تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,639 |
تعداد مقالات | 13,336 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,939,139 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,974,969 |
«نگاهی به تصویرپردازی در نفثهالمصدور» | ||
متن شناسی ادب فارسی | ||
مقاله 2، دوره 7، شماره 3، آذر 1394، صفحه 1-18 اصل مقاله (471.44 K) | ||
نویسندگان | ||
صدیقه جمالی* ؛ زهرا ریاحی زمین | ||
استان فارس. شیراز. دانشگاه شیراز. دانشکده ادبیات. بخش زبان و ادبیات فارسی | ||
چکیده | ||
نفثهالمصدور شهابالدین محمد زیدری نسوی، از شاهکارهای نثر مصنوع و فنی فارسی است. این اثر واگویههای درونی و دلنوشتههای نویسندهای دردمند است که با زبانی تصویری به شرح سرگذشت آوارگی خویش، مقارن هجوم وحشیانۀ تاتار پرداخته است. زبان مصنوع و سرشار از تصویر نویسنده، به بهترین نحو گوشههایی از تاریخ این سرزمین را بازگو میکند. هدف از پژوهش حاضر، که به شیوۀ توصیفی– تحلیلی انجام شده، بررسی جایگاه تصویر و تصویرپردازی و ابعاد مختلف آن در نفثهالمصدور است. به این منظور پس از مقدمهای کوتاه دربارۀ زمینۀ کار و اهداف پژوهش، مباحث اصلی در سه دستۀ شگردهای تصویرسازی، کارکردهای تصویرپردازی و انواع تصاویر، ذکر شده است. نتایج نشان میدهد که نویسنده با شکلدهی کانونهای تصویری خاص در کنار تصاویر پراکندۀ موجود در متن؛ تقویت تصویرپردازی از طریق اجزای کلام و بهرهگیری از توانمندیهای زبانی و بیانی نثر؛ تصاویری آفریده است که یا تجربه هنری او را بازمینماید و یا با انتقال آن به مخاطب، حس همراهی و همدردی مخاطب را برمیانگیزد. تصاویری که عمدتاً سطحی و اثباتی است و با ساختار اثر و نگرش نویسنده همخوان. | ||
کلیدواژهها | ||
نفثهالمصدور؛ زیدری نسوی؛ تصویرپردازی؛ کانونهای تصویری | ||
اصل مقاله | ||
- مقدمه «نفثهالمصدور» اثر شهابالدین محمد خرندزی زیدری نسوی، از نویسندگان و منشیان بزرگ دربار سلطان جلالالدین خوارزمشاه، «یکی از شاهکارهای بدیع نثر فنی و از نمونههای عالی نثر مصنوع و مزین و منشیانۀ نیمۀ اول قرن هفتم [هجری] است»(زیدری نسوی، 1385: پنج). این اثر در سال 632 هـ.ق. چهار سال پس از مرگ سلطان جلالالدین یعنی در آغازین سالهای هجوم وحشیانهی تاتار نگاشته شده است. متن کتاب شرح آوارگیهای نویسنده درین سالها، با زبانی مصنوع و مزین و با کلامی است که از هر واژۀ آن درد میچکد. دردی مزمن و کشنده که نه تنها در واژهواژۀ کتاب پیچیده، بلکه نام اثر نیز کنایهای است از آن: «نفثهالمصدور»(1). هدف زیدری از نگارش این اثر تاریخنگاری صرف و بیان گوشههایی از تاریخ نبوده(2)، آنگونه که در اثر دیگر خود، «سیره جلالالدین مینکبرنی» به زبان عربی نگاشته است؛ بلکه او قصد داشته «طَرفی از معاملت روزگار بیمجاملت که خرمن ارتفاع را [...] چون خاکِ راه، به بادِ ضیاع برداد» و «نبذی از وقایع خویش که آسیبی از آن، ارکان رضوی و ثهلان را از جای بردارد» (زیدری نسوی، 1385: 7) برخوانَد؛ با زبان و نثری که اقتضای آن لفظپردازی، اطناب سخن و درازگویی است و در عهد نویسنده به اعلی درجۀ خویش رسیده است. نثری فنی و مصنوع که نه تنها مهارت نویسنده را در تسلط بر واژگان و دانشهای ادبی و غیرادبی زمان به تصویر میکشد بلکه بهترین محملی است که زیدری در سایۀ ویژگیهای آن، با بیانی شیوا ـ و البته متناسب با ذوق ادبی زمان نویسندهـ داد سخن و درد خویش میدهد. قرن ششم و هفتم هجری در سیر تطور نثر فارسی، دورهای مهم و بلکه مهمترین ادوار «از نظر الفاظ و صنایع و تکلفات و مختصات فنی» (خطیبی،1375: 157) بهشمار میآید. مرحلهای تازه که درنتیجۀ آن، نثر با وانهادن رسالت اصلی خویش، هرچه بیشتر به حوزۀ شعر و خصایص آن میگراید. نثر این دوره با ویژگیهایی چون اطناب، که از طریق آوردن کلمات، عبارات و جملات مترادف، استشهاد به آیات، احادیث، اشعار، امثال و سخنان بزرگان ایجاد میشود، سجع، آرایههای لفظی و معنوی کلام، «میخواهد تشبه به شعر کند و بدین لحاظ، هم از نظر زبان، هم از نظر تفکر و هم از نظر مختصات ادبی، دیگر نمیتوان دقیقاً آن را نثر دانست که هدف آن تفهیم و تفاهم و انتقال پیام به صورت مستقیم است بلکه نثری است شعروار که مخیل است و زبان تصویری دارد و سرشار از صنایع ادبی است»(شمیسا، 1379: 76). زیدری نیز به اقتضای سنت زمانه و به تناسب چنین نثری، با سبکی دوگانه، زبانی تصویری، شعرگونه و سرشار از آرایههای ادبی و صنایع بیانی، به شرح وقایعی پرداخته که در برههای از زمان، از سر گذرانده است. بهرهگیری زیدری از عناصر خیالانگیز کلام و تصویرپردازیهای او با استفاده از صنایع بیانی و دیگر امکانات زبانی، از جمله ویژگیهایی است که افزون بر نمایش چیرگی او در کلام، نفثهالمصدور را به پردهای با تصویرهای بدیع از جنس کلمات تبدیل کرده که خواننده را به تماشای گوشهای از سرگذشت انسان ایرانی در برههای از تاریخ این سرزمین، فرا میخواند. بررسی تصویرپردازی در نفثهالمصدور، افزون بر آشکار ساختن شگردها و کارکردهای تصویرپردازی در یکی از شاهکارهای نثر مصنوع فارسی، جنبههایی از تاریخ و حقایقی از سرگذشت جامعۀ ایران عصر نویسنده را آشکار میسازد که بیان آن، در هیچ قالبی جز زبان تصویر ممکن نیست. تصاویری که زیدری به یاری تشبیهات، استعارات، کنایهها و دیگر صور بیانی و امکانات زبانی خلق کرده، افزون بر شرح حال نویسنده، برداشت او را از واقعۀ حمله مغول، منزلت و جایگاه سلطان جلالالدین نزد نویسنده و حقایق دیگری از تاریخ اجتماعی آن عصر بازمینماید که شاید ردپای آن را با این روشنی، در هیچ اثر تاریخی دیگری نتوان یافت. ردپایی که در قالب تصاویر، برجای مانده و بدون هیچ تعبیر و تفسیری، به شکلی زنده و پویا حقایق را پیش روی خواننده مجسم میسازد. در این پژوهش تلاش شده است با نگاهی به تصویرپردازی در نفثهالمصدور، شگردهای تصویرپردازی نویسنده، کارکردهای تصویرپردازی و انواع تصاویر به اعتبار سطحی/عمقی و اثباتی/اتفاقی بودن آنها در این اثر، آنگونه که فتوحی در بلاغت تصویر تعریف کرده است، واکاوی شود. به این منظور، پس از بررسی پیشینۀ پژوهش، مباحث اصلی در جهت پاسخگویی به پرسشهای زیر مطرح میشوند: 1- نویسنده در تصویرپردازی، از چه شگردهایی بهره برده است؟ 2- تصویرپردازی در نفثهالمصدور چه کارکردهایی دارد و با چه هدفی صورت گرفته است؟ 3- انواع تصاویر خلق شده در نفثهالمصدور کدام است؟
2- پیشینۀ پژوهش پژوهشهای صورتگرفته دربارۀ نفثهالمصدور موضوعاتی چون بررسیهای زبانشناختی، سبکشناسانه، بررسیهای زیباشناختی و جنبههای سخنآرایی، صنایع بیانی اثر و تحلیل برپایه مکتبهای جدید ادبی را در برمیگیرد. در این پژوهشها، صورخیال به عنوان یکی از جنبههای سازنده و تأثیرگذار متن، چندان مورد توجه قرار نگرفته است. چنانکه محمدیان در بررسی ویژگیهای نثر فنی در این اثر با اشاره به «فراوانی آرایههای ادبی و تصویرپردازیهای شاعرانه» به عنوان یکی از ویژگیهای برجستۀ سبکی و زبانی آن، تنها به ارائۀ شواهدی از «تشبیه قراردادی» بسنده کرده است(محمدیان، 1392: 356). مواردی چون «کنایه و انواع آن در نفثهالمصدور» نیز جز به استخراج شاهد مثال و نمونههایی از کنایه، تلاشی جدی جهت بررسی همهجانبۀ تصویرپردازی در اثر صورت نداده است(صادقی، 1387: 132- 116). طحان نیز در «نقد و بررسی زیباشناختی نفثهالمصدور»، در بحث «گروه بیان»، به استخراج شواهد و این توضیح مختصر بسنده کرده است: «این کتاب پر از تشبیهات و استعارههایی است که همه نو و هنرمندانه است [... و نویسنده] آنها را با آرایههای دیگری درهم میپیچد و تصاویری پیچیده و چندبعدی میآفریند»(طحان، 1387: 111). قدیری یگانه در «صنعت ایهام در آفرینش سبک هنری نفثهالمصدور» ضمن آوردن نمونه هایی از انواع ایهام در این اثر، به کارکردهای این صنعت اشاره میکند و میگوید بهکارگیری ایهام در نفثهالمصدور گاه برای بازی با اندیشه مخاطب، مکث و تمرکز او بر کلمات و گاه برای پنهان سازی و رازگونه کردن حقایقی دربارۀ شخصیت های کتاب و حوادث تاریخ است(قدیری یگانه، 1389، 167-166). در بررسی دیگری با عنوان «نگاهی به مضمونآفرینی و استعارهپردازی (مکنیه) در سبک شاعرانۀ نفثهالمصدور»، اگرچه نویسنده تلاش دارد با پرداختن به اشکال گوناگون استعارۀ مکنیه «پس از ذکر و تحلیل مثالهایی از نفثهالمصدور، میزان کاربرد و شیوۀ بهکارگیری هر یک برای آفرینش دلنشین و مضامین نو» را بازنمایاند (سپهری، 1393: 117)؛ با این حال، بدون توجه به کلیت و ساختار اثر و نقش و جایگاه تصویرپردازی در یک کل منسجم، صرفاً به دستهبندی، توصیف و تحلیل انواع استعارۀ مکنیه بسنده کرده است. اشارۀ گذرای مقالۀ «تحلیل ساختاری زبان غنایی (با تکیه بر نفثهالمصدور)» به نقش صور خیال در نزدیکی نثر نفثهالمصدور به شعر نیز، از حد این دستهبندی مختصر فراتر نمیرود: «کاربرد صور خیال در این اثر به دو صورت است: اول اینکه نویسنده خود به ابداع میپردازد و دیگر اینکه با کمک اشعار شاعران بهویژه نظامی، در نثر خود تصویر ایجاد میکند. در مواردی که خود به ایجاد و ابداع صورخیال میپردازد، باز یک کارکرد دوسویه ایجاد میشود. گاهی تصویر را در لفافهای از الفاظ مغلق میپیچد... گاهی هم تصویر را به گونهای ارائه میدهد که به بهترین نحو، احساس درون خود را منتقل میکند و خواننده را تحت تأثیر قرار میدهد»(ذاکریکیش و دیگران، 1393: 121-120). این بررسیها و دیگر تحقیقهای مشابه، با تجزیۀ متن کتاب به عناصری جدا از هم، آن را به عنوان کلی ساختارمند و بههمپیوسته، آنگونه که در نقد ادبی جدید مطرح است، بررسی نمی کند. «اثر ادبی یک کل تام است؛ کلیت آن متشکل است از عناصر گوناگون و متنوعی که هرکدام به تنهایی در مقام یک جزء از کل اثر، دارای اهمیت خاصی هستند. افراط در تجزیۀ عناصر سازندۀ متن سبب میشود تا کلیت فرم و ساختار کلی اثر فراموش شود»(فتوحی، 1386: 38). «نگاهی به تصویرپردازی در نفثهالمصدور» تلاشی است در جهت پیوند تصویرپردازی با کلیت متن تا خوانشی یکپارچه از آن به دست دهد.
3- روش پژوهش روش کار در پژوهش حاضر مبتنی بر استخراج، دستهبندی موضوعی و سرانجام تحلیل کیفی نمونهها است. اساس کار در استخراج نمونهها بر تصحیح و توضیح امیرحسن یزدگردی از نفثهالمصدور زیدری نسوی قرار دارد. شیوۀ گردآوری اطلاعات کتابخانهای و نوع تحلیل دادهها توصیفیـ کیفی است.
4- بحث «تصویر»، «ایماژ» یا «خیال» از جمله مفاهیم مناقشهبرانگیز در نقد و پژوهشهای ادبی است که از گذشتههای دور تاکنون، مجادلات گوناگونی را میان پژوهندگان و صاحبنظران عرصههای علم و ادب شکل داده و حاصل آن، بهوجود آمدن تعاریف متعدد(3) و گاه مبهم از تصویر و در مواردی افزودن بر گرههای ناگشوده پیشین بوده است؛ چنانکه فتوحی در بحث از معنای لغوی «ایماژ» و کاربردهای مختلف آن و تعریف «تصویر» در نقد جدید نشان داده است(فتوحی، 1386: 45-38). علمای بلاغت در بحث از تشبیه، استعاره، مجاز و کنایه به عنوان شگردهای مختلف بیان معنی واحد، هرچند مطالب و تقسیمبندیهای مناسبی مطرح کردهاند اما نکتۀ قابل توجه این است که «به تخییل چندان توجهی نداشتهاند و در کتابهای ایشان، بحث از تخییل و کلام مخیل کمتر میتوان یافت»(شفیعی کدکنی، 1358: 36). به عقیدۀ فاطمی نپرداختن به خیال و تخییل به دو دلیل است: «اول اینکه معنی لغوی خیال و تخییل برای اهل بلاغت که درصدد اثبات اعجاز قرآن بودهاندـ و اصولاً علم بلاغت به این جهت به وجود آمده ـ رماننده است... علت دوم، ... روشن و ثابت نبودن معنی خیال به عنوان نیروی سازنده تصویر است که هدفش تصویر [کردن] حقایق نفسانی و ادبی باشد» (فاطمی، 1364: 16-15). صورخیال و صنایع چهارگانۀ تصویرسازی، در آغاز بخشی از بدیع معنوی به شمار میآمده که در آن «حسن و تزیین کلام مربوط به معنی [است] نه به لفظ»(همایی،1371: 225). اما با گذشت زمان، علمای بلاغت «برخی از مباحث مهم بدیع معنوی را جدا کرده، در نظام مستقلی به نام «بیان» بررسی [کردهاند]. بیان (ادای معنای واحد به طرق مختلف) بحث در تشبیه و استعاره و مجاز و کنایه و رمز و اغراق ... است که جزو ذات ادبیات محسوب میشوند»(شمیسا، 1368: 14). این صورتهای متفاوت و متمایز (علویمقدم و اشرفزاده، 1379: 85) موضوع علم بیان را تشکیل داده و در واقع «ترفندهای شاعرانه یا شیوههای بازنمود اندیشه»اند (کزازی، 1368: 37) که باعث میشوند «کلام، مخیل و تصویری شود یا از صورت مستقیم و یک بُعدی به صورت غیرمستقیم و چند بعدی درآید، یعنی از زبان عادی فاصله بگیرد»(شمیسا، 1368: 14). به عقیدۀ شمیسا، مراد از کلام و ادبیات مخیل این است که «آفرینندگان آثار ادبی در زبان (لفظ و معنی) نقاشی میکنند و به قول فرنگیان، ادبیات، Imaginary (موهوم) نیست بلکه Imaginative (مخیل) است»(شمیسا، 1371: 18). مهمترین تلاش برای ارائۀ تعریفی روشن از «تصویر» و بررسی صور خیال، در قالب «صور خیال در شعر فارسی» شکل گرفته که موجی از بررسیهای تصویر در ادب فارسی را درپی داشته است. شفیعی کدکنی در این اثر با بررسی و مقابلۀ آراء و اندیشههای منتقدان ادبی غربی و نظریهپردازان بلاغت اسلامی، درنهایت واژۀ «خیال» را که معادل «ایماژ» فرنگی پیشنهاد میدهد، اینگونه تعریف میکند: «ما خیال را به معنی مجموعۀ تصرفات بیانی و مجازی در شعر به کار میبریم و تصویر را با مفهومی اندک وسیعتر، که شامل هر گونه بیان برجسته و مشخص باشد، میآوریم؛ اگرچه از انواع مجاز و تشبیه در آن نشانهای نباشد؛ مثلاً گاهی آوردن صفت ... بدون کمک از مجاز و تشبیه، به خودی خود جنبۀ تخییلی دارد و همین آوردن صفت است که تصویر را به وجود میآورد»(شفیعی کدکنی، 1358: 16). این تصرفات زبانی، از «تصرف ذهنی شاعر در مفهوم طبیعت و انسان» و تصرف ذهنی او در «مفاهیم عادی و ارتباطات زندگی انسان با طبیعت، یا طبیعت با طبیعت» سرچشمه می گیرد و «حاصل نوعی بیداری اوست در برابر درک این ارتباطات»( شفیعی کدکنی، 1358: 2). البته «خیال شاعرانه، محصور در وزن و مفهوم شعر منظوم نیست. بسیاری از تصرفات ذهنی مردمان عادی یا نویسندگان، در محور همین خیال های شاعرانه جریان دارد» (همان، 4). افزون بر این تعریف، گاه تصویر را تداعیهایی برشمردهاند که «نسبت به تصویر در ذهن خواننده پدید میآید و با تجربههای قبلی او در ارتباط است»(حری، 1385: 232). با توجه به تعاریف یادشده، تصویر را میتوان «عناصر خیالآمیز زبان» (فضیلت،1390: 10) و «هرگونه کاربرد مجازی زبان [دانست] که شامل همۀ صناعات و تمهیدات بلاغی از قبیل تشبیه، استعاره، مجاز، کنایه، تمثیل، نماد، اغراق، مبالغه، تلمیح، اسطوره، اسناد مجازی، تشخیص، حسآمیزی، پارادوکس و ... میشود» (فتوحی، 1386: 45-44). براین اساس تصویرگری و تصویرپردازی، «نمایش و بیان تجربۀ حسی به وسیلۀ زبان» (فتوحی، 1386: 43) است که صرفاً به صورخیال و صنایع بیانی مانند توصیف، تشبیه، استعاره، مجاز و کنایه محدود نمیشود. فتوحی در بحث از اقسام تصویر، اصطلاح تصویرپردازی (Imagery) در ادبیات را حاوی دو مفهوم کلی میداند: «1. کاربرد زبان واقعی [و قاموسی] برای خلق یا بازنمایی یک تجربۀ حسی [(انتقال یک تصویر بصری)] و 2. کاربرد صناعات بلاغی برای بیان تصور و اندیشهای انتزاعی در زبانی زنده، خلاقه و ابداعی» (فتوحی، 1386: 47). «نگاهی به تصویرپردازی در نفثهالمصدور»، بررسی کارکردهای تصویرپردازی و شگردهای تصویری خاص نویسندهای است که با بیانی هنری و زبانی تصویری، به خلق اثری فنی و مصنوع پرداخته است. درواقع نفثهالمصدور نوعی «بثالشکوی با انبوهی از صنایع بلاغی و کلام تصویری» و « مننامهای با تخیلات قوی» است (میکائیلی و گودرزی، 1392: 224,223) که قدرت زیدری را در تصویر کردن وقایع روزگار خویش با استفاده از صور خیال و صنایع بیانی آشکار میسازد. زیدری در این اثر با تکیه بر انواع تشبیه، استعاره، مجاز، کنایه و دیگر شگردهای آفرینش خیال، تصویری پیش روی خواننده ترسیم میکند که همچون زبان و نوع بیان او، پیچیده و چند لایه است. گویی شرح وقایع خانمانبرانداز مغول و هجوم تاتار، جز با زبانی پیچیده، تصویری و چندلایه امکانپذیر نیست. زبانی سرشار از ایهام، کنایه و گاه طنزی تلخ و گزنده که گذر سالیان دراز، از تلخی آن نکاسته و همچنان، نیشخندی بر لب مخاطب مینشاند. این زبان هنری آنگاه که در خدمت بیان احساسات و عواطف نویسنده اعم از اندوه، خشم، نفرت، تأسف و ... در میآید، از چنان قدرتی برخوردار میشود که مخاطب را بیاختیار به همذات پنداری وامی دارد و او را در احساس پدیدهها و وقایع آن زمان، با نویسنده شریک میسازد. با نگاهی کوتاه به متن نفثهالمصدور، درمییابیم که این اثر از سنت ساختاری تألیفات و کتابهای رایج عصر خویش پیروی نکرده و به شیوهای کاملاً متفاوت به بیان موضوع پرداخته است. زیدری برخلاف کتاب دیگرش، سیره جلال الدین منکبرنی، در نفثه المصدور بدون هیچ مقدمه و دیباچهای به شرح واقعهای پرداخته که از سر گذرانده است. مهمترین عامل این آغاز متفاوت را باید در موضوع اثر، جستجو کرد. نفثهالمصدور همانگونه که از نامش نیز پیداست، اثری است که در آن نویسنده تلاش دارد «خیر و شرّی که از تغاییر زمان دیده» و «گرم و سردی [را] که از کأس دوران چشیده»(زیدری نسوی، 1385: 9) بازنماید. برای شرح این درد و رنج، به مقدمهای آراسته و سرشار از ستایش و تقدیر نیاز نیست. از سوی دیگر شکایت نویسنده از روزگارش با سپاسگزاری و به تبع آن دیباچهای آراسته تناسب چندانی ندارد. افزون بر این، وقایعی که بر مؤلف گذشته به اندازهای سهمناک، جانکاه و آزاردهنده بوده که زیدری بیان هرچه سریعتر آن را مرهمی بر زخم درون خویش دانسته و از این رو بیهیچ مقدمهای به بازگویی آن پرداخته است. نویسنده، کتاب را با تصویری یکپارچه و چندلایه از اوضاع جامعۀ خویش مقارن حمله مغول، این گونه آغاز میکند: در این مدت که تلاطم امواج فتنه، کار جهان برهم شورانیده است و سیلاب جفای ایام، سرهای سروران را جفای خود گردانیده؛ طوفان بلا چنان بالا گرفته که کشتی حیات را گذر بر جداول ممات متعین گشته؛ بروق غمام بصر رُبای «یَکادُ البَرقُ یَخطَفُ أبصارهم» به بریق حسام سر ربای متبدل شده؛ بارسالار ایام چون بار حوادث درهم بسته، تیغ به سرباری در بار نهاده؛ شمشیر که آبداری وصف لازم او بودی، سرداری پیشه گرفته؛ سحائب عذببار، نوائب عضببار گشته؛ فرات که نبات رویانیدی، رفات بارآورده؛ زمین که از قطرات ژاله رنگ لاله داشتی، تُری عَن دَمِالقَتلی بِحُمرَهِ عَندَم؛ شجرۀ شمشیر که بهشت در سایۀ اوست که ألجَنَّهُ تحت ظِلال السیوف، چون درخت دوزخیان، سر بار آورده «طَلعُها کأَنَّه رؤُسُ ألشیاطین»؛ تا این دو روی تیز زبان، در میان شدآمد گرفته، سلامت پای بر کران نهاده؛ از آنگاه باز که فتنه از خواب سربرداشته، هزاران سر، برداشته؛ ... (زیدری نسوی، 1385: 1). اهمیت تصویرپردازی در نگاه نویسنده را از بسامد تصویر در همین بخش آغازین میتوان دریافت. تصاویری که به تنهایی و در کنار یکدیگر، افزون بر بازنمایاندن وحشت نویسنده از واقعۀ پیشآمده، ساختار پیچیدۀ زبان و بیان او را نیز آشکار میسازد. کشف شگردهای تصویرپردازی نویسنده در قالب چنین ساختار زبانی و بیانی یکی از اهداف و پرسشهای اصلی پژوهش حاضر است که به همراه کارکرد و هدف تصویرپردازی و انواع تصاویر در نفثهالمصدور در ادامه، بحث و بررسی میشود. 4-1- شگردهای تصویرپردازی در نفثهالمصدور همانگونه که در تعریف تصویر و تصویرپردازی گذشت، بهرهگیری از صناعات بیانی مانند تشبیه، مجاز، استعاره، کنایه و ...، مهمترین ابزار آفرینش خیال و تصویر به شمار میآید. در نفثهالمصدور نیز، نویسنده با استفاده از این ابزار، به خلق تصاویری پرداخته که ردپای سبک ویژهی او در پردازش آنها آشکار است. تشبیه و انواع آن، استعاره و گونههای مختلف آن، انواع کنایه و جانبخشی به اشیاء در کنار موارد دیگری چون مجاز، اغراق، مثل و ...، به ترتیب درشمار پرکاربردترین صور خیال در نفثهالمصدورند. پرهیز زیدری از صور خیال کهنه و کلیشهای در متن، خوانندۀ اثر را با حجمی از تشبیه، استعاره و کنایههای بدیع و بیسابقه روبهرو میسازد که در همان ساختار تصویرآفرینی رایج (انواع تشبیه، استعاره، کنایه و ...) عرضه شدهاند. یزدگردی هدف نویسنده را از این کار متمایز ساختن نثر میداند: «[زیدری] کوشیده است تا با ابداع تشبیهات نو و استعارات و کنایات بدیع و احیاناً دور از ذهن و ناآشنا به گوش، به نثر خود امتیازی بخشد و در آن تنوعی بهوجود آورد»(زیدرینسوی، 1385: بیستوهفت). تلاش زیدری برای خلق تصاویر در قالب ساختارهای شناختهشدهی تشبیه: مرکب، مفروق، معکوس، جمع و ...؛ استعاره: مصرحه، مرشحه، مجرده و ...؛ مجاز با علاقههای مختلف؛ کنایه: ، تعریض، رمز، ایما و تلویح و دیگر صنایع بیانی، نشان میدهد که ابداع و نوآوری او محدود به کشف پیوندهای تازه میان صورتهای خیال و امور است نه آفرینش ساختارهای تازه: - «از این دست، سنان چون راز در دل همآواز جای گرفته؛ از آن روی، تیر چون نور حدقه در دیدهی دوست پسندیده نشسته؛ بر طرفی پالهنگ چون زه گریبان در گردن جمعی بیکسان و غریبان و از جانبی شمشیر چون بار گناه بر گردن نیکخواهان» (52)؛ - «بخت خفتۀ اهل اسلام بود، بیدار گشت، پس بخفت. چرخ آشفته بود، بیارامید، پس برآشفت. مسیح بود. جهان مرده را زنده گردانید، پس به افلاک رفت. »(47) - «تا قاطع ارحام حیات، یعنی سیف در کار آمده، صلت رحم به کلی مدروس شده»(همان، 2)؛ «و از این صدرنشین دلگیری، یعنی اندوه، حکایت شکایتآمیز فروخوانم»(3) در موارد فوق، نمونههایی از ترکیبهای بدیع صور خیال در نفثهالمصدور مشاهده میشود. نویسنده در نمونهی نخست، به کشف رابطهای تازه میان «سنان» و «راز»؛ «تیر» و «نور حدقه» و «شمشیر» و «بار گناه» نائل آمده؛ ولی آنها را در همان ساختار تشبیه مفصل و مرسل بیان کرده است. در دومین نمونه، واژههای مشخص شده، استعاره از سلطان جلالالدین است که در قالب استعارۀ مصرحۀ مرشحه ارائه شدهاند. تلاش برای نوآوری در صور خیال به ویژه در نمونۀ پایانی آشکار است. نویسنده با خلق کنایهای تازه در ساختار شناختهشدۀ کنایات، برای آگاهی خواننده از مقصود خویش و سردرگم نشدن او، از توضیح مَکنیٌّ عنه ناگزیر است. افزون بر اینگونه تلاشهای نوآورانه که احصاء آنها مجالی فراخ و فرصتی دیگر میطلبد؛ زیدری با تعویض زاویۀ دید خود؛ تصویری واحد را به شکلهای مختلف بازمیآفریند تا علاوهبر آشکار ساختن مهارت خود در ترسیم جنبههای مختلف یک امر، موضوع مورد نظر را در ذهن مخاطب تثبیت و او را با خود همراه سازد. با نگاهی به بند آغازین کتاب در صفحات پیشین، این تعویض زاویۀ دید نویسنده در تصاویر را به خوبی میتوان مشاهده کرد. زیدری در ترسیم اوضاع آشفتهی جهان، هر بار از یک زاویه به موضوع نگریسته است. این امر افزون بر نوشدن تصویر، عمق فاجعهای را که نویسنده پشت سرگذاشته، آشکار میسازد. تصاویری که درک اجزای آن درنگی طولانی میطلبد، زمانی که در پیوند با یکدیگر کشف و به شکلی یکپارچه و منطبق برهم مشاهده شوند؛ هم چیرهدستی نویسنده را در انطباق و تصویر کردن چندلایهی حوادث در قالب پردهای شگرف و دردناک نشان میدهند و هم خواننده را در این شرح درد با او همدل و همراه میسازند. تصویرپردازی در نفثهالمصدور، به موازات سبک فنی و مصنوع اثر، با پیوندهای چندگانۀ اجزای کلام همراه است. زیدری با وسواسی بیسابقه آنگونه که در اشعار حافظ نیز مشاهده میشود، به گزینش واژگان و پیوند چندگانۀ آنها با دیگر اجزای کلام توجهی خاص دارد. تناسبهای لفظی و معنایی واژگان، که در قالب فنون و صناعات بلاغی در نفثه المصدور رعایت شده، در تصویرپردازیهای نویسنده بازتابی خیرهکننده یافته است: بلارک آبخورده تا خونخوار شده، خون، خوار شده؛ سنان سرافراز به مثال زورآزمایان سر افراز گشته؛ تیر که نصیب هدف بودی، تیر ضمیر آمده؛ تدبیر در میدان تقدیر چون گوی سرگردان شده؛ آبستنان لیالی را هرلحظه، اگرچه حاله معین شدهست حُبلی را، نوبهنو بلایی زائیده؛ بوالعجبباز ایام، هرچند گفتهاند: «عِش رَجَباً تَرَ عَجَبا»، هر لمحه عَجَبی نماییده؛ رؤوس را رؤوس در پایکوب افتاده؛ عظام را عظام لگدکوب شده؛ یمانی در قراب رقاب، جایگیر آمده؛ خناجر با حناجر إلف گرفته؛ سلامت از میان امت چون زه کمان گوشهنشین شده؛ امن و امان چون تیر از دست اهل زمان بیرون رفته؛ سموم عواصف هرچند برعموم آب از روی همگنان برده، نکبای نکبت، حال منِ پریشانحال به یکبارگی برهم زده؛ تا قاطع ارحام حیات یعنی سیف، در کار آمده، صلت رحم به کلی مدروس شده؛ بازین همه[...]. (زیدرینسوی، 1385: 2) انبوه این تصاویر که در قالب تشبیه، استعاره، کنایه، جانبخشی به اشیاء و جزآن، با محوریت بازنمایی گوشهای از حمله مغول، درهم تنیده شده است، شگرد ویژۀ زیدری را در تصویرپردازی آشکار میسازد: زیدری با بهرهگیری از ساختارهای شناخته شده، انبوهی از تصاویر را در قالبهای مختلف صورخیال، کنار یکدیگر مینشاند و به خلق تصویری چندلایه میپردازد. غلبۀ لفظ در نثر مصنوع نیز، امکان استفاده از بازیهای زبانی و تناسبهای چندگانه میان اجزای کلام را برای نویسنده فراهم آورده تا به یاری آنها تصاویری شگفت بیافریند که دریافت آن جز برای مخاطبان خاص و ذهنهای آماده امکانپذیر نباشد. اگرچه تصاویر ساده و زودیاب نیز در این اثر کم نیست، اما آنجا که نویسنده به خلق کانونهای تصویری پیچیده میپردازد، از شگرد تصویری یادشده بیشتر بهره میگیرد. به طور کلی پنج کانون تصویری در نفثهالمصدور وجود دارد که شگرد خاص تصویرپردازی نویسنده را باز مینمایند: 1- تصاویر مربوط به حملۀ مغول و اوضاع جامعه در این حمله؛ 2- تصاویر مربوط به سلطان جلالالدین در حالات مختلف؛ 3- توصیفهای زمان، مکان، اشیاء، حیوانات و ...؛ 4- تصاویر مربوط به شرح حال نویسنده در موقعیتهای گوناگون؛ 5- بازنمایی تصویر افراد موافق و مخالف نویسنده. بسامد و حجم عناصر خیالانگیز در این کانونها به ترتیب یادشده است. نویسنده با تکرار پیدرپی تصاویر در قالب تشبیه، استعاره، کنایه، جانبخشی به اشیاء، مبالغه و نظایر اینها، تلاش میکند موقعیتی واحد را به چند شکل بازنماید. افزون بر نمونههای پیشین، که وضعیت جامعه را در حملهی مغول به تصویر کشیده است، تصاویر کانونی دستهی نخست در صفحات 32-33، 36، 41، 42-43، 52 و 102 نیز قابل مشاهده است. تصاویر دستۀ دوم اغلب در قالب استعاره با ژرفساختی ستایشآمیزند؛ به استثنای مواردی که نویسنده به انتقاد از موقعیتنشناسی سلطان جلالالدین پرداخته است. به عنوان مثال، آنگاه که سلطان فارغ از حملۀ مغولان و نزدیک شدنشان، به عیش و نوش پرداخته، زیدری افزون بر سرزنش اطرافیان پادشاه، با زبانی تصویری و در قالب این عبارات، از عملکرد سلطان انتقاد میکند: «ای در غرقاب نار به کار آب پرداخته و در گذر سیلاب، مجلس شراب ساخته! و در کام اژدهای دمان، دهان از پی شیرینی عسل گشاده! و بر لوح شکستۀ کشتی، تمنی جاریۀ بهشتی پخته! فردات کند خمار، کامشب مستی»( زیدرینسوی، 1385: 41). سوگنامۀ زیدری در مرگ سلطان جلالالدین در صفحات پیاپی، از تأثیرگذارترین تصاویری است که هم جایگاه سلطان نزد نویسنده و هم تعلق خاطر نویسنده را به او باز مینماید: «افسوس که به نامردی و ناجوانمردی، سور و باروی ملت و سوار میدان سلطنت، بانی اساس جهانبانی و مضحک ثغور مسلمانی که از نهیب او زهره در دل خاکساران آتشی آب میشد، به باد بردادند. [...] چه میگویم؟! و از این تعسف چه میجویم؟! نور دیدۀ سلطنت بود، چراغوار آخر کار شعلهای برآورد و بمرد. نی، نی، بانی اسلام بود، بدأ غریباً و عاد غریباً. بیا تا به سر نفثهالمصدور خویش بازشویم که این مصیبت نه از آن قبیل است که به بکاء و عویل در مدت طویل، حق آن توان گزارد»( زیدرینسوی، 1385: 48-45).افزون بر این موارد، در صفحات 18، 19، 43، 58، 72-74 و 81 نیز تصویرپردازیهایی دربارۀ سلطان جلالالدین صورت گرفته است. توصیف زمان، مکان و عناصر طبیعی از دیگر مواردی است که تصویرهای بدیعی در نفثهالمصدور خلق کرده است؛ بهویژه وصف آسمان صبح مقارن طلوع خورشید (42-41)، آغاز بهار(99)، مکانهای صعبالعبور (105-104)، شهرها (26،94و95)، وصف قلم(3) و نظایر اینها که متن را از گزارش تاریخی صرف، فرسنگها دور میسازد. در مقایسه با دستههای پیشین، زیدری حجم کمتری از تصاویر را به صورت یکجا، البته با تعداد تکرار بیشتر، به وصف حال خویش اختصاص داده است. خطابالنفسهای نویسنده و کشمکشهای درونی او که در قالب گفتگوی عقل، دل، نفس و دیگر عناصر وجودیاش سامان یافته، قدرت نویسندگی او را در ترسیم احوال خویش به نمایش میگذارد. زیدری به ویژه در شرح گرفتاریها، تصاویری تأثیرگذار از احوال خویش با استفاده از کلمات نقش میزند که گاه از نوعی طنز نیز بیبهره نیست: «ورم در حال، به رسم استغفار در قدم افتاد و الم بر سبیل اعتذار، برپای ایستاد؛ آتش تب به دمی که در شب واقعه تافته بود، افروخته شد؛ گوشت و پوست چنان از هر دو پای درآمد که انگشتها مانند اصابع مذری برهنه ماند و کف چون پنجۀ مریمی، عاری شد»( زیدرینسوی، 1385: 93).سایر موارد را در این صفحات میتوان مشاهده کرد: 16، 31، 35، 38، 40، 49، 54، 55، 56، 57، 63، 64، 69، 74، 86، 92، 96، 97، 114 و 122. زیدری در تصویرپردازی افراد مخالف و موافق خویش، از صور خیال متفاوتی بهره برده است. در وصف مخالفان چون اغلب زبان به هجو میگشاید، بسامد استعارههای تهکمیه، طنز و کنایه (تعریض) قابل توجه است؛ چنانکه در وصف صاحب آمد و جمال علی عراقی (زیدرینسوی، 1385: 66-61 و 78-75 ) زبان به طعن و دشنام گشوده است. در وصف دوستان و موافقان خویش، بر شیوۀ معهود رفته و به تشبیه و استعاره بسنده کرده است. در وصف سعدالدوله که مخاطب غمنامۀ اوست، آورده است: «اوست آن نیکعهدی که أبنای عهد در وفای عهد، غبار او نتوانند شکافت. اوست آن لطیفطبعی که آب در لطافت گرد او نتواند شکافت»( زیدرینسوی، 1385: 8). این وصف را مقایسه کنید با وصف جمال علی عراقی: «جمال علی عراقی پیش از من بنده آنجا رسیده بود [...] و اکنون که در ایراد این قصۀ پرغصه، شروع رفت، از تعریف آن ذات شریفصفات! از دو سه وصف چاره نیست: [...] پیش هر محرر که خریطهکشی کرده، سر جوال بازگذاشته؛ خلیعالعذار، عذار در خدمت عارض عراق سبز کرده و تا آبی بر روی کار بازآورد، آب از دیده روفته، [...] بسی انبانچه نرم کرده تا هنگامۀ عمل گرم کرده»( زیدرینسوی، 1385: 76).در این وصف، افزون بر استعارهی تهکمیه که بسیار بهجا در متن جای گرفته، بسامد بالای کنایات در هجو فرد اخیر نیز قابل توجه است. آنچه این کانونهای تصویری را با تمامی تفاوتهایشان، در ساختاری یکپارچه و منسجم، به هم پیوند میزند، به غیر از ساختار تصاویر و شگردهای تصویرپردازی، بهرهگیری از اجزا و عناصر مشابه در پرداخت تصویر است. زیدری عناصر اصلی خیال خود را یا از طبیعت وام میگیرد، یا از ساختار زندگی روزمره و فرهنگ جاری جامعه. تصویرهای مجازی زیدری، با پیوندی که میان موضوع مورد نظر او و اجزای طبیعت یا عناصر زندگی روزمرهاش برقرار میسازند، علاوه بر امکان درک بهتر تصویر و درنتیجه، همراهی بیشتر با نویسنده، کل منسجمی را به وجود میآورند که در عین حفظ تمایزها، در خدمت هدف نویسندهاند. زیدری در خلق کانونهای تصویری، انبوهی از صورخیال را در قالب ابزارهای بیانی به متن سرازیر میکند و با بهرهگیری از دیگر اجزای کلام به تقویت آنها میپردازد. مهمترین عناصر تقویتکنندۀ تصویرهای نفثهالمصدور، آیات، امثله و اشعار عربی و فارسی است که به تناسب نوع کلام، نقشی تأکیدی، تأییدی، تکمیلی یا تزیینی برای معنی بیان شده در نثر دارند. این شواهد و امثله که اغلب خود حاوی تصاویر بدیعاند، افزون بر کارکردهای معناییشان در متن، به تقویت تصاویر نیز میپردازند و گاه خود محور اصلی تصویرپردازیاند: «شیرانی که «آسادُ موتٍ، مُخدَّراتٌ، ما لَها / الا الصَوارِمَ و القَنا آجامُ // مسترسلین إلی الحتوفِ کأنَّما / بین الحتوف و بینهم أرحامُ» صفت ایشان بودی، گریزگاه جویان. زَهی عار! که زِهی در مقام مرامات از کمان بازنگرفتند و زارِ کار! که در صف کارزار لحظهای به محامات باز نایستاد. روزگار تیر یک یکشان نبود / همچنان با کیش میانداختند»( زیدرینسوی، 1385: 45).در این نمونه، ابیات عربی، محمل اصلی تصویرپردازی نویسندهاند. تصویری که ابیات القا میکند، واژهی «شیران» (استعاره از لشکریان سلطان جلالالدین) و به تبع آن، کل تصویر ارائه شده را تقویت میکند. افزون براین موارد، نویسنده، گاه به توصیف صحنههایی پرداخته که اگرچه، نشانهای از صورخیال در تعریف سنتی آن، آنها دیده نمیشود، اما همانگونه که شفیعی کدکنی اشاره کرده است (شفیعی کدکنی، 1358: 16)، تصویری را پیش روی خواننده مجسم میسازد: «در وقت عطعطۀ کفاح و حمحمۀ جیاد و قعقعۀ سلاح و ولولۀ اجناد، قلقل جام می و چپچاپ بوس و چشچش قلیه و فشفش شلواربند گزیده و هنگام تجفاف [و] مغفر زیر لحاف و بستر خزیده»(زیدری نسوی، 1385: 40). تصویری که در این بخش ارائه شده(4) بیش از آنکه دیداری و بصری باشد، شنیداری و سمعی است(5). واجآراییهایی که از طریق نامآواها صورت گرفته، تأثیری شگرف در این القای تصویر دارند. از سوی دیگر، نویسنده، بدون بهرهگیری از صور چهارگانهی خیال (تشبیه، استعاره، مجاز و کنایه) و تنها با رعایت موازنهها و سجعهای متقارن در کلام، تصویری پویا از وضعیت سپاهیان سلطان، پیش چشم نمودار میسازد. تعداد اینگونه تصویرسازیها اگرچه محدود است، اما همین تعداد اندک نیز چیرهدستی نویسنده را در بهرهگیری از تمامی اجزای کلام، جهت القای تصویر آشکار میسازد. چنین تناسب و توازنهای آوایی که به عقیدهی صفوی «وابسته به گونهای از فرآیند تکرار کلامی است»(صفوی، 1373: 173) و از تکرار کوچکترین واحد زبانی (واج) تا بزرگترین آن (جمله) حاصل میشود، شگردی است که «شاعر و نویسنده، علاوه بر اینکه موسیقی را بر متن خود حاکم میکند، میتواند با تکرار یک واج [به عنوان یک واحد زبانی] معنای خاصی را به مخاطب منتقل کند»(ذاکریکیش و همکاران، 1393: 125-124). این معنای خاص، اندوه حاکم بر اثر است که زیدری آن را ازطریق بازگویی سرگذشت خویش و تأسف بر از دست رفتن سلطان جلالالدین، در قالب تصاویر متعدد با مخاطب درمیان میگذارد. بدینترتیب، شگردهای تصویرپردازی زیدری را در موارد زیر میتوان خلاصه کرد: 1. بهرهگیری عام از صور خیال به شیوۀ معهود و به صورت پراکنده در متن؛ 2. ایجاد کانونهای تصویری با بهرهگیری از صور خیال متعدد و چندلایه؛ 3. بهرهگیری از آیات، اشعار و امثلۀ عربی و فارسی هم برای آفرینش تصویر و هم برای تقویت تصاویر متن و 4. خلق تصویر با استفاده از ظرفیتهای زبانی واژگان در ساختار جمله. 4-2- کارکردهای تصویرپردازی در نفثهالمصدور تصویرهای نفثهالمصدور همگی در جهت نگرش نویسنده و درونمایۀ اثر، شکل گرفتهاند. این تصاویر علیرغم تفاوت ظاهریشان، همگی یک هدف را دنبال میکنند و آن، شرح دردمندیهای نویسنده است. حتی آنجا که تصویرپردازی صرفاً جنبهای تزیینی مییابد، اجزای کلام به گونهای صور خیال را در کنار هم میچیند که نگرش نویسنده و هدف او را بازمینماید. به طور کلی کارکردهای تصویر را در دو دسته میتوان جای داد: 1- به تصویر کشیدن تجربۀ هنری نویسنده و 2- انتقال این تجربه به مخاطب و اشتراک آن با او (امیدعلی و دیگران،1391: 22). آن دسته از تصاویری که به ظاهر نقش و کارکردی تزیینی دارند و حذف آنها خللی در روند کلام ایجاد نمیکند، صرفاً تجربۀ هنری نویسنده را به تصویر میکشند. در مقابل، تصاویری که به شکلی منسجم در بافت متن به کار رفتهاند، جزئی از روایت بهشمار میآیند و نگرش و دیدگاه نویسنده را در مواضع مختلف آشکار میسازند؛ از تلاش نویسنده برای انتقال تجربه و اشتراک آن با مخاطب حکایت میکنند (امیدعلی و دیگران،1391: 22). کانونهای تصویری نفثهالمصدور، درکنار تصاویر پراکندهای که در جایجای کتاب به چشم میآیند، هر یک کارکردی خاص در متن دارند و به تناسب هدف و نگرش زیدری، در متن جای گرفتهاند. اگرچه نثر مصنوع، اطناب سخن و درازگوییهای نابهجا را در نفثهالمصدور در پی داشته است و به تبع آن، تصاویری در متن جای گرفتهاند که جز آرایش سخن، کارکرد دیگری ندارند؛ اما نباید از نظر دور داشت که حتی همین تصاویر به ظاهر زینتی نیز، به صورت جزئی از یک کل، در هماهنگی کامل با اثرند و نقش خاصی را در کلام نویسنده ایفا میکنند. از میان کانونهای تصویری یادشده، توصیف مکانها، زمانها، اشیاء و عناصر طبیعی، صرف نظر از استثنائات، کارکردی تزیینی دارند. نویسنده در آغاز کلام، پس از آن که تصویری یکپارچه از وضعیت جامعه در زمان حملهی مغول به دست میدهد و میخواهد شرح درد خود را با قلم بیان کند؛ مینویسد: «تیزتاز قلم که هنگام مهاجرت، خفیر ضمایر و ترجمان سرایر است، به دست گرفته و قصد آن کرده که شطری از آتش حرقت که ضمیر بر آن انطوا یافته است، در سطری چند درج کنم؛ [...] باز گفتهام که: از قلم که چون بر سیاه نشیند، سپید عمل کند و بر سپید سیاه، جز نفاق چه کار آید؟! دو زبانست سفارت ارباب وفاق را نشاید. هرچند به سر قیام مینماید، سیاهکار است. اگر چه اندروندار است، نتوان گفت که رازدار است. [...] طالب علمی ست سودا بر سر زده، تا تن دو نیم نکند، ذوفنون نشود «لم تکونوا بالغیه الا بشِقِّ ألأنفُس» در فصاحت حریریست و اصلش قصب؛ پیسه کلاغیست که حدیث فاوا برد. غرابالبینی است که وقت مهاجرت کاغد. دستنشینی است که از صدور حکایت کند. سخنچینی است که ناشنوده روایت کند. سرتراشیده است و سر سیاه میکند. سر بریده است و سخن میگوید. آب رویش در سیاهروییست. زبان بریدنش، شرط گویاییست. آبدهانیست که سخن نگاه نمیدارد. سیاهکامیست که آنچه گفت بباشد»(زیدری نسوی، 1385: 4-3). تصویری که نویسنده از قلم در آغاز این شرح اندوه به دست میدهد و توصیفی که پیش روی مخاطب قرار میدهد؛ به ظاهر نابهجا و صرفاً آرایشدهندهی کلام است که چیرگی نویسنده را در استخدام معانی دوگانۀ الفاظ به تناسب اجزای کلام (ایهام تناسب) و پارادوکس، به نمایش میگذارد اما با اندکی دقت درمییابیم که همین توصیف طولانی و تزیینی، حاوی مؤلفههایی است که انسجام متنی نفثهالمصدور را نشان میدهد: 1- بسامد رنگ «سیاه» و تقابلی که با رنگ «سفید» ایجاد کرده است، تیرهروزی و بختبرگشتگی جامعهای را که پیش از این در متن توصیف شده، تقویت میکند؛ 2- اوصافی که به قلم نسبت داده شده و همگی از ملازمات عمل دیوانی و زندگی درباری است، پرده از اوضاع دربار ایران مقارن حملۀ مغول برمیدارد: «نفاق»، «دو زبانی»، «سیاهکاری»، «سپیدکاری»، «سخنچینی» و ...؛ 3- تغییر نگرش نویسنده به زندگی و دنیا: قلمی که مهمترین ابزار کار نویسنده است، در نتیجۀ آشفتگی اوضاع ناشی از حملهی مغول، تغییر کاربری داده است؛ اکنون، دیگر به سبب دوزبانی «سفارت ارباب وفاق را [نمی]شاید» و به سبب سیاهکامی، حکمش محتوم و تغییرناپذیر است؛ حکمی که جز مرگ چیزی نیست. نویسنده در نفثهالمصدور، با خلق تصاویری بدیع و شگفت، افزون بر بیان دردها، در پی نمایش قدرت و چیرگی خویش در استخدام و به کارگیری الفاظ است؛ از این رو بدیهی مینماید که پارهای از این تصاویر، به کلام و روند گزارش نویسنده تحمیل شده باشند. زیدری چه در این تصاویر زینتی و چه در تصاویری که نقش اصلی در گزارش او ایفا میکنند؛ با ترکیب چندلایهای عناصر خیالانگیز، تصاویری دیریاب خلق کرده است که از تعمد نویسنده در این نوع تصویرپردازی خبر میدهند. زیدری با آگاهی از قدرت تأثیرگذاری تصاویر، افزون بر القای تصاویر تودرتو و چندلایه به متن، واژگانی را در این تصویرپردازی به خدمت میگیرد که غرابت و در مواردی معانی متعدد آنها، نیازمند تلاشی مضاعف برای فهم متن و کشف تصویر است: «تیزتاز قلم که هنگام مهاجرت، خفیر ضمایر و ترجمان سرایر است، به دست گرفته و قصد آن کرده که شطری از آتش حرقت که ضمیر بر آن انطوا یافته است، در سطری چند درج کنم؛ [...] باز گفتهام که: از قلم که چون بر سیاه نشیند، سپید عمل کند و بر سپید سیاه، جز نفاق چه کار آید؟! دو زبانست سفارت ارباب وفاق را نشاید. هرچند به سر قیام مینماید، سیاهکار است. اگر چه اندروندار است، نتوان گفت که رازدار است. اجوفیست که تا مشتق نشود، کلام او صحیح نباشد. طالب علمیست سودا بر سر زده، تا تن دو نیم نکند، ذوفنون نشود «لم تکونوا بالغیه الا بشِقِّ ألأنفُس» در فصاحت حریریست و اصلش قصب؛ پیسه کلاغیست که حدیث فاوا برد. غرابالبینی است که وقت مهاجرت کاغد»(زیدری نسوی، 1385: 4-3).این درنگ برای درک پیوند لایههای مختلف تصاویر در قالب واژگان دشوار و عبارات چندلایه، با درگیرساختن ذهن خواننده در فرایندی کشفی، توجه او را به مسألۀ اصلی معطوف و او را با نویسنده همدل و همراه میسازد. صرف نظر از کارکرد تزیینی، تصاویر برای بیان عواطف نویسنده (در صحنۀ مرگ جلالالدین)، پیشبرد وقایع داستان (تصویر حملۀ مغول در آغاز کتاب)، بیان اهمیت موضوع و تأکید بر محتوای پیام (گرفتار آمدن سلطان جلالالدین در محاصرۀ لشکرگاه) و تأیید نگرش نویسنده به عنوان عامل وحدتبخش اثر (تصویرهایی که از روزگار و دوروییاش با مردمان حکایت دارد و ...) به کار رفتهاند. در تمامی این موارد، تصویر کارکردی ابزاری دارد که به اقتضای ساختار و کارکرد بلاغت سنتی، در خدمت تشریح نگرش و دیدگاه نویسنده در متن است. تلاش برای برقراری پیوند با مخاطب و تأثیرگذاری بر او به واسطۀ اینگونه تصاویر، ارزش تصاویر را بر عاملی بیرونی استوار ساخته است. امری که در تقسیمبندی انواع تصاویر، اساس شکلگیری «تصویرهای اثباتی» است(فتوحی، 1386: 60). 4-3- انواع تصویر در نفثهالمصدور تصویرپردازی در نفثهالمصدور با بهرهگیری از تمامی امکانات زبانی و بیانی صورت میگیرد. حاصل این امر، خلق تصاویری متنوع به موازات اهداف و نگرش نویسنده است. زیدری در این حسب حال، سختیها و آوارگیهای خویش را در قالب تصاویری پیش روی خواننده قرار میدهد که افزون بر همدلی مخاطب با او، اثر را از بیان وقایع صرفاً تاریخی دور ساخته و به آن جنبهی هنری بخشیده است. آنچه نفثهالمصدور را به شاهکاری در حوزۀ نثر مصنوع تبدیل کرده، صرف نظر از مهارت و چیرگی نویسنده در بهرهگیری از توانمندیهای زبان فارسی، زاویۀ دید و نوع نگرش او به موضوع است که به مثابه عاملی وحدتبخش، تصاویر پراکندۀ نفثهالمصدور را به هم پیوند داده است. تصاویر زیدری در نفثهالمصدور، همگی در خدمت اندیشۀ نویسندهاند. تصاویری که در توصیف زمان و مکان، مویه بر مرگ سلطان، شرح حال نویسنده و دیگر افراد، شکایت از نامرادی بخت و گله از روزگار جفاکار، وحشت از حملۀ مغول و توصیف آن، هجو مخالفان و ستایش دوستان و جزآن، در قالب تشبیه، استعاره، کنایه، جانبخشی به اشیاء و ... ارائه شدهاند، همگی ابزاری مناسب برای بیان نگرش نویسندهاند. غرض از تشبیه و با یک توسع، تصویرپردازی، بیان حال مشبه است؛ خواه بخواهیم 1. امکان وجود؛ 2.حال و 3. اندازه و مقدار مشبه را بیان کنیم؛ یا هدف ما از تشبیه، 1. استوار ساختن (تقریر)، 2. آراستن و تزیین، 3. زشت نشان دادن یا 4.تازه و شگفتانگیز جلوه دادن مشبه باشد (رجایی، 1353: 265-260). به این منظور، شاعر یا نویسنده با برقراری پیوندی میان محسوسات و معقولات (که خیال و وهم به ترتیب در این دو حوزه جای میگیرند) (رک. شیرازی، 1392: 80) در دو سوی تصویر، به این مهم دست مییابد و تصاویری میآفرینند که یا به درک و دریافت مخاطب نزدیک است و یا دستیابی به آنها دور از ذهن و نیازمند تلاشی برای یافتن پیوند دو سوی تصویر است. تقسیم تشبیه به اعتبار طرفین آن به چهار گونهی 1.حسی(به اضافۀ تشبیه خیالی)؛ 2. عقلی (به اضافۀ تشبیه وهمی)؛ 3. حسی ـ عقلی و 4. عقلی ـ حسی نیز به اعتبار همین پیوندی و ارتباطی است که ذهن آفرینشگر شاعر یا نویسنده، برای بیان اندیشه میان عناصر گوناگون برقرار میسازد(رک. طبیبیان، 1388: 290-286). در یک تقسیمبندی تازه از کارکرد تصویر، تصاویر حسی «تصویرهای اثباتی» نام گرفتهاند که «بیانگر یک تجربۀ حسی با ابعاد محدودند. منشأ علاقههای این نوع تصویر تشابه، تقارن و همانندی میان امور حسی است»(فتوحی، 1386: 58). تلاش نویسندۀ نفثهالمدور برای برقراری پیوندی نو میان دو امر و آفرینش تصویری تازه در این فرآیند، اگرچه به حضور صورخیال غیر تکراری و بدیع در این اثر منجر شده اما از آنجا که این صور خیال در قالب ساختارهای شناخته شدۀ سنتی، تصویرآفرینی کردهاند، از محدودۀ بیان و انتقال تجربۀ حسی فراتر نرفتهاند: «سنگیندلا کوه! که این خبر سهمگین بشنید و سر ننهاد و سردمهرا روز! که این نعی جانسوز بدو رسید و فرو نایستاد. سحاب در این غم اگر به جای آب خون بارد، بجای خود است. دریا در این ماتم اگر کف برسرآرد، رواست. آفتاب را مهر چون شاید خواند که بعد از او برافروخت؟! شفق را شفیق نشاید گفت که دلش نسوخت»(زیدری نسوی، 1385: 48). اگرچه نویسنده با پیوندی که میان تمامی اجزای کلام برقرار کرده، به شیوهای عاطفی و تأثیرگذار در سوگ سلطان جلالالدین مویه میکند، اما همانگونه که مشاهده میشود، انسانوارگی عناصر طبیعت، از سطح فراتر نمیرود و در همان قالب کلیشهای و در محدودۀ تجربیات حسی باقی میماند. ایجاد رابطهای منطقی و حسی میان دو سوی تصویر (فتوحی، 1386: 63) اغلب به شکلگیری تصویرهایی سطحی در نفثهالمصدور منجر شده که هدف اصلی آن، تجسم امور خارجی و واقعیات حسی در ظرفی دیگر است. در این حالت، از مجموع تصویر و اجزای آن، چیزی فراتر از واقعیات تجربهشدۀ بشری القا نمیشود. البته این حکم در مواردی صادق است که نویسنده، با ایجاد پیوند میان دو امر حسی، تصویری فراحسی را ملموس نسازد. به عنوان نمونه در تشبیهها و استعارهای معقول به محسوس، از آنجا که «به حقایق فراتر از پوستهی طبیعت اشاره دارند»(فتوحی، 1386: 66)، تصاویر حاصل از آن از سطح ادراک حسی فراتر میرود و عمقی میشود. در نفثهالمصدور نمونههای متعددی از این قبیل تصاویر را میتوان نشان داد که در آن، امری معقول در پیوند با امری محسوس، دست یافتنی و ملموس شده است: «ثهلان بیخآور رجا را رخا از پای درآورده»(زیدرینسوی، 1385: 63)؛ «از آن روز باز که در قوس رجا منزعی و در عرصۀ امل متسعی بود»(زیدری نسوی، 1385: 54)؛ «بخت خفته، خواب خرگوش بر آن غافلان نه چنان غالب گردانیده بود که به انذار بیدار شوند و دور محنت، کأس یأس نه چنان مالامال در داده بود که به تحذیر، گوش پندپذیر باز دارند»(زیدری نسوی، 1385: 39). این گونه تصاویر در سطوح ابتداییِ نوعی است که فتوحی آن را «تصویر اعماق» مینامد. زیرا اغلب به ملموسسازی اسامی معنا اختصاص دارند و از مفاهیم عمیق انسانی آن گونه که در آثار عرفانی مطرح است، خالیاند و نویسنده در پرداخت آنها، صرفاً به کاربرد سطحیشان، متناسب با مضمون سخن بسنده کرده است.
نتیجه هنرمندی زیدری در پرداخت و بیان اوضاع جامعه ایران مقارن حمله مغول، تصاویری شگرف در قالب کلمات در نفثه المصدور برجای گذاشته که خواننده را در این شرح درد با او همراه و همدل میسازد. نویسنده در این اثر با استفاده از شگردهایی چون: 1. بهرهگیری عام از صور خیال به شیوۀ رایج و به صورت پراکنده در متن؛ 2. ایجاد کانونهای تصویری با بهرهگیری از صور خیال متعدد و چندلایه؛ 3. استفاده از آیات، اشعار و امثلهی عربی و فارسی هم برای آفرینش تصویر و هم برای تقویت تصاویر متن و 4. خلق تصویر با استفاده از ظرفیتهای زبانی واژگان در ساختار جمله؛ به آفریدن تصاویری دست زده است که اگرچه در ظاهر متفاوت و پراکنده مینمایند، اما با قرارگرفتن تحت لوای نگرش واحد نویسنده، با یکدیگر پیوند یافته و کلی یکپارچه به وجود آوردهاند. تصاویر در نفثهالمصدور به موازات سبک مصنوع اثر، کارکردی دوگانه دارند: 1- به تصویر کشیدن تجربۀ هنری نویسنده و 2- انتقال این تجربه به مخاطب و اشتراک آن با او. تجربۀ هنری نویسنده در قالب تصاویری که اغلب جنبۀ تزیینی دارند، نموده شدهاند. این قبیل تصاویر در همخوانی با منظومۀ فکری نویسنده، اغلب کارکرد تقویتی دارند و با ایجاد نوعی فضاسازی، به القای تصویر کلان اثر مطابق با نگرش نویسنده میپردازند. افزون بر این و صرف نظر از کارکرد تزیینی، تصاویر: 1- برای بیان عواطف نویسنده، 2-پیشبرد وقایع داستان، 3- بیان اهمیت موضوع و تأکید بر محتوای پیام و 4- تأیید نگرش نویسنده به عنوان عامل وحدتبخش اثر به کار رفتهاند. در تمامی این موارد، تصویر کارکردی ابزاری دارد که به اقتضای ساختار و کارکرد بلاغت سنتی، در خدمت تشریح نگرش و دیدگاه مورد نظر نویسنده در متن است. تلاش برای برقراری پیوند با مخاطب و تأثیرگذاری بر او به واسطۀ اینگونه تصاویر، ارزش تصاویر را بر عاملی بیرونی استوار ساخته است. از این رو، تصاویر در نفثهالمصدور، اغلب سطحی و اثباتی هستند و با نگرش و فضای کلی اثر همخوان.
پی نوشتها 1- در شرح عنوان اثر آمده است: «خلطی که مبتلی به درد سینه از سینه بیرون افگند و مجازاً بر سخنی اطلاق شود که از شکوی و اندوه و ملال دل و تألمات درونی برخیزد و گوینده را بدان راحت و فراغی روی نماید»(زیدری نسوی، 1385: 567). 2- درزمینۀ تاریخی یا ادبی بودن متن نفثهالمصدور، اختلاف نظرهایی وجود دارد. ذاکریکیش و همکارانش، در بررسی و تحلیل ساختار زبان متن اثر، با اشاره به کارکردهای زبان از منظر زبانشناسی ساختگرا معتقدند «در متن تاریخی، زبان در خدمت ایجاد ارتباط و پیامرسانی قرار میگیرد و کلمات موجود در متن، رسانندۀ همان معانی واژگانی و زبانی خودشان هستند. با مرور کوتاه متن نفثهالمصدور درمییابیم که در این اثر، نویسنده به این که «چگونه بگوید» بیشتر توجه داشته تا «چه بگوید»؛ بنابراین پیام خود را کانون توجه قرار داده و با هنجارگریزیهای متعدد، به متن خود زبان شاعرانهای بخشیده است»(ذاکریکیش و همکاران: 1393: 120). از سوی دیگر، با توجه به هدف اصلی نویسنده که «شرح حالنویسی یا تاریخنویسی ادبی است [و ازآنجاییکه] نوشتن تاریخ به زبان ادبی از ویژگیهای تاریخنویسی سنتی نیز بوده است... اینگونه از کاربرد زبان [(کاربرد ادبی درنتیجۀ جهتگیری پیام به سمت خود پیام)]، اگرچه تأثیرگذار باشد ولی از ارزش تاریخی آن میکاهد، همانگونه که از ارزش ادبی آن کاسته است. ...اگر تنها خوانشی با انگیزۀ ارتباط با اوضاع تاریخی را در نفثهالمصدور ارائه کنیم، نه فقط به هدف ادبیات پشت کردهایم بلکه، از ارزش ادبی نفثهالمصدور کاستهایم»(سام خانیانی و ملک پایین، 1392: 131-130). بدین ترتیب اظهار نظرها پیرامون تاریخی یا ادبی بودن متن اثر در نوسان و با توجه به نگرش و دیدگاه محققان، متفاوت است. 3- رنه ولک و آستین وارن در نظریۀ ادبیات، تصویرسازی را مربوط به دو حوزۀ روانشناسی و تحقیق ادبی میدانند. «در روانشناسی، لغت «تصویر» به معنی بازسازی ذهنی یا خاطرۀ تجربۀ ادراکی یا احساسی گذشته است که ضرورتاً دیداری نیست»(ولک و وارن، 1373: 208). آنان در تعریف تصویر از دیدگاه ادبی، سخن ازرا پاوند را شاهد میآورند. «ازرا پاوند، نظریهساز چند نهضت ادبی، «تصویر» را نشاندهندۀ «گرهخوردگی عاطفی و عقلانی در برههای از زمان» و «وحدت بخشیدن به افکار متفرق» میداند نه ارائۀ صوری»( ولک و وارن، 1373: 209). 4- نامآواها و واجآرایی حاصل از آنها اگرچه با افزودن بر بار موسیقایی متن، به نزدیکتر شدن نثر به مرزهای شعر کمک میکنند، اما از ابزار صور خیال به شمار نمیآیند و همانگونه که وحیدیان کامکار اشاره کرده است، «اهمیت و زیبایی این نوع تکرار در رابطۀ طبیعی میان لفظ و معنای آن است؛ زیرا هر چیز طبیعی مطلوبتر از تصنعی است و روح انسان با پدیدههای طبیعی احساس انس و صمیمیت بیشتری میکند»(وحیدیان کامیار، 1388: 18). درواقع، پیوند طبیعی و دلالت ذاتی لفظ و معنی در نامآواها آنها را به ابزاری مهم جهت نشان دادن احساس و عاطفهی شاعر و نویسنده در متنهای ادبی تبدیل کرده است؛ زیرا «نامآواها عینیت دارند و ملموس و محسوس هستند و چون شاعران برآنند که مفاهیم ذهنی را عینیت بخشند و بهقول معروف، شاعران حرف نمیزنند بلکه [به] تصویر میکشند؛ لذا نامآواها یکی از مهمترین و برجستهترین ابزارهای کار شاعری است»(وحیدیان کامیار، 1375: 39). 5- به عقیدۀ فتوحی همانگونه که «ما با حواس مختلف خود، امور مختلفی را تجربه میکنیم و میتوانیم آن تجربهها را با کلمات به تصویر بکشیم»(فتوحی، 1386: 43)؛ ایماژ نیز می تواند انواع مختلفی داشته باشد. او تصاویر را محدود به حس بینایی نمیداند و معتقد است «ایماژ میتواند صوتی را مجسم کند»( فتوحی، 1386: 43) یا «تجربۀ بو و مزهای را در ذهن حاضر سازد [...] یا احساس درشتی و نرمی و سردی و گرمی را به ما القا کند یا بیانگر حس درونی باشد»( فتوحی، 1386: 44).
| ||
مراجع | ||
منابع 1- امیدعلی، احمد، پروینی، خلیل، متقیزاده، عیسی و امین مقدسی، ابوالحسن.(1391). کارکرد تصویر هنری در شعر شیعی: بررسی موردی شعر ابوفراس حمدانی، شریف رضی و همیار دیلمی. فصلنامۀ لسان مبین، دورۀ جدید، سال سوم، شماره 8،ص.ص. 39-19. 2- حری، ابوالفضل.(1385). تصویر و تصویرپردازی و انسجام ساختاری متن در پرتو قرائت تنگاتنگ سوره والعادیات. فصلنامۀ هنر، شماره 70،ص.ص. 229-245. 3- خطیبی، حسین.(1375). فن نثر در ادب فارسی، تهران: انتشارات زوار. 4- ذاکریکیش، امید، طغیانی، اسحاق و نوریان، سید مهدی.(1393). تحلیل ساختاری زبان غنایی(با تکیه بر نفثه المصدور)، فصلنامۀ جستارهای زبانی، دوره پنجم، 2(18)،ص.ص. 138-111. 5- رجایی، محمدخلیل.(1353). معالمالبلاغه در علم معانی و بیان و بدیع. شیراز: چاپخانۀ دانشگاه پهلوی. 6- زیدری نسوی، شهابالدین محمد.(1385). نفثهالمصدور. تصحیح و توضیح امیرحسن یزدگردی. تهران: توس. 7- سام خانیانی، علی اکبر و مصطفی ملکپایین.(1392). تحلیل زبانشناسانۀ نفثهالمصدور زیدری نسوی. متنپژوهی ادبی، سال 17، 58،ص.ص. 133-115. 8- سپهری، حبیبه.(1393). نگاهی به مضمونآفرینی و استعارهپردازی(مکنیه) در سبک شاعرانۀ نفثهالمصدور. فصلنامۀ تخصصی سبکشناسی نظم و نثر فارسی(بهار ادب)، سال هفتم، 1(23)، ص.ص.131-117. 9- شفیعی کدکنی، محمدرضا.(1358). صورخیال در شعر فارسی: تحقیق انتقادی در تطور ایماژهای شعر پارسی و سیر نظریۀ بلاغت در اسلام و ایران. تهران: آگاه. 10- شمیسا، سیروس.(1368). نگاهی تازه به بدیع. تهران: انتشارات فردوس. 11- --------- .(1371). بیان. تهران: انتشارات فردوس، با همکاری انتشارت مجید. 12- ---------. (1379). سبکشناسی نثر. تهران: انتشارت میترا. 13- شیرازی، احمدامین. (1392). آیین بلاغت: شرح فارسی مختصرالمعانی. قم: فروغ قرآن. 14- صادقی، محمد.(1387). بررسی کنایه و انواع آن در نفثه المصدور. پژوهش نامۀ فرهنگ و ادب، شماره 7، ص.ص. 132- 116. 15- صفوی، کورش.(1373). از زبانشناسی به ادبیات، (جلد اول: نظم). تهران: نشر چشمه. 16- طبیبیان، سید حمید.(1388). برابرهای علوم بلاغت در فارسی و عربی براساس تلخیص المفتاح و مختصرالمعانی. تهران: امیرکبیر. 17- طحان، احمد.(1387). نقد و بررسی زیباشناختی نفثهالمصدور. فصلنامۀ پژوهشهای ادبی، سال 5، شماره 19،ص.ص. 116-89. 18- علویمقدم، محمد و رضا اشرفزاده.(1379). معانی و بیان. تهران: سمت. 19- فاطمی، سیدحسین.(1364). تصویرگری در غزلیات شمس. تهران: امیرکبیر. 20- فتوحی رودمعجنی، محمود.(1386). بلاغت تصویر. تهران: سخن. 21- فضیلت، محمود.(1390). زبان تصویر: علم بیان و ساختار تصویرهای ادبی. تهران: زوار. 22- قدیری یگانه، شبنم. 1389). صنعت ایهام در آفرینش سبک هنری نفثهالمصدور. فصلنامۀ تخصصی سبکشناسی نظم و نثر فارسی(بوستان ادب)، سال سوم، شماره دوم(پیاپی 8)،ص.ص. 168-149. 23- کزازی، میر جلالالدین.(1368). زیباییشناسی سخن پارسی: بیان. تهران: نشر مرکز. 24- محمدیان، زهرا.(1392). نگاهی به نثر فنی برمبنای مقایسۀ نفثهالمصدور و درۀ نادره. فصلنامۀ تخصصی سبکشناسی نظم و نثر فارسی(بهار ادب)، سال ششم، شماره دوم(پیاپی 20)،ص.ص. 361-347. 25- میکائیلی، حسین و ابراهیم گودرزی.(1391). نفثهالمصدور از منظر رمانتیسم. فصلنامۀ تحقیقات تعلیمی و غنایی زبان و ادب فارسی، شماره پیاپی: یازدهم، ص.ص.229-213. 26- وحیدیان کامیار، تقی.(1375). فرهنگ نامآواها در زبان فارسی. مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد. 27- --------------.(1388). بدیع از دیدگاه زیباییشناسی. تهران: سمت. 28- ولک، رنه و آوستن وارن.(1373). نظریه ادبیات. ترجمۀ ضیاء موحد و پرویز مهاجر. تهران: علمی و فرهنگی. 29- همایی، جلالالدین.(1371). فنون بلاغت و صناعات ادبی. تهران: نشر هما.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,999 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 625 |