تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,673 |
تعداد مقالات | 13,658 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,613,867 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,493,206 |
تأثیر دوزبانگی بر یادگیری زبان سوم؛ مطالعۀ میدانی بر روی فارسی آموزان چینی تکزبانه و دوزبانه | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نشریه پژوهش های زبان شناسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 6، دوره 8، شماره 1 - شماره پیاپی 14، اسفند 1395، صفحه 71-88 اصل مقاله (414.92 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jrl.2017.21262 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مهدی ابطحی* 1؛ مهدی خدادادیان2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1مربی گروه آموزش زبان فارسی دانشگاه بین المللی امام خمینی،ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2مربی گروه آموزش زبان فارسی دانشگاه بین المللی امام خمینی ، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
در سالهای اخیر، مطالعات گستردهای در خصوص تأثیر دوزبانگی، در معانی متفاوت آن، بر یادگیری زبان سوم صورت پذیرفته که نتایج متفاوتی از آنها حاصل شده است. پارهای از این پژوهشها به تأثیر مثبت دوزبانگی بر یادگیری زبان سوم اذعان داشتهاند و تعدادی دیگر، این تأثیر را منفی قلمداد نمودهاند. در همین راستا، در پژوهش حاضر نیز به بررسی تأثیر دوزبانگی مصنوعی (یادگیری زبان خارجی و از طریق آموزش) بر یادگیری زبان سوم پرداخته شده است. آزمودنیهای پژوهش را تعداد 24 تن از فارسیآموزان چینی تشکیل میدادند که در مرکز آموزش زبان فارسی دانشگاه بینالمللی امام خمینی (ره) به یادگیری زبان فارسی در دورۀ عمومی اشتغال داشتند و در قالب دو گروه دسته بندی شدند. گروه اول شامل 12 نفر از زبانآموزانی بود که علاوه بر زبان مادری خود، در سطوح مختلف با زبان انگلیسی به عنوان زبان خارجی آشنایی داشتند، و گروه دوم شامل 12 نفر از زبانآموزانی میشد که تنها، زبان مادری خود را میدانستند، و معیار پیشرفت تحصیلی این فارسیآموزان، نمرات پایانی آنان در هر چهار مهارت بود. نتایجی که از این پژوهش حاصل گردید، گویای این نکته بود که دوزبانگی آزمودنیها (آشنایی آنان با زبان انگلیسی به عنوان زبان خارجی) بر سطح پیشرفت تحصیلی آنان در زبان سوم (فارسی) تأثیر مثبتی داشته است. همچنین، هر اندازه سطح زبانی زبان خارجی آزمودنیها (انگلیسی) بالاتر باشد، میزان یادگیری زبان سوم آنان افزایش پیدا میکند. بنابراین، میتوان اظهار نمود که میزان آشنایی آنان با زبان دوم نیز، بر میزان یادگیری زبان سوم آنان تأثیر گذار است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دوزبانگی؛ چندزبانگی؛ یادگیری زبان سوم؛ زبان خارجی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1. مقدمه در چند دهۀ گذشته، مطالعه در خصوص تأثیر دوزبانگی[1] بر یادگیری زبان سوم، همواره توجه زبانشناسان و روانشناسان زبان را به خود جلب نموده است. نتایج پژوهشهای پیشین در این حوزه، حاکی از این بود که پدیدۀ دوزبانگی بر فرایند یادگیری زبان سوم تأثیر منفی دارد (پرینتر و کلر[2]، 1922؛ سائر[3]، 1923؛ دارسی، 1953). این دسته از پژوهشگران بر این باور هستند که کودکان دوزبانه، اغلب دچار افت تحصیلی میشوند، در مقایسه با افراد تکزبانه از بهرۀ هوشی پایینتری برخوردارند و بعلاوه، دارای ناسازگارهای اجتماعی هستند؛ اما پژوهشهای اخیر، خلاف آن را ثابت کرده است. عدهای از پژوهشگران (توماس، 1988؛ ملهورن[4]، 2007؛ بااینا[5]، 2009؛ گراسجین و پاولنکو[6]، 2015) ادعا میکنند که دوزبانگی نهتنها در فرایند یادگیری زبان سوم تأثیر منفی ندارد، بلکه برعکس، فرایند یادگیری زبان سوم را تسهیل میکند. این مقاله سعی دارد با الهام از پژوهشهای صورت پذیرفته در این زمینه، به بررسی تأثیر زبان دوم بر یادگیری زبان سوم بپردازد؛ با این تفاوت که در اکثر پژوهشهایی که تاکنون انجام گرفته، منظور از زبان دوم، زبانی است که به صورت طبیعی فراگرفته شده، اما درپژوهش حاضر، گروه نخست را زبانآموزان چینیای تشکیل میدهند که زبان دوم آنها انگلیسی به عنوان زبان خارجی، و زبان سوم آنان، فارسی است. علاوه بر این، در پژوهش حاضر، علاوه بر آشنایی زبانآموزان با زبان دوم، متغیرهای دیگری مانند جنسیت و میزان تسلط بر زبان دوم نیز اندازهگیری شده است. روش کار در این پژوهش، روش میدانی است؛ بدینترتیب که تعداد 24 نفر از فارسیآموزان چینی که در دورۀ عمومی (مبتدی) مرکز آموزش زبان فارسی دانشگاه بینالمللی امام خمینی (ره) مشغول به تحصیل هستند، در قالب دو گروه 12 نفری انتخاب شدند. گروه اول، علاوه بر زبان مادری چینی، در سطوح مختلف با زبان انگلیسی نیز آشنایی دارند و گروه دوم، قبل از آشنایی با زبان فارسی، صرفاً به زبان مادریشان تسلط داشتند. ملاک ارزیابی سطح مهارتهای زبان فارسی آزمودنیها، آزمونهای پایان دورۀ مرکز آموزش زبان فارسی بوده است. در پایان، دادههای به دست آمده، تحلیل و نتایج آن ارائه میشود. بر مبنای آنچه گفته شد، این پژوهش در صدد پاسخگویی به این پرسشهاست: 1- آشنایی فارسیآموزان چینی با زبان انگلیسی به عنوان یک زبان خارجی، بر میزان یادگیری مهارتهای زبان فارسی، به عنوان زبان خارجی دوم آنان چه تأثیری دارد؟ 2- میزان آشنایی فارسیآموزان چینی با زبان انگلیسی به عنوان یک زبان خارجی (سطح زبانی زبان خارجی نخست آنان) چه تأثیری بر میزان پیشرفت مهارتهای زبان فارسی به عنوان زبان خارجی دوم آنان دارد ؟ بر این مبنا، میتوان فرضهای زیر را مطرح نمود: 1- آشنایی فارسیآموزان چینی با زبان انگلیسی به عنوان یک زبان خارجی، بر میزان یادگیری مهارتهای زبان فارسی، به عنوان زبان خارجی دوم آنان تأثیر مثبت دارد. 2- میزان آشنایی فارسیآموزان چینی با زبان انگلیسی به عنوان یک زبان خارجی (سطح زبانی زبان خارجی نخست آنان) بر میزان پیشرفت مهارتهای زبان فارسی به عنوان زبان خارجی دوم آنان تأثیر مثبت دارد. 2. مبانی نظری 2-1. دوزبانگی در مورد تعریف دوزبانگی نظرات مختلفی وجود دارد که از یک حداقل آشنایی (در حد چند واژه) تا تسلط کامل بر دو زبان را شامل میگردد. مدرسی (1368: 33-31) دوزبانگی را توانایی فرد در کاربرد دو زبان مختلف تعبیر میکند و دوزبانه را فردی میداند که به دو زبان در حدی تسلط دارد که میتواند بر حسب ضرورت، هر یک از دو زبان را بهتناوب و به جای دیگری به کار گیرد. گراسجین (2010: 4) دوزبانهها را اینگونه تعریف میکند: «دوزبانهها کسانی هستند که از دو یا چند زبان در زندگی روزمرۀ خود استفاده میکنند». از تعریفی که او از دو زبانگی به دست میدهد، چنین بر میآید که او بین دوزبانگی و چندزبانگی تفاوت قائل نیست. هاگن[7] ضمن نسبی خواندن پدیدۀ دوزبانگی، قدرت بیان کامل به زبان دوم و انتقال مفاهیم به زبان دوم را ملاک دوزبانگی میداند (هاگن، 1953: 7). همچنین میتوان از یک منظر، دوزبانگی را به دو دستۀ افزایشی[8] و کاهشی[9] تقسیمبندی نمود؛ بدین ترتیب در دستۀ نخست، اضافه شدن زبان دوم به زبان نخست فرد، بر مهارتهای شناختی و اجتماعی او تأثیر مثبت میگذارد و در مورد دوم، یادگیری زبان دوم، منجر به ایجاد خدشه در زبان نخست فرد میگردد (هافمن، 1991: 21؛ نقل از الیاسی، 1391). همانگونه که از تعریفهای بالا در مورد دوزبانگی بر میآید، وجه تشابه آنها را میتوان در توانایی استفاده از دو یا چند زبان دانست، اما چنانکه دیبات و جائنش[10] (2014) اظهار میکنند، این تعریفها مشکلاتی را به همراه دارد؛ زیرا دوزبانگی از یک حداقل سطح مهارتی به دو زبان تا سطح مهارتی بسیار بالایی که به فرد این اجازه را میدهد تا بتواند از دو زبان، همانند گویشور بومیِ زبان استفاده کند، متغیر میباشد. فردی ممکن است خودش را دوزبانه بداند، به صرف اینکه میتواند با دو زبان صحبت کند و ارتباط کلامی ایجاد کند، و فرد دیگر، به دلیل اینکه در خواندن به دو یا چند زبان مهارت دارد، خود را دوزبانه بداند. بنابراین، نمیتوان تعریف دقیق و روشنی از دوزبانگی ارائه داد. 2-2. روشهای دوزبانگی زندی (1381: 195)، دوزبانگی را بر مبنای معیار «نوع یادگیری» به دو دستۀ زیر تقسیم میکند: 1- روش طبیعی[11]: در این روش، فرد از آغاز تولد یا در طول رشد خود در یک جامعۀ دوزبانه زندگی میکند و بدون هیچ آموزش رسمی، از دو زبان بهرهمند میشود و درنتیجه، در هر دو زبان به توانایی درک و کارکرد ارتباطی میرسد. این امر در جوامعی رخ میدهد که دو یا چند زبان و گویش در آنها رایج است. 2- روش غیرطبیعی[12] (مصنوعی): اگر شخص، زبانی غیر از زبان مادری خود را از طریق برنامههای آموزشی و بهطور ارادی بیاموزد، این حالت را دوزبانگی غیرطبیعی مینامند. لازم به ذکر است که امروزه بیشتر زبانشناسان از روش طبیعی با نام یادگیری زبان دوم و از روش غیرطبیعی با عنوان یادگیری زبان خارجی یاد میکنند. در این تحقیق، منظور از دوزبانگی، یادگیری از طریق روش غیرطبیعی میباشد. 2-3. چندزبانگی مهاجرتها و نقلمکانهای گروهی با دلایل متفاوتی همچون کار، سیاستگذاری دولتها و... از کشوری به کشور دیگر، و همچنین مهاجرت از روستاها و شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ، زمینۀپدیدهای به نام چندزبانگی[13] را فراهم آورده است (ضیاءحسینی، 1388: 227 و 228). در مورد چندزبانگی نیز مانند دوزبانگی در میان زبانشناسان اختلافنظر وجود دارد. افرادی همچون گراسجین (2010: 4) و زندی (1381: 195) بین دوزبانگی و چندزبانگی تفاوتی قائل نیستند. سریدهار (نقل از وارداف، 1393: 163) اینگونه اظهار میدارد که: «چندزبانگی به معنی تسلط متوازن و بومیمانند به همۀ زبانهایی که فرد میداند، کمیاب است. به طور معمول، میزان تسلط چندزبانهها به زبانهای مختلفی که میدانند، متفاوت است. میزان تسلط فرد به زبانهایی که میداند، ممکن است از دانستن چند واژه، آشنایی با پارهگفتارهای کلیشهای مانند احوالپرسی کردن، داشتن مهارتهای مکالمۀ اولیه تا تسلط عالی بر دستور زبان و واژگان و گونۀکاربردی و سبک خاص[14] زبانها متفاوت باشد». 2-4. دوزبانگی و یادگیری زبانهای بیشتر از یک منظر، پژوهشهای پیشین که برروی دوزبانگی، شناخت و یادگیری زبان انجام گرفته، به دو نوع دوزبانگی اشاره دارند: دوزبانگی متقدم[15] (دوزبانگیای که در دورۀ خردسالی و یا همزمان با فراگیری زبان اول صورت میگیرد) و دوزبانگی متأخر[16] (دو زبانگیای که در دورههای بعد از یادگیری زبان اول و در بزرگسالی انجام میگیرد). در حوزۀ دوزبانگی متأخر، پژوهشهای متعددی اشاره به مزایایی دارند که منجر به پیشرفت مهارتهای شناختی و درنتیجه، یادگیری زبان میشوند. به عنوان نمونه، میتوان به پژوهشهای بیالستوک[17] (1988) و گونزالز[18] (2008) اشاره نمود. آنان بر این باورند که دوزبانگی متأخر، دانش فرازبانی فرد را افزایش میدهد؛ به این معنی که توانایی وی را جهت تسلط بر زبان و درک ساختارها، قواعد و الگوهای زبان بالا میبرد. نقطهضعف بسیاری از پژوهشهای پیشین، عدم تمایز میان آزمودنیهای دوزبانه و چندزبانه است؛ به عنوان نمونه، کلین[19] (1995) دوزبانهها و چندزبانهها را در یک گروه قرار میدهد و نتیجه میگیرد دو یا چندزبانگی، در یادگیری زبان جدید، دارای مزایای بیشتری نسبت به دانستن یک زبان است، اما مشخص نمیکند که این مزیت مربوط به یادگیری زبان دوم است یا زبان سوم. این در حالی است که در پژوهشهای اخیر، همچون تحقیقات چنوز[20] (2003)، جائنش (2009) و سانز[21] (2000)، به منظور بررسی نقش هر زبان در یادگیری زبان سوم، بین زبان دوم و سوم تمایز ایجاد شده است. به عنوان مثال جائنش (2009) مهارت در زبان دوم و سوم را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و دریافت که هر چه مهارت در زبان دوم بیشتر باشد، پیشرفت در زبان سوم نیز بیشتر خواهد شد. اما در پژوهشهای پیشین، هنوز پاسخ مشخص و یکسانی به این پرسش که آیا در یادگیری زبان جدید، دوزبانگی متقدم سودمندتر است یا دوزبانگی متأخر، داده نشده است؛ بدین معنی که در نتایج این پژوهشها، هر دو نظر مشاهده میگردد. روتمن[22] (2015) در پژوهش خود چنین نتیجهگیری میکند که دوزبانههای متقدم، در یادگیری زبان نسبت به دوزبانههای متأخر عملکرد بهتری داشتهاند. او علت این امر را داشتن دو نظام دستوری فعال میداند که با یادگیری دو زبان در سنین اولیه، رشد یافته است. این در حالی است که جائنش (2012) در بررسی نقش زبانهای آموخته شدۀ پیشین در یادگیری زبان سوم، به این نتیجه دست یافت که میان دو دسته زبانآموزانی که زبان انگلیسی را به عنوان زبان دوم در سنین بالا و پایین آموخته بودند، دستۀ دوم (دوزبانههای متاخر) توانایی بیشتری جهت تدوین قواعد دستوری زبان سوم (آلمانی) از خود بروز دادند. ممکن است علت این تفاوت در این باشد که هر چه سن زبانآموزان افزایش مییابد، دانش فرازبانی آنها تقویت میگردد. چنوز (2001) نیز در پژوهش خود به نتیجهای مشابه دست یافت. وی دلیل این امر را آگاهی بیشتر زبانآموزان مسنتر از تشابه زبانی میان دو زبان میداند. 2-5. انگارههای مرتبط با نقش زبانهای اول و دوم در یادگیری زبان سوم در دهۀ گذشته پژوهشهای قابل توجهی در ارتباط با بررسی نقش زبان اول و دوم در یادگیری زبان سوم صورت گرفته است. این پژوهشها منجر به پیدایش چند انگاره از سوی محققین شده که به تشریح هر کدام پرداخته میشود: 2-5-1. انگارۀ افزایش انباشتگی فلاین و همکاران[23] (2004) بر این باورند که مطالعۀ چندزبانگی، فرصت بینظیری را جهت بررسی بافت زبان ایجاد مینماید و درک این نکته که دانش پیشین زبانی، نقش فعالی را در فرایند یادگیری و درنتیجه، دستیابی به نظامهای زبانی زبانهای یادگرفته شده ایفا مینماید، آسان میکند. این نظامها به پالایش آنچه معروف به ساختار ذهنی دانش دستوری است، کمک میکنند. آنها ادعا میکنند نقش انتقال در سطح نمود ذهنی زبان، مرحلۀ کانونی در رشتۀ نوپای رویکردهای زبانی به چندزبانی پیدرپی محسوب میشود. آنها در پژوهش خود، انگارهای را معرفی میکنند که به «انگارۀ افزایش انباشتگی»[24] معروف میباشد و به صورت تجربی نشان میدهند که زبان اول، تنها منبع و مبدأ انتقال در سطح ویژگیهای نحوی و مقولههای نقشی[25] به شمار نمیآید. بعلاوه، آنها با بررسی تولید بندهای موصولی محدود کننده در زبان قزاقی به عنوان زبان اول، روسی به عنوان زبان دوم، و انگلیسی به عنوان زبان سوم پرداختند و چنین نتیجهگیری کردند که اگر زبان اول، پیشفرض انتقال برای یادگیری همۀ زبانهای بعدی است و چنانچه تفاوتهای ردهشناختی، نقش تعیینکنندگی صِرف در الگوهای پیشرفت دارد، میتوان نتیجه گرفت که یادگیری انگلیسی به عنوان زبان سوم توسط گویشوران قزاقی، باید مشابه با یادگیری زبان انگلیسی به عنوان زبان دوم توسط گویشوران ژاپنی باشد؛ چراکه زبانهای قزاقی و ژاپنی، دارای توالی هستهای مشابه هستند. همچنین نتایج پژوهش آنها ثابت میکند که تجربۀ هر زبان یادگرفته شدۀ قبلی میتواند به عنوان مزیتی در یادگیری زبانهای بعدی محسوب شود. 2-5-2. انگارۀ تقدم ردهشناختی این انگاره که نخستین بار توسط روتمن (2011) مطرح گردید، همسو با انگارۀ افزایش انباشتگی است. مطابق اصول این انگاره، از منظر ردهشناسی، نزدیکترین زبان به زبان سوم از میان زبانهای اول و دوم، منبع و مبدأ انتقال به زبان سوم را انتخاب مینماید؛ حتی اگر این انتقال تسهیل کننده نباشد و باعث بروز خطا در تولید زبان سوم شود. قرابت ردهشناختی در این مورد، اشاره به تشابه استنباطی زبانآموز دارد. در این انگاره فرض بر این است که زبانآموزان از ردهشناسی زبان و قرابت ردهشناختی میان دو زبان آگاهی دارند؛ هرچند به طور مشخص نمیتوان گفت که زبانآموز تا چه میزان باید نسبت به این عوامل شناخت داشته باشد. روتمن ادعا میکند انگارۀ تقدم ردهشناختی[26]، زمانیکه هر سه زبان به طور مساوی از هم دور یا به هم نزدیک باشند، قدرت پیشبینی ندارد. 2-5-3. انگارۀ عامل جایگاه زبان دوم انگارۀ عامل جایگاه زبان دوم[27] توسط باردل و فالک[28] (2007) ارائه گردید. آنها بر این باورند که زبان دوم تأثیر بیشتری نسبت به زبان اول بر یادگیری زبان سوم دارد؛ به عبارت دیگر، این انگاره نزدیکی ردهشناختی میان زبان اول و سوم را به اندازۀ تأثیر زبان دوم قدرتمند نمیداند. این انگاره همچنین نشان میدهد که نزدیکی ردهشناختی، تنها انتقال از زبان دوم به زبان سوم (و نه انتقال از زبان اول به زبان سوم) را تسهیل میکند. باردل و فالک (2012) یک جنبۀ عصبشناختی-زبانی را برای این انگاره در نظر میگیرند که در آن، زبان دوم انتخابی به عنوان منبع و مبدأ انتقال به زبان سوم میباشد. با توجه به اینکه محل ذخیرهسازی اطلاعات زبان اول و دوم از منظر عصبشناسی زبان فرق دارد؛ اطلاعات ساختاری زبانی زبان اول در حافظۀ رویه[29] ذخیره میشود؛ در حالی که اطلاعات ساختاری زبان دوم، صریح میباشد و در حافظۀ اخباری[30] ذخیره میگردد. بنابراین، میتوان گفت این انگاره با انگارههایی که در آنها زبان اول به عنوان عامل انتقال به زبان سوم انتخاب میشود، مغایرت دارد. انگارههایی که در بالا بدانها اشاره گردید، در حالی که از لحاظ قدرت پیشبینیکنندگی از جهات مختلف، بین زبان اول و دوم در یادگیری زبان سوم تفاوتهایی دارند، از این جهت که در هر سۀ آنها نزدیکی ردهشناختی زبانی میتواند قدرت پیشبینیکنندگی را افزایش دهد، به هم شبیه هستند. به این معنی که تجربۀ یادگیری زبان دوم با یک تشابه ردهشناختی، بیش از تجربه با یک تفاوت ردهشناختی میتواند یادگیری زبان سوم را تقویت نماید. 2-6. عوامل تأثیرگذار بر یادگیری زبان سوم میتوان دوزبانگی، عوامل میانزبانی[31]، دانش فرازبانی[32]، مهارتهای شناختی[33] و میزان مهارت در زبان دوم را به عنوان عوامل تأثیرگذار بر یادگیری زبان سوم قلمداد نمود که در زیر، به هر یک از آنها پرداخته خواهد شد:
2-6-1. دوزبانگی چنوز (2008) ادعا میکند که بیشتر پژوهشهایی که درزمینۀ تأثیر دوزبانگی بر یادگیری زبان سوم صورت پذیرفته، ثابت میکند محاسن دوزبانگی در یادگیری یک زبان دیگر، بیشتر از تکزبانگی است. جنسی (1998؛ نقل از چنوز، 2008) و سافونت، (2005؛ نقل از چنوز، 2008) نیز بر این باورند که دوزبانگی تأثیر مثبتی بر یادگیری زبان سوم دارد. با این وجود، دوزبانگی همیشه منجر به یادگیری موثر زبان سوم نمیشود؛ زیرا متغیرهای زبانی، اقتصادی، اجتماعی و آموزشی میتوانند نقش مهمی را در این فرایند، ایفا نمایند. در واقع، بافت زبانی-اجتماعیای که پژوهش در آن صورت میگیرد، بسیار حائز اهمیت میباشد و یادگیری زبان سوم، یک پدیدۀ پیچیده است که تحت تأثیر عوامل فردی و بافتی قرار دارد. 2-6-2. عوامل میانزبانی عواملی همچون تفاوت یا شباهت از منظر ردهشناسی[34]، واژگانی و آوایی نیز میتوانند بر یادگیری زبان سوم موثر باشند. به عنوان نمونه، در تولید آواهای گفتاری، زبانآموزان بیشتر تمایل دارند از زبانهایی واژه قرض بگیرند که شبیه به زبان مقصد باشد (چنوز، 2008). 2-6-3. دانش فرازبانی جسنر[35] (2008) دانش فرازبانی را توانایی فرد در تمرکز بر ساختار زبانی، و توانایی چرخش[36] تمرکز بین ساختار و معنای زبان میداند. او توضیح میدهد که این دانش از مجموعهای از مهارتها تشکیل شده است که کاربر چندزبانه را قادر میسازد تا این مهارتها را با استفاده از دانش زبانی و فراشناختی پیشین خود رشد دهد. بسرن[37] (2010) دانش فرازبانی را فهم این که زبان، نظامی از ارتباط و مجموعهای از قواعد و معناست، میداند. همچنین او دانش زبانی را اشاره به توانایی فرد در تحلیل آگاهانۀ زبان و بخشهای مختلف آن در نظر میگیرد که این توانایی به فرد، در تشخیص ارتباط بین بخشهای مختلف زبان در یک نظام زبانی کمک مینماید. پژوهشگرانی همچون ملهورن (2007)، و هردینا[38] و جسنر (2000) بر این باورند که رشد دو یا سه نظام زبانی، منجر به توانش فرازبانی بالاتر خواهد شد. ملهورن (2007) بر این باور است که درک فرایندهای یادگیری زبان، رشد راهکارهای یادگیری زبان خارجی و یادگیری یک نظام جدید را به منظور مقایسه با زبانهای دیگر افزایش داده، به عنوان پشتوانهای برای یادگیری زبانهای دیگر مطرح میباشد. هردینا و جسنر (2000) به طرح یک مدل چندزبانی پویا[39] میپردازند که موید این موضوع است که دانش فرازبانی به عنوان یک عامل اساسی، سهم زیادی در فرایندهای شناختی مرتبط با آموزش زبان دارد. آن دو، این عامل را در یادگیری زبان سوم، بهمراتب مهمتر از یادگیری زبان دوم میدانند؛ زیرا تجربۀ زبانآموزی را افزایش میدهد و با بالا رفتن تجربۀ فرد، سرعت روند یادگیری تسریع مییابد. دیبات و جائنش (2013) اظهار میدارند که پژوهشهای زبانشناسی-عصبی[40] نشان داده است همان بخشهایی از مغز که معمولاً در موقع استفاده از زبان اول و دوم فعال هستند، در هنگام استفاده از زبان سوم نیز فعالاند. آنها همچنین ادعا میکنند که وجود دانش فرازبانی دوزبانهها، نقش یک کاتالیزور و تسهیلکننده[41] را در یادگیری زبان سوم ایفا مینماید و هر چه این دانش افزایش یابد، یادگیری زبان بعدی نیز راحتتر میشود. 2-6-4. مهارتهای شناختی کاوشنسکی و ماریان[42] (2009) ادعا میکنند افرادی که بیش از یک زبان میدانند، نسبت به تکزبانهها راحتتر میتوانند خود را با زبانی که در حال یادگیری آن هستند، وفق دهند. بیالیستوک[43] و همکاران (2005) معتقدند افرادی که در دو یا چند زبان مهارت بالایی دارند، از نقشهای اجرایی بالاتری مانند حل مسأله، انعطافپذیری ذهنی و کنترل تمرکز برخوردار میباشند، و حتی خطر ابتلا به آلزایمر در این افراد کمتر است. از پژوهشهای بالا چنین بر میآید که یادگیری زبان به طور کلی نقش مهمی در بالا رفتن میزان شناخت دارد و از جهت دیگر، مهارتهای شناختی نیز به نوبۀ خود در یادگیری زبان تأثیرگذار میباشند. 2-6-5. میزان مهارت در زبان دوم مونز[44] (2000) در پژوهشی به بررسی تأثیر میزان مهارت در زبان دوم، بر یادگیری زبان سوم پرداخت و به این نتیجه دست یافت که میزان مهارت زبان اول و دوم در مهارت زبان سوم نقش تعیینکنندهای دارد. سالابری[45] (2005) ضمن مقایسۀ یادگیری ساختار زمان و نمود در زبان انگلیسی به عنوان زبان اول، اسپانیولی به عنوان زبان دوم و پرتغالی به عنوان زبان سوم، بدین نتیجه دست یافت که دانش زبانی بالاتر، منجر به عملکرد بهتر در یادگیری زبان سوم خواهد شد. بااینا (2009) در پژوهشی مشابه به بررسی نقش مهارت زبان دوم در یادگیری ساختار دستوری زمان و نمود در میان زبانآموزانی که زبان اول آنها مغولی، زبان دوم آنان چینی و زبان سوم آنها انگلیسی بود، پرداخت. در این پژوهش، او نیز به این نتیجه دست یافت که زبانآموزانِ با مهارت زبانی دومِ بالاتر، نمرات بهمراتب بهتری کسب کردهاند. گراسجین و پاولنکو (2015) نخستین مزیت غیرقابلانکارِ دانستنِ زبان دوم را آشنایی با راهکارهای[46] زبانآموزی میدانند و از این رو بر این باورند که اگر فردی زبان دوم را یاد بگیرد، به این نکته پیخواهد برد که کدام راهکار برای وی موثرتر خواهد بود و بنابراین، میتواند این راهکارها را در یادگیری زبان سوم نیز به کار بگیرد.
آنها (همان) مزیت بالقوۀ دیگر را در تشابهات میانزبانی میدانند. یادگیری زبانی که از لحاظ ریختشناختی شبیه زبان یا زبانهایی است که ما میدانیم، این اجازه را به ما میدهد تا دانش پیشین خود را از طریق فرایندی که معروف به انتقال مثبت[47] است به کار بریم. 3. پیشینهی پژوهش توماس[48] (1988) در پژوهش خود به مقایسۀ 16 تکزبانۀ انگلیسیزبان با 16 دوزبانۀ انگلیسی-اسپانیولی که به ترتیب در حال یادگیری زبان فرانسوی به عنوان زبان دوم و سوم بودند، پرداخت. علاوه بر این، او آزمودنیهای دوزبانۀ خود را به دو گروه، شامل کسانی که زبان دوم را به صورت طبیعی و از طریق زندگی در خانوادههای دوزبانه آموخته بودند، و آنهایی که آن را به صورت رسمی در کلاسهای زبان خارجی یاد گرفته بودند، تقسیم نمود. نتایج پژوهش او نشان میدهد که دوزبانهها، صرفنظر از اینکه چگونه زبان دوم را یاد گرفته بودند، از منظر کسب نمرات بالاتر، اختلاف معناداری با افراد تکزبانه داشتند. همچنین، توماس دریافت که دوزبانههایی که زبان دوم را به طور رسمی آموخته بودند، مزیت نسبی بر دوزبانههایی داشتند که زبان دوم را به صورت طبیعی یاد گرفته بودند. ابوربیع و سینسکی[49] (2011) به منظور بررسی تأثیر دوزبانگی بر فرایند یادگیری زبان سوم، به انجام پژوهشی با این فرضیه پرداختند که دوزبانهها، زبان سوم را راحتتر از کسانی یاد میگیرند که تنها بر یک زبان تسلط دارند. جامعۀ آماری آنها شامل دو گروه زبانآموزانی بود که زبان انگلیسی را به عنوان زبان خارجی میآموختند. گروه نخست، را تعداد 40 زبانآموزی تشکیل میداد که از شوروی سابق مهاجرت نموده بودند و زبان مادریشان روسی بود و زبان عبری را به عنوان زبان دوم تکلم میکردند، و گروه دوم شامل 42 انگلیسیآموز عبریزبان بود که زبان دیگری نمیدانستند. بعد از برگزاری آزمون و تحلیل نتایج بهدست آمده، آن دو بدین نتیجه رسیدند که افراد دوزبانه (گروه نخست)، مهارت بیشتری نه تنها در زبان جدید یعنی انگلیسی، بلکه در زبان عبری داشتند. بر اساس یافتههای آنها، هر چه فردی تعداد زبان بیشتری بیاموزد، استعداد زبانآموزیاش بیشتر خواهد شد. باردل و فالک (2007) نیز به بررسی نقش زبان دوم در یادگیری زبان سوم پرداختند. یافتههای آنها نشان میدهد دو گروه زبانآموزان با زبانهای اول و دوم متفاوت که زبانهای سوئدی و هلندی را به عنوان زبان سوم میآموختند، در مراحل اولیۀ یادگیریِ زبان سوم، ساختارهای نحوی را از زبان دوم به مراتب راحتتر از زبان اول انتقال میدادند. دو گروه به طرز معناداری در هنگام بکارگیری ساختار منفی، متفاوت عمل میکردند؛ تفاوتی که میتواند ناشی از دانش زبان دوم آنان، و مربوط به رابطۀ ردهشناختی زبان دوم و سوم باشد. سانز (2000) نیز در یک پژوهش، 77 دانشآموز دبیرستانی که تنها زبان مادریشان یعنی اسپانیولی را میدانستند را با 124 دانشآموز دبیرستانی دوزبانۀ اسپانیولی-کاتالونی[50] مورد مقایسه قرار داد. تمامی آزمودنیهای او در یک مدرسۀ دوزبانه در حال یادگیری زبان انگلیسی به عنوان زبان خارجی بودند. تقریباً نیمی از آزمودنیهای دوزبانه، هر دو زبان را از طریق زندگی در خانوادههای دوزبانه یاد گرفته بودند و همۀ آنها هر دو زبان را در امور روزمرۀ خود به کار میگرفتند. نتیجۀ یافتههای او نشان داد که نمرات دوزبانهها در آزمون مهارتی زبان سوم، بهمراتب بالاتر از افراد تکزبانه بوده است. نتایج تحقیقات پارک و استار[51] (2015) نیز نشان میدهد که دوزبانههایی که زبان دوم را به صورت رسمی یاد گرفتهاند، به طور معناداری عملکرد بهتری نسبت به دوزبانههای متقدم دارند. همچنین دوزبانههایی که در یادگیری زبان دوم خود، از آموزش رسمی بهرهمند شدهاند، مزایای بیشتری بر دوزبانههای متقدم در موقع یادگیری زبان سوم دارند. به این صورت که آموزش رسمی، به زبانآموزان این امکان را میدهد که به طور موثر، ساختارهایی را که متفاوت از گنجینۀ زبانی موجود است، بیاموزند. رینگ بام[52] (2001) در پژوهش خود به این نتیجه رسید که شباهت ردهشناختی بین زبانها منجر به انتقال مثبت در سطوح پایۀ یادگیری زبان میشود، اما در سطوح پیشرفته، پیشینۀ زبانی آنها تأثیری ندارد. کشاورز و آستانه (2004) در پژوهش خود به بررسی تأثیر دوزبانگی بر یادگیری واژگان انگلیسی به عنوان زبان سوم پرداختند. جامعۀ آماری آنها در این پژوهش، شامل دو گروه 30 نفرۀ (ترکی-فارسی) و (ارمنی-فارسی) به عنوان گروههای دوزبانه، و یک گروه 30 نفری از زبانآموزان تکزبانه میباشد. نتایج دادههای پژوهش آنها نشان میدهد که دو گروه دوزبانه، در آزمون واژگان انگلیسی بهتر از زبانآموزان تکزبانه عمل کردهاند. آنها نتیجهگیری میکنند، دوزبانگی آزمودنیها تأثیر مثبتی بر پیشرفت واژگانی داشته است؛ همچنین آنها بر این باورند که در بخش تولید و پیشرفت واژگانی، دوزبانههای ارمنی-فارسی که زبان اول و دومشان را هم به صورت علمی[53] و هم به صورت شفاهی یادگرفتهاند، موفقیت بیشتری در مقایسه با دوزبانههای ترکی-فارسی که زبان اول را به صورت شفاهی فراگرفته بودند، داشتند. بحرینی (2007) با هدف بررسی تأثیر پدیدۀ دوزبانگی بر یادگیری زبان سوم از منظر زبانشناختی-اجتماعی، به مقایسۀ دو دسته از دانشآموزان دختر تکزبانۀ فارسی با دوزبانۀ ترکی-فارسی دورهی پیشدانشگاهی در یادگیری زبان انگلیسی به عنوان زبان خارجی پرداخت. نتایج حاصل از تحقیق وی، تفاوت معناداری را میان این دو دسته نشان داد؛ بدین ترتیب که دانشآموزان تکزبانه به مهارت بالاتری دست یافتند و این مهارت، در دانش دستوری محرزتر از دانش واژگانی بود. رستمی و هاشمی رزینی (1387) ضمن مقایسۀ 40 انگلیسیآموز تکزبانۀ پسر سطح متوسطۀ شهر تهران با 40 انگلیسیآموز دوزبانۀ پسر سطح متوسطۀ شهر تبریز، که همگی در آموزشگاههای کانون زبان ایران مشغول به تحصیل بودند، بدین نتیجه دست یافتند که این دو دسته زبانآموز در درک مطلب و واژه، تفاوت معناداری ندارند و درنتیجه، دوزبانگی توانایی یادگیری زبان جدید را افزایش نمیدهد. 4. روش پژوهش آزمودنیهایی که در این پژوهش شرکت جستند، 24 تن از فارسیآموزان زن و مرد چینی با میانگین سنی تقریبی 22 سال بودند که در دورۀ عمومی (سطح مبتدی) مرکز آموزش زبان فارسی دانشگاه بینالمللی امام خمینی (ره) قزوین به یادگیری زبان فارسی مشغول بودند. هیچیک از این زبانآموزان، تحصیلات دانشگاهی نداشتند و بدون هیچگونه آشنایی پیشین با زبان فارسی، برای نخستین بار در دورۀ عمومی مرکز آموزش زبان فارسی حضور یافته بودند. آنان بر اساس معیار آشنایی یا عدم آشنایی با زبان انگلیسی به عنوان زبان خارجی، در قالب دو گروه 12 نفره تقسیمبندی شدند. در شیوۀ انتخاب آزمودنیها بدین ترتیب عمل گردید که نخست، پرسشنامههایی حاوی اطلاعات فردی اعم از سن، جنسیت، میزان تحصیلات، آشنایی پیشین با زبان فارسی و آشنایی/عدم آشنایی با زبان/زبانهای دیگری جز زبان مادری و فارسی (با 5 سطح آشنایی بسیارکم، کم، متوسط، زیاد و تسلط کامل) در اختیار آنان قرار گرفت. بر این مبنا، صرفاً تعداد 12 نفر از فارسیآموزان چینی، تکزبانه بودند. از بین مابقی جامعۀ آماری که اقدام به تکمیل پرسشنامه نموده بودند، تعدادی علاوه بر زبان مادری و انگلیسی، با زبانهای دیگری نیز آشنایی داشتند؛ همچنین تعدادی از زبانآموزان، به جز زبان مادری خود با زبانهای دیگری به جز انگلیسی (عربی، فرانسوی و...) آشنا بودند که این دو گروه اخیر، از جامعۀ نمونه حذف گردیدند. بنابراین، گروه اول را 12 تن از فارسیآموزان دوزبانۀ چینی-انگلیسیای که زبان مادریشان چینی بود و به صورت تصادفی از میان تعداد باقیماندۀ فارسیآموزانِ همگنشده انتخاب شده بودند، تشکیل میدادند و گروه دوم، از 12 تن از فارسیآموزان چینی تکزبانه تشکیل میشد. ملاک ارزیابی سطح مهارتهای زبان فارسی آزمودنیهای هر دو گروه، آزمونهای پایان دورۀ مرکز آموزش زبان فارسی دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره) بود. در پایان، دادههای به دست آمده، تحلیل، و نتایج آن ارائه گردید. 5. یافتههای پژوهش تجزیه و تحلیل نتایج این پژوهش، با بهرهگیری از نرم افزار آماری SPSS انجام شده است. در این بخش، نخست به تحلیل توصیفی مشخصات فردی زبانآموزان پرداخته میشود. مواردی که در این بخش مورد بررسی قرار گرفتهاند، شامل سن و جنسیت میباشد. وضعیت جنسیت در نمونۀ مورد بررسی، بهصورت کلی و همچنین به تفکیک بر اساس آشنایی با زبان دوم در قالب جدولهای شمارۀ (1) و (2) نشان داده شده است. با توجه به نتایج، از مجموع 24 نمونۀ آماری، 13 زبانآموز (معادل 2/54 درصد) مرد، و 11 زبانآموز (معادل 8/45 درصد) زن بودهاند. همچنین از 13 مورد مرد، 5 نفر آنان با زبان دوم (انگلیسی) آشنایی داشتهاند که این تعداد در آزمودنیهای زن به 7 نفر رسیده است.
جدول 1: وضعیت جنسیت آزمودنیها بهطور کلی
جدول2: توزیع جنسیت آزمودنیها بر اساس آشنایی با زبان دوم (انگلیسی)
نتایج کلی تأثیر جنسیت بر پیشرفت تحصیلی آزمودنیها در قالب جدول (3) نشان داده شده است. همانگونه که ملاحظه میگردد، متوسط نمرات پیشرفت تحصیلی برای زنان در تمامی مهارتها بیشتر از مردان بوده است؛ با این حال، نتایج آزمون تی نشان میدهد که این اختلاف، معنادار نبوده و جنسیت نمونهها بر نمرات پیشرفت تحصیلی آنان اثر معناداری نداشته است. بر این اساس میتوان ادعا نمود که میزان پیشرفت تحصیلی هر دو گروه زن و مرد، یکسان بوده است. جدول 3: مقایسۀ نمرات مهارتهای زبان فارسی مردان و زنان
5-1. توزیع سنی نمونهها متوسط سنی آزمودنیها در حالت کلی، 22 سال با انحراف معیار 7/2 سال بوده است. همچنین متوسط سنی فارسیآموزان دوزبانه (گروه اول)، تقریباً با متوسط سنی تکزبانهها (گروه دوم) یکسان است. از سوی دیگر، اختلاف سنی آزمودنیهای زن و مرد نیز بسیار کم و بطور متوسط یک سال است. بنابراین، نمونههای انتخاب شده در هر گروه، از لحاظ سنی تقریبا همگن هستند (جدول 4). جدول 4: توزیع سنی آزمودنیها
همچنین، نمودار (1)، توزیع سنی آزمودنیها را در حالت کلی نشان میدهد.
به منظور بررسی تأثیر دوزبانگی فارسیآموزان گروه اول بر پیشرفت تحصیلی آنان، نخست نمرات پیشرفت تحصیلی دو گروه اول (دوزبانه) و گروه دوم (تکزبانه) با یکدیگر مقایسه شدند. در عین حال، با توجه به اینکه سطح زبانی زبان دوم (انگلیسی) آزمودنیهای دوزبانه متفاوت بوده؛ بدین معنا که این دسته از فارسیآموزان، از میان 5 سطح ارائه شده در پرسشنامه (آشنایی بسیار کم، کم، متوسط، زیاد و تسلط کامل)، 3 سطح (آشنایی کم، متوسط و زیاد) را انتخاب نموده بودند، تأثیر میزان آشنایی زبانآموزان دوزبانه با زبان دوم (زبان خارجی اول آنها)، بر پیشرفت تحصیلی آنان نیز مورد بررسی قرار گرفت. 5-2. تأثیر آشنایی با زبان دوم بر یادگیری مهارتهای زبان سوم همانگونه که در جدول (5) مشاهده میگردد، نتایج تحلیل دادهها نشان میدهد که نمرات پیشرفت تحصیلی فارسیآموزان گروه اول (دوزبانهها) در هر 4 مهارت، بیشتر از گروه دیگر است. همچنین نتایج آزمونِ t نشان میدهد که این اختلاف، برای تمامی مهارتها در سطح 1 درصد معنادار است (سطح معناداری<0.01). بنابراین آشنایی با زبان دوم اثر مثبتی بر روی میزان پیشرفت تحصیلی آزمودنیها در فراگیری زبان جدید (سوم) داشته است. از این رو میتوان اظهار نمود که نخستین فرضیۀ پژوهش حاضر یعنی تأثیر آشنایی فارسیآموزان چینی با زبان انگلیسی به عنوان یک زبان خارجی، بر میزان یادگیری مهارتهای زبان فارسی، به عنوان زبان خارجی دوم آنان مورد تایید قرار میگیرد.
جدول 5: مقایسۀ نمرات مهارتهای زبان فارسی بر اساس آشنایی با زبان دوم
همچنین میتوان نتایج تأثیر آشنایی آزمودنیها با یک زبان خارجی را بر یادگیری زبان سوم در قالب نمودار شمارۀ 2 به تصویر کشید.
5-3. تأثیر میزان آشنایی با زبان دوم بر یادگیری زبان سوم دومین پرسشی که این پژوهش در صدد پاسخگویی به آن بر آمده است، پرسش از تأثیر میزان آشنایی فارسیآموزان چینی با زبان انگلیسی به عنوان یک زبان خارجی (سطح زبانی زبان خارجی نخست آنان) بر میزان پیشرفت مهارتهای زبان فارسی به عنوان زبان خارجی دوم آنان بود. همانگونه که در جدول (6) ملاحظه میشود، هر اندازه سطح آشنایی آزمودنیهای گروه نخست (دوزبانهها) با زبان خارجی اول (انگلیسی) بالاتر بوده، نمرات مهارتهای زبانی آنان در زبان خارجی دوم (فارسی) نیز بیشتر بوده است. ضمناً ذکر این نکته لازم مینماید که در جدول (6)، میانگین نمرات پیشرفت تحصیلی زبانآموزان، به تفکیک برای سطوح آشنایی با زبان خارجی اول (انگلیسی) نشان داده شده است و در بین سطوح مورد نظر، مقدار صفر به معنای «عدمآشنایی با زبان انگلیسی» است، 1 برای «آشنایی کم با زبان انگلیسی»، 2 برای «آشنایی متوسط با زبان انگلیسی» و 3 برای «آشنایی زیاد با زبان انگلیسی» به کار گرفته شده است. جدول 6: نمرات پیشرفت تحصیلی بر اساس سطح آشنایی با زبان دوم
به منظور بررسی معنادار بودن اختلاف مشاهده شده بین گروههای مورد نظر، از آزمون کروسکال-والیس استفاده گردیده است. لازم به ذکر است با توجه به تعداد کم نمونهها در هر طبقه و عدم برقراری فرض نرمال بودن دادهها (براساس آزمون کلموگروف-اسمیرنوف) استفاده از آزمون F در ANOVA امکانپذیر نبوده و به جای آن از معادل ناپارامتری این آزمون یعنی کروسکال-والیس استفاده گردیده است (جدول 7).
نتایج جدول (7) نشان میدهد که برای هر چهار مهارت و همچنین معدل کل، اختلاف معناداری بین نمرات پیشرفت تحصیلی (مهارتهای زبانی) گروههای مورد بررسی در سطح یک درصد وجود دارد (سطح معناداری<0.01). البته برای مهارت مکالمه، این اختلاف در سطح 5 درصد معنادار شده است. با توجه به متوسط نمرات در جدول (6)، مشاهده میشود که افزایش میزان آشنایی با زبان خارجی اول، بر یادگیری زبان جدید، تأثیر مثبت و معناداری دارد. نمودار (3) نیز به بیان متوسط نمرات پیشرفت تحصیلی آزمودنیها برمبنای میزان آشنایی با زبان دوم (انگلیسی) میپردازد:
6. نتیجه گیری به طور کلی، نظرات متفاوتی در خصوص تأثیر دوزبانگی بر یادگیری زبان سوم مطرح است؛ به عنوان نمونه پژوهشگرانی همچون سائر (1923) و دارسی (1953) بر این باورند که کودکان دوزبانه، اغلب دچار افت تحصیلی میشوند، در مقایسه با افراد تکزبانه از بهرۀ هوشی پایینتری برخوردارند و بعلاوه، دارای ناسازگارهای اجتماعی هستند؛ بنابراین، آنان معتقدند که دانستن زبان دوم، بر یادگیری زبان سوم، تأثیر منفی دارد. در مقابل، پژوهشگرانی همچون توماس (1988)، ملهورن (2007)، جسنر (2008)، بااینا (2009) و گراسجین و پاولنکو (2015) ادعا میکنند که دوزبانگی نهتنها در فرایند یادگیری زبان سوم تأثیر منفی ندارد، بلکه برعکس، فرایند یادگیری زبان سوم را تسهیل مینماید. این پژوهش بر روی تعداد 24 نفر از فارسیآموزان چینی مرکز آموزش زبان فارسی دانشگاه بینالمللی امام خمینی (ره) به منظور بررسی تأثیر پدیدۀ دوزبانگی بر یادگیری زبان سوم انجام گردیده است. آزمودنیها در قالب دو گروه تقسیم گردیدند. گروه نخست شامل 12 نفر از زبانآموزانی بود که علاوه بر زبان مادری خود، با زبان انگلیسی به عنوان زبان خارجی در سطوح مختلف آشنایی داشتند و گروه دوم، شامل 12 نفر از زبانآموزانی بود که تنها، زبان مادری خود را میدانستند. میتوان نتایج حاصل از این پژوهش را به گونۀ زیر بیان نمود: در پاسخگویی به سوال نخست پژوهش که به پرسش از تأثیر آشنایی فارسیآموزان چینی با زبان انگلیسی به عنوان یک زبان خارجی، بر میزان یادگیری مهارتهای زبان فارسی، به عنوان زبان خارجی دوم آنان میپردازد، نتایج بر مبنای تحلیل نمرات پایانی آنان در هر چهار مهارت و معدل، حاکی از آن است که دوزبانگی آزمودنیها بر پیشرفت تحصیلی آنان موثر است؛ بدین معنی که زبانآموزانی که با زبان انگلیسی به عنوان زبان خارجی اول آشنا بودند، از نمرات بالاتری در تمامی مهارتهای زبان فارسی در مقایسه با آزمودنیهای تکزبانه برخوردار بودند. بنابراین میتوان اظهار نمود که فرضیۀ نخست پژوهش حاضر، مورد تأیید قرار میگیرد. در پاسخگویی به سوال دوم پژوهش که به پرسش از تأثیر میزان آشنایی فارسیآموزان چینی با زبان انگلیسی به عنوان یک زبان خارجی (سطح زبانی زبان خارجی نخست آنان) بر میزان پیشرفت مهارتهای زبان فارسی به عنوان زبان خارجی دوم آنان میپردازد، نتایجی که از تحلیل دادههای پژوهش به دست آمده، بیانگر این موضوع است که هر اندازه سطح زبانی زبان خارجی آزمودنیها (انگلیسی) بالاتر باشد، میزان یادگیری زبان سوم آنان (فارسی) افزایش پیدا میکند. بنابراین، میتوان اظهار نمود که میزان آشنایی آزمودنیها با زبان خارجی اول، بر میزان یادگیری زبان سوم توسط آنان تأثیر دارد و بدین ترتیب، فرض دوم پژوهش نیز مورد تأیید قرار میگیرد. نکتۀ دیگری که در اینجا مطرح میگردد، این است که تقسیمبندی دوزبانگی از منظر نوع یادگیری (دوزبانگی طبیعی و مصنوعی) پژوهشهای این حوزه را تحت تأثیر قرار داده است، بدین معنی که در پژوهشهایی که تاکنون انجام شده، یادگیری زبان دوم یا از نوع طبیعی بوده (ابوربیع و سینسکی، 2011؛ بحرینی، 2007؛ و رستمی و هاشمی رزینی، 1387)، یا از نوع مصنوعی (توماس، 1988؛ سانز، 2000؛ باردل و فالک، 2007 و...). پژوهش حاضر نیز از نوع پژوهشهای دستۀ دوم است که در آن، یادگیری زبان دوم به صورت غیرطبیعی یعنی از طریق آموزش رسمی حاصل گردیده است. همچنین یافتههای این پژوهش، نظریات توماس (1988)، ملهورن (2007)، جسنر (2008)، بااینا (2009) و گراسجین و پاولنکو (2015)، و نتایج پژوهشهای توماس (1998)، سانز (2000)، باردل و فالک (2007) و ابوربیع و سینسکی (2011) را در اثبات تأثیر دوزبانگی بر یادگیری زبان سوم، مورد تأیید قرار میدهد و از سوی دیگر با نظریات پرینتر و کلر (1922)، سائر (1923) و دارسی (1953)، و همچنین نتایج پژوهشهای بحرینی (2007) و رستمی و هاشمی رزینی (1387) در تعارض است. [1] bilingualism [2] R. Printer & R. Keller [3] J. Saer [4] G. Melhorn [5] W. Baiyinna [6] F. Grosjean & A. Pavlenko [7] E. Haugen [8] additive [9] subtractive [10] K. Debot & C. Jaensch [11] natural bilingualism [12] artificial bilingualism [13] multilingualism [14] specialized register and styles [15] early bilingualism [16] late bilingualism [17] E. Bialystok [18] J. M.Gonzalez [19] E. C. Klein [20] J. Cenoz [21] C. Sanz [22] H. Rothman [23] S. Flynn at al. [24] cumulative enhancement model [25] functional categories [26] typological primacy model [27] L2 status factor model [28] C. Bardel & Y. Falk [29] procedure memory [30] declarative memory [31] cross linguistic [32] metalinguistic knowledge [33] cognitive skills [34] typological [35] U. Jessner [36] switch [37] S. Beceren [38] P. Herdina [39] dynamic model of multilingualism (DMM) [40] Nero- linguistic [41] facilitator [42] Kaushanskay & Marian [43] E. Bialystok 5 C. Munoz [47] positive transfer [48] J. Thomas [49] S. Abu Rabia & E. Sanitsky [50] Catalan [51] M. Park & R. L. Starr [52] H. Ringbom [53] academic | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
الیاسی، محمود (1391). دوزبانگی؛ نگاهی به آموزش دوزبانهها در ایران. پژوهشنامۀ زبانشناختی زبان فارسی. سال اول (ش 1)، صص: 27-17. رستمی، رضا و هاشمی رزینی، هادی (1387). مقایسۀ عملکرد دانشآموزان پسر تکزبانه و دوزبانه در یادگیری زبان جدید. مجلۀ علوم روانشناختی، دورۀ هفتم، ش 26، صص: 175-167. زندی، بهمن (1381). زبانآموزی. تهران: سمت. ضیاءحسینی، محمد (1388). مبانی زبانشناسی برای دانشجویان زبانشناسی، مترجمی و آموزش زبان. تهران: رهنما. مدرسی، یحیی (1368). درآمدی بر جامعه شناسی زبان. تهران: موسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی. وارداف، رونالد (1393). درآمدی بر جامعه شناسی زبان. ترجمۀ رضا امینی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. Abu-Rabia, S. & Sanitsky, E. (2011). Bilinguals find it easier to learn a third language. Retrieved from:www.sciencedaily.com/releases/2011/02/110201110915.htm. Bahraini, N. (2007). Bilingualism: An enhancement or a hindrance. Pazhuhesh-e Zabanha-ye Khareji 32, 5-21. Bainna, W. (2009). Cross linguistic in fluency in third language of English by Mongolia adults. CELEA Journal 32, 53- 65. Bardel, C. & Falk, Y. (2007). The role of the second language in third language acquisition: The case of Germanic syntax. Second Language Research 23, 459- 484. Bardel, C. & Falk, Y. (2012). The L2 status factor and the declarative/procedural distinction. In J. A. Amaro, S. Flynn, & J. Rothman (Eds.),Third language acquisition in Adulthood, 165–194 Philadelphia, PA: John Benjamins. Beceren, S. (2010). Comparison of metalinguistic development in sequential bilinguals and monolinguals. The International Journal of Educational Researchers 1, 28-40 Bialystok & et al. (2005). The effect of bilingualism on cognitive control in the Simon task. Neural mage 24, 40-49 Bialystok, E. (1988). Levels of bilingualism and levels of linguistic awareness. Developmental Psychology 24, 560–567. Cenoz, J. (2001). The effect of linguistic distance, L2 status and age on cross-linguistic influence in third language acquisition. In J. Cenoz, B. Hufeisen, & U. Jessner (Eds.), Cross-linguistic influence in third language acquisition: Psycholinguistic perspectives (pp. 8–20). Clevedon: Multilingual Matters. Cenoz, J. (2003). The additive effect of bilingualism on third language acquisition: A review. The International Journal of Bilingualism 7(1), 71–87. Cenoze, J. (2008). The acquisition of additional languages. ELIA 8, 219- 224. Darcy, T. (1953). A Review of literature on the effect of bilingualism upon the measurement of intelligence. Journal of Genetic Psychology 82, 21- 57. Debot, k. & Jaensh, C. (2013). What is special about L3 processing? Bilingualism: Language and Cognition 18(2), 1-15. Flynn, S., Vinnitskaya, I. & Foley, C. (2004). The cumulative-enhancement model for language acquisition: comparing adults and children’s patterns of development in first, second and third language acquisition of relative clauses. International Journal of Multilingualism 1, 3–16. Gonzalez, J. M. (2008). Encyclopedia of bilingual education (Vols 1-2) Thousand Oaks. CA: SAGE Publications, Retrieved from: www.dx.doi.org. Grosjean, F. & Pavlenko, A. (2015). Can a second language you learn a third? Retrieved from: www. Psychology today.Com/ blog/ life- bilingual Grosjean, F. (2010). Bilingual: life and reality. Harvard University Press. Haugen, E. (1953). The Norwegian language in America. Philadelphia: University of Pennsylvania. Herdina, P. & Jessner, U. (2000). The dynamics of third language acquisition. Multilingual Herdina, P., & Jessner, U. (2000). The Dynamics of Third Language Acquisition. In J. Cenoz, & U. Jessner (Eds.), English in Europe: The Acquisition of a Third Language (pp. 84-98). Clevedon: Multilingual Matters. Jaensch, C. (2009). L3 enhanced feature sensitivity as a result of higher proficiency in the L2. In Y-k. I Leung (Eds.), third language acquisition and universal grammar 115–143 Bristol: Multi-linguals Matters. Jaensch, C. (2012). Acquisition of L3 German. In J. A. Amaro, S. Flynn, & J. Rothman (Eds.), Third Language Acquisition in Adulthood: 165–19. Philadelphia, PA: John Benjamins. Jessner, U. (2008). A DST model of multilingualism and the role of metalinguistic awareness. The Modern Language Journal 92, 270- 283. Kaushanskay & Marian. (2009). The bilingual advantage in novel word learning. Psychonomic Bulletin & Review 16, 705- 710. Keshavarz, M.H. & Astaneh, H. (2004). The impact of bilinguality on learning of English vocabulary as a foreign language. Bilingual Education and Bilingualism 7, 295- 302. Klein, E. C. (1995). Second versus third language acquisition: Is there a difference? Language Learning 45(3), 419- 466. Melhorn, G. (2007). From Russian to Polish: Positive transfer in third language acquisition. Saarbrücken 6(5), 1745- 1748 . Munoz, C. (2000). Bilingualism and trilingualism in school students in Catalonia. Clevedon , Multilingual Matters 23(3), 157- 178. . Park, M. & Starr, R, L. (2015). The role of formal L2 learning experience in L3 acquisition among early bilingual. International Journal of Multilingualism. Retrieved from: www.dx.doi.org. Printer, R. & Keller, R. (1922). Intelligence tests for foreign children. Journal of Educational Psychology 13(4), 1-23 Ringbom, H. (2001). Lexical transfer in L3 production. Clevedon, Multilingual Matters 24(1), 59- 68. Rothman, J. (2011). L3 syntactic transfer selectivity and typological determinacy: The typological primacy model. Second Language Research 27(1), 107- 127. Rothman, J. (2015). Linguistic and cognitive motivations for the typological primacy model (TPM) of third language (L3) transfer: Timing of acquisition and proficiency considered. Bilingualism 18(2), 179- 190. Saer, J. (1923). The effect of bilingual on intelligence. British Journal of Psychology, 14: 25- 28. Salaberry, R. (2005). Evidence from transfer of knowledge of aspect from l2 Spanish to l3 Portuguese. tense and aspect in Romance languages, Amsterdam/Philadelphia: Benjamins 29(3), 179- 210. Sanz, C. (2000). Bilingual education enhances third language acquisition: Evidence from Catalonia. Applied Psycholinguistics 21, 23- 44. Thomas, J. (1988). The role played by metalinguistic awareness in second and third language learning. Journal of Met lingual and Met cultural Development 9, 235- 246.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 6,859 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 2,696 |