
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,685 |
تعداد مقالات | 13,831 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,710,095 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,925,948 |
چرایی حکومت فرهادمیرزا معتمدالدوله بر کردستان و پیامدهای آن (1284تا1291ق/1867تا1874م) | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 15، دوره 9، شماره 3 - شماره پیاپی 35، مهر 1396، صفحه 227-255 اصل مقاله (696.66 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2017.21793 | ||
نویسندگان | ||
جهانبخش ثواقب* 1؛ پرستو مظفری2 | ||
1استاد تاریخ، دانشگاه لرستان، ایران | ||
2دانشجوی دکتری تاریخ ایران اسلامی، دانشگاه لرستان، ایران | ||
چکیده | ||
از زمان قدرتیابی خاندان اردلان، ایالت کردستان ایران تحت حاکمیت بنیاردلان اداره میشد و حکمرانان آن مناسبات خود را با دولتهای مرکزی بهنحوی تنظیم میکردند که استقلال خود را در جایگاه حکومتی محلی حفظ کنند. این خاندان تا زمان ناصرالدینشاه قاجار بر کردستان حکومت کرد؛ اما در این زمان و در راستای سیاست تمرکزگرایی ناصری و قاجاریکردن حکومت ایالات، شاهزاده فرهادمیرزا معتمدالدوله به حکومت کردستان تعیین شد و اینگونه، به حیات سیاسی اردلانها پایان داده شد. معتمدالدوله شورشهای کردستان را سرکوب کرد و ناامنی را از بین برد و نظم و امنیت را در آنجا برقرار کرد. این شورشها و ناامنیها در اثر ناتوانی آخرین والی اردلان و خودسریهای بزرگان اورامان و حملات عشایر جاف پدید آمده بود. او سپس در این ایالت، اقدامات عمرانی و اصلاحی انجام داد. در این پژوهش، دوران حکومت معتمدالدوله بر کردستان پس از برافتادن حکومت محلی اردلان و اقدامات وی در این ایالت برای تثبیت قدرت قاجارها، به شیوﮤ توصیفیتحلیلی، بررسی شده است. یاﻓﺘﮥ پژوهش نشان میدهد که تغییر سیاست قاجارها در مقابل خاندان اردلان، به سیاست تمرکز قدرت توسط دربار قاجار بستگی داشت و معتمدالدوله با مهار کانونهای بحران و برقراری امنیت، در تثبیت قدرت قاجارها بر کردستان نقش مهمی ایفا کرد. | ||
کلیدواژهها | ||
قاجاریه؛ کردستان؛ خاندان اردلان؛ اورامان؛ فرهادمیرزا معتمدالدوله | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه مقارن حکومت قاجارها در ایران، در ﻣﻨﻂﻘﮥ کردستان و بخشهایی از کرمانشاه کنونی خاندان کرد اردلان حکومت میکردند. خاندان اردلان از خاندانهای محلی ایرانی بودند که نزدیک به شش سده و نیم، یعنی از اواخر سدﮤ هفتم تا سدﮤ سیزدهم قمری، علاوهبر نقاط یادشده بر بخشهایی از عراق کنونی، همدان و لرستان فعلی حکمرانی میکردند. حکام اردلان که از دورﮤ صفویه عنوان و لقب والی داشتند، در دورﮤ قاجار نیز همواره این عنوان و برخی از امتیازات ناشی از آن را برای خود حفظ کردند. با قدرتیابی قاجارها در ایران، والیان اردلان تابعیت رسمی خود را به پادشاهان این سلسله اعلام کردند و خراجگزار دولت مرکزی شدند. باوجود این تابعیت، پس از سهربع سده حیات سیاسی این خاندان و همزمان با سلطنت قاجار، در اثر برخی علتهای داخلی و خارجی، زمینههای انقراض این سلسله به دست قاجارها فراهم شد. پس از وفات اماناللهخاندوم (1284ق/1867م)، آخرین حکمران رسمی بنیاردلان، دولت مرکزی در انتقالی آرام طومار قدرت اردلانها را درهم پیچید. بهاینشکل در پوششی از سیاست تمرکزگرایاﻧﮥ دولت مرکزی، حیات سیاسی و حکومت چندصدساﻟﮥ خاندان اردلان خاتمه یافت. ناصرالدینشاه، سلطان صاحبقران ایران، باوجود تلاش برخی از حامیان بنیاردلان برای بهقدرترساندن یکی دیگر از اعضای این خاندان، حکومت کردستان را به عموی خود، فرهادمیرزا معتمدالدوله، سپرد تا اهالی کردستان اردلان نخستین حاکمیت بدون واﺳﻂﮥ قاجارها را در رأس امور کردستان تجربه کنند. این اقدام در راستای سیاست قاجاریکردن حکومت ایالات و براندازی کانونهای قدرت محلی صورت گرفت. در این مقاله با هدف بررسی دوران حاکمیت فرهادمیرزا بر کردستان، زمینهها و علتهای تعیین وی و پیامدهای حکمرانی او در این ایالت تحلیل شده است. اساس پژوهش حاضر بر طرح این دو پرسش قرار دارد:
روش پژوهش این پژوهش از نوع تاریخی است. آگاهیهای تاریخی آن به روش کتابخانهای، براساس گزارشهای منابع تاریخی و تواریخ محلی کردستان فراهم آمده است و بهلحاظ ماهیت موضوع، در مرﺣﻠﮥ تبیین به شیوﮤ توصیفیتحلیلی سامان یافته است.
ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ پژوهش دربارﮤ خاندان اردلان و نخبگان ایلی کرد و مناسبات آنها با حکومتهای مرکزی صفویه، زندیه، قاجاریه و نیز ساختار تشکیلاتی والینشین اردلان پژوهشهایی صورت گرفته است: نظیر پژوهش مظفری (1389)، هادیان (1389،1391)، کجباف، دهقاننژاد و هادیان (1390)، کجباف و هادیان (1390)، بهرامی و مظفری (1390)، کجباف، میرجعفری و نوری (1390)، ثواقب و مظفری (1393، 1394) و نیز قریشی کرین و قنبری (1394)؛ اما دربارﮤ حکومت معتمدالدوله در کردستان پژوهش مستقلی انجام نشده است که زمینهها و پیامدهای حکمرانی وی را بررسی و تحلیل کند. تنها عطایی، جمالی و حمانی (1394) و نیز ادوای و وکیلی (1394)، در بررسی علتها و زمینههای شورش هورامان در عصر ناصری، به نقش معتمدالدوله در پایانبخشیدن به این شورش اشارهای کردهاند. مقاﻟﮥ ادوای و دلریش (1395) به بررسی مناسبات حکومت صفویه با الکای هورامان پرداخته است و رزمآرا (1387) عملیات اورامان را در پاییز و زمستان 1310ش/1931م موضوع کتاب خود قرار داده است که هر دو نمونه در محدودﮤ زمانی این پژوهش قرار ندارند. بدری (1386) نیز زندگی فرهادمیرزا را موضوع پایاننامه کارشناسیارشد خود قرار داده است و به شیوﮤ توصیفی به حیات سیاسی و علمی او در دورﮤ قاجار، در زمان سلطنت محمدشاه و ناصرالدینشاه، پرداخته است و اشارهای اجمالی نیز به ایام حکومت وی در کردستان کرده است. ازاینرو، پژوهش حاضر درصدد است که متمایز از نمونههای فوق و در راستای هدف تعیینشده، این خلاء را برطرف کند و تحلیلی دراینباره ارائه کند.
اوضاع کردستان مقارن ورود معتمدالدوله در عصر قاجار بین ایالات آذربایجان و کرمانشاه، ولایت محدود اردلان یا همان کردستان ایران واقع شده بود. بیشتر ﺳﮑﻨﮥ این ولایت افرادی بودند که اقامتگاه ثابت داشتند و حاکمنشین آن نیز سنندج بود (کرزن، 1349: 704). در این دوره، کردستان به مرکزیت سنندج هیجده بلوک حاکمنشین معتبر داشت.1 تا پیش از اقدام ناصرالدینشاه در براندازی حکام اردلان، در چند سده، خاندان اردلان کردستان را اداره میکردند. منشأ این خاندان و ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ بهقدرترسیدن آنان در کردستان به تفصیل در منابع آمده است؛ یعنی از زمانیکه بهروایتی در نواحی موصل و دیاربکر به سر میبردند تا زمانیکه به شهرزور مهاجرت کردند و حکومتی بنیاد نهادند و همچنین حیات سیاسی آنها در دورههای بعد و همزمان با سلسلههای حکومتی در ایران تا زمان قاجاریه بیان شده است (ر.ک: بدلیسی، 1377: 82تا89؛ سنندجی، 1375: 90تا274). ذکر این منشأ در مقالاتی که به خاندان اردلان پرداختهاند و پیشتر از آنان یاد شد (ر.ک: ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ تحقیق) نیز بازتاب یافته است. بنابراین برای پرهیز از طولانیشدن کلام، از شرح تفصیلی آن خودداری میشود و به ذکر این نکته بسنده میشود که با ظهور آقامحمدخان قاجار در سال 1200ق/1786م، والی کردستان در اوج اقتدار بیساﺑﻘﮥ بنیاردلان قرار داشت؛ اما برخلاف ادعای برخی از مورخان محلی همچون سنندجی که والی کردستان را به اندﻳﺸﮥ دستیابی به حکومت ایران متهم میکنند، وی به فرمانبرداری از خان قاجار گردن نهاد (وقایعنگار، 1384: 116و117). وی که به آشتی با خاندان زند امیدی نداشت، اسلحه و غنایمی را که در جنگ همدان به دست آورده بود، نزد آقامحمدخان فرستاد و پیوند خود را با او مستحکم کرد (ملکم، 1383: 496؛ سنندجی، 1375: 169). شاید وابستگی و آشنایی دیرین میان اردلانها و قاجارها و ﻛﻴﻨﮥ دیرینه از خاندان زندیه، از مهمترین علتهایی بود که در برابر مدعیان خاندان زند، چرخش خسروخان را به سَمت اصلیترین رقیب قدرت باعث شد (ثواقب و مظفری، 1393: 116).. پس از مرگ خسروخان در سال 1206ق/1792م، حکومت خاندان اردلان تا پس از سقوط زندیه ادامه یافت (مردوخ، 1379: 371). با تصرف نواحی مختلف کشور نظیر همدان، کرمانشاهان، عراق، قلمرو علیشکر، کردستان و لرستان به دست آقامحمدخان (آصف، 1352: 455) و باوجود برچیدهشدن بساط بسیاری از حکومتهای ملوکالطوایفی، اردلانها ضمن کسب مشروعیت از وارثان قدرت زندیه، همزمان با پادشاهان قاجاریه و با حفظ روابط با خاندان قاجار نزدیک به یک سده و تا سال 1284ق/1867م، در جایگاه والی به حکومت خود در کردستان ادامه دادند. در این زمان والی اردلان، یعنی اماناللهخان ثانی ملقب به غلامشاهخان، در قلمرو خویش بساط سلطنتیِ مستقلی داشت؛ اما ناصرالدینشاه برای تمرکز قدرت خود، عموی خویش فرهادمیرزا معتمدالدوله را به حکومت کردستان منصوب کرد و این ولایت را تحت حکومت مرکزی درآورد (کرزن، 1349: 705؛ سنندجی، 1375: 275).. فرهادمیرزا (1233تا1305ق/1854تا1888م) از خاندان سلطنتی قاجار و فرزند پانزدهم عباسمیرزا نایبالسلطنه، از شخصیتهای سیاسی و چهرههای علمی و ادبی زماﻧﮥ خود بود. او پیش از حکومت بر کردستان، همچون دیگر شاهزادگان قاجاری، تجرﺑﮥ سیاسی حکومت بر نواحی مختلف را در کارناﻣﮥ خود داشت. بهاینترتیب، وابستگی به عباسمیرزا و شاهزادهای قاجاریبودن و نیز تجرﺑﮥ حکومتی و مأموریتهای نظامی موفق، در گزینش فرهادمیرزا ازسوی ناصرالدینشاه برای حکومت بر کردستان بیتأثیر نبوده است. مقارن با ورود معتمدالدوله به سنندج، گزارشهایی از ناآرامی در نواحی مختلف، بهویژه نواحی مرزی کردستان، به دارالایاله میرسید (شیدا، 1383: 284). بنابه وضعی که در پی مرگ اماناللهخان ثانی پیش آمده بود، در بخشهایی از ایالت کردستان آشوب و ناامنی رخ داد. افزونبراین، از دستاندازی همسایگان به قلمرو کردستان، گزارشهایی در منابع بازتاب یافته است (وقایعنگار، 1384: 150).
اقدامات فرهادمیرزا در کردستان فرهادمیرزا پس از ورود به مقرِّ حکومت خود، با آگاهی از این موضوع که سقوط اردلانها القاکنندﮤ این توهم به سرکشان و متمردان است که با دامنزدن به تشنجات سیاسی در محل به آرزوهای دیرﻳﻨﮥ خود جامه عمل پوشانند، با اقدامات نظامی و درایت سیاسی کنترل اوضاع را به دست گرفت. معتمدالدوله طی شش سال از حکومت خویش بر کردستان، افزونبر تأمین امنیت داخلی در آنجا، با انجام پارهای از اصلاحات اقتصادی و اقدامات عمرانی، کارناﻣﮥ درخشانی از خود برجای گذاشت که در ادامه بررسی میشود.
1. اقدامات سیاسی و امنیتی: این بخش از عملکرد معتمدالدوله به فرونشاندن ناآرامیهای داخلی و بیرونی حوزﮤ حکومتش الف. سرکوب حکام اورامان: اورامان، درستتر آن هورامان، سرزمینی است که حدِّ فاصل دو کشور ایران و عراق قرار گرفته است. سرزمینی کوهستانی و صعبالعبور به طول هفتاد کیلومتر در غرب کردستان ایران و شرق هورامان عراق که از جنوبِ درّه شیلر تا رودخاﻧﮥ سیروان امتداد یافته است (رزمآرا، 1320: 48). از سده پنجم تا نیمه اول سده چهارده قمری/سده یازده تا نیمه اول سده بیست میلادی، امیرانی محلی که از نواحی دیاربکر و موصل به کردستان مهاجرت کردند و به «سلاطین اورامان»3 شهرت یافتند، در این منطقه حکمرانی میکردند (شیدا، 1383: 111) که ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ آنها بیش از اردلانها بود؛ ازاینرو هورامانیها در ایام رقابت با خاندان اردلان این موضوع را مدِّنظر داشتند و خود را شایستهتر میدانستند. با تأسیس دولت صفویه، حاکمان هورامان با پیروی از پادشاهان این سلسله به حکومت خود در هورامان ادامه دادند و هورامان تنها ناحیهای بود که خاندان اردلان به فتح آن موفق نشدند. موقعیت جغرافیایی و راهبردی هورامان، شاهعباساول را به این فکر انداخت که حاکمان این ناحیه را تقویت کند؛ پس به آنها که پیشازاین عنوان بیگ یا امیر داشتند، لقب سلطان داد4 و آنها را بهصورت حکومتی مستقل در منطقه قرار داد که فقط جوابگوی شاه صفوی بودند. در زمان صفویه، در تقابل لقب پاشا (پادشاه) که در نظام اداری عثمانی به حاکمان جزء اعطا میشد و برای تحقیر آنان، به مرزداران غربی صفوی لقب سلطان داده شد (سنندجی، 1375: 38؛ سلطانی، 1372: 2/36). هدف شاه صفوی این بود که هم در جنگ با عثمانیها از استحکامات هورامان و تفنگچیهای آنجا استفاده کند و هم والیان اردلان را بیشتر در مخمصه قرار دهد تا از صفویان اطاعت کنند؛ زیرا حاکمان هورامان با اوضاع و احوال مرز عثمانی آشنا بودند و گاهی نیز به نواحی زلم و شهرزور حمله میبردند. ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ حضور هورامانیها در این ناحیه حتی پیش از صفویه و خاندان اردلان، پیروی آنان از حکومت مرکزی و حساسیتنداشتن آنان که افراد سنیمذهبی بودند به مذهب تشیع صفویان موجب شد دولت صفوی آن حساسیت و نگرانی که دربارﮤ وابستگی والیان اردلان به عثمانیها و بابانهای سلیمانیه داشت، به حکام هورامان نداشته باشند. ستیزه بین حکام هورامان و اردلان که از پیش از صفویه وجود داشت در سدههای بعد نیز ادامه پیدا کرد (ادوای، 1395: 76). پس از دورﮤ صفویه، ناﺣﻴﮥ هورامان به دو قسمت تخت و لهون تقسیم شد5 و در عصر قاجار، این منطقه در تقسیمات داخلی خود به سه نا ﺣﻴﮥ تخت، لهون و ژاوهرود (رزاب) تقسیم شد6 که از بلوکات مهم تابع والینشین سنندج بودند. هریک از این مناطق را اعضایی از خانوادههای محلی اداره میکردند که عنوان و لقب سان (سلطان) داشتند (مردوخ، 1379: 69؛ سنندجی، 1375: 38،45). بلوک اورامان تخت بین مغرب و جنوب شهر سنندج، به فاﺻﻠﮥ پانزده فرسنگ، واقع بود و مکان بسیار سخت و صعبی بود که از طرف شرق به دهات کردستان و از سمت جنوب به اورامان لهون و دهات جوانرود متصل میشد. از سمت کردستان دو راه صعبالعبور داشت که از این دو راه عبور توپ و قشون امکانپذیر نبود (سنندجی، 1375: 44). بلوک اورامان لهون نیز در غرب شهر سنندج و به فاﺻﻠﮥ هیجده فرسخ واقع بود و نفسود (نوسود فعلی) دارالملک این بلوک بود. از جانب غرب و جنوب به خاک عثمانی، بهویژه شهرزور، متصل بود و معابر صعب و سختی داشت. بیستودو دهکده و بهطور تقریبی پنجهزار سکنه داشت (سنندجی، 1375: 45). ژاوهرود هم به فاﺻﻠﮥ چهار فرسخ در سمت جنوبی سنندج، با شصتوسه قریه معتبر و دههزار نفر جمعیت، در جوار اورامان تخت قرار داشت (سنندجی، 1375: 30و31). در رساﻟﮥ تحقیقات سرحدیه، به صعوبت و دشواربودن راههای اورامان و غیرممکنبودن حرکت توپ و سواره در مسیرهای آن اشاره شده است (مشیرالدوله تبریزی، 1348: 14و15). این ناحیه قلاع بزرگی داشت؛ ازجمله ﻗﻠﻌﮥ اورامان که به آن شناخته شده بود (مشیرالدوله تبریزی، 1348: 79). همین موقعیت جغرافیایی و طبیعی صعبالعبور دو اورامان که از گردنه و کتلهای آن عبور اسب و سوار بهآسانی ممکن نبود، موجب شده بود که مردم آنجا بدون نظارت حکومت مرکزی و با اقدامات خودسرانه، به دهات اطراف تجاوز کنند. آنان بیشتر اوقات یاغی بودند و از دولت مرکزی سرپیچی میکردند و از حاکم کردستان نیز رویگردان بودند (دیوانبیگی، 1382: 198). باتوجه به همین مزیت، یعنی موقعیت کوهستانی اورامان، حکام اورامان براین باور بودند که چندین هزار لشکر نیز نخواهند توانست بر آنان غلبه کنند و اگر دو دولت ایران و عثمانی نیز با هم متحد شوند، از عهدﮤ آنان برنخواهند آمد (روزنامه دولت علیه ایران، ش635: 4؛ اعتمادالسلطنه، 1368: 3/1601). بهﮔﻔﺘﮥ محمدبیگ جاف، «به اتفاق دو اورامان دولتین علیتین از عهده آنها برنمیآید» (فرهادمیرزا، 1369: 201). افزونبر موقعیت طبیعی دشوار اورامان و موقعیت راهبردی آنجا، در مجاورت مرزهای عثمانیبودن و نیز داشتن نیروی جنگجوی زبدﮤ، به خوانین اورامان این امکان را داده بود که با طغیان در برابر حکومت مرکزی از پرداخت مالیات نیز سر باز زنند. آنان بهعلت داشتن قدرت داخلی، در برابر والیان اردلان قرا گرفتند و برای حفظ این قدرت، نیرویی زبده از اتباع تحت فرمان خود ایجاد کردند و هزﻳﻨﮥ نگهداری این نیرو و مخارج حکمرانی خود را از عایدات مالی دریافت میکردند که بر مردم تحمیل میکردند؛ اما ازآنجاکه حکام اورامان با مشکلات اقتصادی مواجه بودند، دست به شورش میزدند (عطایی، 1394: 87). بهعلاوه، موقعیت راهبردی و مهم اورامان در منطقه باعث میشد که ازسویی، حاکمان آن سالها با اردلانها مقابله کنند و ازسویدیگر، حکومت مرکزی به اردلانها اجازه دخالت در آنجا را ندهد و خود بهصورت مستقیم بر آنجا نظارت کند. پریشانی اوضاع کردستان در زمان اماناللهخان ثانی، والی کردستان، و ضعف دولت قاجاری بهعلت شورشهایی نظیر شورش بابیه و مشکلات داخلی موجب شد شورشیان اورامان که حمایت عثمانی (والی سلیمانیه) را نیز داشتند، بر نیروهای والی غلبه کنند و در منطقه به قدرتی تبدیل شوند که توجه دیگر عناصر ناراضی را نیز جلب میکردند (وقایعنگار، 1384: 131تا134؛ شیدا، 1383: 242تا247). ظلم و ستم میرزامحمدرضای وزیر و سوءتدبیر و ناتوانی والی کردستان، نارضایتی مردم و شکایت جمعی از بزرگان را به دربار باعث شد که درنتیجه، وزیر عزل شد و میرزازکی مستوفی رشتی وزیر و نایبالایاله کردستان شد (سنندجی، 1375: 268؛ مردوخ، 1379: 412). اوضاع آشفته ایالت کردستان در این زمان و ناآرامیهای عشایر جاف و ناتوانی والی کردستان در آرام کردن اوضاع، موجب شد که مردم بلوکات مختلف که در مشکلات اقتصادی نیز به سر میبردند، به حسنسلطان حاکم اورامان تخت و محمدسعیدسلطان حاکم اورامان لهون روی آورند و قدرت آنان افزونتر شود. بنابه گزارشها، اورامیها بر دهات دور و نزدیک غلبه کردند و همه جا استیلای کافی داشتند. آنان به هر طرف تاختوتاز میکردند و بر جان و مال و نوامیس مردم بیپناه دستاندازی میکردند. اورامیها از طرف خاک عثمانی تا کنار شهر سلیمانیه و از طرف خاک ایران تا دو فرسخی سنندج حکومت میکردند و به آزار و اذیت مردم میپرداختند. سرحدداران دو دولت نیز در رسیدگی به این موضوع سستی میکردند (سنندجی، 1375: 325). سیاست شاهان قاجاری برای سلطه بر ایالتهای کشور، اوضاع ناﺣﻴﮥ مرزی اورامان را نیز دگرگون کرد. در پی برقراری روابط سببی بین قاجارها و والیان اردلان7 بستری فراهم شد که والیان اردلان پس از سالها، با حمایت دولت مرکزی، برای سلطه بر اورامان به آن ناحیه لشکر بکشند. درنتیجه، هرگونه تحرک خوانین و حاکمان اورامان بهانهای برای لشکرکشی به این ناحیه میشد (ادوای، 1394: 7). ملاقاتهای گاهوبیگاه والی اردلان با پاشای بغداد و حاکم سلیمانیه در مریوان، به قصد طرح نقشه برای سرکوبی حاکمان اورامان، همواره ماﻳﮥ نگرانی حکام اورامان بود؛ برای نمونه، ملاقات عمرپاشا (سرداراکرم) و والی بغداد با والی کردستان در ذیالقعده1275ق/1859م (وقایع اتفاقیه، ش449: 4) و سه روز پس از پایان سفر ناصرالدینشاه به کردستان روی داد (وقایع اتفاقیه، ش436: 1تا2). در سال 1282ق/1865م نیز والی اردلان یک بار دیگر با عمرپاشا، حاکم سلیمانیه، ملاقات کرد و از تعدّی اورامیهای ساکن شهرزور و بهویژه محمدسعیدسلطان شکایت کرد. ﻧﺘﻴﺠﮥ این ملاقات طرح ﻧﻘﺸﮥ سرکوبی محمدسعیدسلطان با لشکرکشی همزمان به اورامان لهون بود (هورامی، 1386: 516و517). نبود مرز مشخص در ناﺣﻴﮥ مریوان و اورامان بهعلت کوهستانیبودن منطقه، ییلاق و قشلاق عشایر در دوسوی مرز و همچنین هممرزبودن اورامان ایران با اورامان عراق همواره برای دولتمردان دو کشور مشکلآفرین بود (ادوای، 1394: 29). وضعیت آشفتهای که بدان اشاره شد، والی کردستان را ناگزیر کرد که با طوایف اورامان وارد جنگ شود. اماناللهخان با قشون کردستان از سواره و پیاده و چهار عراده توپ به سوی نفسود (نوسود) رفت و با تعیین علیاکبرخان شرفالملک به پیشقراولی سپاه، با اورامیها به پیکار پرداخت و آنان را به شهرزور فراری داد؛ اما محمدسعیدسلطان پس از چندی به اصطبل والی پناهنده شد و با وساطت شیخعثمان، مرشد ﺳﻠﺴﻠﮥ نقشبندیه، و محمدپاشا، رئیس عشایر جاف، بخشیده شد (سنندجی، 1375: 269تا271؛ مردوخ، 1379: 412). بااینحال، با مرگ اماناللهخان ثانی در جمادیالثانی1284/1867م و با ناکامشدن میرزازکیخان وزیر برای دریافت حکم والیگری فرزند او، یعنی حسینقلیخان ملقب به خانخانان، از پادشاه قاجار (سنندجی، 1375: 272، 274؛ دیوانبیگی، 1382: 45)، فرصت مناسبی برای مدعیان قدرت و شورشیان فراهم شد. اهالی اورامان به مدت پانزده سال و تا زمان ورود فرهادمیرزا معتمدالدوله، همچنان در شورش و عصیان بودند و درصدد استقلال بودند (بابانی، 1377: 98). حسنسلطان پس از غلبه بر والی کردستان، در کشمکشهایی که با یکدیگر داشتند، بر حکومت اورامان لهون دست یافت و قرﻳﮥ دزلی را مقر حکومت خود کرد؛ سپس اورامان را میان بیگزادهها تقسیم کرد. شرح این افراد با حوزﮤ حکومتیشان در منابع محلی آمده است (ر.ک: شیدا، 1383: 246). کسانی فشارهای مالیاتی و مشکلات اقتصادی را در بروز این شورشها مؤثر دانستهاند (هورامی، 1386: 507) و برخی نیز تحریک اهالی شهر و خانوادههای متنفذ در دربار والی اردلان را در این شورشها دخیل دانستهاند (شیدا، 1383: 284؛ مردوخ، 1379: 413). بنابه گزارشی، شورش محمدبیک اورامان به اشاره و تحریک عزیزخان مکری سردار کل صورت گرفته بود و سندی در این باب از سردار به دست آمده بود که به محمدبیگ نوشته بود (نادرمیرزا، 1360: 189). بیگمان ضعف حکومت والی اردلان و سوءرفتار او با مردم که توأم با فشار و چپاول و زورگویی بود، در ناراضیکردن مردم و پیوستن به اینگونه شورشها مؤثر بوده است؛8 همچنین، رقابتهای موجود و دستهبندیهای سیاسی و خانوادگی برای کسب قدرت (ر.ک: سنندجی، 1375: 224تا231) و تحرکات ایل جاف که والی اردلان در مهار آن ناتوان بود، به بروز این شورشها کمک میکرد. همین رفتارها و پیامدهای آن در وضعیت ایالت باعث شد که دولت قاجار برای براندازی حاکمیت خاندان اردلان بر کردستان بهاﻧﮥ لازم را داشته باشد و آن را به اجرا گذارد. با برافتادن حکومتهای کردی قلمرو عثمانی توسط دولت عثمانی، نقش مرزداری خاندان اردلان در برابر خطرهای این امارتهای کُردی برای دولت قاجار کاهش یافت و دیگر ضرورتی به حفظ این حکومت محلی نبود. این اقدام با سیاست گماردن شاهزادههای قاجاری در رأس ایالات و قاجاریکردن حکومت ایالات انجام پذیرفت. پس از تصمیم ناصرالدینشاه برای پایاندادن به قدرت حکام بومی اردلان، در ذیالقعده1284ق/1867م فرهادمیرزا معتمدالدوله در جایگاه نخستین حاکم رسمی و غیربومی کردستان وارد سنندج شد (دیوانبیگی، 1382: 45). حکومت وی تاریخ انقراض حکومت اردلان است و دیگر کسی از آنها بر مسند حکمرانی ننشست (مردوخ، 1379: 427). بهرسم آشنا و همیشگی، بزرگان و چهرههای سیاسی و مذهبی و... برای دیدار حکمران جدید به دارالایاله آمدند (اردلان، 2005: 303؛ بابانی، 1377: 95). فرهادمیرزا در نطقی، در جمع بزرگان، اعلام کرد که تا در کردستان حضور دارد به کسی دروغ نمیگوید و اگر دروغ کسی برای او آشکار شود، نزد او منفور میشود. این سخن در دل مردم اثر گذاشت و بنابه گزارشی، تا او حکمران کردستان بود بازار صدق و راستی رواج غریبی داشت (مردوخ، 1379: 427؛ سنندجی، 1375: 276تا277). وی پس از رتقوفتق اوﻟﻴﮥ امور، با انتصابهای جدید، در ترکیب حکام بلوکات مختلف کردستان تغییراتی ایجاد کرد. دراینمیان، برخی از اعضای خاندان اردلان در همکاری با حکمران جدید، همچنان در عرﺻﮥ سیاسی باقی ماندند. مؤیّد این ادعا قرارگرفتن اسماعیلخان، فرزند خسروخان ناکام، در رأس بلوک «هوباتو و سارال و قراتوره» بود (سنندجی، 1375: 279). در تهران نیز شاهزادﮤ قاجاری دربارﮤ مناصب سیاسی و اداری سنندج و بلوکات متعدد وابسته به آن تصمیمات جدیدی اتخاذ کرد و در رأس هریک از بلوکات کردستان حاکمی گماشت که اسامی آنها در منابع آمده است؛ اما دربارﮤ دو اورامان اقدامی صورت نداد. وی حتی ادارﮤ ایلات و عشایر را به هفت نفر از اهل ایلات و نوکرهای خود، ارامنه و یهود را به زینالعابدینخان فراشباشی، وﻅﻴﻔﮥ داروغگی را به اسماعیلبیگ داروﻏﮥ سابق و مستقلات و گمرگ و وجوهات را به آقامحمود، عموی میرزاشکرالله سنندجی و نویسندﮤ کتاب تحفه ناصری، واگذار کرد (سنندجی، 1375: 278تا279). علت اینکه معتمدالدوله برای دو اورامان حاکم تعیین نکرد شاید این باشد که وی قصد داشت این دو بلوک را که در اثر ضعف حکومت اردلان و فشارهای اقتصادی به خودسری و شورش پرداخته بودند و از حاکم محلی و نیز از دولت مرکزی اطاعت نمیکردند، به تابعیت حاکمنشین سنندج درآورد و به شورش اورامان پایان دهد؛ چراکه هر دو بلوک را با قدرت نظامی به تصرف درآورد و بهتعبیر سنندجی، «چنان تسخیر و تدمیر نمود که اطاعت و انقیاد آنها بهتر از کسبه و تجار سنندج بود» (سنندجی، 1375: 44). آنگونهکه در تاریخ سلاطین هورامی آمده است، چون فرهادمیرزا وارد مریوان شد نخستین مطاﻟﺒﮥ اعیان کردستان شکایت از خوانین اورامانات بود؛ با این مضمون که حسنسلطان از «مریوان تا به کلات ارزان و محلِّ کاورود و ژاورود و محال بیلوار تا به نزدیک شهر» و «محمدسعیدسلطان، ایلات سنجابی با ناحیه جوانرود پاوه و سرکله شاهو تا به حکومت ماهیدشت» را از تصرف والی کردستان بیرون آوردهاند. با طرح این شکایت، شاهزاده تصمیم گرفت محمدسعیدسلطان حکمران اورامان لهون را که به حضور رسیده بود، به قتل رساند؛ اما همین اعیان پیشنهاد کردند که ابتدا حسنسلطان را از میان بردارد. با این توجیه که بهدستآوردن محمدسعیدسلطان دشوار نیست و کشتهشدن وی تغییری در اوضاع ایجاد نمیکند؛ چراکه حسنسلطان بیدرنگ یکی از برادران خود را به جای او شایان ذکر است که در ضیافت تبریک جلوس معتمدالدوله، حسنسلطان بیاعتنا به دعوت والی جدید از حضور در سنندج امتناع کرده بود؛ اما محمدسعیدسلطان برخلاف تمرد همقطار خود، از ابتد به معتمدالدوله اظهار اطاعت کرد. باوجود این رفتار، فرمانبرداری حاکم اورامان لهون چندان به طول نینجامید و پس از گرفتارشدن حسنسلطان و برادرانش توسط معتمدالدوله، محمدسعیدسلطان نیز از سرنوشت خود بیمناک شد و با پیوستن او به اورامانیهای شورشی، نیروهای اورامان تخت و اورامان لهون به اتفاق هم علیه معتمدالدوله موضع گرفتند (شیدا، 1383: 284و285؛ دیوانبیگی، 1382: 47،57). در بررسی روابط سیاسی حکام اورامان با والیان اردلان در سالهای پیش از حضور فرهادمیرزا، بارها در منابع گزارشهایی از عصیان و سرکشی بازتاب یافته است (روزنامهی دولت عَلیّه ایران، ش503، 3جمادیالاول1278ق: 5؛ ش504، 10جمادیالاول 1278ق: 2؛ ش588، 23محرم1283ق: 5و6). اداﻣﮥ شورش اورامان و نبود نظم و امنیت در نواحی مرزی کردستان نیز یکی از علتهای تعیین معتمدالدوله به حکومت کردستان بوده است (روزنامه دولت عَلیّه ایران، ش614، 25شوال1284ق: 2). بهنظر میرسد که فرهادمیرزا نیز برای حکومت خود، از پیش نقشه سرنگونی حکام هورامان را کشیده بود. وی پسازمدتی برای سرکشی مناطق مرزی و بازدید ﻗﻠﻌﮥ شاهآباد مریوان و در اصل برای تنبیه حسنسلطان اورامی و دو برادرش، بهرامبیک و مصطفیبیک، که سالها بر حکام اردلان یاغی بودند، راهی مریوان شد. حسنسلطان اورامی حکمران اورامان تخت و دو برادرش با هزار تفنگچی همراه با خَدَم و حَشَم درخور توجه به حضور شاهزاده رسیدند. تفاخر حسنسلطان در دیدار با شاهزادﮤ قاجار و پارهای از حرکات ناشایست نیروهای وی چندان به مزاج شاهزاده خوش نیامد (وقایعنگار، 1384: 142؛ سنندجی، 1375: 281). پیشازآن، گزارشهایی مبنیبر یاغیگریهای حکام اورامان به فرامین دارالایاله به گوش معتمدالدوله رسیده بود. این رویداد نیز مزید بر علت شد تا فرهادمیرزا در نخستین فرصت برای گرفتن زهرچشم از اورامیها و دیگر متمردان محلی، حسنسلطان را در دیداری بهوﺳﻴﻠﮥ کارگزاران خود به قتل رساند و همراهانش ازجمله دو تن از برادرانش را به اسارت گیرد (شیدا، 1383: 264تا268؛ فرهادمیرزا، 1366: 10). بهنقلی، معتمدالدوله دستور داد که به پای مردﮤ حسنسلطان طناب ببندند و او را در میان تفنگچیانش بیندازند. تفنگچیان از دیدن نعش رئیس خود ترسیدند و فرار کردند و معتمدالدوله با دو برادر اسیر حسنسلطان به سنندج بازگشت (مردوخ، 1379: 415؛ دیوانبیگی، 1382: 51). عزم معتمدالدوله در نابودی حسنسلطان و برادرانش، در بین افراد شهری و ساکنان سرحدات رعب غریبی ایجاد کرد و در اثر آن، سایر بلوکات و ایالات منظم و آرام شدند (دیوانبیگی، 1382: 52). بهتعبیری، در آن نواحی کاری بزرگتر و مشکلتر از نابودی حسنسلطان به فکر کسی نمیرسید؛ اما معتمدالدوله بهسهولت این کار را انجام داد (دیوانبیگی، 1382: 51). این وقایع در روزناﻣﮥ دولت عَلیّه ایران نیز بازتاب یافته است و دستگیری بزرگان اورامی که «مصدر شرارت و ماﻳﮥ خسارت مردم بودند» (روزناﻣﮥ دولت عَلیّه ایران، ش575، 15ریعالثانی1286ق: 7و8) و کوتاهشدن شرِّ حسنسلطان «که در آن سرحد منشأ فتنه و فساد و ماﻳﮥ شرارت و عناد بود»، گزارش شده است. روزنامه براین باور بوده است که پسازاین، دیگر احدی را یارای شرارت در آن مملکت نیست (روزناﻣﮥ دولت عَلیّه ایران، ش622، 8جمادیالآخر 1285ق: 4). بیشتر منابع، عامل اصلی درافتادن معتمدالدوله با حسنسلطان را همان خودسریها و رفتار نامناسب او با شاهزاده، در جایگاه حاکم جدید کردستان، ذکر کردهاند؛ اما بهنظر میرسد که سیاست قاجارها در تمرکزگرایی و براندازی حکام محلی و نیروهای خودسر و شورشی، در موضعگیری قاطع معتمدالدوله در برابر حسنسلطان عامل تعیینکننده بوده است؛ چون نیروهای جنگجو و فراوان او ماﻳﮥ نگرانی فرهادمیرزا شده بود. برخی پژوهشگران براین عقیدهاند که حسنسلطان در پی آن نبود که به فرهادمیرزا بیاعتنایی کند؛ زیرا باتوجه به اینکه در مقایسه با فرهادمیرزا تعداد بیشتری نیرو داشت، بهراحتی قادر بود که او را مقهور کند و اعلام استقلال کند؛ اما وی بیشتر بهدنبال همکاری با فرهادمیرزا بود (عطایی، 1394: 90). همانطورکه جهتگیری حرکت و کارکرد نخبگان ایلیخاندانی و دولتمردان کُرد خراسان در بحران «سالار»، بحران دیگری که در دورﮤ قاجار و در خراسان اتفاق افتاد، در مسیر حفظ تمامیت ارضی و تحکیم امنیت و تثبیت دولت مرکزی بود (کجباف، 1390: 118). بنابر گزارش مورخی محلی، حسنسلطان بسیار انصاف داشت و میزان جریمهها را بسیار کاهش میداد. در زمان وی وضع مردم اورامان خوب بود و اجناس ارزان بود و مردم در آسایش به سر میبردند. او فردی متدین بود و با اهل علم و فضلا و مشایخ و صلحا و مریدان بهخوبی و راستی رفتار میکرد. شبهای جمعه را به شبزندهداری میگذراند. در عهد وی، دزدی و راهزنی و ظلم و ستم برچیده شد و در مدت بیستوهفت سال حکومت او، در اورامان کسی از ظلم وی ننالید و احدی فراری نشد (شیدا، 1383: 247،262و263). همین مورخ اشاره میکند که معتمدالدوله کشتن حسنسلطان را عملی بایسته میدانست؛ زیرا از بدرفتاری و ظلم حسنسلطان شکایتهای فراوانی به او رسانده بودند (شیدا، 1383: 299). ملاعبدالله هورامی سران افواج و اعیان سنندجی را بانی وقایع اورامان دانسته است؛ چون این افراد ذهن شاهزاده را دربارﮤ حسنسلطان و برادرانش منحرف کرده بودند. وی قاجارها و اردلانها را خائنان واقعی خوانده است؛ اما اورامیها را خادم و وطنپرست و مرزدارانی در برابر تعرض بیگانگان دانسته است (هورامی، 1386: 537،542،557). طبق نظر او، شورش اورامان در راستای رهایی از ظلم و ستم و خیانت اردلانها و قاجارها بر ضد ملت و مملکت بوده است؛ زیرا دولت قاجار امتیازهای گستردهای را به دولتهای خارجی داده بود که در اثر آن، منابع و معادن ایران به یغما رفته بود؛ اما در مقابل، حاکمان اورامان سدهها با دولت عثمانی هممرز بودند و باوجوداین، در هیچیک از نوشتهها از همدستی آنها با عثمانیها علیه حکومت مرکزی خبری نیست. کاری که والیان اردلان در انجام آن تردید چندانی نمیکردند. بهعلاوه، تفنگچیهای اورامان در تمام جنگها در صف سپاه ایران حاضر میشدند (ادوای، 1394: 25). بههرحال، قتل حسنسلطان فصل جدیدی از منازعه و کشمکش را در روابط میان اورامان و سنندج گشود؛ تاجاییکه پای نیروهای مرکزی را نیز به منطقه باز کرد. بهعلت اسارت برادران حسنسلطان، اورامیها نخست از درِ مصالحه برآمدند؛ اما بیاعتنایی به این عملکرد، آنان را به شورش علیه والینشین سنندج وادار کرد. نیروهای اورامان در نخستین اقدام خود محمدباقرخان، نوﮤ محمدحسینخان صدر اصفهانی حاکم مریوان را که یکی از نزدیکان معتمدالدوله بود، به اسارت گرفتند و با فرستادن پیغامی، آزادی او را به آزادی زندانیان اورامی مشروط کردند. اقدامی که جز گسترش داﻣﻨﮥ تنش میان اورامان و سنندج نتیجهای در پی نداشت (سنندجی، 1375: 285و286؛ مردوخ، 1379: 416). برخی گزارشها حاکی از آن است که اورامیها قصد داشتند حاکم مریوان را دستگیر کنند و در قبال آزادی وی، برادران حسنسلطان را آزاد کنند؛ اما او متوجه شد و مراتب را به فرهادمیرزا گزارش کرد (مردوخ، 1351: 2/188؛ اردلان، 2005: 306). فرهادمیرزا محمدباقرخان را به حکومت مریوان منصوب کرده بود و او مأموریت داشت که ﻗﻠﻌﮥ شاهآباد مریوان را بازسازی کند؛ اما شورشیان استحکام آن را به ضرر خود میپنداشتند. «چندی به خیال رفتن قلعه و گرفتن محمدباقرخان و خرابی مریوان افتادند.» بهعقیدﮤ فرهادمیرزا، اورامیها بهدنبال تغییر حکومت قاجار بودند (فرهادمیرزا، 1369: 198و199). تداوم این وضعیت، معتمدالدوله را با جمعی از بزرگان و لشکریان به اورامان کشاند. بزرگان محلی همچون شرفالمک و دیوانبیگی که از توان رزمی اورامیها آگاه بودند، پس از بررسی اولیه از موقعیت خود و نیز از بیم جان شاهزادﮤ قاجار، به روشهای مختلف سعی کردند که او را از هر نوع برخورد قهرآمیز منصرف کنند؛ اما بهعلت غرور ذاتی شاهزاده، این تلاشها بیاثر ماند. ﺣﻤﻠﮥ غافلگیراﻧﮥ اورامیها، شکست فاحش نیروهای معتمدالدوله و فرار خفتبار آنان از صحنه نبرد از نتایج این لشکرکشی بود. در این حمله، تعدادی از نیروهای معتمدالدوله کشته و اسیر شدند و آنچه از اموال و اسباب و نقد و جنس در چادر شاهزاده و سایر همراهان او بود، همه نصیب اورامیها شد. اورامیها حتی قصد کشتن شاهزاده را داشتند که اشتباهی با کشتن یکی از قاپوچیان او به تصور اینکه شاهزاده است، به وی دست نیافتند (شیدا، 1383: 277و278؛ دیوانبیگی، 1382: 53تا56). این شکست برای معتمدالدوله بسیار عذابآور بود؛ بهگونهایکه از نظر روانی او را پریشان کرد و چون مار (یا شیر) زخمخورده به خود میپیچید (سنندجی، 1375: 289؛ مردوخ؛ 1379: 417). او همواره در زندگی خود، جان سالم بهدربردن از واﻗﻌﮥ اورامان را از الطاف خداوند میدانست و از آن یاد میکرد (فرهادمیرزا، 1366: 239؛ فرهادمیرزا، 1369: 199). وی در بازگشت به سنندج، از عمق خطری که ازطرف اورامیها قدرتش را تهدید میکرد، بهخوبی اطلاع یافته بود و با ارسال شرح رویداد به مرکز، برای مقابله با نیروهای اورامی درخواست نیروی نظامی کرد. در سال 1286ق/1869م و در بیستودومین سال جلوس ناصرالدینشاه، دولت مرکزی سپاهی برای سرکوبی شورش اورامان اعزام کرد. در میان سپاه اعزامی اسامی سردارانی همچون حاجیقنبرعلیخان سعدالملک و مصطفیقلیخان اعتمادالسلطنه با فوج همدان، بیوکخان با فوج ارومیه، علینقیخان خمسه با فوج خمسه و نیز ذوالفقارخان خمسهای و سعدالدوله با فوج افشار به چشم میخورد (سنندجی، 1375: 291و292؛ دیوانبیگی، 1382: 58). در آغاز، سعدالدوله همِّ خود را به مجابکردن شاهزاده برای مصالحه مصروف کرد؛ اما اقدام او بیثمر ماند. شاید در موقعیتی که شاهزادﮤ قاجار به پیروزی خود مطمئن بود، مصالحه را نمیپسندید و نمیخواست که مبادا موضع او در برابر رقبا، به ضعف تعبیر شود. در پی پیوستن نیروهای اعزامی از ارومیه و همدان، دور جدیدی از نبرد بین نیروهای اورامی و سپاه قاجار درگرفت. جزئیات لشکرکشی و شیوﮤ معتمدالدوله در طراحی عملیات و کیفیت نیروهای عملکننده در منابع آمده است. باوجود ایستادگی و اتحاد دو اورامان، ﻧﺘﻴﺠﮥ عملیات پیروزی سپاه قاجار و فتح اورامان لهون بود (مردوخ، 1379: 417و418؛ اعتمادالسلطنه، 1368: 2/1600تا1602). پس از چندی، به شرحی که در گزارشها آمده است، در پی خیانت برخی از افراد محلی، اورامان تخت نیز فتح شد (مردوخ، 1379: 418). بهدنبال این فتح، دربار قاجار در قالب خلعت شمشیری تماممرصع برای معتمدالدوله فرستاد و حکومت همدان را نیز ﺿﻤﻴﻤﮥ کردستان کرد (اعتمادالسلطنه، 1367: 3/1916؛ دیوانبیگی، 1382: 64). به پیشنهاد معتمدالدوله، برای سران سپاه و پیشتازان و جانبازان نیز القاب، حمایل، نشان، ترفیع رتبه و اضافه مواجب صادر کردند و به همگی اجازه دادند که به دیار خود برگردند. پس از این فتح، معتمدالدوله مقرر کرد که همواره چهار دسته سرباز در حوشبدرانی نگهبان و ساخلو باشند (مردوخ، 1379: 419؛ دیوانبیگی، 1382: 64و65). پسازآن، اورامان لهون ﺿﻤﻴﻤﮥ جوانرود شد و حکومت آن به علیاکبرخان شرفالملک، یکی از اعقاب خاندان اردلان، رسید. اورامان تخت نیز به میرزارضاعلی دیوانبیگی سپرده شد؛ اما وی در آن ناحیه هیچگونه نفوذی نداشت (سنندجی، 1375: 301؛ شیدا، 1383: 291). شیدا در بیان علت شکست خوانین اورامان، بر فریبکاری و وعده و وعیددادن قوای دولتی به بیگزادههای اورامان تأکید کرده است و اینکه آنها به این وعدهها فریفته شدند و رستمسلطان نیروهای خود را از دربندهای دوگانه دزلی و کلوی جمعآوری کرد و تفنگچیان را به لهون فرستاد (هورامی، 1386: 543و544). رفتار خشونتآمیز معتمدالدوله و قوای دولتی، کشتار بیرحماﻧﮥ مردم، تخریب دهات، نابودی باغها و مزارع و نیز سوزاندن ﻣﻨﻂﻘﮥ اورامان بهویژه قرﻳﮥ نفسود که حاکمنشین اورامان لهون بود (بابانی، 1377: 48و49؛ وقایعنگار، 1384: 48و49)، از پیامد روانی شکست قبلی وی از حاکم اورامان ناشی بود که شاهزاده را در تکاپوی عملیات سهمگین جبرانی راسخ میکرد. سرکوب حکام اورامان در حکم اقدامی مثبت، در کارناﻣﮥ سیاسی شاهزاده فرهادمیرزا در دوران خدمتش در کردستان تلقی میشود؛ چراکه سالیان مدیدی پیشازآن، از سلیمانیه تا سنندج پایمال نیروها و اقدامات غارتگراﻧﮥ اورامیها بود. این در حالی بود که والیان اردلان بهمنظور حفظ موقعیت سیاسی خود، هیچگاه از عملکرد اورامیها گزارش روشن و دقیقی به دولت مرکزی منعکس نکرده بودند (مردوخ، 1379: 424). ناتوانی والیان اردلان در دفع اورامیها ازیکطرف و اطلاعنداشتن دولت مرکزی از داﻣﻨﮥ تمرد آنان ازطرفدیگر، گسترش اقتدار محلی حکام اورامان را منجر شده بود. اقتداری که آسایش و آرامش رعایای تحتسیطرﮤ آنان را مانع شده بود. فرهادمیرزا در نامهای، به اقدام والی اردلان در بیخبرگذاشتن دولت مرکزی از حوادث کردستان اشاره کرده است. اقدامی که در بروز رویدادهایی نظیر شورش اورامانیها تأثیر داشته است: «بسا معایب این ولایت بود که در این سی سال به عرض نرسانده بودند. چندین سال بود که در ولایت مریوان محمدبیگجاف و احمدبیگجاف به حکم مرحوم والی حکومت داشتند و هیچ اولیای دولت خبر نداشتند. اگر از این کارها خبر میداشتند اورامی به خودکامی نمیافتاد، آن هم مثل سایر بلوکات کمر خدمت میبست» (فرهادمیرزا، 1369: 226). پسازآن شکست، بیشترِ بزرگان طاﻳﻔﮥ اورامی به حدود شهرزور، در خاک عثمانی، پناهنده شدند و پس از یک سال با وساطت بزرگان محلی، محمدسعیدسلطان و برخی دیگر از اورامیها به کردستان بازگشتند. باوجود این بخشش، گویا برحسب فرمان حکومت مرکزی و بهمنظور جلوگیری از تکرار عصیان اورامیها، علیاکبرخان شرفالمک فرمان قتلعام آنان، ازجمله محمدسعیدسلطان و اعضای خانوادهاش را اجرا کرد. بهپاس این خدمت، شرفالملک به مقام سرتیپی نایل شد و به دریافت حمایل و نشان دولتی مفتخر شد (شیدا، 1383: 294و295؛ سنندجی، 1375: 306،312). فراریان اورامانی وقتیکه وارد خاک عثمانی شدند، به روستاهای ﻣﻨﻂﻘﮥ سلیمانیه حمله کردند و آن مناطق را به تصرف درآوردند و خساراتی را به اتباع عثمانی وارد کردند. فرهادمیرزا در جمادیالآخر 1286ق/1869م، بدون اطلاع دولت مرکزی، با اعزام میرزارضاعلی دیوانبیگی و علیاکبرخان شرفالملک نزد مظهرپاشا، حاکم سلیمانیه، تلاش کرد تا اورامیها را بازگرداند؛ اما این اقدام توفیقی دربرنداشت (هورامی، 1386: 548و549). گویا علیاکبرخان در محلی موسوم به میوان، اعلاننامهای برای اورامیها خواند با این مضمون که تعدادی از آنها پس از بازگشت به نواحی دیگر تبعید خواهند شد؛ درنتیجه آنها حاضر به بازگشت نشدند (مرکز اسناد، ش340؛ 1286ق: 1). بهنقلی، قصد فرهادمیرزا تبعید فراریان اورامان به دهات قزوین و زنجان بوده است (افشار، 1353: 134و135). بهنظر میرسد محمدبیگجاف که به سلیمانیه رفته بود، ازطرف فرهادمیرزا مأمور بود که به هر دسیسهای، اورامیها را به ایران بازگرداند؛ اما پسازاینکه خبری از او نشد، فردی به نام سلیمانآقا برای انجام این مأموریت فرستاده شد. فرهادمیرزا در پی آن بود که با اجازهندادن به همسر محمدسعیدسلطان برای رفتن به سلیمانیه، وی را وادار به بازگشت به ایران کند (ادوای، 1394: 33). دولت عثمانی با استفاده از فرصت پیشآمده، یعنی سقوط خاندان اردلان و ناآرامبودن اوضاع اورامان، سعی میکرد با بازتاب اخبار شورش و فشار بر دولت ایران به نفع خود بهرهبرداری کند. در برابر تقاضای فرهادمیرزا که دربارﮤ بازگرداندن فراریان اورامان به خاک عثمانی با نایب سلیمانیه به مکاتبه و مذاکره پرداخته بود، وی از فرهادمیرزا ادعای خسارت کرد. شاهزاده نیز دهات و روستاهایی را که فراریان اورامان متصرف شده بودند، به وی بازگرداند و مبلغ یکهزار تومان بابت غرامت پرداخت کرد. این اقدام نارضایتی و اعتراض دولتمردان قاجار نظیر میرزاحسینخان مشیرالدوله صدراعظم را موجب شد. او در نامهای به اقدام فرهادمیرزا اعتراض کرد و شکایت از وی به شاه کشیده شد (سازمان اسناد، 1286ق: 12). ناصرالدینشاه با تلگرافهای روزانه به مشیرالدوله در استانبول و بغداد و کردستان و مذاکره با کاردار عثمانی در تهران، بهشدت خواستار حلوفصل موضوع بود (سازمان اسناد، ش2110-295: 3). مشروح پیگیریها و حوادثی که دربارﮤ فراریان اورامانی در این دوره بین دولتهای ایران و عثمانی در جریان بود، در گزارشهایی بازتاب یافته است و اسناد آن موجود است (مرکز اسناد، ش341و342؛ ش 4812-295: 2و3؛ ش2110-295: 4؛ 1287ق: 2؛ 1286ق:1). در برخی پژوهشها نیز تفصیل آن آمده است که به بازگویی دوبارﮤ آنها نیازی نیست و باید به آنها مراجعه کرد (ر.ک: عطایی، 1394: 91تا96؛ ادوای، 1394: 29تا34). دوستعلیخان با اشاره به حکومت چندین ساﻟﮥ فرهادمیرزا در کردستان، دربارﮤ وی بر این نکته تأکید کرده است که: «داستان از میان برداشتن جعفرسلطان و کسانش که از یاغیان سرسخت و تبهکار آن زمان بودند هنوز هم زبانزد مردم آن خطه است» (معیرالممالک، 1361: 164). کرزن نیز در مشاهدﮤ خود از کردستان از فرهادمیرزا، عموی ناصرالدینشاه، در جایگاه حاکم آنجا نام برده است و تأکید کرده است که: «فقط در زمان شاه فعلی است که این ولایت کاملاً تحت فرمان حکومت مرکزی درآمده است» (کرزن، 1349: 704). فرهادمیرزا خود در نامهای بهمنظور اظهار قدرت در منطقه، از فتح ﻣﻨﻂﻘﮥ اورامان و بازسازی ﻗﻠﻌﮥ شاهآباد در مریوان و حضور افواج مختلف قراگوزلو، خمسه و کردستان بههمراه تفنگچیان بانه، سقز، مریوان و فوج افشار در این عملیات گزارشی ارائه کرده است و به آن بالیده است. او با مهم دانستن این فتح، دربارﮤ مردم اورامان تعابیر زنندهای نظیر مردمان دیونژاد و وحشیان بدنهاد و طایفه شریر به کار برده است (فرهادمیرزا، 1369، نامه30: 197تا202). وی فتح اورامان را با فتح سیباستاپل، بندر سوقالجیشی در جنگ کریمه، برابر دانسته است و تسخیر اورامان را در مقابل فتح قاریقلعه که فتحنامههای آن به اطراف فرستاده شد، ﻗﺼﮥ کوه با کاه و حدیث سُها با ماه خوانده است (فرهادمیرزا، نامه32: 220). همین فتح موجب شهرت او شد؛ بهگونهایکه در رساﻟﮥ مجدیه، با عبارت «فتح فرهادمیرزا» به کفایت وی اشاره شده است (مجدالملک سینکی، 1391: 35). یکی از وقایعنگاران رسمی قاجاریه در حوادث سال 1286ق/1869م، به فتح اورامان کردستان به همت معتمدالدوله اشاره کرده است و نوشته است که: «طوایف طاغیه اکراد که روزگاری در سرحدِّ مابین دولتین ایران و عثمانی به قطع طرق و نهب اموال و بیاطاعتی ولات کردستان عادت کرده بودند» تنبیهی شایسته دیدند و شرِّ آنها کنده شد (اعتمادالسلطنه، 1367: 3/1908). نادرمیرزا نیز با تمجید از فرهادمیرزا گفته است که وی در حکمرانی کردستان کار مهمی انجام داد و آن «فتح اورامان بود که کوهستانی صعبالمسالک بود و مردمی انبوه بیراه شده بودند» (نادرمیرزا، 1360: 75). در ارزیابی میرزاحسینخان دیوانبیگی، معتمدالدوله جوهر کفایت و اسباب نظم بود. مدت شش سالی که حاکم کردستان بود، چنان این ایالت را به نظم آورد که «عقل مات است و حسن سیاست و تسلط او در ریاست معروف و مشهور و منحصر به خودش بود... خداوند عالم او را برای حکومت خلقت کرده بود» (دیوانبیگی، 1382: 46). بهتعبیر مورخان محلی، مردم کردستان همواره از دست تعدی و تجاوز اشرار ولایات همجوار به ستوه آمده بودند و به آنها ظلم و ستم میشد. معتمدالدوله افزونبر دفع شرِّ اورامانیها و برقراری نظم در آنجا، با حُسن تدبیر و عملیات نیرومندانه، اشرار ولایات همجوار را نیز برانداخت و اسم و رسم کردستانی و اهالی را از نو زنده کرد و آنان را از شرِّ همسایگان آسوده کرد. با حکومت معتمدالدوله، مردم در امن و آسایش به سر میبردند و آسوده و مرفه بودند و امنیت چشمگیری بر این ایالت حاکم شد (سنندجی، 1375: 325؛ مردوخ، 1379: 425). فرهادمیرزا در نامهای به میرزارضا وکیل منشیباشی، به تاریخ رمضان1286ق/1869م نوشته است: «اشرار اورامان مشهور و اخبار آن سامان مستور. اهالی نفسود همیشه بر حوالی جوانرود بل تا اعالی کاوهرود میتاختند و اورامی پیوسته به خودکامی عَلَم عصیان میافراختند و طبل خودسری مینواختند. الحمدلله از عون الهی و اقبال اعلیحضرت شاهنشاهی آن طبل دریده شده و آن حبل بریده» (فرهادمیرزا، 1369، نامه31: 211). این گزارشها از دید کارگزاران حکومت یا براساس گزارشهای خاندان اردلان است که به اورامانیها نگاه مثبتی نداشتند. در نگاه برخی پژوهشگران، شورش اورامیها در بستر وضع موجود رقم خورد و در کنار عواملی همچون ضعف و زوال حکومت اردلان در کردستان بهویژه آخرین والی آن، مشکلات اقتصادی و زیادهروی و فشار مالیاتی دولت قاجار و والیان اردلان، اختلافات مرزی قاجار و عثمانی و تأثیر حاکمیت غیربومی فرهادمیرزا در گسترش نارضایتی و درنتیجه بروز شورش در منطقه بسیار مهم بوده است. این دیدگاه، رویکارآمدن شاهزادهای قاجاری بر تخت حکومت والینشین اردلان را «فشار مضاعف» بر حکام اورامان دانسته است و ضعف حکام ایرانی و ازجمله فرهادمیرزا را «تأثیر منفی» دیگری به شمار آورده است که از وضعیت پیشآمده حاصل شد (عطایی، 1394: 96). پس از فتح اورامان، قوای دولتی تا یک سال در دزلی باقی ماندند و در امتداد گردﻧﮥ کماجار و ملهخورد به احداث استحکامات پرداختند (مردوخ، 1351: 2/193)؛ نیز چندین عراده توپ در قلاع شاهآباد و لشکرآباد مریوان نصب کردند (هورامی، 1386: 551). با فرار تفنگچیهای اورامی به خاک عثمانی، فرهادمیرزا در نامهای به میرزارضاعلی دیوانبیگی، حاکم جدید اورامان، اعلام کرد که قشون را از اورامان خارج کند و دیگر به وجود ساخلو در اورامان نیازی نیست (افشار، 1353: 132و133)؛ اما این تصور درستی نبود؛ زیرا ناصرالدینشاه از وزیر خارجه و وزیر لشکر درخواست کرده بود که کموکسریهای توپ و توپچی و غیره در اورامان برطرف شود و برای جلوگیری از بروز اتفاقات بعدی، هرچه زودتر ترتیب ساخت قراولخانه در اورامان داده شود (سازمان اسناد، ش2376-295: 1). البته خودِ فرهادمیرزا نیز متوجه شد که برای جلوگیری از تکرار وقایعی همچون شورش اورامیها و مهار ایل جاف از ورود به کردستان، ایجاد چنین استحکاماتی ضروری است؛ پس به بنای ﻗﻠﻌﮥ لشکرآباد در محل خاومیرآباد مریوان برای اردوی دولتی اقدام کرد (مردوخ، 1351: 2/197؛ ادوای، 1394: 28). دستورالعمل دولت ایران دربارﮤ اورامان چنین بود که هر تعداد از قشون سواره و پیاده که لازم است در اورامان باقی بماند و تمام وسایل برای آنان فراهم شود و قشونی که لازم نیستند از آنجا مرخص شوند و بازگردند؛ همچنین حاکمی مناسب برای اورامان تعیین شود که البته این حاکم نباید از خانوادﮤ فراریان اورامان باشد (سازمان اسناد ، ش2110- 295: 4).
ب. مقابله با دخالتهای حاکم گروس در کردستان: افزونبر سرکوب اورامانیها، معتمدالدوله حتی بزرگان خوانین کلیایی را برای خلاف اندکی که از آنها سر زده بود، دستگیر کرد و در کردستان به بند کشید. همچنین از ترس هیبت وی، خوانین کرمانشاه و گروس و افشار جرئت نکردند به اقدام خلافکارانهای دست زنند (مردوخ، 1379: 425). مکاتبههای تندی که میان فرهادمیرزا و حسنعلیخان گروسی، وزیرمختار، ردوبدل شده است، از برتریجویی این دو شخصیت قاجاری در مقابل یکدیگر در امور کردستان نشان دارد. بخشی از مهمترین نامههای سیاسی فرهادمیرزا معتمدالدوله مربوط به روزگار حکمرانی او در کردستان است که در آنها به امور سیاسی این ولایت پرداخته است. این مراسلات که حداقل هفت نامه را شامل شده است (فرهادمیرزا، 1369: نامههای 21، 30، 32، 34، 35 و 39) و بهطور عمده به مداخلات حسنعلیخان در امور کردستان پرداخته است، بهویژه ازاینرو اهمیت دارد که شاهزاده در مقام دفاع از خود و نمایاندن حُسن مدیریت خویش در ادارﮤ امور کردستان، همواره گزارشهایی از اوضاع این ایالت ارائه کرده است. حسنعلیخان از ایل کبودوند گروس و رئیس فوج گروس بود (بامداد، 1363: 1/359) که بهنظر میرسد به بهاﻧﮥ دفاع از گروسیها و همسایگی با کردستان، در امور آن ولایت دخالت میکرده است. مضمون مکاتبات حسنعلیخان و فرهادمیرزا از جدال دائمی آنها در کردستان حکایت دارد (بهزادی، 1380: 43). گروس بخشهای شرقی و شمالشرقی استان کردستان کنونی را شامل میشود که شهرستان بیجار مرکز آن محسوب میشود. واژﮤ گروس در ابتدا نام یکی از طوایف کُرد طرفدار صفوی بود و بعدها، بر ولایتی که پایگاه ایشان شد، اطلاق شد (آبادیان، 1392: 160). این طایفه از دورﮤ صفوی ریاست و حاکمیت ولایت گروس را در دست داشتند و در دورﮤ قاجار نیز، حاکمان اصلی این ولایت بودند و در برخی تحولات کشور نقش مهمی ایفا کردند. در زمان امیرکبیر، حسنعلیخان پسر محمدصادقخان به ریاست سپاه گروس و حکومت آن ناحیه منصوب شد. شرح مأموریتها و خدمات وی در این دوران، در منابع تاریخی آمده است (معیرالممالک، 1361: 25تا29؛ بامداد، 1363: 1/359تا367). فرهادمیرزا در نامههای خود به حسنعلیخان، به دخالتها و «ترکتازی و نیزهبازی» وی در امور کردستان بهعلت «قرب جوار»، بهشدت هشدار داده است و بر صاحباختیاری خویش در کردستان تأکید ورزیده است (فرهادمیرزا، 1369: 221، 225و226، 247، 278و279). او بهشدت از مداﺧﻠﮥ یکی از عُمال حسنعلیخان، موسوم به آقاعبدالحسین مؤتمن که بهنظر میرسد گروسی بوده است، در امور کردستان خشمناک و ناراضی بوده است و در ناﻣﮥ مورخ 25جمادیالثانی1287ق/1870م (نامه35و39)، با او دراینباره سخن گفته است و رفتار این شخص را که ملایی بوده است، مذمت کرده است (فرهادمیرزا، 1369:: 253،279).
ج. مطیعکردن عشایر جاف: جافها از قبایل مهم کردنژاد بودند که بنابه موقعیت جغرافیایی و حیات اجتماعیشان، در تاریخ منازعات سیاسی ایران و عثمانی در سدههای طولانی همواره درگیر بودند. این قبیله ازجمله قبایل کوچروِ در کانون مناﻗﺸﮥ بین دولت بود (اردلان، 2005: 318). در این دوره، ایل جاف در برخی از شهرهای عراق، مانند شهرزور و حلبچه، در عمل قدرت را در دست داشتند و بهنوعی، بر اورامیهای این دو شهر و مناطق دیگر اورامان عراق سلطه داشتند. ازطرفی خوانین اورامان ایران، هم در نواحی مرزی مانند مریوان و هم در نواحی عراق، با ایل جاف درگیری مداوم داشتند (ر.ک: وقایع اتفاقیه، ش237: 3؛ ش377: 3؛ ش436: 1و2؛ ش437: 1؛ ش449: 4). در برآوردی تخمینی، در این ایل چهلوپنجهزار خانوار و دوازده طاﻳﻔﮥ چادرنشین بودند که یکصدهزار سوار شجاع و رشید داشتند (دیوانبیگی، 1382: 81). در توافقهای رسمی ایران و عثمانی در دورﮤ قاجار، ﻗﺒﻴﻠﮥ جاف در جایگاه قبیلهای که در کانون اختلاف بین دو دولت بود، موقعیت خود را همچون گذشته حفظ کرد تا برحسب موقعیت، به اختیار در شمار اتباع یکی از دولتها قرار گیرد. این امتیاز به سران این قبیله اجازه میداد تا در مراتع و چراگاههای مرزهای ایران و عثمانی جولان دهند. امتیازی که باعث میشد گاهی آنان با سوءاستفاده و بدون اعلام تابعیت رسمی از دولتها، موجبات اذیت و آزار اهالی یکجانشین منطقه را فراهم آورند. آنان هرگاه از جانب یکی از دولتها احساس خطر میکردند با اعلام تابعیت از طرف مقابل، خود را تحت چتر حمایت یکی از این دولتها درمیآوردند؛ درنتیجه از تنبیههای سیاسی که متوجه آنها بود، رهایی مییافتند. مقارن اواخر حکومت بنیاردلان، سالانه قریب دوازدههزار نفر از جمعیت آنان در فصلهای بهار و تابستان برای ییلاق به کوهستانهای اطراف کردستان میآمدند (سنندجی، 1375: 326؛ مردوخ، 1379: 425). بهای این کوچ سالانه مقادیری مالیات بود که میبایست به کارگزاران والی سنندج میپرداختند که گاه از این پرداخت نیز سر باز میزدند. افزونبراین، با دستاندازی به مزارع اهالی یکجانشین روستاهای سر راهشان، مزارع آنان را تخریب میکردند یا به تصرف خود درمیآوردند. در طول حکومت بنیاردلان و برای سالیان دراز، همواره این وضع ادامه یافت (دیوانبیگی، 1382: 80؛ اردلان، 2005: 319). در خاطرات احتشامالسلطنه آمده است که ییلاق ایل جاف در ولایت کردستان بود و تا دو فرسخی سنندج میآمدند. آنان «مالکالرقاب و مختار» بودند و آنچه میخواستند، انجام میدادند و کسی قدرت دمزدن نداشت. فوج ظفر برای تأمین انتظامات به نواحی جافنشین میرفتند؛ اما جافها آنها را همانند نوکر و پیشخدمت به کار میگرفتند. رئیس این ایل نه از عثمانی حساب میبرد و نه از ایران (احتشامالسلطنه، 1367: 442). حدود سال 1277ق/1861م و با قتل حمهاحمدبیگ، از بزرگان جاف که در درگیری با مردم مریوان کشته شد، عشایر جاف به مریوان روی آوردند و به غارت و چپاول پرداختند. آنها زراعت و علوﻓﮥ خانهای فراری مریوان را به آتش کشیدند و به قتل و کشتار مردم پرداختند. این اقدامات به درگیری جافها با اورامانیها منجر شد و مدتی ادامه یافت؛ بهگونهایکه جافها حدود کردستان را ویران کردند و ولایت شهرزور و قزلجهشلیر از خاک عثمانی را نیز اشرار طرفین خراب کردند. در این درگیریها کسان بسیاری از بین رفتند. ناگزیر والی کردستان لشکری را از اورامانیها، بانه، مریوان و بعضی دیگر از بلوکات کردستان به سرداری میرزارضاعلی دیوانبیگی برای مقابله با عشایر جاف اعزام کرد (شیدا، 1383: 252تا256). تداوم این وضعیت تا زمان بهقدرترسیدن فرهادمیرزا تنها بیانکنندﮤ این مطلب بود که اقدامات انجامشده در راستای محدودکردن قدرت آنان، موقتی و مقطعی بوده است و ولات اردلان اقدام قطعی انجام نداده است. این موضوع و گزارشهایی از اعتراضهای اهالی به فرهادمیرزا ازسویی و نیز تلاش برای تحکیم قدرت خاندان قاجار در نقاط متعدد کردستان ازسویدیگر، مهمترین علتهایی بود که باعث شد فرهادمیرزا پس از غاﺋﻠﮥ اورامیها، در اقدامی متهورانه، دومین منشأ ناآرامی را در مرزهای کردستان سرکوب کند (شیدا، 1383: 292). وی در نخستین اقدام خود، در دیداری با رؤسای جافها، آنان را به پذیرش تابعیت ایران و سکونت در کردستان دعوت کرد؛ اما چون آنان از پذیرش این درخواست خودداری ورزیدند، معتمدالدوله اعلام کرد که دیگر حق ورود به مراتع و چراگاههای خاک کردستان را نخواهند داشت (مردوخ، 1379: 425). حکمران سنندج در دومین اقدام خود و مقارن کوچ سالاﻧﮥ جافها، با تجهیز سپاه خود و تقسیم آنان به پنج گروه، هریک را در نقاط ورودی جافها مستقر کرد تا ورود آنان را مانع شوند (دیوانبیگی، 1382: 81). حضور نیروهای دولتی در مراتع و چراگاههای سالاﻧﮥ جافها، برای آنان زنگ خطری بود تا برای تداوم کوچهای سالاﻧﮥ خود، در برابر اقتدار حاکم جدید کردستان سر تسلیم فرود آورند؛ ازاینرو، سران قبیله جاف بدون درگیری دست از اقدامات ناصواب خود برداشتند و به پرداخت تعهدات مالی خویش متعهد شدند. تعهداتی که پیشازاین به پرداخت آن بیاعتنا بودند؛ اما این اقدام بینتیجه بود. جافها چون از این طریق فایدهای نبردند، به مقابله دست زدند؛ ولی در جریان رویارویی با نیروهای فرهادمیرزا شکست سنگینی را متحمل شدند (وقایعنگار، 1384: 152). از آن زمان تا سالیان پس از دوران زمامداری معتمدالدوله، حکام پس از او نیز هر ساله به اعزام این سپاه به معابر ورودی این قبیله ادامه دادند (سنندجی، 1375: 328) و با این ترفند، آنان را از دستاندازی به جان و مال اهالی مناطق مرزی مریوان و حومه بازداشتند. در پی رویارویی موفقیتآمیز معتمدالدوله، اهالی به بازسازی مناطق تخریبی پرداختند و بسیاری از روستاهای آن مناطق آباد شد. بهپاس قدردانی از زحمات معتمدالدوله، یکی از روستاهای منطقه را فرهادآباد نامگذاری کردند (سنندجی، 1375: 328؛ مردوخ، 1379: 425). با این تدبیر، شاهزادﮤ قاجار برای سالیان متمادی پس از خود نیز اهالی را از تاختوتازهای جافها در امان نگاه داشت. او بیمناکشدن ایل جاف و مطیعشدن سایر طوایف را از آثار قدرت و علامات شوکت خود دانسته است (فرهادمیرزا، 1369، نامه32: 221). با سرکوب شورش جاف، فرهادمیرزا و سران سپاه از دولت نشان و حمایل و اضافه مواجب دریافت کردند (سازمان اسناد، 1388ق: 1).
د. لغو قوانین قضایی ناشایست: پیش از ورود معتمدالدوله به کردستان، یکی از رسوم رایج و ناشایست در آنجا رواج برخی از احکام نادرست بود. در این زمان کارپردازان ایالت از قبیل وزیر، معتمد، دیوانبیگی، داروغه، وکیل، خوانین والیزادﮤ اردلان و هرکس که در دستگاه این والیان جاه و مقامی داشت، به رعایای دهات و اتباع خود هر طور میخواست زورگویی میکرد و جریمه میگرفت. آنان در خانههای خود زندان و آلات شکنجه، مانند کُنده و زنجیر، داشتند و در این زندانها رعیت را به کُنده و زنجیر میکشیدند و شکنجه میکردند و به مراجع قضایی دارالایاله رجوع نمیکردند (سنندجی، 1375: 324). زمانیکه معتمدالدوله از این وضعیت آگاه شد، برای جمعآوری این آلات و تخریب محبسخانهها دستور صادر کرد و تهدید کرد که چنانچه اخباری از تکرار این اقدامات به وی برسد، متمردان فرمانش را مجازات خواهد کرد (سنندجی، 1375: 325). معتمدالدوله این اقدامات را نشاﻧﮥ نوعی از تقسیم قدرت میان حکمران کردستان و وابستگان به دستگاه حکومت محلی میدانست. اقدامی که نهتنها با تحکیم موقعیت او در ولایت تحت امرش منافی بود، بلکه به رواج و گسترش قوانین قضایی ناعادلانه در کردستان منجر شده بود. بنابه گزارشی، معتمدالدوله بهشخصه از طلوع آفتاب تا هنگام ظهر به عرایض مردم رسیدگی میکرد و جز روزهای جمعه هیچ تعطیلی در کار قرار نداده بود. هر روز سه ساعت به غروب مانده، تمام بزرگان و اعیان در حضور وی حاضر بودند و به کسی اذن جلوس نمیداد. او از زنان خدﻣﮥ اندرونی خود، زنی کردستانی به نام پریجان را در مقام خبرچین قرار داده بود و وقتوبیوقت او را به خانههای علما و اعیان و به میان بازار و شهر میفرستاد تا اخبار لازم را برای وی آورد و بهاینطریق، از تمامی حوادث شهر آگاه میشد. هیچ مأموری قدرت نداشت که از اقدام این زن در سرکشی به خانهها و اماکن مدنظر جلوگیری کند (سنندجی، 1375: 280). فرهادمیرزا در باب عدالتگرایی و اصلاحات خود، خطاب به حاکم گروس نوشته است: «کمتر کسی مثل من پیدا میشود که از هزار تومان نقد و یک قطار قاطر محمدبیگ چشم بپوشد که حبیبباباجانی بهسلامت جانی در ببرد و از هزار تومان اسمعیلخان بگذرد که طلبکاران بیچاره والی سرشان بیکلاه نماند». سپس چنان به خودستایی دراینباره پرداخته است که اظهار کرده است: «خداوند قادر در شش روز آسمان و زمین را تقدیر فرمود. اگر این بنده حقیر این ولایت را در شش سال به تحت قاعده بیاورد، انشاالله محل بحث و ایراد نیست» (فرهادمیرزا، 1369، نامه34: 247).
2. اقدامات عمرانی فرهادمیرزا معتمدالدوله در ایام حکمرانی خود بر کردستان، یکسری اقدامات عمرانی و تأسیساتی در این ایالت انجام داد که در راستای تدابیر تأمینی و تثبیت حاکمیت خود بر منطقه بود. ازجمله مهمترین این اقدامات عبارتند از: الف. بنای ﻗﻠﻌﮥ لشگرآباد: در سال 1289ق/1872م، یعنی دو سال پس از سرکوبی طاﻳﻔﮥ جاف، معتمدالدوله بهمنظور جلوگیری از ورود و خروج آنان، به بنای ﻗﻠﻌﮥ لشگرآباد در نزدیکی یکی از معابر ورودی اقدام کرد (اردلان، 2005: 322). او با زحمت بسیار چهار عراده توپ نُه پوندی به ﻗﻠﻌﮥ مریوان انتقال داد و قلعه را مستحکم کرد؛ نیز با اشارﮤ دولت، در طرف غربی قلعه قصبهای بنیاد کرد و صد خانوار از زبدﮤ طوایف معتبر آنجا و سادات و مشایخ را کوچانید و در آبادی جدید ساکن کرد و یک حمام و یک مسجد خوب هم در آن دایر کرد و برای تأمین آب حمام و مسجد رشته قناتی احداث کرد و قنات را به درون قلعه برد. آبانبار بسیار بزرگی نیز برای مواقع ضروری ساخت که از آب قنات پر میشد. افزونبراین، از آب این قنات حوض بزرگی هم در میان قلعه دایر کرد (سنندجی، 1375: 42). به تأسّی از شاهزاده، محمدعلیخان ظفرالملک حاکم این بلوک نیز چندین اطاق خوب و یک حمام کوچک نظیف در میان قلعه ساخت و بیرون از قلعه کاروانسرای بزرگی ایجاد کرد که هم جای تجار و ﻛﺴﺒﮥ آبادی بود و هم بارانداز قافله و جای کاروانیان. وی رشته قنات دیگری هم احداث کرد و در جلوی آن باغ بزرگی دارای انواع درختان مثمر و غیرمثمر ایجاد کرد. همچنین در پایین قلعه، آسیابی دایر کرد که رفاه قشون مأمور و اهالی آبادی را باعث شد (سنندجی، 1375: 42).
ب. بنای سربازخانه: از دیگر اقدامات عمرانی معتمدالدوله بنای سربازخانه بود. این سربازخانه در خود شهر سنندج و بهمنظور رفاه و آسایش سربازهای دولتی بنا شد. سربازخانه روبهروی ﻗﻠﻌﮥ حکومتی ساخته شد و ظرفیت اسکان یک فوج سرباز را در خود داشت. در طرف غربی سربازخانه، نقارهخانه واقع بود که از بناهای اماناللهخان بزرگ بود و هر روز هنگام غروب آفتاب در آنجا نقاره زده میشد و کرنای نادری نواخته میشد (مردوخ، 1379: 427). کرزن در مشاهدﮤ شهر سنندج به این سربازخانه اشاره کرده است که در آنجا بر نقطهای مرتفع در مرکز شهر واقع بوده است. بهنوﺷﺘﮥ وی، در آنجا دو فوج کُرد هر کدام شامل 800 نفر مستقر بودند و توپخانهای هم داشتند و فرهادمیرزا، حاکم کردستان، در عمارت باشکوهی منزل داشت (کرزن، 1349: 704). فرهادمیرزا بنای این سربازخانه را از کارهای خود میدانست و برای اتمام آن تلاش میکرد (فرهادمیرزا، 1369، نامه34: 247).
ج. بازسازی ﻗﻠﻌﮥ شاهآباد مریوان: بازسازی ﻗﻠﻌﮥ شاهآباد که بهلحاظ نظامی و دفاعی اهمیت خاصی داشت، از کارهای فرهادمیرزا بود. خود وی بارها به اهمیت آن اشاره کرده است. دیوار قلعه به قطر سه ذرع، از آهک و سنگ بود و پنج ذرع ارتفاع داشت و از نگاه وی، این بازسازی «کمتر از فتح اورامان» نبود (فرهادمیرزا، 1369: 201). وی معتقد بود که بنای این ﻗﻠﻌﮥ دیوانی ترس و نگرانی حکام اورامان را موجب شد و آنها قصد داشتند قلعه را تصرف کنند و محمدباقرخان حاکم مریوان را دستگیر و مریوان را خراب کنند. ازاینرو فرهادمیرزا به ساختن این قلعه و رفتن به مریوان، با تمام خطرهایی که برای او رخ داد، اهتمام داشت تا در ارکان شورشیان خلل اندازد (فرهادمیرزا، 1369: 198و199). وی با عبارت «الحمدلله قلعه ساخته شد، سیورسات قشون خوب رسید، لشکری و سران لشکر مظفر و شادکام برگشتند» (فرهادمیرزا، 1369: 221،247) از پایان کار قلعه یاد کرده است. این قلعه در اصل در زمان اماناللهخان ثانی، والی کردستان، بنا شد. پس از اینکه اماناللهخان ثانی اورامیها را شکست داد، در سال 1282ق/1865م دولت یک نفر مهندس را مأمور کرد و به والی حکم اکید کرد که در مریوان قلعهای محکم ایجاد شود. پس از ﺗﻬﻴﮥ اسباب و ملزومات، این قلعه در مدت ششماه به اتمام رسید و به شاهآباد موسوم شد (سنندجی، 1375: 271).
د. بنای ادارﮤ ارزاق: در اواخر سال 1287ق/1870م تا اوایل سال 1288ق/1871م، بیماری وبا بهمدت سهماه در کردستان و نواحی اطراف آن شیوع یافت. از مهمترین تبعات این حادثه، کمبود غلات و رواج قحطی بود. در وضعی که کردستان و بلوکات آن با کمبود آذوقه روبهرو شده بودند، حدود چهارهزار نفر از جمعیت دیگر ولایات وباگرﻓﺘﮥ همدان، خمسه و مهربان به کردستان روی آوردند (سنندجی، 1375: 312؛ مردوخ، 1379: 426). در چنین وضعی، صاحبان گندم نیز فرصت را غنیمت شمردند و قیمت این محصول را افزایش دادند؛ بهگونهایکه قیمت گندم از خرواری دو تومان به دوازده تومان رسید و زندگی فقرا و مهاجرانی که به کردستان آمده بودند، دشوار شد. معتمدالدوله ابتدا کوشش کرد با تقسیم نیازمندان بین اغنیا و ثروتمندان شهر و نیز تحتتکفل خود قراردادن بخشی از آنها و حتی اسکان نیازمندان در ساختمانی اجارهای، ملاکان را به کاهش قیمت گندم وادار کند؛ اما چون نتیجهای نداشت ابتکار عمل را به دست گرفت و برای جلوگیری از گسترش تلفات انسانی، به ایجاد ادارﮤ ارزاق اقدام کرد (مردوخ، 1379: 426). در راستای همین اقدام، وی ملاکان و بزرگان محلی را به فروش اجباری گندم به این اداره ملزم کرد تا ازاینطریق، هم از افزایش قیمت گندم جلوگیری کند و هم نیاز اهالی و مهاجران را تأمین کند. اقدامی که به کاهش میزان تلفات جانی در منطقه منجر شد. معتمدالدوله خود تمام مخارج تجهیز و کفنکردن فوتشدگان این بیماری و قحط و غلا را پرداخت کرد. تا پیش از اقدام معتمدالدوله در توزیع گندم میان نیازمندان، آمار تلفات مردم در این حادثه سههزار نفر اعلام شده است (مردوخ، 1379: 426).
3. اقدامات اقتصادی الف. یکسانسازی اوزان و مقادیر: بهگزارش منابع محلی، مقارن ورود فرهادمیرزا به کردستان، در سراسر کردستان اوزان و مقادیر یکسانی وجود نداشت و در مکانهای مختلف، کیل و پیمانههای متعدد استفاده میشد (اردلان، 2005: 326). این موضوع افزونبر نابسامانی اقتصادی و اختلال در معاملات محلی و غیرمحلی، زﻣﻴﻨﮥ ظلم و ستم را برای کمفروشان و گرانفروشان فراهم میآورد تا در تعدّی به مظلومان دستشان بازتر باشد. معتمدالدوله بهمنظور پایاندادن به این وضعیت، دستور داد یکهزار من آهنی، هریک برابر نهصد مثقال، ساختند و پس از مهرزدن بر آنها، در نواحی مختلف کردستان توزیع کردند (سنندجی، 1375: 325؛ مردوخ، 1379: 427). سنگ و اوزانی که وی بهاینشکل منتشر کرد، به سنگ شاهزاده شهرت یافت و تا سالیان مدیدی پس از او، استفاده از آن همچنان در کردستان رایج بود (مردوخ، 1379: 427). فرهادمیرزا در یکی از نامههای خود اشاره کرده است که اندکی زمان میبرد تا در کردستان «ناتمامی امور تمام شود... و مکاییل و موازین این سرزمین صحیح شود» (فرهادمیرزا، 1369: 247).
ب. منسوخکردن رسم خانهشمار: آنگونهکه از گزارشها به دست میآید در ایام حکومت والیان اردلان، البته در اواخر این خاندان، «کردستان چندان امنیت نداشت و کسی صاحب جان و مال و ملک و ناموس» خود نبود و ﻫﻤﮥ امور مردم «در قبضه اقتدار ولات و اختیار وزیر و وکیل و مباشرین والی بود و به هر وقت و به هر اسم و رسم» که میل داشتند به مردم فشار مالی وارد میکردند و به اذیت و آزار آنان میپرداختند. ازاینرو به قیمت رفاه خود، رعیت را بیچاره میکردند و بهعلت زیادهستانی «مالیات و مرسومات و تکالیف گران والیان و کارگزاران او، غالب املاک و دهات کردستان خراب و خالی از سکنه» شده بود. کارگزاران ششدانگ یک ملک را که بیستهزار تومان میارزید به زور، به قیمت بیست تومان از مردم میخریدند و کسی جرئت نداشت که پول نقد و نقدینه خود را آشکار کند و از ترس، آن را در زیر خاک پنهان میکرد. بهطور خلاصه، پریشانی مردم به انتها رسیده بود. تااینکه ناصرالدینشاه با مشاهدﮤ اوضاع به چارﮤ کار تصمیم گرفت و فرهادمیرزا معتمدالدوله را به حکومت کردستان گماشت (سنندجی، 1375: 323و324). وی برخی از رسوم غیرمتعارف را برانداخت. رسومی که بر مردم فشار مالی وارد میکرد. رسم خانهشمار یا به زبان محلی درمالانه، یکی از مالیاتهای مرسوم در کردستان بود که از گذشتههای دور تا زمان ورود فرهادمیرزا رواج داشت (مردوخ، 1379: 427، فرهادمیرزا، 1369: 247). طبق این رسم، در سنندج مالیاتبگیران هر ساله خانههای شهر را شمارش میکردند و بسته به وضع اقتصادی صاحبخانه، درخواست وجهی نقدی میکردند (وقایعنگار، 1384: 155). بهتعبیر فرهادمیرزا «از عجزه و مساکین که به کدِّ یمین نان جوین نمییافتند، میگرفتند و از صاحبان ثروت و غنا مطالبه نمیکردند» (فرهادمیرزا، 1369: 247). منابع محلی در برآوردی، میزان دریافتی حکام محلی را از این طریق پانزدههزار تومان ذکر کردهاند (مردوخ، 1379: 427). اهالی این نوع مالیات را تعدّی و اجحاف در حق خود میدانستند و از رسوم ناپسند میشناختند؛ بنابراین با وساطت یکی از چهرههای مذهبی محل، لغو آن را از شاهزاده درخواست کردند. پیرو این درخواست، فرهادمیرزا فرمان داد تا حکم نسخ این نوع مالیات را برای همیشه بنویسند و در مسجد دارالاحسان سنندج نصب کنند (فرهادمیرزا، 1369: 427؛ سنندجی، 1375: 325؛ فرهادمیرزا، 1369: 247). معتمدالدوله برای جلوگیری از فشار مالی و اجحاف کارگزاران به مردم، با اتکاء به عقل و کفایت خود، به امور مهم ولایت و حواله و اطلاق مالیات و تعیین حکام جزء و مباشران بلوکات پرداخت و بهسرعت به تمام مالیات و معاﻣﻠﮥ ولایتی آگاهی یافت و خود بهشخصه «جزوی و کلی امورات را قرار میداد و به تمام عرایض و دعاوی مردم رسیدگی میکرد» (سنندجی، 1375: 277). او وزیر و پیشکار نداشت. میرزااسماعیل علیآبادی درﺟﮥ وزارت داشت؛ اما جز در کار حواله و اطلاق مالیاتی در سایر کارها دخالت نمیکرد. فرهادمیرزا رجال متشخص و محترمی را شامل مستوفی، صندوقدار، فراشباشی، امیرآخور، معتمد، کشیکچیباشی و دیگران در کنار خود داشت که «همه تربیتشده و باشعور بودند» و با مردم در کمال سلم و صفا رفتار میکردند. وی تأکید کرده بود که کارگزارانش وارد اختلافات مذهبی نشوند. او به هریک از اهالی بومی بهاندازﮤ لیاقتی که داشت، شغلی درخور داده بود و سعی میکرد که کسی بیکار نماند. به همین علت، «عموم اهالی از این شاهزاده منصف و عادل بینهایت امیدوار و خوشدل بودند» (سنندجی، 1375: 277و278).. فرهادمیرزا در یکی از مکاتبات خود، ناﻣﮥ 35، به نابسامانی وضعیت کشاورزی کردستان در سال 1287ق/1870م، بهعلت سرمازدگی و ملخزدگی محصولات و نیز نیامدن باران و نقصان آب رودها اشاره کرده است (فرهادمیرزا، 1369: 254). در ناﻣﮥ 26 که در ذیالقعده1285ق/1868م به مستوفیالممالک نوشته است، ضمن اراﺋﮥ گزارشی از چگونگی جمعآوری مالیات در کردستان، از وی دربارﮤ اختصاص قسمتی از مالیات این ولایت به بازسازی ﻗﻠﻌﮥ مریوان کسب تکلیف کرده است (فرهادمیرزا، 1369: 179)؛ نیز در ناﻣﮥ 24 به علیاکبرخان مباشر جوانرود به تاریخ 14شوال1285ق/1868م، از تعلل آقامحمود نامی که وﻅﻴﻔﮥ گردکردن مالیات را برعهده داشت، شکایت کرده است. او برای رسیدگی به حساب آقامحمود، میرزاعبدالوهاب را به کردستان گسیل کرد (فرهادمیرزا، 1369: 167و168). فرهادمیرزا در این نامه بر صلاح دولت و نظم سرحد و امنیت و آسودگی ولایت کردستان تأکید ورزیده است (فرهادمیرزا، 1369، نامه 39: 278). بهاحتمال اینگونه اقدامات موجب شده است که سنندجی عدل و انصاف معتمدالدوله را بهحدِّ کمال ذکر کند و بر این عقیده باشد که در مدت حکومت او در کردستان، امنیت و انتظام شهر و سرحدات درنهایت درجه بود؛ چنانکه اگر یک نفر کاسب یهودی با چوبدست با هزار تومان نقد و جنس، در تمام بلوکات و سرحدات سفر میکرد، کسی از دزد و اشرار و راهزنان جرئت نداشت به او آسیبی برساند. امنیت هر دو اورامان بهگونهای شده بود که دو نفر از فراشان شرفالملک همراه با میرزارضاعلی دیوانبیگی تمام مالیات و وجوهات دیوانی آنجا را دریافت میکردند. مردم کردستان در خاک عثمانی چنان قدر و منزلتی یافته بودند که کسی قدرت نداشت دیناری به مسافران و رعایای کردستان تعدّی کند و اگر مشکلی رخ میداد، با پیگیری مصراﻧﮥ معتمدالدوله از حکام عثمانی مسترد میشد (سنندجی، 1375: 322و323).
نتیجه آنچه گذشت شرحی از اقدامات فرهادمیرزا معتمدالدوله در دورﮤ زمامداری در کردستان اردلان بود. تعیین وی در راستای سیاست ناصرالدینشاه قاجار در براندازی حکومت محلی اردلان و تمرکز قدرت در دولت مرکزی و گماردن شاهزادگان قاجاری در رأس ایالتها صورت گرفت. با حکومت معتمدالدوله، دوران امارت دیرپای والیان اردلان در کردستان به انتها رسید و دورﮤ والیان حکومت مرکزی آغاز شد. بیکفایتی آخرین والیان اردلان و شورشهای پیدرپی حکام اورامان و ناتوانی اردلانها در جلوگیری از شورشها، سیاست قاجارها را در براندازی این حاکمنشین تقویت کرد؛ ضمن اینکه با برافتادن حکومتهای کُردی قلمرو عثمانی، وﻅﻴﻔﮥ مرزداری اردلانها نیز برای قاجارها دیگر مطرح نبود. ضعف و سستی آخرین والی اردلان، یعنی غلامشاهخان و فشارهای مالی او بر مردم زﻣﻴﻨﮥ بروز نارضایتی را در میان برخی از بزرگان بلوکات کردستان، بهویژه اورامان، فراهم کرد و تهاجم و تعدی سرکشان و یاغیان و طوایف گوناگون را به این ایالت باعث شد. درﻧﺘﻴﺠﮥ این اوضاع، در کردستان آشوب و ناامنی افزایش یافت و داﻣﻨﮥ اعتراض و نارضایتی مردم و برخی از علما و بزرگان کردستان به دربار کشیده شد. این وضعیت نیز بر عزم پادشاه قاجار در قاجاریکردن حکومت کردستان تأثیر گذاشت.. با چنین پیشینهای، معتمدالدوله که مورخان بر درایت و تدبیر و علم و فضل او تأکید کردهاند در ایام حکمرانی خود با سرکوب شورش اورامان، دستگیری و بهقتلرساندن سران این شورش، مهارکردن تاختوتازهای ایل جاف، جلوگیری از تعدی و تجاوز همسایگان به کردستان و تأسیس پایگاههای نظامی، اوضاع این ایالت را به نظم و آرامش درآورد. وی با اتخاذ شیوﮤ سختگیرانه در برابر سرکشان و یاغیان، مدارا و رسیدگی به احوال مردم، برانداختن رسوم مالیاتی ناروا و جلوگیری از اجحافهای مالی، دورهای از امنیت و آرامش را در حوزﮤ حکمرانی خویش برقرار کرد؛ بهگونهایکه مردم پس از سالهای طولانی که در ناامنی و فشار بودند احساس آرامش کردند و بهواﺳﻂﮥ ابهت و سطوت وی، مهاجمان نیز از دستاندازی به کردستان خودداری کردند. این امر رونق کار و فعالیت را در کردستان باعث شد و آوازﮤ این ایالت در همه جا پیچید؛ چنانکه مردم ایالات همجوار در مشکلات پیشآمده، به این ایالت رو میآوردند تا در امنیت و رفاه موجود در آنجا روزگار خویش را بگذرانند. معتمدالدوله شش سال حاکم بلامنازع کردستان بود و در سال 1291ق/1874م، طبق فرمان ناصرالدینشاه، از حکومت کردستان معزول شد. درمجموع، دوران حکومت معتمدالدوله در کردستان برای قاجارها دورهای از تغییر حاکمیت محلی را به ارمغان آورد و باعث پیوستگی این ایالت به حکومت مرکزی شد. دورهای که برای حکومت قاجار توأم با آرامش و ثبات بود. همچنین دورهای از آرامش و امنیت و سربلندی را برای مردم کردستان رقم زد که هم مورخان محلی کُرد و هم مورخان رسمی از این دوره بهنیکی یاد کردهاند و خدمات او را در کردستان ستودهاند.
پینوشت 1- در حدیقه ناصری، کردستان دارای یک شهر و هفده بلوک و هفده طایفه معرفی شده است (وقایعنگار، 1384: 25). 2- دربارﮤ ایل جاف پژوهش مستقلی در گسترﮤ تاریخی سدﮤ دهم تا پانزدهم قمری صورت گرفته است. صالحی، امیر، (1390)، ایل جاف از دورﮤ صفوی تا پایان دورﮤ پهلوی، پایاننامه کارشناسیارشد، دانشگاه بیرجند. 3- سلاطین اورامان از یکی از خاندانهای متنفذ محلی منطقه اورامان برخاسته بودند. برخی پژوهشگران آنها را شاخهای از خاندان اردلان دانستهاند (اردلان، 1387: 246)؛ اما عدهای دیگر چنین دیدگاهی ندارند (بابانی، 1377: 96؛ ههورامانی، 1381: 571). قاضیعبدالله مردوخی اظهار میکند که در تذکرةالسلاطین قدیم و روایات شفاهی، بهمن سرﺳﻠﺴﻠﮥ این سلاطین به سلسله کیانیان منتسب شده است؛ اما وی با رد این گزارش و تحلیل و تعلیل براساس زمان تولد بهمن، این انتساب را عقلپذیر نمیداند (شیدا، 1383: 112). قاضی انتساب بهمن به خاندان شاهی را رد نمیکند؛ اما بهگونهای دیگر در پی توجیه قدرتگیری سلاطین است. بر پایه گزارش وی، قدرتگرفتن بهمن در هورامان نه بهواسطه نسب شاهی بلکه با تفویض قدرت ازسوی یکی از پیران بزرگ، بر مردم هورامان رسمیت یافت (شیدا، 1383: 111تا119). آغاز حکمرانی این خاندان بهطور دقیق روشن نیست؛ اما آنچه مسلم است اینکه در قرن چهارم قمری این منطقه دارای حکمران بوده است که امیر نامیده میشده است و در مقایسه با سایر مناطق کردستان، در اورامان نظم امور سیاسی و برقراری قوانین اجتماعی قدمتی دیرینه دارد (سلطانی، 1372: 2/31). 4- بهنقلی، از زمان شاهاسماعیل اول لقب سلطان (سان) گرفتند (مردوخ، 1379: 69) و بهنقلی دیگر، نادرشاه لقب سلطانی را به حکام بانه و هر دو اورامان داد (سنندجی، 1375: 38). 5- در دورﮤ صفویه، حاکم ناﺣﻴﮥ هورامان با مرکزیت قلعه هورامان تخت بر هر دو ناحیه حکومت میکرد. 6- امروزه در تقسیمات کشوری ایران، هورامان به دو استان کردستان و کرمانشاه تعلق دارد. قسمتهایی به نام هورامان دزلی، هورامان تخت و هورامان رزاب در کردستان قرار دارند و هورامان لهون در کرمانشاه است. بخش دوم هورامان در کردستان عراق واقع شده است که سرتاسر مناطق مرزی و شهر و روستاهای همجوار را دربرمیگیرد (هورامی، 1386: 79 و80؛ ادوای، 1395: 76 و77). 7- محمدشاه قاجار خواهر خود طوبیخانم را به همسری رضاقلیخان، پسر خسروخان ناکام والی کردستان، درآورد (سنندجی، 1375: 215). 8- بعدها که احتشامالسلطنه به حکومت کردستان منصوب شد، اشاره کرد که اطاعت عمومی مردم کردستان از اوامر دولت موجب شده است که ولات و حکامی که مأمور کردستان میشوند، به هیچ چیز اهالی ابقاء نکنند و از ملک و قالی و قالیچه و پول تا زن و فرزند مردم تعدی نکنند. رفتار حکام و فرمانروایان و فرستادگان و مأموران دولتی در کردستان چنان آن مردم مطیع و نجیب را به ستوه آورده بود که بهواﺳﻂﮥ اعمال ناشایست و تعدیات مفرط، آبرویی برای دولت و حیثیتی برای حکومت باقی نمانده بود و اهالی از هر طرف درصدد بودند راهی برای نجات خود پیدا کنند و بیشتر به فکر فرار به خاک عثمانی میافتادند... (احتشامالسلطنه 1367: 441). وی سپس مینویسد: اورامیها در اورامانات و مریوانیها در مریوان، در کوهستانها پناه داشتند. نه عثمانی بودند و نه ایرانی و در مواقع لزوم از هیچیک از دو دولت فرمانبری و اطاعت نمیکردند و هرگاه احیاناً یکی از حکام کردستان قصد سرکوبی اوراماتیها و مریوانیها را میکرد، طوایف دو محال بر او میتاختند و خیمه و خرگاه حاکم را غارت میکردند؛ چنانکه با فرهادمیرزا معتمدالدوله چنین کردند (احتشامالسلطنه، 1367: 441و442). 9- ایل جاف که در جوانرود و قصرشیرین و ماهیدشت و سلیمانیه و اربیل میزیستند، به دو تیره بزرگ بخشبندی میشدند: 1. جاف مرادی شامل 32 شاخه؛ 2. جاف جوانرود شامل 12 شاخه. در میان جافها، تیره دیگری هم به نام بگزاده خوانده میشد که رهبری ایل جاف با این گروه بوده است (احتشامالسلطنه، 1367: 465حاشیه). 10- سنندجی میزان این مالیات را از هر خانه بین دوهزار تا پنجهزار دینار و یک تومان ذکر میکند. وقایعنگار کردستانی بین دوهزار تا پانزدههزار از هر خانوار عنوان کرده است. درحالیکه مردوخ جمیع مالیات دریافتی را بالغ بر پانزدههزار تومان محاسبه کرده است. | ||
مراجع | ||
کتابنامه الف. کتابهای فارسی . آصف، محمدهاشم، (رستمالحکما)، (1352)، رستمالتواریخ، تصحیح، تحشیه و توضیحات محمد مشیری، چ2، تهران: بینا. . احتشامالسلطنه، (1367)، خاطرات احتشامالسلطنه، به کوشش محمدمهدی موسوی، چ2، بیجا: زوار. . اردلان، شیرین، (1387)، خاندان کرد در تلاقی امپراطوریهای ایران و عثمانی، ترجمه مرتضی اردلان، تهران: تاریخ ایران. . اردلان، مستوره، (2005)، تاریخالأکراد با مؤخره میرزا علیاکبر وقایعنگار، ویرایش جمال احمدیآیین، اربیل: آراس. . اعتمادالسلطنه، محمدحسنخان، (1367)، تاریخ منتظم ناصری، تصحیح محمداسماعیل رضوانی، ج3، تهران: دنیای کتاب. . _____________ ، (1363)، چهل سال تاریخ ایران در دوره پادشاهی ناصرالدینشاه (المآثر و الآثار)، به کوشش ایرج افشار، ج1، تهران: اساطیر. . _____________ ، (1368)، مرآةالبلدان، تصحیح عبدالحسین نوایی و میرهاشم محدث، ج2، تهران: دانشگاه تهران. . بابانی، عبدالقادربنرستم، (1377)، سیرالاکراد در تاریخ و جغرافیای کردستان، چ2، به کوشش محمدرئوف توکلی، تهران: توکلی. . بامداد، مهدی، (1363)، شرححال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجری، ج1، چ3، بیجا: کتابفروشی زوار. . بدلیسی، شرفخانبنشمسالدین، (1377)، شرفنامه تاریخ مفصل کردستان، به کوشش ولادیمیر ولییامینوف زرنوف، ج1، تهران: اساطیر. . براون، ادوارد، (1386)، یکسال در میان ایرانیان، ترجمه مانی صالحی علامه، چ3، تهران: اختران. . دیوانبیگی، میرزاحسینخان، (1382)، خاطرات دیوانبیگی از سالهای 1275تا1277 قمری (کردستان و طهران)، به کوشش ایرج افشار و محمدرسول دریاگشت، تهران: اساطیر. رزمآرا، علی، (1320)، جغرافیای نظامی کردستان، بیجا: بینا. . _______، (1387)، عملیات اورامان پاییز و زمستان 1310ش، به کوشش کامبیز رزمآرا و کاوه بیات، تهران: پردیس دانش و پژوهش شیرازه. . سپهر، محمدتقی لسانالملک، (1377)، ناسخالتواریخ (تاریخ قاجاریه)، به اهتمام جمشید کیانفر، ج2، تهران: اساطیر. . سلطانی، محمدعلی، (1372)، جغرافیای تاریخی و تاریخ مفصل کرمانشاهان (ایلات و طوایف کرمانشاهان)، ج2، تهران: مؤلف. . سنندجی، میرزاشکرالله فخرالکتاب، (1375)، تحفه ناصری در تاریخ و جغرافیای کردستان، چ2، تصحیح حشمتالله طبیبی، تهران: امیرکبیر. . شیدا (مردوخی)، قاضی عبدالله، (1383)، تاریخ سلاطین هورامان، به کوشش احمد نظیری، سنندج: پرتو بیان. . فرهادمیرزا معتمدالدوله قاجار، (1367)، زنبیل، به همت محمد رمضانی، چ2، تهران: پدیده «خاور». . ____________، (1366)، سفرنامه فرهادمیرزا، تصحیح تحشیه غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: علمی. . ____________ ، (1369)، منشآت، به اهتمام غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: علمی. . کرزن، جرج. ن.، (1349)، ایران و قضیه ایران، ترجمه غ. وحید مازندرانی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. . مجدالملک سینکی، میرزامحمدخان، (1391)، کشفالغرائب یا رساله مجدیه، تصحیح و توضیحات ایرج امینی و ناصر مهاجر، تهران: آبی. . مردوخ کردستانی، محمد، (1351)، تاریخ کرد و کردستان، ج2، سنندج: کتابفروشی غریقی. . ____________، (1379)، تاریخ مردوخ، تهران: کارنگ. . مشیرالدوله تبریزی، جعفربن محمدتقی، رساله تحقیقات سرحدیه، به اهتمام محمد مشیری، تهران: بنیاد فرهنگ ایران. . معیرالممالک، دوستعلیخان، (1361)، رجال عصر ناصری، تهران: نشر تاریخ ایران. . ملکم، سر جان، (1383)، تاریخ ایران، ترجمه میرزا اسماعیل حیرت، تهران: سنایی. . نادرمیرزا (1360)، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، مقدمه و تعلیقات محمد مشیری، چ3، تهران: اقبال. . نواب صفا، اسماعیل، (1366)، شرح حال فرهادمیرزا معتمدالدوله، تهران: زوار. . وقایعنگار کردستانی، علیاکبر، (1384)، حدیقة ناصریه و مرآتالظفر در جغرافیا و تاریخ کردستان، چ2، به کوشش محمدرئوف توکلی، تهران: توکلی. . هادیان، کوروش، (1389)، سدههای سروری (نگاهی به تاریخ و جغرافیای اردلان)، اصفهان: کنکاش. . هورامی، مظفربهمن سلطانی، (1386)، تاریخ هورامان: براساس گزارش تاریخ هورامان ملاعبدالله هورامی متخلص به شیدا، تصحیح نادر کریمیان سردشتی، تهران: احسان. .ههورامانی، محهمه دئه مین، (1381)، میژوی ههورامان (به رگی یه کم و دووهه م)، سنه: مؤلف.
ب. اسناد سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، ش2079-295؛ ش2110-295؛ ش2376-295؛ ش4812-295. گزارش محرمانه فرهادمیرزا معتمدالدوله از جنگ با طوایف اورامانی، شماره ردیف 295002224، آرشیو 319الف 5الف ر ا، 1286ق؛ نامه فرهادمیرزا به والی بغداد، پرونده 12/ع، کارتن13، نمره122، 1286ق؛ نامه کارپردازی بغداد به وزارت امور خارجه عثمانی، پرونده12/ع، شماره340، کارتن13، 1286ق؛ مکاتبه وزارت خارجه ایران با بابعالی، پرونده12/ع، کارتن13، نمره28، 1287ق؛ گزارش فرهادمیرزا به وزارت خارجه در باب سرکوب طوایف جاف، ش30، پرونده 12/ع، کارتن13، نمره31، 1288ق. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت خارجه، نامه کارپردازی بغداد به وزارت امور خارجه عثمانی، سند ش340، 3رجب1286ق، کارتن13، پرونده12/ع؛ سند ش341، 13شوال1286ق، کارتن13، پرونده12/ع؛ سند ش342، کارتن 13، پرونده 12/ع.
ج. روزنامه روزنامه دولت عَلیّه ایران، ش503، پنجشنبه 3جمادیالاول1278ق؛ ش504، 10جمادیالاول1278ق؛ ش575، پنجشنبه 15ربیعالثانی1286ق؛ ش588، پنجشنبه 23محرم1283ق؛ ش614، پنجشنبه 25شوال1284ق؛ ش622، پنجشنبه 8جمادیالآخر1285ق؛ ش635. . وقایع اتفاقیه، ش237، پنجشنبه 2ذیالحجه1271ق؛ ش277، پنجشنبه 5ذیالحجه1272ق؛ ش436، پنجشنبه7ذیالقعده1275ق؛ ش437، پنجشنبه 14ذیالقعده1275ق؛ ش449، پنجشنبه 22ربیعالاول1276ق.
د. مقاله . آبادیان، حسین و امید صادقپور، (بهار و تابستان1392)، «اوضاع سیاسی و اقتصادی ولایت گروس در دوره قاجار»، پژوهشنامه تاریخهای محلی ایران، س1، ش2، ص159تا174. . ادوای، مظهر و هادی وکیلی، (زمستان1394)، «شورش هُورآمان در عصر ناصرالدینشاه قاجار (1284- 1286ق»، تاریخ اسلام و ایران، س25، ش28(پیاپی118)، ص5تا39. . -------- و بشرا دلریش، (پاییز1395)، «روابط و مناسبات حکومت صفویه با الکای هورامان»، پژوهشهای تاریخی، س52، دوره جدید، س8، ش3 (پیاپی31)، ص75تا94. . افشار، ایرج، (1353)، «فرامین میرزارضاعلی نایبالوزاره و فرامین دیوانبیگی کردستان»، فرهنگ ایرانزمین، ج20، ص123تا144. . بهرامی، روحالله و پرستو مظفری، (تابستان1390)، «کارکرد، تقسیمات و ساختار تشکیلاتی والینشین اردلان در عهد قاجار»، پژوهشهای تاریخی، دوره جدید، س3، ش2 (پیاپی10)، ص51تا72. . بهزادی، ناهید، (دی و بهمن1380)، «منشآت فرهادمیرزا معتمدالدوله»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ص40تا45. . ثواقب، جهانبخش و پرستو مظفری، (زمستان1393)، «اوضاع سیاسی کردستان از مرگ نادر تا اواخر زندیه (سالهای1160- 1200ق)»، تاریخ اسلام و ایران، دوره جدید، ش24 (پیاپی114)، ص97تا120. . _________________ ، (بهار و تابستان1394)، «تحلیلی بر مناسبات خاندان اردلان با دولت مرکزی صفویه در محدوده زمانی1046- 1019ق»، پژوهشنامه تاریخهای محلی ایران، س3، ش2 (پیاپی6)، ص143تا165. . عطایی، عبدالله، افراسیاب جمالی و کامران حمانی، (بهار و تابستان1394)، «واکاوی زمینهها و علل شورش اورامان در عصر ناصری»، پژوهشنامه تاریخهای محلی ایران، س3، ش2 (پیاپی6)، ص84تا97. . قریشی کرین، حسن و آرش قنبری، (بهار و تابستان1394)، «روابط کردها با دولتین صفوی و عثمانی از شاه اسماعیل اول تا پایان پادشاهی شاه عباس اول (907- 1038ق)»، پژوهشنامه تاریخهای محلی ایران، س3، ش2 (پیاپی6)، ص122تا136. . کجباف، علیاکبر، مرتضی دهقاننژاد و کوروش هادیان، (پاییز1390)، «تبیین و مقایسة کارکرد نخبگان سیاسی و ایلی کُرد در دورههای صفوی و قاجار»، پژوهشهای تاریخی، دوره جدید، س3، ش3 (پیاپی11)، ص29تا58. . ---------، حسین میرجعفری و فریدون نوری، (بهار1390)، «بررسی روابط سیاسی والینشینان اردلان با حکومت صفویه»، پژوهشهای تاریخی، دوره جدید، س3، ش1 (پیاپی9)، ص109تا126. . --------- و کوروش هادیان، (پاییز1390)، «الگوی مدیریت بحران در دوره قاجار با تأکید بر نقش دولتمردان کُرد در مدیریت بحران سالار»، مطالعات تاریخ اسلام، س3، ش10، ص 115تا143.
ﻫ. پایاننامه . بدری، روحالله، (1386)، زندگی فرهادمیرزا معتمدالدوله، پایاننامه کارشناسیارشد، گروه تاریخ دانشگاه تهران. . مظفری، پرستو، (1389)، بررسی مناسبات والیان اردلان کردستان با حکومت مرکزی قاجار، پایاننامه کارشناسیارشد، گروه تاریخ دانشگاه لرستان. . هادیان، کوروش، (1391)، جایگاه و کارکرد نخبگان کُرد در دولت مرکزی، تبیین مقایسهای دوره صفویه و قاجار، پایاننامه دکتری، گروه تاریخ دانشگاه اصفهان.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,957 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 854 |