تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,673 |
تعداد مقالات | 13,658 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,608,389 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,491,199 |
نگاهی به عوامل موسیقی ساز در تمهیدات عین القضات همدانی | ||||
فنون ادبی | ||||
مقاله 5، دوره 5، شماره 2، آبان 1392، صفحه 35-48 اصل مقاله (182.66 K) | ||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||
نویسندگان | ||||
فاطمه مدرّسی* 1؛ مریم عرب2 | ||||
1استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه ارومیه | ||||
2دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه ارومیه | ||||
چکیده | ||||
صنعت های بدیعی افزون بر کارکردهای زیباشناسانه ی خود تأثیرات گوناگونی بر کلام می گذارند. موسیقی درونی یکی از اثرات صنایع بدیعی است که می تواند نقش مهمی در زیباسازی کلام و تأثیر آن بر مخاطب داشته باشد. منظور از موسیقی درونی، موسیقی ای است که با استفاده از صنایع بدیع لفظی به وجود می آید. صنایعی که باعث می شوند کلمات به وسیله ی تشابه و تجانس هر چه بیشتر مصوتها و صامتها به یکدیگر وابسته شوند و بین آنها رابطه ی آوایی محسوسی ایجاد شود. باید توجه داشت که تکرار رکن اصلی موسیقی درونی است و اساسی ترین خصوصیت موسیقی به شمار می رود؛ زیرا اگر تکراری نباشد نه تنها وزن بلکه آهنگ هم به وجود نمی آید. در واقع هم در نت های موسیقی و هم در هجاهای کلمات و جملات شعر، تکرار اهمیّت دارد. مقوله های تکرار، واج آرایی، جناس و سجع از جمله صنایع بدیعی هستند که در ایجاد موسیقی درونی شعر نقش عمده ای ایفا می کنند. در این پژوهش برآنیم با رویکردی توصیفی-تحلیلی به عوامل موسیقی ساز تمهیدات به عنوان نمونه ای از شعر منثور بپردازیم. برآیند تحقیق نشان از آن دارد تکرار از جمله صنایع بدیعی است که ضمن ایجاد موسیقی در این اثر منثور، کمک شایانی به القای مفاهیم و معانی مورد نظر عین القضات می کند. | ||||
کلیدواژهها | ||||
عین القضات؛ تمهیدات؛ موسیقی؛ تکرار؛ سجع؛ جناس | ||||
اصل مقاله | ||||
مقدمه هیچ ملّتی نیست که از موسیقی بیبهره باشد، از این رو باید پذیرفت که موسیقی پدیدهای است، در فطرت آدمی. پورسینا، این فیلسوف بزرگ ایرانی، یکی از ریاضتهای عارفان را برای مطیع ساختن نفس اماره، «گوش دادن به کلام پندآموز میداند. کلامی که یکی از چهار شرط آن، خوش آهنگ بودن است» (ابنسینا،1368:447). خواجه نصیر طوسی در تأیید این نظر بیان میدارد که «سخن آهنگین با نوای ملایم، نقش بسیار مؤثّری در پذیرش سخن از سوی مخاطب ایفا میکند» (رک: یثربی،1370:311). با توجه به نقش مهمی که موسیقی موجود در متن ادبی در جلب نظر خواننده ایفا میکند، در این پژوهش برآنیم، به بررسی عواملی بپردازیم که حضور آنها موجب نوعی موسیقی در تمهیدات عینالقضات گشته است. در مورد پیشینة تحقیق بررسیها نشان از آن دارد که در مورد عوامل موسیقی ساز، خاصّه تکرار در شعر معاصر پژوهشهایی اندک انجام شده است؛ امّا در مورد تکرار و چگونگی کارکرد و تأثیر آن در متون عرفانی صورت نگرفته است. نگارندگان در این پژوهش برآنند با دیدی تازه به شگرد تکرار به عنوان یکی از عوامل موسیقی ساز در متنهای صوفیانه که تمهیدات نمونهای از آنهاست بپردازند. در مورد پیشینة تحقیق و کاربرد عناصر موسیقی ساز در متون عرفانی که منجر به آهنگین شدن این متون میشود و آنها را به نوعی شعر منثور نزدیک میکند، به صورت کلّی و جسته و گریخته کتابها و مقالات متعددی به رشتة تحریر درآمده است؛ مانند سبک شناسی محمد غلامرضایی که در آن به بررسی عوامل موسیقی ساز در تعدادی از کتابهای مهم عرفانی پرداخته شده است، یا مقالهای با عنوان «سبک نگارش تمهیدات بر پایة احوال مخاطب» از فاطمه مدرّسی و مریم عرب و ...؛ امّا به صورت جداگانه در زبان هر یک از عرفا به این موضوع پرداخته نشده است. زبان عینالقضات زبانی واعظانه و تعلیمی است که حالت خطابی دارد. او با زبانی بی پیرایه با مخاطبان خود سخن میگوید. در عین حال، کلام او در پارهای موارد با زبانی آهنگین آمیخته میشود که مخاطب را علیرغم تندی و تیزی در گفتار، تحت تأثیر خود قرار میدهد و نفوذ کلام او را در شنونده دو چندان میسازد. آهنگ کلام او، آهنگی طبیعی است که شنونده آن را با جان خود حس میکند و از آن اثر میپذیرد. در واقع، هدف موسیقی شعر در نثر عینالقضات، آن عنصر خاص زبانی است که او از آن در القای بهتر و مؤثّرتر بودن پیام خود به مخاطب استفاده میکند. یکی از ویژگیهای زبان عینالقضات نظم در چینش و همنشین ساختن واژگانی است که بنیان آن بر آهنگ و موسیقی واجها قرار دارد. این موسیقی به هر واژه اهمیّت و تشخّص میبخشد و نثر تمهیدات را به نوعی شعر منثور مبدّل میکند؛ زیرا «شیوههای خاص زبان شاعرانه واژه یا واژگانی را در شعر برجسته میسازد و آن را از بار معنایی و کاربرد هر روزهاش جدا میسازد، تا چیزی بیگانه، تازه وارد، یکه و دارای تجلّی شود» (احمدی،1372:1/59). درخور ذکر است که در نثر ساده و مرسل دورة اوّل، وزن عروضی کمتر دیده میشود؛ «امّا در میانة نثر ساده و نثر مسجّع دورهای است که اوزان عروضی با تنوّع و پیچیدگی بیشتری در کلام آورده میشود به عنوان مثال؛ در بسیاری از عبارات تذکرةالاولیاء یا نثرهای عینالقضات به حالتی از اجتماع کلمات بر میخوریم که در منتهای قدرت ترکیب و انتظام قرار دارند؛ به حدی که اگر کلمهای پس و پیش شود یا کلمهای به مترادف خود تبدیل شود، آن سلسله و انتظام به هم میخورد» (شفیعیکدکنی،1368:238). مانند نمونة زیر که عینالقضات در آن حقیقت شعر را بیان میدارد، واژهها و ترکیبات به گونهای با هم ادغام شدهاند که جابهجا کردن آنها نظم کلمات را به هم ریخته و مانعی بر سر دریافت پیام به مخاطب میگردد. «جوانمردا! این شعرها را چون آینه دان! آخر، دانیکه آینه را صورتی نیست، در خود. امّا هر که نگه کند، صورتِ خود تواند دیدن. همچنین میدان که شعر را، در خود، هیچ معنایی نیست! امّا هر کسی، از او، آن تواند دیدن که نقدِ روزگار و کمالِ کار اوست. و اگر گویی: «شعر را معنی آن است که قائلش خواست و دیگران معنی دیگر وضع میکنند از خود.» این همچنان است که کسی گوید: «صورتِ آینه، صورتِ رویِ صیقلییی است که اوّل آن صورت نموده» و این معنی را تحقیق و غموضی هست که اگر در شرحِ آن آویزم، از مقصود باز مانم» (عینالقضات،1377:1،216) به طور کلّی نثر سدة پنجم و گاهی نثر قرن ششم ادبیّات فارسی، «نثری است که به منبع پر آهنگ زبان فارسی نزدیک است؛ نثری که هنوز دچار تعقیدهای وحشتناک لفظی نشده و بار سنگین تکلّفهای زبانی را بهدوش نمیکشد. نثری است که از صراحت و صلابت کامل برخوردار است و گاهی صداهای کلمات، به گونهای کنار هم حرکت میکنند که نمیتوان تحت تأثیر موسیقی غیر منظوم و غیر عروضی آن قرار نگرفت» (براهنی،1371:1،351-352). این صراحت و صلابت، از صداقت نویسندگانش نیز برخوردار است؛ نویسندگانی که قصدشان به رخ کشیدن عمق اندیشه و یا قدرتهای افراطی زبان نیست؛ بلکه میخواهند، آنچه را که میاندیشند و احساس میکنند بسادگی بیان کنند و البتّه هر یک از آنها از وسواسهای لفظی و سلیقههای پاک و ناب خصوصی خود بهرهمند است که به شکلّی از اشکال از دیگری متمایز میشود. علاوه بر این، «نثر هر دورانی به زبان مردم آن دوران نزدیکتر است تا شعرش؛ بویژه دورانی که در آن شعر، از اشرافیتی درباری باید حصهای میبرد که پاداش را نصیب شاعرش کند» (همان،352). مثالهای زیر تنها نمونههایی است که نشان میدهد عینالقضات با هنرمندی تمام، با استفاده از ضرب آهنگهای آیات قرآنی، نثری خوش نوا و موزون را به وجود میآورد و معنای مورد نظر خود را از خلال آن به خواننده انتقال میدهد. «هرگز بعد از این احرام گرفتی که «وَجَّهتُ وَجهِیَ لِلذی»؟ هرگز یای«وجهی» را دیدی که در میان دریای «لِلّذی» غرقه شده؟ هرگز در «فَطَرَ» خود را گم دیدی؟ هرگز در«السّموات و الأرضَ» دو مقام را دیدی؟ «فَلا أُقسِمُ بِما تُبصِرُونَ وَ ما لاتُبصِرونَ» این باشد. هرگز در «حَنیفاً مِلَةََ ابراهیمَ» را دیدی که گفت: «وما أنا من المشرکین»؟ اینجا بدانیکه با مصطفی-علیهالسلام- چرا گفتند که «إتَّبِع مِلَةَ ابراهیمَ». هرگز در «مُسلِمَاً» إستغفار از قول کردی؟ هرگز در «وَ ما أَنَا مِنَ المُشرکین» خود را دیدی که دست بر تختهی وجود تو زدند تا فانی گردی؟ چون مرد در «وَ ما أَنا مِنَ المُشرِکین» نیست شد، مشرکیّت اینجا چه کند؟ «کُلُّ مَن عَلَیها فانٍ» مشرک کجا باشد؟!» (عین القضات همدانی،1389:85) و: «ایعزیز هرگز در استقبال «إنّی ذاهبٌ الی ربّی» رفتی؟ هرگز در «اللّه اکبر» که گفتی وجود ملک و ملکوت را محو دیدی؟ هرگز در تکبیر، اثبات بعد المحو دیدی؟ هرگز در «الحمدُاللّه کثیراً» شکر کردی بر نعمت اثبات بعد المحو؟ هرگز در «سُبحانَ اللّه» منزّهی او دیدی؟ هرگز در «بُکرَهً» بدایت آدمیان دیدی؟ هرگز در «أصیلا» نهایت مردان دیدی؟ «فَسُبحانَ اللّهِ حین تُمسُونَ و حین تُصبِحون» با تو بگوید که «یولِجُ اللَّیلَ فی النَهارِ وَ یُولِجَ النَّهارَ فی اللَّیل» چه معنی دارد؟ (همان،84) در این نمونهها سجعهای موجود در کلماتی مانند «وَجهی و للّذی»، «رفتی و دیدی»، «بدایت و نهایت»، «تُمسون و تُصبحون» و.... به همراه تکرار برخی کلمات مانند «هرگز» و «دیدی» موسیقی موجود در متن را دوچندان میسازد. در هر صورت میتوان گفت که این شعرهای منثور، دارای آهنگی هستند که بیشباهت به آهنگ شعر معاصر نیست و گاهی حتّی با آن کوچکترین فرقی ندارد. باری میتوان اذعان داشت که نثر سدههای پنج و شش حتّی بدون سجع هم از ظرفیّتی موسیقایی برخوردار است. تنها تفاوت این نثرها با شعر معاصر در این است که در شعر معاصر بیشتر منطق شعر حکم میکند و بر این نثرها بیشتر منطق نثر، «در این نوعی «به خاطر خود بودن» هست و در آن «به خاطر یک اندیشه یا احساس دیگر بودن» ولی فرم تقریباً یکی است» (براهنی،1371:1،359). شفیعی کدکنی موسیقی در کلام را عبارت میداند از:1- «موسیقی بیرونی (عروضی)؛ 2- موسیقی کناری (قافیه و ردیف)؛ 3- موسیقی داخلی (جناس و قافیههای میانی و همخوانی مصوتها و صامتها)؛ 4- موسیقی معنوی، انواع هماهنگیهای معنوی درونی یک مصرع یا چند مصراع (تضاد، طباق، مراعاتالنظیر و...) (شفیعیکدکنی،1368:271). در بررسی تمهیدات گاه مجموع این موسیقیها در کنار هم باعث آهنگین شدن متن میشوند. به عنوان نمونه در جملات زیر، عینالقضات با ترکیب انواع موسیقیهای مذکور، نثری شعرگونه ساخته و بر گیرایی سخن خود افزوده است: «هر که را در عالم ابلیس رنجور و نیم کشته کنند، در عالم محمّد او را بشفا حاصل آرند؛ زیرا که کفر، رقم فنا دارد؛ و ایمان، رقم بقا؛ تا فنا نباشد، بقا نیابد. هر چه که فنا در این راه بیشتر؛ بقا در این راه کاملتر» (عین القضات همدانی،1386: 233). همانطور که ملاحظه میشود، ترکیب کلمات «فنا و بقا»، «بیشتر و کاملتر»، «نباشد و نیاید» و همینطور تضاد معنایی که بین کلمات «ابلیس و محمّد»، «فنا و بقا» و «کفر و ایمان» وجود دارد، به آهنگ عروضی این متن کمک کرده و آن را نوعی شعر منثور ساخته است. نکتهای که یادآوری آن بایسته به نظر میآید، تمایز میان «شعر منثور» و نثر شاعرانه است. شفیعیکدکنی در این باب میگوید: «در نثر شاعرانه Pooetic Prose)) حال و هوای نثر (مفاهیم منطقی و گزارش و حقایق غیر شعری) است که جامة قافیه (سجع) و صناعات شعری بر تن کرده است. (مثل کلّیله و دمنه نصرالله منشی و مرزبان نامه در زبان فارسی)؛ ولی در شعر منثور Prose Poem)) به معنی خاص کلمة جهانبینی و حال و هوای شعر؛ بویژه شعر غنایی است که بر اثر حکومت میکند و در جامة نظم Versificatio)) ظاهر نشده است مثل غالب شطحیات صوفیه خاصّه بایزید بسطامی که بزرگترین سرایندة شعرهای منثور در فرهنگ ایرانی است» (شفیعیکدکنی،1368:242). شعر منثور در ادبیّات غرب، معمولاً به قطعهای کوتاه به شکل نثر اطلاق میشود که بیآنکه از نظام وزنی خاصّی پیروی کند، «از عناصر شعری از قبیل ریتم یا ضربآهنگ (ایقاع)، سجع (تسجیع)، صنایع شعری (بدیع)، قافیة داخلی و تصویر و خیال برخوردار است و از جهت کیفیّت تأثیر و ایجاد حالت انفعالی نظیر شعر است» (میرصادقی،1373:166). مسألة قابل تأمّل دیگر این است که نظم و شعر هر یک بهرة خاصی از موسیقی دارند، در نظم ما با مقدار هجاهای برابر روبهرو میشویم، مثلاً هجاهای کوتاه در مقابل هجاهای کوتاه و هجاهای بلند در مقابل هجاهای بلند قرار میگیرد. بنابراین، در مورد نظم «اصطلاح وزن عروضی را میتوان به کار برد؛ ولی در نثر اینگونه نیست؛ زیرا در بسیاری از موارد برابری هجاها درست در نمیآید؛ یعنی ممکن است، در مقابل هجاهای بلند در عبارت اوّل یک هجای کوتاه قرار بگیرد و برعکس، که در این صورت نمیتوان در مورد نثر شعرگون از اصطلاح وزن عروضی استفاده کرد، بنابراین در این خصوص وزن هجایی در مورد نثر صحیحتر است» (خانلری،1345:44). مسألة دیگری که بیشتر از این در موسیقی کلام عینالقضات تأثیر دارد، به کارگیری بعضی از نکات جزئی و باریک موسیقایی از قبیل انواع موازنهها (ترصیع و جناس) است که موسیقی را پرتأثیرتر و خوش نواتر میسازد. به عبارت دیگر، هماهنگیهای صوتی و لفظی و تقارنهایی که نثر از رهگذر آنها موزون و خوش آهنگ میشود، یکی از وجوه زیبایی نثر صوفیانة عینالقضات است که از موسیقی کلام او برمیخیزد و آهنگی خاص در آن ایجاد میکند، آنگونه که طبع میپذیرد و از خواندن آن لذّت میبرد. این موسیقی کلام در کسوت هم آوایی و جناس، تکرار، و موزون بودن بخشهایی مهم از کلام که گاه به وزن عروضی نزدیک میگردد، دیده میشود. در نثر عینالقضات بیآنکه شنونده احساس وزن عروضی کند، موجی از آهنگ و وزن غلبه دارد که حاصل همآوایی و سجع و نزدیک بودن تعداد هجاهای هر قرینه به یکدیگر است و چه بسا که در تمام یا پارهای از قرینهها، تعداد هجاها یکسان یا به هم نزدیک باشد. در نمونههای ذیل میتوان وزن کامل عروضی را احساس کرد: «اگر برگ آن داری که اوّل قدم جان دربازی برساز باش» (عین القضات همدانی، 1389: 14). مفاعیلن مفعولن فعولن فعولن مفعولن مستفعلن
«ما را از خودی خود ساعتی با حقیقت ده» (همان،16). مفعولن فعلاتن فاعلاتن مفاعیلن
«کار را باش اگر سر کار داری و اگر نه به خود مشغول باش» (همان،14). فاعلاتن مفاعلن فاعلاتن فعلاتن مفاعیلن فعول
«مرا ساعتی از حقیقت با خود ده» (همان،16). فعولن فعولن فعولن مفعولن
«فارغ از عشق جز افسانه نداند» (همان،111). فاعلاتن فعلاتن فعلاتن
«جوهر عزت را عرض عشق ماست» (همان،112). فاعلاتن مستفعلن فاعلن
«تا نرسی ندانی» (همان،117). مفتعلن فعولن
«شمع و شاهد را در خرابات خانة کفر نهادهاند. تا این کفر واپس نگذاری، مؤمن ایمان احمدی نشوی» (همان،341). مفتعلن فاعلات مفتعلن تکرار یکی از نشانهها و اصول زیبایی در هنر تکرار است. «تکرار در هنر، بسیار شایع است و کمتر اثر هنری را میتوان یافت که اجزای نزدیک و دور آن تکرار نشود» (غریب،1378:35). به کارگیری اصل تکرار همچون اصول دیگر زیبایی؛ از جمله هماهنگی، تناسب، توازن و.. سبب ساماندهی، وحدت و تأثیرگذاری اثر هنری میشود. «این پدیده سبب تقویت وحدت و تمرکز است و در تناوب حرکت یا تکرار شیء در فواصل مساوی پدیدار میگردد و یا در اعادة لفظی واحد یا معنایی واحد» (همان) این اصل بسیار دقیق و گسترده و بنیادی، در عین وحدت در خود کثرت هم دارد، به این مفهوم که گوناگونی و تنوّع در درون آن نهفته است؛ ولی هیچگونه آشفتگی که موجب نازیبایی شود، در آن نیست. به اعتباری دیگر دارای نظم و هارمونی (Rhythme) است که در جهت انسجام و وحدت اثر هنری به کار گرفته میشود (مدرّسی، 1387: 559). همان طور که اشارت رفت تکرار در تمامی هنرها؛ از جمله موسیقی، شعر، نقاشی، معماری و... حضور دارد؛ امّا در موسیقی و شعر بیشتر مورد توجه قرار میگیرد؛ زیرا سخن آهنگین و موزون با نوای ملایم، نقش بسیار مؤثّری در پذیرش سخن از سوی مخاطبان دارد. تکرار رکن اصلی موسیقی درونی است و اساسیترین خصوصیت موسیقی به شمار میرود؛ زیرا اگر تکراری نباشد نه تنها وزن، بلکه آهنگ هم به وجود نمیآید. در واقع هم در نتهای موسیقی و هم در هجاهای کلمات و جملات شعر، تکرار اهمیّت دارد. بی تردید تکرار یکی از شاخصههای سبکی عینالقضات است. تکرار را میتوان به سه شکل در زبان عینالقضات یافت که در این قسمت به صورت فهرست وار به آنها اشاره میشود و در ادامه به توضیح آنها خواهیم پرداخت. 1- تکرار آوایی، این گروه تکرار شامل انواع جناسها، سجعها، واجآرایی و.. میشود. 2- تکرار واژه یا عبارت. 3- تکرارکلمه: این تکرار از مهمترین و زیباترین تکرارهای هنری در تمهیدات است که افزون بر انسجام بخشیدن به نثر، در جهت القای هر چه بهتر مفهوم و محتوای پیام عینالقضات مؤثّر واقع میشود؛ چنانکه تکرار کلمات «دریغا»، «ای دوست» و «ای عزیز» در عبارتهای مختلف در برانگیختن احساس و القای حالت عاطفی به خواننده تأثیر زیادی دارد (مدرّسی، 1391:397). «دریغا عالمی از خود در حجاب و در عمری یک لحظه از شناخت خود قاصر از ایشان چه توقّع شاید داشت! ای دوست «عَرَفتُ رَبّی بِرَبّی» اینجا آن باشد که چنانکه خدا را به خدا توان شناختن، خدا را هم به خدا توان دیدن» (عین القضات همدانی، 1389: 305). و: «دریغا اگر اسرار و جمال این کلمات بر صحرا نهادندی، همه جهان را تمام بودی! ای دوست... این کلمه را دریافتن سهل باشد» (همان،262). و: «دریغا از جوشِ دیگِ دل مصطفی که «کانَ یُصَلِّی و فی قَلبِه أزیزٌ کأزیزِ المِرجل»! گفت: جوش دل مصطفی از مسافت یک میل شنیدندی؛ باش تا بدانیکه این جوش که شنید، ابوبکر صفتی شنیده باشد، امّا باش تا این حدیث با تو غمزه بزند که «إنَّ اللّهَ یُحِبُّ کُلَّ قَلبٍ حَزینٍ» (همان،241). و: «ای دوست! چون سالک رخت در شهر عبودیّت کشد که دل او باشد، در بهشت شود، «فَأدخُلی فی عِبادی وَ ادخُلی جَنَّتی» در این جنت با ایشان در خطاب آید که از من چیزی بخواهید؟ گویند، خداوندا! از تو فنا و بیخودی میخواهیم. شربتی از شراب وصلت و قربت برنهاد ایشان چکاند؛ هرجا که میآید، کیمیاگری میکند. «شَرابَاً طَهوراً» این بود» (همان،291-292). و: «دریغا ای دوست از کلمة «المر» چه فهم کردهای؟ بشنو: میم «المر» مشرب محمّد است، و رای «المر» مشرب ابلیس» (همان،226). و: «ای عزیز! هرگز در عمر خود یکبار حجّ روح بزرگ کردهای که «الجُمعهَ حَجٌّ المَساکین»؟ مگر که این نشنیدهای که بایزید بسطامی میآمد، شخصی را دید گفت: کجا میروی؟ گفت «ألی بَیتِ اللّه تعالی»، بایزید گفت: چند درم داری؟ گفت: هفت درم دارم. گفت: به من ده و هفت بار گرد من بگرد، و زیارت کعبه کردی. چه میشنوی!!! کعبة نور «أوّلُ ما خَلَقَ اللّهُ تعالی نوری» در قالب بایزید بود، کعبه حاصل آمد» (همان،94-95). و: «ای عزیز! اگر خواهی که جمال این اسرار بر تو جلوه کند، از عادت پرستی دست بدار که عادت پرستی بت پرستی باشد» (همان:12). با توجّه به این شواهد، میتوان یکی از وجوه تکرار منادای «ای عزیز» را رایج بودن این لفظ در جمع عارفان دانست. امّا همایی در غزالی نامه به نقل از سبکی در مورد «ای عزیز» نظر دیگری دارد: «عزیز بیاندازه به عینالقضات اعتقاد داشت و از ارادتمندان وی بوده، ابوالقاسم درگزینی با عزیز بد بود و چون ایّام نکبت عزیز برسید، قصد عینالقضات کرد؛ در مکاتب عینالقضات در مواردی که خطاب به عزیز میکند یا از وی نام میبرد، غالباً مرادش همان عزیزالدّین مستوفی است» (همایی،1342:337). به نظر میرسد اگر این توضیح را بپذیریم، تکرار مناداهای دیگر مانند «جوانمرد» و «ایدوست» بیتوجیه میماند. همچنین با فرض اینکه این مطلب را دربارة همة مناداهای «ایعزیز» در نامهها قبول کنیم، کاربرد فراوان «ایعزیز» در تمهیدات بدون اینکه به طور مستقیم از عزیزالدّین مستوفی یاد شود و نیز تکرار و تعداد زیاد «ای دوست» پایههای اطمینان بر این توجیه را ضعیف میکند. بنابراین نمیتوان این نظر را دربارة تمام موارد کاربرد «ای عزیز» پذیرفت. تکرار آوایی یکی از مهمترین نمودهای زیبایی در نثر صوفیانة عینالقضات، هماهنگیهای صوتی و آوایی است که اوج آن را در جناس و سجع و ترصیع میتوان یافت. سجع: سجع آوردن واژههای هم وزن و قافیه در متن است، به عبارت دیگر «کلمات آخر قرینهها، در وزن یا حرف روی یا هر دو موافق باشند» (همایی،1370:41). در آفرینش یک اثر هنری منثور، سجع نقش برجستهای دارد و یکی از روشهایی است که با اعمال آن، در سطح یک یا چند کلمه (یک جمله) یا در سطح دو یا چند جمله (کلام) موسیقی و هماهنگی به وجود میآید و یا موسیقی کلام فزونی مییابد. کلامی که از این شگرد هنری استفاده میکند، در واقع میخواهد خود را به شعر نزدیک کند و از این روی این گونه سخنان بیشتر به سمت نثر فنّی و مصنوع تمایل دارند و بویژه از قرن ششم به بعد، ادبیات منثور ایران از نظر دورههای نثر نویسی این وضعیت را شاهد بوده است و هم از این روی است که گفته میشود، نثر فنّی تشبه به شعر میکند (شمیسا،1378:183). و یا دست کم میخواهد خود را به آن برساند. بر آشنایان به تاریخ تحوّل نثر فارسی پوشیده نیست که نثر فارسی در دوران سامانی از سجع و هماهنگیهای آوایی به دور است؛ امّا در نثر صوفیانه که قدیمیترین نمونة آن –یعنی شرح تعرّف- به اوایل قرن پنجم باز میگردد، توجّه به سجع دیده میشود. میتوان دریافت که «سیر طبیعی تحوّل در نثر فارسی آن است که نویسندگان بتدریج به مسجّع نویسی روی آوردند، و این دگرگونی خود یکی از مقدّمات پیدایش نثر فنّی است. در قرن ششم، علاوه بر نثرهای فنّی، در بسیاری از نثرهای ساده نیز تمایل به سجعنویسی دیده میشود؛ امّا صوفیان که به زیبایی نثر خود اهمیّت میدادند، مظاهر جمال در نثر آنان، ظهور و استمرار بیشتری یافت» (غلامرضایی،1388:381). کاربرد سجع در تمهیدات یکسان نیست. آنجا که بحث تعلیمی و استدلالی است، معمولاً سخن مسجّع نیست؛ امّا آنجا که سخن رنگ روایت و حکایت و تمثیل میگیرد یا سخن عاطفی میشود، معمولاً سجع به کار میرود. یکی از نمودهای این مورد، جملات کوتاه و جملههای قصار است، خواه آنجا که سخنی از پیر یا بزرگی نقل میشود و خواه آنجا که نویسنده سخن خود را بیان میکند. سجع گونههایی که در کلام عینالقضات حضور دارد، از عوامل موسیقیساز کلام اوست و تصوّر میرود که به سبب مصاحبت مستمر او با قرآن، ناخودآگاه در ساختار کلام او جا گرفته باشند، مانند سجع کلماتی نظیر «فنا و بقا»، «بیشتر و کاملتر» «نباشد و نیاید» در عبارات زیر: «کفر، رقم فنا دارد؛ و ایمان، رقم بقا؛ تا فنا نباشد، بقا نیابد. هر چند که فنا در این راه بیشتر؛ بقا در این راه کاملتر» (عین القضات همدانی،1389: 233). و: «هر که از عالم شکر مادر بدر آید این جهان را بیند، و هر که از خود بدر آید آن جهان را بیند» (همان،12). یکی از نکاتی که در جملههای مسجّع باید بدان توجّه داشت، آهنگی است که در آنها وجود دارد و یکی از عوامل موسیقیساز نثر محسوب میشود. به عبارت دیگر، هماهنگیهای صوتی، لفظی و تقارنهایی را که نثر از طریق آنها موزون و خوش آهنگ میشود، یکی از وجوه زیبایی نثر صوفیانة عینالقضات است که از موسیقی کلام او برمیخیزد و آهنگی خاص در آن ایجاد میکند، آنگونه که خوشایند خاطر خواننده میشود. این موسیقی کلام در قالب هم آوایی و جناس، تکرار، و موزون بودن بخشهایی مهم از کلام که گاه به وزن عروضی نزدیک میشود، مشهود است. مانند: «ای عزیز هرگز در استقبال «إنّی ذاهبٌ الی ربّی» رفتی؟ هرگز در «اللّه اکبر» که گفتی وجود ملک و ملکوت را محو دیدی؟ هرگز در تکبیر، اثبات بعد المحو دیدی؟ هرگز در «الحمدُاللّه کثیراً» شکر کردی بر نعمت اثبات بعد المحو؟ هرگز در «سُبحانَ اللّه» منزّهی او دیدی؟ هرگز در «بُکرَهً» بدایت آدمیان دیدی؟ هرگز در «أصیلا» نهایت مردان دیدی؟» (همان،84). به غیر از این موارد، عینالقضات از راههای دیگری نیز در غنای موسیقی کلام خویش کوشیده است. مهمترین این شیوهها عبارت است از: - آوردن واژههایی که دست کم حروف اوّل آنها، هم آواست مانند: آرام و آسایش/ 17 ابتلا و امتحان/ 190 اختلاط و اخلاص/ 22 ادراک و احتمال/ 6 ازل و ابد/ 225 اسفل و اعلی/ 61 امتثال و اجتناب/ 70 انس و الفت/ 195 بلوغ و بالع/ 109 توقّف و ترقی/ 22 حلال و حرام/ 183 خد و خال/ 29، 116، 117، 118 ،119، 121 دینی و دنیوی/ 106 سیر و سفر/ 13 عزّت و عظمت/ 61 کمیت و کیفیت/ 150 کوری و کری/ 159 لحظه و لمحه/ 16 لم یزل و لا یزال/ 73 مأکولات و مشروبات/ 7، 138 متلوّن و متوقّف/ 18 محب و محبوب/ 128، 141 مشرق و مغرب/ 131 مقصودی و مرادی/ 6 مقعد و مقام/ 42 مکنون و محزون/ 5 ملامت و مذلّت/ 221
واجآرایی یکی از گونههای موسیقی درونی تکرار و همسانی صامتها و مصوتهاست که در بعضی موارد با ایجاد موسیقی داخلی خاص سبب برجسته سازی عبارتها میشود و به القای پیام و لذّت در مخاطب مدد میرساند. این همسانی انواع مختلفی دارد، گاه به طور منظّم در صامتها و مصوتهای آغازین کلمات است و گاه به طور پراکنده در صامتها و مصوتهای میانی و پایانی واژههاست و گاه تلفیقی از این دو. قدما به این صنعت نامهایی چون واجآرایی، موسیقی یا نغمة حروف، هم حروفی، هم صدایی و ... اطلاق کردهاند. در جملة زیر تکرار حروف «ش»، «الف» و «دال» موسیقی خاصّی ایجاد کرده است. «دانی که شاهد ما کیست؟ و ما شاهد که آمدیم؟ شرح عشق کبیر و عشق میانه را گوشدار، و شاهد و مشهود بیان این هر دو شاهدها نموده است. میانه عشق را فرقی توان یافتن میان شاهد و مشهود؛ امّا نهایت عشق آن باشد که فرق نتوان کردن میان ایشان؛ امّا چون عاشق منتهی، عشق شود و چون عشق شاهد و مشهود یکی شود، شاهد مشهود باشد و مشهود شاهد» (عین القضات همدانی، 1389: 115). و: «هر که چیزی نداند و خواهد که بداند او را دو راهست: یکی آن باشد که با دل خود رجوع کند بتفکّر و تدبّر تا باشد که بواسطة دل خود خود را بدست آرد» (همان،8). که تکرار حروف «د» و «الف» سبب آهنگ خاصی در جمله شده است که در خاطر مخاطب خوش مینشیند. جناس «جناس آن است که گوینده یا نویسنده در سخن خود کلمات هم جنس بیاورد که در ظاهر به یکدیگر شبیه، و در معنی مختلف باشند. دو کلمة متجانس را دو رکن جناس میگویند» (همایی،1370:49). در کنار هم آوردن واژههایی که با یکدیگر نوعی جناس میسازند. یکی دیگر از گونههای تکرار در زبان عینالقضات است. این آرایۀ بدیعی یکی از مصادیق ایجاد و افزونی موسیقی در سطح واژگان و یا جملات است. در این فن، هر چه واکهای کلمات به هم شبیهتر و نزدیکتر باشد، بدیعتر است. همایی، انواع آن را نه قسم میداند. (همان) که در این قسمت صرف از نظر از نوع جناس به تعدادی کلمات متجانس که در متن تمهیدات به کار رفتهاند اشاره خواهیم کرد. احد و احمد/ 175، 231 اقتدا و اهتدا/ 18 انفصال و اتصال/ 79 باید و شاید/ 122 جفا و وفا/ 221 جلالی و جمالی/ 214 جمال و جلال/ 73 چنین و چنان/ 251 حکیم و حکمت/ 122 دینی و دنیوی/ 106 زیر و زبر/ 62، 248 سَر و سِر/ 2326 سرما و گرما/ 140 شافی و وافی/193 عبودیت و ربوبیت/ 179 عتاب و عقاب/ 163 قهر و مهر/ 223 قوام و قیام/ 130 کمتر و کهتر/ 129 کیست و چیست/ 156 گلخن و گلشن/ 185 محب و محبوب/ 128، 141 ملالتی و ملامتی/ 110 موی و روی/ 20، 126 ناز و راز/ 245 واسطه و رابطه/ 143 - آوردن واژههای هموزن در کنار یکدیگر هم یکی از گونههای تکرار آوایی در تمهیدات است. ابتدا و انتها/ 30، 49 ابد البدین و دهر الداهرین/ 123 آدمیت و بشریّت/ 51، 68 ارادت و قدرت/ 150 ارادت و محبّت/ 181 اعمال و افعال/ 183 آفتاب و ماهتاب/ 27،77، 213 افزونی و زیادی/ 26 افعال و اقوال/30 اماره و لوامه/ 146 امتثال اوامر و اجتناب نواهی/ 70 آمر و مامور/ 157 انفصال و اتصال/ 79 اوامر و نواهی/ 70 اولین و آخرین/ 156 آینه و معاینه/ 56 باطن و ظاهر/ 169 بشریت و ربوبیّت/ 95 بصیرت و حقیقت/ 2 بلا و رضا/ 223 بلا و رضا/ 223 بی ادراکی و بی نهایتی/ 124 بی خودی و بی راهی/ 98 پرده و آینه/ 103 پیران و مریدان/ 17 تشبه و تمثّل/ 248 توسنی و سرکشی/ 105 جامع و مانع/ 51 جبروت و ملکوت/ 61 جوابی و بیانی/ 193 چین و ماچین/ 5،65 حایل و قالب/ 143 حرارت و برودت و رطوبت و یبوست/ 165 حرفی و شخصی/ 6 حرکات و سکنات/ 70 حروفی و کلماتی/ 169 حس بصر و چشم سر/ 26 حضور و خشوع/ 28 حقیقت و شریعت/ 62 حقیقت و معرفت/ 42 حیات و ممات/ 98 خادم و مخدوم/ 157 خالق و مخلوق/ 96، 101 خلقی و صورتی/145 خوبتر و زیباتر/ 124 خودبین و پرکین/ 98 خیر و شر/ 142 داند و بیند/ 23 ذات و صفات/ 60 ذاخل و خارج/ 158 رحمانی و شیطانی/ 195 رحمت و قسمت/ 90 رسالت و ولایت/ 47 رویت و غیبت/ 21 رویت و وصلت/ 42 سالک و طالب/ 74 سرگردان و حیران/ 74 سعادت و شقاوت/ 182، 183، شاهد و مشهود/ 115 صادق و فاسق/ 187 صورت و سیرت/ 145 صورت و عبارت/ 31 صورتی و معنوی و باطنی/ 143 ضلالت و هدایت/ 48 طالب و مطلوب/ 20، 168 طالبان و مطلوبان/ 19 ظلمانی و نورانی/ 102 ظلومی و کفوری/ 162 عارف و معروف/ 58، 62 عاشق و معشوق/ 100، 101، 112، 113، 125، 126، 179، 221، 224، 232 عاشقی و سودایی/ 237 عجمی و عربی/ 143 عربیت و عجمیت/ 143 عزتی و لطافتی/ 150 علامات مشافهه و امارات مخاطبه/ 47 عنایت و شفقت و رحمت و نعمت/ 180 غالب و مغلوب/ 96 فاعل و مفعول/ 150 فانی و باقی/ 26 فطرت و ارادت/ 150 فعلی و حرکتی/ 95 فنا و بقا/ 55، 233 قاهر و مقهور/ 150 قدرت و خلقت/ 150 قرار و مدار/ 89 قهر و کفر/ 120 کسوتی و عبارتی/ 18 کلید و مقالید/ 154 کمال تر و تمام تر/ 125 کمال و جلال/ 201 کنز و علم و رزق/ 89 کون و مکان/ 114،154، 210 کونین و عالمین/ 180، 229 گوشت و پوست/ 31 متصل و منفصل/ 158، 175، متصور و متبین/ 43 مجازی و حقیقی/ 159 مجمل و متصل/ 175 مجمل و مفصل/ 21 محب و حبیب/ 112 محتاج و مشتاق/ 54 محرومان و مهجوران/ 87 محموده و مذمومه/ 142 مرده و زنده/ 251 مریدان و پیران/ 242 مزیّن و مشرّف/ 122 مشرق ازلی و مغرب ابدی/ 126 مصالح و مفاسد/ 144 مقامات و درجات/ 53 مکاشفه و مخاطبه/ 137 مکنون و محزون/ 5 ملک و ملکوت/ 175، 89 ملکوت و جبروت/ 143 موجودات و مخلوقات/ 43، 55، 122، 147 نفسی و قلبی و روحی/ 144 نماینده و بیننده/ 133 هدایت و حوالت/ 189 هم قرینان و هم صحبتان/ 89 هوایی و خدایی/ 68 وادیها و مغارها/ 54 وارد و لایق/ 15 وصال و فراق/ 101، 105
تکرار واژه و عبارت هرگاه سخن از تکرار واژهها و جملات در متون کلاسیک میشود. صنایعی چون «ردّالصدر علی العجز، ردّالعجز علی الصدر، التزام تکرار و... (همایی،1370:67-76). در ذهن تداعی میشود؛ امّا گونهای از تکرار وجود دارد که کمتر به آن پرداخته شده است و آن تکرار واژهها و عبارات است. تکرار لفظ یا عبارت، از جمله مقولههایی است که در نثر صوفیانة عینالقضات فراوان به کار رفته و یکی از ویژگیهای سبکی و از جمله عناصر موسیقیساز در کلام او محسوب میشود. تکرار در زبان عینالقضات گاه جنبة هنری و بلاغی دارد، که به موزون شدن نثر عین القضات یاری میرساند و در رساندن مفهوم و غرض گوینده مؤثّر واقع میشود. عینالقضات با استفاده از شیوة بلاغت منبری خود، ضمن تکرار اندیشهها و باورهای عارفان، واژگان و ترکیبات را نیز به گونههای مختلف تکرار میکند تا ضمن بالا بردن سطح موسیقایی کلام و خوش آهنگ کردن آن، بر نقش ایقاعی سخن خود بیفزاید. گاه این تکرار در قالب تکرار کلمه یا عبارت در پایان جمله، به صورت قرینه میآید به گونهای که در حکم ردیف در مصراعهاست و چون از نظر تعداد هجاها، طولانی باشد، آهنگی نیز در کلام ایجاد میکند: «حقیقتم و نهادم دستوری با دل برد و دلم دستوری با جان مصطفی برد و روح مصطفی از حق تعالی دستوری یافت و دلم از روح مصطفی دستوری یافت حقیقتم از دل دستوری یافت و زبانم از نهاد و حقیقتم دستوری یافت» (عین القضات همدانی،1389: 17) در این جملهها؛ بویژه در چهار جملة آخر، آهنگ کلام که حاصل تکرار ردیف مانند کلمات «دستوری یافت» است، در پایان جمله کاملاً محسوس است. و یا در عبارات زیر: «باش تا بدانیکه جان را بقالب چه نسبت است: درونست یا بیرون. دریغا روح هم داخل است و هم خارج، او نیز هم داخل باشد با عالم و هم خارج؛ و روح هم داخل نیست و نه خارج، او نیز با عالم نه داخل باشد و نه خارج. دریغا فهم کن که چه گفته میشود: روح با قالب متّصل نیست و منفصل نیز هم نیست، خدای –تعالی- با عالم، متّصل نیست و منفصل نیز نیست. این بیتها گوشدار:
تکرار واژگان «داخل»، «خارج»، «متّصل»، «منفصل» و همینطور تکرار کلماتی که در بیت آمده علاوه بر آهنگی که در کلام ایجاد میکند، احساسات خواننده را نیز برمیانگیزد و خود به دلیل موسیقایی بودن آنها در خاطر خواننده باقی میماند. و: «اگر کسی بر اسب نشیند او دیگر باشد و اسب دیگر. قفس دیگر باشد و مرغ دیگر؛ نابینا چون قفس بیند گوید: این مرغ خود قفس است، امّا بینا در نگرد، مرغ را در میان قفس بیند داند که قفس از برای مرغ باشد، و از برای مرغ به کار دارند؛ امّا مرغ را خلاص دهند قفس را کجا برند؟» (همان،160). عینالقضات با استادی تمام با آوردن کلمات مرغ و قفس که برای خواننده واژگانی محسوس هستند، پیام خود را انتقال میدهد. وجه دیگر تکرار، تکرارهایی است که در رساندن هدف و مقصود نویسنده بیشتر مؤثّر واقع میگردند و البتّه ممکن است زیبایی صوری و لفظی متن را نیز باعث شوند. اینگونه تکرارها را در کلام واعظان و خطیبان مکرر میتوان دید، در نثر عینالقضات نیز این ویژگی نمود دارد. «چون سوخته شدی نور باشی «نورٌ علی نورٍ یَهدی اللّهُ لِنوره مَن یَشاء»، و خود نور تو باطل است و نور و حق و حقیقت. نور او تاختن آرد، نور تو مضمحل شود و باطل گردد. همه نور وی باشی» (همان،14). که در آن تکرار کلمة «نور» برای رساندن مطلب و توجّه مخاطب است و در نمونة زیر کلمة «عشق» نیز همین نقش را دارد. «ای عزیز ندانم که عشق خالق گویم و یا عشق مخلوق. عشقها سه گونه آمد، امّا هر عشقی درجات مختلف دارد: عشقی صغیر است و عشقی کبیر، و عشقی میانه. عشق صغیر عشق ماست با خدای تعالی، و عشق کبیر عشق خداست با بندگان خود، عشق میانه دریغا نمییارم گفتن» (همان،101). یکی دیگر از گونههای تکرار که با زبان ساده و طبیعی عینالقضات مناسبتی تام دارد، تکرار زیاد حرف عطف «واو» است. تکرار این حرف موجب میشود تا خواننده در پایان هر جمله ضرب آهنگی دلنشین را که ناشی از فرود آمدن آهنگ کلام در جملة قبل و برخاستن آن در آغاز جمله بعدی است احساس کند و از این اوج و فرود منظّم در جملات متوالی لذّت ببرد. علاوه بر آن، این شیوه باعث میشود تا جملات پیوسته و پیدرپی خوانده شوند و خوانش کلام سرعت گیرد؛ بویژه در جملات کوتاهی که پشت سر هم میآیند. جملات زیر نمونهای از این دست است: «از آن کنز و علم و رزق که ایشان را دهند «وَ مَن رَزَقناهُ مِنّا رِزقاً حَسَناً» همقرینان و همصحبتان و مریدان را از آن زکوتی و نصیبی دهند که «اَلعِلمُ لا یَحُلُّ مَنعُهُ»،؛ آن بقدر و حوصلة خلق نثار کنند، و این آیت را کار بندند «وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقون» (همان، 8). و: «و بعضی مانند فریشتگان باشند، همّت ایشان تسبیح و تهلیل و نماز و روزه باشد، فریشته صفتان باشند؛ و بعضی مانند پیغامبران و شبه رسولان، همّت ایشان عشق و محبّت و شوق و رضا و تسلیم باشد» (همان:5). نتیجه برآیند پژوهش نشان از آن دارد که تمهیدات عینالقضات از موسیقی درونی خاصّی برخوردار است. موسیقی درونی، موسیقیای است که به وسیلة صنایع بدیع لفظی به وجود میآید. صنایعی که باعث میشوند، کلمات به وسیلة تشابه و تجانس هر چه بیشتر مصوتها و صامتها به یکدیگر وابسته شوند و بین آنها رابطة آوایی محسوسی ایجاد شود. تکرار که یکی از مهمترین و بنیادیترین مباحث زیبایی شناسی و بلاغت در ادبیات است توانسته به تمهیدات، آهنگ و موسیقی، وحدت، انسجام، نظم و هارمونی خاص و بار تأکیدی، عاطفی، القاگر و... بخشد. همچنین در عین وحدت تنوع خاصّی در آن بیافریند، حالت انقباض و انبساطی به آن بخشد و قسمتهایی از نثر آن را در هم تند و هماهنگ سازد. تکرار یکی از شاخصههای سبکی عینالقضات است. تکرار را میتوان در سه حالت در زبان عینالقضات مورد بررسی قرار داد: تکرار آوایی، این گروه تکرار شامل انواع جناسها، سجعها، واجآرایی و.. میشود؛ تکرار واژه یا عبارت؛ تکرار کلمه در سطح جملات کتاب: اینگونه تکرار از مهمترین تکرارهای هنری در تمهیدات است که افزون بر انسجام بخشیدن به متن، در جهت القای هر چه بهتر مفهوم و محتوای پیام عینالقضات مؤثّر واقع شده است. تکرار کلمات «دریغا»، «ای دوست» و «ای عزیز» در برانگیختن احساس و القای حالت عاطفی به خواننده تأثیر زیادی دارد. | ||||
مراجع | ||||
1- ابنسینا، حسین بن عبداللّه. (1368). اشارات و تنبیهات، ترجمة حسن ملکشاهی، تهران: سروش. 2- احمدی، بابک. (1372). ساختار و تأویل متن، 2جلد، تهران: نشر مرکز. 3- براهنی، رضا. (1371). طلا در مس (در شعر و شاعری)، 3جلد، تهران: نویسنده. 4- خانلری، پرویز. (1345). وزن شعر فارسی، تهران: توس. 5- شفیعی کدکنی، محمّدرضا. (1368). موسیقی شعر، تهران: آگاه، چاپ دوم. 6- شمیسا، سیروس. (1378). سبکشناسی نثر، تهران: نشر میترا، چاپ دوم. 7- عینالقضات همدانی. (1389). تمهیدات، تصحیح عفیف عسیران، تهران: منوچهری، چاپ هشتم. 8- ــــــــــــــــــ . (1377). نامهها، 3جلد، تصحیح علینقی منزوی، تهران: اساطیر. 9- غریب، رُز. (1378). نقد بر مبنای زیبایی شناسی، ترجمة نجمه رجایی، مشهد: دانشگاه فردوسی. 10- غلامرضایی، محمّد. (1388). سبکشناسی نثرهای صوفیانه، تهران: دانشگاه شهید بهشتی. 11- مدرسی، فاطمه و الناز ملکی. (1387). «شگرد تکرار و شیوههای آن در شعر فروغ فرخزاد»، مجموعه مقالات نقد ادبی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد مهاباد، ص557-570 . 12- مدرسی فاطمه و مریم عرب. (1390). «سبک نگارش تمهیدات عینالقضات همدانی بر پایة احوال مخاطب»، فصلنامه تخصصی سبک شناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، سال چهارم، شماره اول، تهران،ص 375-400 . 13- میرصادقی، میمنت. (1373). واژهنامة هنر شاعری (فرهنگ تفصیلی اصطلاحات فنّ شعر و سبکها و مکتبهای آن)، تهران: کتاب مهناز. 14- یثربی، یحیی. (1370). فلسفة عرفان، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ چهارم. 15- همایی، جلالالدین. (1342). غزالی نامه، تهران: کتابفروشی فروغی. 16- ـــــــــــــــــ . (1370). فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران: مؤسسة نشر هما، چاپ هفتم
| ||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,182 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 664 |