تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,640 |
تعداد مقالات | 13,343 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,960,404 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,991,163 |
تصحیح چند تصحیف و تحریف در قصیدة نهزة الارواح و نزهة الاشباح خاقانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
متن شناسی ادب فارسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 8، دوره 9، شماره 4 - شماره پیاپی 36، دی 1396، صفحه 115-127 اصل مقاله (529.98 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/rpll.2017.21727 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمد محمدی* | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه تهران، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
خاقانی، شاعر بزرگ و نامآور قرن ششم، بهراستی یکی از درخشانترین چهرههای ادب ایران است که به سرودن شعر پیچیده و دیریاب شناخته شده است. زبان ویژة شعر خاقانی، کاربرد انواع ترکیبات بدیع، آفرینش مضامین نو، کاربرد علوم زمانه در شعر، التزام به رعایت انواع آرایههای لفظی و معنوی، کاربرد تشبیهات و استعارههای دور از ذهن و کنایات و... ازجمله نکاتی است که با پیچیدهکردن شعر خاقانی، آن را دور از دسترس همگان قرار داده است؛ افزونبر این نکات بخش درخور توجهی از دشواریهای شعر این شاعر به سبب ضبطهای نادرست اشعار اوست. در این جستار کوتاه سعی شده است تا یکی از قصاید شورانگیز خاقانی با عنوان «نهزة الارواح و نزهة الاشباح» از نظر تصحیفات نقد و بررسی شود. این قصیده نتیجة دومین سفر حج اوست و در آن از شور و احساسات حاجیان و وصف منازل کعبه از بغداد تا مکه سخن به میان آمده است؛ بیتوجهی به ویژگیهای سبکی خاقانی برخی از این تصحیفات و تحریفات را ایجاد کرده است و البته بخشی از آن باتوجهبه متون جغرافیایی، طبی، فقهی و... تصحیحپذیر است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
خاقانی شروانی؛ قصیدة نهزة الارواح و نزهة الاشباح؛ تصحیف؛ آشنانبودن با ویژگیهای سبکی؛ بیتوجهی به منابع علمی مختلف | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1ـ مقدمه خاقانی شروانی از اندک شاعرانی است که با شراب جانفزای شعرش، هر لحظه روحی دوباره به انسان آزاده میبخشد و با همراهی او در فراز و فرودهای زندگی، دردها، شادیها، اندوهها، اشکها، لبخندها، خواننده را در عوالم مختلف به گردش و سیر وامیدارد. این شاعر پرمایه برخلاف بسیاری از شاعران قبل و بعد خود، تنها در روزگار خود محصور نمیشود و پرتوهای شعر او تا زمانی که انسانی آزاده و حقیقتجو و شیفتة زیبایی وجود داشته باشد، بر تارک این گنبد لاجوردی خواهد درخشید. شعر این شاعر با همة استواری، زیبایی و هنرآفرینیاش هنوز چنانکه شایسته و بایستة آن است بهطور دقیق و همهجانبه بررسی نشده است. در این راه محقّقان و فاضلان نامآوری زوایا و نهانهای اشعار خاقانی را بررسی کردهاند و از دیرباز تاکنون در گشودن اندیشهها و حل مشکلات اشعار او کوششهای بسیار انجام دادهاند؛ اما باز هم این تلاشها در برابر حجم بسیار اشعار پیچیدة او، اندکی بیش نیست. زبان ویژة شعر خاقانی، کاربرد انواع ترکیبات بدیع، آفرینش مضامین نو، استفاده از علوم زمانه در شعر، رعایت انواع آرایههای لفظی و معنوی و تشبیهات و استعارات دور از ذهن و کنایات و... شعر خاقانی را بیشازپیش دیریاب و دور از دسترس همگان قرار میدهد؛ البته بخش درخور توجهی از پیچشهای شعر این شاعر به نبودن ضبطهای صحیح اشعار او بازمیگردد. بعضی از استادان دانشمند با رنج فراوان در تصحیح دیوان خاقانی توانستهاند نتایج سودمندی در نزدیککردن این متن به اصل آن به دست آوردند و بهراستی در این باره بسیار موفق بودهاند. پیشینه؛ نقد منابع؛ روش تحقیق از میان تصحیحات و چاپهای دیوان خاقانی، کلیات خاقانی چاپ مطبع نول کشور لکهنو هند از همه قدیمیتر است و با وجود مقدمبودن همچنان از مهمترین چاپهای دیوان خاقانی به شمار میرود. این اثر سهم بهسزایی در چاپهای بعدی آن بهویژه چاپ مرحوم عبدالرسولی و به دنبال آن چاپ سجادی و چاپ کزّازی داشته است که از معتبرترین چاپهای دیوان خاقانی هستند. ارزش همة این تصحیحات و چاپهای دیوان خاقانی یکسان نیست؛ بنابراین برخی تصحیحها ازنظر انتقادی و استفاده از نسخههای خطی معتبر و ضبط نسخهبدلها از بقیه قویتر است که از این میان به تصحیح سجادی میتوان اشاره کرد. برخی دیگر همانند تصحیح کزازی با توجه کمتر به این مسئله، بیشتر به سوی تصحیح ذوقی متمایل شدهاند. در بین این تصحیحات یک نکته مشترک وجود دارد و آن اینکه هیچیک از این تصحیحها بهتنهایی کامل نیستند و در آنها نقصهای درخور توجهی مشاهده میشود که بیشتر بر اثر بدخوانیها و تصحیفات1 کاتبان و گاهی مصحّحان به وجود آمده است؛ بنابراین برای یافتن ضبط صحیح اشعار خاقانی افزونبر توجه همه جانبه به نسخههای خطی معتبر و چاپهای دیوان، باید آنها را ازنظر سبک شعری و متون و منابع معتبر علمی دیگر نیز بررسی کرد و سنجید تا ضبط نهایی از هر منظر صحیح باشد؛ به بیان دیگر هم نسخههای خطی معتبر آن را تأیید کند و هم با منابع دیگر هیچ تضادی نداشته باشد؛ زیرا اگر همة جوانب تصحیح رعایت نشود، شرحهای برخاسته از این ضبطهای ناقص نیز سودمند نخواهد بود. در این گفتار کوتاه سعی شده است تا برای نخستین بار یکی از قصاید شورانگیز خاقانی با عنوان «نهزة الارواح و نزهة الاشباح» از منظر تصحیفات و تحریفات ایجادشده در آن نقد و بررسی شود. این قصیده محصول سفر دوم حج اوست و در آن از شور و احساسات حاجیان و وصف منازل کعبه از بغداد تا مکه سخن به میان آمده است. در این بررسی برای جلوگیری از تصحیحات ذوقی و غیرعلمی بهجز چاپ سجادی که اساس این پژوهش است، از سایر نسخ معتبر خطی و چاپی دیوان خاقانی، همچنین متون جغرافیایی، تاریخی، طبّی، فقهی و... نیز استفاده شد.
بحث پای بادیه؟
شارحان دیوان خاقانی هریک در شرح ترکیب «پای بادیه» نظرهایی بیان کردهاند و معمولاً آن را به معنی انتهای بادیه و پای شیب و... دانستهاند. معدنکن در شرح این بیت آورده است: «گویی (در مصراع اول): یک گوی؛ گویی (در مصراع دوم): تو گویی، پنداری. معنی بیت: انتهای بادیه به شکل چوگانی است که گویی (= یک گوی) در زیر دارد و تو گویی آسمان چون گویی در زیر این چوگان قرار گرفته است (بیان عظمت معنوی این بادیه است که آسمان با همه عظمت، گویِ این چوگان شده است). توضیح: شکل چوگانی پای بادیه اشاره به پیچوخم انتهای راه آن است» (معدنکن، 1372: 248). استعلامی نیز این بیت را اینگونه معنی کرده است: «در بیت 47 بادیه را در آن حالوهوا مثل چوگانی میبیند که آسمان چون گوی در آن میافتد و پای بادیه همان پای شیب در بیت پیش است» (استعلامی، 1387: 1/350). برزگر خالقی نیز همان نظر معدنکن را تکرار میکند: «گویی (مصراع اول) : یک گوی مراد است/ پای بادیه: پایین و انتهای بادیه/ بین دو گوی «جناس تام» و بر اساس کلمة چوگان در بیت نوعی صنعت رد الصدر علی العجز است. معنی: پایین و انتهای بادیه به شکل چوگانی است که گویی را در زیر خود دارد و پنداری که آسمان را به شکل گوی در زیر این چوگان دیدهاند» (برزگر خالقی، 1390: 417). کزازی نیز که به نارسایی معنوی این بیت آگاه بوده است، آن را به صورت ذوقی، اینگونه تصحیح میکند:
او سپس در شرح آن مینویسد: «بادیهکوب کنایة ایماست از اشتر که بادیه را به پای میکوبد و میسپرد. پای مردمان یا شتر با تشبیه رسا در ریخت، مانند شده است به چوگان. مردمان و شتر آنچنان تیزپوی و شتابان راه میسپارند که آسمان گویی شده است در چوگان پای آنان. تشبیه در پارة دوم از گونة ساده و مجمل است. گویی را میتوانیم مانواژ بدانیم. در میان دو گوی (= گوی نخستین با گوی در «گویی») جناس تام از گونة مستوفا میتوانیم یافت. گویی با کوبی جناس خط میسازد. بر پایة چوگان، گونهای از بُنسری در بیت به کار رفته است» (کزازی، 1380: 208). این بیت در چاپ مرحوم عبدالرسولی نیامده است؛ اما در چاپ مطبع مشیر حیدرآباد دکن (خاقانی، 1319: 60) مطابق ضبط چاپ سجادی بیان شده است؛ با این تفاوت که در مصراع دوم به جای واژة گویی، کلمة غلطان آمده است و در کلیات خاقانی چاپ منشی نولکشور لکهنو (ر.ک: خاقانی، 1293: 85) و قصاید خاقانی چاپ مطبع انوار احمدی الهآباد (خاقانی، 1920: 31) این بیت اینگونه ضبط شده است:
در ضبط اخیر تشبیه پا به چوگان از منظر وجهشبه، تشبیهی زیبا و هنری است؛ اما تشبیه بادیه به گوی تشبیهی سنجیده به نظر نمیرسد و از شاعری مانند خاقانی بعید است که بدون کمترین شباهتی، بیابانی هموار و مسطح را به گویی گرد تشبیه کند. به عقیدة نگارنده، ضبط صحیح در این بیت همان ضبطی است که در قدیمترین نسخههای دیوان خاقانی و از آنجمله نسخة خطی کتابخانه مجلس با شمارة بازیابی 976 وجود دارد. دکتر سجادی آن را با علامت اختصاری «مج» نشان داده است و در آنجا این ترکیب بهصورت «بای بادیه» با بای عربی و بدون «واو» ضبط شده است؛ البته متأسفانه سجادی به آن اشارهای نکرده است (خاقانی، ] کتابت: قرن 6 هجری[: 11)؛ بنابراین ترکیب پای بادیه در همة چاپها و شرحهای دیوان خاقانی، بر اساس نسخههای خطی متأخر است که بیشتر، آن را به همین صورت نوشتهاند. اینگونه تصحیفخوانیها در نسخههای متأخر بسیار طبیعی است؛ زیرا معمولاً دو حرف «ب» و «پ» در نسخههای کهن به یک شکل و بهصورت «ب» نوشته میشده است و نسخهنویسان و مصحّحان دورههای بعد باتوجهبه غرابت ترکیب و شناخت اندک نسبتبه سبک شعری خاقانی، آن را بهصورت «پای بادیه» تغییر دادهاند؛ گویا کاربرد کلمة «پا» در بیت قبل آن نیز در این تصحیفخوانی بیتأثیر نبوده است. بهطورکلی در شعر خاقانی، بازی با حروف و کلمات به انواع گوناگون استفاده شده است و این از ویژگیهای اصلی سبک اوست. خاقانی در این بیت نیز با هجای «با» در کلمة بادیه بازی کرده است. او باتوجهبه شکل نوشتاری «با» آن را بهطور بسیار هنری و زیبا بهصورت چوگانی به تصویر میکشد که یک گوی در زیر آن قرار گرفته است؛ درنتیجه با استفاده از این تصویر و باتوجهبه بیت قبل ـ در آن بیت از همت بلند حاجیانی سخن میگوید که عقبة الشیطان را زیر پا نهادهاند ـ در مصراع دوم به آفرینش اغراقی شاعرانه دست مییازد؛ اینبار، حاجیان را درحالیکه بر اوج فلک در حرکت هستند به تصویر میکشد و گوی آسمان را در زیر چوگان پای آنان قرار میدهد. خاقانی در بیت 78 این قصیده نیز، همین تصویرسازی را با حرفِ «س» در کلمة «سبحان» تکرار میکند و باتوجهبه شکل نوشتاری دندانهدار این حرف، آن را به دندانههای کلید تشبیه میکند:
در جایی دیگر میگوید:
تصویر قرارگرفتن گوی در زیر چوگان، البته اینبار با دو گوی، دربارة دو حرف «یا» نیز مشاهده میشود که نشانگر برج حوت است:
پستان؟
تنها معنایی که از ترکیب گشنیز پستان در بیت بالا به ذهن مخاطب میرسد، بخش تیرهرنگتر پستان است که نوزاد هنگام شیرخوردن به دهان میگیرد؛ اما این معنای استعاری در هیچ متن دیگری به کار نرفته است؛ همچنین در ارتباط با سایر اجزای کلام نیز کاملاً ناهماهنگ است؛ زیرا از یک سو، تشبیه گیاه بادیه به بخش تیرة نوک پستان کاملاً غیرعادی است و هیچ وجه شباهتی بین آنها وجود ندارد؛ از سوی دیگر هیچ ارتباطی نیز بین این بخش پستان با درمان چشمدرد وجود ندارد. به عقیدة نگارنده، کلمة گشنیز در این بیت به معنای حقیقی، گیاه معروف، به کار رفته است؛ زیرا در متون طبی به ویژگی گشنیز و شیر زن در درمان درد چشم بسیار اشاره شده است. ابوعلی سینا در کتاب قانون در ذیل مادة «کزبره»، به معنی گشنیز، مینویسد: «افشرهاش را در چشم چکانند و بهویژه اگر همراه با شیر پستان زن باشد پرش و ضربان چشم را تسکین دهد؛ ضماد برگش بر چشم، چشم را از مواد سیلانی محفوظ دارد» (ابنسینا، 1370: 2/196). در جایی دیگر در علاج انواع رمد یا چشم درد و ریزش مواد به چشم گوید: «اگر ماده از حجابهای داخل باشد علاج سخت است؛ باید بر پاکسازیهای قوی اعتماد کنی و مقوّیات سر از ضمادهای شناخته مانند ضماد سنبل و گل و اقاقیا با آب گشنیز سبز یا خشک با کمی زعفران بر جای درد گذاری ...» (همان : 3 /ب1/ 211) و در علاج چشم درد «وردینج»، وردنه، آورده است: «گل در آب منعقدشدة انگور بهگرمی با زردة تخم بر چشم گذارند اگر درد شدت یافت شیر که زعفران در آن خیس شده با افشرة گشنیز در چشم چکانند» (همان: 3/ ب1/ 216). محمد بن زکریای رازی نیز در الحاوی فی الطب، عصارة گشنیز را همراه با شیر زن در درمان تپش شدید چشم مؤثر میداند و ضمادکردن برگ آن را برچشم مانع ریزش مواد دانسته است: «انّ عصارة الکزبرة اذا قطرت فی العین مع لبن امرأة سکنت الضربان الشدید و اما ورق الکزبرة فانه اذا ضمد به العین قطع انصباب المواد» (رازی، 1421: 7/140) و در کتاب دیگر خود، من لایحضره الطبیب، در فصل بیماریهای چشم در بخش معالجه چشم درد، رمد، مینویسد: «یک جزء حضض و نیم جزء اقاقیا... و در موقع لزوم آن را در آب کاسنی و گشنیز حل کرده و روی پلکها و پیشانی و شقیقهها میمالند؛ این دارو مانع رسیدن نزله به چشم میشود و از شدیدشدن چشمدرد جلوگیری میکند... و برای معالجه خود چشم درد، دوشیدن شیر زن در چشم بهکرّات و یا چکاندن لعاب بهدانه و یا لعاب تخم اسپرزه مفید است» (رازی، 1363: 54). کلمة پستان در بیت بالا، مصحّف بستان است و در کلیات خاقانی چاپ مطبع نولکشور لکهنو (خاقانی، 1293: 85) و دیوان خاقانی چاپ کزّازی (خاقانی، 1375: 169) نیز کلمة بستان ضبط شده است؛ زیرا گشنیز با داشتن دو نوع بستانی و برّی، در درمان بیماریها و ازجمله بیماری چشم استفاده میشده است؛ در کتاب تحفة حکیم مؤمن در ذیل مادة «کزبره» چنین آمده است: «به فارسی گشنیز نامند و برّی و بستانی میباشد و برّی و بستانی او مرکب القوی ... و ضماد او مانع انصباب موادّ حارّه و رافع اورام و باد سرخ بوده و با نان خشک جهت قروح ساعیه و جرب و حکّه و سلاق و رمد (چشم درد) و با شیر دختران جهت ضربان چشم مفید است... و قطور آب او در چشم جهت بروز آبله و حصبه و رفع زردی چشم مجرّب است» (حسینی، 1376: 202). مؤلّف کتاب حدیقة الازهار در ذیل واژة «کزبره» به دو نوع برّی و بستانی آن اشاره کرده است. او گشنیز بستانی را همان گشنیز خوردنی میداند که در طعام به کار میرود و در میان عوام به اسم «قصبور» شناخته میشود: «تقع علی نباتات کثیرة؛ منها بستانی و برّی؛ فالبستانی هو الکربزة المأکولة فی الطعام و هی معروفة و تعرف عند العامة بالقصبور» (غسانی، 1410: 139). علت تصحیف بستان به پستان به سبب شکل کتابت «س» در نسخههای خطی کهن است که برای تمایز با «ش»، سه نقطه در زیر آن گذاشته میشد و نقطة «ب» نیز گاهی حذف میگردید؛ البته در این تصحیفخوانی کاربرد کلمة «شیر» در این بیت نیز مؤثّر بوده است؛ بنابراین خاقانی در تشبیه ملفوف زیبایی، آب بادیه را به شیر مادر دختر و گیاه آن را به گشنیز بستانی تشبیه میکند که ترکیب آن دو، برای ازبینبردن درد چشم رهروان نافع است؛ خاقانی در جایی دیگر نیز به این اثر شفابخشی گشنیز در درمان چشمدرد اشاره کرده است:
تیزچشمان؟
این ترکیب در سایر چاپهای معتبر دیوان خاقانی بهصورت تیرهچشمان ضبط شده است. شکل نوشتاری «ه» در نسخههای خطی بهگونهای است که بهآسانی با «نقطه» اشتباه میشد و درنتیجه کاتبان بعدی را نیز به اشتباه میانداخت؛ همچنین با درنظرگرفتن معنی بیت و ارتباطش با ابیات دیگر این قصیده، درستی این ضبط، تیرهچشمان، تأیید میشود؛ زیرا خاقانی در این بیت از داروی شیافِ حِصرَمی و رُمّانی2 سخن میگوید که برای درمان تیرگی چشم استفاده میشود و درحقیقت چشم تیزبین به چنین دارویی نیاز ندارد. از سوی دیگر خاقانی در همین قصیده بهتکرار، شفابخشی آب و خاک و گیاهان بادیه را مطرح کرده است؛ مثلاً درخت زقّوم بادیه را برای شیرزدگان امید مانند دوپستان و برای سینهرنجوران عشق مانند میوة سپستان معرفی میکند که کمبودها و بیماریهای آنان را میتواند درمان کند؛3 بنابراین خاقانی در این بیت، در تصویری هنری و بسیار زیبا افزونبر اینکه ریگ روندة بادیه را مانعی برای دید و تیرگی دید حاجیان معرفی نمیکند، آن را شیاف شفابخشی میداند که چشمان روان و جان کسانی را که به تیرگی گراییده است بینایی و بصیرت میبخشد. محروق ؟
ترکیبِ کوه محروق در این بیت، در همة چاپها به همین شکل ضبط شده است و شارحان، آن را باتوجهبه چاپها و فرهنگهایی مانند غیاثاللغات، ذیل مدخل کوه محروق، و لغتنامه دهخدا، ذیل مدخل محروق، به معنی کوهی در راه مکه دانستهاند؛ اما در متون جغرافیایی چنین کوهی با این نام در راه بغداد به مکه یافت نمیشود؛ البته این اسم در فرهنگهایی مانند برهان قاطع و آنندراج، هر دو ذیل مدخل کوه محروق، به معنی کوه سیاهی در حدود اَرمن، ارمنستان کنونی، معنی شده است که گویا این همان کوهی است که در زبان آذری به صورت «یانق داغ» به معنی کوه سوخته معروف است. مکان این کوه در منابعی مانند مجموعه آثار قلمی ثقة الاسلام شهید تبریزی نزدیک همان حدود یعنی شهر تبریز ذکر شده است: «اوایل ذیحجه 1329 قشون مجدّد روس متدرّجاً وارد تبریز شد و در هفتم و هشتم ماه در دامنه کوه «یانق» مشق توپ کردند» (تبریزی، 2535: 157). افزونبر کوه محروق (کوه سوخته یا یانق داغ) که در بخش شمال غرب ایران وجود دارد و در وجود آن شک و شبههای نیست، کوه دیگری با همین نام در میانة راه بغداد تا مکه در منابع جغرافیایی نیامده است و بهجای آن از کوه مخروق با خاء معجمه به معنی کوه شکافتهشده، یاد شده است؛ بنابراین به عقیدة نگارنده کوهی که منظور خاقانی است بیشک کوه مخروق است و نه کوه محروق؛ بنابراین واژة محروق در چاپها و شروح دیوان خاقانی و فرهنگهایی مثل غیاثاللغات (مدخل کوه محروق) و لغتنامه (مدخل محروق)، مصحّف مخروق است و البته افزونبر منابع جغرافیایی، نسخههای خطی معتبر دیوان خاقانی ـ مانند نسخة خطی کتابخانه مجلس4 با شماره 976 که از قدیمیترین و معتبرترین نسخههای دیوان خاقانی است ـ نیز به درستیِ ضبط مخروق گواهی میدهند5 (خاقانی، ]کتابت: اواخر قرن 6[: 11). خاقانی در سفر حج خود نام مکانها و منزلگاهها را تا این کوه که در میانة راه بغداد ـ مکه واقع است، در همین قصیده به این صورت برشمرده است: بغداد، دجله، مداین، حله، فرات، کوفه (نجف)، رحبه، منارة القرون، واقصه، عقبة الشیطان، قاع، زباله، چاه شقوق، ثعلبیه، زرود، فید و کوه مخروق. باتوجهبه کتابهای جغرافیایی مشخص است که خاقانی ترتیب منازل را رعایت کرده است؛ در کتاب الخراج از قدامة بن جعفر نام منزلگاههای حاجیان عراق، از بغداد تا کوه منظور بهطور مختصر اینگونه است: بغداد، پل کوثی، کاخ ابن هبیره، بازار اسد، ساهی، کوفه، قادسیّه، عذیب، مغیثه، قرعاء، واقصه، عقبه، قاع، زباله، شقوق، قبر العبادی، ثعلبیه، زرود، اجفر، فید و توز (ر.ک: بغدادی، 1370: 10ـ 8). در کتاب احسنالتقاسیم بهطور خلاصه منزلگاهها از کوفه تا کوه منظور بهترتیب اینگونه آمده است: کوفه، زباله، شقوق، بطان، ثعلبیّه، خزیمیّه (زرود)، اجفر، فید و پس از آن توز (مقدسی، 1361: 1/152). یعقوبی در کتاب البلدان نیز همین منازل را کمابیش از کوفه تا فید برمیشمرد. او در توصیف شهر فید آورده است: «سپس شهر فید همان شهری است که عاملان راه مکه در آن منزل میکنند و اهالی آن طائیاند و این شهر در پایین کوه معروفشان سلمی است و توز» (یعقوبی، 2536: 90). ابنخردادبه در کتاب مسالک و ممالک نیز همین منزلگاهها را برمیشمارد و بعد از منزلگاه فید، از منزلگاه توز نام میبرد (ر.ک: ابنخردادبه، 1889: 186)؛ بنابراین میتوان دریافت که مکان کوهی که خاقانی ذکر کرده با کوه توز یکی است و البته با بررسی بیشتر در منابع مشخص میشود که کوه توز، همان کوه مخروق است. صفیالدین عبدالمؤمن بغدادی، صاحب مراصدالاطلاع است که در تألیف خود، معجمالبلدان یاقوت حموی را خلاصه و البته گاهی تصحیح و تکمیل کرده است. او در ذیل واژة توز پس از ذکر خلاصهای از توضیحات یاقوت، آن را به این صورت تکمیل میکند و در وجه تسمیة کوه مخروق میگوید: «توز: بالضم ثم السکون و زای: منزل فی طریق مکة بعد فید و هو جبل؛ قلت: و یسمی المخروق لأن فی أعلاه خرقاً صار مثل باب الی فضاء...» (بغدادی، 1412: 1/281) و نیز (ر.ک: حموی، 1995: 2/58). ترجمه: تُوْز: به ضم و سپس سکون و زاء، منزلی در راه مکه بعد از فید است و آن کوهی است؛ میگویم: و آن کوه مخروق نامیده میشود زیرا در بالای آن شکافی است و درنتیجه مانند دروازهای گردیده که رو به آسمان است. ابنجبیر (540 ـ 614 ق)، سفرنامهنویس معروف اندلسی و معاصر خاقانی، در سفر خود از مدینه به سوی عراق پس از ذکر و وصف منزلگاههای این راه مانند مدینه، وادی العروس، ارض نجد، تهامه، ماء عسیله، نقره، ماء قاروره، حاجر، سمیرة (سمیرا) کوه مخروق را اینگونه توصیف میکند: «و فی ضحوة یوم السبت بعده نزلنا بالجبل المخروق و هو جبل فی بیداء من الأرض و فی صفحه الأعلی ثقب نافذ تخترقه الریاح (ابنجبیر، ]بیتا[: 163) ترجمه: و در ظهر روز شنبه بعد از آن، در کوه مخروق منزل کردیم و آن کوهی در بیابانی از این سرزمین (جزیرة العرب) است و در قسمت بالای آن، شکافی نفوذکننده است که بادها آن را ایجاد کردهاند. ابنبطوطه (703 ـ 779 ق)، جهانگرد معروف مغربی، نیز در سفرنامة خود در راه مکه به کوفه منازل این راه را برمیشمرد و پس از وصف منازل حاجر و سمیرة (سمیراء)، کوه مخروق را مانند همتای اندلسیاش توصیف میکند: ثم رحلنا و نزلنا بالجبل المخروق و هو فی بیداء من الأرض و فی أعلاه ثقب نافذ تخرقه الریح... (ابنبطوطة، 1417: 1/ 413). ترجمه: سپس بار سفر بستیم و در کوه مخروق نزول کردیم درحالیکه این کوه در بیابانی از این سرزمین، جزیرةالعرب، واقع شده است و باد قسمت بالای آن را از هم شکافته است. مخروط؟
این کلمه، در همة چاپهای دیوان خاقانی در ایران، بهصورت مخروط ثبت شده است و در لغت نیز به معانی خراشیدهشده، پوستکنده، رندیدهشده و شکل هندسی خاص کاربرد یافته است؛ اما برای این واژه در این بیت معنای سنجیدهای نمیتوان در نظر گرفت6 و به همین سبب همة شارحان دربارة آن هیچ شرح و تحلیلی ارائه نکردهاند و گویی آن را بهکلی نادیده انگاشتهاند. در چاپ مرحوم عبدالرسولی، در پاورقی، نسخهبدل آن بهصورت محروق ضبط شده است (خاقانی، 1316: 99) و در چاپهای هند نیز ضبط اخیر، محروق، در متن قرار گرفته است که صحیح مینماید.7 زمان این سفر حج در ایام باحورا یعنی زمان شدت گرما در تموز است؛ باتوجهبه ضبط اخیر و زمان این سفر، همچنین مکان آن، بین نخله محمود8 و مکه که از گرمترین مکانهاست، ترکیب حنظل محروق به معنی حنظلی است که نور شدید خورشید در تموز و گرمای بسیار باحوری، آن را سوزانده و خشک کرده است و درنتیجه رنگ سبز9 آن به رنگ طلایی متمایل به قرمز تبدیل کشده است؛ بنابراین خاقانی چنین حنظلی را در نظر حاجیان بهصورت نارنج10 رسیده و پرآب و طلاییرنگ گیلان، بهترین انواع نارنج، مانند کرده است. شاعر در بیتی دیگر نیز رنگ نارنج و زر را یکی میداند و نارنج گیلان را باتوجهبه رنگ طلایی آن، مشبهٌبه خورشید قرار میدهد:
منوچهری نیز قشر بیرونی و زرین میوة نارنج را اینگونه به تصویر میکشد:
پنجم ؟
این کلمه در همة چاپهای هند و ایران بهصورت «پنجم» ضبط شده است. در همة نسخههای خطی استفادهشدة سجادی لفظ «چارم» آمده است؛ اما وی تنها بر اساس چاپ عبدالرسولی، با علامت اختصاری «ط»، آن را به «پنجم» تغییر داده است. بهطورکلی در ضبط این کلمه بیش از اینکه همّت مصحّحان صرف نسخههای خطی معتبر شود، همگی بیواسطه یا باواسطه به ضبط کلیات خاقانی چاپ لکهنو هند تکیه و اعتماد داشتهاند. درحقیقت اساس دیوان چاپ کزّازی بر چاپ سجادی و چاپ سجادی بر چاپ مرحوم عبدالرسولی و چاپ مرحوم عبدالرسولی نیز بر کلیات خاقانی چاپ هند متکی است.11 شارحان دیوان خاقانی نیز باتوجهبه مذهب خاقانی و بر اساس منابعی مثل فرهنگ غیاثاللغات، ذیل پنج ارکان حج، پنج رکن حج را در مذهب شافعی به این ترتیب دانستهاند: 1ـ احرامبستن، 2ـ سعی میان صفا و مروه، 3ـ وقوف عرفات، 4ـ مزدلفه (مشعرالحرام)، 5ـ طواف کعبه. با تأمل در متون فقهی منسوب به مذهب شافعی و با وجود اختلافنظرهایی که در این باره وجود دارد، هیچگاه رکن طواف در جایگاه آخرین رکن، رکن پنجم، از ارکان پنجگانة حج نیامده است و در این متون معمولاً در جایگاه رکن چهارم و گاهی نیز رکن سوم مطرح شده است. در توضیحی بیشتر باید گفت که هریک از اعمال و مناسک حج در این مذهب از چهار حالت بیرون نیست: الف) رکن است. رکن به اعمالی گفته میشود که هرگاه حتی یکی از آنها رها شود، حج باطل میگردد و با هیچ کفارهای و یا فدیهای نیز جبران نمیشود. در ادامه بیشتر به آن پرداخته میشود. ب) واجب است. برخی از اعمال واجب اگر ترک شود با ریختن خون حیوان جبران میشود و این واجبات کمابیش بهطور خلاصه عبارت است از: 1ـ احرام از میقات، 2ـ مبیت در مزدلفه (مشعرالحرام)، 3ـ رمی جمار، 4ـ مبیت در منی، 5ـ طواف وداع ج)و یا سنّت که عبارت از آداب و مکمّلاتی است که پیامبر (ص) در انجام مناسک حج، مردم را به انجام آنها تشویق میکردند بدون آنکه در جوهر اعمال حج داخل باشد و یا از واجباتی محسوب شود که ترک آن مستلزم گناه و فدیه باشد و این سنّتها فراوان است؛ برای مثال سنن مربوط به احرام حج که عبارت است از: 1ـ شستشوی قبل از احرام، 2ـ به زبانآوردن نیّت و به دنبال آن ذکرِ «تلبیه»، 3ـ دوری از سخنان مربوطبه دنیا و لهویّات و... د) و یا از توابع آنهاست همانند دعاهایی که خواندنش مستحب است و زیارت مسجد و قبر رسول اکرم (ص). در فقه شافعی در تعداد ارکان حج اختلاف وجود دارد و برخی بزرگان این مذهب چهار و برخی پنج و برخی نیز شش رکن در نظر گرفتهاند؛ اما آنچه بیشتر عمومیّت دارد همان پنج رکن است و خاقانی نیز در این بیت پنج رکن برای حج بیان کرده است و همة نسخهها و چاپها نیز آن را تأیید میکنند؛ بنابراین کسانی که برای حج، پنج رکن در نظر میگیرند، باتوجهبه اینکه احرام و نیّت را دو رکن مجزّا یا یک رکن واحد به شمار آورند، گاهی «حلق» را نیز ازجمله ارکان حج دانستهاند. بنابراین ترتیب پنجگانة این ارکان در نظر گروه اول اینگونه است: 1ـ احرام، 2ـ نیّت، 3ـ وقوف در عرفه، 4ـ طواف کعبه، 5ـ سعی بین صفا و مروه، (ر.ک: حصنی، 1422: 257-258)؛ (عبدالحمید، 1352: 118-119) و در نظر گروه دوم به این صورت است : 1ـ احرام (نیّت)، 2ـ وقوف در عرفه، 3ـ طواف کعبه (طواف افاضه)، 4ـ سعی بین صفا و مروه، 5ـ حلق12 (ر.ک: الخن، 1413: 2/ 139-143). البته نظر کسانی که چهار رکن در نظر گرفتهاند با کسانی که پنج رکن دانستهاند و در گروه اول قرار دارند، یکسان است با این تفاوت که رکن اول و دوم آن یعنی احرام و نیّت را یک رکن به شمار آوردهاند؛ بنابراین در نظر این گروه، «احرام و نیّت» رکن اول، «وقوف در عرفه» رکن دوم و «طواف کعبه» رکن سوم و «سعی بین صفا و مروه» رکن چهارم است (ر.ک: غزّی، 1425: 146-147). کلمة «ترتیب» در این بیت خاقانی اصطلاحی فقهی است و منظور از آن در سخنان فقهای شافعی، وجوب رعایت ترتیب در بیشتر ارکان حج است: اول: احرام، دوم: وقوف در عرفه، سوم: طواف کعبه، چهارم: سعی بین صفا و مروه؛ اما «حلق» را به آنچه بعد از طواف است، میتوان موکول کرد و نیز آن را قبل از طواف میتوان انجام داد؛ البته میان بزرگان مذهب شافعی در رکنبودن «ترتیب» و یا شرطبودن آن برای کیفیّت تنفیذ ارکان پنجگانة حج اختلاف است؛ کسانی که آن را رکن میدانند درمجموع برای حج شش رکن در نظر گرفتهاند و «ترتیب» را رکن ششم آن دانستهاند (ر.ک: الخن، 1413: 2/ 143 و مقایسه شود با: شوری، 1393: 37 و جزیری، 1424: 1/577-578 و معبیّ، 1411: 18). باتوجهبه این توضیحات آشکار است که کلمة «پنجم» در این بیت صحیح نیست؛ از طرفی واژة «سوم» نیز در هیچ چاپ یا نسخة خطی مشاهده نشده است؛ بنابراین کاربرد کلمة «چارم» در این بیت صحیح است.13 بهطورکلی خاقانی در این بیت باتوجهبه ترتیب خاص و ضروری میان پنج رکن حج در مذهب شافعی، رکن چهارم مناسک و اعمال حاجیان را «طواف خانه کعبه» میداند و حاجیان میباید هفت بار به دور چهار رکن آن یعنی رکن حجرالاسود، رکن عراقی، رکن شامی، رکن یمانی گردش کنند. در این قصیده تصحیفات دیگری نیز صورت گرفته است؛ ازجمله کلمات «مسلخ» و «عمره» که شکل تصحیفیافتة «مسلح» و «غمره» است اما در اینجا از بیان آن پرهیز میشود؛ زیرا در نوشتههای دیگری نقد و تحلیل شده است (ر.ک: رضاییآباده، 1387: 47-51 و نیز مقایسه شود با: مقدسی، 1361: 152و 153 و بغدادی، 1370: 11). در پایان این جستار باید گفت که تصحیح دیوان خاقانی باتوجهبه نادربودن نسخههای خطی معتبر قدیمی14 و گستردگی دانش شاعر و استفاده از انواع شگردهای شاعرانه، بدون سنجش با دیوانهای شاعران دیگر و متون مختلف معتبر علمی و بحث در درستی ضبطهای موجود، کاری محال است؛ بنابراین در هر تصحیح نخست باید قدیمیترین و صحیحترین نسخهها شناخته شوند. در این راه از نسخههای متأخرتر نیز نباید غافل شد؛ زیرا امکان دارد که از روی نسخهای قدیمی و معتبر نوشته شده باشد. در مرحلة دوم نیز باید همة ضبطهای موجود باتوجهبه مدارک و منابع موثّق و استدلالات قانعکننده به بوتة نقد و بررسی وارد شود و سرة آن از ناسره شناخته گردد.
نتیجهگیری قصیدة «نهزة الارواح و نزهة الاشباح» از قصاید بسیار زیبای خاقانی است که متأسفانه مانند سایر بخشهای دیوان از آسیب تصحیف و تحریف در امان نمانده است. در این مقالة کوتاه سعی شد تا چند نمونه از ضبطهای موجود در نسخههای خطی و چاپی این قصیده برپایة ویژگیهای سبکی و علوم مختلف بررسی و نقد شود و درستی و نادرستی آنها آشکار گردد؛ به امید آنکه کار تصحیح دیوان خاقانی شکلی علمیتر و جامعتر به خود گیرد.
پینوشتها 1- تصحیف عبارت است از تغییردادن کلمه با کاستن و افزودن نقطههای آن (مایل هروی، 1379: 245). 2- البته خاقانی در استعمال کلمة رمّان، انار، افزونبر خاصیت دارویی آن در تهیّة شیاف برای چشم پزشکی، به رنگ آن نیز توجه داشته است که با رنگ ریگهای قرمز زرود شباهت دارد (ر.ک: بغدادی، 1370: 11). 3-
4- این نسخه بیتاریخ است و در مجموع 170 صفحه از 730 صفحة آن نیز در قرون اخیر نوشته شده است؛ اما شیوة نوشتن بخش قدیمی آن بهگونهای است که قدمت آن را به اواخر سدة ششم یعنی اواخر زندگی خاقانی میرساند (ر.ک: خاقانی، 1385: صفحه شصت و نه مقدمه). 5- سجادی در تصحیح دیوان خاقانی از این نسخة خطی با علامت اختصاری «مج» بهره برده است؛ اما متأسفانه به اختلاف ضبط کلمة مخروق در پانویس اشارهای نکرده است. 6- آیا منظور از حنظل مخروط میتواند نوع خاصی از حنظل باشد؟ بههرحال بنده در متون مختلف، شاهدی برای آن نیافتم. 7- البته دربارة اصالت نسخههای خطی کاربردیافته در چاپهای بیانشده، به سبب معرفینکردن آنها، نظر قطعی نمیتوان داد؛ اما آشکار است که مصحّحان باتوجهبه دشواریهای دیوان خاقانی و اشتباهات فراوان موجود در نسخههای خطی متأخّر سعی میکردهاند از قدیمیترین و صحیحترین نسخ موجود بهره برند. 8- موضعی در حجاز، نزدیک مکّه است که در آن درختان نخل و انگور وجود دارد و نخستین مرحله برای کسی است که از مکه خارج میشود (حموی، 1995: 5/ 277)؛ (بغدادی، 1412: 3/ 1365). 9- حنظل از نوع یقطین و از جنس کفوف است که بر روی زمین امتداد مییابد و ساقهای ندارد؛ میوهای مانند میوة نارنج دارد که نرمی و ملاست در آن است و رنگ آن سبز متمایل به سیاهی است با راهراههای سبز و زرد (غسانی، 1410: 115). 10- در بیشتر سرزمینها، نارنج گیاهی هندی و دریایی است و آن دایرهشکل و قرمزرنگ است و یکی از اقسام آن طلایی رنگ است (صالحی، 1421: 212). 11- شفیعی کدکنی در تدریس دیوان خاقانی توجه ویژهای به ضبطهای دیوان خاقانی چاپ عبدالرسولی، با علامت اختصاری «ط»، داشتند که بر چاپ هند متکی است و بیشتر ضبطهای آن را بر ضبطهای چاپ سجادی ترجیح میدادند. 12- شیخ احمد بن رسلان شافعی که از گروه دوم است همین پنج رکن را به شعر درآورده است:
13- باتوجهبه شیوة خاقانی و اصرار و خواست وی در کاربرد ترتیبی اعداد، ضبطهای «پنجم» یا «چارم» هیچ مزیّتی بر همدیگر ندارد؛ زیرا هر دو کلمة «پنج» و «چار» در بیت به کار رفته است و اگر در نسخهای به جای «چارم» یا «پنجم»، لفظ «سوم» ضبط شده بود با سبک شعری خاقانی سازگارتر میبود؛ اما متأسفانه هیچیک از نسخههای خطی و چاپی از آن حمایت نمیکند. 14- شاید بیان این نکته جالب باشد که بنابر نظر درست شفیعی کدکنی، نسخة خطی کتابخانه بریتیش میوزیوم لندن که قدیمیترین نسخة تاریخدار دیوان خاقانی با تاریخ کتابت 664 هجری است، نسخة اساس سجادی و نسخهای مجعول است که با توجهبه رسمالخط و شیوة نوشتاری آن باید به قرون 9 یا 10 تعلق داشته باشد؛ اما باتوجهبه وجود ضبطهای اصیل در آن، میتوان گفت این نسخه از روی نسخهای قدیمی کتابت شده است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- ابنبطوطه، شمسالدین ابو عبدالله محمد بن عبدالله (1417 ق). رحلة ابن بطوطة، الرباط: اکادیمیة المملکة المغربیة. 2- ابنجبیر، ابوالحسن محمد بن احمد (بیتا). رحلة ابنجبیر، بیروت: دار و مکتبة الهلال. 3- ابنخردادبه، ابوالقاسم عبیدالله بن عبدالله (1889م). المسالک و الممالک، بیروت: دار صادر. 4- ابنسینا، ابوعلی حسین بن عبدالله (1370). قانون در طب، ترجمة عبدالرحمن شرفکندی، تهران: سروش. 5- استعلامی، محمد (1387). نقد و شرح قصاید خاقانی بر اساس تقریرات استاد فروزانفر، تهران: زوّار. 6- الخن، مصطفی و دیگران (1413ق). الفقه المنهجی علی مذهب الامام الشافعی، دمشق: دارالقلم، الطبعة الرابعة. 7- برزگر خالقی، محمدرضا (1390). شرح دیوان خاقانی، تهران: زوّار، چاپ دوم. 8- بغدادی، صفیالدین عبدالمؤمن بن عبدالحق (1412ق). مراصد الاطلاع علی اسماء الامکنة و البقاع، بیروت: دارالجیل. 9- بغدادی، قدامة بن جعفر (1370). الخراج، تهران: البرز. 10- تبریزی، محمد حسین بن خلف (1362). برهان قاطع، به تصحیح محمد معین، تهران: امیرکبیر، چاپ پنجم. 11- تبریزی، علی (2535 شاهنشاهی). مجموعه آثار قلمی ثقة الاسلام شهید تبریزی، به تصحیح نصرتالله فتحی، تهران: انجمن آثار علمی. 12- جزیری، عبدالرحمن (1424 ق). کتاب الفقه علی المذاهب الاربعة، بیروت: دارالکتب العلمیّة. 13- حسینی، محمد مؤمن (1376). تحفة حکیم مؤمن، تهران: محمودی، چاپ دوم. 14- حصنی حسینی دمشقی، تقیالدین ابوبکر بن محمد (1422 ق). کفایة الاخیار فی حلّ غایة الاختصار فی الفقه الشافعی، حقّقه عبدالقادر الأرناؤوط، دمشق: دار البشائر. 15- حموی بغدادی، یاقوت (1995 م). معجم البلدان، بیروت: دارصادر، چاپ دوم. 16- خاقانی شروانی، افضلالدین بدیل بن علی (1385). دیوان خاقانی شروانی، به تصحیح سیّد ضیاءالدین سجادی، تهران: زوّار، چاپ هشتم. 17- -------------------------- (1316). دیوان خاقانی شروانی، به تصحیح علی عبدالرسولی، بیجا: چاپخانه سعادت. 18- ------------------------- (1375). دیوان خاقانی، ویراستة میرجلالالدین کزّازی، تهران: مرکز. 19- ------------------------- دیوان خاقانی، نسخة خطی موجود در کتابخانة مجلس شورای اسلامی ، شمارة بازیابی: 976 ، تاریخ کتابت: اواخر قرن 6. 20- ------------------------ (1293 ق). کلیات خاقانی، لکهنو (هند): مطبع منشی نول کشور. 21- ------------------------ (1319 ق). قصائد خاقانی، به انتخاب منشی ظفریاب خانصاحب، حیدرآباد دکن: مطبع مشیر. 22- ------------------------ (1920 م). قصائد حکیم خاقانی، نقد و مقدّمه از جلالالدین احمد جعفری زینبی، الهآباد (هند): طبع انوار احمدی. 23- دهخدا، علیاکبر (1373). لغتنامه، زیر نظر محمد معین و سیّد جعفر شهیدی، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران. 24- رازی، ابوبکر محمد بن زکریّا (1421 ق). الحاوی فی الطب، تصحیح محمد محمد اسماعیل، بیروت: دارالکتب العلمیّة. 25- ------------- (1363). من لایحضره الطبیب، ترجمة ابوتراب نفیسی، تهران: دفتر جهاد دانشگاهی دانشکدة پزشکی دانشگاه تهران. 26- رامپوری، غیاثالدین محمد بن جلالالدین (1363). غیاث اللغات، به کوشش منصور ثروت، تهران: امیرکبیر. 27- رضایی آباده، نجفعلی (1387). «تصحیح بیتی از افضلالدین خاقانی شروانی»، نشریّه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، دورة جدید، شمارة 24 (پیاپی 21)، 47-51. 28- شاد، محمد پادشاه (بیتا). فرهنگ آنندراج، تصحیح محمد دبیرسیاقی، تهران: کتابخانه خیّام. 29- شافعی، احمد بن رسلان (1404 ق). متن الزُّبد فی علم الفقه علی مذهب الامام الشافعی، مکة المکرمة: مکتبة الثقافة. 30- شوری، ابراهیم محمد (1393 ق). اقوال المذاهب المختارة فی الحج و العمرة و الزیارة، بیروت: دار العربیّة. 31- صالحی دمشقی حنبلی، محمد بن عیسی بن کنان (1421 ق). مواکب الاسلامیّة فی الممالک الشامیّة، به تصحیح ایمن عبدالجبار البحیری، قاهرة: دار الآفاق العربیّة. 32- عبدالحمید، محمد محییالدین (1352 ق). الدروس الفقهیّة علی مذهب السادة الشافعیّة، مصر: مطبعة الاستقامة. 33- غزّی، ابوعبدالله شمسالدین محمد بن قاسم (1425 ق). فتح القریب المجیب فی شرح الفاظ التقریب، بعنایة بسّام عبدالوهّاب الجابی، بیروت: دار ابن حزم. 34- غسّانی، ابوالقاسم بن محمد بن ابراهیم (1410 ق). حدیقة الأزهار فی ماهیّة العشب و العقّار، به تحقیق محمد العربی الخطّابی، بیروت: دار الغرب الاسلامی. 35- کزّازی ، میرجلالالدین (1380). گزارش دشواریهای دیوان خاقانی، تهران: نشر مرکز، چاپ دوم. 36- مایل هروی، نجیب (1379). تاریخ نسخهپردازی و تصحیح انتقادی نسخههای خطی، تهران: انتشارات مجلس شورای اسلامی. 37- معبیّ، احمد عبدالقادر (1411 ق). فقه الحجّ و الزّیارة، جدّه (عربستان): مکتبة الإرشاد. 38- معدنکن، معصومه (1372). بزم دیرینه عروس، تهران: مرکز نشر دانشگاهی. 39- مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد (1361). احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان. 40- منوچهری دامغانی (1370). دیوان منوچهری دامغانی، به تصحیح دکتر محمد دبیرسیاقی، تهران: زوّار. 41- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (2536 شاهنشاهی). البلدان، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 961 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 499 |