تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,639 |
تعداد مقالات | 13,330 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,909,849 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,961,698 |
The Analysis of the Semantic & Moral Layers of “Mahabbat (=Affection)” in the Holy Quran with Regard to Register | ||
Linguistic Research in the Holy Quran | ||
مقاله 5، دوره 5، شماره 2 - شماره پیاپی 10، دی 2016، صفحه 59-80 اصل مقاله (487.7 K) | ||
نوع مقاله: Research Article | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/nrgs.2016.21126 | ||
نویسندگان | ||
somayyeh emadi andani* 1؛ azam parcham2 | ||
1PhD, Department of Arabic Language and Literature, University of Esfahan, Iran | ||
2Associate Professor, University of Esfahan, Esfahan, Iran | ||
چکیده | ||
The term “mahabbat” (=affection) is one of the most important moral terms in the Holy Quran. This article is going to identify the semantic layers of “mahabbat” through a descriptive-analytic method and based on the use of different types of register, trying to answer this question: what is the conceptual scope of “mahabbat” in the Holy Quran? How can the recognition of the semantic layers explain such a concept? This research, via analyzing the context of the signs of the Holy Quran as well as the verbal and accessible evidence in the sign (register and the syntagmatic relations), has discussed the analysis of different layers of “mahabbat”. On the basis of verbal and accessible evidence of the signs relevant to affection as well as paying attention to its semantic ranking, it can be determined that, from the viewpoint of the Quran, the basis of creation is affection and affection is the relationship between God and His servant, the initiator of which is God. Individuals are provided with the divine compassion according to their capacity. The prophets have been more provided with such compassion. The believers can increase the divine compassion within themselves when they realize the fact that there is no idol other than God. Then the sincerity of spirit will govern all their deeds and they adhere to His messengers as they are the representation of divine names on the earth. God forgives their probable wrongdoings and provide them with His own mercy and forgiveness. On the other hand, unbelievers, due to their fixation to the world and not allocating their own affection to God, have drawn themselves off the divine guidance and compassion, as a result of which they are losers in both world and hereafter. | ||
کلیدواژهها | ||
Semantics؛ Register؛ Contents؛ Syntagmatics؛ Quran؛ affection | ||
اصل مقاله | ||
معناشناسی (semantic) یکی از روشهای نوین تحقیق و پژوهش در قرآن کریم است. در مقالۀ حاضر موضوع محبت با توجه به مؤلفههای مطرح در این دانش و با روش معناشناسی واژگانی و با توجه به سیاق و روابط همنشینی مدنظر قرار گرفته است. لئووایزگربر معناشناسی واژگانی را برای نخستین بار در مکتب معنایی بن (آلمان) طراحی کرد و در مراحل بعد توشیهیکو ایزوتسو در تحقیقات قرآنی طلایهدار آن شد (ایزوتسو،1360،ص5). این مکتب سعی دارد از طریق تحقیق در کلمات قرآن طرز نگرش قرآن را کشف کند، در این روش کلماتی که نقش قطعی در ساختن جهانبینی قرآن دارد، کلمات کلیدی قرآن خوانده میشود. هر کدام از کلمات کلیدی قرآن زیرمجموعههایی دارند که با آن کلمه کلیدی در ارتباط است (ر. ک: ایزوتسو، 1361، ص1-26). مکتب لندن مشهور به رویکرد بافتی (operational Approach) تأکید زیادی بر بافت و سیاق واژگان دارد. ایشان معتقدند که معنا تنها از خلال قرارگرفتن در بافت کشف میشود؛ لذا معانی کلمهها، تحلیلی از بافتهای زبانی، عاطفی، موقعیتی، فرهنگی را میطلبد (ر. ک: پالمر، 1366، ص156- 160). بررسی معنای واژه در چارچوب بافت زبانی که درآن به وقوع پیوسته است، بافت زبانی آن واژه نامیده میشود. این نوع از بافت، معنا را برحسب روابط موجود میان واژهها و البته بهصورت روابط همنشینی بررسی میکند. روابط همنشینی مربوط به ترکیب و نسبتهای همجواری کلمات است؛ بهعبارت دیگر این روابط به ارتباط یک عنصر زبانی با سایر عناصر تشکیلدهندۀ زبان متن میپردازد (صفوی، 1379، ص41). بافت عاطفی، مربوط به شدت یا ضعف بار معنایی کلمات در میزان اثرگذاری آنهاست، بافت موقعیتی یا بافت غیر زبانی، زبان را در متن موقعیتی که در آن رخ داده است، بررسی میکند و در پایان، بافت فرهنگی و مشخصکردن محیط فرهنگی یا اجتماعی است که کلمه در آن بهکار رفته است (احمدمختار، 1386، ص65-66 ؛ سلوی محمد، 1381، ص70). توجه به بافت و سیاق در کشف معانی، از موضوعاتی است که علاوه بر معناشناسان، اندیشمندان حوزۀ قرآن و خصوصاً مفسران در تفسیر بدان توجه ویژه کردهاند و آن را قرینهای مرجّح یا مانع برای استدلال معانی دانستهاند. سیاق از ریشه «سَوَقَ» است که از نظر لغویان بهمعنای رشته پیوسته، راندن، تابع و... است (ابنمنظور، 1414، ج6، ص432؛ طریحی، 1375، ج5، ص188). ازنظر اصطلاحی نیز عبارت است از ساختار کلی که در مجموعهای از کلمات، جملات و یا آیات سایه می افکند و بر معنای آن اثر میگذارد (رجبی، 1385، ص92). از منظر شهید صدر، منظور از سیاق، هرگونه دلیل دیگری است که به الفاظ و عباراتی که میخواهیم آن را بفهمیم، پیوند خورده است، خواه از مقولۀ الفاظ باشد، مانند کلمات دیگری که با عبارت مدّ نظر، یک سخن بههم پیوسته را تشکیل میدهند و خواه قرینۀ حالی باشد، مانند اوضاع و احوالی که سخن در آن اوضاع و احوال مطرح شده است و در موضوع و مفاد لفظ بحثشده، نوعی روشنگری دارد (رجبی، 1385، ص119-120). با دقت در تعریف شهید صدر معلوم میشود که وی، تمام قراین لفظی و غیرلفظی و فضای نزول آیات را که در فهم معانی قرآن مؤثر است، در محدودۀ سیاق معرفی کرده است، بنابراین برای تشخیص معنای ظاهر از میان معانی محتمل، باید به هر دو دسته از قرائن یادشده توجه کرد. چه بسا لفظی به تنهایی بهکار رود و ظهور در معنایی داشته باشد، اما درضمن یک عبارت یا همراه با سایر کلمات، ظهور دیگری را بههم رساند. قرآنپژوهان برای سیاق تقسیمات مختلفی قائلاند: سیاق کلمات، سیاق جملات و سیاق آیات. در پی همآمدن کلمهها درضمن یک جمله پدیدآورندۀ سیاق کلمات است. گاهی نیز در پی همآمدن جملههایی که راجع به یک موضوع در یک مجلس بیان میشود، سیاق جملات را به وجود میآورد و در خصوص قرآن صرف نظر از توالی کلمات و جملات، از پی همآمدن آیات، سیاق آیات نامیده میشود. سیاق آیاتی که از یک جمله کمترند و همراه با کلمات پیشین یا پسین، یک جمله را تشکیل میدهند، در حکم سیاق کلمههاست؛ اما آن دسته از آیات که یک جمله یا بیش از یک جملهاند، سیاق آنها در حکم سیاق جملههاست (رجبی، 1385، ص125-128). از سوی دیگر، از آنجایی که واژگان، عبارت است از تعداد بیشماری لایههای ارتباطاتِ بههم وابسته یا حوزههای اشتراک تصورّی، که هر یک از آنها متناظر با دلبستگی و علاقهمندی غالب یک جامعه در دورهای از تاریخ آن است و بنابراین، جنبه و سیمایی از کمال مطلوبها و بلندپروازیها و اشتغالات آن را خلاصه میکند (ایزوتسو، 1360، ص27). مفاهیم قرآنی نیز در لایههای مختلفی مطرح و بررسی میشود، از جمله لایۀ اخلاقی، کلامی، فلسفی و عرفانی. هر یک از این لایهها، میدانها و شبکههای معنایی گستردهای را در برگرفتهاند. یکی از این سطحهای پر اهمیّت، لایۀ اخلاقی است که «محبت» در این مقاله با این رویکرد و لایههای معنایی مربوط به آن بررسی میشود. اخلاقیّات قرآنی به دو قسمت عمدۀ الهی و انسانی تقسیم میشوند. هرگاه سخن از اخلاق الهی میرود، موضوع به مبحث اسما و صفات الهی باز میگردد که به توصیف طبیعت اخلاقی خداوند میپردازند. اخلاقیّات انسانی مربوط به رابطۀ اخلاقی انسان با خداوند است که به روابط انسانها با یکدیگر در جامعۀ انسانی میپردازد. انسان نیز مانند خدای خود باید صفت محبّت را داشته باشد. او باید بتواند بازتابی ناقص از صفات پروردگار خویش باشد (قیصری، 1387، ج2، ص468-567). از اینرو، در این پژوهش کوشش شده است که ابتدا محبّت الهی و سپس بازتاب آن را در لایههای مختلف انسانها نظیر پیامبران، مؤمنان، کافران و... با توجه به سیاق و روابط همنشینی در آیات قرآن روشن شود؛ زیرا هر کدام از این دسته افراد بر اساس ظرفیت وجودی خویش و بهنحوۀ برخورداری از اسماء الهی بهگونهای خاص از محبت الهی بهرهمند میشوند. در ادامه به بیان حبّ در دو لایۀ پسندیده و ناپسند میپردازد. محبت پسندیده، مربوط به اموری است که در جهت رضای الهی است و انسان را به یاد خداوند میاندازد و محبّت مذموم، مربوط به اموری است که رضای الهی در آن لحاظ نمیشود. در این روش، ابتدا واژۀ محبت در بافت آیات قرآن، با نظر به سیاق و کلمات همنشینشده گزینش شده است و سپس منتخبی از آراء تفسیری، ذیل آن آورده شده و در نهایت ذیل هر یک از آیات، نتیجۀ آیه با نظر به کلمات همنشین و سیاق ارائه شده است.
1- واژۀ «محبت» در لغت معانی اصلی مادۀ «ح ب ب» عبارتاند از: 1. لزوم و ثبات؛ 2. دانه چیز دانهدار، که در گندم و جو و حتى انگور رایج است؛ 3. وصف کوتاهى یک چیز (ابن فارس، 1387، ص202). ریشۀ لغوی «ح ب ب»، از حب، با کسره و همینطور فتحه «حاء» بهمعنای دانۀ خوراکی گرفته شده است که در زمین کاشته میشود و رشد میکند. به آنچه در قلب آدمی جریان دارد از خوبیها و بدیها «حَبَه» گفته میشود؛ زیرا همچون دانه در قلب کاشته و رشد پیدا میکند و سبب رشد در جهت مثبت یا منفی است (ر.ک: ابنمنظور، 1414،ج1، ص289؛ فراهیدی، 1410، ج3، ص31). محبت در لغت با واژگانی نظیر: مودّت، الفت، قرب، ولایت، رعبت، خلّت، حمیم، صدیق، اخوان، اخدان، همسو بوده که سامانۀ تداخل معنایی محبت با واژگان مذکور، در لغت، بررسی جداگانهای را میطلبد و از حوصلۀ تحقیق حاضر خارج است.
2- مفهوم اصطلاحی «محبت» در قرآن بیشترین کاربرد این ماده در قرآن تمایل و جذب دو چیز به یکدیگر و دوستیکردن است، که از آن میان جریان محبت دو طرفه بین پروردگار و بنده اهمیت فراوان دارد (آلعمران:31). حب در معنای غیر از محبت و دوستی نیز در آیات قرآن به کار رفته است (انعام:95). برای روشنشدن چگونگی کاربرد این ماده در بافت و سیاق آیات قرآن به دستهبندی آیاتی که این ماده در آن بهکار رفته است، پرداخته میشود. مادۀ «ح ب ب» بر اساس قراین لفظی در آیات قرآن در لایههای معنایی متعددی به شرح زیر بهکار رفته است: 1) محبت رابطۀ دو طرفه بین خدا با بنده: قرینۀ لفظی «یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ» در آیۀ ذیل مبیّن رابطۀ دوسویۀ خداوند و بندۀ اوست. خداوند در هستی، آغازگر توجه و عنایت است و انسان پس از معرفت به خدا و پیمودن راه تزکیه، مشمول محبت ویژۀ پروردگار میشود و در مرحلۀ بعد محبت عبد به خدا حاصل میشود: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَاللَّهُ واسِعٌ عَلِیم» (مائده:54). 2) محبت در مرتبۀ پیامبران: تحلیل بافت و قراین لفظی آیات قرآن پیرامون محبّت در مرتبۀ پیامبران به سه دسته تقسیم میشود: الف) محبّت خداوند نسبت به پیامبران: پیامبران کسانی هستند که با وجود مشکلات بسیاری که بر سر راهشان قرار داشته است، توانستهاند بهکمال مطلوب و هدایت خویش دست یابند. دراین راه پر فراز و نشیب، خداوند با محبّت خویش، فرستادههای خود را حمایت میکند. مثلاً: دربارۀ حضرت موسی(ع) میفرماید: «وَفَتَنَّاکَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِینَ فىِ أَهْلِ مَدْیَنَ ثمَّ جِئْتَ عَلىَ قَدَرٍ یَامُوسىَ*وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسىِ» (طه:40-41). ب) محبّت پیامبران بهخداوند: پیامبران نمونۀ بارز افرادی هستند که توانستهاند عشق و محبّت به پروردگارشان را به ظهور برسانند، مثلاً حضرت یوسف حاضر نیست تن به گناه دهد و بهخاطر خدا سختی زندان را تحمل میکند: «قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَأَکُنْ مِنَ الْجاهِلِین» (یوسف:33). حضرت ابراهیم (ع) نیز در حین سخن با غیر خداپرستان چنین میگوید که او هر آنچه را که افول میپذیرد، دوست ندارد: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِین» (انعام:76). ج) محبت پیامبران به خلق خدا: هدایت تنها در دستان خداست و پیامبر نمیتواند هرکس را که بخواهد هدایت کند: «إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِین» (قصص:56). 3) محبت در مرتبۀ مؤمنان: تأمل در بافت و سیاق آیات قرآن نشان میدهد، محبّت در لایۀ معنایی مؤمنان در سه قسمت دستهبندی میشود: الف) محبّت مؤمنان نسبت به خداوند: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً وَأَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذاب» (بقره:165). همنشینی ایمان و شدیدشدن حبّ در این آیه نشاندهندۀ این است که محبت خالصانۀ مؤمنان بهخداوند ازطریق درک اندیشۀ توحیدی ازگذر نشانههای تعبیهشده در هستی و باور و اعتقاد آنها به خدا و اطاعت از او بهوجود آمده است. ب) محبّت مؤمنان به پیامبرشان: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» (آل عمران:31). ج) محبت مؤمنان به بندگان خداوند: «وَلا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبى وَالْمَساکِینَ وَالْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیم» (نور:22). 4) منابع کسب محبت الهی: طریق جلب محبت الهی از نگاه قرآن در بهدستآوردن این ویژگیهاست: 1. پاکی (توبه:108؛ بقره:222)؛ 2. احسان و نیکوکاری (آل عمران:48 و 134؛ مائده:13)؛ 3. تقوا (آل عمران:76؛ توبه:4 و 7)؛ 4. توکل (آل عمران:159)؛ 5. صبر: (آل عمران:146)؛ 6. قسط (مائده:42؛ ممتحنه:8؛ حجرات:9)؛ 7. توبه (بقره:222)؛ 8. پیکار در راه خدا (صف:4). برای نمونه: صبر در برابر مشکلات، ناملایمات، مصیبتها و ... یکی از راههای رسیدن به حبّ الهی است که آیۀ ذیل مؤیّد این ادعاست: «وَکَأَیِّن مِّن نَّبیّ قَتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا ْ لِمَا أَصَابهمْ فی سَبِیلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَکاَنُواْ وَ اللَّهُ یحُبُّ الصَّابرِین» (آلعمران:146)؛ هرچند آیه شریفه دربارۀ کسانی است که در جنگ و جهاد صبر و استقامت کرده و سستی به خود راه ندادهاند؛ ولی شأن نزول سبب تخصیص آیه نمیشود؛ بلکه دالّ بر این است که استقامتکنندگان در راه خدا بهطور کلّی از صابرانند (صالحیزاده، 1388، ص90). در قرآن کریم بیش از نود آیه، از صبر سخن به میان میآید که بیشتر این آیات نشاندهندۀ آن است که خدا به صابران عنایت ویژه دارد: همراهبودن خدا با صابران (بقره: 153 و 249؛ انفال: 46 و 66)، دادن بهترین جزا به شکیبایان (نحل: 96)، پاداش بیحسابداشتن آنها در نزد پروردگار (زمر: 10) و درود و رحمت پروردگار نسبت به آنان (بقره: 157)، همۀ اینها نشانۀ محبت خدا به صابران است. 5) موانع جلب محبت الهی: گناهانی که محبت خداوند از انسان را سلب میکند عبارتاند از: 1.کفر (آلعمران:32؛ بقره:276؛ حج:38؛ روم:45؛ آلعمران:32)؛ 2. ظلم (آلعمران:57 و 140؛ شوری:40)؛ 3. فساد (بقره:205؛ قصص:77؛ مائده:64)؛ 3.تجاوز از حدود الهی (بقره:190؛ مائده:87؛ اعراف:55)؛ 4.اسراف (انعام:141؛ اعراف:31) 5.استکبار (نحل:23)؛ 6.خیالزدگی، مباهات و افتخار زیاد (لقمان:18؛ نساء:36؛ حدید:23)؛ 7.خیانت (انفال:58؛ حج:38)؛ 8. شادی مغرورانه (قصص:76) 9. افشای بدیهای دیگران (نساء:148). 6) محبتهای پسندیده: خداوند از انسانها میخواهد تا برخی چیزها را دوست داشته باشند و از محبوببودن برخی چیزها سخن بهمیان میآورد: 1.حب به الله و رسولالله و جهاد در راه خدا (توبه:24)؛ 2.حب ایمان (حجرات:7)؛ 3.حب غفران الهی (نور:22)؛ 4. حب یاری خدا و پیروزی بر دشمنان (صف:13؛ آل عمران:152)؛ 5. حب فرزند (یوسف:8)؛ 6.محبت به مهاجران در راه خداوند (حشر:9)؛ 7.محبت نسبت به خیرخواهان (اعراف:79). 7) محبتهای ناپسند: آیات قرآن انواعی از محبت را شمارش میکند که شایسته است تا انسان بهسراغ آنها نرود. این محبتها شامل این نمونههاست: 1. دوستداشتن تمجید و ستایش بیجا (آل عمران:188)؛ 2. دوستداشتن اشاعۀ فحشا در میان مؤمنان (نور:19)؛ 3. حب شهوتها (آل عمران:14)؛ 4. دوستی با منافقان (آل عمران:119)؛ 5. دوستی معبودان باطل (بقره:165)؛ 6. محبت مال و ظواهر دنیا (فجر:20؛ قیامت:20؛ آل عمران:152؛ انسان:27؛ عادیات:8)؛ 7. ترجیح محبت پدر، برادر، فرزند، همسر، طایفه، اموال، تجارت و مسکن بر محبت خدا و رسولش و جهاد فی سبیلالله (توبه:24)؛ 8. دوستداشتن چیزی که به ضرر انسان است (بقره:216)؛ 9. ترجیح دنیا و متعلقات بر آن به آخرت و امور مربوط به آن (توبه:23؛ نحل:107؛ فصلت:17؛ ابراهیم:3). همانطور که ملاحظه شد، کلمۀ کلیدی «محبت» فراوان در آیات قرآن بهکار رفته است. از آنجا که بررسی تمام این واژهها در توان این نوشتار نیست، از هر لایۀ معنایی یک آیه گزینش و ارتباط محبت با کلمات دیگر در آیه با توجه بهسیاق و کلمات همنشین تحلیل و بررسی میشود.
2-1- محبت رابطۀ دو طرفه بین خدا با بندۀ خویش روابط درونمتنی آیات قرآن بیانگر این است که خداوند در همهجا و بهطور کلی در هستی، آغازگر توجّه و عنایت است. انسان پس از معرفت به خدا و پیمودن راه تزکیه مشمول محبّت ویژۀ پروردگار میشود و در مرحلۀ بعد، محبّتِ عبد به خدا حاصل میشود که دارای آثاری است که در قلبها و اعمال و جوارح ایشان ظاهر میشود؛ ازقبیل اینکه با تمام وجود در راه خدا جهاد میکنند و در این راه از هیچ چیزی هراس ندارند. آیۀ ذیل، شاهدی بر این مدعاست: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرِینَ» (مائده:54) قراین حالی آیات پیشین بیانگر این است که خداوند مؤمنان را از اینکه یهود و نصاری را ولیّ خویش بگیرند برحذر داشته است و با شدیدترین لحن تهدیدشان میکند که در صورت پیروی از ایشان در گروه آنان در خواهند آمد (مائده:51) و حضور این ولایت بین مسلمانان با اهل کتاب منجر به قرارگرفتن مؤمنان در جرگۀ ظالمان و تعلقنگرفتن هدایت الهی به ایشان خواهد شد (مظهری،1412 ،ج4، ص325). اگر مؤمنان به این دستور عمل نکنند، در واقع از دین خداوند بازگشتهاند و در نتیجه خداوند قومی دیگر را با ویژگیهای برتر جایگزین آنان خواهد کرد که یکی از ویژگیهای اصلی آنها این است که خدا آنان را دوست دارد و آنان نیز خدا را دوست میدارند. از آثار محبّت ایشان به خدا این است که: این افراد در برخورد با مؤمنان خاشع و مهربان و نسبت به عزت کاذب کافران بیاعتنایند، در راه خدا با تمام وجودشان جهاد میکنند و در این مسیر از سرزنش هیچ ملامتگری هراس ندارند (قشیری، بیتا، ج1، ص 431). در ادامه، آیات بعدی (55- 57) ولایت حقیقی را در خدا، رسولش و مؤمنان منحصر میکند و دوباره سخن به دوستی نکردن با اهل کتاب باز میگردد (طباطبائی،1417، ج5، ص402 ). قراین لفظی و روابط درونمتنی این آیات دال بر این است که کلمۀ «ولایت» نقش بسیار روشنی را در تبیین معنای محبت بین عبد و معبود ایفا میکند، و همنشینی محبت با ولایت و فضل الهی در بافت زبانی آیۀ فوق، دربردارندۀ این نتیجه است که آن دسته از افرادی که یگانه بودن خدا و ولایتش را فهمیدهاند و به مسیری که انتخاب کردهاند معرفت و دانش دارند، به پروردگارشان متمایلاند و فقط او را دوست دارند. محبّتورزیدن به سمت چیزی و به دوستیگرفتن آن باعث همرنگی و همشکلی با آن میشود، اگر این دوستی و ولایت به شکل منفی باشد آدمی را گمراه میکند و اگر در راه خدا و برای او باشد، خداوند فضلش را شامل حال او میکند؛ یعنی بیشتر از میزان تلاش او به او میبخشد و البته این فضل او نشأتگرفته از صفت رحمت رحیمی الهی است که با آن بندگان را به سمت کمال هدایت و راهنمایی میکند.
2-2- محبت در لایۀ پیامبران تحلیل بافت و قراین لفظی آیات قرآن پیرامون محبّت در مرتبۀ پیامبران به سه دسته تقسیم میشود: 1-محبّت خداوند نسبت به پیامبران؛ 2-محبّت پیامبران به خداوند؛ 3-محبت پیامبران به خلق خدا. الف- محبت خداوند نسبت به پیامبران خداوند در برخی از آیات قرآن، پیوسته از رسولان خود میخواهد تا مراحل رشد معنوی خویش را طی کنند و در مسیر سیر به سوی او، لحظهای درنگ نداشته باشند. پروردگار یگانه در دیگر آیات قرآن، از پیامبران با نام کسانی یاد میکند که توانستهاند به رشد معنوی، کمال مطلوب و هدایت خویش دست یابند. در این راه پر فراز و نشیب، خداوند با محبّت خویش، فرستادۀ خود را حمایت میکند. قرآن دربارۀ حضرت موسی(ع) میفرماید: «وَفَتَنَّاکَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِینَ فىِ أَهْلِ مَدْیَنَ ثمُ جِئْتَ عَلىَ قَدَرٍ یَامُوسىَ*وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسىِ» (طه:40-41). بافت زبانی این آیه بیانگر این است که خداوند، موسی را بعد از آزمایشکردن با دشواریها و بلایا و پس از هویدا شدن شایستگیهایش، به رسالت مأمور ساخت. کلمۀ «اصطناع» از «صنع» و به معناى احسان است و معنای عبارت «اصطنع فلانا» این است که احسان خود را دربارۀ فلانى تحقق داد و تثبیت کرد. با توجه به سیاق کلمۀ «لنفسی» در این آیه، «اصطناع» متضمن معناى اخلاص و به این معناست که من تو را خالص براى خودم قرار دادم و همۀ نعمتهایى که در اختیار تو است همۀ اینها از من و احسان من است (طباطبایی، 1417، ج14، ص153). سیاق جملات و آیات دیگر نیز نشان میدهد که پیامآوران وحی در اثر کوشش و مجاهدت و تداوم در مبارزه با نفس امّاره، قابلیت دریافت محبّت خاص الهی را بهدست آوردهاند؛ و به همین دلیل خداوند آنان را از میان مردم برگزید: «إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَى الدَّار*وَإِنهمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَینَ الْأَخْیَار» (ص:47). دربارۀ حضرت داود آمده است: «وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَ حُسْنَ مَاب» (ص:25و40). تحلیل و بررسی محتوای آیات مربوط به محبّت فرستادگان خدا نشان میدهد که حضرت داود(ع)، یکی دیگر از جمله پیامبرانی است که محبت الهی شامل حال او شده و توانسته است بازتابی ناقص از صفات پروردگار خود و در نتیجه خلیفۀ خدا بر زمین شود و به همین دلیل خداوند مقام حکمرانی که از جمله صفاتی است که تنها مختص خودش است را بر عهدۀ او گذاشته است: «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاس بِالْحَقِّ وَلا تَتَّبِعِ الْهَوى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ»(ص:26). دستور به پیروی نکردن از هواهای نفسانی به پیامبر(ع)، گویای این مطلب است که حتی در بالاترین مراتب رشد که خلیفۀ خدا شدن است، امکان سقوط وجود دارد از همین رو آدمی حتی اگر پیامبر خدا باشد، باید همواره مراقب باشد. حضرت ابراهیم(ع) «قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی إِبْراهیم» (ممتحنه:4)، عیسی(ع) «وَجیهاً فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبینَ» (آلعمران:45) و محمد(ص) «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة» (احزاب:21) نیز از جمله پیامبرانی دیگری هستند که از نگاه گفتمان آیات قرآنی مصداق بارزی از محبّت الهیاند. پیامبران الهی الگویی هستند برای کسانی که سعی دارند در همۀ احوال به یاد خدا باشند؛ به این دلیل که رسولان الهی مظهری از اسماء و صفات خداوند است؛ بنابراین بیش از هر کس دیگری به یاد او هستند. پیروی و تبعیت از آنان انسان را در مسیری قرار میدهد که آنها در آن پا گذاشتهاند و در نتیجه مشمول محبّت خاص الهی میشوند.
ب- محبت پیامبران به خداوند قراین لفظی موجود در آیات قرآن در این زمینه، بیانگر این مطلب است که پیامبران والاترین افرادی هستند که توانستهاند به پروردگارشان عشق بورزند و محبت الهی را در خود به جایگاه ظهور برسانند. پیامبران همواره میخواهند تا عشق الهی را، در وجود خویش به تحقق برسانند. در بافت زبانی قرآن، حضرت یوسف(ع) نمونهای از محبت انبیا به خدای خویش است: «قَالَ رَبّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلىَ مِمَّا یَدْعُونَنىِ إِلَیْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنىّ کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیهِنَّ وَأَکُن مِّنَ الجَاهِلِین» (یوسف:33). قراین حالی و لفظی موجود در آیۀ فوق بیانگر این مطلب است که ایشان، بودن در زندان را در کنار محبّت و رضای الهی بر لذّت معصیت و دورى از خدا ترجیح میدهند. حضرت ابراهیم (ع)، در آیۀ ذیل «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِین» (انعام: 176)، میخواهد با این شیوۀ سخن، به قوم خویش بفهماند که او هرگز به سمت خدای فانی نخواهد رفت؛ بلکه تمام محبت، تمایل و گرایشش به سمت خدایی خواهد بود که برای همیشه باقی و جاودان است. حضرت ابراهیم (ع)، در برهانآوردن بر پرستش الله، این بار بر یکی دیگر از نقاط ضعف خدایانی که آنها غیر از خدای یگانه پرستش میکردند، تأکید کرد. او با آشکار شدن شب و پیدا شدن ستارگان چنین گفت که این ستاره خدای من است؛ ولیکن بعد از اینکه هنگام روز از صفحۀ آسمان محو شد، محبت خویش را از ستاره نیز سلب کرد و علت آن را چنین بیان کرد که ستاره افولپذیر است و من معبودهایی را که افول میپذیرند، دوست نمیدارم (طباطبائی، 1417، ج7، ص158).
ج- حبّ پیامبران به خلق خدا نقش پیامبران، در رابطۀ آنها با دیگر انسانها، جنبۀ رهبری و تربیتی است. پیامبران کسانی هستند که الگو و اسوۀ کاملی برای مخاطبان خویش هستند. فرستادگان الهی باید با عشق و علاقه، انسانها را در مسیر درست رهبری و هدایت کنند و مخاطبان نیز ملزم هستند تا برای دستیابی به سعادت و حبّ واقعی از دستورات و برنامههای پیامبران الهی، بیشترین بهره را ببرند. البته محبت پیامبران باید در راستای حبّ خدای خویش باشد نه بر مبنای خواستههای خود. پیامبر نمیتواند هر کس را که بخواهد، منهای در نظرگرفتن خدا و تنها بر اساس خواستۀ خود هدایت کند. حبّ خدا اصل است به این دلیل که او نسبت به شایستگیهای بندگانش علم دارد و میداند که چه کسی هدایت میپذیرد و چه کسی نمیپذیرد: «إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» (قصص: 56). پیغمبر رئوف و مهربان بود و دوست میداشت تا تمام اهل عالم هدایت شوند؛ ولیکن تنها کسانی که قابلیت آن را داشته باشند هدایت میشوند و تنها خدا از قلوب بندگان آگاه است و میداند که چه کسی میتواند حامل هدایت باشد (طیب، 1378، ج10، ص255). برای نمونه، محبت بیشتر حضرت یعقوب (ع) به حضرت یوسف (ع) نسبت به سایر فرزندان، نیز نشأتگرفته از ولایت الهی است. در آیۀ 8 سورۀ یوسف آمده است که: «إِذْ قالُوا لَیُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلى أَبِینا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبانا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ». قراین لفظی و سیاق آیات 7 تا 21 بهتوضیح چگونگی دوری و مفارقت حضرت یوسف (ع) از یعقوب نبی (ع) میپردازد که فصل اول از زندگانی یوسف پیامبر را تشکیل میدهد. یعقوب (ع)، یوسف و برادرش را بیش از دیگران دوست داشت؛ بههمین دلیل برادران به یوسف حسودی میکردند و ازهمینرو تصمیم به دورکردن او از پدر گرفتند. او را به چاه انداختند و با دروغ گفتند که گرگ او را درید. یوسف با لطف الهی از چاه نجات پیدا کرد، به خانوادۀ عزیز مصر راه یافت و به مکنت و ثروت دست یافت (طباطبائی، 1417، ج11، ص187). قراین حالیۀ این آیات نشان میدهد که برادران یوسف (ع) مردانی نیرومند بودند و ادارۀ امور مالی و گوسفندان یعقوب (ع) را بر عهده داشتند، این درحالی بود که یوسف و برادرش بنیامین کودک بودند و در ادارۀ امور هیچگونه نقشی نداشتند. با وجود این، برادران یوسف (ع) احساس میکردند که پدرشان، یوسف و برادرش را بیشتر از آنها دوست میدارد. این همان قیاسی بود که برادران آن را درست کرده بودند و نتیجۀ به دستآمده در ذهن ایشان آن بود که پدرشان در گمراهی و ضلالت در زندگی، کجسلیقگی و فساد در روش بهسر میبرد و البته منظور ایشان از گمراهی در امر دین نمیتواند باشد؛ زیرا آنان به خدا و نبوت یعقوب (ع) ایمان داشتند (گنابادی، 1408، ج2، ص349- 350). یعقوب (ع)، یوسف را بیشتر و برادرش بنیامین را بیش از دیگران دوست میداشت؛ بهاین دلیل که در یوسف (ع) آثار کمال و تقوی و نبوت را مشاهده میکرد. هرگز این محبت از روی هوی و هوس نبود؛ چرا که یعقوب (ع) از بندگان مخلص خدا بود. این محبت، حسادت برادران یوسف (ع) را بر میانگیخت. برادران یوسف خردسالی او را میدیدند و خبر از گوهر ذات و روح الهی او نداشتند تا بفهمند که پدرشان حقیقت یوسف (ع) را مینگرد و درصورت او نور خدا را مشاهده میکند و این است که دلباختۀ او شده است و او را دوست میدارد (امین، 1361، ج6، ص339). در این آیه حب با ولایت همنشین شده است. ولایت الهی که یوسف آن را دارا بود، او را نزد پدر دوستداشتنی کرده بود. ولایت که به قرب عبد نسبت به پروردگارش مربوط است، ملاک حقیقی محبت است و آدمی باید بهسمت ولایت و اولیاءالله تمایل داشته باشد. چیزی که برادران یوسف آن را در ابتدا نفهمیدند و تنها یعقوب آن را میدید. دلیل اینکه برادران یوسف این نور را ندیدند و پدرش آن را دید و در نتیجه دوستداری پدر به یوسف و حسادت برادران نسبت به وی شد، آن بود که کمال یا جمالی که مدّ نظر پدر یوسف بود و آن را ملاک برتری میدانست با آنچه برادران یوسف (ع) آن را ارزش میپنداشتند با هم متفاوت بود. یعقوب حقیقت امر و نشان نبوت را در یوسف میدید؛ اما برادران فقط توانمندی و تنومندی در ظاهر را میدیدند، برادران یوسف (ع) دوستداری پدر را از نظر دنیوی میدانستند و به معنویبودن این دوستداری که همان ولایت یوسف بود پی نبرده بودند؛ همانطور که در ادامۀ داستان در این سوره آمده است، برادران یوسف بعد از مشاهدۀ مقام یوسف (ع) در مقابل او به سجده افتادند، چیزیکه در ابتدا به علت ظاهرنبودن آن را نمیدیدند؛ اما یعقوب (ع) از آن با خبر بود: «وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَقالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِما یَشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ» (یوسف:100).
2-3- محبت در لایۀ مؤمنان تأمّل در بافت و سیاق آیات قرآن نشان میدهد، بعد از پیامبران، نزدیکترین افرادی که توانستهاند محبت الهی را در خود به جایگاه ظهور برسانند، مؤمنان و انسانهای وارستهای هستند که توانستهاند برخی صفات نیکو را کسب کنند. با توجه به قراین لفظی موجود در آیات قرآن، محبّت در لایۀ معنایی مؤمنان در سه قسمت دستهبندی میشود: 1- محبّت مؤمنان نسبت به خداوند؛ 2- محبّت مؤمنان به پیامبرشان؛ 3- محبت مؤمنان به بندگان خداوند.
الف- محبت مؤمنان نسبت به خداوند تحلیل محتوا و گفتمان آیات مربوط به محبت بندگان نسبت به خداوند بیانگر این مطلب است که ایمان، ملاک اصلی حبّ الهی در وجود انسان است و بارزترین گزینهای است که محبّت عبد را به معبود نشان داده است. تحقق حبّ بنده به خداوند وابسته به ایمان به اوست: «ولکنَّ اللّه َحَبَّبَ الیکم الایمانَ وزَیَّنَهُ فی قلوبِکم وَکَرَّه الیکم الکُفرَ والفُسوقَ والعِصیانَ» (حجرات:7)؛ «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مریم:96). به قرینۀ لفظی آیات دراین زمینه، خداوند این دوستداری را به خویش اسناد داده است. این خداوند است که ایمان را محبوب دلهای مؤمنان کرده و کفر را از نظرشان انداخته است (طباطبایی، 1417، ج18، ص313). و در ازای ایمان و عمل صالح، خداوند به مؤمنان وعده میدهد که آنان را در مسیرهای مختلف دوستداریهای دیگر نظیر: حبّ خداوندی، حبّ مؤمنان نسبت به یکدیگر، حبّ اولیای الهی و غیره در ظرف دنیا و آخرت قرار میدهد (ابن عربی، 1422، ج2، ص16). همانطور که درقسمتهای قبلی ذکر شد، محبّت رابطهای دو طرفه بین خدا و بندۀ خویش است (مائده:54). محبت خدا به بنده عبارت است از: انعام و تفضل بر او و محبّت بنده نسبت به خدا تلاش برای قرب و شبیهبودن انسان به ربّ خویش است (راغب، 1412، ص215). در نظام اخلاقی قرآن، هیچ مفهوم اخلاقیای جدا از مفهوم خداوند وجود ندارد و درحقیقت اخلاقیات انسانی در قرآن ظهور صفات حق تعالی در انسان است؛ بهگونهای که اگر رابطه صفات اخلاقی با خداوند قطع شود، صفات انسان صفات الهی نخواهد بود و درنتیجه فاقد آثار دنیوی و اخروی و به ویژه کمالی خواهد بود. نهایت مسیر متخلق شدن به اخلاق قرآنی، مقام خلیفه اللهی و قرب الهی و ولی خدا شدن است. در حقیقت اولیای خدا و مقربان درگاه حق و خلفای الهی کسانی هستند که به کمال اخلاقی خویش نایل آمدهاند. در معنای هر یک از این سه واژه، مظهریت صفات حق تعالی نقش اساسی دارد. با توجه به آیات قرآن، ولی خدا کسی است که همیشه و در همه حال مطیع پروردگار خویش است و آنچه را پروردگار دوست میدارد او نیز دوست میدارد. ولی خدا به مقام دوستی حق رسیده است؛ بنابراین اسما و صفات حق را مییابد و حق تعالی او را جلادهندۀ ولایت و سرپرستی خود نسبت به بندگان خویش میکند. قرب انسانها به خداوند به اندازۀ کمالات نفسانی و روحانیای است که بنده کسب میکند تا جایی که بنده مظهر صفات حق و مقرب درگاه حق میشود. خلیفۀ خدا در دیدگاه قرآن کسی است که اسمای الهی را در خویش بهجایگاه ظهور برساند. تنها تفاوت حق و خلیفه او در این است که خداوند این صفات کمالی را اصالتاً و ذاتاً دارد و در نتیجه بینیاز محض است و خلیفۀ خدا این صفات را تبعاً و عرضاً دارد. بالاترین انگیزهای که انسان را وادار میکند در مسیر تقرب به خدا گام بردارد، محبت خداست. هرچه انسان خدا را بیشتر دوست داشته باشد، بیشتر میخواهد به او نزدیک شود. همۀ مؤمنان مرتبهای از محبت خداوند را دارند: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً وَأَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذاب» (بقره:165). توجه به قراین لفظی آیه و همنشینی ایمان و شدید شدن حب در عبارت « الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ» بیانگر این مطلب است که از دیدگاه آیات قرآن حبّ الهی زمانی معنا پیدا میکند که ایمان همراه با اعمال صالح باشد. عشق کامل مؤمنان به خداوند باعث میشود خود را به خدا اختصاص دهند و روح اخلاص در تمامی اعمال آنان حکمفرما شود و همیشه عبادت خدا را پیشه خود سازند و در همهحال حتی در سختترین شرایط خدا را فراموش نکنند و شریک برای او قرار ندهند (طوسی، بیتا، ج2، ص163). دقت در سیاق و مفهوم آیات بیانگر دو گروه با وضعیتی کاملاً متفاوت است: یکی سیر صعودی دارد و دیگری سیر نزولی: انسانهایی که بهدلیل اندیشه نکردن در آیات الهی موفق به درک توحید نشدند و در نتیجه برای خدای بیهمتا، همتا قرار دادند و از اخلاص در حبّ به الله منحرف شدند و گروه دومی که با تعقل بر آیات توحید، به یگانه بودن خدا پی بردند و در نتیجه همۀ محبتهای خویشتن را به سمت خدا سوق دادند. مشرکان نتوانستند در پرتو نور محبت الهی که میتوانست بعد از گذشت از این مرحله شامل حالشان شود، مسیر صراط مستقیم را طی کنند و در نتیجه از رحمت رحیمیه بینصیب ماندند و در روند رشد به سمت پایین نزول کردند. نتیجۀ محبت خالصانه، جلب محبت پروردگاری است که در پرتو آن به هدایت خواهند رسید و از رحمت رحیمی حق بهره خواهند برد؛ بنابراین ایمان نقش بسیار مهمی در تبیین واژۀ «محبت» ایفا میکند؛ زیرا همنشینی ایمان با شدید شدن حب در بافت زبانی این آیات، نشان میدهد تنها مؤمنان در درجات برتر میتوانند به شناخت کاملی از صفات الهی برسند و در نتیجه محبت خدای را به همراه داشته باشند. به قرینۀ لفظی آیات دیگر، حبّ الهی ممزوج با طاعت پروردگار است؛ چنانکه علامه طباطبایی ذیل بیان آیات 18-24 حشر میفرماید: هر چه بنده و مملوک پروردگار از خدای عظیم شناخت عمیقتر داشته باشد، فروتنی و خواری بیشتری در برابر ساحت ربوبی پیدا میکند و خاضعتر، خاشعتر، ذلیلتر، فقیرتر و حاجتمندتر میشود (طباطبایی، 1417ق، ج19، ص217).
ب- تجلّی حبّ الهی در پیروی از رسول (ص) قراین لفظی آیات قرآن در زمینۀ محبت بندگان، بیانگر این موضوع است که اگر حبّ الهی در شخصی به جایگاه ظهور برسد، او را به دوستداری رسول و فرستادۀ او میرساند. پیامبر (ص)، رحمتی است از جانب خدا به سوى همه مردم؛ زیرا او مظهر اسما و صفات الهی است که سعادت دنیوی و اخروی انسانها را تأمین میکند؛ بنابراین اگر انسانها بخواهند به دوستداری واقعی دست یابند، باید پیامبر خدا را بشناسند و ولایت او را داشته باشند تا به دوستداری واقعی دست یابند (طباطبائی، 1417، ج14، ص331). حبّ رسول در آیۀ ذیل با حبّ پروردگار همنشین شده است: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» (آل عمران:31). همنشینی عبارت «فَاتَّبِعُونِی» با «یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» در بافت زبانی آیات فوق نشان میدهد که محبت پیامبر در راستای محبت خداست. برای پرورش محبت پروردگاری در وجود عبد باید از رسول خدا پیروی کرد؛ زیرا انسان به تنهائی قادر نیست طی طریق کند و چون حضرت محمد (ص) مظهر همۀ اسماء الله بر زمین است، بهترین راهنما برای آدمی است. در مقابل کسانی که تابع امر رسول هستند و در نتیجه محبت الهی شامل حالشان است، افرادی هستند که با پیروی نکردن از رسول محبت خدا را از خود دور کردهاند. خداوند چنین کسان را کافر مینامد؛ زیرا رسول خدا و دستورات و برنامۀ روشن او را ندیدند و کورکورانه راه خود را رفتند. این آیه از جانب خداوند و از زبان پیامبر خطاب به کافران اعم از اهل کتاب و بتپرستان و مشرکان و همۀ انسانهایی که ادعای دوستی با خدا را دارند چنین میفرماید که اگر واقعاً الله را دوست میدارید از من- پیامبر (ص) - تبعیت کنید تا خداوند، شما را دوست بدارد (اندلسی،1420 ،ج3، ص103-104). هر بندهای که ادعای دوستی با خدا را دارد باید طبق همین آیه تابع رسول اکرم (ص) باشد. تبعیّت پشت سر کسی بودن و در عقب کسی راه رفتن در جهت مادی یا معنوی است. در تعریفی دیگر حرکت یک قوه به سمت فعلیّت خویش را تبعیّت گویند (مصطفوی، 1380، ج4، ص58-59)، و در این آیه اکثریت قریب به اتفاق مفسرین آن را اطاعت و پیروی از دستورات رسول و ائمه در اعمال، اقوال و تقریرات، معنا کردهاند (طباطبائی، 1417، ج1، ص10). هر کس واقعاً تابع رسول اکرم شود باطن و قلبش همرنگ باطن و قلب رسول اکرم میشود؛ زیرا بهدنبال او رفته است. از آنجا که رسول خدا مظهر محبت خداست، محبت به خدا از باطن رسول گرامی اسلام بر باطن شخص تابع سرایت میکند و او نیز همانند پیامبر، خدا را دوست میدارد (امین، 1361، ج3، ص96). در این آیه فقط از تبعیت رسول اکرم سخن به میان آمده؛ ولیکن پیروی ازدستورات ائمه معصومین(ع)، از فرمایشات مکرر نبی مکرم اسلام است و مهمترین گواه آن حدیث ثقلین است؛ به همین دلیل مفسران به همراه تبعیت از رسول اکرم، تبعیت از ائمه را نیز ذکر کردهاند. خداوند پیروی از رسول را با توجه به منطق آیه و بافت موقعیتی آن و پیروی از ائمه را با نظر به عام بودن خطاب آیه و تعلق آن به همۀ انسانها در زمانهای مختلف از جمله مسلمانان بعد از عهد رسول گرامی که باید امام زمان خویش را تبعیت کنند، طریق هدایت به سمت جلب محبت خویشتن معرفی کرده است (بلاغی، 1420، ج1، ص375). خداوند در ذیل آیه دو اسم غفور و رحیم خویش را، در سیاق متذکر میشود که به دنبال محبت او به بندگان حاصل میشود و از آثار حبّ الهی محسوب میشود (ثقفی تهرانی، 1398، ج1، ص402). خداوند بهمقتضای اسم غفور خویش، گناهان کسانی را که تابع رسول اکرم و ائمه باشند، میآمرزد و بهمقتضای اسم رحیم خود صفات وجودی بهتر از قبل به ایشان عطا میکند و آنها را در مسیر کمال و هدایت قرار میدهد (ابنعاشور، بیتا، ج2، ص182). ج- بخشش و محبّت مؤمنان نسبت به خطاکاران قراین لفظی آیات قرآن در زمینۀ محبّت مؤمنان نشان میدهد که محبت با مغفرت و رحمت ارتباط نزدیکی دارد. مؤمنان و انسانهای وارسته که توانستهاند به حبّ الهی دست یابند، با تخلق به اخلاق الهی، باید روحیۀ بخشش و مهربانی را نیز در خود بهظهور برسانند. آنان باید خطاکاران را درصورت پشیمانی ببخشند و درصورتی که از اشتباهات خطاکاران نگذرند، آیات قرآن آنها را توبیخ میکند و به ایشان دستور عفو و بخشش میدهد: «وَلا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبى وَالْمَساکِینَ وَالْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیم» (نور:22). بافت موقعیتی و سیاق این آیات مربوط به ماجرای تهمت زدن به یکی از زنان پیامبر است که به قضیۀ افک معروف است. قرآن در این آیات تهمت نادرست زنا به زن پیامبر (ص) را ساختۀ جماعتی از خود مردم میداند و به بیان این مطلب میپردازد که برای کسانی که در ساختن این تهمت نقش اصلی را داشتهاند، عذابی دردناک در نظر گرفته شده است و به توبیخ کسانی میپردازد که در شایعهپراکنی این ماجرا دست داشتند. با وجود این، از مؤمنان متمکن جامعه خواسته تا کمکهای مالی خود را به نیازمندانی که در جریان شایعه نقش داشتند متوقف نکنند و همینطور از ایشان خواسته شده است تا از گناه گناهکاران این ماجرا درگذرند. این گذشت از عقوبت کردن گناه و نادیده انگاشتن آن منجر به قرار گرفتن مؤمنان تحت شمول مغفرت الهی خواهد شد (طباطبائی، 1417، ج15، ص87). «لا یَأْتَلِ» معانی قسمخوردن، ترککردن و کوتاهیکردن را دارد. در هر سه صورت خداوند در صدد بیان این مطلب است که مؤمنانی که دارای ثروت، اموال و داراییاند کمکهای مالی خود را به نیازمندان از کسانی که دچار خطای غفلت شدهاند، قطع نکنند (طیب، 1378، ج9، ص511). خداوند بعد از این درخواست، از ایشان میخواهد تا از گناه افراد غافل درگذرند و هر که میخواهد خدا از گناهانش در گذرد، باید اشتباهات دیگران را ببخشد. این گذشت از گناه در دو مرحلۀ عفو و صفح مطرح است. عفو در لغت به معنای محو کردن و در ارتباط با گناه به معنای گذشتن از مجازات کردن گناه است. صفح در لغت، اعراض و رویگردانی چهره و رابطۀ آن با گناه در چشمپوشی و نادیده گرفتن آن است. با این توضیحات روشن میشود که معنای صفح عمیقتر و لطیفتر از معنای عفو است؛ زیرا در عفو شخص گناه را میبیند، ولی عقوبت آن را میبخشد؛ ولی در صفح اصلاً گناه را نمیبیند تا بخششی در کار باشد (میبدی، 1371، ج6، ص508). خداوند برای تشویق به انجام این دستور مغفرت خود را یادآوری میکند: «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ»؛ بهاین دلیل که مسلماً انسانها خواستار این هستند که خداوند از گناهشان درگذرد و یا اگر گناهی ندارند خداوند حجابها را از مقابلشان بردارد؛ بنابراین انسان باید همانطور که از خداوند انتظار بخشش دارد، خود نیز در حق دیگران بخشش روا دارد (طباطبائی، 1417، ج15، ص94). عبارت مذکور، علاوه بر تشویق به انجام این عمل پسندیده، به بیان نتیجۀ عمل مؤمنان نیز میپردازد که همان مغفرت الهی است (طیب، 1378، ج9، ص511). در سیاق پایانی آیه، دو اسم غفور و رحیم خداوند همنشین شدهاند، خداوند ابتدا عذاب و عقوبت گناهکاران را میبخشد و در مرحلۀ بعد الطاف و نعمتهایش را شامل حال ایشان میکند (طباطبائی،1417 ،ج3، ص106). خداوند این دو صفت خود را در پایان آیه برای توانگران خاطرنشان میکند که از لغزشهای بندگان درمیگذرد و به آنها خیر و خوبی عطا میکند و مسیر هدایتشان را هموار میکند، شما نیز همانند خدا باشید از گناه مجرمین درگذرید، به آنها کمک مالی کنید و بگذارید آنها در آرامش بمانند. با آوردن این دو اسم در انتهای آیه انسانها را به همشکلی و همرنگی با خود در این دو صفت دعوت کرده است.
2-4- محبّت در لایۀ کافران با نگاهی به بافت زبانی آیات قرآن این نکته روشن میشود که کفر بدترین جایگاه را دارد و بیشترین خدشه و زیان را به انسانها وارد میکند. همانطور که کسب ویژگیهای نیکو انسان را به خدا نزدیک میکند، در مقابل، کفر و عصیان آدمی را از مسیر محبت الهی و رشد معنوی خود دور میسازد. هرچه گناه بیشتر و سنگینتر باشد، این فاصله از محبّت، بیشتر خواهد شد تا جایی که کافران بهرهای از محبّت الهی نمیبرند. در آیۀ ذیل، کفر و دوستداری دنیا از جمله عواملی معرفی شده است که انسان را از مسیر محبت الهی دور میکند: «ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ وَأَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ* أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصارِهِمْ وَأُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ* لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ» (نحل: 107-109). سیاق آیات دربارۀ سخن از کسانی است که بعد از ایمان، کفر ورزیدند و عذابی بزرگ برایشان در نظر گرفته شده است. از آن رو عذاب الهی متوجۀ حال ایشان میشود که زندگی دنیا را بر زندگی آخرت برتری دادهاند و نسبت به آن حبّ و دوستی روا داشتند. قلبها، گوشها، و چشمهای آنها از جانب خداوند مهر خورده است و جزء گروه غافلان قرار گرفتهاند. این گروه همان کسانیاند که در روز قیامت زیانکاران واقعی هستند. کلمۀ «ذلک» در عبارت «ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ» به مرتدین و عذاب در نظر گرفته شده برای ایشان میپردازد. «اسْتَحَبُّوا»، بهمعنای دوست داشتن است و با حرف اضافۀ «علی» بهمعنای ترجیح دادن است. نخستین علت مجازات کافران مرتد این است که حیات دنیا را بر حیات آخرت ترجیح دادهاند. کافران حیات دنیا را که حیاتی است مادی و پر از لذات و خواستههای نفسانی و حیوانی، بر حیات واقعی و بزرگ با ارزشهای برتر معنوی که حیاتی است جاویدان که علت، نتیجه و غایت خلقت انسان محسوب میشود، ترجیح و برتری میدهند. آنها تمام نفع و سود را در حیات دنیا میبینند و حیات آخرت را بهدلیل وجود نماز، روزه، خمس و دیگر دستورات تزکیهدهندۀ جان و روح، به دلیل سختیهای موجود در آنها، فرو میگذارند (آلوسی، 1415، ج4، ص473) «واو» در آغاز عبارت «وَأَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ» برای عطف است و این جمله دلیل دوم برای غضب و عذاب الهی کافران محسوب میشود. کافران کسانی هستند که با پر رنگترین حجابها پوشیده شدهاند و بهعلت امتناع از قبول هدایت الهی و همینطور تعلق شدید به دنیا و متعلقات آن، خداوند هدایت یا درجۀ ثبات در ایمان را از ایشان سلب میکند (ابن عربی، 1422، ج1، ص368). تعلق به دنیا و قساوت و کدورت حاصل از آن در وجود کفار، منجر به مهرخوردن بر قلبها، گوشها و چشمهای آنها شده است، ابزاری که انسان حقایق را از طریق آنها میبیند، میفهمد و کشف میکند (طباطبائی، 1417، ج12، ص355)، این افراد در غفلت کامل به سر میبرند؛ بهاین دلیل که از آخرت و خدا که همۀ یادآوریها به خاطر آن است، غفلت دارند (گنابادی، 1408، ج2، ص427)، و در روز قیامت جزء گروه خسرانزده یا زیانکار خواهند بود؛ چون اصل سرمایۀ خود را که در دنیا قرار داشت ضایع کردند و نتوانستند در آن و به کمک آن به رشد معنوی دست یابند (طباطبائی، 1417، ج12، ص355). همنشینی کفر بعد از ایمان و تعلق به دنیا و دوستداری آن میرساند که آغاز کفر و بازگشت از ایمان به سمت کفر، دلبستگی یا تعلق خاطر به دنیا است. دنیا آنچنان در چشم کافران زینت داده شده است که همۀ منفعتها کمال و جمال را در آن میبینند و حتی آن را به خدا و آخرت خویش ترجیح میدهند. این تعلق به دنیا یا دوستداری منفی آثار و نتایجی را در پی دارد: انسان دلبستۀ دنیا میشود تا آنجا که دیگر حقایق از قبیل خدا و آخرت را نمیبیند، محبت خویش را به خدا اختصاص نمیدهد و در نتیجه کافر میشود تا آن میزان که دنیا را به آخرت ترجیح میدهد، و این مسلم است که چنین کسی خویشتن را از هدایت الهی و رحمت بیانتهای او دور کرده است و بالتبع آن در دنیا و آخرت خسرانزده است؛ زیرا دنیا را که خداوند همچون فرصتی در اختیارش گذاشته بود تا در آن بذر خوبی بکارد تا در آخرت برداشت مناسبی از آن داشته باشد را، از دست داده است و دیگر اینکه با ترجیح دنیا بر آخرت به خدا و آخرت کفر ورزیده است و در نتیجه از آن محروم و خسرانی بالاتر از این نمیتواند وجود داشته باشد.
2-5- حبّ به دنیا و متعلّقات آن در قرآن، حبّ به دنیا و متعلقات آن، به دو صورت پسندیده و ناپسند بیان شده است. محبت پسندیده، مربوط به اموری است که در جهت رضای الهی است و انسان را به یاد خداوند میاندازد و محبّت مذموم، مربوط به اموری است که رضای الهی در آن لحاظ نمیشود.
الف- حبّ پسندیده محبّت به والدین، از جمله محبتهای پسندیده در سیستم زبانی آیات قرآن است؛ بهگونهای که، قرآن کریم پس از عبادت و بندگی خدا، نیکی به پدر و مادر را (اسراء:23)و پس از شکر خدا، شکر پدر و مادر را سفارش کرده است (لقمان:14)؛ لذا خداوند دستور داده است: «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا (اسراء:24)، در این آیه هر چند به محبت والدین تصریح نشده است؛ ولی «خفض»، ضد «رفع» (راغب، 1412، ص279) به معنای فرود آمدن و خواباندن است. جمله «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ» کنایه از تواضع (زحیلی، 1418، ج15، ص55)، لطف و محبت (میبدی، 1371، ج5، ص541) در برابر پدر و مادر است. منالرحمه یعنی باید از روى محبت و مهربانى نسبت به والدین تواضع و کوچکی کرد نه از روى کراهت و اجبار (طیب، 1378، ج8، ص239). ازسوی دیگر، علاقه به فرزند، یک میل فطری است که خداوند برای بقای نسل بشر و حکمتهای دیگر آن را در وجود انسان قرار داده است؛ بنابراین این میل اگر پسندیده نبود، خداوند آن را در وجود انسان قرار نمیداد و پیامبران خدا همچون زکریا (ع) در پیری از خداوند طلب فرزند نمیکردند (آلعمران:38). محبت به فرزند با معیارها و حدود خود نهتنها پسندیده است؛ بلکه برای رشد عاطفی و اجتماعی کودک بسیار ضروری است. همانگونه که کودک برای رشد جسمانی به انواع مواد غذایی احتیاج دارد؛ از همینرو امام صادق (ع)میفرمایند: «ان الله لیرحمُ العبدَ لشدَّۀ حبه لِولده» (کلینی، 1388، ج6، ص50)، خداوند بنده را بهخاطر شدت محبت به فرزندش، رحمت میکند. یکی از محبتهای پسندیده، دوستداشتن همسر است؛ زیرا دوستی، جاذبه و کشش قلبی میان دو همسر از ناحیۀ خداست «وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (روم:21)». اگر دوستی همسر پسندیده نبود، خداوند آن را در میان همسران قرار نمیداد و آن را از آیات خود نمیشمرد. کلمه «زوجاً» میفهماند که مقصود از «بینکم» زن و شوهر است، نه همۀ انسانها! عاطفه و
ب- حبّ ناپسند در مقابل آیاتی که در قسمت قبل بیان شد، خداوند در آیات ذیل افراد را از محبت کردن به نزدیکانی که کافرند، برحذر میدارد: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَإِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَى الْإِیمانِ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ*قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَأَبْناؤُکُمْ وَإِخْوانُکُمْ وَأَزْواجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَتِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَمَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ» (توبه:23-24). بافت موقعیتی آیۀ فوق بیان میدارد که زمانی که پیامبر (ص) به دستور خداوند فرمان هجرت از مکه به مدینه را صادر کرد برخی از مسلمانانی که برادران و پدرانشان در میان متخلفان از هجرت بودند، بهخاطر آنان، هجرت نکردند و در نزد خویشان خویش باقی ماندند. خداوند دو آیۀ فوق را برای تنبیه ایشان نازل کرد که نباید کفر را بر ایمان و نزدیکان را بر خدا و رسولش ترجیح داد (طبری، 1412، ج10، ص69)؛ درضمن، این آیه با خطابی عام همۀ مؤمنان را از دوستی با پدران و برادرانی نهی میکند که کفر پیشه کردهاند و آن را بر ایمان ترجیح دادهاند (طیب، 1378، ج6، ص198- 199). خداوند با درخواست انجام این دستور از مؤمنان خواسته است تا نزدیکی صوری و ظاهری را بر نزدیکی حقیقی و معنوی ترجیح ندهند؛ چرا که منجر به دوری و انفصال از ولایت حقیقی و ایمان راستین خواهد شد (امین، 1361، ج1، ص96-98). برخی از مفسران در ذیل این آیه ایمان را ولایت علی (ع) مصداقیابی کردهاند در مقابل کفر که آن را ولایت پدران و برادران کافر دانستهاند (فیض کاشانی، 1415، ج2، ص329). ولی در لغت معنای نزدیکی بین دو چیز است؛ بهگونهای که بین آنها فاصلهای از غیر نباشد. معنای استعاری آن قرب و نزدیکی است که گاه از حیث مکان است یا از حیث زمان، برخی مواقع نزدیکی نسبی مدّ نظر است و یا نزدیکی از جهت اعتقاد و یا از جهت نصرت و یاری و همینطور ممکن است این قرب و نزدیکی از جهت محبت و علاقه باشد و ظلم در معنای قرار دادن شیء در غیر جایگاه حقیقی خویش است. انجام خلاف دستور داده شده در این آیه یعنی به ولایت و دوستی گرفتن منحرفین از مسیر خدا از جانب مؤمنان منجر به قرار گرفتن ایشان در گروه ظالمان خواهد شد (شریف لاهیجی، 1373، ج2، ص241). در عبارت مذکور سه نوع تأکید وجود دارد: جملۀ اسمیه، ضمیر فصل و آمدن حرف «فاء» بر سر خبر جملۀ اسمیه. وجود این سه تأکید پیاپی در این جمله، ظلم این گروه از مؤمنان را بهطور قطع اثبات میکند که در ظلمشان پایدار هستند. خداوند آنان را ظالم میخواند؛ بهاین دلیل که ولایت را در غیر جایگاه حقیقی خویش قرار دادهاند و آنان را که نباید به دوستی بگیرند، به دوستی گرفتهاند (فیض کاشانی، 1415، ج2، ص329). کسانی که دچار این اشتباه شوند بر نفس خویش نیز ستم روا داشتهاند؛ زیرا آن را از جهت رفتن بهسوی ایمان به سمت کفر برگردانیدهاند (گنابادی، 1408، ج2، ص250). خطاب در آیۀ 24 متوجۀ رسول اکرم (ص) است که نشاندهندۀ اعراض و رویگردانی است. خداوند میداند برخی از مؤمنان بهدلیل دلمشغولی، همچنان دوستی خود را با پدران و برادران مؤمن خود ادامه خواهند داد و مانع ایشان از انجام دستور الهی محبتی است که به غیر خدا دارند. خداوند در این آیه اموری را که علاقۀ انسانها را به خود جلب میکند برمیشمارد که عبارتاند از: پدران، برادران، پسران، زنان، خاندان و قبیله، اموال گردآورده، تجارتی که نگران از دست دادن آن هستند و خانههایی که به آنها دلخوش کردهاند (طباطبائی، 1417، ج9، ص207-208). اگر امور فانی از داراییهای دنیوی در نزد مؤمنان دوست داشتنیتر از امر باقی از قبیل خدا، رسول او و جهاد در راه او باشد، پس باید منتظر فرا رسیدن امر خدا باشند، آن لحظه زمانی است که آخرت فرا میرسد و حقیقت امور آشکار میشود و عذاب آن گریبانگیر این افراد میشود (طیب،1378 ،ج6، ص199)، و در ادامه آیه، این افراد را فاسق نامید که هدایت الهی شامل حالشان نمیشود. فسق به معنای خارج شدن از منزل و جایگاهی است که برای کسی یا چیزی معین شده است و فاسقان در این آیه همان کسانی هستند که امور فانی را بر امور باقی ترجیح دادهاند و کسانی که از ولایت واقعی با اطاعت از کفار به کنار رفتهاند؛ به عبارتی ایشان کسانیاند که از محدودۀ طاعت الهی بیرون رفتهاند. خداوند گروه فاسقان را هدایت نمیکند مسیر حقیقی را به ایشان نشان نمیدهد و لطف خود را از ایشان سلب میکند تا در ضلالت باقی بمانند (شبر، 1412، ص201). همنشینی ولایت با محبت در این آیات بیانگر این نکته است که ولایت بهطور کلی چه در جنبۀ منفی، باطل و فانی و چه در جنبۀ مثبت، حقیقی و باقی با محبت در ارتباط است. آنان که حب و تمایلشان تنها بهسمت خدا باشد، خدا ولیشان خواهد بود و این ولایت که البته ولایت حقیقی است در دنیا و آخرت اثر خود را میگذارد. به آنها کمک میکند تا مسیر مطلوب که همان راه الهی است را طی کنند و در آخرت از جملۀ رستگاران و برخورداران از بهشت نعیم باشند و در مقابل، پیروی کردن یا دوستی با کسانی که دچار دوستداری منفی شدهاند، منجر به سقوط از درجات ایمان و قرارگرفتن در گروه ظالمان خواهد شد، همان کسانی که ایمان را در جایگاه حقیقی خویش قرار ندادند و محبت و تمایل خویش را به اشتباه بهسمت کفر روانه کردند. هرگاه مؤمنان کافران را به دوستی بگیرند، بویژه اینکه جزء اقوام و خویشان باشند، ناخودگاه به سمت آنها و عقایدشان سوق مییابند. دوستی با کسانی که خدا را فروگذاشتهاند و به غیر او دل خوش کردهاند، تأثیری عمیق بر مؤمنان میگذارد آنگونه که آنان را نیز همرنگ کفار میکند. همنشینی دوستداری منفی با فسق و تعلق نداشتن هدایت در سیاق آیات مذکور میرساند که اگر مؤمنان نزدیکان و هر نوع دارائی خویش را بیشتر از خدا و رسولش دوست بدارد فاسق هستند که هدایت الهی به ایشان تعلق نمیگیرد. ترجیح دادن خدا بر غیر خدا فسق است؛ بهاین دلیل که فاسقین از حد مقررشده یعنی توحید و توجه فقط به سمت خدا تجاوز کردهاند و بلکه غیر او را به جای او دوست دارند و به سمت آنها محبت روانه میکنند. ترجیح امور برشمرده شده در آیه همان اشتباهی است که کافران مرتکب آن شدهاند (نحل:107). کافران ایمان را بر کفر ترجیح میدهند و این مطلب همانطور که ذیل دیگر آیات مرتبط با کفر گذشت، نشان میدهد آغاز کفر همان تعلق به دنیاست. در آیۀ 24 توبه از تعلقات دنیوی سخن به میان رفته است و بنابراین ممکن است مؤمنان با انتخاب این نوع از دوستی به درجات کفر خفی یا حتی جلی سقوط کنند. قراین حالی و بافت فرهنگی و اجتماعی این آیه اشاره به شرایط محیطی افراد میکند. در جامعهای که مال و فرزندان و تجارت و مسکن ارزشساز افراد است، مؤمنان ممکن است از شرایط تأثیر بپذیرند و نقش خدا در نگاهشان کمرنگ شود. خداوند قبل از دادن هر گونه برنامۀ عملی به آنها هشدار میدهد که تحت هر شرایطی باید اندیشۀ توحیدی خویش را حفظ کنند و به غیر او دلباخته نشوند، در غیر این صورت ضرر متوجۀ خودشان خواهد شد و جزء گروه کافران، ظالمان و فاسقان خواهند شد؛ چرا که ولایت بهدنبال محبت حاصل میشود و محبت با منحرفان، ولایت ایشان را در پی خواهد داشت.
نتیجه امروزه یکی از فنون بررسی متون و استخراج لایههای باطنی آن، استفاده از انواع سیاق است که در پرتو توجه به انواع قرائن از جمله بررسی روابط میان واژگان موجود متن، ارتباط میان آنها را کشف و از آنجا پیوستگی و انسجام متن را نمایش میدهد. مهمترین کلمات یا موضوعاتی که در قرآن با محبت ارتباط دارند عبارتاند از: توحید، ولایت، ایمان، فضل، مغفرت، رحمت، هدایت، عفو، صفح، فسق، تعلّق به دنیا. سیاق و روابط همنشینی و درونمتنی آیات قرآن، مفهوم محبت در قرآن را توضیح و چگونگی پیدایش و گسترش لایههای آن را نشان میدهد، که این لایهها عبارتاند از: خداوند، پیامبران، مؤمنان، کافران، حبّ منفی، حبّ مثبت. - با توجه به روابط همنشینی و سیاق آیاتی که موضوع آنها محبت بنده و محبت پروردگار است، روشن میشود که معنای محبت عبد به پروردگار با محبت پروردگار به عبد، متفاوت است. پروردگار میخواهد تا بنده بازتابی از صفات و اسماء پروردگارش باشد حتی بهصورت ناقص، به عبارتی رنگ خدایی بر خویشتن بگیرد و خلیفۀ خدا بر زمین شود (مائده:51-54). انسان خدای خویش را دوست میدارد و بهسمت او تمایل دارد تا به مغفرت و رحمت الهی دست یابد و مسیر کمال را طی کند. عبارات و کلماتی که در کنار حبّ خدا و حبّ عبد قرار گرفتهاند بهروشنی تصدیقکنندۀ این مطلب هستند که محبت و تمایل واقعی همواره دارای اثر است. اثر محبت خدا به بنده، مغفرت و رحمت است و پیامد تمایل عبد بهسمت معبود، تواضع در برابر اهل ایمان، داشتن جذبه در برخورد با دشمن، جهاد در راه خدا و نداشتن هیچگونه واهمه در طی این طریق است. - انسانها به فراخور ظرفیت مختلفشان از محبّت الهی بهصورتهای گوناگون بهرهمند میشوند. پیامبران که مظهر همۀ اسماء الله و خلیفۀ خدا بر زمین هستند، تحت محبت الهی قرار گرفتهاند (طه:40-41؛ ص: 25 و 40 و 47). در مقابل، محبّت پیامبران الهی به پروردگاری است که همیشه وجود داشته است و وجود خواهد داشت: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِین» (انعام: 176)؛ البته محبّت پیامبران باید در راستای دوستداری خدای خویش باشد نه برمبنای خواستههای خود (قصص: 56). مثلاً محبّت بیشتر حضرت یعقوب (ع) به حضرت یوسف (ع) نسبت به سایر فرزندان، نیز نشأتگرفته از ولایت الهی است. ولایت، ملاک حقیقی محبّت است و آدمی باید بهسمت ولایت و اولیاءالله تمایل داشته باشد. چیزی که برادران یوسف آن را در ابتدا نفهمیدند و تنها یعقوب آن را میدید. - در لایۀ معنایی مؤمنان، به قرینۀ لفظی آیات قرآن، نوع محبّت مؤمن به خدا اولاً از شدّت برخوردار است (بقره:165). تعقل در هستی و ایمان به خدای یگانه، از جمله عوامل حصول محبت و رحمت الهی به شمار میآید. برخی از آیات و نشانههایی که خداوند در هستی قرار داده است راهنمایی بر توحید الهی است. هرگاه انسانها بر نشانههای هستی که جلوههای رحمت رحمانی خداوند است، تدبر کنند، در مسیر هدایت و رحمت رحیمیه قرار خواهند گرفت؛ زیرا اندیشیدن در آیات الهی، زمینۀ مناسبی برای رسیدن به فهم توحید، تسلیم در مقابل پروردگار و تقدیم خالصانۀ محبّت به پیشگاه پروردگار را فراهم میآورد؛ درحالی که اندیشه نکردن در آیات الهی زمینهای است برای تسلیم نشدن در برابر پروردگار و شریک قرار دادن برای خداوند؛ بنابراین کسانی میتوانند از این نشانهها سود ببرند و از لابهلای آن به اندیشۀ توحیدی دست یابند که اهل تعقل و اندیشه باشند. مؤمنان کسانی هستند که توانستهاند از این طریق، یگانگی خدا را درک کنند و در نتیجه در محبّت خویش به خداوند، خالص باشند (نحل:108؛ انعام:46؛ بقره:163-165)، و ثانیاً ممزوج با طاعت الهی است (حشر:18-24) و ثالثاً فرد مؤمن باید خود نیز مظهری از حبّ الهی باشد و به مؤمنان دیگر عشق بورزد. حتّی عشق به نبی، نباید باعث شود که به دیگر مؤمنان بغض و کینه بورزد (نور:22). از جمله آثار این محبت این است که خداوند لغزشهای احتمالی بندهاش را میبخشد و حجابهای نورانی و ظلمانی را از مقابلش برمیدارد (آلعمران:31) و انسان برای پرورش محبّت پروردگاری در وجود خود باید از رسول او (ص) پیروی کند؛ زیرا انسان به تنهایی قادر نیست طی طریق کند (آلعمران:31). - امّا قراین لفظی آیات قرآن بیانگر این مطلب است که کافران کسانی هستند که نتوانستند ایمان را در خود پرورش دهند و محبّت الهی را در خود به ظهور برسانند، مجرمان با دلبستگی به دنیا دیگر حقایق از قبیل خدا و آخرت را نمیبیند و محبت خویش را به خدا اختصاص نمیدهند و در نتیجه کافر میشوند تا آن میزان که دنیا را به آخرت ترجیح میدهند، و این مسلم است که چنین کسی خویشتن را از هدایت الهی و رحمت بیانتهای او دور کرده است و بالتبع آن در دنیا و آخرت خسرانزده هستند (نحل:107-109). - دوستداری منفی و مثبت یکی دیگر از لایههای معنای محبّت در قرآن است. هرگاه کسی خداوند را دوست بدارد و خواهان او باشد باید در راه رضای او و در مرحلۀ بعد در راه همشکلی با او به دنبال کسب خوبیها باشد. او در برابر مؤمنان فروتن است؛ زیرا میداند آنها نیز مانند خودش راه را درست پیموده و هممسیر با او هستند، در برابر کافران با عزت و پر جذبه است. با تمام وجود در مسیر الهی و برای رسیدن به کمال خویش تلاش میکند و در این راه از هیچ چیزی هراسی به دل ندارد؛ زیرا ولایت الهی را پذیرفته است (توبه:23-24).
| ||
مراجع | ||
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 7,519 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 3,237 |