تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,682 |
تعداد مقالات | 13,762 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,194,111 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,745,949 |
نقش شفقت خود در پیشبینی بخشایشگری و همدلی در جوانان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش نامه روانشناسی مثبت | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 4، دوره 2، شماره 3، آذر 1395، صفحه 35-48 اصل مقاله (494.38 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/ppls.2017.21519 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سهیلا یعقوبی1؛ ناهید اکرمی* 2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1کارشناس روانشناسی بالینی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استادیار گروه روانشناسی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
این پژوهش با هدف بررسی نقش شفقت خود در پیشبینی بخشایشگری و همدلی در جوانان انجام گرفت. روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. تعداد 250 نفر از جوانان 18 تا 30 ساله که به مراکز فرهنگی و عمومی شهر اصفهان مراجعه نموده بودند، به شیوه تصادفی چند مرحلهای به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند و به پرسشنامههای شفقت خود، بخشایشگری و واکنشهای بین فردی پاسخ دادند. دادههای جمعآوری شده با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندگانه تحلیل شد. شفقت خود با بخشایشگری و دیدگاهگیری به طور مثبت و با ناراحتی شخصی به طور منفی مرتبط بود، ولی با توجه همدلانه در زنان همبستگی معناداری نداشت. نتایج تحلیل رگرسیون چندگانه گام به گام نیز آشکار کرد که شفقت خود میتواند در مردان و زنان واریانس بخشایشگری، دیدگاهگیری، ناراحتی شخصی و توجه همدلانه را پیشبینی کند. بر اساس نتایج این پژوهش، شفقت خود ویژگی مثبتی است که در صورت افزایش آن، توانایی بخشایشگری و اخذ دیدگاه دیگران افزایش مییابد و افراد ناراحتی هیجانی کمتری را تجربه میکنند. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شفقت خود؛ بخشایشگری؛ همدلی؛ جوانان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
در دوره جوانی فرد پس از استقرار یک حس منطقی و صحیح هویت از عهدهی رابطه دو جانبه واقعی برآمده و میتواند ظرفیت خود را برای مهربانی، دوستی و توجه به دیگران گسترش دهد (کرین، 1394). در این گسترش دوستی و توجه به دیگران، بر طبق روانشناسی بودیسم هنگامی که افراد با دیگران مهربان اما با خود نامهربانند در واقع مرزهای مصنوعی و کاذب بین خود و دیگران ایجاد میکنند (نف، ترجمه قراچه داغی؛ 1392). به تعبیر دیگر شفقت دیگران نیازمند شفقت خود است. سازه شفقت خود از سه مؤلفه ی اصلی تشکیل شده است: ا- مهربانی با خود در مقابل قضاوت خود[1]: منظور آن است که فردی که از شفقت خودبرخوردار است، هنگام مواجهه با رنج، ناکارآمدی یا شکست به جای سرزنش کردن خود، با گرمی و فهمی واقع بینانه خود را میپذیرد؛ شفقت خود، یک عامل تاثیرگذار در کارکرد روانشناختی سازگارانه است. شفقت خود با افسردگی، انتقاد از خود، و نشخوار فکری رابطه منفی، و با رضایت از زندگی، احساس همبستگی اجتماعی و عواطف مثبت رابطه مثبت داشته و توانسته است که اضطراب و احساس شرم و حقارت را کاهش دهد (نف، 2003 ب؛ نف و مکگی، 2010؛ بلوث و بلانتون، 2015؛ نف،کیرک پاتریک و رود، 2007؛ گیلبرت و پروکتر، 2006). یکی از سؤالات مهم که کمتر مورد توجه قرار گرفته، این است که آیا شفقت خود، با توجه به تأثیر آن در کارکردهای روانشناختی سازگارانه، در بهبود روابط بین فردی نیز مؤثر است. از جمله عوامل مهم برای حفظ روابط بین فردی، بخشایشگری است. به اعتقاد انرایت (1991 به نقل از مالتبی، مک اسکیل و گیلت، 2007) بخشایشگری یک فرآیند سازگارانه مثبت است که نشان دهندهی رهاسازی احساسها، شناختها و رفتارهای تنفرآمیز نسبت به فرد خطاکار است و شفقت و رضامندی را برای آن شخص پرورش میدهد. به عقیده مک کالو، پارگامنت و سورسن (2003) بخشایشگری، جهت دادن مثبت به انگیزهها است که با انگیزههای مصالحهآمیز نسبت به فرد خطاکار همراه است، همچنین بخشایشگری با سلامت روانی و بهزیستی روانشناختی همراه است (توسینت و وب،2005). از آنجا که شفقت خود و بخشایشگری، هر دو نیازمند تشخیص این امر هستند که انسانها موجودات کاملی نیستند و بنابراین شایستهی درک و پذیرشاند، انتظار میرود که شفقت خود به طور معناداری با تمایل کلی به بخشایشگری دیگران برای خطاهایشان مرتبط باشد. در پژوهش اسکودا (2011) این نتیجه حاصل گردید که شفقت خود بهطور معناداری با بخشایشگری همبستگی دارد. همچنین از آنجا که شفقت خود در تعدیل هیجانات منفی موثر است (فینلی - جونز ، ریز و کین، 2015)، میتواند با احساس رنجش کمتر نسبت به فرد خاطی همراه باشد. همچنین بر طبق نظر فریدریکسون (2004) هیجانات مثبت منجر به گسترش توجه و تفکر، کاهش برانگیختگی حاصل از هیجان منفی و افزایش تابآوری روانشناختی میشود، این امکان وجود دارد که شفقت خود از طریق هیجانات مثبت، تمایل بیشتری را در افراد برای بخشایشگری ایجاد کند. پژوهش اکسلاین، بایومیستر، زل، کرفت و ویت ولیت (2008) نیز نشان میدهد که هنگامی که افراد خود را شبیه فرد خاطی دانسته و یا میدانند که ممکن است خودشان نیز همان خطا را داشته باشند، فرد خطاکار را بیشتر میبخشند. بنابر این چون شفقت خود با احساس همبستگی و مشابهت بیشتر و جدایی کمتر از دیگران همراه است (نف، 2003 ب) افرادی که از شفقت خود بیشتری برخوردارند، میل بیشتری نیز به بخشایش دیگران نشان میدهند. علاوه بر این، به نظر میرسد افرادی که از شفقت خود برخوردارند در حل تعارضات بینفردی ماهرانه تر عمل میکنند (یارنل و نف، 2013) برای مثال، شفقت خود میتواند بهبودی عاطفی پس از طلاق را پیشبینی کند (اسبارا، اسمیت و مهل، 2012). یکی از عوامل مهم دیگر در روابط بین فردی، بررسی احساس شفقت نسبت به دیگران است که میتواند از طریق همدلی خود را نشان دهد. در مطالعات انجام شده در زمینه همدلی، گاهی تمرکز اصلی برای تعریف آن، بر روی شناخت و گاهی بر هیجان بوده است (دیموند، 1949؛ مهرابیان و اپسین، 1972). در دیدگاه دیویس (1983)، همدلی یک سازهی تک بعدی تعریف نمیشود(شناختی یا هیجانی)، بلکه مجموعهای از سازهها را تشکیل میدهد که در عین متفاوت بودن، همگی به نحوی با حساسیت نسبت به دیگری، در ارتباط میباشند. چهار بعد همدلی از نظر دیویس (1983) عبارت بودند از: 1- دیدگاهگیری[4]: توانایی فرد برای در نظر گرفتن دیدگاه دیگران و به عبارت دیگر، دیدن مسائل از نگاه دیگران، 2- خیال[5]: توانایی جایگزینی خود به صورت خیالی در قالب احساسات و اعمال شخصیتهای تخیلی کتابها و فیلمها، 3- توجه همدلانه[6]: میزان احساسات همدلانه دیگر محور و نگرانی برای افراد درمانده، 4- ناراحتی شخصی[7]: احساسات خودمحور، ناآرامی و تنیدگی در شرایط بین فردی. تفاوت بین دو نوع همدلی هیجانی (توجه همدلانه و ناراحتی شخصی) در آن است که افراد در سطح بالای توجه همدلانه به افراد پریشان در همه حال کمک خواهند نمود؛ در حالی که فرد فاقد این احساس که بیشتر درصدد کاهش پریشانی خود میباشد، فقط هنگامی به یاری فرد نیازمند میشتابد که امکان گریز از موقعیت برایش دشوار باشد. در صورت امکان گریز آسان از موقعیت، هیچ تمایلی برای کمک به فرد نیازمند نخواهد داشت. همدلی به کاهش سطوح پرخاشگری کمک میکند و با خودکارآمدی، مسئولیت و رفتارهای جامعه گرا ارتباط مثبت دارد (گارای گوردوبیل و گارسیا دی گالدنو، 2006؛ لوت و شفیلد، 2007؛ کوتیرز، اسکارتی و پاسکال، 2011). به نظر میرسد القای شفقت خود، بخشهایی از مغز را تحریک میکند که با شفقت بهطور کلی مرتبط است. لانگ، ماراتوس، گیلبرت، اوانس، ولکر و همکاران (2010) با استفاده از تکنولوژی تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکردی (FMRI)[8] دریافتند که فعالیت عصبی افراد هنگامی که به آنها آموزش داده میشود که نسبت به خود دلسوزتر باشند، مشابه فعالیت عصبی آنها هنگامی است که احساس همدلیشان برانگیخته میشود. این مطالعه میتواند نشان دهد که تمایل به واکنش شفقتآمیز نسبت به درد و رنج، یک فرآیند کلی است که هم در مورد خود فرد و هم در مورد دیگران میتواند به کار رود. گرچه پژوهشها نشان داده است که در زنان ضرورتا ابراز همدلی توام با فعالیت عصبی مرتبط نیست. پژوهش آیزنبرگ و لنون (1983) نشان داده است که آنها هنگام ابراز همدلی وقتی که از پرسشنامههای خود گزارشدهی همدلی استفاده میکنند، نسبت به زمانی که از شاخصهای فیزیولوژیکی همدلی برای اندازهگیری استفاده میشود، همدلی بیشتری نشان میدهند. در عین حال، از آن جهت که شفقت خود با مهارتهای مقابله هیجانی بهتر مرتبط است (نیلی، چالرت، محمد، رابرتز و چن، 2009؛ نف، هسیه و دجیترات، 2005)، پیشبینی میشود که افراد دلسوز به خود به احتمال کمتری هنگام رویارویی با رنج دیگران دچار ناراحتی شخصی شوند. برای مثال ولپ و براون (2014) دریافتند که شفقت خود، با احساس ناراحتی شخصی کمتر در واکنش به شرایط اضطراری شخص دیگر، همراه است. همچنین کینگزبری (2009)، در مطالعهای از نوع همبستگی دریافت که توجه همدلانه با شفقت خود رابطه مثبتی دارد که از نقش شفقت خود در رشد شفقت به دیگران حمایت می کند. به علاوه، شفقت خودکاملاً در رابطهی ذهن آگاهی و دیدگاهگیری نقش میانجی را ایفا میکند که نشان دهندهی آن است که شفقت خودعاملی مهم در تمایل افراد به دیدن مسائل از نگاه دیگران است. بیرنی، اسپکا و کارلسون (2010) دریافتند که دیدگاهگیری بهطور مثبت و ناراحتی شخصی بهطور منفی با شفقت خود همبستگی دارد؛ اما رابطه معناداری بین توجه همدلانه و شفقت خود مشاهده نشد. نف و پامیر (2013) نیز در تحقیقی به منظور بررسی رابطه شفقت خود با نگرانی متمرکز بر دیگران دریافتند که سطوح بالاتر شفقت خود در میان تمام گروههای شرکت کننده بهطور معناداری با دیدگاهگیری بیشتر، ناراحتی شخصی کمتر و بخشایشگری بیشتر مرتبط بود. بر اساس ویژگیهای دورههای مختلف رشدی به خصوص در دورهی جوانی، افراد به جستجوی روابط صمیمی بر میآیند. از آنجا که توانایی همدلی و بخشایشگری اشتباهات دیگران میتواند به افراد کمک کند تا روابط صمیمانه را بهتر مدیریت کنند (فینچام، 2009؛ فینچام، هال و بیچ، 2006؛ پالری، رگالیا و فینچم، 2005)، پرداختن به عواملی که زمینه ساز بخشایشگری و همدلی بین افراد است از اهمیت زیادی برخوردار است. همچنین از آنجا که شفقت خود با حفظ روابط صمیمانه سالم رابطه مثبت دارد( نف و برتواس، 2013؛ بیکر و مکنالتی، 2011)، و با توجه به اثرپذیری این ویژگیها از ویژگیهای فرهنگی حاکم بر جامعه و معدود بودن مطالعات انجام گرفته در این زمینه، پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش شفقت خود در پیشبینی بخشایشگری و همدلی در جوانان انجام شد. در راستای بررسی این هدف فرضیههای زیر مطرح شد: 1- مولفههای شفقت خود (مهربانی به خود، قضاوت خود؛ انسانیت مشترک، انزوا؛ ذهن آگاهی، همانند سازی افراطی) بخشایشگری را در جوانان پیشبینی میکند. 2- مولفههای شفقت خود (مهربانی به خود، قضاوت خود؛ انسانیت مشترک، انزوا؛ ذهن آگاهی، همانندسازی افراطی) همدلی را در جوانان پیشبینی میکند.
روش روش پژوهش، جامعه آماری و نمونه: روش پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش جوانان 18 تا 30 سال شهر اصفهان بودند. از بین جامعه آماری فوق تعداد ابزار سنجش: مقیاس شفقت خود[9]: این ابزار، یک مقیاس خود گزارشی 26 سؤالی است که توسط نف در سال 2003 ساخته شد. آزمون مقیاس بخشایشگری[10]: برای سنجش میزان بخشایشگری از پرسشنامه 15 گویهای ری، لوییاکونو، فولک، اولزسکی، هیم و مادیا (2001) استفاده شد که از دو خرده مقیاس تشکیل شده است. 10 گویه این پرسشنامه مربوط به خرده مقیاس عدم حضور عواطف، افکار و رفتارهای منفی نسبت به فرد خطاکار و 5 گویه دیگر مربوط به مؤلفهی حضور افکار، عواطف و رفتارهای مثبت نسبت به فرد خطاکار میباشد. هر یک از عبارات بر اساس طیف لیکرتی 5 درجهای پاسخ داده میشود. در این پژوهش از نمرهی کل بدست آمده از این مقیاس استفاده شد. آلفای کرونباخ این ابزار در پژوهش زندیپور و یادگاری (1386) 96/0 و در پژوهش کنونی 89/0 بدست آمده است. شاخص واکنش پذیری بین فردی1: این شاخص، یک پرسشنامه 28 سؤالی است که به وسیله دیویس ساخته شده و به منظور اندازهگیری همدلی به کار برده میشود. و چهار عامل پریشانی شخصی، توجه همدلانه، دیدگاهگیری و خیال را میسنجد. سؤالات این پرسشنامه بر روی طیف لیکرت روش اجرا و تحلیل: برای تحلیل دادههای پژوهش از نرمافزار آماری 18 SPSS و روش آماری آزمون معناداری پیرسون و تحلیل رگرسیون چندگانه گام به گام استفاده شد.
یافتهها پیش از آنکه تاثیر شفقت خود بر مؤلفههای همدلی و بخشایشگری مورد ارزیابی قرار گیرد، لازم بود که در گام اول، همبستگی میان آنها بررسی شود.
جدول 1. ضرایب همبستگی بین مؤلفههای دلسوزی به خودبا مؤلفههای همدلی و بخشایشگری در مردان و زنان
**p<0/01 *p<0/05
نتایج نشان داد که میان شفقت خود با دیدگاهگیری ارتباط مثبت و با ناراحتی شخصی ارتباط منفی معناداری برقرار بود (به ترتیب در مردان 312/0=r و 281/0- =r و در زنان 243/0=r
و 304/0- =r). با وجود آنکه میان شفقت خود با توجه همدلانه در زنان رابطه معناداری یافت نشد، در مردان میان این دو متغیر همبستگی معناداری وجود داشت (218/0=r). رابطه میان شفقت خود با بخشایشگری در هر دو جنس مثبت و معنادار بود (در مردان 312/0=r و 281/0- =r و در زنان 296/0=r). بنابراین، هرچه نمرات فرد در شفقت خودافزایش یابد، توان دیدگاهگیری و بخشایشگری او افزایش و ناراحتی شخصی او کاهش یافته (01/0p<)، (جدول 1) است.
جدول 2. تحلیل رگرسیون چندگانه جهت پیشبینی همدلی و بخشایشگری در مردان و زنان
P=0/001 جدول3. ضرایب خام و استاندارد در تحلیل رگرسیون چند گانه در مردان و زنان
اطلاعات حاصل نشان داد که مدل کلی (پیشبینی همدلی و بخشایشگری بر اساس شفقت خود) معنادار است. به علاوه یافته های این جدول بیانگر آن است که مؤلفهی مهربانی با خود
بحث پژوهش با هدف بررسی نقش شفقت خود در پیشبینی بخشایشگری و همدلی در جوانان 18 تا 30 سال انجام گرفت. فرضیه پژوهش این بود که شفقت خود میتواند میزان بخشایشگری در جوانان را پیشبینی کند. نتایج ضرایب همبستگی نشان داد که شفقت خود با بخشایشگری در زنان و مردان همبستگی مثبت معنادار دارد. نتایج تحلیل رگرسیون هم آشکار کرد شفقت خود میتواند میزان بخشایشگری را در زنان و مردان پیشبینی کند (001/0p=) عامل همانندسازی افراطی در مردان و همانندسازی افراطی و انسانیت مشترک در زنان بیشترین تأثیر معنادار را در تبیین تغییرات و پیشبینی بخشایشگری داشتند. این نتایج همسو با پژوهش اسکودا (2011) و نف و پامیر (2013) است. مولفه انسانیت مشترک و شفقت خود به معنای پذیرش این امر است که تمام انسانها دارای نقایصی بوده و درگیر رفتارهای ناسالم میشوند. این نگاه منجر به افزایش پذیرش و کاهش قضاوت خود میشود. اما از آنجایی که انسانیت مشترک مستلزم حکم کلی در خصوص همه افراد است؛ میتواند همچنین منجر به افزایش پذیرش و کاهش قضاوت دیگران شود. در نتیجه اذعان به خطاکاری و ناقص بودن، امکان بخشایش خطاهای دیگران را نیز افزایش میدهد. به این ترتیب مهربانی با خود میتواند منجر به افزایش مهربانی با دیگران شود. از سوی دیگر ذهن آگاهی مستلزم توفیق جهت نادیده گرفتن جنبههای دردناک یک تجربه، آگاهی متعادل از هیجانهای شخصی و خودداری از بزرگ نمایی آنهاست. در حالی که همانندسازی افراطی بالعکس مستلزم بزرگ نمایی تجارب دردناک است. نتایج نشان میدهد که همانند سازی افراطی به صورت منفی پیشبینیکننده بخشایشگری است. بزرگ نمایی تجربیات منفی همانطور که با قضاوت خود مرتبط است، با قضاوت دیگران نیز ارتباط دارد و میتواند با بزرگنمایی خطاهای دیگران نیز مرتبط باشد. به این ترتیب کاهش این بزرگنماییها میتواند با افزایش بخشایش دیگران در ارتباط باشد. بنابراین، منطقی است که شفقت خود و پذیرش جایزالخطا بودن انسان، با توانایی بخشایشگری و پذیرش خطاهای دیگران مرتبط باشد. و از آنجایی که شفقت خود از طریق برانگیختن هیجانهای مثبت و افزایش تابآوری روانشناختی، توان تحمل خطاهای دیگران را افزایش میدهد تمایل بیشتری برای بخشایشگری به وجود میآورد (فریدریکسون، 2004)، لذا شفقت خود با افزایش تحمل شکستها و اشتباهات، امکان بخشایش دیگران را قراهم میسازد. و ازسوی دیگر از آنجایی که فرد خود را شبیه فرد خاطی میبیند، احتمال بیشتری دارد که با این همسانپنداری، اقدام به گذشتن از خطاهای دیگران کند. بنابراین چون شفقت خود با احساس همبستگی و مشابهت بیشتر و جدایی کمتر از دیگران همراه است (نف، 2003 ب)، افرادی که از شفقت خود بیشتری برخوردارند، میل بیشتری نیز به بخشایشگری دیگران نشان میدهند. همچنین طبق فرضیه پژوهش، شفقت خود میتواند میزان دیدگاهگیری را پیشبینی کند. نتایج نشان داد که شفقت خود با دیدگاهگیری در هر دو جنس رابطه مثبت معنیدار دارد. نتایج تحلیل رگرسیون نیز آشکار کرد که شفقت خود میتواند میزان دیدگاهگیری را در زنان و مهربانی با خود در مردان و دو مؤلفهی همانندسازی افراطی و انسانیت مشترک در زنان، سهمی اختصاصی در پیشبینی دیدگاهگیری دارند این نتایج با نتایج نف و پامیر (2013)، کینگزبری (2009) و بیرنی، اسپکا و کارلسون (2010) همخوان است. شفقت خود مستلزم آن است که افراد بتوانند از نظر روانی از خود بیرون آیند تا بتوانند تجارب انسانی مشترک را نیز در نظر بگیرند و به خویشتن مهربانی کنند. در واقع، شفقت خود به نوعی برگرداندن شفقت به درون و اخذ دیدگاهی دلسوزانه نسبت به خویشتن است، به همان شیوهای که شفقت معمولاً به دیگران ابراز میشود؛ بنابراین طبق آنچه انتظار داشتیم افرادی که از شفقت خود بیشتری برخوردارند، توانایی بیشتری نیز برای در نظر گرفتن دیدگاه دیگران و دیدن مسائل از نگاه آنها نشان میدهند. این یافته نشان میدهد که ممکن است ظرفیتهای کلی دیدگاهگیری در هنگام مواجهه با تجارب خود و دیگران درگیر باشد. از سوی دیگر انتظار میرفت که شفقت خود بتواند میزان توجه همدلانه را پیشبینی کند. در این مطالعه شفقت خود با توجه همدلانه در مردان ارتباط مثبت معناداری داشت؛ اما در زنان رابطه معناداری بین شفقت خود با توجه همدلانه مشاهده نشد. کینگزبری (2009) همبستگی معناداری بین این دو مؤلفه یافت، اما در پژوهش بیرنی، اسپکا و کارلسون (2010) رابطه معناداری بین شفقت خود و توجه همدلانه مشاهده نشد. نف و پامیر (2013) نیز در پژوهش خود، رابطه ضعیفتری را بین شفقت خود با شفقت نسبت به دیگران، از جمله توجه همدلانه در زنان گزارش کردند. به نظر میرسد که زنان مستقل از مهربانی با خود میتوانند به دیگران توجه همدلانه داشته باشند ولی مردان در صورت برخورداری از زمینه کلی شفقت، هم نسبت به خود و هم نسبت به دیگران شفقت خواهند داشت، اما تمایزی که زنان در توجه به خود و توجه به دیگران دارند معمولاً آنها را در زمینه توجه به دیگران موفقتر و از نظر نوع توجه[11] متفاوت از مردان میکند زیرا فرآیند اجتماعی شدن در نقش جنسی، مراقبت کردن و از خود گذشتگی را به عنوان ایده آل برای زنان ارائه می کند و ممکن است به آنان فشار بیشتری برای همدلی کردن وارد کند و در نتیجه منجر به سوگیری در پاسخهای آنان میشود. در اینجا به منظور تبیین نتایج حاصل نتیجه مطالعه آیزنبرگ و لنون (1983) در زنان در خصوص عدمهمخوانی کامل بین خودگزارشدهیهای همدلی و واکنشهای فیزیولوژیک مرتبط با آنها میتواند مورد استفاده قرار گیرد. در واقع از آنجا که شفقت خود، معمولاً بخشی از نقش زنانه محسوب نمیشود، زنان بیشتر مایلند خود را به عنوان کسی که دلسوز دیگران است ببینند، تا کسی که دلسوز خود است. بنابراین، ممکن است طرحوارههای ذهنی زنان در مورد شایستگی خود مراقبتی و اینکه چرا دیگران شایستهی مراقبتاند بهطور ضعیفی ادغام شده و در نتیجه رفتاری که با خود دارند با رفتاری که با دیگران دارند، نسبتاً نامرتبط است. تحلیل رگرسیون نشان داد که شفقت خود میتواند میزان توجه همدلانه را در زنان و مردان پیشبینی کند (001/0P=). عامل مهربانی با خود بیشترین تأثیر معنادار را در تبیین تغییرات و پیشبینی توجه همدلانه در مردان داشت. در مهربانی با خود، فرد هنگام مواجهه با رنج، ناکارآمدی یا شکست به جای سرزنش کردن خود و یا کوچک شمردن رنج خود، با گرمی و درکی واقع بینانه خود را میپذیرد (نف، 2003 الف). به نظر میرسد مردانی که قادرند هنگام مواجهه با دشواریها و عیوب خود شکیبا باشند و تعادل هیجانی بهتری بدست آورند ( لری و همکاران، 2007)، بیشتر مایلند به دیگران احساس شفقت نشان دهند. اما در زنان عامل همانندسازی افراطی بیشترین تاثیر معنادار را در تبیین تغییرات و پیش بینی توجه همدلانه داشت. در همانندسازی افراطی (از جمله زیرمقیاسهای منفی شفقت خود)، فرد هنگام مواجهه با شکست و احساس ناراحتی و غمگینی، آنچنان در واکنشهای عاطفی ذهنی خود غرق میشود که فاصلهگیری از موقعیت را برای اخذ یک دیدگاه عینی و متعادل دشوار میسازد (بنت - گلمن، 2001 به نقل از نف 2003، الف). کسانی که در زیرمقیاس توجه همدلانه نمره بالایی میگیرند، معمولاً احساس شفقت، حمایت، تاسف و نگرانی زیادی را نسبت به کسانی که با مشکل مواجه هستند یا مورد سوء استفاده واقع می شوند، نشان می دهند. آنها با اتفاقاتی از این دست، درگیر میشوند و به آنها واکنش نشان میدهند (دیویس،1980). فصل مشترک هر دو زیر مقیاس همانند سازی افراطی و توجه همدلانه، تمایل به درگیری هیجانات با اتفاقات و واکنش نسبت به آنهاست. به نظر میرسد که این همخوانی میتواند موید نقش پیشبین همانندسازی افراطی برای توجه همدلانه در زنان باشد. همچنین انتظار میرفت که شفقت خود بتواند ناراحتی شخصی را پیشبینی کند. نتایج آشکار کرد که شفقت خود با ناراحتی شخصی در هر دو جنس رابطه منفی دارد و شفقت خود میتواند میزان ناراحتی شخصی را در زنان و مردان پیشبینی کند. دو مؤلفه همانندسازی افراطی و مهربانی با خود در مردان و همانندسازی افراطی و ذهنآگاهی در زنان، بیشترین سهم را در پیشبینی ناراحتی شخصی داشتند. این یافته با مطالعات نف و پامیر (2013)، بیرنی، اسپکا و کارلسون (2010) و ولپ و براون (2014) هماهنگ است. زیرمقیاس ناراحتی شخصی از شاخص واکنشپذیری بین فردی، بدین منظور ساخته شده است تا میزان ناراحتی هیجانی را که فرد هنگام مواجهه با رنج دیگران تجربه میکند، اندازهگیری کند و همچنین شامل آیتمهایی است که نشان میدهد فردی که نمره بالایی در این زیرمقیاس بدست میآورد، ممکن است هنگام رویارویی با عواطف شدید، احساس بیچارگی کند یا کنترل خود را از دست بدهد. در مقابل، شفقت خود شامل تمایل به آرام کردن خویشتن هنگام ناراحتی، بدون غرق شدن در واکنش های منفی است(نف،2003ب). افرادی که از شفقت خود برخوردارند، هنگام مواجهه با درد دیگران از تجربه ناراحتی شخصی کمتری نسبت به آنهایی که دچار فقدان شفقت خود هستند، خبر میدهند. این امر میتواند به افراد برخوردار از شفقت خود، کمک کند تا با رنج دیگران با تعادل هیجانی بیشتری کنار بیایند. همچنین ممکن است که فاکتور کلیتر تابآوری هیجانی به افراد کمک کند تا نسبت به خود، دلسوزتر باشند و همچنین کمتر از رنج دیگران دچار ناراحتی شوند (میکولینسر، شاور، گیلات و نیتزبرگ،2005؛ لری و همکاران،2007). استفاده از طرح تحقیق همبستگی که امکان استخراج نتایج علی را فراهم نمیکند، از جمله محدودیتهای این پژوهش بود. هم چنین، با توجه به محدودیت جامعه آماری و گروه مورد مطالعه (جوانان 30-18 سال) و همینطور وجود تحقیقات معدود در این زمینه، تکرار این پژوهش با سایر گروههای سنی پیشنهاد میشود. علاوه بر این، باید در نظر داشت که ابزارهای این پژوهش از نوع خودگزارشدهی بودهاند و در عین حال، شفقت خود به اندازهی همدلی و بخشایشگری مورد تشویق و تأیید فرهنگی قرار نمیگیرد و لزوماً به عنوان صفتی که از نظر فرهنگی باارزش است، محسوب نمیشود. یافتههای پژوهش میتواند به غنای نظریههای فعلی مربوط به روابط بین فردی و شفقت کمک نماید و پرسشها و فرضیههای جدیدی را مطرح نماید. اجرای مداخلات تجربی به منظور افزایش شفقت خود میتواند وضوح بیشتری به این مطالعات ببخشد. [1] self-kindness versus self-judgment [2] common humanity versus isolation [3] mindfulness versus over-identification [4] Perspective Taking [5] Fantasy [6] Empathic Concern [7] Personal Distress [8] Functional Magnetic Resonance Imaging(FMRI) [9] Self-Compassion Scale(SCS) [10] Forgiveness Scale (FC) [11] Concern | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
خسروی، ص.، صادقی، م. و یابنده، م. (1392). کفایت روانسنجی مقیاس شفقت خود. روشها و مدلهای روانشناختی، (4)13، زندیپور، ط. و یادگاری، ه. (1386). ارتباط بخشایشگری با رضایت از زندگی در بانوان دانشجوی متأهل غیربومی دانشگاههای تهران. مطالعات اجتماعی – روانشناختی زنان (مطالعات زنان(، 5(3)، 109-122. کرین، و. سی. (1394). پیشگامان روانشناسی رشد. (ترجمه فربد فدایی). تهران: رشد. نف، ک. (1392). شفقت. ترجمه مهدی قراچه داغی. تهران: ذهن آویز. Baker, L. R., & McNulty, J. K. (2011). Self-compassion and relationship maintenance: The moderating roles of conscientiousness and gender, Journal of Personality and Social Psychology, 100(5), 853-873.
Barnard, L. K., & Curry, J. F. (2011). Self-Compassion: conceptualization, correlates, interventions. Review of General Psychology, 15(4), 289-303.
Birnie, K., Speca, M. & Carlson, L. E. (2010). Exploring self-compassion and empathy in the context of mindfulness-based stress reduction (MBSR). Stress and Health, 26(5), 359–371.
Bluth, K. L. & Blanton, P. W. (2015).The influence of self-compassion on emotional well-being among early and older adolescent males and females. Journal of Positive Psychology, 10(3), 219–230.
Cutierrez, S. M., Escarti, C .A. & Pascual, C. (2011). Relationships among empathy, prosocial behavior, aggressiveness, self-efficacy and pupils' personal and social Responsibility. Psicothema, 23(1), 9-13. Davis, MH. (1983). Measuring individual differences in empathy: evidence for multidimentional approach. Journal of Personality and Social psychology, 44(1), 113-126.
Davis, M. H. (1980). A multidimensional approach to individual differences in empathy. Catalog of Selected Documents of Psychology, 10(4), 1-17.
Dymond, R.F. (1949). A scale for the measurement of empathic ability. Journal of Consulting Psychology, 13(2), 127-133.
Eisenberg, N., Cumberland, A., Guthrie, I.K., Murphy, B.C. & Shepard, S.A. (2005). Age changes in prosocial responding and moral reasoning in adolescence and early adulthood. Journal of Research on Adolescence, 15(3), 235-260.
Eisenberg, N. & Lennon, R. (1983). Sex differences in empathy and related capacities. Psychological Bulletin, 94(1), 100-131.
Exline, J. J., Baumeister, R.F., Zell, A.L., Kraft, A.J. & Witvliet, C.V.O. (2008). Not so innocent: Does seeing ones own capability for wrongdoing predicts forgiveness? Journal of Personality and Social Psychology, 94(3), 495-515.
Fincham, F.D. (2009). Forgiveness: Integral to a science of close relationships? In: Mikulincer M, Shaver P, (ed). Prosocial motives, emotions, and behavior. Washington, DC: APA Books
Fincham F.D. Hall J., & Beach S.R.H. (2006). Forgiveness in marriage: Current status and future directions. Family Relations, 55(4), 415–427.
Finlay-Jones, A.L., Rees, C. S., & SKane, R. T .(2015). Self-Compassion, Emotion Regulation and Stress among Australian Psychologists: Testing an Emotion Regulation Model of Self-Compassion Using Structural Equation Modeling. PLOS ONE, 10(7), 1-19 e0133481. doi: 10.1371/ journal. pone. 013348https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pmc/issues/254851/
Fredrickson, B.L. (2004). The broaden-and-build theory of positive emotions. Philosophical Transactions of the Royal Society B: Biological Sciences, 359(1449). 1367-1377.
Garaigordobil, M. & Garcia de Galdeano, P. (2006). Empathy in children aged 10 to 12 years. Psicothema, 18(2), 180-186.
Gilbert, P. & Procter, S. (2006). Compassionate mind training for people with high shame and self-criticism: Overview and pilot study of a group therapy approach. Clinical Psychology & Psychotherapy, 13(6), 353-379.
Kingsbury, E. (2009). The relationship between empathy and mindfulness: Understanding the role of self-compassion. http://psycnet.apa. org/ psycinfo/2009-99220-292
Lapsley, D. K., FitzGerald, D. P., Rice, K. G., & Jackson, S. (1989). Separation-individuation and the ‘‘New Look’’ at the imaginary audience and personal fable: A test of an integrative model. Journal of Adolescent Research, 4(4), 483–505.
Leary, M. R., Tate, E. B., Adams, C. E., Allen, A. B. & Hancock, J. (2007). Self-compassion and reactions to unpleasant self-relevant events: The implications of treating oneself kindly. Journal of Personality and Social Psychology, 92(5), 887-904.
Longe, O., Maratos, F.A., Gilbert, P., Evans, G., Volker, F., Rockliff, H. & Rippon, G. (2010). Having a word with yourself: Neural correlates of self-criticism and self-reassurance. NeuroImage, 49(2), 1849–1856.
Lovett, B. T. & Sheffield, R. A. (2007). Affective empathy deficits in aggressive children and adolescents: A critical review. Clinical Psychology Review, 27(1), 1-13.
Maltby, J., Macaskill, A. & Gillett, R. (2007). The Cognitive Nature of Forgiveness: Using Cognitive Strategies of Primary Appraisal and Coping to Describe the Process of Forgiving. Journal of Clinical Psychology, 63(6), 555–566.
McCullough, M., Bellah, G., Kilpatrick, Sh. & Johnson, J. (2001). Vengefulness: Relationship with forgiveness, Rumination, Well being and Big five. Journal of Personality and Social Psychology, 27(5), 601-610.
McCullough, KI., Pargament, B., Thoresen, CE. (2003). Forgiveness: Theory, research, and practice. New York: Guilford Press.
Mehrabian, A., & Epstein, N. (1972). A measure of emotional empathy. Journal of personality, 40(4), 525-543.
Mikulincer, M., Shaver, P. R., Gillath, O., & Nitzberg, R. A. (2005). Attachment, caregiving and altruism: Boosting attachment security increases compassion and helping. Journal of Personality and Social Psychology, 89(5), 817–839.
Neely, M. E., Schallert, D. L., Mohammed, S. S., Roberts, R. M., & Chen, Y. (2009). Self kindness when facing stress: The role of self-compassion, goal regulation, and support in college students’ well-being. Motivation and Emotion, 33(1), 88–97
Neff, K. D. (2003a). The development and validation of a scale to measure self-compassion. Self and Identity, 2(3), 223-250.
Neff, K. D (2003b). Self-compassion: An alternative conceptualization of a healthy attitude toward oneself. Self and Identity, 2(2), 85-101.
Neff, K. D., Beretvas, S. N. (2013). The role of self-compassion in romantic relationships. Self and Identity, 12(1), 78-98.
Neff, K.D., Hsieh Y.P., Dejitterat, K. (2005). Self-compassion, achievement goals, and coping with academic failure. Self and Identity, 4(3), 263-87.
Neff, K. D., Kirkpatrick, K. L., & Rude, S. S. (2007). Self-compassion and adaptive psychological functioning. Journal of Research in Personality, 41(1), 139-154.
Neff, K. D., & McGehee, P. (2010). Self-compassion and psychological resilience among adolescents and young adults. Self and Identity, 9(3), 225-240.
Neff, K. D., Pisitsungkagarn, K., & Hsieh, Y. P. (2008). Self-compassion and self-construal in the United States, Thailand, and Taiwan. Journal of Cross-Cultural Psychology, 39(3), 267-285.
Neff, K. D., Pommier, E. (2013). The relationship between self-compassion and other focused concern among college undergraduates, community adults, and practicing meditators. Self and Identity, 12(2), 160-176.
Paleari, F. G., Regalia, C., & Fincham, F. (2005). Marital quality, forgiveness, empathy, and rumination: A longitudinal analysis. Personality and Social Psychology Bulletin, 31(3), 368-378.
Rye, M. S., Loiacono, D. M., Folck, C. D., Olszewski, B. T., Heim, T. A., & Madia, B. P. (2001). Evaluation of the psychometric properties of two forgiveness scales. Current Psychology, 20(3), 260-277.
Sbarra, D. A., Smith, H. L., & Mehl, M. R. (2012). When leaving your Ex, love yourself: Observational ratings of self-compassion predict the course of emotional recovery following marital separation. Psychological Science, 23(3), 261-269.
Skoda, A. M. (2011). The relation between self-compassion, depression, and forgiveness of others (Doctoral Dissertation in Psychology), University of Dayton retrieved from http://etd.ohiolink.edu/rws_document/get/dayton1314061381/inline.
Toussaint, L., & Webb, J. R. (2005). Theoretical and empirical connections between forgiveness, mental health, and well-being. In E. L. WorthingtonJr(ed) Handbook of forgiveness, 349-362, New york: Routledge.
Welp, L. R., & Brown, C. M. (2014). Self-compassion, empathy, and helping intentions.The Journal of Positive Psychology, 9(1), 54-65
Yarnell, L. M., & Neff, K. D. (2013). Self-compassion, interpersonal conflict resolutions, and well-being. Self and Identity, 12(2), 146-159. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 6,353 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 2,854 |