تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,651 |
تعداد مقالات | 13,405 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,230,135 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,081,444 |
پدیدۀ داغ ننگ چاقی در زنان 44-15ساله در شهر یزد | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
جامعه شناسی کاربردی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 4، دوره 28، شماره 3 - شماره پیاپی 67، مهر 1396، صفحه 41-60 اصل مقاله (450.15 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jas.2017.21439 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فرزانه قانع عزآبادی* 1؛ وحید قاسمی2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1کارشناس ارشد جامعهشناسی دانشگاه اصفهان، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استاد گروه علوم اجتماعی دانشگاه اصفهان، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
داغ ننگ، فشار اجتماعی موذیانهای است که با تعداد نامنتهایی از صفات، شرایط، وضعیت سلامت و گروههای اجتماعی وابسته به زمینه و بستر اجتماعی پیوند خورده است. پدیدهای که نطفۀ آن در ذهن انسان بسته میشود، در عرصۀ کنش متقابل تولد مییابد و گسترۀ خویش را وابسته به مهیابودن شرایط رشد خویش با توجه به فرهنگ و ارزشهای حاکم بر جامعه میپرواند و عرصههای گوناگونی را جولانگاه خویش میکند. سوگیریهای آشکار و تبعیضی که در زمینههای مختلف به افراد چاق تحمیل میشود، نشاندهندۀ خزیدن چاقی و اضافه وزن به حیطۀ داغ ننگ بهویژه برای زنان بهدلیل تأکید بیش از حد جامعۀ مصرفی بر جذابیت جسمانی آنها است. این پژوهش با هدف بررسی عوامل مؤثر در ضعف و شدت داغ ننگ چاقی درونیشدۀ زنان با روش پیمایش و روش نمونهگیری طبقهای متناسب، تعداد 380 زن 44-15سالۀ شهر یزد را با ابزار پرسشنامه مطالعه کرد. با چارچوب قراردادن نظریات گافمن، گیدنز، مقایسۀ اجتماعی فستینگر، مبادله، استیک و برگنر، رابطۀ متغیرهای فردی-روانشناختی (عزت نفس، سن، شاخص حجم بدن) و متغیرهای اجتماعی (مقایسۀ اجتماعی، نفوذ خانواده و دوستان، مصرف رسانهای، تحصیلات) با میزان داغ ننگ چاقی درونیشده در زنان تحلیل شد. نتایج پژوهش نشان میدهند متغیر مقایسۀ اجتماعی، بهترین پیشبینیکنندۀ داغ ننگ چاقی در زنان است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چاقی و اضافه وزن؛ داغ ننگ؛ داغ ننگ چاقی درونیشده؛ مقایسۀ اجتماعی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شرح و بیان مسأله بدن، شاخصترین نمایندۀ ظاهر و بخش مهمی از هویت فرد است و در موقعیتهای اجتماعی، بلافاصله در برخورد با دیگران نمایان میشود و بهصورت مستقیمترین و دردسترسترین ملاک قضاوت در اختیار مخاطبان حاضر در میدان کنش قرار میگیرد. بدینترتیب بدن از هستیای زیستشناختی و روانشناختی فراتر میرود و به سازهای اجتماعی مبدل میشود. با ظهور جامعۀ مصرفی، بدن و متعاقب آن بازتابیشدن هویت بدنی افراد به جایگاه انکارناپذیری دست یافت. آنچه در این جامعه اهمیت مییابد، این واقعیت است که امکانپذیری بدن، به مثابه یک پروژه، اکنون به روی مخاطبان انبوه باز شده است و دیگر هدف یا آرمان یک گروه نخبه یا فرهنگ بورژوازی ممتاز نیست (Turner, 1994). بدینترتیب تعداد زیادی از افراد، این امکان را مییابند که با دستکاری ویژگیهای ظاهری و مرئی بدن و فاصلهگیری از مفهوم «بدن طبیعی» به ساخت اجتماعی بدن مبادرت کنند. مفهوم تصور بدنی را برای اولین بار، شلدر مطرح کرد. وی تصور بدنی را چنین تعریف کرده است: «تصویری از بدنمان که در ذهن شکل میدهیم و شیوهای که با آن، بدن برایمان آشکار میشود. تصور بدنی، فرایند شناختی صرف نیست؛ بلکه خواستهها، نگرشهای عاطفی و کنش متقابل با دیگران را منعکس میکند». (مفاهیم) بدینترتیب تصور بدنی، نگرشی چندبعدی راجع به بدن خود، بهویژه شکل، اندازه و زیبایی آن تعریف میشود (Cash &Colleguse, 1997)؛ به عبارت دیگر، تصور بدن به ادراکات، احساسات و افکار شخص راجع به بدنش اطلاق و معمولاً بهصورت سازهای متشکل از برآورد اندازۀ بدن و احساسات مربوط به اندازه و شکل بدن مفهومسازی میشود Grogan, 1999; Mut &Cash, 1997)). تصور بدنی و احساسی که افراد به بدن خود دارند بدون شک از ایدهآلهای جامعه دربارۀ زیبایی بدن تأثیر میپذیرد. آنچه بهصورت بدن ایدهآل برای زنان در جوامع غربی تبلیغ میشود، باریکاندامی و برای مردان، بدن عضلانی است (Riccardelli & Cabe, 2004). این تصاویر تبلیغشده از بدنهای مردانه و زنانه را افراد جامعه در فرایند جامعهپذیری درونی میکنند و میکوشند بدان دست یابند؛ اما ناتوانی بخش در خور توجهی از مردان و زنان در دستیابی به بدن ایدهآل تجویزشده، به افزایش نارضایتی از بدن منجر میشود. همچنین نداشتن وزن ایدهآل و چاقی با برچسبهای اجتماعی نامناسب و نگرشهای پیشداورانه همراه است (Carr &Freedman, 2005)؛ به عبارتی، تأکید فرهنگ غربی مدرن بر لاغری و بهتبع آن بر ننگآوربودن اضافه وزن، به داغخوردن افراد چاق منجر شده است (Schwartz & Brownell, 2004). چاقی اغلب شاخص تودۀ بدنی (BMI) تشخیص داده میشود که بعدی از جذابیت فیزیکی و نشانۀ خطر برای دستهای از مشکلات سلامتی است (Ferraro & Holland,2002). چاقی ناسالم بهطور معناداری خطر ابتلا به بیماریهای قلبی-عروقی مانند بیماری انسداد شرائین قلب و فشار خون، دیابت نوع دوم و سکتۀ مغزی را افزایش میدهد (Robertson & Vohora, 2007; Dal &Callegues, 2000). علاوه بر بیماریهای گوناگون قلبی، افراد چاق به احتمال زیاد، داغخوردگی را تجربه میکنند(Robertson &Vohora,2007). سازمان سلامت جهانی (1998) یک نظام درجهبندی را برای طبقهبندی وزن اضافی و چاقی بر اساس BMI معرفی کرده است. اضافه وزن، یک شاخص حجم بدن بین 25 و 9/29 و چاقی یک شاخص حجم بدن بالای 30 است. این تمایزها علاوه بر اینکه برای مباحثات سلامتی مهم است، با جنبههایی از پیامدهای اجتماعی و روانشناختی نیز پیوند خورده است (Schwartz & Brownell, 2004). اگرچه چاقی، یک بیماری و بحران سلامت عمومی است؛ داغ مربوط به آن رنج بسیاری را ایجاد میکند. نفوذ دیدگاهها و نگرشهای اخلاقی منفی به اضافه وزن و چاقی مانند تنبلی و نبود خودکنترلی هم بهصورت نهادی و هم بهصورت شخصی به گونۀ مشهودی رواج یافته است (Brewis, 2014). بدینگونه که پژوهشگران در مطالعات خود از تجربههای زیستۀ افراد چاق نشان دادند این افراد اغلب در بسیاری از زمینههای زندگی ازجمله کار، سلامت و مراقبت های پزشکی و روابط شخصی با تبعیض و محرومیت روبهرو میشوند (Viren, 2010; Maor, 2011)، بهگونهای که چاقبودن با تجربهای از داغخوردگی توأم میشود که فرصتهای اقتصادی و اجتماعی را محدود و منبع بالقوهای از تبعیض را فراهم و آسیبهایی را به فرصتهای شغلی، خدمات بهداشتی، موقعیتهای تحصیلی، روابط خانوادگی، خودپنداره و شاخصهای مختلف رفاه و آسایش تحمیل میکند (Schafer & Ferraro, 2011)؛ برای مثال، در ایالات متحده، دیگران حتی اعضای خانواده در بیشتر اوقات بهگونهای کاملاً منفی، افراد چاق را قضاوت و تمسخر میکنند. تجربۀ منفی چاقبودن تنها به ارتباطات متقابل روزمره محدود نیست؛ بهلحاظ تعاملات ساختاری در حوزههایی مانند سلامت، آموزش، اشتغال و رسانههای جمعی نیز حضور دارد (Brewis, 2014). این عقاید کلیشهای منفی، ساختار هویت شخصی افراد را تحت تأثیر قرار میدهد. این نگرشهای منفی، که اغلب رنجآور و شرمسارکننده است، (Maor, 2012) مجموعهای از قضاوتهای اخلاقی است که افراد چاق را با صفاتی منفی مانند تنبل، پرخور، غیرفعال و ناسالم انگ میزند (Care, Freedman & Lewis, 2011) بدین نکته تأکید کردند که بسیار مهم است در نظر داشته باشیم آیا افراد چاق درک میکنند که با آنها بدرفتاری شده است؟ این اسناد ذهنی از تبعیض در یک فرد چاق، عنصر کلیدی در فرایند داغخوردگی محسوب میشود و به درک این موضوع کمک میکند که چرا یک تجربۀ داغخوردگی، فرصتهای زندگی یک فرد را تحت تأثیر قرار میدهد؟ (Schafer &Ferraro,2011)؛ زیرا برحسب آنچه فمینیستهای پساساختارگرا از مبناشدن بدن برای هویت در روابط اجتماعی سخن میگویند، افراد برحسب اینکه دیگران چگونه دربارۀ بدن آنان قضاوت میکنند به درکی از خود جسمانیشان نائل و این ادراکها مبنایی برای هویتشان میشود (Rice,2007). بنابر آنچه ذکر شد چاقی نهتنها افتی فیزیکی است؛ اضافه وزن، نبود خودکنترلی نیز متصور میشود و افراد چاق، افراد تنبل، زیادهرو و شکمپرست در نظر گرفته میشوند و رفتارهای تبعیضآمیزی از جانب دیگران به آنان تحمیل میشود. مجموعۀ این نگرشها و رفتارهای دیگران نسبت به افرادی که از وزن ایدهآل جامعه به هر دلیلی فاصله گرفتهاند، موجب شکلگیری تصوری از خویشتن در فرد میشود که آنچنان که باید و شاید خوب نیست. پدیدهای که کاملاً با تعریف گافمن از داغ مطابقت دارد و موجب شکاف میان آنچه که شخص باید باشد، یعنی همان «هویت اجتماعی بالقوه» و آنچه شخص واقعاً هست، یعنی «هویت اجتماعی بالفعل» (ریتزر، 1386) و پیامدهای واپسین این شکاف در بطن میدان کنش میشود، ارزیابی منفیای از یک ویژگی رخ میدهد و به تخفیف و لکهدارکردن هویت اجتماعی وی منجر میشود (Brewis, 2014). پیوند این شرایط با نگرشهای جنسیتی، نشاندهندۀ برجستهشدن نقش ظاهر و بدن زن و نگاه کالاگونه به وی در جریان زندگی روزمره است، بهگونهای که در چنین بستر مردسالارانهای، زنان اغلب با جذابیت جسمی و ظاهریشان ارزیابی میشوند تا تواناییها و موفقیتهای فردی و اجتماعیشان. بدینترتیب زیبایی برای زن، ویژگیای حتمی پنداشته میشود و تلاش وی را به مطلوب واقعشدن از نگاه دیگران معطوف میکند، شرایطی که فوکو به زیبایی آن را به تصویر میکشد. به اعتقاد فوکو آنچه فرد از جنسیت خود میداند، با آموزههای گفتمان قدرت شکل گرفته است و در این گفتمان، رفتارهای جنسی بهگونهای نمودار میشوند که به سود یک جنس و تحت ستم درآوردن جنس دیگر است. بهطور خلاصه، گفتنی است «اندیشۀ محوری فوکو در کتاب تاریخ جنسیت این است که آنچه در جامعه، حقیقت امر جنسی شناخته میشود، در واقع اسطورهای بیش نیست؛ اما این اسطورهپردازیها در روابط میان آدمیان تأثیر بسزایی دارد و آنان را در حلقهای از روابط قدرت اسیر میکند» (اباذری و حمیدی،1387). بهطور کلی، فوکو معتقد است در جامعۀ کنونی ما، تمامی بدنها بهلحاظ پوشش، آرایش و تناسب اندام به سمت الگوی خاصی هدایت میشوند. الگویی که نرمال و بهنجار شناخته میشود و تمامی افراد تلاش میکنند در محدودۀ این الگو جای گیرند. این الگو همان قالب ویژۀ برخاسته از گفتمان قدرت است، گفتمانی که از نظر او بهدلیل واگذاری نقشهای جنسیتی به زنان و یکساندانستن بدن زنانه با صفت هیجانپذیری، به زیان جنس مؤنث ساخته میشود؛ زیرا یکی از راههای اعمال کنترل و قدرت، تحت قانون درآوردن امور جنسی و تولید مثل است که بهطور ویژه با بدن زنانه در ارتباط دانسته میشود. بدینترتیب در بیشتر جوامع، زنان در مقایسه با مردان، به زیبایی، ظاهر خود و آنچه به چشم میآید، دقت نظر بیشتری دارند و حساسیت و توجه بیشتری نشان میدهند. بر اساس صدق این موضوع در جامعۀ مدّنظر، این پژوهش، زنان را محور بررسی خویش قرار داده است و از آنجا که وزن یکی از ابعاد مهم در تصور بدنی و باریکاندامی از ایدهآلهای بدن زنان است و چاقی، نقش بسزایی در شکست افراد در خلق هویت اجتماعیشان بر عهده دارد (Brewis, 2004) پژوهشگران پژوهش حاضر تمرکز خود را به مؤلفۀ وزن برای جنس زن بهعنوان یکی از مهمترین ابعاد تصور بدنی، در پیوند با مفهوم داغ ننگ گافمن معطوف کردند. داغ ننگ چاقی در این پژوهش بر اساس طبقهبندی سطوح داغ ننگ، در سطح فردی بررسی میشود، بدینگونه که تمرکز بر عواملی است که در ضعف و شدت داغ ننگ درونیشدۀ زنان تأثیر خواهد داشت.
پیشینۀ پژوهش مهدوی و عباسی اسفجیر، پژوهشی (1389) با هدف بررسی میزان تمایل به مدیریت بدن و کنترل اندام و عوامل مؤثر در آن انجام دادهاند. به این منظور از میان 350 نفر از دانشجویان دختر غیرانتفاعی سبز آمل 200 نفر به روش تصادفی انتخاب و با پرسشنامۀ محققساخته در 8 بعد 1- معرف طبقۀ اجتماعی، 2- مقاصد جنسی، 3- داشتن هویت، 4- تنوعطلبی و نوگرایی، 5- همانندسازی، 6- تشخصطلبی، 7- تأثیر دوستان و همسالان و 8- جلب توجه در زمینۀ تمایل به مدیریت بدن از حیث ظاهری، آرایشی و پوششی بررسی شدند. نتایج پژوهش نشان دادند: 1- در تمامی ابعاد هشتگانۀ مدّنظر، وضعیت موجود بهطرز معناداری از میانگین نظری بیشتر است، 2- بهترتیب، متغیرهای جلب توجه، تشخصطلبی، تأثیر دوستان و همسالان، تنوعطلبی و نوگرایی، مقاصد جنسی، همانندسازی، معرف طبقۀ اجتماعی و داشتن هویت، بیشترین تأثیر را در تبیین میزان تمایل به مدیریت و کنترل اندام و بدن را داشتند. «مدیریت بدن و ارتباط آن با عوامل اجتماعی (در بین دختران دانشگاه مازندران)» عنوان پژوهش دیگری است که رضایی و همکاران (1389) روی 400 نفر از دانشجویان دختر دانشگاه مازندران انجام دادند. یافتههای پژوهش نشان میدهند عوامل مستقیم بر مدیریت بدن عبارتند از: مصرفگرایی، فشار اجتماعی و مصرف رسانهای که 83 درصد تغییرات متغیر وابسته را تبیین میکنند. پژوهشی با نام «مدیریت بدن و مقبولیت اجتماعی (مطالعۀ دانشجویان دختر و پسر دانشگاه آزاد اسلامی و پیام نور شهر زنجان)» را شکربیگی و امیری (1390) روی 370 نفر از دانشجویان علوم انسانی مقطع کارشناسی دانشگاه آزاد و پیام نور با هدف بررسی عوامل مؤثر در گرایش به مدیریت بدن (مدیریت ظاهری، جراحیهای زیبایی، رویههای لاغری و ورزش و نگهداری از بدن) انجام دادند. یافتهها نشاندهندۀ رابطۀ معنادار و مستقیم بین متغیرهای مستقل میزان اوقات فراغت، مصرف فرهنگی، مصرف رسانهای و پایگاه اجتماعی- اقتصادی با متغیر وابستۀ مدیریت بدن و رابطۀ معنیدار و معکوس بین سن و تدین با مدیریت بدن هستند. همچنین میزان مدیریت بدن در جنس زن، افراد مجرد و دانشجویان دانشگاه آزاد بیشتر بود. «تأثیر مصرف رسانههای جمعی در مدیریت زنان» نام مقالهای است که قادرزاره و همکاران (1391) با بررسی 480 نفر انجام دادند و به این نتیجه رسیدند که بین مصرف رسانههای داخلی و خارجی بهترتیب، همبستگی منفی و مثبت با مدیریت بدن وجود دارد. تلویزیون (در میان رسانههای داخلی) و ماهواره (در میان رسانههای خارجی) قویترین رابطه را با مدیریت بدن دارند. در میان متغیرهای جمعیتی پایگاه اجتماعی-اقتصادی و سن بهترتیب، همبستگی مثبت و منفی با مدیریت بدن دارد. سفیری و همکاران (1392) با هدف بررسی جامعهشناختی مقایسۀ مدیریت بدن بین زنان و مردان، 380 زن و مرد ساکن شیراز را بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که میان دو جنس، تفاوت معنیداری در مدیریت بدن وجود دارد. همچنین بین میزان اعتماد به نفس و توجه به عوامل ذهنی و مدیریت بدن بین زنان و مردان، رابطه وجود دارد و درنهایت اینکه بین فشارهای اجتماعی و مدیریت بدن زنان و مردان، رابطۀ معنیدار وجود دارد. مهدیزاده و رضایی (1393) در پژوهشی با نام «نقش متغیرهای میانجی در تأثیرگذاری تلویزیونهای ماهواره در مدیریت بدن دختران و زنان جوان» 410 نفر از زنان جوان 18 تا 29 سالۀ شهر تهران را آزمودند. نتایج، نشاندهندۀ وجود رابطۀ معنادار و مستقیم میان میزان تماشا، نوع برنامهها و نگرش به چهره و ظاهر زنان در ماهواره و مدیریت بدن هستند. همچنین یافتهها نشان میدهند میان نگرش دوستان هم بر رضایت و هم مدیریت بدن، رابطه وجود دارد. عزت نفس نیز با رضایت از بدن رابطه دارد. آنیس[1] و همکاران (2004) با هدف مقایسۀ افراد چاق و افراد دارای تناسب اندام دربارۀ تصور بدن، 165 زن 18 سال به بالا را در سه گروه 1- افراد دارای تناسب اندام، 2- افرادی که در زمان انجام پژوهش، چاق بودند و 3- افرادی که در گذشتۀ خود، تجربۀ چاقبودن را داشتند در رابطه با سه عامل تصور بدنی، تجارب روحی-روانی(عزت نفس اجتماعی، تشویش (اضطراب) اجتماعی، افسردگی، رضایت از زندگی و پرخوری) و تجارب داغخوردگی (در دوران کودکی، نوجوانی و بزرگسالی) بررسی کردند. نتایج نشان میدهند زنان چاق نسبت به زنانی با وزن متعادل، تصور منفیتری از بدن خود دارند و نارضایتی و پریشانی بیشتر، عزت نفس اجتماعی پایینتر و رضایت کمتر از زندگی را اظهار کردند. لاتنر[2] و همکاران (2007) در پژوهشی، نگرشهای منفی نسبت به چاقی را در رابطه با رسانههای عمومی بررسی کردند. پژوهشگران 90 پسر و 171 دختر 10 تا 13 ساله را در نیوزیلند آزمودند و به این نتیجه رسیدند که تنفر نسبت به افراد چاق با زمان صرفشده برای خواندن مجلات پیشبینی میشود؛ بنابراین محتوای رسانهها در نگرش افراد به چاقی تأثیر میگذارد و به بیارزشکردن و داغ ننگزدن به افراد دارای اضافه وزن منجر میشوند. پژوهش پنی و هاداک[3] (2003) روی نمونهای از 98 کودک 10-5 ساله، نشان دادند وزن افراد، تأثیر منحصربهفردی دربارۀ ارزیابیشدن آنها از جانب دیگران دارد. شرکتکنندگان، زنان چاق را بهطور معناداری کمتر از زنان با وزن نرمال دوست داشتند. گفتنی است زنان چاق با نمایشدادهشدن در کنار کاراکتر متوسط، کمتر دوست داشته میشدند، در حالی که این موضوع دربارۀ مردان صادق نبود. همچنین افراد با وزن متناسب وقتی در کنار افراد چاق دیده میشدند، کمتر دوست داشته میشوند تا وقتی در کنار افراد متناسب قرار بگیرند هلوب و همکاران[4](2011) پژوهشی روی 49 مادر و فرزند انجام دادند. نتایج نشان دادند ترس مادران از چاقی، بهترین پیشبینیکننده برای عقاید قالبی فرزندان به افراد چاق است.
مبانی نظری پژوهش حاضر از نظریات ارزشمند اروینگ گافمن، که یکی از جامعهشناسان کنش متقابل نمادین است، هم در حوزۀ «داغ ننگ» و هم «مدیریت نمایشی» بهره میگیرد. از نظر گافمن، اصطلاح داغ ننگ[5] برای اشاره به ویژگی یا صفتی به کار برده خواهد شد که بهشدت بدنامکننده و یا ننگآور است (گافمن، 1386)، صفتی که ارزش فردی را که حامل آن است از یک شخص کامل و معمولی به یک شخص لکهدارشده و بیارزش تبدیل میکند (Lewis & Colleguse,2011). پدیدهای که رایطی پدید میآورد بینهایت آزاردهنده و فرد داغخورده را همواره نگران پذیرش از جانب آدمهایی میکند که عادی خوانده میشوند. داغ ننگ با نسبتدادن صفتی که در بطن تصاویر کلیشهای ناشایست حک شده است، اعضای یک گروه اجتماعی را بیاعتبار میکند و هویت تباهشدهای برای آنان بر جای مینهد، پدیدهای که هم با یک نقص آشکار میتواند حضور یابد و هم با ویژگیهایی که آشکار نیست اما ناشایست تلقی میشوند (Ramsden, 2009). گافمن از سه نوع متمایز داغ ننگ سخن میگوید: 1- اولین نوع، زشتیها و معایب مربوط به بدن هستند. آنهایی که بهلحاظ ظاهری بر اساس معیارهای زیبایی نرمال فرهنگی، دچار نقض شدهاند. 2- نواقص اخلاقی که به هنجارهای فرهنگی آسیب میزنند. 3- داغ ننگ قومی و قبیلهای (گافمن، 1386). وی در طبقهبندی دیگری از داغ ننگ بین «داغ بیاعتباری» و «داغ احتمال بیاعتباری» نیز تمایز قائل میشود. دربارۀ داغ بیاعتباری، بازیگر فرض میکند حضار تفاوتها را میدانند و یا تفاوتها برایشان آشکار است؛ مانند یک فرد فلج؛ اما در داغ احتمال بیاعتباری، حضار تفاوتها را نمیدانند و نه میتوانند تصورش را بکنند (ریتزر، ۱۳۸۶). از زمان انتشار این طبقهبندی، جامعهشناسان بعدی، داغ ننگ را در ابعاد مختلفی بررسی کردند. برای لینک و فلن (in: Wang et al., 2010) داغ ننگ، فرایند بیاعتبارکنندهای است که پنج مؤلفۀ اصلی را در برمیگیرد: برچسبزدن، کلیشهشدن (رفتارهای قالبی)، جدایی (تفکیک، انفصال)، تنزل پایگاه و تبعیض. لینک و فلن، ادراکات گافمن را از داغ ننگ بسط دادند و زمینههای اجتماعی گستردهتری را در وقوع این فرایند در نظر گرفتند. بر اساس نظر آنها داغ ننگ، درون روابط رودررو اتفاق میافتد و نظر به زمینههای اجتماعی و هنجارهای فرهنگی، مصادیق آن متفاوت است. بر اساس طبقهبندی دیگری، داغ ننگ در سه سطح ساختاری، اجتماعی و درونیشده تحلیل میشود (Livingston & Boyd, 2010). داغ ننگ ساختاری که داغ ننگ سازمانی نیز نامیده میشود در سطح کلان رخ میدهد و به قوانین، سیاستها و رویههایی اشاره دارد که با نهادهای خصوصی و عمومی در موضع قدرت بهگونۀ خاصی از صفات و شرایط، داغ ننگ میزنند (مثلاً فعالیتهایی که برچسب مجرم، دزد، و منحرف جنسی را به دنبال دارند). داغ ننگ اجتماعی بهصورت داغ ننگی عمومی یا تصویبشده در سطح گروهی تعریف میشود. در این سطح (سطح میانی) گروه بزرگتر، باورها و عقاید کلیشهای منفی و کنشهایی علیه گروه داغخورده دارد. داغ ننگ درونیشده نیز به دو نوع داغ ننگ معطوف به خود یا داغ ننگ ادراکشده اشاره دارد که در سطح فردی تعریف میشود. باید توجه داشت بر اساس تحلیل لیوینگستون و بوید (2010) بین این دو نوع داغ ننگ تمایز وجود دارد: داغ ننگ ادراکشده، پیامدهای منفی حاصل از آگاهی فرد را از چگونگی ادراکات جامعه نشان میدهد و احتمال چگونگی رفتار با او و گروهی متعلق بدان را توصیف میکند؛ اما داغ ننگ معطوف به خود به فرایندهایی اشاره دارد که خود فرد این ارزیابیهای منفی را پذیرفته است؛ به عبارت دیگر، در نوع اول، فرد صرفاً از دیدگاه منفی دیگران آزار میبیند؛ ولی در نگاه درونیاش به خود، خود را منحرف نمیبیند. در حالی که در نوع دوم، فرد خود را فردی غیرعادی میبیند؛ بنابراین چاقی بهطور مشهودی با دو نوع اول طبقهبندی گافمن و داغ بیاعتباری مطابقت میکند. چاقی بدن، نقصی فیزیکی است؛ زیرا پیدا و نمایان است، در ضمن بهگونهای قوی با قصورهای اخلاقی نبود خودکنترلی و اراده همپیوند است (Lewis, 2011). همچنین این پدیده در دو سطح اجتماعی و فردی بررسیشدنی است که البته تمرکز این پژوهش همچنان که قبلاً ذکر شد بر سطح فردی است. بدن در نظر گافمن با مفهوم مدیریت نمایشی نیز پیوند میخورد، بدینگونه که اگرچه جامعه، ملاکهای زیبایی بدنی را حکم میکند؛ فرد بهعنوان عامل تاحدودی فرصت دخل و تصرف در وضعیت بدنیاش را مییابد. از آنجا که وقتی فرد در مقابل دیگران ظاهر میشود، معمولاً فعالیت خود را با نشانههایی درمیآمیزد تا حقایق تأییدآمیزی را که ممکن است در غیر این صورت ناپیدا یا مبهم باقی بمانند، بهشکلی نمایشی برجسته و تأکید کند (گافمن،1391). بدن افراد همچون سرمایهای فیزیکی خواه ناخواه در معرض نمایش تماشاچیان قرار میگیرد. بدینصورت افراد تمام تلاش خویش را به ساختن بدنی معطوف میکنند که مطلوب جامعه است؛ زیرا در نمایش خود، انسانها بیش از هر چیز، حتی خود نمایش، نگران هستند که نمایششان چگونه ادراک میشود و این ادراک چه تبعاتی برای شخصیت آنها در پی دارد. درواقع، آگاهی از اینکه دیگران، فرد را در کنش متقابل چهره به چهره، چگونه ارزیابی میکنند، نگرانی عمدهای برای فرد در مدیریت «خود» در بردارد. «خود» محصول چیزی در زندگی اجتماعی است که گافمن آن را «اجرا» مینامد؛ اما تبعات اجرایی خاص برای شخصیت فراتر از کنترل فردی میرود که اجرا را ارائه میدهد-کسی که گافمن آن را مجری مینامد-. بدینترتیب بدن به وسیلهای عملی برای کنارآمدن با اوضاع و احوال بیرونی ارتقا مییابد و حالات چهره و حرکات بدن، محتوای اساسی نشانههایی میشود که ارتباطات روزمرۀ ما مشروط به آنها است و برای آنکه به دیگران در تولید و بازتولید روابط اجتماعی و هویت شخصی خود نزدیک شویم، باید نظارت مداوم و موفقی بر چهره و بدن خود بتوانیم اعمال کنیم (گافمن،1971 به نقل از چاوشیان و آزاد ارمکی،1381). از دید گافمن «عاملان بدنی و جسمی، رأیجمعکنهایی هستند که با توسل به همۀ روشهای علامتدهی اجتماعی سعی دارند نظر دیگران را به خود جلب کنند (لوپز و اسکات،1385). بر اساس این، افراد همچون فاعلانی هستند که بدنشان را برای جلب تأیید و تسهیل کنش متقابل اجتماعی مدیریت میکنند و آنگاه که خدشهای در مدیریت نمایش بدن بهویژه از نظر سایز رخ دهد، پدیدۀ داغ ننگ چاقی به وقوع میپیوندد. به اعتقاد گیدنز نیز حالات چهره و دیگر حرکات بدن، فراهمآورندۀ قرائن و نشانههایی است که ارتباطات روزمرۀ ما مشروط به آن است؛ به عبارت دیگر، برای اینکه بهطور مساوی با دیگران در تولید و بازتولید روابط اجتماعی بتوانیم شریک شویم، باید نظارت مداوم و موفقیتآمیزی بر چهره و بدن خویش بتوانیم اعمال کنیم. از نگاه وی «واقعیت این است که ما بیش از پیش مسئول طراحی بدن خویش میشویم و هرچه محیط اجتماعی ما از جامعۀ سنتی بیشتر فاصله گرفته باشد، فشار این مسئولیت را بیشتر احساس می کنیم» (گیدنز، 1386). همچنین گیدنز معتقد است زنان بر اساس ویژگیهای جسمانیشان قضاوت میشوند و احساس شرمساری نسبت به بدنشان، رابطۀ مستقیم با انتظارات اجتماعی دارد. زنان در مقایسه با مردان بیشتر در معرض اختلالهای تغذیهای قرار میگیرند که وی آن را ناشی از سه دلیل عمده میداند: اول اینکه، هنجارهای اجتماعی جامعه دربارۀ زنان به نسبت بیشتری بر جذابیت جسمانی تأکید دارد. دوم اینکه، آنچه بهلحاظ اجتماعی، تصویر مطلوب از بدن تعریف میشود، دربارۀ زنان، تصویری از لاغراندامی و نه عضلانی است. سوم اینکه، هرچند زنان در عرصههای عمومی و زندگی اجتماعی نسبت به قبل فعالتر شدهاند؛ همچنان همانقدر بر اساس پیشرفتها و موقعیتهایشان ارزیابی میشوند که بر پایۀ وضعیت ظاهریشان (علیزاده اقدم، 1388). بهطور کلی، گیدنز نیز بدن را تنها موجودیتی فیزیولوژیک نمیداند؛ بلکه از نظر او بدن به پایگاهی تبدیل شده است که افراد با آن خود را از دیگران متمایز کرده و به طبقۀ اجتماعی مطبوع خویش منسوب میکنند. وی در کتاب «تجدد و تشخص» توضیح میدهد افراد تلاش میکنند با روشهای ممکن همچون رژیمهای غذایی، ورزش، نوع لباس و... که در نمود بدن جلوهگر میشوند به بهترین شکل، برای هویتسازی و کسب منزلت اجتماعی بالاتر، ظاهر خود را آفرینش و بازسازی کنند (گیدنز،1383). پیامدهای کلیشههای قالبی سایز بدن بهشدت بر دختران و زنان در فرایند ارزیابی از ظاهر فیزیکی و تفاوتهایی که بهدلیل تجربۀ اجتماعیشان از جنسیت دریافت میکنند، تحمیل میشوند. فستینگر در نظریۀ مقایسۀ اجتماعی خود معتقد است در ارگانیسم بشر، ذائقهای وجود دارد که او را به ارزیابی افکار و تواناییهایش وادار میکند و هرچه اهمیت گروهی که مبنای مقایسه قرار میگیرد، بیشتر باشد، فشار برای همشکلی فرد با گروه بیشتر میشود. بر اساس همین، هرچه اهمیت یک فکر یا توانایی و ویژگی خاص یا ارتباط آن با رفتارهای جاری و مهم بیشتر باشد، فشار بیشتری برای رفع تفاوتها و ناهمگونیهای موجود در گروه بروز میکند (سروستانی و هاشمی،1381)؛ بنابراین مقایسۀ اجتماعی زمانی رخ میدهد که افراد برای ارزیابی تواناییها و عقایدشان، خود را در رابطه با دیگران و با برخی از استانداردها ارزیابی میکنند. این مقایسه ممکن است موجب افزایش یا کاهش اعتماد به نفس در فرد شود. مبنای مقایسۀ افراد با دیگران و با ایدهآلها معمولاً از آرمانهای فرهنگی نشأت میگیرد؛ یعنی افراد، بیشتر تمایل دارند ظاهر و بدن خود را با افراد زیباتر و جذابتر نظیر مدلهای مد لباس، ستارههای سینما و تلویزیون و ورزشکاران مقایسه کنند (مقایسۀ اجتماعی صعودی) و نه با افراد زشت یا غیرجذاب (مقایسه اجتماعی نزولی). نتیجۀ این مقایسه، ایجاد یا تشدید نارضایتی از بدن و به دنبال آن اتخاذ رفتارهای مخاطرهآمیزی چون اختلالات تغذیه، مصرف قرصهای لاغری و... است (Obrein & Collegues, 2009)؛ زیرا احساسی که افراد به بدن خود دارند، رفتار آنان را نیز تحت تأثیر قرار میدهد (Yarborough, 2011). بنا بر نظریۀ مبادله، که یکی دیگر از نظریات استفادهشده در این پژوهش است، پاسخهای افراد در روابط اجتماعی برحسب اصل پاداش و مجازات انجام میشود؛ یعنی فرد به آن جنبههایی که پاداش دربردارد، پاسخ مساعد میدهد و از جنبههایی که به مجازات میانجامد، پرهیز میکند (ادیبی و انصاری، 1383). یکی از اصول کلی در نظریۀ مبادله، وجود سود در انجام کنش است. در نظریۀ مبادله، تأیید اجتماعی عنوان کلی است که وجه اشتراک همۀ پاداشهایی است که از یک کنش ناشی میشوند. مردم در زندگی خود در جستجوی مطلوب واقعشدن هستند و از آن در روابط اجتماعی خود لذت میبرند (اسکیدمور، 1375). اهمیت شدید تناسب اندام بهصورت معیار زیبایی بهویژه برای دختران و زنان باعث شده است آنها برای رسیدن به اندام مطلوب و ایدهآل جامعه به اقدامات و فعالیتهایی دست بزنند (مدیریت بدن) و درمقابل، انتظار تأیید و تحسینشدن را برای پاداش داشته باشند؛ اما از آنجا که رسیدن به این تصویر مطلوب در بسیاری موارد ناکام میماند؛ این افراد گاهی از جانب دیگران و حتی خودشان دچار داغ ننگ چاقی میشوند. بیشتر پژوهشهای داخلی و خارجی بر نفوذ دوستان و خانواده در این زمینه تأکید دارند، بدینگونه که ترس از تحقیر و تمسخر از جانب اعضای گروههای صمیمی (دوستان و خانواده) بهعنوان مجازات سبب ایجاد نگرانی دائم از وضعیت بدن بهویژه چاقی در بین دختران و زنان میشود. همانگونه که پاکستون و همکاران (1991) به این نتیجه رسیدند که اگر والدین، دختران دبیرستانی خود را به گرفتن رژیم غذایی تشویق بکنند، آنها احتمالاً بدون درنظرگرفتن اندازۀ بدن رژیم غذایی میگیرند. در پژوهشهای مشابه نیز پژوهشگران متوجه شدند تحت فشار قراردادن یکی از اعضای خانواده با نارضایتی از بدن و تصویر منفی از آن، ارتباط معناداری دارد (کوهی،1390). مشارکت در فعالیتهای روزمره به افراد اجازه میدهد فرصت برقراری کنش و ارتباط متقابل با دیگران را بهویژه خانواده و دوستان هم سن و سال داشته باشد. این کنش متقابل روزانه، فرایند اجتماعیشدن شناخته میشود که در شکلگیری نیازهای اساسی روانشناختی و اجتماعی افراد در جامعه مؤثر هستند. استیک (1995) استدلال میکند که خانواده، گروه همسالان و رسانههای گروهی، نقش مهمی در انتقال فشارهای اجتماعی-فرهنگی برای لاغرشدن بر عهده دارند، از بین این سه منبع، رسانههای گروهی بیشترین اهمیت را دارند و ادعا میکند در ارتقای فرهنگ لاغری ایدهآل، نقش اساسی دارد (همان). بهنظر گربنر (1999) اهمیت رسانه در خلق راههای مشترک انتخاب و نگریستن به رویدادها است. او این فرایند را کاشت انگارههای غالب میخواند. درواقع، رسانه گرایش دارد روایتهای یکسان و نسبتاً پذیرفتهشدهای از واقعیتهای اجتماعی ارائه دهد و مخاطبان خود را نیز با آن فرهنگپذیری سازگار کند. کاشت یعنی مخاطبان و بینندگان، درونیکردن نگرش تلویزیونی و رسانهای را بپذیرند. بر اساس این دیدگاه فرض میشود، کسانی که مصرف رسانهای بیشتری دارند، در مقایسه با کسانی که مصرف رسانهای کمتری دارند، به سبکهای زندگی نمایش دادهشده در تلویزیون و دیگر رسانههای دیداری-شنیداری تمایل بیشتری دارند (قادرزاده و همکاران، 1391). بر اساس مباحث مطرحشده در چارچوب نظری و پژوهشهای پیشین، متغیرهای مستقل در قالب فرضیۀ چندمتغیرۀ زیر طرح شدند: بین عوامل فردی – روانشناختی (1- حجم بدن، 2- سن؛ 3- عزت نفس) و عوامل اجتماعی (1- مقایسۀ اجتماعی، 2- مصرف رسانهای، 3- نفوذ خانواده و همسالان؛ 4- میزان تحصیلات) با میزان داغ ننگ چاقی درونیشده در زنان، رابطۀ معناداری وجود دارد.
روش پژوهش روش پژوهش حاضر از نوع پیمایشی و ابزار گردآوری اطلاعات، پرسشنامۀ محققساخته است. جامعۀ آماری در این پژوهش، زنان 44-15 سالۀ شهر یزد هستند که مرکز آمار ایران تعداد آنان را 129699 برآورد کرده است و حجم نمونه بر اساس فرمول کوکران 380 نفر برآورد شد. شیوۀ نمونهگیری نیز طبقهای متناسب است، بدینگونه که یزد، 3 منطقۀ شهری دارد. با اتکا به گزارش ادارۀ ثبت احوال و اسناد یزد مبنی بر تعداد زنان به تفکیک این 3 منطقه، با رعایت تناسب بین تعداد افراد نمونه در هر منطقه با اندازۀ آن در کل جامعۀ آماری، به جمعآوری اطلاعات اقدام شد. ابزار استفادهشده در این پژوهش، مقیاس محققساخته[6] با عنوان «داغ ننگ چاقی درونیشده در زنان 44- 15 ساله» است. این پرسشنامه بر اساس نظریههای پیرامون داغ ننگ و نظریاتی دربارۀ عوامل مؤثر در نگرشهای منفی به بدن ساخته و برای تعیین روایی پس از چندین مرتبه ارائه به چند نفر از متخصصان و کارشناسان در این زمینه و اعمال نظرات آنان طرح و درنهایت تأیید شد. برای بررسی پایایی پرسشنامه نیز از ضریب آلفای کرونباخ استفاده شد، بدینگونه که تعداد 30 پرسشنامه بهطور تصادفی در شهر توزیع و سپس آلفای کرونباخ گویهها با استفاده از نرمافزار SPSSمحاسبه شد و گویههای معدود دارای همبستگی پایین حذف شدند. درنهایت ضریب آلفا برای پرسشهای مربوط به «داغ ننگ چاقی» 90/0 و برای متغیرهای «مقایسۀ اجتماعی»، «نفوذ خانواده و دوستان» و «عزت نفس» بهترتیب 89/0 ،73/0 و 62/0 بود.
تعریف مفاهیم متغیر وابسته داغ ننگ چاقی درونیشده: همانگونه که در قسمت چارچوب نظری دربارۀ تقسیمبندی سطوح داغ ننگ بحث شد، داغ ننگ درونیشده به دو نوع داغ ننگ ادراکشده و معطوف به خود اشاره دارد که در سطح فردی تعریف میشود. در داغ ننگ ادراکشده، فرد نگرشها و رفتارهای منفی دیگران مانند ترحم، تنفر، تمسخر، بیارزشپنداشتن، نازیبادانستن و... را به خویش درک میکند و از آن رنج میبرد. این امر موجب میشود زن بدون تناسب اندام از نگاه جامعه به کنشهایی در مقابل این وضعیت دست بزند. اقداماتی برای کاهش داغ ننگ ادراکشدۀ چاقی، که مجموعه فعالیتهای مدیریت بدن را شامل میشوند، مقاومت و یا پذیرش منفعلانۀ این وضعیت از این جمله هستند. در داغ ننگ معطوف به خود، فرد، نازیبابودن خود را بهدلیل نبود تناسب اندام و فاصلهای که با تصاویر بدنی ایدهآل دارد، بهطور عمیق پذیرفته است و در وضعیت افراطی، خود را محقّ نگرشها و کنشهای منفی از جانب دیگران بهدلیل چاقی میداند. 10 گویه برای سنجش این متغیر در قالب طیف لیکرت طرح شد که از جملۀ آن: 1- چون تصور مردم این است که زن زیبا باید اندامی باشد، اگر چاق باشم، اطرافیان مرا تحقیر و تمسخر میکنند. 2- چون شکل و سایز بدنم، دلخواهم نیست، در مراسمهای عروسی و جشن و... ، معذب هستم.
متغیرهای مستقل مقایسۀ اجتماعی: بر اساس نظر فستینگر، مقایسۀ اجتماعی زمانی رخ میدهد که افراد برای ارزیابی بدنشان، بدن خود را در رابطه با دیگران و با برخی از استانداردها ارزیابی میکنند. منبع ارزیابی، دوستان، اعضای خانواده و فامیل، مدلهای مد لباس، ستارههای سینما و تلویزیون و ورزشکاران و... هستند. 5 گویه در قالب طیف لیکرت، این متغیر را در این پژوهش میسنجند. «همیشه اندامم را با دیگران مقایسه میکنم.» یکی از این گویهها است. مصرف رسانهای: دربارۀ تأثیرپذیری بدن از رسانهها، صاحبنظران معتقدند زنان و مردان همواره میکوشند با افزایش کیفیت تظاهر (نمایش) بدنی، خود را با انتظارات اجتماعی و فرهنگی جامعه، که از سوی رسانهها ترویج میشود، هماهنگ کنند (Tsianakas, 2005). همچنین روزنامهها، مجلات و تلویزیون همگی سرشار از ویژگیهایی هستند تا از چگونگی تصور بدن، جراحی پلاستیک و نیز جذابکردن و نمایش جنسی بدن را ترویج میکنند (شیلینگ، 1993به نقل از اخلاصی، 1387). در پژوهش حاضر، کمیت و کیفیت استفاده از رسانههای جمعی بررسی شد. کمیت، مدتزمان استفاده از رسانههای جمعی در طول شبانهروز و کیفیت، نوع برنامههای استفادهشده را میسنجد. 1- تلویزیون : 1- سریالهای تلوزیون، 2- برنامههای علمی-آموزشی تلویزیون، 2- ماهواره: 1- سریالهای ماهواره، 2- برنامههای علمی-آموزشی ماهواره، 3- برنامههای مد ماهواره، 3- مجلات: 1- مجلات هفتگی، 2- مجلات علمی، 4- اینترنت گروه مرجع (نفوذ خانواده و همسالان): یکی از عوامل مهم در شکلگیری مدیریت بدن و تصور بدنی، نگرشها و واکنشهای اعضای خانواده و دوستان (اعضای گروههایی که در ارتباط مداوم و صمیمیت زیاد با افراد هستند) نسبت به تناسب بدنی زنان است. ترس و نگرانی از سرزنش، تحقیر، تمسخر، پوزخندزدن و متلکگفتن اعضای خانواده و دوستان دربارۀ سایز بدن زنان از عوامل مؤثر در بروز داغ ننگ چاقی درونی در زنان هستند. 8 گویه در طیف لیکرت برای این متغیر طرح شد، ازجمله: 1- اگر یکی از اعضای خانوادهام (مثلاً شوهرم) به من بگوید که به رژیم نیاز دارم و تناسب اندامم به هم میخورد و تا مدتها ناراحت و افسرده میشوم. 2- نظر افرادی که بهندرت با آنها در ارتباط هستم، دربارۀ تناسب اندامم برایم اهمیت چندانی ندارد. تحصیلات: مدرک تحصیلی افراد مدّنظر در مقاطع بیسواد، ابتدایی، سیکل، دیپلم، فوق دیپلم، لیسانس، فوق لیسانس، دکترا و بیشتر سنجیده شد. شاخص حجم بدن: قد و وزن افراد نمونۀ مدّنظر در فرمول سنجشحجم بدنقرار گرفت. عزت نفس: 5 گویۀ میزان اعتماد به نفس و رضایت بدنی صرفنظر از متناسب و غیرمتناسببودنش را بررسی کرد. «من بدنم را همینگونه که هست، دوست دارم.»
تجزیه و تحلیل دادهها پیچیدگی پدیدۀ داغ ننگ و پیوند آن با مفهوم تصور بدنی با تأکید بر سایز در پژوهش حاضر، پژوهشگران را بر آن داشت که در فرایند پژوهش، رابطۀ بین متغیرها را همانگونه، که در دنیای واقعی حضور دارند، بررسی کنند. از آنجا که در تبیین پدیدهای اجتماعی، نگاه تکعلتی به متغیرها با پیچیدگی پدیدههای جامعهشناختی همسویی ندارد؛ همانگونه که ذکر شد در این پژوهش از فرضیۀ چندمتغیره بهره بردیم و در تحلیل دادهها، تأثیر متقابل متغیرها با یکدیگر و همچنین تأثیر پنهان یک متغیر در تبیین متغیرهای دیگر پژوهش در قالب مدل بررسی شد. در این قسمت به پشتوانۀ مفاهیم نظری پژوهش و حدسیات پژوهشگر، روابطی بین متغیرهای پژوهش در نظر گرفته شده و بدینوسیله مدل مسیر ابتدایی پژوهش ترسیم شده است تا در مراحل بعدی پژوهش با استناد به یافتههای آماری استخراجشده از نرم افزار Amos صحت این روابط تصدیق یا رد شود.
جدول 1- توزیع درصد فراوانی متغیرهای داغ ننگ چاقی، حجم بدن، مقایسۀ اجتماعی، عزت نفس، رسانههای ارتباطی
دادههای بهدستآمده در این جدول نشان میدهند تعداد بیشتری از افراد مدّنظر، مشمول داغ ننگ چاقی درونیشده در حد ضعیف هستند که این نتیجه با توجه به اینکه بیش از نیمی از افراد نمونه برحسب شاخص حجم بدن در ردۀ لاغر و وضعیت نرمال قرار گرفتهاند، کاملاً منطقی است و احساس داغ ننگ چاقی در حد متوسط و شدید در بیشتر افرادی، که در گروه افراد با اضافه وزن و چاق قرار گرفتهاند، تأییدی بر وجود داغ ننگ چاقی در بین افراد مشمول این ویژگی در نمونۀ بررسیشده است. در این پژوهش برای انجام تحلیلها، آزمون اعتبار سازهای، وسیلۀ اندازهگیری و آزمون نیکوی برازش ساختار مدّنظر با استفاده از نرمافزار AMOS GRAPHICS، با در اختیارداشتن دادههای مربوط به متغیرهای برگرفتهشده از فرضیۀ پژوهش استفاده شده است. مدل زیر، مدل برازششده است. شاخصهای مدل، که نشاندهندۀ آزمون نیکویی برازش ساختار نظری مطرحشده با دادههای مشاهدهشده و اعتباری سازهای وسیلۀ اندازهگیری است، برازش نسبتاً زیاد دادهها به مدل را نشان میدهند (جدول 2).
مدل برازششده:
جدول 1- ارزیابی مدل بر مبنای شاخص کای اسکوئر نسبی
یکی از شاخصهای مهم در ارزیابی مدل پژوهش کای اسکوئر، بهنجار یا نسبی است که اغلب مقادیر کمتر از 3 را برای این شاخص مطلوب دانستهاند (قاسمی، 1389). بهگونهای که هر چقدر این شاخص کمتر از 3 باشد، مدل، بهتر و هرچه به میزان 3 نزدیک شود، مدل بدتر ارزیابی میشود. میزان کای اسکوئر نسبی در این مدل 90/0 است که نشاندهندۀ مطلوببودن مدل بر اساس این شاخص است. درادامه وضعیت مدل بر اساس شاخصهای دیگر برازش مدل به اختصار ذکر شده که آنها نیز بر مطلوببودن مدل صحه میگذارند.
جدول 2- شاخصهای نیکویی برازش
برای اطمینان بیشتر از صحت و قابلیت اعتماد مدل نهایی، روابط بین متغیرهای پژوهش نیز در نرمافزارAmosسنجیده شد که توجه به شاخص P (value) همانگونه که در جدول زیر مشاهده میشود، مقادیر زیر 05/0 را برای همۀ روابط گزارش میکند؛ یعنی فرضیههای تکمتغیرۀ تشکیلدهندۀ فرضیۀ کلی چندمتغیرۀ پژوهش تأیید میشود.
جدول 3- برآورد فرضیههای تکمتغیره Regression Weights: (Group number 1 - Default model)
ساختار مدل نشان میدهد متغیر مقایسۀ اجتماعی (36/0) بیشترین مقدار واریانس داغ ننگ چاقی دورنیشده را در زنان 44-15 سالۀ شهر یزد تبیین کرده است؛ یعنی هرچه زنان بیشتر اندام خویش را با بدنهای دیگران ازجمله دوستان، الگوهای ایدهآل مطرحشده در رسانهها و... مقایسه کنند، میزان داغ ننگ چاقی درونیشده در آنان افزایش مییابد. تأثیرپذیری عامل مقایسه اجتماعی از متغیر گروه مرجع (نفوذ خانواده و دوستان) (27/0) و رسانه (11/0) نشان میدهد هر چقدر افراد بیشتر تحت نفوذ عقاید خانواده و دوستان دربارۀ بدن خویش و بهتبع آن انتقاد آنان از اندام خود باشند، بیشتر مستعد میشوند اندام خود را با دیگران مقایسه کنند. همچنین هرچه افراد بیشتر در معرض تصاویری قرار میگیرند که رسانهها بهعنوان استاندارد و مبنایی برای زیبایی به آنها معرفی میکنند، مقایسۀ اجتماعی بدن افزون میشود و بهتبع آن احساس تلخ نازیبابودن در جامعهای، که گمان میرود هویت زن در زیباییاش خلاصه میشود، فزونی مییابد و با توجه به تأثیرپذیری مقایسۀ اجتماعی از شاخص حجم بدن (12/0) هرچه فرد از سایز نرمال فاصله میگیرد، بیشتر اندام خود را با دیگران مقایسه میکند. تأثیر سوء دیگری که مقایسۀ اجتماعی بر جای میگذارد و آن نیز بهطور غیرمستقیم بر داغ ننگ چاقی درونیشده در فرد میافزاید، این است که فرد با مقایسۀ اندام خویش با الگوهای برجستهشده و اندامهای ایدهآل، عزت نفس خویش را از دست میدهد؛ بنابراین هرچه میزان مقایسۀ اجتماعی در افراد افزایش یابد، عزت نفس کاهش مییابد (29/0-). شاخص حجم بدن در دومین مرتبۀ تأثیرگذاری در داغ ننگ چاقی درونیشده در زنان مدّنظر قرار داشته است (15/0). البته این شاخص با تأثیرگذاری در عامل عزت نفس (14/0-) و مقایسۀ اجتماعی (12/0) بهطور غیرمستقیم نیز در داغ ننگ چاقی مؤثر بوده است؛ یعنی با افزایش حجم بدن میزان مقایسۀ اجتماعی در بین افراد افزایش و عزت نفس در آنان کاهش مییابد؛ اما این نکته در خور تأمل است که شاخصی که بهطور بدیهی باید بیشترین تأثیر را در داغ ننگ چاقی داشته باشد، در مرتبۀ دوم قرار میگیرد و نشان میدهد بدن، بیشتر از زیست فیزیکیاش بهگونهای اجتماعی زیست میکند. متغیر دیگر که رتبۀ بعدی را به خود اختصاص داده، عزت نفس است (14/0-) که رابطۀ وارونهای با داغ ننگ چاقی درونیشده دارد. رابطهای که در پژوهشهای مهدیزاده و رضایی (1393)، سفیری (1390) و آنیس (2004) در رابطه با مدیریت بدن و تصویر بدنی مطلوب در افراد تأیید شده است و دربارۀ داغ ننگ چاقی درونیشده نیز مؤثر واقع شده است، بدینگونه که با افزایش عزت نفس، میزان داغ ننگ چاقی در بین زنان کاهش می یابد. گفتنی است این متغیر روانشناختی، خود از متغیرهای مقایسۀ اجتماعی (20/0-) و حجم بدن(0.14-) تأثیر میپذیرد و با افزایش این دو عامل، عزت نفس، روندی نزولی را طی خواهد کرد. گروه مرجع یا به عبارتی، نفوذی که خانواده و همسالان در نظارت بر تناسب اندام فرد اعمال میکنند (12/0) و تحصیلات (12/0-) بهطور یکسان اما در جهتی متفاوت، در مرتبۀ بعد، داغ ننگ چاقی درونیشده در زنان 44-15 سالۀ شهر یزد را تبیین کرده است. بر این مبنا رابطۀ معناداری بین داغ ننگ چاقی درونیشده در زنان و میزان نفوذ خانواده و همسالان و همچنین تحصیلات خود افراد در این پژوهش تأیید شد؛ یعنی هرچه افراد بیشتر تحت نفوذ نظرات و عقاید خانواده و همسالان پیرامون خویش باشند، میزان داغ ننگ چاقی درونیشدۀ آنان بیشتر است. این متغیر با تأثیر (27/0) بر مقایسۀ اجتماعی بهگونهای غیرمستقیم نیز در این پدیده اثر گذاشت. تحصیلات افراد مدّنظر نیز در داغ ننگ مؤثر بود و افراد تحصیلکرده، داغ ننگ چاقی کمتری را احساس میکردند؛ بنابراین کارکرد تحصیلات در خنثیکردن ارزشگذاریها نسبت به اندام تا حدی مشهود است. میزان استفاده از رسانهها و نوع رسانۀ استفادهشدۀ افراد نیز در داغ ننگ چاقی احساسشده در زنان مدّنظر مؤثر بود. این تأیید نشان میدهد کمیت و کیفیت مصرف رسانهای افراد همچنان که در کار بیشتر پژوهشگران در زمینۀ مدیریت بدن (ازجمله شکر بیگی و امیری (1390)، رضایی (1389)، قادرزاده (1391)، مهدیزاده و رضایی (1393) و لاتنر (2007) و...) در تصور بدنی و مدیریت بدن اثرگذار است؛ در بروز داغ ننگ درونی چاقی در زنان نیز نقش فعالی را ایفا میکند. میزان استفاده از رسانهها با تأثیر (10/0) در ارتباط با متغیرهای دیگر، متغیر وابسته را تبیین کرد؛ اما دربارۀ تأثیر نوع رسانهها از نرمافزار SPSSاستفاده شد. از آنجا که متغیر مستقل، اسمی و متغیر وابسته، رتبهای بود، برای تحلیل از آزمونEta استفاده شد. نتایج نشان دادند در بین رسانههای ذکرشده، سریالهای ماهواره با ضریب (05/0) و در مرتبۀ بعد، شبکههای مد ماهواره با ضریب (04/0) بیشترین تأثیر را در داغ ننگ چاقی احساسشده در زنان داشتند. سریالهای تلویزیون داخلی با ضریب (02/0) تأثیری متوسط، برنامههای علمی تلویزیون و ماهواره هر دو با ضریب (01/0) تأثیری کم و مجلات هفتگی و علمی (00/0) هیچگونه تأثیری در داغ ننگ چاقی درونیشده در زنان نداشتند. دربارۀ تأثیر تحصیلات در میزان استفاده از رسانهها (17/0) گفتنی است این ضریب بهدلیل وجود گویههای برنامهها و مجلات علمی تحلیل میشود. دربارۀ وجود رابطۀ معنادار بین سن و داغ ننگ چاقی درونیشده، گفتنی است تأثیر این متغیر مستقل بهطور مستقیم در داغ ننگ چاقی در بین زنان رد شد؛ اما سن بهگونۀ غیرمستقیم یعنی با تأثیر در شاخص حجم بدنبهگونهای، که با افزایش سن، حجم تودۀ بدن افراد نیز افزایش و درنتیجه میزان داغ ننگ چاقی نیز افزایش مییابد، بهصورت غیرمستقیم، رد پایی در تبیین متغیر وابسته بر جای گذاشته است.
نتیجه داغ ننگ (استیگما) فشار اجتماعی موذیانهای است که با تعداد نامنتهایی از صفات، شرایط، وضعیت سلامت و گروههای اجتماعی وابسته به زمینه و بستر اجتماعی پیوند خورده است. پدیدهای که نطفۀ آن در ذهن انسان به سبب وجود عقاید قالبی و کلیشهای بسته میشود، باورهایی که با مجزاکردن افراد طبیعی و معمولی برحسب داشتن ویژگیهایی بهنجار و معمول، انتظاراتی را در افراد به وجود میآورد و آنگاه که افراد در عرصۀ واقعی و ملموس با کنش متقابل با افرادی برخلاف انتظاراتشان مواجه میشوند، به جرم تفاوت و فاصلهداشتن از معیارهای ایدهآل و استاندارد بدانها انگ میزنند و آنان را به درجۀ غیرمعمول و حتی بیارزش فرو میکاهند. بدینترتیب داغ ننگ با کنش متقابل شکل میگیرد و گسترۀ خویش را وابسته به مهیابودن شرایط رشد خویش با توجه به فرهنگ و ارزشهای حاکم بر جامعه میپروراند و عرصههای گوناگونی را جولانگاه خویش میکند. یکی از عرصههایی که داغ ننگ به آن دست یافته است، عرصۀ بدن آدمی و بهویژه بدن زنان است که با فرارسیدن عصر جدید به شاهکلیدی برای بازتاب «خود» تبدیل شده است و از آنجا که به قول گیدنز، هنجارهای جامعه دربارۀ زنان به نسبت بیشتری بر جذابیت جسمانی تأکید میکنند و تصویر مطلوب نقشخورده برای زنان، تصویری از لاغراندامی است، نازیبابودن، نبود امتیازی محسوب شده که به فشاری منجر میشود که حتی به حیطههای دیگر زیستن زن نیز رخنه میکند. یافتههای این پژوهش، نشاندهندۀ حضور پدیدۀ داغ ننگ چاقی درونیشده در بین زنان در جامعه است که مقایسۀ اجتماعی، بهترین پیشبینیکنندۀ آن محسوب میشود. بر اساس نظر فستینگر، افراد برای ارزیابی تواناییهایشان، خود را با دیگران مقایسه میکنند و هرچه اهمیت این توانایی خاص یا ارتباط آن با رفتارهای جاری و مهم بیشتر باشد، فشار بیشتری برای رفع تفاوتها و ناهمگونیهای موجود در گروه بروز میکند. بدن بهویژه برای زنان در حکم جولانگاهی بسیار مؤثر برای ابراز خود است. زیبایی و جذابیت ظاهری با وجود رشد فعالیت زنان در عرصههایی ازقبیل علم، اشتغال و... باز هم بهصورت مهرهای قوی در زندگی زنان حکمرانی میکند، بهگونهای که حتی با موقعیتهای مهم زندگی فرد ازجمله ازدواج نیز گره خورده است؛ بنابراین هرچه افراد، بیشتر بدن خود را با دیگران مقایسه کنند، فشار داغ ننگ بر آنان فزونی میگیرد. همچنین با مقایسۀ اجتماعی بیشتر، از عزت نفس افراد کاسته و نارضایتی از بدن و بهتبع آن احساس سنگین زیبانبودن، متفاوتبودن و در مواردی حتی حقیربودن بر فرد مستولی میشود. نظریۀ مقایسۀ اجتماعی پیشبینی میکند مردم ممکن است از تصاویری استفاده کنند که رسانهها بهعنوان استاندارد برای مقایسه معرفی میکنند. مقایسۀ اجتماعی بدن با شکلهای رسانهای بر تصور از بدن، نتایج نامطلوبی دربردارد و به احساس داغ ننگ چاقی در افراد منجر میشود، همانگونه که در این پژوهش علاوه بر تأثیر مستقیم رسانه در داغ ننگ، تأثیر غیرمستقیم آن نیز وجود دارد، بدینگونه که هرچه افراد به میزان بیشتری از رسانهها استفاده کنند، به همان نسبت، استعداد مقایسۀ خویش با دیگران نیز در آنها قوّت میگیرد. بدینترتیب نظریۀ مقایسۀ اجتماعی فستینگر در جامعۀ مدّنظر این پژوهش تأیید شد. شاخص حجم بدن که چاقی را میسنجد، در سنجش داغ ننگ مربوط به چاقی به مرتبۀ دوم رانده میشود، شاخصی که با تأثیرپذیری از سن و تأثیرگذاری در عزت نفس، مقایسۀ اجتماعی و داغ ننگ چاقی بهخوبی تلفیق جداییناپذیر بیولوژی، فرهنگ و جامعه را به نمایش میگذارد؛ به عبارتی، بدنها از بدو تولد شکل میگیرند و در سراسر دورۀ زندگی با آمیختن بیولوژی، فرهنگ و جامعه تقویت میشوند (Rice,2007). داغ ننگ در سطح خرد با احساس درونی افراد به خود سر و کار دارد. اگرچه داغ ننگ در بطن کنش متقابل جان میگیرد؛ فشار آن بر درونیترین تصور و احساس فرد نسبت به خویش وارد میشود؛ ولی باید توجه داشت افراد با ویژگیهای روانشناختی متفاوت، داغ مشترکی را بهگونهای متفاوت احساس یا تجربه میکنند. عزت نفس یکی از این ویژگیها است. اینکه آیا فرد تمامی هویت خود را در قالبی ظاهرگون خلاصه میکند یا عرصههای اکتسابی گوناگونی برای ابراز خود بر میشمارد و اینکه خود و بدنش را همانگونه که هست میپذیرد و دوست دارد یا نه، در درک و احساس وی از خود بهصورت فردی داغخورده یا فردی طبیعی، تأثیر شگرفی میگذارد و این مورد در جامعۀ مدّنظر نیز اثبات شد. بر اساس نظریۀ مبادله، تأییدشدن، پاداش مهمی است که از کنش متقابل ناشی میشود؛ بنابراین در جامعهای که جذابیت جسمانی برای زنان امتیازی محسوب میشود و با آن تأیید، تحسین و تمجید میشوند، تأیید و پذیرششدن به سبب زیبایی اندام از جانب خانواده و گروه دوستان و همسالان، که از مهمترین گروهها برای افراد محسوب میشوند و فرد در ارتباط مداوم با آنان به سر میبرد، اهمیت زیادی دارد و فاصلهگرفتن از اندام مطلوب به فشار اجتماعی و بهتبع آن فشار درونی بر زنان منجر میشود؛ بنابراین زنانی که بیشتر تحت نفوذ خانواده و دوستان خویش باشند و تصور بدنی که از خویش دارند به نظرات خانواده و دوستان وابسته است، بیشتر در معرض درونیکردن داغ ننگ چاقی هستند. بدن بهطور فزایندهای برای رسانههای جمعی به موضوعی عمومی تبدیل شده است که با نمایشهای گوناگون دربارۀ رژیم غذایی، جراحی زیبایی و برنامههای دیگر بر اهمیت زیبایی و حفظ جوانی تأکید میکنند، بهگونهای که در جوامع مدرن، رسانهها بهعنوان عاملان فرهنگی، دربردارندۀ اطلاعات، نظرات و حتی سرگرمیهایی هستند که بر وزن و رژیم متمرکز شده است (Malterud & Ulrikssen, 2010)؛ بنابراین هرچه افراد بیشتر در معرض رسانهها باشند، حساسیت نسبت به بدن بهویژه اندازۀ آن فزونی میگیرد و از آنجا که رسیدن به ایدهآلهای القاشدۀ رسانهها دشوار است و برای همگان میسر نیست، به احساس داغ ننگ در افراد چاق منجر میشود. علاوه بر میزان استفاده، توجه به نوع رسانهها، اهمیت بیشتری دارد. این نکته که هر رسانه چه نوع محتوایی را به مخاطبانش ارائه میکند، بدون تردید در احساس داغ ننگ در افراد چاق مؤثر است. در نمونۀ بررسیشده، سریالها و شبکههای مد ماهواره بهدلیل تأکید بیش از حد بر جذابیت جسمانی زنانگی و در بیشتر موارد بهعنوان عامل بیبدیل ارزشداشتن و موفقیت زن، بیشترین تأثیر را در احساس داغ ننگ در زنان دارای اضافه وزن و چاق داشته است. کارکرد تحصیلات در بطن روابط روزمره و عقاید قالبی و کلیشهای حاکم بر آن، متعادلکردن اندیشۀ افراد از ارزشگذاریهایی است که نسبت به صفات و شرایط و گروههای مختلف وجود دارد. بدینگونه که افراد تحصیلکرده نهتنها نسبت به وجود برخی صفات منفی در دیگران، دیدگاه خنثیتری دارند؛ نسبت به اندام خویش نیز مستعد احساس داغخوردگی کمتری دربارۀ چاقی خویش هستند. از آنجا که پدیدۀ داغ ننگ این خاصیت را دارد که خود را از حیطهای به حیطههای دیگر زندگی فرد حامل آن بسط دهد و حتی این قدرت را دارد که زندگی یک انسان را تنها به جرم تفاوت یا فاصلهداشتن با انتظارات غالب به تباهی کشاند و بیشتر از آنکه پدیدهای روانشناختی صرف باشد، پدیدهای کاملاً اجتماعی است؛ بنابراین ازبینبردن آن، با توجه به فرهنگ و فرایند شکلگیری نگرشهای افراد میسر است، فرایندی که از نخستین سالهای زندگانی فرد آغاز و بهمرور تقویت میشود. خانواده که بانفوذترین گروه در زندگی فرد است، بیشترین نقش را در شکلدهی به نگرشها و ارزشهای نهادینۀ آدمی دارد؛ بنابراین آموزش به خانوادهها در روند شکلدهی به تفکرات و تصورات فرزندان و آموزش این نکته که خود وجودیشان فارغ از هر نوع ظاهری، زیبا و شایستۀ احترام است، به بالارفتن عزت نفس و تمایل کمتر افراد به مقایسۀ اجتماعی منجر میشود. همچنین با برگزاری دروههای آموزشی در مدارس برای نوجوانان و آگاهیدادن به آنان دربارۀ ماهیت پشت پردۀ تبلیغات گستردهای که از بدن ایدهآل و راهکارهای خارج از منطق برای رسیدن به چنین بدنی ارائه میشود، فریب جامعۀ سرمایهداری را برای سرکیسهکردن افراد میتوان خنثی کرد. مدیریتکردن محتوای رسانههای داخلی و هدایت آن به سمت و سوی ویژگیها و قابلیتهای اکتسابی برای ابراز هویت نیز در تغییر نگرش افراد و نگاه خنثی و یا حداقل ملایمتر به داغهای مربوط به ویژگیهایی ظاهری همچون چاقی مؤثر است. 1 داغ ننگ پدیدهای است نسبی، بدینگونه که صفاتی که مشمول داغخوردگی میشوند از جامعهای به جامعۀ دیگر متفاوتند؛ به عبارتی، بستر هر جامعه با تمام آنچه ارزش تلقی میشود همچون پاپوشی آهنین به پای داغ ننگ قفل شده است. بر اساس این، حتی اگر صفات داغخوردگی نیز در جوامع مختلف یکسان باشد، شدت و ضعف و سایر نمودهای آن در هر جامعه شکل خاص خود را مییابد. «چاقی» از جملۀ این ویژگیها است. اگرچه چاقی صفتی است که امروزه در بسیاری از جوامع متحمل به دوشکشیدن بار داغ است؛ شدت و ضعف آن، افرادی که حق داغزدن مییابند، میدان حوزههایی از زندگی که از این فشار متأثر میشوند و آسیب میبینند، حتی میزان اضافه وزنی که از نگاه جامعه رانده میشود، همه و همه با توجه به فرهنگ جامعهای، که این پدیده از آن سر بر میآورد، متفاوت است؛ بنابراین پژوهشگران این مطالعه پس از چندی گفتگو با زنان مختلف و مشاهدات اکتشافی دربارۀ داغ ننگ چاقی، پرسشنامۀ این پژوهش را طرح کردند. از آنجا که این مطالعه در پی کشف ادراک و احساس خود فرد از نگرش و رفتار دیگرانی است که در روابط روزمره با آنان سر و کار دارد، با توجه به سایز بدنی وی و عواملی که این احساسات را متأثر میکند؛ بنابراین ترجیح دادند از ابزارهایی چون (MBSRQ) که نگرش فرد نسبت به بدن خویش را میسنجند و یا ابزارهایی که از تصاویری از افراد با BMI های مختلف همچون PFRS استفاده نکنند و با درنظرگرفتن خصلت نسبیبودن داغ، که پیش از این مطرح شد، خود به طرح پرسشنامه اقدام کنند.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ادیبی، ح. و انصاری، ع. (1383). نظریههای جامعهشناسی، تهران: نشر دانژه اباذری، ی.، و حمیدی، ن. (1387). «جامعهشناسی بدن و پارهای مناقشات»، فصلنامۀ پژوهش زنان، ش 4، ص160-127. اسکیدمور، و. (1375). نظریههای جامعهشناسی، تفکر نظری در جامعهشناسی، ترجمۀ حاضری، ع.م. و همکاران، تهران: انتشارات تابان چاوشیان، ح. و آزاد ارمکی، ت. (1381). «بدن به مثابه رسانۀ هویت»، فصلنامۀ جامعهشناسی ایران، ش 16، ص 75-57. دانیالی، ش.، آزادبخت، ل. و مصطفوی دارانی، ف. (1391). «بررسی ارتباط بین تصور بدنی، خودکارآمدی و فعالیت فیزیکی در زنان شاغل در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان و دانشگاه اصفهان»، مجلۀ تحقیقات نظام سلامت، ش 8 (6)، ص 1001-991. رضایی، ا.، اینانلو، م. و فکری، م. (1389). «مدیریت بدن و ارتباط آن با عوامل اجتماعی در بین دختران دانشگاه مازندران»، فصلنامۀ مطالعات راهبردی زنان، ش 47، ص 170-141. سفیری، خ.، سیدمیرزایی، م. و آزادی ایگدر، ح. (1392). «بررسی جامعهشناختی مقایسۀ مدیریت بدن بین زنان و مردان»، فصلنامۀ علمی-پژوهشی زن و جامعه، ش 3، ص 62-47. شکربیگی، ع. و امیری، ا. (1390). «مدیریت بدن و مقبولیت اجتماعی، (مطالعۀ دانشجویان دختر و پسر دانشگاه آزاد اسلامی و پیام نور شهر زنجان)»، فصلنامۀ جامعهشناسی مطالعات جوانان، ش 3، ص 108-85. صدیق سروستانی، ر. و هاشمی، ض. (1381). «گروههای مرجع در جامعهشناسی و روانشناسی با تأکید بر نظریههای مرتن و فستینگر»، نامۀ علوم اجتماعی، ش 20، ص 167-149. علیزاده اقدم، م.ب. (1388). «سبک زندگی سلامتمحور، امیدها و بیمها»، پایاننامۀ دکتری دانشگاه اصفهان، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، گروه جامعهشناسی. فاتحی، ا. و اخلاصی، ا. (1387). «مدیریت بدن و رابطۀ آن با پذیرش اجتماعی بدن (مطالعۀ موردی: زنان شهر شیراز)»، فصلنامۀ مطالعات راهبردی زنان، ش 41، ص 42-9. قادرزاده، ا.، قادرزاده، ه. و حسنپناه، ح. (1391). «تأثیر مصرف رسانههای جمعی بر مدیریت بدن»، فصلنامۀ علمی-پژوهشی زن و جامعه، ش 3، ص 153-135. کوهی، ک. (1390). تبیین جامعهشناختی مدیریت بدن در میان زنان شهر تبریز، پایاننامۀ دکتری دانشگاه اصفهان، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی. گافمن، ا. (1386). داغ ننگ، چارهاندیشی برای هویت ضایعشده، ترجمۀ کیانپور، م.، تهران: نشر مرکز. گافمن، ا. (1391). نمود خود در زندگی روزمره، ترجمۀ کیانپور، م.، تهران: نشر مرکز. گیدنز، آ. (1383). تجدد و تشخص، جامعه و هویت شخصی در عصر جدید، ترجمۀ موفقیان، ن.، تهران: نشر نی. لوپز، خ.، و اسکات، ج. (1385). ساخت نظریۀ اجتماعی، ترجمۀ قاضیان، ح.، تهران: نشر نی. مهدوی، م.ص. و عباسی اسفجیر، ع.ا. (1389). «بررسی میزان تمایل به مدیریت بدن و کنترل اندام و عوامل مؤثر بر آن»، فصلنامۀ مطالعات اجتماعی جوانان، ش 1، ص 144-131. مهدیزاده، ش. و رضایی، ف. (1393). «نقش متغیرهای میانجی در تأثیرگذاری تلویزیونهای ماهوارهای بر مدیریت بدن دختران و زنان جوان»، فصلنامۀ مطالعات توسعۀ اجتماعی- فرهنگی، ش 2، ص 205-185. Annis, N.M. and Cash, T. and Hrabosky, J. (2004) "Body image and Social Psychosocial among Stable Average Weight, Currently Overweight, and Formerly Overweight Women: the Role of Stigmatizatizing Expreriencees", Journal of Body Image,1:155-167 Brewis, A., Hruchka, D.J and Wutich, A. (2011) "Vulnerability To Fat-Stigma In Womens Everyday Relationship", Journal of Social Science & Medicine, 73:491-497. Carr, D., Freedman, A.M. and Patel, S. (2005) "Is Obesity Stigmatization? Body Image, Perceived Discrimination And Psychological Well-Being In The United States", Journal of Social Behavior,46(1):244-259. Cash ,T.F. (1997)" Gender Attitudes ,Feminist Identity, And Body Images Among College Women", Journal of Sex Roles, 36(7/8):433-447. Holub .C.S., Tan, C. and Patek, S. (2011). "Factors Associated With Mothers Obesity Stigma And Young Childrens Weight Stereotypes". Journal of Applied Developmental Psychology, 32:118-126 Ferraro, F.K. and Holland, B.K. (2002) "Physician Evaluation Of Obesity In Health Surveys: 'Who Are You Calling Fat?", Journal of Social Science& Medicine, 55:1401-1413 Grogan, S. (1999) Body image :Understanding body dissatisfaction in men ,women and children. London :Routledge. Obrien, K. (2009) "Upward And Downward Appearance Comparicsonce: Development Of Scales and Examination of Predictive Qualities", Journal Of Body Image, 6:201-206. Latner, D.J., Rosewal, K.J. and Simmonds, B.M. (2007) "Childhood Obesity Stigma: Association With Television, Videogame And Magazine Exposure", Journal of Body Image, 4:147-155 Lewis, S., Thomas, L.S., Blood, W.R., Castle, J.D., Hyde, J. and Kamesarooff, A.P. (2011) "How Do Obese Individual Perceive And Respond To The Different Types Of Obesity Stigma That They Encounter In Their Daily Lives? A Qualitative Study", Journal of Social Science &Medicine, 73:1349-1356 Livingston, D. and Boyd, E. (2010) "Correlates and Consequences of Internalized Stigma for People Living with Mental Illness: A Systematic Review and Meta-analysis", Journal of Social Science & Medicine, 71:2150-216. Maor, M. (2012) "Fat Women: The Mother-Daughter Relationship Revisited" Journal of Women Studies International Forum, 35:97-108. Malterud, K. and Ulriksen, K. (2010) "Norwegian Fear Fatness More Than Anything Els-A Qualitative Study Of Normative Newspaper Messages On Obesity And Health", Journal of Patient Education and Counselling, 81:47-52. Muth, J.L. and Cash, T.F. (1997) "Body Image Attitudes :What Difference Does Gender Make?" Journal Of Applied Social Psychology, 27:1438-1452. Penny, H. and Hoddak, G. (2007) "(Antifat Prejudice Among Cgildren: The Mere Proximity) Effect In5-10 Year Olds" Journal Of Experimental Social Psychology, 43:678-683. Ramsden, E. (2009) "Confronting The Stigma Of Eugenics: Genetics, Demography And The Problems Of Population." Journal of Social Studies of Science, 39:853-884. Ricciardelli, L.A. and McCabe, M.P. (2004) "Bio Psycho Social Model Of Disordered Eating And The Pursuit Of Muscularity In Adolescent Boys", Journal Of Psychological Bulletin,130:179-205. Rice, C. (2007) "Becoming Acquisition of an Unfit Identity" Journal of Womens Studies International Forum, 30:158-174. Robertson, N. and Vohora, R. (2008) "Fitness Vs Fatness :Implicit Bias Towards Obesity Among Fitness Professionals And Regular Exerciser", Journal of Psychology of Sport and Exercise, 9:547-557. Schafer, M.H. and Feraro, F.K. (2011) "The Stigma Of Obesity: Does Perceived Weight Discrimination Affect Identity And Physical Health?", Journal Of Social Psychology Quarterly, 74(1):76-97. Schwartz, B.M. and Brownell, D.K. (2004) "Obesity And Body Image", Journal of Body Image, 1:43-56. Swami, V. and Pietschnig, J. and Stieger, S. and Tovee, M.J. and Voracek, M. (2010) "An Investigation If Weight Bias Against Women And Its Association With Individual Difference Factors" Journal of Body Image, 7:194-199. Turner, B.S. (1994) "Perface in P. Falk," The consuming Body, London. Wang, B. (2010) "The Influence of Social Stigma and Discriminatory Experience on Psychological Distress and Quality of Life among Rural-to-Urban Migrants in China." Journal of Social Science & Medicine, 71:84-92.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 6,706 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,534 |