تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,639 |
تعداد مقالات | 13,330 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,909,293 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,961,325 |
بررسی فرایند واژهسازی در زاد المسافر ناصرخسرو | ||||
متن شناسی ادب فارسی | ||||
مقاله 7، دوره 8، شماره 2 - شماره پیاپی 30، مرداد 1395، صفحه 91-108 اصل مقاله (203.98 K) | ||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/rpll.2016.20416 | ||||
نویسندگان | ||||
محمدنبی خیرآبادی؛ مهیار علوی مقدّم* ؛ احمد خواجه ایم | ||||
دانشگاه حکیم سبزواری | ||||
چکیده | ||||
در میان آثار نثر ناصرخسرو، زاد المسافر1 از نظر موضوع و شیوه نگارش، از ارزش ویژهای برخوردار است. ناصرخسرو در این کتاب که آن را بعد از سفرنامه نوشتهاست، برای تبیین مباحث فلسفی و پاسخگویی به حکیمان ایران و فیلسوفان یونان، برای اصطلاحات فلسفی، برابرهای زیبا قرار میدهد. از این نظر، بعد از کتابهای ترجمهشده از عربی مانند ترجمه تفسیر طبری و تاریخ بلعمی که به ضرورت ترجمه در آنها معادلسازی صورت گرفتهاست، این کتاب در کنار کتابهایی چون التفهیم و دانشنامه علایی جزو اولین آثار غیر ترجمهای محسوب میشود که به ضرورت موضوع به واژهسازی میپردازد. این جستار به الگوهای واژهسازی درونمتنی در این کتاب و تنوع آن میپردازد که به سبب آشنایی ناصرخسرو با ویژگیها و امکانات زبان بودهاست و شباهت آرای وی با نظریههای زبانشناسی جدید در باب زبان، گفتار و نوشتار، موید آن است؛ به عبارت دیگر، جستار حاضر بر پایه آموزههای زبانشناختی، به بررسی فرایند واژه سازی در متن ادبی- فلسفی زاد المسافر میپردازد. | ||||
کلیدواژهها | ||||
زاد المسافر؛ ناصرخسرو؛ فرایند واژهسازی؛ زبانشناسی | ||||
اصل مقاله | ||||
1. درآمد اهمیت بررسی زبان و پیشینه تاریخی آن بارز است؛ به گونهای که بخشی از مطالعات علم زبانشناسی جدید، به زبانشناسی تاریخی اختصاص دارد. در بخشی از این بررسی که به مطالعه «همزمانی» موسوم است، زبانشناسان به مطالعه چگونگی پیدایش و تطور واژگان یک زبان در یک دوره تاریخی خاص یا یک اثر میپردازند؛ از این رو، ضرورت پرداختن به زاد المسافر که همواره به عنوان اثری متفاوت در واژهسازی و معادلسازی واژگان مطرح بوده است، ما را بر آن میدارد تا در واژگان این اثر کهن فارسی و الگوهای واژهسازی آن تأمل بیشتری داشتهباشیم زیرا «تا هنگامی که از داشتههای زبانی خود اطلاع درستی نداشته باشیم، بیگمان در کار واژهیابی و برابرگذاری یا هر پژوهش در حوزه فرهنگنگاری و سبکشناسی، با کاستیها و نارساییهای فراوانی روبرو خواهیم شد. چه بسیارند واژهها و ترکیبها که در نوشتههای کهن و حتی در گویشهای نوین امروزین زبان فارسی به کار رفته و میروند و میتوانند برابرها و جانشینهای مناسبی برای شماری از واژههای بیگانه باشند» (رواقی، 1388: یازده). در این پژوهش بدون در نظرگرفتن محتوا و پیام ایدئولوژیکی متن، صرفاً از نظر رخداد زبانی به آن پرداخته میشود. هر چند در رویکردهای جدیدی مانند گفتمانکاوی، «کار زبان صرفاً انتقال اندیشهها نیست بلکه کنشی بینافردی است که علتها و معلولهایی در ساختار اجتماعی دارد و واجد اشارات ایدئولوژیکی هم هست» (مکاریک، 159:1390). =در بررسی سبکشناسی یک اثر، لایه واژگانی آن ارزش خاصی دارد زیرا هر نویسنده از میان بخشهای زبان که شامل واج، واژه، گروه، الگوی نحوی و عبارت است، یکی را انتخاب میکند (ر.ک. فتوحی، 37:1392). ناصرخسرو در کتاب زاد المسافر همچون دیگر آثار نظم و نثر خود به دنبال جنبه ادبیت زبان خود نیست و برای او بیان اندیشه و تفکر اعتقادی اولویت اصلی محسوب میشود. او زبان و حتی شعر را به منزله دستافزاری در خدمت انتقال عقیده قرار میدهد و به دلیل آشنایی با ساختار زبان و امکانات زبان فارسی به ابتکار و نوآوری در حوزه واژگان زبان دست میزند که در اصطلاح امروزی آن را واژهسازی «درونمتنی» مینامند؛ امری که زبانشناسان امروزی هم برای غنای واژگانی زبان فارسی آن را توصیه میکنند با این استدلال که حضور این واژهها در متن با ایفای نقش همراه است و ناگزیر وجودشان در زبان موجه و پذیرفتنی جلوه میکند (ر.ک. حق شناس، 31:1379).
2. پیشینه پژوهش نخستین بار ملکالشعرای بهار در جلد دوم کتاب سبکشناسی، به واژگان نادر و کمیاب در زاد المسافر اشاره میکند (ر.ک. بهار، 2:1369/157). مصحح زاد المسافر هم در مقدمه آن، به برابرنهادههای فارسی در این اثر اشاره دارد که در هیچ فرهنگنامهای نیامده است (ر.ک. ناصرخسرو، 1384: سیزده). همچنین احمد غنی پور ملکشاه و همکارانش در مقالهای با عنوان «نگاهی به سبکشناسی زاد المسافرین» بیشتر به ساختار نحوی جملات آن میپردازند (غنیپور ملکشاه و همکاران، 1389). آخرین پژوهش درباره آثار منثور ناصرخسرو، «واژهنامه فلسفی و کلامی آثار منثور ناصرخسرو» از فاطمه حیدری (1392) است که در آن تنها به جمعآوری اصطلاحات فلسفی عربی و فارسی از تمام آثار پرداخته شده است و بدون هیچ توضیحی درباره معنی و ساختار آن واژه، به آوردن بندی که آن واژه در آن قرار دارد اکتفا شدهاست. در حالی که در مقایسه با اثری که از نظر ویژگیهای زبانی شبیه زاد المسافر است، یعنی دانشنامه علایی، بیش از بیست پژوهش تنها درباره ویژگیهای سبکی، دستوری و زبانی آن صورت گرفتهاست (محمودی بختیاری و سرایلو، 1387)2. خلأ پژوهشی درباره زاد المسافر ناصرخسرو، به ویژه فرایند واژه سازی این کتاب، نگارندگان را به این پژوهش واداشته است.
3. پرسشها و فرضیههای پژوهش این پژوهش در پی پاسخ دادن به این پرسشهاست: 1) آیا ناصرخسرو با مباحث زبانی آشنایی داشته است و این موضوع در واژهسازی او تأثیر داشته است؟ 2) انگیزه و هدف ناصرخسرو از واژه سازی چه بوده است؟ 3) شیوه واژه سازی در زاد المسافر با کدام یک از الگوها و نظریههای امروزی مطابقت میکند؟ فرضیه این پژوهش بر این اساس نهاده شدهاست که ناصرخسرو به ضرورت نیاز زبانی و علمی، واژه سازی کرده است و آگاهی و شناخت او از زبان و ویژگیهای آن، در این امر نقش زیادی داشته است.
4. مبانی نظری پژوهش 4-1. ناصرخسرو و نظریههای زبانشناختی یکی از دلایل رویکرد ناصرخسرو در واژهسازی، آشنایی او با مباحث زبانی و آگاهی و استفاده از امکانات موجود در ذات زبان است و از این رو، پیش از ورود به موضوع اصلی، اشاره به نمونههایی از این آشنایی او، ما را در اثبات این نظریه یاری خواهد کرد. ناصرخسرو دو «قول» اول و دوم از بیست و هفت «قول» کتاب خود را به قول(گفتار) و کتابت(نوشتار) اختصاص میدهد که این موضوع خود نشاندهنده اهمیت زبان از نظر اوست. نکته جالب در این است که نظرات مطرحشده در این دو «قول»، با نظریههای زبانشناسی جدید شباهتهای زیادی دارد که در ادامه به نمونههایی از این شباهتها اشاره میکنیم: 4-1-1. تفاوت زبان انسان و حیوان از دیدگاه زبانشناسان، ارتباط همان کاربرد نشانههاست و زبان هم یک نظام نشانهای محسوب میشود و حیوانات هم با نشانهها ارتباط برقرار میکنند و کاربرد آنها از این نشانهها نظاممند است. در این مفهوم، حیوانات دارای زبان هستند، اگر چه زبان آنها زبان ساختمندی نیست و دارای ماهیت بیانی زبان بشری نیست؛ آنها برای آوازهای پرندگان جنبه شبه زبانی قائل هستند (هادسن، 1383: 214 و 210). ناصرخسرو هم معتقد است حیوانات دارای زبان خاص خود هستند که برای برطرف کردن نیازها و ارتباط از آن استفاده میکنند و بانگ آنها به منزله نطق است و نشانه آن این است که در موقع شادی و ترس، آواز و بانگ متفاوتی دارند و به این روش با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. ناصرخسرو برای توضیح این مطلب، صدای متفاوت مرغ را در حالتهای مختلف ترس و تخمگذاری مثال میزند؛ از نظر او حیوانات هم مانند انسانها دارای زبان هستند ولی خط و نوشتار ندارند: «مر حیوان بی نطق را با مردم هم اندر گفتار و هم اندر صنعت ها شرکت است و اندر کتابت نیست» (ناصرخسرو، 12:1384). 4-1-2. حرف به عنوان کوچکترین جزء زبان زبانشناسان میگویند آواها از مختصههای واجی ساخته شدهاند که این مختصههای واجی اساسیترین و کوچکترین عناصر آوایی زبانی هستند (هادسن، 251:1383). در گذشته حرف، معادل صدا محسوب میشدهاست و در زبانشناسی جدید، واج (صدا) کوچکترین واحد زبانی است که معنا ندارد ولی تفاوت معنایی ایجاد میکند. ناصرخسرو با ذکر مثال رابطه نقطه و خط با یکدیگر، به رابطه حرف با کلمه میپردازد و میگوید: «حرف از نام (واژه) به منزلت نقطه است از خط و مر حرف را معنی نیست» (ناصرخسرو، 19:1384).
4-1-3. شیوه تولید حرف (واج) در زبان زبانشناسان درباره نحوه تولید صدا یا واج تقسیمبندیهای زیادی دارند و درباره این که تولید صداها از واجگاههای متفاوت (هشت جایگاه) انجام میشود، میگویند: «جریان هوا برای برقراری ارتباط توسط اصوات لازم است. انقباض ششها سبب ایجاد جریان هوای ششی برونسو (بازدمی) میشود و اکثر آواهای همه زبانها بر اساس جریان هوای ششی برونسو تولید می شوند» (هادسن، 25:1383). ناصرخسرو در همین زمینه میگوید: «نفس مردم مر هوا را به شُش اندر کشد و مر گذرگاه آن باد را چنان که خواهد تنگ تر و فراختر همیکند تا آوازی دراز بیرون آید که آن مر پذیرفتن صورت قول را شاید و هرگاه مر حلقوم را تنگتر کنند آوازش باریکتر شود و چون فراخ کنند آوازش سطبرتر شود. آنگاه چون آواز به کام اندر افتد، نفَس مر او را به میان کام و دندانها و لبها به زبان ببرد و به حروفها ترتیب کرده و بعضی از آن آواز بریده شده به راه بینی بیرون گذرد و بعضی را به دهان تا مر حرف را بیکندی و عیب پدید آورد. پس گوییم که آواز دراز به مثل چون خطی است راست کشیده که نفس ناطقه مر آن را به زبان و دندان و لب و اندر کام همی شکند و به خمهای گوناگون بخماند که آن خمها و شکلها حروف است از راه شنودن نه از راه دیدن» (ناصرخسرو، 10:1384). 4-1-4. تفاوت گفتار و نوشتار بر اساس نظر زبانشناسان «نوشتار نسبت به گفتار، ثانویه محسوب میشود، هم از لحاظ تاریخچه و هم از لحاظ این حقیقت که گفتار (نه نوشتار) برای نوع انسانی ضروری است» (هادسن، 427:1383). آنها درباره فرایند آموزش زبان (گفتار) میگویند: «کودکان زبان را به طور خودجوش یاد میگیرند چون یک انگیزه طبیعی یا فطری قوی از طرف کودکان برای یادگیری زبان وجود دارد. این انگیزش آنچنان قوی است که آموزش برای آنها لازم نیست. از سوی دیگر، نوشتار موضوعی است که ما مجبور به فراگیری آن در مدرسه هستیم» (هادسن، 1383: 140). ناصرخسرو در باب این که گفتار، به آموزش ویژهای نیاز ندارد و فرایند طبیعی در زندگی انسان محسوب میشود ولی نوشتار نیاز به آموزش دارد و این که خط، مربوط به افراد خاص در یک جامعه زبانی است و ضرورتاً زبان نیاز به خط ندارد، میگوید: «کسی که نبشته نداند یا ندیدهباشد قصد نبشتن نکند از بهر آن که نطق عطای الهی است و کتابت مر او را تکلفی است اکتسابی» (ناصرخسرو، 1384: 15). «کتابت پس از قول است و خاصه مردم راست و قول مر مردم عام راست از آنکه هر نویسنده مردم است و هر مردمی نویسنده نیست» (ناصرخسرو، 1384: 13). نکته دیگر در مورد رابطه زبان، گفتار و خط این است که زبانشناسان نوشتار را شکل گفتار میدانند نه شکل مستقیم زبان؛ ناصرخسرو هم بر این عقیده است که زبان، امری ذهنی است و گفتار شکل بیرونی آن است و خط و نوشتار شکل گفتار محسوب میشوند و به واسطه آن به زبان پیوند مییابند و گفتار به زبان نزدیکتر است تا خط: «قول (گفتار) حکایت است از آنچه در نفس داننده است و کتابت (نوشتار) حکایت است از قول او، پس نبشته حکایتِ حکایت باشد از آنچه اندر نفس خداوند علم است» (ناصرخسرو، 1384: 8). همچنین در جای دیگر مینویسد: «قول اثر است از نطق و نطق مر نفس ناطقه را جوهری است و کتابت مر او را عرضی است استخراجی. قول به نفس مخصوصتر است از کتابت و بدو نزدیکتر است از کتابت. این مصنوع که کتابت است، میانجیان و دستافزارهاش دورند و زنده نیستند» (ناصرخسرو، 1384: 15). «پس پیدا آمد قول شریفتر و لطیفتر است از کتابت و اندر قول اشتباه کمتر از آن افتد و قول مر کتابت را به منزله روح است مر جسد را» (ناصرخسرو، 1384: 8). در باب استقلال خط و نوشتار نسبت به زبان و گفتار میگوید: «پس نبشته قولی باشد قایم به ذات خویش، پس از آن که گوینده او خاموش گشته باشد» (ناصرخسرو، 1384: 14). با تأمل در جملههای بالا میتوان شباهتهای زیادی بین دیدگاههای ناصرخسرو و نظریههای زبانشناسان مشاهده کرد؛ از جمله فرضیه ذاتی بودن زبان که بر اساس آن، دانش زبانی انسان فطری است و بخشی از توانش هم فطری رقم میخورد (مکاریک، 100:1390) یا نظریه سوسور درباره زبان که نظام یک زبان (لانگ) را از موارد خاص آن گفتار و نوشتار (پارول) جدا میکند (کالر، 82:1389). 4-1-5. دو ساختی بودن زبان انسانی زبانشناسان برای زبان دو مرحله ساختی در نظر میگیرند: این که از ترکیب حروف، واژه ساخته میشود و از ترکیب واژهها جمله (قول) ساخته میشود. ناصرخسرو میگوید: «اگر کسی پرسد که قول (گفتار) چیست جواب آن است که قول نامهاست [که] ترتیب کردهاند و اگر گوید که نام چیست گوییم حرفهاست نظم داده» (ناصرخسرو، 1384: 9). با توجه به آنچه گفته شد، اسن نتیجه به دست میآید که ناصرخسرو پیشتر از زبانشناسان امروزی به اصول و قواعد موجود در زبان پی برده است و این آگاهی او در استفاده بهینه از زبان فارسی موثر بودهاست. 4-2. هدف ناصرخسرو از واژهسازی با توجه به آنچه گفته شد به جرئت میتوان گفت ناصرخسرو، زبان را میشناختهاست و با آگاهی از ظرفیت آن، به اقتضای موضوع اثر خود، برای بیان اندیشه و عقاید مذهبی و فلسفی خود از آن بهره جستهاست. فرایند واژهسازیهای او و گوناگونی بالای واژههای ساختهشده در این اثر، از همین آگاهی و توانایی او خبر میدهد. هر چند واژهسازی از دورههای قبل و با ترجمه کتابهای تفسیر و تاریخ طبری در زبان فارسی آغاز شده بود و در آثاری چون دانشنامه علایی و التفهیم بسامد بیشتری نسبت به کتابهای دوره خود دارد اما در بیشتر آن کتابها، ضرورت ترجمه، سبب اصلی واژهسازی بوده است یا واژه سازی محدود به اصطلاحات علمی بودهاست اما ناصرخسرو علاوه بر واژهسازی برای اصطلاحات فلسفی، برای واژههای عادی هم برابرسازی میکند. این واژه سازی او، نه آنگونه که برخی میپندارند به واسطه تعصب زبانی3 بلکه برخاسته از ضرورتی علمی برای بیان مفاهیم فلسفی و رد افکار فیلسوفانی چون رازی، افلاطون و سقراط بودهاست. ناصرخسرو گاه در شیوه واژهسازی خود در حالیکه برای واژههای عربی برابرسازی کردهاست، دوباره از شکل عربی آنها استفاده میکند؛ واژههایی مانند بخششگر/قاسم، باشاننده/موجد و چهچیزی/ماهیت را گاه در یک بند و به جای هم بهکار میگیرد. برای مثال او در صفحههای 29 و 79 زاد المسافر از واژه ترکیبی (عربی-فارسی) «مکان گیر» استفاده میکند اما در صفحههای 264و 80، 5، ترکیب کاملاً فارسی «جایگیر» را به کار میبرد؛ شیوهای که احتمالاً به دلیل غیر ترجمهای بودن کتاب صورت گرفتهاست زیرا در کتابهای ترجمه، برابر عربی واژهها در اثر اولیه وجود دارد و قابل مقایسه است اما در کتابهای تألیفی برای این که خواننده به یکباره با واژه معادلسازی شده ناآشنا برخورد میکند، نویسنده لازم دیدهاست که گاهی به جای واژه معادلسازی شده، از واژه اصلی استفاده کند. ناصرخسرو در مواردی برای یک واژه چند برابر فارسی به کار میگیرد که احتمالاً جنبه پیشنهادی آن واژهها را نشان میدهد و یا میتواند نشانه قطعیت نداشتن او در انتخاب نهایی واژه باشد. برای مثال برای واژه «ابدی» از سه معادل ناگذرنده، جاوید و سپری ناشونده استفاده میکند یا در الگوی واژهسازی خود از ترکیب عربی-فارسی استفاده میکند. میتوان این شیوه و الگو در معادلسازی را نشانه نوعی دوره گذار از نثر ساده به نثر فنی دانست (ر.ک. ناصرخسرو، 1384: سیزده). واژهسازی ناصرخسرو در پاسخ به نیاز کلامی اوست که در لحظهای معین از زمان و در موضعی معین، خواهان کاربرد مفهومی است که لفظ مناسب آن را در اختیار ندارد؛ این مفهوم یا از رهگذر برخورد با فرهنگ، جامعه یا زبان دیگر به اندیشه او راه یافته است و یا به صورت آنی از طریق نظریهپردازی در جهان ذهنی او جوانه زدهاست (سامعی، 1376: 175). هرچند واژهسازی -که بیشتر باید آن را ترکیبسازی نامید- چون معمولاً ساخت واژه بسیط امر پیچیدهای است و مربوط به دستگاه و تاریخ زبان (قاسمیپور، 120:1390)- در قرن ششم در شعر شاعرانی چون نظامی و خاقانی هم رواج مییابد اما واژهسازی نویسندگانی مانند ابن سینا، ابوریحان بیرونی و ناصرخسرو را باید با ترکیبسازی شاعرانی چون نظامی و خاقانی متفاوت بدانیم زیرا این نویسندگان، در دو سده 4 و 5 هـ . ق. با دو هدف علاقه به زبان فارسی (دست کم در حوزه واژهپردازی) و پاسداری از حریم ساخت صرفی زبان به واژهسازی میپرداختند؛ آنها به خوبی میدانستند چه پیوند استواری بین ساخت صرفی و نحوی زبان با فرهنگ ایرانی و هویت ملی وجود دارد. در حالیکه این شاعران این کار را نه با هدف جایگزینی واژه بلکه بیشتر با هدف آشناییزدایی و شاخص نشان دادن اثر خود و خودنمایی در برابر رقیبان و مخاطبان شعر خود انجام میدادند که با متون ادبی و به ویژه شعر سازگاری بیشتری دارد. توجه ناصرخسرو و نویسندگان دیگر به گزاره پیام بوده است نه چگونه بیان شدن آن و آنها از نقشهای زبان به «محمل اندیشه» بودن آن توجه میکردند تا به نقش «آفرینش ادبی» آن و برجستهسازی در متون نثر (از این نوع)، بیشتر در درونمایه و دیدگاه دیده میشود تا در سطح گزینشهای زبانی (مکاریک، 62:1390). دلیل این مدعا زیاد بودن میزان واژههای عربی متن زاد المسافر در مقایسه با آثار هم عصر و قبل از خود است. نکته دیگر اینکه اغلب واژههای ساختهشده توسط این شاعران- که گاه از شدت افراط به تکلف میگرایید- بعد از خودشان قابل استفاده نبودهاست؛ به گونهای که حتی خودشان هم آنها را تکرار نمیکردند4 (ر.ک. یوسفی، 583:1372). در حالی که تعداد زیادی از واژههای به کار رفته در زاد المسافر بارها در خود متن و حتی گاهی در متون دیگر تکرار شدهاند یا امروزه به کار می روند و قابلیت کاربرد دارند؛ به دلایلی این واژهسازی نتوانست به جریان غالب و اثرگذار در زبان فارسی تبدیل شود و بیشتر این واژهها نتوانستند راهی به فرهنگهای زبان فارسی باز کنند؛ یکی از دلایل این موضوع، تأثیر عوامل اعتقادی و سیاسی در سرنوشت واژگان یک زبان است. چون ناصرخسرو به دلایل مذهبی در گروه اقلیت مطرود جامعه سیاسی-مذهبی آن زمان قرار گرفته بود، نمیتوان انتظار داشت آثار او در جامعه رواج داشته باشد و چون این نوع آثار فقط در بین گروه کوچک پیروان آن مذهب مطالعه میشد، اثرگذاری خود را در بین بیشتر اهل زبان و نویسندگان از دست میداد. دلیل دیگر را باید در تغییر جریان نثر فارسی در دورههای بعد از نثر ساده به سمت نثر فنی و سپس مصنوع و متکلف دانست که همراه با نوعی عربزدگی و فضلفروشی و عربیمآبی همراه است؛ به گونهای که گاه هفتاد درصد یک اثر را واژههای عربی تشکیل میدهد (ر.ک. بهار، 1369: 3/ 71) که در تقابل با شیوه واژهسازی نویسندگان قبل قرار میگیرد.
5. شیوه واژه سازی در زاد المسافر ناصرخسرو زاد المسافر را در سال 453 هـ. ق. نوشته است. این کتاب از نظر زمانی بعد از سفرنامه نوشته شده است اما سبک نگارش آن از کتاب اول کهنهتر است. این کتاب اصطلاحات فلسفی فارسی ویژهای دارد که در آثار دیگر دیده نشدهاست. این اثر ارزشمند به سبب محتوای فلسفی آن که در حکمت مذهب اسماعیلی نوشتهشده است، در دورههای گذشته به دلایل مذهبی- سیاسی مورد غفلت واقع شده است. هر چند کتابهای التفهیم ابوریحان بیرونی و دانشنامه علایی ابنسینا از نظر واژهسازی پیشگام هستند اما اثر ابوریحان ترجمه محسوب میشود و اثر ابن سینا هم منسوب به او یا ترجمه سخنان اوست نه قطعاً از خود او (ر.ک. بهار، 1369: 2/36). پس اثر ناصرخسرو در این زمینه پیشرو آثار تألیفی محسوب میشود. یکی از ویژگیهای سبکشناسی یک متن ادبی، واژه سازی است (یکی از عناصر اصلی دو محور همنشینی و جانشینی زبان) و در تقسیم بندی واژههای ناآشنای یک متن آنها را به نوساخته و ناشناخته تقسیم میکنند که هر دو از شیوههای واژه گزینی محسوب میشوند. از نظر برخی زبانشناسان، چهار ساز و کار برای واژهگزینی در اختیار زبان هست: «1. وامگیری 2. بسط معنایی 3. ترکیب نحوی 4. واژهسازی به کمک دستگاه صرف اشتقاقی» (حقشناس، 1379: 27). در دو مورد اول واژه جدیدی ساخته نمیشود و از واژههای موجود در زبانهای بیگانه یا واژههای موجود در خود زبان برای مفاهیم جدید استفاده میشود اما در شیوه ترکیب نحوی، مفاهیم نویافته در قالب الفاظ مرکبی که اجزای آن ترکیب، با هم رابطه نحوی دارند و به مرور زمان دچار واژهگردانی (مقلوب) شدهاند، استفاده میشوند؛ مانند بسیارپهلو و مدادپاککن؛ در شیوه صرفی اشتقاقی، نوواژههایی با استفاده از عناصر موجود در زبان با فرایندهای اشتقاق در دستگاه صرف ساخته میشوند مانند دورنگار و رزمایش (حق شناس، 1379 :28). از سوی دیگر، واژهسازی ضرورتاً پدیدهای نیست که نتیجه برنامهریزی زبانی باشد و به صورت آگاهانه و عمدی پدید آمده باشد بلکه بخشی از تواناییهای زبانی سخنگویان یک زبان است و روشی طبیعی برای ورود مفاهیم تازه به زبان است (سامعی، 175:1376). ناصرخسرو مفاهیم نویافته خود را بیشتر به شیوه صرف اشتقاقی، واژهسازی میکند و کمتر از ترکیب نحوی بهره میبرد اما برای این واژهسازی خود الگوی از پیش طراحی شدهای نداشته است. او ادامه دهنده سبک پیشینیان در این زمینه بودهاست هرچند که به سبب آگاهی و تسلط خود بر زبان، نسبت به دیگران توفیق بیشتری کسب کردهاست. در این بخش برای آشنایی با روش ناصرخسرو به الگوهای واژهسازی در زاد المسافر پرداخته میشود و برای دوری گزیدن از زیادهگویی، به یک و گاه دو نمونه بسنده میشود. 5-1. الگوی واژهسازی به شیوه صرف اشتقاقی (ترکیبهای وند دار) 5-1-1. ترکیبهای پیشوندی: بخش زیادی از واژههای این اثر با استفاده از پیشوند، ساخته شده است و با توجه به محدود بودن پیشوندها نسبت به پسوندهای زبان، تعداد آنها قابل توجه است. - بِهَستی: دارای هستی (وجود) «این قول گروهی است که مر نفس را پس از فساد جسد بِهَستی نگفتند» (56)5. - برآینده: بالارونده «فلک بدین حرکت هم فروشونده است هم برآینده» (46). - برسو: بالا «نبینی که درخت از برسو همی ترکیب پذیرد و خاک از زیر زمین اندر» (41 و نیز نک، 139و44). - بیخیانتان: امینان «راستگویان، کمآزاران و حلالخواران و امینان و بیخیانتان متابعان اویند» (73). - بیگمان: یقیندارنده (مطمئن) «هر که اندر این به چشم بصیرت بنگرد بی گمان شود که مر این را فرازآورندهای و سازندهای هست» (202). - فراسو: بالا «آن قوت فاعله از بیم هلاک شدن قصد فراسوی خاک کند» (140). - فرازآمدگی (فراز آوردن): یکی شدن، جمعشدن «از حکمت حکیم روا نیست مر دو چیز را به هم فراز آوردن جز از بهر بهتر کردن وچون آن بهتر، حاصل آید، باید که این فرازآمدگی برخیزد» (302 و نیز نک. 70). - فرازآورده: پدیدآورده «بداند که این فرازآوردهها از آن اصل ها بود و بدان بازگشت» (171). - فراکشنده/ فروکشنده: بالا کشنده/ پایین کشنده «همچنان که فروشدن از دیگرسو چون طاعت است مر فروکشنده خویش را و چون عصیان است مر فراکشنده آن سر را» (140). - نابودگی: نیستی (عدم) «عالم نبود. آن گاه ببود پس از نابودگی و محدث شد» (231). - نابایست: بیضرورت. «دیگری مر او را بر خوردن آب تکلیف کند تا به نابایست و قهر آب بخورد» (374). - ناجایگیر: بیمکان «گروهی فریشتگان را ارواح مجرد ناجایگیر گویند» (288 و نیز نک. 264). - ناخواننده: بیسواد «مر رسول را همان فضل است که خواننده خط بشری را بر ناخوانندگان است» (197). - نادبیر: نانویس، کسی که نوشتن نمیداند. «چون مردم نادبیر که به حد قوت دبیر است؛ یعنی چون بیاموزد دبیر شود» (253). - نادیداری: ندیدنی «عقل لطیف است و نادیداری است و دستافزارهاش نیز همه لطیف و نادیداریاند» (189). - نازنده: مرده «چگونه زنده و مکان حیات نباشد جوهری که جوهر دیگر نازنده از او زنده شود» (411). - ناشکسته: نشکسته «مرغان دانهخوار که غذای خود را ناشکسته فروخورند» (18). - ناشکیبا: بی شکیب «نیکوتر از این وجهی نبود تا کودک خرد را از غذا ناشکیبا آمد» (367). - ناگذرنده/ سپریناشونده: جاوید «آنچه بقای او نه از هنگامی باشد و نه تا هنگامی باشد، بقای او ناگذرنده باشد» (367 و نیز نک. 259). - نانبات: ازدستدادن حالت نباتی و بالندگی «چون اثر فاعل نباتی از مفعول او برخاست، نبات، نانبات شد» (398). - نایافتگی: درنیافتن «از طاعت آتش باقوت او و نایافتگی او اندر زمین جز مردم مر او را بر تسخیر آهن با صلابت او» (424). - نهعدل: ناعادلی (عادل نبودن) «صانع حکیم از نهعدل، بری است» (267). - نهزنده: فانی، میرا. «آنچه به ذات خویش زنده است، اندر سرای نه زنده باقی نشد، به سبب مخالفت که میان این دو جوهر بود» (392). - همگرانی: هموزنی «چون [سنگ] را بشکنند و اندر ترازو نهند، همگرانی خویش را از زمین بر گیرد» (318). - همگوشه: هم سطح «آب و آتش ضدانند و زیادتی که اندر چیزی آید که ضد او اندر آن چیز پیش از آن با او همگوشه باشد» (64). - همگوهر: همجنس. «نفس ناطقه مر او را خویشی نزدیک است که همگوهر اوست (205 و نیز نک. 390). 5-1-2. ترکیبهای پسوندی 5-1-2-1. صفت فاعلی از نوع مشتق ونددار (بن مضارع+ نده) - آمیزنده: آمیخته، در مفهوم صفت مفعولی «آتش و هوا که به فعل، یاران یکدیگرند با یکدیگر آمیزندهاند و آراسته شدهاند» (92). - اندیشنده: متفکر «عظیمتر عطایی، این عقل شریف است بر این سخنگوی اندیشنده بازجوینده یادگیرنده دلیل جوی» (188). - افسرنده: سردکننده (بن مضارع +نده=صفت فاعلی) از مصدر افسردن «[طبایع] یکی سوزنده است و دیگری افسرنده است» (200). - باشاننده: آفریننده، از مصدر گذرای باشیدن (باشانیدن) «بدانچه باشاننده مکان و زمان است. آنچه بودش او از باشاننده او به طبع باشاننده باشد» (103). - باشنده: دارنده هستی، آفریده شده، مخلوق. «هم بوده و هم باشنده بر دو طرف هست اند» (327). - باشیده: هست «مر آن چیز باشیده را اندر این راه حالهای گردنده است» (101). - بساونده: لمس کننده، از مصدر بساویدن «سطحی از آتش نیز بساونده است از فرو سو مر سطح برین را» (45). - سریشنده: قابل سرشتن (در اینجا مفهم لیاقت از آن برداشت میشود تا فاعلی) «این جوهر منفعل سریشنده است و به دفعات از او همی صورت آید پس یکدیگر» (142). - ریزنده: خرد شده (پراکنده) در معنی صفت مفعولی «تا خاک را که درشت و ریزنده است، همی نرم و پیوسته کند» (118). - فرماینده: فرماندهنده «امر فرمان باشد و فرمان از فرماینده بر فرمانبردار باشد» (228 و نیز نک. 177). - گراینده: میل کننده «خاک که به جملگی یک جوهر است و گراینده است سوی مرکز عالم» (44). - گوارنده: گوارا «تا اندر هوا پس از تلخی و شوری گوارنده باشد» (134 و نیز نک. 319). - میرنده: میرا «از بهر آنکه اگر مصنوعش میرنده نبودی منفعلش سریشنده نبودی» (142). - نشنونده: ناشنوا «هر که از قول بر معنی محیط نشود، مر آن قول را نشنونده باشد» (14). - ورزنده: کوشنده (پژوهشگر) «او تأویل کتاب حق داند و ورزنده دین حق باشد» (255). 5-1-2-2- صفت مفعولی مشتق (بن ماضی+ه): ساخت این نوع واژه در زبان بسامد بسیار پایینی دارد. -شکنجیده: خمیده (دارای انحنا) «کتابت که نفس مر آن را به خط راست شکنجیده بر لوحهای زمینی صورت کند» (26). 5-1-2-3- صفت/اسم مشتق (ونددار) - حقوقمند: سزاوار، شایسته «مند» یکی از وند های زایاست که بیشتر در مفهوم دارندگی استفاده میشود ولی ناصرخسرو آن را در مفهوم شایستگی به کار می برد. «چیست حقوقمندتر به علت چرایی عالم از آنچه که شرف حکمت عالم بدوست و همی بدو پدید آید؟» (243 و نیز نک. 46). - انگشتریگر6: انگشتریساز «آن صورت ها (طرح ها) اندر ذات انگشتریگر است» (399 و نیز نک. 298). - بخششگر: بخش کننده این وند وقتی به اسم معنی اضافه میشود، مفهوم صفت فاعلی میدهد. «پس مر طبایع را بخششگری و گسترندهای لازم است» (63). - جدایگانگی: جدا بودن «مزههای گوناگون که مردم از هر یکی از آن اندر حال جدایگانگی و اندر حال خامی آن و اندر حال پختگی آن... لذتی دیگر یابد» (226). - آفرینشی: آفریدهشده، درشکل صفت نسبی «این چشم و گوش آفرینشی که دارد، مر او را اندر دیدن و شنودن آن اشکال یاری ندهد» (15). - جُسدانی: منسوب به جسد «بر گوش و جسم جُسدانی که ستوران با ایشان اندر آن شرکااند، اعتماد نکند» (22). - آهنی و سیمی: آهن و سیم بودن، «ی» مصدری به اسم اضافه شده است. «آهنی و سیمی اندر آهن و سیم صورتند» (32). - شمشیری: شمشیر بودن «چون بازگشتن شمشیر از صورت شمشیری» (34). - بودشی: بودن «فساد بازگشتن چیزی است از صورت بودشی سوی طبایع. حکما گفته اند نابوده بهتر از بوده به بودشی بد» (301). -شیشهگی: شیشهبودن «اگر صورت شیشهگی از او برخیزد صورت آبگینه از او باطل نشود» (318). - هستگی: حال (اکنون) «هر اکنونی که از هستگی به بودگی همیشود، هستیهای او همه بوده شود» (329). «چون این تأیید به دل منور رسول رسید و مر این نبشته نامتبدل کلمات را بدان برخواند» (278). 5-2- ترکیبهای صفت فاعلی مرکب 5-2-1- صفت فاعلی مرکب مرخم (اسم+بن مضارع) علت اصلی مرخم شدن این ترکیبها، اصل کمکوشی یا اقتصاد زبانی است که در تمام ترکیبسازیهای صورت گرفته از طرف شاعران، بسامد بالایی دارد (ر.ک. قاسمیپور، 1390: 125). بیشترین واژههای ساخته شده به این شیوه، از بن مضارع «پذیرفتن» است؛ در این واژهها گاه واژه نخست، عربی است. - اثرپذیر: (اثرپذیرنده) «لذت نباشد مگر بازگشتن مر اثرپذیر را سوی طبیعت خویش» (215). - کارپذیر: به معنای منفعل؛ میتواند معادل مناسبی برای واژه «مفعول» باشد. «بر این جای از کتاب سخن اندر کارکن و کارپذیر واجب آمد گفتن» (115). «وجود این کارپذیر که جسم است بدین کارکن است که جسم است» (172). - فعلپذیر: منفعل (مفعول) «اکنون گوییم که فعل پذیر اول، هیولی اول است» (115). - علمپذیر: علم پذیرنده «نفس ناطقه علم پذیر است و نفسی که مر او را حاست شنونده نباشد نه به نطق رسد و نه به هیچ علمی از علوم ریاضی» (19). - دانشپذیر: دانشپذیرنده «کمال نفس ناطقه که دانشپذیر است در آن باشد که...» (21 و نیز نک. 62 و 55). - شرفپذیر: ارزشپذیر «جسم از او (نفس) شرفپذیر است» (377). - غذاپذیر: خورنده غذا (مصرف کننده) «اندر آفرینش پیداست که چون حیوان غذاپذیر آمد، نبات غذادهنده آمد» (321). - شکلپذیر: قابلیت شکلپذیری داشتن «هوا برتر ایستادهاست که جوهری است نرم و شکلپذیر» (119). - زندگیپذیر: پذیرنده زندگی «جوهر جسم جوهری هیولانی است و زنده نیست بلکه زندگی پذیر است» (392). - کارکن: فاعل «بر این جای از این کتاب سخن اندر کارکن و کارپذیر واجب آمد گفتن» (115). -مکانگیر: دارای حجم «این غلط مر این مرد را (زکریای رازی) و دیگر کسان را بدان افتاده است که مر هیولی را اجزای مکانگیر نهادهاند» (79 و نیز نک. 29 و27). - جایگیر: محدود «این دو جوهر مر یکدیگر را بدانچه یکی جایگیر و منفعل است و دیگر نامحدود و فاعل مخالفند» (264). - زبانگیر: آزاردهنده (بدمزه) «این چیزها همه چنین تلخ و ناخوش و زبانگیر است» (221). - نگارنما: نقاش «هوا نگارنمای است و نگارپذیر نیست، از آن است که قول زود ناپدید شود اندر هوا» (13). 5-2-2- صفت فاعلی مرکب غیر مرخم (ونددار): در مواردی که علامت صفت فاعلی حذف شدنی نیست و در صورت حذف مفهوم صفتی یا فاعلی را از دست میدهد، به صورت کامل ساخته شده است (اسم+بن مضارع+نده) - دلیلیکننده: راهنما «صورت است مر نفس جزوی را دلیلیکننده از محسوس مصور بر چیزهای پوشیده» (263). - کاربندنده: کارفرما، بهکارگیرنده «نفس کاربندنده جسم است» (377). - اثرکننده: فاعل «اثر اندر اثرپذیر از اثرکننده دلیل باشد» (149). و در مواردی در مفهوم مفعولی میآید: - پدیدآینده: مخلوق (صفت مفعولی) «بازگشت پدیدآینده بدان چیز باشد که پدید آمدنش از او باشد» (380). 5-3- ترکیبهای مصدری 5-3-1- ساخت اسم به شیوه مصدر مرکب (اسم+مصدر): در متون کهن بیشتر ترکیبهای وصفی و صفت ساخته میشوند و ساخت اسم بسامد کمتری دارد و در اثر ناصرخسرو هم این نکته صادق است: - تأثیرکردن: اثرگذاشتن «گوییم بر رد پسر زکریا که گفت: یافتن به حس نباشد مگر به تأثیر کردن از محسوس اندر حاس تا خداوند حس دریابد» (216). - مشغولیکردن: سرگرم شدن «هر که بر چیزی مشغولی کند بی آن که از آن چیز مر او را فایدهای باشد، آن مشغولی کردن از او بازی باشد و صانع حکیم از بازی دور است» (247). - خَوره کردن: فشردن «دلیل است بر قهر قاهری که مر ایشان را بر یکدیگر خوره کردهاست و مر ایشان را حرکت قسری داده است» (44). گاه ترکیب اسمی به صورت مصدر مرخم ساخته شده است مانند واژه کارکرد که امروزه در زبان بسیار فعال است. - کارکرد: عمل «این کارکرد عظیم که افلاک و انجم اندر آن به منزلت هیولاتند» (241). 5-3-2- ساخت مصدر و فعل ساده - انباریدن: انباشتن «چشمه آب خوش را از دیوانگان امت صیانت کنند تا مر این را به جهل و سفه پلید و تیره نکنند بل به خاک و ریگ بینبارندش» (5). - برآهنجیدن: برکشیدن «آنگاه مر صورت را به وهم از او برآهنجد و مجهولی ثابت کندش» (68 و نیز نک. 263و 65). - الفنجیدن، الفغدن: اندوختن، ذخیره کردن «آن کسها که مر حکمت را از رسول نیاموختند و از ذات ناقص خویش سخنان بیاصل الفغدند» (136). «بدین سبب از الفنج علم و حکمت باز ماند» (279). - باشیدن و ناباشیدن: بودن، نبودن «آنچه معلوم خدای است که بباشد، روا نیست که نباشد و بودن او مر عجز قدرت را بر ناباشیدن او لازم آید» (309). - بودستن: ترکیبی نادر از بودن و است (ماضی نقلی) «این دو جوهر بر حال خویش بمانند و نه آن است که تا هر یکی خسیستر از آن شوند که هستند یا بودستند» (346). - زیریدن: به زیرافتادن «برآمدن درخت و باز زیریدن اندر زمانی متناهی مانند حرکت سنگی است که ما او را بر آسمان اندازیم» (41). - گرایستن: توجهکردن، گرایش «گرایستن این جزوهای خاکی سوی نقطه دلیل است بر آنکه جزو های خاک نه مر کل خویش را همیجویند» (44). - خمانیدن: شکل گذرای خمیدن «آواز به مثل خطی است راست کشیده که نفس ناطقه به خمهای گوناگون او را بخماند» (11 و نیز نک. 10) - شنوانیدن: مصدر گذرا از شنیدن، به گوش کسی رسانیدن «آنچه از فعل ما مفعول از آن بیرون از ما باشد به دو روی باشد: یا به قولی باشد که بشنوانیم مر کسی را چیزی که ذات او را بدان مفعول خویش کنیم» (156). - رندیدن: رندهکردن «درودگری تا یکی آلت بتراشد و دیگری گرد ببرد و سه دیگر سوراخ کند و چهارم برندد» (110). - بررسیدن: بررسیکردن «جملگی حکما و علما کز چرایی کارها بررسیده اند به دو گروه اند» (287). - فرافشردن: متراکمکردن «چون آب بدانچه ما مر او را فراافشاریم همی خاک نشود و نه از خاک بدانچه مر او را گشاده کنند آب آید و نه هوا به فرافشردن همی آب شود» (81). - بساویدن: لمس کردن «این آتش را که یاد کردیم او را بنساود» (370 و نیز نک. 395 و 220 ، 217) - بوده شدن: موجود شدن «چون به نقطه اکنون گذرد بوده شود» (327). - مژیدن: مزیدن: مزهکردن «نخست مر آن دانه را خورد، آنگاه مر خاک و آب بیرونی را مژیدن گیرد» (135). 5-4- واژهسازی به شیوه ترکیب نحوی در این شیوه واژه سازی معمولاً از روش مقلوبسازی ترکیبهای وصفی و اضافی استفاده میشود. 5-4-1- صفت+اسم - تنگسر: صفت «چنان که کوزه تنگسر را به آب فرو بری هوا به تدریج از او برآید» (85). - درازحال: زمانهای طولانی «مر آن چیز را در این راه درازحال های گردنده است پس یکدیگر» (101). - تیرهمزاج: بیمار «مردم چون تیرهمزاج و ضعیف آلت باشد بدخو باشد و بیمقدار و ناممیز» (374). خاصهمردم: برگزیده «کتابت پس از قول است و خاصه مردم راست و قول مر مردم عام راست» (13). - نامتبدلکلمات: بدون تغییر و تحریف (قرآن) «چون این تأیید به دل منور رسول رسید و مر این نبشته نامتبدلکلمات را بدان بر خواند» (278). درستحواس: دارنده حواس سالم «اگر مردی باشد تندرست و درستحواس و دیگری بیاید و شکری به دهان او اندر نهد» (220). 5-4-2- اسم+ اسم چون امکان به هم پیوستن اسمها به هم کمتر است، تعداد این نوع ترکیبها در واژهسازی محدود است: - شاخشاخ: شاخهشاخه «آن جسم لطیف را شاخشاخ کند و دستافزار سازد تا به خاک اندر آویزد و غذا از او همیکشد» (140). - دستافزار: ابزار «لیکن دستافزار نفس ناطقه اندر این صورت که بر خط راست همیکند مانند آواز دراز است» (11 و نیز نک. 188 و 140 ،10). - جاکول7: مسلط شدن، قرار گرفتن بر روی چیزی. «آتش خدای آن است که بر دلها جاکول شود» (370). - آغازیزمان: شروع «هر چه وجود او را آغازیزمانی باشد، مدت او سپری شونده باشد» (302). - چهچیزی: ماهیت «واجب شد بر ما که بر اثر اثبات صانع حکیم اندر چه چیزی صانع عالم سخن بگوییم» (151). 5-5- ترکیب ها وکاربردهای نادر ناصرخسرو گاه واژهها را در معانی متفاوتی به کار می برد که از هنجار عادی زبان عبور میکند و گاه برای بیان یک مفهوم، ترکیبی متفاوت یا اصطلاحی نادر به کار میگیرد تا به مفهوم مورد نظر او نزدیک باشد: -باشاننده: این فعل از اختراعات ناصرخسرو است و وی اسم فاعل از متعدی باشیدن ساخته است (ر. ک. بهار، 1369: 2/ 154). - بودش: اسم مصدر از بودن که در نظم و نثر ناصرخسرو مکرر دیده میشود و خلاف قیاس است و به قیاس باید «بُوِش» باشد (ر.ک. بهار، 1369: 2/ 153). - بودهشدن: مجهول از مصدر بودن که ناگذر است. «یا عالم از او به طبع بوده شده است و مطبوع و محدث است» (104). - به حد قوت: بالقوه «چون مردم نادبیر که به حد قوت دبیر است، یعنی اگر بیاموزد دبیر شود» (253). - چهارها: ناصرخسرو این واژه را به جای چهار تا (چهارگانه) به کار می برد. «هر یکی از این چهارها (زمان، مکان، حرکت و جسم) بی نهایت و قدیم است» (100). - چشمزخم8: چشم به هم زدن (زمان اندک) «همی داند که او بر مثال مسافری است زمان خویش مر او را بر یک جای چشمزخمی درنگ ممکن نیست» (3). - خسیس: ضعیف «حاست شنونده اندر حیوان خسیستر حاستی است» (19). - مطبوعات: جمع مطبوع که احتمالاً به جای طبایع به کار رفته است. «اما حرکت قسری مر حرکتی را گفتند که اندر مطبوعات آید و مر آن را بر خلاف طبع او بجنباند» (39 و نیز نک. 51). - هستگی/بودگی: وجود داشتن/گذشته «هر اکنونی که از هستگی به بودگی همیشود، هستیهای او همه بودهشود» (329). - یاددادن: در مفهوم یادآوری کردن آمده، به مفهوم امروزی آموزش دادن به کار نرفته است. «مر او را از عالم او یاد دهد تا دست از این عالم کوتاه کند» (291). - نمازناکن: بینماز «پس حکم پیغامبران بر نمازناکنان و مدبران خلق روان است» (435). - سرنگونسار: به معنای سرنگون است و حشو دارد. «اگر مر او را (شیشه) سرنگونسار در آب فروبری» (95). - گشاده: منبسط «گشاده شدن ترکیب اجسام عالم سوی آن جزو باشد» (69). - نامتجزی: پیوسته «گفته است که هیولی مطلق جزوها بودهاست نامتجزی» (69).
6- نتایج و یافته های پژوهش در این پژوهش با توجه به نمونهها و دادههای به دست آمده از متن کتاب زاد المسافر نتایج زیر حاصل شده است: - ناصرخسرو به مباحث زبان و ویژگیهای آن آگاهی داشته است و این آگاهی فراتر از آگاهی همنسلان او بوده است. - آگاهیهای زبانی ناصرخسرو گاه به نظریههای زبانشناسی جدید، بسیار نزدیک و گاه با آنها یکسان است. - واژه سازی برای او ضرورت و نیاز محسوب میشدهاست و از روی تعصب زبانی نبودهاست زیرا در ساخت واژه گاه از شیوه ترکیب دو زبان استفاده میکند. - زاد المسافر در ردیف کتابهایی چون التفهیم و دانشنامه علایی و جزو اولین آثار تألیفی است که در آن واژهسازی صورت گرفتهاست. - واژههای ساخته شده، بیشتر به شیوه صرف اشتقاقی ساخته شدهاند تا ترکیب نحوی. - پیشوند «نا» پر بسامدترین وند در زاد المسافر است. - بنا به دلایل تعصب مذهبی و تحول نثر به سمت نثر مصنوع و متکلف، نهضت معادلسازی که در دوره سامانیان و غزنویان شروع شده بود عملاً ابتر باقی می ماند و افراط در استفاده از واژههای عربی، جانشین واژه سازی دوره های قبل میشود. از این نظر باید نثر زاد المسافر را نثر دوره گذار از نثر ساده به نثر فنی بدانیم.
پینوشتها 1- این کتاب بیشتر با نام زاد المسافرین شناخته میشود اما در نسخههای کهن، نام آن زاد المسافر ضبط شدهاست. ناصرخسرو در دیوان اشعار خود دو بار با عنوان زاد المسافر از آن یاد میکند:
ذکر این نکته هم لازم است که در کتاب سخن و سخنوران از کتابی با نام زاد المسافرین تألیف ابوالعباس فضل بن عباس صنعانی یاد شدهاست (ر.ک. فروزانفر، 342:1380)؛ همچنین از منظومهای عرفانی با نام زاد المسافرین سروده امیر حسینی هروی-طرح کننده سوالات گلشن راز- یاد شدهاست (ر.ک. شریفی، 737:1387). 2- البته در باب اصطلاحات و لغات دیوان علاوه بر بخشی از کتاب تحلیل اشعار ناصرخسرو (محقق، 1374) فرهنگ لغات و ترکیبات و تعبیرات دیوان ناصرخسرو به کوشش مهدی محقق (1387) نیز تهیه شدهاست. 3- خسرو فرشیدورد به واژهسازی ابوریحان، ابنسینا و ناصرخسرو نگاه انتقادی شدیدی دارد و آن را ناشی از گرایش به سرهنویسی و تعصب زبانی و در ردیف کار افرادی چون کسروی و آذرکیوان میداند و علت رواج نیافتن این اصطلاحات را غیر فصیح، غلط و نارسا بودن آنها میداند (ر.ک. فرشیدورد، 407:1380). 4- در مخزنالاسرار بالغ بر 450 کلمه مرکب جدید وجود دارد که از این تعداد، تقریباً نود و شش درصد غیر تکراری است. به عبارت دقیقتر، فقط پانزده کلمه و آن هم یک بار تکرار شدهاند (ر.ک. یوسفی، 584:1372) و برخی برای اولین و آخرین بار در ادب فارسی به کار رفته اند (اسپرهم، 1391: 224). 5- از این پس برای پرهیز از تکرار، در ارجاع به زاد المسافر تنها به ذکر شماره صفحه بسنده میشود. 6- معمولاً همراه با ماده (اسم ذات) در مفهوم کسی که با آن ماده کار میکند استفاده میشدهاست مانند آهنگر، مسگر و زرگر که در معنی شغل است. امروزه این وند (شغل ساز) فعال نیست و به جای آن از بن مضارع ساختن استفاده میشود مانند قفل ساز و مجسمه ساز. «گر» ازفعل «کردن» گرفته شده است و در زبان های قدیم ایران تلفظ آن «کار» بوده است که در این کاربرد در معنی سازنده است (صادقی، 13:1370). 7- شبیه حج کول: کسی که با کمک گرفتن از دیگران سفر حج کند (شفیعی کدکنی، 312:1372). 8- این واژه در مقامات حمیدی با همین معنا به کار رفتهاست: «چون چشمزخم دوم بار بر من انداخت مرا بدید و بشناخت» (حمیدالدین بلخی، 73:1389). | ||||
مراجع | ||||
1- اسپرهم، داود. (1391). سبک نظامی در گسترش ترکیبات هنری. فصلنامه تخصصی سبکشناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب). س 5، ش 1، ص.ص. 232-211. 2- بهار، محمدتقی. (1369). سبکشناسی. تهران: امیرکبیر. 3- حق شناس، علی محمد. (1379). واژه سازی درون متنی، یک علاج قطعی. نشر دانش، س 17، ش 1، ص.ص. 31-27. 4- حمیدالدین بلخی، عمر بن محمود. (1389).مقامات حمیدی. تصحیح رضا انزابی نژاد. تهران: مرکز نشر دانشگاهی. 5- حیدری، فاطمه. (1392). واژهنامه فلسفی و کلامی آثار منثور ناصرخسرو. تهران: زوار. 6- رواقی، علی. (1388). بررسی پسوند در زبان فارسی. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی. 7- سامعی، حسین. (1376). الگوهای واژه سازی در زبان فارسی.نامه فرهنگستان، ش 11، ص.ص. 183-175. 8- شریفی، محمد. (1387).فرهنگ ادبیات فارسی. تهران: معین. 9- شفیعیکدکنی، محمدرضا. (1372).مفلس کیمیافروش. تهران: سخن. 10- صادقی، علی اشرف. (1370). شیوهها و امکانات واژه سازی در زبان فارسی معاصر 1. نشر دانش. ش 64. ص.ص. 18-12. 11- غنیپورملکشاه، احمد و علیمددی، منا و اَمنخانی، عیسی. (1389). نگاهی به سبکشناسی زاد المسافرین حکیم ناصرخسرو قبادیانی. فصلنامه تخصصی سبکشناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب). س3، ش 3، ص.ص. 69-53. 12- فتوحی، محمود. (1392).سبکشناسی. تهران: سخن. 13- فرشیدورد، خسرو. (1380). لغتسازی و وضع و ترجمه اصطلاحات علمی و فرهنگی. تهران: سوره مهر. 14- فروزانفر، بدیعالزمان. (1380).سخن و سخنوران. تهران: خوارزمی. 15- قاسمیپور، قدرت. (1390). ترکیبسازی واژگانی در پنج گنج نظامی. پژوهشهای زبان و ادبیاتفارسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، دوره جدید، س 3، ش 2، (پیاپی 10)، ص.ص. 136-117. 16- کالر، جاناتان. (1389).نظریه ادبی. ترجمه فرزانه طاهری. تهران: مرکز. 17- محقق، مهدی. (1374).تحلیل اشعار ناصرخسرو. تهران: دانشگاه تهران. 18- محمودی بختیاری، بهروز و سرایلو، نفیسه. (1387). ویژگیهای زبانی متن دانشنامه علایی ابنسینا. نشریه دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی تبریز، شماره مسلسل 204، ص.ص. 230-195. 19- مکاریک، ایرناریما. (1390).دانشنامه نظریههای ادبی معاصر. ترجمه مهران مهاجر و محمد نبوی. تهران: آگه. 20- ناصرخسرو. (1353).دیوان اشعار. تصحیح مجتبی مینوی و مهدی محقق. تهران: دانشگاه تهران. 21- ------- .(1384). زاد المسافر. تصحیح سید محمد عمادی حائری. تهران: میراث مکتوب. 22- هادسن، گرور. (1383).مباحث ضروری و بنیادین زبانشناسی مقدماتی. ترجمه علی بهرامی. تهران: راهنما. 23- یوسفی، حسینعلی. (1372). ترکیب سازی در مخزن الاسرار. مجموعه مقالات کنگره بزرگداشت نظامی (ص.ص. 591-580). تبریز: دانشگاه تبریز. | ||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,011 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 932 |