. به همین علت این جنگ فتحالفتوح نامیده شده است. اما متاسفانه در کتابهای تاریخی و فتوح، به شکل برجسته به آن پرداخته نشده است که برای این امر میتوان علل ذیل را برشمرد: ۱. طرفداری نعمانبنمقرن از جناح خلفا و برعکس طرفداری حذیفه از امام علی(ع)؛ این امر باعث کمتوجهی تاریخنگاران فتوح به حذیفه شده است (منتظرالقائم، 1391: ۱۵ تا ۲۸). ۲. شهادت حماسی نعمان در ابتدای جنگ. خلیفه دوم هنگام مشورت با هرمزان، به اهمیت آذربایجان به عنوان یکی از بالهای ایران پیبرد (خلیفهبنخیاط، 1414ق: 105). وی پس از فتحالفتوح، در نامهای حذیفه را مامور فتح آذربایجان کرد. هنگامی که خبر حمله مسلمانان به مرزبان اردبیل رسید، وی نیروهای نظامی خود را فراهم آورد و چند روزی با سپاه حذیفه جنگید؛ ولی هنگامی که مقاومت را بیهوده دید با حذیفه پیمان صلح بست. طبق صلح مقرر شد سالیانه هشتصدهزار درهم خراج بپردازند و مسلمانان کسی را نکشند و اسیر نگیرند و آتشکدهها را خراب نکنند و متعرض کردهای بلاسمان و سبلان و ساترودان نشوند (بلاذری، 1398ق: 321). شایان ذکر است طبری فاتح آذربایجان را سماکبنخرشه انصاری دانسته است (طبری، 1375: 5/ ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۱). اصغر منتظرالقائم با نقدی جدی، این روایت را که سیفبنعمر بیان کرده مردود دانسته است و با بیان دلایل محکمی به شرح ذیل، این فتح را به حذیفه نسبت داده است: ۱. بلاذری از دو نفر از مشایخ اردبیلی خود، یعنی حسینبنعمرو اردبیلی و واقد اردبیلی، از راویان اردبیلی آگاه به اخبار منطقه، خبر فتح آذربایجان را به وسیله حذیفه نقل کرده است. ۲. متن روایت بلاذری متوازن و هماهنگ و معقول است و مطالب اغراقآمیز و افسانهمانند در آن راه ندارد. ۳. روایت بلاذری با روایت مدائنی، فتوحنگار بزرگ دیگر مکتب کوفه (بلاذری، 1398ق: 322) مطابقت دارد. ۴. پیش از بلاذری، خلیفهبنخیاط مینویسد: «حذیفهبنیمان با مردم آذربایجان در سال 22ق، پیمان صلح بست» (خلیفهبنخیاط، 1414ق: 108). بدینسان، تربیت دینی و اخلاقی حذیفه و آشنایی او با معارف اسلامی و رفتار مسالمتآمیز وی موجب شد تا مناطق تحتتصرف خود را بهخوبی اداره کند. با تبلیغات او بود که گروههایی از مردم آذربایجان اسلام آورند (منتظرالقائم، 1391: ۱۵ تا ۲۸). بعد از فتح عراق و ساخت شهر کوفه، عمر درباره سَواد آنجا با اصحاب رسول خدا(ص) مشورت کرد. بعضى از ایشان گفتند آن را در میان ما تقسیم کن؛ سپس با امام على(ع) مشورت کرد و ایشان فرمودند: اگر امروز آن را تقسیم کنى براى آیندگان چیزى نخواهد ماند. آنجا را در اختیار صاحبانش بگذار تا در آن کار کنند که هم براى ما و هم برای آیندگان، هر دو سود داشته باشد. عمر در جواب امام(ع) گفت: خداوند تو را توفیق دهد. عمر حذیفهبنیمان و عثمانبنحنیف را فرستاد تا سواد کوفه را مساحى کنند (یعقوبی،1371: 2/39). حذیفه همچنین در فتح جزیره و ازجمله شهر نصیبین شرکت کرده است (ابناثیر، 1989:1/ 498). عمر بعدها حذیفه را به فرمانداری مدائن منصوب کرد (ابنسعد، 1374: 7/327). درباره علل انتخاب حذیفه، برای فرمانداری مدائن میتوان به علل ذیل اشاره کرد: ۱. سوابق درخشان حذیفه در دوره رسالت رسول خدا(ص) و فتوح. ۲. قبل از حذیفه سلمانفارسی فرماندار مدائن بود. سادهزیستی و نیکنامی سلمان میطلبید که جانشین وی نیز، سادهزیست و نیکنام باشد. حذیفه این خصویات را دارا بود و از طرف دیگر، دوستی و رابطه نزدیک حذیفه با سلمان که هر دو از دوستداران و شیعیان نامدار امام علی(ع) بودند در این انتصاب موثر بوده است. ۳. حذیفه از کاتبان وحی و افراد خبره، در زمینه قرائت قرآن و فقه اسلامی بود؛ پس میتوانست در زمینه جذب و آموزش موالی و ساکنان شهر مدائن به اسلام موثر باشد. مدائن نامی است که اعراب بر شهر تیسفون، واقع در شرق دجله در عراق گذاشتهاند. مدائن پایتخت پادشاهان ساسانی ایران، ملقب به کسری بوده و به گفته مورخان، شهری بزرگ و آباد بوده است. این شهر در سال 14ق، به تصرف مسلمانان درآمد (بلاذری، ۱۳۳۷: ۳۷۷). مدائن در قرن اول قمری، به عنوان شهری شیعی شهرت یافته است. حضور امام حسن(ع) در مدائن، برای جمعآوری سپاه علیه معاویه (طبری، 1375: 4/345) و حضور شیعیان این شهر، در قیام خونخواهانه مختار ثقفی (طبری، 1375: 5/558) ازجمله عللی است که میتوان بدان برای اشتهار این شهر به تشیع اشاره کرد. گسترش تشیع در این شهر به دلایل ذیل صورت گرفت: ۱. نزدیکی شهر مدائن به شهر کوفه، به عنوان مرکز اصلی تشیع در قرن اول قمری؛ ۲. حضور گسترده موالی در این شهر؛ موالی همیشه از طرفداران و دوستداران و شیعیان اهلالبیت علیهمالسلام بودهاند. ۳. حضور سلمانفارسی در مدائن؛ ۴. فرمانداری حذیفهبنیمان بر این شهر. حذیفه از شیعیان بنام امام علی(ع) بوده که با بیان دیدگاهها و موضعگیریهای خود، در گسترش تشیع در این شهر نقش اساسی داشته است. اقدامات حذیفه برای گسترش تشیع: ۱. حذیفه به علت رابطه نزدیک با پیامبر(ص)، احادیث بسیاری را از از ایشان نقل کرده است. وی از راویان حدیث غدیر بود که بارها آن را در مدائن بیان کرد (امینی، 1416ق: 2/221). بیان این حدیث ازجانب حذیفه، برای اعلام حقانیت امام علی(ع) و شیعیان بوده است و بیشک، در جذب تودههای مختلف مردم و بهخصوص موالی مدائن موثر بوده است. ۲. جریان بیعت حذیفه با امام علی(ع) و سخنان ماندگار حذیفه در این زمینه (مسعودی، 1374: 2/ 394) اهمیت بسزایی دارد که باعث جلبنظر اقشار مختلف مردم میشد. حذیفه از اصحاب باسابقه و خوشنام و شجاع پیامبر(ص) و از سرداران فاتح مسلمانان بوده است که دیدگاههای در جامعه، به عنوان راهنما و مرجع در نظر گرفته میشده است. ۳. فرزندان حذیفه براساس سفارش وی، در زمینه حقانیت امام علی(ع) (مسعودی، 1374: 2/ 394) از شیعیان و دوستداران اهلبیت علیهمالسلام بودهاند.آنان به عنوان بزرگان شیعی شهر مدائن، سهم ویژهای در نشر تشیع در این شهر داشنتهاند. شیعیان این شهر در قیام خونخواهانه مختار ثقفی، به رهبری یکی از فرزندان حذیفه شرکت کردند (طبری، 1375: 5/558). در دوره خلافت عثمان (۲۳ تا ۳۵ق/۶۴۴ تا 656م) منابع با عناوین مختلف از حذیفه نام میبرند. وقتی ولیدبنعقبهبنابىمعیط به فرمانداری کوفه منصوب شد و دست به اقدامات ناروا زد؛ مانند خواندن نماز بامداد با مردم در حال مستى و چهار رکعت و قىکردن در محراب؛ سپس برگشتن و به کسانى که پشت سرش بودند گفتن: فزونتر براى شما بخوانم؟ همچنین حمایتکردن او از یک جادوگر. حذیفهبنیمان به همراه جریربنعبد الله، عدىبنحاتم و اشعثبنقیس بر او تاختند و با ارسال نامه به عثمان، عزل ولید را خواستار شدند. عثمان او را برداشت و به جاى او سعیدبنعاص را نصب کرد (یعقوبی، 1371: 2/57). در ماجرای گردآوری قرآن توسط عثمان در یک نسخه واحد، به قولى حذیفهبنیمان و به قولی عبداللهبنمسعود این پیشنهاد را به عثمان داده است (یعقوبی، 1371: 2/64). به نظر میرسد که طرح این موضوع، در ارتباط با حذیفه به واقعیت نزدیکتر است؛ چراکه: ۱. عبداللهبنمسعود رابطه خوبی با عثمان نداشته است و در اواخر حیات خود، از عثمان رنجید و حتی جنازه وی بدون اطلاع عثمان به خاک سپرده شد. اما حذیفه از سرداران و فرمانداران خلیفه سوم بود و عثمان نیز رعایت حال حذیفه را میکرد. ۲. حذیفه به علت حضور در فتوحات و مواجهه با مردمان و زبانهای مختلف، بیشتر با قرائتهای متفاوت از قرآن روبهرو بوده است. اما عبداللهبنمسعود در عراق و شهر کوفه ساکن بود و مواجهه او با مردمان و زبانهای مختلف و در نتیجه قرائتهای متفاوت قرآن کمتر بود. ۳. در ارتباط با این پیشنهاد، مورخان و ازجمله یعقوبی، نام عبدالله را بعد از نام حذیفه نوشتهاند؛ اما باید در نظر گرفت که مورخان یکی از علل بههمخوردن رابطه عبدالله با عثمان را جمعآوری قرآن توسط وی دانستهاند. همچنین وقتی مالکاشتر در کوفه شورش کرد از عثمان خواست سعیدبنعاص را برکنار و حذیفهبنیمان یا ابوموسى اشعرى را به حکومت کوفه منصوب کند (بلاذرى، 1996: 5/ 46).
حذیفه در دوره خلافت امام علی(ع)(۳۵ تا 40ق/۶۵۶ تا ۶۶۱م). بعد از قتل عثمان، حذیفه درحالیکه مریض بود به منبر رفت و گفت: «مردم با علی(ع) بیعت کردهاند، تقوا پیشه نموده و او را یاری و همراهی کنید که به خدا از روز اول تا به امروز حق بوده است و بعد از پیامبر(ص) شما از کسانی که گذشتهاند و از کسانی که تا روز قیامت خواهند بود بهتر است و سپس دست راست خود را بر دست چپ زد و گفت: خدایا شاهد باش که من با علی(ع) بیعت کردم و به دو فرزندش سعد و صفوان گفت: با او باشید و کوشش کنید تا در کنار او به شهادت برسید که به خدا او حق است و مخالف او بر باطل است» (مسعودی، ۱۳۷۴: ۲/۳۹۴). از این گفتار حذیفه چند نکته مهم و کلیدی بیانکردنی است: ۱. حذیفه به عنوان صحابی بزرگ، حافظ سر رسول خدا(ص)، شیعه وفادار امام علی(ع)، سردار و فاتح مسلمانان و حاکمی ساده زیست، بیان میدارد که امام علی(ع) از روز اول تا به امروز بر حق بوده است و مخالفان وی در رَده اهل باطل قرار دارند. ۲. حذیفه تاکید میکند که امام علی(ع) بعد از پیامبر(ص)، از کسانی که گذشتهاند و از کسانی که تا روز قیامت خواهند بود بهتر است. بدینوسیله حذیفه اعلام میکند که امام علی(ع) براساس نصّ و وصایت، جانشین حقیقی پیامبر(ص) بوده است و کسانی که در سقیفه مانع تحقق این امر شدند بر امام(ع) هیچ برتری ندارند. شایان ذکر است زندگانی حذیفه کفاف نکرد تا امام(ع) را همراهی کند.
جایگاه سیاسی و اجتماعی حذیفه حذیفهبنیمان به عنوان حافظ سرّّ رسول خدا(ص)، براساس دستور و تاکید پیامبر(ص) در تمام دوران زندگانی خود به عنوان شیعه و دوستدار امام علی(ع) شناخته شده است. همانطورکه گفته شد به اقرار منابع، وی جزء حامیان حضرت علی(ع) بود که از بیعت با ابوبکر امتناع کرد؛ سپس همراه با چند نفر دیگر، در محله بنیبیاضه اجتماعی تشکیل دادند تا درباره جلوگیری از بیعت مردم با ابوبکر تبادل نظر کنند. از او روایاتی در شأن و منزلت امام علی(ع) و اهلبیت رسول خدا علیهمالسلام نقل شده است و وی از روایان حدیث غدیر است (امینی، 1416ق: 2/ 221). حذیفه در کوفه و درباره شجاعت امام علی(ع) اظهار نظری کرده است که نمودار عمق علاقه و اعتقاد او به امام(ع) است. «ربیعه سعدى گفته است: به ملاقات حذیفهبنیمان رفتم، به اوگفتم: اى بنده خدا ما همواره از على(ع) و مناقب او در محافل و مجالس یاد میکنیم و برای همین، مردم بصره میگویند شما در باره او افراط میکنید، آیا شما حدیثى در حق او به خاطر دارید. حذیفه گفت: اى ربیعه چه پرسشى در باره حضرت على(ع) از من داری، سوگند به خدا هرگاه همه اعمال یاران محمد(ص) را از روزى که مبعوث به نبوت شده تا به امروز در کفه ترازویى بگذارند و کار حضرت على (ع ) در جنگ خندق را در کفه دیگر آن، عمل آن جناب بر تمام اعمال آنان برترى پیدا میکند. ربیعه که این منقبت را شنیده بود گفت: این گفته قابل قبول نیست و دلیلى بر صحت آن وجود ندارد. حذیفه گفت: چگونه این منقبت قابل قبول نمیباشد، کجا بودند عمر و ابوبکر و مابقى اصحاب در روز خندق که عمروبنعبدود مبارز میطلبید و همه غیر از حضرت على( ع) چون مرده بیجانى بودند که روح از کالبدشان خارج شده بود. او تنها به مبارزه با وى رفت و با کمک خدا او را کشت. به حق خدا که جان حذیفه در دست اوست کارى که آن روز على(ع) نمود تا فرداى قیامت پاداشش از عمل همه یاران محمد(ص) بالاتر است» (مفید،1380:1/ 93). اخلاص حذیفه به امام علی(ع) و اهلبیت علیهمالسلام سبب شده است که حضرت علی(ع) او را تحسین و از او به نیکویی یاد کند. «ابوعمرو کندى گوید: روزى نزد على(ع) بودیم، مردم به او گفتند: یا امیرالمؤمنین براى ما از اصحاب خود چیزى بگوى. گفت: از کدام یک از اصحابم؟ گفتند: از اصحاب محمد(ص). امام(ع) گفت: همه اصحاب محمد(ص)، اصحاب من هستند، از کدام یک مىپرسید؟ گفتند: از آنها که از ایشان به مهربانى یاد مىکنى و بر آنان درود مىفرستى. گفتیم: از حذیفهبنیمان بگوى. امام(ع) گفت: نامهاى منافقان را مىدانست و از مسائل مشکلى که دیگران از آن غفلت مىورزیدند سؤال مىکرد و هرگاه از آن مسائل از او مىپرسیدند، درمىیافتند که آگاه است» (ثقفی، 1373: ۶۱ و ۶۲). حذیفه در باب ولایت و حقانیت امام(ع) به فرزندانش وصیت کرد (مسعودی، 1374:2/394) و شهادت دو تن از فرزندانش در جنگ صفین، میراث دوستداری و اخلاص حذیفه به حضرت علی(ع) است (طبری، 1375: 5/558). رازداری ازجمله ویژگیهای حذیفه بوده است تا آنجا که مورخان وی را حافظ سِرّ رسول خدا دانستهاند. در ماجرای تصمیم منافقان برای آسیب رساندن به پیامبر(ص)، بنا به همین ویژگی خاص حذیفه بود که پیامبر(ص) به او اعتماد کرد و در نبود حضرت علی(ع) او را برای حفاظت و برخورد با منافقان برگزید. حذیفه نیز بهخوبی، از عهده این ماموریت برآمد و انجام این ماموریت از افتخارات اوست. «حذیفه اسامی این منافقان را تا آخر عمر به هیچکس نگفت»(عسقلانی، 1401ق: 1/ 469). سادهزیستی و دوری از اشرافیگری و تجملاندوزی، ازجمله ویژگیهای منحصربهفردی است که امام علی(ع) و شیعیان صحابی به آن نامبردار بودهاند. حذیفه ازجمله کارگزاران و فاتحان بزرگ اسلامی است که به سادهزیستی شهرت داشت. با شکلگیری فتوحات، عدهای به ثروتاندوزی روی آوردند؛ پس این امر معضلاتی را در جامعه رواج داد و آن هم پدیدآمدن نظام طبقاتی بود. به دنبال آن سادگی زندگی زمان پیامبر(ص)، در میان مسلمانان رنگ باخت و تعداد بسیاری از مهاجران تبدیل به اشراف و ثروتمندان جامعه اسلامی شدند. در این فضا، تعداد کمی از صحابه از ثروتاندوزی خوداری و سادهزیستی را حفظ کردند. سادهزیستی حذیفه از این گزارش ابنسعد بهخوبی نمودار است «عمر بعدها حذیفه را به فرمانداری مدائن منصوب نمود. حذیفه در حالى به مدائن آمد که بر روى خرى دو خوىگیر، گلیم نازک، انداخته و سوار بر آن بود و پاهایش آویخته، استخوانى که بر آن اندکى گوشت بود و گرده نانى در دست داشت و سرگرم خوردن بود»(ابنسعد، 1374: 7/327). نظامیگری حذیفه از حضور فعال او در جنگهای دوران رسالت رسول خدا(ص) و همچنین، شرکت و فرماندهی وی در فتوحات نمایان است. افرادی در جنگها به عنوان مأمور تجسس یا کسبکننده خبر به مأموریت اعزام میشوند که مطمئن، شجاع، آشنا به امور و فنون نظامی، آشنا به موقعیت جغرافیایی محل، زیرک، چابک و توانا در جنگیدن باشند. بیشک حذیفه دارای تمامی این ویژگیها بود که اعتماد رسول خدا(ص) را کسب کرد و برای همین، در جنگ خندق رسول خدا(ص) او را مامور کسب خبر از وضعیت مشرکان کرد. انتخاب حذیفه به عنوان جانشین فرماندهی سپاه مسلمانان، در جنگ نهاوند، فتحالفتوح، حائز اهمیت است. یزدگرد، آخرین شاهنشاه ساسانی، تمام داشتهها و امکانات ساسانیان را جمع کرده بود تا مانع پیشروی اعراب شود. امری که خلیفه دوم را هراسان کرده بود؛ تاجاییکه تصمیم گرفت خود فرماندهی این سپاه را بر عهده گیرد؛ اما با نظر حضرت علی(ع) از این امر منصرف شد و فرماندهی را به نعمانبنمُقرن سپرد و حذیفه را به عنوان جانشین او معرفی کرد. در آغازین ساعات این نبرد سرنوشتساز، نعمان کشته شد و اعراب با درایت و فرماندهی حذیفه به پیروزی دست یافتند. حضور حذیفه در این جنگ، تحتفرماندهی نعمانبنمقرن که از لحاظ سابقه با وی مقایسهکردنی نبود، اخلاص حذیفه را نشان میدهد. بنا به آنچه گذشت، روشن میشود حذیفه شخصی شجاع بود. در جنگ خندق، احزاب، ازیک طرف پیمانشکنی بنیقریظه و ازطرف دیگر، محاصره طولانی مدینه توسط مشرکان سبب ترس و دلهره مسلمانان شد. منافقان نیز با جوسازی و شایعهپراکنی، به این وضعیت دامن میزدند و دل مسلمانان را از پیروزی و یاری خداوند خالی میکردند. قرآن کریم بهترین منبع، برای بیان وضع مسمانان درآن موقعیت است. «هنگامى که از بالاى [سر] شما و از زیر [پاى] شما آمدند و آنگاه که چشمها خیره شد و جانها به گلوگاهها رسید و به خدا گمانهایى [نابجا] مىبردید.» «آنجا [بود که] مؤمنان در آزمایش قرار گرفتند و سخت تکان خوردند.» «و هنگامى که منافقان و کسانى که در دلهایشان بیمارى است مىگفتند خدا و فرستادهاش جز فریب به ما وعدهاى ندادند.» « و چون گروهى از آنان گفتند اى مردم مدینه دیگر شما را جاى درنگ نیست برگردید و گروهى از آنان از پیامبر اجازه مىخواستند و مىگفتند خانههاى ما بىحفاظ است [ولى خانههایشان] بىحفاظ نبود [آنان] جز گریز [از جهاد] چیزى نمىخواستند.» «و اگر از اطراف [مدینه] مورد هجوم واقع مىشدند و آنگاه آنان را به ارتداد مىخواندند قطعاً آن را مىپذیرفتند و جز اندکى در این [کار] درنگ نمىکردند.» (احزاب، 10 تا 14). در فضای این جنگ روانی و ترس و اضطراب، حذیفه ازطرف رسول خدا(ص) به میان مشرکان رفت و با موفقیت مأموریت خود را انجام داد.
نتیجه حذیفهبنیمان از اصحاب کِبار پیامبر، در جنگ احد و خندق و دیگر جنگهای رسول خدا(ص) حضور داشته است. در جنگ خندق بعد از کشتهشدن عمروبنعبدود، به دست امام علی(ع) و طولانیشدن محاصره مدینه، رسول خدا(ص) حذیفه را مأمور کسب خبر از وضعیت مشرکان کرد. افرادی در جنگها به عنوان مامور تجسس یا کسبکننده خبر به ماموریت اعزام میشوند که مطمئن، شجاع، آشنا به امور و فنون نظامی، آشنا به موقعیت جغرافیایی محل، زیرک، چابک و توانا در جنگیدن باشند. بیشک حذیفه دارای این ویژگیها بود که اعتماد رسول خدا(ص) را کسب کرد. از دیگر ویژگیهای شخصیتی وی، دوستداری اهلبیت علیهمالسلام، رازداری، شجاعت، سادهزیستی، اخلاص و نظامیگری بود. در بازگشت رسول خدا(ص) از تبوک به مدینه، منافقانى که همراه سپاه بودند تصمیم گرفتند در گردنهای میان تبوک و مدینه، عقبه هرشى، شبانه رسول خدا(ص) را در دره بیندازند. رسول خدا(ص) به حذیفه دستور داد تا منافقان را فراری دهد. رسول خدا(ص) نام منافقان را براى هیچکس غیر از حذیفه اعلام نفرمود. حذیفه اسامی این منافقان را تا آخر عمر خود، به هیچکس نگفت و به همین علت، او را صاحب سر رسول خدا (ص) نامیدهاند. حذیفه روایاتی از رسول خدا(ص) در شأن و منزلت امام علی(ع) و اهلبیت رسول خدا علیهمالسلام نقل کرده است؛ ازجمله حدیث غدیرخم. در حوادث بعد از رحلت رسول خدا(ص)، حذیفه به طرفداری و حمایت همهجانبه از امام علی(ع) پرداخت و در این راستا، به همراه عماریاسر، زبیر، ابیبنکعب، ابوایوب انصاری و خالدبنسعیدبنعاص از بیعت با ابوبکر خوداری کرد. همچنین عدهای از اصحاب با محوریت حذیفه، شبانه در محلّه بنیبیاضه اجتماعی تشکیل دادند تا مانع بیعت با خلیفه شوند که این امر ناکام ماند. حذیفه در فتوح ایران حضور داشت و از فرماندهان بلندپایه بود. در فتح نهاوند، فتحالفتوح، عمر حذیفه را به عنوان جانشین فرماندهی نعمانبنمقرن منصوب کرد. به علت کشتهشدن نعمان در ابتدای جنگ، فتح نهاوند با فرماندهی و درایت و تدابیر حذیفه حاصل شد. اما علیرغم نقش محوری و کلیدی حذیفه در این جنگ، به عملکرد وی به شکلی برجسته در کتابهای تاریخی و فتوح توجه نشده است. این امر به سابقه دوستی و فاداری حذیفه به امام علی(ع) و برعکس، طرفداری نعمانبنمقرن از جناح خلفا و شهادت حماسی نعمان در ابتدای جنگ برمیگردد. حذیفه همچنین پس از فتحالفتوح، با دستور خلیفه دوم آذربایجان را به صلح فتح کرد و به علت تربیت دینی و اخلاقی و آشنایی با معارف اسلامی و رفتار مسالمتآمیز وی، تعداد بسیاری از مردم آذربایجان اسلام آوردند. بعدها عمر حذیفه را به فرمانداری مدائن منصوب کرد و این به علت سوابق درخشان در دوره رسالت رسول خدا(ص) و فتوح، سادهزیستی و نیکنامی، دوستی با سلمانفارسی و توان وی در زمینه قرائت قرآن و فقه اسلامی که میتوانست زمینه جذب و آموزش موالی را فراهم کند، بود. وی با بیان دیدگاهها و موضعگیریها خود، در گسترش تشیع در این شهر نقش اساسی داشت. حذیفه بعد از قتل عثمان، درحالیکه مریض بود به منبر رفت و با بیان سابقه امام علی(ع) اعلام کرد که امام(ع) براساس نصّ و وصایت، جانشین حقیقی پیامبر(ص) است؛ سپسافزود کسانی که در سقیفه مانع تحقق این امر شدند بر امام(ع) هیچ برتری ندارند؛ سپس از مردم، برای امام(ع) بیعت گرفت و بر ضرورت حمایت از امام(ع)، در مقابله با دشمنانش تاکید کرد. حذیفه همچنین، در باب ولایت و حقانیت امام(ع) به فرزندانش وصیت کرد و شهادت دو تن از فرزندان او در جنگ صفین میراث دوستداری و اخلاص حذیفه به حضرت علی(ع) است. | ||
مراجع | ||
کتابنامه الف) کتابها - قرآن کریم. - ابنابىالحدید، (1363)، شرح نهجالبلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، قم: مکتبه آیتالله المرعشی النجفی. - ابناثیر، عزالدین، (1371 )، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباسخلیلی، تهران: علمى. - ابناثیر، عزالدین، (1409ق)، أسد الغابة فى معرفة الصحابه، بیروت: دارالفکر. - ابنسعد، محمدبنسعد، (1374)، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران: فرهنگ و اندیشه. - ابنطاوس، (1374)، الطرائف، ترجمه داود الهامى، قم: نوید اسلام. - ابنکثیر، أبوالفداء اسماعیلبنعمر، (1407)، البدایة و النهایه، بیروت: دارالفکر. - ابنهشام، محمدبنعبدالملک، (1375)، السیره النبویه،تهران: کتابچى، چ۵. - اِربلى، علیبنعیسی، (1985)، کشفالغمه فی معرفة الائمة، بیروت: دارالفکر. - امینی، عبدالحسین، (1416ق)، الغدیر، تهران: بنیاد بعثت. - بلاذری، احمدبنیحیی، (1337)، فتوح البلدان، ترجمه محمد توکل، تهران: نقره. - بلاذری، احمدبنیحیی، (1417ق)، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، ط الأولى، بیروت: دارالفکر. - ثقفی، ابواسحاق ابراهیمبنمحمد، (1373ش)، الغارات، ترجمه عزیزالله عطاردى، تهران: عطارد. - جوهری، ابوبکر احمدبنعبدالعزیز، (1407 ق)، السقیفه و فدک، روایه ابنابیالحدید، جمع و تحقیق محمدهادی امینی، تهران: مکتبه نینوی الحدیثه. - خزاز رازى، (1401ق)، علیبنمحمد، کفایة الاثر فى النص علیالائمة الاثنیعشر، قم: بیدار. - خلیفهبنخیاط العصفری، (1414ق)، تاریخ خلیفه، تحقیق سهیل زکار، بیروت: دارالفکر. - دینوری، ابوحنیفه، (1371)، اخبارالطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران: نی، چ۴. - ذهبى، شمسالدین، (1409ق)، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، بیروت: دارالکتاب العربى. - ذهبى، شمسالدین، (1423ق)، رسالة طرق حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه، قم: دلیل ما. - طبری، محمدبنجریر، (1375)، تاریخ الرسل و الملوک، تهران: اساطیر، چ۵. - طوسی، محمدبننعمان، (1411ق)، الغیبه، قم: دارالمعارف إسلامیه. - عبدالبر، أبوعمر یوسفبنعبدالله، (1412)، الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، تحقیق على محمد البجاوى، بیروت: دارالجیل. - عسقلانی، ابنحجر، (1401ق)، الاصابه فی تمییزالصحابه، بیروت: دارالمکتب العلمیه. - عمادالدین طبرى، حسنبنعلى، (1383)، کامل بهائى، تهران: مرتضوى. - قمی، شیخ عباس، (1386)، منتهی الآمال، ویراسته کاظم عابدینی مطلق، اصفهان: نقش نگین. - مسعودی، علیبنحسین، (1374)، مروجالذهبومعادنالجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: علمی و فرهنگی، چ۵. - مسعودی، علیبنحسین، (1362)، إثبات الوصیه، ترجمه محمدجواد نجفى، تهران: اسلامیه. - مفید، محمدبننعمان، (1380)، الارشاد، ترجمه محمدباقر ساعدى خراسانى، تهران: اسلامیه. - واقدى، محمدبنعمر، (1369)، المغازى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران: دانشگاهى، چ۲. - نوبختی، ابومحمدحسنبنموسی، (1361)، فرق الشیعه، ترجمه محمدجواد مشکور، تهران: علمی و فرهنگی. - یعقوبی، ابنواضح، (1371)، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران: علمى و فرهنگى، چ۶.
ب) مقالات - منتظرالقائم، اصغر، (1391)، «نقد و بررسی روایان مربوط به نخستین فاتحان آذربایجان تا سال 40 هجری قمری» مجله پژوهشهای تاریخی، ش۲ (پیاپی 14)، ص ۱۵ تا ۲۸.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 4,252 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,353 |