تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,686 |
تعداد مقالات | 13,785 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,322,061 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,777,704 |
مبانی تکرار در اشعار قیصر امینپور | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فنون ادبی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 4، دوره 8، شماره 3 - شماره پیاپی 16، مهر 1395، صفحه 29-42 اصل مقاله (319.71 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/liar.2016.20586 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
احمد غنی پور ملکشاه* 1؛ مرتضی محسنی1؛ علی اصغر خوشه چرخ2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه مازندران، بابلسر، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانش آموختة کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه مازندران، بابلسر، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل تکرار[1] یا وقوع مجدّد[2] در آفرینش اثر هنری و بهویژه در شعر، عنصری اساسی است. در دوره های مختلف ادبی از تکرار به عنوان عاملی برای ابتذال زبان شعری پرهیز شده و به عنوان شگردی برای هنجارگریزی متنی مورد تأکید قرار گرفته است. عبارات، جملات، حروف و واژگان تکراری در یک مجموعۀ زبانی اتّفاقی نیست؛ بلکه می تواند برگرفته از احساسات، اندیشه و حتّی متأثر از اخلاقیات شاعر یا نویسنده باشد. از این رو، با واکاوی مبانی تکرار میتوان به اندیشۀ شاعر یا نویسنده دست پیدا کرد. قیصر امینپور از شاعران دورۀ معاصر است که بررسی شگردهای زیباشناختی شعر وی، میتواند خواننده را در فهم جهان ذهنی و سبک هنری وی یاری کند. تکرار در اشعار قیصر امین پور، دارای مبانی ذهنی و فکری گوناگون و خاستگاه روانی مشخّص، و اهداف معیّن است و برگرفته از رسوبات ذهنی و احساسات درونی اوست. حس نوستالژیکی، تأثیرپذیری از عناصر زیبای طبیعت، ذهنیّت تصویرساز، ذهنیّت مرکزگرا و حس موسیقایی درونی از برجسته ترین مبانی تکرار در اشعار قیصر امین پور است. [1] . repetitaion [2] . recurrence | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تکرار؛ مبانی تکرار؛ قیصر امینپور؛ شعر انقلاب اسلامی؛ حس درونی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- درآمد «ادبیّات، خصلت متمایز واسطهاش را- از دیگر هنرها- از این واقعیّت میگیرد که همۀ عناصر آن کلماتاند و کلمات سر و صدای صِرف یا آثار قلم نیستند؛ بلکه سر و صدای معناداری هستند که باید از قبل شناخته شده باشند تا بتوان شعر را فهمید یا درک کرد» (مونروسی بیردزلی، 1378: 88). بررسی شکل، فرم، صنایع بیانی، صنایع بدیعی و... در شعر هر شاعر، علاوه بر این که ما را از تأثیرپذیری شعر از تحوّلات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... آگاه میکند، رویکردی برای واکاوی دغدغههای ذهنی و روانی شاعر به حساب میآید که گام بلندی در حوزۀ نقد شعر به شمار میرود. تکرار در شعر، صرفاً حادثهای کلامی و یا رخدادی زبانی نیست؛ بلکه برآمده از احساسی ناب و عمیق شاعر است، چنانکه این واژگان تکراری به نوعی گسترشدهندۀ اندیشۀ شاعر و خاستگاه ذهن وقّاد اوست. زمانی که هنرمند یا نویسنده به آفرینش اثری دست میزند، قصد او نشان دادن هدفی معیّن است؛ یعنی نیّت او، این است که از راههای ممکن، نظرها را به خود جلب و احساسات را تحریک کند (پییر، 1336: 116). صنایع بدیعی به دو بخش لفظی و معنوی1 تقسیم شده است. به کارگیری تکرار در حد اعتدال به عنوان یکی از صنایع لفظی، چنانچه «باعث سستی الفاظ و معانی ابیات نشود» (اسفندیارپور، 1384: 168) و مطابق مقتضای حال مخاطب باشد، میتواند بر مخاطب تأثیر روحی و روانی بگذارد. بلیغترین سخن، آن است که از طرفی، زبان دل سخنور باشد و از طرفی، بیان حال مخاطب (فرشیدورد، 1378: 646). بررسی مبانی ذهنی و روانی این صنعت بدیعی در اشعار قیصر امینپور میتواند ما را درتحلیل سبک فکری و جهان ذهنی او آشنا کند. تکرار در نگاه سنّتی غالباً با رویکرد فصاحت و بلاغت مورد تحلیل و بررسی قرار میگرفت؛ ولی در رویکرد جدید میتواند با علوم مختلف در ارتباط باشد. بررسی این صنعت در رویکرد جدید، میتواند موضوع تازه و قابل بررسی برای پژوهندگان ادبدوست باشد. دربارۀ تکرار در اشعار کلاسیک و معاصر مقالات فراوانی به نگارش درآمده است که بیشتر آنها در زمینۀ کارکرد تکرار در شعر، جنبۀ موسیقایی تکرار، سیر تاریخی و تقسیمبندی این صنعت بدیعی در حوزۀ جمله، کلام، واژگان، واج و... اشاراتی داشتهاند. برخی از این مقالات عبارتاند از: «تکرار بلاغی، اهمّیّت و لزوم بازنگری آن» از جهاندوست سبزعلیپور (زبان و ادب فارسی، 1388: 81). «نگاهی به طبقهبندی صنایع بدیعی همراه با نقد و تحلیل صنایع لفظی» از یحیی کاردگر (مجلّة دانشکدۀ ادبیّات و علوم انسانی، 1386: 145). «بدیعیات پدیدۀ نو در عصر انحطاط» از عباس طالبزاده (زبان و ادبیّات عربی، 1388: 83). «بررسی کارکردهای تکرار در شعر معاصر» از مسعود روحانی (بوستان ادب، 1390: 145). «جایگاه تکرار و لزوم بازنویسی» از شهناز شهین (مجلّۀ دانشکدۀ ادبیات، 1382، شمارۀ89: 133). «تکرار، ارزش صوتی و بلاغی آن» از ژاله متحدین (مجلۀ علوم انسانی مشهد، 1354، سال11، شمارۀ3) و... در پژوهش حاضر افزون بر اشاره به برخی از برجستهترین مبانی تکرار در شعر، با رویکردی متفاوت، به تحلیل مبانی این صنعت بدیعی - تکرار-لفظی در اشعار قیصر امینپور پرداخته شده است. 2. چهارچوب نظری تحقیق 2-1. تکرار: تکرار در لغت «دوباره کردن، عملی را دو یا چند مرتبه انجام دادن، دوباره گفتن، باز گفتن، چند بار گفتن یک مطلب، دوبارگی، تجدید» است (معین، 1371: 1126). «واژۀ تَکرار-با فتح تا- و واژۀ تِکرار- با کسر تا- اسم مصدر است؛ ولی هر دو به یک معنا استعمال میشوند؛ آوردن عناصر مشابه در مواضع مختلف یک اثر فنی را تکرار گویند» (المجدی و المهندس، 1984م: 2/117). در اصطلاحات ادبی «تکرار آن است که واژهای، عبارتی، حرفی با معنای مشترک در جمله یا عبارتی تکرار شود و باعث زیبایی کلام گردد» (اسفندیارپور، 1384: 167). تکرار واژه، عبارت و یا حرف افزون بر زیبایی میتواند کارکردهای دیگری چون تأکید معنوی، ایجاد آهنگ و بهتر نشاندن آن در ذهن خواننده داشته باشد (محبتی، 1380: 122). این صنعت در ادبیّات کلاسیک و معاصر با اندکی تفاوت در کارکرد و خاستگاه، در اقوال فُصحا با نام تکرار یا مکرّر نمود فراوان دارد. «مکرّر آن است که شاعر در بیت لفظی را تکرار کند امّا در کنار یکدیگر، و این بد صنعتی نیست و امثال آن در اقوال فُصحا بسیار است» (هدایت، 1331: 174). 2-2. ارزش زیباشناختی تکرار: اگرچه شناختن زیبایی یا پی بُردن به زیبایی یک هنر تا حدودی نتیجۀ ذوقیات و تلاش فردی است، زیبایی و ارزش زیباشناسانۀ آن، غالباً در هنر و بهویژه در شعر، پدیدهای واضح و انکارناپذیر است. «تکرار در زیباشناسی هنر از مسائل اساسی است؛ کورسویی ستارهها، بال زدن پرندگان به سبب تکرار و تناوب است که زیباست» (شمیسا، 1386: 83). اصل دلربایی در توالی یک حرکت یا به معنایی درستتر در تهیّه کردن حرکت بعدی ضمن حرکت قبلی و ادامۀ آن است. تکامل این تهیه و اتصال، موجب پیدایش لذّت میشود (پییر، 1336: 128)؛ از این رو همۀ آیینها، جشنها و شادیها، محصول چرخش به دور یک محور و تکرار زمان است. میتوان گفت این تکرار است که مردم برای آن انتظار میکشند و این انتظار تکرار با روح و جان انسان عجین شده، چنانکه فرد از تکرار منظّم و با قاعدۀ هستی به جنبش درمیآید (سبزعلیپور، 1388: 88). ارزش فلسفی و زیباشناختی تکرار در تمامی امور هستی در درون مخلوقات در وجود طبیعت و در جهان پیرامون تا حدی است که میتوان آن را فلسفۀ آفرینش دانست. «بنیاد جهان و حیات انسان همواره بر تنوّع و تکرار است. از تپش قلب و ضربان نبض تا شدآیند روز و شب و توالی فصول در نسبت خاصّی از این تنوّع تکرارهاست که موسیقی خویش را باز مییابد» (شفیعی کدکنی، 1385: 390). وجود «تکرار» در تمام نمادهای عالم به گونههای مختلف قابلتشخیص و تبیین است؛ زیرا هر نمودی در عالم همچون خودی را به وجود میآورد. اصل زایش، مرگ و زندگی در پی آمدن فصول، صدای قطرات باران، چرخۀ اکوسیستم و... بررسی جوانب زیباشناختی آن در ذهن انسان زیبایی بینظیری ایجاد میکند و به زیبادوستی و زیباپرستی در درون انسان میانجامد. بخش زیباییآفرین عنصر تکرار یا توالی در کلام نیز، یکی از سرچشمههای لذّت است که در زبان روزمره و متون ادبی کاربرد فراوان دارد و به گفتۀ ناپلئون «از مهمترین مسئلۀ سخنوری است» (دیلکارنگی، 1349:300). 2-3. تکرار در متون ادبی: از دلایلی که باعث شده صنعت تکرار در متون ادبی، توجّه بیشتر اهل بلاغت را به خود جلب کند، تکرار در متن قرآن کریم و به ویژه در آیۀ «فبأیّ الا ربکّما تُکذبان»3 (55/13) سورۀ الرحمن است که این آیه، مجموعاً سی و یک بار در طول سوره که شامل هفتاد و هشت آیه است، تکرار شده است و شاید با توجّه به همین نکته بتوان خاستگاه تکرار در قرآن را تحلیل و بررسی کرد که از موضوع این جستار خارج است؛ و حتّی «میتوان منشأ علوم بلاغی را کوشش مسلمانان غیر عرب برای درک قرآن دانست» (بولتن، 1376: 237). اگرچه برای اوّلین بار صنعت تکرار در فصل 61 کتاب ترجمانالبلاغه با عنوان مکرّر«آن است که قافیه شعر مکرّر بود» (رادویانی، 1362: 113) نقل شده و به کارکرد آن در قافیهسازی اشاره شده است، شاید نتوان حافظان و ادیبان پیشین را به بیتوجّهی در درک لذّت آن متّهم کرد. تکرار در زبان خبر، بنا بر اصل اقتصاد زبان از عوامل اطناب است و باید از آن پرهیز کرد؛ ولی در متون ادبی، تکرار یکی از صنایع لفظی است که به اشکال مختلف، تکرار واک -واجآرایی[1]-، تکرار هجا، تکرار واژه، تکرار جمله، تکرار عبارت، موضوع و مفهومی خاص است که شاعر بر آن تأکید یا نسبت به آن تعلّق خاطر دارد؛ همچنین با توجّه به زیباآفرینی آن به شیوههای گوناگون تصدیر، تسبیغ، اعنات و... نمود پیدا کرده است. تکرار در درون خود تقسیمبندیهای دیگری نیز دارد؛ برای مثال، تکرا واژه در کلام بر مبنای جایگاه آن در بیت به ردالصدر إلی العجز، ردالعجز إلی الصدر و... تقسیم میشود که به مجموعۀ آنها، تصدیر میگویند. نکتۀ دیگر این که مبانی و کارکردهای تکرار در بخشهای مختلف متون ادبی، متفاوت است. 2-4. مبانی تکرار: از آنجا که در حالت عادی، سخن برآمده از شخصیت، زمینۀ فکری، حالتهای عاطفی-روانی سخنور- شاعر- است، «اقوال و اعمال هر کسی از نحوۀ تشخصّ نفسانی و طرز فکرش حکایت میکند» (فروزانفر، 1386: 1091). تکرار در یک مجموعۀ شعری نیز میتواند نشان و مبنایی برای روانکاوی روان شاعر به حساب آید. «با بررسی میزان تکرار یک موضوع -واژه، اصطلاح، فُرم یا واحد اندیشه- میتوان به روند دگرگونی و نقش و تأثیر آن پی بُرد و اندیشۀ یک شخص را بازشناخت» (فتوحی، 1390: 28). از آنجا که اثر هنری، نمودی از شخصیّْت هنرمند است، «هر اثر هنری رمزی از تمایلات هنرمندانه است که در آن هنرمند حقیقیترین نمودار شخصیت خود را عرضه میدارد» (نیوتن، 1386: 104). مبانی و خاستگاه روانشناسانۀ تکرار از دیدگاه علوم مختلف، متفاوت است؛ و به دنبال این تفاوتِ خاستگاه، کارکردهای گوناگون نیز پیدا میکند؛ برای نمونه غالباً تکرار در روانشناسی، کارکرد آموزشی، تربیتی دارد؛ در داستان کارکرد زبانی، تأکیدی، حشو و زاید؛ در زبان محاوره کارکرد تأکیدی، بازدارندگی، تذکّری، تهدیدی؛ در علم سیاست کارکرد تأکیدی، تعلیمی، تهدیدی و ... دارد. تکرار در شعر با توجّه به بافت موقعیّتی[2] کارکردهای متفاوتی مییابد؛و گاهی با توجّه به فضای یک شعر، معنای متفاوت از معنای اوّلیّه[3] خود القا میکند؛ از این رو، بار معنایی آن بدون در نظر گرفتن متن و وابسته شدن به واژۀ مکرّر - تکرارشده- چندان امکانپذیر نیست. «بار معنایی تکرار واژه در یک متن، در واژهای که تکرار میشود، نهفته نیست؛ بلکه بیشتر در گذار از امر یکسان به امر نایکسان و سپس بازگشت به همان امر یکسان است که بار معنایی متفاوتی دارد» (بووی، 1386: 413). در همین زمینه، «تکرار کلمات در شعر سپهری بسیار رخ میدهد که گاه تکیه گاهی است برای تأکید آنچه در نظر او اهمّیّت دارد» (یوسفی، 1369: 562). در مورد کارکرد تکرار باید گفت گاهی تکرار، ملالانگیز است. «تکرار» آنجا که از بُعد اجتماعی و روانشناسی، موجب ایستایی، رکود و در برخی از موارد منجر به نومیدی و یأس و نتایج زیانباری همچون خودتخریبی میگردد، منفی و ملالانگیز است. تکرار در متون ادبی نیز تا جایی که مقابل تنوّع و خلاقیّت نباشد و منجر به ایجاد ملال، خستگی و بیزاری نگردد، به عنوان صنعت بدیعی دارای ظرفیّت بررسی با رویکرد زیباشناختی است و «اگر برای رونق بیشتر کلام به کار گرفته شود، نیکوست» (اسفندیارپور، 1384: 164)؛ در غیر این صورت، چنین نیست. با نگاهی گذرا به مبانی تکرار در متون ادبی، معلوم میشود که خاستگاه ذهنی و روانی گرایش به تکرار در میان شاعران تا چه حدی دارای ظرفیّت بررسی زیباشناختی است. بنابراین از برجستهترین مبانی تکرار میتوان به موارد زیر اشاره کرد: الف. تکرار ناشی از احساسات درونی گاهی تکرار-در سطوح مختلف کلام- برآمده از احساسات درونی و روانشناختی میباشد که غالباً به صورت ناخودآگاه بر زبان جاری میشود «تکرار، نشاندهندۀ هیجان و عاطفۀ درونی شاعر است که با حالات روحی وی پیوند دارد» (جهانتیغ، 1389: 5، با اندکی تلخیص). تکرار برآمده از این خاستگاه میتواند شامل احساسات شاد درونی یا حس رنج و اندوه، حس دلتنگی، حس نوستالژیکی و ... باشد؛ برای مثال، تکرار واج «ش» در سرودۀ زیر را میتوان ناشی از حس نوستالژیکی شاعر دانست.
گاهی تکرار برآمدی از هیجانات درونی همراه با بار معنایی واژگان وسیلهای میشود که مخاطب به احساسات درونی و حالت عاطفی شاعر دست پیدا کند و یا احساس همذات پنداری با شاعر را داشته باشد «کلمه، خاصّه از جهت ارزش آهنگ یا موسیقی در القای حالتها یا عواطف مختلف اهمّیّتی فراوان دارد» (زرینکوب، 1367: 106) و این مولفه یکی از کارکردهای روانشناختی تکرار است. گاهی تکرار، ناشی از احساسات غم انگیز درونی-بنا بر دلایلی همچون دوری از وطن، سوگ از دست رفتن عزیزان و...- «مفیِّد حالت اندوه و تأنی حاصل از ناامیدی و غم و خستگی است» (شمیسا، 1386: 176). با بیان تکرار برآمده از رنج درونی و روان رنجور، خواننده با نوعی تحرّک درونی و احساسی، خود را شریک غم شاعر میداند و بر اساس مفروضات ارتباطی[4] ارتباطی بین شنونده و گوینده ایجاد میشود که این ارتباط در گروِ مفاهیمی غنّی خودنمایی میکند؛ البتّه تکرار در سطح کلام با بار معنایی غم غُربت که برآمدۀ از حس نوستالژیکی است با توجه به زمینههای برونکلامی[5] جلوۀ بهتری مییابد و کارکرد عاطفی[6] آن نمایانتر میشود؛ اگرچه این کارکرد عاطفی علاوه بر تکرار واژه، بستگی به نوع واژه به کار رفته نیز دارد «در ادبیّات و شعر نوع واژگان، آوا و حسی را القا میکند که از اهمّیّت خاصی برخوردار است» (رضوانیان و کوچکزاده، 1390: 308)؛ برای مثال، تکرار در لالایی و فهلویّات، تکرار در مویههای افراد در غم از دست رفتن عزیزانشان، تکرار بیتهای مکرّر در شعر طالبا مازندرانی و... در تکرار برآمدۀ از این مبنا، شاعر به نوعی حس اندوه و رنجیدگی خاطر خویش را برای خواننده بیان میدارد. ب. تکرار ناشی از تأثیرپذیری از عناصر طبیعت از مبانی پیدایش تکرار در زبان و بیان هنری را باید تقلید از عناصر زیبا تکراری و تکرارآفرین در طبیعت دانست که نشان از وجود حس زیباپرستی، زیباییدوستی و زیبایی آفرینی در درون هنرمند است. مانند؛ تأثیرپذیری از تکرار پژواک شُرشُر آب، تقلید از تکرار پژواک پرندگان و ... بنابراین، دخالت وضعیت و محیط بیرونی در قریحه، غریزه و حیثیت فرد حتمیالاثر است و «اثر هنری هم از درون سوبژکتیو هنرمند مایه میگیرد و هم از روح ابژکتیو جهان» (مختاری، 1378: 132). «گاهی یک تصویر زیبا، یک هماهنگی واژگانی چون شهابی ذهنت را میخَلد و گاه گذری از لحظات معنایی شعر، با درون و آنتو همخوانی مییابد و اسیرت میکند.» (فلکی، 1378:50). از این رو فرد جذب آن تکرار موجود در طبیعت خواهد شد و در هنر وی تقلید و تبعیت از آن تکرار نمود مییابد. یکی از عوامل برانگیزانندۀ عنصر عاطفه و احساس مشاهدۀ زیباییها و مناظر زیبای موجود در طبیعت میباشد: «روحهای بیقرار و آشفته در این عصر با خلوت کردن در منظرۀ بکر طبیعت و با تأمل در آن، نوعی همدلی با طبیعت ایجاد میکنند» (جعفری، 1378:12با تلخیص و اضافات). و در این احساس همدلی با طبیعت به تقلید و نمونهبرداری از طبیعت میپردازند. ج. تکرار برآمده از ذهنیّت تصویرساز از دیگر مبانی تکرار در شعر، ذهنیّت تصویرساز است. شاعر از طریق تداعی و یا همان ارتباط بین اندیشه و پدیده، و با ایجاد تصاویر مناسب، انتقال معنی را آسان میکند و نفوذ کلام را برای مخاطب میسّر میسازد و این، نشانة اتّصال حالات روحی روانی شاعر و مخاطبان اوست یا از طریق مشابهت یا از طریق مجاورت. گزینش تصاویر شعری مناسب برای انتقال عواطف به صورت مؤثّر، برآمده از ذهن تصویرساز و هنری شاعر است که مخاطب را برمیانگیزاند و «ارزش شناختی ادبیّات در این است که ما را برمیانگیزاند تا تجربۀ خویش را از زندگی با نگاهی دیگر بنگریم و در آن به گونهای دیگر اندیشه کنیم» (گراهام، 1383: 256). البتّه از آن جایی که شعر، عرصۀ انفعالات عواطف و انگیزههاست، در این انتقال، عواطف و انگیزش مخاطب «پذیرش گزارههای شعری بستگی به وضعیّت عاطفی دارد که شعر در ما ایجاد میکند، و به لایههای زیرین ادراکات و احساسات ما راه مییابد» (شمیسا، 1386: 46). تکرار ناشی از ذهنیّت تصویرساز برآمده از انعکاس فرآیندهای ذهنی و بهکارگیری ترفندهای مختلف زبانی است و بدیهی است که نمایش کامل آن فرآیند و سیر اندیشه در ذهن نباشد؛ زیرا «زبان نمیتواند دقیقاً بازتولیدکنندۀ آن احساس اصیلی باشد که ما از جریان حیات ذهنی خود داریم، اگرچه میتوان با تأکید بر حرکت ریتمیک کلامی تا حدودی این جریان اندیشه را بازتاب داد» (بیات، 1378: 111). از این رو میتوان بیان نمود «آثار بسیاری از هنرمندان برافکنده و یا انعکاس درونی نمودهای روانی خود آن هاست» نه بود روانی آنها. د. تکرار ناشی از ذهنیّت مرکزگرا «هر ساختار هنری، یک نقطۀ گرانیگاه اصلی دارد» (ایگلتون، 1368: 137). که این مرکز -واژه، تصویر، عبارت و...- برکل ساختار سیطره دارد یا به عبارت دیگر «یک مصراع یا عبارت مکرر است که آگاهانه، کل ساختار شعر را حمایت میکند» (روحانی، 1390: 158). این تکرار مرکزی ممکن است کارکرد تفسیر یک مضمون، ایجاد مفاهیم جدید، تعبیر یک مفهوم و... را داشته باشد. گاهی تمرکز بر روی یک اندیشۀ مرکزی، ذهن هنرمند را به چالش میگیرد و هنرمند نمودهای مکرّر فروانی را که برخاسته از همین اندیشۀ مرکزی و نقطۀ اصلی است، در هنر خویش با انگیزههای مختلف، بازتاب میدهد «در پرداخت این گونه ابیات، ممکن است انگیزههای مختلفی وجود داشته باشد؛ اقتضای حال و مقام سخن، تأثیر هرچه بیشتر مطلب در خواننده یا مخاطب، هنرنمایی و قریحهآزمایی شاعر در عرصۀ بیان، گاهی در رقابت با همگنان و گاهی حتّی به صورت چالش با خود» (حمیدیان، 1373: 74). گاهی پردازش بیش از حدّ به یک اندیشۀ مرکزی، عنصری دخیل در جسمانهای شدن متن3 میشود «تکراری که به راهبردی برای تمرکز و انقباض انرژی و سپس بسط و نثر آن تبدیل شده است، تکراری که شکل چرخشی به خود گرفته است؛ زیرا گویی هر واژه، راهی به صعود و سپس به بازگشت است. با هر واژه حیات در چرخشی دوباره از سر گرفته میشود و چنین تکراری نتیجْ همین گفتمان در تلاطم است» (شعیری، 1391: 143). و موجب جسمانه شدن متن میشود. ه. تکرار برآمده از حسِّ موسیقایی از دیگر مبانی پیدایش تکرار در شعر احساسات موسیقایی است. حس موسیقایی از طرفی میتواند مبانی تکرار و از طرفی دیگر میتواند کارکرد آن شناخته شود. گاهی تکرار واژگان، واج و... با هدف موسیقایی کردن کلام آمده است و کارکردِ انگیزشِ احساساتِ مخاطب را به دنبال دارد «تکرار و اشتراک الفاظ ریتم و آهنگ شعر را قوام میبخشد؛ چون مکرّر شدن الفاظ و کلمات همسان، موسیقی آهنگینی را میآفریند که جاننواز و زیباست» (ماهنظری، 1389: 5). و گاهی ظرفیّت موسیقایی واژه، واج و... مبنای ایجاد تکرار در کلام شده است و «در چنین حالتی است که شاعر با انتخاب واژههایی که دارای حروف خاصّی هستند، تصاویر و معانی خاص را القا میکند» (صهبا، 1384: 94). البتّه غرض از حس موسیقایی، صرفاً آهنگ و صوت نیست؛ بلکه «هر نوع تناظر و تقابل و تضاد و نسبت فاضلی در قلمرو موسیقی است و در چنین چشماندازی امور ذهنی، تداعیها و خاطرهها نیز از موسیقی برخوردارند» (شفیعیکدکنی، 1386: 195). حس و انگیزه موسیقایی در وجود یک هنرمند در القای واژگان مکرّر، القای اوزان شعری، تصاویر بدیع و دارای ارزش زیباشناختی[7] ، خصایص زیباشناسانه[8] ، آرایهها و صنایع شعری و... موثّر است. واژگان مکرّر برآمده از این مؤلّفه در غالب سطوح کلام شعری قابل تحلیل و واکاوی است. 3. قیصر امینپور قیصر امینپور (86- 1338) از شاعران برجستۀ دورۀ معاصر است که در قالبهای رباعی، دوبیتی، غزل، مثنوی، شعرنو و قصیده و با عنوانهای «تنفسّ صبح و درکوچه آفتاب (1363)، آینههای ناگهان (1372)، گلها همه آفتابگردانند (1380)، دستور زبان عشق (1386)» شعر سرودهاند. از ویژگیهای شعر قیصر، آراسته بودن به صنعت بدیعی «تکرار» است که بررسی مبانی این صنعت بدیعی در سرودههای وی، ما را با جهان ذهنی و رویکرد فکری ایشان آشنا میسازد. با وجود بسامد بالای تکرار در اشعار قیصر امینپور و بر حسب تصادفی نبودن این مکرّرات، تکرار در اشعار او، دارای ظرفیّت بررسی از رویکردهای مختلف است و میتوان مبانی این مکرّرات را مورد تحلیل و واکاوی قرار داد. پرسشهای که در این زمینه به ذهن میرسد عبارتاند از: الف) آیا تکرار واژگان در اشعار قیصر امینپور یک حادثه کلامی و یا یک اتّفاق زبانی است؟ ب) مبانی تکرار در اشعار قیصر امینپور کداماند؟ روش پژوهش این مقاله، توصیفی از نوع تحلیل محتواست که واحد آن، مجموعۀ اشعار قیصر امینپور است. ابتدا مطالبی در مورد تکرار و مبانی آن بیان شد، سپس مبانی این صنعت بدیعی در سرودۀ قیصر امینپور مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است. 4. بحث و بررسی نگاه نو به برخی از صنایع بدیعی و بیانی در دورۀ معاصر را میتوان نتیجۀ تعامل ادبیّات با علوم دیگر و برآیند ژرفنگریستن به متون ادبی با رویکردهای مختلف دانست. این تغییر دیدگاه و این رسالتمند شدن شعر در دورۀ معاصر، مرهون عنصر تأمّل است؛ با بهرهمندی شعر از عنصر تأمّل در دورۀ معاصر نه تنها از جذابیّت و لطافت شعر کم نمیشود؛ بلکه عنصر اندیشه با قرارگیری در جان کلام، تأثیرش را در دلهای مخاطب معاصر روزافزون میکند (میرقادری، 1385:80). به کارگیری واژگان و عبارتهای تکراری در اشعار قیصر امینپور با رعایت اقتضای حال مخاطب و بر اساس بافت موقعیّتی[9] به همراه دیگر عناصر بدیعی و ایجاد یک فضای عاطفی، بیش از پیش نشان از تسلّط شاعر بر شناخت کارکرد روانشناسانه و تأثیر روانی این صنعت بدیعی دارد. برجستهترین مبانی تکرار در اشعار قیصر امینپور عبارتاند از: 4-1. حس نوستالژی[10]: از مبانی تکرار در سرودههای قیصر امینپور، احساسات درونی به ویژه حس نوستالژیکی است. تکرار برآمده از این احساس در پایان عبارات شعری امینپور، نمود برجستهتری دارد. واژگان یا عبارتهای تکراری برآمده از حس نوستالژیکی در اشعار قیصر امینپور، نوعی حالت تعلیق و انتظار[11] را برای مخاطب به همراه دارد که مخاطب از آن حالت تعلیق، لذّت میبرد و آن حالت، موجب جلوهنمایی و ماندگار شدن شعر در ذهن مخاطب میشود. «هرچه کلامِ پایان شعر جذّابتر باشد، تأثیر کل شعر بر مخاطب بیشتر خواهد بود» (نیکمنش و مقیمی، 1388: 103). تکرار برآمده از حس نوستالژیکی تا حدودی تحت تأثیر اندیشه و بافت اجتماعی زمان شاعر است و روان خستۀ شاعر، ناخودآگاه برخی از مفاهیم و یا موقعیّتهای از دست رفته را با مبانی حس نوستالژیکی، در واژگان مکرّر بیان میدارد و با مخاطب خویش احساس همدلی میکند: وقتی تو نیستی/ نه هستهای ما/ چونان که بایدند. نه بایدها ... مثل همیشه آخر حرفم/ و حرف آخرم را/ با بغض میخورم ... وقتی تو نیستی/ نه هستهای ما/ چونان که بایدند نه بایدها ... هر روزِ بی تو/ روزِ مباداست (امینپور، 1389: 251) در جایی دیگر شاعر با نهایت حس نوستالژیکی به آرزوی تکرار شدن آرمانشهر ذهنی خویش میپردازد و تکرار واج و واژۀ ناشی از این احساس، کلام را پر از فضای اندوه مینماید؛ ای کاش/ یک بار/ تنها همین یک بار/ تکرار میشدی! تکرار.... (همان: 327). این احساس که از مبانی ایجاد تکرار مکرّرات در سرودۀ امینپور است، میتواند برآمده از زادمانهای گوناگون باشد. از مبانی حس نوستالژیکی در اشعار امینپور، رنج از دست رفتن برخی از سرمایههای اجتماعی و انسانی است. هزار خواهش و آیا/ هزار پرسش و امّا هزار چون و هزاران چرای بیزیرا هزار بود ونبود/ هزار شاید و باد/ هزار باد و مباد هزار.... مگر تو ای همه هرگز!/ مگر تو ای همه هیچ! مگر تو نقطه پایان/ بر این هزار خط ناتمام بگذاری!.... (همان: 134). عدم رضایت از زمانه و رنج ناشی از احساس از دست رفتن برخی ارزشهای انسانی در بافتار و ساختار اجتماع، عامل ایجاد و تکرار عناوین اعتراضآمیز و یا سؤال برانگیز در سرودههای شاعر میشود:
4-2.تأثیرپذیری از عناصر زیبای طبیعت: از دیگر مبانی تکرار در اشعار امینپور، تأثیرپذیری از عناصر تکرارآفرین و مکرّر در طبیعت است. شاعر با نگاه به نمودها و نمادهای تکراری در جهان طبیعت و اصول مبتنی بر تکرار در طبیعت، اصل زایش، در پی آمدن فصول، چرخۀ اکوسیستم و... و با بررسی جوانب زیباشناختی و زیباییآفرین این عناصر در ذهن خویش به آفرینش و آرایش واژگان مکرّر در بیان شعری خویش میپردازد و لذّت درونی و احساس زیباپسندانۀ خویش را در یک شگرد زبانی به مخاطب خویش منتقل میکند. تکرار متأثّر از عناصر زیبای جلوههای طبیعت در وجود انسان با یک تجربۀ دیداری آغاز و به بیان زبانی پایان مییابد. «تجربۀ چشمی ما، یک سری از خاطرات چشمی را در ذهن به وجود میآورد» (نیوتن، 1386: 31). و این تمایلات در زبان به شکل تکرار مکرّرات جاری است. حس زیباپسندانۀ هنرمند، تکرار در عناصر زیبای موجود در طبیعت را مشاهده و «از زیباییها و تنوّع آن لذّت میبرد و ستایشهای خود را به صورت نظم و نثر، نقّاشی و فیلم، موسیقی و رقص نشان میدهد» (فرامرزی، 1357: 93). و در ادامه به تقلید از این تکرار میپردازد.
«شاعر به یکی از جلوههای حیات یا جهان طبیعت همچون قطرات باران، جیکجیک پرندگان، شُرشُر آب، سوسو زدن ستارگان و... مجذوب میشود، روح، احساس و ذهن وی مسخّر آن جلوه میگردد. تا آنجا که ناخودآگاه بدان جلوه رنگ خاصّی میبخشد و آن را در عالمی دور از جریان عادی زندگی قرار میدهد؛ عالمی که در جهان آرزوی او، وجود دارد نه جهان خارج» (شجیعی، 7:1362):
طوفانی از تبر/ ناگه به جان جنگل/ افتاد ... در گرگ و میش آتش و خاکستر/ جنگل ولی هنوز/ نفس میکشید جنگل هنوز هم/ جنگل بود.... (همان، 325). 4-3.ذهنیّت تصویرساز: تصویرسازی در کلام شعری قیصر امینپور منجر به تکرار در سطح واژگان و مفاهیم میشود. ایجاد تصاویر مناسب برای نقل و تساهل در معنا و نفوذ کلام در دل و جان مخاطب به همراه تکرار زبانی به جذابیّت شعر شاعر میانجامد و برانگیختگی دو چندان را در وجود مخاطب به دنبال دارد. تکرار برآمده از این ذهنیّت، موجب تداوم و استحکام تصویر و واژگان مربوط به حوزۀ زیباشناختی آن تصویر در ذهن مخاطب میشود و مخاطب با القای این تصویر و تکرار در آن به ارزش زیباشناختی این صنعت بدیعی پی میبرد: از رفتنت دهانِ همه باز.... انگار گفته بودند: پـــرواز! / پــــرواز! (امینپور، 1389: 28)
جامه راه راه/ پای جامه راه راه/ میلههای رو به رو/ راه راه پشتِ سایهروشن مژه، نگاه/ راه راه.... گریههای شور و خندههای تلخ گاه گاه/ راه راه در میان این جهان راه راه این هزار راه راه راه/ کو؟ کجاست راه؟ (همان، 158). 4-4. ذهنیّت مرکزگرا: گاهی تکرار با هدف انگیزش مخاطب از یک اندیشۀ مرکزی در ذهن شاعر برمیخیزد و شاعر ناخودآگاه مکرّرات زبانی ناشی از آن اندیشۀ مرکزی را در اشعار خویش بیان میدارد. هرچه تمرکز ذهن و اندیشه در این زمینه بر روی مفاهیمی غنیتر باشد، هنر برخاسته از آن برانگیزانندهتر خواهد بود. «زیبایی، آن نمودی از پدیده است که چون به وسیلۀ حواس دریافت شد و از آنجا به مرکز اندیشه منتقل گردید، خاصیت آن را دارد که واکنشهای مبتنی بر تجربههای اندختهشده را برانگیزد. هر قدر اندوختۀ تجربیات فرد، فراوانتر و توانایی به مشاهدۀ درونی بیشتر، تدارک وی برای درک زیبایی کاملتر و به بیان متداول ذوق او بهتر پرورده است» (نیوتن، 1386: 275). شاعر با اندیشۀ مرکزی «گذر عمر را چارهای نیست» این گونه بیان میدارد: این روزها که میگذرد/ شادم/ این روزها که میگذرد شادم/ شادم/ که میگذرد این روزها/ شادم که میگذرد.... (امینپور، 1389: 24) افتاد/ آن سان که برگ/ -آن اتفاق زرد- میافتد/ افتاد/ آن سان که برگ/ -آن اتفاق سرد- میافتد امّا/ او سبز بود و گرم که/ افتاد (همان: 372). قطار میرود/ تو میروی/ تمام ایستگاه میرود و من چقدر سادهام/ که سالهای سال/ در انتظار تو کنار این قطارِ رفته ایستادهام/ و همچنان/ به نردههای ایستگاهِ رفته/ تکیه دادهام! (همان:7). یا در جایی دیگر با مرکزیّت واژۀ «گفتن» مینویسد: میخواستم بگویم:/ «گفتن نمیتوانم» آیا همین که گفتم/ یعنی همین که گفتم؟ (همان: 27) البتّه این که واژه، ذهن انسان را معطوف به خود میکند، بیتأثیر از بافت موقعیّتی جامعه نیست. برخی از رخدادهای اجتماعی همچون جنگ، فقر، ظلم و نابرابری و... در جامعه بر طیفی از واژگان، مؤثّرند؛ و آن واژگان به صورت نمادین و دارای ماهیّت اجتماعی و برای اهداف اجتماعی به کار گرفته میشوند. هم چنین «بعضی از فنون ادبی از لحاظ ماهیّت، بیشتر جنبۀ اجتماعی دارند» (زرّینکوب، 1388: 75). ماهیت اجتماعی شعر و اعتقادات ذهنی شاعر با توجّه به بافت موقعیّتی با به کارگیری واژگان و واکههای تکراری نمود مییابد. برای مثال، «کاربرد هجاهای بلند و کشیده فضایی از مددجویی و دستگیری از درماندگان را خلق میکند که مردم را از بند خویش بودن برهاند و به فکر وادارد که این تأمّل کردن، محتاج سکون و آهستگی است که هجاهای بلند در بافت شعر با چنین حالتی سازگارند» (ماهنظری، 1389: 18). آه..../ مردن چقدر حوصله میخواهد/ ... (امینپور، 1389: 254). آه!.../ او مثل من راه میرفت/... آه/ او مثل تو بال میزد! (همان، 328) آه!/ دیوارهای تو، همه آیینهاند/ آیینههای من، همه دیوارند (همان، 338) از این رو با توجّه به افق زمانی، روزگار زندگی شاعر، و افق معرفتی، شناخت فکری و فرهنگی، واژگان پنجره، آینه، شب، باران از پُربسامدترین واژگان در سرودههای امینپور است؛ نکتۀ دیگر این که «سبک شعری قیصر امینپور، متناسب با تحوّلات و تغییرات اجتماعی تغییر شکل داده است» (دادیاری، 1390: 1517). واژگان تکراری برآمده از ذهنیّت مرکزگرا در اشعار وی نیز دارای یک حوزۀ معنایی و طرز بیان واحد نیست؛ برای مثال در دورۀ دوم زندگی قیصر «آموزش سریع از کتاب به اسلحه، به پیروی از تسریع روند انقلاب، زبان شعر را به زبان ستیز و سلاح مبدّل کرد. بوی خون و آتش، باروت، عشق و ایثار در کلام پیچید و استعارۀ ادبیّات و استعارۀ مبارزه یکی شد و حضور استعاری قهرمان به حضور استعاری کلمه گرایید» (مختاری، 1378: 64). میخواستم/ شعری برای جنگ بگویم دیدم نمیشود/ دیگر قلم زبان دلم نیست گفتم:/ باید زمین گذاشت قلمها را/ دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست/ باید سلاح تیزتری برداشت/ باید برای جنگ/ از لوله تفنگ بخوانم... (امینپور، 1389: 382). افزون بر این، مرکزیّت داشتن ذهن بر روی برخی از این واژگان ناشی از قابلیّت زبان و ظرایف آن، و ریشه در برخی از ویژگیهای شخصیتی، نوع بینش و تفکرات، روح اعتقادی و مبانی ایدئولوژیکی شاعر نیز دارد. «تصویرهای شعری امینپور به دلیل تغییر ساختار سیاسی ـ اجتماعی و رشد و شکوفایی مبانی اعتقادی مردم و ایجاد صحنههای واقعی حضور و ایثار، ترکیبات و واژههای بدیعی را میطلبد که خواسته و ناخواسته جهت قوّۀ تخیّل شاعر را به آن سو تغییر داده شده است» (قاسمی، 1383: 326). برای نمونه، قیصر در شعر دردوارهها (1) بیست و سه بار واژۀ «درد» را تکرار میکند: دردهای من/ جامه نیستند/ تا زتن درآورم چامه و چکامه نیستند/ تا ز رشتۀ سخن درآورم/... دردهای من، نگفتنی است دردهای من، نهفتنی است. (امینپور، 1389: 241). 4-5. احساس موسیقیپرور درونی: گاهی تکرار در اشعار امینپور، برآمده از روان شاد و ذهنیّت موسیقیپرور اوست که بیشتر در قالب اوزان شعری و موسیقی کناری نمود مییابد. لذّت زیباشناختی ایجادشده از موسیقیِ تکرار در کنار احساس و عاطفه در سرودۀ امینپور به عنوان یک ویژگی سبکی، قابل تحلیل و بررسی است:
نتیجه اصل تکرار در جهان آفرینش در پیدایش اثر هنری و ادبی، عنصری اساسی و تأثیرگذار است. تکرار متعادل در متون ادبی نشان از خلاقیّت شاعر و از آن به عنوان زینت کلام یاد شده است. تکرار در مجموعه شعر قیصر امینپور، اتّفاقی و بر حسب تصادف نیست. حس نوستالژیکی، تأثیرپذیری از عناصر زیبای طبیعت، ذهنیّت تصویرساز، ذهنیّت مرکزگرا، احساس موسیقایی ناشی از ذهن موسیقیپرور از برجستهترین مبانی تکرار در سرودههای قیصر امینپور است. شاعر با مکرّرات به کمک زبان شعر با مخاطب پیوند برقرار میکند. تکرار در اثر ادبی، همذاتپنداری مخاطب را به دنبال دارد. مخاطب در این پیوند ارگانیکی، تجربۀ شاعر را در زندگی و ناخودآگاه خویش محسوس و ملموس میبیند.
پینوشتها 1ـ نخستین کسی که اندیشۀ تقسیمبندی بدیع به لفظی و معنوی را جامۀ عمل پوشانید، ابنسنان خفاجی–متوفی466هـ. ق.-بود (زرینکوب، 1367: 73). 2ـ پس کدامین نعمت خدایتان را انکار میکنید. (55/ 13). 3ـ هرگاه متنی بتواند کل شرایط حسی ـ حرکتی را کُنشگران از خود بروز میدهند، داشته باشد آن را متن جسمانهای مینامیم. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,697 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 820 |