تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,659 |
تعداد مقالات | 13,576 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,252,183 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,308,746 |
تضاد و انواع آن در زبان فارسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فنون ادبی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 10، دوره 4، شماره 2، آبان 1391، صفحه 129-154 اصل مقاله (411.04 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمّدرضا یوسفی* 1؛ رقیه ابراهیمی شهر آباد2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه قم | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه تهران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تضاد یکی از پیوندهای معنایی میان کلمات و یکی از مؤلّفههای مهم زبان است که در بعد واژگانی در حوزه مطالعات دستور زبان قرار میگیرد و در بعد معنایی از مقولات بلاغی به حساب میآید. اهل زبان به طور ناخودآگاه از این مؤلّفه در سخن خویش استفاده میکنند و چون از ابتدا با آن مأنوس و آشنا هستند هنگام به کاربردنش با مشکلی روبهرو نمیشوند؛ ولی غیر فارسی زبانان در بسیاری از موارد هنگام یافتن متضاد کلمهای دچار مشکل میشوند؛ زیرا ساختار تضاد در زبان فارسی کاملاً قیاسی نیست و در بسیاری از موارد سماعی است. در برخی ساختارهای قیاسی نیز کاربر، علاوه بر نحوه ساخت، باید به معنای آن نیز توجه نماید؛ زیرا متضاد به دو کلمهای اطلاق میشود که در تمام ویژگیها غیر از یک مشخصه، یکسان باشند. کلمات متضاد اعم از کلمات منفی است و رابطۀ هم نشینی مهمترین عامل در تشخیص متضادهاست، چون هنگام کاربرد متضاد باید به تمام ویژگیهای همسان و غیر همسان آن دو کلمه توجه داشته باشد. در زبان فارسی تضاد دو ساختار عمده دارد: متضادهای قیاسی یا مشتق که از ترکیب پیشوندهای مختلف با اسم، صفت، بن فعل و... ساخته میشوند؛ زیرا در زبان فارسی پسوند یا میانوند متضادساز وجود ندارد. دوم متضادهای سماعی یا مرکب که گاه با توجه به تکیه اصلی بر روی معنی کلمه یک جزء آن ثابت و یک جزء دیگر تغییر میکند و گاه نیز هر دو جزء متغیر است. گاهی نیز ترکیبهای متضاد با واو عطف یا بدون آن ساخته میشود که اگر این گونه متضادهای مرکب یک مفهوم واحد را به ذهن برساند، در مقوله پارادوکس یا متناقض نمایی نیز که در حوزه بلاغت است، قرار گیرد. در کتابهای دستور کمتر به مقوله تضاد پرداخته شده است. دستور پژوهان نوعاً به تضاد نپرداختهاند یا اشارهوار از آن گذشتهاند. در یک بررسی میدانی که بر روی نزدیک به شصت کتاب دستور انجام گرفت؛ از مجموع بیش از 20 هزار صفحه حجم این کتابها کمتر از هفت صفحه مطلب درباره تضاد یافت شد. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تضاد؛ طباق؛ متضاد سماعی؛ متضاد قیاسی؛ ساخت؛ دستور؛ بلاغت؛ زبان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه افراد برای برقراری ارتباط با یکدیگر بناچار از واژگان زبان مدد میگیرند و با به کارگیری آنها منظور و اهداف خود را برای یکدیگر بیان میکنند. هر چه دایرۀ واژگانی آنها قویتر و کاملتر باشد، برقراری ارتباط نیز آسانتر و پرسودتر خواهد بود. برخی معتقدند حتی وقتی ارتباطی برقرار نمیشود و فرد بتنهایی در گوشهای نشسته و فکر میکند، باز هم از واژگان زبان مدد میگیرد. او نیز اگر واژگان بیشتری در ذهن داشته باشد، راحتتر و سریعتر فکر میکند و افکارش ثمربخشتر خواهد بود. با توجه به شمار بسیار زیاد واژههای هر زبان و در عین حال "امکان گزینش و به کارگیری آسان و سریع آنها در گفتار" نمیتوان تصور کرد، واژهها بدون نظم در ذهن سخنگویان انباشته شده باشد. معمولاً سخنگویان در هر موقعیت واژههای مورد نیاز خود را بآسانی و بسرعت بر میگزینند و در گفتار به کار میبرند. همچنین به هنگام شنیدن، آنها را براحتی باز میشناسند. به همین سبب به نظر میرسد، واژگان با نظم خاصی در ذهن سخنگویان جایگزین شده باشد. در غیر این صورت به کارگیری آسان و سریع آنها در گفتار ممکن نیست. واژههای نظام یافته را همانند دیگر واژههای فراوان و سازمان یافتۀ درون ذهن بآسانی میتوان به یاد آورد و به کار گرفت. بعلاوه نظام یافته بودن واژگان مانند دیگر دادههای شناختی ذخیره شده در ذهن، موجب میشود، حافظۀ انسان انعطاف پذیر و گسترش پذیر شود. به بیان بهتر به سخنگویان امکان میدهد در هنگام گفتار در جملههای مورد نظر خود واژهها را با واژههای دیگر براحتی پیوند داده یا جایگزین کنند یا آنها را با مفاهیم خاصی به کار برند و هنگام ضرورت واژههای جدیدی به این واژگان بیفزایند (مشکوة الدینی، 1386: 28). یکی از پیوندهای میان واژهای "تضاد معنایی" بین آنهاست که میتواند ربط کلمات را مشخص کند. ربطی که در تضاد جلوهگر میشود و کلمات را مقابل هم قرار میدهد. این تقابل که عمدتاً در معنای آنها خود را نشان میدهد، بیانگر نوعی پیوند میان واژههاست. دریافت واژگان متضاد برای کسانی که اهل یک زبان هستند، بسیار سادهتر است، نسبت به کسانی که اهل زبان نیستند و در صدد آموزش زبانی بیگانه برآمدهاند؛ زیرا در هر زبانی کلمات متضاد، ساختمانی ویژه دارد که طبق اصول و قواعد آن زبان ساخته میشود. در زبان فارسی با توجه به آنکه ساختمان این کلمات هم سماعی است و هم قیاسی، یافتن متضاد برای کلمات قدری مشکلتر مینماید. لذا هر چه دایرۀ واژگانی زبانآموز بیشتر و قویتر باشد، یافتن واژگان متضاد برای او راحتتر و سریعتر خواهد بود. این امر حتی در مورد خود اهل زبان نیز صادق است؛ زیرا هر چه دایرۀ واژگانی خویش را قویتر نمایند، راحتتر و سریعتر میتوانند انواع پیوندهای میان واژهای ازجملة تضاد را دریابند و به کار برند. طرح مسأله آیا ساخت واژگان متضاد از قانون و نظام خاصی پیروی میکند؟ یا آنکه زبان آموز به مرور زمان باید آن را بیاموزد و برای او حالت سماعی دارد؟ ساختار کلمات متضاد هم "سماعی" است و هم "قیاسی". بدین معنا که برخی از واژگان از نظر معنایی با هم تضاد دارند و از قانون و دستور خاصی پیروی نمیکنند. چون اهل زبان آنها را در معانی متضاد و مقابل هم به کار بردهاند، ما نیز آنها را مقابل هم به کار می بریم. مثل شب ¹ روز، روشن ¹ تاریک، بزرگ ¹ کوچک. برخی دیگر نیز نظاممند هستند. مثلاً با قرار گرفتن پیشوندهای منفی ساز میتوان واژگان متضاد ساخت مثل: باوفا¹ بیوفا، بیشعور¹ باشعور. نخست لازم است به این نکته اشاره شود که در نظام زبان کدام دسته از کلمات به عنوان واژگان متضاد به حساب میآیند؟ 1- منظور از کلمات متضاد چیست؟ هر زبان مجموعهای از کلمات (تکواژها1 و واژهها2) است. هر تکواژ دارای مجموعهای از ویژگیهای معنایی است که برای توصیف و شرح معنای آن تکواژ به کار میرود. مثلاً از طریق رابطه معنایی "ترادف" میتوان واژههای هم معنا را جدا کرد و گفت: "پدر" و "بابا" در یک معنی هستند و یا از طریق رابطۀ تضاد گفت "روز" و "شب" ضد هستند. برای توجیه اصطلاحات معنایی "تضاد" میتوان از این مشخصه استفاده کرد: متضاد به دو واژهای گفته میشود که کلیۀ مشخصههای آنها بهجز یک مشخصه یکسان باشد یا فقط در یک مشخصه اختلاف داشته باشد (فالک، 1377: 355). این مشخصۀ استثنایی باید بتواند یک پدیده را به دو وضعیت متمایز تقسیم کند. طبق این تعریف میتوان گفت "پیر" و "جوان" متضاد هستند؛ زیرا هر دو حاکی از سن افراد هستند و فقط در مقدار سن یکسانی ندارند. در این راستا واژههای "مرد" و "دختر" نمیتوانند ضد باشند، زیرا تفاوت آنها در بیش از یک مشخصه است. واژههای متضاد حتماً باید در تمام ویژگیها مثل هم باشند، به جز یک ویژگی اصلی و هر دو کلمه در یک مقوله و گروه قرار گیرند و ویژگیهای مشابه به هم داشته باشند. مثلاً هیچ گاه نمیتوان گفت: "آسمان" ضد "خاک" است؛ زیرا تفاوت آسمان و خاک در بیشتر از یک مورد است و این دو کلمه در یک مقوله قرار نمیگیرند. برخی نیز رابطة تضاد بین کلمات را این گونه معنی کردهاند: «دو کلمه را گویند که در "صورت" مختلف و در "معنی" ضد یکدیگر باشند: مثل خوبی و بدی» (قریب، 1350: 63). در این تعریف بر این امر تأکید شده است که دو کلمة متضاد حتماً باید در "صورت" و "ظاهر" مختلف باشند تا معنی ضدّیت را برساند. البته خلاف این امر نیز دیده شده است که کلمات حتی در ظاهر کاملاً شبیه هم هستند؛ امّا معنای ضدّیت خویش را حفظ کردهاند که از آن تحت عنوان "اضداد" یاد میشود (روایی، 1365: 19). مثل واژۀ "فراز" که هم به معنی "باز" است و هم "بسته". در لغت نامۀ "دهخدا" ذیل این کلمه چنین آمده است: «فراز آمدن، فراز شدن، فراز کردن، فراز گردیدن، فراز گشتن، در این معنی از اضداد است و به معنی بسته نیز می آید» (دهخدا ذیل کلمه). و نیز کلمات "خواجه" در زبان فارسی و "مولی" در زبان عربی که هم به معنی "سرور" و "آقا" است و هم "عبد" و "غلام". باید اذعان کرد، براحتی نمیتوان واژههایی را یافت که از نظر ویژگیهای معنایی کاملاً با هم مطابقت داشته باشند. این امر مخصوصاً برای کسانی که در صدد آموزش زبان فارسی هستند و خود اهل این زبان نیستند، مشکلتر مینماید. مثلاً تعداد واژههای متضادی که کاملاً از نظر معنایی با هم یکسان باشند، مگر در یک مورد، بسیار کم است. به همین خاطر است که یافتن واژههای متضاد گاهی با دردسر و اختلاف نظر روبهرو میشود. این امر نه تنها در واژههای متضاد؛ بلکه در یافتن واژههای مترادف نیز صدق میکند. زیرا هم معنایی کامل بسیار نادر است. حتی واژههایی که معانی آنها بسیار نزدیک به هم است، در جنبههای ظریفی که عموماً منشأ کاربرد شناختی دارند، با هم متفاوتند. مثلاً اگر چه معانی گروه واژههایی چون: "زیاد، فراوان، بسیار" یکی است؛ امّا هر کدام از آنها در بردارندۀ معنایی است که دیگر واژگان از آن بیبهرهاند یعنی در همین گروه ترادفی بار معنایی "بسیار" بیشتر از "زیاد" و "فراوان" است. با مطالعه در محتوا و مشخصههای واژهها معلوم میشود، دو واژه هیچ گاه به طور دقیق هم معنا نیستند، زیرا ممکن است، بار محتوایی و معنایی آنها به مقدار کمی با هم تفاوت داشته باشند. "برخی معتقدند در هیچ زبانی کلمات مترادف وجود ندارد، زیرا اگر دو کلمه به ظاهر هم ردیف و یا نزدیک به هم باشند، از جهت مورد استعمال در عبارات فصیح و بلیغ با هم مترادف نخواهد بود" (احمدی، بی تا:53). امکانات زبانی اجازه نمیدهد، دو واژه معنای واحدی را به طور کامل داشته باشند. فقط گاهی، واژهها در برخی همنشینیها روی زنجیرۀ گفتار میتوانند معنای واحدی بیابند. واژههای هممعنا تنها به طور ناقص میتوانند در برخی بافتهای ویژه با یکدیگر هممعنا شوند. تفاوتهای موجود میان واژههای هممعنا برخاسته است، از کاربردهای لهجهای سبکی (ادبی، غیرادبی و غیره) گونهای (گفتاری، نوشتاری، رسمی، غیر رسمی) در زمانی (غیر هم زمانی) بافتی (از نظر همنشینی با واژههای دیگر دارای توزیع جداگانه باشند) و بار عاطفی به سبب چنین مسایلی معنیشناسان معتقدند هممعنایی مطلق میان واژهها نیست» (مدرسی، 1387: 467). "شاملو" در کتاب "نام و نشانهها" شرط جدیدی برای کلمات متضاد میآورد. او معتقد است: «شرط متضاد بودن دو کلمه آن است که هر دو از یک زبان باشند. مثلاً "بیاض" و "سیاه" را متضاد به حساب نیاورده یا "حیات" و "مرگ" را، اگر چه در معنی متفاوتند» (شاملو، 1385: 108). علی سلطانی در بحث تعریف تضاد، میگوید: «دو یا چند کلمه نسبت به هم در صورتی متضاد هستند که معانی ضد هم داشته باشند» (سلطانی، 1354: 80). او در بین چند کلمه نیز چنین رابطهای را برقرار میداند. 2- آیا مطابقه (تطابق) با تضاد یکی است؟ "مطابقه" در لغت به معنی برابر کردن و دو چیز را در مقابل یکدیگر انداختن است و در اصطلاح بدیع آن است که دو کلمه را که در معنی متضاد یکدیگرند در سخن بیاورند. مانند کلمات "شکر" و "شکایت" در بیت زیر:
(حافظ، 1376: 148) در این بیت علاوه بر "شکر" و "شکایت"، "نیک" و "بد" نیز با هم متضاد هستند. کلمهها دارای متضادهای مختلفی هستند و بستگی دارد که در چه جملهای و در کنار چه کلماتی به کار روند. به عبارت بهتر در زنجیرۀ گفتار چه رابطه هم نشینی با کلمات دیگر برقرار نمایند. در بیت زیر "شکر" با "کفر" متضاد است زیرا در این بیت معنی ضدیت با آن برقرار کرده است:
(انوشه، 1381: 125) بعضی از علمای بدیع "مطابقه" و "تضاد" را قسمتی جداگانه از صنایع بدیع نشمرده و آن را داخل مراعات نظیر و تناسب قرار دادهاند. به این ملاحظه ممکن است، اشیاء متضاد را نیز از نظر ادبی داخل امور متناسب قرار بدهیم؛ زیرا ممکن است از شنیدن چیزی ضد آن نیز به ذهن خطور کند. بدین سبب است که میگویند اشیاء به ضد خود شناخته میشوند "و بضدها تتبین الاشیاء". هم به همین جهت است که تضاد را هم از نوع تناسب و ملازمت، در فلسفه یکی از اسباب تداعی معانی و انتقال افکار شمردهاند (همایی، 1376: 274). مثل این جمله سعدی: "گدای نیک انجام به از پادشاه بدفرجام" ß نیک ¹ بد. گدا ¹ پادشاه و این بیت سنایی:
نازش ¹ نالش اقبال ¹ ادبار بحث "مطابقه" در بدیع و "تضاد" در دستور اگر چه در اصل یکی است و هر دو به رابطۀ تضاد بین واژگان برمیگردد، امّا گاهی در "مطابقه" تضادهایی برقرار میشود که تشخیص آن با کمی مشکل رو به رو میشود؛ زیرا بحث دستور، کاربردیتر است و اهل زبان با آن بیشتر سرو کار دارند. پس از نظر آنان واژگانی متضادند که در دستورزبان یا در دایرۀ واژگانیشان به کار رفته باشند. مثلاً در بحث طباق اهل بدیع چهار عنصر: "آب"، "باد"، "خاک"، "آتش" را ضد هم میدانند و در صورت کاربرد آن در سخنی معتقد به آرایۀ طباق هستند؛ ولی در دستور زبان و بین اهل زبان "باد" به عنوان تضاد "خاک" یا "آتش" کاربرد ندارد. پس این سؤال را که "آیا مطابقه و تضاد یکی است؟" میتوان اینگونه پاسخ داد: تمام کلماتی که از نظر دستور زبان با هم رابطۀ تضاد دارند، میتوانند در صورت کاربرد در جملهای با هم رابطۀ طباق نیز برقرار سازند؛ امّا تمام آنچه بدیعنویسان به عنوان طباق در نظر میگیرند، اهل زبان آن را به عنوان تضاد در نظر نمیگیرند. همچنین در طباق باید دو کلمۀ ضد هم حتماً در کنار هم قرار گیرند؛ ولی در بحث دستور باید ضدی برای آن در خارج از جمله بیابیم. 3- آیا کلمات متضاد با کلمات منفی یکی هستند؟ آنچه مسلّم است، این است که کلمات متضاد با کلمات منفی یکی نیست. برخی از دستورنویسان از جمله فرشیدورد معتقدند، رابطۀ ضدیت اعم از نفی است و در بسیاری از مواقع کلمات منفی نیز رابطۀ ضدیت معنایی با هم دارند، حتی اگر بتوان غیر از واژۀ منفی آن، ضد دیگری برایش پیدا کرد، فقط در معنا این رابطه را دارند و از نظر ساختار ظاهر، از الگوی خاصی پیروی نمیکنند (فرشیدورد، 1382: 90). مثل: "رفتن" که متضاد آن، هم "آمدن" است هم "نرفتن". طبق نظر او اگر کلمهای را منفی کنیم باز هم متضاد آن را گفتهایم؛ یعنی رابطه تضاد نسبت به کلمات منفی رابطة عموم و خصوص مطلق است.
حروف منفیساز متفاوت است و البته تعداد آن ها بسیار کم. از جمله حروف منفیساز میتوان(نا، نـ، بی و...) را نام برد که متعاقباً به آن اشاره خواهد شد. ذکر این نکته ضروری است که اکثر دستورنویسان و زبانشناسان در این باره که آیا کلمات متضاد و منفی یکی هستند یا نه سخنی نگفتهاند. 4- رابطه همنشینی، مهمترین عامل در تشخیص واژههای متضاد یکی از نظریات سوسور که تقریباً در همۀ مکتبهای ساختگرایی اساس کار قرار گرفت، شناسایی یا تقطیع عناصر سازندۀ یک جمله (یا هر قطعۀ زبانی) بر مبنای دو نوع رابطه بود که رابطۀ جانشین و رابطۀ همنشین خوانده شده است. رابطۀ همنشین نشان میدهد، عناصری که روی زنجیرۀ گفتار کنار هم قرار میگیرند با یکدیگر چه رابطهای دارند. در حالی که رابطۀ جانشین نشان میدهد عنصری که بالفعل در یک نقطه از زنجیرۀ گفتار ظاهر شد با عناصر بالقوهای که میتوانستند در آن جایگاه قرار گیرند چه رابطهای دارد» (باطنی، 1385: 81). منظور از رابطۀ همنشینی آن است که کلمات وقتی در جمله کنار هم قرار میگیرند، با هر یک از اجزای دیگر جمله رابطهای معنایی برقرار میکنند. در نتیجه این رابطه هر کدام از کلمات معنی خاصی میدهند. به گونهای که امکان دارد اگر همان کلمه در جملۀ دیگری در کنار واژههای جدید دیگری به کار رود، معنی تازهای بدهد که با معنی جمله قبل کاملاً متفاوت باشد. مثل واژۀ "تند" در جملههای زیر: آیا میتوان در تمام جملهها یک معنی از این واژه فهمید و آیا میتوان برای تمام آنها یک متضاد ثابت درنظر گرفت؟ 1- علی تند میرود. 2- رنگ لباس فاطمه سبز تند بود. 3- غذای امروز بسیار تند بود. در جملۀ اوّل "تند" به معنی "سریع" است. در جمله دوم "تند" به معنی "پررنگ" و در جمله سوم اشاره دارد، به نوعی طعم غذا که "تیز" نیز گفته میشود. با توجه به ساختار جملهها کلمۀ "تند"، معانی مختلفی مییابد پس "متضاد" آن نیز متفاوت میشود. "نظام دستوری زبان به ما میگوید اَشکال زبان (کلمات) چگونه در کنار هم قرار میگیرند و میتوانند جملههای معنیدار بسازند" (عمرانی، 1383: 13). برخی رابطۀ همنشینی کلمات را فراگیرتر از رابطۀ کلمات در جمله میدانند و حتی معتقدند کلمات علاوه بر رابطه با سایر اجزای جمله، با جهان بیرون نیز ارتباطهایی دارند. آنها معتقدند «هر واژه عنصری از نظام زبان است و معنای آن از یک طرف به رابطۀ آن با سایر واژههای داخل این نظام بستگی دارد و از طرف دیگر به پدیده یا چیز معینی در جهان بیرون. قواعد تغییر معنایی نشانگر رابطۀ واژه با پدیدههای خارج از ذهن است. هر واژه ویژگیهایی دارد که باعث میشود از واژههای دیگر زبان متمایز گردد» (ابومحبوب، 1383: 124).
در زنجیره گفتار ویژگیهای معنایی واژه ها از چهار عامل مهم تشکیل میشوند: 1- طبقه دستوری 2- نشانههای معنایی 3- مشخصههای معنایی 4- محدودیتهای گزینشی. در مثال زیر هر کدام از این عوامل با نمونه ذکر شده است:
این چهار عامل ویژگیهای معنایی را پدید میآورند و در نهایت محدودیتهای گزینشی معین میکنند که هر واژه در کدام جمله میتواند ظاهر شود. مثلاً طبقات مذکور در این جملهها ظاهر میشوند: «فریدون با من حرف زد» « گاو نشخوار میکند» هیچ کدام از این کلمات نمیتوانند جای خود را در این دو جمله با هم عوض کنند. مثلاً نمیتوانیم بگوییم «فریدون نشخوار میکند» و نیز در مثال "شیشه تار است" از طریق رابطۀ "تار" و "شیشه" ما درمییابیم که "تار" یکی از اجزای موسیقی و نیز تار مو نیست (همان:125). در رابطۀ تضاد نیز این عوامل باید درنظر گرفته شود. از این رو پیشنهاد میشود، برای پیدا کردن متضاد کلمات آنها را در قالب جمله بررسی نماییم و رابطۀ همنشینی آن را با کلمات دیگر در نظر بگیریم. اگر چه در برخی از کلمات نیاز به چنین رابطهای نیست. بر اساس همین رابطه همنشینی است که زبان شناسان "ترادف بین واژه ها" را تبیین می نمایند. به نظر آنان دو واژۀ هم معنا میتوانند در جمله جانشین هم شوند، به شرط آنکه بار معنایی آنها در یک حد باشد. آنها رابطۀ تضاد کلمات را بین دو واژۀ مترادف یکسان میدانند. مثلاً "پالمر" معتقد است دو واژه زمانی مترادف و هم معنا هستند که به طور مشترک یک واژۀ متضاد داشته باشند (صفوی، 1360: 115). مثل: "خیس ¹ خشک"، "تر¹ خشک"، ß (خیس = تر) این رابطه را اینگونه میتوان نشان داد: واژۀA ¹ واژۀB واژۀ ¹ CواژۀB واژۀC = واژۀA "هریس" معتقد است، دو واژۀ زمانی میتوانند هم معنا باشند که بتوانند در یک زنجیره جانشین یکدیگر شوند، بدون اینکه معانی آن جمله تغییر یابد. مثلاً در جمله: "این فرش خیس است" میتوانیم کلمۀ "خیس" را حذف کرده و به جای آن، کلمۀ "تر" را گذاشت و گفت "این فرش تر است". پس "تر" و "خیس" هم معنا هستند و میتوانند یک ضد داشته باشند.
ß B ß A است = A C است ß C ß A است تعبیر مذکور بر این اساس است که معنای یک واژه یا تکواژ باید طبق محیط وقوع آن تعیین شود. این مطلب درست است امّا با مطالعه در محتوا و مشخصههای واژه، هیچ دو واژهای دقیقاً هم معنا نیستند؛ زیرا به مقدار کمی نیز امکان دارد بار محتوایی و معنایی آنها با هم تفاوت داشته باشد. به نظر میرسد، امکانات زبانی اجازه نمیدهد، دو واژه با معنای کاملاً واحد در کنار یکدیگر در زبان باقی بمانند. فقط گاهی واژهها در برخی همنشینیها روی زنجیرۀ گفتار میتوانند معنای واحدی بیابند. مثلاً در جملۀ "او تردامن است"، "تر" به معنی "آلوده بودن" است و نمیتوان واژۀ "خیس" را جانشین "تر" کرد؛ زیرا این بافت فقط با واژة "تر" معنای "آلوده" را میرساند. بنابراین هم معنایی و متضاد بودن مطلقاً وابسته به بافت سخن است؛ یعنی دو واژه فقط در شرایط و همنشینیهای ویژهای مترادف و هم معنا میشوند و باز در بافتهای دیگر تداوم این هم معنایی را از دست میدهند (ابومحبوب، 1386: 132). در مثال زیر این رابطه بهتر نشان داده میشود. دو واژۀ "خراب" و "فاسد" ضد هماند؛ ولی در جملۀ زیر نمیتوانند جانشین هم شوند. "دیوار خراب شد" نمیتوانیم بگوییم: "دیوار فاسد شد". اما در جملۀ: "غذا فاسد شد". میتوانیم بگوییم: "غذا خراب شد". در متضاد نیز اینگونه است. مثال: او فقط شبها میخوابد در این مثال منظور آن است که روزها نمیخوابد، پس شب ¹ روز است. امّا در مثال: "این دارو را در دو وعده بخور یکی شب یکی صبح". نمیتوان به جای "صبح" "روز" را به کار برد. پس ضد شب صبح است. برخی از دستورنویسان، رابطۀ همنشینی کلمات را تحت عنوان "محدودیتهای گزینشی" بررسی کرده و معتقدند، در تمام جملات معنیدار، اهل زبان ناچارند محدودیتهایی را بپذیرند و نمیتوانند هر واژهای را برای هر ساختاری برگزینند؛ زیرا در این صورت جملات آنها بیمعنی خواهد شد. از نظر اینان رابطۀ همنشینی چنان اهمیتی دارد که در صورت نادیده گرفتن آن، جملات مهمل و بیمعنی میشوند (گلفام، 1386: 63). 4- انواع تضاد قبل از ورود به ساختار کلمات متضاد و کیفیت ساخت آن ابتدا انواع متضاد بیان میگردد. در این تقسیمبندی براحتی میتوان ضدّ کلمات را تشخیص داد و در مواقعی که برای یک کلمه، بین دو کلمه متضاد مرّدد هستیم با توجه به ساختار این نظام به راحتی کلمۀ اصلی را درمییابیم. مطالعۀ واژههای متضاد پیچیدهتر از مترادف است؛ زیرا ترادف واژهها را فقط از طریق معنا باید دریافت و در این راه اهل زبان بهترین معیار و میزانند. امّا تضادها علاوه بر معنی از نظر ساختار نیز قواعد و قوانین خاصی دارند. کلمات متضاد با توجه به مناسبتها و ارتباطهایی که با هم دارند میتوانند در گروهها و دستههای مختلفی قرار گیرند. دستورنویسان و زبانشناسان بندرت برای تضاد انواعی را برشمردهاند. اکثر قریب به اتفاق آنها خیلی گذرا به آن اشاره کردهاند و انواعی برای آن قائل نیستند؛ امّا با بررسی کلمات متضاد، میتوان انواع مختلفی را برای آن برشمرد که ذیلاً به آن اشاره میشود. برخی از انواعی نیز که ذکر شدهاست اندکی قابل بحث است (جدول آماری و تفصیلی کتابهای دستوری بررسی شده در پایان مقاله آمده است). الف: تضاد وجودی این تضاد بین کلماتی است که وجود یکی وابسته به عدم وجود دیگری است. مثل: "شب" ¹ "روز". به عبارت دیگر در این نوع از تضاد، مفهوم یکی از واژهها خود بخود مفهوم واژه مقابل را نفی و رد مینماید و بین آنها درجات دیگری نمیتوان در نظر گرفت. همچنین است واژه های؛ "زنده" ¹ "مرده" و "مجرد" ¹ "متأهل" حد وسطی بین این واژگان وجود ندارد که در اصطلاح فلسفه میگویند اجتماع نقیضین محال است. امّا در دو واژۀ "سیاه" ¹ "سفید" میتوان جسمی را یافت که نه سیاه باشد و نه سفید.
روشنایی ¹ تاریکی ب: تضاد وارونه
تضادی را وارونه نامند که در آن، تضاد بین مفهوم یک واژه و واژۀ دیگر در مورد عکس آنها نیز صدق کند. مثلاً: بالا ¹ پایین، کوچکتر ¹ بزرگتر و... رابطۀ تضاد وارونه چنین ترسیم میشود: اگر "الف" بالای "ب" باشد پس "ب" پایین "الف" است. مثلاً اگر این مداد از آن مداد بزرگتر باشد پس آن یکی کوچکتر است. در زبان فارسی بین کلیۀ جفت فعلهای مرکبی که پایهای مشترک دارند و عنصر فعلی یکی از آنها "دادن" و از آن دیگری "گرفتن" باشد، رابطۀ تضاد وارونه برقرار است. بین صورتهای تفضیلی صفتهای متضاد رابطۀ تضاد نیز وارونه است. بزرگتر ¹ کوچکتر، سریعتر ¹ آهستهتر (مدرسی، 1387: 101).
ج: تضاد مقطعی این تضاد بین کلماتی است که در یک زمان و مقطع محدود چنین رابطهای را نسبت به هم برقرار میسازند. تضاد این کلمات اگر چه در زمانی خاص ممکن است، بسیار معروف و زبانزد شود؛ ولی به مرور زمان ممکن است، فراموش گردد و برای اهل زبان ناشناخته باقی بماند. مثلاً جلوۀ دو گروه سیاسی ضد هم در دو رنگ مختلف و با دو نماد متفاوت که کم کم آن رنگ ها و نماد ها به عنوان دو ضد به کار میروند. در صورتی عمر این واژگان متضاد بیشتر میشود که آن دو گروه سیاسی به زندگی خویش ادامه دهند. مثلاً A در مقطع زمانی C متضاد B در همان مقطع زمانی است.
د: تضاد جنسیتی در این دسته دو جنس از یک گروه در مقابل هم قرار میگیرند. باید توجه شود که حتماً آن دو جنس از یک گروه باشند و در دو دستۀ متفاوت قرار نگیرند. اگر چه آن دو جنس در واقع ضد هم نیستند و مناسباتی نیز با هم دارند؛ امّا میتوانند از نظر جنسی ضد هم باشند مثل زن ¹ مرد که هر دو از گروه انسان هستند یا پدر ¹ مادر که هر دو از گروه والدیناند. در تضاد جنسیتی بین دو کلمۀ متضاد و گروه مشترک آنها رابطۀ تضمّن برقرار است. انسان = زن ¹ مرد.
گروه انسان یعنی آن دو جنس جزئی از آن گروهاند. البته رابطۀ تضمنّی که زیر گروه دیگری غیر از آن دو نداشته باشد؛ زیرا دیگر نمیتوانند با هم رابطۀ تضاد برقرار کنند، مثلاً دو نوع ورزش "والیبال" و "فوتبال" که رابطۀ تضمنّی با "ورزش" دارند نمیتوانند ضد هم باشند؛ زیرا "ورزش" دربرگیرندۀ انواع دیگری چون "هندبال" و فوتبال و... نیز میباشد.
گروه ورزش ه: تضاد معنایی در این گروه کلماتی قرار میگیرند که معنی آنها در اصل ضد هم است؛ یعنی همیشه و تحت هر شرایطی آن واژگان معنایی ضد هم دارند. میتوان تمام فعلهای منفی را در این گروه قرار داد. مثل: رفت ¹ نرفت. اگر چه ضد کلمۀ "رفت"، "آمد" نیز میشود؛ ولی آن را نمیتوان در این گروه قرار داد و بهتر است "رفت" و "آمد" و واژگانی از این قبیل را جزء تضاد رفتاری دانست. در این نوع تضاد مصدر و شروع دو کلمۀ ضد هم از یک نقطه است، ولی هر کدام در جهتی خلاف دیگری حرکت میکند. به عبارت دیگر اصل آن دو کلمه از یک منشأ است با دو حرکت کاملاً ضد. تضاد معنایی را می توان اینگونه نشان داد:
و: تضاد رفتاری برخی از رفتارها ضد هم بوده در مقابل هم قرار میگیرند. در پی آن، کاربرد واژههایی که بیانگر آن رفتارها هستند، نیز ضد هماند. به عبارت دیگر عملی خلاف عمل دیگر است. مثل: خنده ¹ گریه و یا تمام فعلهایی که ضدی به جز منفی خود دارند. مثل: "خوابید" ¹ "بیدار شد" یا "نشست" ¹ "برخاست". در تمام اینگونه تضادها، رفتاری سر میزند که خلاف رفتار دیگر است. باید توجه داشت که این نوع تضاد، برخی از صفاتی را که در نتیجۀ آن، رفتارها ساخته میشوند نیز در برمیگیرد. ز: تضاد مدّرج: این تضاد هنگامی بین مفاهیم دو واژه ایجاد میشود که آن دو واژه در دو انتهای طیفی از مفاهیم مربوط به هم؛ امّا درجه بندی شده قرار گیرند. مثلاً: کوتاهترین ¹ بلندترین، زیباترین ¹ زشتترین. فرق آن با تضاد وارونه در این است که در این نوع تضاد نوعی درجه بندی نیز بین متضادها مشاهده میشود. تضاد مدّرج بین صورتهای عالی صفتها برقرار است.
در این نوع تضاد همانگونه که از نامش پیداست، پراکنده شدن درجات مختلفی از دو عضو تضاد در فاصلۀ بین آنها مطرح است. به گونهای که همگی طیفی از ویژگیهای درجه بندی شدهای را منعکس میکنند. مثلاً بین دو واژۀ "کوتاهترین" و "بلندترین"
میتوان درجات مختلفی از کوتاهتر بودن و بلندتر بودن را تصور کرد (فالک، 1377: 470). خلاصه آنکه اگر واژهای با ساختار صفت عالی بود متضاد آن نیز باید این ساختار را داشته باشد (مدرسی، 1387: 102).
ح: تضاد یک جانبه تضادی است بین دو واژه که یکی از آنها بر دیگری تأثیرگذار است. به عبارت دیگر در این نوع تضاد همواره یکی از کلمات بر دیگری تأثیر منفی دارد و همین رابطۀ نفی است که باعث ایجاد رابطۀ تضاد میشود؛ زیرا یکی از آنها نابود کننده دیگری است و میتواند آن را از بین ببرد. مثل: "سنگ" ¹ "شیشه" یا "سنگ" ¹ "سبو". در این رابطه "سنگ" بر "سبو" و "شیشه" اثر میگذارد؛ امّا برعکس آن امکانپذیر نیست.
ط: تضاد کاربردی این تضاد زمانی است که دو واژه در اصل، نه از حیث لفظ و نه از حیث معنا ضد هم نیستند؛ امّا در کاربرد بین اهل زبان به عنوان ضد هم شناخته شدهاند. مثل دو واژۀ "زرد" و "سرخ" که در حالت عادی ضدیتی با هم ندارند، ولی وقتی برای نشان دادن رنگ صورت اشخاص استفاده میشوند، چهرۀ زرد در مقابل چهرۀ سرخ قرار میگیرد و زردروی در حالت غیر کنایی (حقیقی) به معنی شخص لاغر و پژمرده است، ولی سرخروی در حالت (غیر کنایی و حقیقی) به معنی شخص با طراوات و شاداب است (مدرسی، 1387: 101). این نوع تضاد با تضاد مقطعی کاملاً فرق دارد.
معمولاً کلمات متضاد را به دو نوع"درجه بندی پذیر" و "درجه بندی ناپذیر" تقسیم میکنند. کلمات متضاد درجه بندی پذیر مثل دو واژۀ بزرگ و کوچک که میتوانند که در ساختهای مقایسهای بزرگتر و کوچکتر به کار روند و نفی یکی از آنها لزوماً بر اثبات دیگری دلالت نمیکند. در مورد کلمههای متضاد درجه بندی ناپذیر که "جفتهای مکمّل" نیز نامیده میشوند، معمولاً ساختهای مقایسهای به کار نمیروند و نفی یکی نشانگر اثبات دیگری است» (جورج یول، 1381: 141).
5- طرز ساخت واژههای متضاد در بیان و کیفیت ساخت واژگان متضاد باید توجه داشت، در زنجیرۀ گفتار برخی از واژهها در معنی، ضد هم هستند و از نظر شکل و ساختار ظاهری بین دو واژۀ متضاد تناسبی دیده نمیشود. در اینگونه موارد، کاربرد اهل زبان، معیار است و کلماتی را که اهل زبان ضد هم به کار میبرند، اضداد میدانیم، البته در رابطۀ همنشینی آنها با کلمات دیگر. اینگونه کلمات سماعیاند. در کلمات متضادی که از نظر معنوی چنین رابطهای با هم دارند، بعد از آن که آن کلمه در نتیجۀ ساختارهای دستوری، حالتهای مختلف گرفت، کلمۀ ضد آن نیز چنین حالتهایی را عیناً میگیرد. به عبارت دیگر در اینگونه کلمات، تکیه بر اصل دو کلمه ای است که ضد هم هستند و پیشوندها و پسوندهایشان تکرار میشود. مثل روز ¹ شب / روزانه ¹ شبانه / روزی ¹ شبی / روزها ¹ شبها. گاهی برای ساخت کلمات متضاد تحت تأثیر قواعد صرف و نحو عربی هستیم. مثلاً ساختار "اسم فاعل" ضدی میشود برای ساختار "اسم مفعول" مانند ظالم ¹ مظلوم یا حاکم ¹ محکوم. امّا در همین ساختار نیز گاهی کلمات نمیتوانند به صورت متضاد به کار روند. مثلاً در ساختار فارسی هیچ وقت "عالم" را ضد کلمه "معلوم" نمیدانیم؛ بلکه معتقدیم ضد "عالم" ، "جاهل" است. از طرفی برخی از جفت واژههای متضاد نیز قیاسی هستند و از قوانین و ساختار خاصی پیروی مینمایند. مثلاً در برخی از کلمات ضد "با" می شود "بی". مثال: "با ادب" ¹ "بی ادب"، "باارزش" ¹"بیارزش". برای بیان این امر میتوان آن را در ساختار کلمات "مشتق" و "مرکب" به طور جداگانه بررسی نمود. الف: کلمات مشتق منظور از کلمات مشتق کلماتی هستند که از یک تکواژ معنیدار + یک یا دو تکواژ بی معنی به وجود آمده باشند. مثل: "بی ادب" که "بی" تکواژ بی معنی و ادب تکواژ معنی دار است. به جزء بی معنی آن پیشوند1، پسوند2 یا میانوند3 اطلاق میگردد. در بررسیهایی که انجام شد "میانوند" و نیز "پسوندی" که باعث منفی شدن کلمات شود، دیده نشد و هر چه هست "پیشوند" است. دستورنویسان در کتابهای دستوری بیش از 200 نوع "پسوند" آوردهاند که هر کدام در معانی و کاربردهای مختلفی به کار میروند؛ ولی هیچکدام از آنها متضاد ساز یا منفی ساز نبودند. پس در این مقاله ما فقط به انواع پیشوندهای منفیساز اشاره مینماییم. انواع پیشوندهای منفی ساز الف- نا: "نا" پیشوند فعال منفیساز است که قید و صفت میسازد. 1- بر سر اسم میآید (به معنی بی) و صفت میسازد. مثل: ناامن، ناامید، ناکام. 2- بر سر صفت میآید و صفت میسازد. مثل نادرست، ناپخته. 3- بر سر ریشۀ مضارع میآید و همراه اسمی که متمم فعل است صفت میسازد. مثل: حق ناشناس، خدا ناترس. 4- بر سر ریشۀ ماضی میآید و متضاد میسازد مثل بود ¹ نابود. 5- بر سر صفتی که از متمم و ریشۀ مضارع به وجود می آید آمده و صفت میسازد. مثل: نامکان گیر 6- بر سر مصدر و افعال مشتق می آید و آن را منفی میکند مثل: ناگفتن (فرشیدورد، 1386، ص380). در چنین ساختارهایی متضاد کلمه از حالت فعلی بیرون میآید و معنی مصدری (اسمی) مییابد. پس بهتر است اگر قصد منفی کردن فعل را داریم پیشوند "ن" را برای آن به کار بریم تا ساختار کلمه حفظ شود. بود ¹ نبود (خطیب رهبر، 1381: 57). 7- بر سر مادۀ فعل امر میآید و صفتها را به معنی فاعلی تبدیل میکند. مثل: ناپسند، ناساز، نایاب و... یادآوری: در کتب قدیمی مثل "شاهنامه" این پسوند هم بر سر اسم میآمد و هم بر سر صفت. مانند: ناباک، ناپاک، ناسزاوار، نادلیر.
(فردوسی،1314: 5/1143) مثل: آزموده ¹ ناآزموده / تمام ¹ ناتمام / خواسته ¹ ناخواسته / درست ¹ نادرست / لایق ¹ نالایق / مرتب ¹ نامرتب / مساوی ¹ نامساوی / شناس ¹ ناشناس / معین ¹ نامعین و... امروزه با پیشوند "نا" کلمات فراوانی ساخته میشود. "نا" میتواند یکی از پیشوندهای اصلی یا پُرکاربرد برای ساخت کلمات متضاد باشد. بدین صورت که کلمۀ بدون "نا" اگر به کار رود ضد کلمهای باشد که با "نا" به کار میرود. البته کاربرد بسیاری از این کلمات تحت تأثیر ترجمه بوده است و از عبارات فرنگی گرفته شده است. مثل: impossible ≠ possible گاهی کلمات علاوه بر چنین ساختاری، متضاد دیگری هم دارند مثل: مرد¹ زن ؛ مرد ≠ نامرد ب – نی: امروزه این نشانه فقط در نفی فعل "است" دیده می شود که در آن با تبدیل همزه به "ی" مصوت به صورت "نیست" درمی آید (احمدی گیوی، 1380، ص181) مثال: است نه است نیست ج- بی / اَبی: پیشوند "بی" یا صورت قدیمتر آن "ابی" نبود چیزی یا نداشتن صفتی را به ذهن القا میکند:
(فردوسی،1314 :6/1469) "بی" حرف اضافۀ منفی است که با اسمها به طور فعال "صفت مرکب منفی" میسازد و میتوان آن را شبه پیشون شمرد. مثل: بی ادب ¹ با ادب / بی وفا ¹ با وفا (فرشیدورد، 1386: 273). برخی از کلماتی که با "بی" منفی میشود متضاد آن با پیشوند "با" همراه میگردد، اما گاهی نیز اینگونه نیست چنانکه میتوانیم بگوییم "بی وفا ¹ وفا دار" یعنی برای واژهای مشتق حتی واژهای مرکب در ضد آن می آوریم؛ زیرا اهل زبان اینگونه به کار بردهاند. در کلمات مشتق با پیشوند"با" و "بی" در اصل این دو پیشوند ضد هم هستند و باعث ساخت کلمات متضاد میشوند؛ یعنی قسمت اصلی کلمه ثابت است و تغییری نمیکند و پیشوند آن متغیر است. مثل: واژۀ ادب: با ادب ¹ بی ادب / با حوصله ¹ بی حوصله. در اینگونه کلمات در واقع "با" به معنای "همراهی" و "دارا بودن" به کار میرود و "بی" به معنی "خالی بودن از صفت یا عنوانی است". در این نوع متضادها نیز به طور قطعی نمیتوان چنین ساختاری را در کلمات در نظر گرفت. مثلاً ضد کلمۀ بی خرد، خردمند است و این ساختار بیشتر از "باخرد" کاربرد دارد (خطیب رهبر، 1367: 240). "با" وقتی به معنی مصاحبت و استعانت باشد ضد "بی" است (خیام پور، 134: 158). گاهی در این ساختار "پیشوند" چنان با کلمه پیوند میخورد که تشخیص آن براحتی ممکن نیست. مثل: کلمۀ "بیابان" که "بی" در آن پسوند نفی است و "ان" نشانۀ جمع بی+آب+ان جاهایی که بی آب باشد. پس این کلمه میتواند با "آباد" متضاد باشد چون واژه "آب" در هر دو موجود است و تکواژ "بی" توانسته است ضدیت را برقرار کند (فرشیدورد، 1386، ص317). مثال: بی آب ان ¹ آب اد د: پیشوند(نـ): این پیشوند در ساختارهای متفاوت و متنوعی به کار می رود: 1- پیشوند جوش خورده و غیربارزی است به معنای ضد که بر سر اسم میآید و صفت میسازد. مثال: نفرین نه + آفرین. نابنه آب (خالص) 2- پیشوند صرفی که بر سر افعال میآید و منفی میسازد، مثل: نمیروم، نخواهد رفت. هر فعلی میتواند به صورت منفی به کار رود که این نشانه پیش از مادۀ فعل میآید. در فعلهای مرکب و پیشوندی که بیش از یک جزء دارند حرف نفی(نـ) بر سر جزء فعلی میآید و نه قسمت اسمی و پیشوند آن. مثل: مطالعه کرد ¹ مطالعه نکرد. دررفت ¹ درنرفت. در فعلهای امر اگر آن را منفی کنیم «نهی» میشود و حرف نفی در فعل امر "م" یا "ن" است. مثل "بکن" ¹ "نکن". "برو" ¹ "مرو" (خانلری، 1373: 126). 3- پیشوند منفی ساز مصدر: مثل: نخوردن، نرفتن، نگفتن. 4- گاهی بر سر ریشه مضارع و صفت مفعولی میآید و صفت میسازد، مثل: نفهم، نشکن، نسوز (فرشیدورد، 1386: 281). نکته: در این صورت متضاد آن بدون کاربرد "ن" نیست بلکه کلمهای دیگر به عنوان ضد آن قرار میگیرد. مثلاً نفهم ¹ فهمیده، نشکن ¹ شکننده. گاهی هم اگر پیشوند "ن" را برداریم و پیشوند "ب" به جای آن بگذاریم، متضاد کلمه ساخته میشود. مثل نسوز ¹ بسوز یا نخور ¹ بخور. ه: دُش و دُژ: "دُش" از جمله پیشوندهای غیر فعال زبان است که در قدیم میتوانسته کلمات متضاد بسازد و امروزه به عنوان یک پیشوند مستقل کاربرد ندارد. تکواژهای "دُش" و "دُژ" معنی نفی و ضدیت را میرساند و به معنی "بد" و "زشت" و "ضد" به کار رفته است. مثل:" دشنام"ضد "نام و خوبی". "دشخوار" خوار به معنی آسان و دشخوار به معنی ضد آسان یا همان مشکل است که بعدها این کلمه به شکل "دشوار" درآمده است؛ دژخیم ¹ خوش خیم؛ دشمن ضد من. خطیب رهبر این دو پیشوند را پیشوند مضادت نامیده که همراه اسم و صفت کاربرد دارند و برای آن معنی نفی قائل نیست (خطیب رهبر، 1367: 99). و: پا/پاد، پت/پد: پیشوند پا را فرشیدورد در کتاب "فرهنگ پیشوندها و پسوندهای زبان فارسی" ذکر کرده و معتقد است: این پیشوند غیرفعّال و نانمایان نفی است و بر سر اسم میآید و اسم جدید میسازد. مانند زهر ¹ پازهر/ سخن ¹ پادسخن پاسخ ؛ پاداش نیز چنین است. پاد از جمله پیشوندهایی است که بر سر اسم میآید و معنی ضدیت را میرساند. مثل: زهر¹ پادزهر/ تک ¹پاتک. که امروزه نیز این پیشوند در ساختارهای جدید زبان کاربرد ندارد. پادافراه پادافره ¹ فره. پتیاره= پت (ضد) + اره (رفتن) = ضد رونده، برخلاف رفتارکننده. پدرود¹ درود (این پیشوند نیز از پیشوندهای غیر فعّال و نانمایان منفی است). ز- غیر این پیشوند نیز برای منفی ساختن به کار میرود و میتواند در ساختار کلمات، واژگان متضاد بسازد. مثل: ضروری ¹ غیر ضروری / حضوری ¹ غیرحضوری. ح: " اَ " و " ان ": " اَ " و " ان " از پیشوندهای مرده و غیر فعال ضدیت هستند که در ساختمان کلمات در قدیم به کار میرفتهاند. مثل: آناهیتا = ان(نه) + اهیته(آلوده) = ناآلوده؛ انوشه = ان(نه)+هوش (مرگ) = بی مرگ، بی زوال این پیشوند در پهلوی فعال بوده است (فرشیدورد، 1386: 271). ط: " آ ": " آ " پیشوند نفی و یا غیر آن است که در قدیم کلماتی از آن ساخته میشده است. مثل آوردن ¹ بردن. آکندن ¹ کندن. آسودن ¹ سودن.(همان:273) آورد (جنگ) ¹ ورد (برد) توضیح اینکه ناورد به معنی جنگ معرّب نورد و نبرد است ؛ آهو (عیب) = آ(غیر) + هو(خوب) ب: کلمات متضاد مرکب: واژگان مرکب واژگانی هستند که از دو یا چند تکواژ معنی دار ساخته شده باشند. مثل: کلمۀ "بدخواه" که هم "بد" به تنهایی معنی مستقل دارد و هم "خواه". ضد این واژه میشود خیرخواه یا نیک خواه. در کلمات مرکب که از ترکیب دو یا چند اسم معنی دار ساخته میشوند، فرقی ندارد کدام یک از اسمها با ترکیب متضاد خود رابطۀ معنایی ضدیت برقرار کند؛ یعنی گاهی در واژۀ متضاد، ضدّ قسمت اول کلمه میآید. مثل: "زشت روی" که ضد آن میشود "زیباروی" یا شاه نشین ¹ فقیر نشین / خوشگوار ¹ بدگوار/خوش خوراک ¹ بد خوراک / خوش خیم ¹ بد خیم / خوشگل ¹ بد گل. در این واژه ها تکواژ دوم تکرار میشود و ضد تکواژ اول آورده میشود. گاهی نیز برعکس، یعنی ضدّ، تکواژ دوم است. مثل: "دلسرد" که ضد آن میشود "دلگرم" یا سربالا ¹ سرپایین، پاک سرشت ¹ بد سرشت. در ساخت این واژهها قانون خاصی وجود ندارد و کاربرد اهل زبان معیار است؛ زیرا از نظر معنایی، اهل زبان باید تشخیص دهد، تکیۀ معنایی بر روی کدام جزء کلمه است جزء اول یا دوم؟ مثلا: روی یا دل. لذا همان جزء ثابت میماند و جزء دیگر متضاد میشود. در واژههای مرکب نیز مانند واژههای مشتق، گاهی اجزاء ترکیبی کلمه چنان به هم تلفیق شدهاند که تشخیص آن دشوار است. مثلاً در ترکیب امروز ¹ دیروز "ام" به معنی اکنون و "دی" به معنی گذشته ضد هم هستند. نیز: امشب ¹ دیشب. پس امروز؛ یعنی روز کنونی و دیروز یعنی روز گذشته. در این ساختار لزومی ندارد "روز" و "شب" را به صورت متضاد به کار بریم؛ یعنی هیچ گاه نمیگوییم مخالف "امروز" "امشب" است. زیرا امروز معنای متضاد امشب را در بر ندارد و چنانکه اشاره شد اختلاف این دو متضاد در بیش از یک ویژگی میشود و درست نیست. پس طبق این الگو ضد کلماتی مثل: "مادر شوهر" ¹ "پدر شوهر" میشود نه مادر زن و... نکته: کلمۀ "ام" ضد دیگری نیز دارد و آن "پار" است. مثل: امسال ¹ پارسال که امروزه واژۀ "پار" فقط در ضد کلماتی انگشت شمار به کار میرود و واژۀ جدید از آن ساخته نمیشود. امروز ¹ پارروزپریروز، همچنین پادینه، دینه، پریشب. در ساختار برخی اسمهای ترکیبی دو گونه متضاد به کار میرود. مثل: "پوست کنده" که ضد آن، هم واژۀ "باپوست" است و هم واژۀ "پوست نکنده"؛ یعنی گاهی واژهای مشتق به عنوان ضد واژۀ مرکب در نظر گرفته میشود، چنانچه در بحث مشتق به آن اشاره شد و گاهی واژهای مشتق- مرکب به عنوان متضاد میآید. در بعضی موارد اصلاً به اجزای ترکیب نظر نکرده ترکیب جدیدی بدون هیچ تناسب با واژۀ اصلی در معنی متضاد آن به کار میبرند. مثل: پیشرفت ¹ عقبگرد. (اگر چه برخی، واژۀ "پس رفت" را نیز برای آن ذکر میکنند). گاهی دو کلمۀ ضد در کنار هم همراه با "واو" عطف به عنوان یک واژۀ مرکب به کار میروند. مثل: "ریز و درشت"، "کم و بیش"، "گاه و بیگاه"، تر و خشک" (روایی، 1365: 17) و گاهی بدون "واو" عطف مثل: بگو مگو، برو بیا، بده بستان. در این ساختارها هر دو متضاد در کنار هم میتوانند واژۀ جدیدی بسازند و گاهی چنین ساختارهایی با مفهوم کنایی همراه میشود. مثلاً ریز و درشت در مفهوم کنایی تمامیت به کار میرود. برخی متضادها نیز به صورت ترکیبی و جمع شده، در یک حالت در زبان به کار میرود (در صورتی که جمع آن محال است) که به آن "پارادوکس" یا "متناقضنما" یا "ناسازی هنری" میگویند. این نوع تضادهای هنری ساختاری ترکیبی دارند؛ ولی در پس ظاهر متناقضنما و متضاد آنها حقیقتی نهفته است که دو امر متضاد را آشتی میدهد. به تعبیر بهتر ترکیب این دو متضاد یک حقیقت واحد را به ذهن متبادر میسازد. مثل: زندۀ میرا، خرابآباد، حاضر غایب، مردۀ متحرک، آب آتش افروز، تلخ خوش، شور شیرین و... از آنجا که این گونه تضادها جنبۀ هنری دارد و در دایرۀ استعمال عموم اهل زبان کاربرد ندارد در کتب بلاغت به آن پرداخته میشود و در کتب دستور زبان جایی ندارد. به همین جهت ما نیز در خاتمۀ این مقاله با هدف تتمیم بحث به آن اشاره کردیم. در کتابهای زبانشناسی انواع دیگری نیز برای تضاد برشمردهاند که در این نوشتار مجال پرداختن به آنها نیست. مثلاً صفوی تضاد را تحت عنوان تقابل معنایی بررسی نموده انواعی را برای آن برمیشمارد از جمله: تقابل مکمل، تقابل جهتی، تقابل واژگانی، تقابل ضمنی، تقابل متقاطر، تقابل خطی... (صفوی، 1385: 75). نمودار انواع تضاد: 1- تضاد وجودی: کلماتی که وجود یکی وابسته به عدم وجود دیگری است و بین آنها درجاتی وجود ندارد. 2- تضاد وارونه: تضادی که رابطۀ تضاد بین مفهوم یک واژه و واژۀ دیگر در مورد عکس آنها نیز صادق است. 3- تضاد مقطعی: تضاد بین جفت واژههایی است که در یک زمان و مقطع محدود چنین رابطهای با هم دارند. 4- تضاد جنسیتی: تضاد بین دو جنس از یک گروه با این شرط که آن گروه فقط دارای همان دو جنس باشد . 5- تضاد معنایی: تضاد بین کلماتی که در معنی ضد هم هستند و همیشه و تحت هر شرایطی این رابطه را حفظ میکنند. 6- تضاد رفتاری، آن است که عملی خلاف عمل دیگر باشد، تجلّی این تضاد بیشتر در صفات است. 7- تضاد مدرّج: جفت واژههایی دارای این نوع تضادند که در دو انتهای طیفی از مفاهیم مربوط به هم، امّا درجه بندی شده قرار گیرند. 8- تضاد یک جانبه: تضادی بین دو واژه که یکی از آنها بر دیگری تأثیرگذار باشد واین رابطه یک جانبه است. 9- تضاد کاربردی: جفت واژهای که نه از حیث لفظ و نه از حیث معنی ضد هم باشند؛ بلکه در کاربرد بین اهل زبان به عنوان ضد هم شناخته شدهاند. نمودار ساختمان انواع کلمات متضاد
کلمه "بدون" حرف اضافه است و چون به عنوان پیشوند کاربرد ندارد در این مقاله موضوعیت ندارد. البته برخی از پیشوندهای منفیساز در جملات دیگر میتوانند به عنوان حرف اضافه دوم به کار روند؛ ولی از آنجا که موضوع بحث ما پیشوند است، از شمول بحث خارج میگردد؛ زیرا "بدون" همیشه حرف اضافه است و هیچگاه به عنوان پیشوند به کار نمیرود. در کتاب فرهنگ پیشوندها و پسوندهای زبان فارسی که اختصاصاً به کاربردهای پیشوندها و پسوندها پرداخته شده هیچ اشارهای به کلمه "بدون" نشده است. خطیب رهبر حتی ذیل حروف اضافه و ربط نیز ذکری از آن ننموده فقط در اشارهای کلمه "بدون" را معادل "غیر و جز" آورده است. همایونفرخ ذیل "بدون" نوشته است: این کلمه یا حرف را به جای"بی" استعمال میکنند؛ ولی این کلمه فارسی نیست و شاید از عربی گرفته شده باشد و "ب" در اول آن درافزودهاند. در نوشتهها و اشعار فصحای قدیم دیده نمیشود و نتوانستیم شاهدی از یکی از فصحا برای آن بیابیم و شاید از استعمال آن دو سه یا پنج قرن بیشتر نگذشته باشد و حتماً به صورت اضافی به کار میرود (همایونفرخ ،1338: 725). مؤلّف "دستور مختصر تاریخی زبان فارسی" معتقد است، کلمه "بدون" متمم قیدی میسازد و تحت تأثیر ترجمه از زبانهای فرنگی به وجود آمده است. مثل: بدون اجازه؛ بدون واسطه؛ بدون کاربرد؛ بدون فکر و... (فرشیدورد،1387: 190). نتیجه 1- در زبان فارسی کلمات متضاد کاربرد فراوان و ساختارهای متفاوتی دارند که چون به طور تجربی از کودکی با آنها مأنوس بودهایم هنگام یافتن یا کاربرد آنها کمتر دچار درنگ یا لغزش و خطا میشویم؛ ولی هنگام آموزش به غیر فارسی زبانان گاهی با مشکل روبهرو میشویم. 2- در تشخیص واژگان متضاد، کاربرد اهل زبان اولین و مهمترین معیار و محک است؛ زیرا ممکن است، در بین اهل زبان جفت واژگانی به عنوان متضاد به کار روند که برای غیر اهل زبان تشخیص تضاد آن ممکن نباشد. در اینگونه واژگان در ظاهر لفظ و معنای واژه هیچگونه تضادی دیده نمیشود و فقط معیار اهل زبانند. 3- ساختمان واژگان متضاد از قانون و نظام خاصی پیروی نمی کند. اگر چه برخی از ساختارهای آن قیاسی است و میتواند الگوی مشترکی داشته باشد امّا در اکثر موارد اینگونه نیست و حالت سماعی دارد. 4- متضادهای سماعی سه دستهاند، متضادهایی که یک جزء ثابت دارند، متضادهایی که هر دو جزءشان متغیر است و متضاد های ترکیبی که نوع اخیر خود به دو دسته همراه با واو عطف و بدون واو عطف قابل تقسیماند. 5- کلمات متضاد باید در تمام مشخصهها با هم یکسان باشند به جز یک مشخصه. پس اگر جفت واژگانی در بیش از یک مشخصه با هم اختلاف داشته باشند، نمیتوانند با هم رابطه ضدیت برقرار نمایند. 6- رابطه تضاد اعم از نفی است. به عبارتی تمام کلمات منفی با هم رابطة ضدیّت دارند؛ امّا تمام اضداد نمیتوانند رابطة نفی برقرار کنند. رابطة تضاد و نفی عموم و خصوص مطلق است. 7- برخی از جفت واژه های متضاد تحت تأثیر زبان عربی ساخته شدهاند. مثلاً در زبان عربی ساختار "اسم فاعل" و "اسم مفعول" میتوانند نسبت به هم ضدیت داشته باشند. مثل "ظالم" و "مظلوم". امّا در همین ساختار واژههایی هستند که رابطة ضدیّت را نمیرسانند. مثل "عالم " که ضد آن "معلوم" نیست؛ بلکه "جاهل" است. 8- در ساختار کلمات مشتق که از قانون و نظام خاصی برای ساخت واژگان متضاد پیروی میشود، تمام وندهایی که در ساختمان اضداد به کار میرود پیشوند است و در بررسیهای انجام شده "میانوند" یا "پسوند" دیده نشد. 9- در ساختمان کلمات مشتق هنگام ساخت متضاد گاهی تکواژ آزاد آن تکرار میشود و تکواژ وابسته آن متغیّر است و گاهی برعکس تکواژ وابسته تکرار میشود و تکواژ آزاد به عنوان ضد آورده میشود. 10- تمام کلماتی که در دستور زبان با هم رابطۀ تضاد دارند، میتوانند در بدیع نیز آرایه تضاد و مطابقه داشته باشند؛ امّا تمام آنچه در بدیع و در بین بدیع شناسان میتوانند با هم مطابقه داشته باشند در دستور زبان نمیتوانند رابطة تضاد با هم داشته باشند. مثل تضاد چهار عنصر در بدیع که در دستور زبان، دستور نویسان تضادی بین آنها قائل نیستند. 11- در برخی از ساختارهای مرکب که کلمه از دو تکواژ معنی دار تشکیل شده، میتواند واژهای مشتق به عنوان ضد آن در نظر گرفته شود. برعکس این امر نیز صادق است؛ یعنی واژهای مشتق که ضدّی مرکّب داشته باشد. 12- جفت واژههای متضاد باید حتماً از یک زبان باشند؛ نمیتوان ضد کلمهای را به زبان دیگر بیان کرد. مثل: موت و زندگی. 13- گاهی اضداد در کنار هم به عنوان واژهای جدید در دایرۀ واژگان زبان به زندگی خود ادامه میدهند و کم کم حالت یک کلمه را میگیرند. 14- از آنجایی که بحث طباق و تضاد و پارادوکس (متناقض نمایی) در حوزه علم بلاغت نیز در بردارندة بحث تضاد در دستور است؛ بخصوص در مواردی که در ساخت و کابرد تضاد باید به معنای آن توجه داشت، آشنایی با بدیع و بیان میتواند مفید واقع شود. جدول آماری کتابهای دستوری بررسی شده و میزان پرداختن آنها به تضاد
پی نوشتها 1- تکواژ: کوچکترین واحد زبان بعد از واج است (واج: حروف الفبا (صامت) و حرکات (مصوت)) که گاهی به تنهایی معنا دارند مثل آب و گاهی در تکمیل معنای واژههای دیگر به کار میروند مثل نشانههای جمع یا نشانه تر و ترین. 2- واژه: همان کلمهای است که میتواند به تنهایی معنای کاملی را برساند. مثل میز، تخته، این واژهها فقط از یک تکواژ تشکیل شده مثل میز. گاهی از چند تکواژ مثل کتابخانه (کتاب + خانه) دانش (دان+ ـِش). 3-پیشوند: حروف یا تکواژهای بی معنی هستند که در ابتدای واژه می آیند. مثل: با ادب 4-پسوند: حروف یا تکواژهای بی معنی هستند که در آخر واژه می آیند. مثل: خوبی 5-میانوند: حروف یا تکواژهای بی معنی هستند که در وسط واژه می آیند. مثل: رو در رو | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- ابو محبوب، احمد. (1383). ساخت زبان فارسی، تهران: میترا، چاپ سوم. 2- ابوالقاسمی، محسن. (1385). دستور تاریخی (مختصر زبان فارسی)، تهران: سمت، چاپ چهاردهم. 3- احمدی گیوی، حسن. (1380). دستور تاریخی، قطره، چاپ دوم. 4- ـــــــــــــــ. . (1386). زبان و نگارش فارسی، با همکاری اسماعیل حاکمی، یدالله شکری، محمود طباطبایی، تهران: سمت، چاپ بیست و هشتم. 5- احمدی، احمد. ( بی تا). دستور زبان یا صرف و نحو، مشهد: باستان، چاپ پنجم. 6- انوری، حسن. (1387). دستور زبان فارسی ج 1 و 2 ، با همکاری حسن احمدی گیوی، تهران: فاطمی، چاپ چهاردهم. 7- ــــــــــ . (1389). راهنمای دستور فارسی، ج 1 و2، با همکاری یوسف عالی عباس آباد، تهران: سخن، چاپ اول. 8- ــــــــــ . (1368). دستور زبان فارسی ج 1 و2 (پیام نور)، تهران: انتشارات دانشگاه پیام نور، چاپ یازدهم. 9- انوشه، حسن. ( 1376). فرهنگ نامۀ ادبی فارسی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم. 10- باطنی، محمدرضا. (1380). توصیف ساختمانی دستور زبان فارسی، تهران: امیرکبیر، چاپ سیزدهم. 11- ـــــــــــ . (1385). نگاهی تازه به دستور زبان، تهران: آگاه، چاپ دوازدهم. 12- باقری، مهری. (1382). تاریخ زبان فارسی، تهران: انتشارات دانشگاه پیام نور، چاپ یازدهم. 13- بصیریان، حمید. (1386). کلک خیال انگیز، ج 1 و2 ،قم: هاجر، چاپ پنجم. 14- پرتو اعظم، ابوالقاسم. (2536). نخستین دستور، تهران: چاپار، چاپ اول. 15- پژوه، محمد. (1346). شالودۀ نحو زبان فارسی، تهران: چاپ اول. 16- ثمره، یدالله. (1372). آموزش زبان فارسی، تهران: الهدی، چاپ سوم. 17- حافظ، شمس الدین محمد. (1376). دیوان، به تصحیح غنی و قزوینی، تهران: طلوع، چاپ دوازدهم. 18- خطیب رهبر، خلیل. ( 1376). دستور زبان فارسی، تهران: سعدی، چاپ اول. 19- خیام پور، عبدالرسول. (1344). دستور زبان فارسی، تهران: شفق، چاپ پنجم. 20- دهخدا، علی اکبر. (1372). لغتنامه، تهران: دانشگاه تهران، چاپ اول از دورۀ جدید. 21- روایی، محمد. (1365). دستور زبان فارسی، با همکاری جهانگیر معصومی، تهران: علوی، چاپ دوم. 22- سلطانی، علی. (1354). از کلمه تا کلام، تهران: مدرسۀ عالی ادبیات و زبانهای خارجی. 23- شالی بیک، محمود. (1383). لعل پارسی، با همکاری محمد قاسمی و اسماعیل همتی، اراک: سما، چاپ دوم. 24- شاملو، احمد. (1385). نامها و نشانهها در دستور زبان فارسی، تهران: مروارید، چاپ اول. 25- شریعت، محمد جواد. (1370). دستور زبان فارسی، تهران: اساطیر، چاپ چهارم- 26- صهبا، عبدالرشید،1366، دستور زبان و ادبیات فارسی، تهران: باستان، چاپ چهاردهم. 27- شفیعی، محمد. (1377). شاهنامه دستور، تهران: دانشگاه تهران، چاپ دوم. 28- شهبازی، علی. (بی تا). دستور زبان فارسی نوین، تهران: افشار، چاپ اول. 29- شریفی، فیض الله. (1384). دستور زبان فارسی بر مبنای نظریه ساخت گرایی نوین، شیراز: نوید، چاپ اول. 30- صدیقیان، مهین دخت. (1383). ویژگیهای نحوی زبان فارسی در نثر قرن 5 و 6، تهران: معراج، چاپ اول. 31- صفوی، کورش. (1380). از زبان شناسی به ادبیات، تهران: سوره، چاپ اول. 32- ــــــــــ . (1385). آشنایی با معنی شناسی، تهران: پژواک کیوان، چاپ اول. 33- صهبا، سید عبدالرشید. (1372). جمله، جمله واره و ترکیب، تهران: گلبهار، چاپ اول. 34- طبیب زاده، امید. (1385). ظرفیت فعل (و ساختمانهای بنیادین جمله در فارسی امروز) تهران: مرکز، چاپ اول. 35- عدنانی، منوچهر. (1382). دستور روشمند دستور زبان فارسی فشرده، نموداری، تهران: ثالث، چاپ اول. 36- عمرانی، غلامرضا. (1383). زبان دستور (44 مقاله درباره دستور جدید)، تهران: لوح زرین، چاپ اول. 37- فاضل نیا، محمّد. (بی تا). دستور زبان فارسی برای همه، تهران: سعدی، چاپ اول. 38- فالک، جولیا اس. (1372). زبان شناسی و زبان، ترجمه خسرو غلامعلی زاده، مشهد: آستان قدس، چاپ دوم. 39- فردوسی، ابوالقاسم. (1314). شاهنامة فردوسی، ج 1 تا 9، تهران: چاپ بروخیم. 40- فرشید ورد، خسرو. (1386). دستور مفصل امروز، تهران: سخن، چاپ اول. 41- ـــــــــــــ . (1382). جمله و تحول آن در زبان فارسی، تهران: امیرکبیر، چاپ سوم. 42- ـــــــــــــ . (1386). فرهنگ پیشوندها و پسوندهای فارسی، تهران: زوار، چاپ اول. 43- ـــــــــــــ . (1388). دستور مختصر امروز بر پایۀ زبان شناسی جدید، تهران: سخن، چاپ اول. 44- قریب، عبد العظیم. (1325). دستور زبان فارسی، تهران: علمی، چاپ بیست و دوم. 45- ـــــــــــــ . (1350). دستور زبان فارسی، با همکاری ملک الشعرا بهار، بدیع الزمان فروزانفر، جلال الدین همایی، رشید یاسمی) تهران: چاپ اول. 46- گلفام، ارسلان. (1386). اصول دستور زبان، تهران: سمت، چاپ دوم. 47- لازار، ژیلبر. (1384). دستور زبان فارسی معاصر، ترجمۀ مهستی بحرینی، تهران: هرمس، چاپ اول. 48- ماهوتیان، شهرزاد. (1378). دستور زبان فارسی از دیدگاه رده شناسی، ترجمه مهدی سمائی، تهران: مرکز، چاپ اول. 49- مدرسی، فاطمه. (1387). از واج تا جمله، تهران: چاپار، چاپ دوم. 50- مرزبان راد، علی. (1358). دستور سودمند، تهران: دانشگاه ملی ایران: چاپ اول. 51- مشکور، محمد جواد. (1346). دستورنامه، تهران: شرق، چاپ پنجم. 52- مشکوة الدینی، مهدی. (1366). دستور زبان فارسی (بر پایۀ نظریۀ گشتاری)، مشهد: دانشگاه فردوسی، چاپ اول. 53- ــــــــــــــــــ . (1386). دستور زبان فارسی (واژگان و پیوندهای ساختی)، تهران: سمت، چاپ دوم. 54- معینیان، مهدی. (1370). دستور زبان فارسی، تهران: معینیان، چاپ ششم. 55- مولوی، عباسعلی. (1366). دستور زبان فارسی (تجزیه و ترکیب با جواب)، تهران: اتحاد، چاپ یازدهم. 56- میرعمادی، سیدعلی. (1376). نحو زبان فارسی (بر پایۀ نظریۀ حاکمیت و مرجع گزینی)، تهران: سمت، چاپ اول. 57- ناتل خانلری، پرویز. (1373). دستور زبان فارسی، تهران: بنیاد و فرهنگ ایران، چاپ چهاردهم. 58- ناظمی، حسن. (بی تا). دستور نو، تهران: شرق، چاپ اول. 59- ندیمی، حسن. (1353). طرح دستور زبان فارسی، تهران: رز، چاپ اول. 60- وثوقی، حسین. (1382). واژهشناسی و فرهنگ نگاری در زبان فارسی، تهران: انتشارات باز، چاپ اول 61- وحیدیان کامیار، تقی. (1385). دستور زبان فارسی، با همکاری غلامرضا عمرانی، تهران: سمت، چاپ هشتم. 62- همایی، جلال الدین. (1376). فنون بلاغت و صناعات ادبی، قم: ستاره، چاپ سیزدهم. 63- همایونفرخ، عبدالرحیم. (1338). دستور جامع زبان فارسی، تهران: علمی، چاپ دوم 64- یول، جورج. (1386). نگاهی به زبان (یک بررسی زبان شناختی)،ترجمه نسرین حیدری، تهران: سمت، چاپ هفتم. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 166,954 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 7,850 |