تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,682 |
تعداد مقالات | 13,758 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,173,518 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,739,077 |
ایهام در تاریخ وصاف | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فنون ادبی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 7، دوره 8، شماره 4 - شماره پیاپی 17، دی 1395، صفحه 81-96 اصل مقاله (237.06 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/liar.2016.21200 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
یحیی کاردگر* | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه قم، قم، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
برجستگی جنبه های هنری از ویژگیهای بارز تاریخ وصاف و سایر متون مصنوع و فنی است. از میان ظرافتهای هنری، ایهام جایگاهی ویژه در تاریخ وصاف دارد. در این مقاله در روشی توصیفی-تحلیلی، ایهامهای موجود در جلدهای پنجگانه کتاب بررسی شده تا جایگاه ایهام، زمینههای ایهامپردازی و نقش ایهام در گرهگشایی ابهامهای این متن مصنوع روشن شود. پژوهش حاضر نشان میدهد که بهرهگیری فراوان نویسنده از ایهامهای لغوی و ایهامسازی با لغات و اصطلاحات علوم و دانشهای مختلف، از تنوع زمینههای ایهامسازی و توانایی علمی گسترده او سرچشمه میگیرد و نویسنده در ایهامهای کتاب، به سنتهای ادبی و نوگرایی توجه ویژهای دارد. از این رو میتوان گفت تاریخ وصاف چکیدهای از ایهامهای زبان فارسی و ظرفیتهای ایهامسازی آن است و نقد و تحلیل ایهامهای کتاب میتواند بخشی از پیچیدگیهای آن را مرتفع سازد و راه را برای ورود به این متن مصنوع هموار کند. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نثر فنی؛ تاریخ وصاف؛ ظرافتهای هنری؛ ایهام | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1. مقدمه تعریف ایهام، تعیین جایگاه آن در مباحث بلاغی و برشمردن گونههای آن از مطالب مکرر کتب بلاغی و بدیعی است. از این رو، در مقدمة این مقاله از این مباحث مکرر درمیگذریم و تنها به یادکرد این نکته بسنده میکنیم که ایهام، چنان جایگاهی در شعر و ادب فارسی دارد که از دیرباز نویسندگان و منتقدان ادب فارسی دربارة اهمیت آن سخنها گفتهاند. نظامی عروضی دربارةارزش و اهمیت ایهام مینویسد: «و به ایهام قوّتهای غضبانی و شهوانی را برانگیزد تا بدان ایهام طباع را انقباضی و انبساطی بود و امور عظام را در نظام عالم سبب شود.» (نظامی عروضی، 1388: 42) و برخی ایهام را «سلطان محسنات» (علوی مقدم، 1372: 774) نامیدهاند و در کتاب هنجارگفتار دربارة ایهام آمده: «باید دانست که صنایع بدیعیه هرچند هریک موجب حسن و آرایش کلام است لیکن بعضی از آنها را بر بعضی مزیّت است و آنچه بالنّسبه برهمة آنها مزیّت دارد در نظر ارباب فن صنعت توریه است چنانکه بعضی نقل کردهاند» (تقوی، 1317: 337) اگرچه در تعریف ایهام و جایگاه و گونههای آن، سخن بسیار گفته شده، مراحل تحول ایهام، علل و عوامل ایهامگرایی و شرایط آن، فراز و فرودهای ایهامگرایی در دورههای مختلف و شدت و ضعف ایهامسازی شاعران و نویسندگان ادب فارسی، مطالب مهمی است که توجه چندانی به آنها نشده است. از این رو، اشاره به این مباحث در مقدمه این مقاله، لازم و ضروری است. بدون تردید قرن هفتم و هشتم، قرون شکوفایی شعر و ادب فارسی در حوزههای زبانی، فکری و بلاغی است. شکوه بلاغی این قرون در استعارهگرایی، نمادپردازی، تناسبسازی و ایهامهای ناب آن جلوهگر است که مراجعه به آثار منظوم و منثوری چون کلیات سعدی، آثار مولوی، غزلیات حافظ، تاریخ جهانگشای جوینی، نفثهالمصدور زیدری نسوی و ... میتواند از این ویژگی پرده بردارد. آنچه بیش از سایر عناصر بلاغی در دوران شکوه ادب فارسی، خودنمایی میکند، ایهام است به گونهای که یکی از قلّههای ادب فارسی یعنی حافظ با بهرهگیری از این عنصر بلاغی، جلوه و جلایی ویژه به غزلیاتش بخشیده و مخاطبان بسیاری را متوجه خود کرده است تا بدانجا که میتوان حافظ را خداوندگار ایهام و قرن هفتم و هشتم را قرون ایهام دانست. دربارة علل و عوامل و شرایط و انگیزههای ایهامگرایی این دو قرن، میتوان از علل و عواملی چند سخن گفت؛ علل و عواملی که میتواند پرسشها و مجهولات بحث ایهام را روشن سازد و از فراز و فرودهای ایهامگرایی در ادوار مختلف ادب فارسی پرده بردارد. مهمترین این عوامل عبارتانداز: 1-رشد، شکوفایی و کمال ادب فارسی و گستردگی معنایی واژههای آن در این دو قرن. با توجه به گذشت بیش از چهار قرن از شکلگیری فارسی دری و ظهور چهرههای برجسته و خلق شاهکارهای بسیار در طی این قرون، واژگان فارسی، مراحل بسیاری را از سر گذرانده و حامل معانی گستردهای شدهاند و همین ویژگی، زمینه ایهامسازی با واژگان را مهیا ساخته و نوابغ قرن هفتم و هشتم، از این ظرفیت واژگانی در جهت تقویت جنبههای هنری آثارشان بهره گرفتهاند. 2- شعر و ادب فارسی به مرور زمان از سادگی و صراحت به سمت و سوی ابهام و ظرافت هنری روی آورد و قرن هفتم و هشتم اوج ابهام هنری و ظرافتهای ادبی آن است. 3- رشد علمی و تنوع افکار و اندیشهها در حوزههای علمی گوناگون و بهرهمندی شاعران و نویسندگان از این دانشها در فضای آثار ادبی، زمینة ایهامسازی را بیش از پیش فراهم آورد. 4- تحول و تغییر سبک از سادگی به سمت و سوی نظم و نثر فنی و مصنوع، گرایش آگاهانه به ایهامگرایی را تقویت کرد و حتی در برخی از آثار این دوره مانند تاریخ وصاف، موجب گرایش مصنوع و متکلفانه به ایهام شد. 5- رشد و شکوفایی مطالعات بلاغی و آشنایی شاعران و ادیبان این دو قرن با مباحث بلاغی در گرایش به ایهام و سایر آرایه های بدیعی تأثیر گذار بوده است. اشاره حافظ به «کشف کشاف»:
و رسالة تشبیهیه (ر.ک: شیرازی، 1338: 593) و مباحث بلاغی وصاف در ضمن کتاب تاریخ وصاف از این نکته حکایت دارد. 6- سرانجام باید از رشد و شکوفایی عرفان و تلفیق عاشقانهها و عارفانهها در این دو قرن یاد کرد که تلفیق و ترکیب عشق و عرفان، زمینه را برای ابهامگرایی و ایهامسازی فراهم آورده است. از آنجا که «عرفان چیزی نیست جز نگاه جمالشناسانه و هنری به الاهیّات» (شفیعی کدکنی، 1392: 19). طبیعی است با نگاه عارفانهای که به پشتوانة عاشقانههای ادب فارسی، مجال بروز و ظهور یافته است، فرصت ایهامسازی بیشتری برای شاعران و نویسندگان این عصر فراهم آید. این ویژگی حتی در متن تاریخ وصاف نیز نمود دارد؛ آنجا که وصاف در تحمیدیة جلد پنجم اینگونه از آن یاد میکند:
عوامل مذکور، موجب گرایش شاعران و نویسندگان قرن هفتم و هشتم به ایهام شده است. اگر اوج ایهامگرایی شعر فارسی در غزلیات حافظ به ظهور رسیده، بدون تردید ایهامگرایی نثر فارسی در تاریخ وصاف به بار نشسته است. در ادامه این گفتار، ایهامگرایی و جلوههای آن در تاریخ وصاف مورد بررسی قرار میگیرد و به این پرسشها پاسخ داده خواهد شد که علل ایهامگرایی وصاف چیست؟ جلوهها و مصادیق ایهامگرایی وصاف کداماند؟ و سرانجام اینکه جایگاه ایهامهای وصاف در سیر تحول ایهامهای ادب فارسی چگونه است؟ 1.1. روش تحقیق در این مقاله، با استخراج نمونههای ایهام از مجلدات پنجگانه تاریخ وصاف به توصیف و تحلیل آنها پرداختیم. به این معنی که ابتدا با دستهبندی ایهامهای کتاب بر اساس موضوع و مفهوم، نوآوری وصاف و نقاط مثبت و منفی ایهامهای کتاب، برمبنای تعریف ایهام و ویژگیهای آن، مورد بررسی قرار گرفته و با توجه به سنتهای ادبی در حوزة ایهامسازی، جایگاه ایهامهای وصاف نقد و تحلیل شده است. 2.1. پیشینة پژوهش تاریخ وصاف، بهرغم ظرفیتهای فراوان پژوهشی، کمتر مورد پژوهش قرار گرفته است. فقر پژوهشی در جنبههای ادبی کتاب، بیش از جنبههای دیگر است. در زمینه نگاه ادبی به این متن، مقالههایی چون «تصویرهای تشبیهی در تاریخ وصاف» و «تصویرهای کنایی و کارکرد آن در تاریخ وصاف» از زهرا اختیاری و علیرضا محمودی؛ «بینامتنی مختصات ادبی نثر تاریخ جهانگشا و تاریخ وصاف» از سیدعلی قاسمزاده و سعید حاتمی و بخشهایی از مقاله «برخی نمودهای سبکی در نثر فنی با تأمل بر آثار برجسته» از محمد حجت، منتشر شده است. اما برجستگی جنبههای بلاغی و ادبی متن، ایجاب میکند که این اثر از زوایای مختلف بلاغی مورد بررسی قرار گیرد. در این مقاله کوشش بر آن است تا ایهامهای متن نقد و تحلیل شود؛ ایهامهایی که در جای جای متن خودنمایی میکنند و معرفی آنها میتواند راه ورود به این متن مصنوع را هموار سازد. ایهام و جایگاه آن در شعر فارسی مورد توجه برخی از پژوهشگران قرار گرفته که کتاب ارزشمند سیدمحمد راستگو با نام ایهام در شعر فارسی نمونهای از این پژوهشهاست، اما جایگاه ایهام در متون منثور بویژه نثر فنی و مصنوع کمتر مورد توجه قرار گرفته است، در حالی که هریک از این متون میتوانند محور تدوین مقاله ارزشمندی در زمینه ایهام و دیگر ظرافتهای بلاغی باشند. این مقاله با بررسی ایهامهای تاریخ وصاف از جایگاه ایهام در نثر فارسی پرده برمیدارد.
2. ایهام در تاریخ وصاف کتاب تجزیهالامصار و تزجیهالاعصار معروف به «تاریخ وصاف» نوشته «ادیب شهابالدین عبداللهبن عزالدین فضلالله شیرازی»، ملقب به «وصاف الحضره» و متخلص به «شرف» و مشهور به «وصّاف» از ادبا و موّرخان و شاعران معروف قرن هفتم و هشتم هجری است.» (صفا، 1364: 1259) این کتاب مکمِّل کتاب تاریخ جهانگشای جوینی است و وقایع ایلخانان مغول و امرا و ملوک محلی ایران را از سال 656تا 728هجری به نگارش در آورده است. نثر تاریخ وصاف، مصنوع و متکلف است و ایهام یکی از عناصر بلاغی است که دستمایةصنعت پردازی نویسنده قرار گرفته است. دلبستگی وصاف به ایهام و ایهامپردازی او از چند ویژگی کتاب تاریخ وصاف آشکار است که مهمترین آنها عبارتاند از: 1.2.اشاره صریح به ایهام و مترادفات آن وصاف، واژه ایهام و توریه را در مواضع متعدد متن مورد استفاده قرار داده است. استفاده نویسنده از واژه ایهام، تنها در معنای بدیعی آن نیست بلکه مؤلف از معنای لغوی این واژه در موارد متعدد بهره برده است. بنابراین، ایهام و توریه در ذهن و زبان وصاف، معنایی گسترده مییابد. معنای لغوی، معنای بدیعی و تعریض و اشارات غیرمستقیم، از معانی واژه ایهام و توریه در متن تاریخ وصاف است. ارائه نمونههایی از کاربرد واژه ایهام و توریه میتواند بخشی از ایهامگرایی نویسنده را آشکار سازد: 1.1.2. معنای لغوی در غالب موارد نویسنده از واژه توریه در معنای لغوی بهره گرفته است: «پس کوتوال قلعه به اشارت وزیر، او را در زیّ توریه به شهرستان عدم فرستاد.» (شیرازی، 1338: 422) درگیری ذهنی نویسنده با معنای لغوی توریه و ایهام تا بدانجاست که گاه از واژه توریه جهت ایهامسازی بهره گرفته است: «علاءالدین بغدادی را درین مطابقه با خود متّحد گرداند ابا نمودند و عزیمت دمشق ساخت و ملک ناصر را خبر شد زحفی لشکر بر سبیل توریه بر سر راه فرستاد تا جریده بگریختند.» (همان: 535) در این نمونه، کلمه «توریه» با توجه به اصطلاح بدیعی «مطابقه» و اصطلاح عروضی «زحف» محور ایهامسازی نویسنده است. به این معنی که نویسنده، «توریه» را در معنای لغوی «پوشیدگی» به کار برده است اما این واژه با توجه به واژه بدیعی و عروضی موجود در متن، ایهامی به معنای بدیعی آن دارد. 2.1.2.معنای بدیعی ایهام در معنای بدیعی نیز در متن تاریخ وصاف به کار رفته است. در اینگونه موارد، نویسنده، خود به ایهام جمله اشاره دارد: «در عهد ارغونخان از زاده یم دردانهاییتیم چون پسر مریم در قبه کلاه ترمیص کرده داشت وزن آن دو مثقال و چهار دانگ لطیفه روزگار ایهام را میگفت کسی مریم را نگوید درّ یتیم از کجا آوردهای» (همان: 47). 3.1.2.ایهام در معنای تعریض و تهکّم در اینگونه موارد غالباً لفظ ایهام را به کار برده است؛ ایهامی که از معنای بدیعی فاصله گرفته و در معنای تعریض و تهکم به کار رفته است. نمونههایی از این دست، بسامد بیشتری در متن دارد: «شرح لطایف حیل اخبار کرد تصدیق یمین را غازانی بسته پیش بایدوخان فرستاده پادشاه و امرا ازین ایهام لطیف و سخره نادر تعجب نمودند اما کار از دست رفته بود» (همان: 320). 2.2.توجه ویژه به ایهام در شرح و تحلیل اشعار متن متن تاریخ وصاف عرصه انعکاس دانش گسترده نویسنده آن است. از این رو، حضور نویسنده در جایجای متن آشکار است. نگاه نقادانه او به اشعاری که در ضمن متن کتاب به نقد آنها پرداخته از این ویژگی حکایت میکند. نقد وصاف در اینگونه موارد، نقدی ذوقی است؛ نقدی که از خلال آن میتوان به ایهاماندیشی نویسنده پی برد:
در اثنای تحریر این ذکر یکی از حاضران این بیت املا کرد در جواب گفتم ازین سیاقت نظم معنی حاصل نمیشود. همانا راوی از قبیل آفهالشّعر من رواهالسّوء بوده بلی حسن ایهام و رابطه الفاظ بدین وجه پسندیده میافتد. بیت:
این ویژگی هنگام تقدیم کتاب تاریخ وصاف به سلطان محمد خدابنده در «روز پنجشنبه بیست و چهارم ماه محرّم سنه اثنی عشر سبعمائه» (همان: 544) و گفتوگوی وصاف با سلطان که خواجه رشیدالدین فضل الله (متوفی: 718ه.ق) نیز حاضر است، جلوه آشکاری دارد. در این ملاقات، نویسنده از سلطان اجازه میخواهد تا قصیدهای که «در قافیه مترادف از رمل مثمن» (همان: 546) در وصف شهر سلطانیه سروده، بخواند. قصیدهای با مطلعِ:
در ضمن شعرخوانی وصاف، پادشاه از معنی ابیات میپرسد که وصاف و خواجه رشیدالدین به توضیح ابیات میپردازند. در شرح ابیات به ایهامگرایی وصاف توجه ویژهای میشود:
پادشاه از هرمان و نسبت آن سؤال فرمود. خدایگان مملکت سخن بل قهرمان ملکت معنی [خواجه رشیدالدین] فرمود هرمان که از سنگ ساختهاند و ایهام سنگ بر دل نهادن از رشک آن و خاک بر سر کردن سقسین که باتوغان آنجا طربسرای ساخته به عزّ انها رسانید بغایت تحسین و استعزاب فرمود» (همان: 547).
عرضه افتاد که نام پنج شهر مشهور به طریق ایهام در یک بیت با صنعت مراعات و مراعات صنعت اغراق ایراد کردن دولت پادشاهست» (همان: 547). نمونههای فوق گویای ذوق حاکم بر عصر حیات وصاف است. به گونهای که رشیدالدین در مقام شارح ابیات و سلطان خدابنده در مقام مخاطب و خریدار سخن و وصاف در مقام نمونهای از ذوق شعری و نویسندگی عصر، از ایهامگرایی، گرهگشایی از ایهام و فهم آن غرق لذت هنری میشوند. 3.2.برجستگی ایهام در نگاه بلاغی وصاف وصاف در برشمردن ویژگیهای کتاب، برای جنبههای بلاغی آن جایگاه ویژهای قائل است و در برشمردن عناصر بلاغی متن، از ایهام و ایهامپردازی آن غافل نیست: «به چنین عبارت زلالآسا در خلال خطبه وحدتپیوند و مساق اوصاف ربیعفنون صنعت بدیع از ایهام و اغراق و تسجیع و... بر دامن ذکر خمور و... بستن گواهی امین است بر خاطر سحرآفرین بل اعجاز مبین و نیز مصداقی باشد بر آنکه تا غایت این طریقه مقدور سخنرانان جهان نبوده» (همان: 595). 4.2. بهکارگیری گسترده ایهام و تنوع موضوعات و زمینههای ایهام آنچه ایهامگرایی وصاف را برجسته میکند، گستردگی زمینههای ایهامسازی اوست. این گستردگی از دیباچه جلد اول کتاب بهخوبی آشکار است؛ به گونهای که میتوان دیباچه وصاف را براعت استهلالی جهت این ویژگی متن به شمار آورد. ایهامهای لغوی، صرفی و نحوی، تاریخی، جغرافیایی، تاریخ ادبیاتی، ایهامسازی با واژههای عروض، قافیه، اصطلاحاتادبی، نجومی، موسیقایی، حسابداری، بازی و سرگرمی، فلسفی و منطقی، طبی، فقهی و خط و کتابت از گستردگی زمینههای ایهامسازی وصاف و اطلاعات فراوان او حکایت دارد. این ویژگی ایهامهای متن، نظر پژوهندگانی را که معتقدند برای چاپ و تصحیح تاریخ وصاف، جمعی از متخصصان دانشها و علوم مختلف نیاز است، تأیید میکند: «تاریخ وصاف...اثری چندوجهی است. از این رو، تصحیح آن کاری است که اراده جمعی نیاز دارد و بهتر است توسط گروهی که ادیبان فارسی و عرب، مورخان روزگار مغول، آگاهان به علوم کهن اسلامی و ایرانی چون فلسفه، منطق، ریاضی، نجوم و همچنین نسخهشناسان برجسته، اعضا یا مشاوران آن باشند، تصحیح انتقادی و چاپ شود» (دالوند، 1382: 64). گستردگی زمینههای ایهامسازی و بهرهگیری وصاف از علوم و دانشهای گوناگون در ایهامسازی یکی از ویژگیهای برجسته سبکی کتاب است و معرفی اصطلاحات و لغات علوم مختلف که محور ایهامسازی مؤلف هستند میتواند در فهم متن و درک جنبههای هنری آن نقش بسیار داشته باشد. شایان ذکر است که بررسی پیوند ایهام با اصطلاحات دانشها و علوم مختلف نکتهای است که کمتر مورد توجه قرار گرفته و متأسفانه پژوهشهای این حوزه غالباً جزئینگریهایی است که بر گونههای ایهام افزوده و با پر رنگ کردن ذوق شخصی و ازدیاد اصطلاحات زیر مجموعه ایهام از تعیین جایگاه ایهام در تأمین محتوای متون بهویژه متون نثر مغفول ماندهاند. از این رو، در ادامه مقاله به معرفی زمینههای ایهامسازی وصاف میپردازیم و هر یک از موارد را به ترتیب میزان بسامد آنها در متن، بررسی میکنیم تا نقش ایهام در برقراری پیوند بین متون فنی و مصنوع با اصطلاحات علوم و دانشهای مختلف آشکار شود. 1.4.2.ایهامهای لغوی منظور از ایهامهای لغوی، ایهام در واژههای مصطلح متون ادب فارسی است که به دانش خاصی اختصاص نداشته باشد. اینگونه ایهامهای متن، از گستردگی معنایی واژگان شکل گرفتهاند و غالب آنها ایهامهایی هستند که کفه یک معنا در آنها سنگینتر است. بنابراین، مخاطب در گزینش معنای مورد نظر دچار تردید نمیشود و همین ویژگی است که ایهامهای متن را از ایهامهای چند معنایی که مخاطب، در برتری یک معنا بر معانی دیگر درمیماند، متمایز میکند. اگر ابهامِ ایهام را معیاری برای ارزشگذاری آن بدانیم، ایهامهای وصاف، ارزش هنری چندانی ندارند و غالب آنها از نوع ایهام تناسب، تضاد، تبادر و ایهام ترجمهاند که ابهام آنها با درنگی اندک از میان میرود و در نتیجه، اینگونه ایهامها بیشتر جنبههای لفاظی متن را آشکار میسازند. این ویژگی میتواند از تمایز ایهام در شعر و نثر ناشی شود؛ چراکه نثر هرچند مصنوع و متکلف باشد، دغدغه انتقال معنا در آن اهمیتبسیار دارد. از این رو، گرهگشایی ایهام در متون منثور، آسانتر از متون شعری است. ایهامهای لغوی وصاف گونهها و ویژگیهایی دارند که مهمترین آنها عبارتاند از: الف.ایهامهای لغوی بکر شامل آن دسته ایهامهایی است که وصاف از اسامی خاص ساخته و در متون ادبی مسبوق به سابقه نبوده است. وصاف در برساختن این ایهامها از ایهامهای مشابه ادب فارسی الهام گرفته است؛ به عنوان نمونه، ایهام در کلمه «پروانه» به عنوان زوج شمع و در معنای اجازه و رخصت، در متون ادبی مسبوق به سابقه است (ر.ک: راستگو، 1379: 427). وصاف اینگونه ایهامها را در حال و هوای دیگری به کار برده و شکل جدیدی به آنها بخشیده است: «شمع عمر و اقبال پروانه را که از مهادنت لشکر مصر با ایلی پادشاه پروا نداشت به سر آستین قهر بکشت.» (شیرازی، 1338: 87) پروانه در این جمله اسم خاص است و «معینالدین کاشانی ملقب به پروانه یکی از عمال دولت مغول» است (دهخدا،1377: ذیل «پروانه») و در معنای زوج شمع با کلمه شمع ایهام تناسبی ساخته است. نوآوری وصاف در اینگونه ایهامها چشمگیر است: «الفی با مئین و الوف در ظاهر حمص به لشکر ایلخانی رسید» (شیرازی، 1338: 89) «الفی» در معنای عددی با مئین و الوف تناسب دارد اما در این جمله، اسم خاص است و منظور «سیفالدین قلاون سلطان مصر است» که «منکوتیمور با وی محاربه کرد» (دهخدا،1377: ذیل«الفی») ایهامسازی با اسامی مغولی نیز بخشی دیگر از ایهامهای تاریخ وصاف است: «به زبان آبش که آتش در دل این منافقان دولت اندازد ظاهر است» (شیرازی، 1338: 624) «آبش» همان آبش خاتون دختر اتابک سعد بن ابوبکر، آخرین اتابک فارس است که نویسنده با همنشینی آن با کلمه آتش، ایهامی ساخته است. بدون تردید عدم آشنایی با اینگونه ایهامها موجب دشواری فهم متن میشود و ظرافتهای متن را پنهان میسازد. به عنوان نمونه بیتوجهی به ایهام در کلمه مازنی در جمله زیر بخش عمدهای از زیباییها و ظرافتهای متن و قدرت ایهامسازی وصاف را پنهان میسازد: «و مازنی را وزنی نماند.» (شیرازی، 1338: 7) که مازنی با توجه به سیاق کلام سه معنای این واژه را در ذهن خواننده زنده میکند: 1- نحوی بزرگ قرن سوم. 2-مرکب از مای نافیه و کلمه منسوب به زنه به معنی وزن. 3-به معنای تخم مورچه (ر.ک: دهخدا،1377: ذیل«مازنی»). نمونههایی از این دست نشان میدهد که درک بخشی از معانی و ظرافتهای متن در گرو گرهگشایی از ایهامهای آن است. ب.ایهامهای لغوی وصاف یکی از سرچشمههای ایهامهای حافظ وصاف در حوزه ایهامسازی، حلقه اتصال ادوار پیشین به دورههای پسین و یکی از سرچشمههای ایهامگرایی حافظ است. با توجه به زادگاه مشترک و ایام حیات نزدیک وصاف و حافظ، بعید نیست که حافظ در شکلدهی ایهامهایش، نیمنگاهی به تاریخ وصاف داشته باشد. اشتراک چشمگیر ایهامهای وصاف و حافظ و وجود ایهامهای خاصتر حافظ در تاریخ وصاف از چنین اخذ و اقتباسهایی حکایت دارد؛ به عنوان نمونه، ایهام ترجمه در کلمات «لب» و «شفا» از اینگونه ایهامها به شمار میآید: «و بی سیب رخسار و نار دانه لب شفاآثار او بیماردلان عشق بوی بهی نیافته» (شیرازی، 1338: 523) در این نمونه، علاوه بر ایهام در کلمه «بهی» که در معنای «بهبودی» به کار رفته و در معنای میوه «بِه» با کلمات سیب و نار ایهام ساخته، ایهام ترجمه در کلمه «شفا» نیز جالب توجه است. «شفا» در معنای «درمان و بهبودی» به کار رفته است، اما در معنای «لب» با «لبِ» موجود در جمله، ایهام ترجمه دارد. این ایهام در شعر حافظ نیز در چنین حال و هوایی به کار رفته است:
ج.ایهامهای کلیشهای کتب بلاغی اشراف وصاف به مباحث بلاغی و آشنایی او با کتب این حوزه از جای جای متن تاریخ وصاف پیداست. از این رو، برخی ایهامهای لغوی متن، در کتب بلاغی کاربرد فراوان داشته و ای بسا از طریق همین کتب، وارد متن شده است:
ایهام در کلمه یمین و یسار از ایهامهای کلیشهای کتب بلاغی است:
پندارند کی دست چپ و راست است و شاعر از یسار، مال و از یمین، سوگند خواسته است» (وطواط، 1362: 41) د. تراکم ایهامها در ایهامهای لغوی ایهامهای لغوی و عطش ایهامگرایی وصاف در نمونههایی برجسته است که تزاحم ایهامها، متن را به تصنّع و تکلّف کشانده و نشان میدهد که نویسنده گاه انتقال معنا را فراموش کرده و تنها در پی هنرنمایی است: «در آن حال، چنانکه کیلک گفت،نیک بدحال سخت سستقوای ضعیف بود» (شیرازی، 1338: 245) نیک در جایگاه قید به کار رفته و به معنای بسیار است. اما در معنای نیکی و سلامتی با بدحال ایهام تضاد ساخته است و همچنین سخت نیز به معنای بسیار است، اما در معنای محکم و استوار با ترکیب سست قوای ضعیف ایهام تضاد شکل داده است. ه. ایهامهای کلیشهای متون ادب فارسی بدون تردید، ویژگی برجسته تاریخ وصاف، انعکاس گسترده سنتهای ادبی در این متن است. این نکته نشاندهندۀ تسلط ویژه نویسنده به متون ادب فارسی و سنتهای آن است و البته یکی از لوازم و ابزارهای تصنّع و تکلّف در متون مصنوع به شمار میآید: «گویی فلک از بهر تهیه برگ عید جانها و نازنینان را به وعید آن لشکر بیکیش قربانی میساخت» (همان: 201) ایهام در واژههای «کیش» در معنای دین و تیردان و «قربان»در معنای قربانی و کماندان، از ایهامهای کلیشهای ادب فارسی، پیش از وصاف است:
2.4.2.ایهام در اصطلاحات صرفی و نحوی ایهامهای صرفی و نحوی در متون ادب فارسی بسامد کمی دارد و غالباً در دورههایی مورد توجه قرار میگیرد که ذوق حاکم بر آن دوره، گرایش به تصنّع و تکلّف داشته باشد. اگر کتاب معیار جمالی را نمونهای از ذوق بلاغی قرن هشتم بدانیم، درمییابیم که ایهامسازی با اصطلاحات صرفی و نحوی در این دوره رایج بوده است:
از آنجا که غالب نمونههای شعری کتاب معیار جمالی از نویسنده آن است، میتوان گفت ذوق شاعری و نویسندگی و بلاغی این عصر با اینگونه ایهامسازیها همخوان بوده است. کتاب تاریخ وصاف نیز از غالب اصطلاحات صرفی و نحوی، ایهامسازی کرده است. بسامد اینگونه ایهامهای متن بعد از ایهامهای لغوی در مرتبه دوم قرار دارد که به ذکر نمونهای بسنده میشود: «در حال تیغ ماضی استقبال ارواح میرفت و مصدر سینهها را به سهام معتل مثال صحیح اصابت مشتق میگردانیدند و دانه دلها را جوف میساخت» (شیرازی، 1338: 478) در این نمونه، کلمات «ماضی، استقبال [مستقبل]، مصدر، معتل، مثال، صحیح، مشتق و جوف[اجوف]» اصطلاحات رایج در کتب صرفی هستند که مؤلف با نیمنگاهی به این تناسب معنایی، آنها را در معنای لغوی به کار برده و ایهام ساخته است. نمونههایی از این ایهام در صفحات6 18،590،563،555،481،468،438،335،325،291،252،240،194،154،77،48،35 نیز به چشم میخورد. برخی از این ایهامها در متون ادوار بعد مورد توجه قرار گرفته است. از جمله آنها ایهامسازی با کلمه غیرمنصرف «احمد» است که مورد توجه ایرج میرزا قرار گرفته و آن را در فضایی طنزآمیز به کار برده است:
پیشینه این ایهام ایرج را میتوان در تاریخ وصاف جستوجو کرد: «هرچند احمد با چندان اسباب منع صرف از رکاکت و عساکر و خزائن و ذخائر صورت لاینصرف داشت بالضروره منصرف شد و اعلام دولت مخالفان علیالابتداء مرفوع گشت» (شیرازی، 1338: 134). 3.4.2. ایهامسازی با مباحث تاریخی، جغرافیایی، تاریخ ادبیاتی ایهامسازی با این مباحث، بهویژه با اسامی خاص این حوزه، در متون ادب فارسی سابقه چندانی ندارد. گویی تسلط وصاف به مباحث تاریخی و اشراف لغوی او در کنار شیفتگی او به صنعتپردازی، موجب ایهامسازی با اسامی تاریخی شده است. ایهامسازی با نام شاعران، نویسندگان، عرفا، پادشاهان و حاکمان و شخصیتهای اسطورهای در تاریخ وصاف نمونههای بسیار دارد: «کسایی گلیم ترّهات پوشد نمری را کلبصفت قلاده تعلیم بندد و رؤبه را خرگوشوار در حیص و بیص شرمساری اندازد» (همان: 7) «کسایی» از قرّاء سبعه (م: 189ه.ق) و در لغت به معنی گلیم است و «نمری» (م: 385ه.ق) از شاعران و نحویون قرن چهارم است و معنی لغت آن پلنگ است و «رؤبه» (م: 145ه.ق) از شاعران فصیح و رجزگوی عرب است که نویسنده با مختصر تغییری در تلفظ آن، معنای روباه را از آن اراده کرده و «حیص و بیص» از شاعران معروف درگذشته به سال574ه.ق که نویسنده معنای لغوی آن یعنی«گیر و دار و مخمصه» را در نظر دارد. پربسامدترین ایهامهای این حوزه که با فضای تاریخی متن نیز همخوانی بسیار دارد، ایهامسازی با نام خلفای عباسی است. نمونه برجسته آن در متن زیر به چشم میخورد که تقریباَ از غالب خلفای عباسی به شکل ایهام یاد شده است: «حاصل حال چون روز دولت مستعصم شعار عباسیان داشت و رای او ظاهراَ قاید محن را طایع و مقتفی بود و از روزگار پیچاپیچ مستنجد و مستکفی متوکّل بر اسباب و نتایج ناموجود و مستنصر به ذرایع غیررایع و راضی از خلافت به لین مضاجع و معتمد و مستظهر که به مجرّد مواد مالی علی الدوام منصور و بر مراد قادر خواهد بود و واثق که به ارشاد ابن العلقمی مهتدی و رشید گردد و از غایله شطوات ایلخانی چون هارون به تبعیت موسی مأمون» (همان: 37). مستعصم، ظاهراً (ایهام تبادر به ظاهر)، طایع، مقتفی، مستنجد، مستکفی، متوکل، مستنصر، راضی، معتمد، مستظهر، منصور، قادر، واثق، ارشاد (ایهام تبادر به راشد)، مهتدی، رشید و هارون (هارونالرشید)و مأمون خلفای عباسی هستند که جز در مورد مستعصم (640-656ه.ق) آخرین خلیفه عباسی، معانی لغوی این اسامی مراد است. بدون تردید، فهم این جملهها در گرو فهم معانی لغوی این اسامی، تاریخدانی و درک ایهامهای تلمیحی در اسامی«هارون و موسی» است. این نمونه و نمونههای دیگری که در این مقاله آمده است نشان میدهد که بدون گرهگشایی از ایهامهای متن نمیتوان معنی درستی از برخی جملههای متن ارائه داد. با توجه به اینکه سقوط خلافت عباسی در دوره تاریخی مورد گفتوگوی وصاف اتفاق افتاده است، این ایهام با فضای تاریخی متن نسبت بسیار دارد و البته تراکم و تزاحم اینگونه ایهامها، فضای متن را به شدت مصنوع و متکلف کرده است و این ویژگی یکی از عوامل گریز مخاطب از متن تاریخ وصاف است. متنی که خواننده را به مبارزهطلبی علمی فرامیخواند اما خوانندهای که بتواند از عهده درک مطالب علمی کتاب برآید، کمتر یافت میشود. نمونههایی از این ایهامها را میتوان در صفحات 538، 529، 492، 466، 344، 181، 161، 64، 37 نیز یافت. ایهامسازی با نام شهرها و مکانهای جغرافیایی نیز بسامد بسیاری در متن تاریخ وصاف دارد و البته با حال و هوای تاریخی متن نیز سازگار است: «تا لشکر سبتدای نور را به ظلمت غارت تیرهتر از کلبه مسکین ساختند» (شیرازی، 1338: 565) «نور» «شهرکی بین بخارا و سمرقند نزدیکی کوهی واقع است که در آنجا مقابر و مشاهد صلحا است» (جوینی، 1385: 313) و در معنای لغوی با توجه به کلمه «ظلمت» ایهام تضادی ساخته است. «تا به نخجوان رود و روی شوهر را در خوی خجلت مراغهزن گذارد» (شیرازی، 1338: 584) «خوی» و«مراغه» در معنای شهرهای آذربایجان با هم تناسب دارند، اما وصاف، خوی را در معنای عرق و مراغهزن را در معنای غلتزننده به کار برده است. افراطیترین نمونه ایهامسازی با نام شهرها در صفحه446 کتاب به چشم میخورد که نویسنده با نام غالب شهرها و آبادیهای ایران، بهویژه شیراز و آبادیهای آن، ایهامسازی کرده است. 4.4.2. ایهامسازی با اصطلاحات عروض و قافیه اسامی دوایر، بحور و زحافهای عروضی و اصطلاحات علم قافیه نیز در جای جای متن، محور ایهامسازی نویسنده هستند و از دل این ایهامها میتوان به تسلط او به مباحث این علوم پی برد و البته علل و عوامل پیچیدگی متن را دریافت: «هر موزونطبعی که در معرض بیان عوارض عروض خاطر خلیل با توغّل کامل و تعمّق وافر از رشک توجیه الفاظ او اشباع معنی او دخیل نماید و یوسف عروضی که صدرنشین رسته عروضیان است در موقف عجز، صدر از عجز باز نشناسد و در تقطیع افاعیل چنان از دهشت مقطوع گردد که میان فاعلات رملی و مفاعیل هزجی امتیاز نتواند دایم رویوار به قید محنت ایام مقید شود و رکن وجودش از زحاف ضیم و اجحاف هر سفساف غیرسالم» (همان: 8). در این نمونه که از دیباچه جلد اول است، درهمتنیدگی اصطلاحات عروض و قافیه محور ایهامسازی متعددی شده است؛ به گونهای که تنها با آشنایی با این علوم میتوان معنی این جملهها را دریافت. افراط در بهکارگیری هنری این اصطلاحات، معنی مورد نظر نویسنده را به حاشیه رانده و در زیر انبوه این اصطلاحات پنهان کرده است. کلماتی چون «کامل، وافر، توجیه، اشباع، دخیل، صدر، عجز، مقطوع، قید، مقید، رکن، زحاف، اجحاف (ایهام تبادر به جحف عروضی) و غیرسالم» که اصطلاحات عروض و قافیه هستند در معنای لغوی به کار گرفته شدند و با توجه به فضای متن، ایهام تناسبهای متراکمی شکل دادهاند. فراوانی و دشواری معانی لغوی اصطلاحات عروض و قافیه که وصاف تمایل ویژهای به استعمال آنها در ساختاری ایهامی دارد، یکی از عوامل پیچیدگی متن تاریخ وصاف است: «در تعللّ به ثقل ساغر و تمیّل به نقل شاعر این ابیات که موجب هزج وافر و سرور کامل و نشاطی بسیط است در دایره حال او متقارب نموده» (همان: 165). در این نمونه نیز اصطلاحات عروضی چون «هزج، وافر، کامل، بسیط و متقارب» در معنای لغوی به کار گرفته شدند و در معنای اصطلاحی نیز با هم تناسب دارند و محور ایهامسازی وصاف شدهاند. برای مطالعه نمونههای دیگری از ایهامسازی با اصطلاحات عروض و قافیه میتوان به صفحات 534، 513، 423، 411، 379، 363، 338، 290، 274، 177، 169، 51 مراجعه کرد. 5.4.2.ایهامسازی با اصطلاحات ادبی منظور از اصطلاحات ادبی اصطلاحاتی هستند که در علم معانی، بیان، بدیع و قالبهای شعری مطرح هستند. منتقدان بهرهگیری از اصطلاحات ادبی را در فضای آثار ادبی، نشانه انحطاط آن میدانند و برآناند که هرگاه ادبیات، محور ادبیات شود، یکی از نشانههای ابتذال آن است: «برخی معتقدند زمانی که ادبیات موضوع ادبیات شود، یعنی چگونه گفتن، کیفیت سرودن و نوشتن و اندیشۀ فرم و شکل آفرینش هنری غلبه پیدا کند، خلاقیت تنزّل مییابد، ادبیات به خود میپردازد» (فتوحی، 1385: 131)این ویژگی در ادبیات عصر صفویه نمود گستردهای دارد (ر.ک: همان). تاریخ وصاف نیز عرصۀ جولان اصطلاحات ادبی است. به این معنی که وصاف، برای تقویت جنبه شعری و هنری اثرش از غالب اصطلاحات ادبی به شکل ایهامی بهره گرفته و این ویژگی، برجستهترین نمود شعراندیشی و لفاظی نویسنده است: «به اضلال مردم و اخلال قواعد سنّت و جماعت مهلت یافت و کلمات فلاسفه کفر با آنکه از پیرایه کفر مستعار نیز مجرّد بود نه موشّح در خلال الفاظ به اختلاف و معانی مزخرف درج میکرد» (شیرازی، 1338: 590) بهکارگیری کلماتی چون «مستعار، مجرد، موشح، معانی و درج» در معانی اصطلاحی و لغوی محور ایهامسازی در این نمونه است. جهت بررسی نمونههای دیگری از این ایهام میتوان به صفحات561، 543، 540، 523، 480،456، 439، 388، 191، 80 مراجعه کرد. 6.4.2.ایهامسازی با اصطلاحات نجومی ایهامهای نجومی وصاف از دلبستگی او به شعر شاعرانی چون خاقانی، نظامی و انوری، تسلط او به علم نجوم، ظرفیتهای ایهامسازی اصطلاحات نجومی، تمایلات نجومی مغولان و ایلخانان و سرانجام تمایل فراوان نویسنده به تصنّع و تکلّف، سرچشمه میگیرد. از آنجایی که اصطلاحات نجومی برای غالب مخاطبان کتاب شناختهشده نیست، میتوان بخش عمدهای از پیچیدگی متن را به بهرهگیری افراطی از این اصطلاحات نسبت داد. بهرهگیری از اصطلاحات نجومی در تاریخ وصاف به اندازهای است که میتوان این کتاب را جامع اصطلاحات نجومی رایج در ادبیات فارسی دانست. اشعار زیر که سروده وصاف است، نمونه برجسته از این ویژگی تاریخ وصاف است:
اصطلاحات نجومیای چون «مشتری، مهر، حوت، قوس، حمل، عقرب، میزان، ثور و شیر» با توجه به معانی لغوی هر یک و تناسبهای موجود، دستمایه ایهامسازی وصاف شدند. آنچه در ایهامهای نجومی کتاب برجسته است و در نمونه مذکور نیز به چشم میخورد، درهمتنیدگی اصطلاحات نجومی با اسامی حیوانی است که وصاف گرایش ویژهای به تناسبسازی با این اسامی دارد و البته نسبت اسامی بروج فلکی با اسامی حیوانات، زمینه این ایهامهای تلفیقی را فراهم آورده است. برای مطالعه نمونههای دیگر از ایهامسازی با اصطلاحات نجومی به صفحات619، 603، 585، 540، 459، 418، 322، 314، 300، 210 مراجعه شود. 7.4.2. ایهامسازی با اصطلاحات موسیقی ایهامهای موسیقایی با توجه به نسبت شعر و موسیقی و ظرافت موجود در این اصطلاحات از دیرباز در ادبیات فارسی مورد توجه بوده و نمونههای ناب اینگونه ایهامها در غزلیات حافظ به چشم میخورد:
اگرچه این دسته ایهامها در همه ادوار ادب فارسی مورد توجه بوده است، گرایش مغولان به موسیقی و رشد و شکوفایی موسیقی در قرن هفتم و هشتم در رویکرد وصاف به این اصطلاحات بیتأثیر نبوده است. ظهور صفیالدین ارموی (603-693ه.ق) به عنوان یکی از مشاهیر موسیقی ایران و تألیف آثاری چون ایقاع، کتاب الموسیقی و الادوار نشاندهنده شرایط مناسبی است که برای رشد و شکوفایی موسیقی در این عصر فراهم شده است. وصاف در معرفی صفیالدین مینویسد: «صفیالدین عبدالمؤمن که با توغّل در فنون آداب فیثاغورس ثانی و مفسّر رنّات مثالث و مثانی و محیی مراسم دوارس فن موسیقی بود، مصنّفات متقدّمان را متروک گردانید و بر اصول پردههاء اثنی عشر چند شعبه تفریع کرد» (شیرازی، 1338: 43) نویسنده در ادامه همین مطالب و در مدح و معرفی صفیالدین از غالب اصطلاحات موسیقی بهره میگیرد و این نکته نیز نشان میدهد که او به علم موسیقی و اصطلاحات آن آشنایی کامل داشته است: «چون حریف بخت بینوا بود و آهنگ قول مخالف را تیز کرده ساز پردةعراق کردن به نسبت لایقتر نمود، عازم اصفهان شد در وقتی که از حمائل فلک تیغ صبح بر مفرق شب تیره راست کردند» (شیرازی، 1338: 134) اصطلاحاتی چون «مخالف، عراق، اصفهان و راست» که اصطلاحات رایج موسیقی هستند، با توجه به سیاق کلام و معانی لغوی هر یک، محور ایهام در این نمونه هستند. از آنجایی که اصطلاحات موسیقی با مکانهای جغرافیایی نسبت دارند، تلفیق آنها نیز مجال بیشتری برای ایهامسازی با این اصطلاحات فراهم آورده است که در نمونة مذکور، این ویژگی آشکار است و نمونة بارز این ویژگی در اشعار شمس فخری در کتاب معیار جمالی به چشم میخورد که هم درهمتنیدگی اصطلاحات موسیقی را با مکانهای جغرافیایی نشان میدهد و هم ذوق ایهامسازی با اصطلاحات موسیقی را در قرن هشتم آشکار میسازد:
جهت مطالعه نمونههای دیگر این ایهام به صفحات 613،578،517،436،260،159،152،43 مراجعه شود . 8.4.2.ایهامسازی با اصطلاحات حسابداری فعالیتهای دیوانی نویسنده، تأثیرپذیری از جهانگشای جوینی و سرانجام سنتهای ادبی، عامل اصلی بهرهگیری از اصطلاحات حسابداری در تاریخ وصاف است. آنچه دربارة این دسته از ایهامهای نویسنده حائز اهمیت است، تنوع نداشتن آنهاست. گویی محدودیت اصطلاحات این حوزه، فرصت چندانی برای ایهامسازی به نویسنده نمیدهد. از این رو، تکرار ایهام در این زمینه از تنوع آن برجستهتر است: «و سلاطین عهد از دستور شهامت و جرائد احوال او حسابها برگرفتند و بر فذلک مآثر دیگران ترقین تهجین نهاد» (شیرازی، 1338: 86) فذلک: «به اصطلاح اهل حساب، جمع بعد از تفصیل» را گویند (دهخدا، 1377: ذیل«فذلک») و به معنی «بقیة چیزی» که در این جمله منظور است، ولی در معنای حسابداری با فضای جمله ایهام تناسب ساخته است. ترقین: «خط کشیدن بر حساب نوشته تا ظاهر شود که آن نوشته در حساب آمده بود، بعد از آن گردانیده شد» (همان، ذیل «ترقین») و در معنای لغوی یعنی رقم و خط نهادن که در اینجا مراد است. امّا در معنای حسابداری با فضای جمله ایهام ساخته است. در بیت زیر از نویسندة کتاب نیز اصطلاحات حسابداری محور ایهامسازی است:
کلمات «بارز، حشو، حساب، باقی» اصطلاحات حسابداری هستند امّا در این بیت، در همان معنی لغوی به کار رفتند و در معنای حسابداری، ایهام تناسبی ساختند. «بارز» در اصطلاح حسابداری «جمع کل» را گویند و «حشو» در اصطلاح این علم عبارت است از «کمیتی یا حکایتی که ذکر آن به حقیقت محاسب را مطلوب نباشد اما باید که فیالجمله آن را به مطلوب تعلقی باشد و در جانب یمین ورق نویسند» (دهخدا، 1377: ذیل«حشو»). در برشمردن گونههای حشو از مطلق و بارز نیز سخن گفته میشود که در بیت وصاف، همنشینی «بارز» و «حشو» این معنا را نیز به ذهن متبادر میکند و محل ایهام است. این ایهام در متون ادبی و اشعار پیش از وصاف نیز مسبوق به سابقه است: «وقت استیفای جرایات و رسوم بر مِئین و الوف فزون باشند و هنگام مقابلت و مقاتلت صفوف سربسر حشو باشند و هیچ کدام به میدان مبارزت بارز نشوند؛ چنانکه وقتی حساب راعیی کردند، محاسب گفت چندین گوسفند باقی آمد» (جوینی، 1367: 23). برای نمونههای ایهامهای حسابداری ر.ک: صص 653،623،615،606،603،572،419،225). 9.4.2. ایهامسازی با اصطلاحات بازی و سرگرمی این اصطلاحات در سبک آذربایجانی بهویژه شعر خاقانی انعکاس ویژهای دارد و به نظر میرسد در آثاری که رویکردی عوامانه دارند و به زندگی روزمره و سلایق عوام توجه دارند، این اصطلاحات جلوة بیشتری داشته باشد. دلبستگی وصاف به خاقانی و مخاطبان فراگیر متون تاریخی و همچنین گرایش به لفاظی و صنعت پردازی موجب ایهامسازی وصاف با اصطلاحات بازیهای نرد و شطرنج شده است: «و با آن پیل هیکل در نبرد آمد بعد از آنکه به دو رخ با شاه بر رقعة میدان غزا بازی نمود سلطان ... او را شه مات کرده به دوزخ فرستاد» (شیرازی، 1338: 586) پیل، رخ، شاه، رقعه و شهمات اصطلاحات شطرنجاند که دستمایه ایهام وصاف شدهاند. وصاف در ایهامسازی با اصطلاحات شطرنج مانند ایهامسازی با بروج فلکی و اصطلاحات نجومی، مجالی برای بهرهگیری از اسامی حیوانی مییابد و در راستای همین تلفیق اصطلاحات، ایهامهایی شکل میدهد. برای نمونۀ این ایهام به صفحات 584،582،573،496،322،152،97،87 مراجعه شود. 10.4.2. ایهامسازی با اصطلاحات فلسفی و منطقی نگاه فلسفی وصاف و گرایش او به مباحث منطقی از جای جای تاریخ وصاف پیداست. آنچه در بارة اصطلاحات این حوزه قابلتوجه است آن است که تحریم فلسفه در قرون متمادی، حضور اصطلاحات آن را در متون ادب فارسی کمرنگ کرده امّا در عصر مغول، با ظهور فلاسفهای چون خواجه نصیرالدین طوسی (متوفی: 672ه.ق)، بابا افضل کاشانی (متوفی: 667ه.ق) و ... اصطلاحات فلسفه و منطق در عرصةادبیاتاین عصر، مجال ظهور یافتند. هرچند به علت رکود علمی ادوار بعد، حضور این اصطلاحات درعرصة شعر و ادب فارسی استمرار نیافت، در همین دو قرن، شاهد حضور چشمگیر اصطلاحات فلسفه و منطق در ادب فارسی هستیم که نمونة برجستة این متون، نثر فنی و مصنوع و در رأس آنها تاریخ وصاف است: «و هر سال به اسم خراج و اتاوه حمل شرطی محمول قضیّة مطاوعت گردانند» (همان، 397). حمل، شرطی، محمول و قضیه، اصطلاحات منطقی هستند که محور ایهاماند. نمونهای از این ایهامها در صفحات545،543،437،388،180،98،37 قابلبررسی است. ایهامسازی وصاف با اصطلاحات این حوزه از نگاه نافذ خواجه رشیدالدین فضلالله پنهان نمانده است؛ به گونهای که در شرح جملههای دعایی وصاف، خطاب به سلطان محمد خدابنده به این ایهامها اشاره شده است: «...و سعادت چون عرض لازم که به جوهر قایم بود بر آستان ملازمت قیام نماینده... به لفظ سعادتبخش سؤال فرمود که مقصود چیست؟ خواجه جهان به عبارت سلیس عرضه داشت که موجودات ماسویالله جوهر است یا عرض و عرض چون سفیدی و سیاهی باشد که به اجسام قائم است. درین طرز دعا از اول تا آخر تمامت کلیات عالم را به طریق حکمت جمع کرده و دعای سلطنت را سرپوش طبق ایهام و زیور پیکر تشبیه ساخته» (شیرازی، 1338: 545). 11.4.2.ایهامسازی با اصطلاحات طبی بهرهگیری ایهامی از اسامی کتب طبی در تاریخ وصاف نمونههایی دارد. نمونة برجسته آن در این ابیات وصاف به چشم میخورد:
بهرهگیری ایهامی از نام کتابهای ابن سینا « نجات ، شفا و قانون» در ابیات مذکور، محور ایهامسازی است. این ایهام در شعر حافظ نیز به کار رفته است:
نمونههایی دیگر از این ایهام در صفحات 157،9قابل مشاهده است. 12.4.2.ایهامسازی با اصطلاحات فقهی در این ایهامها، وصاف از اسامی بزرگان این عرصه، کتب و مباحث آنها بهره گرفته است. این ایهام در تاریخ وصاف نمونههای کمی دارد و در موارد اندکی نیز که به کار رفته متن را بسیار پیچیده کرده است و فهم آن نیازمند درنگ و تأمل بسیاری است: «و در مسائل عویص فقه قول غزالی ترانه و قفّال دونالقلّتین نماید مکحول را سرمة تنبیه در دیده کشد و از هادی منهاج حقایق یعنی لفظ حاوی او الفاظ وجیز ناچیز آید و در بساط بسیط وسائط وسیط متروک» (شیرازی،7:1338) در جملههای مذکور اسامی فقیهانی چون محمد غزالی (م: 505ه.ق) قفّال (م: 365ه.ق) و مکحول (م: 116ه.ق) و کتبی چون «وجیز، وسیط و بسیط» از محمد غزالی و اصطلاح «دونالقلّتین» به معنای «کمتر از دو سبوی بزرگ» که «قلّیتن» در مذهب شافعی، ملاک تعیین آب کُر است؛ محور ایهامسازی وصاف است. درک این ایهام، بهویژه ایهامی که با گنجاندن متکلفانة کتب غزالی در متن شکل گرفته است، از عهدة هر خوانندهای بر نمیآید و به همین دلیل ورود به فضای تاریخ وصاف، جاذبة چندانی برای مخاطب ندارد. بسیط کتاب مبسوطی در فقه از غزالی است که چندان مطلوب مخاطب نبود. غزالی آن را خلاصه کرد و وسیط نام نهاد که کتابی میانه بود. نه بسیار مختصر و نه چندان مبسوط. این کتاب نیز خلاصه شد و الوجیز نام گرفت که بسیار مطلوب واقع شد و دربارة آن گفتند: «الوجیز شاهکار بزرگی در فقه شافعی تلقی شد و در حق آن ستایشهای گزاف کردند، حتی گفتند که اگر غزالی دعوی پیغمبری میکرد الوجیز میتوانست معجزهاش باشد» (زرینکوب، 1379: 147) 13.4.2 ایهامسازی با اصطلاحات خط و کتابت رواج هنر خوشنویسی و خطاطی در عصر مغول نکتهای است که مورخان بدان اشاره کردهاند (ر.ک: اقبال، 1379: 562) ظهور صفیالدین عبدالمؤمن ارموی (متونی 693ه.ق) و شاگرد او جمالالدین یاقوت مستعصمی (متوفی 698) که از نوابغ هنر خطاطی هستند، گواهی روشن بر رشد و شکوفایی هنر خطاطی در این عصر است. در چنین حال و هوایی، طبیعی است که وصاف نیز گرایشی به این هنر داشته باشد و از اصطلاحات آن جهت صنعتپردازی متن خویش بهره گیرد: «و طراوت خطّ یدی که از حسن ترکیب آن غبار تشویر بر خطّ خدّ خوبان مینشست و محقق قلم نسخ بر رقاع سحر بابلی و توقیعات صاحب ری میکشید نقشی که بر غالیة عذار مهرویان زنخ میآورد یا چنانکه بر زنخ ایشان حکایت غالیه میکرد» (شیرازی، 1338: 292). اشارةایهامی به گونههای خط چون «غبار، محقق، نسخ، رقاع، توقیع» در نمونةمذکور در راستای صنعتپردازی وصاف با اصطلاحات این حوزه است. وصاف کوشیده است به گونهای اسامی برخی از «هفت قلم» یا «شش قلم» قدیم را در متن بگنجاند. هفت قلم عبارت است از: «ثلث، محقق، توقیع، ریحان، رقاع، نسخ و تعلیق» (دهخدا، 1377: ذیل«هفت قلم») و شش قلم عبارت است از: «ثلث، ریحان، نسخ، رقاع، تعلیق و غبار» (همان)
3. نتیجه عوامل گرایش وصاف به ایهام، همان عواملی است که در مقدمة این مقاله به آنها اشاره شده است. امّا برخی از عوامل، برجستگی بیشتری در تاریخ وصاف دارند که مهمترین آنها عبارت است از: 1-گستردگی اطلاعات علمی نویسنده.؛2- سبک مصنوع و متکلف تاریخ وصاف؛3- آشنایی عمیق نویسنده با سنتهای ادبی و شاهکارهای ادب فارسی؛ 4-گستردگی دایرة واژگانی نویسنده. البته در آمیختگی گسترده زبان فارسی با زبان عربی در عصر حیات وصاف، عربیدانی نویسنده و آشنایی او با واژگان مغولی، امکان ایهامسازی بیشتری در اختیار نویسندة کتاب قرار داده است؛ به گونهای که میتوان گفت واژگان زبان فارسی با حداکثر بار معنایی در این اثر، مجال ظهور و بروز یافتند و گونهگون ایهام را در این متن شکل دادند که اگر بگوییم این کتاب، جامع ظرفیتهای ایهامسازی زبان فارسی است، سخنی مبالغهآمیز نگفتهایم. ایهامگرایی گسترده وصاف، محصول سیر تحول ایهامگرایی در ادب فارسی، معیارهای فصاحت و بلاغت قرن هفتم و هشتم و دانش گسترده علمی، ادبی و زبانی اوست. هرچند با تغییر و تحول شیوههای نویسندگی، تغییر معیارهای فصاحت و بلاغت و ضعف علمی نویسندگان و خوانندگان ادوار بعد، ایهامگراییهای متنوع وصاف به یکی از عوامل پیچیدگی و ویژگیهای منفی متن بدل شده و تنها نمودی از جنبههای لفاظی و صنعتپردازی آن به شمار آمده است. اما با نقد و تحلیل دقیق ایهامهای وصاف میتوان جنبههای مثبت و منفی بسیاری برای آن برشمرد. توانایی علمی وصاف، اشراف او به سنتهای ادبی، شکوفایی ظرفیتهای زبانی، درآمیختگی هنری زبانها و فرهنگهای مختلف و سرانجام انعکاس توانمندیهای هنری زبان فارسی از ویژگیهایی مثبتی است که از ایهامهای وصاف قابلدریافت است. در کنار این ویژگیها، سنگینی کفه لفظ بر معنا، مخاطبگریزی، فضلفروشی و سرانجام تبدیل برخی جنبههای هنری به عوامل تعقید متن، از ویژگیهای منفی ایهامگراییهای این کتاب تاریخی است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1. ابنندیم. (1346). الفهرست، چ2، ترجمه م.رضا تجدد، تهران: چاپخانه بانک بازرگانی ایران. 2. اختیاری، زهرا و محمودی، علیرضا. (1389). «تازگیهای تصویرهای تشبیهی در تاریخ وصاف»، پژوهشهای زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، دوره جدید، شماره4، پیاپی8، 59-76. 3. ــــــــ. (1389). «تصویرهای کنایی و کارکردهای آن در تاریخ وصاف»، جستارهای ادبی، شماره169 4. اقبال آشتیانی، عباس. (1379). تاریخ مغول، چ7، تهران: امیرکبیر. 5. ایرجمیرزا. (1353). تحقیق در احوال و آثار و افکار و اشعار ایرجمیرزا و خاندان و نیاکان او، چ3، به اهتمام محمدجعفر محجوب، تهران: شرکت چاپ افست گلشن. 6. تقوی، نصرالله. (1317). هنجار گفتار، چ1، تهران: چاپخانه مجلس. 7. جوینی، عطاملک. (1367). تاریخ جهانگشای جوینی، ج1، چ3، تصحیح محمد قزوینی، تهران: بامداد و ارغوان. 8. ــــــــــــــــ. (1385). تاریخ جهانگشای جوینی، ج1، چ1، تصحیح حبیبالله عباسی، ایرج مهرکی، تهران: زوّار. 9. حافظ شیرازی، شمسالدین محمد. (1371). دیوان حافظ، چ10، به کوشش خلیل خطیب رهبر، تهران: صفیعلیشاه. 10. حجت، محمد. (1389). «برخی نمودهای سبکی در نثر فنی با تأمل بر آثار برجسته»، پژوهشهای نقد ادبی و سبکشناسی، شماره2، 9-20. 11. دالوند، حمیدرضا. (1382). «تاریخ وصّاف و دو الگوی پیشنهادی برای چاپ آن»، آینه میراث، دوره جدید، سال اول، شماره چهارم، پیاپی23، 55-69. 12. دهخدا، علیاکبر. (1377). لغتنامه، 15جلد، چ2، تهران: دانشگاه تهران. 13. راستگو، سید محمد. (1379). ایهام در شعر فارسی، چ1، تهران: سروش. 14. زرینکوب، عبدالحسین. (1379). فرار از مدرسه، چ6، تهران: امیر کبیر. 15. سعدی. (1375). کلیات سعدی، چ1، براساس تصحیح محمدعلی فروغی، به کوشش بهاءالدین خرمشاهی، تهران: ناهید. 16. شفیعی کدکنی، محمدرضا. (1392). زبان شعر در نثر صوفیه، چ1، تهران: سخن. 17. شیرازی، ادیب شهابالدین عبدالله. (1388). تاریخ وصافالحضره، چ1، تصحیح علیرضا حاجیاننژاد، تهران: دانشگاه تهران. 18. شیرازی، فضل الله بن عبدالله. (1338). تاریخ وصاف، چ1، به اهتمام محمد مهدی اصفهانی، تهران: کتابخانه ابن سینا و کتابخانه جعفری تبریزی. 19. صفا، ذبیح الله. (1373). تاریخ ادبیات در ایران، جلد3، چ11، تهران: فردوس. 20. علوی مقدم، محمد. (1372). در قلمرو بلاغت، چ1، مشهد: آستان قدس رضوی. 21. فتوحی رودمعجنی، محمود. (1385). نقد ادبی در سبک هندی، چ1، تهران: سخن. 22. فخری اصفهانی، شمسالدین بن فخرالدین. (1389). معیار جمالی و مفتاح ابواسحاقی، چ1، تصحیح یحیی کاردگر، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی. 23. قاسمزاده، سیدعلی؛ حاتمی، سعید. (1390). «تحلیل بینامتنی مختصات ادبی نثر تاریخ جهانگشا و تاریخ وصاف»، فصلنامه تخصصی سبکشناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، سال چهارم، شماره چهارم، پیاپی14، 77-94. 24. کاردگر، یحیی. (1388). فن بدیع در زبان فارسی، چ1، تهران: فراسخن. 25. مصفّی، ابوالفضل. (1381). فرهنگ اصطلاحات نجومی، چ3، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. 26. معین، محمد. (1375). فرهنگ فارسی، 6جلد، چ9، تهران: امیرکبیر. 27. نظامی عروضی سمرقندی، احمدبن عمربن علی. (1388). مجمعالنوادر معروف به چهارمقاله، چ1، به تصحیح محمد قزوینی، به کوشش محمد معین، تهران: زوار. 28. وطواط، رشیدالدین محمد. (1362). حدایقالسحر فی دقایقالشعر، چ1، تصحیح عباس اقبال، تهران: طهوری و سنایی. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,045 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 891 |