تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,638 |
تعداد مقالات | 13,318 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,872,514 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,945,362 |
«تأکید مجاز» و پیوند آن با «ابهام متن» | ||||||||||
فنون ادبی | ||||||||||
مقاله 3، دوره 8، شماره 1 - شماره پیاپی 14، خرداد 1395، صفحه 15-26 اصل مقاله (220.49 K) | ||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/liar.2016.20551 | ||||||||||
نویسندگان | ||||||||||
امیر صالح معصومی1؛ محمد خاقانی اصفهانی* 2 | ||||||||||
1دانشجوی دکتری زبان و ادبیات عربی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||||||||||
2استاد گروه زبان و ادبیّات عربی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||||||||||
چکیده | ||||||||||
«مجاز» از مشهورترین پدیدههای زبانی در زبانشناسی عربی است. یکی از شرایط به کارگرفتن مجاز همراه ساختن آن با «قرینه» است. وظیفه قرینه جلوگیری از برداشت معنی حقیقی از واژهای است که به صورت مجازی به کار رفته است. «تأکید» نیز یکی دیگر از ابزارهای مهم در زبان عربی است که بر خلاف قرینه غالباً برای جلوگیری از احتمال برداشت معنی مجازی استفاده میشود؛ بنابراین، منطقی به نظر نمیرسد که واژهای مجازی بتواند مورد تأکید قرار بگیرد. با این حال، برخی از زبانشناسان مسلمان «تأکید مجاز» را جایز شمرده و نمونههایی نیز برای آن ذکر کردهاند. در این مقاله برآنیم تا با روشی وصفیـ تحلیلی، درستی دیدگاه ایشان را بررسی کرده تأثیر آن را بر شکلگیری فهم مخاطب توضیح دهیم. بر اساس دادههای این پژوهش، تأکید مجاز بر خلاف ظاهر غیرمنطقیاش میتواند پدیدهای پذیرفته در سنت زبانی عربی باشد. | ||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||
بلاغت؛ مجاز؛ حقیقت؛ تأکید مجاز؛ ابهام | ||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||
- مقدمه «مجاز» یکی از مهمترین ابزارهای توسعة واژگان در یک زبان است. این پدیده از دیرباز توجه بلاغیان و دستوریان مسلمان را به خود جلب کرده و با اهمیت فراوانی که در فرایند فهم و تفسیر متن دارد، در دانشهای دیگری چون منطق و اصول فقه هم مورد مطالعه قرار گرفته است. یکی از مسائلی که دربارة مجاز مطرح میشود، مسئلة «تأکید مجاز» است. «تأکید» در سنت زبانشناسی عربی غالباً به عنوان ابزاری برای از بین بردن احتمال مجاز، و تثبیت معنی حقیقی به کار میرود و اینکه بخواهیم این ابزار زبانی را در کنار مجاز و برای تقویت معنی مجازی استفاده کنیم، عجیب به نظر میرسد. تأکید مجاز عاملی است که میتواند موجب پدید آمدن ابهام در یک متن شود و در شکلگیری فهم درست از آن تأثیر فراوان بگذارد؛ از این رو، برخی از دانشمندان مسلمان چنین استفادهای از تأکید را ناشایست دانسته و پدیدة «تأکید مجاز» را انکار میکنند. اما شگفت آنکه برخی دیگر چون ابوالفتح عثمانبن جنی (ق 330 - 392) نهتنها آن را جایز میدانند که نمونههایی نیز برای آن برمیشمارند. با توجه به این اختلاف و تأثیری که در تفسیر متون از خود به جای میگذارد، پرداختن به مسئلة «تأکید مجاز» ضروری به نظر میرسد. در این مقاله برآنایم تا با بررسی سخنان زبانشناسان مسلمان، به توضیح آرای ایشان در این باب بپردازیم و به پرسشهای زیر پاسخ گوییم: 1- تأکید مجاز از دیدگاه زبانشناسان چگونه ارزیابی میشود؟ موافقان و مخالفان این پدیده چه دلایلی در اثبات یا رد آن ارائه کردهاند؟ 2- چگونه میتوان تأکید مجاز را با منطق زبان عربی سازگار کرد؟ 3- رابطة تأکید مجاز با ابهام آفرینی زبانی و ادبی چیست؟ تا آنجا که نویسندگان آگاهی دارند، تحقیقی در این باره صورت نگرفته است و مقالة حاضر نخستین تلاش در راستای گردآوری آرای پیشینیان و تفسیر دیدگاههای آنها به شمار میآید. بنا بر عادت اصولیان، ابتدا از «مجاز» و سپس از «تأکید» سخن میگوییم. آنگاه به مسئلة «تأکید مجاز» پرداخته، در پایان، رابطة آن را با مسئلة «ابهام» و «فهم متن» بررسی خواهیم کرد.
2- مجاز و دامنة کاربرد آن در زبان تعریفهای متعددی از اصطلاح «مجاز» در کتابهای کلام، اصول فقه و بلاغت شده است که از میان آنها میتوان به تعریف ابوالفتح عثمانبن جنی (330 – 392هـ ق) نویسندة کتاب الخصائص اشاره کرد: حقیقت لفظی است که به هنگام استعمال، در معنی قراردادی و اصلی خود به کار رود، و مجاز، عکس آن است (ابن جنی، 1372: 2/442)؛ به طور مثال، لفظ «مداد» در جملة «دیروز یک مداد خریدم»، حقیقت است چرا که در معنی اصلی خود به کار رفته، اما همین کلمه در عبارت «آنقدر محکم نوشت که مدادش شکست» مجاز است؛ چرا که در معنی غیراصلی، یعنی «نوک مداد» استفاده شده است. شمار بسیاری از واژگان یک زبان، کاربرد مجازی دارند و در این باره اختلافی میان زبانشناسان دیده نمیشود. آنچه جای توجه دارد دیدگاه خاص ابن جنی است. وی ادعا میکند که بیشتر واژگان یک زبان، و نه تنها شمار زیادی از آنها، مجازند و شمار کاربردهای مجازی از استعمال حقیقت بیشتر است: «بدان که بیشتر زبان با تأمل در آن، مجاز است نه حقیقت» (همان: 2/447). وی در جای دیگری میگوید: «بیشتر این زبان بر پایة مجاز جریان دارد و بهندرت چیزی از آن بر اساس حقیقت به کار میرود» (همان: 3/247). برای نمونه، او همة فعلهای بهکاررفته در یک زبان را مجاز میداند: و آن مانند همة فعلهاست، چون: «زید برخاست» و «عمرو نشست» و «بشر رفت» و «تابستان آمد» و «زمستان عقب نشست» (همان: 2/447). وی سبب مجاز بودن افعال را دلالت آنها بر معنی «جنس» میداند؛ مثلاً فعل «قام» بر جنس «قیام» دلالت میکند و از آنجا که معنی جنس، معنایی عام است و شامل همة افراد و مصادیق قیام در زمانهای سهگانه و همچنین قیام صادر از هر کس میگردد، نمیتوان یک فعل را به فاعلی خاص نسبت داد؛ زیرا این کار به معنی منحصر ساختن تمام افراد یک جنس به یک فاعل خاص است. به بیان دیگر، اگر مقصود از فعل «قام» در عبارت «قام زید» معنی حقیقی آن باشد، باید بتوان «زید» را فاعل همة افراد «قیام» دانست و این امری ناممکن است؛ از این رو، باید گفت که در کاربرد همة فعلها مجاز رخ داده است؛ زیرا اعتبار معنی حقیقی آنها ممکن نیست (همان: 2/447). هرچند دیدگاه ابن جنی دربارة شمار واژگان مجازی یک زبان با مخالفتهایی هم روبهرو شده است، باید گفت سخن وی بهویژه در متون ادبی میتواند کاربرد بسیار داشته باشد؛ چراکه ادبیات خاستگاه مجاز و استعاره است و کاربرد مجاز و گونههای ادبی حاصل از آن به قدری فراوان است که شاعران گاه بدون ذکر قرینة لفظی از آن استفاده میکنند. البته میتوان گفت ادبی بودن متن، خود قرینهای بر کاربرد مجازی واژه است. پس از این توضیح مختصر، به بررسی پدیدة تأکید، اقسام آن و اغراض کاربرد از آن در زبان عربی میپردازیم.
3- تأکید در زبان عربی تأکید در زبان عربی گونههای مختلفی دارد که بسته به فضای متن، معانی مختلفی از آنها برداشت میشود. از آنجا که شناخت شرایط لفظی و معنایی تأکید در بررسی موضوع مقاله نقش مهمی دارد، به اختصار در سه بخش از آن سخن میگوییم: 3- 1. معانی و اغراض تأکید معانی تأکید- که گاه از آن به «اغراض تأکید» تعبیر میشود- به طور پردامنهای در کتابهای نوشته شده در حوزة علم بلاغت مورد بحث قرار گرفته است. جایگاه سنتی این بحث در میان بلاغیان بابی به نام «احوال مسند الیه» است؛ البته چنانکه خود گفتهاند، این اغراض اختصاصی به مسند الیه نداشته و میتواند در بخشهای دیگر کلام نیز مد نظر گوینده باشد (ر.ک: خطیب قزوینی، بی.تا: 125). خطیب قزوینی (666 - 739) در کتاب تلخیصالمفتاح برای تأکید مسند الیه به چهار غرض اشاره میکند: 1- تقریر، 2- دفع توهم مجاز گویی، 3- سهو، 4- عدم شمول (همان: 71). در ادامه، به توضیح این غرضهای چهارگانه میپردازیم: الف) تقریر: گاه گوینده برآن است تا به اصطلاح، حرف خود را برای مخاطب جا بیندازد زیرا احتمال میدهد که وی چندان که باید به سخنش توجه نکرده، یا بخشی از آن را نشنیده، یا درست متوجه آن نشده است. او برای این کار از تأکید استفاده میکند تا بدین وسیله چیزی جز آنچه او در نظر دارد، پنداشته نشود، مثلاً میگوید: «زید، زید آمد» (تفتازانی، 1425: 224). این معنی- چنانکه از مثالهای بلاغیان فهمیده میشود- با تکرار لفظ به دست میآید. به چنین تکراری در دستور زبان عربی «تأکید لفظی» میگویند که توضیح آن خواهد آمد. ب) دفع توهم مجاز: گاه پیش میآید که گوینده احتمال دهد مخاطب از سخنش مفهومی مجازی برداشت میکند، حال آنکه او چنین قصدی نداشته است. این حالت معمولاً به خاطر درونمایة سخن گوینده پدید میآید، یعنی مضمون کلام وی چنان است که ممکن است مخاطب توهم کند متکلم معنایی مجازی در سر داشته و قصد گفتن سخنی مطابق با حقیقت نداشته است؛ برای نمونه اگر کسی بگوید: «سلطان گردن راهزنی را زد» مخاطب با خود میپندارد که شاید میرغضبِ سلطان چنین کرده نه خود سلطان؛ زیرا معمولاً پادشاهان خود از این کارها نمیکنند و تنها فرمان آن را میدهند. در این هنگام، متکلم برای زدودن احتمال ارادة معنی مجازی و از میان برداشتن توهم مخاطب، از عنصر تأکید بهره میبرد و میگوید: «سلطان خود گردن آن راهزن را زد» (ر.ک: تفتازانی، 1425: 225). این کار مهمترین غرض استفاده از تأکید به شمار میآید و همچنین بیشتر موارد استفاده از تأکید نیز با این قصد- یعنی زدودن احتمال مجاز- صورت میگیرد. ابن جنی در الخصائص با اشاره به این کارکرد تأکید، فراوانی آن را برآیندی از گستردگی دامنة مجاز و پیامد چیرگی آن بر حقیقت میداند. او اختصاص یافتن بابی جداگانه برای تأکید را نشانهای از بسامد بالای مجاز میداند (ابن جنی، 1372: 2/ 451). از دید وی، چنانچه واژهها و عبارتها میتوانستند بدون استفاده از عنصر تأکید و بیآنکه خطر برداشت مجازی آنها را تهدید کند، معنی حقیقی خودشان را برسانند، دیگر نیازی به این پدیدة زبانی احساس نمیشد (همان: 2/450). البته، چنانکه برخی از دستوریان اشاره کردهاند، تأکید چندان قدرتمند نیست که بتواند احتمال معنی مجازی را به طور کلی از میان بردارد بلکه تنها میتواند آن را از احتمالی قریب به احتمالی بعید تبدیل کند. دلیلی که برای این ادعا ارائه میشود این است که در عربی گاه چند لفظ تأکید در پی هم میآید، مانند کلمة «أجمعون» در آیة: ]فَسَجَدَالمَلآئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ[ (حجر، 15: 30)؛ پس فرشتگان همگی یکسره سجده کردند (فولادوند). حال، چنانچه تأکید نخست (کلهم) میتوانست احتمال مجاز را به کلی از بین ببرد دیگر نیازی به تأکید دوم (اجمعون) نبود (ر.ک: صبان، 1417: 1/105؛ زرکشی، 1421:1/415). ج) دفع توهم سهو: شاید مخاطب بپندارد که گوینده به اشتباه یا از سر بیدقتی کلمهای را به جای کلمة دیگر، یا مفهومی را به جای مفهوم دیگر به کار برده است. در چنین موقعیتی، متکلم از تأکید برای دور کردن این اتهام از خود استفاده میکند. مثلاً میگوید: «زید، زید به نزدم آمد». این تأکید برای آن است که گمان نرود شخصی که آمده «عمرو» بوده و گوینده نام «زید» را از روی سهو بر زبان رانده است (ر.ک: تفتازانی، 1425: 225). د) دفع توهم عدم شمول: گاه متکلم بر آن است تا در سخن خویش با به کار بردن لفظی عام، ارادة عموم کند، ولی احتمال میدهد که شنونده در فهم کلام وی به خطا رود و به نادرست بپندارد که مراد او تنها بعضی از افراد عام بوده نه همة آنها؛ مانند اینکه کسی بگوید: «لشکریان کشته شدند» و مقصودش این باشد که تمامی آنها از بین رفتند، اما احتمال دهد مخاطب از سخن وی چنین برداشت کند که تنها تعداد زیادی از آنها کشته شدهاند و برخی از ایشان زنده ماندهاند و گوینده فقط برای مبالغه چنین سخن گفته است؛ زیرا از بین رفتن همة افراد یک سپاه کمی غیرمعمول است. در این هنگام، گوینده برای زدودن این پندار نادرستِ مخاطب از تأکید استفاده میکند و میگوید: «لشکریان همهشان/تک تکشان کشته شدند» (ر.ک: سکاکی، 1420:285). 3- 2. گونههای تأکید زبان عربی از روشهای گوناگونی در بهکارگیری عنصر تأکید استفاده میکند؛ از افزودن ادواتی چون «إنّ»، «قد»، حروف جرّ زائد، نون تأکید، و ضمیر فصل به بافت نخستین جمله گرفته، تا استفاده از قسم و اسلوبهای مختلف حصر و قصر. در این میان، نحویان به دو گونه از تأکید اهمیت بیشتری میدهند: 1- تأکید در باب توابع، 2- تأکید در باب مفعول مطلق. الف) تأکید در باب توابع تأکید در این باب خود به دو نوع «تأکید لفظی» و «تأکید معنوی» تقسیم میشود: تأکید لفظی با تکرار یک واژه به دست میآید، مانند کلمة «زید» در جملة «جاء زیدٌ زیدٌ»، یا مانند کلمة «هیهات» در آیة: ]هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ[ (مؤمنون، 23: 36). تأکید معنوی با استفاده از واژههایی چون «نَفْس»، «عَیْن»، «کلّ»، «جمیع» و «کِلا» یا «کِلتا» انجام میگیرد، مانند عبارت «کلهم» در آیة: ]فَسَجَدَالمَلآئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ[ (حجر، 15: 30)؛ ، یا «نفسه» در جملة «جاء زیدٌ نفسه»، یا لفظ «کلاهما» در جملة «جاءنى الرجلان کلاهما» (ر.ک: سیوطی، بی.تا: 3/172). ب) تأکید در باب مفعول مطلق یکی دیگر از روشهای تأکید در زبان عربی استفاده از «مفعول مطلق» است. مفعول مطلق، مصدر منصوبی از جنس فعل بهکاررفته در عبارت است و وقوع یا صدور آن را تأکید میکند؛ مانند کلمة «ضرباً» در عبارت «ضربتُه ضرباً: زدم او را زدنی» که صدور فعل «ضرْب» از فاعل را تأکید میکند (ر.ک: استرآبادی، 1996: 1/298). این نوع تأکید هرچند از «توابع» به شمار نمیآید، باید آن را نوعی تأکید لفظی به شمار آورد؛ چراکه نوعی تکرار لفظ مؤکَد است. از این رو، تمامی کاربردهایی که برای تأکید لفظی در نظر گرفته شده است، برای مفعول مطلق هم کاربرد دارد. 3- 3. کاربرد گونههای تأکید در اغراض چهارگانه هر یک از اغراض یادشده در قسمت پیش رابطة خاصی با دو گونة «تأکید لفظی» و «تأکید معنوی» دارد. به عبارت دیگر، برای دست یافتن به هر کدام باید به نوع تأکیدی که استفاده میکنیم، توجه داشته باشیم. شیوة استفاده از تأکید را میتوان در سه بخش خلاصه کرد: الف: «تقریر» و «دفع توهم سهو» تنها با استفاده از تأکید لفظی به دست میآید (استرآبادی، 1996: 2/357). البته در این باره اختلافی هم دیده میشود که توضیح آن ارتباطی با مقالة حاضر ندارد (ر.ک: استرآبادی، 1996: 2/358؛ تفتازانی، 1425: 226). ب: «دفع توهم شمول» تنها با تأکید معنوی و الفاظ آن چون «کل» و «کلا» به دست میآید (استرآبادی، 1996: 2/359)؛ زیرا تأکید لفظی چیزی جز تکرار لفظ مؤکَد نیست و نمیتواند تغییری در مدلول آن بدهد؛ یعنی اگر لفظ نخست در معنی مجازی به کار رفته باشد، تأکید لفظی نیز همان معنی را تکرار میکند؛ بنا بر این، اگر بگوییم: «سربازان، سربازان آمدند» باز احتمال دارد که مقصود از «سربازان» بخشی از آنها باشد، اما وقتی بگوییم: «سربازان همهشان آمدند» دیگر نمیتوان چنین احتمالی داد. ج: «دفع توهم مجاز» در آنجا که احتمال مجاز در نسبت فعل به فاعل باشد، گاه با تأکید لفظی و گاه با تأکید معنوی حاصل میشود (استرآبادی، 1996: 2/358)؛ مانند اینکه بگوییم: «سلطان گردن راهزن را زد» و احتمال داشته باشد مقصود از «سلطان» نه خود او، که یکی از غلامانش باشد. برای زدودن این احتمال میتوان گفت: «سلطان، سلطان گردن راهزن را زد» یا «سلطان خودش گردن راهزن را زد». با توجه به مطالب یادشده، مفعول مطلق تنها میتواند برای تقریر معنی و دفع توهم سهو به کار رود، نه برای زدودن توهم عدمشمول و توهم مجاز؛ زیرا چنانکه اشاره شد، تأکید لفظی تنها برای «تقریر»، «دفع توهم سهو» و «دفع توهم مجاز در نسبت بین فعل و فاعل» به کار میآید و مفعول مطلق تنها خود مادة فعل را تأکید میکند و کاری به نسبت میان آن با فاعل ندارد. این نتیجه در بخش آینده به کار خواهد آمد.
4- مجاز و تأکید از آنچه در بخشهای پیشین گذشت، دانستیم که یکی از اغراض مهم استفاده از تأکید در زبان، رفع احتمال تجوّز و رفع احتمال عدمشمول است. همچنین دانستیم که مجاز بخش گستردهای از واژگان بهکاررفته در یک زبان را تشکیل میدهد، به گونهای که گاه شناخت حقیقت از مجاز دشوار میشود، بهویژه در ادبیات که خاستگاه کاربردهای استعاری و مجازی است. اکنون چند پرسش مطرح میشود: آیا میتوان بر خلاف اغراض تأکید، واژهای با معنی مجازی را تأکید کرد؟ آیا این کار با هدف از استعمال تأکید که زدودن احتمال مجازگویی است، متناقض نمینماید؟ آیا چنین تأکیدی به ابهام متن دامن نمیزند؟ به پرسش سوم در بخش آینده پاسخ خواهیم داد، اما برای پاسخ به دو سؤال نخست، بهتر است ابتدا دربارة گونههای کاربرد لفظ در متن توضیح مختصری بدهیم و پس از آن به بررسی مسئلة تأکید مجاز بپردازیم. 4- 1. گونههای کاربرد واژه در متن واژگانی که در یک متن به کار میروند، از سه گونه خارج نیستند: گونة نخست کلماتی هستند که احتمال برداشت معنی حقیقی و مجازی از آنها وجود دارد. گونة دوم واژگانی هستند که تنها معنی حقیقی از آنها برداشت میشود. گونة سوم نیز واژگانی هستند که تنها معنی مجازی از آنها برداشت میشود. دستوریان دربارة هر یک از موارد یادشده آرای گوناگونی دارند که جداگانه به آنها اشاره میکنیم: الف) واژگانی که احتمال برداشت معنی حقیقی و مجازی از آنها وجود دارد: چنانچه متکلم از کاربرد یک لفظ، معنی مجازی آن را اراده کند اما آن لفظ محتمل معنی حقیقی نیز باشد، باید از قرینه استفاده کند. در برابر، اگر مقصود وی حقیقت باشد، اما احتمال برداشت مجازی وجود داشته باشد، به طور حتم باید از عنصر تأکید استفاده کند؛ زیرا غرض بنیادی تأکید، شناساندن معنی حقیقی و زدودن احتمال مجاز است. در این باره هیچ گونه اختلافی میان زبانشناسان مسلمان دیده نمیشود. ب) واژگانی که تنها میتوان از آنها برداشت معنی حقیقی کرد:همان گونه که ارادة مجاز از یک لفظ نیازمند قرینهای است که با توجه به آن، حمل لفظ بر معنی حقیقی ناممکن میشود، گاه پیش میآید که در یک عبارت قرینهای یافت میشود که با در نظر گرفتن آن، احتمال هرگونه برداشت مجازی از یک لفظ ناممکن میگردد؛ به گونهای که تنها میتوان آن را بر معنی حقیقی حمل کرد. برای نمونه، کلمة «الرجلان» در عبارت «اختصمالرجلان: آن دو مرد با یکدیگر به ستیزه پرداختند» محتمل مجاز نیست و نمیتوان احتمال داد که مقصود از این کلمة مثتی، تنها یک مرد بوده، نه دو مرد؛ زیرا فعل «اختصم: ستیزه کرد» در عربی نیازمند دو طرف است و معنی ندارد آن را با فاعلی یک سویه به کار برده مثلاً بگوییم: «اختصمالرجلُ وحدَه: آن مرد تنهایی به ستیزه پرداخت». بنابراین، فعل «اختصم» در این عبارت قرینهای است که با وجود آن، احتمال برداشت مجازی از کلمة «الرجلان» نمیرود. بر خلاف کلمة «القوم» در جملة «اختصمالقومُ: آن مردان با یکدیگر به ستیز پرداختند» که احتمال عدمشمول در آن میرود بدین گونه که گمان کنیم تنها برخی از ایشان با یکدیگر نزاع کردهاند نه همة آنها. اکنون، از آنجا که غرض از تأکید زدودن احتمال برداشت مجازی از یک لفظ است، چنانچه واژهای مانند «الرجلان» در عبارت یاد شده، گنجایش معنی مجازی را نداشته باشد، آیا میتوان آن را تأکید کرد و مثلاً گفت: «اختصمالرجلان کلاهما: آن دو مرد هر دوشان با یکدیگر به ستیزه پرداختند»، یا چنین کاری بیمعنی و بیفایده است؟ ابوحیان اندلسی (654 - 745) در کتاب خود الارتشاف به دو فتوای مختلف از دستوریان در این باره اشاره میکند: جمهور نحویان از جمله مبرّد (210 - 286) موافق چنین تأکیدی هستند و در مقابل، نحویانی چون فراء (144 - 207) و ابوعلی فارسی (288 - 377) مخالف آن. از اخفش (000- 110) نیز هر دو قول نقل شده است (ابوحیان، 1418: 4/1948). به نظر میرسد نحویان متأخر همگی بر ممنوعیت کاربرد چنین تأکیدی اتفاق نظر دارند و آن را مخالف شرط استفاده از تأکید معنوی میدانند؛ چراکه از نظر آنها کلمة مؤکَد میبایست دال بر چند جزء یا فرد باشد تا بتوان احتمال مجاز و عدم شمول را متوجه آن ساخت؛ بنابراین، چنانچه کلمهای مانند «زید» بر افراد متعدد دلالت نکند، و اگر مانند «الرجلان» در مثال پیشین دال بر افراد متعدد باشد ولی نتوان برخی از آنها را اراده کرد، کاربرد واژگان تأکید هم ممنوع میشود؛ چراکه وجود آنها در جمله بیفایده است. افزون بر این دلیل منطقی، یک دلیل نقلی نیز بر ممنوعیت کاربرد تأکید وجود دارد: چنین عباراتی از عرب شنیده نشده و استعمال آن مخالف سماع است (ر.ک: استرآبادی، 1996: 2/371). ج) واژگانی که تنها میتوان از آنها معنی مجازی برداشت کرد: تأکیدپذیری این گونه از واژگان موضوع اصلی سخن ما در این بخش است. از آنچه دربارة دو گونة پیش گفتیم، چنین به دست میآید که تأکید تنها باید در جایی به کار رود که احتمال مجازگویی در میان باشد و چنانچه به هر دلیل این احتمال منتفی شود، استفاده از تأکید نیز حشو و بیفایده خواهد بود. به بیان دیگر، آنگاه که مقصود گوینده کاملاً آشکار است و احتمال مجاز در آن نمیرود، استفاده از تأکید هم بیهوده خواهد بود. پیشتر نیز اشاره شد که از دید ابنجنی کاربرد تأکید در زبان عربی، خود نشانهای بر کاربرد گستردة مجاز در این زبان است ؛چراکه اگر الفاظ میتوانستند بدون این عنصر در معنی حقیقی خودشان به کار گرفته شوند، دیگر نیازی به استفاده از این عنصر زبانی نبود. 4- 2. تأکید مجاز: امکان یا امتناع نتیجة منطقیای که با در نظر گرفتن این مقدمات به دست میآید، این است که وجود واژگان تأکید در یک جمله یا عبارت نشانة احتمال برداشت مجازی است و گوینده در اصل برای زدودن چنین احتمالی از تأکید استفاه کرده؛ بنابراین، تأکید را باید قرینهای بر ارادة معنی حقیقی از سوی متکلم دانست و از این رو، چنانچه لفظی به همراه تأکید به کار رود، باید آن را حمل بر معنی حقیقی کنیم. باید گفت که کاربرد تأکید به همراه مجاز ایراد منطقی دارد؛ زیرا مجاز پیوسته قرینهای به همراه دارد که نشان دهندة ارادة معنی مجازی از سوی متکلم است و تأکید هم قرینة حقیقت است، پس جمع بین قرینة حقیقت و قرینة مجاز، به جمع میان دو پدیدة متضاد میانجامد. افزون بر این، استفاده از تأکید در کنار مجاز به نوعی نفی غرض از کاربرد آن نیز به شمار میآید. البته به نظر میرسد که باید حکم تأکید لفظی را از حکم تأکید معنوی جدا کنیم؛ زیرا تأکید لفظی- چنانکه پیشتر گفتیم– چیزی جز تکرار واژه نیست و تغییری در مدلول آن نمیدهد؛ بر خلاف تأکید معنوی که غرض اصلی از به کارگیری آن دفع توهم مجاز است. با وجود این، برخی از متکلمان و اصولیان تأکید مجاز به شیوة تأکید لفظی را نیز ممنوع دانستهاند؛ برای نمونه، ابن قتیبه (213 - 276) بر آن است که اگر فعلی در معنی مجازی استفاده شد، نمیتوان آن را با مفعول مطلق یا تکرار لفظی تأکید کرد و چنانچه فعلی با مفعول مطلق به کار رفت، باید آن را بر معنی حقیقیاش حمل نمود (ابن قتیبه، 1428: 74). طرفداران این نظریه- بدون تفکیک میان دو گونة لفظی و معنوی- میپندارند که غرض از تأکید همانا دفع توهم مجاز، تقریر معنی حقیقی و رفع شک و تردید از معنی کلام است و چنانچه کلمهای را در معنی مجازیاش تأکید کردیم، خود سبب برداشت نادرست مخاطب از کلام شدهایم. این کار برای گویندة عاقل و بهویژه خداوند متعال قبیح است و مخالف حکمت شمرده میشود؛ از این رو، باید کاربرد تأکید را قرینهای بر ارادة معنی حقیقی از فعل دانست. شاید کهنترین اظهار نظر در این باره از ابوالعباس احمدبن یحیی ملقب به ثعلب (200-291) باشد. از وی نقل شده که در تفسیر آیة: ]وَکَلَّمَاللّهُ مُوسَی تَکْلِیمًا[ (نساء، 4: 164)؛ و خدا با موسی سخن گفت سخن گفتنی (پاینده)، چنین گفته است: اگر جملة «کلّمالله موسی» بدون مفعول مطلق آمده بود، احتمال [دو تفسیر را داشت]: آنچه ما گفتیم [که خداوند حقیقتاً به سخن آمده است] و آنچه معتزله گفتند [که خداوند تنها خلق صوت کرده نه اینکه حقیقتاً سخن گفته باشد]1 ، اما پس از آنکه کلمة «تکلیماً» نیز آمد، شکی که به جمله راه یافته بود، خارج شد و احتمال دو برداشت از بین رفت [و تنها یک برداشت باقی ماند، که همان نظر ما باشد]. و عرب میگوید: هنگامی که کلام تأکید میشود، جایز نیست که کاربرد آن لغو باشد، [زیرا] تأکید توسط مصدر [ = مفعول مطلق] برای از بین بردن شک در کلام وارد میشود (ازهری، 2001م: مادة «کلم»). نحویانی چون ابوحیان اندلسی نیز هوادار این دیدگاه هستند (ابوحیان، 1422:3/414). با توجه به این دیدگاه، باید کاربرد تأکید مجاز به شیوة تأکید معنوی را نیز به طریق اولی ممنوع بدانیم؛ زیرا وقتی از بهکارگیری تأکید لفظی که تنها تکرار لفظ موکَد بدون تغییر در مدلول آن است، منع میشویم، میبایست استفاده از تأکید معنوی را هم به طور حتم نادرست بشماریم. در برابر این گروه، ابن جنی قرار دارد. او تأکید مجاز را جایز دانسته و برای آن نمونههایی نیز ذکر میکند. وی همة مفعول مطلقهای تأکیدی را مصداقی از تأکید مجاز میداند؛ زیرا – چنان که گذشت- از دید او همة فعلها مجاز هستند، و وقتی همة فعلها مجاز باشند، خود به خود مصدرهایی که به عنوان مفعول مطلق آنها به کار میروند نیز مجاز هستند (ابن جنی، 1372: 2/456). بنابراین، اگر فعلی معنی مجازی داشت، مفعول مطلق آن نیز بر پایة همان معنی مجازی ساخته میشود؛ زیرا تأکید فعل با مفعول مطلق از جنس تأکید لفظی است و این نوع از تأکید نمیتواند ماهیت معنایی فعل را تغییر دهد؛ یعنی چنانچه فعل در معنی حقیقی به کار رفته بود، مفعول مطلق معنی حقیقی آن را تأکید میکند، و اگر فعل در معنی مجازی به کار رفته بود، مفعول مطلق معنی مجازی آن را تأکید میکند. محمدبن عاشور (1296 - 1393) در تفسیر خود، التحریر والتنویر، چنین گفته است: و تأکید با مفعول مطلق به تأکید نسبت [میان فعل و فاعل] و تحقیق آن باز میگردد، مانند «قد» و «إنّ» و از آن رفع احتمال مجاز قصد نمیشود. از این رو، عرب با مفعول مطلق، فعلهایی را تأکید میکند که جز کاربرد مجازی، کاربرد دیگری ندارند (ابن عاشور، 1997م: 6/38). به هر روی، آنچه درستتر به نظر میرسد این است که چون تأکید مفعول مطلق از جنس تأکید لفظی است و فقط برای تأکید مادة فعل- نه نسبت میان آن و فاعل- به کار میرود، دیگر نمیتوان غرض از کاربرد آن را دفع احتمال مجاز دانست؛ بنابراین، مانعی هم برای همراه ساختن آن با مجاز وجود ندارد و بر خلاف آنچه ابن قتیبه و دیگران گفتهاند، کاربرد آن دیگر قرینهای بر حقیقت بودن فعل به شمار نمیآید. زرکشی (745 - 794) در البحرالمحیط به خوبی این نکته را متذکر شده است: ... تأکید به وسیلة مفعول مطلق تنها [احتمال] مجاز از خود فعل را بر طرف میکند، نه [احتمال مجاز] از فاعل را. پس هنگامی که میگویی: «قام زیدٌ قیاماً: زید ایستاد ایستادنی»، اصل این جمله چنین بوده: «قام زیدٌ، قام زیدٌ: زید ایستاد، زید ایستاد». اکنون اگر بخواهی فاعل را تأکید کنی، کلمة «نفس» را در کلام خود میآوری [و چنین میگویی: «قام زیدٌ نفسُه: زید خودش ایستاد»] (زرکشی، 1421: 1/487). با توجه به این نکته، دیگر نمیتوان با استناد به ممنوعیت بهکارگیری تأکید لفظی مجاز، تأکید معنوی آن را نیز ممنوع بدانیم. البته این سخن به معنی تجویز چنین تأکیدی هم نیست؛ زیرا اشکال منطقی استفاده از تأکید معنوی در کنار مجاز همچنان باقی است و آنچه از بین رفت تنها روش دستوریان در منع آن بود. اکنون باید دید آیا از میان زبانشناسان مسلمان کسی تأکید معنوی مجاز را جایز دانسته است یا خیر. با جستوجو در کتابهای نحوی، اصولی، کلامی، تفسیری و... به یک نام برمیخوریم: ابوالفتح عثمانبن جنی. وی افزون بر جایز دانستن تأکید لفظی مجاز در قالب مفعول مطلق، تأکید معنوی مجاز را نیز جایز دانسته است2. او سبب چنین پدیدهای را پیوستگی فراوان مجاز با حقیقت میداند. این ارتباط تنگاتنگ تا جایی ادامه دارد که مرز میان حقیقت و مجاز از بین رفته، و ابزاری مانند تأکید که مختص به حقیقت است برای مجاز نیز به کار میرود: اینکه عرب همان گونه که حقیقت را تأکید میکند، مجاز را نیز تأکید میکند، تو را بر پیوستن مجاز به حقیقت نزد ایشان، و رفتن مجاز به همان راه حقیقت آگاه میسازد، و آن مانند سخن فرزدق است:
«در شبی که دو بازار مربد، هردوشان، ابر مرگ را با شمشیرهای بران به حرکت درانداختند». شاعر تنها یک «مربد» را اراده کرده و آن را به خاطر اتصال بازار کناریش بدان، مجازاً تثنیه بسته است. سپس با وجود مجاز بودن «مربدان»، آن را تأکید کرده است. و جایز است که شاعر هر یک از دو طرف بازار را «مربد» نامیده باشد [و بدین سبب آن را تثنیه کرده است] (ابن جنی، 1372: 2/453). تثنیه مجازی کلمات مفرد- بهویژه تثنیه اسمهای مکان- در زبان عربی کاری شناخته شده و رایج است و با جستوجو در کتابهای ادبی میتوان نمونههایی از آن نیز به دست آورد (ر.ک: زرکشی، 1376: 3/6). در بیتی که مورد استشهاد ابن جنی است، با اینکه مقصود شاعر از «مربدان» ساخت مفرد آن یعنی «مربد» بوده، بر خلاف عرف زبان عربی، مثنی بودن آن را با کلمة «کلا» تأکید کرده است. تأکید که در سنت زبانشناسی عربی برای دفع احتمال مجاز و تقویت معنی حقیقی استفاده میشد، راه دیگری پیموده و برای ایجاد توهم معنی حقیقی به کار رفته است. باید گفت تأکید، این بار کارکرد دیگری یافته است: ایهام حقیقت. با این وضعیت، آیا میتوان استفاده از عنصر تأکید را در کنار مجاز درست دانست؟ به اعتقاد ما دیدگاه ابن جنی در باب تأکید مجاز، دیدگاه درستی است و میتوان مجاز را با تأکید معنوی نیز تأکید کرد. برای جایز دانستن چنین پدیدهای باید به دو اشکال اساسی که پیشتر هم بدان اشاره کردیم، پاسخ گوییم: 1- اشکال منطقی: کاربرد تأکید معنوی به همراه مجاز به تناقض منتهی میشود؛ زیرا غرض از تأکید، دفع احتمال تجوز است و همراه ساختن آن با مجاز، نفی غرض است. 2- اشکال نقلی: چنین چیزی از عرب شنیده نشده است. پاسخ به اشکال دوم آسان است: تأکید مجاز نمونههایی در زبان عربی دارد4. این نمونهها هرچند زیاد نیستند، نمیتوان آنها را در نظر نگرفت و زبانشناسان مخالف با پدیدة تأکید مجاز هم این نمونهها را نادرست نشمردهاند. اما در پاسخ به اشکال نخست باید بگوییم: چنین تناقضهایی در زبان عربی دیده میشود و وجود این گونه منطقگریزیها در این زبان چیز شگفتی نیست. پدیدههای زبانی منطق خود را دارند و کمتر در قالب منطق ارسطویی جای میگیرند. برای فهمیدن منطق «تأکید مجاز» کافی است نگاهی به «استعارة مرشحه» بیندازیم. در یک استعاره دو رکن اصلی وجود دارد: 1- مستعار، 2- قرینه. مثلاً در جملة «شیری دیدم که سلاح پوشیده بود»، واژة «شیر» مستعار و عبارت «سلاح پوشیدن» قرینة استعاره است. این قرینه میفهماند که مقصود از «شیر» حیوان درنده نیست که مردی شجاع است. وظیفة قرینه این است که ذهن مخاطب را از معنی حقیقی مستعار دور کرده و آن را به معنی استعاری که مقصود گوینده است، نزدیک کند؛ بنا بر این، منطقی نیست پس از آوردن قرینه، لفظی بیاوریم که این برداشت درست را برهم بزند. اما میبینیم که گاه پس از ترکیب «مستعار + قرینه» عبارتهایی به کار میرود که برخلاف قرینه، ذهن مخاطب را دوباره به معنی حقیقی مستعار نزدیک میسازد، یعنی پس از اینکه قرینه به مخاطب فهماند که مقصود از «شیر» یک حیوان درنده نیست، لفظی میآید که به او میگوید مقصود از «شیر» همان حیوان درنده است؛ مثلاً گفته میشود: «شیری دیدم که سلاح پوشیده، یالش در هم فرورفته، و چنگالهایش کوتاه نشده بود». این کار منطقی به نظر نمیرسد؛ چراکه باعث سردرگمی مخاطب در فهم مقصود متکلم میشود، ولی بلاغیان نهتنها چنین چیزی را نادرست نمیشمارند که آن را یکی از زیباترین و شیواترین انواع استعاره معرفی میکنند نام «استعارة مرشحه» بر آن مینهند. این گونه استعاره به سبب دربرداشتن عنصر مبالغه و دلالت بر تناسی تشبیه، برتر از دیگر انواع استعاره دانسته شده است (ر.ک: خطیب قزوینی، 1998م: 282). در یک استعارة مرشحه سه رکن مهم قابلشناسایی است: 1- مستعار، 2- قرینه، 3- ترشیح. اکنون اگر مثالی را که ابن جنی بدان استشهاد کرده است، تحلیل کنیم، همین سه بخش را در آن مییابیم: 1- واژة مجاز: «المربدان»، 2- قرینة مجاز: آگاهی مخاطب به اینکه تنها یک بازار به نام «مربد» در بصره وجود داشته است، 3- ترشیح مجاز: کلمة «کِلا» که در اصل برای لفظ مثنای حقیقی به کار میرود. بنابراین، میتوانیم تأکید معنوی را «ترشیح» به حساب آوریم و با این توضیح تأکید مجاز را نیز جایز بدانیم. در پایان این بخش، چنین به دست میآید که دیدگاه ابن جنی در زمینه «تأکید مجاز» با سنت بلاغت عربی سازگاری دارد و میتوان آن را در دستگاه زبان عربی، به عنوان پدیدهای قابلتوجیه، پذیرفت.
5- تأکید مجاز و ابهام متن در این بخش برآنایم تا به پرسشی که در ابتدای بخش پیش مطرح شد، پاسخ گوییم: آیا تأکید مجاز به ابهام متن نمیانجامد؟ با در نظر گرفتن سخنانی که گذشت، میتوان به این پرسش پاسخ داد: خیر، ابهام پایدار و ثابتی در میان نیست. آنچه در فرایند تأکید مجاز پدید میآید یک ابهام بدْوی و ابتدایی است که با توجه به قواعد زبان عربی از بین میرود. باید به این نکته دقت داشت که تأکید در نقش «ترشیح مجاز» تنها کمی فهم متن را پیچیده میکند اما هرگز نمیتواند با قدرتِ قرینة صارفه برابری کند. به بیان دیگر، در تعارض میان قرینة مجاز و تأکید، ترجیح با قرینه است. افزون بر این، دانستیم که عنصر تأکید در جایی که ارادة مجاز نشده است و فقط گمان آن میرود، نمیتواند احتمال تجوز را به طور کلی رفع کند بلکه تنها آن را از احتمالی قریب به احتمالی بعید تبدیل میکند؛ پس بیگمان در جایی که مجاز به همراه قرینة همیشگیاش حضور دارد، نخواهد توانست با قدرت آن برابری کند. تأکید در بهترین حالت، نقش «ترشیح» را بر عهده دارد و نمیتواند در فهم مخاطب خدشهای وارد کند. البته، چنانچه بپذیریم که تأکید مجاز سبب ابهام در متن میشود، باز هم نمیتوانیم بر آن خرده بگیریم و استفاده از آن را ممنوع کنیم؛ چرا که این پدیده، تنها مصداق ابهام در زبان عربی نیست. اگر بگوییم زبان عربی زبان پرابهامی است، سخن به گزاف نگفتهایم. این زبان بهویژه در گونة ادبیاش زبانی سراسر ابهامآمیز و پیچیده است. با جستوجویی ساده در کتابهای بلاغت میتوان نمونههای بسیاری از ابهام سازمان یافته و قاعدهمند را در این زبان یافت: اِخبارهایی که خبر نیستند، امرهایی که امر نیستند، نهیهای که نهی نیستند، ادوات ترجی که معنی تمنی میدهند، ادوات تمنی که معنی ترجی میدهند، ادوات حصری که برای حصر نیستند، و کنایههایی که بر خلاف ظاهر منفیشان، معنی مثبتی دارند؛ و نمونههای بسیار دیگر. همین نکات است که فهم این زبان را دشوار کرده و شناخت ظرایف آن را حتی برای گویشورانش پیچیده ساخته است. هر یک از این موارد به تنهایی میتواند بیشتر از تأکید مجاز در پیدایش فهم نادرست از متن دخالت داشته باشد، بهویژه که تعدادی از آنها بسامد بالاتری نسبت به تأکید مجاز دارند. بنابراین، اگر سخن از کنار گذاشتن یک گونة زبانی به خاطر ابهامآفرینی باشد، تأکید مجاز از آخرین موارد خواهد بود. افزون بر این، ابهام در بلاغت عربی نه تنها پدیدهای ناپسند نیست که یکی از صنایع بدیعی نیز به شمار میآید. ابن ابیالإصبع مصری (595 - 654) در تحریرالتحبیر، آن را چنین تعریف میکند: ابهام آن است که گوینده سخنی بگوید که محتمل دو معنی متضاد باشد. هیچ یک از این دو معنی بر دیگری برتری ندارند و متکلم در سخن خویش چیزی نمیآورد که به وسیلة آن شناخت به دست آید بلکه [بر عکس]، او پوشیده ساختن و ابهام امر را در این دو معنی قصد میکند (ابن ابیالإصبع، 1383: ج 4،596). آنچه در این تعریف آشکارا به چشم میآید، اقدام آگاهانة متکلم برای ایجاد ابهام میان دو معنی متضاد و مخالف یکدیگر است؛ چیزی که رد پای آن در پدیدة «تأکید مجاز» بهخوبی پیداست. این کار چنانچه با عنصر آگاهی مخاطب درآمیزد، مشکلی در فهم وی از متن به وجود نمیآورد، ولی طبیعی است که اگر با غفلت او مواجه شود، به برداشتهای نادرست منتهی شود. پیشتر دیدیم که برخی از متکلمان چگونه به صرف وجود تأکید در جمله، لفظ مؤکَد را بر معنی حقیقی حمل کرده بودند. باید گفت چشم دوختن به تأکید به عنوان نشانهای از معنی حقیقی و یگانه زدایندة احتمال مجاز، کاری مبالغهآمیز و خلاف سنت زبان عربی است؛ زیرا افزون بر «تأکید مجاز»، میتوان نمونههای دیگری از کاربرد وارانة تأکید را به دست آورد، مانند چیزی که در باب تأکیدالمدح بما یشبهالذم وجود دارد. همچنین، گاه با وجود همة تأکیدی که در یک عبارت به کار میرود، باز واژهای میآید و تمام برداشت ما را بر هم میزند. برای نمونه، در آیة مربوط به سجده کردن فرشتگان بر حضرت آدم میبینیم که با وجود تأکید مکرر بر سجدة همگی آنان، ابلیس از میان ایشان استثنا میشود: ]فَسَجَدَالمَلآئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ % إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَی أَن یَکُونَ مَعَالسَّاجِدِینَ[ (حجر، 15: 30 - 31)؛ پس فرشتگان همگی یکسره سجده کردند % جز ابلیس که خودداری کرد از اینکه با سجده کنندگان باشد (فولادوند). این استثنای پس از تأکید چه معنایی میتواند داشته باشد؟ اگر هدف از آوردن عبارت «کلهم أجمعون»، برداشتن احتمال مجاز و توهم عدمشمول از واژة «ملائکة» و تأکید بر مفهوم شمولیت و عموم آن بوده، چرا باید با آوردن «إلا» این معنی را بر هم بزنیم؟ آیا به کار نبردن تأکید با وجود ادات استثنا منطقیتر به نظر نمیرسد؟ این پرسشها وقتی پررنگتر جلوه میکند که میبینیم در آیهای دیگر با همین مضمون، عنصر تأکید به کار نرفته است5: ]ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَالسَّاجِدِینَ[ (اعراف، 7: 11)؛ آن گاه به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده کنید»، پس [همه] سجده کردند، جز ابلیس که از سجده کنندگان نبود (فولادوند). با در نظر گرفتن چنین نمونههایی، خردمندانه آن است که چشمداشت خود از عنصر تأکید را از چیزی که پنداشته میشود، قدری پایینتر بیاوریم و دیدگاه خود را به منطق زبان تغییر دهیم. استفاده از تأکید نهتنها سبب از بین رفتن ابهام نمیشود که گاهی خود ابهامآفرین است، البته ابهامی که با توجه به معیارهای بلاغت عربی در سطح پایینتری از دیگر روشهای ایجاد ابهام قرار دارد. آری، اگر آن را با ابزارهای زبانی دیگری چون قرینة مجاز همرتبه بدانیم، آنگاه در تحلیل متون دچار مشکل خواهیم شد، ولی آنگونه که توضیح دادیم، تأکید، چیزی بیشتر از نامی که بر آن نهادهاند، نیست: «تأکید».
نتیجه از آنچه گذشت، میتوان نتایج زیر را به دست آورد: 1- استفاده از عنصر تأکید نمیتواند احتمال مجاز را به طور کلی از بین ببرد بلکه فقط آن را از احتمال قریب به احتمال بعید تبدیل میکند. 2- روش زبانشناسان مسلمان که از ممنوعیت «تأکید لفظی مجاز» برای منع «تأکید معنوی مجاز» استفاده میکنند، روش نادرستی است؛ زیرا غرض و کارکرد این دو گونه از تأکید با یکدیگر فرق دارد و از منع یکی نمیتوان نادرستی نوع دیگر را اثبات کرد. 3- همراه شدن «تأکید لفظی» با مجاز جایز است؛ چراکه این گونه از تأکید چیزی جز تکرار واژة مؤکَد نیست و تغییری در معنی استعمالی آن نمیدهد. 4- تأکید مجاز به شیوة تأکید معنوی جایز است و میتوان آن را «ترشیح مجاز» دانست. همان گونه که در «ترشیح استعاره» از ملائمات مشبه استفاده میشود و ذهن مخاطب از مشبه به و معنی تشبیه دور میشود، در «ترشیح مجاز» هم با استفاده از عنصر تأکید، ذهن شنونده از مجاز دور شده و برای او توهم حقیقت ایجاد میگردد. 5- تأکید در باب تأکید مجاز نه برای زدودن توهم معنی مجازی که بر عکس، برای ایجاد توهم معنی حقیقی به کار میرود. از آنجا که بیشترین کاربرد تأکید برای زدودن احتمال معنی مجازی است، بیتوجهی به قواعد زبان عربی در این زمینه میتواند به برداشت نادرست از متن بینجامد. 6- ابهام پدید آمده از تأکید مجاز، ابهامی بدوی است که نسبت به دیگر نمونههای ابهام، یچیدگی کمتری دارد. از دیدگاه بلاغت عربی، ایجاد چنین ابهامهایی از محسنات بدیعی شمرده میشود. 7- پیشنهاد میشود با در نظر گرفتن نمونههایی از نقض معنی تأکید با ادات استثنا، دیگر نمونههای کاربرد ابهام آمیز تأکید نیز بررسی شود تا تصویر آشکارتری از این ابزار زبانی به دست آید.
پی نوشتها 1- دربارة «کلام خداوند» میان متکلمان اختلاف عمیقی وجود دارد. معتزله و امامیه برآناند که مقصود از متکلم بودن خداوند این است که او خلق صوت میکند نه اینکه حقیقتاً به سخن درآید. اما حنبلیان و اهل حدیث اعتقاد دارند که خداوند حقیقتاً سخن میگوید ولی کیفیت کلام او با کیفیت کلام بشر متفاوت است (ر.ک: معتوق، 1425: 1/433 و 2/139). ابن قتیبه، عبداللهبن مسلم دینوری از پیروان فرقة کرامیه است (ذهبی، 1405: 13/299). این فرقه به اثبات صفات الهی، و نه تأویل آنها، عقیده دارند و عقیدة ایشان به تجسیم و تشبیه منتهی میشود (شهرستانی، 1404: 1/107). 2- هرچند وی آشکارا و با این تفصیل سخن نگفته است، از مثالهایش میتوان این حکم را به دست آورد. 3- این بیت چنانکه ذکر شد، متعلق به فرزدق (38 - 110) است در قصیدهای با مطلع زیر:
(فرزدق، 1407: 620) در دیوان به جای کلمة «سحابة»، «عجاجة» روایت شده است. | واژگان: سال: جریان یافت. المِربَد: نام بازاری در بصره است. تثنیة آن مجازی و برای مبالغه است. العجاجة: گرد و غبار میدان جنگ. السحابة: ابر. الصوارم: جمعالصارمة: بران، تیز. 4- از دیگر نمونهها میتوان به کلمة «القارضان» در بیت زیر از ابو ذؤیب هذلی اشاره کرد:
(ر.ک: جمحی، بی.تا: 1/180). این بیت به خاطر تأکید کلمة «القارضان» با «کلاهما» مانند بیت فرزدق، نمونة دیگری از تأکید معنوی مجاز است. 5- در هفت آیه از قرآن کریم داستان سرپیچی ابلیس از سجده کردن بر آدم ذکر شده است: 1- بقره، 34؛ 2- اعراف، 11؛ 3- حجر، 31، 4- اسراء، 61؛ 5- کهف، 50؛ 6- طه، 116؛ 7- ، 74. از این میان، ششتای آنها بدون تأکید و دوتای آنها با تأکید است، یکی آیة 30 سورة حجر و دیگری آیة 74 سورة ص.
| ||||||||||
مراجع | ||||||||||
منابع
| ||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,842 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 743 |