تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,647 |
تعداد مقالات | 13,387 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,129,757 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,066,213 |
رویکردی جامعهشناختی به جنبش اجتماعی سیاهان در امریکا ( تحلیل ریشهها، روندها و پیامدها) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
جامعه شناسی کاربردی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 9، دوره 28، شماره 2 - شماره پیاپی 66، تیر 1396، صفحه 129-146 اصل مقاله (515.36 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jas.2017.21443 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
علیرضا سمیعی اصفهانی* 1؛ امران کیانی2؛ علی محمدی3 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه یاسوج، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه یاسوج، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه یاسوج، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
امریکاییهای آفریقاییتبار بیش از یک قرن است که با فراهمشدن هر فرصت سیاسی در امریکا، به اعتراض دست زده و در تلاش برای دستیابی به حقوق برابر با سفیدپوستان برآمدهاند. این مبارزات بهویژه از دهۀ 1960 فراز و نشیب زیادی را در روابط جامعه سیاهپوستان با حاکمیت این کشور در پی داشته است. نمونۀ اخیر آن کشتهشدن مایکل براون سیاهپوست 18 ساله به دست پلیس امریکا در شهر فرگوسن در یکسال اخیر بود که واکنش گسترده و خشم عمومی سیاهان امریکا را علیه سیاستهای تبعیض نژادی حاکمیت این کشور برانگیخت. بر اساس این، پرسش اصلی پژوهش حاضر این است که علل و انگیزههای تجدید حیات و گسترش اعتراضهای سیاهپوستان در چند سال گذشته در جامعۀ امریکا چیست؟ در پاسخ به این پرسش، بر اساس نظریۀ بسیج منابع (چارچوبسازی و ساختار فرصت سیاسی) این فرضیه به آزمون گذاشته میشود که «جنبش سیاهان درنتیجۀ همنوایی اهداف فردی و اهداف جنبش، وجود نارضایتیهایی چون نژادپرستی و تبعیض نهادمند، جایگاه اجتماعی و اقتصادی ضعیف و نابرابر سیاهان در جامعۀ امریکا و همچنین فرصتهای سیاسی چون قانون حقوق مدنی، قانون حق رأی، انتخابات و افزایش تعداد مقامات سیاهپوست» فعال و بدینترتیب زمینه برای کنش جمعی سیاهان فراهم شده است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
امریکا؛ بیعدالتی؛ تبعیض نژادی؛ جنبش اجتماعی سیاهان؛ فرصت سیاسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه و بیان مسأله جنبشهای اجتماعی، از انواع رفتارهای جمعی و اعتراضی هستند که در جوامع مدرن سر برآوردهاند. این جنبشها از سال 1960 به بعد در بسیاری از کشورهای اروپای غربی و امریکای شمالی فعالیت دارند و اغلب نیروها و گروههای مختلفی را در بر میگیرند. به اعتقاد بسیاری از صاحبنظران، این جنبشها نوعی کوشش جمعی تقریباً سازمانیافتۀ بخش زیادی از افراد جامعه هستند که با هدف دگرگونی و تغییر در اندیشه، رفتار، مناسبات اجتماعی و عناصر جامعه و بهصورت یکپارچه و هماهنگ عمل میکنند. (کوهن، 1386: 105-90). جنبش سیاهان در امریکای شمالی نمونۀ برجستهای از این نوع جنبشها است که از سالهای دهۀ پنجاه در تلاش برای رفع تبعیضهای نژادی و سایر نابرابریهای اجتماعی در جامعۀ امریکا فعال بوده است. با وجود اینکه امریکا خود را مهد دموکراسی، حقوق بشر و نمونۀ یک جامعۀ چند فرهنگی[1]موفق معرفی میکند؛ سیاهپوستان، که بخش بزرگی از جامعۀ این کشور هستند، همواره دچار تبعیض و نژادپرستی بودهاند. این در حالی است که امریکاییان آفریقاییتبار بعد از سفیدپوستان، دومین نژاد بزرگ امریکا به شمار میآیند و متمم چهاردهم قانون اساسی امریکا، نخستین بار رسماً سیاهپوستان امریکا را شهروندان امریکا در نطر گرفت؛ بنابراین بررسی علل و چرایی اتخاذ این سیاستها و جهتگیریهای تبعیضآمیز، چرایی و چگونگی فعالشدن جنبش، واکاوی اهداف و میزان دستیابی فعالان آن به این اهداف، بسیج نیروها و سازمانیابی مجدد جنبش و همچنین نگرش حاکمیت امریکا به این جنش، امری مهم و ضروری است؛ براین پایه هدف مقالۀ حاضر، یافتن پاسخی برای این پرسش اصلی است که علل و انگیزههای تاریخی و کوتاهمدت تجدید حیات اعتراضهای سیاهپوستان در چند سال اخیر در جامعۀ امریکا چیست؟» برای پاسخگویی به پرسش اصلی با استفاده از نظریۀ بسیج منابع، که شامل مؤلفههایی همچون چارچوببندی و ساخت فرصت سیاسی است و با استفاده از اسنادی مبتنی بر تحلیل این فرضیه به آزمون گذاشته میشود که: «جنبش سیاهان در امریکا با پیونددادن برداشتها و تفاسیر فردی با برداشتهای جنبش و با ایجاد چارچوبسازی، نارضایتیها و تبعیضهای نژادی را تعریف کرده و با خلق فرصتهای سیاسی چون قانون حقوق مدنی، قانون حق رأی، فضای انتخابات و افزایش تعداد مقامات سیاسی و اجرایی سیاهپوست، به بسیج هواداران خود و شکلدهی به کنش جمعی موفق شده است». این مقاله در دو بخش، مسأله پژوهش را تحلیل میکند. در بخش نخست به چارچوبهایی اشاره میکند که با تعریف نارضایتیهایی چون تبعیضهای نژادی در حوزههای سیاسی، قضایی، اقتصادی و اداری و با معناسازی و تفسیر موضوعات میان اعضای جنبش، عوامل شکلگیری جنبش و نهادینهشدن آن را در جامعۀ امریکا موجب شده است. در بخش دوم به ساختارهای فرصت سیاسی اشاره میکند که جنبش ایجاد کرده است و بواسطه آن توانسته است کنش جمعی هواداران جنبش را در حوادثی مانند حادثه فرگوسن سازماندهی نماید.
مبانی نظری و روش پژوهش نظریۀ بسیج منابع (ساختار فرصت سیاسی و چارچوبسازی) «نظریۀ بسیج منابع» بر نگرشی لیبرالی متکی است. این نظریه به این دلیل لیبرال است که روش مطالعۀ آن مبتنی بر فردگرایی روششناسانه است. ضمن آنکه این نظریه، دولت را عرصۀ سیاست به معنای دقیق کلمه تلقی میکند. علاوه بر آن، این نظریه بهطور سنتی، جنبشهای اجتماعی را به مثابه بازیگران سیاسی تلقی میکند و آنها را دنبالۀ سازمان سیاسی سنتی مثل احزاب سیاسی و گروههای فشار میداند. این نظریه معتقد است پدیدههای اجتماعی، نتیجۀ تصمیمها و کنشهای فردی هستند. نظریۀ بسیج منابع بر مبنای فرضیههای انتخاب عقلانی استوار شده است (دلاپورتا و دیانی،1383: 50-20). نظریهپردازان بسیج منابع، جنبش را نتیجۀ نارضایتی اجتماعی میدانند. انتخابهای اجتماعی را باید برحسب اولویتهای فردی توضیح داد. افراد، عقلانی عمل میکنند تا منافعشان به حداکثر و ضررهایشان به حداقل برسد؛ بنابراین ویژگی عمدۀ این رهیافت، توجه به عقلانیبودن کنش جمعی و فعالیت و محاسبۀ کنشگران در رسیدن به اهداف است. همچنین این نظریه بر متغیرهای کلان و ساختاری توجه دارد. از این دیدگاه، ساختارهای کلان، تأثیر بسزایی در منابع و چگونگی دراختیارگرفتن آنها توسط کنشگران دارند. نظریۀ بسیج منابع بهطور سنتی، جنبشهای اجتماعی را به مثابه بازیگران سیاسی تلقی میکند که قبل از هر چیز درصدد ایجاد تغییر در ساختار اجتماعی- اقتصادی درون دولت – ملت هستند. نظریهپردازان این نظریه معتقدند شکل بسیج و زمان آن تحت تأثیر ادراک فرصتهای سیاسی است (نش، 1391: 161-157). اوبرشال معتقد است بسیج، فرایندهایی است که با آنها گروهها، منابع را برای تعقیب اهدافشان مدیریت میکنند. ایجاد تغییرات بنیادی در سیاستها بدون وجود زمینۀ مناسب امکانپذیر نیست. چنین تغییراتی مستلزم بسیج منابع، بازتوزیع منابع مادی و غیرمادی، فداکاری و .... است که لازمۀ آنها «متقاعدشدن» کنشگران به ضرورت و مشروعیت اقدامات مربوط است (مشیرزاده، 1386: 165). نظریۀ ساختارهای «فرصت سیاسی»، که در چارچوب سنت نظریۀ بسیج منابع جای دارد، بیشتر به این نکته توجه دارد که چگونه منابع با جنبشهای اجتماعی برای حل نارضایتیهای جمعی بسیج میشوند (نش،1391: 151). نظریۀ فرصتهای سیاسی، تأکید خود را بر وجود یا نبود فرصتهای سیاسی قرار میدهد. این فرصتها غالباً جنبۀ ساختاری دارند و در کنترل فعالان انقلابی نیستند، در عین حال که برخی از آنها را نیز همین فعالان میسازند (پورسعید،1390: 157). سیدنی و تارو به جنبشهای اجتماعی در دورههای اعتراض و دورههای منازعه اشاره میکنند. تارو اعتقاد دارد جنبشهای اجتماعی بهطور فردی رخ نمینمایند؛ بلکه یک موج عمومی ناآرام اجتماعی هستند که با برخی از وقایع پیشبینیناپذیر تسریع میشوند. از نظر وی مردم هنگامی شورش میکنند که نارضایتیهای جدیدی بر نارضایتیهای قدیمی افزوده شوند یا فرصتهای سیاسی جدیدی به وجود آیند (نش، 1391: 170-150). در این میان، ساختار فرصت سیاسی شامل عناصری در محیط است که محدودیتهایی را بر فعالیت سیاسی تحمیل میکنند یا راههایی را برای آن میگشاید؛ یعنی نظام سیاسی، نقاط ضعف، موانع و منابعی دارد که رفتار افراد و گروهها تابعی از آنها است؛ بنابراین تعاملی میان محیط و رفتار سیاسی وجود دارد. این ساختارهای فرصت در طول زمان ثابت نیستند و تغییر پیدا میکنند (Admason, 2005: 553). مک ادام معتقد است شکل بسیج و زمان آن تحت تأثیر ادراک فرصتهای سیاسی است. وی استدلال میکند هرچه جنبش، توسعه یابد ممکن است فرصتهای سیاسی برای خودش خلق کند که نشاندهندۀ تعامل پویای جنبههای گوناگون فعالیتهای جنبشها اجتماعی در زمان است. جنبشهای اجتماعی غالباً با هدف تغییر در حوزۀ عمومی یا مسألۀ خاص مثل گسترش حقوق مدنی قد علم میکنند (گیدنز، 1389: 634)؛ برای نمونه، جنبشی که بهخوبی از فرصتهای سیاسی برای دستیابی به اهداف خود بهره گرفت، جنبش حقوق مدنی است که سیاهپوستان در امریکا شکل دادند و همین عامل، زمینه را برای دسترسی به ساختارهای سیاسی امریکا با انتخابات و افزایش مقامات سیاهپوست فراهم کرد. علاوه بر ساختار فرصتها، به اعتقاد صاحبنظران بسیج منابع مانند دیوید اسنو، افراد با «چارچوبها»، نارضایتیها را تعریف میکنند، هویت جمعی را میسازند و فرصتها را برای ایجاد جنبشهای اجتماعی خلق، تفسیر و دگرگون میکنند. این چارچوبها مشتمل بر کنش جمعی هستند که برای بسیج اعضای جنبشهای اجتماعی عمل میکنند. جنبشهای اجتماعی با پیونددادن برداشتهای فردی با برداشتهای جنبش در فرایندی مداوم، که اسنو آن را «صفآرایی چارچوبی» مینامد، هواداران را جذب و فعال میکنند (نش، 1391: 175-160). در پژوهش پیش رو برای آزمون فرضیۀ پژوهش از هر دو نظریه استفاده شده است. از نظریۀ چارچوبسازی اسنو برای بیان و تحلیل چرایی فعالشدن جنبش و اینکه چارچوبها، نارضایتیها را برای اعضاء علامتگذاری میکنند و با تفسیر موضوعات، وضعیتها، وقایع و تأکید بر تحملناپذیربودن برخی از وضعیتهای اجتماعی، اعضای جنبش را به حرکت وا میدارند، استفاده شده است. از نظریۀ ساختار فرصت سیاسی، برای فرصتهای خلقشدۀ جنبش بهره گرفته شده است که زمینه را برای ساختارهای بسیجکننده فراهم میآورد تا جنبش بتواند اعضای خود را بسیج نموده و کنش جمعی را در دورههای اعتراض برانگیزد.
روششناسی پژوهش روش پژوهش حاضر، کیفی از نوع تبیین علّی با تکیه بر منابع اسنادی و دادههای ثانوی است. برای بررسی و آزمون فرضیه از منابع و اسناد کتابخانهای به مثابه ابزاری برای پیبردن به معانی مقاصد و انگیزههای کنشهای عاملان اجتماعی و اطلاع از پدیدههای اجتماعی بهره گرفته میشود. علاوه بر این در صورت لزوم از آمار و مستندات کمّی نیز برای تأیید فرضیه کمک گرفته خواهد شد. رویکرد پژوهش نیز جامعهشناسی سیاسی است؛ به عبارت دقیقتر، از این منظر تلاش میشود چگونگی شکلگیری جنبش سیاهان، نحوۀ سازماندهی و تأثیرگذاری و تأثیرپذیری آنها از سیاستگذاریهای دولت و واکنش آنها به رویکردهای حکومت ایالات متحده نسبت به این اقلیت رنگینپوست تحلیل و بررسی شود.
پیشینۀ مطالعاتی پژوهش مطالعات و پژوهشهای انجامشده دربارۀ جنبش اجتماعی سیاهان در امریکا بهویژه به زبان فارسی بسیار اندک و اغلب مطالبی است که در روزنامهها و سایتها و بیشتر به شیوۀ توصیفی و تاریخی، این جنبش را بررسی کردهاند. در زیر به برخی از مهمترین منابع موجود در این زمینه اشاره میشود: نیل اسملسر، ویلیام جولیوس و فیت میشل (2001) در کتاب روندهای نژادی و پیامدهای آن در جامعۀ امریکا، که در 15 فصل تدوین شده است، در بررسی نسبتاً جامعی، روندهای نژادپرستانه در سیستم قضایی، حقوقی، سیاسی، بازار کار و درآمد و سیستم بهداشتی را در میان اقلیتهای مختلف امریکا ازجمله اسپانیاییها، آسیاییها و سیاهان امریکا بررسی کردهاند. یافتههای آنها نشان میدهد جهتگیریهای سیاستگذاری سیستم سیاسی امریکا روز به روز به ضرر این اقلیتها هستند، بهویژه اقلیت سیاهپوست این کشور در مقایسه با سفیدپوستان، امکانات کمتری دارند و بیشتر قربانی جنایات و خشونت پلیس میشوند. جو. آر، فیگین (2001) در کتاب امریکای نژادپرست، ریشهها، واقعیتهای کنونی و راهکارهای مقابله با آن انتشارات راتلج، در 8 فصل، ایدئولوژی نژادپرستانه، سیاستهای سرکوب نژادی و نژادپرستی نظاممند نظام سیاسی امریکا را بررسی کرده است. به اعتقاد نویسنده، نژادپرستی ایالات متحده در زندگی روزمرۀ این کشور سازمان یافته است و روندی به سود سفیدپوستان و به زیان گروههای غیرسفیدپوست است. امریکاییان سیاهپوست، آماج رویههای مشترک آژانسهای اجرای قانون در امریکا هستند. به نوشتۀ فیگین، خشونت و بیرحمی پلیس علیه مردان سیاهپوست، زنان و بچهها به قدمت جامعۀ امریکا است. بالکو رادلی (2013) در کتاب ظهور پلیس جنگجو، میلیتاریزهشدن نیروهای پلیس امریکا در 9 فصل از نگاهی تاریخی، عملکرد پلیس امریکا را در برخورد با شهروندان این کشور بررسی میکند و این مسألۀ اساسی را به بحث میگذارد که آیا امروزه عملکرد نیروهای پلیس امریکا با اصول و مبانی یک جامعۀ آزاد سازگار است یا نه؟ بهزعم وی، پلیس امریکا امروزه مجهز، ملبس، آموزشدیده و در مقایسه با شهروندان عادی، امتیازهای قانونی و اجرایی ویژهای دارد. افسران پلیس به طبقۀ ممتازی تبدیل شدهاند، بهگونهای که هیچ سیاستمداری خواهان مخالفت با این نیرو نیست. رادلی معتقد است با توجه به این ویژگیها، امروزه پلیس امریکا نظامیتر از ارتش شده است. داگلاس ماسی و و نانسی دنتون (1993) در کتاب آپارتاید امریکا انتشارات کمبریج، با مطالعۀ وضعیت سیاسی اجتماعی سیاهپوستان امریکا مینویسند: در پنجاه سال گذشته هیچ گروهی در تاریخ ایالات متحده چنین سطحی از تبعیض نژادی تحمیلشده بر جامعۀ سیاهپوست امریکا را تجربه نکرده است. این تبعیض نژادی افراطی، امری اتفاقی نیست؛ بلکه روندی ساخته شده است که جامعۀ سفیدپوست امریکا با مجموعهای از ترتیبهای نهادی هدفمند بر جامعۀ سیاهپوست این کشور اعمال کرده است، روندی که تا به امروز ادامه دارد. جوزف (2009) در مقالهای با عنوان «قدرت سیاهان» به این موضوع اشاره میکند که سیاهان چگونه با قدرت خود با اتحاد و یکپارچگی، برخی از قوانین تبعضآمیز را به نفع خود میتوانند تغییر دهند. وی این جنبش را جنبشی اصلاحطلب میداند که درصدد تغییرات بنیادی نیست؛ بلکه خواهان تغییرات در نگرش و رفتار حاکمان به سیاهان برای پذیرش حقوق سیاهان است. هایون[2] (2014) در مقالهای با عنوان «گسترش فعالیت فرگوسن، یادآوری قدرت جنبش سیاهان در امریکا» به وجود تبعیضهایی در زمینۀ استخدام، اشتغال و تبعیضهای نژادی اشاره میکند که در قوانین و نهادهای امریکا وجود دارد و آنها را عامل اصلی بازخیزش سیاهان در امریکا میداند که سیاهان همچنان در تلاش برای رسیدن به حقوق برابر با سفیدپوستان هستند. فراباوغ[3] (2014) در مقالهای با عنوان «جنبش حقوق مدنی» جنبش اجتماعی را کوشش جمعی برای پیشبرد دگرگونی یا مقاومت در برابر دگرگونی در جامعهای میداند که خود بخشی از آن است. وی ساختارهای سیاسی و اقتصادی را عاملی برای جنبش سیاهان میداند و نابرابری در ثروت و کیفیت زندگی را عامل نارضایتی سیاهان تلقی میکند. فرنچس[4] (2014) در مقالۀ «فرگوسن و جنبش سیاهان در امریکا» ضمن دستهبندیهای اجتماعی جنبشهای دگرگونساز و انقلابی، علت جنبش سیاهان و گسترش آن در امریکا را نهادینهشدن خشونت در امریکا و وجود نوعی تبعیض مخفی و سازمانیافته در سراسر جامعۀ آمریکا در قبال سیاهان میداند. فلاک[5] نیز در مقالهای با عنوان «جنبش بدون خشونت حقوق مدنی در امریکا»، به جنبش 1964 حقوق مدنی اشاره دارد که حقوق مدنی سیاهان در امریکا به تصویب رسید. در این مقاله، وی جنبش را کوششی جمعی برای رسیدن به هدفی روشن بهویژه دگرگونی در بعضی نهادهای اجتماعی و تغییر نگرش حاکمان میداند.
ریشههای شکلگیری جنبش سیاهان به عقیدۀ اسنو[6] بازیگران اجتماعی با چارچوبها، نارضایتیها را تعریف میکنند و هویتهای جمعی را میسازند و با تفسیر موضوعات، وضعیتها، وقایع و فرصتها را برای ایجاد جنبشهای اجتماعی خلق، تفسیر و دگرگون میکنند. چارچوبها با گزینش و تفکیک جنبههایی از وضعیت اجتماعی جامعه و تأکید بر تحملناپذیربودن برخی از وضعیتهای اجتماعی و مقاومت و انجام اقدامات اصلاحگرانۀ این وضعیتها، اعضای جنبش را به حرکت وامیدارند؛ به عبارتی، این چارچوبها، نارضایتیها و حوادث و وقایع را برای اعضای خود علامتگذاری و آن را در ذهن اعضای جنبش تثبیت میکنند و وضعیت فعلی را تیره و تار میبینند و نیازمند تغییر فوری میدانند (افریت، 1389: 85 ). درواقع این چارچوبها، بستر کنش جمعی هستند که برای بسیج اعضای جنبشهای اجتماعی در حوادث و موقعیتهای گوناگون اقدام میکنند. در زیر به مهمترین عوامل چارچوبی و نارضایتی در جامعۀ امریکا اشاره میشود که موجب شکلگیری و ادامۀ جنبش سیاهان در حوادثی نظیر فرگوسن شد:
شرایط سیاسی – اجتماعی سیاهان در جامعۀ امریکا فراباوغ ساختارهای سیاسی و اقتصادی را عاملی برای جنبش سیاهان میداند و نابرابری در ثروت و کیفیت زندگی را عامل نارضایتی سیاهان تلقی میکند (Farabaugh, 2014:5-15)؛ اما ریشۀ این نابرابریها را کجا باید جستجو کرد. به اعتقاد بسیاری از پژوهشگران، تبعیض از زمان کشف امریکا در این کشور شکل گرفت و حتی با وجود اینکه فصل ۸ اعلامیۀ حقوق مدنی 1964 تبعیض علیه افراد را بر اساس نژاد، رنگ، جنسیت، ملیت یا ناتوانی را غیرقانونی اعلام کرد، هنوز از بین نرفته است. از نظر ساختمان طبقات اجتماعی، سیاهان امریکا را از دو جهت در نظر میگیرند: نخست از نظر روابط آنان با سفیدپوستان که در رأس دولت قرار دارند و دیگر از نظر ساختمان داخلی اجتماعات آنان. شبکۀ روابط سیاه و سفید در امریکا بهشکلی بوده است که آن را به نظام متحجر کاستی میتوان تشبیه کرد. بدینترتیب گفتنی است کل جامعۀ امریکایی از دو کاست متمایز سفید و سیاه ترکیب یافته است که جدایی و فاصلۀ بسیار میان آنان وجود دارد. در هر کاست نیز به نوبۀ خود سلسلهمراتبی از طبقات قشرهای اجتماعی وجود دارد. در اینجا منظور از کاست، بیتحرکی اجتماعی از یک گروه به گروه دیگر و جدایی آنان از یکدیگر بوده است. این کاست به روابط سیاه با سفید گفته میشود، نه رابطۀ سیاه با سیاه یا سفید با سفید (خسروشاهی، 1385: 42). تمایزهای نژادی و قومی همچون بسیاری از تقسیمات اجتماعی با خطوط و تمایزهای دیگر اجتماعی، ارتباط نزدیک دارند. آنچه در اینجا مدّنظر است، روابط و تمایزهای نژادی با تمایزات طبقاتی است؛ زیرا ساخت طبقات و ساخت تمایلهای نژادی، روابط نزدیک جامعهشناسی دارد. درواقع، مبارزات اقوام و نژادها را سرچشمۀ تمایزهای طبقاتی در نظر گرفتهاند. بسیاری از سیاهان امریکا به کارگرانی ساده و بدون تخصص مبدل شدهاند که اربابان سفیدپوست با دستمزد پایین، آنها را استثمار کردهاند، حال آنکه یهودیان بیشتر به کارهای تخصصی و تجاری مشغول بودهاند (اشرف، 1346: 30-15)؛ بنابراین مسألۀ تبعیض و تفکیک میان جامعۀ سفیدپوستان با سیاهپوستان یکی از مشکلاتی است که جامعۀ امریکا از دیرباز تاکنون با آن دست به گریبان بوده و موجب ناامنی اجتماعی میان برخی طبقات جامعه شده است. اهمیت این موضوع به حدی است که همواره یکی از محورهای مهم رقابت احزاب سیاسی و مبارزات انتخاباتی نامزدهای ریاستجمهوری در امریکا بهخصوص دو حزب دمکرات و جمهوریخواه بوده است. صاحبان قدرت در امریکا در تلاش بودند این دو طیف و گروه اجتماعی را در اموری مانند اسکان، حق رأی، سطح کیفی زندگی و... از یکدیگر متمایز کنند و در همۀ امور، سفیدپوستان را مقدم دارند که این خود ظلمی فاحش و نابخشودنی است. از اینرو، دموکراتها معتقد بودهاند اساس این کار بر پایۀ حس نژادپرستی مفرط است و اساساً این نوع نگاه در جامعه نباید وجود داشته باشد تا تمام اقشار بهطور متوازن و یکسان از تمام حقوق و مزایای شهروندی برخوردار شوند؛ اما جمهوریخواهان به دنبال اعمال محدودیت از نظر نژادی هستند. در بسیاری از مسائل اجتماعی برای سفید پوستان اولویت قائل هستند. نظرسنجی آسوشیتدپرس قبل از انتخابات سال 2012 میلادی نشان داد 79 درصد جمهوری خواهان با اظهارات منفی بیانشده دربارۀ اقلیتهای نژادی موافق بودند، اظهاراتی نظیر: «اگر سیاهپوستان فقط اندکی بیشتر تلاش میکردند، به اندازۀ سفیدپوستان در رفاه و آسودگی میتوانستند به سر ببرند». این رقم در میان دموکراتها 23 درصد بود. پژوهشها نشان داده است رأیدهندگانی که طرفدار نامزدهای جمهوریخواه هستند بیشتر از دیگران احتمال دارد علیه افراد رنگینپوست، تعصبات نژادپرستانه داشته باشند؛ برای نمونه بر اساس پژوهش مرکز تحقیقات پیو، تقریباً از هر پنج جمهوریخواه یک نفر مخالف روابط عاشقانه بین نژادهای مختلف است، در حالی که این رقم در میان دموکراتها یک از هر 20 نفر است (Isensee, 2010:172-162). از لحاظ تاریخی، یکی از سازمانهای تبعیض نژادی که در امریکا ایجاد شد و خشونت زیادی را برضد سیاهان اعمال کرد «کوکلوس کلان» بود که برای مخالفت با آزادی بردگان به وجود آمد و برای استثمار بیشتر بردگان به نفع سرمایهداران گام برداشت. این خود نتیجۀ زندگی مادی مربوط به اوایل قرن نوزدهم بود و سه بار شکست خورد؛ ولی اکنون نیز سرسختترین دشمن سیاهپوستان و مخالف هرگونه آزادیهای مشروع و قانونی و حقوق بشری طبقات سیاهان است. مبارزه بر ضد ستمهای رایجشده و سندیکاهایی که سیاهان را به بردگی میگرفتند، در نیمۀ دوم قرن بیستم آغاز شد. مهمترین دوران این مبارزه، دوران ایجاد یک جنبش در امریکا برای حمایت از حقوق سیاهان است که برای رفع تبعیض ایجاد شد. جنبش حقوق مدنی امریکا با تصویب قانون حقوق مدنی 1964 که تبعیض در استخدام، اتحادیههای کار و محیطهای عمومی را ممنوع میکرد، به اوج خود رسید. امریکاییان آفریقاییتبار، انگیزش زیادی در طول جنبش حقوق مدنی امریکا کسب کردند. در آستانۀ این جنبش بود که مارتین لوترکینگ سخنرانی «من یک رویا دارم» خود را ایراد کرد و حقوق سیاسی و اقتصادی، خیلی زود برای سیاهپوستان تضمین شد. بعد از لغو بردهداری و کشمکشهای فراوان برای رفع تبعیض گام برداشته شد. دورۀ چهارم، دوران باروری از حقوقی محسوب میشد که در دورۀ قبل به آنها داده شده بود و این دورانها این نکته را به ذهن کانون قدرت امریکا متبادر کردند که نقش فعال این گروه به حاشیهراندهشده، فراموشنشدنی و روز به روز در حال گسترش است. درنهایت اینکه راه آزادی، راه دموکراسی را هموار میکند. نمونۀ بارز آن اینکه در سال 2000 حدود ۸۹۳۶ صاحبمقام سیاهپوست در ایالات متحده وجود داشت. در این مورد به عقیدۀ بسیاری، بزرگترین دستاورد مبارزۀ سیاهپوستان برای عدالت در طول تاریخ، ریاستجمهوری باراک اوباما است. در طول انتخابات ریاستجمهوری 2008 امریکا وی با اکثریت آراء به ریاستجمهوری انتخاب شد و بدینترتیب چهل و چهارمین رئیسجمهور امریکا، اولین رئیسجمهور سیاهپوست این کشور لقب گرفت (اشرف، 1346: 17).
تبعیض نژادی در نظام قضایی امریکا بر اساس آخرین آمار، حدود ۱۲ درصد از کل جمعیت امریکا را سیاهپوستان تشکیل میدهند. در حالی که حدود ۳۱/۹ درصد از کل بازداشتهای این کشور را شامل میشوند. اگرچه گفته میشود نرخ جرم و جنایت سیاهان امریکا بیشتر است و این خود یکی از علل زیادبودن جمعیت زندانیان سیاهپوست است؛ برخورد تبعیضآمیز پلیس و مأموران امنیتی با آنها، بازداشت، بازجویی، محاکمه و تفسیر قانون نیز یکی از علل افزایش جمعیت آنها در زندان است. بر اساس آمار در سال 2013 پیشبینی میشود حدود ۱/۲ درصد از کل جمعیت مردان سیاهپوست امریکا و 2/1 درصد از کل جمیت مردم لاتین این کشور در زندان هستند، در حالی که این میزان در جمعیت سفیدپوستان 5/1 درصد است (خبرگزاری فارس، 31/3/1393). اگرچه تیراندازی پلیس به دیگر شهروندان امریکایی نیز انجام شده است؛ وقوع این اقدام علیه آفریقاییتبارها و بهویژه مردان سیاهپوست در داخل امریکا با توجه به درصد جمعیت آنها در این کشور، که نسبت کمتری را در مقایسه با سفیدپوستان به خود اختصاص دادهاند، بهمراتب بیشتر و مشهودتر است. این تبعیض نژادی ساختارمند در تاریخ بردهداری امریکا و نیز ابزار بهکارگرفتهشده برای ضعیف و فقیر نگهداشتن قشر سیاهپوست و جداکردن آنها از طبقات متوسط به بالا ریشه دارد (Hayoun, 2014: 7-14).
تبعیض نژادی در نظام اقتصادی فاصلۀ طبقاتی و افزایش شکاف ثروت در جامعۀ امریکا بهنوعی با رنگ پوست افراد گره خورده است. درواقع ایالات متحده کشوری است که توزیع ثروت و خدمات در آن بر اساس نژاد و رنگ انجام میشود. سفیدپوستبودن به خودی خود عاملی برای برخورداری هرچه بهتر از امکانات و سیاه یا سرخبودن، دلیل ناموجهی برای فقر و محرومیت از امکانات تلقی میشود. این امر باعث شده است چهرۀ فقر و نابرابری بیشتر از اینکه مسألهای اقتصادی صرف قلمداد شود، به مثابه موضوعی سیاسی- فرهنگی نمایان شود. تبعیض علیه این اقشار در جامعۀ امریکا، نمادی از نبود عدالت اجتماعی در این کشور است. نرخ بیکاری بالا، میانگین حداقلی درآمد، بیخانمانی، افزایش فقر و سایر مؤلفهها، همگی علائمی از اوضاع نابسامان معیشتی رنگینپوستان امریکا است که به منبعی از بیثباتی و آشوب در این کشور تبدیل میشود (Joseph, 2009: 750-765). جنبش اشغال والاستریت و جنبشهای آزادیخواهانۀ سیاهان در گذشته و امروز، نشاندهندۀ میزان نارضایتی از وضعیت اقتصادی و اجتماعی رنگینپوستان در جامعۀ امریکا است؛ برای مثال، ازدستدادن مالکیت منزل در میان آفریقا - امریکاییها شدیدتر از هر قشر و طبقهای در امریکا است. در سال 2011 و در ابتدای بحران اقتصادی، ۹۱/۱ درصد از آفریقا - امریکاییها و ۹۱/۵ درصد از امریکایی- لاتینیها صاحب خانه بودند که بعد از گذشت چند سال در سال 2013 این نسبت به ۹۳/۴ از آفریقا - امریکاییها و ۹۵/۴ درصد از امریکایی-لاتینیها کاهش یافته است. با نگاهی به وضعیت سفیدپوستان در این زمینه، میزان اختلاف را میتوان دریافت. در حالی که در سال 2011، ۱۹/۴ درصد از سفیدپوستان، منزل داشتهاند؛ در سال 2013 این آمار به ۱۲/۲ درصد کاهش یافته است. همانگونه که آشکار است وضعیت سفیدپوستان در این زمینه بسیار بهتر از اقشار رنگینپوست است که در رکود اقتصادی شدید تنها ۱ درصد خانۀ خود از دست دادهاند؛ ولی در میان رنگینپوستان این نسبت به ۱ تا ۵ درصد کاهش یافته است (صفایی،1393: 2).
تبعیض نژادی در اجرای قوانین سفیدپوستان، قضات و پلیس، قوانین در امریکا را بهگونهای تفسیر میکنند که رگههایی از تبعیض نژادی در آن وجود دارد. مأموران امنیتی امریکا و پلیسهای این کشور در اجرای قانون نگاهی بدبینانه و تبعیضی دربارۀ سیاهپوستان دارند. بسیاری از اقدامات امنیتی و بازرسیهای پلیس معطوف به جامعۀ سیاهپوستان است. ایست و بازرسی نیز از دیگر سیاستهای تبعیضآمیز پلیس امریکا در قبال سیاهان است. گزارشهای منتشرشده نشان میدهند در سال 2011 پلیس نیویورک ۷۰۰ هزار نفر از کسانی را متوقف کرده است که نزدیک به ۸۵ درصد آنها سیاهپوست و یا مردان جوان اسپانیایی بودهاند. دلیل جسارتیافتن مأموران پلیس امریکا برای انجام چنین اقداماتی این است که به آنها آموزش داده شده است باید بپذیرند تمام مردان سیاهپوست صرفاً جنایتکارانی خشن هستند. این اعتقاد را رسانهها در سطح امریکا و نیز فرهنگ این کشور ترویج دادهاند و در برنامههای آموزشی نیروهای پلیس نیز گنجانده شده است (Joseph, 2009: 720-732).
تبعیض نژادی در نظام فرهنگی رسانههای جمعی در ایالات متحدۀ مریکا همواره جلوهگاه تبعیض و بیعدالتی علیه اقوام و پیروان ادیان دیگر بودهاند. اگرچه دستگاه رسانهای در امریکا، مجری سیاستهای امپریالیستی و استعمارگرایانۀ این کشور است و اقدامات ضدحقوق بشری این رسانهها به چند دهۀ گذشته باز میگردد؛ در سال گذشتۀ میلادی نیز چندین اثر علیه مسلمانان و سیاهان تولید شده است (صادقی، 1384: 170-160). این اقدامات، که در چارچوب پروژۀ کلان اسلامهراسی در ایالات متحده پیگیری میشود، باعث شده است مسلمانان و سیاهپوستان امریکایی در مقایسه با سایر اقلیتهای دینی و نژادی، آسایش و رفاه به مراتب کمتری داشته باشند. همچنین نرخ بیکاری برای سیاهان و آسیاییها، که اقلیت نژادی محسوب میشوند و علیه آنها تبعیض نژادی رواج دارد، بالاتر از سفیدپوستان است. نرخ بیکاری این اقلیتها 13 درصد است، در حالی که دربارۀ سفیدپوستان، نرخ بیکاری به کمترین میزان خود یعنی 6 درصد رسیده است. مطابق آمار، سیاهان متقاضی وامهای خوداشتغالی برای دریافت وام باید 3 برابر سفیدپوستان تلاش کنند و این خود نشان میدهد در ارائۀ خدمات بانکی و تسهیلات وام و... نیز بهنوعی تبعیض نژادی اعمال میشود (خبرگزاری تنسیم، 1392: 2). دلیل اصلی وجود تبعیضها در امریکا نسبت به سیاهان در تاریخ بردهداری نهفته است. از زمان لغو بردهداری پس از جنگ داخلی امریکا، ساختار قدرت سرمایهداری سفیدپوستان، قوانینی را اجرا کرده است که با هدف ضعیفکردن امریکایی- آفریقاییها و جنایتکار نشاندادن آنها طراحی شده بود (Hayoun, 2014: 25-13).
روندهای شکلگیری جنبش سیاهان و ساختار فرصتهای سیاسی هر جنبش هنگامی که توسعه مییابد معمولاً فرصتهای سیاسی برای خودش خلق میکند و این فرصتهای سیاسی خلقشده، زمینه را برای ساختارهای بسیجکننده فراهم میآورد تا جنبش اعضای جنبش را بسیج کند و کنش جمعی را در دورههای اعتراض برانگیزد (راش، 1390: 147)؛ برای نمونه، رأی دیوان عالی در سال 1954 علیه تبعیض در آموزش این فرصت سیاسی ایجادشده، ظرفیتها و زمینههای جدیدی برای بسیج و سازماندهی ایجاد کرد (نش و اسکات، 1388: 247). درادامه به روندهای ایجادشده برای جنبش سیاهان و فراهمشدن زمینه برای بسیج اعضا اشاره میشود:
جنبش حقوق مدنی امریکاییهای آفریقاییتبار (1955-1968) جنبش حقوق مدنی به اعتراضهای اجتماعی در ایالات متحده گفته میشود که هدف آنها پایاندادن به تفکیک و تبعیض نژادی علیه امریکاییهای سیاهپوست و برخورداری سیاهان از حق رأیدادن در قانون اساسی بود. این جنبش در سالهای 1955 تا 1968 در جنوب امریکا فعالیت داشت و ماهیت خود را بهطور عمده از مبارزات مقاومت مدنی گرفته است. بین سالهای 1955 و 1968 اقداماتی چون تظاهرات، خشونت، پرهیز و نافرمانی مدنی باعث ایجاد شرایط بحرانی میان فعالان مدنی و مقامات دولتی شد. مقامها، صاحبان صنایع و شرکتها و تشکلها در هر سه سطح فدرال، کشوری و محلی، مجبور بودند بلافاصله به این شرایط، که منعکسکنندۀ بیعدالتی علیه امریکاییهای آفریقاییتبار بود، واکنش نشان دهند (مؤسسۀ مطالعات امریکا، 1393: 2). دستاوردهای قانونی عمده در طول این دوره از جنبش حقوق مدنی[7] عبارت بودند از : تصویب قانون حقوق مدنی در سال 1964 که هرگونه تبعیض بر اساس نژاد، رنگ، مذهب، یا اصالت ملی در امور استخدامی و حضور در اماکن عمومی را ممنوع اعلام میکرد، قانون حق رأی در سال 1965 که حقّ رأیدادن را احیا و محافظت میکرد، قانون خدمات مهاجرتی و تابعیت در سال 1965 که بهطرز در خور توجهی مهاجرت غیراروپاییها را به امریکا افزایش داد، قانون معاملات مسکن منصفانه در سال 1968 که هرگونه تبعیض در معاملات خرید یا اجاره مسکن را ممنوع اعلام میکرد، امریکاییهای آفریقاییتبار در جنوب کشور دوباره به سیاست راه یافتند و جوانهای بسیاری از این جنبش الهام گرفتند (Isensee, 2010:170-185). در تاریخ ۲ ژوئیۀ 1964، جانسون، قانون حقوق مدنی را امضا کرد که هرگونه تبعیض بر اساس نژاد، رنگ، مذهب، جنس و یا ملیت را در تخصیص فرصتهای شغلی و امکانات رفاهی عمومی ممنوع میکرد. با این لایحه دادستان کل مجاز بود پروندهها را بر اساس قانون جدید بررسی کند. همچنین این قانون، قوانین ایالتی و محلی سابق را، که این تبعیضها را قانونی کرده بودند، باطل میکرد (مؤسسۀ مطالعات امریکا، 1393: 3). این اقدامات، جنبش و رسیدن به برخی اهداف فرصتهای سیاسی بودند که جنبش سیاهان از این فرصتهای خلقشده استفاده و اعضای جنبش را به فعالیت بیشتر در وقایع و حوادث گوناگون بسیج کرد و آنها را به کنش جمعی واداشت (Fluck, 2008:10-20).
سلما و قانون حقّ رأی سال 1965 یکی دیگر از فرصتهایی که برای بسیج سیاسی جنبش خلق شد، راهپیمایی سلما تا مونتگمری و قانون حقّ رأی بود. این جنبش، طرح بلندپروازانهای برای ثبت نام از رأیدهندگان در سلمای آلاباما در سال 1963 داشت؛ اما بهدلیل مخالفت جیم کلارک، کلانتر سلما، تا سال 1965 پیشرفت اندکی در آن حاصل شده بود. پس از دعوت از ساکنان محلی برای همکاری، کینگ به سلما آمد و چندین راهپیمایی برگزار و او به همراه ۲۵۰ تظاهراتکنندۀ دیگر دستگیر شد. راهپیماییها ادامه یافت و با برخوردهای خشونتآمیز پلیس مواجه شد. هشت روز پس از اولین راهپیمایی، رئیس جمهور جانسون در برنامهای تلویزیونی برای حمایت از لایحۀ حقّ رأی، که او به کنگره فرستاده بود، حضور یافت و گفت: اگرچه ما این لایحه را به مجلس فرستادیم؛ مبارزه هنوز تمام نشده است، آنچه در سلما اتفاق افتاد، بخشی از یک جنبش بسیار بزرگتر است که در هر بخش از دولت امریکا گسترش مییابد. این تلاش سیاهان امریکا برای برخورداری از نعمت زندگی امریکایی است. هدف آنها باید هدف ما نیز باشد؛ زیرا تنها سیاهان نیستند؛ همۀ ما هستیم که باید بر تعصب و بیعدالتی فلجکننده غلبه کنیم و این کار را میکنیم (Gaines, 2007: 50-65). جانسون قانون حقّ رأی را در تاریخ ۶ آگوست 1965 به امضا رساند. در سال 1965 مالیات أخذ رأی، آزمون خواندن و نوشتن و سایر آزمونهای فردی رأیدهندگان به حالت تعلیق در آمد و نظارت دولت فدرال بر ثبت نام رأیدهندگان در ایالاتی، که این آزمون انجام میگرفت، مجاز شناخته شد. امریکاییهای آفریقاییتبار که از ثبت نام برای رأیدادن منع شده بودند، درنهایت برای جایگزین، دادخواست خود را در دادگاههای محلی و یا ایالتی توانستند مطرح کنند، هرچند در موارد نادری به موفقیت میرسیدند. اگر تبعیضی در ثبت نام از رأیدهندگان رخ میداد، مطابق قانون سال 1965 دادستان کل ایالات متحده، بازرسان فدرال را به محل ثبت نام میفرستاد. این عمل، تأثیرات مثبت سریعی در سرنوشت امریکاییهای آفریقاییتبار به جا گذاشت. در عرض چند ماه پس از تصویب آن، ۲۵۰۰۰۰ رأیدهندۀ سیاهپوست جدید ثبت نام کردند که یکسوم آنها را مسئولان فدرال پذیرفتند. در عرض چهار سال، ثبت نام رأیدهندگان در جنوب بیش از دو برابر شد. می سی سی پی با ۷۴ درصد در سال 1965 بالاترین میزان مشارکت رأیدهندگان سیاه را داشت و تعدادی از رهبران سیاهپوست نیز به مقامات دولتی برگزیده شدند. در سال 1969 میزان مشارکت رأیدهندگان سیاهپوست در ایالت تنسی ۹۲ درصد، در آرکانزاس ۷۷ درصد و در تگزاس، ۷۳ درصد بود. سیاهپوستان با بهدستآوردن حقّ رأی، چشمانداز سیاسی جنوب را تغییر دادند (صفایی، 1393: 5). رویدادهای فوق نشان میدهند جنبش سیاهان، میان اهداف فردی و اهداف جنبش همنوایی ایجاد کرد تا در فرصتهای سیاسی مناسب با برجستهسازی نارضایتیها و با علامتگذاری حوادث و وقایع در ذهنیت اعضای جنبش در فرصتهای مناسب، توان بسیج و اعتراضها را داشته باشد. حادثۀ فرگوسن یکی دیگر از وقایعی بود که هواداران خود را به اعتراض واداشت؛ با این حال، جنبش به برخی از اهداف خود دست یافت (Gaines, 2007: 40-50). همچون شرایط سیاهان در آفریقای جنوبی پس از آپارتاید، در جامعۀ امریکا نیز پس از دهۀ 1960 تاکنون نیز وضعیت زندگی بسیاری از امریکایی- آفریقاییها بهتر شده است؛ با این حال، حوادث فرگوسن نشان دادند سیاهان، خواهان رفع کامل تبعیضهای نژادی، اقتصادی، قضایی، فرهنگی و داشتن حقوق مساوی با سفیدپوستان و بهحسابآمدن شهروندانی با حقوق کامل شهروندی هستند. جنبش وال استریت و ساختار فرصت ائتلاف به ساختار فرصت سیاسی با اتکا به زمینههای عینی چون میزان باز یا بستهبودن، دسترسی به متحدان بالقوه و وضعیت استراتژیک متحدان بالقوه و منازعات گروههای مختلف و نارضایتیهای موجود در جامعه باید توجه کرد. هر جنبشی برای ادامۀ فعالیت و حمایت هوادارن به دنبال خلق فرصت است تا با فرصتهای ایجادشده در صدد بسیج منابع خود برآید و ایجاد کنش جمعی نماید. تارو نیز معتقد است دورههای اعتراض، نقش مهمی در جنبشها دارند. جنبشهای اجتماعی بهطور فردی رخ نمینمایند؛ بلکه بخشی از یک موج ناآرامی هستند که با وقایع پیشبینیناپذیر تسریع و با تغییر در ساختارهای فرصت سیاسی تسهیل میشوند (مشیرزاده، 1386: 170- 160). یکی از مهمترین فرصتها و دورههای اعتراضی، که برای جنبش سیاهان ایجاد شد، جنبش وال استریت بود؛ به عبارتی، نوعی همنوایی مشترک میان این دو جنبش وجود داشت. ناراضیان هر دو جنبش به ساختار ائتلافی موقت برای بیان اعتراضها و اهداف جنبش به هم پیوستند. به همین دلیل در حوادثی نظیر فرگوسن فقط سیاهان نبودند؛ معترضان سفیدپوست و زنان نیز حضور داشتند. بسیاری مشکل اصلی را در بطن نظام سرمایهداری امریکا میدانند که یک وجه آن به ناراحتی مردم از حکومت امریکا و بخش دیگر هم به موضوع خاص نژادپرستی و ساختارهای تبعیضآمیزی بازمیگردد که در نظام امریکا وجود دارد. جنبش والاستریت در اعتراض به مسائلی همچون نابسامانیهای اقتصادی، قدرت و نفوذ شرکتهای بزرگ، نابرابری اجتماعی، تبعیض علیه زنان و جنگهای خاورمیانه انجام شد. مسائلی که نهتنها برای سیاهان؛ وجه مشترک بخشی از مردم امریکا، سفیدپوستان و زنان و سایر اقلیتها بود (Fluck, 2008: 12-25). در چنین شرایطی است که قتل نوجوانی سیاهپوست، بار دیگر فرصت سیاسی لازم را برای اعتراضهای ناراضیان امریکا فراهم میکند. علاوه بر سیاهان، سفیدپوستان، زنان و سایر اقلیتها نیز به ساختارهای سیاسی – اقتصادی امریکا اعتراض میکنند که باعث ایجاد بیعدالتی و تبعیض در جامعۀ امریکا شده است (Barton, 2014: 10-20). درواقع، مسألۀ اساسی در جنبش والاستریت، که در ظاهر چندان دیدنی نیست، تلاش برای احیای دموکراسی اصیل و واقعی در اهداف این جنبش بود. این نکته، مهمتر از هر مبحثی، در جنبش والاستریت است. مطالعات متعدد نشان میدهند کسانی که در شهرهای مختلف امریکا، در این اعتراضها شرکت کردند، بیشتر از طبقۀ متوسط بودند که بیشتر از فقر یا بیکاری، انگیزۀ آنها اعتراض به بیعدالتی در جامعۀ امریکا و البته مهمتر از آن، احیای دموکراسی واقعی در عرصۀ سیاست بوده است؛ به عبارت دیگر، آنها به دنبال بازگرداندن تصمیمگیری اساسی به منتخبان واقعی خود بودند (سمیعی و میرالی، 1393: 13). به هر روی، جنبش سیاهان بهخوبی از این فرصت سیاسی توانست استفاده کند و با ایجاد سازواری مشترک میان گروههای مختلف ناراضی به بسیج منابع دست بزند و اعتراضها را از فرگوسن به سایر ایالتها نیز گسترش دهد.
به قدرت رسیدن باراک اوباما در امریکا انتخاب باراک اوباما برای ریاستجمهوری امریکا، معنای خاصی برای امریکاییهای آفریقاییتبار داشت. به قدرت رسیدن اوباما از نگاه امریکاییهای افریقاییتبار، فرصت سیاسی مناسبی برای فعالیت جنبش سیاهان بود. از نظر جنبش، ساختار فرصت سیاسی ایجادشده، زمینه را برای رسیدن به اهداف جنبش، که عبارت بود از ایجاد برابری میان سیاهان و سفیدپوستان، بهصورت رسمی و نهادی با قانون فراهم میکرد. به همین دلیل زمانی که اوباما رئیسجمهور امریکا شد، جشن و شادی تقریباً در میان بیشتر امریکایی آفریقاییها شکل گرفت. اگرچه این خوشحالیها و شادیها با واقعیت پس از آن به سردی و خاموشی گرایش پیدا کرد (مؤسسۀ مطالعات امریکا، 1393: 4) تنها جنبۀ مشخص ریاستجمهوری اوباما این است که وی میخواست بر یک نظام بزرگ انسانی بدون توجه به رنگ پوست و یا جنسیت افراد جامعه حاکمیت داشته باشد؛ اما ساختار نژادپرستانۀ نهادینهشده در نظام اقتصادی و سیاسی امریکا با انتخابات تغییر نمیکند. نهتنها یک انتخابات؛ انتخابات متعددی نیز نخواهد توانست این نظام را تغییر دهد. دلیل اصلی این امر نیز در تاریخ بردهداری نهفته است. از زمان لغو بردهداری پس از جنگ داخلی امریکا، ساختار قدرت سرمایهداری سفیدپوستان، قوانینی را اجرا کرد که با هدف ضعیفکردن امریکایی آفریقاییها و جنایتکار نشاندادن آنها طراحی شده بود (صفایی، 1393: 4).
تحلیل علل گسترش جنبش سیاهان و پیامدهای آن تیراندازیهای پلیس امریکا علیه امریکاییهای سیاهپوست، که به تظاهرات اعتراضی هزاران نفر منجر شد، نمونههای واضحی از تبعیض نژادی است که درون نظام قضایی امریکا نهادینه شده است. نظام آموزشی نیروهای پلیس امریکایی بهگونهای طراحی شد تا این باور را در آنها به باوری قلبی تبدیل کند که تمامی مردان سیاهپوست، جنایتکار هستند و حتی بدون هیچ دلیلی به آنها میتوان شلیک کرد. حتی انتخاب اوباما برای ریاستجمهوری امریکا نیز ساختار نژادپرستانۀ نهادینهشده در نظام اقتصادی و سیاسی امریکا را نتوانست تغییر دهد و در سال 2012 سیاهان، بیشترین قربانی پلیس بودند (Bonnet, 2014: 1-7).
نهادینهشدن خشونت علیه اقلیتهای نژادی خشونت علیه سیاهپوستان نهتنها در برخورد پلیس؛ بهشکلهای مختلف در قوانین و سازمانها و نهادهای مختلف امریکا نیز نهادینه شده است. سفیدپوستان، قضات و پلیس، قوانین را در امریکا بهگونهای تفسیر میکنند که رگههایی از تبعیض نژادی در آن وجود دارد. مأموران امنیتی امریکا و نیرو پلیس این کشور در اجرای قانون، نگاهی بدبینانه و تبعیضی دربارۀ سیاهپوستان دارند. بسیاری از اقدامات امنیتی و بازرسیهای پلیس معطوف به جامعۀ سیاهپوستان است. قانون «دفاع مرگبار» از مهمترین قانونهایی است که افراد معمولی و نیروهای پلیس در اجرای آن تبعیض نژادی اعمال میکنند. براساس این قانون، افراد در صورت ورود بدون اجازۀ شخص یا اشخاصی به ملک و یا وسیلۀ نقلیۀ خود و حملۀ شخص متجاوز از خود بهصورت مسلحانه میتوانند دفاع کنند. در این قانون آمده است وقتی مالک، جان خود را در خطر ببیند، دلیلی ندارد در استفاده از سلاح تردید کند. بر اساس همین قانون اگر شخصی با چنین شرایطی مواجه شود و به تیراندازی اقدام کند، مصونیت قضایی خواهد داشت. این قانون با دید نامطلوب سفیدپوستان و نیروهای پلیس به مردم سیاهپوست، به قتلهایی در سال 2013 منجر شد که نماد زندهبودن نژادپرستی در جامعۀ امریکایی و نیروهای امنیتی و پلیس است. همانگونه که باراک اوباما، رئیس جمهوری ایالات متحده در سال 2013 دربارۀ قتل «ترایون مارتین» بیان کرد، تقریباً تمامی سیاهپوستان امریکا، تجربۀ تلخ برخورد شکاکانه و نامناسب مأموران امنیتی را تجربه کردهاند (Bonnet, 2014: 2-9). از هر پانزده مرد سیاهپوست، یک نفر زندانی میشود که این رقم برای سفیدپوستان ۱ به ۱۰۶ است. بر اساس آمار قضایی امریکا از هر سه سیاهپوست، ۱ نفر احتمال دارد در طول عمرش به زندان برود. پلیس سه برابر بیشتر از سفیدپوستان به سیاهپوستان و لاتینوها سوءظن دارد و آنها را تفتیش میکند. آفریقایی- امریکاییها دو برابر بیشتر احتمال دارد که دستگیر شوند و چهار برابر بیشتر از سفیدپوستان تحت خشونت پلیس قرار میگیرند. این مورد حتی در مدارس نیز دیده میشود؛ بهعنوان مثال، دانشآموزان سیاهپوست بیشتر از سفیدپوستان تنبیه سخت میشوند. همین موضوع باعث شده است بسیاری از دانشآموزان سیاهپوست از سن کم با سیستم قضایی امریکا برخورد پیدا کنند. هرچند سیاهپوستان ۱۶ درصد از جمعیت نوجوان امریکا را تشکیل میدهند؛ ۳۷ درصد از پروندههای آنها وارد روند قضایی میشوند و ۵۸ درصد از آنها به زندان بزرگسالان انتقال داده میشوند. این موضوع دربارۀ زنان سیاهپوست نیز صدق میکنند. زنان سیاهپوست سه برابر بیش از سفیدپوستان به زندانی میروند. در مقایسۀ تفاوت میزان بیخانمانی و فقر در میان سیاهپوستان به نسبت سفیدپوستان در سال 2010، ۴۵ درصد از آفریقاییتبارهای امریکا توانستند خانهای از آن خود داشته باشند که این رقم برای سفیدپوستان ۶۷ درصد است (Bonnet, 2014: 5-20).
جدول 1- میزان کشتههای سیاهان، بیکاران و زندانیان در ده شهر امریکا
منبع: مؤسسۀ مطالعات امریکا
یافتههای پژوهش بر اساس جدول 1 نشان میدهند در جامعۀ امریکا، تبعیضهای ساختاری و نهادمند نژادی میان سیاهان و سفیدها وجود دارد. نرخ فقر برای سیاهان در سال 2004، 7/ 24 درصد و برای سفیدپوستان 7/12 درصد بوده است. ۲۵ درصد سیاهان توانستهاند منصبهای شغلی به اصطلاح یقه سفید در امریکا را از آن خود کنند. امید به زندگی برای سیاهپوستان در سال 2008، ۷۰.۸ بوده است (قاسمی، 1393 :2). امید به زندگی سیاهپوستان در مقایسه با سفیدپوستان امریکایی و اروپایی همیشه ۵ تا ۷ سال کمتر بوده است. میزان چاقی، دیابت و بیماریهای دیگر در سیاهپوستان بالاتر از میزان متوسط آن برای سفیدپوستان است. میزان مرگ و میر سیاهپوستان از سایر افراد در امریکا بیشتر است و ابتلا به سرطان در سیاهان، ۱۰ درصد بیشتر است. ایدز یکی از دلایل مهم مرگ و میر در سیاهان است و ۴۸ درصد از افراد مبتلا به ایدز در امریکا را سیاهپوستان تشکیل میدهند.
تداوم خشونت فزایندۀ پلیس علیه سیاهپوستان باراک اوباما، رئیسجمهور ایالات متحده در سال ۲۰۱۳ دربارۀ قتل «ترایون مارتین» گفت تقریباً تمامی سیاهپوستان امریکا تجربۀ تلخ برخورد شکاکانه و نامناسب مأموران امنیتی را تجربه کردند. بر اساس گزارش منتشرشدۀ «جنبش مردمی مالکوم ایکس»، سازمان ضد نژادپرستی در ماه می 2013، تخمین زده میشود در سال 2013 در هر ۳۱ ساعت پلیس یا نیروهای امنیتی، یک امریکایی را کشتهاند. در حالی که بر اساس گزارشهای قبلی این سازمان، تا قبل از جولای سال 2013، هر ۹۱ ساعت یک سیاهپوست در امریکا کشته میشد. بر اساس همین گزارش، ۹۱ درصد از کسانی که با اسلحه و یا شوکر پلیس کشته شدهاند، سیاهپوست بودند و این در حالی است که سیاهپوستان در این مدت، تقریباً ۱۲ درصد از جمعیت امریکا را تشکیل میدادند (اشرف، 1346: 15-10). سالهاست تبعیض نژادی بر کل جامعۀ امریکا سایه افکنده است. یک مصداق این مدعا این است که مأموران پلیس سیاهپوست در نیویورک زمانی که ساعت کاریشان به اتمام میرسد نگران این هستند که مبادا با نزدیکشدن به مأموران پلیس سفیدپوست، زندگیشان را از دست بدهند؛ زیرا میدانند ادارۀ پلیس نیویورک، سیاستی را سرلوحۀ خود قرار میدهد که به نظر میرسد این باشد: «هنگام نزدیکشدن به یک مرد سیاهپوست، اول شلیک کن» (خبرگزاری فارس، 1393). تأثیر جایگاه اجتماعی- اقتصادی در جامعه جایگاه اجتماعی- اقتصادی پایین مانند فقر، کمبود امکانات آموزشی و بهداشتی، بیشک در کلیت جامعه تأثیر میگذارد. در دهههای اخیر دیده شده است نابرابری در ثروت و کیفیت زندگی بهشدت در ایالات متحده رو به افزایش است. تفاوت در جایگاه اجتماعی- اقتصادی ازجمله اختلاف در توزیع ثروت، درآمد و دسترسی به منابع در تمام جامعه، تأثیر منفی میگذارد. جایگاه اجتماعی- اقتصادی و نژاد و قومیت بهشکل تنگاتنگی در هم تنیدهاند. علاوه بر این، جوامع اغلب بهواسطۀ جایگاه اجتماعی- اقتصادی، نژاد و قومیت تقسیمبندی و گروهبندی میشوند؛ با این حال این گروههای نژادی و قومیتی، ویژگیهای مشترکی با جوامع در حال توسعه دارند: توسعۀ اقتصادی اندک، شرایط بهداشتی ضعیف و کمبود امکانات آموزشی و تحصیلی. جایگاه اجتماعی- اقتصادی پایین بارها بهصورت عامل خطر در بسیاری از مشکلات این جوامع دخیل بوده است. (سایت دیدهبان، 1393: 1). اختلاف طبقاتی در جامعۀ امریکا، فشار مالی ناشی از جنگهای متوالی مستمر و پرهزینه بر مالیاتدهندگان، نهادینهشدن نژادپرستی در ساختار سیاسی این کشور، چند مورد از مشکلهای موجود در جامعۀ امریکا است. این موارد در سالهای پیاپی بر مردم امریکا فشار آورده است؛ از اینرو، تأکید بر نابرابریهای اجتماعی- اقتصادی و همبستههای آن ازجمله تبعیض نژادی و قومی و تلاش برای کاهش شکاف عمیق در جایگاه اجتماعی- اقتصادی افراد و گروهها در ایالات متحده، تأثیرات مثبت و سازندهای برای کل جامعۀ امریکا در بردارد؛ بهعنوان مثال، در حالی که اقلیتها بیشترین میزان کار را در جامعۀ امریکا انجام میدهند و سختترین مشاغل را بر عهده دارند؛ کمترین درآمدها را داشته و هیچگاه امنیت شغلی کافی ندارند (سایت دیدهبان، 1393: 2). همین نابرابریهای اقتصادی در بسیاری مواقع زمینهساز بروز بزهکاری، در میان اقلیتهای نژادی میشود. در چنین شرایطی جنبش سیاهان، خواهان رعایت و اجرای قانون حقوق بشر و تغییر سیاستهای محلی، حقوق و رویهها هستند و تغییر نهادهای معینی را در جوامع محلی و منطقهای، تغییر روابط قدرت، تغییر قدرت از پلیس به دولت یا جامعه را عاملی برای رفع تبعیض میدانند (Rameau, 2014: 15-21).
نمودار 2- میزان درآمد سیاهان در امریکا به تفکیک دورههای ریاست جمهوری_ از نیکسون تا اوباما(منبع: سایت دیدهبان)
نمودار 2 نشان میدهد با وجود تلاشهایی که سازمانهای مردمنهاد و جنبشهای اجتماعی برای ریشهکردن تبعیضهای نژادی در امریکا انجام دادهاند، جامعۀ امریکا همچنان از اشکال آشکار و پنهان اختلافها و تعصبات قومی و نژادی رنج میبرد که این تبعیضها خود را در قالب توزیع نامتوازن ثروت و امکانات متجلی میکنند. هرچند شاید امروزه از میان آفریقاییتبارها، آسیاییتبارها و درکل اقلیتهای نژادی، افرادی به موفقیتهای تحصیلی و مالی در خور توجهی نیز دست یافته باشند؛ وضعیت کلی این اقلیتها نسبت به دهههای قبل، تغییر زیادی نکرده است و آنان همچنان با این تبعیضها دست و پنجه نرم میکنند. این پژوهشها نشان دادهاند نژاد از لحاظ طبقهبندی، اغلب تعیینکنندۀ جایگاه اجتماعی- اقتصادی فرد است.
نتیجه بر اساس یافتههای پژوهش، که از آزمون فرضیه به دست آمدند، نتیجه گرفته میشود جنبش سیاهان در امریکا آنگونه که مطالعات پیشین نشان میدهند، جنبش دگرگونساز با هدف ایجاد تحول بنیادین در جامعه و یا جنبشهای انقلابی براندازانه نبوده؛ بلکه جنبشی اصلاحگراست. این جنبشها، هدفهای محدودتری دارند و معمولاً در درون نظام، مبارزه میکنند، نه بر ضد نظام سیاسی که خود بخشی از آن هستند. آنها در پی تغییر برخی جنبههای نظم اجتماعی موجود هستند؛ بنابراین جنبش سیاهان درصدد تغییر نگاه و نگرش حاکمیت امریکا به سیاهان و رفع تبعیضها است. چنانکه ذکر شد، نارضایتی از عواملی است که موجب جذب افراد در جنبشهای اجتماعی میشود. اختلاف طبقاتی در جامعۀ امریکا، فشار مالی ناشی از جنگهای متوالی مستمر و پرهزینه بر مالیاتدهندگان، موجب نابرابریهای اجتماعی- اقتصادی در جامعۀ امریکا و درنهایت به تبعیض نژادی منجر شده است. در چند سال اخیر به قدرترسیدن یک رئیس جمهور سیاهپوست و شکلگیری جنبش وال استریت، فرصتهای سیاسی لازم را برای فعال نگهداشتن جنبش سیاهان ایجاد کردهاند. حضور گستردۀ سیاهان در جنبش وال استریت و حمایت اوباما از جنبش سیاهان، فرضیۀ پژوهش را اثبات میکند. در این رویدادها، جنبش سیاهان در امریکا با تعریف نارضایتیها و تفسیر وقایع و رویدادها، بار دیگر هواداران جنبش به کنش جمعی و اعتراضها در جامعۀ امریکا را توانست به تحرک وادارد. وجود تبعیضهای نژادی، قضایی و اقتصادی در امریکا، زمینهها و انگیزههای بلندمدت وقوع حوادثی مانند فرگوسن، انگیزههای کوتاهمدت فعالشدن و گسترش جنبش سیاهان را در امریکا فراهم کردهاند؛ بنابراین سیاهان امریکا از هر فرصت سیاسی ایجادشده استفاده میکنند و با اعتراضهای خود سعی در رفع تبعیضهای موجود علیه سیاهان در امریکا دارند و تلاش میکنند با دگرگونی و تغییر در اندیشه، رفتار، مناسبات اجتماعی و عناصر جامعه، موجب تغییر در روابط قدرت شوند؛ بنابراین حاکمان امریکا باید درصدد اتخاذ سیاستها و راهبردهایی برای کاهش تبعیضهای فردی و اجتماعی باشند. در غیر این صورت این جنبش همچنان فعال است و با هر حادثهای دوباره هواداران خود را بسیج میکند و به کنش جمعی دست خواهد زد.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اشرف، ا. (1364). مسألۀ سیاهان در امریکا، قابل دسترس درwww.farsnews.com افریت، ا. (1389). نگرشها در جامعهشناسی سیاسی، ترجمۀ ابوالحسنی، ر.، تهران: نشر میزان. پورسعید، ف. (1390). «بررسی مقایسهای انقلاب اسلامی ایران و مصر»، فصلنامۀ ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت راﻫﺒﺮدی، س 14، ش 2، ص 159-198. پناهی، م.ح. (1389). نظریههای انقلاب: (وقوع، فرایند، پیامدها)، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی (سمت). خبرگزاری فارس. (1393). امریکا و تبعیض نژادی، قابل دسترس درwww.farsnews.comخسروشاهی، س.ه. (1385). «مسألۀ سیاهان»، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،س 5، ش4، ص 49-60. دلاپورتا، د. و دیانی، م. (1383). مقدمهای بر جنبشهای اجتماعی، ترجمۀ: دلفروز، م.ت.، تهران: انتشارات کبیر، چاپ اول. راش، م. (1390). جامعه و سیاست، ترجمۀ: صبوری، م.، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی (سمت). روزنامۀ کیهان. (1393). اصرار بر نژادپرستی بحران امریکا را شعلهور کرد، قابل دسترس درhttp://kayhan.ir/ سایت دیدهبان. (1393). نمونههای آماری و رسمی از تبعیض علیه اقلیتهای امریکا، قابل دسترس در: http://www.usviewer.com/fa/content/ سمیعی اصفهانی، ع.ر. و میرالی، س. (1393). «دموکراسی رایزنانه، جنبشهای اجتماعی و حوزۀ عمومی جهانی»، فصلنامۀ سیاست، مجلۀ دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی، دوره 44، ش 2، ص 441-467. صادقی، ا. (1384). «رﺍﺑطۀ ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ ﺑﯿﻦ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻭ ﺩﻭﻟﺖ ﺩﺭ اﻣﺮیکا»، ﻋﻠﻮﻡ ﺳﯿﺎﺳﯽ، ﺭﻭﯾﺪﺍﺩﻫﺎ ﻭ ﺗﺤﻠﯿﻞﻫﺎ، ش 197، ص 76-71 . صفایی، ش. (1393). مؤسسۀمطالعاتملیامریکا،امریکا و نقض حقوق سیاهپوستان، قابل دسترس در: http://www.asipress.ir/vdcguy کوهن، ج. (1386). فهم و مطالعۀ جنبشهای اجتماعی جدید، ترجمۀ حاجلی، ع.، تهران: انتشارات جامعه و فرهنگ، چاپ اول. گیدنز، آ. (1374). جامعهشناسی، ترجمۀ: صبوری، م.، تهران: نشر نی. گیدنز، ا. (1389). جامعه شناسی، ترجمۀ: چاوشیان، ح.، تهران: نشر نی. مشیر زاده، ح. (1386). درآمدی نظری بر جنبشهای اجتماعی، انتشارات: پژوهشکدۀ امام خمینی و انقلاب اسلامی. مظاهری، م.م. (1393). مقایسۀ اعتراضهای فرگوسن و جنبش وال استریت، همشهری آنلاین، قابل دسترس درhttp://www.hamshahrionline.ir نش، ک. (1391). جامعهشناسی سیاسی معاصر، ترجمۀ: دلفروز، م.ت.، انتشارات تهران: کویر، چاپ دهم. نش، ک. و لش، ا. (1388). راهنمای جامعهشناسی، ترجمۀ: نصری، ق. و قاسمی، م.ع.، تهران: پژوهشکدۀ مطالعات راهبردی. Admason, Fiona. B. (2005) “Constructing the Diaspora: Diaspora Identity Politics and Transnational Social Movements” International Studies Review, 7(4):547–569.
Balko, R. (2013) Rise of the warrior cop, the militarization of America’s Police Forces, Public Affairs, New York
. http://www.amazon.com/Rise-Warrior-Cop-Militarization-Americas/dp/16103945,
Bond, J. (2014) The State of Civil Rights Education in the United States, March, This report was prepared by the Southern Poverty Law Center under the . to the University of Alabama .
Bonnet, F. (2014) “Ferguson and the New Black Condition in the United States”, American Journal of Sociology, 103(4): 837-862.
Barton, Paul E. (2014) The Black-White Achievement Gap,Educational Testing Service (ETS). https://www.ets.org/Media/Research/pdf/PICBWGAP.pdf
Feagin, Joe. R. (2001) “Racist America; Roots, Current Realities, and Future, Reparations", Social Science, Routledge A member of the Taylor & Francis Group New York.
Fluck, W. (2008) Non-violence in the Civil Rights Movement in the United States of America, DissertationFreie Universität Berlin JFK Institut Fachbereich Philosophie und Geistes wissen schaften Disputations datum. http://www.diss.fu-berlin.de/diss/servlets/MCRFileNodeServlet/FUDISS.
Farabaugh, J. (2014) “Civil Rights Movement, Civil Society”, Foreign Policy, 3(9):5-29.
Joseph, Peniel E. (2009) “The Black Power Movement: A State of the Field" The Journal of American History,96 (3): 751-776.
Livd, S. (2103) Black Civil Rights (1955-68), 8 May,
https://prezi.com/m0q3qhvj9m13/black-civil-rights-1955-68/
Hayoun, M. (2014) "Ferguson Prompts Activists to Rethink Black Power Movement in America”, Civil Society, Foreign Policy, 9:15.
Massey, Douglas S. & Denton, Nancy A. (1993) American Apartheid, Cambridge: HarvardUniversity Press.
Isensee, R. (2010) African American :from segreation to modern institutional discrimination and modern racism, http://www.sagepub.com/sites/ default/ files/upm-binaries/54133_Chapter_5.pdf.
Gaines, K. (2007) “The Civl Rights Movementn World Perspective” OAH Magazine of History. http://www.virginia.edu/lifetimelearning/civilrights/articles/Civil%pdf.
Rameau, M. (2014) After Ferguson, from civil rights to human rights, September, Center for Pan-African Development, http://www. yesmagazine.org/ peace-justice/ after-ferguson-from-civil-rights-to-human-rights.
Smelser, Neil J. Wilson, W. and Mitchell, F. (2001) “America, Becoming Racial Trends and Their Consequences” Vol. I, National Research Council, paperback.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 7,921 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,309 |