
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,706 |
تعداد مقالات | 13,973 |
تعداد مشاهده مقاله | 33,598,126 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,323,597 |
جایگاه قصر و حصر در علم معانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فنون ادبی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 8، دوره 2، شماره 2، بهمن 1389، صفحه 109-122 اصل مقاله (242.4 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فاطمه جمالی* | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دانش آموخته دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اصفهان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
این پژوهش گامی در جهت بازبینی، نقد و تبیین جایگاه حصرو قصر به عنوان یکی از فصول مهم فنّ معانی و از ابزارهای بلاغی کارآمد در تحلیل متون است. این مبحث که مربوط به سطوح درونی کلام و لایههای پنهان اندیشة گوینده است، از نخستین کتابهای معانی تا دورة معاصر مورد توجّه اهل بلاغت بوده و بخشی مفصّل و مجزّا را به خود اختصاص داده است. از سوی دیگر این ابزار بلاغی، مورد استفادة متنوع و مکرّر شعرا، نویسندگان و عرفای مؤلّف قرار گرفته است. براین اساس حصـر و قصـر قابلیّت بلاغی مشترکی میان گوینده و مخاطب اوست. گوینده برای تبیین و القای اندیشههای درونی خود و مخاطب، اعم از پژوهشگر یا خوانندة عادی، در جهت تحلیل و تفهیم محتوای آثار. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
علم معانی؛ حصر و قصر؛ طرق قصر؛ انواع قصر؛ مقاصد قصر | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه قصر یکی از ابزارهای کارآمد و پرکاربرد علم معانی محسوب میشود. ظرایف و قابلیّتهای بی شمار آن در متون نظم و نثر فارسی در خور توجّه است. از آنجا که فهم درست این ابزار بلاغی معمولاً از طریق آثار ادبی میسًر میشود و با توجّه به تعدّد و تنوّع کاربرد، ضرورت بررسی و تحلیل آن در جهت تبیین اندیشه و جهان بینی گوینده نمودار میگردد. به طور طبیعی، در «قصر» نوعی تأکید و انحصار، «اختصاص مفید قطعیّت» و به تعبیر سادهتر برجسته سازی دیده بررسی متون ادبی و عرفانی فارسی با این ملاک بلاغی، ذهن خواننده را بر آن میدارد تا از این طریق، ظریفترین ویژگیهای زبانی، ادبی و اعتقادی گوینده را به چالش تأویل و تحلیل بکشاند و این امکان به دلیل ویژگیهای در خور تأمّل قصر و حصر حاصل میشود. برای مثال میتوان به جایگاه ویژة قصر در متون عرفانی اشاره کرد که بر اساس بسامد بالا و تنوّع کاربرد و اختصاصات ساختاری آن توجّه خاص عارف گوینده به این ابزار بلاغی علم معانی، بسیار آشکار است. این در حالی است که همواره مخاطبان آثار عرفانی به دلیل ابهام و پیچیدگی این زبان، در صدد یافتن راههایی برای درک و دریافت این مفاهیم بودهاند. استفاده از ابزارهای زبانی- بلاغی پرکاربرد در این آثار، بهترین شیوه برای درک و تبیین مفاهیم و اندیشه های مستتر در آنهاست. آنچه مسلّم است؛ حصر و قصر همزمان قابلیّتهای گستردهای را در اختیار گوینده در جهت بیان و القای اندیشهاش و در اختیار مخاطب در راستای تبیین و تحلیل آثار و اندیشههای مؤلّف قرار میدهد. بر اساس آنچه بیان شد؛ بازبینی و نقد این مبحث در کتب معانی فارسی امری ضروری است. در تألیفات برخی از علمای بلاغت نمونههایی از دقّت نظر دیده میشود؛ اما چنین به نظر میرسد که از آغاز این مبحث، در حوزة تعریف، دسته بندیها، طرق قصر، ادات قصر و اغراض آن حتّی شاهد مثالهای شعری، موارد قابل نقد فراوانی دیده میشود. برای مثال، تقسیم بندی قصر به اعتبار احوال مخاطب، یا عناوین متعدّد ارکان قصر، درستی یا نادرستی آنها، ادات قصر عربی که هیچ کاربردی در فارسی ندارد و مهمتر از همه، غفلت ازجایگاه این ابزار بلاغی در تفهیم و دریافت مخاطب و کاربرد آن در تحلیل زوایای زیباشناسانه و پنهان تفکر شاعر و نویسنده، از مواردی است که در مطالعات بلاغی زبان فارسی ضرورت آشکاری به شمار آمده و مخصوصاً با توجّه به مقتضای حال مخاطب امروز به طور جدّی باید مورد بررسی و تحلیل علمای بلاغت قرار گیرد. البتّه، رفع اشکالات و اصلاح و تکمیل و تبیین این فصل را باید به تألیف کتاب معانی جدیدی با رویکرد علمی و تأویلی واگذار نمود. 2. بررسی و نقد مبحث قصر در علم معانی و کتب بلاغی در راستای هدف پژوهش، نخست از منظر علمای علم معانی، قصر و حصر در قالب کلّیات و مقدمات قصر بررسی 2-1. بررسی جایگاه طرح مبحث قصر در کتب معانی طرح مبحث قصر در کتب معانی مختلف، دارای وجوه اشتراک و افتراقی است که در اثنای نقد مطالب به برخی از این وجوه اشاره میشود؛ برخی از علمای بلاغت، در فصل پنجم به مبحث قصر و حصر پرداختهاند. (تفتازانی،1411 :115و آهنی،1357 :83 و رجایی،1340 :121 و رضانژاد (نوشین)،1367: 268 و علوی مقدم- اشرف زاده،1381 :71). برخی فصل ششم از کتاب معانی را به این مبحث اختصاص دادهاند (آق اولی،1373 :107) و بعضی کتابها نظیر؛ روش گفتار (زاهدی، 131:1346)، معانی و بیان همایی(همایی،123:1374)، معانی کزّازی (کزّازی،184:1372و معانی شمیسا(شمیسا ،168:1374) در بخش دوم این بحث را مطرح نمودهاند. حذف این پراکندگی، در بازبینی و تدوین واحدی از مباحث این علم، ضرورت دارد و با توجّه به ماهیّت مستقل این مبحث، لازم است، در فصل چهارم یا پنجم کتاب معانی طرح گردد.
2-2. تعریف قصر بیشتر کتابهای معانی در تعریف قصر، پس از اشاره به معنی لغوی، معنای اصطلاحی و بلاغی آن را بیان کردهاند؛ «قصر در لغت به معنی حبس است.» 2یا؛ «قصر در لغت به معنی کوتاه کردن است.»3 در این زمینه، برخی در قالب معانی متعدّد لغوی، به حاشیههای غیر ضروری پرداختهاند. (ر.ک: رضانژاد، 1367: 268) و در بعضی آثار بلاغی هم، بدون ذکر معنی لغوی به معنی اصطلاحی آن اشاره شده است (آهنی، شمیسا، کزّازی). در اینجا به دو نمونه از تعاریف قدما و معاصران بسنده می شود: «قصر، حصر کردن و تخصیص موصوفی است به صفتی یا حصر کردن و تخصیص صفتی است به موصوفی» (آهنی، 1360 :83). و «حصر و قصر در دانش معانی آن است که کسی یا چیزی را به چیزی یا کسی آنچنان ویژه بدارند که از او در نگذرد.» (کزّازی، 1374 :184) کاربرد معنی لغوی در تعریف یک متن یا مبحث تعلیمی، شیوهای علمی و اصولی است، امّا آیا چنین قالبی در جایگاهی که اصطلاحات و مفاهیم ویژة علم یا فنّ خاصّی بررسی و تعریف میگردد، شیوهای لازم و اصولی است؟ با توجّه به کاربرد این شیوه در غالب مباحث بلاغی فارسی، به نظر میرسد دلیل اصلی، همان تأثیر پذیری از فنّ خطابة یونانیان و استفاده از وسایل ترغیب مخاطب4 (ارسطو، 25:1371)و رونویسی و تکرار بی تأمّل بلاغت عربی است. البتّه، اگر معنی لغوی یک مبحث بلاغی در ارتباط کامل با معنای اصطلاحی آن و در راستای تبیین مفهوم باشد، این قالب کارآمد و منطقی خواهد بود. اما دانستن معانی دیگر قصر، نظیر: تنگی سینه، بخل، کوتاه کردن در مبحث عبادت و کم کردن عدد رکعتهای نماز برای مکلّف مسافر یا نوعی گرفتگی زبان با تبیین و تحلیل معنی اصطلاحی قصر چه ارتباط و تناسبی مییابد؟ بنابراین، مفهوم کلی قصر نوعی انحصار و اختصاص است که در اصطلاح علم معانی این اختصاص و ویژه نمودن مربوط به دو امر کلّی است که از آن با عنوان «موصوف» و «صفت» یاد میشود. این دو اصطلاح که در کتابهای معانی با واژههای» کسی، چیزی یا شیئی، حکمی، امری یا حالتی» معادل قرار گرفته بدون توضیح لازم، به نامهای «مقصور» و «مقصورٌ علیه» نامیده شده است. باید توجه داشت که موصوف و صفت در علم معانی با معنای آن در دستور زبان متفاوت است، مانند تفاوتی که میان مفهوم نحوی مسند و مسندالیه با مفهوم بلاغی آن دیده میشود. در بحث قصر «مراد از موصوف، ذاتی است که آن را در صفتی یا حالتی مقصور می کنیم» (شمیسا،1374 :169) و صفت، همان حالت یا حکم است. باید توجه داشت که اختصاص مستتر در قصر با اصل اختصاص به مفهوم دارایی و مالکیّت متفاوت است؛ به این معنی که وقتی در قصر حکم یا صفتی را به کسی یا چیزی مختص میدانیم، آن حکم را از دیگری یا دیگران به صورت مؤکد نفی میکنیم. به تعبیر دیگر، گوینده به نوعی معتقد است، این صفت تنها ویژة این موصوف است، نه هیچ کس دیگر و یا این موصوف تنها این ویژگی را دارد، نه صفات دیگری. و این یعنی اختصاص و مالکیت همراه با انحصار و ویژه نمودن. همان حالتی که علمای بلاغت این گونه به آن اشاره میکنند: «که از او در نگذرد و تنها در او بماند» (کزّازی، 1374 :184)، «از آن امر تجاوز به غیر او نکند» (رجایی، 1340 :121) «نفی حکم است از ماسوای او» (آق اولی، 1346 :107). 2-3. اجزای قصر هر قصر از دو بخش اصلی تشکیل شده است: یکی مقصور و دیگری مقصورٌعلیه (همایی، 1347: 123) که آن را طرفین قصر مینامند. این دو اصطلاح در کتابهای بلاغی مختلف با عناوین گوناگونی نظیر «مختصٌ به»، «محصورٌ فیه» (رجایی، 1340 :121)، «مخصوص به» (رضانژاد، 1367 :269) و ... آمدهاست. اما بر اساس وجه مرجّح علمای بلاغت، «به کسی یا چیزی که قصر بر آن صورت گرفته «مقصور» و به فعل یا اسم یا ظرف و یا حالتی که بدان اختصاص یافته است «مقصورٌعلیه» میگویند» (شمیسا، 1374 :168). بنابراین، هر قصر شامل سه بخش: مقصور، مقصورعلیه و ادات قصر است. برای مثال، در جملة «مستی عار نباشد جز نامرد بیکار نباشد» (خواجه عبدالله، 360:1372). نامرد: مقصور، بیکار: مقصورٌ علیه و جز ادات قصر است. استفاده از واژگان زبان عربی تنها به اصطلاحات بلاغی بحث منحصر نمیشود، بلکه نکتة قابل نقد دیگر در تعریف قصر؛ استفاده از مثالهای عربی در برخی منابع، برای تبیین موضوع است. نمونههایی که معمولاً همان مثال تکراری مختصر المعانی است؛ «ما زیدٌ الّا قائمٌ». در این راستا، کسانی چون همایی که خود به تفاوت زبان فارسی و عربی آگاه و معترف است (ر.ک: همایی15:1374)، از شاهد مثال عربی «ما محمدٌ الّا رسولٌ» استفاده می کند (ر.ک: همان، 123). بر اساس آنچه آمد، «قصر در اصطلاح تخصیص چیزی به چیز دیگر است به روشهای مخصوص» (تفتازانی،1409: 197). این روشهای مخصوص یا به تعبیر دیگر «طرق ادبی» (همایی، 1374 :123) گاهی در تعریف اصلی قصر گنجانده شده و گاه با عنوان جداگانهای مورد بحث قرار گرفته است.
2-4. راههای قصر(طرق قصر) روشهایی که میتوان در ایجاد قصر به کار برد، با عنوان «طرق قصر» در کتب معانی و در پایان باب قصر و حصر آمده است و به یکی از بحث برانگیزترین مباحث این باب تبدیل شده است؛ به طوری که حتّی تعداد این راهها مورد اختلاف علمای بلاغت است. برخی به تقلید از تفتازانی و بنا بر مشهور، تعداد آن را چهار دانستهاند (آهنی، 1360 :88 ، رجایی، 1340 :125و همایی، 1374 :124). درر الادب مشهورترین آن را شش طریق دانسته (آق اولی، 1346 :107) و زاهدی همچون سیوطی در الاتقان (سیوطی: 3/: 167-173) راههای قصر را فراوان دانسته و هشت نوع را برشمرده است (زاهدی، 1346 :132). اولین اشکالی که میتوان بر این بخش از فنّ معانی وارد دانست؛ موضع طرح آن در چارچوب کلی باب قصر و حصر است. طرق قصر عنوانی است که تقریباً در پایان باب و پس از انواع قصر مورد اشاره و بررسی قرار گرفته، در حالی که درستتر آن است که جزء اولین مباحث و بعد از تعریف قصر و ارکان آن آورده
طرق قصر در عربی و فارسی «مقصود از طرق قصر، کلمات و تعبیراتی است که مفهوم قصر و تخصیص را افاده میکند» (همایی، 1374 :124). برخی از شیوههای قصر در کتب، عبارت است از: نفی و استثناء، کلمة انّما، تقدیم ما هو حقّه التّأخیر، عطف و عطف یا به واسطة حرف لا، تعریف مسند به ال، توسط ضمیر فصل. جدول زیر نموداری از طرق قصر در مهمترین کتابهای معانی است:
در برخی کتابهای معانی تقلید و رونویسی موجب شده، حتّی مثالها هم عربی باشد (معالم البلاغه، درر الادب، آهنی، همایی). بی هیچ تأمّلی آشکار است که مواردی، چون: «انّما» و «تعریف مسند به ال» در زبان فارسی کمترین کاربردی ندارد و خاصّ زبان و نحو و بلاغت عربی است. البتّه، برخی از این راهها میان فارسی و عربی مشترک است که عبارت است از: الف) «عطف به لا پس از اثبات» که بهتر است عطف به فعل منفی پس از اثبات خوانده شود. 5 ب) ضمیر فصل، «نفی و استثنا» که در برخی کتب چون معانی کزّازی همراه با مثالهای فارسی ذکر شده است: «نفی و استثنا آن است که واژة نفی (نه) را با واژگان استثنا، چون جز، مگر و جز آن در سخن بیاورند (کزّازی، 1374 :193).
(حافظ) اگراز کتابهایی که بیشتر به رویکرد عربی طرق قصر پرداخته اند بگذریم، برخی نیز، با وجود الف) قصر بدون ادات که به شیوههای مخصوصی چون استفاده از حروف نفی، تقدیم آنچه مقتضی تأخیر است، ضمیرمنفصل و تکرار شکل میگیرد. برخی معتقدند: «در این صورت مبالغه و تأکید بیشتر است» (شمیسا، 1374: 168)، اما این نظر امری نسبی است و نمیتوان به طور قطع آن را پذیرفت، زیرا با پژوهشی جداگانه در متون نثر عرفانی خلاف این تصور اثبات شد. بر اساس نتیجة بررسی، از سویی قصر از طریق ادات، بسامد بالایی دارد و از سوی دیگر، تأکید و انحصار آن بیشتر پدیدار است. «غیرت صفت عاشق است نه معشوق» (خواجه عبدالله، 1372 :359). ب) قصر با استفاده از ادات: مهمترین ادات قصر در زبان فارسی عبارت است از: جز، مگر، الّا، بس، تنها، فقط، غیر از، همانا، اما... . نور جمالش نار نسوزد و کلاه دولتش در کونین جز حقّ ندوزد (روزبهان،1366 :32).
(سعدی) پر کاربردترین ادات قصر به ترتیب فراوانی کاربرد، عبارت است از: 1. «جـز»: با یک نگاه اجمالی در متون ادبی و عرفانیِ منظوم و منثور، آشکار میشود که این ادات حصر، بیش از دیگر ادات و طرق قصر کاربرد دارد. جدولی که در زیر آمده، نمودی از این بسامد مطلق را نشان میدهد. 2. ادات استثنای «الّا» مفید معنی حصر که معمولاّ پس از حرف نفی آمده و در کتابهای بلاغی، ادات «نفی و استثنا» نامیده میشود. بیشترین کاربرد الّا در جملههای عربی، احادیث یا سخنان بزرگان عرفا است: «بعضی از خواص محبّت گفته اند: ما نظرت فی شی الّا و رایت الله فیه» (روزبهان، 1366 :132). «... از انواع و اصناف نباتات و حیوانات آفرید که حدّ و حصر آن جـز آفریدگار جلّ و عزّ نداند که «و ما یعلم جنود ربک الّا هو» (نجم رازی، 1380 :41). در جداول زیر غلبة بسامد ادات قصر «جز» و میزان کاربرد هر یک از ادات قصر دیگر، در برخی متون عرفانی و آثار ادبی فارسی بررسی شده است.
درجدول فوق ادات قصر، به ترتیب فراوانی کاربرد، در سه اثر عرفانی منثور از سه قرن 5،6و7 برای نمونه آمده است و جدول زیر بیانگر بسامد ادات قصر «جز» به عنوان پرکاربردترین ادات در متون نظم و نثر است:
شاید بتوان دلیل بسامد بالای ادات قصر «جز» کوشش ذاتی و فطری گوینده در جهت حفظ نظم عناصر کلام در محور همنشینی جمله دانست؛. به این معنی که در قصرهایی که با این ادات شکل گرفته، نظم و توالی صحیح اجزای کلام و سادگی جمله در عین رسایی، بیشتر لحاظ می شود. 2-5. بررسی و نقد «تقسیم بندیهای سه گانة قصر» در کتب معانی، قصر و حصر از جنبههای مختلف دسته بندی شده است. معمولاً پس از تعریف و طرح مبحث، ابتدا تقسیم بندی قصر به دو نوع حقیقی و غیر حقیقی6 مطرح می شود. سپس تقسیم به دو گونة «صفت بر موصوف» و «موصوف بر صفت» و در نهایت، تقسیم سه گانة؛ «افراد»، «تعیین» و «قلب». این تقسیم بندیها ملاک روشنی ندارد؛ به طوری که برخی در آغاز و بدون مقدمه، قصر را به دو دستة حقیقی و غیر حقیقی (ر.ک: مختصر المعانی، معالم البلاغه، معانی آهنی، کزازی) و برخی به دو بخش قصرموصوف و قصرصفت تقسیم کرده اند (ر.ک: معانی شمیسا، معانی علوی مقدم). 2-5-1. ملاک تقسیم بندی سه گانة قصر معمولا ًمشخص نمیشود که دسته بندیها بر چه اساسی صورت گرفته است. برخی معتقدند: «ممکن است یک مثال با اختلاف احوال مخاطب برای هر سه نوع قصر شایسته باشد» و نیز قصر صفت و قصر موصوف را در تمام انواع قصر جاری دانسته و بر این اساس، برای آن شش وجه برشمردهاند. در این حالت هر کدام از سه نوع قصر قلب و تعیین و افراد ممکن است از جنس قصر صفت بر موصوف یا موصوف بر صفت باشد(همایی،1374 :125و شمیسا،1374 :171)، اما بر اساس آنچه در کتب معانی آمده، مبانی تقسیم هر یک از انواع قصر به شرح زیر است:
الف. تقسیم قصر به اعتبار حقیقت و واقع (رجایی،1340 :123). ب. تقسیم قصر برحسب اعتبار و قصد گوینده (رضانژاد،1367 :277 ، آق اولی،1346 :109). ج. تقسیم قصر از دید سرشت و چگونگی آن (کزازی، 1374 :184).
الف. تقسیم قصر به اعتبار طرفین (رجایی،1340 :123). ب. تقسیم قصر به اعتبار حال مقصور (آق اولی،1346 :109).
همان طور که ملاحظه میشود، آشفتگی و عدم انسجام در طرح کلی مبحث قصر بسیار آشکار است. که پس از بازبینی و تبیین هدف اصلی قصر در حوزة بلاغت و تحلیل متون، ساختاری منظم و هدفمند خواهد داشت.
2-5-2. قصر حقیقی و قصر اضافی (ادعایی، غیر حقیقی) تقسیمبندی قصر به حقیقی و اضافی در کتابهای معانی، با تقسیمات دیگر آن در ارتباط است؛ به طوری که گاه قصر صفت و قصر موصوف را به دو گونة حقیقی و اضافی تقسیم میکنند. «هر یک از قصر حقیقی و اضافی بر دو قسم است :... » (ر.ک: رجایی،1340 :122). برخی نیز از همان ابتدا تقسیمبندی حقیقی و اضافی را با موصوف و صفت در آمیختهاند (تقوی،1363 :130) و در بعضی منابع هیچ اشارهای به دستهبندی حقیقی و اضافی قصر نشده است (همایی، 1374: 124). این آشفتگی و تقسیم بندیهای مبهم وگاه بیقاعده، بدون آنکه ارزش بلاغی چندانی داشته باشد یا در تحلیل و تفهیم آثار ادبی به کار آید، فقط موجب سردرگمی خوانندة کتب معانی شدهاست؛ به طوری که گاه مخاطب حتّی به فهم درستی از این دسته بندیها دست نیافته و در نهایت، به تعریف دقیق و قانع کنندهای نمیرسد. نخستین نمود این آشفتگی را باید در اختلاف آرای علمای بلاغت در تعریف قصر حقیقی و اضافی دید. قصرحقیقی: برای ارائة تعریفی واحد و دقیق از قصر حقیقی، باید نظرهای مختلف را به این شکل نظم بخشید: قصر حقیقی وقتی است که موصوف و صفت حقیقتاً به یکدیگر تخصیص یابند؛ یعنی حصر و اختصاص براساس واقع محقق شود، نه بر پایة پندار شاعرانه یا امری ادعایی (هاشمی، بی تا :332 ). این نوع قصر به دلیل آنکه حقیقت دارد، مورد قبول همگان یا عدة زیادی از مخاطبان است (شمیسا، 1374 :169)و مقصورٌعلیه واقعاً به غیر مقصور تعلّق نداشته و در او حصر شده است (رجایی، 1340 :121)، مانند اموری که مربوط به وجود خدا یا مبانی اعتقادی گوینده است. به طور کلی، قصر حقیقی در متون نظم و نثر فارسی بسامد چندانی ندارد. شاید بتوان به نمونههایی معدود، در آثاری چون دیوان ناصر خسرو که در قالب اشعار به تبیین و تبلیغ اعتقادات خود پرداخته است، اشاره کرد:
بنابراین، قصر حقیقی در ادبیات منظوم و منثور بسیار کم فروغ است، اما این مطلب در متون عرفانی کاملاً دیگرگون است، زیرا عارف به وسیلة زبان و با استفادة گسترده و ژرف از تمامی ظرفیتها و ظرافتهای آن در صدد القای اندیشه و اعتقاد خویش است. در این راستا، توجّهی به تصنّع و تکلّف، مضمون آفرینی شاعرانه و خیال انگیزی ادبی ندارد. بنابراین، شالودة اصلی کلامش برمبنای حقایق و واقعیتهای درونی وی استوار است. حقایق متعالی و مفاهیم ارزشمندی که برای وی به اعتقادی جزم بدل شده و برای بیان آن جز قصر حقیقی کارآمد نیست. بویژه در آثار تعلیمی صوفیه که رویکرد ادبی آن چندان نمودی ندارد. این فرضیه وقتی اهمیّت بیشتری مییابد که با وجود محتوای شعر گونه، کلام آهنگین و درونمایة شاعرانه؛ درآثاری، چون: محبت نامة خواجه عبدالله انصاری، عبهرالعاشقین روزبهان بقلی و رسالة عشق از نجم الدین رازی، مخاطب با قصرهای حقیقی روبه رو میشود. برای مثال، وقتی روزبهان میگوید: «هر ذره از کون جانی از فعل حق دارد، که در او مباشر است به نعت صفت و تجلّی ذات، علی الخصوص اشیاء مستحسن، جز چشم یقین بین نه بیند» (روزبهان، 1366 :34)،ضمن آنکه رؤیت حقایق را به چشم یقین بین منحصر دانسته و این تخصیص و تعظیم را مؤکّد نموده است، اعتقاد جزم خود؛ یعنی همراهی نفس رحمانی حق با کلّ ذرات هستی را بیان داشته و نیز اشیاء مستحسن را با قطعیّت در این مورد ویژه دانسته است. امثال این کاربرد در متون عرفانی فراوان است و آشکار است که به هیچ روی نمیتوان آنها را جز قصر حقیقی دانست. باید به این نکته توجه کرد که در کتابهای معانی، کاربرد اندک قصر حقیقی در ادبیات و جایگاه ویژة آن در مباحث اعتقادی مورد بررسی و تحقیق قرار نگرفته است. قصرادّعایی: عبارت است از: تخصیص موصوفی به صفتی و یا صفتی به موصوفی بر پایة پنداری شاعرانه و ادعایی غیر حقیقی، نه به صورت نفس الامر و واقع (آهنی، 1360: 83) و یا به قول صاحب معالم البلاغه: «آن است که اختصاص شیئی از میان امور معیّنه بر بعض از آنها باشد». در قصر ادعایی برخلاف قصر حقیقی یک پندار شاعرانه و خیال انگیزی ادبی مطرح میشود و ممکن است مخاطب آن را کاملاً نپذیرد. ممتازترین عنصر ادبیات در هر زبانی تخیّل و پندارهای شاعرانه است. در این عرصه، تمامی پیوندها و اختصاصات؛ از جمله قصر و حصر بر پایة خیال و پندار شاعر صورت گرفته و هوّیتی حقیقی ندارد. از همین روست که سعدی با قاطعیتّی که ریشه در خیالورزی او دارد، از زلف یار
2-5-3.صفت بر موصوف وموصوف بر صفت این تقسیم بندی نیز، در تحلیل آثار ارزش بلاغی خاصّی ندارد و بررسی آن بیشتر به یافتن پاسخی برای پرسش یا معمایی شباهت دارد، زیرا بر اساس آنچه موصوف و صفت را طرفین قصر میدانیم، این بخش به نوعی اصل مبحث قصر است. دو ایراد اساسی بر این مبحث کتابهای معانی وارد است: الف) گاه این نوع قصر را به غلط همانند قصر صفت بر موصوف، به دو گونة «حقیقی» و «ادعایی» تقسیم میکنند، در حالی که هیچ موصوفی را نمیتوان فقط در یک صفت یا حکم محصور کرد و صفات و ویژگیهای دیگر را از آن جدا نمود. ب) در مثالهای کتب بلاغی، اختلاف نظرهای فراوانی در تعیین صفت مختصّ یک موصوف یا موصوف منحصر به یک صفت دیده میشود؛ با این توضیح که یک مثال در کتابی قصر «صفت بر موصوف» خوانده شده و در کتابی دیگر قصر «موصوف بر صفت» دانسته میشود؛ علاوه بر این که تمایز صفت از موصوف هم همراه با اختلاف و آشفتگی استنباط است.
2-5-4. قصر افراد، قصر تعیین و قصر قلب مبنای این دسته بندی، احوال مخاطب (همایی، 1374 :125) یا اعتقاد مخاطب (رجایی، 1340 :123) است. در جواهر البلاغه انواع سه گانة قصر ذیل «قسمت کردن قصر اضافی» و بر اساس حال مخاطب مطرح شده است (هاشمی، 1381 :336). هرگاه اعتقاد مخاطب بر این باشد که در یک موصوف خاص دو یا چند صفت وحالت وجود دارد یا آنکه دو یا چند موصوف در یک صفت اشتراک دارند؛ ولی گوینده جهت وضوح یا تأکید به یکی از آنها حکم را اختصاص داده و مقصور کند، قصر افراد شکل میگیرد و اگر مخاطب معتقد به وجود یک صفت در موصوف باشد و گوینده بر خلاف نظر مخاطب، به اثبات و تأکید عکس نظر او بپردازد، آن را قصر قلب می نامند. همچنین هنگامی که مخاطب برای انحصار دو یا چند صفت به موصوفی خاصّ مردد باشد و گوینده با اختصاص یکی از آنها، گمان و تردید وی را رفع کند، آن را قصر تعیین میخوانند. در تمام این تعاریف، محور اصلی قصر وجود مخاطبی خاصّ است. به تعبیر بهتر، این احوال و اعتقاد مخاطب است که نوع قصر را مشخص میکند. این بخش از علم معانی هم، چون بسیاری از مباحث آن، قابل نقد است. حال که جایگاه مخاطب در این دسته بندی قصر اهمیت ویژه مییابد، باید ابعاد مختلف آن بررسی گردد. این مخاطب چه کسی است؟ آیا مخاطبی خاصّ از گروهی مشخص مورد نظر گوینده است یا مخاطب عام؟ بر اساس آنچه برخی از اهل بلاغت معتقدند؛ آیا مخاطب مردّد قصر یک شنوندة فرضی است و «فرض بر این است که قصر در جواب مخاطبی مردد یا ... » آورده شده است؟ (علوی مقدم، 1381 :73) اوّلین وبدیهی ترین مطلبی که در پاسخ باید گفت، آنکه این مخاطب در حضور شاعر یا نویسندة صاحب اثر حاضر نیست و زمان و مکان نامعینّی میان آنها حائل است. با این وصف، مبحث انواع چند گانة قصر بر پایة احوال مخاطب قابل پذیرش نیست، زیرا برای بخش عظیمی از آثار ادبی، نه مخاطب مشخصّی میتوان یافت و نه موضع و احوال وی را میتوان شناخت. برای مثال، بیتی از ابوالفرج رونی که در کتابهای معانی، شاهد مثالی برای قصر افراد است، آورده میشود:
در توضیح آن گفتهاند: «مردم گمان می کنند که وی چون از افراد مردم است، نظیر دیگران هم حیات دنیاوی دارد و حیات اخروی. در صورتی که او حیات دنیاوی ندارد .... و باید به آواز اسرافیل حیات یابد.» (آهنی، 1360 : 87-86) بیت نمونهای از قصر افراد دانسته شده است؛ با این فرض که مخاطبان (مردم) دو صفت دارا بودن حیات دنیوی و حیات اخروی را به موصوفی که اصلاً هویت مشخصی ندارد – شاید در متن شعر به مقتضای فضای کلام قابل تشخیص باشد؛ اما در اینجا بدون توضیح آهنی ناشناس است- نسبت میدهند و گوینده ابوالفرج صفت حیات اخروی داشتن را به موصوف منحصر میداند. با وجود اشکالات فراوانی که بر این مثال وارد است، اگر بتوان به وجود چنین قصری اعتقاد داشت، لازمة آن شناخت شأن و موقعیت سرودن این بیت است. با صرف نظر از توجیه غیر ضروری آهنی، آیا حقیقةًً شاعر چنین مقصودی داشته است؟ آیا برای خواننده یا شنوندة این نوع ابیات و اشعار، امکان شناخت موضع و احوال و اندیشة مخاطب شاعر وجود دارد؟ و مهمتر آنکه مخاطب فرضی و نامشخص ابوالفرج چنین تصوری داشته؟ و اگر داشته، قصد شاعر در قالب قصر افراد ترجیح موردی خاص بر دیگر موارد و اقناع وی بوده است؟ این پرسشها بازتابی از سردر گمی خوانندة آثار بلاغی و گنگ و نامفهوم ماندن مباحث علم معانی بر اثر عناصر قابل نقد و غیر ضروری آن است. آیا سادهتر و درست تر آن نیست که در نمونة بالا مقصود شاعر را بدون توجه به حال و موضع مخاطبی که برای شاعر جز هویت فرضی نشانة دیگری ندارد، صرفاً بیان برداشت و دریافت شاعرانة خود او در قالب روایتی دانست. به نظر میرسد ریشة این تصوّرات غلط و مباحث غیر ضروری و نامأنوس با زبان فارسی و حتی عربی7 در ذکر بدون تامّل جایگاه مخاطب در ادبیات و رونویسی بدون نقد مباحث علم معانی است. نگارندة جواهرالبلاغه در مقدمة بحث تقسیم بندی خبر از جهت حال مخاطب چنین میآورد: «حیث کان الغرض من الکلام الإفصاح و الإظهار، یجب أن یکون التمکلم مع المخاطب کالطبیب مع المریض ، یشخّص حالته و یعطیه ما یناسبها» (هاشمی، بی تا :63). دیگر علمای علم بلاغت نیز با استناد به چنین اندیشهای متکلّم را در برابر مخاطبانش به منزلة طبیبی در برابر بیمار خود دانستهاند که می باید در ضمن بیان اندیشههایش احوال شنونده و مخاطب خود را در نظر داشته باشد؛ زیرا مخاطب متناسب با میزان آگاهی یا اعتقاد نسبت به مضمون خبر، نوعی از کلام را اقتضا میکند و تشخیص اینکه کدام مخاطب مردّد یا مخالف است و کدام مخاطب همرأی و موافق، بر عهدة متکلّم است. تقسیم خبر به ابتدایی، طلبی و انکاری هم از این روست» (هاشمی، بی تا: 54). و حال آنکه برایتشخیص حالت مخاطب، پاسخ به تردید یا انکار او و استفاده از انواع قصر برحسب احوال مفروض وی، باید مخاطب در حضور متکلم باشد تا از سخنان یا اظهار نظر و یا حتّی از حالت چهرة او متوجّه انکار، تردید یا پذیرش او شود. این بیان، آنگاهمصداق مییابد که مخاطب و شنونده حاضر باشد. در خطابه و سخنرانی مخاطب و حال و موضع اعتقادی او تا حد زیادی برای خطیب و سخنران آشناست و اگر در آغاز نباشد، در اثنای کلام به کمک حالات، سؤالها و حتّی نگاه مخاطب برای گوینده آشکار می شود. حال این سؤالات مطرح می شود؛ که گوینده یک متن صاحب یک اثر، یک دیوان شعر، یک رمان، یا یک حکایت چگونه میتواند حال مخاطبانی که قرار است خوانندة آثار مکتوب او باشند، تشخیص دهد؟ چگونه تشخیص دهد،مخاطبی که مشمول بعد زمان و مکان است، چه حالتی از تردید، انکار، بی اطلاّعی، یا پذیرش دارد تا متناسب با آن محتوای کلامش را تنظیم کند؟ آیا مخاطب او خاص است و برای طبقة ویژهای سخن میگوید ؟ یا بر اساس کهن الگوهای مشترک مخاطبی فرضی و ذهنی دارد؟ یا حتی می توان در نظر گرفت که شاعر برای مخاطب خاص یا فرضی سخن نگوید و بیان احوال درونی و دریافت شاعرانة او باشد. به طور کلی، مخاطب آثار ادبی نظم ونثر، فرد یا گروه یا دورة خاصّی نیست. برای مثال آثار ارزشمند سعدی، مرزهای زمان و مکان را درنوردیده و اکنون علاوه برفارسی زبانان سراسرجهان علاقهمندان و مخاطبان دیگر قومیّتها را مسحور جذابیتّها و دلرباییهایش کرده است. آیا میتوان گفت سعدی هفتصد سال پیش حال مخاطبان امروزی رادر نظر داشته و برای تأکید و پاسخ گویی به آنان که هنر سخنوری و عظمت شعر او را انکار میکنند، میگوید:
نتیجه آنکه براساس نظرات علمای علم معانی دربارة انواع سه گانة قصر، مخاطب می باید در حضور گویندة باشد تا تردید، انکار یا پذیرش او را دریاید یا اینکه سابقة ذهنی دربارة مخاطب خاصّی داشته باشد و این امر در مورد تمامی آثار یک نویسنده با مخاطبان عام او در طی زمانها و مکانهای مختلف محقق نمی شود. به نظر میرسد، علمای علم بلاغت در زبان فارسی به دنبال تأثیر پذیری بلاغت فارسی از بلاغت عرب این مبحث را بررسی کردهاند، حال آنکه توجه به احوال مخاطب در بلاغت عرب جایگاه ویژهای دارد و این به دلیل آنست که غالب بلاغت عرب قوانین و قواعد وعظ شده برای خطیبان و سخنوران است؛ گویندگانی که ضمن ارائه یک خبر با شنونده آن ارتباط تنگاتنگی دارند. تنها یک توجیه میتوان یافت و آن اینکه گوینده بر مبنای حدس براین اعتقاد باشد که مخاطبش منکر یا مردد است یا به چند موصوف یا صفت معتقد است و در نتیجة همین گمان، کلامش را مؤکّد بیاورد یا از یکی از انواع قصر استفاده کند. به عبارت دیگر، گوینده و نویسنده را با در نظر گرفتن احوال مخاطب مفروض تحت تأثیر کهن الگوهای قومی دانست.
3. مقاصد کاربرد قصر با آنکه هدف اصلی در بلاغت، اغراض بلاغی و فراهم کردن امکانات گستردة زبانی از طریق ابزار بلاغی علم معانی است، اما کمترین توجه به این بخش شده است؛ به طوری که در هیچ یک از کتب معانی به آن اندک اشارهای نمیشود. در این میان، فقط شمیسا در بحث کوتاهی به آن اشارهای گذرا دارد و مقاصد قصر را: مبالغه، ترغیب و تشویق، تحقیر غیر مقصور، طنز و مسخره معرفی می کند (شمیسا، 1374 :172). این در حالی است که مخاطب علم معانی بیشتر و پیشتر از انکه نیاز به شناخت مصطلحات و دسته بندیهای گاه بی قاعده و غیر ضروری قصر داشته باشد، در پی شناخت و دریافت مقصود این ابزار بلاغی و کیفیت و ظرفیت آن در بلاغت سخن خود و آثار ادبا ست. برای مثال، حصر و قصر قابلیّت بلاغی ژرفی در اختیار شاعر عاشقی که معشوق را ممتاز میداند، شاعری که در متن تعلیمی خود وجوه علمی یا اخلاقی را برجسته می کند، یا عارفی که در صدد تبیین مفاهیم عرفانی منحصر و خاصّی است، قرار به نظر میرسد بازنگری در این مبحث ظریف و چند وجهی علم معانی، طرح تازه و کارسازتری به دست پژوهشگر علاقهمند میدهد تا وقتی در گسترة ادب فارسی، با سخن زیبایی روبه رو می شود که زیبایی آن مربوط به آراستگیهای لفظی علم بیان و بدیع نیست و ناخودآگاه مسحور و مجذوب زیبایی نهانی و شگرفی با مفهوم «انحصار و اختصاص» میشود، دریابد که این همان «قصر و حصر» علم معانی است. «آنی» که باید ژرف در آن به تحقیق و بررسی پرداخت. حصر در آثار ادبی خالق زیبایی و برجسته سازی هنری است. با این وصف، مخاطب- اعم از پژوهشگر یا خوانندة معمولی- با شناخت وجوه ممتاز و هنری انحصار در کلام صاحب اثر دریافت دقیقتر و حظّ فراتری خواهد داشت.
نتیجه قصر و حصر یکی ار پرکاربردترین و کارآمدترین ابزارهای بلاغی علم معانی است که قابلیّت و ظرفیّت ژرف و ممتازی را در اختیار شاعران و سخنوران قرار میدهد. بر این اساس، «قصر و حصر» در متون ادبی و عرفانی از جهت خصوصیّات ساختاری و همچنین ویژگیهای محتوایی قابل تامّل و بررسی است. در راستای نقد و بازبینی این مبحث، پژوهش حاضر با دو رویکرد کلیات و مقدمات قصر و دسته بندیهای چند گانه شکل گرفت. یکی از مهمترین مباحث قابل نقد، تقسیم بندی قصر بر حسب حال مخاطب است که در این پژوهش به تفصیل بررسی و نتایج زیر حاصل شد: کاربرد قصر و حصر در آثار ادبی و عرفانی فارسی، بازتاب بلاغت گفتار و جهان بینی و دریافت صاحبان آثار است و از این منظر، به طور شگرفی تفکرات و اعتقادات محوری و پنهان مؤلّف پدیدار میگردد. شاعر یا نویسنده با انتخاب این ابزار بلاغی، اعتقاد جزم یا پندار شاعرانة خود را برجسته و مؤکّد میکند و به تعبیر دیگر، در این بخش بلاغت و دیگر مواردی که بیانگر نوعی تأکید و برجسته سازی است، گوینده و اعتقاد درونی اوست که اهمیّت می یابد. البته، این سخن به معنای آن نیست که سخنور مقتضای حال مخاطب خود را رعایت نمیکند، بلکه مخاطب فرضی و اغلب غیر معیّن در آثار ادبی هر قوم جایگاه خاصّ خود را دارد. نتیجة کلی که از این پژوهش حاصل شد، ضرورت بازبینی و تدوین طرحی علمی و واحد از این ابزار و قابلیّت بلاغی علم معانی است. در این زمینه پیشنهادهای زیر ارائه میگردد:
پی نوشتها 1. در قرآن کریم نمونههای فراوانی از قصر دیده میشود که از نظر ساختار و محتوا ممتاز و در خور توجّه است. برای مثال، میتوان از ساختار قصر در قصر نام برد. «اللهُ لاإِلهَ إِِلّا هُوَ اَلحَیُّ القَیُوم..... مَن ذَالَّذِی یَشفَعُ عِندَهُ إِّلّا بِإِذنِه..... مِن عِلمِهِ إِلّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ کُرسِیُهُ السَّموات» (بقره:143). 2. مختصرالمعانی، معالم البلاغه، معانی و بیان علوی مقدم. 3. معانی همایی. 4. در راستای آغاز کلام و اهمیت ترغیب مخاطب، ارسطو در ریطوریقا میگوید: خطیب باید از تمام ابزار و وسایل ترغیب مخاطب به اقتضای مورد سود جوید. 5. مثال از روش گفتار: تو ممیز به عقل و ادراکی نه مکرم به جاه و انسابی (زاهدی، 1346 :133) 6. این قصر را اضافی یا ادعایی هم مینامند. 7. در بررسی انجام شده در امهات کتب بلاغی عربی، شاهد و مثالی ادبی برای این انواع سه گانة قصر دیده نشده است (طاهری، 1382 :87).
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- آق اولی، حسام العلماء.(1346). درر الادب، شیراز: معرفت. 2- آهنی، غلامحسین. (1360). معانی وبیان، تهران: بنیادقرآن. 3- ارسطو. (1371). ریطوریقا (فن خطابه)، ترجمه پرخیده ملکی، تهران: نشر اقبال. 4- بهار، محمّد تقی. (1337). سبک شناسی، 3جلد، تهران: امیرکبیر. 5- تفتازانی، علامّه سعدالدین. (1409). مختصرالمعانی، قم: انتشارات سیّدالشهدا. 6- تقوی، نصراللّه. (1363). هنجارگفتار، اصفهان: فرهنگسرای اصفهان، چاپ دوم. 7- جرجانی، عبدالقاهربن عبدالرحمان. (1381). دلائل الاعجاز فی علم المعانی، مکتبه القاهره. 8- حافظ، شمس الدین محمد. (1375). غزلیات، تهران: مؤسسه کتاب همراه، چاپ دوم. 9- خاقانی شروانی، بدیل بن علی. (1378). دیوان، به کوشش ضیاء الدین سجادی، تهران: انتشارات زوّار، چاپ ششم. 10- خواجه عبدالله انصاری. (1372). محبّت نامه، تهران: انتشارات توس، چاپ اول. 11- ـــــــــــــــــــــ . (1372). مجموعة رسائل فارسی، چاپ اول، تهران: توس. 12- رجایی، محمّد خلیل. (1340). معالم البلاغه، انتشارات دانشگاه شیراز. 13- رضانژاد (نوشین)، غلامحسین. (1367). اصول علم بلاغت، انتشارات الزهرا، چاپ سوم. 14- روزبهان بقلی، ابو محمد. (1366). عبهرالعاشقین، انجمن ایرانشناسی فرانسه در ایران. 15- زاهدی، زینالدین. (1346). روش گفتار، مشهد: چاپخانه دانشگاه. 16- سعدی، مصلح بن عبدالله. (1381). بوستان، تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران: انتشارات خوارزمی، چاپ هفتم. 17- ـــــــــــــــــ . (1368). دیوان غزلیات، به کوشش خلیل خطیب رهبر، 2 جلد، تهران: انتشارات سعدی، چاپ سوم. 18- ـــــــــــــــــ . (1374). گلستان، تصحیح غلامحسین یوسفی، چاپ چهارم، تهران: انتشارات خوارزمی. 19- سکاکی، ابویعقوب. (1317). مفتاح العلوم، قم: کتابخانه ارومیه. 20- شمیسا، سیروس. (1374). بیان و معانی، تهران: انتشارات فردوس، چاپ اول. 21- شوقی، ضیف. (1384). تاریخ علم بلاغت، ترجمه محمد رضا ترکی، تهران: سمت. 22- صائب، محمد علی. (1331). کلیات، با مقدمة امیری فیروزکوهی، تهران: کتابفروشی خیام. 23- طاهری، حمید. (1382). «نقد و بررسی بلاغت و فن خطابه»، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، ش 65و66. 24- علوی مقدم، محمّد و اشرف زاده، رضا. (1381). معانی و بیان، تهران: سمت. 25-کزّازی، میرجلال الدین. (1374). زیباشناسی سخن پارسی (1): معانی، تهران: نشر مرکز، چاپ چهارم. 26- مولوی، جلال الدین محمّد بن محمّد. (1374). مثنوی شریف، ترجمه و توضیح توفیق ه. سبحانی، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم. 27- ــــــــــــــ . (1383). کلیات شمس تبریزی، تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، تهران: صدای معاصر، چاپ سوم. 28- ناصر خسرو. (1378). دیوان، شرح جعفر شعار- احمد نژاد، تهران: قطره. 29- نجم رازی. (1352). عشق و عقل (معیار الصدق فی مصداق العشق)، به اهتمام تقی تفضلی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم. 30- ـــــــــــ . (1380). مرصاد العباد، به اهتمام محمد امین ریاحی، تهران: انتشارات علمی فرهنگی، چاپ نهم. 31- هاشمی، احمد. (1381). جواهرالبلاغه، ترجمة حسن عرفان، قم: نشر بلاغت، چاپ سوم. 32- همایی، جلال الدین. (1374). معانی و بیان، تهران: نشر هما، چا پ سوم. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 11,795 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,272 |